|
|
|
|
|
|
ظاهر تعبير (من بعد) اين است كه بعد از اين ، ازدواج مجدد براى تو حرام است ،بنابراين (بعد يا به معنى ) بعد زمانى است يعنى بعد از اين زمان ديگر همسرىانتخاب مكن ، يا بعد از آنكه همسرانت را طبق فرمان الهى در آيات گذشته مخير در ميانزندگى ساده در خانه تو و يا جدا شدن كردى و آنها باميل و رغبت ترجيح دادند كه به همسرى با تو ادامه دهند، ديگر بعد از آنها نبايد با زنديگرى ازدواج كنى . و نيز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده ، و همسر ديگرىبجاى او برگزينى ، به تعبير ديگر نه بر تعداد آنها بيفزاى و نه افراد موجود راعوض كن . نكته ها: 1 - فلسفه اين حكم اين محدوديت براى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقصى محسوب نمى شودو حكمى است كه فلسفه بسيار حساب شده اى دارد زيرا: طبق شواهدى كه از تواريخ استفاده مى شود پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )از ناحيه افراد و قبائل مختلف تحت فشار بود كه از آنها همسر بگيرد، و هر يك ازقبائل مسلمان افتخار مى كردند كه زنى از آنها به همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) در آيد، حتى چنانكه گذشت بعضى از زنان بدون هيچگونه مهريه ، حاضربودند خود را به عنوان (هبه ) در اختيار آن حضرت بگذارند و بى هيچ قيد و شرط بااو ازدواج كنند. البته پيوند زناشوئى با اين قبائل و اقوام تا حدى براى پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) و اهداف اجتماعى و سياسى او مشكل گشا بود، ولى طبيعى است اگر از حدبگذرد، خود مشكل آفرين مى شود، و هر قوم و قبيله اى چنين انتظارى را دارد، و اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخواهد به انتظارات آنها پاسخ گويد و زنانى را هرچند به صورت عقد، و نه به صورت عروسى ، در اختيار خود گيرد، دردسرهاىفراوانى ايجاد مى شود. لذا خداوند حكيم با يك قانون محكم جلو اين كار را گرفت و او را از هر گونه ازدواج مجددو يا تبديل زنان موجود نهى كرد. در اين وسط شايد افرادى بودند كه براى رسيدن به مقصود خود به اين بهانهمتوسل مى شدند كه همسران تو غالبا بيوه هستند، و در ميان آنها زنان مسنى يافت مىشوند كه هيچ بهره اى از جمال ندارند، شايسته است كه با زنى صاحبجمال ازدواج كنى ، قرآن مخصوصا روى اين مساله نيز تكيه و تاكيد مى كند كه حتى اگرزنان صاحب جمالى نيز باشند حق ازدواج با آنها نخواهى داشت . بعلاوه حق شناسى ايجاب مى كرد كه بعد از وفادارى همسرانش با او و ترجيح دادنزندگى ساده معنوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بر هر چيز ديگر، خداوندبراى حفظ مقام آنها چنين دستورى را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدهد. و اما در مورد كنيز كه مجاز شده به خاطر آنست كهمشكل و گرفتارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه زنان آزاد بود، لذاضرورتى نداشت كه اين حكم در اين مورد محدود شود هر چند پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) از اين استثناء نيز طبق گواهى تاريخ استفاده نكرد. اين چيزى است كه از ظاهر آيه به نظر مى رسد. 2 - روايات مخالف در روايات متعددى كه بعضى از نظر سند ضعيف و بعضىقابل ملاحظه است جمله لا يحل لك النساء من بعد اشاره به زنانى گرفته شده كه در آيه23 و 24 سوره نساء تحريم آن بيان گرديده است (مادر و دختر و خواهر و عمه و خالهو...) و در ذيل بعضى از اين اخبار تصريح شده : (چگونه ممكن است زنانى بر ديگرانحلال باشند و بر پيامبر حرام ؟! هيچ زنى بر او جز آنچه بر همه حرام است حرام نبودهاست ). البته بسيار بعيد به نظر مى رسد كه اين آيه ناظر به آياتى باشد كه در سورهنساء آمده است ، ولى مشكل اينجاست كه در بعضى از اين روايات تصريح شده مراد از منبعد بعد از محرمات سوره نساء است . بنابراين بهتر اين است كه از تفسير اين روايات كه اخبار آحاد است صرفنظر كنيم و بهاصطلاح علم آن را به اهلش يعنى معصومين (عليهم السلام ) واگذاريم چرا كه هماهنگ باظاهر آيه نيست و ما موظف به ظاهر آيه هستيم و اخبار مزبور اخبارى است ظنى . مطلب ديگر اينكه گروه كثيرى معتقدند كه آيه مورد بحث هر گونه ازدواج مجددى رابراى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تحريم كرده ، ولى بعدا اين حكم منسوخ شده، و مجددا اجازه ازدواج به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شده است هر چندپيامبر از آن استفاده نكرد، حتى آيه انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن ... را كهقبل از آيه مورد بحث نازل شده ناسخ آن مى دانند و معتقدند گر چه در قرآنقبل از آن نوشته شده در نزول بعد از آن بوده است ! و حتى(فاضل مقداد) در (كنز العرفان ) نقل مى كند كه فتواى مشهور ميان اصحاب هميناست اين عقيده در عين اينكه با روايات فوق تضاد روشنى دارد با ظاهر آيات نيزسازگار نيست ، زيرا ظاهر آيات نشان مى دهد كه آيه (انا احللنا لك ازواجك )قبل از آيه مورد بحث نازل شده و مساله نسخ احتياج بهدليل قطعى دارد. به هر حال ما چيزى مطمئنتر و روشنتر از ظاهر خود آيه در اينجا نداريم و بر طبق آن هر گونه ازدواج جديد و يا تبديل همسران براى پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) بعد از نزول آيه فوق تحريم شده است و اين حكم مصالح مهمى داشته كه دربالا به آن اشاره كرديم . 3 - آيا قبل از ازدواج مى توان به همسر آينده نگاه كرد؟ جمعى از مفسران جمله و لو اعجبك حسنهن را دليل بر حكم معروفى گرفته اند كه درروايات اسلامى نيز به آن اشاره شده ، و آن اينكه : كسى كه مى خواهد با زنى ازدواجكند مى تواند قبلا به او نگاه كند، نگاهى كه وضع قيافه و اندام او را براى وى مشخصكند. فلسفه اين حكم اين است كه انسان با بصيرتكامل همسر خود را انتخاب كند، و از ندامت و پشيمانيهاى آينده كه پيمان زناشوئى را بهخطر مى افكند جلوگيرى شود، چنانكه در حديثى از پيامبر اسلام آمده است كه به يكى ازياران خود كه كه مى خواست با زنى ازدواج كند فرمود: انظر اليها فانه اجدر ان يدومبينكما: (قبلا به او نگاه كن كه اين سبب مى شود مودت و الفت ميان شما پايدار شود). در حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه : در پاسخ اين سؤال كه : (آيا مرد مى تواند به هنگام تصميم بر ازدواج با زنى او را به دقت بنگرد، وبه صورت و پشت سر او نگاه كند)؟ فرمود: نعم لا باس ان ينظرالرجل الى المراءة اذا اراد ان يتزوجها، ينظر الى خلفها و الى وجه ها: (آرى مانعى نداردهنگامى كه مردى بخواهد با زنى ازدواج كند به او نگاه كند و به صورت و پشت سر اوبنگرد). البته احاديث در اين زمينه فراوان است ، ولى در بعضى از آنها تصريح شده كه نبايد در اين هنگام نگاه از روى شهوت ، و به قصد لذت بردن باشد. اين نيز روشن است كه اين حكم مخصوص مواردى است كه انسان به راستى مى خواهد درباره زنى تحقيق كند كه اگر شرايط در او جمع بود با او ازدواج كند، اما كسى كه هنوزتصميم بر ازدواج نگرفته ، تنها به احتمال ازدواج ، يا به عنوان جستجوگرى ، نمىتواند به زنان نگاه كند. البته بعضى در آيه فوق اين احتمال را داده اند كه اشاره به نگاههائى باشد كه بىاختيار و تصادفا به زنى مى افتد، در اين صورت آيه دلالتى بر حكم مزبور ندارد ومدرك اين حكم تنها روايات خواهد بود، ولى جمله (ولو اعجبك حسنهن ): هر چند زيبائىآنها اعجاب تو را برانگيزد با نگاههاى تصادفى و زود گذر هماهنگ نيست ، بنابرايندلالتش بر حكم فوق بعيد به نظر نمى رسد. آيه و ترجمه
ياءيها الذين ءامنوا لا تدخلوا بيوت النبى إ لا اءن يؤ ذن لكم إ لى طعام غير نظرين إ نئهو لكن إ ذا دعيتم فادخلوا فإ ذا طعمتم فانتشروا و لا مستنسين لحديث إ ن ذلكم كان يؤ ذىالنبى فيستحى منكم و الله لا يستحى من الحق و إ ذا ساءلتموهن متعا فسلوهن من وراء حجابذلكم اءطهر لقلوبكم و قلوبهن و ما كان لكم اءن تؤ ذوارسول الله و لا اءن تنكحوا اءزوجه من بعده اءبدا إ ن ذلكم كان عند الله عظيما(53) إ ن تبدوا شيا اءو تخفوه فإ ن الله كان بكل شى عليما(54)
|
ترجمه :
53 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در بيوت پيامبرداخل نشويد مگر به شما اجازه براى صرف غذا داده شود (مشروط بر اينكهقبل از موعد نيائيد و) در انتظار وقت غذا ننشينيد، اما هنگامى كه دعوت شديدداخل شويد و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبتننشينيد، اين عمل پيامبر را ناراحت مى كرد ولى او از شما شرم مى كند، اما خداوند از (بيان )حق شرم ندارد و هنگامى كه چيزى از وسائل زندگى (به عنوان عاريت ) از آنها (همسرانپيامبر) مى خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار دلهاى شما و آنها را پاكتر مى دارد، وشما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خوددر آوريد كه اين كار نزد خدا عظيم است ! 54 - اگر چيزى را آشكار كنيد يا پنهان داريد خداوند از همه چيز آگاه است . شان نزول : در شان نزول اين آيه مفسران چنين آورده اند: هنگامى كه رسول خدا با (زينب بنت جحش ) ازدواج كرد، وليمه نسبتا مفصلى به مردمداد (سابقا گفتيم اين احكام مفصل شايد بخاطر آن بوده است كه شكستن سنت جاهليت در زمينهتحريم (همسران مطلقه پسر خوانده ) با قاطعيت هر چه بيشتر صورت گيرد، وبازتاب گسترده اى در محيط داشته باشد، و نيز اين سنت جاهلى كه ازدواج با (بيوههاى بردگان آزاد شده ) عيب و ننگ محسوب مى شد از ميان برود). انس كه خادم مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود مى گويد: پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به من دستور داد كه اصحابش را به غذا دعوت كنم ، منهمه را دعوت كردم ، دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و از اطاق خارج مى شدند، تااينكه عرض كردم اى پيامبر خدا! كسى باقى نمانده كه من او را دعوت نكرده باشم ، فرمود: اكنون كه چنين استسفره را جمع كنيد، سفره را برداشتند و جمعيت پراكنده شدند، اما سه نفر همچنان در اطاقپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماندند ومشغول بحث و گفتگو بودند. هنگامى كه سخنان آنها به طول انجاميد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برخاست ،و من نيز همراه او برخاستم شايد آنها متوجه شوند و پى كار خود بروند، پيامبر بيرونآمد تا به حجره عايشه رسيد بار ديگر برگشت من هم در خدمتش آمدم باز ديدم همچناننشسته اند آيه فوق نازل شد و دستورات لازم را در برخورد با اينمسائل به آنها تفهيم كرد. و نيز از بعضى قرائن استفاده مى شود كه گاهى همسايگان و ساير مردم طبقمعمول براى عاريت گرفتن اشيائى نزد بعضى از زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) مى آمدند هر چند آنها طبق سادگى زندگى آن زمان كار خلافى مرتكب نمى شدندولى براى حفظ حيثيت همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آيه فوقنازل شد و به مؤ منان دستور داد كه هرگاه مى خواهند چيزى از آنها بگيرند از پشت پردهبگيرند. در روايت ديگرى آمده است كه بعضى از مخالفان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )گفتند: چگونه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعضى از زنان بيوه ما را بهازدواج خود در آورده به خدا سوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواجخواهيم كرد!! آيه فوق نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بعد از اوبه كلى ممنوع ساخت ، و به اين توطئه نيز پايان داد. تفسير: باز روى سخن در اين آيه به مؤ منان است و بخشى ديگر از احكام اسلام مخصوصا آنچه مربوط به آداب معاشرت با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وخانواده نبوت بوده است ضمن جمله هاى كوتاه و گويا و صريح بيان مى كند. نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگز در اطاقهاى پيامبر سر زدهداخل نشويد، مگر اينكه براى صرف غذا به شما اجازه داده شود، آنهم مشروط به اينكهبه