|
|
|
|
|
|
317- خطبه بدون الف بسيارى از مورخين نقل كرده اند جمعى از اصحابرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيرامون اين بحث مى كردند كه كداميك از حروفدر كلمات بيشتر به كار مى رود همه متفق شدند بر اينكه حرف الف بيشتر در كلمات بهكار مى رود. آنگاه اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بپا خاست و با لبداهه خطبه بدونالف ايراد نمود كه مختصرى از آن از نظرتان مى گذرد اين خطبه با حدود 795 كلمه ، درآن پيرامون مسائلى چون توحيد - قرآن و حمد الهى - اخلاص -توكل - يقين - حكمت الهى - و عذاب الهى - صفات الهى -خالقيت الهى - پرده پوشىخداوند- قيامت و عذاب الهى - تقوا- مرگ حالات محتضر و احوالات قبر و رسوائى روز قيامت- ملائكه الهى و دعا، صحبت به ميان آمده است ، البته به علت طولانى بودن خطبه ازكل خطبه صرفا 149 كلمه اول را مى آوريم : حمدت و عظمت من عظمت منته ، و سبغت نعمته و سبقت رحمته غضبه و تمت كلمته و نفذتمشيئته و بلغت قضيته ، حمدته حمد مقر لربوبيته متخضع لعبوديتهمتنصل من خطيئته ، معترف بتوحيده ، مومل من ربه مغفرة تنجيه ، يوميشغل عن فصيلته و بنيه ، و نستعينه و نستر شده و نستهديه و نومن به ونتوكل عليه ، و شهدت له تشهد مخلص موقن و فردته تفريد مؤ من متيقن ، و وحدته توحيدعبد مذعن ، ليس له شريك فى ملكه و لم يكن له ولى فى صنعهجل عن مشير و وزير و عون و معين و نظير، علم فستر و نظر فخبر و ملك فقهر و عصىفغفر و حكم فعدل ، لم يزل و لن يزول ليس كمثله شى ء و هوقبل كل شى ء و بعد كل شى ء ما رب متفرد بعزته متمكن بقوته متقدس بلعوه متكبر بسموه، ليس يدر كه بصر و ليس يدر كه بصر و ليس يحيط به نظر، قوى منيع بصيرسميع حليم ... ترجمه : حمد و تعظيم مى كنم خدائى را كه منتش بس بزرگ و نعمتش بس فراوان وسرشار است (خدائى كه ) رحمتش بر غضبش پيشى گرفته و كلماتش به سر حدكمال و تمام رسيده است ، اراده اش در همه چيز نافذ و حكمش همگان را فراگير است او راحمد و ستايش مى كنم همانند حمد و ثناى كسى كه به خدائى اش اقرار نموده و در بندگىاش كمال خضوع و خشوع را دارا بوده و از خطاهايش بيزار گشته ، به بيگانگى او معتقدبوده و آرزومند مغفرت نجات بخش او است در روزى كه انسان از فرزند خودغافل و در انديشه سرانجام خويش مى باشد از او كمك مى طلبيم و در خواست مى كنيم كهما را ارشاد نمود و ره راه راست و رهنمون و به او ايمان مى آوريم و بر اوتوكل مى كنيم ، شهادت به خداوندى او مى دهم شهادتى خالصانه و از روى يقين و با علمو ايمان او را يكتا مى دانم و چون بنده اى كه قلبا اقرار مى كند او را مى ستايم . او در ملك خويش شريك و همتايى ندارد و در آفريدن مخلوقات او را يار و ياورى نيست ، اوبرتر از اين است كه دارى مشاور و وزير و ياور و معين و يارى كننده و هم نظير باشد. اومى داند ولى پرده پوشى مى كند و مى بيند و از همه چيز آگاه است و مالك و غالببر همه چيز مى باشد، او معصيت مى شود ولى در مى گذرد و هنگام حكم به عدالت حكم مىراند، در گذشته و آينده كسى به ماند او نبوده وقبل از همه موجودات و بعد از همه آنها باقى خواهد بود پروردگارى است كه در عزتخويش يكتا و باقوت خويش قوى و با برترى خويش در نهايت پاكى و با بلندمرتبگى خود در نهايت كبريائى بسر مى برد. هيچ چشمى او را نمى بيند و هيچ ديده اى اورا نمى يابد، او قوى و بلند مرتبه ، بينا و شنونده ، مهربان و بخشنده مىباشد...(377) |
