بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 2, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABRAR001 -
     ABRAR002 -
     ABRAR003 -
     ABRAR004 -
     ABRAR005 -
     ABRAR006 -
     ABRAR007 -
     ABRAR008 -
     ABRAR009 -
     ABRAR010 -
     ABRAR011 -
     ABRAR012 -
     ABRAR013 -
     ABRAR014 -
     ABRAR015 -
     ABRAR016 -
     ABRAR017 -
     ABRAR018 -
     ABRAR019 -
     ABRAR020 -
     ABRAR021 -
     ABRAR022 -
     ABRAR023 -
     ABRAR024 -
     ABRAR025 -
     ABRAR026 -
     ABRAR027 -
     ABRAR028 -
     ABRAR029 -
     ABRAR030 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ويژگى روحى
از خصوصيات بارز آية الله حائرى كه ساير خصوصيات اخلاقى ديگر او را تحتالشعاع خويش قرار مى داد، زهد و ساده زيستى و زندگى بى آلايش -قبل و پس از مرجعيت - او بود. پاى بندى او به طلبگى زيستن تا آخر عمر، از او تنديسىاز زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاكر بود كه از همان اندك چيزى كه در دست دارد مىتواند به وضع فقرا رسيدگى كند. روزى يكى از بزرگان ، عباى گرانقيمتى را بهفرزندش هديه كرد و آية الله حائرى چون از آن مطلع گرديد با فرزندش به سخننشست و با اين جمله كه ((فرزندم ، اين عبا براى تو زياد است )) او را متقاعد ساخت كهآن را فروخته ، با پولش سه عباى متوسط براى خود و دو طلبه ديگر تهيه نمايد.
در مقام زهد ايشان ، همين بس كه امام خمينى (ره ) وقتى به ياوه گوييهاى پسر رضاخانپاسخ مى دهد، با اشاره به زهد آية الله حائرى چنين مى فرمايد:
((ما مفت خوريم !... مايى كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ما از دنيا مى رود، همان شبآقازاده هاى ايشان شام ندارند، مفت خوريم ! با آنها كه بانكهاى خارج را پر كرده اند وباز دست از مملكت برنمى دارند مفت خور نيستند!))(129)
در جاى ديگر حضرت امام (ره ) در خصوص زندگى زاهدانه استاد معظم خود فرموده است :
((جناب استاد معظم و فقيه مكرم حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى - كه ازسال 1340 تا سال 1355 رياست تامه و مرجعيت كامله قطر شيعه را داشت همه ديديم كهچه سيره اى داشت . با نوكر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روى زمين مى نشست.))(130)
از ديگر ويژگيهاى روحى آية الله حائرى اينكه اخلاق بسيار در معاشرت با مردم داشتوى كم حرف بود و با مردم با مهربانى و ملايمت رفتار مى كرد و در برخورد با طلابجوان حال و روحيه آنها را مراعات مى نمود و همواره چهره اى بشاش و بر لبهايش تبسمداشت .
گاهى در دمادم سحر براى سركشى و شناخت طلاب پركار و سحر خيز، راهى مدارس مىشد و در رفع مشكلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش ‍ مى كرد. بارها مى شد كه بهصاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه مى كرد و بدهى طلابى را كه از آنها اجناس نسيهبرده بودند، ادا مى نمود.
بردبارى
صبر و بردبارى يكى از خصوصيات روحى آية الله حائرى درمقابل مشكلات بود كه از وى رادمردى پراستقامت ساخته بود. ايشان درمقابل حوادث و مسائل سياسى در اوايل شكل گيرى حوزه كه مصادف با روى كار آمدنرضاخان پهلوى و به دنبال آن ماجراى كشف حجاب بود همواره صبر و بردبارى را پيشهخود ساخت و حراست از حوزه علميه نو پا را كه انهدام آن در راءس توطئه دشمنان دين بود،تلاش بسيارى نمود و همواره مى فرمود: ((من حفظ حوزه علميه را اهم مى دانم )) آية اللهحائرى در ماجراى كشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستيز نمود.
معروف است كه : پس از ماجراى كشف حجاب و كشتار مسجد گوهرشاد ايشان هيچ گاهحال و روز خوشى نداشت و اين اندوه را تا پايان عمر دردل داشت .
غروب آفتاب
آية الله حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت ، در 81 سالگى ، در 17 ذيقعده1355 ه - ق (1315 ه - ش ) به ديار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرتمعصومه سلام الله عليها به آغوش خاك سپرده شد.
شهيد آية الله مدرس
شهادت : 10/9/1316 ش
ماه مجلس
غلامرضا گلى زواره
اشاره
فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آية الله سيد حسن مدرس يكى از چهره هاى درخشان تاريختشيع بشمار مى رود كه زندگى و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيرى هاى سياسى واجتماعى وى مى تواند براى مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبى است . او موقعيت خود راسراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقايق اسلامى و دفاع از معارف تشيعمردانه استوار ماند. همان گونه بود كه مى گفت و همانطور گفت كه مى بود. سرانجامبه موجب آنكه با عزمى راسخ چون كوهى استوار درمقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمودجنايتكاران وى را به ربذه خواف تبعيد نمودند و در كنج عزلت و غريبى اين عالمعامل و فقيه مجاهد را به شهادت رسانيدند.
اين نوشتار اشاره اى كوتاه به زندگى ابر مردى است كه بيرق مبارزه را تنها در تنگنابه دوش كشيد و شجاعت تحسين برانگيزش چشم بدانديشان و زمامداران خودسر را خيرهساخت و بيگانگان را به تحير واداشت . اگر ما به ذكر نامش مى پردازيم و خاطره اش راارج مى نهيم بدان علت است كه وى پارسايى پايدار و بزرگوارى ثابت قدم بود كهلحظه اى با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامى مدت عمرش ساده زيستى ،تواضع ، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبى را شيوه زندگى خويش ساختو از طريق عبادت و دعا و راز و نياز با خدا، كمالات معنوى را كسب كرد.