موقع وارد شويد، نه اينكه از مدتى قبل بيائيد و در انتظار وقت غذا بنشينيد) (ياايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى الا ان يؤ ذن لكم الى طعام غير ناظرين اناه ) و به اين ترتيب يكى از آداب مهم معاشرت را در آن محيطى كه اين آداب كمتر رعايت مى شدبيان مى كند، گر چه سخن در باره خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ،ولى مسلما اين حكم اختصاص به او ندارد، در هيچ مورد بدون اجازه نبايد وارد خانه كسىشد (چنانكه در سوره نور آيه 27 نيز آمده است ) حتى در حالات پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) مى خوانيم كه وقتى مى خواست وارد خانه دخترش فاطمه (عليهاالسلام ) شودبيرون در مى ايستاد و اجازه مى گرفت ، و يكروز (جابر بن عبد الله ) با او بود پساز آنكه براى خود اجازه گرفت براى (جابر) نيز اجازه گرفت !. بعلاوه به هنگامى كه دعوت به طعام مى شوند بايد وقت شناس باشند و مزاحمت بىموقع براى صاحبخانه فراهم نكنند. سپس به دومين حكم پرداخته مى گويد: (ولى هنگامى كه دعوت شديد وارد شويد، وهنگامى كه غذا خورديد پراكنده شويد) (و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا). اين حكم در حقيقت تاكيد و تكميلى بر حكم گذشته است ، نه بى موقع به خانه اى كهدعوت شده ايد وارد شويد، و نه اجابت دعوت را ناديده بگيريد، و نه پس از صرف غذابراى مدتى طولانى درنگ كنيد. بديهى است تخلف از اين امور موجب زحمت و دردسر براى ميزبان است و بااصول اخلاقى سازگار نيست . در سومين حكم مى فرمايد: (پس از صرف غذا مجلس انس و گفتگو در خانه پيامبر (و هيچميزبان ديگرى ) تشكيل ندهيد) (و لا مستانسين لحديث ). البته ممكن است ميزبان خواهان چنين مجلس انسى باشد در اين صورت مستثناست ، سخن ازجائى است كه تنها دعوت به صرف غذا شده ، نهتشكيل مجلس انس ، در چنين جايى بايد پس از صرف غذا مجلس را ترك گفت ، به خصوصاينكه خانه خانه اى همچون بيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد كه كانونانجام بزرگترين رسالتهاى الهى است و بايد امور مزاحم ، وقت او رااشغال نكند. سپس علت اين حكم را چنين بيان مى كند: (اين كار پيامبر را آزار مى داد، اما او از شما شرممى كرد، ولى خداوند از بيان حق شرم نمى كند و ابا ندارد) (ان ذلكم كان يؤ ذى النبىفيستحيى منكم و الله لا يستحيى من الحق ). البته پيامبر خدا نيز از بيان حق در مواردى كه جنبه شخصى و خصوصى نداشت هيچ ابانمى كرد ولى بيان حق اشخاص از ناحيه خودشان زيبا نيست اما از ناحيه كسان ديگرجالب و زيباست ، و مورد آيه نيز از اين قبيل است ،اصول اخلاقى ايجاب مى كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به دفاع از خودنپردازد، بلكه خداوند به دفاع از او پردازد. سپس چهارمين حكم را در زمينه (حجاب ) چنين بيان مى دارد: (هنگامى كه چيزى از متاع ووسائل زندگى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخواهيد از پشت حجاب(پرده ) بخواهيد) (و اذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ). گفتيم اين امر در ميان اعراب و بسيارى مردم ديگرمعمول بوده و هست كه به هنگام نياز به بعضى ازوسائل زندگى موقتا از همسايه به عاريت مى گيرند، خانه پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نيز از اين قانون مستثنا نبوده ، و گاه و بيگاه مى آمدند و چيزى از همسرانپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عاريت مى خواستند، روشن است قرار گرفتنهمسران پيامبر در معرض ديد مردم (هر چند با حجاب اسلامى باشد) كار خوبى نبود لذادستور داده شده كه از پشت پرده يا پشت در بگيرند. نكته اى كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه منظور از حجاب در اين آيهپوشش زنان نيست ، بلكه حكمى اضافه بر آن است كه مخصوص همسران پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) بوده و آن اينكه مردم موظف بودند به خاطر شرائط خاص همسرانپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هر گاه مى خواهند چيزى از آنان بگيرند از پشتپرده باشد، و آنها حتى با پوشش اسلامى در برابر مردم در اينگونه موارد ظاهرنشوند، البته اين حكم در باره زنان ديگر وارد نشده ، و در آنها تنها رعايت پوششكافى است . شاهد اين سخن آنكه كلمه (حجاب ) هر چند در استعمالهاى روزمره به معنى پوشش زنبه كار مى رود، ولى در لغت چنين مفهومى را ندارد، و نه در تعبيرات فقهاى ما. (حجاب ) در لغت به معنى چيزى است كه در ميان دو شى ءحائل مى شود به همين جهت پرده اى كه در ميان امعاء و قلب و ريه كشيده شده (حجابحاجز) ناميده شده . در قرآن مجيد نيز اين كلمه همه جا به معنى پرده ياحائل به كار رفته است ، مانند آيه 45 سوره اسراء جعلنا بينك و بين الذين لا يؤ منونبالاخرة حجابا مستورا: (ما در ميان تو و كسانى كه ايمان به آخرت نمى آورند پردهپوشيده اى قرار داديم ). در آيه 32 سوره ص نيز مى خوانيم : حتى توارت بالحجاب : (تا موقعى كه خورشيددر پشت پرده افق پنهان شد). و در آيه 51 سوره شورى آمده است : و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراء حجاب: (براى هيچ انسانى ممكن نيست كه خداوند با او سخن بگويد مگر از طريق وحى يا ازپشت پرده (غيب )). در كلمات فقها از قديمترين ايام تاكنون نيز در مورد پوشش زنان معمولا كلمه (ستر)به كار رفته ، و در روايات اسلامى نيز همين تعبير يا شبيه آن وارد شده است ، و به كاررفتن كلمه (حجاب ) در پوشش زنان اصطلاحى است كه بيشتر در عصر ما پيدا شده واگر در تواريخ و روايات پيدا شود بسيار كم است . گواه ديگر اينكه در حديثى از (انس بن مالك ) خادم مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) مى خوانيم كه مى گويد: من از همه آگاهتر به اين آيه حجابم ، هنگامى كهزينب با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازدواج كرد و با او در خانه بود غذائىدرست فرمود و مردم را دعوت به ميهمانى