|
|
|
|
|
|
بـله صـدام گـمـان مى كرد كه با يك مملكت آشفته كه منزوى شده است و همه دولت ها پشتبـه او كـرده انـد يـا او را در فـشـار اقـتـصـادى گذاشته اند طرف شده است و ما نه قواىنـظـامـى داريـم و نـه انـتـظامى داريم و نه ساز و برگ جهاد و جنگ . او همچو گمان كرد وگـمـان مـى كـرد بـا چـنـد سـاعـت تـهـران را هـم فـتـح خـواهـد كـرد. اوغافل از خدا بود، او فكر نكرده بود كه ما يك ملتى داريم كه منسجم با هم است و هـمـه ايـمان دارند و ايمان است كه آنها را بر مسائل و بر مشكلات غلبه مى دهد. آنها تفكرنـكـردند كه ، تاءمل نكردند كه شاه خائن سابق كه داراى همه قوا بود و همه قدرت ها بااو بـودنـد و پـشـتـيـبانى مى كردند، همين ملت غيور ايران با قدرت ايمانى او را به جهنمفرستادند. او تصور اين را نكرد كه ملت ايران همه قدرت هائى كه پشتيبان محمد رضاىمـخـلوع بـودنـد كـنـار زد و دست همه را از منابع خودش و سلطه همه را قطع كرد. او از اينمـعـانى غفلت كرد از باب اينكه اعصابش ضعيف است من از اولى كه اين شخص روى كار آمدگـفـتـم بـه اشـخـاص كـه آدم خـطـرنـاكـى اسـت بـراى ايـنـكـه ايـن درحال جنون است ، اعصاب اين آدم كار نمى كند و حالا ثابت شد اين معنا. مع الاسف گمان مى كنند بعضى كه ما منزوى شده ايم به واسطه مخالفت با آمريكا. خير،آمـريـكـا مـنـزوى شد. ميزان ملت هاست . شما سرنيزه را از روى ملت برداريد و مردم را آزادبـگـذاريـد بـبـيـنـيـد كـى مـنـزوى اسـت . الان هـم كـه سـرنـيـزه هـا هـسـت درداخـل عـراق ، مـلت عـراق بـا مـا هـستند و عنقريب انشاء الله انفجارى در عراق پيدا خواهد شدنظير انفجارى كه در ايران بود ما منزوى نيستيم ، آنهائى كه ظالم هستند و به ما ظلم كردهانـد مـنـزوى هـسـتـنـد بـراى ايـنـكـه مـيـزان مـلت هـا هـسـتـنـد. مـاقبل از اين انقلاب منزوى بوديم براى اينكه ملت ها با ما توجهى نداشتند، بعد از انقلاب ،هم ملت ما منسجم شد و يك شد، يدا واحده على من سواهم شد و هم همه ملت هاى ضعيف حتى ملتهـاى غـيـر اسـلامـى كـه جزء مستضعفين شدند با ما هستند، چطور ما منزوى هستيم ؟ بله دولتهائى كه هستند، دولت هائى كه ملت هايشان هم با آنها مؤ افق نيستند، آنها با ما مخالفند ومـا بـا كـى نـداريـم از ايـن مـعـنـا. مـا ايـن انـزوا را بـا آغـوش بـازاستقبال مى كنيم براى اينكه ما تا منزوى نشويم و تا دست مان از پيش ابرقدرت ها قدرتهاى ديگر كوتاه نشود، خودمان نمى توانيم كار خودمان را انجام بدهيم و سر پاى خودمانبـايـستيم . ما بايد منزوى بشويم تا مستقل بشويم ، بايد منزوى بشويم تا آزاد بشويمانـزوا بـراى مـا هـيـچ طـرح نـيـسـت و مـا از انزواى اقتصادى و سياسى و اجتماعى ابدا باكنداريم ، براى اينكه ميزان ملت ها هستند و ملت ها با ما هستند. شما اگر راديوها را ملاحظهكنيد، در سطح جهان ، تمام جهان با ما اظهار موافقت كردند و با ما خواسته اند كه در جبههجـنـگ حـاضر بشوند و ما را از اين غائله به اصطلاح خودشان نجات بدهند و ما احتياج بهايـن نداريم . ما همچو سيلى خواهيم زد به صدام و حزب بعث عراق كه ديگر بلند نشود ازجـاى خودش . ما بايد اين اشتباه را رفع كنيم هم از دولت غاصب عراق و هم از ساير دولتهـاى اسـلامى كه گمان مى كنند اگر چنانچه هجومى به ايران بشود ايران صدمه به آنوارد مـى شـود. ايـران يـك مـوجود، يك موجود الهى است كه هيچ چيز او را صدمه نخواهد زد.ايـران واحـد اسـت و بـا دسـت واحـد، 35 مـيـليـون جـمـعـيـت بـا صـداى واحـد درمـقـابـل قـدرت هـا ايـستاده است و هيچ قدرتى نمى تواند يك ملت را منزوى كند و هيچ ملتىنـمـى تـوانـد بـر يك ملتى كه بپاخاسته اند حكومت كند. شما ملاحظه كنيد افغانستان را،افـغانستان در عين حال كه احزاب چپى دارد كه قدرتمندند و حكومتش هم با ملت مخالف استو مـلت هم با حكومت ، و آن قواى ابرقدرت هم وارد در آنجا شده است آنچنان صدمه سياسىبـه شـوروى وارد شد در اين كار كه پيش همه ممالك مفتضح شد، آنچنان سيلى زدند چريكهاى قدرتمند افـغـانـستان به روى شوروى كه بايد سرش را بلند نكند و ايران از افغانستان قويتراسـت بـراى ايـنـكه ايران دستجات مختلف ندارد. اگر چهار تا فرض كنيد كه ساواكى ياكـمـونـيـسـت در ايـنـجـا هـسـت ، ايـنـهـا چـيـزى نـيـسـتـنـد و درقـبـال مـلت مـا نـاچيزند و در قبال ملت ما ناچيزند اما ملت ما با دولت ، ملت ، دولت ، قواىانـتـظـامـى هـمـه بـا هـم هستند و بحمد الله ، هم قواى انتظامى ما الان قوى است و هم ساز وبـرگ مـا قـوى اسـت و ايـن ساز و برگى است كه دشمن ما براى ما تهيه كرد. اين ساز وبـرگ بـسـيـار زيـادى اسـت كـه آمـريـكـا بـراى مـا تـهـيـه كـرد. او تـهـيـه كـرد كـه درمـقـابـل شـوروى بـايـسـتـد و بـه دسـت مـا افـتـاد و مـا درمـقـابل خودش و هر دولت ديگرى ايستادگى داريم . قدرت ما را اينها نمى دانند، آن قدرتمعنوى كه در ايران هست ، آن قدرت اسلامى كه در ايران هست باز ادراك نكرده اند. مسلمين بايد توجه به قدرت اسلام داشته باشند مسلمين بايد توجه به قدرت اسلام داشته باشند. اين قدرت اسلام بود كه با دست خالىيك ملتى را بر يك دولت غاصب بزرگ و ابرقدرت هاى بزرگ عالم غلبه داد، اين قدرتاسـلام بـود. چـرا مـسـلمـين از اين قدرت غافلند؟ چرا دولت هاى اسلامى از اين قدرت اسلامغـافـل هـسـتـنـد؟ چـرا بـايـد در طـول سـال هـاى متمادى دولت هاى عربى سيلى بخورند ازصهيونيسم ؟ چرا بايد در تحت سلطه قدرت هاى خارجى باشند؟ چرا خودشان با هم مجتمعنـمـى شوند؟ چرا به آيات شريفه قرآن عمل نمى كنند؟ چرا با هم مجتمع نيستند؟ چرا بهاحـاديـث نـبـى اكرم اعتنا نمى كنند كه فرموده است مسلمين يد واحده على من سواهم ؟ مع الاسفبين خودشان اختلافات است . مشكل مسلمين همين است كه اختلاف انداخته اند بين شان و بعد ازجـنگ عمومى اين نقشه كشيده شد و قدرت اسلام را ديدند و نقشه كشيده شد و دولت اسلامىرا از هم جدا كردند و مسلمين را با هم مخالف كردند و دولت اسلامى با هم دشمن شدند. اينمشكلى است كه حل بايد بشود. اين مشكلى است كه در روز عيد و در روز عرفه در پناه خانهخـدا بـايـد حـل بـشـود. اين مشكلى است كه سران قوم مجتمع بشوند در مكه معظمه امر خداىتـبـارك و تـعالى را اطاعت كنند و با هم در آنجا اجتماع كنند و با هم مشكلات خودشان را درمـيان بگذارند و غلبه كنند بر مشكلات خودشان . اگر يك همچو امرى واقع بشود احدى ازقدرت ها نمى تواند با شما مقابله كند. شما مسلمين همه چيز داريد، شما مسلمين قدرت اسلامداريد كه بالاترين از چيزها است ، بالاترين سلاح هاست و شما مسلمين صحراها و درياهاىوسـيـع و كـشـورهـاى بسيار وسيع داريد و غنى هستيد. در عين حالى كه شما از حيث همه چيزغـنـى هستيد معذالك بيشتر مستمندان شما به حال فقر دارند زندگى مى كنند اين براى ايناسـت كـه شـما به اسلام عمل نمى كنيد. شما اموال مسلمين را، آن چيزهائى كه بايد به نفعمـسـلمـيـن بـاشـد بـه غـير مسلمين مى دهيد آن هم به يك ثمن بخس ، همان ثمن هم در زمان شاهمخلوع همان ثمن بخس هم دوباره برمى گشت به جيب خود آمريكا و بعد هم سلاح ها را درستمـى كـردنـد بـراى خـودشـان كـه مـقابله كنند با شوروى و بحمد الله اين سلاح ها را خداخواست كه به دست ما بيفتد و امروز در مقابل همه كشورهائى كه بخواهند به ما تعدى كنندقـيام خواهيم كرد و ملت ما با قدرت اسلامى با قواى نظامى و انتظامى با مجاهدين اسلام وبا همه قدرت هاى مسلح و غيرمسلح با هم هستند و كسى نمى تواند به اين مملكت تعدى كندو مـا نـمى دانيم كه چرا مسلمين (يعنى ممالك اسلامى ، والا خود مسلمين با ما هستند) چرا ممالكاسـلامـى پـا مـيـان نـمـى گـذارنـد و اين آدم را به پاى ميز محاكمه نمى كشانند از چه مىتـرسـنـد صـدام بـايد محاكمه بشود همانطورى كه كارتر بايد محاكمه بشود. او براىنـفـع خـودش عـمـل مـى كـرد و ايـن مـلعـون بـراى نـفـع آمـريـكـاعـمـل كـنـد. او براى اينكه چند كيلومتر زمين خشك ، براى اين لشكر كشى نمى كند و اينهمهجـمـعـيـت اسـلام را چـه از آن طـرف و چـه از ايـن طـرف بـهقتال وادارد و به كشتن بدهد و آنهمه ميلياردها دينار عراقى و تومان ايرانى را به اين دوتـا كـشـور ضـرر بـزنـد و آن سـلاح هـائى كـه بـايـد مـا درمـقـابـل دشـمـن و در مـقـابـل صـهـيونيسم و امپرياليسم بايد به كار بيندازيم به روى همبكشيم و اين يك جنايتى است كه صدام كرده . ما مدافع هستيم از منافع خودمان ، ما مدافع ازاسـلام هـسـتـيـم ، مـا مـى شناسيم اين آدم را، من در عراق هم شناختم اين آدم را كه اين آدم اگرچـنـانـچـه خداى نخواسته دستش باز بشود از عفلق بدتر است و عفلق اسلام را مخالف همهچيز خودش داند. مـا مـدافـع اسـلام هـسـتـيـم و مـدافـع اسـلام بـا جـان ومـال و عـزيـزان خـودش دفاع مى كند و هرگز نخواهد نشست . ما چه پيروز بشويم در عالممـاده و چه غلبه بكنيم ، غلبه با ماست . پيغمبر اسلام هم در بعضى از جنگ ها شكست خوردلكن غلبه با او بود. اولياء اسلام هم در بعضى از جنگ ها دشمنان بر آنها غلبه كردند،لكـن غـلبـه بـا آنـهـا بـود. غـلبـه بـا حـق اسـت ، بـاطـل زهـوق اسـت (انالبـاطـل كـان زهـوقـا مـا در ايـن روز بـه هـمـه مسلمين دعا مى كنيم و دست تضرع پيش خداىتبارك و تعالى بلند مى كنيم كه مسلمين بيدار بشوند، حكومت هاى اسلامى بيدار بشوند،حـكـومـت اسـلامـى توجه كنند به اينكه مشكلاتشان را رفع كنند، اين وابستگى خودشان رابـه ابـرقـدرت هـا بـردارنـد از مـيـان ، مستقل بشوند، خودشان باشند، خودشان اداره كنندمـمالك خودشان را. ما اينكه گوئيم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معنى غلطرا از او بـرداشـت نـكنند كه ما مى خواهيم كشور گشائى كنيم . ما همه كشورهاى مسلمين را ازخـودمـان مى دانيم . همه كشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مى خواهيم اين چيزى كه درايران واقع شد و اين بيدارى كه در ايران واقع شد و خودشان را از ابر قدرت ها فاصلهگرفتند و دادند و دست آنها را از مخازن خودشان كوتاه كردند، اين در همه ملت ها و در همهدولت هـا بـشـود. آرزوى مـا ايـن اسـت . مـعـنى صدور انقلاب مااين است كه همه ملت ها بيداربـشـونـد و هـمـه دولت هـا بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتارى كه دارند و از اينتحت سلطه بودنى كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مى رود و خودشان بهنحو فقر زندگى مى كنند نجات بدهد. خـداى تـبـارك و تـعـالى ايـن عـيـد را بر همه مسلمين مبارك كند و اين عيد مبارك است بر ملتايران كه در جنگ است و مبارك است بر آنهائى كه شهيد شدند و مبارك است بر آنهائى كهشهيد دادند. خداى تبارك و تعالى به ما هم اين فرصت را بدهد كه درراه او شهيد بشويم. والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته تاريخ : 28/7/59 بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــيـــنـــى خـــطـــاب بـــه حـــبـــيـــب شـــطـــى ،دبـيـركل كنفرانس كشورهاى اسلامى بسم الله الرحمن الرحيم الان جـنـگ در ايران است و اين خود دليل بر تهاجم آنها بر ماست و اگر ما مهاجم بوديم درعراق بوديم . بـدون هـيچ سابقه و بدون هيچ دليلى با پايمال كردن تمام مواضع بين المللى ، صداماقدام كرد بر هجوم به ايران ، آن هم با اسلحه هائى كه آنطورى كه اشخاص مطلع به منتـوضـيـح داده انـد از اسـلحـه هـائى اسـت كـه تـاكـنـوناسـرائيـل اسـتـفاده نكرده است و ايشان استفاده كرده است و بسيارى از پيرمردها و جوان ها وكـودكـان مـا را كـشـتـه و بـسـيـارى از مـخـازن مـا را خراب كرده است . البته هر كس اينچنينجناياتى بكند و شهر و روستاهاى ما را بگيرد، آرزو مى كند آتش بس قرار شود. او خوردهاسـت و بـرده اسـت و ظـلم كـرده اسـت و ما خسارات را بدون جهت ديده ايم و اين امرى است كهاينطور امكان ندارد. دولت اگر چنانچه مى خواهند عملى بكنند و صلح و صفا باشد، بايدبـا آن كسى كه مهاجم بوده است و بغى كرده است و هجوم كرده است به يك مملكت اسلامى ،فـرضـا اگـر دولت عـراق مـسـلم بـاشـد، بـايـد بـا اوقـتـال كـنـنـد تـا ايـنكه برگردد به امر خدا و برگشتن به امر خدا، مجرد اين نيست كه ازكشور ما بيرون برود، بلكه خسارات ايران را، خسارات مالى ايران را جبران كند، خساراتجانى كه قابل جبران نيست و قواى خودش را بيرون بكشد و دستش را از مملكت عراق كوتاهكند و حكومت غاصب خودش را كنار بگذارد و ملت عراق را آزاد بگذارد كه سرنوشت خودشانرا بـه دسـت بـگـيرند. مساءله نزاع بين حكومت و حكومت نيست ، مساءله هجوم يك بعث عراقىغـيـر مـسـلم اسـت بـر يـك حـكـومت اسلامى و اين قيام كفر عليه اسلام است و بر همه مسلمين ،قـتـال بـا او واجـب اسـت . اگـر مـسـلمـيـن تـكـليـف خـودشـان راعـمـل كنند، ما هرگز بنا نداريم در مملكت ديگرى دخالت كنيم . هجوم از طرف آنهاست و برخـلاف مـيـل مـلت عـراق اسـت . شـمـا حـكومت هاى اسلامى بيائيد و اين ملت عراق را آزاد كنيد وتـضـمـيـن كـنند آزادى ملت عراق را و ببينند كه آيا ملت عراق اين حكومت را مى خواهد يا نه .