بـدون شـك ذوق شـعـر، و هـنـر شـاعـرى مانند همه سرمايه هاى وجودى انسان در صورتىارزشـمـنـد اسـت كـه در يـك مـسـير صحيح به كار افتد و از آن بهره گيرى مثبت و سازندهشـود، امـا اگر به عنوان يك وسيله مخرب براى ويران كردن بنيان اعتقاد و اخلاق جامعه وتشويق به فساد و بى بند و بارى مورد استفاده واقع شود، و يا انسانها را به پوچى وبيهودگى و خيال پرورى سوق دهد، يا تنها يك سرگرمى بى محتوى تلقى گردد، بىارزش و حتى زيانبار است .
و بـا ايـن جـمله پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود كه بالاخره از آيات فوق چنين مى فهميمكـه شاعر بودن خوبست يا بد؟ زشت است يا زيبا؟ و اسلام با شعر موافق است يا مخالف؟.
پـاسخ اين سخن آن است كه ارزيابى اسلام در اين زمينه روى هدفها و جهتگيريها و نتيجهها است ، به گفته امير مؤ منان على (عليه السلام ) هنگامى كه گروهى از يارانش در يكىاز شـبـهـاى مـاه مـبـارك رمـضان به هنگام افطار، سخن به شعر و شاعران كشيدند، آنها رامخاطب ساخته فرمود: اعلموا ان ملاك امركم
الديـن ، و عـصـمتكم التقوى ، و زينتكم الادب ، و حصون اعراضكم الحلم : بدانيد ملاك كارشما دين است ، و مايه حفظ شما تقوى است زينت شما ادب و دژهاى محكم آبروى شما، حلم وبردبارى است .
اشاره به اينكه شعر وسيله اى است و معيار ارزيابى آن هدفى است كه شعر در راه آن بهكار گرفته مى شود.
امـا مـتاسفانه در طول تاريخ ادبيات اقوام و ملل جهان ، از شعر سوء استفاده فراوان شدهاست ، و اين ذوق لطيف الهى در محيطهاى آلوده آنچنان به ننگ كشيده شده است كه گاه از مؤثـرتـريـن عـوامـل فساد و تخريب بوده است ، مخصوصا در عصر جاهليت كه دوران انحطاطفكرى و اخلاقى قوم عرب بود، شعر و شراب و غارت همواره در كنار هم قرار داشتند!
ولى چـه كـسـى مـى تـوانـد ايـن حـقـيـقـت را انـكـار كـنـد كـه اشـعـار سـازنـده و هـدفدار درطـول تـاريـخ حماسه هاى فراوان آفريده است ، و گاه قوم و ملتى را در برابر دشمنانخـونخوار و ستمگر آنچنان بسيج كرده كه بى پروا از همه چيز بر صف دشمن زده و قلباو را شكافته اند.
در دورانـى كـه شـاهـد و نـاظر بارور شدن انقلاب اسلامى بوديم با چشم خود ديديم كهاشعار موزون و شعارهائى كه در قالب شعر ريخته مى شد چه شور و هيجان و جنبشى مىآفريد و چگونه خونها را در رگها به جوش مى آورد، و صفوف انسانها را به خروش وامـى داشـت ، و چـگـونـه اين اشعار كوتاه و ساده ، اما حماسى و هيجان انگيز لرزه بر اندامدشمن مى انداخت ، و پايه هاى كاخشان را متزلزل مى ساخت .
و نـيـز چـه كسى مى تواند انكار كند كه گاه يك شعر اخلاقى آنچنان در اعماق جان انساننفوذ مى كند كه يك كتاب بزرگ و پر محتوا كار آنرا انجام نمى دهد.
آرى همانگونه كه در حديث معروف از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده :
ان مـن الشـعـر لحـكمة ، و ان من البيان لسحرا: بعضى از اشعار، حكمت است ، و پاره اى ازسخنان ، سحر! گاهى اشعار غوغا به پا مى كند.
