|
|
|
|
|
|
برنامه و مسئوليّت ظاهرى به موجب اين وظيفه ظاهرى بود كه آن حضرت با نهايت درايت و كياست و از هر راه مشروع وممكن ، همه تلاش خويش را براى حفظ جان خويش و خاندانش بكار گرفت ؛ امّا برايش ميسّرنشد. چرا كه رژيم سياهكار اموى ، زمين و زمان را بر او تنگ ساخته و قرارگاه امنىبرايش ننهاده بود. يزيد به فرماندارش در مدينه نوشت ، پيش از آنكه نداى حق طلبانهحسين عليه السلام طنين انداز گردد، او را در همان نقطه نابود سازد. آن حضرت باشرايطى ، بسان شرايط خروج موسى از قلمرو فرعون ، ترسان و نگران از مدينهخارج شد و اين آيه را تلاوت كرد: فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى پس از حركت از مدينه ، به سرزمين وحى و حرم امن الهى پناه برد(193) به نقطه اىكه خدايش آنجا را براى همه موجودات ، حتّى كافر وقاتل ، پرنده و درنده ، گياه و درخت ، منطقه امن اعلان كرده بود تا همگان درپرتوآن ازقصاص و كيفر و شكار و ضربه خوردن و قطع شدن در امان باشند. امّا رژيم تجاوزكاراموى ، در آنجا نيز دست بردار نبود به همين جهت نقشه دستگيرى يا ترور ناجوانمردانهآن حضرت را در دستور كار خويش قرار داد و او در حالى كه احرام بسته بود، امكان تمامكردن مراسم شعائرحجّ خويش را نيافت . به ناچار از احرام خارج شد و در حالى كه دركشور پهناور اسلامى قرارگاه امنى نداشت ، تصميم به ترك حرم گرفت . در اين شرايط بود كه وظيفه ظاهرى او را متوجّه كوفه ساخت ، چرا كه همه مردم آن ، طىّنامه هاى متعدّدى ، مراتب فرمانبردارى خويش را نگاشته (194) و حجّت را بر آنگرامى تمام ساخته و طبق معيارهاى ظاهرى ، خلافى نيز مشاهده نمى شد؛ به ويژه كهسفير آن حضرت ، جناب مسلم بن عقيل نيز طىّ گزارش مشروحى ، جريان بيعت و آمادگىآنان را براى پيروى از پيشواى به حق خويش گزارش داده بود(195) و ديگر راهىبراى ردّ دعوت آنان نداشت . امّا هنگامى كه آمد و شرايط نامطلوب جديد و پيمان شكنى آنان را نگريست ، ديگر راهبازگشت نداشت ؛ با اين وصف اگر بخواهد برگردد به كجا بازگردد و اگر بهسوى كوفه نرود به كجا رو آورد؟ اصولاً بايد گفت كه : اگر به سوى كوفه نمى رفت ، در حالى كه زمين با گستردگىاش با شقاوت بنى اميّه بر او تنگ مى نمود، به كجا مى رفت ؟دليل اين شرايط سخت ، سخنان خود اوست . از آن جمله : به برادرش محمد، كه به آن حضرت يادآورى مى كرد تا به سوى يمن يابيابانها و شكاف كوههاى دوردست برود، فرمود: وايم اللّه لوكنت فى حجر هامّة بخداى سوگند! اگر در لانه جنبنده اى از جنبندگان زمين باشم ، مرا در خواهند آورد تاخونم را بريزند و با كشتن من به هدف پست خويش برسند ... . و نيز سخن آن گرامى در جواب فرزدق است كه ، پس از حركت كاروان امام حسين عليهالسلام از مكّه ، بدان برخورد و ضمن احترام ،دليل ناتمام گذاشتن مراسم و شعائر حجّ و شتاب به سوى كوفه را جويا شد كهفرمود: (اگر چنين نمى كردم بازداشت مى شدم و در حرم امن الهى مورد بى حرمتى قرار مىگرفتم .)(196) و نيز سخن آن حضرت به اباهرّه است كه وقتى سبب خروج از حرم خدا و پيامبر را جوياشد، در پاسخ او فرمود: (... بنى اميّه ثروتم را مصادره كردند، شكيبايى ورزيدم ، با فحّاشى و شرارت ، حرمتمرا در هم شكسته صبر كردم ، اينك برآنند تا خونم را به زمين بريزند كه ناگزير ازحرم خدا و پيامبر خارج شدم .)(197) و نيز سخن آن حضرت به يكى از شيوخ عرب به نام عَمْرو بن لوذان ، در يكى ازمنزلگاههاى ميان مكّه و كوفه است كه ضمن ملاقات با آن گرامى وآگاهى از هدف كاروانحسينى گفت : (تو را به خداى سوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف و از همينجا بازگردى . چرا كه در آنجا جز با شمشيرها و نيزه هاى آخته روبرو نخواهى شد.)آنگاه اضافه كرد كه : (اگر دعوت كنندگان شما، به راستى اطمينان مى دهند كه جلو فتنه وآشوب را بگيرندو با آماده ساختن اوضاع ، بهاى سنگين اين دعوت را تضمين و شرايط را فراهم سازند،حركت به سوى آنان مانعى ندارد. امّا با شرايطى كه خودت هم پيش بينى مى كنى ، رفتنبه سوى كوفه ، جز گام سپردن به يك ورطه خطرناك نيست .) امام حسين عليه السلام فرمود: ليس يخفى علىّ الراءى ولكنّ اللّه تعالى لايغلب على امره مصلحت براى من پوشيده نيست ، امّا اراده و برنامه خدا، تغييرناپذير است . سپس اضافه كرد: واللّه لايدعوننى حتّى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى اينان هرگز دست از من برنخواهند داشت ، جز اينكه خونم را بريزند. دقّت در جملات آن حضرت ، واقعيّت اوضاع و شرايط و حركت آگاهانه آن گرامى را روشنمى كند، براى نمونه : 1 جمله ولكن اللّه لا يغلب على امره . در آخرين سخن او، بيانگر تكليف واقعى استكه ترسيم شد. 2 و جمله واللّه لايدعوننى ... بيانگر شرايط اضطرار. 3 و جمله حتى يستخرجوا هذه العلقة اشاره به شدّت فاجعه و مصيبتى كه در همانآغاز كار، دل او را خون كرده است . نكته ديگر اين است كه : اگر امام حسين عليه السلام با آنان دست بيعت هم مى فشرد،بازهم ، خون پاكش را مى ريختند. شاهد بر اين مطلب سخن ابن زياد است كه مى گفت :(بايد نخست به فرمان من و يزيد گردن نهد، پس از آن در مورد او تصميم خواهيمگرفت .)(198) و نيز سخن شمر است كه مى گفت : (بايد نخست دست بيعت بفشارد و آنگاه در مورد اوخواهيم انديشيد.)(199) اى سالار من آرى ! پدر و مادرم فداى يكتا مرد بزرگ و بى همتايى باد كه زير شديدترين فشارهاىنظامى و روانى قرارش دادند تا در برابر استبداد سياهكار اموى ، تن به ذلّت سپارد وبه آن اقرار و اعتراف كند كه نكرد و آرزوى آن را دردل سياه و پليدشان نهاد و روز عاشورا قهرمانانه خروشيد كه : لا واللّه لا اعطيكم بيدى اعطاء الذّليل نه ! بخداى سوگند كه دست ذلّت به دست شما نخواهم گذاشت و چون بردگان بهبردگى و اسارت اعتراف نخواهم كرد. پدر و مادرم فدايت ، اى سالار من ! به راستى كهاستقبال از مرگ شرافتمندانه در ميدان نبرد، براى روح بلند و تسخير ناپذير توزيبنده تر از پذيرش ذلّت است و به حق فرمودى كه : (به خاك افتادن شرافتمندانه ،بسى بهتر از پذيرش ذلّت و خفّت فرومايگان است .) سالار من ! يقين دارم كه اگر تو براساس تقيّه و وظيفه ظاهرى در برابر اشرار اموى ،كوتاه مى آمدى و دست بيعت با استبداد هم مى دادى ، باز هم تو را رها نمى ساختند تا ذلّتو شهادت را بر تو تحميل نمايند. به همين دليل سرها و جانها فدايت باد كه در اوجشهامت و سرافرازى خروشيدى كه : (شهادت آرى ! امّا ذلّت هرگز!) (مرگ قهرمانانه و پرافتخار چرا! امّا تن سپردن به پستى هرگز!) پدرم به قربانت ، اى سالار من كه با به دوش كشيدن بار سنگين اين مسئوليّت بزرگو با انجام اين رسالت پرشكوه ، هم خود را كرامت و عزّت و حيات جاودانه بخشيدى و همتمامى بشريّت را. عنوان چهارم : جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا در اين بخش ، سخنى از الطاف خاصّ خدا بر پيشواى انسانيّت و جلوه هايى از احترام ،تجليل و تكريم ويژه پروردگارش در حقّ اوست ، كه در موارد گوناگونى تجلّى يافتهو برچندين قسم است : قسم اوّل : باران الطاف ويژه خدا بر حسين عليه السلام نخستين قسم ، آن چيزى است كه از آن ، به نهادن دست لطف بر سر آن حضرت تعبير شدهاست ؛ كه اين كنايه از باران الطاف ويژه خداوند بر اوست . در (كامل الزّيارات )، در روايت معتبرى از امام صادق عليه السلام است ، كه فرمود: (پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در خانه دخت گرانمايه اش ، فاطمه عليهاالسلام بود و دو فرزندش ، حسن و حسين عليهما السلام بر دامانش ، كه آن حضرت بهگريه افتاد وسجده سپاس بجاى آورد. آنگاه ضمن اشاره به دريافت جلوه اى از انوارالهى و قرب معنوى ، گفت : هم اكنون پروردگارم به من فرمود: اى محمّد! آيا فرزندتحسين را دوست مى دارى ؟ گفتم : آرى ! او مايه روشنى چشم و ميوهدل و ريحانه من است . آنگاه دست لطف خويش را بر سر او نهاد و فرمود: ولادت فرزندى كه درود و بركات ورحمت و رضوان من بر اوست ، مبارك باد. اى پيامبر! آگاه باش كه او سالار تمامى شهيدان راه حقّ و سرور همه جوانان و جوانمرداناست و پدرش از او برتر است . درود ما را بر او برسان و بشارتش ده كه او پرچم دارهدايت و مشعل فروزان ولايت و نگهبان حقيقت و گواه خدا بر خلق و خزانه دار علم و نشانهقدرت او بر آسمانيان و زمينيان است ... .)(200) در اين روايت به شانزده ويژگى ، كه هر كدام رمزى از الطاف خاصّ خدا بر امام حسينعليه السلام است برمى خوريم كه افتخارآميزترين آن همان تعبيرى است كه مى گويد:(خداوند دست محبّت خويش را بر سر حسين عليه السلام نهاد.) چرا كه چنين تعبيرىنشانگر بالاترين درجه ممكن از الطاف خاصّ الهى بر آن گرامى است . الطافى كهفراتر از آن قابل تصوّر نيست . خداى جهان آفرين در بيان لطفكامل و همه جانبه خويش بر پيامبرش در سير ملكوتى معراج ، از آن به نهادن دست لطفبر پشت و بر شانه آن حضرت تعبير فرمود،(201) اما در مورد امام حسين عليه السلامبه نهادن دست محبّت بر سرمقدّس او. گرچه اين دو گانگى تعبير، دليل برترى حسين عليه السلام بر پيامبر گرامى نيست ،امّا هر دو تعبير، نشانگر ارزانى داشتن آخرين درجه از الطاف ويژه خدا به پيامبر وفرزند گرامى او، حسين عليه السلام است . از تعابير ديگرى كه بيانگر الطاف خاصّ خدا نسبت به اوست ، دو تعبير ظريفى است كهيكى نشانگر آن است كه روح مقدّس حسين عليه السلام را خود خدا، قبض مى كند و ديگرىبيانگر درود و سلام خدا بر آن حضرت .(202) اين دو تعبير نيز كنايه از الطاف خاصّى است كه فراتر از آنها نشايد و نشانگر اينواقعيت است كه خداوند بر حسين عليه السلام آنچه را ممكن بوده است عنايت فرموده و ما نيزبا توسّل خالصانه به او، بدان اميديم كه در پرتو الطاف الهى به آن حضرت ، دنياو آخرتمان اصلاح و سعادتمندانه باشد. قسم دوم : جلوه هايى از ويژگيهاى او قسم دوم از الطاف خاصّ خدا بر حسين عليه السلام ارزانى داشتن نمونه ها و جلوه هايى ازصفات خويش بدان حضرت است براى نمونه : 1 از جمله صفات خداوند، اين است كه : در كران تا كران هستى موجودى نيست جز اينكه اورا به پاكى مى ستايد. وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ و پرتوى از اين ويژگى به امام حسين عليه السلام آن است كه همه موجودات بر مصيبت وشهادت او مى گريند؛ امّا ما گريه آنها را درنمى يابيم همانگونه كه ستايش و تسبيحموجودات را. به علاوه گريه ، تنها جريان يافتن اشك از ديدگان نيست ، بلكه گريه هر موجودىمتناسب با موجوديّت و وضعيّت آن است و همانگونه كه در روايات آمده است : (گريهآسمانها به ظهور قطرات خون ، گريه ماهيان دريا به خروج آنها از آب ، گريه هوا بهتيره و تار شدن آن ، گريه خورشيد و ماه به گرفتگى آنها و گريه زمين آن بود كههر سنگى جابه جا مى شد، زير آن قطرات خون نمودار بود.)(203) 2 از صفات ديگر خداوند اين است كه : ايمان و اقرار به وجود او يك واقعيّت فطرى وبرخاسته از اعماق وجود انسان است ، همان واقعيّتى كه انسان بر آن اساس آفريده شدهاست . فِطْرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ به همين جهت است كه پيروان همه مذاهب و مسلكها حتّى بت پرستان و انكارگران ، به هنگامانكار آفريدگار فرزانه هستى به زبان ، به گونه اى به وجود و قدرت او اعتراف وآن را اثبات مى كنند. از الطاف خاص خدا بر امام حسين عليه السلام در اين مورد اين است كه همه دلها و قلبهاىآشنا و بيگانه با او، به گونه اى بر شهادت و مصيبت او شعله ور مى گردد(204) ومجلس او را به پا مى دارد، همچون برخى هندوهاى مخالف با اسلام و يا كسانى كه در اوجعداوت و دشمنى با دين خدا، بر او مى گريستند. عمر سعد، فرمانده كلّ سپاه يزيد، به هنگام صدور فرمان حمله به آن حضرت خود مىگريست . همانگونه كه در واپسين لحظات شهادت او و شنيدن سخنان جانسوز و تكان دهندهخواهر قهرمانش زينب عليها السلام اشك مى ريخت .(205) شقاوت پيشه اى كه به هنگام غارت خيمه ها، گوشواره دخترخردسال حسين عليه السلام را به سرقت مى برد، مى گريست .(206) يزيد به هنگام ورود خاندان پيامبر و سرهاى مقدّس شهداى قهرمان عاشورا به مجلسشومش ، بر آن صحنه هاى فاجعه بار اشك مى ريخت ،(207) او شركت داشتند، نيزرقّت قلب و گريه بر شهادت جانسوز آن حضرت و ستمى كه در راه حقّ و عدالت بر اورفت ، گزارش شده است . و در ميان آنان تنها از فرزند پليد مرجانه به موردى دستنيافته ام ، جز همان موردى كه در استاندارى كوفه و مجلس شومش ، فرمانقتل امام سجّاد عليه السلام را صادر كرد، كه عمّه قهرمانش او را در آغوش گرفت وفرمود: (اگر بخواهيد او را بكشيد بايد مرا نيز به همراه او بكشيد.) كه ابن زياددگرگون شد و فرمان شقاوت بار خود را با توجيهى پس گرفت .(208) 3 صفات و ويژگيهاى ذات اقدس الهى ، حقايق و واقعيّتهايى است پرشكوه و باعظمتكه فراتر از آنها قابل تصوّر نيست مگر به ظاهر و در قلمرو گفتار و لفظ ؛ همانندفرازهايى از دعاى سحر كه به صورت (افعلالتفضيل ) آمده است : اللّهمّ انّى اساءلك من بهائك بابهاه همين گونه نامهاى بلند پايه و شكوهمند او كه از آنها به اسماء اعظم الهى تعبير مىگردد، چرا كه همه صفات و نامهاى مقدّس او پرشكوه و بلندپايه است . به حسين عليهالسلام نيز پرتوى از اين ويژگى ارزانى شده است ، كه تمامى مصائب او بزرگ است ونمى توان برخى را از ديگرى بزرگتر يا كوچكتر پنداشت . هنگامى كه به كوچكترينمصيبتهاى او بينديشيم ، بزرگترين مصيبت است ، همانگونه كه آسانترين آنها، سخت ترينو طاقت فرساترين است . 4 خداوند براى تقرّب و نزديكى به خود و براى خشنودى از بندگان و آمرزش گناهانآنان ، وسايل و راههاى بسيارى در قلمرو انديشه و نيّت وعمل ، قرار داده است و راه هاى رسيدن الطاف خود و بندگان را همگانى و عمومى ساخته ودر انحصار كسى نيست و براى درك و دريافت الطاف خداوند اسباب ووسايل و راههايى بى شمار است . در اين مورد به امام حسين عليه السلام پرتوى از اينويژگى ارزانى شده است . در وجود آن حضرت كه بنده خاصّ خدا است ، اوّلاً: اسباب ووسايل بسيارى براى نجات و فلاح و هدايت مردم ، همچون عبادت خود كه قضا يا كفّاره ياعوض ، مقرّر داشته ، جايگزينهايى مقرّر فرموده است . وهمانگونه كه در قلمرو عبادت خدا، گاهى نيّت كار نيك را جايگزين خود كار شايستهساخته و بدان پاداش وعده فرموده است ، همين گونه نيز در مورد امام حسين عليه السلام ،تا هيچ انسان جستجوگر و حقيقت خواهى محروم نگردد. براى نمونه : زيارت امام حسين عليه السلام از نزديك ، پاداش عظيمى دارد وجايگزين آن، زيارت از راه دور، با آمادگى و صفاى دل است . همين گونه براى سوگوارى بر آن حضرت ، پاداش بسيارى مقرّر داشته و براى اينكهكسى از اين وسيله تقرّب به حقّ، محروم نگردد، مصيبتهاى او را گوناگون و اسبابگريه و رقّت قلب و جريان اشك را بسان اختلاف قلبها، مختلف و متعدّد ساخته است ، چراكه هر قلبى بر هر مصيبتى نمى سوزد، امّا همان قلب در مصيبت ديگرى ، دگرگون وشعله ور مى گردد. به عنوان مثال : ممكن است قلبى بر غربت و تنهايى انسانى نسوزد، امّا هنگامى كهتشنگى هم بدان اضافه شود، بسوزد. ممكن است بر زخمهاى بى شمار پيكرش ، رقّت نبرد، امّا بر زخمهاى بى شمارى كه برجراحات قلب به خاطر شهادت ياران ، افزون مى گردد شعله ور شود. ممكن است برزخمهاى بى شمار و داغهاى جانسوز، دگرگون نشود، امّا برپايمال شدن پيكر به خون آغشته ، بزرگ مردى پس از زخمهاى بى شمارى كه بر قلبو جسم او وارد مى گردد، مشتعل شود. و همين طور اين غم جانسوزى است كه پايان پذيرنيست . شما بالاترين مصيبتها را در نظر بگيريد و از آنها سخت ترين آن را و از سخت ترين آنهاطاقت فرساترينش را. آنگاه خواهيد ديد كه همه آنها، در عاشوراى سيد و سالار مظلومانعالم ، موجود است و اين نشانگر تعدّد وسايل و راههاى تقرّب به خدا در وجود آن گرامىاست و پرتوى از الطاف خاصّ خدا به او. 5 صفات خداوند ويژه ذات اقدس اوست و كسى در آنها شركتى ندارد. آنچه به حق وبراساس منطق به او نسبت داده شود و از ديدگاههاى گوناگون به او تعلّق گيرد، ويژهاوست . بدانها ممتاز شده و درآنها شريكى ندارد. امام حسين عليه السلام نيز در ميان بندگان برگزيده او از همين ويژگى برخوردار است؛ چرا كه صفات و امتيازاتى كه از جانب خدا به او ارزانى شده و بدانها ممتاز شده ، خاصّخود اوست و همانندى ندارد. 