753- براران واقعى على (ع ) قيس يكى از ياران امام على (عليه السلام ) است كه امام رضا (عليه السلام ) دربارهچگونگى نماز او و حضور قلب او در نماز مى فرمايد: جويريه بن مسهر كه از ياران على (عليه السلام ) است مى گويد: با حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ) از قتال با خوارج نهروان مى آمديم تا رسيديم به سرزمينبابل (895) هنگام نماز عصر رسيد. على (عليه السلام ) و تمام مردم كه با حضرتبودند از اسب پياده شدند، على (عليه السلام ) فرمود: حضرت على (عليه السلام ) به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيات و كيفيت اقامهنماز مى فرمايد: امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: كه روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) خطاببه اصحاب خود فرمود: كدام يك از آيات كلام الله مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آياتمى باشد؟ امام على (عليه السلام ) براى رفع نيازهاى مسلمانان در سفرهايى دريايى به مهندسينايرانى دستور داد تا از درآمد ملى كشور، اسكله اى در شهر جده كه جزء شهرهاىبندرى عربستان است بسازند تا با اين وسيله رفت و آمدهاى دريايى به سهولت انجامگيرد و براى رونق سفرهاى دريايى دستور ساختن كارخانه كشتى سازى را صادر فرمودبه اين صورت كه از درآمد عمومى ، مخارج ساخت آن را تاءمين كرد و اين كار در خطتوليد قرار گرفت على (عليه السلام ) پس از اتمام كارخانه كشتى سازى خود شخصاآن را افتتاح كرد(905). قنبر مى گويد: روزى امام از حال زار يتيمانى آگاه شد، به خانه رفتيم و برنج و خرماو روغن فراهم كرد و خود به دوش كشيد و به من اجازه حمله آنها را نداد. روزى مرد قد بلند شوخى در مدينه وارد مسجد شد و على (عليه السلام ) را ديد كهمشغول نماز است ، چون اندام امام متوسط و معتدل بود او نعلين امام را برداشت و بر بالاىطاق ستون مسجد گذاشت تا امام نتواند نعلى خود را بردارد در نتيجه از او خواهش نمايدتا نعلين را پس دهد . براى امام على (عليه السلام ) چند مشك عسل به عنوان بيتالمال آوردند پس از چند روز وقتى امام خواست آن را تقسيم كند متوجه شد كهعسل يكى از مشك ها دست خورده است . اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) پس از اتمام حجت با شورشيان بصره و بردبارى درآغاز نبرد وقتى دشمن جنگ را آغاز كرد زره خود را پوشيده و پيشاپيش سپاه خود به قلبدشمن زد و حملات شديدى كرد به گونه اى كه دشمن چون روباه از مقابلش مى گريخت . وقتى كه سپاه امام على (عليه السلام ) به اطراف شهر بصره رسيد در آنجا اردو زد تاوفاداران على (عليه السلام ) از قبايل گوناگون به لشكر امام بپيوندند بسيارى ازسران قبايل و بزرگان كوفه و بصره با اميرمؤ منان (عليه السلام ) ملاقات كردند. يكى از ياران امام على (عليه السلام ) نقل مى كند، يك شب هنگام افطار خدمت حضرت على(عليه السلام ) رفتم ، حضرت به من فرمود: بر خيز و با حسن و حسين عليهم السلامهمسفر باش ، آنگاه امام به نماز ايستاد، وقتى نماز امام به پايان رسيد. ظرف در بستهاى را جلوى امام گذاشتند، بگونه اى درب غذا بسته شده بود كه ديگرى نتواند آن راباز كند، امام در ظرف غذا باز كرد و نان جو را در آورد وتناول فرمود: او مى گويد: به امام عرض كردم : يا على ! شما سابقهبخل نداشتيد چرا غذاى خود را اينگونه پنهان و مخفى مى كنيد؟ سويد مى گويد: روزى خدمت امام على (عليه السلام ) رسيدم ايامى كه همه مردم با امامبيعت كرده بودند و او امام و خليفه مسلمين بود آن حضرت را ديدم كه بر روى حصيركوچكى نشسته و چيز ديگرى در آن خانه وجود نداشت . عبدالله عنوى مى گويد: در جنگ جمل على (عليه السلام ) را ديدم كه جنگ را شروع نمىكند و گويا انتظار چيزى را مى كشد فرماندهان خدمت امام آمدند و گفتند: يا اميرالمؤ منين !دشمن تعدادى از سربازان ما را با تير زده و به شهادت رسانده چرا دستور حمله راصادر نمى كنيد؟ اميرمؤ منان (عليه السلام ) پس از پايان جنگجمل وارد كوفه شد و در منزل جعده بن هبيرة (پسر ام هانى خواهر امام على (عليه السلام )استقرار يافت بزرگان كوفه يك به يك به ديدار امام مى آمدند. ابوالاسود دوئلى مردى شاعر سياستمدار و اديب بود كه علم نحو را با راهنمايى امام على(عليه السلام ) تدوين كرد و قرآن را اعراب گذارى و نقطه چنين نمود و در دوران حكومتعمر بن خطاب به بصره هجرت كرد و در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز در سن 85سالگى در گذشت . شيخ طوسى نقل مى كند كه : مردى به عنوان مهمان بر امام على (عليه السلام ) وارد شدچند روزى از طرف امام (عليه السلام ) پذيرايى شد. اما او نگفت كه با شخصى دعوا كردهو در فلان روز بايد محاكمه شوند. وقتى امام از اين ماجرا آگاه شد، چون بايد قضاوتمى كرد و عدالت را نسبت به طرفين دعوا رعايت مى نمود به مهمان خود فرمود: اخصمانت ؟ آيا براى محاكمه و خصومت آمدى ؟ روزى برده اى بر ارباب و مولاى خود شوريد و او را گرفت و مدعى شد كه او ارباباست و آنكه اسير شده ، همانا برده اوست . هر چه اطرافيان سعى كردند با نصيحت وسوگند، حتى تهديد غلام را از اين رفتارش باز دارند نتوانستند، او همچنان در ادعاى خودمحكم و راسخ بود و هر دو آنها ادعا داشتند كه مولا هستند و برده نمى باشند. روزى از روزهاى حكومت امام على (عليه السلام ) شخصى خدمت امام آمد و اعتراف به دزدىكرد، امام به او فرمود: حد دزد قطع دست است . آيا باز هم اعتراف مى كنى ؟ در جنگ صفين از لشكر معاويه دلاور جسورى به نام ابن صباح حميرى به ميدانآمد، يكى از دلاوران سپاه امام نيز به جنگ او رفت و كشته شد. نفر دوم و سوم نيز بدست اوكشته شدند، در اين هنگام جنگاور شامى زياد مغرور شد و با حركات خود روحيه سربازانامام را تضعيف مى كرد. سربازان امام نيز با ديدن اين صحنه هاتزلزل در روحيه شان به وجود آمده بود. در صدر اسلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرهنگ شعار دادن در جنگ درجامعه اسلامى جارى شد، در جنگ حضرت على (عليه السلام ) با سپاه منحرف و جهنمىجمل ؛ عايشه در ميان سپاه خود فرياد مى زد: فانما يصير الاحرار. زندانى شدن مجرمان در عصر حكومت على (عليه السلام ) يكى از كيفرهايى بود كه مىتوانست در مواردى كارگشا باشد در اين نوشته به گوشه هايى از اين روش اشاره مىشود: مسيب بن نجية الفزارى از سوى امام مسؤ ول شد، تا با دو هزار نفر از قبيله همدان براىسركوبى عبدالله بن سعدة حركت كند دو لشكر با يكديگر برخورد كردند و عبدالله بنسعدة عقب نشينى كرد و در منطقه تيماء تحصن نمود و لشكريان مسيب گردمحل استقرار عبدالله بن سعدة را محاصره كردند، شبانگاه متحصنان توانستند از قلعهبيرون روند و به شام بگريزند، پس از بازگشت ، امام فرمانده خود را مورد عتاب قرارداد و چند روزى او را در زندان جاى داد. سپس او را آزاد كرد و مسؤ وليت اخذ صدقات دركوفه را به او واگذار كرد.