|
|
|
|
|
|
در نجف اشرف ، شهر امامت و فقاهت در سال 1365 ق . كه دوازده ساله بود به همراه برادرش سيداسماعيل به نجف اشرف رفت تا در محضر اساتيد بزرگ حوزه علميه شهر امامت ، بهتحصيلات عالى بپردازد. او دوره عالى فقه واصول را در نزد مرحوم آية الله سيد ابوالقاسم خويى و مرحوم آية الله شيخ محمد رضاآل ياسين گذراند.(839) فلسفه اسلامى (اسفار ملاصدرا) را از مرحوم ((شيخ صدرابادكوبه اى )) آموخت . و در كنار آن ، طى سالها، فلسفه غرب و نظرات فلاسفه غيرمسلمان را به دقت مورد تحقيق و نقد قرار داد. (840) كتاب ((فلسفتنا)) (فلسفه ما)گوياى ابعاد گسترده انديشه هاى فلسفى سيد محمد باقر صدر است . در ديگر رشته هاى علوم مثل حديث ، رجال ، درايه ، كلام و تفسير نيز سالها بهتحصيل و تحقيق و مطالعه گذراند و به كمال رسيد. سيد محمد باقر در طول هفده - هيجده سال تحصيل (از آغاز تا پايان ) علاوه بر استفاده ازهوش و استعداد و نبوغ فوق العاده اش ، روزانه حدود شانزده ساعت بهتحصيل و مطالعه و مباحثه و تحقيق مى پرداخت (841) و خودش نيزهميشه مى گفته استكه من به اندازه چند طلبه درسخوان ، تلاش مى كنم . در سايه اين پشتكار جانانه بودكه بر همه مشكلات فايق آمد و در كسب دانش و فضيلت به مقامى عالى دست يافت و گفتهاند كه از هنگام بلوغ شرعى ، خود مجتهد شده بوده و از مجتهد ديگرى تقليد نكرده است.(842) تعليم و تربيت سيد محمد باقر از بيست سالگى با تدريس كتاب ((كفايةالاصول )) (843) وتعليم و تربيت طلاب جوان را آغاز كرد. از بيست و پنج سالگىبه تدريس خارج اصول و از بيست و هشت سالگى به تدريس دوره خارج فقه براساس كتاب ((الغروة الوثقى ))(844) پرداخت . بعدها فلسفه و تفسير قرآننيزتدريس و تعليم ، شاگردانى جوان ، محقق ، پرشور، متقى ، متفكر، آگاه ، مجاهد وسياستمدار تربيت كرد كه هر يك از آنها بعدها پرچمدار نشر علم و فرهنگ و آيين جهاد درراه خدا شدند و بعد از استادشان ، راه علمى ، فكر و سياسى - اجتماعى او را ادامه دادند ازجمله : 1. سيد محمد باقر حكيم 2. سيد محمود هاشمى 3. سيد كاظم حسينى حائرى 4. شيخ مهدى آصفى 5. سيد عبدالغنى اردبيلى 6. شيخ غلامرضا عرفانيان و...(845) حزب دعوت اسلامى بعضى از عالمان آگاه و روشن بين از جمله شهيد سيد محمد مهدى حكيم ، سيد طالب رفاعى، شيخ مهدى سماوى ، پس از مطالعه اوضاع سياسى و اجتماعى عراق ، به اين نتيجهرسيده بودند كه بايد حزبى را مبتنى بر انديشه و ايدئولوژى اسلامى تاءسيس كنندتا بتوانند مبارزات مسلمانان آن سامان را سر سامان بدهند و به اهداف خودنائل آيند. پس از مطرح كردن اين انديشه با آية الله صدر، ((حزب الدعوة الاسلاميه ))(حزب دعوت اسلامى ) را در سال 1377 تاءسيس كردند.(846) آية الله صدر اساسنامه اى را نيز بر اساس اعتقادات دينى براى حزب دعوت تنظيمكرد. حزب دعوت به فعاليت خود پرداخت آية الله سيد محمد باقر صدر، پنجسال بعد از تاءسيس حزب ، بنا به مصالحى خود را از آن كنار كشيد. اما به ديگراعضاى حزب توصيه كرد كه به كار خود ادامه دهند و او نيز پشتيبان آنان خواهدبود.(847) جماعة العلماء در سال 1958 م . ((عبدالكريم قاسم ))، با ظاهرى پيشرو و چپ نما به حكومت عراقرسيد و ميدان را براى كمونيستها باز كرد. در نتيجه آن موجى الحادى و مخالف اسلام ،سرزمين عراق را فراگرفت . حوادث دوران حكومت عبدالكريم قاسم ، عالمان آگاه و متعهدشيعه را در آن كشور به حركت واداشت . آنان ضرورى ديدند كه برنامه هاى اجتماعى ،سياسى ، اقتصادى و فكرى مكتب اسلام را هماهنگ با نيازهاى حيات بشر معاصر عرضهنمايند. بدين گونه ، تشكيل ((جماعة العلماء فى النجف الاشرف )) (جامعه روحانيت نجفاشرف ) پديد آمد و عالمان بزرگى همچون شيخ مرتضىآل ياسين ، شيخ محمد رضا آل ياسين ، شيخ محمد رضا مظفر و شهيد سيد مهدى حكيم(فرزند آية الله سيد محسن حكيم ) از اعضاىاصل آن بودند. سيد محمد باقر صدر در آن زمان گرچه بخاطر جوان بودن نسبت به ساير اعضا، كهكمتر از سى سال داشت ، عضو جماعة العلماء نبود، ولى با آنان همكارى جدى داشت و حتىنخستين بيانيه جماعة العلماء را نيز او نوشت ! و اكثر نوشته هاى آنان به قلم او نوشتهمى شد، زيرا وى قلم توانا و نثرى محكم و نو داشت و آگاهيهاى سياسى و اجتماعى وفلسفى او نيز وسيع تر از ديگران بود. انتشار مجله ((الاضواء)) درسال 1961 ق . مهم ترين فعاليت فرهنگى جماعة العلماء بود كه سر مقاله هاى پنجشماره اول آن تحت عنوان ((رسالتنا)) به قلم آية الله سيد محمد باقر صدر نگارشيافت . و خواهرش بنت الهدى نيز در اين مجله مقالات خود را به چاپ مى رساند.