صـدام اخـيـرا انتخاباتى در عراق انجام داد، در مجلس قانونى گذراند كه هر كس مخالفتكـنـد مـحـكـوم بـه اعـدام اسـت . حـتـى از عـلمـائى كـه ضد او بودند، با فشار از آنها راءىگـرفـتـنـد. صـدام آنـهـمـه ظـلم كـه مـرتـكـب شـده اسـت و آن مـقـدارى كـهرجـال ديـنـى و اسـلامـى را قتل عام كرده است به مملكت ما تجاوز نكرده است . تجاوز او برملت خودش بيشتر از تجاوزى است كه بر ما كرده است . بر ما و شما و همه مسلمين واجب است كه او را بر سر جايش بنشانيد و خساراتى كه بر عراق و ايران وارد شده از اومـطـالبه كنيد. ما دعوا با كسى نداريم لكن خسارات عراق و ايران را مطالبه مى كنيم . مامـى خـواهـيـم اسلام را حفظ كنيم و با بودن اين حزب در عراق ، اسلام در خطر است آن هم درخـطـر كـفـر. و شـمـا در اين امر مى توانيد با دولت و مجلس و رئيس جمهورى ايران مذاكرهكـنـيـد كـه آنـهـا هـم هـمين را خواهند گفت . و ما از خداوند تبارك و تعالى مى خواهيم كه بينمـسـلمـيـن اتـفـاق و وحـدت حـاكـم بـاشـد تـا ايـنـكـه ديـگـران مـا را نـچـاپـنـد ومستقل باشيم و خودمان كشورمان را اداره كنيم . در پـايـان اين ديدار و گفتگو آقاى حبيب شطى از امام پرسيد: آيا اجازه مى دهند كه عده اىاز رؤ سـاى دولت هـاى اسـلامى در راءس هياتى جهت بررسى به ايران بيايند و با شماديـدار كـنـنـد. امـام در پـاسخ وى فرمودند : براى رسيدگى به جنايات صدام ، آمدن بهايران مانعى ندارد. تاريخ : 6/8/59 بـيـانـات امـام خـمـيـنـى در جـمـع نـخـسـت وزير، اعضاى هياءت دولت ، نمايندگان مجلسشوراىاسلامى ، مديران مراكز راديوئى شهرستان ها و اقشار مختلف مردم انسان يك موجود عجيبى است در جميع مخلوقات باريتعالى بسم الله الرحمن الرحيم مبارك باشد اين عيد سعيد بزرگ بر ملت هاى مستضعف جهان و بر توده زير بار استكبارو بر ملت شريف رزمنده اسلامى ايران . انسان يك موجود عجيبى است ، در جميع طبقات موجودات و مخلوقات باريتعالى ، هيچ موجودىمـثـل انـسـان نيست ، اعجوبه اى است كه از او يك موجود الهى ملكوتى ساخته مى شود و يكموجود جهنمى شيطانى هم ساخته مى شود. موجودات ديگر اينطور نيستند، اينطور نيست كهايـن فـاصـله بـاشد بين فرد كامل و ما بين فرد جهنمى ناقص . اين از مختصات انسان استكه حق تعالى او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجاد كرده است و همه چيز در اوهـسـت . از ايـن مـوجـود، پـيـغـمـبـر اكـرم و سـايـر پـيـغـمـبـرهـا مـحـقـق شـده اسـت وابـوجـهـل و سـايـر ابـوجـهـل هـا هـم هـسـت و واسـطـه مابين اين دو تا هم الى مالا يعلم هست وكـارهـائى كه از اين انسان صادر مى شود حسن و قبح و صلاح و فسادش بستگى دارد بهآن جـهـات روحـى انـسـان . اعـمـال بـه حـسب صورت با هم خيلى فرق ندارند، آن چيزى كهفـارق بـيـن اعـمـال اسـت ، آن نـيـات اسـت (انـما الا عمال بالنيات ) ملاحظه مى كنيد كهشـمـشـيـر دسـت دو نـفـر بـاشـد و مـثـل هـم فـرود بـيـايـد ومـثل هم دو نفر را هلاك كند، يكى از آنها مثل عبادت ثقلين باشد ارزشش و يكى از آنها طورىبـاشـد كـه در فـسـاد و در تـبـاهـى قـابـل ذكـر نـبـاشـد، امـاعـمـل يـك عـمـل اسـت دسـت بـالا مـى رود و فـرود مـى آيـد و يـك نفر را مى كشد. اين اختلاف ،مال اختلاف خود انسان است ، اختلاف روحيات انسان است و اختلاف قصدهائى است كه روى آنقـصـدهـا و اغـراضـى كـه روى آن اغـراض ، اعـمـال مـوجـود مـى شـونـد انـگـيـزهاعـمـال بـه غـايـات اسـت . آن چـيـزى كه اعمال را با هم مختلف مى كند، آن غاياتى است كهانسان را وادار مى كند به اينكه عملى را انجام بدهد و مراتب حسن و قبح و مراتب فضيلت ورذيـلت هـم روى هـمـيـن مـعـنـاسـت و انـگـيـزه هـائى هـم كـه دراعمال بشرى است اختلافش روى همين معنويات است و اراده و تصميم و غايات . يك فعلى مىبـينيد كه غايتش الهى است و غير غايت الهى هيچ چيز در آن دخالت ندارد. آن عملى كه الهىباشد و انگيزه اى جز الوهيت نداشته باشد، مثل اعمالى كه انبيا عليهم السلام در تبليغاتخـودشـان انـجـام مـى دادنـد، اين اعمال طورى است كه هيچ انگيزه اى ندارد الا خداى تبارك وتعالى و لهذا انبياء بزرگ در عين حالى كه دراين تبليغ شان و در اين ارشـادشـان آنـقـدر زحـمـات را متحمل مى شدند، هيچ يك از اين زحمات آنها را از آن عملى كهداشـتـند سست نمى كرد و بايد گفت كه هيچ يك از آن زحماتى كه ما و به حسب انگيزه هاىبـشـرى بـه نـظـر مـى آيـد كـه زحـمـت است ، براى آنها اينطور نبود براى اينكه روى آنمـقـصـدى كـه آنـها حركت مى كردند و عمل مى كردند، آن مقصد به قدرى بزرگ بود و بهقـدرى عـالى بـود كـه تـمـام زحـمـاتـى كـه بـراى آن مـقـصـدمـتـحـمـل مـى شـدنـد، بـه نـظـرشـان زحـمـت نبود. مقصد نظر بود و لهذا مى بينيد كه تمامعمرشان را انبيا صرف مى كردند در همان مقصدى كه داشتند و يك قدم عقب نمى گذاشتند وهيچ تزلزلى در روح آنها حاصل نمى شد. وقتى كه مقاصد عالى شد، زحمت هاى در راه آن بايد در نظر انسان نباشد من گمان ندارم كه هيچ كس به قدر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آن سيزدهسـالى كـه مـكـه تـشـريـف داشتند و در آن ده سالى كه در مدينه ، اگر كسى درست توجهبكند به زندگى حضرت مولا رسول الله ، مى بيند كه شايد آدم بتواند بگويد يك روزايشان ، يك حالى كه به حسب نظر ما استراحت است ، ايشان نداشته اند. آنوقتى كه در مكهبـودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذيت به ايشان مى كردند و آنقدر ايشان را در تنگناىهـمـه طـور و همه جانبه مى گذاشتند كه بالاخره مجبور شدند كه بروند در يك غارى و درآنـجـا هـم تـحـت نـظـر ايـنها بودند و زندگى ايشان آنطور گذشت . يك روز براى ايشاناسـتـراحـت نـبـود و بـعـد از اينكه ديدند نمى شود در مكه ماند و تبليغاتشان در مكه آنقدرتـاثـير ندارد و يك عده معدودى ، چند نفرى به ايشان ايمان آوردند، ايشان هجرت كردند واگـر چـنـانـچـه وضـع ايـشـان را در مـديـنـه هـم بـبـيـنـيـم ، مـى بـيـنـيـم كـه در ايـن دهسـال مـديـنـه ، جـز زحـمـت و اشـتـغـال بـه جنگ هائى كه بيش آمد و غزوه هائى كه پيش آمد،نداشتند و در آن غزوات هم سنگينى اش به دوش خود ايشان بود، لكن مقصد يك مقصدى بودكه اينها پيش او هيچ نبودند. در مكه وقتى كه به ايشان پيام دادند كه تو بيا دست از ايندعـوتت بردار و تو هر چه مى خواهى ما در اختيارات مثلا مى گذاريم ، ايشان فرمودند كهاگـر هـمـه عالم (تعبيرشان تقريبا اين است كه ) همه زمين و آسمان را به من بدهيد، من ايندعوت را دست از آن بر نمى دارم براى اينكه اين دعوت الهى است ، اين ماموريت الهى است .