318- كوثر چيست ؟ وقتى كه سوره كوثر به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلمنازل شد، على بن ابيطالب (عليه السلام ) به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمعرض كرد: اى رسول خدا كوثر چيست ؟ حضرت فرمود: نهرى است كه خداوند به من كرامت نموده است ، عى (عليه السلام ) عرضكرد: اين نهر گرانقدر است ، پس آنرا براى ما توصيف كن اىرسول خدا. حضرت فرمود: آرى اى عى ، كوثر نهى است كه از زير عرش خدا-عزوجل -جارى است ، آبش از شير سفيدتر، و ازعسل شيرين تر، و از كره نرم تر است ، سنگريزه هايش زبر جد و ياقوت و مرجان ،گياهش زعفران ، خاكش مشك خوشبو، و پايه هايش به زير عرش خداوند استوار است . پسرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست به پهلوى اميرالمؤ منين على (عليه السلام )زد و فرمود: على ! اين نهر از آن من و تو و دوستان تو پس از من خواهد بود.(378) |
319- مرز بين مؤ من و منافق عمران بن حصين مى گويد: روزى من و عمر و بن خطاب در حضوررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم و على (عليه السلام ) نيز كنار آنحضرت نشسته بود، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين آيه را خواند: امنيجيب المضطر... وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آيه را تا آخر خواندناگهان على (عليه السلام ) مانند گنجشك به خود لرزيد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به او فرمود: چه شد، نگران شدى ، على (عليه السلام ) عرض كرد: چرا نگراننباشم و حال آنكه خداوند در اين آيه مى فرمايد: كه ما را خليفه هاى زمين قرار خواهد داد!پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: ناراحت و نگران مباشكه بخدا سوگند تو را دوست ندارد جز مؤ من و دشمن ندارد مگر منافق (379) |
320- حلال زادگى روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابيطالب (عليه السلام )فرمود: آيا به تو بشارت ندهم ، آيا تو را مژده ندهم ؟ على (عليه السلام ) عرض كرد: چرا يا رسول الله . حضرت فرمود: اى على ! من و تو ازيك سرشت آفريده شديم و مقدارى از آن سرشت زياد آمد و شيعيان ما از آن آفريده شدند،پس چون روز قيامت شود همه مردم به نام مادرانشان خوانده شوند جز شيعيان تو كه بهنام پدرانشان خوانده مى شوند آنهم به جهت آن است كه ولادتشان پاك است (يعنى نسبتآنان به پدران خود حتمى و صحيح است )(380) |
321- همراهان على (ع ) روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى علىحال تو چگونه است ، آنگاه كه صراط را بر روى دوزخ كشيده شود و تو بر لبپرتگاه دوزخ ايستاده باشى و به مردم گفته مى شود: عبور كنيد و تو به دوزخ گوئى: اين شخص از آن من و اين شخص از آن تو؟ على (عليه السلام ) عرض كرد: اىرسول خدا، اينان (كه من براى خود بر مى گيرم ) كيانند؟ حضرت فرمود: آنان شيعيانتواند و هر كجا كه باشى با تو خواهند بود.(381) |
322- شبهاى على (ع ) در روايت وارد شده است كه حضرت على (عليه السلام ) هر شب هنگامى كه مردم بهخوابگاه خود مى رفتند صداى نازنينش بلند مى شد به حدى كه مى شنيدند صداى آنحضرت را تمام اهل مسجد و كسانى كه همسايه مسجد بودند؛ مى فرمود: تجهزوا رحمكمالله فقد نودى فيكم بالرحيل .(382) يعنى : آماده شويد و اسباب سفر خود را مهيا كنيد، خدا شما را رحمت كند، همانا مرگ نداىالرحيل در ميان شما داده و كم كنيد توقف خود را بر دنيا و بيرون رويد از دنيا درحالى كه با خود داشته باشيد زاد و توشه اى ازاعمال صالحه ، بدرستى كه در جلو شما عقبه هاى كئود(383) است كه بايد از آنجاهاعبور كنيد و چاره اى نيست از آن . |