(848) همزمان با اين فعاليتها، به پيشنهاد مرحوم آية الله سيد محسن حكيم - مرجع تقليد وقت -كتاب كم نظير ((فلسفتنا)) را تاءليف كرد. (849) اين كتاب در دو بخش تنظيم شدهاست : بخش اول : نظريه شناخت (معرفت ) از ديدگاههاى فلاسفه معاصر و در مقايسه بافلسفه اسلامى . بخش دوم : بينش فلسفى اسلام درباره جهان و نقد و رد جهان بينى مادى و الحادى . از آن پس به بررسى نظامهاى اقتصادى اسلام و مكاتب شرق و غرب (سوسياليسم وكاپيتاليسم ) پرداخت كه حاصل اين تحقيق عميق و بى سابقه ، كتاب پرارج((اقتصادنا)) (اقتصاد ما) شد. اين كتاب پرارج نخستين اثرى است كه سيستم اقتصادىاسلام را در طرحى علمى و محققانه ارائه كرده و دو بخش است : بخش نخست : در اين بخش مكتبهاى اقتصادى شرق و غرب را بررسى كرده و به محك نقدروشن بينانه و عالمانه زده و مردود و فاقد ارزش دانسته است . بخش دوم : طرح تفصيلى سيستم اقتصادى اسلام . اين كتاب در سال 1381 ق . به چاپ رسيد.(850) حمايت از امام سيد محمد باقر صدر، نهضت امام خمينى در ايران را روزنه اميدى براى نجات امت اسلام مىدانست . بنابراين از آغاز نهضت اسلامى امام درسال 1342 ش . آن را تحت نظر داشت و از امام و حركتش حمايت مى كرد. در تاريخ 9 جمادالثانى 1358، حضرت امام خمينى از تبعيدگاه تركيه به نجف اشرفمنتقل شد. ورود امام به حوزه علميه نجف ، جنب و جوشى در آن ايجاد كرد. علما و روحانيوننجف درباره استقبال از امام ، نظرات مختلفى داشتند. آية الله صدر با اشتياق تمام بههمراه عده اى از علماى ديگر، در مراسم استقبال و پيشواز از امام شركت ، و شاگردان وهمفكرانش را نيز به آن دعوت كرد... در تمام چهاردهسال اقامت امام در نجف ، سيد محمد باقر با ايشان ارتباط نزديكى داشت و به امام عشق مىورزيد، عشقى كه تا آخر عمر در بين او و امام بود.(851) دوران مرجعيت دوران مرجعيت آية الله سيد محمد باقر صدر، پس از وفات آية الله حكيم (1390 ق .) آغازشد و بسيارى از مردم عراق از او تقليد كردند.(852) در سال 1392 ق . رژيم بعث عراق ، بيش از پيش از تحركهاى ضداستبدادى حزب دعوتاسلامى و ديگر گروههاى مبارز و مسلمان به وحشت افتاد. بنابراين با يورش به خانههاى مبارزان و مجاهدان ، عده زيادى را دستگير و زندانى كردند. آية الله صدر نيز بااينكه بيمار بود و در بيمارستان نجف بسترى شده بود، تحت نظر ماءموران سازمان امنيترژيم بعث قرار گرفت . تا اينكه با اعتراض مردم و علما، سازمان امنيت دست از او برداشت.(853) در سال 1394 ق . رژيم بعث عراق ، پنج تن از شاگردان و مريدان صدر، يعنى شيخعارف بصرى ، سيد عزالدين قبانچى ، سيد عماد الدين طباطبايى تبريزى ، حسين جلوخانو سيد نورى طعمه ، را دستگير و اعدام كرد! اين گروه شهيدان ، طلايه دار شهداى انقلاباسلامى عراق بودند. اين حادثه اثر ناگوار و سنگينى بر روح آية الله صدر گذاشت ومدتها به سختى متاءثر و بيمار بود. از حوادث مهم ديگر در دوران مرجعيت آية الله صدر، حركت اربعينسال 1397 بود. مردم نجف از قديم هر سال در روز اربعين حسينى ، مويه كنان و عزادار،با پاى پياده از نجف تا كربلا راهپيمايى مى كنند. در آنسال ، آية الله صدر هر چه در توان داشت به هيئتهاى عزادار مساعدت كرد تا مراسمشورانگيز اربعين را هرچه باشكوهتر برگزار نمايند. آن روز دهها هزار نفر در قالبعزادارن حسينى ، اعتراض خود را عليه سلطه ضد انسانى رژيم بعث عراق ، اعلام كردند. به دنبال آن قيام تاريخى ، آية الله صدر، را دستگير و به سازمان امنيت بغدادمنتقل كردند، در آنجا پس از بازجويى ، هشت ساعت تحت شكنجه جسمى و روحى قرار دادند.آثار آن شكنجه ها، تا آخر عمر در بدنش هويدا بود و بسختى مى توانست از پله ها بالابرود.(854) تحريم پيوستن به حزب بعث يكى از برنامه هاى خطرناك رژيم بعثى عراق ، ((بعثى كردن نظام آموزش و پرورش)) بود. به همه دست اندركاران امور تعليم و تربيت از مدارس گرفته تا دانشگاههاتكليف كردند كه به حزب بعث عراق بپيوندند و برنامه هاى ضد اسلامى آن را در تمامسطوح آموزش كشور اجرا كنند... در اين هنگام ، آية الله صدر در مقام مرجعيت و يگانهپرچمدار مبارزه با حزب كافر بعث ، با صدور فتوايى ، پيوستن به حزب و هر گونههمكارى با آن را تحريم كرد. اين فتوا، تكليف مردم را روشن ساخت و مردم از پيوستن بهحزب و عضويت در آن پرهيز كردند. جز اندكى فرومايه و بى دين و ترسو. تاءثير فتواى آية الله صدر به حدى بود كه يكى از مسؤ ولان حزب در اين باره ،اعتراف كرد: فتواى سيد محمد باقر، همه نقشه هاى ما را نقش بر آب كرده و هيچ كس ، جز عده كمىترسو و بزدل ، از پذيرفتن عضويت حزب و همكارى با آناستقبال نكرد.