مـامـوريـت الهى را براى اينكه يك منصبى ، يك مقامى ، يك ماليتى ، يك چيزى پيدا كنم معناندارد. مقاصد وقتى كه عالى شد، زحمت هاى در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد. ازآن طـرف آن افرادى كه از فطرت انسانى خارج شدند و حيوانى هستند به صورت انسان، سبعى هستند به صورت انسان ، شيطانى هستند به صورت انسان ، آنها هم در راه مقصدخودشان كوشش مى كنند، مقصدى كه دارند آنها هم كوشش مى كنند، لكن فرق ما بين اين دوراه و اين دو مقصد اين است كه آنها كوشش مى كنند براى به دست آوردن يك مارب حيوانى ،شيطانى و اينها كوشش مى كنند براى يك مقصد الهى ، اينها مى خواهند كه جامعه را، تمامجـامـعـه را انسان كنند. انبيا مامورند از جانب خداى تبارك و تعالى كه بيايند و جامعه ها راكـه در سـر دو راهـى واقـع شـدنـد، يـك راه ، راه انـسـانـيـت اسـت و يـك راه ، راه شيطانى وطاغوتى و غير انسانى و خـود مردم نمى توانند درست تشخيص بدهند راه را، انبيا موظفند كه ملت ها راو گروه ها وجـمـعـيـت هـا را بـا دعـوت هـاى خـودشـان ، بـا تعليمات و ارشادات خودشان انسان كنند. ازاول خلقت تا آخر، همين معنا طرح است كه اين جمعيت ها انسان بشوند معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم هـمـه زحـمـت هاى انبيا و همه كتب آسمانى و همه دعوت هاى اوليا و انبيا براى اين بوده استكـه ايـن مـوجـودى كه اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حيوانات بدتر است و ازتمام شياطين شيطانتر است ، اين را هدايت كنند و به صراط مستقيم دعوت كنند و الهى كنند،انـسـانـى الهـى كـنـنـد. البـتـه تـؤ فـيـق نبوده است كه همه را انسان كنند، سركش ها زيادبـودنـد، كـسانى كه از فطرت انسانى خارج بودند، زياد بودند و زياد هستند، لكن آنهاكـوشـش خـودشـان را كـردند و آن مقدار از بركاتى كه در دنيا هست ، همه از بركات انبياءبزرگ الهى است و اوليا. ما نبايد معيارها را معيارهاى مادى قرار بدهيم و پيروزى و شكسترا هـم روى مـعـيـارهـاى طـبـيـعى و مادى مطالعه كنيم . ما معيارها را بايد معيارهاى الهى قراربـدهيم و پيروزى و شكست هم در همان ميدان الهى تشخيص بدهيم . ما اگر در آن ميدان الهىو در آن صراط مستقيم انسانى پيروز باشيم ، اگر تمام عالم هم به ضد ما قيام كنند و مارا هـم نـابـود كـنـنـد، مـا پـيـروزيم براى اينكه معيار، معيار طبيعى نبود. عالم هم همين عالمطـبيعى نيست . اين عالم طبيعى ، اخيره موجودات است ، تفاله موجودات است . عوالمى كه الىمـا شـاء الله هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهيم رفت . ميزان ، آن ميدان است و ميزان ، آنراه است . انسان به ماهو، انسان شكست و پيروزيش ، معيارش آن راه است ، نه طبيعت . اگر مادر آن راهى كه داريم ، همان راهى كه انبيا داشتند ما هم موفق بشويم كه همان راه را برويمهـمـانـطـور كـه انـبـيـا عليهم السلام پيروز بودند، در آن راهى كه راه مستقيم انسانيت استپيروز بودند، ولو اينكه كشته شده اند، ولو اينكه آتش زدند بعضى شان را، ولو اينكهبـه زحـمـت انـداخـتـند آنها را، لكن در آن راهى كه راه انسان بود همه آنها پيروز بودند درمـقـابـل آنـهـايـى كـه طـاغـوت بـودنـد. فـرعـون هـا وامثال آنها در اين راه شكست خوردند، در راهى كه راه انسان است ، آنها شكست خوردند، اصلشدر ايـن راه نـيـامـدنـد. دشـمن هاى انسانيت و اسلام اصلش شم اين معنا را نكردند كه يك چيزديـگـر غـيـر از اين حيوانيت و غير از اين طبيعت هم هست . آنهايى كه فهميدند كه مقصد، مقصدالهى بايد باشد و ما از خدائيم و به او رجوع مى كنيم (انالله و انا اليه راجعون ) مااز خـدائيـم ، ما كارى انجام مى دهيم ، ما همان چيزهائى كه خدا به ما داده است در راه خودش ،اگـر چـنـانـچـه مثل انبيا هم فرض كنيد، يا در طريق انبيا هم باشيم ، اين كوردلى است كهانـسـان خـيال كند من يك كارى كردم . تو غرق نعمت هاى خدا هستى ، چشمت از خداست ، گوشتاز خـداسـت ، قـدرتـت از خـداسـت ، دسـتـت از خداست ، پايت از خداست ، همه از اوست . من نمىتـوانـم اسـمش را هم امانت بگذارم ، باز يك نفسانيتى هست در كار، وقتى همه از او هست ، درراه او اگر داديد كارى نيست اين ، چيزى كه از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد كهما اين ارزش انسانى را ادراك بكنيم و اين ارزش الهى را ادراك بكنيم ، نبايد مـتاثر بشويم از اينكه ما را در تنگناى اقتصادى قرار دادند. تنگناى اقتصادى ، هر كارىبـكـنـند راجع به دنياست ، راجع به طبيعت است . ما را در هجوم نظامى قرار بدهند، يك وقتخودشان مستقيما، يك وقت با اباديشان ، ما نبايد از اين معنا اصلا آزرده بشويم ، چرا آزردهبـشويم ؟ ما مامور خدا هستيم و خداى تبارك و تعالى همه نعمت ها را به ما عطا فرموده استو آن چيزهائى كه عطا كرده ، در راه او بايد صرف بكنيم . آنچه كه انسان را مطمئن مى كند، ذكر خداست اگـر مـوفـق شـديـم كـه صـرف كرديم آن چيزهائى كه خدا به ما داده در راه او، ما پيروزهـسـتـيـم . يك مسلمان و مومنى كه به آن وظيفه شرعيه اى كه دارد، به آن وظيفه فطرى كهدارد، اگر عمل بكند، آن پيروز است ولو در جامعه حيوانى انسان ها هم مفروز باشد و مطرودبـاشـد. و آن صـورت انسانى كه بر خلاف آن مسير انسانى رفتار مى كند، هر چه هم كهپـيـش برود، هى حيوانيتش زياد مى شود، سبعيتش زياد مى شود. انسان يك اعجوبه اى استكـه از هـر دو طـرف غـيـر مـتـنـاهـى است ، از طرف سعادت غير متناهى و از طرف شقاوت غيرمـتـناهى . ما بايد ميزان فصل ما بين انسان و حيوان را انسان و شيطان را به دست بياوريمتـا بـتوانيم بفهميم كى پيروز است و كى شكست خورده . اين ابر قدرت ها كه ما اسمش راابر قدرت مى گذاريم ، اينها تمام قدرتشان صرف حيوانيت مى شود، تمام قدرتشان راروى هـم مـى گـذارنـد و صـرف آمـال حـيـوانـى و شـيطانى مى كنند و به آن هم درست