6 از صفات منسوب به خداوند آن است كه عشق و محبّت به او فطرى و خاصّ به اوست وشباهت به محبّت رايج در ميان انسانها، نسبت به يكديگر را ندارد. محبّت به آن حضرتنيز همين گونه است ، تا جايى كه محبّت به او با محبّت به فردى كه از نظر مقام وموقعيّت به او برابر يا فراتر از اوست ، متفاوت است . پيامبر صلى الله عليه و آله دراين مورد فرمود: (محبّت امام حسين عليه السلام حقيقتى است كه در اعماق جان انسانها، نهفته است.)(209) و نيز اين واقعيّت را بدين صورت از پيامبر صلى الله عليه و آله آورده اند كه : روزى آن حضرت در جستجوى حسن و حسين عليهما السلام ازمنزل خارج شد و آن دو فرزند گرانقدرش را در باغى ، در نزديكى خانه يافت ، كه درخواب بودند. نخست سرحسين عليه السلام را از زمين برگرفت و او را مورد محبّت خاصّخود قرار داد و آنقدر لب و دهان او را بوسه باران ساخت كه بيدار شد و آنگاه حسن عليهالسلام را. مقداد از محبت خاصّ او به حسين عليه السلام پرسيد و گفت : (محبّت به آنحضرت چنان بود كه گويا او بزرگتر است .) پيامبر در پاسخ فرمود: (محبّت حسين در دلهاى باايمان ، نهفته است .)(210) و با اينكه برادرش در مقام و عظمت اگر برتر از او نباشد برابر و مساوى است .اينگونه افكنده شدن بذر محبّت حسين عليه السلام دردل پيامبر آشكار شد به گونه اى كه نخست سر او را بلند كرد و لب و دهان او رابوسه باران ساخت و آنگاه جمله ياد شده در پاسخ مقداد را در مورد او بيان فرمود. با اين بيان ، نهفته بودن مهر امام حسين عليه السلام در دلهاى با ايمان ، نشانه ايمانبه خداست . گرچه ضرورى است كه محبّت نياى بزرگ و پدر گرانقدرش ، بيشتر ازمهر او در دلهاى باايمان موج زند، چرا كه مقام آنان والاتر است ، امّا محبّت امام حسين عليهالسلام داراى ويژگى و اثرات خاصّى است كه به بيش و كم بودن آن ، ربطى ندارد.براى نمونه : 1 از آثار مهر به اوست كه قلبهاى باايمان ، پيوسته در هواى زيارت اوست . به هنگامشنيدن زيارت نامه او، يا شنيدن خبر رفت و آمد كاروان زائرانش ، دگرگون مى گردد وبيشتر از آنچه در آرزوى زيارت خانه خدا يا ديگر مشاهد مشرّفه و مراقد مطهّره باشد، درآرزوى زيارت اوست . 2 و نيز از آثار محبّت بدان حضرت است كه هر كسى به زيارت ديگر امامان نور عليهمالسلام مشرّف گردد، در زيارت آنان نيز نام و ياد مقدّس او، در كنار نام آنان صفابخشدل اوست . 3 و نيز پرتوى از همان مهر است كه نام روح بخش او در دلهاى باايمان ، اثرى عميقبرجاى مى نهد، همانگونه كه پدر گرانمايه اش ياد ونام و شهادت پرافتخار او را،مايه اندوه عميق دلها و جريان يافتن اشكها خواند(211) (من شهيد اشكهايم ! هيچ انسان باايمانى مرا ياد نمى كند، جز اينكه طوفانى از اندوه دردلش ايجاد و اشك ديدگانش جارى مى گردد.)(212) 4 از پرتو همان مهر خاصّ است كه ورود ماه غَمْبار مُحرّم كه ماه اوست ، قلبها را لبريزاز اندوه مى سازد. 5 و سرانجام بر اثر محبت خاصّ به آن حضرت است كه با تكرار فاجعه غمبار عاشوراو مصائب او، ذرّه اى از عشق و سوز و گداز بر او كاسته نمى شود و براى دلهاى باايمانملال نمى آورد؛ به طورى كه اگر روزى هزار بار سوگ او تكرار گردد، باز هم مردمباايمان به مجرّد شنيدن اين فاجعه بزرگ كه آن حضرت را در حالى كه از شدّت عطشمى سوخت و زخمهاى بى شمارى پيكرش را پوشانده بود، سر مقدّسش را از قفا بريدند،صداى شيون مردم فضا را پر مى كند. همين گونه ، اگر تصوّر كنند كه آن حضرت در پهن دشت نينوا، در اوج غربت و تنهايى ،براى اتمام حجّت ، طلب يارى مى كرد، يا جريان دادخواهى او را بشنوند، باز هم صداىگريه مردم ، به آسمان مى رسد. به هر حال ، تكرار مصيبت او نه تنها از سوز و گداز دلها نمى كاهد و خسته كننده نيست ؛بلكه دلها را مشتعل مى سازد و جلا مى بخشد وصيقل مى دهد. قسم سوّم : افتخارى جاودانه پرتو ديگر از الطاف خاصّ الهى بر امام حسين عليه السلام ، افتخاراتى است كه خدا درقرآن كريم و يا در گفتارش با پيامبران ، بدو ارزانى داشته است . امّا در مورد امام حسين و قرآن در عنوان مستقلّى بحث خواهيم داشت . اينك پرتوى از سخنانخداوند متعال در مورد حسين عليه السلام : 1 خداوند، مصيبت امام حسين عليه السلام را در گفتگوى خود با آدم و پس از آن با موسى ،به طور مكرّر و ديگر پيام آورانش تا آخرين و برترين آنان ، ياد كرده است ،(213)كه به طور مشروح در بخشى تحت عنوان (مجالس سوگوارى ) خواهيم آورد. 2 امّا سخن مخصوص خدا با بنده محبوب خود، نمونه هاى بسيار دارد كه از آن جملهروايتى است از انس بن مالك كه مى گويد: من همراه آن حضرت بودم كه به قبر بانوىبزرگ اسلام ، حضرت خديجه عليها السلام رسيد و به ياد فداكاريهاى او گريست وبه من فرمود او را تنها بگذارم . من در گوشه اى خود را نهان ساختم و توقّف او در كنارقبر خديجه عليها السلام و نماز و نيايش او بهطول انجاميد، گوش سپردم ، ديدم اينگونه عاشقانه و عارفانه به نيايش با خدابرخاسته است :
ياربّ ياربّ اءنت مولاه معتمدى
|
طوبى لمن كان نادماً ارقاً
|
پروردگارم ! پروردگارم ! تويى كه محبوب و سرپرست منى ! پس ، بنده اى را كهبه سويت پناه جسته است ، مورد لطف و رحمت خويش قرار ده . اى بلند مرتبه ! واى باعظمتى كه اعتماد من به توست ! خوشا بهحال آنكه تويى محبوب دل و تكيه گاه او! خوشا به حال آنكه در ندامت از اشتباهات و غفلت خود، شب زنده دارى مى كند و شكايت غم ورنج و مشكلاتش را به بارگاه پروردگار باعظمت خويش مى برد در حالى كه درد ورنجى بيشتر از عشق به محبوب و مولاى خويش ندارد. آنگاه كه شدّت اندوه و غم جانكاه خويش را بدو شكوه مى برد، خداى پرمهرش جوابش مىدهد و به ندايش لبّيك مى گويد. هنگامى كه در تاريكى و تيرگى زندگى ، به سوى خدا تضرّع مى كند، خدا گراميشمى دارد، سپس او را به بارگاه خويش نزديك مى كند. انس بن مالك مى گويد: مناجات دل انگيز و پرشور حسين عليه السلام كه به اينجارسيد، ديگر صداى دل نوازش نيامد. درست اينجا بود كه به ناگاه ندايى شنيدنى درفضا پيچيد، ندا اين بود:
لبّيك عبدى واءنت فى كنفى ملائكتى
|
ولا حساب انّنى انا اللّه (214)
|