(855) بدين گونه حزب بعث ، دشمن اصلى خود را شناخت . در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى آية الله صدر، از حاميان صادق امام خمينى و انقلاب اسلامى بود، امام در پاريس بود كهسيد محمد باقر صدر، طى نامه اى پشتيبانى خود را از ايشان و ملت انقلابى ايران اعلام، و از مقام از ايشان و ملت انقلابى ايران اعلام ، و از مقام شهداى انقلاب ،تجليل كرد. همين فعاليتهاى او بود كه ملت مسلمان عراق را به سوى حمايت از مردم ايرانسوق مى داد و رژيم آمريكايى صدام حسين - حاكم خونخوار عراق - را خشمگين مى كرد. درشب 22 بهمن 1357 كه شب پيروزى شكوهمند مردم مسلمان و انقلابى ايران به رهبرى امامخمينى (ره ) بر طاغوت آمريكايى - رژيم محمد رضا پهلوى - بود. آية الله صدر درمسجد جواهرى نجف اشرف به منبر رفت و براى مردم مسلمان عراق از انقلاب اسلامى ايرانو نقش امام خمينى در احياى انديشه هاى دينى و اصلاح امت اسلام ، سخن گفت و تكليف مردمعراق را در برابر حكومت ضد دينى بعثى ، معين كرد: قيام !... قيام ... فرداى آن شب ، مردم عراق به دعوت رهبر خود، براى حمايت از انقلاب اسلامى ايران ورهبرى امام خمينى ، در بسيارى از شهرهاى عراق راهپيمايى كردند.(856) از ديگر كارهاى آية الله صدر، در جهت حمايت از انقلاب اسلامى ايران ، تاءليف سلسلهكتابهاى ((الاسلام يقود الحياة )) در شش جلد بود كهشامل بحثهايى نظير: قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران ، منابع قدرت دولت اسلامى، اقتصاد جامعه اسلامى و... مى شود. با قرآن در صحنه از كارهاى شگفت انگيز آية الله صدر براى بيدارى مردم عراق و آماده كردن آنها براىقيام و حركت در مقابل حكومت جائر آن كشور، برگزارى تفسير موضوعى قرآن بود. آن همبعد از تعطيل كردن درس خارج فقه ! در حوزه علميه نجف كمتر ديده شده بود كه يك مرجع تقليد تفسير قرآن بگويد آن هم بهجاى درس خارج فقه ، كه اين بيشتر مايه تعجب ديگران مى شد. به طورى كه برخى ازشاگردان او، در اين باره از وى سؤ ال كردند او جواب داد: ((براى من تدريس و تاءليف و تحقيق ، صورت حرفه و هدف در زندگى ندارد، بلكهاداى وظيفه شرعى به هر نحو ممكن براى من از همه چيز مهم تر است . امروز در اين برههاز تاريخ اسلام و مسلمين ، كه انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى پيروز شده وپوزه قدرتهاى شيطانى شرق و غرب را به خاك ماليده و امت اسلام را در سرتاسر دنيابيدار كرده است ، من وظيفه خود مى دانم كه با تفسير قرآن ، افكار مردم مسلمان عراق راآگاه و آرمانهاى انقلابى اسلام را مطرح نمايم و با بيان مفاهيم شور آفرين ، حماسى واجتماعى قرآن كريم ، دلها را براى پيوستن به انقلاب اسلامى براى ايران آماده كنم ...از طرفى ، درس خارج فقه و اصول ، بيش از حد لازم در حوزه گفته مى شود، اما جاىتفسير قرآن سخت خالى است !)) (857) درس تفسير شهيد صدر هر هفته دو روز از تاريخ 17 جمادىالاول تا 5 رجب 1399 طى چهارده جلسه برگزار شد (858) كه بعد از آن رژيمطاغوتى صدام حسين از ترس بيدارى مردم ، درس تفسير بيدارگرانه آية الله صدر رابه تعطيلى كشاند. درس تفسير قرآن جنب و جوشى در ميان توده مردم به وجود آورده بود. حكومت ظالمانهصدام از اين پديده خجسته اسلام ، به وحشت افتاد و براى جلوگيرى از هر گونه تحرك، در يك يورش وحشيانه ، همه نمايندگان آية الله صدر را در تمام شهرهاى كشوردستگير و زندانى كرد. شهيد صدر روز 16 رجب 1399 را روز اعتراض و اظهار انزجار ازاعمال ظالمانه رژيم اعلام كرد. مردم به اطاعت رهبر و مرجع تقليد خود برخاستند، دست ازكارهاى خود كشيدند، بازارها را تعطيل كردند و براى بيعت با رهبرشان به خانه اوشتافتند... همان شب آية الله صدر دستگير و روانه بغداد شد. در سازمان امنيت بغداد، ازاو خواستند كه دست از پشتيبانى انقلاب اسلامى بردارد و مردم عراق را تحريك نكند. امامشجاعانه جواب داد. ((من يك مسلمانم و در برابر سرنوشت همه مسلمانان جهان - و نه تنها عراق و ايران - مسؤولم و بايد به وظيفه شرعى خود عمل كنم و وظيفه شرعى منحصر به ايران و عراق نيست. حمايت از انقلاب اسلامى ايران و رهبرى آن هم ، يك وظيفه شرعى است !))(859) همان روز بنت الهدى ، به ايراد يك سخنرانى در حرم امام على عليه السلام پرداخت و ازمردم خواست كه به خيابانها بريزند و در مقابل دستگيرى آية الله صدر، به رژيمبراى ايجاد آرامش و جلوگيرى از گسترش اعتراض مردم ، مجبور شد كه آية الله صدر راآزاد كند.