گاه كلمات موزون شاعرانه ، برندگى شمشير، و نفوذ تير را در قلب دشمن دارد، چنانكهدر حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم در مورد چنين اشعارىفـرمـود: و الذى نـفـس مـحـمـد بـيـده فـكـانـمـا تـنـضـهـونـهـمبالنيل !: به آن كسى كه جان محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در دست قدرت او است ،با اين اشعار گوئى تيرهائى به سوى آنها پرتاب مى كنيد!.
ايـن سـخـن را آنـجـا فـرمـود: كـه دشـمن با اشعار هجوآميزش براى تضعيف روحيه مسلمانانتلاش مى كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه در مذمت آنان و تقويتروحيه مؤ منين ، شعر بسرايند.
و در مـورد يـكـى از شـعـراى مـدافـع اسـلام فـرمـود: اهـجـهـم فـانجبرئيل معك !: آنها را هجو كن كه جبرئيل با تو است
مخصوصا هنگامى كه كعب بن مالك شاعر با ايمانى كه در تقويت اسلام شعر مى سرود ازپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) پـرسـيـد يـارسول الله درباره شعر، اين آيات مذمت آميز نازل شده ، چه كنم ؟ فرمود: ان المؤ من يجاهدبنفسه و سيفه و لسانه : مؤ من با جان و شمشير و زبانش در راه خدا جهاد مى كند.
از ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) نيز توصيف فراوانى درباره اشعار و شعراى با هدف ، ودعـا در حـق آنـان ، و جـايـزه فـراوان بـه آنـهـا، رسـيـده اسـت كـه اگـر بـخـواهـيـم بـهنقل
آنها بپردازيم سخن به درازا مى كشد.
ولى افـسـوس كـه در طـول تاريخ گروهى اين هنر بزرگ و ذوق لطيف ملكوتى را كه اززيـبـاتـريـن مـظـاهـر آفـريـنـش اسـت آلوده كـرده اند، و از اوج آسمان به حضيض ماديگرىسـقـوطـش دادنـد، آنـقـدر دروغ گـفـتـند كه ضرب المثل معروف احسنه اكذبه (بهترين شعردروغترين آن است ) به وجود آمد.
گـاه آن را در خـدمـت ظـالمـان و جـبـاران درآوردنـد و بـه خاطر صله ناچيزى آنچنان تملق وچـاپـلوسى كردند كه نه كرسى فلك را انديشه آنان به زير پاى نهاد تا بوسه برركاب قزل ارسلان زند!
و گـاه در وصـف عـيـش و شـراب و رسوائى و ننگ آنقدر پيش رفتند كه قلم از ذكر آن شرمدارد.
گاه آتش جنگهائى با اشعار خود برافروختند، و انسانها را براى غارت و كشتار به جانهم انداختند و صفحه زمين را از خون بى گناهان رنگين ساختند
ولى در مـقـابـل ، شـعـراى با ايمان و پر همتى بودند كه باج به فلك نمى دادند، و اينقـريـحـه مـلكـوتـى را در طـريـق آزادگـى انـسـانـهـا و پاكى و تقوا، و مبارزه با دزدان وغارتگران و جباران به كار گرفتند و به اوج افتخار رسيدند.
گاهى در دفاع از حق ، اشعارى گفتند كه با هر بيتى ، بيتى در جنت براى خود خريدند
و گاه در دورانهاى خفقان بارى كه حكام بيدادگر همچون بنى اميه و بنى عباس ، نفسها رادر سـيـنـه ها حبس كرده بودند با گفتن قصيده اى همچون قصيده مدارس آيات قلبها را جلادادند، و پرده هاى دروغ و تزوير را كنار
زدند، گوئى روح القدس اين اشعار را بر زبان آنها جارى مى ساخت .
و گـاه بـراى ايـجـاد حركت در توده هاى رنجديده كه احساس حقارت مى كردند اشعارى مىسرودند و شور و حماسه و هيجان مى آفريدند.