لبّيك ! بنده محبوبم ، لبّيك ! به راستى كه تو در كنف حمايت من هستى و هر آنچه راگفتى ، همه را شنيديم و دانستيم . فرشتگانم براى شنيدن صداى دل انگيزت شور و اشتياق مى ورزند، پس تو را همينافتخار بس كه ما راز و نيازت را شنيديم . دعايت در بارگاه ملكوت و در حجابها، در جولان است و همين تو را بسنده است كه ما پرده هارا كنار زديم ، به گونه اى كه اگر نسيم رحمت از اطراف آن بوزد، انوارجلال حق او را مى پوشاند. هر چه مى خواهى بدون بيم و هراس و بدون حساب و اندازه بخواه ، چرا كه خداوندگارتوانا و بى همتاى تواءم . آرى ! اين نيايش و اين پاسخ مربوط به پيش از شهادت ، گواهى و نمونه اى از الطافخاص خدا، به آن حضرت است . نداهاى ويژه به سوى آن حضرت ، در روز جاودانهعاشورا، متعدّد است ؛ از آن جمله ، در واپسين لحظات شهادت كه بدينگونه مورد لطفقرارگرفت : يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ قسم چهارم : نشانه ها از محبوبترين پيام آوران خداوند، از برترين مخلوق و محبوبترين بنده اش ، پيامبر گرامى اسلام ، نشانه ها وويژگيهايى به امام حسين عليه السلام عنايت فرموده است كه سخت در خور تأمّل است و بيانگر رفعت مقام او، كه در سه بحث ترسيم مى گردد. الف : فهرست نشانهاى اعطايى ... . ب : چگونگى اعطاى آنها ... . ج : بيانى فراتر از اينها ... . الف : خداى جهان آفرين ، در قلمرو الطاف خاصّه اش به امام حسين عليه السلام ، قلبباطنى پيامبر را بدو ارزانى داشت كه خودِ پيام آورِ محبوبش فرمود: انّه مهجة قلبى حسين ، مايه حيات قلب من است . و روح مقدّس آن حضرت را بدو ارزانى داشت كه خود فرمود: روحى الّتى بين جنبى حسين روحى است كه در كران تا كران وجود من است . دل مصفّا و مطهّر آن حضرت را بدو ارزانى داشت و او را ميوه دلش قرار داد. مغز و انديشه بلند آن حضرت را بدوارزانى داشت و او را مايه آرامش آن حضرت ساخت . قدرت بينايى آن حضرت را به او ارزانى داشت ؛ كه خود مى فرمود: (هنگامى كه به فرزندم حسين عليه السلام مى نگرم ، گرسنگى و اندوهم رخت برمىبندد.)(215) حسّ بويايى آن حضرت را بدو ارزانى داشت كه خود فرمود: (حسين عليه السلام گل خوشبوى زندگى من است .)(216) نيروى پيامبر را به او ارزانى داشت كه خود مى فرمود: (حسين عليه السلام طعام من است، به گونه اى كه با نظاره به او گرسنگى و ناتوانيم از ميان مى رود.)(217) شانه آن حضرت را به او ارزانى داشت و آن را برايش مركب ساخت .(218) پشت آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را سوارى او ساخت .(219) دامان آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را مربّى و پرورشگاه ارزشهاى آسمانى ووالاييهاى او ساخت .(220) زبان آن حضرت را به او ارزانى داشت و آن را براى او پربار ساخت .(221) دست آن حضرت را به او ارزانى داشت و انگشتانش را تغذيه كننده او ساخت .(222) سينه گسترده اش را به او ارزانى داشت و آن را جايگاه امن و مجلس او ساخت .(223) دو لب پيامبر را به او ارزانى داشت و آنها را وسيله نوازش و مهرورزى بدو قرارداد.(224) سخن آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را تمجيدكننده و سراينده سوگنامه حسين عليهالسلام ساخت .(225) ديگر، پسر آن حضرت را بدو ارزانى داشت و آن را فدايى حسين عليه السلام ساخت كهپيوسته مى فرمود: فديت من فديته بابنى ابراهيم به فداى كسى كه پسرم ابراهيم را، فداى او ساختم . ب : علاقه مخصوص پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به امام حسين عليه السلام ازچگونگى رويارويى و حضور و رفت و آمد پيامبر با او آشكار مى گردد، چرا كه ابرازعلاقه به فرزندان و انس و الفت با آنان و بازى و سرگرم ساختنشان در دوران كودكى، كارى است طبيعى و عادى ، امّا آنچه از پيامبر در مورد امام حسين عليه السلام پديدار شديك پديده فوق العاده بود. به عنوان مثال : شما پيامبر را مى نگرى كه در اوج بزرگى و بزرگمنشى در حلقهسپاهيان و انبوه ياران ارادتمند خويش ، نشسته و با همين وقار و عظمتى كه خدا بر اوارزانى داشته و او را به لقب صاحب وقار مفتخر ساخته ، امّا با اين وصف هنگامى كه حسينعليه السلام را مى نگريست كه به سوى او مى آيد، در اوج سخن و گفتگوى با يارانبه ناگاه سخن خويش را قطع مى كرد و از جاى برمى خاست تا او رااستقبال و در آغوش گيرد و در كنار و دامان خويش بنشاند. و شگفت انگيزتر اين بود كه گاه پيامبر بر فراز منبرمشغول سخنرانى بود كه امام حسين عليه السلام به سويش مى آمد و او در همانحال ، سخن خويش را رها و از منبر فرودمى آمد و از اواستقبال مى نمود و بر كتف خويش مى نهاد و مى آورد، آنگاه در كنار يا در دامان خويش جاىمى داد. شگفت آورتر از اين ، گاه اتّفاق مى افتاد كه او درحال سخن بود كه امام حسين عليه السلام مى آمد و آن حضرت از منبر فرود مى آمد و او رااستقبال مى كرد و آنگاه دليل كار خويش را شدّت عشق و علاقه به كودك گرانقدر خويش ،عنوان مى ساخت ، همانگونه كه در روايتى آمده است كه فرمود: (بخدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست با ديدن حسين عليه السلام متوجّه نشدم كهچگونه از منبر فرود آمدم .)(226) و اين كنايه از شدّت عشق و علاقه وصف ناپذير به حسين عليه السلام است . و عجيبتر از اين روايتى است كه بسيارى از علماىاهل سنّت ،(227) از جمله ابن ماجه و زمخشرى در كتابهاى خود آورده اند كه : پيامبرصلى الله عليه و آله امام حسين عليه السلام را به هنگام بازى با كودكان در ميدانگاهمدينه نگريست در برابر ديدگاه انبوه مردم به سوى او رفت و دستان مقدّسش را گشودوكودك محبوبش شروع به دويدن در ميدانگاه كرد و پيامبر نيز در پى او، پس او راگرفت يك دست در زير چانه و دست ديگرش را به پشت سرش نهاد و دهان بر دهان اونهاد و بوسه بارانش ساخت و فرمود: انا من حسين وحسين منّى احبّ اللّه مردم بدانيد من از حسين هستم و حسين از من ، خدا، هر آن كس كه حسين عليه السلام را دوستبدارد دوست مى دارد ... . روشنگرى اين محبّت و مهرورزى فوق العاده از پيامبر، تنها در مورد امام حسين عليه السلام عملىنشد، بلكه در مورد شيفتگان بدان حضرت نيز اظهار مى گشته و بر اين نكته دقيق واساسى خدا را گواه مى گرفت و مى فرمود: اللّهمّ إ نّى احبّه واحبّ من يحبّه بار خدايا! من حسين را دوست مى دارم و آنان را كه او را دوست مى دارند نيز دوست مى دارم . و بدين گونه خدا را به محبّت دوستان آن حضرت مى خواند و مى فرمود: احبّ اللّه من احبّ حسيناً خداوند، كسى را كه حسين را دوست بدارد، دوست خواهد داشت . آن حضرت روزى كودكى را در راه ديد نشست و او را در بر گرفت ومورد مهر و محبّتبسيار قرار داد، هنگامى كه دليل آن را پرسيدند، فرمود: (من او را دوست مى دارم چرا كهاو فرزندم حسين را دوست مى دارد. خود ديدم كه او خاك پاى حسين را برداشت و بر چهرهنهاد وجبرئيل به من خبر داد كه او در حماسه عاشورا، از ياران حسين خواهدبود.)(228) اينك ، همه ما نيز بر اين اميديم كه از دوستداران حسين عليه السلام باشيم تاپيامبر ما رادوست بدارد و خدا به بركت دعاى او، ما را دوست بدارد. وروشن است كه اگر خداوند ما را دوست بدارد، گناهان ما را خواهد بخشيد و ازلغزشهايمان خواهدگذشت . امّا در مورد مهرورزى پيامبر به حسين عليه السلام و به دوش كشيدن او نيز، مساءله بهصورتى است كه از يك جريان طبيعى كه پدران پر مهر در مورد فرزندان محبوب خويشانجام مى دهند، فراتر رفته است . گاهى اتّفاق مى افتاد كه امام حسين عليه السلام در كودكى اش بر پشت آن حضرت كهدر حال سجده و نيايش با خدا و نماز جماعت بود، مى نشست و او آنقدر سجده راطول مى داد تا كودك محبوب خود فرود آيد، كسانى كه با آن حضرت نماز را به جماعتمى خواندند، مى پرسيدند: (آيا در حال سجده ، وحى الهى فرود آمده است ؟) مى فرمود:(نه ! بلكه فرزند گراميم حسين ، بر پشتم نشسته بود.)(229) همين گونه در مورد اين واقعيّت كه حسين عليه السلام را بر دوش خويش مى نشاند و دركوچه و بازار با خود مى برد. اينجا نيز مساءله به صورتى درآمده بود كه از يك مهر ومحبّت عادى فراتر رفته بود؛ به سبكى كه معمولاً يك انسان برجسته و بزرگى باكودك ، آنگونه رفتار نمى كرد. هرگاه ياران تقاضا مى كردند تا اجازه دهد دو كودك محبوبش حسن و حسين عليهما السلامرا از دوش او بردارند و حمل كنند، اجازه نمى داد و خودبرحمل آنان با اين عنوان كه : (آنان بهترين سواركاران هستند) افتخار مىكرد.(230) گاهى جبرئيل به هنگام نماز پيامبر، آنان را زير باران محبّت مى گرفت .(231) در مورد دامان آن حضرت كه پرورشگاه و جايگاه تربيت آنان بود، باز هم مطلب يكجريان فوق العاده اى است . آن حضرت به گونه اى تربيت و پرورش آنان را به عهدهگرفته بود كه جز مادران پاكباخته و باتدبير، در مورد فرزندانشان انجام نمى دهند.