(860) صدر شهادت روز 18 رجب 1399، خانه آية الله صدر و كوچه هاى اطراف آن ازاول صبح تا پاسى از شب ، مملو از جمعيتى بود كه ديروز براى آزادى رهبرشان دستبه تظاهرات اعتراض آميز زده بودند و امروز آمده بودند تا بار ديگر با او بيعت كنند. رژيم ستم پيشه صدام حسين ، از تجديد پيمان امت مسلمان عراق با مرجع و رهبرشان ،سخت به وحشت افتاد و براى قطع رابطه مردم با آية الله صدر، نيروهاى امنيتى را درسر كوچه آية الله صدر و كوچه هاى اطراف ، مستقر كردند. بدين گونه محاصره نه ماهخانه آية الله صدر آغاز شد.(861) در مدت نه ماه محاصره ، رژيم با فرستادن ماءموران و مزدوران خود به نزد آية اللهصدر، سعى كرد او را از راهى كه در پيش گرفته ، منصرف كند، ولى آية الله صدرثابت و استوار ايستاد و همچنان از انقلاب اسلامى ايران و امام و مردم انقلابى ايران حمايتكرد و هرگز به خواسته هاى رژيم خونخوار صدام ، گردن ننهاد.(862) تا اينكه دربعد از ظهر گرم و سوزان روز شنبه 19جمادىالاول 1400 (16 فروردين 1359)، ((ابوسعيد)) رئيس سازمان امنيت نجف ، با عده اى ازمزدوران امنيتى ، آية الله صدر را دستگير و به سرعت از نجف به بغدادمنتقل كرد. آية الله صدر اين بار مى دانست كه ديگر بر نخواهد گشت ، چون وقتىابوسعيد جنايتكار گفت : ((آماده باشيد به بغداد برويم !)) به آرامى گفت : - ((من خيلى وقت است كه آماده شهادتم !)) فرداى آن روز، حكومت جبار بغداد، اقدام به دستگيرى بنت الهدى كرد چون بيم داشت مبادابنت الهدى بار ديگر مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت كند و رژيم را رسوا نمايد! برزان ابراهيم ، برادر ناتنى صدام و رئيس سازمان امنيت كشور، در زندان از آية اللهصدر خواست كه فقط چند كلمه بر ضد امام خمينى و انقلاب اسلامى بنويسد، تا آزادشود، وگرنه كشته خواهد شد! آية الله صدر اين خواسته آن آدمكش را رد كرد و گفت : من آماده شهادتم ، هرگز خواسته هاى غير انسانى و ضد دينى شما راقبول نخواهم كرد و راه من همان است كه انتخاب كردم !...)) (863) وقتى كه مزدوران بعثى ، از منصرف كردن آية الله صدر و خواهرش ماءيوس شدند، آندو علوى پاك نژاد مظلوم را در روز سه شنبه 23 جمادىالاول 1400 (19 فروردين 1359) زير شكنجه به شهادت رساندند. جنازه آن دو شهيددر جوار مرقد امام على عليه السلام ، در آرامگاه خانوادگى ((شرف الدين )) به خاكسپرده شد.(864) امام خمينى ، در پيامى كه به مناسبت شهادت مظلومانه آن دو شهيد داد، سوگمندانه نوشت : ((... مرحوم آية الله شهيد سيد محمد باقر صدر و همشير مكرمه مظلومه او كه معلمين دانش واخلاق و مفاخر علم و ادب بود، به دست رژيم منحط بعث عراق با وضع دلخراشى بهدرجه رفيعه شهادت رسيده اند. شهادت ارثى است كهامثال اين شخصيتهاى عزيز از مواليان خود برده اند...)) (865) باقيات صالحات آثار قلمى متفكر بزرگ ، شهيد سيد محمد باقر صدر، همه علمى ، تحقيقى ، ابتكارى ، كمنظير و مورد استفاده و مراجعه انديشمندان و اهل علم و مصداق روشن ((باقيات صالحات ))است . در اينجا به معرفى فهرست گونه اين آثار درخشان مى پردازيم : 1. فدك فى التاريخ (فدك در تاريخ ). 2. غاية الفكر فى علم الاصول . 3. فلسفتنا (فسلفه ما). 4. اقتصادنا(اقتصاد ما). 5. الاسس المنطقيه للاستقراء. 6. المعالم الجديدة للاصول . 7. بحوث فى شرح العروة الوثقى . 8. دروس فى علم الاصول ، معروف به ((حلقات )). 9. الفتاوى الواضحة ، رساله عمليه شهيد صدر است كه در نوع خود سبك خاصى دارد. 10. البنك اللاربوى فى الاسلام (بانك بدون ربا در اسلام ). 11. المدرسه الاسلامية ، بحثهاى اجتماعى و اقتصادى است . 12. بحث حول المهدى عليه السلام . 13. بحث حول الولاية . 14. الاسلام يقودالحياة (اسلام راهنماى زندگى ). 15. المدرسة القرآنية ، درسهاى تفسير موضوعى قرآن . 16. دورالائمه فى الحياة الاسلاميه (نقش امامان در اسلام ). 17 نظام العبادت فى الاسلام (نظام عبادى از نظر اسلام ). 18. حاشيه بر رساله عمليه آية الله شيخ مرتضىآل ياسين ، تحت عنوان ((بلغة الراغبين ))، كه هنوز هم چاپ نشده است . 19. حاشيه بر ((منهاج الصالحين )) آية الله حكيم . 20 حاشيه بر مناسك حج آية الله خوئى . 21. حاشيه بر بخش نماز جمعه از كتاب شرائع الاسلام . 