نمىرسـنـد. اگر بنا بود كه به آن چيزى كه مى خواهند برسند كه بايد وقوف كنند. اينكهمـى بـينيد كه اين قدرت ها هى جلو مى روند و هر چه داشته باشند باز يك قدم جلوتر مىرونـد و اگر تمام اين عالم را هم داشته باشند باز كافى برايشان نيست ، اين براى ايناسـت كه در طرف آن طرف هم غير متناهى هست انسان . آن چيزى كه انسان را مطمئن مى كند آنخـداسـت . آن ذكـر خـداست (بذكر الله تطمئن القلوب ) آن موجودات الهى از باب اينكهپـنـاهـگـاهـشـان خـداى تـبـارك و تعالى است ، آنها اطمينان دارند. اين موحودهاى ديگرى كهطـاغـوتـى هـسـتـنـد، پناهى ندارند. اينها هر چه دستشان بيايد و هر چه ظلم بكنند و هر چهكـشـور گـشايى كنند، يك كشور ديگرى هم مى خواهند باز بگشايند و گمان نكنيد كه بهايـن سـنخ افراد اگر همه اين كره ارض را بدهند، اين سير بشود. تمام اين سياره را اگربـه يـك نـفـر بـدهـنـد، ايـن سـير نمى شود، دنبال اين مى رود كه خوب ، ما برويم در اينسيارات ديگر، ببينيم آنجا چه خبر است ، برويم آنجا هم بيرق خودمان را بزنيم ، چنانكهرفـتـنـد در كـره مـاه هـم بـيـرق زدنـد. ايـن بـراى ايـن اسـت كـه در طـرفآمـال حـيـوانى هم انسان غير از ساير حيوانات است . حيوانات وقتى كه آن كار خودشان را،مـثـلا خـوردنـد، سير شدند، ديگر مى نشيند و كارى ندارد تا وقتى گرسنه بشود، انساناينطور نيست . كارى بكنيم كه اين راه را، راه مستقيم را انتخاب كنيم ، تا مطمئن بشويم ، تاخـوف از ما زدايه بشود، از بين برود. انبيا هر كس به آنها هم جسارت كرد هيچ ابدا چيزىبه نظرشان نبود، چون كه مقصد يك مقصد ديگرى بود، مطلب يك مطلب ديگرى بود، نهمـايـوس مـى شـدنـد و نـه دلسـرد مـى شـدنـد و نـه گـلايـه مـنـد مـى شـدنـد. بـله ، انبيادنبال اين بـودند كه چرا بايد اين بشرى كه فطرتا بايد فطرت سالم داشته باشد، چرا بايدايـنـطـور بـاشـد. رسـول اكـرم بـراى اين غصه مى خورد در وحى هم به او گفته است كهمثل اينكه تو خودت را دارى به كشتن مى دهى كه اينها ايمان نمى آورند. اين نظر اين بودكـه ايـنـهـا را آدم كـنـد. هـر كـس كـه آدم مـى شـد، يـك بـشـارتـى بـراىرسول اكرم يا انبيا بود و اما اينكه بخواهند يك كشورى را بگشايند و بخواهند يك فرضكـنـيـد كه بلوكى داشته باشند و اين حرف هاى نامربوطى كه بين اصحاب طاغوت هست ،اينها در بين انبيا مطرح اصلا نبوده ، اصلا مطرح نيست . عالم طبيعت پيش انبيا مطرح نيست .آمـدنـد ايـن طـبـيـعـى هـا را، اين موجودات طبيعى را از اينجا بكشندشان ببرندشان طرف يكممالك ديگر، يك عالم ديگر و آنچه درو هم من و شما نمى آيد. ايـن تـحـولى كـه در جـامـعـه مـا پـيـدا شـده اسـت ، ايـنتـحـول مـعـجزه آسا، اين تحولى كه راه صد ساله را در يك شب كانه پيمودند، اين را چهكـسـى كـرده است ؟ اين تحول ، يك تحولى است كه اگر يك استادى ، عارفى ، يك شخصالهـى بـخـواهـد بـا مـوعـظـه و نـصـيـحـت و ايـنـهـا بـكـنـد، بـعـد از سـىسـال ، چـهل سال زحمت ، ده تا پانزده تا را تربيت مى كند. يك كشور سى و چند ميليونىيـكدفعه از آن ظلمت هائى كه (بعضها فوق بعض )، يكدفعه جهش كرد و در نور واقعشد، نورهاى غير متناهى . اين تحولى كه الان در كشور ما هست ، همه روى اين مقصد است كهاز اول فـريادشان بلند بود كه ما اسلام را مى خواهيم ، طاغوت را نمى خواهيم . اين عنايتخـدا را بـه ايـنـهـا جـلب كرد. خداى تبارك و تعالى كه مشاهده مى فرمايد كه يك ملتى ازكـوچك و بزرگشان مى گويند ما اسلام را مى خواهيم ، عنايتش را به اينها متوجه كرد. اينعـنـايت الهى است كه جوان كذايى كه بايد در (به حسب طبع خودش ) بايد در فرض كنيدكـه كـجـا بـاشـد، اين را كشاند به جنگ هاى بين اسلام و غير اسلام و با چه روى گشاده ،مـثـل سـربـازهـاى ديگران نيست كه بايد با فشار و زور و وعده و و عيد آنها را وادار كردهاند، اينها همچو به طبع خودشان . من وقتى كه در تلويزيون مى بينم كه يك گروه هائى، زن يـك بـلدى (خـوب ، هـمه بلاد اينطورند) نشستند و دارند براى اين جوان هائى كه درجبهه ها مشغول هستند با كمال جديت دارند بسته بندى مى كنند، دارند نان مى پزند، دارندبـسـته ها را درست مى كنند، من خجالت مى كشم كه ما چرا، ما چه هستيم و اينها چه هستند. يكمـلت ايـنـطـورى شـده است . يك ملت ، ملتى شده است كه براى اسلام و براى وطن اسلامىخودش تمام قشرها قيام كردند، هر كه هر چه مى تواند. خوب ، ديديد كه بعضى اين پيرمردها، يكى از آنها هم آمده بود اينجا، از اين پيرمردها مى روند التماس مى كنند كه ما جبههجـنـگ بـرويـم . با اينكه نمى تواند برود مى گويد نه ، من قدرتش را هم دارم بفرستيدمـرا، مـى تـوانـم . بـچـه هـاى كوچك هم همين فكر را دارند همين كار را كه بزرگ مى كنند،بـچـه هـا هـم هـمـان كارها را انجام مى دهند و تعليمات نظامى كانه مى خواهند بگيرند. يكمـمـلكـتـى ايـنطورى شده است ، اين عنايت خداست كه به ما توجه پيدا كرده است . ما تا اينعـنـايـت را داريـم شكست نداريم . تا اين سايه عنايت حق تعالى به سر ملت ماست خوف ازهيچ چيز نداريم . اگر ما يك موجود مادى بوديم ، يك موجودى بوديم كه نمى ديديم ، چشمهايمان را از آن عالم بسته بوديم و هر چه مى ديديم اينجا را مـى ديـديـم ، بـايـد اگـر يـك نفر ازما كشته مى شود بنشينيم عزايش را بگيريم ، لكنوقـتـى يك موجود، موجود اسلامى و براى مقصد اسلامى دارد كوشش مى كند، تمام كوشش هارا مـى كـنـد و در عـيـن حـال در خـودش اصـلا شـكست نمى بيند. ميدان هاى جنگى كه شما الانملاحظه مى كنيد و همه رفتند و اشخاصى رفتند و ملاحظه كردند، اين جوان هائى كه در آنمـيدان دارند جنگ مى روند و برادرهايشان مى بينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتورىدر آنـهـا دسـت نمى دهد، به همانطورى كه از اينجا با شوق رفتند، با همانطور در جنگ همبـا اشـتـيـاق و بـا دلاورى و بـا جـرات ، بـا آغـوش بـاز شـهـادت رااسـتـقـبـال مـى كـنـنـد. ايـن يـك مساءله اى است ، ايران يك وضعى پيدا كرده است كه ما نمىتـوانـيـم ايـن وضـع را تـعـبـيـرى از آن بـكنيم جز اينكه بگوئيم يك مملكت الهى است ، يكمـمـلكتى است كه فهميدند افرادش و اشخاصش كه براى اسلام بايد جانفشانى كرد. شمامـقـايـسـه اى بـكنيد بين ملت ما و ساير ملت ها (نه ، ملت ها همه خوبند، آنها باز يك قدرىبه واسطه آن فشارهائى كه بر آنها مى آيد نمى توانند درست قيام كند و انشاء الله مىكـنـنـد) يـك مـقـايـسـه اى بـكـنيد بين سردمدارهاى ممالك ديگر با رؤ ساى اين مملكت . آقاىكـارتـر در كـدام جـنـگ هـا رفـتـه اسـت تـوى جبهه جنگ ؟ ايشان در همان كاخ سفيد و آن كاخيـيـلاقـى اش نـشـسته و وا مى دارد اشخاص را جنگ بكنند، كشته هم بشوند به جهنم ، شمابـراى من كار بكن ، بمير و بدم . و آقاى صدام در كدام جبهه ها آمده است و سركشى كرده ؟ايـن از سـربـازهـاى خـودش هـم مى ترسد، از ملت خودش هم مى ترسد. در كجا شما سراغداريد كه رئيس جمهورش در جبهه دائما در جبهه از اين شهر به آن شهر باشد؟ و رؤ ساىديـگـرش ، ايـن آقـاى رئيـس مـجـلسـش هـم جـبـهـه بـرود؟ كـجـا ايـنمـسـائل هـسـت ؟ امـام جـمـعـه هـا را در كـجـا شـمـا ديـديـد كـهمـثـل جـنـدى هـا لبـاس بـپـوشـنـد و در جبهه بروند؟ كجا هست اينها؟ در كجا شما ديديد كهسـربـازهـايـش و ارتشى هايش و رؤ ساى ارتشش اينطور فداكارى بكنند از آنها كشته مىشود، باز جلو بروند. در كجا هست اين مسائل ؟ يك مسائلى است كه جز در راه صراط مستقيمانـسانى حل نمى شود. براى اين است كه ملت ما با دولتش ، با ارتشش ، با اين چيزهايشدو تـا نـيـستند، همه از هم هستند، از هم نمى ترسند. كى ما الان گرفتارى اين را داريم كهتـهـران مـان يا اصفهان مان يا شيرازمان يا كجا حكومت نظامى بشود؟ كى ما همچو نگرانىداريـم كـه نـبـادا فلان قشر، فلان عشيره ، فلان - عرض كنم كه - جمعيت در اطراف ايرانبـه ضـد مـا قـيـام كـنـنـد؟ مـا هـمـچـو نـگـرانـى نـداريـم . يـك چـهـار نـفـر بـچـه و جـوانگول خورده اى كه هستند، اينها هم حالا ديگر فهميدند نبايد اين كارها را بكنند، انشاء اللهدرسـت بـفـهـمـنـد. ايـن يك مملكت نمونه است الان و ما دلمان مى خواهد كه اين مملكت نمونه آننـمونه عالى بشود و الگو بشود براى همه مملكت ها. اين يك مملكت ، شما در تاريخ نگاهكـنيد از صدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايى را كه زن ها و زن هاى جوانى كهحالا بايد فرض كنيد كه بروند سراغ جوانى شان ، و پيرزنش ، و پيرمردش ، پيرزنشايـنـطور كوشش كند در اينكه پشتيبانى از ارتشش بكند، پشتيبانى از پاسدارهايش بكند.شـمـا كـجـا، اگـر داريد سراغ بگوئيد ما هم بفهميم . كجا شما همچو چيزى داريد كه دوشبه دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمرى و ارتش و همه قواى مسلح ، دوش به دوش اينها زنهـا هـم هـمـراهـى بـكنند؟ هر كه هر قدرى مى تواند. عراق اينطورى است ؟ همه مردم عراق ؟!خيلى مضحك است اين مطلب ، ايشان گفته بودند كه ، آقاى صدام ، كه فرق ما بين اينهائى كهداوطـلب شـدند براى ما كه چهار صد هزار نفرند با آنهائى كه در ايران هستند، اينها بهمـا احـتـرام مى گذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلا پشتشان را كردند به پاسدارها ونـظـامـى هـا. خـوب ، انـسـان دهنش باز است ، هر چه دلش بخواهد مى گويد. اما خوب وقتىمـطـالعـه كـنـيـد، وقـتى ، ايشان خيال مى كند كه عراق را توى محفظه اى گذاشتند هيچ كسنـمـى بـيـنـدش يك محفظه اى هست كه جمعيت عراق توى آن محفظه است فقط، هر چه به آنهانسبت بدهند هم چيزى خوب ، اگر اينطورى هست ، كه اين حكومت نظامى ها چيست ؟ اگر مطلبايـن است كه همه همراه شما هستند، خوب ، شما يك وقتى صاف و پاك برو تو اين جمعيت هاببين مى توانى قبل از اين ، همانطورى كه زمان محمد رضا بود، شما ديديد كه اينها اگريـك ، اگـر مـحـمـدرضـا مى خواست از يك خيابانى عبور كند، در عين حالى كه اتومبيلى كهنشسته بود، مسلح به همه جور چيزى بود و شيشه هايش هم ضد گلوله و همه بساط بود،مـعـذلك از يـك هـفـتـه قـبـل مـى رفتند همه خانه ها را تخليه مى كردند و جايش نظامى ها وساواكى ها را مى نشاندند تا ايشان بيايند از اينجا عبور كنند بروند آن طرف . حالا ما مىبـيـنيم كه همه اين اشخاص ، اين نخست وزير ما مى رود توى جمعيت با آنها صحبت مى كند،رئيس جمهور ما هم همين طور مى رود آنجا و همه اركان ما. اين ، اگر ايشان درست مى گويد،خوب ، برود توى جمعيت ها، چرا خودش را قنداق كرده آن كنار؟ ما سر اسلام دعوا داريم ، اسلام و ضد اسلام نمى شود با هم تفاهم كنند خـوب ، چـه داعـى داشـت ايشان كه بى مطالعه ، بدون اينكه بفهمد قصه چه است ، بدونايـنـكـه مـلت هـا را در حـسـاب بـيـاورد، هـمـيـن كـه بـعـضـى از شـيـاطـيـنمـثـل خـودش ، بـه گـوشـش خـوانـدنـد كـه الان وقـت اين است كه حمله بكنيم و ايران را، يكشخصيتى براى خودمان درست كنيم (اينها راهش انداختند براى همچو جنايتى ) چه داعى داشتايـن كـار را بكند كه حالا افتاده به اين طرف و آن طرف كه بيائيد ما را صلح بدهيد؟ چهجـورى صـلح بـكـنـيـم مـا؟ بـا كـى صـلح بكنيم ؟ اين همانى است كه يك كسى بگويد كهفـرض كـنـيـد كـه پـيـغـمـبـر اسـلام بـا ابـوجـهـل صـلح بـكـنـنـد، آخـر ايـنقـابـل صـلح نـيـسـت . تـوئى كـه ايـنهمه جنايات وارد كردى به كشور خودت و كشور ما،توئى كه اينهمه مسلمان ها را به كشتن دادى ، توئى كه اين جنايات را كه گمان ندارم درتـاريـخ نـظـيـرش زيـاد بـاشـد، ايـنـهـمـه جـنـايـات را كـردى ، تـوئى كـه دردزفـول آنـطـور جـنـايـات را كـردى ، حالا ما فرض كنيد رئيس جمهور ما و مجلس ما و نخستوزيـر مـا بـنشينند در يك جلسه اى با شما جلسه كنند و دست بدهند و احوالپرسى كنند وبگويند بيائيد، بسم الله ! شط العرب مال شما، ديگر ما را رها كنيد مساءله اين است ؟! ماجـواب مـلت عـراق را چه بدهيم ؟ حالا ملت خودمان هيچ ، جواب ملت عراق را چه بدهيم كه يكرژيمى كه چندين سال بر او حكومت كرده است غاصبانه و آنقدر از جوان هاى آنها را كشته وآنقدر از جوان هاى آن را معيوب كرده و آنقدر از علماى آنجا را شهيد كرده و حالا ما بنشينيم ،ما كه ادعا مى كنيم مسلمانيم ، بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم كه بيائيد با هممـصـالحـه كـنـيـم ؟ جـواب ما، حالا جواب خدا هيچ كه جواب بايد بدهيم ، جواب انبيا هيچ كهجواب بايد بدهيم ، جواب ملائكه الله هـيـچ كـه جـواب بـايد بدهيم ، جواب مستضعفين جهان هيچ كه بايد جواب بدهيم ، جواب اينمـلت عـراق را مـا چه بدهيم اگر از كربلا يك طومارى براى ما برسد كه شما چرا با يكآدمـى كـه عـلماى ما را شهيد كرده ، روشنفكرهاى ما را در حبس كرده (حبس هايشان الان جا نمىشـود، يـك جـاهـايـى را تـخـليـه كـردنـد بـراى حـبـس از بـراى ايـنـكـه ، از طـورى كـهنـقـل كردند براى ما) شما نشستيد با اينها صلح مى كنيد؟! چه صلحى ما داريم ؟ ما با اينشـهـدائى كـه داريـم چه جواب بدهيم ؟ ما اينقدر شهيد داديم حالا بنشينيم سر يك ميز و باايـشـان صـحـبـت كنيم ؟! مساءله ما، مساءله مكتبى است ، مساءله دلخواهى نيست ، ما سر اسلامدعوا داريم ، ما مى گوئيم كه يك نفر آدمى كه اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش مىدانـد، اسلامش اسلام عفلقى است كه از اسلام كارترى هم بدتر است ، يك نفر آدم و حزبىكـه اسـلام را مـخالف همه چيز خودش مى داند و با تمام قوا اگر دستش برسد مى كوبداسـلام را، مـا با او مى توانيم مصالحه كنيم ؟ يعنى اسلام را ما فدا كنيم ؟ مگر اسلام زميناسـت ؟ مگر اسلام آسمان است ؟ همانطورى كه در زمان شاه مخلوع اگر به ما گفتند بيائيدبا هم مصالحه (گفتند هم )، با ما بيائيد مصالحه بكنيد، خوب ، ما حق داشتيم مصالحه كنيم، يـك كـسـى كـه بـا اسـلام مخالف است ؟! باز مخالفت او كمتر از اين است ، منتها همان حقهبـازى هـايـى كـه آن مـردك مـى كرد و در ايران او مى رفت به چيز حضرت رضا مى آمدندعـكـسـش هـم مـى انـداخـتـند، همان كارها را اين مى كند، حالا مى رود، در راديو بود، كجا بود،نـوشـتـه بـود كـه بـى ركـوع نـمـاز خـوانـده ، حـال ايـناشكال به او نيست ، ما با اينها هيچ راه مصالحه اى نداريم براى اينكه مقصد ما يك مقصدىاسـت و آن اسـلام اسـت ، هـمـه ملت ما اسلام را مى خواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامىاسـت ، و آن اسـلام است ، همه ملت ما اسلام را مى خواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامىاسـت ، اسـلام و ضد اسلام نمى شود با هم تفاهم كنند. بله ، اسلام اجازه داده به اينكه يككـسـى اگـر مـسـلمـان شـد و بـه آداب اسلامى اش رفتار كرد و فهميديد كه مسلمان است وايـنـهـا، او را قـبول كنيد. ايشان خودش را دست بردارد از اين كارها و از مملكت عراق هم دستبردارد و بشود يك نفر مثل افراد عادى و توبه كند و بگويد من مسلمان شدم حالا (الاسلاميـجـب مـاقـبـل ) و امـا خـدا هـمـچـو قلب هاى اينها را در آن مهر زده است و سياه كرده است بهواسـطـه اعـمـال خـودشـان كـه ايـنـهـا ديـگـر قـابـل اصـلاح نـيـسـتـنـد، هـيـچقـابـل نـيـستند، اينها ديگر نمى توانند اصلا توبه كنند، اينها كارهاى خودشان را، اينهاآدمـكـشـى را، آنـطور جنايت را به اينها تبريك گفته ، به اينهائى كه جنايت ها را كردند،ايـن اصـلا قـابل اصلاح نيست و ما هم حق نداريم اصلاح كنيم ، فرضا من بخواهم ، فرضكنيد شهوت نفسانيم اقتضا كند، اما تكليف الهى را چه بكنيم ؟ ما مكلف هستيم ،ما همانطورىكه با محمد رضا نمى توانستيم اصلاح بكنيم ، جواب نداشتيم از اينهايى كه شصت هزارجـمـعـيـت از آنـهـا مرده است و كشته شده و شهيد شده ، اگر آن پيرمرد، من بعضى وقت ها باكـسـانـى كه خير خواهى مى كردند، مى گفتم خوب ، من جواب اين پيرزنى كه جوانش را ازدست داده ، چه بگويم ؟ ما بيائيم آقاى محمدرضا را با او مصالحه كنيم به اينكه او حكومتنـكـنـد، سـلطـنـت بـكـنـد!! معنى سلطنت اين است كه ايشان آن بالاها بنشينند و ما اعليحضرتآريامهرش را بگوئيم و عرض مى كنم همه تشريفات و همه تجليلات را از او بكنيم ، منتهااو ديگر تو سر ما نزند. من مى گفتم من جواب اين پيرزنى كه آمده مى پرسد از من كه تو چكاره بودىكـه جـوان مـن از دسـتـم رفت تو او را اعليحضرت همايونى مى خوانى ؟ الان هم همان حرفاست ، ماها چكاره هستيم كه برويم بنشينيم با اينها صلح كنيم . اين دنيايى كه هى فريادمـى زنـنـد بـه ايـنـكـه بيائيد با هم مصالحه كنيد و به اسلام برگرديد، اينها اسلام رامـثـل ايـنـكه نشناختند، بعضى از اين آخوندهاى دربارى كه ما را نصيحت مى كنند كه بيائيدبـه اسـلام برگرديد، اينها اسلام را نمى دانند چه است ، اينها اسلام را جز خوردن چيزىنـمـى دانـنـد، همان مسائل حيوانى اگر اينها اسلام را مى دانستند، اينها كه مى دانند كه اينمردك ، اين حزب عفلقى مسلمان نيست و هجوم كرده به يك مملكت اسلامى ، تكليف آن كسى كههجوم مى كند به مملكت اسلامى ، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم كنند، تازه آن آخونددربـارى مـى گـويـد كـه بـيـائيـد بـا هـم به اسلام برگرديد !! آخر تو بيا به اسلامبـرگـرد، تـو بـيـا بـفـهـم اسـلام چـه اسـت . اگـر اسـلام خـلاصـه مـى شـد دراكـل و شـرب و مـارب حـيـوانى ، آنوقت بله بايد بيائيم با هم بنشينيم به آن اسلامى كهشـمـا مـى گوئيد برگرديم ، اما اسلام آن است كه آن شهدا را داده است ، اسلام آن است كهبـراى رسـيـدن بـه مـقـصـد آنـهـمـه زحـمـت را نـبـى اكـرمـش و اوليـائشمـتـحـمـل شـدنـد، حـالا مـا بـراى ايـنـكـه چند نفر جوان از دستمان رفته است (با اينكه خيلىعـزيـزند) از اسلام دست برداريم و برويم بنشينيم مصالحه كنيم ؟ ما و ملت ما همانى استكـه در ايـن خـيـابـان هـاى تـهـران و در شهرستان هاى ديگر آنهمه جوان ها را از دست داد ومـصـالحـه نـكـرد، در صـورتـى كـه هـمـه قـدرتـهـا دسـت آن شـخـص خـبـيـث بـود ودنـبـال كـرد مقصد خودش را تا به مقصد رسيد. جوان هاى ما، مردم ما، زن و مرد مااينها هستندكـه دنـبـال مـقـصـد و مكتب شان هستند و مصالحه نخواهند كرد با هيچ قدرتى و با هيچ ابرقـدرتـى . فـرق ارتـش مـا و ارتـش آنـهـا ايـن است كه ارتش ما دستش بسته است ، ارتش مااسـلام برايش تكليف معين كرده ، ارتش آنها دستشان باز است ، توپ ، موشك زمين به زمينبـه اصطلاح خودشان مى اندازند، نه مترى ، ده مترى ، يك شهر هم همه اش را خراب كنند،آنـوقـت تـبـريـك مـى شـنـوند. ارتش ما نمى كند اين كار را، نمى تواند اين كار را بكند ونـخـواهد كرد، ارتش ما فقط موارد جنگى آنها و اشخاصى كه مخالف اسلام و قيام بر ضداسلام كردند، مى كوبد و خواهد كوبيد. من بايد يك تسليت به سرتاسر ايران و تبريكعـرض كـنـم و خـصـوصـا بـه خـوزسـتـان و اخـص ، بـالاخـص بـهدزفول تبريك عرض كنم براى اينكه آنطور روح مقاومت دارند و آنطور مردانه قيام كردندو مشغول به مقابله با دشمن هستند و تسليت به كسانى كه جوان هايشان را از دست دادند ومـا هـمـه هـسـتـيـم ، هـمـه شـريـك هـسـتـيم ، جوان ها مال همان تنها پدر و مادرها نبود، جوان هامـال اسـلام بـود. پـيغمبر اسلام تسليت به شما مى گويد، مصيبت بر اسلام وارد شده