ولادت و تحصيلات
شهيد سيد حسن مدرس بر حسب اسناد تاريخى و نسب نامه اى كه حضرت آية الله العظمىمرعشى نجفى (ره ) تنظيم نموده از سادات طباطبايى زواره است كه نسبش پس از سى و يكپشت به حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد. يكى از طوايفى كه مدرسگل سرسبد آن به شمار مى رود طايفه ميرعابدين است اين گروه از سادات در دهكدهييلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سيد اسماعيل طباطبائى (پدر شهيد مدرس ) كه از اينطايفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبليغات دينى و انجام امور شرعى مردممشغول بود، براى آنكه ارتباط طايفه ميرعابدين را با بستگان زاوره اى قطع نكندتصميم گرفت از طريق ازدواج پيوند خويشاوندى را تجديد و تقويت كرده ، سنت حسنهصله ارحام را احيا كند. بدين علت نامبرده دختر سيد كاظم سالار را كه خديجه نام داشت و ازسادات طباطبايى زواره بود به عقد ازدواج خويش درآورد. ثمره اين پيوند با ميمنتفرزندى بود كه به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاك در كوير زواره جوشيد. پدر وىرا حسن ناميد. همان كسى كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هايى نوشيدند. پدرشغالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردممشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خويش بسر مى بردند تا آنكهحادثه اى (131) موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار را گذرانده بود درسال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقى ببرد و محلهفضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند. اين در حالى بود كهميرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهاى علمى وتبليغى مشغول بود.(132)
سيد عبدالباقى بيشترين نقش را در تعليم سيد حسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقواهدايت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصيت نامه اى سيد حسن را بر ادامهتحصيل علوم دينى تشويق و سفارش نمود زمانى كه سيد عبدالباقى دارفانى را وداعگفت مدرس چهارده ساله بود. (133) وى درسال 1298 ق به منظور ادامه تحصيل علوم دينى رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سى استاد را درك كرد. (134) ابتدا بهخواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق وبيان را نزد اساتيدى چون ميرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملا محمد كاشىكتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين وفصول را در علم اصول تحصيل نمود. يكى از اساتيدى كه دانش حكمت و عرفان و فلسفهرا به مدرس آموخت حكيم نامدار ميرزا جهانگير خان قشقايى است . (135)
مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيد محمد باقر درچه اى و شيخ مرتضىريزى و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و دراصول آنچنان مهادتى يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزى را كه حاوى ده هزار سطربود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگينامه تحصيلى خود را در حوزه علميه اصفهان درمقدسه شرح رسائل كه به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمامتحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاهمقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آية الله ميرزاى شيرازى در مدرسه منسوببه صدر سكونت اختيار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شيخ حسينعلى اصفهانى هم حجرهگرديد. مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيد محمد فشاركى و شريعتاصفهانى بهره برد و با سيد ابوالحسن اصفهانى ، سيد محمد صادق طباطبائى و شيخعبدالكريم حائرى ، سيد هبة الدين شهرستانى و سيد مصطفى كاشانى ارتباط داشت ومباحثه هاى دروس خارج را با آية الله حاج سيد ابوالحسن و آية الله حاج سيد علىكازرونى انجام مى داد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار مى پرداخت و درآمدآن را در پنج روز ديگر صرف زندگى خود مى نمود .پس از هفتسال اقامت در نجف و تاءييد مقام اجتهاد او از سوى علماى اين شهر بهسال 1318 ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصريه به اهواز و منطقهچهارمحال و بختيارى راهى اصفهان گرديد.
دوران تدريس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و ديدار بافاميل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وىصبحها در مدرسه جده كوچك (مدرسه شهيد مدرس ) درس فقه واصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاىپنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حكمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگامتدريس در حدى بود كه از اين زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدريس باحربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستيز برخاست و بااعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.
زمانى پس از شكست كامل قواى دولت در درگيرى با نيروهاى مردمى ، اداره امور شهراصفهان به انجمن ولايتى سپرده شد. صمصام السلطنه كه به عنوان فرمانده نيروهاىمسلح عشاير بختيارى نقش مهمى در ماجراى مشروطيت داشت در راءس حكومت اصفهان قرارگرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشانوارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرسكه در جلسه انجمن ولايتى اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده دار بود باشنيدن اين خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حدشرعى است پس در صلاحيت مجتهد مى باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد واينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك مى زنند. (136)
صمصام السلطنه با مشاهده اين وضع دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارز را صادر كرد اماوقتى ماجراى تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد كسب و كار خود راتعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگرانكرد و خشم مردم حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روى ناچارىدر اخذ ماليات و ديگر رفتارهاى خود تجديد نظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاىپرخروش مردم كه مى گفتند ((زنده باد مدرس )) به اصفهان بازگشت .
