|
|
|
|
|
|
مسابقه به سوى بخشايش خدا
نهمين نداى خدا به بندگان اين است كه :
وَ سارِعُوا اِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ
به سوى بخشايشى از پروردگارتان و بهشتى كه گستره آن آسمانها و زمين است ،
بشتابيد.
و نيز اين نداى ملكوتى است كه :
... فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ
هان اى انسانها! به سوى نيكيها بشتابيد.
و با شتافتن به كوى حسين عليه السلام سريعترين بخشايش
حاصل خواهد آمد، چرا كه در سوگوارى بر اوست كه به مجرّد حلقه زدن اشك محبّت و
معرفت در چشم ، همه گناهان انسان مورد بخشايش قرار مى گيرد(385)
نيايش
دهمين نداى خدا به بندگان اين است كه : آنان را به دعا و نيايش و راز و نياز فرامى
خواند و مى فرمايد:
اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً
پروردگارتان را به زارى و در نهان بخوانيد.
و انسان با توسّل عارفانه به حسين عليه السلام خدا را بر هر خواسته شرعى و عقلى ،
بخواند به ثمره دعايش خواهد رسيد و با زيارت او
مشمول دعاى پيامبر و على و فاطمه و حسن و ساير امامان نور عليهم السلام و فرشتگان
نيز خواهد شد.(386)
در روايت ديگرى است كه زائر آن حضرت ، بر چيزى گام نمى نهد جز اينكه آن پديده او
را دعا مى كند(387) و هنگامى كه فردى آن حضرت را زيارت كند و از جانب نياى بزرگ
و پدر گرانقدرش بر او سوگوارى نمايد،
مشمول دعاى آنان و خود او نيز خواهد شد.(388)
امام صادق عليه السلام در زمان حيات خويش ، سجده كنان و گريان
كسى را كه چهره بر تربت حسين عليه السلام مى نهد،
كسى را كه بر او اشك مى ريزد،
و كسى را كه در سوگ او شيون مى كند،
همه را دعا مى فرمود.(389)
به يارى حق بپاخيزيد
يازدهمين نداى خدا به بندگان اين است كه :
... كُونُوا اَنْصارَ اللّهِ
هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يار خدا باشيد.
روشن است كه خدا بزرگتر و والاتر از آن است كه نياز به يارى داشته باشد، از اين رو
منظور از يارى خدا، يارى دوستان او و دين اوست .
و هرگاه اَ بَرمردى از دوستان او كه درراه حقّ و عدالت مظلوم وتضعيف گرديده است ، مورد
حمايت و يارى قرار گيرد، در حقيقت خدا و دين او يارى شده و به دستور او
عمل شده است .
امام صادق عليه السلام مى فرمود:
بابى المستضعف الغريب
پدرم به قربان آن بزرگ مرد حق و عدالت كه مستضعف و غريب و بى يار و ياور مانده
بود.
از اين رو زيارت آن حضرت و گريه هدفدار بر او و برپا ساختن مجالس سوگوارى
بر او، نوعى يارى او و اهداف بلند و عدالت خواهانه اوست و آرزوى يارى و پيروزى راه
و رسم توحيدى او نيز نوعى يارى هدف و آرمان والا و بشر دوستانه اوست ؛ چرا كه
فضايل و امتيازاتى را كه خداوند به او ارزانى داشته است ، در حقيقت هر كدام پاداشى
است در برابر عمل بزرگ و شاهكار جاودانه او.
پاسخ مثبت به پيامبر
دوازدهمين نداى خدا به بندگان اين است كه مى فرمايد:
... اَجيبُوا داعِىَ اللّهِ
نداى دعوت كننده اى را كه از جانب خداست ، پاسخ مثبت دهيد.
و دعوت خدا همان دعوت انسان ساز پيامبر است كه به اسلام فرامى خواند و حسين عليه
السلام نيز در پى دعوت او مردم را به سوى ايمان و
عمل شايسته فرا خواند و دعوت ايمان را آشكار ساخت و واقعيّت زشت و نفرت انگيز حكومت
سياهكارى را كه به ضرب زر و زور و فريب خود را به عنوان حكومت خدا و پيامبر و
حكومت اسلامى به خورد ساده دلان مى داد، برملا و مردم را روشن و بيدار ساخت .
از اين روست كه اگر نيك بينديشيم ، هم وسايل نجات و هدايت او، حتّى طلب شفا از تربت
او، از جمله پاسخ مثبت دادن به دعوت آزادى خواهانه و ظلم ستيز آن حضرت است . در اين
مورد، آنگونه كه شايسته است ، تعمّق كنى واقعيت را درخواهى يافت .
وسايل تقرّب به خدا
سيزدهمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به يافتن وسيله تقرّب به خدا فرا
مى خواند.
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ
و حسين عليه السلام بزرگترين وسيله اى است كه ما در پى او هستيم ، چرا كه
وسايل و راههاى او براى تقرّب به خدا و رسيدن به هدف و دست يابى به نهايت آرزوها
و بلندترين اهداف و آرمانها، از ديگر راهها سهل و آسانتر و پرثمرتر است .
انتخاب راه و راهنما
چهاردهمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به گزينش راه صحيح و راهنماى
درستى براى گام سپردن در راه خدا و عبادت او فرامى خواند و مى فرمايد:
اِنَّ هذِه تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ
اين قرآن اندرزى است (حكيمانه )، پس هر كس كه مى خواهد راهى به سوى پروردگارش
برگزيند.
و راه حسين عليه السلام بزرگترين ، پرشكوه ترين ، استوارترين ، روشنترين ،
آسانترين و نزديكترين راهها به سوى خداست و خودش پيشوا و راهنمايى والا.
آرى ! نداهاى چندگانه اى كه ترسيم شد، نمونه هايى از انبوه نداها وخطابهاى خدا به
بندگان و نمونه هايى از مقرّرات اوست .
بدينگونه مى توان ساير پيامها و نداهاى الهى در قرآن ، از
قبيل خطاب به تجارت سودمند و رهايى بخش از عذاب دنيا و آخرت و ... را بدانها قياس
كرد و ثمره هر كدام هم با بيان و سبكى كه گذشت ،
قابل دريافت است . بنابراين ، آنچه نيامده است با آنچه ترسيم شد،
قابل دريافت است و ذرّه اى اغراق ومبالغه گويى هم در مورد حسين عليه السلام و آثار و
خواصّ توسّل و اقتداى عارفانه به او، در كار نيست .
بحث دوم
اينگونه نداهاى تكوينى خدا، به سوى انسان در
مراحل مختلف مرگ و عالم برزخ نيز، با توسّل عارفانه و عاشقانه به حسين عليه
السلام آسان مى گردد، چرا كه از وسايل نجات بخش آن حضرت يكى هم نثار اشك بر او
و دگرگون شدن حال به هنگام به يادآوردن ، سياست ناجوانمردانه رژيم سياهكار اموى
با اوست و از خواصّ اين توسّل آن است كه پيامبر و امامان نور عليهم السلام در آستانه
مرگ بر بالين چنين انسان پاكباخته اى حاضر، و ضمن درود و تحيّت بر او، بشارت به
نجات و فلاح او مى دهند و از اين بشارت به گونه اى
خوشحال و شادمان مى گردد كه اثر شادمانى تا روز رستاخيز در اعماق قلبش موج مى
زند و به واسطه آن همه نداها وخطابهاى تكوينى ، لحظات احتضار و عالم برزخ بر او
آسان مى گردد و اينگونه نجات مى يابد.(390)
بحث سوّم
مرحله سوّم ، مرحله خطابهاى غضب آلود و به ستوه آورنده اى است كه طىّ آن فرمان
بازداشت ، كيفر، به بند و زنجير كشيدن و به دوزخ افكندن گناهكاران زشت كردار،
صادر مى شود و نجات اين مرحله سخت نيز با
توسّل و اقتداى عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام نه تنها ممكن است ؛ بلكه
همه آنها را مى توان به نداهاى مهر و محبّت
تبديل ساخت .
دليل اين سخن آن است كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله ضمانت ملاقات زائر عارف و
وظيفه شناس حسين عليه السلام را نمود و وعده داد كه :
(من تعهّد مى كنم كه در روز رستاخيز ضمن ملاقات با زائر حسين عليه السلام دستش را
بگيرم و از مراحل هول انگيز و سختيهاى قيامت ، نجاتش بخشيده و او را به بهشت درآورم
.)(391)
با اين بيان در روز قيامت و در آستانه رستاخيز و به هنگامه خطاب خدا بر كيفر و عذاب
گناهكاران ، به بركت توسّل عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام به اين اكتفا
نمى شود كه اين خطابها از زائران و سوگواران او برداشته شود، بلكه فراتر از اين
خواهد بود و اين محبّت عميق به او و زيارت عارفانه او ... به صورت كارهاى شايسته
جاودانه و اعمال قبول شده اى در خواهد آمد كه همواره به حساب انسان واريز مى گردد.
آرى ! به وسيله حسين عليه السلام دوزخ خاموش و دروازه بزرگ بهشت كه به نام مقدّس
اوست ، گشوده مى شود و به وسيله او ورود از هر درى از دربهاى بهشت ، ميسّر مى شود،
چرا كه او باب بهشت است و كليد دربهاى آن . و اوست كه باعث مسدودشدن طبقات مختلف
جهنّم است .
يك مقايسه جالب
بر اين باور، همگى به سوى وسايل نجات بخش حسين عليه السلام بشتابيد! بشارتتان
باد كه در توسّل به او علاوه بر آنچه گفته شد يك مژده
خوشحال كننده و شگفت آور و يك نعمت پرشكوه و يك لطف بسيار بزرگ ديگرى از جانب
خداست و آن اين است كه در توسّل به آن حضرت ويژگى و آثارى است كه به جهاتى
چند، سرآمد همه اسباب و وسايل نجات و برتر از همه كارهاى شايسته است .