و قـرآن دربـاره ايـنـهـا مى گويد: الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا وانتصروا من بعد ما ظلموا.
جـالب ايـنـكـه ايـن گـروه از شـاعـران ، گـاهـى چنان آثار جاودانه اى از خود به يادگارگذاشتند كه پيشوايان بزرگ اسلام طبق بعضى از روايات ، مردم را به حفظ اشعار آنهاتـوصـيـه مـيـفـرمـودنـدچـنـانـكـه دربـاره اشـعـار عـبـدى از امـام صـادق (عـليـه السـلام )نقل شده كه فرمود: يا معشر الشيعة علموا اولادكم شعر العبدى ، فانه على دين الله : بهفرزندان خود، اشعار عبدى را بياموزيد كه او بر دين خدا است .
ايـن بـحـث را بـا يـكـى از اشعار معروف عبدى كه در زمينه خلافت و جانشينى پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سروده پايان مى دهيم :
و قالوا رسول الله ما اختار بعده |
اماما و لكنا لا نفسنا اخترنا! |
اقـمـنـا امـامـا ان اقـام عـلى الهـدى |
اطـعـنـا، و ان ضل الهداية قومنا! |
فقلنا اذا انتم امام امامكم |
بحمد من الرحمن تهتم و لا تهمنا |
و لكننا اخترنا الذى اختار ربنا |
لنا يوم خم ما اعتدينا و لا حلنا! |
و نحن على نور من الله واضح |
فيارب زدنا منك نورا و ثبتنا! |
: آنـهـا گـفـتـنـد رسـولخـدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى بعد از خود كسى را بهعنوان امام انتخاب نكرده است ولى ما خود انتخاب مى كنيم .
مـا امـامـى بـر مـى گـزيـنـيـم اگـر بر طريق هدايت بود اطاعتش مى كنيم ، و اگر از طريقگمراهى رفت او را صاف مى كنيم ! (و يا كنار مى گذاريم ).
ما به آنها گفتيم در اين صورت شما امام خود هستيد، شما سرگردان شديد و ما سرگرداننيستيم .
ولى مـا هـمـان را برگزيديم كه پروردگار ما براى ما روز غدير خم برگزيده و از آنكمترين انحراف و عدولى نخواهيم داشت .
ما بر نور واضح الهى هستيم ، پروردگارا بر نورانيت ما بيفزا و ما را ثابت قدم بدار.
3 - ذكر خدا
در آيـات فوق خوانديم كه يكى از ويژگيهاى شاعران با هدف اين است كه خدا را بسيارياد مى كنند.
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: مراد از ذكر كثير تسبيحفاطمه زهرا (سلام الله عليها) است (كه مشتمل بر تكبير و حمد و تسبيح است ).
و در حـديـث ديـگرى از همان امام (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يكى از سختترين ومـهـمـتـريـن امـورى كـه خدا بر خلق ، فرض كرده است ، ذكر كثير خدا است ، سپس فرمود:مـنـظـورم اين نيست كه سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر بگويند، اگرچـه ايـن هـم جـزئى از آن اسـت ، و لكـن : ذكـر الله عـنـد مـااحـل و حـرم ، فـان كان طاعة عمل بها، و ان كان معصية تركها: منظور ياد كردن خدا است بههـنـگـامـى كه انسان با حلال و حرام مواجه مى شود، اگر اطاعت خدا باشد آن را انجام دهد واگر معصيت باشد ترك گويد.
پـروردگـارا! قلب ما را از ياد خودت سرشار كن تا در هر جريانى آنچه رضاى تو استبرگزينيم و از آنچه موجب خشم و غضب تو است چشم بپوشيم .
خداوندا: زبان ما را گويا، قلم ما را توانا، و قلب ما را پر اخلاص گردان ، تا همه را درراه تو، و براى رضاى تو به كار گيريم - آمين رب العالمين .