لحظاتى پس از ولادت امام حسين عليه السلام به اسماء فرمود: پسرم را بياور. هنگامىكه اسماء گفت : اجازه دهيد تا او را نظيف و پاكيزه سازم ، فرمود: (شما او را نظافتكنيد، در حاليكه خدا او را نظيف و پاكيزه ساخته است .)(232) از همان لحظات نخستين ، كودك محبوب خويش را در آغوش گرفت و تربيت او را عهده دارشد و به وسيله انگشت مبارك ، تغذيه اش نمود و همچون مادران دلباخته ، او را نوازش مىفرمود و ضمن سرگرم ساختن او، كلمات و اشعارى كه مادران انديشمند و بامعرفت براىشادمان ساختن كودكشان زمزمه مى كنند، به گوشش زمزمه مى كرد و با زبان كودكانهبا او سخن مى گفت و از هيچ محبّت سرشارى در مورد او دريغ نمى فرمود تا جايى كهبرخى از ياران بر او خرده گرفتند كه با صراحت فرمود: (آنچه از مهر و محبّت من براو از شما پنهان است ، فراتر از چيزى است كه مشاهده مى كنيد.)(233) اينجا بود كهياران به خوبى دريافتند كه برخورد و محبّتهاى بى دريغ و فوق العاده او بر امامحسين عليه السلام يك جريان عادى نيست ، بلكه يك فرمان الهى است و ... . خود آن حضرتبدين واقعيت تصريح فرمود كه : انّ اللّه قدامرنى بحبّهما خداوند مرا به محبّت آن دو امرفرموده است . براى ياران روشن شد كه : سر برنداشتن آن حضرت از سجده به هنگامى كه حسين عليهالسلام بر پشت او نشسته است ، تا به دوش كشيدن كودك محبوبش و دويدن با او و جلوىپاى او برخاستن و استقبال او نمودن ، تا قطع سخنرانى و فرود آمدن از منبر... همه وهمه به فرمان خداست و فراتر از محبّت عادى پدرى والا و گرانمايه به فرزندانمحبوب خويش است و اين خود فلسفه مهمّى دارد كه خواهد آمد. امّا در مورد لبان پيامبر كه همواره امام حسين عليه السلام را بوسه باران مى كرد و شگفتانگيزتر از آن ، چگونگى بوسيدن دو فرزند محبوبش بود كه گاه ديده مى شد كه آن دوكودك گرانمايه اش را در آغوش مى گرفت و مى بوييد و هر كدام را مدّتى طولانىبوسه باران مى ساخت و مى فرمود: (اين دو، گلدسته هاى خوشبو و معطّر باغ زندگىمن هستند.)(234) گاه در حال نماز، دست يكى از آن دو را مى گرفت و مى بوسيد.(235) اين مطلب نيز مشهور است كه آن حضرت ، دهان امام حسن و گلوى امام حسين عليهما السلام رابوسه باران مى كرد، كه امام حسين عليه السلام از اين جريان آزرده خاطر شد. امّا در اين مورد من به روايتى برنخوردم و در كتاب معتبرى هم نديدم . آنچه در انبوهروايات بدان برخورده ام اين است كه : (پيامبر گاه گلوى امام حسين عليه السلام را مى بوسيد و گاه پيشانى او را.)(236) گاه همه پيكر مقدّس او را و گاه لباس او را كنار مى زد و قلب او را مى بوسيد.(237) گاه دندانهاى او را(238) و گاه لبان مباركش را(239) و اين شيوه هميشگى او بود. بى ترديد، اين روش پيامبر نيز دلايل محكمى داشت كه خود برخى را بيان فرمود. براىمثال به هنگام بوسه باران ساختن بدن امام حسين عليه السلام مى فرمود: (اينك جايگاهفرود شمشيرها را مى بوسم و مى گريم .)(240) امّا دليل بوسه باران ساختن دهان و دندان و سينه او را ناگفته گذاشت ، كه پس ازجريان جانسوز عاشورا، همه دليل آن را دريافتند. دلايل اين همه تجليل تجليل و بزرگداشت ويژه پيامبر از امام حسين عليه السلامدلايل فراوانى داشت كه اهم آنها سه دليل زير بود: 1 هدف پيامبر، ترسيم مقام و بزرگى شخصيت و عظمت آن حضرت بود. 2 پيامبر سالها پيش از رخداد دگرگونساز عاشورا در برابر بيدادگريها و نمكنشناسى كوردلانى كه حرمت او را خواهند شكست ، به صورتهاى گوناگون آن حضرت رامورد تجليل و احترام فوق العاده قرار داد، تا پيش از بروز آن حادثه عظيم ، عظمت فاجعهو مصيبتى را كه براى دفاع از حق و عدالت بر آن پيشواى به حق آزادى مى رود به همگاناعلان كند. اگر شما به استقبال و احترام پيامبر از امام حسين عليه السلام در دوران كودكى اش نيكبينديشيد، عظمت فاجعه را درك خواهيد كرد كه آن حضرت با نشان دادن اوضاع غمبار آيندهجامعه ، روشن ساخت كه كار فاجعه به جايى مى رسد كه كسى در راه ، با او همراه وهمسفر نمى شود و در كنار كاروان او فرودنمى آيد تا مبادا امام حسين عليه السلام او رابه يارى حقّ و نبرد با استبداد و جاهليّت وحشى اموى فرا خواند؛ همانگونه كه در روايتزُهير آمده است .(241) و اگر به سوى فردى براى پرس و جو از اوضاع واحوال برود، راه را كج نموده و از آن حضرت دور مى شوند؛ همانگونه كه آن دو نفرمسافر اسدى چنين كردند.(242) 3 سوّمين دليل احترام بسيار به امام حسين عليه السلام اين بود كه : پيامبر مى خواست به دليل مظلوميّت و اندوهگين بودن و گرفتاريهاى طاقت فرساى آيندهاو، اينك امواج شادى و سرور را بر قلب او وارد سازد تا پيشاپيش ، جبرانى بر آنرنجها باشد، چرا كه اگر مى بايد بزرگ مردى اين همه اندوه و فشار ظالمانه را بهخاطر حق و عدالت قهرمانانه ، به جان بخرد، پس بجاست كه به همان اندازهتجليل و تكريم شود، تا توازن و تعادلى برقرار شده باشد. و شما نيز اينك اى شيفتگان امام حسين عليه السلام ! آيا پيامبر گرامى را اُسوه و اُلگوىخود نمى نگريد تا با گريه و سوگوارى هدفدار و خالصانه بر او و نثار درود وسلام و لبّيك بر او، قلب شكسته اش را التيام و رنجهاى گرانش را بزداييد؟ فراتر از آنچه از نشانه هاى پيامبر به امام حسين عليه السلام داد اين بود كه خودپيامبر را به امام حسين عليه السلام ارزانى داشت . اين سخن نه پراكنده گويى است ونهمبالغه آميز، بلكه سخن پرمحتواى خود پيشواى بزرگ توحيد است كه فرمود: حسينٌ منّى و انا من حسين .(243) قسم پنجم : جلوه هايى از بزرگترين پديده ها خداوند در راستاى الطاف خاصّ خود به بنده محبوبش حسين عليه السلام ، از بزرگترينمخلوق خويش كه عرش است ، نشانه ها و امتيازاتى بدو عنايت كرده است . 1 نخستين امتياز اين است كه : سايه عرش را به او بخشيد و آنجا رامحفل دوستانش ساخت ، تا آن حضرت در آنجا با زائران و سوگوارانش گرد آيند و آنانبه گونه اى به آن محفل ، دلبستگى مى يابند كه آن را با هيچ لذّت و انس و الفتىمبادله نمى كنند، تا آنجايى كه نزديكترين كسانشان از بهشت به سوى آنان پيام مى دهندكه بدانجا بروند، امّا آنها امتناع مى ورزند ومحفل و سخن امام حسين عليه السلام را بر همه چيز و همه كس ، برمى گزينند.(244) و نيز خداوند سمت راست عرش را به حسين عليه السلام عنايت فرمود و آن را قرارگاه اودر جهان برزخ ساخت كه از آن نقطه عرش ، پيوسته به قربانگاه و به زائران وسوگوارانش نظر مى افكند و با آنان سخن مى گويد و برايشان طلب آمرزش مى كند واز نياى گرامى و پدر گرانقدرش نيز مى خواهد تا براى آنان آمرزش خدا رابخواهد.(245) و نيز فراز عرش را جايگاه سخن براى زائرانش قرار داد. در برخى احاديث وارد شده است كه : آنجا جايگاهى است كه خداوند با زائرانش سخن مىگويد(246) عرش بدينگونه ، محفل او و دوستان اوست ، كه در سايه آن ، امام حسينعليه السلام با شيفتگانش سخن مى گويد و بر فراز آن ، خدا با آنان در مورد عظمت امامحسين عليه السلام سخن مى گويد. و نيز خداوند سايه عرش را كه در شهادت او گريست و خونرنگ و دگرگون گرديد،به او عطا فرمود.(247) و همانند عرش ، فرشتگان طواف كننده آن را نيز بدو ارزانى داشت . 2 و الطافى فراتر از آنچه گذشته ، اين است كه : خداوند همه عرش را به آن گرامىبخشيد، چرا كه او و برادرش زينت عرش الهى اند(248) و ارزش و آراستگى هر چيزىهم به زينت آن است و اگر عرش سخن گويد، خواهد گفت : (من از حسين هستم .) قسم ششم : نعمتهايى از بهشت برين خداوند از پسنديده ترين و نيكوترين مخلوق خويش كه بهشت برين است نعمتهايى به امامحسين عليه السلام ارزانى داشته است ؛ بدينگونه : 1 از بهشت برين ، درخت ويژه (249) و قصر پرشكوهى (250) به او ارزانى داشتو از حوريان بهشت قابله اى براى او قرار داد و همه در مصيبت او شيون مى كردند(251)و نيز حوريه اى ويژه براى خود آن حضرت و دروازه مستقلّى از بهشت كه نامش دروازه حسينعليه السلام است و از همه درهاى بهشت وسيعتر و بزرگتر است . 