323- هدايت گرى مهربان شخصى بواسطه جرمى كه مرتكب شده بود طبق فرمانرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مهدور الدم شد و حكمقتل او را صادر كرده بودند آن فرد به حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام )متوسل شد و عرض كرد: يا على ! چه كنم تارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا مورد عفو خود قرار دهد؟ على (عليه السلام )فرمود: بخدمت آن حضرت مى روى و اين آيه را تلاوت كن . تالله لقد آثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين (384) آن مرد به حضوررسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و فورا اين آيه را قرائت كرد عادت آنحضرت چنين بود كه اگر كسى يك آيه از قرآن مجيد را در نزد حضرتش مى خواند،حضرت آيه بعد را بدنبال آن مى خواندند لذارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ادامه آن را تلاوت كردند لاتثريب عليكماليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين با توجه به معنى اين آيه به منزلهحكم عفو درباره آن شخص قرار گرفت . |
324- ارادت قلبى حبه عرنى از اصحاب حضرت على (عليه السلام ) است مى گويد: على (عليه السلام )بيت المال بصره را پانصد درهم ، پانصد درهم بين يارانش قسمت كرد و پانصد درهمبراى خود برداشت ، كسى كه حاضر در جنگ نبود خدمت حضرت رسيد، و عرض كرد: يااميرالمؤ منين من قلبا با شما بودم گر چه شخصا حاضر در جبهه نبودم از غنيمت چيزى بهمن بده ، حضرت آنچه را براى خود برداشته بود به او داد و براى خود حضرت نصيبىاز غنيمت نماند(385) |
325- آداب مسافرت حضرت صادق (عليه السلام ) از پدر بزرگوارش روايت مى كند: كه على (عليه السلام) با مردى مسيحى در جاده اى كه به كوفه منتهى مى شد هم سفر شد، مسيحى به حضرتگفت : اى بنده خدا قصد كجا دارى ؟ حضرت فرمود: كوفه ، چون مرد مسيحى براى رفتنبه محل خودش از حضرت جدا شد، مشاهده كرد امام او رادنبال مى كند عرضه داشت مگر نمى خواهى به كوفه بروى ؟ فرمود چرا، گفت : اگرقصد كوفه دارى چرا دنبال من مى آئى ؟ حضرت فرمود: اين برنامه كه من اجرا مى كنميعنى چند قدم هم سفر خود را بدرقه كردن ، تمام كردن حسن معاشرت است و اين دستورپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ماست ، مسيحى گفت : راستى دستوررسول شماست ؟ فرمود: آرى ، مرد مسيحى گفت :: تو را به شهادت مى طلبم كه من بردين توام ، آنگاه از راه خود همراه حضرت برگشت و چون امام را شناخت مسلمانشد.(386) |
326- سنگى از آسمان امام صادق (عليه السلام ) از پدران بزرگوارشاننقل فرمودند: وقتى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على (عليهالسلام ) را در روز عيد غدير خم به امامت و خلافت نصب فرمودند و گفتند: هر كه را منمولاى اويم على مولاى اوست اين مطلب در شهرها پيچيد. نعمان بن حارث فهرى محضرحضرت شرفياب شد و عرض كرد: از طرف خدا ما را امر كردى شهادت دهيم كه معبودى جزالله نيست و شما فرستاده خدائيد و سپس امر كرديد ما را به جهاد و حج و روزه و نماز وزكوة ما هم همه را قبول كرديم سپس به همين جا بسنده نكردى تا اين جوان را نصب كردى وگفتى : هر كه را كه من مولاى اويم عليش مولاست اين از خود شماست يا امر پروردگار است. حضرت فرمود: بخدايى كه معبودى جز او نيست اين پيام و امر از جانب اوست و اللهالذى لا اله الا هو هذا من الله پس نعمان بن حارث در حاليكه از پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم دور مى شد مى گفت : پروردگارا! اگر اين حقى است از نزد تو؛پس سنگى از آسمان بر من بباران ، در همين حال سنگى از بالا بر سر او خورد و جانسپرد.(387) |