(928) در حكومت 5 ساله خود، امام از مساءله جاسوسان دشمن غفلت نمى كرد، به عنوان نمونهمعقلة بن هبيره پس از فرار به سوى معاويه براى برادر خود (نعيم بن هبيره )نامه اى نوشت و به او اطلاع داد كه با معاويه ، سخن گفته است و زمينه امارت و... رابراى او فراهم ساخته است . معقله ، اين نامه را توسط يكى از نصرانيان بنى تغلببراى برادرش فرستاد، اين نصرانى دستگير شد و او را به حضور امام آوردند، حضرتدستور دادند كه دست نصرانى را قطع كنند و او هم در اثر آن در گذشت .(929) تغيير اجبارى محل سكونت از مواردى بود كه امام بارها از آن استفاده كردند از جمله : در دوره خلافت امام على (عليه السلام ) ارتدادهايى رخ داد حضرت در كيفر آنان به شيوههايى برخورد كردند. گفته شده است كه جمعى در كوفه مرتد شدند. امام آنان را كشت وسپس دستور داد آنها را بسوزاند.(932) و درنقل ديگرى مى خوانيم كه مردى از مسلمانان نصرانى شد و امام از او خواست كه توبه كندو او نپذيرفت حضرت موى او را گرفت . سپس به مردم گفتند كه او رالگدمال كنند، و مردم نيز چنان كردند تا او هلاك شد، همچنين زن نصرانى كه مسلمان شدهبود مجدد در ازدواج با مرد نصرانى به كيش سابق خود بازگشته بود. امام فرمودند: جريربن عبدالله بجلى اولين سفير امام على (عليه السلام ) به سوى معاويه بود كهپس از بازگشت از امام فاصله گرفت و در قرقيسا سكونت گزيد، حضرت بهمحل سكونت او رفت و خانه او را خراب كرد و آن را آتش زد. سپس به خانه ثويربن عامررفت ، او از اشراف كوفه بود كه به جريربن عبدالله بجلى ملحق شده بود، امام خانه اورا نيز سوزاند و خراب نمود (934) تخريب خانه مجرمان در دوره حكومت امام على (عليهالسلام ) به اين موارد محدود نبود يكى از كارگزاران امام به نام معقلة بن هبيره تخلفمالى نمود و براى گريز از مجازات آن به معاويه پناه برد، امام دستور دادند كه خانهاو را خراب نمايند.(935) و همچنين حنظله بن ربيع معروف به حنظله كاتب وقتى از امامفاصله گرفت و در جنگ صفين به يارى امام نيامد، امام فرمان داد تا خانه او را خرابكنند.(936) در مورد كيفيت برگزارى نماز جماعت با مردم و امام امت شدن و چگونگى رعايتاحوال مردم حضرت امير (عليه السلام ) به يار وفادار خود محمد بن ابى بكر، زمانى كهاو را به فرماندارى مصر گسيل مى داشت چنين فرمود: در اشعارى منسوب به على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: نقل شده است هنگامى كه اميرمؤ منان (عليه السلام )داخل نماز مى شد، انه كان اذا دخل الصلاة كان كانه بناء ثابت او عمود قائم لايتحرك ... همچون بنايى ثابت و استوار و بدون تحرك بود. و يا چون عمودايستاده بود كه هيچ گونه تحركى نداشت . و بسا ركوع و سجودش طولانى مى شد وبدن مباركش از بس بى حركت بود كه گاهى مرغى بر پشت مبارك حضرتش مى نشست وهيچ كس به جز على ابن ابيطالب (عليه السلام ) و امام چهارم حضرت على بن حسين (عليهالسلام ) طاقت نداشت مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمازبخواند.(940) در وصاياى حكيمانه حضرت امير (عليه السلام ) بهكميل بن زياد آمد: معاويه در عصر حكومت على (عليه السلام ) براى ايجاب آشوب عبدالله بن عامر حضرمىرا با گروهى به بصره كه يكى از شهرهاى تحت حكومت على (عليه السلام ) بودفرستاد، عبدالله توانست آشوبى در منطقه درست كند ولى توسط اصحاب و ياران امامدر خانه اى محاصره شد، نيروهاى امام گرد مقر عبدالله را گرفتند و خانه را به آتشكشيدند و خانه و ساكنان آن در آتش سوختند زياد بن ابيه (جانشين عبدالله بن عباس دربصره ) پس از سركوبى آشوب عبدالله توسط جارية بن قدامة ، فرمانده لشكر اعزامىاز طرف امام ، در نامه اى به امام ، گزارش وقايع را چنين نگاشت . روزى جوانى خدمت امام على (عليه السلام ) حضور يافت و اقرار به سرقت كرد امام به اوفرمود: انى اراك شابا لاباس بهيئتك فهل تقرا شيئا من القرآن ، من تو راجوانى مى بينم كه ظاهرى بى عيب و آراسته دارى ، ايا از قرائت قرآن آگاهى ؟ غلات عده گمراهى بودند كه در زمان على (عليه السلام )، حضرتش را تا به مرحلهالوهيت حق تعالى بالا بردند، آنها وقتى از آن اعتقاد بازنگشتند امام آنها را در آتشسوزاند.(944) و همچنين ، روزى مردى خدمت امام آمد كه دو مرد از مسلمانان كوفه را درحالى كه بت مى پرستيده اند را ديده بود. امام به گواهى او اكتفا نكرد لذا كسى رافرستاد تا مطلب بت پرستى آن دو نفر را بررسى كند نماينده اما بت پرستى آن دو مردرا تاءييد كرد، آنگاه امام آنان را طلبيد و از آنان خواست تا از بت پرستى بازگردند،اما آنان از اين عمل خوددارى نكرد. سپس امام دستور دادند كه آتشى برافرزند و آنان را درآن آتش بيفكنند(945) همچنين امام در دوران حكومت خود دو زن را نيز كه روابط غير مشروعبا يكديگر داشتند را در آتش سوزاند.(946) روزى مردى نصرانى كه تازه مسلمان شده بود، او را با گوشت خوك بريان شده دستگيركردند آنگاه او را نزد امام على (عليه السلام ) آوردند. امام پرسيد كه : چرا چنان كرده است؟ روزى فردى به نام لبيدبن عطارد تميمى توسط ماءموران حكومتى حضرت به خدمت امامعلى (عليه السلام ) احضار گشت او به همراه ماءمورين امام در بين راه به جمعى برخوردكه بعضى از طائفه بنى اسد در آن جمع گرد هم آمده بودند، در ميان آن جمع نعيم بندجاجه نشسته بود، او برخاست و لبيد بن عطارد را فرارى داد. در دور حكومت امام على (عليه السلام ) حضرت در شرائطى اجراى حدالهى را براىمتخلفان به تاءخير مى انداخت ، از امام نقل شده است : لا اقيم علىرجل حدا با رض العدو و حتى يخرج منها مخافة تحميه الحميه فيلحق بالعدو؛ درسرزمين دشمن به كسى از، سپاهيانم حد را اجرا نخواهم كرد (تا زمان خروج از منطقه دشمن) تا مبادا (اينكار) او را به آن وا دارد كه به دشمن پناه ببرد. (949) و در موردديگرى مردى را خدمت امام آوردند كه مستحق حد بود، اما آن مرد مريض بود و بدنى پرجراحت داشت لذا امام فرمود: اخروه حتى يبرا لا تنكاقر وحه عليه فيموت و لكن اذابراء حددناه ؛ اجراى حد را به تاءخير اندازيد تا مبادا از سرباز شدن جراحات (دراثر حد) مرگش فرا برسد، لكن پس از بهبودى او را حد خواهيم زد.(950) على (عليه السلام ) وقتى بر شورشيان گمراهجمل پيروز شد، روزى امام ابن عباس را نزد عايشه فرستاد تا او را از بصره به مدينهحركت دهد تا او در بصره اقامت نگزيند.
|