براى نمونه :
1 بالاترين ثمره انجام كارهاى شايسته ، نجات از آتش دوزخ است ، ولى ثمره
توسّل به آن حضرت و زيارت عارفانه او سرآمد آن است ، چرا كه در پرتو آنها نه
تنها خود زائر و سوگوار از آتش نجات پيدا مى كند، بلكه باعث نجات ديگران هم مى
تواندباشد.
2 نتيجه نهايى انجام كارهاى شايسته ، ورود به بهشت پرطراوت و زيباست ، امّا ثمره
زيارت او و ارادت به او، سرآمد اين است ، چرا كه نه تنها فرد مى تواند در پرتو آنها
به بهشت وارد گردد، بلكه مى تواند ديگرى را نيز بدانجا ببرد.
3 ثمره نهايى انجام كارهاى شايسته اين است كه فرد به واسطه آن ، بهره اى از
حوض كوثر خواهد داشت و از آن سيراب خواهد شد.
امّا ثمره زيارت عارفانه حسين عليه السلام سرآمد آن است چرا كه در پرتو آن نه تنها
فرد سيراب مى گردد؛ بلكه گاه فرد، ساقى آن نيز مى گردد و ديگران را هم سيراب
مى سازد.
4 ثمره نهايى اعمال صالح اين است كه : كفّه ميزان
اعمال انجام شده انسان در كارنامه زندگى اش بالا مى رود و انسان كارنامه اش را از سمت
راست خويش دريافت و آن را مفتخرانه مى خواند.
امّا توسّل و زيارت آن حضرت سرآمد آن است ، چرا كه گاه به واسطه آن در كارنامه
انسان ، اعمال برترين عبادت كنندگان يعنى
اعمال پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله را مى نويسند.
5 ثمره نهايى انجام كارهاى شايسته اين است كه : روز قيامت ميان تو وپيامبر گرامى
صلى الله عليه و آله جدايى نمى افتد و مى توانى او را در بارگاه الهى به شفاعت
بخوانى و اين نيز از زيارت حسين عليه السلام دريافت مى گردد، چرا كه اگر زائر
عارف آن حضرت باشى ، پيامبر در روز رستاخيز ضمن جستجو از حالت ، تو را خواهد
يافت و دستت را خواهد گرفت و از مراحل هراس آور رستاخيز نجات خواهد داد.
6 ثمره نهايى كارهاى شايسته ، رسيدن به بهشت پرطراوت و حوريان زيباى بهشت
است . در برخى روايات مربوط به آن حضرت آمده است كه :
(سوگوار بامعرفت او، زير عرش خدا و در مصاحبت با حسين عليه السلام قرارمى گيرد
و با او سخن مى گويد و از اين همدمى و همنشينى چنان مفتخر مى گردد كه پذيرش دعوت
حوريان بهشتى و اظهار مهر و محبّت آنان را به خاطر مصاحبت با آن حضرت بى پاسخ
مى گذارد و همدمى پيشواى محبوب خويش را برمى گزيند.)
7 ثمره نهايى بالا رفتن درجات خوبان اين است كه : رتبه و درجه فرد، به درجه
ايمان آوردگان به خدا مى رسد.
امّا توسّل و تمسّك عارفانه به آن حضرت ، سرآمد اين ارتقاء درجه است . چرا كه به
جايى ارتقاء مقام مى يابد كه به نوعى با برترين پيام آوران خدا همدم و با اميرمؤ منان
عليه السلام همنشين مى گردد و بر سفره نعمت واحسان آنان بهره ور مى گردد.
8 ثمره نهايى اعمال صالح ، به دست آمدن رضوان خداست كه بزرگتر و پرشكوه تر
از باغهاى زيبا و پرطراوت بهشت است و توسّل عارفانه به حسين عليه السلام سرآمد
اين شكوه و عظمت است ، چرا كه گاه انسان بااخلاص بدين وسيله به جايى مى رسد كه
طرف خطاب و سخن خدا دراوج عرش مى گردد(392) و افتخارى اينگونه به او ارزانى
مى شود.
9 ثمره نهايى دست آورد تو براى پس از مرگ ، ممكن است اين باشد كه بهترين همسايه
ات بدنت را غسل دهد و با خالصترين مال حلالت ، تو را كفن كنند و يكى از دانشمندان
صالح و باتقوا، بر پيكرت نماز گذارد.
امّا در تمسّك به وسايل نجات بخش حسين عليه السلام به جايى مى توانى تقرّب يابى
كه فرشته وحى به همراه انبوه فرشتگان مقرّب بر پيكر تو نماز گذارند و با كفنهاى
بهشت ، پيكرت را كفن كنند و به حنوط بهشتى حنوطت نمايند.(393)
10 بالاترين آثار خير و كار شايسته اى كه به فرد صالح و درستكار پس از
انتقال از اين جهان به جهان ديگر مى رسد و بهترين باقيات صالحات كه ممكن است مدّت
طولانى براى او مفيد افتد، اين است كه فردى به نيابت از او، كار شايسته و سنّت
پسنديده اش را دنبال كند يا از كارهاى شايسته مردم به روح او هديه شود كه در صورت
انجام درست كارها، تازه يك دهم از ثواب كارها به حساب او واريز مى گردد.
يا ممكن است فردى از صدقات جارى خويش همانند دانش مكتوب و يا آبرسانى به نفع
مردم يا ساختن مسكن و پل يا تربيت فرزند صالحى كه براى پدر بخشايش خداى را
بخواهد، بهره ور گردد؛ كه به طور طبيعى اين صدقات جارى بيش از يكصد يا يكهزار
سال نمى تواند دوام بياورد، چرا كه روزگار پيوسته در
حال تحوّل و دگرگونى است .
امّا در توسّل عارفانه و عاشقانه به حسين عليه السلام اين اثر، جاودانه است كه
فرشتگان پس از مرگ انسان ، نيابت او را در انجام كار شايسته و سنّت پسنديده اش به
عهده مى گيرند و با انجام آن كارها ثوابش را به روح او اهدا مى كنند و تمام پاداش آنان
در كارنامه زندگيش مكتوب مى گردد و آفت و دگرگونى زمان و مكان هم دامن آن را نمى
گيرد.(394)
11 بالاترين ترقّى و تكامل تو، در پرتو انجام كارهاى شايسته اين خواهد بود كه در
زمره بندگان صالح و شايسته او درآيى .
امّا در توسّل و اقتداى به حسين عليه السلام اثرى است كه انسان را نه در زمره
فرشتگان مقرّب ، بلكه در زمره پيشوايان و بزرگان فرشتگان قرار مى دهد.(395)
اين واقعيّتى است كه در روايات برآنند كه در آينده نزديك خواهد آمد.
12 آخرين ثمره كارهاى شايسته اين است كه : انجام هر كار شايسته اى سرانجام پاداش
معلوم و مشخّص و قابل تصوّرى براى عامل آن به بار مى آورد، اما
توسّل و اقتداى آگاهانه و عاشقانه به حسين پاداشش بى نهايت و غير
قابل تصوّر است ؛ چرا كه با همه پاداش و مراتب والا ودرجات بلندى كه در روايات
براى انسانها در اقتدا و توسّل به حسين عليه السلام برشمرده اند، هرگز براى اين
درجات حدّى كه فراتر از آن نخواهد بود، بيان نشده است و اين نشانگر آن است كه
ترقّى و تكامل درآستان حسين عليه السلام تا جايى ميسّر است كه جز خدا نداند.
اين ترسيم فشرده اى از جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به پيشواى شهيدان و به بركت
نور وجودش به كسانى است كه به او اقتدا و
توسّل نمايند.
اينك وارد مشروح بحث خواهيم شد.
عنوان ششم : خشوع دل و محبّت قلبى به ياد او
در اين بخش ، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام است ، ويژگيهايى كه با ياد او دلها
نرم و خاشع و قلبها پر مهر و اشكها جارى مى گردد و
محافل و مجالس سوگوارى و عزادارى به ياد حضرتش برپا مى گردد.
در اين بخش يك مقدّمه خواهيم داشت و 12 بحث كه خواهد آمد.
آيا هنگام آن نرسيده است ؟
خداوند در قرآن شريف مى فرمايد:
اَلَمْ يَاءنِ لِلَّذينَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ
آيا براى كسانى كه ايمان آورده اند هنگام آن نرسيده است كه دلهايشان براى خدا و آنچه
از حق فرود آمد، نرم گردد؟
آيا به راستى پس از اينكه به شما قدرت تعقّل و انديشه عنايت شد و پس از اينكه
نشانه هاى خدا را در كران تا كران وجود خود ودر آسمانها وزمين و از هر ذرّه ناچيز تا
برگ درخت و گياهى مشاهده كرديد و پس از اينكه تحوّلات عبرت انگيز روزگار و
دگرگونى وضعيّت غفلت زدگان را نگريستيد و آيات خدا از هر سو بر شما تلاوت شد
و پس از عمرى كه در آن هركس پندپذير بود مى پذيرفت و از هر سو هشدار دهندگان به
سويتان آمدند، نداهاى اندرز و موعظه از گذشته و آينده فرا رسيد و پس از اينكه
روزگارى در اسلام و ادّعاى مسلمانى و پذيرش دين خدا بر شما سپرى شد؛ با اين همه
آيا باز هم وقت آن نرسيده است كه دلهاى شما به ياد خدا نرم و خاشع گردد؟
آيا هنگام آن فرا نرسيده است كه دلهاى شما به ياد خدا خاشع گردد؟ و هنگامى كه او را
به ياد آورديد از ايمان آورندگان به او باشيد از آنان كه چون نام خدا برده شود، خوف
و هراس بر دلهايتان چيره گردد و شما را از گناه و نافرمانى او باز دارد.
آيا هنگام آن نرسيده است كه ايمان آورندگان با درك و دريافت عظمت پروردگار خويش ،
دلهايشان به ياد او و براى او خاشع گردد و او را بخوانند و در زمره كسانى درآيند كه
وقتى در پيشگاه او به نماز برخاستند و او را طرف سخن خود يافتند، از كسانى باشند
كه در نمازهايشان خشوع مى ورزند.(396)
دريغا! عمر گرانمايه به پايان رسيد و دو ركعت نماز خاشعانه و خالصانه براى خدا
نخواندى ! پس اينك ، يك نماز واقعى براى خدايت بخوان ! چرا كه ممكن است همان نماز،
آخرين نماز شما باشد.