مدرس در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگى مى كرد ومتوليان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند.تسليم ناپذيرى او در مقابل كارهاى خلاف و امور غير منطقى بر گروهى سودجو وفرصت طلب ناگوار آمد و تصميم و ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتارشگفت انگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراى نقش مكارانه خود ناكامماندند. (137)
آية الله شهيد سيد حسن مدرس در سنين جوانى به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمى وفقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپرساله عمليه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم دينى آثارىمفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آية الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءليفاتفقهى او را ستوده و افزوده است كه : از مدرس اجازهنقل حديث داشته است . (138)
آية الله حاج سيد محمد رضا بهاءالدينى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس يكرجل علمى و دينى و سياسى بود و اين گونه فردى مهم تر ازرجل علمى و دينى است زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگرفروع اسلامى تحقق كامل نمى يابد. (139)
مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسهسپهسالار (شهيد مطهرى كنونى ) آغاز نمود و تاءكيد كرد كه كار اصلى من تدريس است وسياست كار دوم من است . (140) وى در 27 تير ماه 1304 ش . كه عهده دار توليت اينمدرسه گشت براى اينكه طلاب علوم دينى از اوقات خود استفاده بيشترى نموده ، و باجديت افزونترى به كار درس و مباحثه بپردازند براى اولين بار طرح امتحان طلاب رابه مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه ، نظام نامه اى تدوين كرد و امورتحصيلى طلاب را مورد رسيدگى قرار داد و براى احيا و آبادانى روستاها و مغازه هاىموقوفه مدرسه زحمات زيادى را تحمل كرد. عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شديدتابستان به روستاهاى اطراف ورامين رفته و خود قناتهاى روستاهاى اين منطقه را موردبازديد قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمير آنها همكارى مى كرد و ازاينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايى نداشت . (141) در اين مدرسه شخصيتهايىچون آية الله حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى ، آية الله سيد مرتضى پسنديده (برادربزرگتر حضرت امام )، شيخ محمد على لواسانى و... تربيت شدند. (142)
در عرصه پژوهش
مدرس در اصفهان و در سنين جوانى كتابى تحقيقى در فقه واصول نگاشت كه مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهيد رساله اى در فقهاستدلالى به جاى مانده كه اگر صاحبان فن واهل نظر آن را بررسى كنند تصديق مى نمايند كه در صورتتكميل ، اين كتاب هم تراز كتاب مكاسب شيخ انصارى است . (143)
مدرس اولين كسى بود كه تدريس نهج البلاغه را در حوزه هاى علميه رسمى كرد ونخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصيتى چون حاجميرزا آقاعلى شيرازى - استاد شهيد مطهرى - و آية الله العظمى بروجردى نهج البلاغهرا نزد شهيد مدرس آموختند. از كارهاى مهم و در خور توجه اين فقيه فرزانه تدوينتفسيرى جامع براى قرآن بود كه علاوه بر جمع آورى تفاسير خطى و چاپى عده اى ازدانشمندان را براى نيل بدين مقصود به همكارى دعوت نمود و در صورتى كه اين طرحتفصيلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسيار عالى و سبكى تازه و عميق بود.
مدرس مدتها فلسفه تدريس مى كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عدهاى از ماموران قلعه اى كه در آن به سر مى برد مثنوى را تفسير مى كرد.(144)
آثار قلمى مدرس به شرح زير است :
1. تعليقه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى .
2. رسائل الفقهيه كه به كوشش استاد ابوالفضل شكورى بتازگى انتشار يافته است.
3. رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).
4. رساله اى در شرط متاخر (در اصول ).
5. رساله اى در عقود و ايقاعات .
6. رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .
7. كتاب حجية الظن (در اصول ).
8. شرح رسائل شيخ مرتضى انصارى .
9. حاشيه بر كتاب النكاح مرحوم آية الله شيخ محمد رضا نجفى مسجد شاهى .
10. دوره تقريرات اصول ميرزاى شيرازى .
11. رساله اى در شرط امام و ماموم .
12. كتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).
13. كتاب احوال الظن فى اصول الدين .
14. شرح روان بر نهج البلاغه .
15. اصول تشكيلات عدليه با (همكارى ديگران )
16. زندگينامه ((خود نوشت )) كه براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .
مدرس ديانت در عرصه سياست
در اصل دوم متمم قانون اساسى ايران پيش بينى شده بود كه قوانين مصوبه مجلسشوارى ملى بايد زير نظر هياتى از علما و مجتهدان طرازاول باشد. به موجب اين اصل در هر بار بايدحداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس ‍ حضور داشته و بر قوانين مجلس ناظر باشند و مفادآن از نظر شرعى به تاءييد و امضاى آنها برسد در دوره دوم مجلس از سوى فقها ومراجع تقليد شهيد مدرس به عنوان مجتهد طرازاول برگزيده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان ديگر به مجلس رفته ، بر قوانينمصوب آن نظارت داشته باشد. شهيد مدرس پس از 194 جلسه كه از مجلس دوم گذشت درتاريخ 28 ذيحجة 1328 ق . در مجلس حضور يافت ولى از جلسه دويستم به ايراد نطقپرداخت .