نمود، اما جمعى پس از صرف غذا همچنان نشستهبودند و سخن مى گفتند، در اين هنگام آيه يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى - تا -من وراء حجاب نازل شد، در اين هنگام پرده اى افكنده شد و جمعيت برخاستند. در روايت ديگرى مى خوانيم كه (انس ) مى گويد: ارخى الستر بينى و بينه :(پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرده را ميان من و خود افكند و جمعيت هنگامى كه چنين ديدند برخاستند و متفرق شدند). بنابر اين اسلام به زنان مسلمان دستور پرده نشينى نداده ، و تعبير (پردگيان ) درمورد زنان و تعبيراتى شبيه به اين جنبه اسلامى ندارد، آنچه در باره زن مسلمان لازماست داشتن همان پوشش اسلامى است ، ولى زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )به خاطر وجود دشمنان فراوان و عيبجويان مغرض چون ممكن بود در معرض تهمتها قرارگيرند و دستاويزى به دست سياهدلان بيفتد اين دستور خاص به آنها داده شد و يا بهتعبير ديگر به مردم داده شده كه به هنگام تقاضاى چيزى از آنها با آنها از پشت پردهتقاضاى خود را مطرح كنند. مخصوصا تعبير به (وراء) (پشت ) گواه اين معنى است . لذا قرآن بعد از اين دستور فلسفه آن را چنين بيان مى فرمايد: (اين براى پاكى دلهاىشما و آنان بهتر است ) (ذلك اطهر لقلوبكم و قلوبهن ). گر چه اين نوع تعليل با حكم استحبابى منافات ندارد ولى ظهور امر در جمله(فاسئلوهن ) در وجوب متزلزل نمى شود چرا كه اين نوعتعليل در موارد احكام واجب ديگر نيز احيانا آمده است . پنجمين حكم را به اين صورت بيان مى فرمايد: (شما حق نداريدرسول خدا را آزار دهيد) (و ما كان لكم ان تؤ ذوارسول الله ). گر چه عمل ايذائى در خود اين آيه منعكس است و آن بيموقع به خانه پيامبر رفتن و پساز صرف غذا نشستن و مزاحم شدن ، و در روايات شاننزول نيز آمده كه بعضى از كوردلان سوگند ياد كرده بودند كه بعد از پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) با همسران او ازدواج كنند، اين سخن نيز ايذاء ديگرى بود، ولىبه هر حال مفهوم آيه عام است و هر گونه اذيت و آزار راشامل مى شود. سرانجام ششمين و آخرين حكم را در زمينه حرمت ازدواج با همسران پيامبر بعد از او چنينبيان مى كند: (شما هرگز حق نداريد كه همسران او را بعد از او به همسرى خويش درآوريد كه اين كار در نزد خدا عظيم است ) (و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلكمكان عند الله عظيما). در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چگونه خداوند همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) را كه بعضى به هنگام وفات او نسبتا جوان بودند از حق انتخاب همسر محرومساخته است ؟ پاسخ اين سئوال با توجه به فلسفه اين تحريم روشن است . زيرا اولا چنانكه از شان نزول آيه دانستيم ، بعضى به عنوان انتقامجوئى و توهين بهساحت مقدس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين تصميمى را گرفته بودند و ازاين راه مى خواستند ضربه اى بر حيثيت آن حضرت وارد كنند. ثانيا اگر اين مساله مجاز بود جمعى به عنوان اينكه همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) را بعد از او در اختيار خود گرفته اند ممكن بود اين كار را وسيله سوء استفادهقرار دهند، و به اين بهانه موقعيت اجتماعى براى خويش دست و پا كنند، و يا به عنواناينكه آگاهى خاص از درون خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تعليمات و مكتباو دارند به تحريف اسلام پردازند، و يا منافقين مطالبى را از اين طريق در ميان مردمنشر دهند كه مخالف مقام پيامبر باشد (دقت كنيد). اين خطر هنگامى ملموس تر مى شود كه بدانيم گروهى خود را براى اين كار آماده ساختهبودند بعضى آن را به زبان آورده و بعضى شايد تنها دردل داشتند. از جمله كسانى را كه بعضى از مفسران اهل سنت در اينجا نام برده اند طلحه است . خداوندى كه بر اسرار نهان و آشكار آگاه است براى بر هم زدن اين توطئه زشت يك حكمقاطع صادر فرمود و جلو اين امور را به كلى گرفت ، و براى تحكيم پايه هاى آن بههمسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) لقب ام المؤ منين داد تا بدانند ازدواج باآنها همچون ازدواج با مادر خويش است ! با توجه به آنچه گفته شد روشن مى شود كه چرا همسران پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) لازم بود از اين محروميت استقبال كنند؟ در طول زندگى انسان گاه مسائل مهمى مطرح مى شود كه به خاطر آنها بايد فداكارى واز خودگذشتگى نشان داد، و از بعضى از حقوق حقه خود چشم پوشيد، به خصوص اينكههميشه افتخارات بزرگ مسئوليتهاى سنگينى نيز همراه دارد، بدون شك همسران پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) افتخار عظيمى از طريق ازدواجشان با پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) كسب كردند، داشتن چنين افتخارى نياز به چنين فداكارى هم دارد. به همين دليل زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از او در ميان امت اسلامىبسيار محترم مى زيستند، و از وضع خود بسيار راضى و خشنود بودند، و آن محروميت را دربرابر اين افتخارات ناچيز مى شمردند. دومين آيه مورد بحث به مردم شديدا هشدار داده ، مى گويد: (اگر چيزى را آشكار كنيد ياپنهان داريد خداوند از همه امور آگاه است ) (ان تبدوا شيئا او تخفوه فان الله كانبكل شى ء عليما). گمان نكنيد خدا از برنامه هاى ايذائى شما نسبت به پيامبرش با خبر نيست ، چه آنها كهبر زبان جارى كردند و چه آنها كه در دل تصميم داشتند همه را به خوبى مى داند، و باهر كس متناسب كار و نيتش رفتار مى كند. نكته ها: به تناسب بحثى كه در آيات فوق در مورد وظائف مسلمانان به هنگام دعوت به ميهمانىپيامبر آمده بود. مناسب است گوشهاى از تعليمات اسلام را در ارتباط بااصل مساله (ميهماندارى و حق ميهمان و وظائف ميزبان ) بياوريم : 1 - ميهمان نوازى - اسلام اهميت خاصى براى مساله ميهمان نوازىقائل شده تا آنجا كه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مى خوانيم : الضيف دليل الجنة : (ميهمان راهنماى راه بهشت است )!. اهميت و احترام ميهمان به اندازه اى است كه در اسلام به عنوان يك هديه آسمانى تلقى شده، رسولخدا مى فرمايد: اذا اراد الله بقوم خيرا اهدى اليهم هدية ، قالوا: و ما تلك الهدية ؟قال : الضيف ، ينزل برزقه ، و يرتحل بذنوباهل البيت : (هنگامى كه خداوند اراده كند نسبت به جمعيتى نيكى نمايد هديه گرانبهائىبراى آنها مى فرستد، عرض كردند اى پيامبر خدا! چه هديه اى ؟ فرمود: ميهمان ، باروزى خويش وارد مى شود، و گناهان خانواده را با خود مى برد) (و بخشوده مى شوند). جالب اينكه كسى نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: پدر و مادرمفداى تو باد، برنامه من اين است كه وضو را به طوركامل انجام مى دهم نماز را بر پا مى دارم ، زكات را به موقع مى پردازم ، و از ميهمان باآغوش باز و به خاطر خدا پذيرائى مى كنم . فرمود: بخ ! بخ ! بخ ! ما لجهنم عليك سبيل ! ان الله قد براءك من الشح ان كنت كذلك :(آفرين ، آفرين ، آفرين بر تو باد! جهنم راهى به سوى تو ندارد، اگر چنين باشىخداوند تو را از هر گونه بخل پاك ساخته است )! در اين زمينه سخن بسيار است اما براى اختصار به همين مقدار قناعت مى كنيم . 2 - رعايت سادگى در پذيرائى - با تمام اهميتى كه ميهمان دارد پذيرائيهاى پر تكلفو پر زرق و برق از نظر اسلام نه تنها كار خوبى نيست ، بلكه رسما از آن نهى شدهاست ، اسلام توصيه مى كند كه پذيرائيها ساده باشد، و يك خط جالب عادلانه در ميانميهمان و ميزبان ترسيم كرده است و آن اينكه : (ميزبان از آنچه دارد مضايقه نكند، وميهمان نيز بيش از آن را انتظار نداشته باشد)! امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: المؤ من لا يحتشم من اخيه ، و ما ادرى ايهما اعجب ؟الذى يكلف اخاه اذا دخل عليه ان يتكلف له ؟ او المتكلف لاخيه ؟: (افراد با ايمان از برادرمؤ من خود رودرواسى ندارند، و من نمى دانم كداميك از اين دو عجيبتر است ؟ كسى كه بههنگام ورود بر برادر خود او را به تكلف مى افكند؟ و يا كسى كه شخصا به سراغتكلف براى ميهمان مى رود)؟. (سلمان فارسى ) از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنيننقل مى كند كه فرمود: ان لا نتكلف للضيف ما ليس عندنا، و ان نقدم اليه ما حضرنا:(براى ميهمان نسبت به آنچه نداريم تكلف نكنيم ، و آنچه موجود است مضايقه ننمائيم). 3 - حق ميهمان - گفتيم ميهمان از نظر اسلام يك هديه آسمانى ، و فرستاده ورسول خداست ، و بايد او را همچون جان گرامى داشت و نهايت احترام را در باره او انجامداد، تا آنجا كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) نقل مى كند كه فرمود: من حق الضيف ان تمشى معه فتخرجه من حريمك الى البر:(از حقوق ميهمان آنست كه او را تا در خانه بدرقه كنى ). و تا آنجا كه به تكلف نيانجامد بايد وسايل آسايش و راحتى او را فراهم كرد، تا آنجاكه در حديثى داريم يكى از حقوق ميهمان اين است كه حتىخلال را براى او فراهم سازند (قال رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): ان منحق الضيف ان يعدله الخلال )!. گاه مى شود ميهمانها افرادى كمرو و خجالتى هستند و به هميندليل دستور داده شده است كه از آنها در باره غذا خوردن سؤال نكنند، بلكه سفره غذا را آماده سازند، اگرمايل بود بخورد، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لاتقل لاخيك اذا دخل عليك اكلت اليوم شيئا؟ و لكن قرب اليه ما عندك ، فان الجوادكل الجواد من بذل ما عنده : (هنگامى كه برادرت بر تو وارد شود از او سؤال نكن آيا امروز غذا خورده اى يا نه ؟ آنچه دارى براى او حاضر كن ، چرا كه سخاوتمندواقعى كسى است كه از بذل آنچه حاضر دارد مضايقه نكند). از جمله وظايف ميزبان در پيشگاه خدا اين است كه غذائى را كه آماده ساخته است تحقير نكندچرا كه نعمت خدا هر چه باشد عزيز و محترم است ، ولى در ميان مترفين و ارباب تكلفمعمول است كه هر قدر سفره را رنگين كنند مى گويند: چيز ناقابلى بيش نيست و لايق مقامشما نمى باشد! همانگونه كه ميهمان نيز وظيفه دارد آنرا كوچك نشمرد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هلك امرؤ احتقر لاخيه ما يحضره و هلكامرؤ احتقر من اخيه ما قدم اليه : (ميزبانى كه آنچه را براى برادرش آماده ساخته كوچكبشمرد هلاك (و گمراه ) شده است ، همچنين ميهمانى كه آنچه را كه نزد او حاضر كرده اندكوچك بشمرد گمراه است )!. اسلام به قدرى در گرامى داشتن ميهمان مو شكاف است كه مى گويد به هنگامى كه ميهمانوارد مى شود به او كمك كنيد اما براى رفتن ازمنزل به او كمك نكنيد مبادا تصور شود مايل به رفتن او هستيد!. 4 - وظايف ميهمان - هميشه مسئوليتها جنبه متقابل دارد يعنى همانگونه كه ميزبان وظايفمهمى در برابر ميهمان دارد در جهت مقابل نيز ميهمان وظايفقابل ملاحظه دارد. علاوه بر آنچه در احاديث بالا ذكر شد ميهمان موظف است آنچه را صاحبخانه در مورد منزلشپيشنهاد مى كند انجام دهد، فى المثل هر جا را براى نشستن پيشنهاد مى كند بپذيرد. امام صادق مى فرمايد: اذا دخل احدكم على اخيه فى رحله فليقعد حيث يامر صاحبالرحل ، فان صاحب الرحل اعرف بعورة بيته منالداخل عليه : (هنگامى كه يكى از شما وارد منزلگاه برادر مسلمانش مى شود هر جا به اوپيشنهاد مى كند بنشيند، چرا كه صاحب منزل به وضعمنزل خود و آن قسمتهائى كه نبايد آشكار گردد آشناتر است ). كوتاه سخن اينكه مساله ميهمان نوازى و آداب ميهمان دارى و وظايف و خصوصيات هر كدامبحث گسترده اى را در آداب معاشرت اسلامى به خود اختصاص داده ، كسانى كه توضيحبيشترى در اين زمينه مى خواهند به بحار الانوار بابهاى 88 تا 94 از ابواب كتابالعشره از جلد 17، و كتاب محجة البيضاء جلد 3 باب چهارم (فضيلة الضيافة )مراجعه كنند. اما با نهايت تاسف در عصر ما كه عصر غلبه ماديگرى بر جهان است اين سنت قديمى انسانى چنان محدود شده كه در بعضى از جوامع غربى تقريبا برچيده شدهاست ، و شنيده ايم هنگامى كه بعضى از آنها به كشورهاى اسلامى مى آيند و گستردگىميهمان دارى و ميهمان نوازى را كه هنوز در خانواده هاىاصيل اين مرز و بوم به صورت گرم و مملو از عواطف برقرار است مى بينند، شگفت زدهمى شوند كه چگونه ممكن است افرادى بهترينوسائل موجود خانه و باارزشترين غذاهاى خود را براى پذيرائى مهمانهائى كه گاهىبا آنها ارتباط كمى دارند، و شايد تنها در يك سفر كوتاه آشنا شده اند بگذارند؟!. ولى توجه به احاديث اسلامى كه گوشه اى از آن در بالا آمددليل اين ايثار و فداكارى را روشن مى سازد و محاسبات معنوى را در اين رابطه مشخص مىكند، محاسباتى كه براى ماده پرستان فرهنگ نامفهومى است . آيه و ترجمه