آيا هنگام آن نرسيده است كه ايمان آورندگان و كسانى كه نيك مى دانند كه هيچ سودبخش
و پناهگاهى جز خدا نيست ، قلبهايشان براى او نرم گردد و انديشه و سخنى جز ياد او
نداشته باشند؛ آنگاه از كسانى باشند كه چيزى نمى نگرند جز اينكه پيش از آن و پس
از آن و همراه آن خدا را مى بينند.
آيا وقت آن نرسيده است كه ايمان آوردگانى كه عمر گرانبهاى خويش را در بيگانگى از
خدا سپرى نموده و در عمرشان حتّى يك روز و يك ساعت خدا را ياد نكرده اند، اينك لحظه اى
به خود آيند و قلبهايشان با احساس خوف خدا نرم گردد، بدان اميد كه همين احساس عظمت
خدا سرآغاز توبه و بازگشت آنان به سوى پروردگارشان باشد و آنگاه پس از عمرى
روى گردانى و بريدگى از حق ، بار ديگر رابطه برقرار گردد و در همان
حال با قطع رابطه از خدا از دنيا نروند؟
آيا هنگام آن نرسيده است كه ايمان آوردگان به خدا و آنانكه شناخت دوستان خدا روزيشان
شده است ، با فرا رسيدن ماه خونبار محرّم و پديدار شدن
هلال خونرنگ عاشورا، دلهايشان به ياد پيشواى بزرگ توحيد گرايان حسين عليه
السلام نرم گردد و بر او بگريند؟ چرا كه اين سوگوارى به آن حضرت نشانه ايمان
به خدا و خشوع دل در برابر اوست ؛ همانگونه كه : (دوستى حسين ، دوستى خداست و
دشمنى او دشمنى خدا.)
و كسى كه با او دوستى ورزد، به خدا دوستى ورزيده و هر كسى به او تمسّك جويد به
خدا تمسّك جسته و آن كه او را زيارت كند، خدا را زيارت كرده و هر كه قلبش به ياد او
خاشع گردد، به ياد خدا خاشع گشته است ، آيا به راستى وقت آن نرسيده است ؟
آيا مردم را با اندوهى جانكاه كه قلبهايشان لبريز از غم و چشمانشان را گريان كرده
است ، نمى نگريد؟
پس ، شما اى ايمان آوردگان ! بدانيد كه اينك ، هنگام خشوع قلب ، به ياد حسين عليه
السلام است ، خشوعى كه به ياد خدا و خشوع در برابر او برمى گردد.
پس ، خدا را با ياد حسين عليه السلام بسيار ياد كنيد، با ياد بزرگ مردى كه ياد او به
ياد خدا برمى گردد و قلبهايتان با گريه بر حسين و برپا ساختن سوگوارى او نرم
و خاشع گردد، كه خشوع به ياد او، به خشوع در برابر خدا برمى گردد.
خشوع قلب
در ترسيم اين نكته كه خشوع قلب به ياد حسين عليه السلام واقعيّتى است كه به
خشوع در برابر خدا برمى گردد بايد يادآور شد كه خشوع قلب به ياد حسين عليه
السلام چند گونه است از آن جمله :
خشوع قلبى است كه به خشوع در برابر خدا برمى گردد و قلب خاشع در برابر حسين
عليه السلام جايگاه عشق خدا مى شود و نمونه
كامل قلبى كه ايمانش براى خدا خالص است ، آن است كه خشوعش در برابر حسين عليه
السلام به خشوع در برابر خدا و ذكرخدا بازگردد، نظير
اصل ذكر و سپاس ، چرا كه هر موجودى به طور تكوينى سپاس خدايش را مى گذارد و در
برابر او خضوع مى كند، امّا پاداش و فضيلت
كامل ، نه براى سپاس و خضوع تكوينى است ، بلكه از آنِ موجودى است كه با اراده و
اختيار و با همه شرايط سپاس و ستايش ، در برابر خدا خشوع و خضوع كند.
خشوع قلب در برابر ياد و نام حسين عليه السلام نيز اينگونه است ، چرا كه قلبها در
برابر نام و عظمت فداكارى او خاضع مى گردند؛ امّا خضوع واقعى آن جايى است كه با
درك و بينش همراه و به خضوع در برابر خداى حسين بازگردد، خدايى كه خود آن
حضرت با همه وجود ودرتمامى مراحل در برابرش عاليترين و زيباترين جلوه هاى
خضوع وخشوع را در چشم اندازها قرار داد.
و اين مطلب كه گريه بر حسين عليه السلام به هنگام نماز، آيا نماز را
باطل مى كند يا نه ؟ جوابش متوقّف به تشخيص اقسام خضوع است .
بنابراين هرگونه گريه بر آن حضرت كه از اقسام خشوع قلب در برابر خدا باشد،
نماز را نه تنها باطل نمى سازد كه محتواى بيشترى مى بخشد. امّا گريه اى كه تنها
به خاطر عواطف پاك انسانى و به ياد خدا بازنگردد،
مشكل آفرين و قابل دقّت است .
اينك به يارى حق ، به ترسيم خشوع قلب به ياد آن حضرت و آنچه مربوط به
سوگوارى بر اوست ، مى پردازيم و بحثهاى زير تقديم مى گردد:
1 اقسام خشوع قلب و منشاء درونى گريه
2 منشاء برونى گريه و رقّت قلب
3 اقسام مهر قلبى به حسين عليه السلام
4 محافل حسينى پيش از شهادت ، به هنگام شهادت و پس از شهادت
5 كتابها، صحيفه ها و نورها
6 ويژگيهاى سوگوارى بر حسين عليه السلام
7 خواصّ گريه بر او
8 پاداشها و آثار گريه بر او
9 اجر و ثواب گريه بر حسين عليه السلام
10 در ويژگيهاى چشم گريان
11 در خواصّ اشك جارى بر حسين عليه السلام
12 پايان بخش بحثها
خشوع قلب : و منشاء درونى گريه
گريه از نظر منشاء باطنى و علّت پيدايش بر دو قسم است ، چرا كه : گاهى منشاء
درونى آن براى گريه كننده روشن است و گاهى غير مفهوم .
قسم اوّل
1 پيوند خانوادگى
گاهى منشاء درونى گريه پيوند خانوادگى است كه بزرگترين و عميقترين آن پيوند،
پدر و مادر با فرزندان است ، به همين دليل خداوند حق آنان را با توحيد و يكتاپرستى
در كنار هم قرار داد و فرمود:
وَقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ
و پروردگارت مقرّر فرمود كه جز او هيچ كسى را نپرستيد و به پدر و مادر، آنگونه كه
شايسته است ، نيكى كنيد.
دليل اين تجليل و تكريم هم روشن است ، چرا كه آن دو ريشه و علّت ظاهرى پيدايش
فرزندان خويشند، درست اينجاست كه بايد گفت اگر حق علّت ظاهرى پيدايش انسان ، تا
اين درجه در خور تجليل و تكريم است ، پس
تجليل و احترام از علّت ظاهرى و معنوى وجود انسان بسى فراتر خواهد بود و براساس
رواياتى كه در تفسير آيه آمده است پدر حقيقى امّت ، پيامبر گرامى و امير مؤ منان و حسن و
حسين عليهم السلام اند وخداوند نيكى كردن به آنان را مقرّر ساخته است (397) و بى
ترديد برپايى محافل سوگوارى و گريه بر حسين عليه السلام نيكى به پيامبر و
على و فاطمه و امام حسن عليهم السلام است .
دليل آن ، اين است كه احسان و نيكى ، عبارت از سودرسانى واقعى است و بهترين
سودرسانى ، تجليل و احترام است و سوگوارى و گريه بر شهيدان پاكباخته و
بزرگى كه خون مقدّسشان را نثار حقّ و عدالت نموده اند، بهترين
تجليل از آنان و هدفهاى بلند آنان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه گريه زنان انصار، بر برخى از شهداى احد را
شنيد با افسردگى خاطر فرمود: (امّا قهرمان بزرگ اُحُد، حمزه ، سوگوار و گريه
كننده ندارد.) آنگاه به زنان انصار فرمود براى حمزه سوگوارى كنند و بر آنان دعا
فرمود.(398) اين در حالى بود كه حمزه گرچه مُثله شده بود، امّا امكان مراسم دفن و
تشييع جنازه و نماز بر پيكر مقدّسش بود و تنها، گريه كننده اى نداشت كه پيامبر در
تجليل از شخصيّت و فداكارى او دستور سوگوارى بر او داد.
امّا حسين عليه السلام هيچ كدام از اين مراسم را، جز گريه و نثار اشك از سوى خاندانش
را، به هنگامى كه پيكر مطهّرش بر روى خاك بود نداشت . خواهر گرانقدرش با گريه
اى جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله را ندا داد تا شاهد سوگوارى بر حسين عليه
السلام باشد؛ امّا سپاه پليد اموى آنان را ازسوگوارى بر او هم بازداشت ، بلكه پا را
فراتر نهاده از گريه و نثار اشك نيز جلوگيرى مى كرد.
پس ، اگر از شيفتگان او هستيم و با او احساس پيوند معنوى وانسانى مى كنيم ، بياييد با
همه وجود از او تجليل كنيم و بر او سيلاب اشك جارى سازيم ، چرا كه اگر كسى بر او
نگريد، با او پيوندى ندارد.
2 پيوند ذاتى
پيوند ذاتى و احساس يگانگى وجودى ، منشاء و سبب ديگر گريه و سوگوارى است .
پيوندى اينگونه ، از بزرگترين رشته هاى همبستگى است ؛ بسان همبستگى يك عضو با
ساير اعضا و اندامهاى بدن انسان ، كه اگر هر بخشى از بدن گرفتار بيمارى و درد
گردد، اثر دردناك آن در تمامى بدن ، احساس مى گردد.
گريه و اندوه و بر چهره و سينه زدن حوريان بهشت (399) بر حسين عليه السلام با
اينكه سراى آخرت ، سراى سرور و شادمانى است ، بدين جهت است كه آنها از نور وجود
حسين عليه السلام پديدار شده و پيوند ذاتى با او دارند با اين وصف چگونه ممكن است
پيكرپاك آن حضرت به خون خفته و پايمال گردد و سر نورانى اش بر فراز نيزه ها و
خون پاكش بر ريگهاى تفتيده و قلب مصفّايش كه جايگاه عشق خدا و خلق خدا بود، بر اثر
تيرستم پاره و جگر او زخمى و رنجديده و دلش شعله ور باشد، امّا حوريان در قصرهاى
بهشتى در بهترين شرايط و غرق در نعمتها؟
از دلايل گريه شيعيان آن حضرت در شهادت او، همين همبستگى و پيوند ذاتى است . اين
واقعيّت در روايتى از امام صادق عليه السلام بدينگونه آمده است كه فرمود:
(شيعيان ما از ما هستند، چرا كه از سرشت ما خلق شده و به نور ولايت ما آميخته ، و به
امامت ما دل خوش داشته و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم . مصيبتهاى ما به
آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ما آنان را اندوهگين
مى سازد و نيز شادمانى و سرور ما آنان را شادمان مى كند، ما نيز از
حال آنان با خبر و با آنان هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد.
آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان .)
آنگاه فرمود:
(بار خدايا! شيعيان ما از ما هستند، پس هر كس مصيبتهاى ما را ياد كند و به خاطر
بيدادگريهايى كه در راه حق و عدالت بر ما رفت بگريد، خداوند چنين انسانى را به
آتش دوزخ نمى سپارد.)(400)
و از اميرمؤ منان عليه السلام است كه فرمود:
انّ اللّه تبارك وتعالى ... اختارنا واختار لنا اموالهم وانفسهم فينا، اولئك منّا
والينا.(401)
خداوند ما را براى خود برگزيد و براى ما شيعيانى برگزيد كه اهداف بلند ما را
يارى مى كنند، در شادمانى ما شادمان و در اندوه ما اندوهگين مى گردند، جان و
مال خويش را در راه آرمانهاى توحيدى ما نثار مى كنند؛ به راستى كه آنان از ما هستند و به
سوى ما مى شتابند.
آرى ! اين روايت و نظاير آن نشانگر اين واقعيّت است كه شيعيان خالص را خداوند براى
آنان برگزيده ، همانگونه كه آنان را پيش از شهادتشان براى خود برگزيد.
روشن است كه برگزيدگى ما براى پيروى از آنان و شيعه آنان بودن ، نشانه ها دارد
همانگونه كه پيامبر گرامى از رفتار و مهرورزى كودكى كه با حسين عليه السلام
همبازى بود اين واقعيّت را برداشت كرد كه او در نهضت دگرگونساز عاشورا، از ياران
حسين عليه السلام خواهد شد(402) و چنين هم شد.
اينك نشانه شيعه بودن را در اعماق وجود خويش بنگريد و بياييد از اين ديدگاه بر او
گريه كنيم ، چرا كه هر كس بر او نگريد با او رابطه اى ندارد.
بياييد بر آن گرامى مرد توحيد، كه بر رنجيدگى ما رنجيده مى شود، احساس درد و
همبستگى كنيم تا در سرانجام گرفتارى ما، به كمك ما بشتابد،
ان شاء اللّه .
3 حقّ حيات معنوى
سوّمين سبب گريه اين است كه : انسان احساس كند فرد يا جامعه ستم ديده و فاجعه زده ،
حقّ بزرگى بر گردن او دارند. اين حقوق بسيار است از آن جمله :
الف حقّ هستى
حقّ پدر و مادر كه منشاء ظاهرى پيدايش انسانند و حسين عليه السلام بر ما حقّ بزرگى
دارد، چرا كه هستى و حيات ما و پدران و نياكان ما به بركت وجود گرامى اوست .
ب حق مسلمانى و پيشوايى
حسين عليه السلام علاوه بر اينكه به عنوان يك مسلمان ، حق مسلمانى برهمه دارد، بدان
جهت كه با فداكارى قهرمانانه و درايت و دورانديشى و عشق به حق و عدالت ، جان پاك
خويش را فداى دين خدا كرد و فتنه جاهليّت اموى را از بيخ و بن بركند و نشان داد كه
اسلام غير از آن است كه آنان عمل مى كنند و با اين كار بزرگ و شكوهمندانه اش باعث
هدايت مسلمانها و نسلهاى آنان شد. به خاطر اين
عمل راه گشايش ، حق بزرگ ديگرى بر ما دارد، چرا كه اگر او اين رسالت عظيم و رنج
گران آن را به دوش نمى كشيد، دين توحيدى و خالص و مذهب سعادت ساز
اهل بيت عليهم السلام شناخته نمى شد، زيرا باند پليد اموى به هنگامى كه بر كشور
اسلامى مسلّط شدند، تباهى و زشتى را آشكار ساختند، به گونه اى بى شرمانه و در
ابعادى وسيع كوشيدند تا حق را پنهان سازند و
باطل را رايج و فراگير؛ كار به جايى رسيد كه ناسزا گويى به على عليه السلام
جزو نماز شد و در اذهان ساده لوحان اين دروغ بزرگ را جا انداختند كه امويان ، پيشوايان
و رهبران اسلام اند و اين باطل هولناك از كودكى در مدارس و مكاتب به وسيله معلّمان و در
منابر و مساجد به وسيله مزدوران رذل آنان ، در انديشه و عقيده كودكان و نوجوانان و ساده
دلان تزريق شد كه آنان رهبران برحق هستند و مخالفت آنان مخالفت خداست ، امّا شهادت
افتخار آفرين حسين عليه السلام با آن رسالت پرشكوه و با آن درايت و برنامه ريزى
و روشنگرى بى نظير و اسارت خاندانش مردم خفته را بيدار كرد و دريافتند كه اگر
امويان رهبران اسلام بودند، چنين شقاوتى مرتكب نمى شدند. همه ديدند كه شقاوت آنان
نه با هيچ دينى سازگار است و نه مذهبى ، نه با عدالتى و نه انسانيّتى ، بلكه
فراتر از اينها، خوب دريافتند كه سياهكارى امويان نه تنها با عدالت اسلامى سخت
بيگانه ، بلكه با شيوه استبدادى و ظالمانه هيچ ظالم و خودكامه اى نيز سازگار نبود.
اينجا بود كه همه از دلبستگى به آنان بريدند و از بافته هاى بى اساس وشقاوت
بارشان بيزارى جستند و آنان كه استعداد حق پذيرى و هدايت داشتند، به راه حق هدايت و
راه و رسم خاندان وحى ، كه پيشوايان راستين اسلام و قرآن و ايمانند، آشكار گرديد.
فداكارى و شهادت حسين عليه السلام كار روشنگرى و مبارزه با بدعت و ضلالت را به
جايى رسانيد كه نه تنها شيعيان حق را شناختند بلكه
اهل سنّت نيز از اعتقاد به رهبرى آنان دست شسته و نيك دريافتند كه آنان حكومتگرانى
ستمكار و جنايت پيشه اند، به همين جهت لعن و نفرين بر آنان را جايز و به بركت
فداكارى آن حضرت ، راه خود را از امويان جدا كردند.
ج نمك شناسى
از جمله حقوقى كه موجب همدردى و همبستگى مى گردد، حق نمك است .
حسين عليه السلام در اين مورد، حق بزرگى بر ما دارد؛ چرا كه حيات و زندگى هر چيزى
به بركت اوست . به بركت وجود حسين عليه السلام است كه باران مى بارد و گياه و
درخت مى رويد و همه خوردنيها و نوشيدنيها، به بركت وجود اوست .
د حقّ حيات
از جمله حقوقى كه موجب همدردى مى شود حقّ حيات است ، حقّ حيات ظاهرى و حقّ حيات معنوى و
انسانى . آيا نه اينكه نجات ما از فتنه ها و گمراهيهاى رنگارنگ ، و هدايت به سوى دين
حق و راه خدا، به بركت وجود حسين عليه السلام و فداكارى اوست ؟ آيا نه اينكه مهر او
سبب پذيرفته شدن كارهاى شايسته انسان است ؟
ه حقّ اسلام
و نيز حقّ اسلام و سلامت و نجات و حسن عاقبت ما نيز، با دلبستگى به حسين عليه السلام و
بندگى خداى حسين است .
و حقّ محبّت
از جمله حقوقى كه موجب همبستگى مى گردد، حق محبّت و دوست داشتن است .
آيا هيچ پيشوايى ، رهروان و پيروان خويش را همانند حسين عليه السلام دوست مى دارد؟
اوست كه از سمت راست عرش ، به زائران و سوگواران خويش مى نگرد و همواره آنان را
دعا مى كند.(403)
ح جبران نيكيها
و ديگر حق فداكارى و رنجى است كه آن حضرت براى نجات اسلام و بشريّت قهرمانانه
و باشكيبايى شگفت آورى به جان خريد.
اگر كسى در راه انسان ، زخم كوچك يا شكستگى ناچيزى بردارد، انسان براى هميشه از او
شرمنده و خود را مديون او مى نگرد و در صدد تلافى نيك و جبران فداكارى او برمى آيد.
اينك ، آيا نبايد در صدد جبران رنج بزرگى بود كه حسين عليه السلام در راه بشريّت
به جان خريد؟ به راستى كه انسان ، هر چه بينديشد، نمى داند چگونه مى توان حقّ
بزرگ او را جبران كرد؟
بى ترديد نثار قطرات اشك بر او، نوعى قدردانى از فداكارى قهرمانانه اوست . پس ،
بياييد بر مظلوميّت شهامتمندانه او و اداى حقوقى كه بر ما دارد، سيلاب اشك در سوگ او
جارى سازيم .
آرى ! كسى كه نگريد، نه اداى حقوقى كرده و نه شرط وفا و صفايى را به جا آورده
است .
4 رفتار ضدّ انسانى با شايستگان
تماشاى انسان فاجعه ديده ، به ويژه بزرگ مردى كه برخلاف شيوه بزرگوارانه اش
با او رفتار شود، از عواملى است كه قلب را مى شكند، سوز
دل برمى انگيزد و سيلاب اشك را، جارى مى سازد؛ هر چند كه فرد يا خاندان مصيبت زده
ناآشنا و بيگانه و يا حتّى دشمن انسان و كافر باشند.
به همين دليل است كه سياست حكومتها، همانگونه كه در جريان ذوالقرنين با يكى از
سلاطين عجم آمده است ،(404) نوعى مدارا با بزرگان و بزرگ زادگان دشمن به هنگام
شكست آنان است .
سيره و سياست حكيمانه و پرجاذبه اسلام نيز به خوشرفتارى با بزرگان و بزرگ
زادگان جريان يافته است به همين جهت است كه پيامبر بزرگوار، جامه خويش را در
تجليل از عدى بن حاتم آن هم زمانى كه هنوز اسلام نياورده بود، براى نشستن او پهن كرد
و فرمود:
اكرموا عزيز قوم ذلّ
بزرگ مردمى را كه شكست خورده است ، گرامى بداريد.
اميرمؤ منان عليه السلام نه تنها لباس عمرو، قهرمان پيكارجوى مشركين را در نبرد خندق
از تن او بيرون نياورد، بلكه زره بى نظير و گرانقيمت او را نيز، برنگرفت و فرمود
كه : (او سردسته گروه خويش است و من نمى پسندم به كشته او اهانت گردد و در ميدان
نبرد برهنه بماند.)(405)
و از همين ديدگاه انسانى است كه اسلام براى دختران سردمداران تجاوزكارى كه به
اسارت رفته باشند، دستورى تواءم با احترام مقرّر داشته ، نه فروش در كوچه و
بازار و يا هتك حرمت آنان .(406)
اينك بياييد با ارادت و اخلاص بر سالار انسانيّت ، سيلاب اشك ، روان سازيم چرا كه او
بزرگ بزرگان گيتى در همه عصرها و نسلهاست كه حرمت او را شكستند و پيراهن از پيكر
به خون خفته اش درآوردند و خاندانش را به گونه اى در شهرها به اسارت بردند كه
برخى از جهّال به فكر به كنيزى گرفتن دختران پيامبر صلى الله عليه و آله افتادند.
آرى ! كسى كه اينگونه بر او سوگوارى نكند، قدر و منزلت قهرمان قهرمانان را
نشناخته است .
5 آراستگى به ارزشهاى والاى معنوى
پنجمين سبب رقّت قلب و جريان اشك اين است كه : انسان بزرگمردى را كه داراى صفات
برجسته انسانى و اخلاقى است ، در شرايط دردناكى بنگرد. اينجاست كه همان ارزشهاى
اخلاقى او انسان را نسبت به او پرمهر مى سازد. انسان با او احساس همدردى مى كند،
گرچه با خود او ناآشنا و حتّى بيگانه باشد.
از ديدگاه دين نيز بها دادن به چنين انسانهايى ، گرچه هم دين و هم عقيده انسان هم
نباشند، توصيه شده است همانگونه كه به حضرت موسى عليه السلام وحى شد كه
سامرى را با وجود كفر و گمراه گريش نكشد، چرا كه فردى سخاوتمند بود.(407)
و نيز يكى از كفّار كه به اسارت نيروهاى مسلمان درآمده بود بدان
دليل كه از صفت پسنديده سخاوت و اطعام به گرسنگان بهره داشت ،
جبرئيل از كشتن او نهى كرد.(408)
آرى ! گرفتارى و فاجعه زدگى فردى كه به صفات پسنديده آراسته است ، در قلبها
اثر عميقى مى نهد، به ويژه كه فاجعه و مصيبت وارده به او، نقطه
مقابل ارزشهاى انسانى و صفات اخلاقى و سيره و سياست عملى او باشد.
براى مثال : اگر انسان فرد سخاوتمندى را بنگرد كه هزاران مورد به محرومان انفاق مى
كند، ولى او را در شرايط سختى گرفتار ساخته اند كه به يك لقمه نان نيازمند است و
براى نجات جان خود و كسانش آن را مى طلبد، امّا از او دريغ مى دارند؛ اينجاست كه سوز
دل به اوج خود مى رسد؛ همينگونه اگر شخصيت آبرومندى را بنگرد كه درجامعه مورد
بى حرمتى قرارگرفته و خفيف شده است .
اينك ، اگر شما از يك سو به يك يك ارزشهاى والاى شخصيّت حسين عليه السلام و ياران
او بينديشيد و از دگر سو يك يك فاجعه ها و مصيبتهايى را كه بر آن گرامى وارد ساختند
از نظر بگذرانيد كه درست نقطه مقابل صفات برجسته اوست ، اينجاست كه سوز
دل به اوج مى رسد وگريه اى درد آلود به انسان دست مى دهد.
اينك ، هان اى غيرتمندان عالم ! بياييد تا بر برترين صفات پسنديده حسين عليه
السلام و بر مصيبتهاى غمبارى ، اشك بريزيم كه درست نقطه
مقابل ارزشهاى والاى آن گرامى بود. براى نمونه :
1 زبان مقدّسى كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين ذكر خدا مى گفت و او را ستايش مى
كرد و فرشتگان ذكر و ستايش و سپاس خدا را از او آموختند؛(409) آنگاه در عالم نور و
اشباح و سايه ، ذكر خدا مى گفت (410) و هنگامى كه نور وجودش همراه مادرش بود
پيوسته ستايشگر و سپاسگزار خدا بود؛(411) همينگونه به هنگام ولادت ، خردسالى
، كودكى ، ميانسالى ، بزرگسالى و نيز به هنگام شهادت و پس از آن كه سرش بر
فراز نيزه ها رفت پيوسته ستايشگر خدا بود و تلاوت قرآن مى كرد. آيا چنين زبان و
دهان و لبان مقدّسى ، زيبنده است كه با چوب خيزران پذيرايى شود؟ و خودكامگان سياه
رويى چون يزيد و ابن زياد، در حضور خاندانش ، ضمن نواختن چوب بيداد بر لب و
دهانش ، باقساوتى بى نظير شادمانى كنند و بر سالار همه خوبان دنيا و آخرت ، اهانت و
ناسزا روادارند؟
آيا به راستى در برابر اين ويژگى بلند انسانى و الهى حسين عليه السلام بايد
اينگونه رفتار شود؟
2 آن حضرت ، مرد بيابانگردى را ديد كه به خوبى وضو نمى سازد. خود و برادر
گرانقدرش در كنار آن مرد نشسته ، وضو ساختند، آنگاه ازاو پرسيدند كه : كداميك از ما دو
برادر بهتر وضو مى سازيم ؟ آن مرد به خود آمد و گفت : جانم به فداى شما باد كه هر
دو نيك وضو مى سازيد و اين من هستم كه نيكو وضو نمى سازم .(412)
آرى ! حسين عليه السلام از شدّت عظمت و بزرگى و بزرگمنشى برايش
مشكل بود كه قلب يك انسان عادى را با امر به معروف صريح بشكند، به همين جهت
غيرمستقيم او را ارشاد فرمود. اينك ، براى او چقدر گران خواهد بود كه از سوى سپاه
پليد اموى و عناصر رذل ، با انواع اهانتهايى كه جز زيبنده دشمنان خدا نيست ، مورد
تعرّض و هتّاكى قرار گيرد، همانگونه كه عنصر پليدى از آنان فرياد كشيد كه :
ياحسين ! اءتعجلت بالنّار قبل يوم القيامة
هان اى حسين ! آيا پيش از آتش دوزخ به آتش دنيا شتاب ورزيده اى ؟
و گمراه ديگرى به هنگامى كه آن حضرت به بارگاه دوست براى نماز ايستاده بود،
نعره مى زد كه :
انّها لاتقبل منك
نماز تو پذيرفته نخواهد بود.
3 مردى نامه اى به او تقديم داشت كه خواسته خويش را در آن نوشته بود. آن حضرت
به مجرّد دريافت نامه ، فرمود: خواسته ات برآورده است . گفتند: نامه اش را هنوز
نخوانده ايد. فرمود:
(خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من تا نامه اش را بخوانم ، سؤ
ال خواهد كرد، چرا كه او تا خواندن نامه ميان خوف و رجا خواهد بود و من ايستادن فردى را
با اين وضعيّت در برابر خود نمى پسندم .)
اينك بر چنين فردى كه به حقّ پيشواى همه آزادمنشان قرون و اعصار است ، چقدر سنگين
خواهد بود كه ناچار گردد در برابر گمراهانى
رذل و بى شخصيّت بپاخيزد و از آنان كارها و خواسته هاى ساده اى را كه متاءسّفانه
خود مى داند نخواهند پذيرفت ، بخواهد و يا از آنان تنها به سكوت و شنيدن سخنان
آسمانى و انسان سازش راضى باشد، امّا آنان به سرو صدا و بلوا و آشوب بپردازند و
سخنان حكيمانه اش را نشنوند.(413)
4 دقايق آخرين عمر اسامة بن زيد بود كه حسين عليه السلام در كنار بسترش حاضر
شد. بيمار آهى سوزان از پرده دل بركشيد و از اندوه بزرگى كه در
دل داشت ، ناله زد. آن حضرت با محبّت بسيار و ضمن برادر خواندن او، از علّت اندوهش
پرسيد كه گفت شصت هزار درهم بدهكار است ومى ترسد از دنيا برود و مديون باشد.
حسين عليه السلام دردم دستور داد، دَين او را پرداختند(414) و او با آرامش وجدان و خاطرِ
آسوده از حسين عليه السلام جداشد.
اينك ، آيا به راستى زيبنده است كه چنين شخصيّت بلند همّت و پرمهر و بخشايشگرى در
نفسهاى آخرين آه بكشد و با دلى شعله ور ناله سر دهد و خواسته هاى آسان و ناچيزى
داشته باشد امّا انجام ندهند و كار شقاوت به جايى برسد كه آب را هم بر رويش ببندند
و از قطرات آب محرومش سازند.(415)
اى درود خدا و فرشتگان و همه موجودات گيتى بر اين عظمت وصف ناپذير!
5 آن حضرت به نماز ايستاده بود كه مردى بيابانگرد در كنارش ايستاد و گفت :
(حسين جان ! هر كس به تو اميد بست و حلقه در سراى تو را كوبيد، نوميد نشد.)
آن حضرت نمازش را خواند و وارد خانه شد و چهار هزار دينار به رداى خود بست و از پشت
درب با يك دنيا متانت و حياى بزرگوارانه به مرد بينوا تسليم كرد و فرمود:
خذها فانّى اليك معتذر عصاً
|
با كمال معذرت اين هديه را از من بپذير و بدان كه ما نسبت به تو مهربانيم ؛ اگر
چنانچه حكومت در دست ما بود تو از آسمان بخشش ، بيشتر بهره مند مى شدى ولى حوادث
روزگار همواره در تغيير است و اكنون امكانات ما اندك است .
درست اينجا بود كه مرد باديه نشين ، سخت گريست آن حضرت فرمود:
(آيا آنچه به تو هديه كردم ، اندك بود؟)
گفت : (نه ! هرگز! بلكه گريه ام بر اين است كه چگونه اين دستهاى سخاوت پيشه
را خاك تيره مى تواند در بربگيرد؟)(416)
مرد بيابانگرد بر به خاك سپرده شدن دستهاى سخاوتمند حسين عليه السلام مى گريد،
امّا ما بايد بر حيا و روح بلندى گريه كنيم كه اگر كسى بدون هيچ اضطراب و دلهره
اى چيزى از او مى خواست ، سخاوتمندانه او را بهره ور مى ساخت و به هنگام برآوردن
نياز او، خود شرمنده مى گشت .
اينك ، اين روح بلند چگونه خواهد بود كه كسى در
حال اضطراب واضطرار از او چيزى بطلبد، امّا او امكان برآوردن خواسته او را نيابد؟
بر اين خداوندگار سخاوت و بخشندگى چه خواهد گذشت كه دختر خردسالش از او
اندكى آب براى رفع عطش بخواهد و همسر گرانمايه اش براى كودك شيرخوارش آب
بجويد؟
فاجعه بارتر اينكه يادگار گرامى برادرش ، در بستر خون او را نزد خود بخواند و او
به سوى نوجوان برادر بشتابد، امّا او را در نيابد. به همين جهت بود كه دردمندانه
فرمود:
يعزّ على عمّك ان تدعوه فلايجيبك
نور چشم برادرم ! بخداى سوگند! بر عمويت سخت گران است كه تو او را به يارى
خويش بخوانى ، امّا نتواند جوابت دهد و يا آنگاه جواب بدهد كه ديگر سودى برايت
نبخشد.
6 در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساييدگى يافتند، از امام
سجّاد عليه السلام علّت آن را جويا شدند، فرمود: (اين اثر به دوش كشيدن مواد
موردنياز يتيمان ، بيوه زنان و بينوايان است .)(417)
آيا اينك ، زيبنده است كه چنين بزرگمرد يتيم نواز و نوع پرورى را ظالمانه در شرايط
غمبارى قرار دهند، كه ناچار شود كودك شيرخوارش را روى دست بگيرد و در برابر انبوه
سياهكاران رذل براى او آب بطلبد ونيابد؟(418)
7 آن گرامى ، روزى بر بينوايان كه در گذرگاه نشسته و قطعات نان خشك براى
خوردن در برابر خود داشتند، گذارش افتاد؛ آنان حضرتش را به صرف غذا دعوت
كردند كه با كمال تواضع دو زانو در كنارشان نشست و در حالى كه مى فرمود:
(خداوند مستكبران را دوست نمى دارد.) به همراه آنان غذا خورد. آنگاه به آنان فرمود:
(من دعوت شما را پذيرفتم ، اينك شما نيز دعوت مرا بپذيريد.) آنان به خانه آن
حضرت آمدند، به دستور او دلنشينترين غذا را آوردند و خود با آنان غذا خورد تاقلبشان
را شادسازد.(419)
امّا اين غم جانكاه را بايد به كجا برد كه نظام سياهكار اموى به گونه اى بر اين
سمبل انسانيّت و مردم دوستى سخت گرفت كه روز عاشورا هرچه كوشيد تا قلبهاى داغدار
بانوان و كودكان تشنه را با فراهم ساختن آبى ، خنك و شادمان سازد، حتّى اين حقّطبيعى
را از او سلب كردند.
6 اقتداى به ديگرى يا همدردى
از اقسام ديگر گريه و دلشكستگى ، گريه همدردى و به پيروى از ديگرى است .
به عبارت ديگر، گاهى گريه ديگرى منشاء رقّت قلب و جريان يافتن سيلاب اشك مى
گردد بى آنكه به فردى كه بر او مى گريند توجّه شود، از اين رو به پيروى از
پيامبر صلى الله عليه و آله كه الگوى شماست بر حسين عليه السلام اشك بريزيد،
نه تنها به پيروى از پيامبر، بلكه به پيروى از همه پيام آوران خدا و جانشينان آنان ،
بلكه به پيروى از آسمانها و زمين ، حيوانات و پرندگان ، بهشت و دوزخ ، موجودات
ديدنى و ناديدنى و جنّيان و فرشتگان و يا به پيروى از درختان و گياهان و سنگها،
بر او سوگوارى كنيد.
كدامين قلب است كه از سنگ سخت تر باشد؟ و يا به پيروى از آهن بر او گريه كنيد
همانگونه كه در داستان ميخهاى كشتى نوح گذشت كه بر حسين عليه السلام خون
گريستند.(420) پس ، شما به پيروى از آنها بر حسين عليه السلام بگرييد.
7 مردم خواهى و دگر دوستى
مردم خواهى و دگر دوستى ، انگيزه ديگر رقّت قلب و گريه بر ديگرى است .
به عنوان مثال : اگر شما بشنويد كه مردى همراه فرزندان ، جوانان ، كودكان شيرخوار،
برادران ، خواهران ، بانوان و يارانش ، در بيابانى فرود آمده ، بدون هيچ گناهى در
محاصره بيدادگران خون آشام قرار گرفته ، بيدادى بسان بيدادى كه بر حسين عليه
السلام رفت بر او مى رود، در اين شرايط به طور قطع قلب شما بر او شعله ور و پاره
پاره مى شود، بالاتر از اين ، اگر بشنويد كه فردى گناهكار يا حلالگر حرام خدا و
يا حرامگر حلال خدا يا دشمن شخصى خودتان يا با فردى كافر، آنگونه وحشيانه و
بيرحمانه رفتارشده است ، باز هم ترحّم و رقّت قلب شما بر او، برانگيخته خواهد شد
و اشك ديدگانتان جارى .
حسين عليه السلام بى هيچ جرم و گناهى در برابر آن كوردلان مى فرمود:
(آيا كسى از شما را كشته ام كه خون آن را مطالبه مى كنيد؟ يا ثروتى از شما نابود
ساخته ام كه عوض و غرامت آن را از من مى طلبيد؟ يا قانونى را تغيير داده ام ؟) و آنان
پاسخى نداشتند.(421)
حسين عزيز! جانم فدايت باد! اگر اينگونه هم بود، باز هم در خور اين رفتار وحشيانه
اى كه به تو روا داشتند، نبودى ، درحالى كه براى تو هيچ جرم و گناهى نبود كه
كيفرش اين اعمال ضدّبشرى امويان باشد.
آرى ! بياييد تا از ديدگاه بشردوستانه بر او گريه كنيم و كسى كه از اين ديدگاه
بر او اشك نريزد، از جوانمردى بى بهره است .
8 از همه اين ديدگاهها
و ديگر گريه بر حسين عليه السلام از همه اين ديدگاهها، چرا كه حسين عليه السلام هم
پدر حقيقى و معنوى انسانيّت است و هم عضو اصلى خانواده بشرى ، كه همه بدان پيوند
خورده اند. هم در آسمانها و زمين بزرگ است و هم حقّ بزرگى بر همگان دارد. هم داراى
ارزشهاى والاى بشرى است و هم ارزشهاى آسمانى ... .
آن حضرت از نوع بشر بود، امّا همه موجودات بر او گريستند، نه گناهى داشت و نه
جرمى ، امّا اين همه بيداد و وحشيگرى در موردش روا داشتند از همه ديدگاهها و به خاطر
همه اين مصيبتها بر او گريه كنيد و كسى كه از اين ديدگاهها بر او سوگوارى نكند، او
ستمكار در حقّ پدر و مادر خويش و شقاوت پيشه در حقّ بشريّت و موجودى بدون صفا و
وفا و انسانى پايمال كننده حقوق است ؛ نه قدر و منزلتى مى شناسد و نه داراى
جوانمردى و آزادمنشى است و اصولاً از انسانيّت بيگانه است .
قسم دوّم : يك واقعيّت فطرى
نوع ديگر گريه ، همان گريه اى است كه انگيزه و
دليل آن نامفهوم و ناشناخته است و اين نيز به چند گونه است :
1 حقيقت اين است كه هر خضوع و خشوع قلب و شكستگى
دل وغم و اندوهى كه به انسان عارض مى گردد، بازگشتگاه همه ، حسين عليه السلام
است كه در جاى خود خواهد آمد.
2 رقّت قلب بر آن حضرت يك واقعيّت فطرى و قطعى است كه خداوند انسانها را بدان
اساس آفريده است ، با اين فرق كه دوستانش آگاهانه سوز
دل خويش را بر او نثارمى كنند و دشمنانش بدون توجّه ، به گونه اى كه در اوج غفلت از
حق ، حقايق را به زبان مى رانند و اين رقّت قلب فطرى را ناخواسته به زبان مى
آورند، درست همانند فطرت خداجويى ، كه در عمق جان انسانها تعبيه شده است .
در اين مورد مى توان به گريه پليدترين دشمن او يزيد، اشاره كرد كه چگونه به
هنگامى كه هند، سر مقدّس حسين عليه السلام را ديد و از شهادت او آگاه شد و ضجّه هاى
جانخراش سر داد، يزيد نيز با او همكارى كرد،(422) ونيز به گريه معاويه ، بر
اميرمؤ منان عليه السلام مى توان اشاره كرد.
در طرح اين نوع گريه و رقّت قلب ، لازم نيست بگوييم بياييد بر كدامين مصيبت گريه
كنيد، نه ! بلكه با قطع نظر از همه آنچه گذشت و با اين تصوّر كه نه ، حسين عليه
السلام را مى شناسيد و نه با حقوق و همبستگى و صفات برجسته انسانى و بزرگى و
بزرگ منشى او آشنا هستيد و با اين تصوّر كه گريه بر او، نه پاداشى دارد و نه
اقتداى به ديگرى است .
آرى !تنها با مراجعه به فطرت خويش بينديشيد كه چه احساسى نسبت بدو داريد؟ آيا با
نگرش بر فاجعه كربلا، دل شعله ور و قطرات اشك بدون اختيار بر گونه ها جارى مى
گردد يا نه ؟
3 نه تنها فطرت انسانى بدون اختيار متوجّه حسين عليه السلام مى گردد و سوز
دل و قطرات اشك نثارش مى كند، بلكه گاه با وجود خوددارى ازهرنوع اظهار علاقه و
پايمال ساختن نداى فطرت و تعمّد بر دشمنى لجوجانه و كينه توزانه با آن حضرت و
تحريك نفس بر ايستادگى در برابر او، باز هم
دل براى او شعله ور مى گردد و سيلاب اشك بر گونه ها،جارى .
نمونه بهت آور اين نوع گريه بر حسين عليه السلام گريه فرمانده كلّ سپاه اموى
،(423) و گريه عناصر سنگدل و شقاوت پيشه اى چون خولى و اخنس ، رباينده
گوشواره دختر خردسالش فاطمه (424) و گريه همه سپاه اموى است كه با وجود
تلاش در جهت كينه جويى و دشمنى با آن حضرت و با وجود ناسازگارى ماءموريّت شوم
آنان با ابراز محبّت و نشان دادن تمايل به سوى او و با وجود تلاش در خوددارى از
رقّت قلب و گريه بر او، باز هم شرايطى براى آنان پيش مى آمد و وضعيّتى دست مى
داد كه همان حالت فطرى مورد اشاره ، بر همه موانع حتّى به شقاوت و پليدى درونى و
كفر و نفاقشان غلبه مى كرد و ناخواسته بر او سوز
دل و قطرات اشك نثار مى كردند و بر كرامت و شهامت و روح بلندش تحسين مى نمودند.
براى شناخت اين حالت غمبار و گريه آور، شما خود را در صدد دشمنى با كسى تصوّر
كنيد و از هر نوع مهرورزى بدو خوددارى ورزيد و در همان
حال نمونه بيدادگرى و قساوتى را كه در حقّ حسين عليه السلام روا داشتند، در مورد
دشمن مورد اشاره خود بشنويد، خواهيد ديد كه ناخواسته رقّت قلب بر شما غلبه مى كند
و سيلاب اشك ، شما را امان نخواهد داد.
اينك ، ما به برخى از وحشيگريهايى كه در مورد او روا داشتند اشاره مى كنيم و از شما
براى سوگوارى و گريه بر او هم دعوت نمى كنيم بلكه تقاضا مى كنيم كه از
مهرورزيدن بدو هم به شدّت خوددارى ورزيد و سرسختانه در برابر سوز
دل و جريان اشك ديدگانتان شكيبايى پيشه سازيد. با اين وصف بنگريد كه آيا مى
توانيد از نثار اشك و مهر و درود و تحسين بر او خوددارى كنيد؟
براى نمونه :
1 شما شرايط قهرمان بزرگى را در نظر بگيريد كه در ميدان نبرد نابرابر با
يكهزاروپانصد زخم كارى بر پيكر و با سر شكافته ، ايستاده است ، ظاهر و برون
قلبش به ضرب گلوله هاى ستم ، چاك خورده و درونش از نگرش بر خاندان محاصره
شده اش . به ظاهر قلبش از تشنگى شعله ور است و به واقع از جدايى و ترك عزيزانش
در آن شرايط سخت .
و در همان وضعيّت كه براى رفع عطش آبى مى خواهد با شمشير بر گلويش مى زنند.
آيا مى توان با شنيدن اين فاجعه غمبار، از گريه خوددارى كرد؟ فرمانده كلّ سپاه يزيد
با ديدن اين منظره دلخراش به قدرى بى اختيار گريست كه قطرات اشك ، موهاى
صورتش را تر كرد.
2 شرايط غمبار ديگر اين بود كه بانوان حرم و خاندان وحى را با سرهاى نورانى
مردانشان به بارگاه ستم اموى وارد كردند، سرها را در برابر ديدگان يزيد نهادند و
زنان و دختران را بسان شيرهاى به زنجير كشيده شده در برابر او نگاه داشتند؛ منظره
شوم و شرم آورى پديد آمد، به گونه اى كه رقّت قلب بر قساوت پيشه اى چون يزيد
غالب شد و گفت :
(خداى روى پسر مرجانه را زشت گرداند.)(425)
منشاء برونى گريه و رقّت قلب
1 ديدن شبح و سايه او در عالم اشباح و سايه ها
ديدن شبح و سايه او پيش از تولّد و ديدن او در عالم قدس ، اين جريان براى آدم عليه
السلام در عالم ذرّ اتفاق افتاد، خداوند فاجعه جانسوز كربلا را براى او ترسيم كرد و
او بر اين مصيبت جانسوز گريست (426) و ابراهيم هنگام ديدن ملكوت آسمانها، وجود
گرانقدر پنج نور مقدّس را در عالم پيش از آفرينش در زير عرش نگريست كه نظاره
پنجمين آنان ، او را گرياند.(427)
2 شنيدن نام مقدّس
شنيدن نام حضرت نيز گريه آور است و هر انسان باايمانى را گريان مى سازد،
همانگونه كه خودش فرمود كه :
(نزد هيچ انسان باايمانى نام و ياد من برده نمى شود، جز اينكه مى گريد و بر
مصيبتهاى من اندوهگين مى گردد.)(428)
3 به زبان آوردن نام مقدّس
به زبان آوردن نام حضرت نيز رقّت قلب ايجاد مى كند، همانگونه كه آدم و زكريّا
گفتند: (با نام مقدّس حسين عليه السلام سيلاب اشكمان جارى وقلبمان مى
شكند.)(429)
4 نظاره بر حضرت
نظاره بر او نيز همين گونه است . نياى بزرگوارش نخستين بار كه پس از ولادتش بر
او نگريست اشك از ديدگانش جارى شد،(430) همين گونه در ديدارهاى پس از آن ،
پدرش به هنگام نظاره بر او مى گريست و مى فرمود:
ياعبرة كلّ مؤ من
پرسيد: (من پدرجان ؟!)
فرمود: (آرى پسرم ! شما، ... .)(431)
پس آيا شما به او نمى نگريد؟ اگر شما به او نظاره نكنيد، او به شما خواهد نگريست .
در روايت است كه : آن حضرت بر سمت راست عرش ايستاده و به قتلگاه و زائران و
كسانى كه بر او گريه و سوگوارى مى كنند، نظر محبّت مى كند(432) و اينكه
مسافت دور و خانه ها و ديوارها مانع ديد و نگرش او نمى گردند، هيچ جاى شگفت ندارد.
5 نظاره بر قبر شريف
نگاه كردن بر قبر او نيز حزن انگيز است ، امام صادق عليه السلام فرمود:
(حسين عليه السلام غريب و در غربت است ، هر كس او را زيارت كند بر او مى گريد و
كسى كه او را زيارت نكرده باشد با ياد و نام او اندوهگين مى گردد.
هر كس در پهن دشت كربلا به قبر شريف او و فرزندش در كنارش نظر افكند، قلبش از
مهر و عشق او لبريز مى گردد و هر كسى قبر شريفش را نديده باشد، قلبش بر او شعله
ور مى گردد.)(433)
آرى ! او غريبانه و مظلومانه و شهامتمندانه به شهادت رسيد، نه دوستى پر مهر نزد او
بود و نه كسى از بستگان و خاندانش .
آيا قبر شريف او را مى نگريد؟ قبر او در همه جا و در هر سرزمين و شهر و ديارى است و
هر كجا را بنگريد، كربلاى حسين است .
بوسه زدن بر حضرت
بوسه زدن بر حسين عليه السلام و دست رساندن بر بدن مقدّس او نيز انگيزه اش
گريه بود. اين مطلب در مورد نياى بزرگش در موارد خاصّى تحقّق يافت .
پيامبر گلوگاه حسين عليه السلام را مى بوسيد و مى گريست . بالاى قلبش را بوسه
باران مى ساخت و اشك مى ريخت ؛ همين گونه پيشانى بلند و دندانهاى زيبا و ديگر
اعضاى بدنش را مى بوسيد و گريه مى كرد. خود حسين عليه السلام علّت گريه را
پرسيد. فرمود:
(جاى شمشيرهايى را كه در راه حقّ و عدالت بر جان خواهى خريد مى بوسم و گريه مى
كنم .)(434)
آرى ! اگر حسين عليه السلام از پيامبر دليل گريه اش را به هنگام بوسه زدن برلب
و دندانش مى پرسيد، مى فرمود:
(جاى چوب خيزران و لبانى را بوسه مى زنم كه ابن زياد به هنگام ديدن آنها
شادمانى مى كند.)
و اگر دليل بوسيدن بالاى قلبش را مى پرسيد، مى فرمود:
(جايگاه فرود تير سه شاخه را مى بوسم .)
