بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 10, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMUNE01 -
     NEMUNE02 -
     NEMUNE03 -
     NEMUNE04 -
     NEMUNE05 -
     NEMUNE06 -
     NEMUNE07 -
     NEMUNE08 -
     NEMUNE09 -
     NEMUNE10 -
     NEMUNE11 -
     NEMUNE12 -
     NEMUNE13 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

درست است كه در سرزمين حجاز، اعراب بيابان گرد فراوان بودند، ولى پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم ) از مكه كه در آن موقع شهر نسبتا بزرگى بود برخاستو نيز درست است كه شهر كنعان در برابر سرزمين مصر كه يوسف در آن حكومت مى كردچندان اهميتى نداشت و به همين دليل ، يوسف در باره آن تعبير به بدو كرد، ولى مى دانيمكه يعقوب پيامبر الهى و فرزندانش هرگز بيابانگرد و بيابان نشين نبودند، بلكه درشهر كوچك كنعان زندگى داشتند.
سپس اضافه مى كند براى اينكه اينها بدانند سرانجام مخالفتهايشان با دعوت تو كهدعوت به سوى توحيد است چه خواهد بود، خوبست بروند و آثار پيشينيان را بنگرند،آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود؟ (افلم يسيروافى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ).
كه اين (سير در ارض ) و گردش در روى زمين ، مشاهده آثار گذشتگان ، و ويرانىقصرها و آباديهائى كه در زير ضربات عذاب الهى در هم كوبيده شد بهترين درس رابه آنها مى دهد، درسى زنده ، و محسوس ، و براى
همگان قابل لمس !
و در پايان آيه مى فرمايد: و سراى آخرت براى پرهيزكاران مسلما بهتر است (و لدارالاخرة خير للذين اتقوا).
آيا تعقل نمى كنيد و فكر و انديشه خويش را به كار نمى اندازيد (افلا تعقلون ).
چرا كه اينجا سرائى است ناپايدار و آميخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجاسرائى است جاودانى و خالى از هر گونه رنج و ناراحتى .
در آيه بعد اشاره به يكى از حساس ترين و بحرانى ترين لحظات زندگى پيامبرانكرده ، مى گويد: پيامبران الهى در راه دعوت به سوى حق ، همچنان پافشارى داشتند واقوام گمراه و سركش همچنان به مخالفت خود ادامه مى دادند تا آنجا كه پيامبران از آنهامايوس ‍ شدند، و گمان بردند كه حتى گروه اندك مؤ منان به آنها دروغ گفته اند، وآنان در مسير دعوت خويش تنهاى تنها هستند، در اين هنگام كه اميد آنها از همه جا بريدهشد، نصرت و پيروزى از ناحيه ما فرا رسيد، و هر كس را مى خواستيم و شايسته مىديديم ، نجات مى داديم (حتى اذ استيئس الرسل و ظنوا انهم قد كذبوا جائهم نصرنا فنجىمن نشاء).
و در پايان آيه مى فرمايد: عذاب و مجازات ما از قوم گنهكار و مجرم ، بازگردانده نمىشود. (و لا يرد باسنا عن القوم المجرمين ).
اين يك سنت الهى ، كه مجرمان پس از اصرار بر كار خود و بستن تمام درهاى هدايت بهروى خويشتن و خلاصه پس از اتمام حجت ، مجازاتهاى الهى
به سراغشان مى آيد و هيچ قدرتى قادر بر دفع آن نيست .
در تفسير آيه فوق و اينكه جمله ظنوا انهم قد كذبوا بيانحال چه گروهى را مى كند در ميان مفسران گفتگو است .
آنچه در بالا گفتيم تفسيرى است كه بسيارى از بزرگان علماى تفسير آن را برگزيدهاند و خلاصه اش اين است كه كار پيامبران به جائى مى رسيد كه گمان مى كردند همهمردم بدون استثناء آنها را تكذيب خواهند كرد، و حتى گروهى از مؤ منان كه اظهار ايمان مىكنند آنها نيز در عقيده خود ثابت قدم نيستند!.
اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كهفاعل ظنوا، مؤ منان است يعنى مشكلات و بحرانها بحدى بود كه ايمان آورندگان ، چنين مىپنداشتند نكند وعده نصرت و پيروزى كه پيامبران داده اند خلاف باشد؟! و اين سوء ظن وتزلزل ناشى از آن براى افرادى كه تازه ايمان آورده اند چندان بعيد نيست .
بعضى نيز تفسير سومى براى آيه ذكر كرده اند كه خلاصه اش اين است : پيامبرانبدون شك ، بشر بودند هنگامى كه در طوفانى ترين حالات قرار مى گرفتند، همانحالتى كه كارد به استخوانشان مى رسيد و تمام درها ظاهرا به روى آنها بسته مى شدو هيچ راه گشايشى به نظر نمى رسيد، و ضربات طوفانهاى حوادث پيوسته آنها رادرهم مى كوبيد و فرياد مؤ منانى كه كاسه صبرشان لبريز شده بود مرتبا در گوشآنها نواخته مى شد، آرى در اين حالت در يك لحظه ناپايدار به مقتضاى طبع بشرى اينفكر، بى اختيار به مغز آنها مى افتاد كه نكند وعده پيروزى خلاف از آب درآيد! و يااينكه ممكن است وعده پيروزى مشروط به شرائطى باشد كهحاصل نشده باشد، اما بزودى بر اين فكر پيروز مى شدند و آنرا از صفحه خاطر دورمى كردند و برق اميد در دل آنها مى درخشيد و بهدنبال آن ، طلائع پيروزى آشكار مى شد.
شاهد اين تفسير را از آيه 214 سوره بقره گرفته اند... حتىيقول الرسول و الذين آمنوا معه متى نصر الله : اقوام پيشين آنچنان در تنگناى باساء وضراء قرار مى گرفتند و بر خود مى لرزيدند، تا آنجا كه پيامبرشان و آنها كه با اوايمان آورده بودند، صدا مى زدند كجاست يارى خدا؟ ولى به آنها پاسخ داده مى شد الا اننصر الله قريب : پيروزى خدا نزديك است .
ولى جمعى از مفسران همانند طبرسى در مجمع البيان و فخر رازى در تفسير كبير، بعد ازذكر اين احتمال ، آن را بعيد شمرده اند، چرا كه اين مقدار هم از مقام انبياء دور است ، و بههر حال صحيحتر همان تفسير نخست است .