لا جناح عليهن فى ابائهن و لا اءبنائهن و لا اخوانهن و لا اءبناء اخوانهن و لا اءبناءاءخواتهن و لا نسائهن و لا ما ملكت اءيمانهن و اتقين الله ان الله كان علىكل شى ء شهيدا(55)
|
ترجمه :
55 - بر آنها (همسران پيامبر) گناهى نيست كه با پدران ، و فرزندان ، و برادران ، وفرزندان برادران ، و فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان و بردگان خويش (بدونحجاب و پرده تماس بگيرند) و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند بر هر چيزى آگاهاست . شان نزول : بعضى از مفسران چنين نقل كرده كه بعد از نزول آيه حجاب (آيه گذشته ) پدران وفرزندان و بستگان همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خدمتش عرض كردند اىرسولخدا! ما نيز با آنها از پشت پرده سخن گوئيم ؟ آيه فوقنازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين حكم شامل شما نمى شود. تفسير: مواردى كه از اين قانون حجاب مستثنى است از آنجا كه در آيه گذشته حكم مطلقى در باره حجاب در مورد همسران پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) آمده بود و اطلاق اين حكم اين توهم را به وجود مى آورد كه محارم آنها نيز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده بايد با آنها تماس بگيرند، آيهفوق نازل شد و حكم اين مساله را شرح داد. مى فرمايد: (بر همسران پيامبر گناهى نيست كه با پدران ، فرزندان ، برادران ،فرزندان برادران ، فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان ، و بردگان خود بدون حجابتماس داشته باشند) (لا جناح عليهن فى آبائهن و لاابنائهن و لا اخوانهن و لا ابناءاخوانهن و لا ابناء اخواتهن و لا نسائهن و لا ما ملكت ايمانهن ). و به تعبير ديگر محارم آنها كه منحصر در اين شش گروهند مستثنى مى باشد، و اگرگفته شود افراد ديگرى نيز جزء محارم هستند كه در اين شش گروه نامى از آنها به مياننيامده مانند عموها و دائيها در پاسخ بايد گفت : از آنجا كه قرآن فصاحت و بلاغت را در عاليترين شكلش رعايت مى كند و يكى ازاصول فصاحت اين است كه هيچ كلمه اضافى در سخن نباشد لذا در اينجا از ذكر عموها ودائيها خوددارى كرده ، چرا كه با ذكر فرزندان برادر، و فرزندان خواهر، محرميت عموها ودائيها روشن مى شود، زيرا محرميت همواره دو جانبه است ، همانگونه كه فرزند برادرنسبت به انسان محرم است ، او هم نسبت به فرزند برادرش محرم خواهد بود (و مى دانيمچنين زنى عمه محسوب مى شود) و نيز همانگونه كه فرزند خواهر بر او محرم است او نيزبه فرزند خواهر محرم مى باشد (و مى دانيم چنين زنى خاله حساب مى شود). هنگامى كه عمه و خاله نسبت به پسر برادر و پسر خواهر محرم باشد عمو و دائى نيزنسبت به دختر برادر و دختر خواهر محرم خواهد بود (چرا كه ميان (عمو) و (عمه )، ونيز (دائى ) و (خاله ) هيچ تفاوتى نيست ) و اين يكى از ريزهكاريهاى قرآن است(دقت كنيد). در اينجا سؤ ال ديگرى مطرح مى شود كه (پدر شوهر) و (پسر شوهر) نيز جزءمحارم زن محسوب مى شود، چرا ذكرى از اينها در اينجا به ميان نيامده ؟ در حالى كه در آيه 31 سوره (نور) آنها نيز به عنوان محارم مطرح شده اند. پاسخ اين سؤ ال نيز روشن است ، زيرا در اين آيه منحصرا سخن از حكم همسران پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان است ، و مى دانيم پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) در زمان نزول اين آيات نه پدرش در حيات بود، و نه اجدادش و نه فرزند پسرىداشت (باز هم دقت كنيد). عدم ذكر برادران و خواهران (رضاعى ) و مانند آن نيز به خاطر آنست كه آنها در حكمبرادر و خواهر و ساير محارم محسوب مى شوند و نياز به ذكرمستقل ندارند. و در پايان آيه لحن سخن را از (غائب ) به (خطاب ) تغيير داده ، همسران پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته مى گويد: (تقوا را پيشه كنيد كهخداوند بر هر چيزى آگاه است ، و هيچ چيز بر او مخفى و پنهان نيست ) (و اتقين الله انالله كان على كل شى ء شهيدا). چه اينكه حجاب و پرده ، و مانند اينها همه وسائلى براى حفظ از گناه بيش نيست ، ريشهاصلى همان تقوا است كه اگر نباشد حتى اينوسائل نيز سودى نخواهد بخشيد. ذكر اين نكته نيز در اينجا لازم به نظر مى رسد كه (نسائهن ) (زنان آنها) اشاره بهزنان هم كيش و مسلمان است ، زيرا همانگونه كه در تفسير سوره (نور) گفتيم براىزنان مسلمان شايسته نيست كه در برابر زنان غير مسلمان بدون پوشش باشند، چرا كه آنها ممكن است مطالب را براى شوهرانشان توصيف كنند. و اما جمله او ما ملكت ايمانهن همانگونه كه در تفسير سوره (نور) نيز گفتيم مفهوموسيعى دارد هم كنيزان را شامل مى شود و هم غلامان را، اما طبق بعضى از روايات اسلامىاختصاص به كنيزان دارد، و بنابر اين ذكر آنها بعد از ذكر زنان به طور كلى ممكن استاز اين نظر باشد كه كنيزان غير مسلمان را نيزشامل مى شود (دقت كنيد). آيه و ترجمه
ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا اءيها الذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما(56) ان الذين يؤ ذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة و اءعد لهم عذابا مهينا(57) و الذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا(58)
|
ترجمه :
56 - خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايدبر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسليم فرمانش باشيد. 57 - آنها كه خدا و پيامبرش را ايذاء مى كنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنيا و آخرتدور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است . 58 - و آنها كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهندمتحمل بهتان و گناه آشكارى شده اند. تفسير: سلام و درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) و عدم ايذاء او آمده در آيات مورد بحث نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد، و بعد در اينزمينه دستور به مؤ منان مى دهد، و سپس عواقب دردناك و شوم آزار دهندگان پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) را مطرح مى سازد، و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كهاز طريق تهمت مؤ منان را ايذاء كنند بازگو مى كند. نخست مى فرمايد: (خداوند و فرشتگانش بر پيامبر رحمت و درود مى فرستند) (ان اللهو ملائكته يصلون على النبى ). مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن قدر والا است كه آفريدگار عالم هستى وتمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر اودرود مى فرستند، اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد، (اىكسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و سلام بگوئيد و در برابر فرمان اوتسليم باشيد) (يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما). او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است ، و اگر به لطف الهى در دسترس شما قرارگرفته مبادا ارزانش بشمريد، مبادا ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و در نزدفرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد، او يك انسان است و از ميان شما برخاسته ولى نهيك انسان عادى ، كسى است كه يك جهان در وجودش خلاصه شده است . در اينجا به نكاتى بايد توجه كرد: 1 - (صلات ) و (صلوات ) كه جمع آن است هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنىفرستادن رحمت است ، و هر گاه به فرشتگان و مؤ منان منسوب گردد به معنى طلب رحمتمى باشد. 2 - تعبير به (يصلون ) به صورت فعل مضارعدليل بر استمرار است يعنى پيوسته خداوند و فرشتگان رحمت و درود بر او مى فرستند،رحمت و درودى پيوسته و جاودانى . 3 - در اينكه ميان (صلوا) و (سلموا) چه فرقى است ؟ مفسران بحثهاى مختلفىدارند، آنچه مناسبتر با ريشه لغوى اين دو كلمه ، و ظاهر آيه قرآن به نظر مى رسد ايناست كه : (صلوا) امر به طلب رحمت و درود فرستادن بر پيامبر است ، اما (سلموا)يا به معنى تسليم در برابر فرمانهاى پيامبر گرامى اسلام است چنانكه در آيه 65سوره نساء آمده ، ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما: (مؤ منانكسانى هستند كه به داورى تو تن دهند و حتى دردل از قضاوتت كمترين ناراحتى نداشته باشند و تسليم مطلق گردند). چنانكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : (ابو بصير) از محضرشسؤ ال كرد منظور از (صلات ) بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فهميدهايم ، اما معنى تسليم بر او چيست ؟ امام فرمود: هو التسليم له فى الامور: (منظور تسليم بودن در برابر او در هر كار است ). و يا به معنى سلام فرستادن بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوانالسلام عليك يا رسول الله و مانند آن مى باشد، كه محتوايش تقاضاى سلامت پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از پيشگاه خدا است . (ابو حمزه ثمالى ) از يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نام(كعب ) چنين نقل مى كند: (هنگامى كه آيه فوقنازل شد عرض كرديم سلام بر تو را مى دانيم ، ولى صلات بر تو چگونه است ؟فرمود: بگوئيد: اللهم صل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم انك حميد مجيد، وبارك على على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد). از اين حديث هم چگونگى صلاة و درود بر پيامبر روشن مى شود و هم معنى سلام . گرچه اين دو معنى براى سلام كاملا متفاوت به نظر مى رسد، ولى با دقت مى توان آنهارا به نقطه واحدى معطوف كرد، و آن تسليم قولى و عملى در برابر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) است ، زيرا كسى كه به او سلام مى فرستد و تقاضاى سلامت او را ازخدا مى كند نسبت به او عشق مى ورزد و او را به عنوان پيامبرى واجب الاطاعه مى شناسد. 4 - قابلتوجه اينكه در باره كيفيت صلوات بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در رواياتبيشمارى كه از طرق اهل سنت و اهل بيت رسيده صريحا آمده است كهآل محمد را به هنگام صلوات بر محمد بيفزاييد. در (در المنثور) از صحيح (بخارى ) و (مسلم ) و (ابو داود) و (ترمذى ) و(نسائى ) و (ابن ماجه ) و (ابن مردويه ) و روات ديگرى از (كعب بن عجره )نقل شده كه مردى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: اما السلام عليكفقد علمنا فكيف الصلاة عليك : (سلام بر تو را ما مى دانيم چگونه است ، اما صلات برشما بايد چگونه باشد)؟ پيامبر فرمود بگو: اللهمصل على محمد و على آل محمد كما صليت على ابراهيم انك حميد مجيد، اللهم بارك على محمدو على آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد. نامبرده (نويسنده تفسير در المنثور) علاوه بر حديث فوق ، هيجده حديث ديگر نقل كرده ، كه در همگى تصريح شده كه(آل محمد) را بايد به هنگام صلوات ذكر كرد. اين احاديث را از كتب معروف و مشهور اهل سنت از گروهى از صحابه از جمله (ابن عباس )و (طلحه ) و (ابو سعيد خدرى ) و (ابو هريره ) و (ابو مسعود انصارى ) و(بريده ) و (ابن مسعود) و (كعب بن عجره ) و امير مؤ منان على (عليه السلام )نقل كرده است . در صحيح (بخارى ) كه معروفترين منابع حديث برادراناهل سنت است روايات متعددى در اين زمينه نقل شده كه علاقمندان توضيح بيشتر ميتوانند بهمتن خود كتاب مراجعه كنند. در صحيح مسلم نيز دو روايت در اين زمينه آمده است . عجب اينكه در همين كتاب با اينكه در اين دو حديث چند بار (محمد وآل محمد) با هم ذكر شده ، باز عنوانى را كه براى باب انتخاب كرده باب الصلاة علىالنبى صلى الله عليه و سلم (بدون ذكر آل ) است !! اين نكته نيز قابل توجه است كه در بعضى از رواياتاهل سنت و بسيارى از روايات شيعه حتى كلمه (على ) ميان (محمد) و(آل محمد) جدائى نمى افكند بلكه كيفيت صلاة به اين صورت است اللهمصل على محمد و آل محمد. اين بحث را با حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )پايان مى دهيم : (ابن حجر) در (صواعق ) چنين نقل مى كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )فرمود: لا تصلوا على الصلاة البتراء فقالوا و ما الصلاة البتراء؟قال تقولون : اللهم صل على محمد، و تمسكون ، بل قولوا اللهمصل على محمد و آل محمد: (هرگز بر من صلوات ناقص نفرستيد! عرض كردند: صلوات ناقص چيست ؟ فرمود:اينكه فقط بگوئيد (اللهم صل على محمد) و ادامه ندهيد، بلكه بگوئيد: اللهمصل على محمد و آل محمد). و به خاطر همين روايات است كه جمعى از فقهاى بزرگاهل سنت اضافه آل محمد را بر نام آن حضرت در تشهد نماز واجب مى شمرند. 5 - آيا فرستادن صلوات بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب است يا نه ؟ واگر واجب است در كجا واجب است ؟ اين سؤ ال است كه فقها به آن پاسخ مى گويند: تمام فقهاى اهل بيت آنرا در تشهد اول و دوم نماز واجب مى دانند، و در غير آن مستحب ، و علاوهبر احاديثى كه از طرق اهل بيت در اين زمينه رسيده در كتباهل سنت نيز رواياتى كه دال بر وجوب است كم نيست . از جمله در روايت معروفى ، عايشه مى گويد: سمعترسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يقول : لايقبل صلاة الا بطهور، و بالصلاة على : (نماز بدون طهارت و درود بر منقبول نخواهد شد). از فقهاى اهل سنت (شافعى ) آنرا در تشهد دوم واجب مى داند، و (احمد) در يكى از دوروايت كه از او نقل شده ، و جمعى ديگر از فقهاء، ولى بعضى مانند (ابو حنيفه ) آنراواجب نشمرده اند. جالب اينكه (شافعى ) همين فتوا را در شعر معروفش صريحا آورده است ، در آنجا كهمى گويد:
يا اهل بيت رسول الله حبكم |
فرض من الله فى القرآن انزله
|
من لم يصل عليكم لا صلاة له
| (اى اهل بيت رسول الله محبت شما از سوى خداوند در قرآن واجب شده است ) (در عظمت مقام شما همين بس كه - هر كس بر شما صلوات نفرستد نمازشباطل است ). آيه بعد در حقيقت نقطه مقابل آيه گذشته را بيان مى كند، مى گويد: (كسانى كه خدا وپيامبرش را ايذاء مى كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مى سازد و براىآنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است ) (ان الذين يؤ ذون الله و رسوله لعنهم فىالدنيا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهينا). در اينكه منظور از (ايذاء پروردگار) چيست ؟ بعضى گفته اند همان كفر و الحاد استكه خدا را به خشم مى آورد، چرا كه آزار در مورد خداوند جز ايجاد خشم مفهوم ديگرىنميتواند داشته باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه ايذاء خداوند همان ايذاء پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )و مؤ منان است ، و ذكر خداوند براى اهميت و تاكيد مطلب است . و اما ايذاء پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مفهوم وسيعى دارد، و هر گونهكارى كه او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از كفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند،همچنين نسبتهاى ناروا و تهمت ، و يا ايجاد مزاحمت به هنگامى كه آنها را دعوت به خانه خود مىكند همانگونه كه در آيه 53 همين سوره گذشت (ان ذلكم كان يؤ ذى النبى ): (اينكار شما پيامبر را آزار مى دهد). و يا موضوعى كه در آيه 61 سوره توبه آمده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )را به خاطر انعطافى كه در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوشباورى و ساده دلىمتهم مى ساختند: (و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اذن ): (گروهى از آنهاپيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: او آدم خوشباورى است كه گوش به حرف هر كس مىدهد و مانند اينها). حتى از رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده چنين استفاده مى شود كه آزار خاندان پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مخصوصا على (عليه السلام ) و دخترش فاطمه زهرا(عليهاالسلام ) نيز مشمول همين آيه بوده است ، در صحيح (بخارى ) جزء پنجم چنينآمده است كه : رسول خدا فرمود: (فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى ) (فاطمه پارهتن من است هر كس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است ). همين حديث در صحيح (مسلم ) به اين صورت آمده : (ان فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ماآذاها): (فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد). شبيه همين معنى در باره على (عليه السلام ) از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نقل شده است . و اما (لعن ) در آيه فوق چنانكه سابقا هم گفتيم به معنى دورى از رحمت خداست ، و ايندرست نقطه مقابل رحمت و صلوات است كه در آيهقبل آمده بود. در حقيقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى كه رحمتش گسترده و بى پايان استبدترين نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص كه اين طرد از رحمت هم در دنيا باشد وهم در آخرت (چنانكه در آيه مورد بحث اينگونه است ). و شايد به همين جهت مساله (لعن ) قبل از (عذاب مهين ) ذكر شده . تعبير به (اعد) (آماده كرده است ) دليل بر تاكيد و اهميت اين عذاب است
|
|
|
|
|
|
|
|