آرى ! پيامبر مى بوسيد و مى گريست ، امّا خواهرش زينب عليها السلام نيز آمد و خواست
تا همان نقاطى را كه پيامبر بوسه باران مى كرد ببوسد؛ امّا نتوانست چرا كه همه
اعضاى بدن پاره پاره بود؛ بويژه اگر آمدنش پس از
پايمال شدن پيكر پاكش زير سم اسبها بود، بلكه اگر پيش از آن هم آمده باشد بر
اثر ضربات كوبنده تيرها و شمشيرها و نيزه ها هم ، بدن مقدّسش قطعه قطعه شده بود
و جاى سالمى براى بوسيدن خواهرش نبود. همانگونه كه خود پيش از شهادت پيش بينى
كرده و فرموده بود كه :
كانّى باءوصال تتقطّعها عسلان الفلوات
گويا با چشم خود مى بينم كه درندگان بيابانها در سرزمينى ميان نواويس و كربلا،
اعضاى پيكرم را قطعه قطعه مى كنند ... .
و گويا به همين جهت هم از زبان خواهرش گفته اند:
خاك عالم بسرم كز اثر تير و سنان آرى ! خواهر قهرمانش نقطه اى از پيكر برادر را
بوسيد كه پيامبر نبوسيده بود، او گلوى بريده و رگهاى قطع شده اى را از درون
بوسيد كه پيامبر تنها برون آن را بوسيده بود، به همين جهت هنگامى كه لب بر گلوى
بريده برادر نهاد از پرده دل فرياد كشيد و خطاب به پيامبرصلى الله عليه و آله گفت
:
(اى نياى بزرگ ! اين حسين عزيز توست كه با بدن قطعه قطعه بر ريگهاى تفتيده
نينوا افتاده است . اين حسين عزيز توست كه سر مقدّسش را از قفا بريده اند.)(435)
امّا اينكه اين خواهر قهرمان از كجا دريافت كه سر برادر از قفا بريده شده است ،
جوابهايى داده شده است :
1 نخست اينكه به هنگام شهادت برادر حاضر بود و خود نظاره گر صحنه . امّا از
روايات ، خلاف آن دريافت مى گردد؛ چرا كه برخى روايات ، نشانگر آن هستند كه حسين
عليه السلام به خواهرش دستور بازگشت به خيمه ها را داد.
2 ديگر اينكه از كسانى كه حاضر بودند شنيده است ، كه اين هم درست به نظر نمى
رسد.
3 جواب درست اين است كه آن بانوى بزرگ ، هنگامى كه با پيكر به خون آغشته برادر
روبرو شد و او را مشاهده كرد كه بر چهره ، به خاك افتاده است ، دريافت كه سر مقدّس او
را از قفا بريده اند. و اينگونه كشتن ناجوانمردانه و قساوت بار و بردن لباس و
برهنه ساختن پيكر مقدّسش ، غم جانكاه او را از
اصل شهادت برادر، سهمگينتر ساخت ؛ به همين جهت بود كه مصيبت شهادت او را به نياى
كبيرش گزارش كرد و ندا داد كه : (اين حسين عزيز توست كه سرش را از قفا بريده
اند.)
7 انتساب به او
نسبت دادن چيز يا كسى به آن حضرت نيز حزن انگيز و گريه آور است . به هنگام ساختن
كشتى نوح ، جبرئيل ميخهايى را كه هر كدام به نام پيامبرى بود، براى حضرت نوح آورد
تا در ساختن كشتى به كار گيرد وپنج ميخ ديگر براى پيشاپيش كشتى آورد كه پنجمين
آنها به نام حسين عليه السلام بود.
نوح ، نخستين آنها را به نام پيامبر صلى الله عليه و آله دريافت كرد كه با درخشش
خاصّى همراه بود و همينطور ميخهايى كه به نام على و فاطمه و حسن عليهم السلام بود؛
امّا هنگامى كه پنجمين ميخ را به دست گرفت از آن خون جريان يافت و دستش بدان آغشته
شد كه جبرئيل گفت :
(اين ميخ به نام مقدّس حسين است .)(436)
آرى ! هنگامى كه فلزّى با انتساب بدو گلگون مى گردد، اينك اگر اين قلبها، حسينى
باشند، چگونه خونين نمى شوند؟
شگفت تر از اين ، اينكه وسايل شادمانى و سرور، با انتساب به او حزن انگيز و اندوهبار
مى گردد.
براى نمونه :
حوريه ويژه آن حضرت در بهشت با اينكه آنجا سراى غم و اندوه نيست ، گريان است
.(437) عيد و لباس جديد عيدش ،(438) بازى شادمانه دوران كودكيش ،(439) غذا
خوردن و آب نوشيدنش ،(440) دلاورى و پيروزيش در ميدان نبرد،(441) دوران جنين و
ولادت (442) و جشن تولّدش (443) همه اينها براى نياى بزرگ و گرانمايه اش
حزن انگيز و گريه آور بود.
8 فرا رسيدن ماه او
فرا رسيدن ماه محرّم كه ماه اوست ، با موجى از غم و اندوه همراه است و قلوب دوستانش را
لبريز از اندوهى جانكاه مى سازد.(444)
آيا اثر گذارى ماه او را نمى نگرى كه چگونه نوشيدن آب را هم ، بر كسانى كه به
مقام والا و هدفهاى بلند او عارف اند، گلوگيرمى سازد؟
9 شهادتگاه او
ورود به قربانگاه و سرزمين او نيز، حزن انگيز است .
اين واقعيّت براى پيام آورانى كه بدان سرزمين وارد شده اند، پيش آمده است در روايت
است كه : (همه پيامبران ، كربلا را زيارت كرده اند.)(445)
و نيز به اين سرزمين مقدّس خطاب شده است كه : (شهادتگاه ماه نورافشان ، در خاك
توست .)(446)
آرى ! هر پيامبرى به هنگام ورود به اين سرزمين پر راز و رمز، دچار دلشكستگى و تنگى
سينه و غم و اندوه مى گشت ، از پروردگارش
دليل آن را جويا مى شد كه ، وحى فرامى رسيد كه :
(اينجا سرزمين كربلا و شهادتگاه حسين خواهد بود.)(447)
خاندان آن حضرت نيز با ورود به اين سرزمين و فرود در آنجا و افكندن
رحل اقامت اندوهگين شدند، خواهرش گفت :
(برادر جان ! اينجا بيابانى غمبار و هراس انگيز است !!)
فرمود: (پدرم در اين سرزمين به خواب رفت و گريان بيدار شد و گفت :
در خواب ديدم كه فرزندم حسين در دريايى از خون شناور است .
آنگاه به من فرمود:
پسرم ! هنگامى كه آن فاجعه عظيم در اينجا رخ دهد، چگونه خواهى بود؟)(448)
10 نام كربلا
شنيدن نام شهادتگاه او نيز، غمبار است .
خود آن گرامى ، هنگامى كه وارد آن سرزمين شد و از نامش پرسيد با نامهاى متعدّدى روبه
رو شد، تا سرانجام گفتند: (نام ديگر اين سرزمين كربلاست .)
اينجا بود كه چشمانش غرق در اشك شد و فرمود:
(بار خدايا! از اندوه و بلا به تو پناه مى برم .)
آنگاه فرمود: (اينجا جايگاه فرود و محل اقامت ماست . در اين سرزمين است كه خون ما را مى
ريزند و كودكانمان را سر مى برند.
در اين جاست كه خون من به زمين ريخته مى شود و خاندانم به اسارت مى روند.
در اين جاست كه قهرمانان حرّيت و عدالت را به خاك و خون مى كشند و فرومايگان ،
آزادگان خداجو را به بردگى مى كشند.)(449)
حطّوا الرحال بها ياقوم و انصرفواهان اى قوم ! بارها را بر زمين گذاريد
و از من دور شويد كه من ديگر از اين سرزمين كوچ نخواهم داشت .
11 در راه حقّ و عدالت
نوشيدن آب سرد و گوارا نيز، يادآور نام حسين عليه السلام و هميشه براى امام صادق
عليه السلام حزن انگيز بود.
مردى به نام داوود رقّى آورده است كه در محضر آن حضرت بودم كه آب نوشيد و
ديدگانش غرق در اشك شد و فرمود: (چقدر نام و ياد و مصائب حسين در زندگى غمبار و
گلوگير است .) آنگاه فرمود:
(من آب سرد و گوارايى را نمى نوشم ، جز اينكه او را به ياد مى آورم .)(450)
و از خود حسين عليه السلام است كه فرمود:
(شيعيان من ! هرگاه آب گوارايى نوشيديد بر بيدادى كه در راه حقّ و عدالت بر ما
رفت ، بينديشيد.)(451)
12 تربت پاك او
بوييدن تربت پاك آن حضرت نيز، حزن انگيز است و نياى بزرگش را مى گرياند.
اميرمؤ منان عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و چشمانش را اشكبار
ديد، علّت آن را پرسيد و گفت : (پدر و مادرم به قربانت ! چرا چشمانت اشكبار است ؟ آيا
كسى شما را ناراحت ساخته است ؟)
فرمود: (نه ! بلكه جبرئيل نزدم آمد و خبر داد كه فرزندم حسين را در
ساحل فرات كه نامش كربلاست ، به شهادت خواهند رساند.
از من پرسيد: آيا مى خواهيد شما را با بوى عطرآگين تربت او آشناسازم ؟
گفتم : آرى !
او از همين جا دست برد و مشتى از تربت او را برايم آورد كه ديگر اشك ديدگانم امانم
نداد.)(452)
حضرت رضا عليه السلام نيز اينگونه بود.
مردى به نام ابى بكّار آورده است كه :
(من كربلا را زيارت كردم و از بالاى سر، خاك سرخ رنگى برداشتم و هنگام
شرفيابى به محضر هشتمين امام معصوم عليه السلام آن تربت مقدّس را بدو هديه كردم .
آن را گرفت و بوييد و گريست تا جايى كه قطرات اشك از ديدگانش فرو ريخت .
آنگاه فرمود: اين تربت نياى شهيدم حسين عليه السلام است .)(453)
|
|
|
|
|
|
|
|