وقتى كه مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فكر مى كردند او يك روحانىمعمولى است و باور نمى كردند كه اين سيد لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس كرباسبزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث واستدلال كسى حريفش نمى شود. موقعيت حساس ايران و بى كفايتى زمامداران و نفوذكامل بيگانگان شرايطى را بر ايران تحميل ساخت كه با استقامت و پايدارى شهيد مدرسبرخى از اين شرايط تحميلى خنثى گرديد. يكى از اين موارد اولتيماتوم ننگين دولتروس به هم دستى دولت انگليس بود ذيحجه 1329 كه طى آن خواهان اخراج مسترشوستر (كه مشغول رسيدگى به امور مالى ايران بود) گرديد.(145) شهيد محمدخيابانى و شهيد مدرس به مخالفت و نيز تظاهرات مردم به تبعيت از روحانيون ، درمجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصميمى اتخاذ كند.(146)
درگير و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول كه هنوز از عمر مجلس سوم يكسال نگذشته بود نخست وزير وقت و مستوفى الممالك به طور رسمى ايران را در اينجنگ به عنوان دولت بيطرف اعلام كرد. ولى روس و انگليس بيطرفى ايران را ناديدهانگاشته ، مركز حكومت ايران از سوى بيگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همين سببگروهى از نمايندگان به منظور مخالفت با اين حركت و ضديت با قواى متجاوز، مهاجرترا آغاز كردند كه در حقيقت يك قيام عمومى و همه جانبه بود كه رفته رفته افرادى از همهطبقات بدان پيوستند و شخصيتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سيد نورالدين عراقى وحاج آقا نورالله اصفهانى در بين آنها ديده مى شدند. در شهر قم مهاجران كميته دفاع ملىتشكيل دادند كه در مصاف با روسها ناگزير به عقب نشينى شده ، بسوى غرب كشوررفتند و در اين نواحى دولت موقتى تشكيل دادند كه وزارت عدليه و اوقاف آن را شهيدمدرس عهده دار بود. در اين نامه گروهى به تحريكات انگليس و روس قصد ترور مدرسو رئيس دولت يعنى نظام السلطنه مافى را داشتند كه توطئه آنان كشف و خنثىگرديد.(147) شهيد مدرس به همراهى عده ديگرى ازرجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهايت ساده ريستى به محض ورود بهاستانبول در مدرسه ايرانيان اين شهر به تدريس علوم دينى پرداخت ولى پس از مدتىسلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وى دعوت كرد كه براى ملاقات و مذاكره در قصر اوحضور يابد.
مدرس در ان ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگيزى سخن گفت و ازدولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاك آذربايجان به كشورش جلوگيرى بهعمل آورد.(148) وى در ملاقات با ديگر شخصيتهاى اين كشور از وحدت مسلمين و زمينههاى اقتدار مسلمانان و پيشرفت اسلام سخن گفت .(149)
باتلاق استعمار
نمونه ديگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقيه بزرگوار با قرار داداستعمارى وثوق الدوله است . يادآورى مى شود كه وثوق الدوله قراردادى را كه هفت ماده ويك ضميمه داشت به صورتى كاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمانانعقاد اين نامه ننگين (سال 1298 ش . بود) نخست وزيرى را داشت . مدرس در خصوصخطرهاى اين قرار داد اظهار داشت روح اين قرارداداستقلال مالى و نظامى ايران را از بين مى برد.
از تلگراف سرپرستى كاكس انگليسى به سرلردكروزن بر مى آيد كه مدرس از مهمترين عوامل ضديت با اين قرار داد بود است .(150) بدين نحو او با رهبرى مبارزاتمجلس بزرگترين قدرت استعمال زمان خود يعنى انگلستان را به زانو در آورد ولى بانهايت تواضع چنين افتخارى را به ملت ايران نسبت داد.(151)
حليه گران انگليس كه قدرت مبارزه و نفوذ روحانيت متعهد را به طور عينى مشاهده كردندتصميم گرفتند به منظور كاستن از فروغ اين اقتدار معنوى و استمرار سلطه خويش برايران ، نظامى را به وجود آورند تا ستيز با روحانيت و باورهاى دينى را اساس كار خودقرار دهد. فردى كه براى اجراى مطامع و اين حليه جديد استعمار انتخاب گرديد سيدضياءالدين طباطبائى مدير روزنامه رعد بود كه به انگلستانتمايل داشت و در صدد آن گرديد تا با كودتاى ننگين سوم اسفند 1229 روح قرار دادوثوق الدوله را در كالبد ديگر بدمد. در همان زمان مدرس باهوش ذاتى و فراستى كهداشت فهميد كه حركت وى ساخته و پرداخته انگليستان است و پس ازچهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار يافت پيش بينى خود را به اثباترسانيد. (152)
شخص ديگرى كه در انجام اين كودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضا خان بود كه بعدهابه رضاخان پهلوى معروف شد.
در نيمه شب سوم اسفند 1299 نيروهاى قزاق به سركردگى اين خائن خائف وارد تهرانشده با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگيرى مبارزان و افراد آزادى خواهپرداخت و بلافاصله حكومت نظامى اعلام شد. مدرس كه چون خارى در چشم اين خود باختگانبود، در همان لحظات اول دستگير و روانه زندان گرديد. موقعى كه او را از خانه بهتبعيدگان قزوين مى بردند به درخت زردآلويى كه در باغچه خانه اش بود اشاره كردوبه فرزندش گفت نگران من نباشيد، با شكفتن اين شكوفه ها باز مى گردم . پيش ‍بينى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در كابينه سياه سيد ضياء 93 روزطول كشيد كه اين مدت پايان عمر كوتاه اين كابينه بود.
تيرگى و تباهى
يكى از حوادث اسفبار كه با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغيان رضاخان در مقام وزارتجنگ است . وى سعى داشت امور نظميه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختيار خود قرار دهد.شهيد مدرس بدون آنكه از تشكيلات عنكبوتى رضاخان هراسى بهدل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با اين چهره منفور را آغاز كرد و در جلسه148 دوره چهارم مجلس كه مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى عليه رضا خان بيان كردو اظهار داشت :
در وضع كنونى امنيت مملكت در دست كسى است كه اغلب ما از دست او راضى نيستيم و باتيدبدون ترس و پرده بگويم كه ما قدرت داريم او راعزل كرده بركنارش كنيم ! (153)
رضاخان براى فريب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورىخواهى را در انديشه مخدوش خود پرورانيد و با دستعوامل بيگانه آبيارى نمود. اين حركت بظاهر مردمى و در باطن ضداستقلال و هويت فرهنگى ايران بنا به تصميم انگلستان جهت تمركز قدرت در شخصرضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد و در صدد چارهبرخاست . تدين كه از طرفداران جدى رضاخان بود سعى كرد به هنگام سخنرانى مدرسدر مخالفت با جمهورى نمايندگان طرفدار خود را از جلسه خارج كند كه موفق نشد ولىدر خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسين بهرامى معروف به احياء السلطنهپس ‍ از مشاجره اى لفظى به تحريك تدين برگونه مدرس سيلى محكمى نواخت ! صداىاين سيلى كه به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پيچيده و مانندكبريتى كه به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سيلىعظيم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت .
طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفيانه از مجلس ‍ بيرون بردند وشهيد مدرس با آرامش كامل به ميان مردم آمد و از بيدارى و آگاهى آنان تشكر كرد.فريادهاى رعد آساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان كه اين حركت را شكستىمفتضحانه براى خود ديد در روز 18 فروردين 1302 ش . به حالت قهر به بومهن(واقع در 40 كيلومترى تهران ) رفت .
بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهديد كردند كه بايد سردار سپه رابرگردانند و شايعه كردند در غير اين صورت كودتا مى شود. ولى شهيد مدرس بهنمايندگان دلدارى داد و گفت : نترسيد كه او نمى تواند كودتا كند! (154) ولى اكثرنمايندگان سخن مدرس را قبول نكرده ، گروهى را برگزيدند تا سردار سپه رابرگردانند و هياتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه مامور اجراى اين كارشدند. (155) پس از بازگرداندن رضاخان با حيله اى كه گروهى از نمايندگانتدارك ديده بودند شهيد مدرس ‍ را به بهانه آنكه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآيددر منزل قوام السلطنه معطل كردند و در غياب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهارتمايل كرد.
در مجلس پنجم و در حالى كه مسلمانان مبارز در توقيف و تبعيد بودند و از هر سوفشارهاى زيادى به مدرس و يارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح كردن مساءلهاستيضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشنونت وجدل و جنايات رضاشاه را افشا كرد و متن استيضاح را كه به امضاى وى و تنى چند ازياورانش رسيده بود قرائت نمود. ولى به دليلجنجال و هياهويى كه طرفداران رضاخان و گروهىاراذل و اوباش به راه انداختند استيضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترىموكول گرديد. در دوره ششم مجلس مدرس رياست سنى مجلس را عهده دار بود. در اين مقطعمدرس و طرفدارنش تحت فشار بيشترى بودند و آن سيد وارسته كمتر به مجلس مى رفتو بيشتر مشغول تدريس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده كردند كه فرياد حق طلبىمدرس خاموش نخواهد شد تصميم به ترور او گرفتند كه اين حركت آنان نافرجام ماند وتيرهاى شليك شده بازو و كتف مدرس را مجروح كرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خودرا بازيافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد.
با فرار رسيدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى درسال 1307 رضا خان تصميم گرفت به هر نحو ممكن او ورود مدرس و يارانش به مجلس ‍جلوگيرى كند و به همين دليل انتخاباتى كاملا فرمايشى برگزار كرد. به نحوى كهحتى يك راءى به نام مدرس از صندوقها بيرون نيامد به همين علت مدرس در مجلس درسخود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى كه در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مردهباشند يا راى نداده باشند پس آن يك راى را كه خودم به خودم دادم چه شده است !
شهادت
سرتيپ درگاهى رئيس شهربانى تهران كه عداوتى خاص با مدرس در پى فرصتى مىگشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ريزد. به همين منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهر ماه1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح كردناهل خانه و زير كتك گرفتن شهيد مدرس وى را سربرهنه و بدون عبا دستگير كردند و بهقلعه خواف تبعيد نمودند. آن شهيد والمقام دوران تبعيد را على رغم اوضاع مشقت بار باروحى شاداب و قيافه اى ملكوتى سپرى كرد.(156)
آن فقيه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف بهدنبال اجراى نقشه رضا شاه روانه كاشمر گرديد و در حوالى غروب 27 رمضان 1356ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش . سه جنايتكار و خبيث به نامهاى جهانسوزى ، خلج ومستوفيان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون ديدند از اثر سمخبرى نيست عمامه سيد را در حين نماز از سرش ‍ برداشته ، بر گردنش انداختند و آن فقيهبزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد اين فقيه فرزانه در شهر كاشمر زيارتگاهعاشقان معرفت و شيفتگان حقيقت مى باشد.
سخن را با كلامى از امام خمينى - قدس سره - درباره شهيد مدرس به پايان مى بريم .
(($ در واقع شهيد بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب براى او كوتاه و كوچك است ستارهدرخشانى بود بر تارك كشورى كه از ظلم و جور رضا شاهى تاريك مى نمود و تا كسىآن زمان را درك نكرده باشد ارزش اين شخصيت عاليمقام را نمى تواند درك كند. ))(157)
محدث قمى
متوقاى 1319 ش .
حديث اخلاص
(سعيد عباس زاده )
تولد
در سال 1294 ق . شهر قم شاهد تولد كودكى سعادتمند بود. پدر او حاج محمد رضاقمى نام آن طفل سپيدبخت را عباس گذاشت و او را آن گونه كه شايسته بود تعليم وپرورش داد.
حاج محمد رضا قمى مردى كاسب بود كه مردم او را نيك مردى با تقوا و آشنا بهمسائل دينى مى شناختند و براى يادگيرى احكام دين به نزد وى مى رفتند. و اين باعثگرديده بود كه فرزند عيزيزش در فضايى اينچنين تنفس كند. فضايى كه در آن عطرقرآن و اخلاص بانفسهاى گرم خانواده درهم ريخته بود.