2 حقيقت اين است كه خداوند تمامى بهشت را به حسين عليه السلام عنايت فرمود، چرا كههمانگونه كه پيشتر گذشت ، بهشت از نور وجود حسين عليه السلام است (252) واگربه سخن آيد، خواهد گفت : (من از حسين هستم .) قسم هفتم : از ديگر پديده هاى خلقت برترين و زيباترين صفت و ويژگى هر پديده اى از پديده هاى آفرينش ، به امام حسينعليه السلام ارزانى شده است : از فرشتگان ، از پيامبران ، از زمانها، از آسمانها، از هوا و فضا، از آبها، از درختان ، از نهرها و جويبارها، از درياها، از انسانها، از جنّيان ، از پرندگان و حيوانات اهلى و وحشى ، از كوهها، و از رخدادها و اوضاع ظاهرى اين جهان . اينك توضيح در مورد هركدام از عناوين يادشده در فهرست بالا: از آسمانها خداى جهان آفرين از آسمانها، بهره هاى ويژه اى به آن حضرت ارزانى داشت . آسمانها را جايگاه صعود جسد مطهّر امام حسين عليه السلام در روز شهادتش ساخت و آنها رابر آن حضرت گريان نمود كه با خون (253) و خاك سرخ (254) وسرخىخاصّ(255) خود بر او سوگوارى كردند. آنگاه از خصوصيّت ظاهرى و معنوى آسمانها ويژگيهايى به سرزمين نينوا به بركتشهادت حسين عليه السلام عنايت فرمود كه وصف ناپذير است و بر خود آن حضرت نيزبهترين آنچه را كه به آسمانهاى هفتگانه عنايت فرموده بود، ارزانى داشت . اينك با نگرش به صفات معنوى و روحانى امام حسين عليه السلام و ويژگيهاى موجوداتدر هر مورد به مقايسه مى پردازيم . براى نمونه : آسمان ، معدن فيوضات و بهره هاى ربّانى است و حسين عليه السلام نيزمعدن فيوضات الهى است ، امّا او با وسايلى ساده تر و اسبابى آسانتر و ره آورد وثمرى بزرگتر. آسمان جايگاه صعود دعا و محل استجابت دعاست و حسين عليه السلام نيز نام گراميش وسيلهاستجابت دعاست ، همانگونه كه در دعاى آدم (256) وزكريّا(257) و ديگرتوسّل جويندگان به پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام چنين بود. آسمان جايى است كه فرياد مظلومان در آن طنين مى اندازد و كربلاى امام حسين عليه السلامنيز جايى است كه از آنجا فرياد مظلوميت مدافعان حق وعدالت به آسمانهابرخاست . آسمان ، نقطه بلندى است كه ناله يتيمان به هنگام گريه و ناله بدانجا مى رسد وعرش را به لرزه درمى آورد و كربلا، سرزمينى است كه ناله يتيمان خاندان وحى از آنبه آسمانها طنين افكند. آسمان ، جايگاه رفيعى است كه بُراق در آن ، پيامبر را به نزديكترين نقطه قرب درسفر معراج اوج داد و كربلا، زمينى است كه ذوالجناح ، امام حسين عليه السلام را بهجايگاه عظيمى رسانيد كه پيامبر فرمود: انا من حسين . آسمان ، معراج پيامبران است و كربلا، معراج فرشتگان . آسمان ، جايگاهى است كه شرايط جارى بر آن در زمين و جوّ اثر مى گذارد و كربلا،سرزمين مقدّسى است كه وضعيّت آن در آسمانها و عرش اثر مى نهد. در آسمان ، نداى تسبيح ، تهليل ، تكبير و ستايش عبادت كنندگان و سجده كنندگان وقنوت كنندگان طنين انداز است و در كربلا نداى دلخراش ضجّه ها و شيونها و ناله ها ودادخواهيها به صورتهاى گوناگونى چون : پدرم ! برادرم ! فرزندم ! مولايم ! سرورم! همه فضا را پر كرده است . و اين نداهاى حق طلبانه در پيشگاه خدا، در آسمانها، از نداى تسبيح فرشتگان محبوبتراست . همه ملائكه ها، براى آدم سجده كردند و در كربلا، همه پيامبران و فرشتگان برپيكرِمقدّس امام حسين عليه السلام نماز خواندند. خداوند، در توصيف آسمان آن را سقف محفوظ(258) كسانى كه بدو پناه برند، سقفمحفوظساخت . آسمان را سقف برافراشته وصف كرد(259)توسّل جويند. در مورد آسمان فرمود: ما از آسمان آبى پاك فرود آورديم .(260) آب پاك و پاك كنندهرا به خاطر وجود او نازل ساخت ، چرا كه به بركت اوست كه باران مى بارد و علاوه براينكه به هنگام طلب باران توسّط آن حضرت ، خداوند گياهان و حيوانات و مردم بسيارىرا به بركت او سيراب ساخت .(261) با اين وصف اين ويژگى را بدو عنايت فرمود كه اشك ديدگان را كه پاك سازنده همهپليديها(262) معنوى و وسوسه شياطين است ، با ياد و نام جانبخش او جارى مى سازد وبه وسيله آن ، آتش شعله ور دوزخ را خاموش مى كند(263) و نيز همين آب است كه باآب بهشت آميخته مى گردد. و نيز در مورد آسمان فرمود: (روزى شما و آنچه به شما وعده داده اند در آسمان است.)(264) روزى زندگى زوال پذير را در آن قرار داد، در حالى كه روزى حياتجاودانه و زوال ناپذير و همه درجات و مقامات و كاميابيهايى كه بندگان شايسته خدا،بدان وعده داده شده اند، در پرتو نور وجود حسين عليه السلام است . به عبارت ديگر: خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: (آيا انسان به آسمانِ بر فرازشننگريسته كه چگونه آن را بنياد كرديم و آراستيم ؟)(265) و شما اى مردم ! آيا به امام حسين عليه السلام در كربلا نظاره نمى كنيد كه توقّفگاه ،شهادتگاه ، زينتها، چراغهاى فروزان اطراف او، نورافشانى و روشنايى اش چگونه استو چگونه شيطانها را مى راند و مى پراكند؟ پس ، چشم بگشا! باز هم بار ديگر، چشم باز كن و به شرايط او نظاره كن ! ديده اتخسته و درمانده ، به سوى تو باز مى گردد و سيلاب اشك ديدگانت ، جارى مى شود. آرى ! به آسمان بلند و برافراشته و اوضاع و آراستگى و تاءثير گذاريش بر ديگرپديده ها و آنچه در آن است ، نيك بنگريد! آنگاه به شخصيّت رفيع و پرشكوه امام حسينعليه السلام و كربلا و آستان منوّرش نظاره كنيد و ميان اين دو مقايسه نماييد. در آسمان بلند، عرش عظيم است و در كربلا، زينت پرشكوه عرش . آسمان ، جايگاه فرشتگان است و آستان حسين عليه السلاممحل آمد و شد آنان . آسمان ، معراج پيام آوران است و كربلا معراج فرشتگان . آسمان ، دارنده برجهاست و امام حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در روايات اسلامىآمده است ، دارنده برجهاست ؛ چرا كه او فرزند امام و برادر امام و پدر امامان نهگانهعليهم السلام است .(266) آسمان ، داراى بناى مقدّسى ، پيش از بيت المعمور است ، كه هر روز هفتاد هزار فرشته بهطور بى وقفه بر گرد آن طواف مى نمايند و حسين عليه السلام نيز ضريح مقدّسى داردكه هفتاد هزار فرشته به طور هميشگى و هفتاد هزار فرشته ديگر، كه هر روز جاى خود رابه ديگرى مى دهند، بر آن گمارده شده اند.(267) آسمان ، برافراشته است كه بهشت در آن است و حسين عليه السلام زينت بهشت است وبهشت از نور وجود او پديد آمده و قبر مقدّسش باغى است از باغهاى بهشت و خود سالارجوانان اهل بهشت است . آسمان ، جايى است كه جبرئيل در آن است و در كربلا، پيشواى بزرگى است كهجبرئيل براى خدمت به او افتخار مى كرد. آسمان ، جايى است كه پيشواى بزرگ توحيد، شبانه به سوى آن سير داده شد وكربلا، همانگونه كه خود فرمود: جايگاهى است كه روزانه سير داده شد.(268) آسمان ، جايگاه موسى كليم است و كربلا، جايگاه شجره مقدّس او.(269) آسمان ، جايگاه عيسى مسيح است و كربلا، ولادتگاه او.