آخرين آيه اين سوره محتواى بسيار جامعى دارد، كه تمام بحثهائى كه در اين سوره گذشتبطور فشرده در آن جمع است و آن اينكه در سرگذشت يوسف و برادرانش و انبياء ورسولان گذشته و اقوام مؤ من و بى ايمان ، درسهاى بزرگ عبرت براى همه انديشمنداناست (لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب )
آئينه اى است كه مى توانند در آن ، عوامل پيروزى و شكست ، كاميابى و ناكامى ،خوشبختى و بدبختى ، سربلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد، وآنچه بى ارزش است ، در آن ببيند، آئينه اى كه عصاره تمام تجربيات اقوام پيشين ورهبران بزرگ در آن بچشم مى خورد، و آئينه اى كه مشاهده آن عمر كوتاه مدت هر انسان رابه اندازه عمر تمام بشريت طولانى مى كند!.
ولى تنها الوا الالباب و صاحبان مغز و انديشه هستند كه توانائى مشاهده اين نقوشعبرت را بر صفحه اين آئينه عجيب دارند.
و بدنبال آن اضافه مى كند: آنچه گفته شد يك افسانه ساختگى و داستان خيالى ودروغين نبود (ما كان حديثا يفترى ).
اين آيات كه بر تو نازل شده و پرده از روى تاريخ صحيح گذشتگان برداشته
ساخته مغز و انديشه تو نيست ، بلكه يك وحى بزرگ آسمانى است ، كه كتباصيل انبياى پيشين را نيز تصديق و گواهى مى كند (و لكن تصديق الذى بين يديه ).
به علاوه هر آنچه انسان به آن نياز دارد، و در سعادت وتكامل او دخيل است ، در اين آيات آمده است (و تفصيلكل شى ء).
و به همين دليل مايه هدايت جستجوگران و مايه رحمت براى همه كسانى است كه ايمان مىآورند (و هدى و رحمة لقوم يؤ منون ).
آيه فوق گويا مى خواهد به اين نكته مهم اشاره كند كه داستانهاى ساختگى زيبا ودل انگيز بسيار است و هميشه در ميان همه اقوام ، افسانه هاى خيالى جالب فراوان بودهاست ، مبادا كسى تصور كند سرگذشت يوسف و يا سرگذشت پيامبران ديگر كه در قرآنآمده از اين قبيل است .
مهم اين است كه اين سرگذشتهاى عبرت انگيز و تكان دهنده همه عين واقعيت است و كمترينانحراف از واقعيت و عينيت خارجى در آن وجود ندارد، و به هميندليل تاثير آن فوق العاده زياد است .
چرا كه مى دانيم افسانه هاى خيالى هر قدر، جالب و تكان دهنده ، تنظيم شده باشند،تاثير آنها در برابر يك سرگذشت واقعى ناچيز است زيرا:
اولا هنگامى كه شنونده و خواننده به هيجان انگيزترين لحظات داستان مى رسد و مى رودكه تكانى بخورد، ناگهان اين برق در مغز او پيدا مى شود كه اين يكخيال و پندار بيش نيست !
ثانيا - اين سرگذشتها در واقع بيانگر فكر طراح آنهاست ، او است كه عصاره افكار وخواسته هايش را در چهره و افعال قهرمان داستان مجسم مى كند، و بنابراين چيزى فراتراز فكر يك انسان نيست ، و اين با يك واقعيت عينى فرق بسيار دارد و نمى تواند بيش ازموعظه و اندرز گوينده آن بوده باشد، اما تاريخ
واقعى انسانها چنين نيست ، پر بار و پر بركت و از هر نظر راهگشا است .
پايان سوره يوسف پروردگارا چشمى بينا و گوشى شنوا و قلبى دانا به ما مرحمت كن، تا بتوانيم در سرگذشت پيشينيان راههاى نجات خود را از مشكلاتى كه اكنون در آنغوطه وريم بيابيم .
خداوندا! به ما ديدهاى تيزبين ده تا عاقبت زندگى اقوامى را كه پس از پيروزى بهخاطر اختلاف و پراكندگى گرفتار دردناكترين شكستها شدند ببينيم و از آن راهى كهآنها رفتند نرويم .
بار الها! آنچنان نيت خالصى به ما عطا كن كه پا بر سر ديو نفس بگذاريم و آنچنانمعرفتى كه با پيروزى مغرور نشويم ، و آنچنان گذشتى كه اگر ديگرى كارى رابهتر از ما انجام مى دهد به او واگذار كنيم .
كه اگر اينها را به ما مرحمت كنى مى توانيم بر همه مشكلات پيروز شويم ، و چراغاسلام و قرآن را در دنيا روشن و زنده نگهداريم .



سوره رعد


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و 43 آيه است
محتواى سوره رعد
همانگونه كه قبلا هم گفتهايم ، سوره هاى مكى چون در آغاز دعوت پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) و به هنگام درگيرى شديد با مشركاننازل شده است غالبا پيرامون مسائل عقيدتى مخصوصا دعوت به توحيد و مبارزه باشرك و اثبات معاد سخن مى گويد، در حالى كه سوره هاى مدنى كه پس از گسترشاسلام و تشكيل حكومت اسلامى نازل گرديد، پيرامون احكام ومسائل مربوط به نظامات اجتماعى ، طبق نيازمنديهاى جامعه بحث مى كند.
سوره مورد بحث (سوره رعد) كه از سوره هاى مكى است نيز همين برنامه را تعقيب كرده استو پس از اشاره به حقانيت و عظمت قرآن ، به بيان آيات توحيد و اسرار آفرينش كهنشانه هاى ذات پاك خدا هستند مى پردازد.
گاهى از برافراشتن آسمانهاى بيستون ، سخن مى گويد و زمانى از تسخير خورشيد وماه به فرمان خدا.
گاه از گسترش زمين و آفرينش كوهها و نهرها و درختان و ميوه ها، و زمانى از پرده هاى آرامبخش شب كه روز را مى پوشاند.
گاه دست مردم را مى گيرد و به ميان باغهاى انگور و نخلستان و لابلاى زراعتها مى برد،و شگفتى هاى آنها را بر مى شمرد.
سپس به بحث معاد و زندگى نوين انسان و دادگاهعدل پروردگار مى پردازد. و اين مجموعه معرفى مبدء و معاد را، با بيان مسئوليتهاى مردمو وظائفشان و اينكه هر گونه تغيير و دگرگونى در سرنوشت آنها، بايد از ناحيه
خود آنان شروع شود تكميل مى كند.
دگر بار به مساله توحيد باز مى گردد، و از تسبيح رعد و وحشت آدميان از برق وصاعقه ، بحث مى كند، و زمانى از سجده آسمانيان و زمينيها در برابر عظمت پروردگار.
سپس براى اينكه چشم و گوشها را بگشايد و انديشه ها را بيدار كند، و بى خاصيتبودن بتهاى ساخته و پرداخته دست بشر را روشن سازد، آنها را دعوت به انديشه وتفكر مى كند و براى شناخت حق و باطل ، مثال ميزند، مثالهائى زنده و محسوس ، و براىهمه قابل درك .