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و عدد آيات آن 93 است
محتواى سوره نمل
ايـن سـوره - چـنـانـكـه گـفـتيم - در مكه نازل شده ، و معروف اين است بعد از سوره شعراءبوده است .
مـحـتـواى ايـن سـوره از نـظر كلى همان محتواى سوره هاى مكى است ، از نظر اعتقادى بيشترروى مـبـدء و مـعـاد تـكـيـه مـى كـنـد، و از قـرآن و وحى و نشانه هاى خدا در عالم آفرينش وچـگـونـگـى مـعـاد و رسـتـاخـيـز، سـخـن مـى گـويـد و از نـظـرمـسـائل عملى و اخلاقى ، بخش قابل ملاحظه اى از سرگذشت پنج پيامبر بزرگ الهى ، ومـبـارزات آنـهـا بـا اقوام منحرف بحث مى كند، تا هم دلدارى و تسلى خاطر براى مؤ منانىبـاشـد كـه مـخـصوصا در آن روز در مكه در اقليت شديد قرار داشتند، و هم هشدارى باشدبـراى مـشـركـان لجـوج و بـيـدادگر كه سرانجام كار خويش را در صفحه تاريخ طاغيانگذشته ببينند، شايد بيدار شوند و به خود آيند.
يـكـى از امـتـيـازات ايـن سوره بيان بخش مهمى از داستان سليمان و ملكه سباء و چگونگىايـمـان آوردن او بـه تـوحـيـد، و سـخن گفتن پرندگانى ، همچون هدهد، و حشراتى همچونمورچه ، با سليمان است .
اين سوره به خاطر همين معنى ، سوره نمل (مورچه ) ناميده شده ، و عجب اينكه در بعضى ازروايـات بـه نـام سـوره سـليمان آمده است ، (گاه سوره سليمان و گاه مورچه !) و چنانكهخـواهيم ديد اين نامگذاريها بسيار حساب شده است ، اين نامگذاريها كه از تعليمات پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سرچشمه مى گرفته ، گاهى بيانگر واقعيات مهمى استكه در شرايط عادى ، مردم از آن غافلند.
ضمنا اين سوره از علم بى پايان پروردگار، و نظارت او بر همه چيز در عالم هستى ، وحـاكـميت او در ميان بندگان كه توجه به آن ، اثر تربيتى فوق العاده اى در انسان داردسخن مى گويد.
ايـن سـوره بـا بشارت شروع مى شود، و با تهديد پايان مى يابد، بشارتى كه قرآنبـراى مـؤ مـنـان آورده ، و تـهـديـد بـه ايـنـكـه خـداونـد ازاعمال شما بندگان غافل نيست .
فضيلت سوره نمل
در حـديـثـى از پـيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است : من قرءطـس سـليـمـان كـان له من الاجر عشر حسنات ، بعدد من صدق سليمان ، و كذب به ، و هود وشعيب و صالح و ابراهيم و يخرج من قبره و هو ينادى لا اله الا الله :
هر كس سوره طس سليمان (سوره نمل ) را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه سليمان راتصديق و يا تكذيب كردند، و همچنين هود و شعيب و صالح و ابراهيم را، ده حسنه به او مىدهد، و به هنگام رستاخيز كه از قبرش بيرون مى آيد نداى لا اله الا الله سر مى دهد.
هر چند در اين سوره ، سخن از موسى و سليمان و داود و صالح و لوط است و سخنى از هودو شـعـيـب و ابـراهيم به ميان نيامده ، ولى از اين جهت كه همه انبياء از نظر دعوت يكسانند،اين تعبير جاى تعجب نيست .
در حـديـث ديـگـرى از امـام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هر كس طواسين ثلاث (سورهشـعـراء و نمل و قصص كه همه با طس شروع شده اند) را در شب جمعه بخواند از اولياءالله خواهد بود، و در جوار او و سايه لطف و حمايتش قرار مى گيرد.
آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم طس تلك ءايت القرءان و كتاب مبين(1) هدى و بشرى للمؤ منين(2) الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم بالاخرة هم يوقنون(3) إ ن الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم أ عمالهم فهم يعمهون(4) أ ولئك الذين لهم سوء العذاب و هم فى الاخرة هم الا خسرون(5) و إ نك لتلقى القرءان من لدن حكيم عليم(6)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - طس ، اين آيات قرآن ، و كتاب مبين است .
2 - وسيله هدايت و بشارت براى مؤ منان است .
3 - هـمـان كـسـانـى كـه نـمـاز را بـر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقيندارند.
4 - كـسـانى كه ايمان به آخرت ندارند اعمال (سوء) آنها را براى آنان زينت مى دهيم بهطورى كه آنها سرگردان مى شوند.
5 - آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه عـذاب بـد (و دردنـاك ) بـراى آنـهـا اسـت و آنـهـا در آخـرتزيانكارترين مردمند.
6 - و بطور مسلم اين قرآن از سوى حكيم و دانائى بر تو القا مى شود.
تفسير:
قرآن از سوى حكيم دانائى است
بـاز در آغـاز ايـن سـوره به حروف مقطعه قرآن برخورد مى كنيم ، و با توجه به اينكهبـلافـاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مى گويد به نظر مى رسد كه يكى از اسرارآن ايـن بـاشـد كـه ايـن كـتـاب بـزرگ و آيـات مـبـيـن از حـروف سـاده الفـبـاءتـشكيل يافته ، و زيبنده ستايش آن آفريدگارى است كه چنين اثر بديعى را از چنان موادسـاده اى بـه وجـود آورده ، و مـا در ايـن زمـيـنـه بـحـثـهـاى مـشـروحـى در آغاز سوره بقره وآل عمران و اعراف داشته ايم ، (به جلد اول و دوم و ششم تفسير نمونه مراجعه كنيد).
سپس مى افزايد: اين آيات قرآن و كتاب مبين است (تلك آيات القرآن و كتاب مبين ).
اشـاره بـه دور (با لفظ تلك ) براى بيان عظمت اين آيات آسمانى است و تعبير به مبينتاكيدى است بر اينكه قرآن ، هم آشكار است و هم آشكار
كننده حقايق .
گـر چـه بـعـضـى از مـفسران احتمال داده اند كه تعبير به قرآن و كتاب مبين اشاره به دومـعنى جداگانه باشد، و دومى لوح محفوظ را بيان مى كند ولى ظاهر آيه نشان مى دهد كههر دو بيان يك واقعيت است يكى در لباس الفاظ و تلاوت ، و ديگرى در لباس نوشتن وكتابت .
در دومين آيه مورد بحث ، دو توصيف ديگر براى قرآن بيان شده قرآنى كه مايه هدايت ، ووسيله بشارت براى مؤ منان است (هدى و بشرى للمؤ منين ).
هـمـان كـسـانـى كـه نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين دارند(الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و بالاخرة هم يوقنون ).
و به اين ترتيب ، هم اعتقاد آنها به مبدء و معاد محكم است ، و هم پيوندشان با خدا و خلق ،بنابراين اوصاف فوق اشاره اى به اعتقاد كامل و برنامه عملى جامع آنها است .
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر اين گروه از مؤ منان ، هم از نظر مبانى اعتقادى وهم عملى راه صاف را برگزيده اند ديگر چه نيازى است كه قرآن براى هدايت آنها بيايد.
ولى با توجه به اينكه هدايت داراى مراحل مختلف است كه هر مرحله اى مقدمه اى است براىبالاتر، و بالاتر، پاسخ اين سؤ ال ، روشن مى شود.
