تفسير
تفسير در لغت به معناى آشكار كردن و پرده برداشتن از روى چيزى مشكل و پوشيده است , چنانكه ميگويد: فسره : أ بانه و كشف معناه , و فشر اللفظ والمشكل , كشف المغطى , كشف المراد.
تفسير به معناى تأ ويل و برگردانيدن يكى از احتمالها به منظورى است كه با ظاهر مطابقت داشته باشد و شرح نكات مجمل داستانها در كتاب كريم , و تعريف چيزى كه لفظ بر آن دلالت ميكند, و تبيين امورى كه آيات بدان سببها نازل گرديده اند (معجم متن اللغة ).
راغب اصفهانى ذيل ماده فسر مينويسد: الفسر اظهار كردن معناى معقول است , و تفسر در باره چيزى گفته ميشود كه به الفاظ مفرد و غريب و همچنين به تأ ويل اختصاص دارد, بدين جهت ميگويند: تفسير و تأ ويل رؤيا, و گفت [پروردگار]: و احسن تفسيرا (مفردات ).
در قرآن لفظ تفسير يكبار آمده است : ولا ياتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيرا (الفرقان , 33): هيچ مثلى در وصف برايت نميآورند مگر اينكه ما صفتى به حق و با تفسيرى از آن بهتر و به حق زيباتر براى تو ميآوريم .
لفظ تفسير در سخن پيامبر(ص ) و ائمه اطهار (ع ) فراوان به كار رفته است , از همه روايات منقول از پيامبر اكرم مشهورتر, در ميان شيعه و سنى , با اختلاف در عبارات و كم و زياد در الفاظ, حديث من فسر القرآن برأ يه , فليتبوأ مقعده من النار (مرآة الانوار و بسيارى از منابع ديگر) ميباشد.
نخستين مفسر قرآن به فرمان پروردگار, شخص پيامبر(ص ) بوده است كه مشكلات و مجملات قرآن را براى اصحاب تبيين ميكرده است : و أ نزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون (النحل , 44).
پس از پيامبر اكرم , اصحاب او مفسر قرآن بوده اند.
اصحاب پيامبر آنچه را از پيامبر اكرم شنيده بودند, و آنچه را خود از آيات قرآن استنباط و اجتهاد ميكردند, براى ديگران تفسير و تاويل ميكردند.
ده نفر از صحابه بيشتر از ديگران به تفسير مشهور بودند: خلفاى راشدين هرچهار نفر, عبدالله بن مسعود, ابن عباس , ابى بن كعب , زيد بن ثابت , ابو موسى اشعرى و عبدالله بن زبير كه در آن ميان از همه بيشتر از على بن ابيطالب (ع ) تفسير روايت شده است , و از ديگر خلفا بسيار كم , و روايات نقل شده از ابن مسعود (م 32 ق ) در زمينه تفسير از روايات منقول از حضرت على (ع ) هم بيشتر است .
عبدالله بن عباس كه در سال 68 ق در طائف وفات يافت , مشهور است به حبرالامة , ترجمان القرآن و شيخ المفسيرين , روايات بيشمارى از او در تفسير نقل شده است , گويند پيامبر اكرم برايش دعا كرد و گفت : اللهم فقهه فيالدين و علمه التاويل .
السيوطى , الاتقان , المراغى , التفسير, الزرقانى , مناهل العرفان ).
دانشمندان شيعه بر تشيع او تصريح كرده اند (تاسيس الشيعة , حسن صدر).
او هنگام رحلت رسول خدا(ص ) نوجوانى ده يا دوزاده ساله بيشتر نبوده است , بنا بر اين , اگرچه از اصحاب به شمار ميرود, ليكن بيشتر روايات تفسيرى و تأ ويل و تفسيرهاى قرآنى را از على بن ابى طالب (ع ) فرا گرفته است و نقل ميكند.
بعدها اين احاديث در تفسير بوسيله ء چند نفر در كتاب مستقلى گردآورى شده اند, از جمله ء گردآورندگان : ابو طاهر محمد بن يعقوب فيروز آبادى شافعى (م 817 ق ) صاحب قاموس است در كتابى به نام : تنوير المقياس من تفسير ابن عباس در چهار جلد, همچنين مجموعه ديگرى از روايات تفسيرى او تحت عنوان تفسير ابن عباس به وى منسوب است كه عيسى بن ميمون و ورقاء آن روايات را از ابو نجيح و او از مجاهد نقل كرده اند.
مجموعه سومى نيز از روايات ابن عباس در تفسير بوسيله ابو احمد عبدالعزيز جلودى گردآورى شده كه به نام تفسير جلودى معروفست (دائرة المعارف تشيع , 1).
أ بى بن كعب (م 20 يا 21 ق ) سيد القراء از صحابه رسول خدا و از طبقه نخست مفسران است .
وى از انصار و از جمله كسانى است كه به خلافت ابوبكر و مقدم داشتن او بر على (ع ) اعتراض كردند و حاضر به بيعت با او نشدند.
أ بى يكى از چهار نفرى است كه قرآن را در روزگار رسول خدا گردآورى كردند.
ابو جعفر رازى از قول ربيع بن انس از ابى العاليه تفسير بزرگى از روايات او جمع كرده است .
ابن مسعود و جابر بن عبدالله انصارى (م 74 ق ) نيز از اصحاب رسول خدا و از ياران اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) و از مفسران به نام طبقه اول به شمار ميروند.
نكته قابل ذكر اينكه از زمان رسول خدا تا اواخر سده سوم هجرى بجز آيات قرآن آنچه به نگارش در ميآمده احاديث رسول اكرم بوده است .
البته همان گونه كه حافظان قرآن اكثريت داشته اند, حافظان حديث نيز بسيار بيشتر از نويسندگان آن بوده اند.
اصولا نيمه دوم ـ و به ندرت نيمه نخست ـ سده سوم هجرى را عصر تدوين مينامند, يعنى اگر از استثناهاى نادر در اين زمينه صرفنظر كنيم , احاديث رسول خدا, تا آن زمان , بدون تقسيمبندى موضوعى و جدا كردن آنها از يكديگر نقل ميشده است .