سرآغاز دوران تحصيل
وى دوران كودكى و نوجوانى را در زادگاهش شهر قم گذراند (158) و دروس ‍ مقدماتىرا نزد استادانى بزرگ فراگرفت . استادانى كه معرفت الهى در روح آنان تجسميافته بود. او از خرمن دانش اين بزرگان خوشه ها چيد ولى بيشترين بهره را از محضرعالم آگاه آية الله حاج ميرزا محمد ارباب قمى (متوفى 1341 ق . ) برد. عالم فرزانه وپرهيزگارى كه در هيچ حال امر به معروف و نهى از منكر را ترك نمى كرد و در هرمحفل و مجلسى اين دو فريضه را متذكر مى شد استاد بسيار دقيق و پرمايه عصر خودبود.
در حوزه نور
او كه در دوران جوانى مراحل آغازين تحصيلات حوزوى را به پايان برده بود سرانجامنتوانست خود را به اندوخته هاى محدود حوزه آن وقت قم قانع سازد از اين رو تصميم بههجرت گرفت . در سال 1316 ق . كوله بار سفر بست و بهدنبال فراگيرى دانش عازم نجف اشرف گرديد. (159) طلبه جوان در بدو ورود بهزيارت بارگان منور پيشواى شهيدان و نخستين مظلوم تاريخ شتافت و در كنار تربتپاكش با چهره اى غريبانه و دل گرفته بر غريبى آن مظلوم گريست . او آرزوهاىدل را به مقتدايش عرضه داشت و عنايت و توجه بيشتر آن حضرت را از عمق جان درخواستنمود. گويى امام به اين جوان قمى كه عصاره اخلاص قميان بود و اينك زائر قبرش وطالب علوم علوى محسوب مى شد، چنين خطاب كرد: ((اى دلباخته چشمهزلال معرفت ، آرام بگير و نويدت باد كه در آينده يكى از ناقلان اخبار و راويان احاديث ماخواهى بود.))
سيراب از كوثر حديث
از آنجا كه شيخ عباس اشتياق وصف ناپذيرى به شناخت راويان و محدثان راستگو ونقل اخبار اهل بيت عليهم السلام داشت استادى را برگزيد كه از كوثر حديث سيرابشسازد. از اين رو از همان ابتداى ورود به نجف اشرف شيفته عالم آگاه ، محدث و محققبزرگ ، حاج ميرزا حسين نورى (متوفاى 1320 ق .) گشت و در درس او شركت جست.(160) شيخ عباس قمى بر آن بود تا آنچه را از استاد فرا مى گيرد بى كم و كاستبنويسد و همانند استاد بازگويش كند. به همين سبب طولى نكشيد كه به كمك حافظهقوى و تلاش ‍ پيگير به مقام و منزلت والايى در نزد استاد دلسوز و پر تلاش خود دستيافت . تا آنجا كه در همان ايام استنساخ كتاب با ارزش استادش ، مستدركالوسائل را در اختيار گرفت و به خوبى از عهده اين كار بزرگ برآمد. همچنين وى درتاءليفات ديگر استاد از كمك شايسته وى دريغ نداشت . محدث قمى درك محضر اين استادرا صفت خداوند مى داند و مى نويسد:
((... پس خداوند متعال به من منت گذارد به ملازمت عععشيخناالاجل الاعظم ثقة الاسلام النورى الطبرسى انار الله برهانه عععع . مستدركالوسائل را براى او استنساخ مى كردم كه بفرستد براى طبع به ايران و در خدمت اوبودم تا سنه 1318 ق .)) (161)
وى چهارسال در محضر محدث نورى بود و در اينچهارسال تلاش و كوشش او به حدى رسيد كه جزو شاگردان طرازاول استاد به شمار مى رفت .
بازگشت
آن زنده دار حديث در سال 1322 ق . به قم بازگشت ومشغول تاءليف و تدريس و وعظ و ارشاد مردم شد و تاسال 1329 ق . در اين شهر مذهبى اقامت داشت . در اين ايام عازم بيت الله الحرام شد و پساز مراجعت از زيارت خانه خدا همچنان در قم سكونت داشت . درسال 1332 ق . بنا به عللى و مخصوصا به موجب تنگدستى به مشهد مقدس مهاجرتكرد و در آنجا سكونت گزيد.(162)
آثار جاودان
محدث قمى از تبار عالمان بلند انديش و پر كار و با اخلاص بود و آثار او در علوممختلف ، تاريخ ، رجال ، تراجم ، علوم قرآن ، اخلاق ، عقايد و علم حديث نشان از روحتلاشگر و عظمت علمى اين عالم ژرف نگر دارد. در اينجا تنها با بيان نام آثارش از دامنهگسترده معلومات ايشان در علوم مختلف ياد مى كنيم :
1. كلمات لطيفه : (در علم اخلاق )
2.الدار النظم فى لغات القرآن العظيم
3. كحل البصر فى سيرة سيدالبشر
4. كتاب نقدالوسائل شيخ حر عاملى
5. تقسيم بداية الهداية شيخ حر عاملى
6. شرح الوجيزه شيخ بهائى
7. فيض القدير فيما يتعلق بحديث الغدير
8. علم اليقين (خلاصه حق اليقين علامه مجلسى )
9. مقاليد الفلاح فى عمل اليوم والليلة
10. مقلادالنجاح (خلاصه كتاب ياد شده )
11. خلاصه جلد يازده بحارالانوار علامه مجلسى
12. شرح كلمات قصار حضرت على عليه السلام كه در آخر نهج البلاغه آمده است .