بعلاوه تداوم هدايت خود مساله مهمى است و همان چيزى است كه ما شب
و روز در نـمـازهـاى خـود بـا گفتن اهدنا الصراط المستقيم از خدا مى خواهيم كه ما را در اينمسير ثابت دارد و تداوم بخشد كه بى لطف او اين تداوم ممكن نيست .
از اين گذشته ، استفاده از آيات قرآن و كتاب مبين ، تنها براى كسانى ميسر است كه روححـقـيـقـت طـلبـى و حـق جـوئى در آنـهـا بـاشـد، هـر چـنـد هـنـوز بـه هـدايـتكامل نرسيده باشند، و اگر مى بينيم در يكجا قرآن مايه هدايت پرهيزگاران معرفى شده(بـقـره آيـه 2) و در جـاى ديـگـر مـايـه هـدايـت مـسـلمـيـن (سـورهنـحـل آيـه 102) و در ايـنـجـا مـايـه هـدايـت مـؤ مـنـيـن ، يـك دليـلش هـمـيـن اسـت كـهلااقـل تـا مـرحـله اى از تـقـوى و تـسـليـم و ايـمـان بـه واقـعـيـتـهـا دردل انـسـان نـبـاشـد بـه دنـبـال حق نمى رود، و از نور اين كتاب مبين ، بهره نمى گيرد كهقابليت محل نيز شرط است .
از همه اينها گذشته ، هدايت و بشارت توأ م با يكديگر تنها براى مؤ منان است و ديگرانرا چنين بشارتى نيست .
و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود كـه اگـر در بـعضى از آيات قرآن ، هدايت به طور وسيع وگسترده براى عموم مردم شمرده است (هدى للناس ) (بقره - 185) منظور همه كسانى استكه زمينه مساعدى براى پذيرش حق دارند، و گرنه لجوجان متعصب و سرسخت ، كوردلانىهـسـتـنـد كـه اگر بجاى يك خورشيد هزاران آفتاب بر آنها بتابد، كمترين بهره اى از آننمى گيرند.
سـپـس بـه بـيـان حـال گـروهـى كـه در نقطه مقابل مؤ منان قرار دارند پرداخته و يكى ازخـطـرنـاكـتـريـن حـالاتـشـان را چـنـيـن بازگو مى كند: كسانى كه ايمان به آخرت ندارنداعـمـال سـوئشـان را بـراى آنـهـا زيـنت مى دهيم و در طريق زندگى حيران و سرگردان مىشوند (ان الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون ).
آلودگـى در نـظر آنها پاكى ، زشتيها نزد آنها زيبا، پستيها افتخار، و بدبختيها و سيهروزيها سعادت و پيروزى محسوب مى شود.
آرى چنين است حال كسانى كه در طريق غلط گام مى نهند و بر آن ادامه مى دهند، واضح استوقـتـى انـسـان كـار زشـت و نـادرستى را انجام داد تدريجا قبح و زشتيش در نظر او كم مىشـود، و بـه آن عادت مى كند، پس از مدتى كه به آن خو گرفت توجيهاتى براى آن مىتراشد، كم كم به صورت زيبا و حتى به عنوان يك وظيفه در نظرش جلوه مى كند، و چهبـسـيـارنـد افـراد جـنـايـتـكـار و آلوده اى كـه بـه راسـتـى بـهاعمال خود افتخار مى كنند و آن را نقطه مثبتى مى شمرند.
ايـن دگـرگـونـى ارزشها، و بهم ريختن معيارها در نظر انسان ، كه نتيجه اش سرگردانشدن در بيراهه هاى زندگى است از بدترين حالاتى است كه به يك انسان دست مى دهد.
جالب اينكه در آيه مورد بحث و يكى ديگر از آيات قرآن (انعام - 108) اين تزيين به خدانـسـبـت داده شـده اسـت ، در حـالى كـه در هـشـت مـورد بـه شيطان ، و در ده مورد به صورتفعل مجهول (زين ) آمده است ، و اگر درست بينديشيم همه بيانگر يك واقعيت است .