نكته اى كه تا اين زمان در باره نقل احاديث و روايات گفتنى است , اينكه روايات در همه موضوعات , بطور مستند و با ذكر سلسله راويان (قوى يا ضعيف ), نقل ميشده اند.
اواخر سده سوم و اوايل سده چهارم هجرى , بيشتر دوران تدوين است و تقسيمبندى احاديث و روايات به موضوعات گوناگون , اسانيد نيز غالبا حذف ميگردد و بيشتر روايات به صورت مرسل نقل ميشود.
تفاسير اين دوره از حالت ساده و ابتدايى تفسير كه بيشتر ذكر شأ ن نزول و ناسخ و منسوخ و اخبار و قصص است , بيرون آمده از فوايد بسيارى سرشار ميگردد.
به همين علت مطالب ديگرى غير از محتواى روايات تفسيرى , در تفاسير وارد ميگردد, و روايات غير مستند صحيح و سقيم با هم آميخته ميشود, نويسندگان تفسير هرچه به ذهنشان آمد مورد اعتماد قرار ميدهند, بدون اينكه توجه به سلسله اسانيد و افراد مطمئن و پيشوايان نخستين داشته باشند (تفسير المراغى , 10 مقدمه , 1).
از جمله عوامل اين سهل انگارى و كم توجهى به اسانيد و وارد شدن روايات ضعيف و موضوعه و دخيل , از نظر عموم جهان اسلام , تحول از اصول گرايى دوران مأ مون و گرايش به اعتزال به دوره اخبارگرايى و ظاهر نگرى عصر متوكل است .
آثارى كه در اين دوره تا نيمه هاى سده چهارم هجرى پديد آمدند, رنگ ظاهرى و اخبارى گرى داشتند.
و از نظر شيعه , عامل مهم حضور ائمه اطهار (ع ) ميباشند.
علماى شيعه , با حضور امامان (ع ) و در دسترس بودن آنان , به خود حق اجتهاد نميدادند, زيرا گفتار امام را, مانند قرآن و سنت پيامبر, نص ميدانستند.
لذا از نيمه قرن چهارم و پس از غيبت كبراى امام زمان (عج ) و اعلام قطع ارتباط مستقيم با آن حضرت بوسيله نايب مخصوص به تدريج باب اجتهاد به روى علماى شيعه باز شد و نقل حديث نيز, در همه زمينه ها, متحول و به تدريج درايت بر روايت افزوده شد و سير تكاملى خود را در پيش گرفت .
بعد از اصحاب رسول خدا كه طبقه اول از مفسرين هستند, تابعين نيز همان روش را در تفسير پيشه كردند.
اينان روايات تفسيرى اصحاب را جمع آورى و نقل ميكردند, از ميان تابعين كه طبقه دوم مفسران به شمار ميروند, ميتوان از افراد زير, به عنوان مفسران شيعه نام برد: سعيد بن جبير (م 94 ق ) كه به گفته قتاده از همه تابعين به تفسير داناتر بود, ابو صالح ميزان بصرى (م ب 100 ق ) از شاگردان ابن عباس در تفسير, ابو عبدالله يمانى طاووس بن كيسان از اصحاب امام زينالعابدين (ع ) كه او نيز تفسير را از ابن عباس فرا گرفت و به گفته ابن تيميه از همه مردم به تفسير داناتر بود.
وى در سال 106 ق در مكه وفات يافت , عطية بن سعيد العوفى (م 111 يا 114 ق ) از اصحاب امام باقر (ع ) كه تفسيرى در پنج جلد به نام تفسير عطيه عوفى از او مانده است , يحيى بن يعمر (م 129 ق ) شاگرد ابوالاسود دوئلى در نحو, محمد بن السائب الكلبى (م 146 ق ) از اصحاب خاص امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) بود, سيوطى از قول ابن عدى در الكامل ميگويد: كلبى احاديث صالحه اى بخصوص از ابو صالح دارد و به تفسير معروف است و كسى تفسيرى از او مفصلتر و كاملتر ندارد, جابر بن يزيد جعفى (م 127 ق ) از اصحاب امام باقر, اسماعيل بن عبدالرحمان كوفى ابو محمد قرشى معروف به سدى كبير (م 127 ق ) از اصحاب امام زين العابدين (ع ) و امام باقر و امام صادق (ع ).
تفاسيرى كه از تابعين در دست است نيز از تاليفات آنان در تفسير قرآن نيست , بلكه مجموعه احاديثى است كه در موضوع تفسير از آنان نقل گرديده و در سده هاى بعد به صورت كتابى مدون در آمده است .
ميتوان تفاسير طبقه سوم مفسران شيعه مانند : ابو حمزه ثمالى (م 150 ق ), ابان بن تغلب (م 141 ق ), فضل بن شاذان نيشابورى , عبدالعزيز جلودى , على بن ابراهيم قمى , ابوالحسن مقاتل بن سليمان رازى (م 150 ق ) و امام حسن عسكرى (ع ) را نيز تفسير به مأ ثور دانست .
از ميان تفاسير مفسران نامبرده نكاتى در باره تفاسير مقاتل و قمى و امام حسن عسكرى گفتنى است .
بلاشر ميگويد: محتمل است كه قديمى ترين آثار (كه هرگز به دست ما نرسيده و چاپ هم نشده است ) داراى رويه اى سنتى محض باشد.
مثلا اثر مقاتل تا آنجا كه به نظر ميآيد بايد تعاليم مكتب ابن عباس را منعكس ساخته باشد.
مطالب اساسى تفسيرى كه از او در دست است همه در مسير سنتى ميباشد.
(در آستانه قرآن , ترجمه راميار, 242), و در پاورقى ميگويد: مقاتل بن سليمان زيدى شيعى است .
و مترجم ميگويد: به قول ابن النديم از زيديان محدث و قارى بود...
و گلدزيهر در مذاهب التفسير ميگويد: تمايلات زيادى به اسرائيليات داشته است .
بلاشر مينويسد: بنا بر اين , مفسران از آغاز ربع اول قرن دوم است كه كار خود را بر پايه مصالحى مختلط و با يك سنديت مشكوك شروع ميكنند.
اينى فعاليت , همانطور هم كه بايد انتظار داشته باشيم , با فعاليت قاريان و محدثانى كه مشغول جمع آورى مواد لازم براى تدوين قوانين شرعى [= فقه ] و تاريخ صدر اسلام هستند مخلوط ميگردد.
در اين زمان است كه مقاتل به كار ميپردازد, و پس از او تعداد ديگرى از قبيل وكيع كوفى و ابن ابى شيبه بدان ادامه ميدهند.
در اين زمان فعاليت مفسران از كار محدثان محض , جدائى پذير نيست .
برخى از مجموعه هاى محدثين مانند صحيح بخارى (م 256 ق ) محتواى فصل مفصلى است كه در آن , اطلاعات تفسيرى در باره قرآن آمده است (در آستانه قرآن , 255).
اصولا گسترش حديث منقول از رسول خدا (ص ) در باره تفسير به رأ ى و گناه شمردن چنين تفسيرى , باعث شد كه غالب مفسران براى اينكه مرتكب چنين خطايى نشوند, و به آتش دوزخ معذب نگردند, بجز باطنيان , كوشيدند به جاى اعمال نظر و استنباط از آيات و بيان مفهوم و مفاد قرآن , و در واقع به جاى تدبر, به نقل احاديثى بپردازند كه از پيامبر اكرم يا اصحاب در تفسير آيه اى رسيده بود, تا آن جا كه برخى از اخباريون شيعه و ظاهريون سنى اظهار ميداشتند كه اگر حديثى در تفسير آيه اى از قرآن نرسيده آن آيه را نبايد تفسير كرد و لازم است مسكوت گذاشته شود گفت : خدا و رسولش به تفسير اين آيه دانا هستند.
اين شيوه باعث شد كه اين گروه براى جستن حديثى در تفسير آيات قرآن , به هر منبع و سرچشمه اى مراجعه كنند, لذا در صحت و سقم حديث , تدبر و درايت را لازم نميدانستند, و در نتيجه روايات اسرائيلى و ساخته و پرداخته سازندگان و سوداگران حديث به فراوانى وارد احاديث تفسير ميگرديد.
در قرن چهارم و پنجم هجرى بدين دسته از محدثان و اخباريون شيعه لقب حشويه داده بودند, يعنى كسانى كه مغزهاى خود را انباشته از حديث كرده در باره آن هيچ نميانديشند و اصالت را به حديث ميدهند, و يكى از آثار حشوى گرى اعتقاد پيدا كردن به تحريف قرآن بود.
بلاشر ميگويد: تفسير مطلوب عبارت ميشود از جمع آورى و تاليف , يعنى مؤلف تمام احاديثى را كه جنبه تفسيرى دارند گرد ميآورد و بدون اينكه تلاشى كند كه ميان آنها سازگارى برقرار سازد, آنها را كلمه به كلمه و با ذكر سلسله سند و مورد به مورد در كنار هم قرار ميدهد.
بدين ترتيب تفسيرها و توضيحات كاملا متناقضى بر روى هم انباشته ميشود و كسى را هم تحريك نميكند (همان , 256).
و اما تفسير على بن ابراهيم قمى كه از مراجع مهم مفسران شيعه به شمار ميرود, و معمولا آن را متن قرار ميدهند و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (ع ) را در حاشيه اش مينگارند, بدان جهت است كه خود او شخصى است مورد وثوق و اطمينان محدثان شيعه و از مشايخ ثقة الاسلام كلينى و تفسيرى جامع از روايات تفسيرى به شيوه مأ ثور از اهلبيت گرد آورده است .
وى معاصر امام عسكرى (ع ) است و كمى پس از ايشان هم ميزيسته .
غالب روايات او به ابيجعفر امام محمد بن على الباقر (ع ) و سپس به ابى عبدالله امام جعفر بن الصادق (ع ) و گاه به ابوالحسن امام على بن موسى الرضا (ع ) ميرسد, پس از اين سه امام , از ديگران , مانند جابر بن عبدالله انصارى و ديگر بزرگان شيعه , با سلسله سند, نقل ميكند و در ضمن مطلب كه قصد تكرار همان سلسله سند را ندارد, ميگويد: قال على بن ابراهيم .
تفسير امام حسن عسكرى (ع ), به نظر ميرسد رواياتى است كه شخصى معاصر با او (شايد همين على بن ابراهيم ؟) روايات را نقل كرده است , زيرا غالبا ميگويد: قال الامام عليه السلام .
امام نيز گاه از قول اميرالمؤمنين و ساير امامان حديث ميگويد و آيه را تفسير ميكند.
بلاشر پس از اينكه تفسير مقاتل را تفسيرى سنتى و برگرفته از مكتب تفسيرى ابن عباس ميداند, در دنباله سخنش ميگويد: مع ذالك تحت نفوذ فرق افراطى شيعه , تفسيرى تهيه شده كه دو نمونه آن در تفسيرهاى قمى و كاشانى [فيض كاشانى , تفسير صافى ] ديده ميشود.
براى شيعيان مطلب بر سر اين است كه در قرآن قسمتهايى را بيابند كه حاكى از اولويت على (ع ) و اولاد او باشد.
اينان ميگويند اگر در قرآن چنين اشاراتى كمياب است , علت آن اينست كه چنين اشاراتى از قرآن حذف شده است ...
(در آستانه قرآن , 242) آنگاه نمونه هايى از آنچه گفته است از تفسير على بن ابراهيم قمى ميآورد.
اگرچه آنچه را بلاشر ادعا كرده در برخى از تفاسير شيعى يافت ميشود, ولى جنبه عمومى و انحصارى ندارد, بلكه در شأ ن نزول برخى از آيات , ائمه , بخصوص اميرالمؤمنين , را مصداق بارز ستايشها, و دشمنان رسول خدا و اهل بيت را مصداق برجسته سرزنشها يا لعنها ميدانند.
به هر حال در اين دو تفسير چنين تأ ويلها يا تطبيقها فراوان است .
تفسير به مأ ثور ديگرى كه از اين دوره به دست ما رسيده تفسير عياشى از محمد بن مسعود عياشى از علماى قرن سوم و هم طبقه با كلينى است .
علامه طباطبائى در مقدمه اين تفسير (صفحه ج و د) مينويسد: اين تفسير بهترين كتابى است كه از قديم در اين موضوع تأ ليف شده , و موثقترين تفسير به مأ ثورى است كه از قدماى مشايخمان به ارث رسيده است .
علماى تفسير از هنگام تأ ليف كتاب تا كنون با ديده قبول بدان نگريسته اند و هيچ انتقاد يا عيبجويى اندكى هم نسبت بدان نداشته اند.
مؤلف آن شيخ جليل ابونصر محمد بن مسعود بن محمد بن عياش تميمى كوفى سمرقندى از دانشمندان مشهور شيعه , و از پايه هاى حديث و تفسير به روايت است كه در اواخر قرن سوم هجرى ميزيسته است .
همه دانشمندان پس از وى به جلالت قدر و علو منزلت و گسترش فضلش اتفاق نظر دارند, و همه علماى رجال در ثقه و عين بودن و صدوق در نقل حديث از بزرگان روايت بودنش يكپارچه اند.
وى نخست به مذهب اهل سنت بود و سپس به تشيع گرائيد و از پايه هاى دانش و اعيان شيعه گرديد.
وى موفق شد در رشته هاى گوناگون دانش و فنون بيش از دويست اثر تأ ليف كند كه از همه آنها مهمتر و مشهورتر همين تفسير او معروف به تفسير عياشى در دو جلد بوده كه دانشمندان تفسير شيعه از او روايت ميكنند.
اين كتاب از دو جهت دچار كمبود شده : نخست اينكه همه رواياتش مستند بوده يكى از نسخه برداران اسناد را حذف و متون را ذكر كرده نسخه موجود به صورت مختصر در آمده است , و دوم اينكه جلد دومش گم شده همه مفسران تفسير روايتى محدثان , مانند بحرانى در تفسير البرهان و حويزى در نورالثقلين و كاشانى در تفسير صافى و مجلسى در بحار تنها از جزء اول آن نقل كرده اند.
اكنون تفسير عياشى تا آخر سوره كهف را كه اوائل جزء شانزدهم قرآن است , در بردارد, روايات آن با يك يا دو سه واسط غالبا به ابو عبدالله و گاه به ابو جعفر الباقر (ع ) ميرسد, و همه تفسير به مأ ثور است .
ميتوان گفت كه تا اواخر قرن چهارم , تفسير مورد پسند همه فرق اسلامى اعم از شيعه و سنى , تفسير به مأ ثور است , نمونه برجسته آن در ميان مفسران شيعه تفسير عياشى و در ميان اهل سنت , تفسير ابن جرير طبرى است كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم پديد آمد و ستايشهاى فراوانى از دانشمندان همان روزگار و روزگاران بعد را به خود جلب كرده است , بطورى كه كمى بعد از پديد آمدن , در روزگار نوح بن منصور سامانى به زبان فارسى ترجمه ميشود, و احتمالا ابوالفتوح رازى شيعى در قرن ششم بدين تفسير و روش آن نظر داشته است كه تفسير بيست جلدى خود را به زبان فارسى , با همان سبك تفسير به مأ ثور مينويسد و هنوز هم مورد توجه دانشمندن شيعه قرار دارد.
ليكن در نيمه نخست سده ء چهارم هجرى , جهان اسلام , از نظر فرهنگى , دچار دگرگونيهاى بزرگى ميشود كه همه معارف اسلامى , از حديث گرفته تا فقه و اصول و تفسير و تاريخ و ادبيات را, تحت تأ ثير قرار ميدهد.
شيخ المراغى در اين باره ميگويد: امواج گوناگون عقل بشرى با ميراث فرهنگها و تمدنهاى يونانى و ايرانى و هندى در شهرهاى اسلامى و سراسر سرزمين اسلامى با يكديگر برخورد كردند و طوفانهاى جدال يهود و نصارى از اهل كتاب بر سر مردم مسلمان وزيدن گرفت , و هر يك از اين عوامل انگيزه اى براى دانشمندان گرديد تا دائرة المعارفهايى در تفسير تأ ليف كنند كه در لابه لاى آنها دانشها و معارف بيسابقه اى جاى دهند.
انديشه اسلامى در اين مسير گاه آزاد و رها در ميدان معرفت و فرهنگ به تكاپو ميپرداخت , و گاه مقيد به حركت درميآمد, يكبار به دنبال عقل به راه ميافتاد, و بار ديگر زمام خود را به دست نص خاصى ميسپرد, و در روزگار ناتوانى و وارفتگى و ركورد فكرى به قتليد گرايش پيدا ميكرد...
در اين ميان بسيارى از مفسران , به جاى هدف , توجه و عنايت خود را به وسيله ها وقف كرده بودند...
(مقدمة التفسير, 10).
چنين مقدمات و زمينه هايى از اواخر سده سوم و اوائل سده چهار فراهم گرديد, و در نيمه نخست سده چهارم با استقرار حكومت شيعى آل حمدان در موصل و شمال عراق و سپس شام , و امراى شيعى آل بويه بر بغداد و شرق جهان اسلام , و در نيمه دوم سده چهارم استقرار حكومت شيعى فاطميان بر مصر و غرب جهان اسلام , زمينه فرهنگى به گستردگى و ژرفا رسيد, و دانش و همه فنون فرهنگى به كمال دست يافت .
حديث نيز راه ترقى و تحول در پيش گرفت , و از حالت روايت به درايت قدم گذاشت , اصول فقه تدوين گرديد و سرانجام تفسير نيز, از شيوه به مأ ثور, به شيوه تفسير به رأ ى محمود تبديل شد.
توضيح اينكه تفسير به رأ ى مذموم كه پيوسته مطرود مفسران بوده , تفسير بر پايه هوى و تمايل شخص مفسر است و به منظور تحميل نظر شخصى و عقيده فرقه اى بر قرآن ميباشد, و تفسير به رأ ى محمود همان تدبر و تفكر در آيات قرآن و استخراج نظرى نو و تازه و هماهنگ با معرفت در حال تحول بشرى در زمانى مخصوص به شمار ميرود.
در اين دوره : فرات كوفى , ابن دول قمى , ابوالعباس اسفراينى , ابو عبدالله كاتب نعمانى , ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى , نويسنده كتاب معروف الغارات , ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانى كبير صاحب تفسير جامع التأ ويل لمحكم التنزيل , تفسيرهايى نوشته اند كه كم و بيش زمينه تحول را فراهم ميكنند, تا اينكه در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجرى , يعنى در دوران زرين فرهنگ و دانش اسلامى , تفسيرهايى به شيوه نو و استنباطى به وجود ميآيد, و در اواسط اين قرن , تفسير تبيان شيخ طوسى شيوه تفسيرى را به كمال ميرساند.
پيش از پرداختن به تفسير تبيان به دو تفسير ديگر در اين زمينه از دو دانشمند بزرگ شيعى اشاره ميشود: يكى تفسير سيد شريف رضى , ابوالحسن محمد بن الحسين (406 ق ) فصيح قريش و شاعر و اديب و دانشمند سخنور است .
وى در همه علوم قرآن كتاب نوشت , از جمله كتابهايش : حقائق التنزيل و دقائق التأ ويل , المجازات القرآنية , المتشابه فى القرآن و تلخيص البيان فى مجازات القرآن .
تفسير او يعنى حقائق التنزيل ...
از تفسير تبيان شيخ طوسى بزرگتر بوده است .
ابوالحسن العمرى ميگويد: تفسير قرآن او را ديده ام , از بهترين تفسيرها, و به اندازه تفسير طوسى يا بزرگتر از آن است .
از اين تفسير اكنون تنها جلد پنجم آن در دست است كه عنوان تفسير: حقائق التأ ويل فى متشابه التنزيل ميباشد.
در اين جلد آيات متشابه آغاز سوره آل عمران تا پايان آن را در سى و يك مورد, و از آغاز سوره نساء تا آيه چهل و هشتم را در شش مورد تأ ويل و تفسير كرده است .
همين سى و هفت مورد به جاى مانده از اين تفسير بزرگ , نشانگر دانش و بينش گسترده و ژرف سيد رضى از تفسير قرآن و ادبيات و ديگر علوم اسلامى است .
ديگرى تفسر ابوالقاسم على بن الحسين سيد مرتضى علمالهدى , شاگرد و جانشين شيخ مفيد و استاد شيخ طوسى و متكلم بزرگ شيعه در روزگار خويش است .
صاحب اعيان الشيعه ميگويد: سوره فاتحة الكتاب و بقره را تفسير كرده در علوم القرآن كتاب بسيار نوشته است .
كتاب الامالى وى تفسير بسيارى از آيات را در بر دارد و در علوم قرآن نيز كتاب المحكم والمتشابه و كتاب الصرفة فى اعجاز القرآن يا به گفته نجاشى الموضوع من جهة اعجاز القران را نگاشته است .
چون وى دانشمندى اصولى و اهل كلام است , طبيعة تفسير او نيز رنگ تأ ويل دارد.
پس از اين دو تفسير از دو دانشمند بزرگ اصولى , تفسير مهمى كه بوسيله علماى شيعه در دوران شكوفائى فرهنگ و تمدن اسلامى به نگارش در ميآيد كتاب التبيان فيتفسير القرآن در ده جلد نوشته شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن الحسن طوسى (م .
46 ق ) است .
مقدمه تفسير در علوم القرآن ميباشد, و براى نخستين بار تفسيرى به شكل علمى و جامع و شامل همه علوم قرآنى در جهان تشيع تأ ليف شده است .
شيخ طوسى پرورده دوران درخشان و بينظيرى در تاريخ اسلام است و آثار او در همه زمينه ها به كمال رسيده است .
مقدمه اين كتاب خود گوياى همه نكات ياد شده در بالا است , تفسير تبيان از هنگام پديد آمدن مورد توجه مفسران و ديگران قرار داشته است , چنانكه كمتر از يك سده بعد از تأ ليف آن , با تفسير مهم و با ارزش ديگرى رو به رو ميشويم كه مشهور است .
مؤلف آن , امين الدين ابو على فصل بن حسن طبرسى (م 548 ق ) آن را به تقليد از تبيان تأ ليف كرده نكات تازه و باارزشى بر آن افزوده است .
به هر حال , اين تفسير مهم , تفسير كبير مجمعالبيان فى علوم القرآن است كه طبرسى بين سالهاى 529 تا 536 هجرى (مقدمه مصحح جوامع الجامع صفحه سيزده ) نگاشته است .
صفت كبير را طبرسى خود بر اين تفسير اطلاق كرده است , و امتيازى كه مجمع بر تبيان دارد: نظم و ترتيبى است كه در كتاب مجمع البيان در تفسير آيات و تبويب و تفكيك مطالب بكار رفته به هيچ روى مقدمى نداشته است (همان , پنج ).
طبرسى در نقل اقوال مخالفان تعصبى نشان نميداده است بطورى كه برخى از علماى شيعه بر او خرده گرفته اند كه اكثر منقولات در مجمع البيان از مفسرين عامه است و از تفسير اهل بيت جز اندكى نقل نكرده است (همان , شش ).
اين تفسير حاوى مطالب گوناگون علوم قرآن و معارف اسلامى است , ولى آنچه بيش از هر چيز در اين تأ ليف شريف مطمح نظر بوده نحو و لغت و اشتقاق و تصريف و ديگر فنون ادبيه است , و از لحاظ نظم و ترتيب مطالب سرآمد ديگر تفاسير است , بطورى كه از همان روزگار مورد تحسين و تجليل قرار گرفته است , و اخيرا مرحوم شيخ محمود شلتوت استاد فقيد جامع الازهر در مقدمه خود بر چاپ مصر مجمع البيان آن را در ميان ديگر تفاسير منحصر به فرد و قصد مؤلف را از تأ ليف آن خدمت به قرآن دانسته ميگويد: صاحب مجمع البيان توانسته است اخلاص خود را نسبت به انديشه علمى بر عاطفه مذهبى چيره سازد زيرا اگرچه وى اهتمام ورزيده تا ديدگاه شيعه را در باره احكام و نظريه هاى مورد اختلاف با ديگر مذاهب بيان كند و اثر عاطفه مذهبى در اين ديدگاهها احيانا مشاهده ميشود, ليكن ما او را در همراهى با اين عواطف به حالت زياده روى و يا حمله به مخالفانش , نميبينيم ...
(همان , پانزده ).
چنانكه از سخنان طبرسى در مقدمه تفسير جوامع الجامع بر ميآيد, وى سه تفسير تأ ليف كرده است : نخست مجمعالبيان فى علوم القرآن يا تفسير كبير, و دوم تفسير جوامع الجامع يا الوسيط, و سوم تفسير الكافى الشافى يا الوجيز تفسير اخير را خود ميگويد كه پس از فراغت از تأ ليف مجمع البيان به تفسير الكشاف لحقائق التنزيل جارالله زمخشرى دست يافتم و معانى بديع و الفاظ شگفت انگيز و بينظير آن را خلاصه كردم و الكافى الشافى ناميدم .
و سومين تفسير (از نظر ترتب زمانى ) كه طبرسى تأ ليف ميكند جوامع الجامع است كه به خواهش فرزندش و با الهام گرفتن از كشاف زمخشرى در حدى متوسط ميان مجمع و الكافى , به رشته تحرير ميكشد.
طبرسى گرچه گاهى در تفسير جوامع الجامع از تفسير مجمع البيان و يا شايد از ديگر دانشمندان سخنانى نقل ميكند, ولى ميتوان گفت كه بيشتر بلكه نزديك به همه مطالب آن از كشاف اقتباس شده است (مقدمه مصحح / 19).
در همين روزگار يعنى در قرن ششم ما با تفسير ديگرى رو به رو ميشويم از ابوالفتح رازى , حسين بن على بن محمد خزاعى رازى نيشابورى تحت عنوان روض الجنان و روح الجنان به فارسى در بيست جلد كه از نظر روش تفسير به مأ ثور است و بيشتر روايات خود را از راويان اهل سنت گرفته است و به همين علت قسمت اعظم اسرائيليات را در تفسير خود وارد كرده است , ليكن اهميت آن نخست به فارسى بودن آنست و سپس از آن جهت كه از نظر ادب و بيان و صرف و نحو و لغت و شواهد شعرى به عربى كمنظير و از جهت فقاهت نيز بيمانند است .
علاوه بر ابوالفتوح رازى در قرن ششم و هفتم هجرى مفسران ديگرى نيز وجود داشته اند كه از همه آنان مهمتر ميتوان از افراد زير نام برد: قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندى فقيه (م 573 ق ) شاگرد شيخ طبرسى مؤلف خلاصة التفاسير در ده جلد و تفسير القرآن در دو جلد, رشيدالدين محمد بن على بن شهر آشوب سروى مازندرانى (م 588 ق ) صاحب تفسير بيان التنزيل , ابو عبدالله محمد بن محمد حلى (م 597) كه تفسيرش به نام مختصر التبيان فى تفسير القرآن يا تفسير ابن الكيال يا تفسير ابن الكال ميباشد.
و در قرن هفتم نامهاى حافظ نيشابورى و سيد بن طاووس (م 673 ق ) از ديگر مفسران مشهورتر است .
دوران طلائى فرهنگ و تمدن اسلامى با حمله سلجوقيان بر بغداد در سال 447 ق و به آتش كشانيدن كتابخانه هاى شيعيان و مراكز علمى آنان , از نظر تاريخ به پايان ميرسد, ليكن آثار علمى و عقلى آن تا حدود صد سال بر مركز جهان اسلام دامن ميگسترد.
از اواخر قرن پنجم با تسلط تركان ماوراءالنهر بر ايران و عراق و تسلط مماليك بر شام , و ايوبيان بر مصر و از ميان رفتن حكومت فاطميان و شدت گرفتن جنگهاى صليبى , سطحى نگرى علمى , بيتفاوتى سياسى و يأ س اجتماعى بر مسلمانان چيره ميشود, بطورى كه در هيچ زمينه فرهنگى آثار برجسته اى نمييابيم , تنها در زمينه ادبيات و اشعار عرفانى شاهد آثار برجسته اى از عطار و مولوى و سعدى و برخى از شروح و تعليقات ميباشيم .
سرانجام قوم تاتار و مغول از صحراى شرق چون طوفانى بى امان بر جهان اسلام تاختن ميگيرد و در مدتى كمتر از نيم قرن همه آثار تمدن را از ميان بر ميدارد.
در قرنهاى ششم و هفتم , در جهان اسلام و بخصوص در ايران , تصوف و عرفان رواج پيدا ميكند, و به گفته دكتر ذبيح الله صفا: هنگامى كه مغول به ايران حمله كرد كمتر شهر و ديارى در ايران از دسته هاى صوفيان خالى بود و شماره خانقاهها و باشيد نگاههاى سالكان و اهل مجاهدت و رياضت , حساب و شمارى نداشت (تاريخ ادبيات در ايران , 3/165).
و چون تصوف و عرفان حركتى عقلى آميخته با دين و ارشاد به طرف كمالات نفسانى بود, از قرآن بيشترين استفاده را ميكردند و آيات را با اشاره به تفسير كه : كتاب الله عز و جل على اربعه اشياء على العبارة والاشارة و اللطائف والحقائق , فالعبارة للعوام , والاشارة للخواص , واللطائف للاولياء والحقائق للانبياء (تفسير موضوعى قرآن مجيد, استاد جوادى آملى , 1/17 به نقل از بحارالانوار, 89/20,103).
قرن هشتم هجرى را بايد قرن حلى ها ناميد.
ذبيح الله صفا ميگويد: در حقيقت بايد قرن هفتم و هشتم را در دوره استحصال شيعيان از كليه مجاهدت خود در قرنهاى پيشين دانست و آن را مقدمه اى براى دوره صفوى شمرد.
بزرگترين علماى فقه و علوم مذهبى ديگر شيعه در اين دوره از حله در عراق برخاسته اند و بايد آن شهر كوچك را به واقع مركز اساسى نشر علوم شيعه در عهد بعد از مغول دانست (تاريخ ادبيات در ايران , 3/225).
سپس در علوم مختلف اسلامى از سيد بن طاووس حلى (م 664 ق ), محقق حلى يا محقق اول (م 676 ق ) علامه حلى شيخ جمالالدين حسن بن المطهر الحلى (م 726 ق ) شاگرد خواجه نصيرالدين طوسى , يحيى بن سعيد حلى (م 689 يا 690 ق ), پسر علامه فخرالمحققين محمد بن جمال الدين (م 771 ق ) و خواهر زاده اش سيد عميدالدين (م 754 ق ) نام ميبرد.
اينان هيچ يك قرآن را تفسير نكرده اند ليكن تأ ثير بسيارى بر همه دانشمندان شيعه و از جمله مفسران باقى گذاشته اند.
تنها مفسر حلى در اين دوره علامه حلى ثانى حسن بن سيدالدين جمالالدين بن مطهر حلى (م 766 ق ) به چشم ميخورد كه تفسيرهاى التيسير الوجيز و نهج الايمان فى تفسير القرآن را تأ ليف كرده , تفسير دوم خلاصه كشاف زمخشرى و تبيان شيخ طوسى است .
جريان ديگرى كه جهان اسلام را از اوايل قرن چهارم هجرى به بعد به خود مشغول داشت و بر فرهنگ و تمدن اسلامى تأ ثير فراوان گذاشته است , فاطميان و اسماعيليه يا باطنيان هستند, اينان در عين آنكه يك فرقه مذهبى و از شيعه بودند, به علت طرز تفكر و اعتقادشان از يك طرف , و به علت اوضاع سياسى كه در همه جا, جز حدود دو قرن در مصر, عليه آنان بود, به باطنيگرى و تأ ويل آيات و اخبار ميپرداختند.
اينان شايد بدان جهت كه اهل تأ ويل بودند, به تفسير قرآن به شكل كامل و مرتب و منظم , چون ديگر فرق اسلامى نپرداخته اند, جز آثار اندكى كه ذيلا بدانها اشاره خواهد شد, ليكن در سراسر آثارشان براى اثبات عقايد خويش به تأ ويل آيات قرآن دست زده اند.
علامه محمد حسين الذهبى در كتاب التفسير والمفسرون آثار اخوان الصفا را از جمله تفاسير اسماعيليه ميداند و بلاشر ميگويد: همچنين محلى براى به حساب آوردن تفسيرهاى باطنى بعضى از فرق مخالف از قبيل قرامطه نيست .
اين تفسيرها طبيعة به حالت پراكنده يافت ميشوند و فقط به جزئياتى از وحى نازل شده اهميت ميدهند (در آستانه قرآن , 241).
با بررسى فهرست كتابهاى اسماعيليان از شيخ اسماعيل آجينى مجدوع گفته فوق تأ ييد ميشود, و بجز تأ ويل آيات پراكنده در اثبات عقايد خود تنها برخى تأ ويلهاى مستقل دارند از جمله : رسالة تأ ويل سورة النساء تصنيف جعفر بن منصور اليمن , و از همين مؤلف كتابى را در فرائض و حدود الدين معرفى كرده است و ميگويد: ثم شرح قصة يوسف ...
بعد تأ ويل سورة يوسف , سورة الكهف على تمامها...
و در فصل ديگرى از اين فهرست مينويسد: و منها كتاب تأ ويل امثال القرآن سيدنا جعفر بن منصور اليمن .
آقاى علينقى منزوى فصلى الحاقى در باره فهرست كتب اسماعيليه كه در اين فهرست نيامده نوشته است كه در اين فصل الحاقى نيز كتابى معرفى ميكند به عنوان : كشف الاسرار المخزونة فى تأ ويل القرآن و از فهرست ايوانف نيز از كتابى به عنوان حدود المعارف فى تفسير القرآن نام ميبرد.
بر و كلمان در تاريخ الادب العربى در ضمن آثار ابو حاتم عبدالرحمان ابن همدان الرازى الورسسنانى كتابى به عنوان : كتاب الاصلاح فى التأ ويل برشمرده است .
و اينها همه نشان مى دهد كه اسماعيليه قائل به تأ ويل هستند و مانند فرق اماميه و زيديه و ديگر فرق اسلامى معتقد به تفسير, به معناى معروف آن , نيستند.
مفسران اماميه در قرن هفتم و هشتم اعم از صاحبان تفاسير اشارى يا روائى و غيره عبارتند از: ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى تفسير دارد به نام جلاء الاذهان يا تفسير گازر به فارسى به شيوه روائى , كمال الدين ابوالغنائم عبدالرزاق جمال الدين كاشانى تفسيرى دارد به نام تأ ويلات كاشانى در بيان اسرار و تأ ويلات عرفانى قرآن كه تأ ليف آن در سال 729 ق به پايان رسيده است , سيد حيدر آملى نيز تفسير آملى را به شيوه عرفانى و صوفيانه نوشته است .
در قرنهاى نهم و دهم نيز مفسيران شيعه بسيارند كه از آن جمله ميتوان به چند مفسر مشهور اشاره كرد مانند: مولى حسين كاشفى سبزوارى (م 906 ق ) صاحب تفسيرهاى : جواهر التفسير و تفسير حسينى يا المواهب العليه به فارسى , فخرالدين على بن حسن زواره اى , شاگرد محقق كركى , استاد مولى فتح الله كاشانى صاحب تفسير زواره اى به فارسى به عنوان ترجمة الخواص كه گويا ترجمه تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (ع ) است و متضمن اخبار صادره از ائمه در تفسير آيات قرآن ميباشد, و ملا فتح الله كاشى بن ملا شكرالله (م 988 ق ) صاحب تفسيرهاى منهج الصادقين فى الزام المخالفين به فارسى در پنج جلد, و خلاصة المنهج به فارسى در يك جلد و زبدة التفاسير به عربى .
در قرن يازدهم مفسر برجسته شيعه صدرالمتأ لهين (م 1050 ق ) است كه تفسيرهاى متعددى از سوره هاى قرآن دارد, ولى از همه آنها مفصلتر مفاتيح الغيب و اسرار الايات است و همه به روش عرفانى و فلسفى ميباشند, و مولى محسن فيض كاشانى محمد بن مرتضى (م 1091 ق ) صاحب تفاسير صافى و مختصر آن اصفى و مصفى كه او نيز قرآن را به شيوه عرفانى تفسير كرده است .
در قرنهاى بعد نيز مفسران فراوانى در جهان تشيع داريم كه به تفسير قرآن به شيوه اى مختلف همت گماشته اند ليكن هيچكدام تحولى در شيوه تفسير به وجود نياورده اند تا در دوران معاصر كه بعد از اين در باره آن نكاتى يادآورى ميشود, اما به علت اهميت تفاسير سه قرن گذشته , از جهت شهرت , به نام برخى از آنها اشاره ميگردد: البرهان فى تفسيرالقرآن در چهار جلد و الهادى و ضياء النادى در دو جلد از سيد هاشم بحرانى (م 1107 يا 1109 ق ), تفسير نورالثقلين از شيخ عبد على حويزى شيرازى (م 1112 ق ), تفسير شبر از سيد محمد رضا شبر (1230 ق ), و تفاسير جوهرالثمين و صفوة التفاسير والوجيز از فرزند آن مرحوم , سيد عبدالله شبر (م 1243 ق ), تفسير آلاء الرحمان فى تفسيرالقرآن از شيخ محمد جواد بلاغى نجفى (م 1352 ق ).
دوران بازگشت به قرآن : با همه تفاسير بيشمارى كه بوسيله دانشمندان مسلمان از همه فرقه ها, از قرن هفتم تا سيزدهم هجرى نوشته شده , هيچ تحولى مثبت و تكاملى اجتماعى در زندگى مسلمانان به وجود نيامده و آنان را از حالت ايستايى و پژمردگى و ناتوانى بيرون نياورده و بعضا عامل ركود و جمود و عقب ماندگى بيشتر هم شده تا اينكه سيد جمالالدين اسد آبادى , با مشاهده عقب ماندگى شديد مسلمانان و با آگاه بودن به منابع فرهنگى نيرومند و برانگيزنده و تكامل بخش در ميان مسلمانان , قيام كرده و آنان را به بيدار شدن از خواب گران چند سده گذشته بوسيله بازگشت به قرآن فرا خواند, و قرآن را از گوشه مساجد و مكتبخانه ها و مجالس عزادارى و قبرستانها به صحنه زندگى باز آورد, و آياتش را به زبان روشن و رسا براى مستضعفان برخواند و آنان را به مهاجرت و جهاد با استعمار و استبداد و استثمار و انواع استضعاف دعوت كرد.
و از آن روز تا كنون تحولى در تفسير قرآن به وجود آمد.
البته چند جريان ديگر هم موازى با اين جريان بازگشت پديدار شد, يكى از آن جريانها نو كردن الفاظ كهنه و منظم و مرتب كردن همان روشهاى نامنظم قديمى بود كه اين گونه تفاسير اگرچه امكان دارد از نظر علمى و مدرسى تحولى در علم تفسير ايجاد كرده باشد, ليكن از جهت تأ ثير گذاشتن بر زندگى اجتماعى و سياسى و اعتقادى مسلمانان هيچ اثرى نداشته است , اين دسته از تفاسير قابل استفاده براى متخصصان است , جريان ديگر, نوسازى يا به اصطلاح مدرنيزه كردن تفسير قرآن است كه جز بدنام كردن تفسير و دور ساختن تحصيلكردگان از دين و قرآن نتيجه اى نداشته است .
بلاشر در اين باره مينويسد: براى انتقاد اروپائى از اين هم گمراه كننده تر, اگر بروزش ممكن باشد, تفسير نوطلبان مدرنيستهاى قرن نوزدهم است .
اينها يا مانند آلوسى خود را به نو ساختن تفاسير قديمى محدود ميسازند و يا با قبول مفهوم قرآنى به عنوان جامع تمام علوم بشرى , اين مطلب را اصل قرار ميهند كه كتاب الله محتوى بيان تمام اكتشافات تازه چه در نجوم , چه در فيزيك , شيمى يا علوم طبيعى است (در آستانه قرآن , 249) و سپس ميگويد كه نه افراد سنتى اين نوع تفسير را قبول دارند و نه خاور شناسان اروپايى .
البته در دوران اخير كسانى تحت عنوان اصلاح در جهان اسلام , تفسيرهايى از قرآن به عمل آورده اند كه اگرچه همگى ناقص است , و اصولا اغلب خود را مفسر به معناى سنتى آن نميدانسته اند, ليكن تلاشهايى است در جهت تعليم قرآن به شيوه اى پويا و زنده , و وارد كردن قرآن به زندگى فرهنگى و اجتماعى و سياسى مسلمانان در عصر علم و تكنولوژى و ايدئولوژيهاى گوناگون و مكتبهاى فريبا و رنگارنگ , به منظور نشان دادن آموزشهاى مترقى و هماهنگ قرآن با علم , و برداشتن عقده خودباختگى و خود كم بينى و از خود بيگانه شدن از ذهن جوانان مسلمان كه ميتوان از ميان اين كوشندگان به شريعت سنگلجى , حاج يوسف شعار, آية الله سيد محمود طالقانى , شهيد سيد محمد باقر صدر, شهيد استاد مرتضى مطهرى اشاره كرد.