22. موجز احكم الحج ، مختصرى از احكام حج . شهيد آية الله دكتر بهشتى شهادت : 7/4/1360ش . عقل ملكوتى على عليزاده مهرانى سخن نخست به گواه تاريخ ، انديشه هاى بزرگ همواره در هاله اى از غربت به سر برده اند و برقله بلند تنهايى جاى گرفته ، در افق بالايى بر انسانها تابيده اند. به همين سببوجودشان ناشناخته مانده است و هنگامى مردم به مقام و منزلت آنان پى برده اند كه رختاز اين سرا بركشيده و به عالم بالا پيوسته اند و آن هم در اثر محروم ماندن از تابششخصيت خورشيد گونه شان بوده است ؛ ولى پس از كوچيدن از دير دنيا، حياتى جاودانهيافته اند. اين نوشتار نگاهى است به مردى از همين قبيله . نويد سپيده ساحل زاينده رود گويى انتظار سحرى خجسته را داشت و اين بار سرنوشت چنين بود كهپيوندى ميان صبح و ساحل سعادت پديد آورد. اين مولود را ((محمد)) نام نهادند و ستون حياتش را با اذان و اقامه بر پا داشتند. رود با آهنگى آرام و دلكش از ميان شهر مى گذشت و سر در بستر بيابان مى گذاشت وجويبارهايش ترانه و ترنم سرداده و درختان سبز كنارش نجواكنان سر بر دوش همنهاده بودند و باد ملايمى كه از لابه لاى درختان مى گذشت ، سرود سرور را زمزمه مىكرد. آن روز (دوم آبان 1307 ش .) در محله لومبان اصفهان ، در خانه ساده اى كه با نور آياتمنور و با عطر احاديث معطر بود، نوزادى چشم به پهنه گيتى گشود كه مادر سالها درانتظارش بود (866) و نويد اين سحر خجسته را كه آغازگر صبحى اميدآفرين بود،به او داده بودند. پدر و مادر پدرش از روحانيون اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به كارهاى مذهبى مردم مىپرداخت و براى تبليغ و رسيدگى به مسائل شرعى ، به روستاهاى اطراف اصفهان مىرفت و به فعاليت دينى ، سخنرانى و بيان احكاممشغول بود و نماز جماعت اقامه مى كرد و مشكلات آنان را برطرف مى ساخت . مادرش نيز زنى پاكدامن و پرهيزكار بود و در انجام احكام شرعى و آداب اسلامى دقت نظرداشت . اين بانوى محترم دختر حضرت آية الله حاج مير محمد صادق خاتون آبادى است .ايشان از مراجع بزرگوار و محققان صاحب نام بود. آغاز تحصيل كودكى چهار ساله بود اما با همسالان خود تفاوت داشت . اخلاق نيك او حكايت از آيندهدرخشانش مى كرد. ايشان تحصيلات را در چهار سالگى در مكتب خانه اى آغاز نمود. خيلىسريع خواندن و نوشتن و روخوانى قرآن را فرا گرفت . تا اينكه بعدها به دبستاندولتى رفت و هنگامى كه امتحان ورودى از او گرفتند گفتند بايد به كلاس ششم برودولى از نظر ما نمى تواند. بنابراين او را براى كلاس چهارم پذيرفتند. پس از آنكهتحصيلات دبستانى را به پايان رساند. در امتحان ششم ابتدايى شهر، نفر دوم شد.سپس به دبيرستان سعدى رفت و سال اول و دوم را در دبيرستان گذراند.(867) بر بال عشق در 14 سالگى (1321 ش .) تحصيلات دبيرستان را نيمه تمام مى گذارد و به يكبارهمسير زندگى اش عوض مى شود و شوقى براى حضور در حوزه نور احساس مى كند و بهجرگه حوزويان در مى آيد تا با استفاده از فضاى معنوى اين پايگاه پاك ، راه سعادت رادر پيش گيرد و با مناجاتهاى شبانه خويش در آن محيط روحانى ، بتواند در هواى دوستپر و بالى بزند. آقا سيد محمد چهار سال در حوزه علمى اصفهان بهتحصيل علوم دينى پرداخت و در اين مدت كوتاه با پشتكار فراوان و استعداد درخشانى كهداشت دروسى را كه بايد در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهارسال به پايان رساند و در 18 سالگى براىتكميل تحصيلات عالى و به دست آوردن دانستنيهاى تازه به شهر مقدس قم عزيمت كرد تادر جوار پربركت حضرت فاطمه معصومه عليه السلام و در محضر استادان گرانقدر،فيض كسب كند. در مدرسه حجتيه در حجره اى ساده سكنى گزيد و به درس و بحثمشغول گشت و با دوستانى چون شهيد مطهرى (ره ) و امام موسى صدر آشنا شد و در مدتشش ماه بقيه دروس سطح (مكاسب و كفايه ) را به پايان رساند و درسال 1326 در درس خارج فقه و اصول شركت كرد. در همينسال با همفكرى دوستانى چون شهيد مطهرى برنامه اى به منظور تبليغ مذهبى درروستاهاى دور افتاده ، تنظيم كردند. عطش دانش هر چه كه بيشتر مى آموخت انديشه او تشنه تر و عشق او به آموختن افزونتر مى گشت .