محيط است . عليهذا انسان متكامل ، يعنی انسان وارسته از محيط بيرونی ودرونی - حيوانيت به منزله محيط درونی انسانيت است ، زيرا انسانيت ازبطن حيوانيت سر در مياورد - وابسته به خود ، ايستاده بخود ، يعنی وابستهبه عقيده و ايمان و آرمان وانديشه خود ميگردد . روانشناسی انسان بر جامعه شناسی او تقدم دارد انسان مانند نوار خالی ويا ماده خام نيست كه نسبتش بهر شكل و هر صورتی كه عوامل مكانيكی خارجیبه او بدهد علی السويه باشد انسان مانند نهال و بذر است حركتش به سویكمال و استقلال انسانی ، ديناميكی است نه مكانيكی تكامل ، لازمه ذاتاجزاء طبيعت و از آن جمله انسان و تاريخ انسان است طبيعت تاريخ ، نهيك طبيعت مادی محض بلكه طبيعتی مزدوج است و طبيعت انسان نيز چنيناست ، تاريخ يك حيوان اقتصادی نيست و نيز انسان هم در عين حال اين دوطبيعتی و دو كششی و دو جاذبهای بودن انسان با اين امر كه لازمه ذاتطبيعت ، كشش به سوی كمال است منافات ندارد . به اين ترتيب انقلابها صرفا خصلت اجتماعی محض نخواهند داشت بلكهريشه در سرشت انسانها دارند نبرد درونی انسان كه به كمال يافتگی واستقلال برخی عناصر منتهی ميشود ، سبب ميگردد كه ميان انسانهای به ايمانو آرمان و عقيده رسيده ، و انسانهای منحط حيوان صفت ، تضاد و مبارزه ودرگيری پيدا شود و اين نبرد است كه در قرآن به نبرد ميان حق و باطلتعبير شده است . پس علاوه بر نبردهای مادی و طبقاتی و نبردهای جاه طلبانه و صد در صدسياسی يك سلسله نبردهای ديگر نيز وجود داشته و دارد كه در آن از يك سوپايگاه اعتقادی و انگيزه زلال انسانی و جهتگيری آرمانی و محرك خير عمومیو هماهنگی با نظام متكامل |