و از آنجا كه ثمره نهائى ايمان به توحيد و معاد، همان برنامه هاى سازنده عملى است بهدنبال اين بحثها، مردم را به وفاى به عهد وصله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهانو آشكار و ترك انتقام جوئى دعوت مى كند.
دگر بار به آنها نشان مى دهد كه زندگى دنيا ناپدار است ، و آرامش و اطمينان جز درسايه ايمان به خدا حاصل نمى شود.
و سرانجام دست مردم را مى گيرد و به اعماق تاريخ مى كشاند و سرگذشت دردناك اقوامياغى و سركش گذشته و آنهائى كه حق را پوشاندند يا مردم را از حق باز داشتند بطورمشخص نشان مى دهد، و با تهديد كردن كفار با تعبيراتى تكان دهنده سوره را پايان مىبخشد.
بنابراين سوره رعد، از عقايد و ايمان ، شروع مى شود و بهاعمال و برنامه هاى انسان سازى پايان مى يابد.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


المر تلك ايت الكتب و الذى انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا يؤ منون(1)
الله الذى رفع السموت بغير عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشمس والقمر كل يجرى لا جل مسمى يدبر الامر يفصل الايت لعلكم بلقاء ربكم توقنون(2)
و هو الذى مد الارض و جعل فيها روسى و انهرا و منكل الثمرت جعل فيها زوجين اثنين يغشى اليل النهار ان فى ذلك لايت لقوم يتفكرون(3)
و فى الارض قطع متجورت و جنت من اعنب و زرع ونخيل صنوان و غير صنوان يسقى بماء وحد ونفضل بعضها على بعض فى الاكل ان فى ذلك لايت لقوم يعقلون(4)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - المر - اينها آيات كتاب (آسمانى ) است ، و آنچه از طرف پروردگار بر تونازل شده حق است ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند.
2 - خدا همان كسى است كه آسمان را - بدون ستونى كهقابل رؤ يت باشد - آفريد سپس
بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را بدست گرفت ) و خورشيد و ماه را مسخرساخت كه هر كدام تا زمان معينى حركت دارند كارها را او تدبير مى كند آيات را (براىشما) تشريح مى نمايد تا به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد
3 - و او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوهها و نهرهائى قرار داد و از تمام ميوه هادر آن دو جفت آفريد (پرده سياه ) شب را بر روز مى پوشاند، در اينها آياتى است براىآنها كه تفكر مى كنند.
4 - و در روى زمين قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند و باغهائى از انگور،و زراعت ، و نخلها، كه گاهى بر يك پايه مى رويند و گاهى بر دو پايه ، همه آنها ازيك آب سيراب مى شوند و با اينحال بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترىمى دهيم ، در اينها نشانه هائى است براى آنها كهعقل خويش را بكار مى گيرند.
تفسير :
نشانه هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان
بار ديگر به حروف مقطعه قرآن كه در 29 سوره آمده است ، در آغاز اين سوره برخوردمى كنيم ، منتها حروف مقطعهاى كه در اينجا ذكر شده ، در واقع تركيبى است از (الم )كه در آغاز چند سوره آمده و (الر) كه در آغاز چند سوره ديگر بيان شده ، و در واقعاين سوره تنها سورهاى است كه در آغاز آن (المر) ديده مى شود، و از آنجا كه به نظرمى رسد حروف مقطعه آغاز هر سوره پيوند مستقيمى با محتواى آن سوره دارد،محتمل است اين تركيب كه در آغاز سوره رعد است اشاره به اين باشد كه محتواى سوره(رعد) جامع محتواى هر دو گروه از سوره هائى است كه با (الم ) و (الر) آغاز مىشود، و اتفاقا دقت در محتواى اين سوره ها اين موضوع را تاييد مى كند.
در باره تفسير حروف مقطعه قرآن تاكنون در آغاز سوره هاى بقره وآل
عمران و اعراف ، بحثهاى مشروحى داشتهايم ، كه نيازى به تكرار آنها نمى بينيم .
به هر حالنخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى گويد:
(اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است ) (تلك آيات الكتاب )
(و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است ) (و الذىانزل اليك من ربك الحق ).
و جاى هيچگونه شك و ترديد در آن ديده نمى شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهانآفرينش و روابط آن با انسانها مى باشد.
حقى است كه با باطل آميخته نشده و به همين دليل نشانه هاى حقانيتش از چهره اش هويدااست ، و نياز به استدلال بيشترى ندارد.
(اما با اين همه ، مردم بوالهوس و نادان كه اكثريت راتشكيل مى دهند به اين آيات ايمان نمى آورند) (و لكن اكثر الناس لا يؤ منون ).
چرا كه اگر انسان را به حال خودش وا گذارند و پيروى معلمىپاكدل را كه در مسير زندگى ، هدايت و تربيتش كند نپذيرد و همچنان در پيروى از هوسهاآزاد باشد، غالبا راه را گم كرده ، به بيراهه مى رود.
اما اگر مربيان الهى و هاديان راه حق ، امام و پيشواى آنها باشند و او خود را در اختيارشانبگذارد، اكثريت به راه حق مى روند.
سپس به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه هاى خدا در جهان آفرينش مىپردازد، و انسان خاكى را در پهنه آسمانها به گردش وا مى دارد، و اين كرات با عظمت ونظام و حركت و اسرار آن را به او نشان مى دهد، تا به قدرت بى پايان و حكمت بىانتهايش ‍ پى برد، و چه زيبا مى گويد:
خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى بينيد بدون ستون بر پا داشت يا آنها را باستونهاى نامرئى بر افراشت (الله الذى رفع السماوات بغير عمد ترونها)
براى جمله (بغير عمد ترونها) دو تفسير گفته اند: نخست اينكه همانگونه كه مىبينيد آسمان ، بيستون است (گوئى در اصل چنين بوده ، ترونها بغير عمد)
ديگر اينكه (ترونها)، صفت براى (عمد) بوده باشد كه معنيش چنين است ، آسمانهارا بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است ، كه لازمه آن وجود ستونى براىآسمان است ، اما ستونى نامرئى !.
و اين همان است كه از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) در حديث حسين بن خالدآمده است ، او مى گويد از امام ابى الحسن الرضا (عليهالسلام ) پرسيدم ، اينكه خداوندفرموده و السماء ذات الحبك (سوگند به آسمان كه داراى راههاست ) يعنى چه ، فرمود:اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد... حسين بن خالد مى گويد عرض كردم چگونه مىتواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد آسمانها بيستوناست ، امام فرمود: سبحان الله ، اليس الله يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى ،فقال ثم عمد و لكن لا ترونها: عجيب است ، آيا خداوند نمى فرمايد بدون ستونى كهقابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى ، فرمود: پس ستونهائى هست و ليكن شما آنرا نمىبينيد.
اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است ، پرده از روى يك حقيقت علمىبرداشته كه در زمان نزول آيات ، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئتبطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى كرد،و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند وطبعا هيچكدام معلق و بيستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت ، ولى حدود هزارسال بعد از نزول اين آيات ، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى ،به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاهخود، معلق و ثابتند، بى آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاىخود ثابت ميدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد وديگرى مربوط به حركت آنهاست .
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى ، كرات آسمان را در جاى خودنگه داشته است .
حديثى كه از امير مؤ منان على (عليهالسلام ) در اين زمينهنقل شده بسيار جالب است ، طبق اين حديث امام فرمود: هذه النجوم التى فى السماء مدائنمثل المدائن الذى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور.
: (اين ستارگانى كه در آسمانند، شهرهائى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هرشهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است ).
آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روزبراى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا
مى شد؟
سپس مى فرمايد: (خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاى بيستون كه نشانه بارز عظمتو قدرت بى انتهاى او است ، بر عرش استيلا يافت ، يعنى حكومت عالم هستى را بدستگرفت ) (ثم استوى على العرش )
درباره معنى (عرش ) و تسلط خداوند بر آن در سوره اعرافذيل آيه 54 به قدر كافى بحث شده است .
بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماهمى گويد: (او كسى است كه خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت ) (وسخر الشمس و القمر).
چه تسخيرى از اين بالاتر كه همه اينها سر بر فرمان او هستند، و خدمتگذار انسانها وهمه موجودات زنده اند. نور ميپاشند، جهانى را روشن ميسازند، بستر موجودات را گرم نگهميدارند، موجودات زنده را پرورش مى دهند، در درياها جزر و مد مى آفرينند و خلاصهسرچشمه همه حركتها و بركتها هستند.
اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست ، (و هر كدام از اين خورشيد و ماه تا سرآمدمشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى دهند)(كل يجرى لاجل مسمى ).
و به دنبال آن مى افزايد كه اين حركات و گردشها و آمد و شدها و دگرگونيها بيحسابو كتاب نيست و بدون نتيجه و فائده نمى باشد بلكه (اوست كه همه كارها را تدبيرمى كند)، و براى هر حركتى حسابى ، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است(يدبر الامر).
(او آيات خويش را براى شما برمى شمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مى دهد تا بهلقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد)(يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون ).
به دنبال آيه قبل كه انسان را به آسمانها ميبرد و آيات الهى را در عالم بالا نشان مى دهددومين آيه از آيات توحيدى اين سوره ، انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواعميوه ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مى كند، تا بينديشد كهمحل آسايش و آرامش او در آغاز چه بوده و چگونه به اين صورت در آمده است .
مى گويد: (او كسى است كه زمين را گسترش داد) (و هو الذى مد الارض ).
آنچنان آن را گسترد كه براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد،گودالها و سراشيبيهاى تند و خطرناك را بوسيله فرسايش كوهها وتبديل سنگها به خاك پر كرد، و آنها را مسطح وقابل زندگى ساخت ، در حالى كه چين خوردگيهاى نخستين آنچنان بودند كه اجازهزندگى به انسان نميدادند.
اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از (مد الارض ) اشاره به همان مطلبىباشد كه دانشمندان زمين شناسى مى گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود،سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكيها تدريجا از آب سر بر آوردند و روز بهروز گسترده شدند، تا به صورت كنونى در آمدند.
پس از آن به مساله پيدايش كوهها اشاره مى كند و مى فرمايد: (خداوند در زمين كوههاقرار داد) (و جعل فيها رواسى ).
همان كوههائى كه در آيات ديگر قرآن (اوتاد) (ميخهاى ) زمين معرفى
شده شايد به دليل اينكه كوهها از زير به هم پنجه افكنده اند و همچون زرهى تمامسطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوقالعاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون ، و به اين ترتيب ،تزلزل و اضطراب و زلزله هاى مداوم را از ميان ببرند و كره زمين را در آرامش براىزندگى انسانها نگه دارند.
ذكر كوهها بعد از ذكر گسترش زمين گويا اشاره به آن است كه نه زمين آنچنان گستردهاست كه هيچ پستى و بلندى در آن نباشد كه در اين صورت هرگز بارانها و آبها روى آنقرار نميگرفت و يا همه جا تبديل به باتلاق ميگشت و طوفانها دائما بر سطح آن جريانداشت ، ولى با آفرينش كوهها از هر دو جهت امن و امان شد.
و نه تمامش كوه و دره است كه قابل زندگى نباشد، و در مجموع تركيبى است از مناطقمسطح و صاف و كوهها و دره ها كه بهترين تركيب را براى زندگى بشر و سايرموجودات زنده تشكيل مى دهد. سپس به آبها و نهرهائى كه در روى زمين ، جريان دارداشاره كرده مى گويد: (و در آن نهرهائى قرار داد) (و انهارا).
سيستم آبيارى زمين بوسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است ، زيرابسيارى از كوههاى روى زمين ، آبهائى را كه به صورت برف در آمده در قله خود يا درشكافهاى دره هايشان ذخيره مى كنند كه تدريجا آب مى شوند و به حكم قانون جاذبه ازمناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان ميگردند و بى آنكه نياز به نيروىديگرى باشد در تمام مدت سال به طور طبيعى بسيارى از زمينها را آبيارى و سيراب مىكنند.
اگر شيب ملايم زمينها نبود، و اگر آبها به اين صورت در كوهها ذخيره نميشد، آبيارىاغلب مناطق خشك امكان پذير نبود، و يا اگر امكان داشت هزينه
فوق العاده زيادى لازم داشت .
بعد از آن به ذكر مواد غذائى و ميوه هائى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مىآيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته ، مى گويد: (و از تمام ميوه ها دوجفت در زمين قرار داد) (و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين ).
اشاره به اينكه ميوه ها موجودات زنده اى هستند كه داراى نطفه هاى نر و ماده ميباشند كه ازطريق تلقيح ، بارور مى شوند.
اگر (لينه ) دانشمند و گياهشناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق بهكشف اين مساله شد كه زوجيت در جهان گياهان تقريبا يك قانون عمومى و همگانى است وگياهان نيز همچون حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده ، بارور مى شوند و ميوه مىدهند، قرآن مجيد در يكهزار و يكصد سال قبل از آن ، اين حقيقت را فاش ساخت ، و اين خوديكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مىباشد.
شكى نيست كه قبل از (لينه ) بسيارى از دانشمندان اجمالا به وجود نر و ماده در بعضىاز گياهان پى برده بودند، حتى مردم عادى ميدانستند كه مثلا اگرنخل را بر ندهند يعنى از نطفه نر روى قسمتهاى ماده گياه نپاشند ثمر نخواهد داد، اماهيچكس بدرستى نميدانست كه اين يك قانون تقريبا همگانى است ، تا اينكه لينه موفقبه كشف آن شد، ولى همانگونه كه گفتيم قرآن قرنهاقبل از وى ، از روى آن پرده برداشته بود.
و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه ها بدون نظامدقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه از اين موضوع سخن به ميان آورده، مى گويد: خداوند بوسيله شب ، روز را ميپوشاند و پرده بر آن ميافكند (يغشىالليل النهار).
چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب ، همه گياهان را مىسوزاند و اثرى از ميوه ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى ماند.
با اينكه در كره ماه ، روز، دائمى نيست ، اما همين مقدار كهطول روزها به مقدار پانزده شبانه روز كره زمين است ، حرارت در وسط روز در كره ماهآنقدر بالا ميرود كه اگر آب و مايع ديگرى در آنجا باشد به نقطه جوشش و بالاتر ازآن مى رسد و هيچ موجود زندهاى را كه در زمين ميشناسيم ، تابتحمل آن گرما را در شرائط عادى ندارد.
و در پايان آيه مى فرمايد: (در اين موضوعات كه گفته شد، آيات و نشانه هائى استبراى آنهائى كه تفكر مى كنند) (ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ).
آنها كه در اين نظام بديع و شگرف ، مى انديشند، در نظام نور و ظلمت ، در نظام كراتآسمانى و گردش آنها و در نظام نور افشانى خورشيد و ماه و خدمتگزارى آنان نسبت بهانسانها، و در نظام گسترش زمين و اسرار پيدايش كوهها و نهرها و گياهان و ميوه ها، آرىآنها در اين آيات قدرت لا يزال و حكمت بى پايان آفريدگار را به روشنى مى بينند.
در آخرين آيه مورد بحث ، به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هركدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده ، نخست مى فرمايد:
(در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند) (و فىالارض قطع متجاورات ).
با اينكه اين قطعات همه با يكديگر متصل و مربوطند، هر كدام ساختمان
و استعدادى مخصوص به خود دارند، بعضى محكم ، بعضى نرم ، بعضى شور، بعضىشيرين و هر كدام استعداد براى پرورش نوع خاصى از گياهان و درختان ميوه و زراعت رادارد، چرا كه نيازهاى انسان و جانداران زمينى بسيار زياد و متفاوت است ، گوئى هر قطعهاز زمين ماموريت بر آوردن يكى از اين نيازها را دارد، و اگر همه يكنواخت بودند، و يااستعدادها به صورت صحيحى در ميان قطعات زمين تقسيم نشده بود، انسان گرفتار چهكمبودهائى از نظر مواد غذائى و داروئى و ساير نيازمنديها مى شد، اما با تقسيم حسابشده اين ماموريت و بخشيدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمين همه اين نيازمنديهابه طور كامل بر طرف مى گردد.
ديگر اينكه در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها (وجنات من اعناب و زرع و نخيل ).
و عجب اينكه اين درختان و انواع مختلف آنها، گاهى از يك پايه و ساقه ميرويند و گاه ازپايه هاى مختلف (صنوان و غير صنوان ).
(صنوان ) جمع (صنو) در اصل به معنى شاخه اى است كه از تنه اصلى درختبيرون مى آيد و بنابراين صنوان به معنى شاخه هاى مختلفى است كه از يك تنه بيرونمى آيد.
جالب اينكه گاه مى شود كه هر يك از اين شاخه ها، نوع خاصى از ميوه راتحويل مى دهد، ممكن است اين جمله اشاره به مساله استعداد درختان براى پيوند باشد
كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف ميزنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوعخاصى از ميوه را به ما تحويل مى دهد، خاك يكى ، و ريشه و ساقه يكى ، اما ميوه ومحصولش مختلف و متفاوت است !
و عجيبتر اينكه ، (همه آنها از يك آب سيراب مى شوند) (يسقى بماء واحد).
و با اين همه ، بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى ميدهيم (ونفضل بعضها على بعض فى الاكل ).
حتى بسيار ديده ايم كه در يك درخت يا در يك شاخه ، ميوه هائى از يك جنس وجود دارد كهطعمها و رنگهاى متفاوت دارند، و در جهان گلها بسيار ديده شده است كه يك بوتهگل و حتى يك شاخه ، گلهائى به رنگهاى كاملا مختلف عرضه مى كند.
اين چه آزمايشگاه و لابراتوار اسرار آميزى در شاخه درختان به كار گذارده شده است كهاز مواد كاملا يكسان ، تركيبات كاملا مختلف توليد مى كند كه هر يك بخشى از نيازمندىانسان را برطرف مى سازد.
آيا هر يك از اين اسرار دليل بر وجود يك مبدء حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.
اينجاست كه در پايان آيه مى فرمايد: (در اين امور نشانه هائى است از عظمت خدا براىآنها كه تعقل و انديشه مى كنند) (ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ).
نكته ها
1 - در نخستين آيه مورد بحث ، در ابتدا اشاره به اسرار آفرينش و توحيد شده بود، ولىدر پايان آيه مى خوانيم يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون :
(خداوند آيات خويش را براى شما تشريح مى كند تا به قيامت و معاد ايمان بياوريد اينسؤ ال پيش مى آيد كه چه رابطه اى بين مساله توحيد و معاد است كه يكى به عنواننتيجه ديگرى ذكر شده است ؟!.
پاسخ اين سؤ ال با توجه به اين نكته روشن مى شود كه اولا قدرت خداوند بر ايجاداين جهان ، دليل بر قدرت او بر اعاده آن است ، همانگونه كه در آيه 29 سوره اعراف مىخوانيم كما بدأ كم تعودون : (همانگونه كه شما را در آغاز آفريد باز ميگرداند و يا دراواخر سوره يس مى خوانيم : آيا خدائى كه آسمانها و زمين را آفريد قدرت ايجادمثل آن را ندارد).
ثانيا همانگونه كه در بحثهاى معاد گفته ايم ، اگر عالم آخرت نباشد، آفرينش اين جهان، بيهوده خواهد بود، چرا كه اين زندگى به تنهائى نميتواند هدفى براى آفرينش اينجهان پهناور باشد قرآن مجيد ضمن آيات مربوط به معاد (سوره واقعه آيه 62) مىگويد: و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون : (شما كه اين جهان را ديده ايدچگونه متذكر نميشويد كه حتما جهانى بعد از آن خواهد بود).
2 - معجزات علمى قرآن .
در قرآن مجيد، آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زماناز چشم دانشمندان پنهان بوده ، برداشته ، كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآناست و محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند، غالبا به قسمتى از اين آياتاشاره نموده اند.
يكى از اين آيات آيه اى است كه در بالا ذكر شد كه در باره زوجيت گياهان بحث مى كند،همانگونه كه گفتيم مساله زوجيت در جهان گياهان به صورت يك
قضيه جزئى براى بشر از قديم الايام شناخته شده بود، اما به عنوان يك قانون كلى وهمگانى ، نخستين بار در اروپا در اواسط قرن هيجدهم بوسيله دانشمند ايتاليائى (لينه) پرده از روى آن برداشته شد، اما قرآن براى مسلمانان از هزارسال حتى بيشتر خبر داده بود.
اين موضوع در سوره لقمان آيه 10 نيز آمده است : و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها منكل زوج كريم : (از آسمان آبى فرستاديم و بوسيله آن در زمين از هر زوج گياه مفيدرويانديم ).
در بعضى از آيات ديگر نيز اشاره به اين موضوع شده است .
3 - تسخير خورشيد و ماه .
در آيات فوق خوانديم كه خداوند خورشيد و ماه را مسخر كرده است ، آيات فراوانى درقرآن مجيد داريم كه مى گويد كرات آسمانى و موجودات زمينى و شب و روز و مانند آن ،همه مسخر انسانند،
در يك مورد مى خوانيم : (خداوند نهرها را مسخر شما كرد) و سخر لكم الانهار (ابراهيم- 32).
و در مورد ديگر مى فرمايد: (كشتى را مسخر شما ساخت ) و سخر لكم الفلك (ابراهيم- 32) و در جاى ديگر شب و روز را براى شما تسخير كرد سخر لكمالليل و النهار (نحل - 12).
و در جاى ديگر (خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت ) و سخر لكم الشمس و القمر(ابراهيم - 33) و در جاى ديگر (دريا را به تسخير شما در آورد تا گوشت تازه از آناستفاده كنيد) و هو الذى سخر البحر لتاكلوا منه لحما طريا(نحل - 14).
و در جاى ديگر مى فرمايد: (آيا نميبينى خداوند همه آنچه را روى زمين است مسخر شماساخت )؟ اءلم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض (حج - 65).
و بالاخره در جاى ديگر مى خوانيم : (خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است ، همگى رامسخر شما ساخت ) و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه (جاثيه -13).
از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اولا انسانتكامل يافته - ترين موجود اين جهان است ، و از نظر جهانبينى اسلام آنقدر به او ارزش ومقام داده شده است كه همه موجودات ديگر را مسخر اين انسان ساخته ، انسانى كه خليفة اللهاست و قلبش ‍ جايگاه نور خدا!.
ثانيا روشن مى شود كه تسخير در اين آيات به اين معنى نيست كه انسان اين موجودات راهمگى تحت فرمان خود در مى آورد، بلكه همين اندازه كه در مسير منافع و خدمت او حركتدارند و فى المثل كرات آسمانى براى او نور افشانى مى كنند يا فوائد ديگرى دارند درتسخير او هستند.
هيچ مكتبى اينقدر براى انسان ارزش و الا قائل نشده ، و در هيچ فلسفه اى انسان اين همهموقعيت و شخصيت ندارد، و اين از ويژگيهاى مكتب اسلام است ، كه ارزش وجودى انسان را تااين حد بالا ميبرد، كه آگاهى از آن اثر عميق تربيتى دارد، چرا كه وقتى انسان فكر كندكه خدا اينهمه عظمت به او داده است ، و ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك همه در كارند وهمگى سرگشته و فرمانبردار و خدمتكار اويند، چنين انسانى تن به غفلت و پستى نميدهد وخود را اسير شهوات و برده ثروت و مقام و زر و زور نميسازد، زنجيرها را در هم ميشكند وبه اوج آسمانها پرواز مى كند.
چگونه مى توان گفت خورشيد و ماه مسخر انسان نيستند، در حالى كه با نور افشانىخود، صحنه حيات انسان را روشن و گرم و آماده ميسازند، كه اگر نور خورشيد نباشدهيچگونه جنبش و حركتى در كره زمين وجود نخواهد داشت ، و از سوى ديگر بوسيله جاذبهخود، حركت زمين را در مدارش تنظيم مى كند
و جزر و مد، در درياها با همكارى ماه مى آفريند، كه خود سرچشمه بركات و منافعفراوانى است . كشتيها، درياها، نهرها، شبها و روزها، هر كدام به نحوى به انسان خدمت مىكنند، و در طريق منافع او در حركتند. دقت در اين تسخيرها و نظام حساب شده آنها،دليل روشنى است بر عظمت و قدرت و حكمت آفريدگار.
آيه و ترجمه


و ان تعجب فعجب قولهم اءءذا كنا تربا اءءنا لفى خلق جديد اءولئك الذين كفروابربهم و اءولئك الاءغلل فى اءعناقهم و اءولئك اءصحب النار هم فيها خلدون(5)
و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلت و ان ربك لذو مغفرة للناسعلى ظلمهم و ان ربك لشديد العقاب (6)


ترجمه :

5 - و اگر ميخواهى (از چيزى ) تعجب كنى عجيب گفتار آنها است كه مى گويند آيا هنگامىكه خاك شديم (بار ديگر زنده ميشويم و) به خلقت جديدى باز ميگرديم ؟! آنها كسانىهستند كه به پروردگارشان كافر شدهاند و آنغل و زنجيرهاست در گردنشان ، و آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند!.
6 - آنها پيش از حسنه (و رحمت ) از تو تقاضاىتعجيل سيئه (و عذاب ) مى كنند با اينكه قبل از آنها بلاهاى عبرتانگيزنازل شده ، و پروردگار تو نسبت به مردم با اينكه ظلم مى كنند داراى مغفرت است و همپروردگارت عذاب شديد دارد.
تفسير :
تعجب كفار از معاد.
بعد از بحثى كه پيرامون نشانه هاى عظمت خداوند در آياتقبل گذشت ، در نخستين آيه مورد بحث به مساله معاد ميپردازد، و با ارتباط و پيوستگىخاصى كه ميان مساله مبدء و معاد است ، اين بحث را تحكيم مى بخشد و مى گويد: اگرميخواهى تعجب كنى از اين گفتار آنها تعجب كن كه مى گويند آيا هنگامى كه خاك شديمبار ديگر آفرينش تازه اى پيدا خواهيم كرد؟! (و ان تعجب
فعجب قولهم ءاذا كنا ترابا اءئنا لفى خلق جديد).