با اينكه در سال دوم دبيرستان تحصيلاتش را نيمه تمام گذاشته و به سوى حوزهشتافته بود، دوباره تصميم گرفت كه همزمان با درسهاى حوزوى ، فراگيرى دروسناتمام گذشته را نيز ادامه دهد. با كوشش فراوان و استعداد سرشار خويش آن دو مسيرعلمى را با هم ادامه داد، به طور كه در سال 1327 موفق به اخذ ديپلم ادبى گشت و درهمان سال وارد دانشكده منقول و معقول (الهيات و معارف اسلامى كنونى ) شد و در رشتهفلسفه به تحصيل پرداخت و در سال 1330 موفق به اخذ دانشنامه ليسانس در رشتهفلسفه شد. ايشان پس از اخذ ليسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه واصول شركت جست و به موجب علاقه فراوانى كه با مباحث فلسفى و عقلى داشت در درساسفار و شفا علامه طباطبائى حضور يافت و از شاگردان هميشگى آن درس محصوب شد ودر شبهاى پنجشنبه و جمعه با شهيد مطهرى و ديگر دوستان جلسه گرم و پرشورى برپا كردند كه نتيجه آن به صورت كتاب ارزشمند((اصول فلسفه و روش رئاليسم )) با پاورقيهاى شهيد مطهرى تنظيم و منتشرگرديد. پس از پنج سال تحصيل و تدريس در شهر مقدس قم ، درسال 1335 وارد دانشكده الهيات شد و تا سال 38 در آن دانشكدهمشغول تحصيل در دوره دكترا بود، ولى پس از اتمامتحصيل در آن دانشكده بخاطر فعاليتهاى چشمگير فرهنگى ، تبليغى و سياسى كه درداخل و خارج كشور به عهده داشت ، نتوانست از رساله دكتراى خويش را ارائه دهد و اين امربه تاءخير افتاد. سرانجام در تاريخ 1/11/1353 رساله دكتراى خود را تحت عنوان((مسائل ما بعد الطبيعه در قرآن )) با راهنمايى استاد شهيد مرتضى مطهرى ارائه و ازآن دفاع كرد و موفق به اخذ دكترا در رشته فلسفه شد. تدوين كتب درسى زمانى كه سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند كه جامعه اسلامى ايران را به يكجامعه مادى غربى تبديل كنند و با گذشت زمان ، دين را به دست فراموشى سپارند. درچنين دورانى حساس دكتر بهشتى با همكارى دكتر باهنر در بخش برنامه ريزى كتابهاىوزارت آموزش و پرورش به تهيه و تدوين كتاب دينى براى مدارس اقدام كرد و از اينطريق نگذاشت گرد غربت بر روى اين گوهر گرانبها بنشيند ونسل جوان را به فرهنگ غنى اسلام آشنا ساخت .(868) نويد صبح گستردگى انديشه اش ميان امروز و فردا پيوند مى زد. اين انديشمند ژرف بين براىآينده اى روشن برنامه ريزى مى كرد و چاره اين مهم را در ايجادتحول در حوزه مى ديد. بدين خاطر در سال 1339 به فكر سازماندهى درست و دقيقبراى حوزه افتاد و با همفكرى دوستانش به اين نتيجه رسيد كه بايد تحولى اساسىتواءم با نوعى برنامه ريزى اصولى انجام گيرد تا طلاب تحت يك برنامه منظم ومدون در آيند و در آينده براى جامعه مؤ ثر و مفيد واقع شوند. بدين منظور با همكارى شهيد قدوسى (ره ) و دعوت از اساتيد بزرگوارى چون حضراتآيات مشكينى ، مصباح يزدى و جنتى اقدام بهتشكيل مدرسه حقانى نمودند و آن را به مثابه پايگاه مهمى براى تربيت طلاب متعهد وانقلابى قرار دادند. پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى نيز آن نهاد پاكى كه دكتر بهشتى و شهيدقدوسى نشاندند، به بار نشست و آثار مفيد و مؤ ثرى در اين انقلاب عظيم داشت . نسيم سحر اولين حركت فرهنگى ايشان در آن زمان تاءسيس دبيرستان دين و دانش بود كه به كمكبرخى از دوستانش شكل گرفت و خود مسؤ ولت آن را عهده دار گشت ؛ تا دانش آموز ودانشجوى مكتبى ، دين و دانش را دو مقوله مجزا نداند، بلكه اين دو را با هم فراگيرد زيرادين و دانش انفكاك ناپذيرند. او اين گونه بذر ايمان و انقلاب را در سرزمين افكارنسل جوان مى پاشيد تا اينان نويد سحرى را به گوش جان جامعه برسانند و فجرىبراى طلوع خورشيد صبح سعادت باشند.(869) چشمه اى در كوير در سال 1344 براى انجام رسالت تبليغى به آلمان سفر كرد تا امامت مسجد وتكميل ساختمان مسجد و اداره امور مسلمانان فارسى زبان و رسيدگى به دانشجويانمسلمان مقيم آنجا را به عهده گيرد. وى در مسجدى كه آية الله بروجردى براى مسلمانان ساخته بود،مشغول فعاليتهاى مذهبى و فرهنگى شد و باتشكيل اتحاديه انجمنهاى اسلامى دانشجويان فارسى زبان و ((مركز اسلامى هامبورگ)) پايگاهى مهم براى جذب انديشه ها و هدايت آنان به وجود آورد.(870) البته فعاليتهاى ايشان در مدت پنج سال اقامت در آنجا منحصر به موارد ياد شده نبود،بلكه ايشان با تمام گروهها ارتباط برقرار كرد و دامنه فعاليتهايش را در سطحاروپا گسترش داد. در راه معمارى انقلاب پس از آنكه انقلاب اسلامى گذرگاهها و فراز و نشيبهاى مهمى را پشت سر نهاد و خونهزاران شهيد و جانباز به ثمر نشست و انقلاب اسلامى در آستانه پيروزى قرار گرفت ،حضرت امام خمينى (ره ) آن روزها در پاريس پايه هاى حكومتى اسلامى را طرح ريزى مىنمودند و بدين منظور شوراى انقلاب را تشكيل دادند تا بتوانند قوانين كشور را بر طبقموازين اسلام و قرآن تنظيم نمايند. يكى از نخستين اعضاى اين شورا كه از طرف حضرتامام (ره ) انتخاب شد، دكتر بهشتى بود. آية الله بهشتى پس از مدتى به عنوان دبير شورا انتخاب شد. اين شورا در آن برههحساس و سرنوشت ساز وظيفه مهمى را بر دوش داشت و منشاء خدمات فراوانى