13. هديه الانام الى وقايع الايام (خلاصه كتاب فيض العلوم )
14. فيض العلام فى وقايع الشهور و الايام (درباره وقايع ماهها و روزها)
15. سفينه البحار و مدينه الحكم والاثار (تدوين موضوعى بحار الانوار علامه مجلسى وتلخيص ان كه در مدت بيست سال انجام يافته است .)
16. تحفة الاحباب فى تراجم الاصحاب : (درباره اصحاب حضرت محمد صلى الله عليهو آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام به زبان فارسى )
17. فوائدالترجبيه : (وقايع روزها و آداب مستحبى واعمال ماههاى عربى )
18. الدره اليتيه فى تتمات الدره الثمينه : (شرح فارسى نصاب الصبيان و تتميمشرح نصاب فاضل يزدى )
19. هيدة الزائرين و بهجة الناصرين : (درباره زيارت قبور ائمه اطهار عليهم السلام وثواب آن و تعيين قبور علما و مؤ منان مشهور و مدفون در كنار مشاهد مشرف امامان )
20. اللعالى المنثوره : (در مورد دعا و ساير مستحبات )
21. الفصول العليه فى المناقب المرتضويه :(شامل مناقب و مكارم اخلاقى حضرت على عليه السلام )
22. سبيل الرشاد
23. حكمة بالغة و ماءة كلمة جامعة : (سخنان كوتاه حضرت على عليه السلام در عقايد واصول دين )
24. ذخيرة الابرار فى منتخب انيس التجار: (خلاصه انيس التجار ملا مهدى نراقى ، درمورد معاملات )
25. غاية القصوى فى ترجمة العروة الوثقى : (ترجمه فارسى العروة الوثقى آيةالله سيد محمد كاظم يزدى )
26. مفاتيح الجنان والباقيات الصالحات : (كتاب مشهورى كه در اكثر مشاهد مشرف وخانه هاى شيعيان مورد استفاده بوده و به عربى نوشته شده و به فارسى نيز ترجمهگرديده است . اين كتاب شريف در جايگاه خود كم نظير است . زيرا بسيارى از دعاها ونوافل و مستحبات و زيارات ائمه اطهار عليهم السلام را در يك جاگردآورى كرده و دردسترس همگان قرار داده است .)
27. التحفة الطوسيه والنفغة القدسية : (درباره زيارت حضرت رضا عليه السلامبعضى فوايد مربوط به آستان مقدسش )
28. رساله دستورالعمل حضرت سيدالشهداء عليه السلام
29. نفس المهموم (در مقتل حضرت سيدالشهداء عليه السلام )
30. نفثه المصدور: (در تكميل نفس المهموم اخيرا به ضميمه نفس المهموم منتشر شده است .)
31. الانوارالبهيه فى تاريخ ‌الحجج الالهيه : (در مورد ولادت و وفات چهارده معصومعليهم السلام ) 32. رساله اى در گناهان كبيره و صغيره
33. منازل الاخره : (بررسى مراحل دشوار سفر آخرت بر اساس روايات ).
34. ترجمة مصباح المتهجد مرحوم شيخ طوسى
35. نزهة النواظر: (ترجمه معدن الجواهر دانشور بزرگوار محمد بن على كراچكى )
36. مقامات عليه : (خلاصه معراج السعاده مرحوم ملا احمد نراقى )
37. ترجمه جمال الاسبوع سيد بن طاووس
38. الباقيات الصالحات (در حاشيه مفاتيح الجنان چاپ شده است .) 39. منتهىالامال فى تاريخ ‌النبى و الال : (در مورد زندگانى حضرات ائمه اطهار ورسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و دختر گراميش حضرت زهرا عليهاالسلام وتاريخ ولادت و وفات و وقايع دوران آنها)
40. تتمة المنتهى فى وقايع ايام الخلفاء
41. ترجمه مسلك دوم لهوف سيد بن طاووس (به خط خود مؤ لف در حاشيه يكى ازچاپهاى لهوف چاپ شده است .)
42. تتميم تحيه الزائر محدث نورى (اين كتاب با رحلت علامه نورى ناتمام مانده بود وشيخ عباس بعد از فوت استادش آن را به اتمام رساند.)