اين همان تعجبى است كه همه اقوام جاهلى از مساله معاد داشتند، و آفرينش و حيات جديد رابعد از مرگ محال مى پنداشتند، در حالى كه در آيات گذشته و ساير آيات قرآن به اينمساله به خوبى پاسخ گفته شده است و آن اينكه چه فرقى ميان آغاز خلقت و تجديدخلقت است ؟ همان كسى كه قادر بود در آغاز آنها را بيافريند قادر است بار ديگر جامههستى و حيات را در اندامشان بپوشاند، گويا اينها آغاز خلقت خويش را فراموش كرده اندكه در تجديد آن بحث و گفتگو مى كنند.
سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مى كند: ابتدا مىگويد: (اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند) (اولئك الذين كفروابربهم ).
چرا كه اگر خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مساله معاد وتجديد حيات انسان ترديد نمى كردند، بنابراين خرابى كار آنها در معاد، مولود خرابىكارشان در توحيد و ربوبيت خدا است .
ديگر اينكه بر اثر كفر و بى ايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيد، خودرا گرفتار غلها و زنجيرها كرده اند، و زنجيرهاى بت پرستى ، هواپرستى ، ماده پرستىو جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهاده اند
(و اين غلهاست در گردنهايشان ) (و اولئكالاغلال فى اعناقهم ).
(چنين افرادى با اين وضع و اين موقعيت ، مسلما اصحاب دوزخند، و جاودانه در آن خواهندماند) و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست (و اولئك اصحاب النار هم فيهاخالدون ).
در آيه بعد، به يكى ديگر از سخنان غير منطقى مشركان پرداخته و مى گويد: آنها بهجاى اينكه از خداوند به وسيله تو تقاضاى رحمت كنند، درخواستتعجيل عذاب و كيفر و مجازات مى نمايند (و يستعجلونك بالسيئةقبل الحسنة ).
چرا اين قوم اينقدر لجوج و جاهلند؟ چرا آنها نمى گويند اگر راست ميگوئى رحمت خدا راچنين و چنان بر ما نازل بگردان ، بلكه مى گويند اگر سخن تو راست است ، عذاب خدا رابر ما فرو فرست !.
آيا آنها فكر مى كنند مجازات الهى دروغ است ؟ با اينكه در گذشته عذابهائى بر امتهاىسركش پيشين نازل گرديد كه اخبار آن بر صفحات تاريخ و دردل زمين ثبت است (و قد خلت من قبلهم المثلات ).
سپس اضافه مى كند: (خداوند، هم در برابر زشتيها و ستمهاى مردم ، داراى مغفرت است وهم داراى كيفر شديد است ) (و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم و ان ربك لشديدالعقاب ).
هرگز شدت مجازات او مانع رحمت عامش نخواهد بود، همانگونه كه رحمت عام او نبايد ايناشتباه را پيش آورد كه او به ظالمان فرصت مى دهد كه هر چه بخواهند بكنند، چرا كه درچنين مواردى شديد العقاب است ، و دستيابى به آثار هر يك از اين دو صفت پروردگاريعنى (ذو مغفرة و شديد العقاب )
به زمينه هائى كه در وجود خود انسان است بستگى دارد.
نكته ها :
1 - تعجب از آفرينش جديد چرا؟
از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه يكى از مشكلات پيامبران درمقابل اقوام مشرك اثبات مساله (معاد جسمانى ) بوده است زيرا آنها هميشه از اين موضوعتعجب مى كردند كه چگونه انسان بعد از خاك شدن بار ديگر به حيات و زندگى بازمى گردد، و همين تعبير كه در آيات مورد بحث ديديم (ءاذا كنا ترابا اءئنا لفى خلقجديد) با مختصر تفاوتى در هفت مورد ديگر از آيات قرآن ديده مى شود (مؤ منون - 35، مؤمنون - 82، نمل - 67، صافات - 16 و 53، ق - 3، واقعه - 47).
و از اين روشن مى شود كه اين اشكال از نظر آنها بسيار مهم بوده است كه همه جا روى آنتكيه مى كردند، ولى قرآن مجيد در عبارات بسيار كوتاهى ، جواب قاطع به آنها مى دهد،مثلا: در آيه 29 سوره اعراف با جمله كما بداءكم تعودون كه چند كلمه بيشتر نيست بهاين موضوع پاسخ دندانشكن مى دهد، و مى گويد: همانگونه كه در آغاز شما را آفريدباز ميگرديد و در جاى ديگر مى گويد: و هو اهون عليه : (باز گشت شما حتى از آغازسادهتر و آسانتر است ) (روم - 27) چرا كه در آغاز هيچ نبوديد و اكنون استخوان پوسيدهيا خاك شده اى لااقل از شما موجود است .
و در بعضى از موارد دست مردم را مى گيرد و به مطالعه عظمت و قدرت خدا در آفرينش اينزمين و آسمان پهناور وا ميدارد كه آيا آن كس كه قدرت دارد اين همه كرات و كهكشانها وثوابت و سيارات را بيافريند قادر بر اعاده خلقت
نيست ؟! (يس - 8).
2 - آيا خداوند ستمگران را مى بخشد؟.
در آيات فوق خوانديم كه پروردگار نسبت به مردم با ظلمى كه دارند، داراى مغفرت وآمرزش است ، مسلما منظور اين نيست كه خداوند ظالمى را كه بر ظلمش اصرار داردمشمول عفو مى كند، بلكه ميخواهند به ظالمان نيز امكان بازگشت و اصلاح خويش را بهاين وسيله بدهد، و الا مشمول جمله دوم كه مى گويد پروردگار تو شديد العقاب استخواهد بود.
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه گناهان كبيره (از جمله ظلم ) نيزقابل بخشش است (منتها با تمام شرائطش ) اين آيه و مانند آن به گفتار نادرستى كه ازقديم از معتزله نقل شده كه ميگفتند گناهان كبيره هرگز بخشيده نخواهد شد پاسخ قاطعمى دهد.
و در هر حال ، ذكر (مغفرت وسيع ) پروردگار و (عقاب شديد) او در واقع براىقرار دادن همگان در خط ميانه خوف و رجاء است كهعامل مهم تربيت انسان مى باشد، نه هرگز از رحمت خدا مايوس شوند، هر چند جرمشانسنگين باشد، و نه هرگز از مجازات او خود را در امان بدانند هر چند گناهشان خفيف باشد.
و لذا در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم لو لا عفو الله وتجاوزه ما هنا احدا العيش ، و لو لا وعيد الله و عقابه لاتكل كل واحد: اگر عفو و بخشش خدا نبود، هرگز زندگى در كام كسى گوارا نميشد و اگرتهديدهاى الهى و مجازاتش نبود، هر كسى تكيه به رحمت او مى كرد و هر چه مى خواستانجام مى داد.