بهآنها از آنها تشكر كنم به اينكه براى اسلام خوب قيام كرديد و اجر شما با اسلام است ،بـا خـداى اسـلام اسـت و تشكر كنم از همه قواى مسلحه اى كه در اين جنگ بين اسلام و كفر،قـيـام بـه وظـيـفه كردند و خوب هم قيام كردند، شهيد دادند و خرابى براى مملكت مان واردشـد، اينها هم شهيد دادند و كوشش كردند و مردانه قيام كردند، از آنها هم همه و از همه ردههـاى بـالائى كـه (بـالا و پـائيـن مـا نـداريـم انـشـاء الله ) بـرادرهـايـى كـه در ايـنمسائل وكيل بودند رفتند آنجا، نخست وزير است نمى دانم رئيس جمهور است ، امام جمعه است ، همه اينها كه مشغولند به اين خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشكركـنـم و مـلت مـا بـايد قدردانى بكنند از آنها. اينها برادرهاى شما و ما هستند كه در جبهه هارفتند و شهيد مى دهند و جديت مى كنند و انشاء الله پيروز مى شوند، كسانى كه بر ضداسلام هستند، به جاى خودشان مى نشانند. و از مملكت عراق و از ملت عراق تشكر كنم كه درايـن وقـت آنـهـا هـم بـه آنـقـدرى كـه مـيـسـورشان هست پشتيبانى مى كنند از مملكت ايران كهپـشتيبانى از اسلام است ، از آنها هم تشكر كنم و از همه جوان هايى كه ، و غير جوان هايىكه از همه بلاد عالم ، از اقصى بلاد، از آمريكا، از اروپا و از پاكستان ، از هندوستان ، ازهـمـه جا پشتيبانى كردند از ما، اظهار پشتيبانى كردند، مهيا بودن خودشان را براى دفاعاز اسلام اعلام كردند، از همه آنها هم تشكر كنم و از خداى تبارك و تعالى تؤ فيق سعادتبراى همه بخواهم و انشاء الله به آنجا نمى رسد كه محتاج بشود كه همه جوان ها از همهاطـراف و هـمـه مردم دنيا و متعهدين از همه جا هجوم كنند و يك همچو آدمى را از بين ببرند، ماجـوان هاى خودمان و ارتش خودمان كافى است براى اين امر و عمده اين است كه خداى تباركو تـعـالى بـا مـاسـت و مـا اتـكـال بـه خـداى تـبـارك و تـعـالى داريـم و اميدواريم كه ايناتكال را تا آخر داشته باشيم تا عنايات حق تعالى را حفظ كنيم . از خداوند تعالى سلامتو سعادت همه ملت ها را، مستضعفين را خواستارم . والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته تاريخ : 12/8/59 بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مسلمان پيرو خط امام اگر يك ملتى بخواهد پيش ببرد، بايد بت ها را بشكند بسم الله الرحمن الرحيم از جـمـله چـيـزهـائى كـه دولت هاى بزرگ ، ابر قدرت ها و به تبع آنها دولت هاى كوچكعمل مى كنند و از چيزهائى كه آنها براى پيشرفت مقاصد خودشان اجرا مى كنند اين است كهايـجـاد خوف بكنند در ملت ها، دولت هاى كوچك در بين ملت خودشان ايجاد خوف بكنند. شماديـديـد كـه در ايـن مـدتـى كـه مـحـمـد رضا غصب كرده بود حكومت ايران را، ساواك آنطورتبليغات مى كرد كه هر خانواده اى شايد گمان مى كرد كه اگر يك كلمه راجع به دولتيا راجع به شاه مخلوع بگويد اين كلمه را آنها مى شنوند و اين را به جزا مى رسانند. درهـمـه قـشـر مـلت ، ايـن خـوف را اينها ايجاد كرده بودند با تبليغات دامنه دار خودشان كهسـاواك هـمـچـو هـسـت كـه در هـر چـند نفر آدم يكى از آنها ساواكى است و حرف ها را اگر درداخـل خـانـه هـا هم بر ضد رژيم گفته بشود به ساواك مى رسانند و ساواك هم خواهد چهكرد و چه كرد. اينها در خود كشور خودشان ، هر كشورى كه زير دست آن كشورها بود، دركشور خودشان اين معنا را دامن مى زدند به طورى كه در زمان شاه مخلوع آنطور در بين مردمخـوف بود كه شايد برادر از برادرش مى ترسيد، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو اززن مـى تـرسـيـدنـد كـه مـبادا يك وقت ما يك حرفى بزنيم و موجب گرفتارى و آزار و اذيتبشود و اعدام و حبس و كذا. دولت هاى بزرگتر كه شياطينى هستند معلم اين شيطان ها، آنهااز بـاب ايـنـكـه دايـره سـلطـه شـان زيـاد بـود بـه هـمـه كـشـورهـا، ايـنـطـورمـسائل را با حكومت هاى آنها و با ملت هاى ديگر باز تبليغ مى كردند و ايجاد خوف و رعبمـى كـردنـد در هـمـه كـشورها و اينطور وانمود مى كردند كه اگر يك كشورى يك كلمه برخـلاف ايـن قـدرت بزرگ ، آن قدرت بزرگ ، بر خلاف آمريكا، برخلاف شوروى و قبلابـر خـلاف انـگـلسـتـان يـك كـلمـه اگر بگويد، دولت را چه خواهند كرد و مملكت را خواهندگـرفـت و خـواهـنـد چـه و چـه كـرد. ايـن يـك حـيـله اى بـود كـه ازسـال هاى طولانى اينها براى پيشرفت مقاصد خودشان اين حيله را به كار برده بودند ومـلت هـا هـم بـاورشـان آمده بود و دولت هاى كوچك هم نسبت به آن بزرگ ها باورشان آمدهبـود كـه اگـر يـك كـلمـه بر خلاف فلان دولت بگويند اينها ساقط خواهند شد و از بينخـواهـنـد رفـت و آنـهـا هـجـوم خـواهـنـد كـرد و لهـذا در بـعـضـى از اوقـات كـه در چـنـديـنسـال پـيش از اين يك اولتيماتومى آنها مى دادند به ايران مثلا، با همان لفظى كه آنها،تـشـرى كـه آنـهـا مـى زدنـد هـر امـرى را كـه مـى خـواسـتـنـد، بـه مـجـلستحميل مى كردند و به دولت تـحـمـيـل مـى كـردنـد، اينها هم نسبت به ملت خودشان همين طور بود. همچو كه صحبت حكومتنـظـامى مى شد ديگر مردم بكلى به واسطه خوفى كه از اينها داشتند، بكلى خودشان رامـى بـاخـتـنـد. ايـن مـعنا را ما را از اول به نظرمان آمد كه بايد اين خوف را شكست ، اين يكرعبى است و ارعابى است كه واقعيت ندارد زياد، آنقدر كه واقعيتش است صد چندان تبليغاتاسـت و دامـن مـى زنـنـد بـه آن و هـمـه مردم را يا همه دولت ها را مى ترسانند. به نظر مىرسـيد كه بايد اگر بخواهد يك ملتى پيش ببرد يا مقابله بكند با دولت يا مقابله بكندبا دولت هاى بزرگ ، به نظر مى رسيد كه اگر ما بخواهيم يك عملى انجام بدهيم بايدايـن بـت هـا را شكست و او به اين است كه بايد خود آنهائى كه در راءس واقع شدند، هدفقـرار داد و ابـتـدا بـا صـحـبـت ، بـا حـرف ايـنـهـا را هـمـچـو كـرد كـه ازدل مـردم اين مساءله خارج بشود كه نمى شود بر خلاف فلان قدرت حرف زد. كم كم مردماين معنا را حس كردند كه نه ، آنطورها نيست كه تصور مى شد كه اگر يك كلمه راجع بهآن درجـه اولى هـا صـحـبت بشود عالم به هم مى خورد و لهذا ديديد كه وقتى كه صحبت ازخـود آن مـردك هـم شـد هـيـچ اشـكالى پيش نيامد. اگر هم اشكالى پيش آمد اشكالى بود كهرفـع مـى شـد و ديـديـد كـه وقـتـى كـه اعـلام حكومت نظامى در روز هم كردند مردم ريختندبيرون و شكستند حكومت نظامى را و هيچ چيز نشد.
|
|
|
|
|
|
|
|