|
|
|
|
|
|
آخرين آيه مورد بحث از ايذاء مؤ منان سخن مى گويد و براى آن بعد از ايذاء خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اهميت فوق العاده اىقائل مى شود، مى فرمايد: (كسانى كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كهانجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشكارى شده اند) (و الذين يؤ ذون المؤمنين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا). چرا كه مؤ من از طريق ايمان پيوندى با خدا و پيامبرش دارد، و به هميندليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته . تعبير (بغير ما اكتسبوا) اشاره به اين است كه آنها مرتكب گناهى نشده اند كه موجبايذاء و آزار باشد، و از اينجا روشن مى شود كه هرگاه گناهى از آنان سر زند كهمستوجب حد و قصاص و تعزير باشد اجراى اين امور در حق آنها اشكالى ندارد، و همچنين امربه معروف و نهى از منكر مشمول اين سخن نيست . مقدم داشتن (بهتان ) بر (اثم مبين ) به خاطر اهميت آنست ، چرا كه بهتان ازبزرگترين ايذاءها محسوب مى شود، و جراحتحاصل از آن حتى از جراحات نيزه و خنجر سختتر است ، آن گونه كه شاعر عرب نيز گفته: (زخمهاى نيزه التيام مى يابد اما زخم زبان التيام پذير نيست در روايات اسلامى نيز اهميت فوق العاده اى به اين مطلب داده شده است ، در حديثى از امامصادق (عليه السلام ) مى خوانيم خداوند عز وجل مى فرمايد: لياذن بحرب منى من آذا عبدى المؤ من !: (آنكس كه بنده مؤ من مرا بيازارداعلان جنگ با من مى دهد)!. بعضى از مفسران گفته اند كه از لحن آيه استفاده مى شود گروهى در مدينه بوده اند كهبراى افراد با ايمان شايعه پراكنى مى كردند، و نسبتهاى ناروا به آنها مى دادند (وحتى پيامبر خدا از زبان اين موذيان در امان نبود) همان گروهى كه در جوامع ديگر ومخصوصا در جوامع امروز نيز كم نيستند و كار آنها توطئه بر ضد نيكان و پاكان ، وساختن و پرداختن دروغها و تهمتهاست . قرآن شديدا آنها را مورد سختترين حملات خود قرار داده واعمال آنان را بهتان و گناه آشكار معرفى كرده است . شاهد اين سخن در آيات بعد نيز خواهد آمد. در حديث ديگر كه (امام على بن موسى الرضا) از جدش پيامبرنقل كرده چنين آمده است من بهت مؤ منا او مؤ منة اوقال فيه ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامه علىتل من نار حتى يخرج مما قاله فيه !: (كسى كه مرد يا زن مسلمانى را بهتان زند يا درباره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مى دهدتا از عهده آنچه گفته برآيد)!. آيه و ترجمه
يا اءيها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤ منين يدنين عليهن من جلبيبهن ذلك اءدنى اءنيعرفن فلا يؤ ذين و كان الله غفورا رحيما(59) لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهمثم لا يجاورونك فيها الا قليلا(60) ملعونين اءينما ثقفوا اءخذوا و قتلوا تقتيلا(61) سنة الله فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا(62)
|
ترجمه :
59 - اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند)خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براى اينكه (از كنيزان و آلودگان ) شناخته شوندو مورد آزار قرار نگيرند بهتر است و (اگر تاكنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده )خداوند همواره غفور و رحيم است . 60 - اگر منافقين و آنها كه در دلهايشان بيمارى است ، و (همچنين ) آنها كه اخبار دروغ و شايعات بى اساس در مدينه پخش مى كنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضدآنان مى شورانيم سپس جز مدت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند. 61 - و از همه جا طرد مى شوند، و هر جا يافته شوند گرفته خواهند شد و بهقتل خواهند رسيد. 62 - اين سنت خداوند در اقوام پيشين است و براى سنت الهى هيچگونه تغييرى نخواهىيافت . شان نزول : در تفسير على بن ابراهيم در شان نزول آيه نخست چنين آمده است : آن ايام زنان مسلمان بهمسجد مى رفتند و پشت سر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نماز مى گذاردند، هنگامشب موقعى كه براى نماز مغرب و عشا مى رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سرراه آنها مى نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى دادند و مزاحم آنان مى شدند،آيه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطوركامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند. در همان كتاب در شان نزول آيه دوم چنين مى خوانيم : گروهى از منافقين در مدينه بودند وانواع شايعات را پيرامون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هنگامى كه بهبعضى از غزوات مى رفت در ميان مردم منتشر مى ساختند، گاه مى گفتند: پيامبر كشته شده، و گاه مى گفتند: اسير شده ، مسلمانانى كه توانائى جنگ را نداشتند و در مدينه ماندهبودند سخت ناراحت مى شدند، شكايت نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آوردند،اين آيه نازل شد و سخت اين شايعه پراكنان را تهديد كرد. تفسير: اخطار شديد به مزاحمان و شايعه پراكنان ! به دنبال نهى از ايذاء رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان در آياتگذشته ، در اينجا روى يكى از موارد ايذاء تكيه كرده و براى پيشگيرى از آن از دو طريقاقدام مى كند: نخست به زنان با ايمان دستور مى دهد كه هر گونه بهانه و مستمسكى را از دست مفسدهجويان بگيرند، سپس با شديدترين تهديدى كه در آيات قرآن كم نظير است منافقان ومزاحمان و شايعه پراكنان را مورد حمله قرار مى دهد. در قسمت اول مى گويد: (اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منين بگوروسريهاى بلند خود را بر خويش فرو افكنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرارنگيرند) (يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤ منين يدنين عليهن من جلابيبهنذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤ ذين ). در اينكه منظور از شناخته شدن چيست ؟ دو نظر در ميان مفسران وجود دارد كه منافاتى باهم ندارند. نخست اينكه در آن زمان معمول بوده است كه كنيزان بدون پوشيدن سر و گردن ازمنزل بيرون مى آمدند، و از آنجا كه از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضىاز جوانان هرزه مزاحم آنها مى شدند، در اينجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد كهحجاب اسلامى را كاملا رعايت كنند تا از كنيزان شناخته شوند و بهانه اى براى مزاحمتبه دست هرزگان ندهند. بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه اوباش حق داشتند مزاحم كنيزان شوند، بلكه منظوراين است كه بهانه را از دست افراد فاسد بگيرند. ديگر اينكه هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجابسهل انگار و بى اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى بند و بار كه در عين داشتن حجاب آنچنان بىپروا و لاابالى هستند كه غالبا قسمتهائى از بدنهاى آنان نمايان است و همين معنى توجهافراد هرزه را به آنها جلب مى كند. در اينكه منظور از (جلبات ) چيست مفسران و ارباب لغت چند معنى براى آن ذكر كردهاند: 1 - ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى كه از روسرى بلندتر است و سر و گردن و سينه هارا مى پوشاند. 2 - مقنعه و خمار (روسرى ). 3 - پيراهن گشاد. گرچه اين معانى با هم متفاوتند ولى قدر مشترك همه آنها اين است كه بدن را به وسيلهآن بپوشاند (ضمنا بايد توجه داشت (جلباب ) به كسر و فتح جيم هر دو قرائت مىشود). اما بيشتر به نظر مى رسد كه منظور پوششى است كه از روسرى بزرگتر و از چادركوچكتر است چنانكه نويسنده (لسان العرب ) روى آن تكيه كرده است . و منظور از (يدنين ) (نزديك كنند) اين است كه زنان (جلباب ) را به بدن خويشنزديك سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اينكه آن را آزاد بگذارند به طورى كهگاه و بيگاه كنار رود و بدن آشكار گردد، و به تعبير ساده خودمان لباس خود را جمع وجور كنند. اما اينكه بعضى خواسته اند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشانيدهيچ دلالتى بر اين معنى ندارد و كمتر كسى از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است . به هر حال از اين آيه استفاده مى شود كه حكم (حجاب و پوشش ) براى آزاد زنانقبل از اين زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى ساده انديشى درست مراقب آن نبودند آيهفوق تاكيد مى كند كه در رعايت آن دقيق باشند. و از آنجا كه نزول اين حكم ، جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مىساخت ، در پايان آيه مى افزايد: (خداوند همواره غفور و رحيم است ) (و كان الله غفورارحيما). هر گاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثرجهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد، توبه كنيد و به سوى او بازگرديد، و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد. به دنبال دستورى كه در آيه پيش به زنان با ايمان داده شد به بعد ديگر اين مسالهيعنى فعاليتهاى موذيانه اراذل و اوباش پرداخته مى گويد: (اگر منافقان و كسانىكه در قلبشان بيمارى است و نيز كسانى كه اخبار دروغ در مدينه پخش مى كنند دست ازكارشان بر ندارند ما تو را بر ضد آنان مى شورانيم ، و بر آنها مسلط خواهيم ساخت ،سپس جز مدت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در اين شهر بمانند)! (لئن لم ينتهالمنافقون و الذينهم فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لايجاورونك فيها الا قليلا). (مرجفون ) از ماده (ارجاف ) به معنى اشاعهاباطيل به منظور غمگين ساختن ديگران است ، و اصل (ارجاف ) به معنى اضطراب وتزلزل است و از آنجا كه شايعات باطل ايجاد اضطراب عمومى مى كند اين واژه به آناطلاق شده است . (نغرينك ) از ماده (اغراء) به معنى دعوت به انجام كار ياد گرفتن چيزى تواءم باتشويق و تحريض است . از لحن آيه چنين استفاده مى شود كه سه گروه در مدينهمشغول خرابكارى بودند، هر كدام به نحوى اغراض شوم خود را پياده مى كردند، و اينبه صورت يك برنامه و جريان در آمده بود و جنبه شخصى و فردى نداشت . نخست (منافقين ) بودند كه با توطئه هاى ضد اسلامى براى براندازى اسلام مىكوشيدند. دوم اراذل و اوباش كه قرآن از آنها تعبير به بيماردلان كرده (الذين فى قلوبهم مرض )همانگونه كه اين تعبير در آيه 32 همين سوره احزاب در مورد افراد هوسباز و شهوتراننيز آمده است فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض : (اى همسران پيامبرهنگامى كه سخن مى گوئيد با نرمش سخن مگوئيد مبادا بيماردلان در شما طمع كنند). گروه سوم كسانى بودند كه پخش شايعات در مدينه مخصوصا به هنگامى كه پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ارتش اسلام به غزوات مى رفتند به تضعيف روحيهبازماندگان مى پرداختند، و خبرهاى دروغين از شكست پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و مؤ منين مى دادند، و به گفته بعضى از مفسران اين گروه همان يهود بودند. و به اين ترتيب هر سه گروه را قرآن مورد تهديد شديد قرار داده است . اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه برنامه هاى تخريبى سه گانه فوق همگىكار منافقان بوده و جدا ساختن آنها از يكديگر جداسازى اوصاف است نه اشخاص . به هر حال قرآن مى گويد: اگر اينها به اعمالزشت و ننگين خود ادامه دهند دستور حمله عمومى و يورش به آنها را صادر خواهيم كرد، تابا يك حركت مردمى مؤ منان ، همه را از مدينه ريشه كن سازيم ، و آنها نتوانند ديگر در اينشهر بمانند. و هنگامى كه از اين شهر رانده شدند و از تحت حمايت حكومت اسلامى طرد گشتند (هر كجايافته شوند گرفته خواهند شد و به قتل خواهند رسيد)! (ملعونين اينما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتيلا). (ثقفوا) از ماده (ثقف ) و (ثقافت ) به معنى دست يافتن بر چيزى با دقت و مهارتاست ، و اگر به علم و فرهنگ ، ثقافت گفته مى شود نيز به همين جهت است . اشاره به اينكه بعد از اين حمله عمومى در هيچ جا در امان نخواهند بود، و آنها را با دقتجستجو و پيدا مى كنند و به ديار عدم فرستاده مى شوند. در اينكه آيا منظور از اين آيه اين است كه آنها را در بيرون مدينه جستجو مى كنند و بهقتل مى رسانند؟ يا اگر در داخل مدينه بعد از حكم تبعيد عمومى بمانند گرفتار چنينسرنوشتى مى شوند؟ دو احتمال وجود دارد، و در عينحال منافاتى بين اين دو نيست ، به اين معنى كه پس از سلب مصونيت از اين توطئه -گران بيمار دل شايعه ساز و مخرب و حكم اخراج آنها از مدينه ، چه آنجا بمانند و چهبيرون روند از دست مسلمانان شجاع و جان بر كف در امان نخواهند بود! سپس در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد اين دستور تازه اى نيست ، (اين سنتى است الهىو هميشگى كه در اقوام پيشين بوده است ) كه هر گاه گروههاى خرابكار بى شرمى وتوطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر مى شود (سنة الله فى الذين خلوا من قبل ). و چون اين حكم يك سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا كه (براى سنتخداوند تبديل و تغييرى نمى يابى ) (و لن تجد لسنة الله تبديلا). اين تعبير در حقيقت جدى بودن اين تهديد را مشخص مى كند كه بدانند مطلب كاملا قطعى وريشه دار است و تغيير و تبديل در آن راه ندارد، يا بايد بهاعمال ننگين خود پايان دهند و يا در انتظار چنين سرنوشت دردناكى باشند. نكته ها: 1 - از خود شروع كن ! در دستورى كه در آيات مورد بحث در زمينه رعايت حجاب اسلامى به طوركامل آمده است و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: اين دستور را ابلاغكن ، نخست همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مطرح شده اند، سپس دختران او،و بعد زنان با ايمان ، اشاره به اينكه هر گونه اصلاحى را بايد از خود و خانواده خودشروع كنى و اين برنامه اى است براى همه اصلاحگران بشرى . و در ميان همسران و دختران نخست همسران را عنوان مى كند، چرا كه آنها به مرد نزديكترند،زيرا دختران همسر مى گيرند و به خانه هاى همسران خودمنتقل مى شوند. 2 - پيشگيرى از دو راه مفاسد اجتماعى چون غالبا تك علتى نيست بايد مبارزه با آن را از همه جوانب شروع كرد،و جالب اينكه در آيات فوق براى جلوگيرى از مزاحمتهاى افراد هرزه ، نخست به زنانبا ايمان دستور مى دهد كه بهانه اى به دست آنها ندهند، سپس مزاحمين را با شديدترينتهديد بر سر جاى خود مى نشاند. و اين نيز برنامه اى است براى هميشه و همگان ، هم دوست را بايد اصلاح كرد، و هم دشمنرا با قدرت بر سر جاى خود نشانيد. 3 - موضع نيرومند مسلمين از تهديدهاى شديد و پر قدرت آيات فوق به خوبى استفاده مى شود كه بعد از خاتمهيافتن ماجراى (بنى قريظه ) و ريشه كن شدن اين گروه از دشمنان خطرناك داخلىموقعيت مسلمانان در مدينه كاملا تثبيت شد، تنها مخالفتها از ناحيه منافقانى انجام مىگرفت كه به صورت ناشناس در صفوف مسلمين بودند، و يا جمعى از اوباش و هرزگان، و شايعه پراكنان ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز از موضع قدرت با آنهابرخورد كرد، و به آنان شديدا اخطار نمود كه اگر دست از سمپاشيها و توطئه ها برندارند با يك هجوم و حمله حسابشان يكسره خواهد شد، و همين برخورد قاطعانه و كاملا جدىو حساب شده اثر خود را كرد. 4 - ريشه كن كردن ماده فساد آيا آنچه در آيات فوق براى ريشه كن كردن مفاسدى همچون توطئه هاى منافقان و مزاحمتمستمر نسبت به نواميس مسلمانان و مفسده جوئى شايعه پراكنان آمده است در ساير اعصار وقرون و براى حكومتهاى اسلامى نيز مجاز است ؟ كمتر كسى از مفسران در اين زمينه بحثى به ميان آورده است ، ولى به نظر مى رسد كهاين حكم مانند ساير احكام اسلامى اختصاص به زمان و مكان و اشخاصى نداشته باشد. اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت يك جريان در آيد، و جامعهاسلامى را با خطرات جدى روبرو سازد چه مانعى دارد كه حكومت اسلامى دستور آيات فوق را كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده شده استبه اجرا در آورد، و مردم را براى در هم كوبيدن ريشه هاى فساد بسيج كند؟!، ولى بدون شك اين گونه كارها و مانند آن ، به خصوص اينكه آن را يك سنت تغييرناپذير معرفى مى كند، بطور خودسرانه مجاز نيست ، و تنها بايد به اذن ولى امرمسلمين و حكام شرع صورت گيرد. 5 - سنتهاى تغيير ناپذير الهى در آيات فوق خوانديم كه قرآن يكى از سنتهاى تغيير ناپذير الهى را مساله ريشه كنكردن توطئه گران با يك حمله عمومى ذكر مى كند كه در امتهاى پيشين نيز بوده است . نظير اين تعبير در مورد ديگرى از قرآن نيز آمده است . از جمله در همين سوره احزاب آيه 38 بعد از آنكه اجازه شكستن سنت غلط جاهلى را در موردتحريم همسر مطلقه پسر خوانده صادر مى كند، مى فرمايد: براى پيامبر گناه و جرمىنيست كه اوامر الهى را هر چه باشد اجرا كند، سپس مى افزايد: (سنة الله فى الذينخلوا من قبل و كان امر الله قدرا مقدورا: (در اين سنت پروردگار است كه در اقوام پيشين وانبياء سلف نيز بوده است و فرمان خدا بر اساس معيارهاى ثابت و تغييرناپذيرى بودهاست ). در سوره فاطر آيه 43 بعد از آنكه اقوام كافر و مجرم را تهديد به هلاكت مى كند مىفرمايد: فهل ينظرون الا سنة الاولين فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة اللهتحويلا: (آيا آنها انتظار همان سرنوشت شومى را مى كشند كه اقوام نخستين را دربرگرفت ؟ اما هرگز براى سنت الهى تبديلى نمى يابى و هيچگاه براى سنت الهىدگرگونى نمى بينى بر سر اينان همان فرود مى آيد كه بر سر آنان آمد)!. در آيه 85 سوره غافر بعد از آنكه تصريح مى كند كه ايمان آوردن كفار لجوج از اقوامپيشين به هنگام مشاهده عذاب استيصال مفيد واقع نشد، اضافه مى كند: سنة الله التى قدخلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون : (اين سنت الهى است كه در گذشته نيز دربندگانش اجرا مى شد، و در آنجا كافران گرفتار زيان و خسران شدند). و در سوره فتح آيه 23 بعد از آنكه پيروزى مؤ منان و شكست كفار و عدم وجود يار و ياوربراى آنها را در جنگها مطرح مى كند مى افزايد: سنة الله التى قد خلت منقبل و لن تجد لسنة الله تبديلا: (اين سنت پروردگار است كه در گذشته نيز بوده ،و هرگز سنت الهى تغيير نمى پذيرد. و نيز در سوره اسراء آيه 77 هنگامى كه توطئه تبعيد يا نابودى پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) را بيان مى فرمايد اضافه مى كند: (اگر آنها اين كار خود را عملىمى كردند بعد از تو جز مدت كوتاهى باقى نمى ماندند): سنة من ارسلنا قبلك منرسلنا و لا تجد لسنتنا تحويلا: (اين سنت پيامبرانى است كهقبل از تو فرستاديم و هرگز دگرگونى در سنت نمى بينى ). از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه منظور از (سنت ) در اينگونه مواردقوانين ثابت و اساسى (تكوينى ) يا (تشريعى ) الهى است كه هرگزدگرگونى در آن روى نمى دهد، و به تعبير ديگر خداوند در عالم تكوين و تشريعاصول و قوانينى دارد كه همانند قوانين اساسى مرسوم در ميان مردم جهان دستخوشدگرگونى و تغيير نمى شود، اين قوانين هم بر اقوام گذشته حاكم بوده است ، و همبر اقوام امروز و آينده حكومت خواهد كرد. يارى پيامبران ، شكست كفار، لزوم عمل به فرمانهاى الهى هر چند ناخوشايند محيطباشد، عدم فايده توبه به هنگام نزول عذاب الهى ، و مانند اينها جزء اين سنتهاىجاودانى مى باشد. اين تعبيرات از يكسو به همه رهروان راه حق دلگرمى و آرامش مى بخشد و از سوى ديگرانسجام و وحدت دعوت انبياء و يكپارچگى قوانين حاكم بر نظام آفرينش و نظام زندگىانسانها را روشن مى سازد، و در حقيقت شاخه اى است از شاخه هاى توحيد. آيه و ترجمه