43. چهل حديث
44. الكنى والالقاب : (درباره زندگانى علما و شعرا و غير ايشان )
45. هدية الاجباب فى المعروفين بالكنى و الالقاب :
(خلاصه كتاب الكنى والالقاب )
46. فوايدالرضويه فى احوال علماءالمذهب الجعفريه
47. بيت الاحزان فى مصائب سيده النسوان
و آثار ارزشمند ديگر
خصوصيات اخلاقى و روحى
محدث قمى درس خواند و عمل كرد و پيش رفت و به جايگاهى كه سالها در پى آن بودرسيد؛ جايگاهى در ملكوت نه در خاك . مقامى در آستان قرب الهى نه منصبى در درباردنيازدگان . محدث قمى در زمان خود يكى از مربيان بزرگ و معلمان اخلاق اسلامى در ميانمردم و حوزه هاى علميه شناخته مى شد و از شهرت ويژه اى برخوردار بود و خصوصياتاخلاقى فراوانى داشت كه در اين فصل به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم :
الف - انس با كتاب
يكى از ويژگيهاى محدث قمى علاقه فراوان به نوشتن و مطالعه كتاب بود بهبطورى كه مى توان گفت او در كتاب و قلم خلاصه شده بود. محدث يا در كتابخانه بوديا با كتاب . كمتر ديده مى شد كه او مشغول مطالعه و بررسى كتابى نباشد. عشق محدثبه كتاب آن هم كتب حديثى نورانيت خاصى به او بخشيده بود. فرزند بزرگ ايشان دراين باره مى گويد: ((در اول كودكى با مرحوم پدرم هر وقت از شهر بيرون مى رفتم اواز اول صبح تا به شام مرتب به نوشتن و مطالعهمشغول بود.))(163) زمانى كه براى زيارت به كشورهاى دور مسافرت مى كرداوقات فراغت خود را با كتاب سپرى مى كرد. ((او با عده اى از تجار به سوريهمسافرت كرد. آنان مى گفتند هر وقت ما به سياحت مى رفتيم ايشان مى نشست ومشغول مطالعه و تاءليف مى شد و هر چه اصرار مى كرديم كه با ما بيرون بيايد امتناعمى ورزيد و شبها هم كه ما به خواب مى رفتيم اومشغول مطالعه و تاءليف مى شد.))(164)
عشق و علاقه محدث قمى به كتاب به اندازه اى بود كه وقتى كمترين پولى به دست مىآورد آن را در خريد كتاب صرف مى كرد و گاه پياده از قم به تهران بهاستقبال آن مى رفت . او خود مى گويد: ((زمانى كه در قمتحصيل مى كردم ، خيلى تنگدست بودم تا جايى كه يك قران و دو قران جمع مى كردم تااينكه مثلا سه تومان مى شد. آن را برداشته ، از قم تا تهران پياده مى رفتم و با آنكتاب خريده ، به قم برمى گشتم و به تحصيل ادامه مى دادم .))(165)
ب - تواضع و اخلاص
از ديگر ويژگيهاى ايشان تواضع بسيار و همه جانبه اى بود كه از خود نشان مى داد. درخانه ، مدرسه و خيابان هر كسى را كه مى ديد - چه كوچك و چه بزرگ - احترام مى كرد.در نزد علما و از بين آنان بويژه در حضور كسانى كه با حديث و اخباراهل بيت عليه السلام سروكار داشتند، اوج فروتنى و تواضع را به نمايش مى گذارد.هيچ گاه در مجالسى كه وارد مى شد در صدر نمى نشست و هرگز خود را بر ديگران مقدمنمى داشت . وى از خودستايى و خودپسندى بشدت احتراز مى كرد و به هيچ وجه غرورنداشت . محدث قمى حديث اخلاص بود و آية زهد. مسيرى كه مى رفت اگر كوچكترين شبههاى در دلش رخنه مى كرد كه قدمش براى خدا نيست يا وسوسه اى قلبش را مى لرزاندبدون هيچ تاءمل ، از آنجا باز مى گشت . نقل است ((در يكى از سالها مرد نيكوكارى ازمحدث قمى خواهش مى كند كه قبول كند بانى مجلس محدث شود و تعهد مى كند كه مبلغپنجاه دينار عراقى به ايشان تقديم كند. در آن موقع هزينه محدث در هر ماه سه ديناربوده است . محدث قمى مى گويد: ((من براى امام حسين عليه السلام منبر مى روم نه براىديگرى و بدين گونه آن وجه را نپذيرفت .)) امر به معروف و نهى از منكر ديگرويژگى حديث اخلاص بود. او خود هرگز گرد گناه نمى گشت و در ذهنش هم فكر گناه راجاى نمى داد. از منكرات ناراحت مى شد و ديگران را از ارتكاب آن باز مى داشت . كسىجراءت غيبت در محضر او نداشت . و از دروغ گفتن ناراحت مى شد.(166)
در يك كلام محدث قمى آنچه مى گفت با آنچهعمل مى كرد و آنچه مردم از رفتار و كردارش درك مى كردند يكى بود. از اين رو سخنش دردل شنوندگان اثر شگرف داشت . آنانى كه در درس اخلاق و نصايح او شركت مى جستندو گوش و جان به اين سروش اخلاص فرا مى دادندنقل مى كنند كه سخنان نافذ او چنان بود كه آدمى را از گناهان و پندارهاى بد دور مىساخت و متوجه خدا و عبادت مى كرد.
ج - زهد
زندگى محدث قمى بسيار ساده بود به طورى كه از حد زندگى يك طلبه عادى همپايين تر بود. لباسش عبارت بود از يك قباى كرباسى بسيار نظيف و معطر و تميز.چند سال زمستان و تابستان را با آن قباى كرباسى مى گذرانيد. هيچ گاه در فكرلباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گليم بود. از سهم امام استفاده نمى كرد و مى گفت :من اهليت ندارم از آن استفاده كنم ! روزى در نجف اشرف دو زن محترم كه در بمبئى سكونتداشتند و از بستگان آقاكوچك (از محترمين نجف ) بودند حضور ايشان مى رسند و تقاضا مىكنند هر ماه مبلغ 75 روپيه به ايشان تقديم كنند كه از لحاظ زندگى در رفاه باشد. درآن ايام مخارج ماهانه خانواده وى از ماهى 50 روپيه تجاوز نمى كرد. حاج شيخ عباس ازپذيرفتن آن خوددارى مى كند. ميرزا محسن محدث زاده فرزند كوچك آن مرحوم اصرار مى كندتا قبول نمايد ولى قبول نمى كند تا اينكه زنان محترم نااميد مى شوند و مى روند.
پس از رفتن آنها فرزند به پدر مى گويد: من هم ديگر از كسبه بازار براى مخارجروزانه قرض نمى كنم ! حاج شيخ عباس مى گويد ساكت باش ! من همين مقدار هم الآن خرجمى كنم ، نمى دانم فرداى قيامت چگونه جواب خدا و امام زمان (عج ) را بدهم . در جواب اينمقدار معطل هستم ، چگونه بارم را سنگين تر كنم ؟!

نظر آنان كه نكردند بدين مشتى خاك
الحق انصاف توان داد كه صاحب نظرند(167)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation