بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ویژگیهای امام حسین علیه السلام, آیه الله شیخ جعفر شوشترى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     fehrest01 -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     footnt04 -
     HOSSEI01 -
     HOSSEI02 -
     HOSSEI03 -
     HOSSEI04 -
     HOSSEI05 -
     HOSSEI06 -
     HOSSEI07 -
     HOSSEI08 -
     HOSSEI09 -
     HOSSEI10 -
     HOSSEI11 -
     HOSSEI12 -
     HOSSEI13 -
     HOSSEI14 -
     HOSSEI15 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

9 شعيب پيامبر و حسين عليه السلام  
اين پيامبر بزرگ ، پدر دو دخت گرانمايه بود، موسى آنان را بر دروازه مدين باگوسفندانشان ديد كه كنارى ايستاده و در انتظارند تا مردم گوسفندان خويش را سيرابساخته و بروند، آنگاه آنان گوسفندان خود را آب دهند و بهدليل كهنسالى پدرشان ناگزير از اين كار هستند.
موسى ، با ديدن شرايط آنان ، گوسفندانشان را آب داد.(1225)
امّا حسين عليه السلام در جهاد بر ضدّ كفر و ريا، در شرايط سختى قرار گرفته بودكه دختران ، خواهران ، كودكان خردسال ، برادران ، برادر زادگان و نزديكانش ، همگىدر اوج تشنگى بودند و آن گرامى به سوى فرات آمد و براى آنان آب خواست و درحالى كه از آن آب ، همگان حتّى سگها و خوكهاى بيابان مى نوشيدند و كسى مانع آناننبود، حسين عليه السلام را بازداشتند.(1226) او و همه كسانش را در محاصره آب بهشهادت رساندند بااينكه مى دانستند پدر و نياى بزرگش ، برتر و بالاتر از همهجهانيان هستند.
10 ايوب پيامبر و حسين عليه السلام  
خداوند در مورد اين پيامبر بزرگ فرمود:
... اِنّا وَجَدْناهُ صابِراً

ما او را بنده اى شكيبا يافتيم ، او كه همواره رو به درگاه ما داشت ، چه نيكو بنده اى بود.
حسين عليه السلام را خداوند نه تنها شكيبا يافت ، بلكه سپاسگزار به آنچهموردرضاى خدا باشد نگريست ، فراتر از آن ، خشنود بهتحمّل همه رنجها براى او، يافت ؛ به همين دليل بود كه او را به نفس آرامش يافته وخشنود بارگاه خويش ، وصف فرمود.(1227)
و نيز در مورد او به اين بسنده نكرد كه : چه نيكو بنده اى است !"" بلكه او را مباركتوصيف كرد(1228) و در رديف بندگان خاصّ خود قرار داد و حسين عليه السلام را ازمحمّد صلى الله عليه و آله بنده برگزيده اش كه در موردش فرمود:
سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِه
حسين عليه السلام همواره رو به درگاه خدا داشت چرا كه هر فرمانى از جانب خدا را بهانجام مى رساند، به فرمان سخت ترى ، ماءمور مى شد و شور و شوق ديدار خدا در همهوجودش شراره مى كشيد.

ايّوب پيامبر بر همه آزمايشها و گرفتاريها، شكيبايى ورزيد و خدا او را شكيبا يافت امّاشماتت دشمن را تحمّل نكرد.
حسين عليه السلام در روز پرشكوه عاشورا بر همه مصائب ، شكيبايى ورزيد، امّا هنگامىكه خواهرش زينب عليها السلام را نگريست كه در آستانه شهادت برادر از خيمه ها بيرونآمده ، اين برايش سخت گران آمد و كوشيد تا او را به خيمه ها بازگرداند.(1229)
11 يحيى پيامبر و حسين عليه السلام  
يحيى پيامبر و حسين عليه السلام از سه ديدگاه با هم شباهت دارند:
1 نخست اينكه ، در موارد مختلفى ميان اين دو بنده خاصّ خدا شباهتهايى است .
2 از پيامبر گرامى روايت است كه مى فرمود: در جهنّم ، نقطه اى است كه سزاوارهيچيك از مخلوق خدا، جز قاتل يحيى پيامبر وقاتل فرزندم حسين نيست .""(1230)
3 خود حسين عليه السلام در راه كربلا، در هر منزلگاهى پيوسته از يحيى پيامبر يادمى كرد،(1231) به همين جهات سه گانه نكاتى را كه گذشت ، مورد بحث قرارمى دهم.
الف شباهتها 
يحيى پيامبر و حسين عليه السلام پيش از ولادتشان ، به آمدنشان بشارت داده شد.
در مورد يحيى اين مژده آمد كه :
يازَكَرِيّا اِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ
اى زكريا! براستى كه ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم .
و در مورد حسين عليه السلام نيز پيام آمد كه : اى محمّد! به راستى كه به فرزندىگرانقدر از دخت گرانمايه ات فاطمه ، مژده ات مى دهيم .""
امّا مژده به تولّد يحيى ، موجى از شادى پديد آورد و بشارت به ولادت حسين عليهالسلام موجى از شادى و اندوه ، همانگونه كه در روايت آمده است .
(1232)
يحيى پيامبر و حسين عليهما السلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند(1233) هر دو را خدانام نهاد و در مورد يحيى فرمود: ما تو را به فرزندى كه نامش يحيى است مژده مى دهيم."" و در مورد حسين عليه السلام بر زبان فرشته وحى پيام فرستاد كه : نام اينكودك گرانقدر را حسين نهاده ام .""(1234)
يحيى و حسين عليهما السلام بيشتر اوقات از مادر شير نخوردند، چرا كه يحيى از سوىآسمان تغذيه مى شد(1235) و حسين عليه السلام از جانب عرش برين .
(1236)
يحيى و حسين عليهما السلام پيشانيشان درخشان بود، هر دو درطول زندگى خويش چندان شادمانى نديدند و شاديشان با اندوه قرين بود(1237) وقاتل هردو نفر آنان ، مادرانى آلوده داشتند.(1238)
يحيى و حسين عليهما السلام دو شهيدى گرانقدر بودند كه به بيان پيامبر، قاتلان آناندر بدترين نقطه دوزخند.(1239) آسمان در شهادت آنان ، خون گريست (1240) وپس از شهادت ، سرهاى آنان سخن گفتند.
سر مقدّس يحيى عليه السلام گفت : هان اى فرمانرواى استبداد پيشه ! پرواى خداپيشه ساز و از او بترس .""(1241)
و سر مقدّس حسين عليه السلام نيز بارها تلاوت قرآن كرد و فرمود:
لاحول ولاقوة الاّ باللّه ....
و بالاخره يحيى پيامبر، با شكنجه كشته شد. حسين عليه السلام هم با اينكه در ميدانجهاد بود، امّا زير شكنجه ها و فشارهاى ضدّانسانى به شهادت رسيد؛ به همين جهت امامسجّاد عليه السلام فرمود: من پسر همان بزرگمردى هستم كه با شكنجه كشتهشد.""(1242)
ب رمز ياد يحيى پيامبر  
حسين عليه السلام در هر منزلگاه ، ميان مكّه و كربلا آن پيامبر بزرگ را يادمى كرد و بهويژه هديه داده شدن سر مقدّسش را، خاطرنشان مى ساخت و اگر نيك بينديشيم اين سختترين مصائب به نظر مى رسد، چرا كه شنيدن شماتت دشمن از دور بزرگترين مصيبتاست و ديدن دشمن سفّاك بدون توانايى و امكانات انتقام عادلانه از او، از آن هم سهمگينتراست . امّا نگريستن بر دشمن و ديدن سر بريده دوست در برابر او وتحمّل شرارت و اهانت او، همانگونه كه در مورد حسين عليه السلام اتفاق افتاد، سخت غيرقابل تحمّل است . اين جنايت بر پيامبر گرامى آنقدر گران آمد كه بر هر كس كه باديدن سر مقدّس حسين عليه السلام در بارگاه ستم اموى ، شادمان گردد نفرينكرد.(1243)
ج بزرگترين فاجعه  
حسين عليه السلام در همه منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه ، از يحيى پيامبر و مظلوميّتشهامتمندانه او ياد مى كرد و او را الگوى شايسته پيكار بر ضد ستمكاران و سنّتهاىظالمانه وصف مى فرمود، از اين جهت در مقام مقايسه اين دو بنده خاصّ خدا با سلام بر آنان، مواردى از شباهت و تفاوت در مظلوميّت قهرمانانه آنان را مى آوريم .
در زيارت حسين عليه السلام است كه :
... السّلام على يحيى الّذى ازلفه اللّه بشهادته ....(1244)
سلام بر يحيى پيامبر كه خداوند با شهادتش او را مقرّب درگاه خود ساخت .
با سلام بر يحيى پيامبر مى توانى ، پيامبرى را نيّت كنى كه سرش را از بدن جداساختند يا يحيى كربلا را نيّت كنى كه زير ضربات ظالمانه به شهادت رسيد و آنگاهسر مقدّسش را بريدند.
و نيز مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه كينه توزىقاتل او نسبت به آن حضرت پس از بريدن سر مقدّسش فرو نشست يا يحيى كربلا راقصد نمايى كه پس از قرارگرفتن بر روى خاك ، باز هم مورد هجوم و ضرباتناجوانمردانه قرار گرفت ، آنگاه سرش ‍ از بدن جدا شد.
مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه سر مقدّسش يك بار از بارگاه بيداد به خانههوى و هوس هديه شد يا يحيى كربلا را قصد كنى كه در بيدادگرى نسبت به آن حضرتبه وارد آوردن صدها زخم نيزه و شمشير بر بدنش و قطعه قطعه كردن پيكر و بريدنگلوگاه و مثله و پايمال ساختن پيكر مقدّسش اكتفا نكردند، بلكه كينه توزى آنانوادارشان ساخت تا سر مطهّرش را در شهرها بگردانند و بر دروازه ها نصب كنند و شرارتبارتر از همه ، در برابر خاندان و كودكانش بر لب و دندان او چوب بيداد زنند.
آرى ! يكى از رموز يادآورى حسين عليه السلام از يحيى مقايسه مصائبى بود كه هر دو درراه حقّ و نبرد با كفر و شرك و ارتجاع به جان خريدند.
و نيز مى توانى با نثار درود به يحيى در زيارت حسين عليه السلام يحيى پيامبر راقصد كنى كه قاتل ستمكارش پس از بريدن سر مطهّرش دگرگون شد.
يا يحيى كربلا را قصد نمايى كه پس از بريده شدن سر مقدّس و قرار دادن در برابرعنصرخون آشام اموى ، تبسّم متكبّرانه اى كرد كه اين شقاوتش دردناك تر از همه زخمهايىبود كه بر پيكر اسلام و مسلمانان فرود آورده بود.
براستى كور باد چشمى كه با شنيدن آن تبسّم شقاوتمندانه و رسوا، بر اسلام ومسلمانان و همه بشريّت كه اسير چنين فرمانروايان ديوانه قدرتى هستند، نگريد.
و نيز مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه به هنگام هجوم به سوى او براى بهشهادت رساندنش ، نه همسر و فرزندى داشت و نه عشق و علاقه پدرى .
يا يحيى كربلا را قصد كنى كه براى حركت به سوى ميدان ، از خيمه هايى خارج شدكه در آنجا بانوان گرانقدرى تشنه و سرگردان و در بيابانى در محاصره رژيمسفّاكى بودند و هر كدام فرياد دردناك اندوه ومصيبت و فراق سر مى دادند و مى گفتند:ما را در اين شرايط به چه كسى مى سپارى ؟""
آنان را با تدبير و گفتار روح بخش آسمانيش آرامش بخشيد و حركت كرد، امّا بناگاه دخترخردسالش را ديد كه سر راهش را گرفته و پاهايش را بوسه باران مى كند و نداىتنهايى و بى پناهى و خطر اسارت سرمى دهد، حسين عليه السلام بازمى گردد، مىنشيند و او را در دامان خود مى نهد و پدرانه و بى نظير بدو مهر مى ورزد و مى گويد:

لاتحرقى قلبى بدمعك حسرة بالّذى

تاءتينه يا خيرة النّسوان (1245)

دخترم ! عزيزم ! تا پدرت زنده است با قطرات اشك ديدگانت كه چون دانه هاى مرواريدبر چهره ات مى غلطد قلب او را شعله ور مساز.
دخترم ! هنگامى كه پدرت به شهادت رسيد، آنگاه سيلاب اشك جارى ساز، اى سالاردختران !
و نيز مى توانى به هنگام زيارت حسين عليه السلام با درود به يحيى همان پيامبرى رانيّت كنى كه قربانى راه حقّ و حقيقت شد.
و يا يحيى كربلا را كه با لب تشنه به شهادت رسيد.
مى توانى يحيى پيامبر را قصد كنى كه در طشت بيداد سرش را بريدند و جز قطره اىاز خون او به زمين نريخت و آن هم سالها جوشيد تاستمكاران اسرائيلى را نابودساخت ،آنگاه از جوشش ‍ آرام شد.
يا يحيى كربلا را قصد كنى كه بر روى خاك ، سر مطهّرش را بريدند و خون پاكشزمين را رنگين ساخت و همه خونش بر زمين ريخته شد جز قطره هايى از آن كه با دستمقدّسش ، چهره و محاسن شريفش را با آن رنگين ساخت و قطراتى از آن را به سوى آسمانپاشيد كه بازنگشت ، چرا كه اگر بر زمين بازمى گشت زمين و زمان را دگرگون مىساخت .
به هنگام نثار درود بر يحيى در زيارت حسين عليه السلام مى توانى يحيى پيامبر راقصد كنى كه سرش را با يك ضربه از بدن جدا ساختند.
يا يحيى كربلا را كه پس از صدها زخمِكارى ، سر مطهّرش را با شقاوتى بى نظير ازقفا جدا كردند.(1246)
مى توانى يحيى پيامبر را نيّت كنى كه سرش را در حالى بريدند كه پيكرش سالمبود يا يحيى كربلا را نيّت نمايى كه با ضربات بسيار شمشير، سرش را بريدند ودرحالى كه سر مقدّسش را از بدن جدا ساختند، پيكرش در هم نورديده و بر اثرپايمال شدن زير سم اسبها و شبكه شبكه از رگبار تيرها و پاره پاره بر اثرشمشيرهاى بيداد بود.
آرى ! درود خداى بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر طشت نهاده شد.
درود خداى بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر فراز نيزه ها رفت .
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر سر در كاخ بيداد نصب گرديد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش بر شاخ درختان نصب شد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش در دروازه شهرها نصب شد.
درود بر يحيى كربلا، همو كه سرش در نقاط و مكانهاى متعدّدى نهاده شد.
درود بر يحيى كربلا همو كه سرش گويى در مكانهاى متعدّدى به خاك سپرده شدگرچه سرانجام به پيكر مطهّرش پيوست .
12 موسى عليه السلام  
هنگامى كه حسين عليه السلام از مدينه حركت كرد برخى از آيات مربوط به اين پيامبربزرگ را تلاوت كرد(1247) و هنگامى كه به مكّه وارد شد، برخى ديگر از اين آياترا و در اين تلاوت ، آيات مربوط به موسى عليه السلام مطابقت و مقايسه شرايط دوبزرگوار بود، بدين صورت :
موسى عليه السلام هم سخن خداست و حسين عليه السلام نيز همانگونه كه در روايت آمدهاست بدين مقام مفتخر شد، هم در زندگيش و هم به هنگام شهادت كه ندارسيد:
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
موسى عليه السلام داراى معجزه خاصّى بود كه دست مقدّسش ‍ گاه درخشان و نورافشانبود و حسين عليه السلام فراتر از آن بود چرا كه پيشانى و گلوگاه مقدّسش به خاطربوسه هاى بسيار پيامبر صلى الله عليه و آله نورانى بود(1248) و چهره مباركشهنگامى كه به خاك و خون آغشته شده بود، نورافشانى مى كرد آنچنانكه هر بيننده اى رااز توجّه به چگونگى كشته شدنش باز مى داشت (1249) و سر مطهّرش نيز بر فرازنيزه ها مى درخشيد.(1250)
موسى ، داراى معجزه ديگرى بود و آن اين بود كه بر اثر زدن با عصا، صخره ها منفجرمى شد و آب از آن مى جوشيد و حسين عليه السلام نيز فاجعه جانگداز شهادتش باعثانفجار صخره ها شد و خون از صخره ها وسنگ ريزه ها روان گرديد، همانگونه كه در بيتالمقدّس اتّفاق افتاد.(1251)
و نيز در روايت آمده است كه : شامگاه شهادت او تا بامداد روز بعد، هر سنگى را كهبرمى داشتند زير آن خون تازه بود.""(1252)
و نيز شهادت او سيلاب اشك از ديدگان جارى ساخت و نيز نام مقدّسش ....
(1253)
موسى ، برايش نعمت غذاى آسمانى
منّ و سلوى فرود آمد و براى حسين عليه السلام نيز ميوه هاى بسيارى فرودآمد، گاهى طبقى از رطب و گاهى غذاى پخته شده ، زمانى انار و به و زمانى ديگر سيب....
موسى عليه السلام پيامبرى است كه طور سينا به خاطر او شرافت يافت تا جايى كهخدا بدان مكان ، سوگند ياد مى كند و حسين عليه السلام پيشواى بزرگى است كه كربلابه افتخار او شرافت ويژه يافت و در برخى روايات است كه طور سينا، همان كربلا است.(1254)
موسى ، صاحب عصاى خاصّى است كه نشانه ها از آن آشكار گرديد و حسين عليه السلامصاحب شمشيرى است كه شجاعت پيامبر از آن آشكار شد و او را براى حسين عليه السلامبه ارث نهاد تا جايى كه شجاعت حسين عليه السلام شهره آفاق گرديد.
موسى گفت :
... وَاجْعَلْ لى وَزيراً مِنْ اءَهْلى
بار خدايا! برادرم هارون را از خاندانم وزيرم قرار ده .
و براى حسين عليه السلام وزيرى چون برادرش عبّاس قرار داد و او را درهمه فراز ونشيبهاى قيام توحيدى و ستم سوزش ، شريك او ساخت و او را پشتوانه و ياروياور اوگردانيد، به همين جهت به هنگام شهادت عبّاس فرمود: برادرم ! بپاخيز كه اينك كمرمشكست .""
موسى دريا را، به دستور خدا شكافت و بنىاسرائيل را عبور داد و در شهادت حسين عليه السلام همه درياها و اقيانوسها متلاطم شدند وچنان موج برداشتند كه ماهيان دريا بيرون ريختند و فرشته اى از فردوس برين بردرياها فرود آمد و نداى غمبارى سرداد كه : هان اى دريانشينان ! لباس ماتم بپوشيدكه پسرپيامبر را به شهادت رساندند.""(1255)
و در روايت ديگر است كه : نزديك بود درياها بشكافند و همه به هم بپيوندند."" بهويژه هنگامى كه مادرش فاطمه عليها السلام در سوگ او بگريد.
اينك ! آيا شما نمى خواهيد فاطمه عليها السلام را در اين سوگ بزرگ مددكنيد؟
موسى ، آرامگاه خويش را به دست مبارك خود فراهم آورد و اين هنگامى بود كه روزى آنحضرت از نقطه اى عبور مى كرد مردى را ديد كه قبر مى كند، پرسيد: اين قبر از آنكيست ؟""
آن مرد گفت :بنده شايسته ، از بندگان خدا!""
موسى گفت : پس من تو را در اين كار كمك مى كنم .""
هنگامى كه قبر آماده شد آن مرد گفت : اينك در آن بخواب تا بنگريم خوب است ؟""
موسى خفت و از آنجا، جايگاه والا و مقام بلند خويش را نگريست و از خدا خواستار هجرت شدو خواسته اش برآورده گرديد.(1256)
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه سه روز پيكر او و يارانش بر خاك ماند، خداوند پيامبرمحبوبش را براى دفن آنان فرستاد.
در روايت است كه : يكى از بانوان پيامبر صلى الله عليه و آله شامگاه عاشورا پيامبررا در عالم خواب ديد كه بر چهره و سر مقدّسش گرد و غبار نشسته است و آن حضرتفرمود: پسرم حسين را كشتند و اينك از دفن پيكر مطهّرش ‍ برمى گردم .""(1257)
موسى هنگامى كه كشتى كوچكش را، فرعونيان يافتند خواهرش ‍ از دور بدون اينكه دشمنبفهمد نگران حال او بود و ديد كه زنان مصر يكى پس از ديگرى براى پرستارى ونگاهدارى او مى روند و بدين كار مباهات مى ورزند و يكى پس از ديگرى مى كوشند تا اورا شير دهند و او نمى پذيرد تا اينكه خواهرش گفت : آيا شما را به خاندانى رهنموننشوم كه او را پرستارى مى كنند و شير مى دهند؟""(1258) و بدين صورت به دامانپر مهر مادرش ‍ بازگشت .
امّا حسين عليه السلام هنگامى كه از مركب بر روى خاك قرار گرفت ، سفيانيان او رامحاصره كردند، خواهرش در پى او از خيمه ها بيرون آمد و از دور نگران و چشم براه اوبود، امّا ديد تنها پرستار برادرش ، باران نيزه ها و شمشيرهاى بيداد است . خواهرش باديدن آن شرائط سهمگين ، به سوى فرعون سپاه يزيد رفت و با صداى رسا ودادخواهانه گفت :
پسرسعد! آيا حسين را ظالمانه مى كشند و تو بى تفاوت نظاره مى كنى ؟""(1259)
موسى هنگامى كه در راه مصر به طور سينا رسيد و در فشار سرما و باران قرار گرفتو نتوانست آتشى براى گرم كردن خود و خاندانش بيفروزد و از سوى طور سينا آتشىنظر او را جلب كرد به خاندانش گفت :
... امْكُثُوا اِنّى انَسْتُ ناراً
من آتشى ديدم ، در اينجا درنگ كنيد تاپرتوى از آن برگيرم يابه وسيله آن راهيابى كنم.
آرى ! تو مى خواهى در نثار درود بر موسى اين پيامبر بزرگ را قصدكنى .
يا حسين عليه السلام فرزند گرانمايه پيامبر را، همو كه به خاندانش فرمود:
من در آن صحراى مقدّس و آن سرزمين مبارك ، آتشى پر نور و حرارت مى نگرم ، بهسوى آن حركت كنيد، چرا كه خداوند خواسته است شما را در لباس اسارتبنگرد.""(1260)
موسى ، در اثر فشار فقر و خوردن گياهان و سبزيجات براى رفع گرسنگى ، اثرسبزى گياهان در پوست شكمش نمايان بود.(1261)
و حسين عليه السلام همه اجزا و اعضاى پيكر مقدّس و سر، مو و پوست بدنش گلگون وآثار خاصّ تشنگى و عطش در لبهايش ‍ نمايان بود.

13 اسماعيل و حسين عليه السلام  
اين پيامبر بزرگ خدا در اوج بندگى و اخلاص خويشتن را براى قربانى شدن در راه خدادر اختيار پدرش ابراهيم قرار داد و او نيز با نيكى و مهر براى انجام فرمان حقّ واردعمل شد و خداوند او را با واژه حليم مفتخر ساخت و او را بنده بردبار خود ناميد.
حسين عليه السلام نيز در بردبارى ، به جايى اوج گرفت كه براى خشنودى خدا ونجات دين و بندگان او از فتنه اموى ، خويشتن را آماج شمشيرهاى دشمن ساخت .
هنگامى كه اين دو فداكارى را به خوبى مورد نگرش قرار دهيم در خواهيم يافت كه :
فداكارى حسين بى نظير است .
14 اسماعيل صادق الوعد و حسين عليه السلام  
خدا در قرآن از پيامبرى به نام اسماعيل ياد مى كند كه در وعده هايش سخت دقّت داشت(1262) و اين پيامبر ديگرى جز اسماعيل فرزند ابراهيم است .
اين انسان وارسته ، به سوى مردمى مبعوث گشت تا آنان را هدايت كند، امّا ستمكاران آنسامان او را بازداشت كرده و زير شكنجه گرفتند و پوست چهره اش را كندند و خداوندعذاب خويش را به وسيله فرشته اى بر آنان فرو فرستاد.
آن پيامبر بزرگ مى گفت : در فداكارى حسين عليه السلام براى من اسوه والگواست.""(1263) و او در تحمّل آن هم شكنجه و فشار براى خدا، الگويش حسين عليه السلامبود.
آرى ! پدرم و مادرم فداى بزرگ مردى باد كه همه پوست و گوشت بدنش را با تير وشمشير و نيزه هاى بيداد كندند و پيوندهاى وجودش را بريدند، كه خود آن حضرت در اينمورد فرمود:
... كانّى باءوصالى يتقطّعها عسلان الفلوات
گويى مى نگرم كه درندگان اين دشت ، پيوندهاى وجودم را از هم مى گسلند و پاره پارهمى كنند.
15 داود و حسين عليه السلام  
خداوند در قرآن شريف مى فرمايد: و از بنده ما داود قدرتمند، كه همواره به درگاه ماتوبه مى كرد ياد كنى ."" و بدينگونه او را بنده اى بسيار نيايشگر به بارگاه خدا وبازگشت كننده به سوى او، مى نامد و قدردانى مى كند، چرا كه او به درگاه خدا نيايش ورازونياز مى كرد و در عبادتگاه و خانه ، با خود و همراه مردم ، سر بر آستان خدا مى نهادو با صدايى حزن انگيز او را مى خواند، به گونه اى كه بسيارى با نيايش به همراهاو قالب تهى مى كردند.(1264)
حسين عليه السلام نيز صداى دادخواهيش به سوى خدا بلند بود، راز و نياز مىكرد(1265) و سر بر آستان او مى نهاد. جانهاى بسيارى در راه او فداكارى كردند، جنّو انس و پرنده و درنده تا همه آنهايى كه دل در گرو عشق او دارند برايش سوگوارىنمودند.
16 عيسى و حسين عليه السلام  
اين پيامبر گرانقدر، فرزند مريم پاك است .
و حسين عليه السلام فرزند گرانمايه فاطمه مطهّره عليها السلام .
او فرزند بانويى است كه فرشتگان ندايش دادند كه :
...يامَرْيَمُ اِنَّ اللّهَ اصْطَفيكِ
هان اى مريم ! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى بخشيد.
حسين عليه السلام نيز فرزند بانوى گرانمايه اى است كه مورد نداى فرشتگانقرارگرفت و برترين بانوان دنيا و آخرت بود.
عيسى عليه السلام روح خدا و آفريده اوست .
حسين عليه السلام نور خدا و دروازه رحمت او.
عيسى عليه السلام فرزند بانوى بانوان جهان معاصر خويش ‍ است .
حسين عليه السلام فرزند سالار زنان دنيا و آخرت .
آن پيامبر بزرگ از شدتّ زهد و وارستگى ، خشت و سنگ را بالش ‍ خود ساختهبود.(1266)
حسين عليه السلام سر را در راه خدا، نثار كرد و سر در بدن نداشت تا بر بالش نهد.
عيسى عليه السلام لباس خشن مى پوشيد.
حسين عليه السلام لباسش را هم در راه خدا از بدنش ربودند.
عيسى عليه السلام به غذاى ساده ، قناعت مى ورزيد.
حسين عليه السلام سه روز پيش از شهادت در محاصره آب و غذا بود.
عيسى عليه السلام ثروتى نداشت تا آن را نگاه دارد.
حسين عليه السلام خيمه هايش را غارت كردند و لباس از پيكر مطهّرش ، پس از شهادتشربودند.
عيسى عليه السلام پسرى نداشت تا با شهادتش او را داغدار سازد.
فرزند گرانمايه حسين عليه السلام با شهادت در راه حق ، توان او را گرفت و دنيا رادر برابر ديدگانش تيره و تار ساخت ، امّا براى خدا شكيبايى پيشه ساخت .
عيسى عليه السلام سايه اش در برابر حرارت خورشيد، مشرقها و مغربهاى زمين بود.
حسين عليه السلام پيكرش سه شبانه روز زير تابش خورشيد بود.
عيسى عليه السلام مركبش ، دوپايش بود و خدمتگزارش ، دو دستانش .(1267)
حسين عليه السلام بزرگ مردى است كه سر و دست و پا را در راه خدا نثار كرد وانگشتانش را براى بردن انگشترش بريدند و بردند.
دو ويژگى از حسين عليه السلام  
خداوند دو ويژگى از حسين عليه السلام به پيامبران خويش ‍ ارزانى داشت :
نخست اينكه : حسين عليه السلام اسوه شكيبايى و پايدارى تمامى آنان در برابر كوهمشكلات و رنجها و فشارها در رسانيدن پيام حقّ و نبرد باباطل بود.
هر كدام از آنان با مصيبت و رنج بزرگى روبرو مى شدند، به شكيبايى قهرمانانه اواقتدا مى كردند، به همين جهت بود كه اميرمؤ منان عليه السلام به آن حضرت فرمود:تو الگوى شايسته پيشينيان و آيندگانى .""(1268)
ديگر اينكه : به هر كدام از پيام آوران خدا، رنج ومشكل بزرگى مى رسيد با نام و ياد حسين و خداى حسين عليه السلام برطرف مى شد كهدر اين مورد به چند روايت بسنده مى شود:
1 در توبه و نيايش آدم ، خداوند نامهاى پنجگانه مقدّس را به او آموخت و او به زبانآورد و با نام حسين عليه السلام نيايش او موردقبول قرار گرفت .(1269)
2 در طوفان نوح براى آرام گرفتن كشتى ، به آن حضرت وحى شد كه به پنج نورمقدّس توسّل جويد و با نام حسين عليه السلام كشتى نوح به طور دلخواه در قرارگاهخويش قرار گرفت .(1270)
3 در دعاى زكريّاى پيامبر كه مى گفت : پروردگارا! از جانب خود به من فرزندىارزانى دار....""(1271) خداوند، نامهاى مقدّس ‍ پنجگانه را به او آموخت و او با بهزبان آوردن نام گرانمايه حسين عليه السلام بشارت به يحيى پيامبر بدورسيد.(1272)
4 حضرت يونس در نجات از شكم ماهى ، خداى را فرا خواند و هنگامى كه با يادآورىنامهاى پنجگانه به نام حسين عليه السلام اين بنده برگزيده خدا رسيد، نجات يافت.(1273)
5 در جريان برطرف شدن گزند و گرفتارى از ايّوب پيامبر نيز، هنگامى كه بهبارگاه خدا نيايش كرد و ندا رسيد كه :
اُرْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ
پايت را بر زمين بكوب اين آبى است براى شست و شو و اين آبى است سرد براىآشاميدن .
آنجا نيز با نام مقدّس حسين عليه السلام دعايش برآورده شد.
6 در جريان ابراهيم و اسماعيل كه پيام آمد:
وَفَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ
او را به قربانى پرشكوهى باز خريديم .
روايت است كه : اين قربانى پرشكوه حسين عليه السلام است .""(1274) و با اينترتيب پيام و مفهوم آيه نيز روشن است ، چرا كه حسين عليه السلام برتر ازاسماعيل بود.
7 در نجات يوسف پيامبر از نهانگاه چاه ، نيز روايت است كه : آن حضرت به وسيلهجبرئيل به پنج نور مقدّس توسّل جست و با ياد و نام حسين عليه السلام بود كهكاروانيان رسيدند و فرستاده آنان براى آب به سر چاه آمد و يوسف از چاه رهايى يافت.""(1275)
8 در نجات يوسف از زندان مصر، پس از سالهاى طولانى نيز، نام و ياد حسين عليهالسلام و حرمت او در بارگاه خدا، نجات بخش ‍ بود.
(1276)
9 در برطرف ساختن غم و اندوه يعقوب نيز نام مقدّس او كارساز بود.
هنگامى كه كار بر يعقوب سخت شد، رو به بارگاه خدا گفت : پروردگارا! نورديدگانم و فرزندم يوسف ، از دستم رفتند آيا به من مهر نمى ورزى ؟""
پيام رسيد كه بگو: بار خدايا! تو را به شكوه محمّد و على و فاطمه وحسن و حسينعليهم السلام سوگند مى دهم كه نور چشمم را به من بازگردان .""
و با به زبان آوردن نام حسين عليه السلام ، بشارت دهنده فرا رسيد و او بيناگرديد.(1277)
10 علاوه بر موارد ياد شده ، موارد ديگرى هست كه با ياد و نام مقدّس آن حضرت كهبنده خاصّ و برگزيده خداست ، رنج و اندوه پيامبران به خواست خدا برطرف شده است ونيز با ياد و نام مقدّس او، ناخودآگاه موج غم و اندوه بر سراچه قلب آنان ، سايه افكندهاست و دعاهايشان در بارگاه خدا، به هدف اجابت رسيده است .
و ما نيز:
بار خدايا! به گرفتارى و رنج گناهان خويش رنجديده ايم . گرفتارى ما به خاطرگناهانمان ، بزرگ و نابود كننده است ، تو را به شكوه و احترام محمّد و على و فاطمه وحسن و حسين عليهم السلام سوگندت مى دهيم كه گرفتارى و اندوه ما را برطرف ساز وبه بركت اثرگذارى نام مقدّسش كه با ياد او، دلهايمان مى شكند و سيلاب اشك ازديدگانمان جارى مى گردد، خواسته هاى ما را برآور!
عنوان دوازدهم : ويژگيهاى حسين عليه السلام از برترين پيامبر خدا 
در بخش گذشته ، روشن شد كه حسين عليه السلام عصارهفضائل پيام آوران الهى است و مسئوليّت او نيز عصاره مسئوليّتهاى تاريخى آن تاريخ‌سازان و افتخارآفرينان بشريّت است .
اينك سخن در اين است كه حسين عليه السلام عصارهفضايل و ارزشهاى وجودى برترين پيام آور خدا، محمّد صلى الله عليه و آله است و بهدوش كشنده بار مسئوليّت حراست و حفاظت از دين و كتاب و راه و رسم زندگى ساز او.
محمّد صلى الله عليه و آله برترين مخلوق خداست و برتر از حسن و حسين عليهما السلاماست و اين برترين مخلوق خودش ‍ فرمود كه : من از حسين هستم و حسين از من .""
محمّد صلى الله عليه و آله سالار پيام آوران خداست و حسين عليه السلام سالارشهيدان راهحق .
محمّد صلى الله عليه و آله آخرين پيامبر و زينت پيامبران خداست و حسين عليه السلام زينتو زيور شهيدان و صدّيقان .
محمّد صلى الله عليه و آله رحمت الهى براى جهانيان است و حسين عليه السلام نيزاينگونه است .
محمّد صلى الله عليه و آله گواه امّت و مژده رسان است و حسين عليه السلام در روزرستاخيز گواه زائران و سوگوارانش و بشارت دهنده از سمت راست عرش خداست كه بهسوگواران و زائران خالص و عارف كويش ، بشارت نجات مى دهد.(1278)
محمّد صلى الله عليه و آله پيام آور بزرگى است كه خداوند فرمود:
اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ
ما به تو كوثر ارزانى داشتيم .
و به حسين عليه السلام نيز كوثرى ارزانى شد كه سوگواران هدفدار و رهروان راهتوحيديش از آن خواهند نوشيد و شادمان خواهند گشت .
به محمّد صلى الله عليه و آله از جانب خداوند، وسيله نجات انسانها ارزانى شد و اينيكى از مقامات شفاعت است و به حسين عليه السلام نيز خداوند وسيله نجات قرار داد.
خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله فرمود:
... عَسى اَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً
اميد است كه پروردگارت تو را به مقام پسنديده برساند.
و اين مقام از مقامات والاى شفاعت است .
حسين عليه السلام از پرشكوه ترين وسايل شفاعت و نجات براى امّت پيامبر گرامى وفرزنداوست .
در روايت است كه : فرشته وحى ضمن آگاه ساختن پيامبر از شهادت حسين عليه السلامگفت : مى توانى شهادت فرزند گرانمايه ات در جهاد بر ضد كفر، شرك و ارتجاع وهدايت و نجات امّت خويش را بپذيرى ، يا خدا را فرا خوانى تا او را برايتحفظكند.""(1279)
خداوند براى هر عضوى از اعضاى وجود پيامبر، كرامتى آشكار قرار داد از جمله آنها:گلوگاه و پيشانى مقدّس حسين عليه السلام است كه به خاطر بوسه باران شدن ازسوى پيامبر، بسان خورشيد نورافشان بود و نيز پيامبر گرامى فراتر از شكم او رامى بوسيد كه رمز آن ، پس از فرود آمدن تير سه شعبه در آن نقطه ، براى همه آشكارشد و اين از معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
پيامبر با شرايط ويژه اى به سفر آسمانى معراج رفت و حسين عليه السلام نيز معراجخاصّى داشت ، هم معراج جسمانى در روز شهادتش و هم معراج معنوى و روحانى .
محمّد صلى الله عليه و آله دستور يافت كه آنچه را از جانب خدا دريافت كرده است باصراحت و با صداى رسا، به گوش قرنها و نسلها برساند:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ
به هر چه مأ مور شده اى صريح و بلند بگو و از مشركان روى گردان .
و آن گرامى يك تنه در برابر جاهليّت ايستاد و پيام خدا را به گوشها رساند و همهمشكلات و درد و رنجهاى اين پيكار مقدّس ‍ فرهنگى و تربيتى را، از پيكار مقدّس بدرگرفته تا احد، حنين ، احزاب و ... همه را به جان خريد.
حسين عليه السلام نيز همانگونه آنچه را فرمان يافته بود با همه وجود، قهرمانانهايستاد و به گوش عصرها و نسلها رساند و يك تنه بار سنگين مشكلات و درد و رنجدفاع از حقّ و پيكار در راه عدل را به جان خريد.
كوتاه سخن اينكه خود پيامبر فرمود:
حسين منّى و انا من حسين
و ما به جاى ادامه سخن ، به همين بيان ظريف بسنده مى كنيم ، چرا كه اين سخندربردارنده هزاران راز و نكته و پيام است و ما را از مقايسه ميان ارزشهاى والا و آزمايشهاىتاريخى و فداكارى اين دو پيشواى بزرگ انسانيّت ، بى نياز مى سازد.
كاروان كربلا  
شيعيان ديگر هواى نينوا دارد حسين

روى دل با كاروان كربلا دارد حسين

گاز حريم كعبه جدّش به اشكى شُست دست

مروه پُشت سر نهاد امّا صفا دارد حسين

مى برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم

بيش از اينهاحرمت كوى منادارد حسين

پيش رو راه ديار نيستى كافيش نيست

اشك و آه عالمى هم در قفا دارد حسين

بسكه محملها رود منزل به منزل با شتاب

كس نمى داند عروسى يا عزا دارد حسين

رخت و ديباج حرم چون گل بتاراجش برند

تا بجائى كه كفن ازبوريا دارد حسين

بُردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب

ورنه اين بى حُرمتيها كى روا دارد حسين

سروران ، پروانگان شمع رُخسارش ولى

چون سحرروشن كه سرازتن جداداردحسين

سر بقاچ زين نهاده ، راه پيماى عراق

مى نمايد خود كه عهدى با خدا دارد حسين

او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى

خون به دل از كوفيان بى وفا دارد حسين

دشمنانش بى امان و دوستانش بيوفا

با كدامين سر كند، مشكل دو تا دارد حسين

سيرت آل على با سرنوشت كربلاست

هر زمان از ما، يكى صورت نما دارد حسين

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند

غزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين

دشمنش هم آب مى بندد بروى اهلبيت

داورى بين با چه قومى بيحيا دارد حسين

بعد از اينش صحنه ها و پرده ها اشكست و خون

دل تماشا كن چه رنگين پرده ها دارد حسين

سازعشق است وبه دل هر زخم پيكان زخمه اى

گوش كن عالم پر از شور و نوا دارد حسين

دست آخر كز همه بيگانه شد ديدم هنوز

با دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين

شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا

جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين

اشك خونين گو بيا بنشين بچشم شهريار

كاندرين گوشه عزائى بى ريا دارد حسين

*مرحوم استاد شهريار""
 
حماسه حسينى 
مُحرّم آمد و آفاق مات و محزون شد

غبار محنت اين خاكدان بگردون شد

به جامه هاى سيه كودكان كو ديدم

دلم بياد اسيران كربلا خون شد

بياد تشنه لبان كنار نهر فرات

كنار چشم من از گريه رود كارون شد

به خاندان رسالت ببين چه ظلمى كرد

فلك ، كه زينب كُبرا ز پرده بيرون شد

چو بر حسين بگريى بحشر خندانى

هر آن دو ديده كه نگريست سخت مغبون شد

چه آتشى است كه مى جوشد اشكها، گوئى

كه چشمها همه كارون و سينه كانون شد

چه نوحه داشت سرِ نعش نوجوان حسين

هزار حيف كه ليلا ز غُصّه مجنون شد

به سوز و ساز رباب شكسته دل پُرسم

كه شير خواره ، بخون غرقه از چه قانون شد

سرو برى كه رسول خُداش ميبوسيد

بزير سُمّ ستوران خداى من چون شد

چه عالمى است كه از بهر مهلت يكشب

شبيه شير خدا نزد روبهى دون شد

گرفت مهلت و برگشت رو بخيمه شاه

به خاكبوسى آن خرگه هُمايون شد

امام گفت : خدا يار تو كه امشب نيز

توان به راز و نياز خداى بيچون شد

سپس برادر با جان برابر از برشاه

برفتن سوى شطّ فرات ماءذون شد

نخورد آب كه لب تشنه بايدم جان داد

بدوش ، مشگ پر آب از شريعه بيرون شد

ببازوان قلم ، مشگ آب بر دندان

شهيد گشت و سموات محو و مفتون شد

فداى همّت و مهر و وفاى تو عبّاس

كه قدّ هر الفى پيش قامتت نون شد

حَماسه ايست حسين از حماسه ها مافوق

هر آن حماسه كه دروى رسيد مادون شد

بعصرِ فردا آتش زدند شان بخيام

چنانكه شعله آتش بچرخ وارون شد

به خيمه هاى امامت چنان زدند آتش

كه آهوان حرم سر بدشت و هامون شد

رسيد نوبت زينب كه شيرزاد على است

جهان بحيرت از اين سر بُلند خاتون شد

بدوش ، پرچمِ آتش گرفته اسلام

بقصر ابن زياد و يزيد ملعون شد

چنان بكوفت به تبليغ دستگاه يزيد

كه خود يزيد چو مار فسرده افسون شد

حسين ، عائله با خود نبرده بى تدبير

كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد

يزيد جلوه كار حسين ميپوشيد

ز زينب است كه اين جلوه روز افزون شد

از اين مبارزه بشكفت خاندان على

چنانكه نسل پليد اُميّه موهون شد

سه سال بعد تنى زآنهمه سپاه يزيد

نبود زنده ، چنان آسمان دگرگون شد

بنى اُميّه و آن دستگاه فرعونى

همان فسانه فرعون و گنج قارون شد

ولى حسين ، علمدار عشق و آزادى

لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد

تو شاه دين چه جهادى براه دين كردى

كه مكّه هم بتو ماه مدينه مديون شد

خوشا بحال شما اى فدائيان حسين

كه دين بخون شماها رهين و مرهون شد

چو نيك مينگرى زنده اين شهيدانند

وگرنه هر بشرى زاد و مُرد و مدفون شد

يزيد، نخله اسلام ريشه كن مى خواست

حسين بود كه دين زنده تا باكنون شد

سفينه هاى نجاتند جمله معصومين

ولى سفينه او رشگ فلك مشحون شد

كنون مقابر اينها بُود زيارتگاه

كدام زنده بدين افتخار مقرون شد

تو شهريار بمضمون بُلند دار سخن

هر آن سخن كه جهانگير شد بمضمون شد

*مرحوم استاد شهريار""
 
داغ حسين  
محرّم آمد و نو كرد درد و داغ حسين

گريست ابر خزان هم بباغ و راغ حسين

هزار و سيصد واندى گذشت سال و هنوز

چو لاله بر دل خونين شيعه داغ حسين

بهر چمن كه بتازد سموم باد خزان

زمانه ياد كند از خزان باغ حسين

هنوز ساقى عطشان كربلا گوئى

كنار علقمه افتاده با اياغ حسين

اگر چراغ حُسينى بخيمه شد خاموش

مُنوّر است مساجد به چلچراغ حسين

خدا به نافه خلدش دماغ جان پرداشت

كه بوى خون نكند رخنه در دماغ حسين

فراغ از دو جهان داشت با فروغ خُداى

خُدايرا چه فروغى است در فراغ حسين

يزيد كو كه ببيند بناله قافله ها

گرفته از همه سوى جهان سُراغ حسين

مرحوم استاد شهريار""  
دلم به ياد اسيران كربلا خون شد 
محرم آمد و آفاق مات و محزون شد

غبار محنت ايّام تاب گردون شد

به جامه هاى سيه كودكان كو ديدم

دلم به ياد اسيران كربلا خون شد

از اين مبارزه بشكفت خاندان على

چنانكه نسل پليد اميّه مرهون شد

بنى اميّه و آن دستگاه فرعونى

همان فسانه فرعون و گنج قارون شد

ولى حسين علمدار عشق و آزادى

لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد

چون نيك مى نگرى زنده آن شهيدانند

وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد

كنون مقابل ايشان بود زيارتگاه

كدام زنده به اين افتخار مقرون شد

سر و تنى كه رسول خدايش مى بوسيد

به زير سمّ ستوران خداى من چون شد

به خيمه گاه امامت چنان زدند آتش

كه آهوان حرم سر به دشت و هامون شد

رسيد نوبت زينب كه شيرزاد عليست

جهان به حيرت از اين سربلند خاتون شد

به دوش پرچم آتش گرفته اسلام

به كاخ ابن زياد و يزيد ملعون شد

حسين غافله با خود نبرد بى تدبير

كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد

تو شهريار به مضمون بلند دار سخن

هرآن سخن كه جهانگير شدبه مضمون شد

مرحوم استاد شهريار
عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين 
شيعيان در سر هواى نينوا دارد حسين

خون دل با كاروان كربلا دارد حسين

از حريم كعبه و جدش به اشكى شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين

بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است

ورنه اين بى حرمتى ها كى روا دارد حسين

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند

عزّت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين

دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دين

داورى بين با چه قوم بى حيا دارد حسين

دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا

با كدامين سركند مشكل دوتا دارد حسين

رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جايى كه كفن از بوريا دارد حسين

اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار

كاندرين گوشه عزاى بى ريا دارد حسين

مرحوم استاد شهريار
يا رب منه بو لحظه دى بير عمر ايله يارى

عشقونده سنون جان ويرورم هر ندن عارى

قان قان ويئن او خلا يا غورى الّى هوادتن

اوز اوند روب او خلار منه فنده سنه يارى

قربانوى سلما نظر مر حقوننن

جان اوسته وارام نعمتوون شكر گذارى

گرجام بلاده گنه وار باده خدايا

گوندر من عطشانه خمار قويما خمارى

دنيا سو اولا من سوسوزى سالماز عطشدن

قور تارسا عطشدن منى وصلوندى قوتارى

ورديم سنون عشقونده منه گلدى گمانم

بير باشعرى قالان عاشقون دار و ندارى

بو باشد اسنو نكيدى كه سنديدى امانت

ردّ ايلورم ايندى سنه آن قوجا يوخارى

دشمن ديدى قول بيعته قوى من ديديم اولماز

عشقم ديدى قان قان چا غيرسان ديديم آرى

تهيديد ايلينگر منى مرگه نه بو لوگر

مرد آننى قانيله يوار اولساغبارى

زهرا چراغى مين بيله طوفانيله سونمز

حشره كيمى وار مشعلمون نورى ، شرارى

من ايستسويورم غرتنى دوشمينمونده

نينيم گورورسن دشمنون يوخدى چخارى

آخر نفسمدور گل آچوب گلشن جسمم

قان اويچره غميم يوخ اورزوم اولسا سنه سارى

روحيم قوشى چوخداونديكه قالمو شدى قفسده

بيراوخ تو خونوپ قلمبيمه سندردى حصارى

اوخ قلبمى داغون ايليوپ توكدى داغتدى

وردى جالادى ، قانى يره ، قيردى دامارى

زهرا باغنون عنچه لرى گلگرى سولدى

تك بير گونون عرضينده خزان اولدى بهارى

fehrest page

back page