يسلك الناس عن الساعة قل انما علمها عند الله و ما يدريكلعل الساعة تكون قريبا(63) ان الله لعن الكافرين و اءعد لهم سعيرا(64) خالدين فيها اءبدا لا يجدون وليا و لا نصيرا(65) يوم تقلب وجوههم فى النار يقولون ياليتنا اءطعنا الله و اءطعنا الرسولا(66) و قالوا ربنا انا اءطعنا سادتنا و كبراءنا فاءضلونا السبيلا(67) ربنا اتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا(68)
|
ترجمه :
63 - مردم از تو در باره (زمان قيام ) قيامت سؤال مى كنند، بگو علم آن تنها نزد خدا است ، و چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد؟! 64 - خداوند كافران را لعن كرده (و از رحمت خود دور داشته ) و براى آنها آتش سوزانندهاى آماده نموده است . 65 - همواره در آن تا ابد خواهند ماند، و ولى و ياورى نخواهند يافت . 66 - در آن روز كه صورتهاى آنها در آتش (دوزخ ) دگرگون خواهد شد (از كار خودپشيمان مى شوند و) مى گويند اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم . 67 - و مى گويند: پروردگارا! ما از رؤ سا و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراهساختند. 68 - پروردگارا! آنها را از عذاب ، دو چندان ده ، و آنها را لعن بزرگى فرما. تفسير: مى پرسند: قيامت كى بر پا مى شود؟! آيات گذشته سخن از توطئه هاى منافقان و اشرار مى گفت ، در آيات مورد بحث اشاره بهيكى ديگر از برنامه هاى مخرب آنها شده است كه گاه به عنوان استهزاء و يا به منظورايجاد شك و ترديد در قلوب ساده دلان اين سؤال را مطرح مى كردند كه قيامت با آنهمه اوصافى كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) از آن خبر مى دهد كى بر پا مى شود؟ مى فرمايد: (مردم از تو پيرامون زمان قيام قيامت سؤال مى كنند) (يسئلك الناس عن الساعة ). اين احتمال نيز وجود دارد كه بعضى از مؤ منان نيز روى حس كنجكاوى و يا براى دريافتاطلاعات بيشتر چنين سؤ الى را از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مطرح كرده باشند، اما با توجه به آياتى كه بعد از اين آيه مى آيد معلوم مى شود كهتفسير اول به معنى آيه نزديكتر است . شاهد اين سخن آيه ديگرى است كه در همين زمينه در سوره شورى آمده است و ما يدريكلعل الساعة قريب - يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها و الذين آمنوا مشفقون منها و يعلمونانها الحق : (تو نمى دانى شايد قيامت نزديك باشد اما كسانى كه به آن ايمان ندارندبراى آن عجله مى كنند، ولى مؤ منان از آن بيمناكند و مى دانند حق است ) (شورى آيه 17 و18). سپس در آيه مورد بحث به آنها چنين پاسخ مى گويد: (بگو اى پيامبر!؟ آگاهى بر اينموضوع تنها نزد خداست و هيچكس جز او از اين موضوع آگاه نيست )(قل انما علمها عند الله ). حتى پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب نيز از آن بيخبرند. و به دنبال آن مى افزايد: (چه ميدانى ؟ شايد قيام قيامت نزديك باشد) (و ما يدريكلعل الساعة تكون قريبا). بنابر اين هميشه براى استقبال از قيام قيامت بايد آماده بود و اصولا فلسفه مخفىبودنش همين است كه هيچكس خويش را در امان نبيند و قيامت را دور نپندارد، و خود را از عذاب ومجازات الهى بر كنار نداند. سپس به تهديد كافران و گوشه اى از مجازات دردناك آنها پرداخته ، مى فرمايد:خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده اى فراهم كرده است) (ان الله لعن الكافرين و اعدلهم سعيرا). (آنها جاودانه در اين آتش سوزان خواهند ماند و سرپرست و ياورى نخواهند يافت )(خالدين فيها ابدا لا يجدون وليا و لا نصيرا). تفاوت ميان (ولى ) و (نصير) در اينجاست كه (ولى ) انجام تمام كار را برعهده مى گيرد ولى (نصير) كسى است كه انسان را كمك مى دهد تا به مقصود خودبرسد، اما اين كافران در قيامت نه ولييى دارند و نه نصيرى . سپس قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها را در قيامت بيان كرده مى فرمايد: (روزى را بهخاطر بياور كه صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مى شود) (يوم تقلب وجوههمفى النار). اين دگرگونى يا از نظر رنگ چهره ها است كه گاه سرخ و كبود مى شود و گاه زرد وپژمرده ، و يا از نظر قرار گرفتن بر شعله هاى آتش است كه گاه اين سمت صورتآنها بر آتش قرار مى گيرد، و گاه سمت ديگر (نعوذ بالله ) اينجاست كه فريادهاىحسرت بارشان بلند مى شود و (مى گويند: اى كاش ما خدا و پيامبرش را اطاعت كردهبوديم ) (يقولون يا ليتنا اطعنا الله و اطعنا الرسولا). كه اگر اطاعت ميكرديم چنين سرنوشت دردناكى در انتظار ما نبود. (و مى گويند پروردگارا! ما رؤ سا و بزرگترهاى خود را اطاعت كرديم و آنها ما راگمراه ساختند) (و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيلا). (ساده ) جمع (سيد) به معنى مالك بزرگى است كه تدبير شهرهاى مهم و ياكشورى را بر عهده دارد و (كبراء) جمع (كبير) به معنى افراد بزرگ است خواه ازنظر سن ، يا علم ، يا موقعيت اجتماعى ، و يا مانند آن . به اين ترتيب (ساده ) اشاره به رؤ ساى بزرگ محيط است و (كبراء) كسانىهستند كه زير نظر آنها به اداره امور مى پردازند، و معاون و مشاور آنها محسوب مىشوند، در حقيقت اطاعت ساده را به جاى اطاعت خدا قرار داديم و اطاعت كبراء را بجاى اطاعتپيامبران ، و لذا گرفتار انواع انحرافات و انواع بدبختيها شديم . بديهى است معيار (سيادت ) و (بزرگى ) در ميان آنها همان معيارهاى زور و قلدرى ومال و ثروت نامشروع و مكر و فريب بود، و انتخاب اين دو تعبير در اينجا شايد براىاينست كه تا حدى عذر خود را موجه جلوه دهند و بگو ما تحت تاثير عظمت ظاهرى آنها قرارگرفته بوديم . در اينجا اين دوزخيان گمراه به هيجان مى آيند و مجازات شديد گمراه كنندگان خود را ازخدا مى خواهند و مى گويند: (پروردگارا! آنها را دو چندان عذاب كن ) (عذابى برگمراهيشان و عذابى بر گمراه كردن ما!) (ربنا آتهم ضعفين من العذاب ). (و آنها را لعن كن لعن بزرگى )! (و العنهم لعنا كبيرا) مسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى (عذاب مضاعف ) و (لعن كبير) بخاطر تلاش وكوششى است كه براى گمراه كردن ديگران داشته اند. جالب اينكه در سوره اعراف هنگامى كه اين پيروان گمراه تقاضاى عذاب مضاعف براىپيشوايان و سردمداران خود مى كنند گفته مى شودلكل ضعف و لكن لا تعلمون : (هم براى آنها عذاب مضاعف است و هم براى شما، ولى نمىدانيد) (سوره اعراف آيه 38). مضاعف بودن عذاب ائمه كفر و ضلال روشن است ، اما مضاعف بودن مجازات اين پيروانگمراه چرا؟! دليلش اين است كه يك عذاب بخاطر گمراهى دارند، و عذاب ديگرى بخاطر تقويت و كمكظالمان ، زيرا ظالمان به تنهائى نمى توانند كارى از پيش ببرند، بلكه ياران آنهاآتش بياران معركه و گرم كنندگان تنور داغ ظلم و كفرشانند، هر چند بدون شك باز درمقايسه با يكديگر عذاب پيشوايان سختتر و دردناكتر است . در تفسير آيه 30 همين سوره بحث مشروحترى در اين زمينه داشته ايم . آيه و ترجمه
يا اءيها الذين امنوا لا تكونوا كالذين اذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند اللهوجيها(69) يا اءيها الذين امنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا(70) يصلح لكم اءعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزاعظيما(71)
|
ترجمه :
69 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداونداو را از آنچه در حق او مى گفتند مبرا ساخت ، و او نزد خداوند آبرومند (و گرانقدر) بود. 70 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و سخن حق و درست بگوئيد. 71 - تا خدا اعمال شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد، و هر كس اطاعت خدا ورسولش كند به رستگارى (و پيروزى ) عظيمىنائل شده است . تفسير: چه نسبتهاى ناروا به موسى (عليه السلام ) دادند؟ به دنبال بحثهائى كه پيرامون احترام مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تركهر گونه ايذاء نسبت به آن حضرت در آيات گذشته آمد، در اينجا روى سخن را به مؤمنان كرده مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد مانند كسانى نباشيد كه (موسى) را اذيت و آزار كردند، اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مبرا و پاك نمود، و او درپيشگاه خدا آبرومند و بزرگ منزلت بود) (يا ايها الذين آمنوا لاتكونوا كالذين آذواموسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند الله وجيها). انتخاب موسى از ميان تمام پيامبرانى كه مورد ايذاء قرار گرفتند بخاطر آن است كهموذيان بنى اسرائيل بيش از هر پيامبرى او را آزار دادند، بعلاوه آزارهائى بود كه بعضاشباهت به ايذاء منافقان نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسلام داشت . در اينكه منظور از ايذاء موسى (عليه السلام ) در اينجا چيست ؟ و چرا قرآن آن را بهصورت سربسته بيان كرده ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و احتمالات گوناگونى درتفسير آيه داده اند از جمله : 1 - طبق روايتى موسى (عليه السلام ) و هارون (عليه السلام ) بر فراز كوه رفتند وهارون بدرود حيات گفت ، شايعه پراكنان بنىاسرائيل مرگ او را به موسى (عليه السلام ) نسبت دادند، خداوند حقيقت امر را روشن ساختو مشت شايعه سازان را باز كرد. 2 - چنانكه مشروحا در ذيل آيات اخير سوره (قصص ) آورديم (قارون ) حيله گربراى اينكه تسليم قانون زكات نشود، و حقوق مستمندان را نپردازد، توطئه اى چيد كه زنبدكاره اى در ميان جمعيت برخيزد و موسى (عليه السلام ) را متهم به روابط نامشروع باخود كند كه به لطف الهى نه تنها اين توطئه مؤ ثر نيفتاد بلكه همان زن به پاكىموسى (عليه السلام ) و توطئه قارون گواهى داد. 3 - گروهى از دشمنان موسى (عليه السلام ) او را متهم به سحر و جنون و دروغ بستنبر خدا كردند، اما خداوند به وسيله معجزات با هرات او را از اين نسبتهاى ناروا مبرا ساخت. 4 - جمعى از جهال بنى اسرائيل او را متهم به داشتن پاره اى از عيوب جسمانى مانند برصو غير آن كردند، زيرا او به هنگامى كه مى خواستغسل كند و خود را شستشو دهد هرگز در برابر ديگرى برهنه نمى شد، اما روزى هنگامىكه مى خواست در گوشه اى دور از جمعيت غسل كند لباس خود را بر قطعه سنگى گذاشتاما سنگ به حركت درآمد و لباس موسى را با خود برد، و بنىاسرائيل بدن او را ديدند كه هيچ عيب و نقصى نداشت ! 5 - بهانه جوئيهاى بنى اسرائيل يكى ديگر ازعوامل آزار موسى (عليه السلام ) بود گاه تقاضا مى كردند خدا را به آنها نشان دهد،گاه مى گفتند غذاى يكنواخت (من و سلوى ) براى ما مناسب نيست ، و گاه مى گفتند ما حاضرنيستيم وارد بيت المقدس شويم و با (عمالقه ) بجنگيم ، تو و پروردگارت برويد وآنجا را فتح كنيد تا ما وارد شويم ؟ اما آنچه نزديكتر به معنى آيه است اينست كه آيه شريفه يك حكم كلى و جامع را بيان مىكند، زيرا بنى اسرائيل از جنبه هاى مختلف موسى (عليه السلام ) را ايذاء كردند،ايذاءهائى كه بى شباهت به آزار بعضى از مردم مدينه نسبت به پيامبر اسلام (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) نبود، و مانند پخش شايعات ونقل اكاذيب و نسبت ناروائى كه به همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دادند كهشرح آن در تفسير سوره نور (جلد 14 ذيل آيات 11 تا 20) گذشت و خرده گيريهائىكه در مورد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زينب داشتند و مزاحمتهائى كهدر خانه او و يا به هنگام صدا زدن نامؤ دبانه نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) ايجاد مى كردند. و اما نسبت دادن سحر و جنون و مانند اينها و يا عيوب بدنى هر چند در مورد موسى بوده ،اما تناسبى با خطاب يا ايها الذين آمنوا در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) ندارد، زيرا نه موسى (عليه السلام ) و نه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) را مؤ منان متهم به (سحر) و (جنون ) نكردند، و همچنين اتهام به عيوب بدنىبه فرض كه در مورد موسى (عليه السلام ) بوده و خداوند او را مبرا ساخت در موردپيامبر اسلام مصداقى در تاريخ نداشته است . به هر حال از اين آيه مى توان استفاده كرد كه هر گاه كسى در پيشگاه خدا وجيه و صاحبقدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى كه نسبتهاى ناروا به اومى دهند مى پردازد، تو پاك باش و وجاهت خود را در پيشگاه خدا حفظ كن ، او نيز به موقعپاكى تو را برملا مى سازد هر چند بدخواهان در متهم ساختن تو بكوشند. نظير اين معنى را در داستان يوسف صديق پاكدامن مى خوانيم كه چگونه خدا او را از تهمتبزرگ و خطرناك همسر عزيز مصر مبرا ساخت . و همچنين در مورد مريم مادر عيسى (عليهم السلام ) كه نوزاد شيرخوارش به پاكى اوگواهى داد و زبان بدخواهان بنى اسرائيل را كه سعى در متهم ساختن او داشتند بست . ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه اين خطاب مخصوص مؤ منان زمان پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبود، ممكن است كسانى بعد از او قدم به عرصه وجودبگذارند اما كارى كنند كه روح مقدسش آزرده شود، آئين او را كوچك بشمرند، زحمات او رابر باد دهند، مواريث او را به فراموشى بسپارند آنها نيزمشمول اين آيه خواهند بود. لذا در بعضى از روايات كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده مى خوانيم : آنهاكه على (عليه السلام ) و فرزندان او را آزار دادندمشمول اين آيه اند. آخرين سخن در تفسير آيه اينكه با توجه به حالات پيامبران بزرگ كه از زخم زبانجاهلان و منافقان در امان نبودند نبايد انتظار داشت كه افراد پاك و مؤ من هرگز گرفتاراينگونه اشخاص نشوند، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى گويد: ان رضا الناس لايملك و السنتهم لا تضبط: (خوشنودى همه مردم را نمى شود به دست آورد، و زبان مردمرا نمى توان بست )... امام در پايان اين حديث مى افزايد: (آيا موسى را متهم بهعيوبى نكردند؟ و آزار ندادند؟ تا اينكه خداوند او را تبرئه كرد). سخن حق بگوئيد تا اعمالتان اصلاح شود آيه بعد بهدنبال بحثهائى كه درباره شايعه پراكنان و موذيان بد زبان گذشت دستورى صادر مىكند كه در حقيقت درمان اين درد بزرگ اجتماعى است ، مى گويد: (اى كسانى كه ايمانآورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد، و سخن حق و درست بگوئيد) (يا ايها الذين آمنوا اتقواالله و قولوا قولا سديدا). قول (سديد) از ماده (سد) به معنى (محكم و استوار) وخلل ناپذير و موافق حق و واقع است ، سخنى است كه همچون يك سد محكم جلو امواج فسادو باطل را مى گيرد، و اگر بعضى از مفسران آنرا به معنى (صواب ) و بعضى بهمعنى (خالص بودن از كذب و لغو) يا (هماهنگ بودن ظاهر و باطن ) و يا (صلاحو رشاد) و مانند آن تفسير كرده اند همه به معنى جامع فوق برمى گردد. آيه بعد نتيجه (قول سديد) و سخن حق را چنين بيان مى فرمايد: (خداوند به خاطرتقوا و گفتار حق اعمال شما را اصلاح مى كند و گناهان شما را مى بخشد) (يصلح لكماعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم ). در حقيقت تقوا پايه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است ، و گفتار حق يكى ازعوامل مؤ ثر اصلاح اعمال ، و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است ، چرا كه ان الحسناتيذهبن السيئات (اعمال نيك گناهان را از بين مى برند) (سوره هود آيه 114). علماى اخلاق گفته اند: زبان پر بركتترين عضو بدن ، و مؤ ثرترين وسيله طاعت و هدايتو اصلاح است ، و در عين حال خطرناكترين و پر گناهترين عضو بدن محسوب مى شود، تاآنجا كه حدود سى گناه كبيره از همين عضو كوچك صادر مى گردد. در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : لايستقيمايمان عبد حتى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه : (ايمان هيچ بنده اىاز بندگان خدا به راستى نمى گرايد مگر اينكه قلبش مستقيم گردد، و قلبش مستقيمنمى شود مگر اينكه زبانش درست شود). جالب اينكه در حديث ديگرى از امام سجاد (عليه السلام ) آمده است كه (زبان هر انسانىهمه روز صبح از اعضاى ديگر احوالپرسى مى كند) و مى گويد: كيف اصبحتم ؟!چگونه صبح كرديد؟ همه آنها در پاسخ اين اظهار محبت زبان مى گويند: بخير ان تركتنا:(حال ما خوب است اگر تو بگذارى )! سپس اضافه مى كنند: تو را به خدا سوگند ما را رعايت كن ، انما نثاب بك و نعاقب بك :(ما به وسيله تو ثواب مى بينيم و يا مجازات مى شويم ). در اين زمينه روايات بسيار است كه همگى حاكى از اهميت فوق العاده نقش زبان و اصلاحآن در اصلاح اخلاق و تهذيب نفوس انسانى است و به هميندليل در حديثى مى خوانيم : ما جلس رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) على هذاالمنبر قط الا تلا هذه الاية : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا: (هرگزپيامبر بر منبرش ننشست مگر اينكه اين آيه را تلاوت فرمود: اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى را پيشه كنيد و سخن حق و درست بگوئيد). در پايان آيه مى افزايد: (هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند به فوز عظيمىنائل شده است ) (و من يطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظيما). چه رستگارى و پيروزى از اين برتر و بالاتر كهاعمال انسان پاك گردد، و گناهانش بخشوده شود و در پيشگاه خدا رو سفيد گردد؟! آيه و ترجمه
إ نا عرضنا الا مانة على السموت و الا رض والجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها و حملها الانسن إ نه كان ظلوما جهولا(72) ليعذب الله المنفقين و المنفقت و المشركين و المشركت و يتوب الله على المؤ منين و المؤ منت وكان الله غفورا رحيما(73)
|
ترجمه :
72 - ما امانت (تعهدتكليف ، مسئوليت و ولايت الهيه ) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضهداشتيم آنها از حمل آن ابا كردند و از آن هراس داشتند، اما انسان آنرا بر دوش كشيد!، اوبسيار ظالم و جاهل بود (قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد). 73 - هدف اين بود كه مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك (صفوفشان از مؤ منانمشخص گردد و آنها) را عذاب كند و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان با ايمان بفرستدخداوند همواره غفور و رحيم است . تفسير: حمل امانت الهى بزرگترين افتخار بشر اين دو آيه كه آخرين آيات سوره احزاب استمسائل مهمى را كه در اين سوره در زمينه ايمان ،عمل صالح ، جهاد، ايثار، عفت ، ادب ، و اخلاق آمده استتكميل مى كند، و نشان مى دهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيار ممتازى است كه مىتواند حامل رسالت عظيم الهى باشد، و اگر به ارزشهاى وجودى خودجاهل گردد چگونه بر خويشتن ظلم و ستم كرده و بهاسفل السافلين سقوط مى كند! نخست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده ، مى گويد:(ما امانت خود را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم ) (انا عرضنا الامانه علىالسموات و الارض و الجبال ). (اما اين موجودات عظيم و بزرگ عالم خلقت ازحمل اين امانت ابا كردند و اظهار ناتوانى نمودند و از اين كار هراس داشتند)! (فابين انيحملنها و اشفقن منها). بديهى است ابا كردن آنها از سر استكبار نبود آنچنانكه در مورد شيطان و خوددارى او ازسجده براى آدم مى خوانيم : (ابى و استكبر) (سوره بقره آيه 24): بلكه ابا كردنآنها تؤ ام با اشفاق يعنى ترس و هراس آميخته با توجه و خضوع بود. ولى در اين ميان انسان اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد (و اين امانت را بر دوشكشيد)! (و حملها الانسان ). ولى افسوس كه (از همان آغاز بر خويشتن ستم كرد، و قدر خود را نشناخت و آنچهشايسته حمل اين امانت بود انجام نداد) (انه كان ظلوما جهولا). مفسران بزرگ اسلام پيرامون اين آيه سخن بسيار گفته اند، و براى شكافتن حقيقت معنى(امانت ) تلاش بسيار كرده اند، و نظرات گوناگونى ابراز داشته اند كه بهترينآنها را با جستجوى قرائنى كه در خود آيه نهفته است بر مى گزينيم . اساسا در اين آيه پر محتوا روى پنج نقطه بايد تكيه كرد: 1 - منظور از (امانت ) امانت الهى چيست ؟ 2 - عرضه داشتن آنها بر آسمان و زمين و كوهها چه معنى دارد؟ 3 - چرا و چگونه اين موجودات از حمل اين امانت ابا كردند؟ 4 - چگونه انسان حامل اين بار امانت شد؟ 5 - چرا و چگونه او (ظلوم ) و (جهول ) بود؟! در مورد (امانت ) تفسيرهاى مختلفى ذكر شده از جمله : منظور از امانت (ولايت الهيه ) و كمال صفت عبوديت است كه از طريق معرفت وعمل صالح حاصل مى شود. منظور صفت (اختيار و آزادى اراده ) است كه انسان را از ساير موجودات ممتاز مى كند. مقصود (عقل ) است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عقاب است . منظور (اعضاء پيكر انسان ) است : چشم امانت الهى است كه بايد آنرا حفظ كرد و درطريق گناه مصرف ننمود، گوش و دست و پا و زبان هر كدام امانتهاى ديگرى هستند كهحفظ آنها واجب است . منظور (امانتهائى است كه مردم از يكديگر مى گيرند) و وفاى به عهدهاست . مقصود (معرفت الله ) است . منظور (واجبات و تكاليف الهى ) همچون نماز و روزه و حج است . اما با كمى دقت روشن مى شود كه اين تفسيرهاى مختلف با هم متضاد نيستند بلكه بعضىرا مى توان در بعضى ديگر ادغام كرد، بعضى به گوشه اى از مطلب نظر افكنده وبعضى به تمام . براى به دست آوردن پاسخ جامع ، بايد نظرى به انسان بيفكنيم ببينيم او چه دارد كهآسمانها و زمينها و كوهها فاقد آنند؟! انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مى تواند با استفاده از آن مصداق اتم(خليفة الله ) شود، مى تواند با كسب معرفت و تهذيب نفس و كمالات به اوج افتخاربرسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد. اين استعداد تواءم است با آزادى اراده و اختيار يعنى اين راه را كه از صفر شروع كرده وبه سوى بى نهايت مى رود با پاى خود و با اختيار خويش طى مى كند. آسمان و زمين و كوهها داراى نوعى معرفت الهى هستند، ذكر و تسبيح خدا را نيز مى گويند،در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اينها به صورت ذاتى و تكوينى واجبارى است ، و به همين دليل تكاملى در آن وجود ندارد. تنها موجودى كه قوس صعودى و نزوليش بى انتها است و به طور نامحدود قادر بهپرواز به سوى قله تكامل است ، و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مى دهد انساناست ، و اين است همان امانت الهى كه همه موجودات ازحمل آن سر باز زدند و انسان به ميدان آمد و يك تنه آن را بر دوش كشيد! لذا در آيه بعدمى بينيم انسانها را به سه گروه تقسيم مى كند، مؤ منان ، كفار، و منافقان . بنابراين در يك جمله كوتاه و مختصر بايد گفت : امانت الهى همان قابليتتكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، و رسيدن به مقام انسانكامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است . اما چرا از اين امر تعبير به (امانت ) شده با اينكه هستى ما، و همه چيز ما، امانت خداست ؟ اين به خاطر اهميت اين امتياز بزرگ انسانها است و گرنه باقى مواهب نيز امانتهاى الهىهستند، ولى در برابر آن اهميت كمترى دارند. در اينجا مى توان با تعبير ديگرى از اين امانت ياد كرد و گفت امانت الهى همان (تعهد وقبول مسئوليت ) است . بنابراين آنها كه امانت را صفت اختيار و آزادى اراده دانستند به گوشه اى از اين امانتبزرگ اشاره كرده اند، همانگونه آنها كه آن را تفسير به(عقل ) يا (اعضاء پيكر) و يا (امانتهاى مردم نسبت به يكديگر) و يا (فرائض وواجبات ) و يا (تكاليف به طور كلى ) تفسير نموده اند هر كدام دست به سوى شاخهاى از اين درخت بزرگ پربار دراز كرده ، و ميوهاى چيده اند. اما منظور از عرضه كردن اين امانت به آسمانها و زمين چيست ؟ آيا منظور اين است كه خداوند سهمى از عقل و شعور به آنها بخشيد، سپسحمل اين امانت بزرگ را به آنها پيشنهاد كرد؟ و يا اينكه منظور از عرضه كردن همان مقايسه نمودن است ؟ يعنى هنگامى كه اين امانت بااستعداد آنها مقايسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شايستگى خويش را براىپذيرش اين امانت بزرگ اعلام كردند. البته معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد، به اين ترتيب آسمانها و زمين و كوهها همه بازبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است . و از اينجا پاسخ سؤ ال سوم نيز روشن شد كه چرا و چگونه اين موجودات ازحمل اين امانت بزرگ ابا كردند و ترس آميخته با احترام نشان دادند. و از همينجا كيفيت حمل اين امانت الهى از ناحيه انسان روشن مى شود، چرا كه انسان آنچنانآفريده شده بود كه مى توانست تعهد و مسئوليت را بر دوش كشد و ولايت الهيه را پذيراگردد، و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبود لايزال سير كند، و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد. اما اينكه در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده اين امانت الهى به(قبول ولايت امير مؤ منان على (عليه السلام ) و فرزندش ) تفسير شده ، بخاطر آنستكه ولايت پيامبران و امامان شعاعى نيرومند از آن ولايت كليه الهيه است ، و رسيدن به مقامعبوديت و طى طريق تكامل جز با قبول ولايت اولياء الله امكان پذير نيست . در حديثى از امام على بن موسى الرضا مى خوانيم كه : هنگامى كه از تفسير آيه (عرضامانت ) سؤ ال كردند فرمود: الامانة الولاية ، من ادعاها بغير حق كفر (امانت همان ولايتاست كه هر كس به ناحق ادعا كند از زمره مسلمانان بيرون مى رود). در حديثى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال شد فرمود: الامانة الولاية ، و الانسان هو ابو الشرور المنافق : (امانت همان ولايت استو انسانى كه توصيف به ظلوم و جهول شده كسى است كه صاحب گناهان بسيار و منافقاست ). نكته ديگرى كه اشاره به آن در اينجا لازم به نظر مى رسد اين است كه : در ذيل آيه (172 سوره اعراف ) در مورد عالم ذر گفتيم چنين به نظر مى رسد كه گرفتنپيمان الهى بر توحيد از طريق فطرت و استعداد و نهاد آدمى بوده و عالم ذر نيز همينعالم استعداد و فطرت است . در مورد پذيرش امانت الهى نيز بايد گفت كه اين پذيرش يك پذيرش قرار دادى وتشريفاتى نبوده ، بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد. تنها سؤ الى كه باقى مى ماند مساله (ظلوم ) و(جهول ) بودن انسان است . آيا توصيف انسان به اين دو وصف كه ظاهر آن نكوهش و مذمت او است بخاطر پذيرش اينامانت بوده ؟! مسلما پاسخ اين سؤ ال منفى است ، چرا كه پذيرش اين امانت بزرگترين افتخار و امتيازانسان است ، چگونه ممكن است بخاطر قبول چنين مقام بلندى او را مذمت كرد؟ يا اينكه اين توصيفها به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خودشان وعدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است ، همان كارى كه از آغاز درنسل آدم به وسيله قابيل و خط قابليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد. انسانى كه او را از (كنگره عرش مى زنند صفير)، بنى آدمى كه تاج (كرمنا) برسرشان نهاده شده انسانهائى كه به مقتضاى انىجاعل فى الارض خليفه نماينده خدا در زمين هستند، بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجودملائك آسمان شد، چقدر بايد (ظلوم ) و (جهول ) باشد كه اين ارزشهاى بزرگ ووالا را به دست فراموشى بسپارد، و خود را در اين خاكدان اسير سازد، و در صف شياطينقرار گيرد، و به اسفل السافلين سقوط كند؟! آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهتريندليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است ، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز اين سلسله قرارداشت و از مقام عصمت برخوردار بود اعتراف مى كند كه بر خويشتن ستم كرده است ربناظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (سوره اعراف آيه 23). در حقيقت همان ترك اولى كه از او سر زد ناشى از فراموش كردن گوشه اى از عظمت اينامانت بزرگ بود! و به هر حال بايد اعتراف كرد كه انسان به ظاهر كوچك و ضعيف اعجوبه جهان خلقت استكه توانسته است بار امانتى را بر دوش كشد كه آسمانها و زمينها ازحمل آن عاجز شده اند، اگر مقام خود را فراموش نكند. آيه بعد در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است ، بيان اين واقعيت است كهافراد انسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند: منافقان ،مشركان و مؤ منان ، مى فرمايد: (هدف اين بوده است كه خداوند، مردان منافق و زنان منافق، و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و كيفر دهد، و نيز خداوند بر مردان با ايمان وزنان با ايمان رحمت فرستد و خداوند همواره غفور و رحيم است ) (ليعذب الله المنافقين والمنافقات و المشركين و المشركات و يتوب الله على المؤ منين و المؤ منات و كان اللهغفورا رحيما). در اينكه (لام ) در (ليعذب ) از نظر ادبيات عرب ، كدام لام است دواحتمال وجود دارد: نخست اينكه (لام غايت ) است كه براى بيان سرانجام چيزى ذكر مى شود بنابراينمفهوم آيه چنين است : (سرانجام حمل اين امانت اين شد كه گروهى راه نفاق بپويند وگروهى راه شرك و به خاطر خيانت در اين امانت الهى به عذاب او گرفتار شوند وگروهى اهل ايمان به خاطر اداى اين امانت و قيام به وظيفه خود در برابر آن ، مشمول رحمتش گردند. ديگر اينكه (لام علت ) است ، و جمله اى در تقدير مى باشد، بنابراين تفسير آيه چنيناست : (هدف از عرض امانت اين بوده كه همه انسانها در بوته آزمايش قرار گيرند، و هركس باطن خود را ظاهر كند و بر طبق استحقاق خود كيفر و پاداش بيند). در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : 1 - مقدم داشتن اهل نفاق ، بر مشركان به خاطر آن است كه منافق وانمود مى كند كه امانتداراست در حالى كه خائن است ، ولى مشرك ، خيانتش برملا است ، لذا منافق استحقاق بيشترىبراى عذاب دارد. 2 - مقدم داشتن اين دو گروه بر مؤ منان ممكن است به خاطر اين باشد كه آخر آيه گذشتهبا (ظلوم ) و (جهول ) پايان يافت ، و ظلوم وجهول متناسب با منافق و مشرك است منافق ، (ظالم ) است و مشركجهول . 3 - كلمه (الله ) يك بار در مورد عذاب منافقان و مشركان آمده ، يك بار درباره پاداشمؤ منان ، اين به خاطر آنست كه دو گروه اول يك سرنوشت دارند و حساب مؤ منان از آنهاجدا است . 4 - تعبير به توبه (بجاى پاداش ) در مورد مؤ منان ممكن است از اين جهت باشد كهبيشترين ترس مؤ منان از لغزشهائى است كه احيانا از آنها سر زده لذا به آنها اطمينان وآرامش مى دهد كه لغزشهايشان را مشمول عفو مى گرداند. يا به خاطر اين است كه توبه خداوند بر بندگان بازگشت او به رحمت است ، و مى دانيم در واژه رحمت همه مواهب و پاداشها نهفته است . 5 - توصيف پروردگار به (غفور) و (رحيم )، ممكن است درمقابل (ظلوم ) و (جهول ) باشد، و يا به تناسب ذكر توبه در مورد مردان و زنانبا ايمان . اكنون كه به فضل پروردگار به پايان سوره احزاب مى رسيم ذكر اين نكته را لازممى دانيم كه هماهنگى آغاز و انجام اين سوره قابل دقت و توجه است چرا كه اين سوره(سوره احزاب ) با مخاطب ساختن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تقواى الهى ونهى از اطاعت كافران و منافقان و تكيه بر عليم و حكيم بودن خداوند شروع شد، و باذكر بزرگترين مساله زندگانى بشر يعنىحمل امانت الهى ، و سپس تقسيم انسانها به سه گروه منافقان و كافران و مؤ منان و تكيهبر غفور و رحيم بودن خداوند پايان مى گيرد. و در ميان اين دو بحث ، بحثهاى فراوانى پيرامون اين سه گروه و طرز رفتار آنها با اينامانت الهى مطرح گرديد كه همه مكمل يكديگر و روشنگر يكديگر بودند. پروردگارا! ما را از كسانى قرار ده كه (مخلصانه ) امانت تو را پذيرا شدند، و(عاشقانه ) از آن پاسدارى كردند و به وظائف خويش در برابر آن قيام نمودند. خداوندا! ما را از مؤ منانى قرار ده كه مشمول غفران و رحمت تو شده اند نه از منافقان ومشركانى كه به خاطر (ظلوم ) و (جهول ) بودنشان مستحق عذاب گشتند. خداوندا! در اين عصر و زمان كه (احزاب ) كفر بار ديگر گرداگردمدينه (اسلام ) را گرفته اند، طوفان سهمگين خشم و غضبت را بر آنها بفرست ، وكاخهايشان را بر سرشان ويران كن ، و به ما آن استقامت و پايمردى عطا فرما كه در اينلحظات حساس همچون كوه بايستيم و از مدينه اسلام پاسدارى كنيم - آمين يا رب العالمين . پايان سوره احزاب 16/10/1362
|
|
|
|
|
|
|
|