و از اينجا روشن مى شود آنها كه به هنگام انجام گناهان ، مغرورانه مى گويند:
خدا كريم است ، در واقع به كرم خدا تكيه نكرده اند آنها دروغ مى گويند و در واقع بىاعتنا به كيفر پروردگارند.
آيه و ترجمه


و يقول الذين كفروا لو لا اءنزل عليه ءاءية من ربه انما اءنت منذر ولكل قوم هاد(7)


ترجمه :

7 - و آنها كه كافر شدند مى گويند چرا آيت (و اعجازى ) از پروردگارش بر اونازل نشده ؟
تو تنها بيم دهنده اى ، و براى هر گروهى هدايت كننده اى است (و اينها همه بهانه است نهجستجوى حقيقت ).
تفسير :
باز هم بهانه جوئى !.
پس از آنكه در آيات گذشته اشاراتى به مساله (توحيد)، و اشاره اى به مساله(معاد) شد، در آيه مورد بحث به يكى از ايرادات مشركان لجوج در زمينه (نبوت )مى پردازد، و مى گويد: (كافران مى گويند: چرا معجزه و نشانه اى از پروردگارشبر او نازل نشده است ) (و يقول الذين كفروا لو لاانزل عليه آية من ربه ).
واضح است كه يكى از وظائف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، ارائه معجزات بهعنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است ، و مردم حقيقتجو به هنگام شك و ترديد دردعوت نبوت اين حق را دارند كه مطالبه اعجاز كنند، مگر اينكهدلائل نبوت از طريق ديگر آشكار باشد.
ولى بايد به يك نكته دقيقا توجه داشت كه مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيتنبودند، يعنى معجزات را براى يافتن حق نمى خواستند، بلكه به عنوان لجاجت و عدمتسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه و خارق عادت عجيب و
غريبى مى كردند.
اين گونه معجزات كه معجزات اقتراحى ناميده مى شود هرگز براى كشف حقيقت نبوده ، وبه همين دليل پيامبران هرگز در برابر آن تسليم نميشدند، در حقيقت اين دسته ازكافران لجوج فكر مى كردند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادعا مى كند منقادر بر انجام همه چيزم و خارقالعاده گر ميباشم ! و در اينجا نشسته ام كه هر كس پيشنهادهر امر خارق العادهاى كند براى او انجام دهم !.
ولى پيامبران با ذكر اين حقيقت كه معجزات بدست خدا است و به فرمان او انجام مى گيردو ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم ، دست رد بر سينه اين گونه افراد ميزدند.
لذا در آيه مورد بحث مى خوانيم كه به دنبال اين سخن مى فرمايد: اى پيامبر (تو فقطبيم دهنده اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمائى است ) (انما انت منذر ولكل قوم هاد).
در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد :
1 - جمله (انما انت منذر و لكل قوم هاد) چگونه مى تواند پاسخ كافران نسبت بهتقاضاى معجزه بوده باشد.
جواب اين سؤ ال با توجه به آنچه در بالا گفتيم روشن است زيرا پيامبر، يكخارقالعاده گر نيست كه به درخواست هر كس و براى هر مقصد و هر منظور دست به اعجازبزند، وظيفه او در درجه اول انذار يعنى بيم دادن به آنها كه در بيراهه ميروند و دعوتبه صراط مستقيم است البته هر گاه براى تكميل اين انذار و آوردن گمراهان به صراطمستقيم نياز به اعجازى باشد، مسلما پيامبر كوتاهى نخواهد كرد، ولى در برابرلجوجانى كه در اين مسير نيستند هرگز چنين وظيفه اى ندارد.
در واقع قرآن مى گويد: اين كافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش كرده اند كه مسالهانذار و دعوت به سوى خدا است و چنين پنداشته اند كه وظيفه اصلى او اعجازگرى است .
2 - منظور از جمله لكل قوم هاد چيست ؟
جمعى از مفسران گفته اند كه اين هر دو صفت (منذر) و (هادى ) به پيامبر بر مىگردد و در واقع جمله چنين بوده است انت منذر و هادلكل قوم : (تو بيم دهنده و هدايت كننده براى هر جمعيتى هستى ).
ولى اين تفسير خلاف ظاهر آيه فوق است ، چرا كه (واو) جمله(لكل قوم هاد) را از (انما انت منذر) جدا كرده است ، آرى اگر كلمه (هاد)،قبل از (لكل قوم ) بود اين معنى كاملا قابلقبول بود ولى چنين نيست .
ديگر اينكه هدف اين بوده است كه دو قسم دعوت كننده به سوى حق را بيان كند:اول دعوت كننده اى كه كارش انذار است ، و ديگر دعوت كننده اى كه كارش هدايت است .
حتما سؤ ال خواهيد كرد كه ميان (انذار) و (هدايت ) چه تفاوت است ؟.
در پاسخ ميگوئيم كه انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متنصراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه بهپيش ببرد.
در حقيقت (منذر) همچون (علت محدثه ) و ايجاد كننده است ، و هادى به منزله (علتمبقيه ) و نگهدارنده و پيش برنده ، و اين همان چيزى است كه ما از آن تعبير به(رسول ) و امام مى كنيم ، رسول ، تاسيس شريعت مى كند و امام حافظ و نگهبان شريعتاست (شك نيست كه هدايت كننده بر شخص پيامبر در موارد ديگر اطلاق شده اما به قرينهذكر منذر در آيه فوق مى فهميم كه منظور از هدايت كننده كسى است كه راه پيامبر را ادامهمى دهد و حافظ و نگهبان
شريعت او است ).
روايات متعددى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در كتب شيعه واهل تسنن نقل شده كه فرمود: (من منذرم و على هادى است ) اين تفسير را كاملا تاييد مىكند به عنوان نمونه به چند روايت از آنها اشاره مى كنيم :
1 - (فخر رازى ) در ذيل همين آيه در تفسير اين جمله از ابن عباس چنيننقل مى كند:
وضع رسول الله يده على صدره فقال انا المنذر، ثم اوما الى منكب على (عليهالسلام ) وقال انت الهادى بك يهتدى المهتدون من بعدى : (پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت وفرمود: منم منذر! سپس به شانه على اشاره كرد و فرمود توئى هادى ! و بوسيله توبعد از من هدايت يافتگان هدايت مى شوند).
اين روايت را دانشمند معروف اهل تسنن علامه ابن كثير در تفسير خود، و همچنين علامه ابنصباغ مالكى در (فصول المهمه ) و گنجى شافعى در (كفاية الطالب ) و طبرىدر تفسير خود و ابو حيان اندلسى در كتاب تفسيرش به نام (بحر المحيط) و همچنينعلامه نيشابورى در تفسير خويش و گروه ديگرىنقل كرده اند.

next page

fehrest page

back page