به اسلام وانقلاب گشت ، بويژه اينكه در آن دوران - به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه- اين شورا نقش قانونگذارى داشت و دو وظيفه مهم را انجام مى داد: يكى تصويب قوانينمورد نياز كشور و ديگرى اجراى آن قوانين مورد نياز كشور و ديگرى اجراى آن قوانين كهاين نيز از سوى اعضاى شورا يا افرادى كه شورا انتخاب مى كرد، انجام مى شد. مدتى نيز دكتر بهشتى از طرف شوراى انقلاب به دادگسترى رفت تا به بازسازى اينتشكيلات قضايى بپردازد و قضات انقلابى و متعهد را به كار گيرد حضور ايشان دراين مورد نيز چون گذشته مؤ ثر افتاد. تاءسيس حزب جمهورى در آن روزهاى حساس و سرنوشت ساز انقلاب ، در برابر آن همه حزب سياسى منحرف ،وجود يك تشكل اسلامى پيرو راه امام براى پاسدارى از ارزشها ضرورى بود. در آن زماندكتر بهشتى كه همواره معتقد به نظم و برنامه ريزى و تشكيلات بود، با صلاحديدحضرت امام خمينى (ره ) در فروردين سال 1358 حزب جمهورى اسلامى را با همفكرى وهمكارى مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى و ديگر دوستان تاءسيس كرد تاپايگاهى براى سازماندهى نيروهاى مسلمان و متعهد و معتقد به ولايت فقيه باشد. آية اللهبهشتى تا هنگام شهادت به عنوان دبيركل حزب جمهورى اسلامى انجام وظيفه مىنمود.(871) تدوين قانون اساسى پس از آنكه مجلس خبرگان توسط نمايندگان منتخب مردم ،تشكيل شد دكتر بهشتى نايب رئيس مجلس خبرگان بود و بيشتر جلسات مجلس خبرگانبه رياست ايشان برگزار مى شد. اين مدير دلسوز نظام ، به رغم مشغله كارى فراوان، با تلاش و كوشش فوق العاده و با همفكرى و همكارى ياران دلسوز امام و انقلاب ،قانون اساسى جمهورى اسلامى را تدوين كردند؛ كه به تاءييد امام و تصويب امت رسيد.قانون اساسى در واقع خونبهاى انقلاب اسلامى بود. يكى ديگر از اقدامات ايشان ، روشن كردن جايگاه ولايت فقيه در اين نظام مقدس بود.گرچه بعضى از ليبرال ها و ملى گرايان همچون بنى صدر خائن با آن مخالفت مىكردند ولى آية الله بهشتى با دلايل و براهين مستند به مخالفان جواب مى داد. وسرانجام اصل ولايت فقيه در مجلس تصويب شد. در سنگر عدالت پس از استقرار جمهورى اسلامى ، حضرت امام خمينى (ره ) مسؤ وليت ديوان عالى كشور(بالاترين مقام قضايى كشور) را در اسفند ماه 1358 به دست باكفايت آية الله بهشتىسپرد(872) تا براى اين تشكيلات حياتى كه نقش مهم و تعيين كننده اى در جامعه دارد،زمينه اجراى قوانين اسلام با درك و درايت والاى ايشان فراهم گردد وعدل و قسط در جامعه رواج يابد. ايشان نيز درطول مدت عهده دارى اين مسؤ وليت خطير و شريف منشاء خير و خدمت گشت و امور قضايىكشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشيد و با به كارگيرى قضاوتعادل و عالم ، نظام قضايى را دگرگون ساخت . آن همه تلاش بى وقفه او در اين قوهفراموش نشدنى است و براستى كه او مظهر عدالت علوى بود. تنديس مظلوميت در طول تاريخ ، هماره انديشه هاى بزرگ در عصر خويش ناشناخته مانده اند. چون همگامبا عصر خويش به پيش نرفته و پا را فراتر از عصر و انديشه گذاشته اند. در اينبرهه شخصيت استثنايى آية الله دكتر بهشتى نيز اين چنين بود. اين فرزانه بلندنگرتا هنگامى كه در قيد حيات بود، همچنان غريب و ناشناخته ماند. اين در حالى رخ مى داد كه نمروديان زمان - آمريكا و منافقين - او را خوب شناختند وبخوبى مى دانستند كه او يكى از اركان اين نظام مقدس اسلامى است و نقش مهم و تعيينكننده اى دارد و بايد از ايشان شروع كرد آنها وجود او را نيز مانعى در راه رسيدن بهاهداف شومشان مى ديدند و براى نيل به مقاصدشان اقدام به ترور شخصيتش نمودند واو را ابراهيم گونه در آتش سوزان تهمتها افكندند و مى خواستند با اين شيوه اين سدمحكم را از مسيرشان بردارند و راهشان را هموار سازند تا به اهداف تاريكشاننايل آيند. البته طراح اصلى اين برنامه استعمار بود و منافقين مجريان طرح بودند و استعمار نيزهدفش آن بود كه مشروطه اى ديگر تكرار گردد. منافقين براى انجام اين هدف استعمارى ،شخصيت دكتر بهشتى را نشانه گرفتند و با تهمتهايى چون انحصار طلب ، سرمايه دارو... سعى در خدشه دار كردن شخصيت ايشان داشتند و با اين كارشان مى خواستند او را ازصحنه انقلاب خارج سازند. گرچه در واقع هدف ترور شخصيت دكتر بهشتى نبود، بلكهاينان زمينه را براى كنار زدن روحانيت فراهم مى كردند.(873) اين دل پاك و روح بلند هرگز در دفاع از خويشتن ، شمشير بيان از نيام برنكشيد؛ اگرچه گذشت زمان از حقايق پرده برداشت و واقعيتها را روشن كرد.