(270) آسمان ، جايگاه بلندى است كه خورشيد فروزان در آن است و گاه دچار گرفتگى مىگردد؛ امّا خورشيد نور افشان چهره امام حسين عليه السلام هر آنچه كار بر او سخت تر ولحظات وصال نزديكتر مى گشت ، پرتو جهان افروزش درخشنده تر مى نمود. آسمان ، جايى است كه ماه ، آن شمع شب افروز وسمبل زيبايى را در خود دارد و كربلاى امام حسين عليه السلام ماه شب افروز بنى هاشمرا، كه چون ظلمتها، ميان او و خورشيد جهان افروز وجود سالارش حسين عليه السلام درميدان جهاد حايل شدند، دچار گرفتگى شد. آسمان ، بلند است كه صفحه اى نيلگون دارد و حسين عليه السلام سر و چهره و پيكرش ،گلگون . آسمان ، داراى سيّارات هفت برادران است و كربلا نيز، داراى سيّارات هفتگانه از فرزندانقهرمان على عليه السلام و هفتاد و دو تن از ياران ارجمند فرزندش امام حسين عليه السلامكه با سرهاى نورانيشان در شهرها، سير كردند. آسمان ، داراى هزاران ستاره آشكار و انبوه بى شمارى از ستارگان نهانى است كه هركدامداراى نقش خاصّ خويشند و پيكر پاك امام حسين عليه السلام داراى هزاران زخم آشكارشمشير و نيزه و تير و جراحات بى شمار نهانى است كه هر كدام باعث لطفى از الطافخاصّ خداست . آسمان ، داراى ستاره قطبى و ستاره هاى هفت برادران است كه بر گردَش مى چرخند وكربلاى امام حسين عليه السلام سرزمينى است كه قطب امامت و ولايت در آنجاست و با شيونو گريه برگرد پيكر به خون آغشته اش طواف مى كنند. آسمان ، ستارگانى دارد كه گويى حامل سر هستند و كربلا، دارنده سرهاى مقدّسى استكه شهر به شهر سير داده شدند. آسمان ، بيت المعمور دارد كه پيش از بناى پرشكوه صراخ و كعبه است و هر روز هفتادهزار فرشته ، بر گردَش مى گردند و كربلاى حسين نيز سرزمين مقدّسى است كهفرشتگان بر گرد قبر سيّد و سالار انسانيّت طواف مى نمايند. آسمان ، داراى كهكشانها و ستارگان بى شمار است و امام حسين عليه السلام نيز داراىكهكشانهايى از زخمهاست كه در روز رستاخيز با همانها محشور مى گردد و اين ازويژگيهاى او براى نجات گناهكاران است ... . از زمين خداوند به امام حسين عليه السلام زمين مقدّسى را عنايت فرمود و آن را بر ديگر زمينهاشرافت و برترى بخشيد(271) علاوه بر آن در وجود خود آن گرامى همه ويژگيها وصفات پسنديده يك سرزمين پربركت و مقدّس را قرار داد و از زمين هر آنچه شايسته بود،به او ارزانى داشت . براى نمونه : زمين ، معدن طلا و نقره و جواهر است و حسين عليه السلام معدن قصرهايى ازلؤ لؤ و ياقوت و طلا و نقره . زمين ، جايى است كه خداوند در آن از هر نوع گياه خرّم و پرطراوت براى مردم مى روياندو امام حسين عليه السلام پيشواى بزرگ و برجسته اى بود كه خداوند همه مايه ها وضرورتها و بايستگيهاى كاميابى و نيك بختى انسانها را در وجود مبارك و زندگىپرافتخارش رويانده بود. زمين ، جايگاهى است كه خداوند آن را براى مردم گاهواره آرامش ساخت ؛ در زندگى خويشبر روى آن استقرار مى يابند و پس از مرگ نيز آرامگاه آنان است و امام حسين عليه السلامرا نيز براى استقرار جاودانه انسانها در بهشت ، گاهواره آرامش و آسايش قرار داد و قبرشريفش را كفايت كننده شيعيانش در زندگى و مرگ . از هوا و فضا از اين دو نعمت ارزنده نيز بهترينها را به امام حسين عليه السلام ارزانى داشته است . از قبر شريف آن حضرت تا آسمان برافراشته ، اين فضا و هوا را به آن حضرتارزانى داشته و براى آن ويژگيهايى مقرّر داشته است . 1 آنجا را جايگاه رفت و آمد فرشتگان (272) و راه بالا بردناعمال شايسته زائرانش ساخت .(273) 2 آنجا را مسير صعود كارهاى شايسته اى ساخت كه همانندش از هيچ نقطه ديگر زمين بهآسمان بالا، نخواهد رفت . 3 آنجا را فرودگاه رحمت خاصّ خود ساخت كه همانندش در نقطه ديگرى فرودنمى آيد. 4 و ديگر اينكه آن جا را محل صعود فيض زمينيان براى آسمانيان و معراج فرشتگانقرار داد.(274) از آبها امام حسين عليه السلام نيز همانند ديگر انسانها داراى اين حق انسانى بود كه از آبگوارا، كه خداوند براى هر موجود زنده اى آفريده است ، بنوشد، امّا از آنجايى كه بهخاطر دفاع از حق و عدالت ، اين حق انسانى از او سلب شد، خداوند چهار نوع از آبها رابه آن حضرت عنايت كرد و براى او در آنها حق قرار داد: 1 نخست آب گوارا و جاودانه كوثر را، براى رفع عطش او و ياران شهيدش قرار داد وآنان را در واپسين لحظات شهادت كه بر خاك نينوا افتاده بودند، سيراب ساخت . همانگونه كه از فرزند گرامى حسين عليه السلام روايت شده است كه ، در لحظات آخرين ،خطاب به پدرش گفت : (پدرم ! اين نياى بزرگم پيامبر است كه مرا از آب گوارايى كه ديگر تشنه نخواهمشد، سيراب ساخت .)(275) و نيز از همين آب كوثر براى كسانى كه بر حسين عليه السلام سوگوارى مى كنند بهرهاى قرار داد كه در روز رستاخيز خواهند نوشيد. البتّه براى بسيارى از كارهاى شايسته اين پاداش بزرگ را وعده فرموده اند، امّا ازويژگيهاى آن حضرت در اين مورد آن است كه چشمه كوثر از نوشيدن سوگواران او برخود مى بالد و شادمان مى گردد.(276) 2 دوّمين نوع از آبهايى كه به آن حضرت عنايت شده است ، آب حيات است ، كه در بهشتبا قطرات اشكهايى كه بر او ريخته شده است ، در هم آميخته و شيرينتر و گواراتر مىگردد، همان گونه كه در روايات آمده است .(277) 3 ديگر اشك چشمها را نثار او ساخته است ، چرا كه كشته اشكهاست و با شنيدن نام و يادو مصيبت او، سيلاب اشكها جارى مى گردد(278) همچنان كه با نظاره به شهادتگاه وبا استشمام بوى تربت مقدّسش ، كه در بخش گذشته از آن سخن رفت . 4 و سرانجام اينكه بر همه دوستانش مقرّر شد كه به هنگام نوشيدن آب سرد و گوارا،اوج فداكارى و عظمت او را به ياد آورند و درس گيرند. خودش در اين مورد فرمود: (شيعيانم ! هنگامى كه آب شيرين و گوارايى نوشيديد، به ياد مظلوميّت منباشيد.)(279) امام صادق عليه السلام فرمود: (هرگز آب سردى ننوشيدم ، مگر اينكه حسين را به عظمت ياد كردم .)(280) حقوق چهارگانه اى كه در رابطه با آبها، براى آن گرامى مقرّر شد، ممكن است به يكىاز دو دليل زير باشد: نخست ممكن است بدان دليل باشد كه آن حضرت در رابطه با نعمت حياتى آب از جهاتچهارگانه اى مورد ستم قرار گرفت و از حقوق انسانى خويش محروم شد؛ چرا كه : اوّلاً: براساس روايات متعدّد، همه انسانها در سه چيز شريكند، كه يكى از آنها نعمت آباست .(281) به همين دليل خوردن آب از نهرهاى تملّك شده ، گرچه تملّك كننده اجازهندهد، نياز به اجازه ندارد. و سيراب ساختن ديگران نيز گرچه كافر باشند، همان گونه كه در روايت مصادف ازامام صادق عليه السلام در راه مكّه آمده است ،(282) از كارهاى مستحبّ است و حقوق انسانىهمه انسانها. ثانياً: در نگرش اسلامى همه موجودات زنده از اين حق حياتى برخوردارند كه از نعمت آببهره ور گردند، به همين جهت است كه در شرايطى كه جان حيوان يا پرنده اى ، بهخاطر تشنگى به خطر افتد، بايد براى عبادت خدا تيمّم كرد و از آب حتّى براى وضونيز نبايد استفاده كرد. ثالثاً: آن حضرت به دلايلى از جمله : سيراب ساختن مردم كوفه در صفّين (283) و درقادسيّه به هنگام برخورد با لشكر حرّ(284) و به هنگام روى آوردن خشكسالى برمردم كوفه (285) بر آنان حقّ مهمان نوازى و احترام وسيراب ساختن خود و همراهانش رايافته بود. و سرانجام اين كه در نهر فرات ، حق انكارناپذيرى داشت ؛ چرا كه از هداياى خدا بهمادرش فاطمه عليها السلام دخت گرانمايه پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام پيمانزندگى بستن با حضرت على عليه السلام بود.(286) سوگمندانه ، هيچ يك از اين حقوق را در مورد او رعايت نكردند، تا جايى كه قطره اى ازاين نهر آب را براى فرزند خردسال خويش طلب كرد و با اين كه كودكش را در سختترين شرايط تشنگى مى نگريستند، ذرّه اى عاطفه و انسانيّت از خود نشان ندادند. آنگاهبراى اتمام حجّت براى خود آب خواست كه به خود او نيز ندادند و آن گرامى با لبتشنه جان داد. ما خلت قبلك بحراً مات من ظماءآه ! هرگز پيش از اين فكر نمى كردم كهدريايى پهناور و عميق از تشنگى جان دهد و هرگز نمى پنداشتم كه گلّه شتران ، شيربيشه شجاعت را از آب دور سازند. دوّمين دليل از حقوق چهارگانه آن حضرت ، در رابطه با آبها، ممكن است اين باشد كه :تشنگى شديد و بستن آب بر روى او، در چهار عضو از اعضاى بدن او اثر عميقترى نهاد،لبها، از شدّت تشنگى خشك وپژمرده شد و جگر به خاطر نرسيدن آب تكّه تكّه .... آن گرامى ، روز جاودانه عاشورا، بارها براى اتمام حجّت از سپاه اموى آب طلبيد، امّاتنها آخرين بار بود كه با دست شستن از زندگى و آگاهى بر اين حقيقت كه دشمن نيز مىداند كه امام حسين عليه السلام با انبوه زخمهاى پيكر و جراحات قلبى اش ديگر شهادتشقطعى است ، اين حالت جانسوز را آشكار ساخت كه : الا ن اسقونى قطرة من الماء هان اى سپاه اموى ! به من كمى آب بدهيد كه جگرم از شدّت تشنگى پاره پاره شد .... و نيز به گونه اى كه در روايت آمده است ، از مجروح شدن زبان به خاطر فشار تشنگى(287) و حركت شديد غير ارادى و تار شدن ديدگان نيز سخن رفته است ، درست همانگونه كه جبرئيل به آدم خبر داد كه : (اى آدم ! كاش گرامى فرزندت را مى نگريستى كه فريادش از شدّت تشنگى بهآسمان بلند است و عطش در كران تا كران وجودش اثر نهاده ، امّا به او آب نمى دهند و برآبى كه به آسانى در دسترس همگان است ، نسبت به آن حضرتبخل مى ورزند.)(288)
ابكوا شهيداً بالدّماء مزّمّلا
|
لو كانت له جراً مياه الابحر
|
شما اى مردم ! بر شهيد به خون آغشته اى كه چشمان پيامبر بر او سيلاب اشك جارىساخت ، خون گريه كنيد. بر شهيد تشنه كامى كه اگردرياها مركب شود نمى تواندارزشهاى والاى الهى و انسانى اش را به شمار آورد. از درختان از عالم گياه و نبات و درختان نيز بهترينها به امام حسين عليه السلام ارزانى شده است . مى دانيم كه بهترين درخت ، همان درخت مقدّسى است كه موسى به هنگام بعثت از آنجا ندا دادهشد كه : اِنَّنى اَنَا اللّهُ هان اى موسى ! خداى يگانه من هستم ، خدايى جز من نيست پس مرا بپرست . و در روايت آمده است كه : (آن درخت در نقطه اى بود كه اينك قبر شريف اوست .)(289) و نيز بهترين درخت خرما، همان بود كه به مريم الهام شد كه : وَ هُزّى اِلَيْكِ هان اى مريم ! اى بانوى برگزيده و پاك ! اين درخت خرما را بجنبان تا خرماى تازهبرايت فرو ريزد. و عيسى عليه السلام در كنار آن ، جهان را به نور خويش روشن ساخت و در روايات آمدهاست كه : (آن نخل خرما نيز در كربلا بود.)(290) از درياها از دريا نيز به آن حضرت بهره خاصّى ارزانى شده است . در شهادتش فرشته درياها، به همه موجودات آب زى ندا داد كه : (اينك لباس غم و اندوه بپوشيد كه فرزند گرانمايه پيامبر را به شهادترساندند.)(291) از كوهها پر شرافت ترين كوهها، طور سينا است و در روايت به قبر شريف آن حضرت اطلاق شدهاست به همانجايى كه كشتى نجات انسانيت در آنجا لنگر انداخت .(292) اميد، كه ما نيز به بركت آن ، از گردابها رهايى يابيم ، چرا كه وقتى به شرايط تأمل كرديم ، ديديم هم اكنون وضعيت ما، به گونه اى است كه اميرمؤ منان عليه السلامترسيم كرد و فرمود: (به راستى كه دنيا، شما را همانند كشتى طوفان زده اى كه بر امواج درياهاى بىكرانه به لرزه درآمده است ، مى لرزاند. آنچه از آنها به كام دريا رفت ، نجات نخواهديافت و آنچه نجات يابد، تازه به سوى هلاكت گاه خويش ، گام مى سپارد.)(293) و ما در اين شرايط بحرانى نمى دانيم كه اگر غرق شديم از آن كسانى خواهيم بود كهبه دوزخ خواهيم رفت يا به سوى بهشت ؟ آرى ! سرنوشت اين كشتى طوفان زده ، براى ما روشن نيست ؛ امّا اين قطعى است كه اگربه گونه اى در لنگرگاه امام حسين عليه السلام لنگر اندازد، اميد نجات و سلامتخواهدبود. از آدميان خداوند از ميان بندگانش ، به آن حضرت ، يارانى عنايت فرموده است كه به تعبيرخودش ، شايسته تر و وفادارتر از آنان را، به پيشوايى ازپيشوايان نور، عنايتنفرموده است ؛(294) كه اين واقعيّت با نگرش به فداكارى و جوانمردى آنان درحماسه جاودانه عاشورا به خوبى جلوه گر است . و نيز از ميان انسانها، انبوه شيفتگان و شيعيانى را به او داده است كه نسبت به وجودگرامى او مهر و محبّت ويژه اى دارند و آن را به گونه اى ابراز و آشكار مى سازند كهگاه با هيچ معيار و ملاك مادّى سنجش پذير نيست . و گاه چنان سرمست مهر او مى شوند و در سوگوارى بر او، به كارهايى دست مى زنندكه نه تنها با تقرّب به خداى امام حسين عليه السلام نمى سازد، بلكه سر ازنافرمانى او در مى آورد؛ همان گونه كه برخى در عاشورا به ياد نام و عزادارى آنحضرت ، به خود صدمه مى زنند و يا خود را زخمى مى سازند. به طورى كه گزارش شده است در برخى نقاط گيتى گروهى از شيفتگان به آن حضرتدر روز جانسوز عاشورا، ضمن وارد آوردن صدمات و جراحات بر خود، كانالى را حفرنموده و آن را مملوّ از موادّ آتش زا مى سازند و پس ازمشتعل ساختن آن ، به شيوه خاصّ عزادارى و سوگوارى خود، بر سر و سينه زنان ، بهدرون آتشهاى شعله ور مى روند و از حرارت عشق به آن حضرت ، چنانند كه گويا آتش درآنان اثر نمى گذارد و خود با صراحت مى گويند كه ما حرارت آتش را احساس نمى كنيم . از جنّيان از اين موجود دستگاه آفرينش نيز خداوند ياران بسيارى به آن حضرت داده است . گروهى از آنها، به هنگام حركت او از مدينه به سويش آمدند كه فرمود: الوعد حفرتى وبقعتى وعده گاه ما كربلاست ، هنگامى كه آنجا فرود آمدم ، به زيارتم بياييد. ياران ديگرى از آنان روز جاودانه عاشورا به ياريش شتافتند كه آن حضرت بهدليل گزينش شهادت ، به آنان اجازه پيكار نداد.(295) گروهى از آنان ، شب يازدهم محرّم آمدند كه با پيكر غرق به خون او برروى خاك روبروشدند.(296) و نيز بسيارى از آنها براى امام حسين عليه السلام سوگوارى مى كنند و مردان و زنان ودخترانشان در كربلا و در كنار پيكر مقدّسش به صورت نثر و نظم بر آن حضرت مرثيهسرايى كردند و در كنار حرم پيامبر صلى الله عليه و آله و در بصره و كوفه و بيتالمقدس و ... بر او عزادارى نمودند، همان گونه كه انبوهى از آنان خبر شهادتش را بههمه جا رساندند و در همه اقطار گيتى بر شهادت او شيون كردند و زنانشان به هنگامىكه پيكر مقدّس او به خون آغشته و بر خاك افتاده بود، اينگونه برايش نوحه سرايىكردند: زنان جنّ، در سوگ پيشواى بزرگ انسانيّت امام حسين عليه السلام غرق در غم و اندوه مىگريند. و بر او ندبه مى كنند چرا كه اين مصائب ، بسيار بزرگ است . و لباس سياه به نشانه عزادارى و سوگوارى بر امام حسين عليه السلام برتن كردهاند.(297) از حيوانات حيوانات وحشى ، در سوگ آن حضرت به اراده الهى سوگوارى كردند.(298) اين مطلبدر دو روايت از حضرت مسيح رسيده است كه خواهد آمد. از پرندگان پرندگان نيز، به اراده الهى ، با گزارش شهادت او، بر ديگر پرندگان اقطارگيتى بر او سوگوارى كردند و به منظور سايبان ساختن و جلوگيرى از تابشخورشيد سوزان عاشورا بر پيكر به خون خفته اش ، بالهاى خود را بر روى پيكرشگستردند و در مدينه و كنار قبر پيامبر، در سوگ او ناله هاى جانسوز سر دادند.(299) از حيوانات اهلى در ميان حيوانات اهلى ، مركب پيامبر (مرتجز) به آن حضرت اختصاص يافت . اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسينعليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكستو به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبشبنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود: (تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.) حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم . امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .) آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه هاهجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعهخارج شد.(300) آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد وفرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرمدفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادتاو از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(301) و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست وبراى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادتامام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش رابر زمين كوبيد كه جان داد.(302)
|
|
|
|
|
|
|
|