چون رو به دوست كردى سركن به جور دشمن
|
چون نام عشق بردى آماده شو بلا را
| برگى از دفتر فضيلت الف - نماز اول وقت : يكى از ويژگيهاى بارز آية الله بهشتى ، توجه فراوان به نماز بود هيچ گاه چيزىنمى توانست ايشان را از نماز اول وقت باز دارد. هنگام نماز، كارها را رها مى ساخت و بهسوى تكلم با خدا مى شتافت و اگر چنانچه جلسه اى بود و موقع نماز فرامى رسيديادآورى مى كرد كه موقع نماز است ، براى عبادت خدا خودمان را آماده كنيم . ب - فروتنى : شهيد باهنر درباره تواضع و فروتنى او چنين گفته است : ((خصلتهاى ايشان ممتاز بود. ايشان در عين آن متانت و ابهتى كه داشت - به لحاظ آن مقام وشخصيت - در عين حال ، حالت تواضع و برخورد بسيار مؤ دبانه اى پر از احساس وعاطفه همراه با روان شناسى اصيل ژرف اسلامى داشتند. جلسات ايشان معمولا همراه باصفا و نشاط بود و صداقت كاملى در قضاوتها و اظهار نظرهايشان به چشم مى خورد،اعتماد مى آورد و اطمينان مى بخشيد.)) (874) ج - حق پذيرى : از صفات نيك آن عالم ژرف انديش پذيرفتن حق بود، حتى اگر به ضرر او تمام مى شد.همين كه مى فهميد سخنى حق است ، آن را مى پذيرفت . و اين بيانگر صفاى روح آن اسوهاخلاق است . (875) د- نظم : زندگى او سراسر نظم بود و موفقيت چشمگيرش بيشتر در گرو نظم بوده و بدينوسيله اين مسير را با موفقيت پيموده است . همسر ايشان در اين باره مى گويد ((دكتربسيار منظم بودند، هر چند ايشان يك مرد سياسى بودند و در جلسات زياد شركت مىكردند، چيزى كه من از وى به ياد دارم اين است كه امكان نداشت ديرتر از موقع مقرر درجلسه اى حاضر شود و به هر وسيله اى كه بود در ساعت مقرر خودشان را بهمحل مورد نظر مى رساندند. وى مى گفت ((ما تا نظم در كارهايمان نداشته باشيم ، نمىتوانيم كارهاى مملكت را پيش ببريم .)) (876) ه بردبارى : از ديگر صفات پسنديده آن گوهر گرانبها، صبر درمقابل ناملايمات بود. هر گاه با مشكلى مواجه مى شد عصبانى نمى گرديد، بلكه باصبر و متانت آن را حل مى كرد. همسر ايشان مى گويد: ((من خصوصيتى را كه از ايشان در مدت 29سال زندگى ديدم ، ملايمت و صبر بود.ايشان به قدرى صبر و ملايمت و متانت به خرجمى داد كه انسان را خجالت زده مى كرد. در سرتاسر زندگى اين مرد مبارز و با تقواحتى يك مورد عصبانيت بى مورد به يادندارم .)) (877) و - در خانه : در كارهاى خانه به همسرشان كمك مى كرد و به درس بچه ها رسيدگى جدى مى نمود. ازوضع درسى و مشكلاتشان مى پرسيد و به آنها كمك مى كرد. بهدليل نظارت ايشان در منزل اسراف و استفاده بى حد و حصر كمتر مشاهده مى شد، براىساخته شدن بچه ها به آنها پول به عنوان قرض الحسنه مى داد تا از حقوق ماهيانهآنها، كه معادل ده برابر سنشان بود، كم كند. در تربيت بچه ها، نه آنها را بى بند وبار و لوس بار مى آورد و نه خشن و بسيار جدى . شوق به نماز و روزه و ديگر واجباترا در بچه ها به طور اختيارى ايجاد مى كردند.(878) نشانه هاى ماندگار ايشان در عرصه قلم نيز برجستگى داشت و به رغم فعاليتهاى گسترده و مسئوليتهاىفراوانى كه عهده دار بود، در زمينه نويسندگى نيز موفقيت خوبى داشته است . آثارقلمى ايشان از دو جهت حايز اهميت است : 1. با توجه به اهميت موضوع به رشته تحرير در آمده است ؛ همچون ((نماز چيست ؟)) ازآنجا كه نماز ستون دين است و قوام ايمان بر اين پايه استوار است و پذيرفتناعمال ، به اين مهم بستگى دارد و بالاخره نردبانى براى رسيدن به بام بلند بندگىاست . 2. با توجه به ضرورت موضوع نگارش يافته است . ايشان با توجه به شرايطزمان و مكان و بر اساس نياز جامعه - و نه در يقين - در زمينه معينى به تحقيق و تاءليفپرداخته و به منظور تفنن چنين كارى انجام نداده است . مثلا درباره مساءله بانكدارىاسلامى ، كه يك بحث مهم و مورد نياز جامعه ماست و كمتر بدان توجه شده است كتابى دراين زمينه مى نگارد و از نظر اسلام به بررسى مساءله مى پردازد. آثار چاپ شده ايشانعبارتند از: 1. خدا از ديدگاه قرآن 2. نماز چيست ؟ 3. شناخت 4. شناخت دين 5. نقش دين در زندگى انسان 6. كدام مسلك ؟ 7. روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين 8. مبارزه پيروز 9. بانكدارى و قوانين مالى در اسلام 10. مالكيت برخى ديگر از آثار ايشان هنوز چاپ نشده است و شوراى احياى آثار آن بزرگوار درتلاش است كه در آينده آن آثار را كه اكنون به صورت نوار سخنرانى موجود است ،منتشر سازد. پرواز سرخ غروبى بود خونرنگ . يادآور مظلوميت آلاله هاى سرخ سرزمين نينوا. غروبى بود كه بوى خون مى داد و حكايتگر حادثه و هجران . آرى اين غروب با غروبهاى ديگر تفاوت داشت ، چرا كه در باغ سرخ شهادت را گشودهبودند و فصل پرواز سبكبالان سبزانديش سحرزاد فرارسيده بود. او مثل هميشه با تبسمى بر لب ، قبل از غروب به دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى آمدو در جلسه اعضاى حزب جمهورى شركت كرد. جلسه با قرائت قرآن كه روحها را باملكوت پيوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن ، سخنرانى قافله سالار شهداى هفت تيرشروع شد، كه ناگهان دست نفاق - سازمان مجاهدين (منافقين ) خلق - از آستين شب بدر آمدو در شبانگاه هفتم تير، تيرى روانه انقلاب اسلامى كرد كه بر اثر آن آية الله بهشتى(در 53 سالگى ) و بيش از هفتاد يار باوفايش به درجه شهادتنايل آمدند و با هجرتى خونين و پروازى سرخ در كنگره عرشيان جاى گرفتند و خاكيانرا در سوگ و افلاكيان را در سرور نشاندند. آن زمينيان قدسى را پس از تشييع با شكوه وتجليل فراوان ، در بهشت زهرا به خاك سپردند. اين قصه خونين عشق را با شعر شاعرمتعهد انقلاب حسين اسرافيلى به پايان مى بريم :
بيدار دلانى كه به خون در خفتند
|
خواب همه سفلگان شب آشفتند
|
بر دار بلند عاشقى ، با لب عشق
|
هفتاد و دو منصور اناالحق گفتند
| نام نيكشان جاويد و راهشان پر رهرو و جامه سرخ شهادت بر قامت پاكشان مبارك
|
|
|
|
|
|
|
|