327- معرفى امام مبين ابوذر غفارى مى گويد يك روز در مسجد قبا نزدرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بوديم ، حضرت در جمعى از اصحابش بود كهفرمود: اى اصحابم از اين در مردى بر شما وارد مى شود كه او اميرمؤ منان و امام مسلماناناست ، همه اصحاب به آن در نگاه دوختند آنگاه ديدند على بن ابيطالب (عليه السلام )وارد شد سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و بهاستقبال او رفت و او را در آغوش كشيد و ميان دو چشمش را بوسيد و او را نزد خود نشاندسپس به او كرد و فرمود: اين على پس از من امام شما است اطاعتش اطاعت من است و نافرمانىاو نافرمانى من ...(388). |
328- فرزند رسول خدا (ص ) فدائى امام حسين (ع ) ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه روزىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بود و بر ران چپ حضرت فرزندشابراهيم نشسته بود و بر پاى ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرتسيدالشهداء امام حسين (عليه السلام ) نشسته بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يكبار اين را مى بوسيد و يك مرتبه او را؛ ناگاهجبرئيل نازل شد و چون جبرئيل رفت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كهجبرئيل از جانب پروردگار من آمد و گفت : اى محمد پروردگارت تو را سلام مى رساند ومى فرمايد: كه اين دو تن كه بر روى پاى تو هستند يكى از آنها براى تو نمى ماند،پس يكى را فداى ديگرى كن و خود تو انتخاب كن كه كداميك از آنها فوت نمايد. رسول خدا به سوى ابراهيم نظر كرد و گريست بعد بسوى سيدالشهداء على (عليهالسلام ) نگاهى كرد و گريست سپس فرمود: اگر ابراهيم بميرد بغير از من كسى محزونو ناراحت نمى شود، ولى مادر حسين (عليه السلام ) فاطمه عليهاالسلام است و پدرش على(عليه السلام ) است كه پسر عم من و به منزله خود من و گوشت و خون من است و چون اوبميرد دخترم و پسر عمم هر دو اندوهناك و غصه دار مى شوند من نيز بر او محزون و ناراحتمى گردم ، من انتخاب مى كنم غم خود بر ناراحتى ايشان ، آنگاه فرمود: اىجبرئيل ! ابراهيم را فداى حسين كردم و به مرگ فرزندم رضايت دادم !!! پس از سه روزابراهيم از دنيا رفت . بعد از فوت ابراهيم هر گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم امام حسين (عليهالسلام ) را مى ديد او را به سينه خود مى چسبانيد و لبهاى او را مى مكيد و مى گفت : (فداى تو شوم ، اى كسى كه ابراهيم را فداى تو كردم )(389) |
329- هم رزمان على (ع ) غنيمت خود را به او بخشيدند روزى پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به جنگى رفت و على (عليه السلام ) رابجاى خود بر خاندانش خليفه كرده بود، وقتىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه برگشت نوبت تقسيم نوبت تقسيمغنائم جنگى شد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم غنايم را كه تقسيم كرد اما با اينكهعلى (عليه السلام ) در ميدان جنگ نبود به على (عليه السلام ) دو سهم از غنيمت داد. مردمگفتند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) كه در مدينهبود دو سهم دادى ؟ حضرت فرمود: اى گروه مردم ! شما نديديد كه در ميدان جنگ اسبسوارى از سمت راست بر مشركان حمله برد و آنها را شكست داد سپس آن اسب سوار نزد منآمد و گفت : اى محمد من نيز سهمى از غنايم جنگ دارم اما آن سهم را به على بخشيدم ، اوجبرئيل بود. اى گروه مردم ! شما را به خدا و رسولش سوگند، ايا شما نديديد آن اسبسوارى كه از سمت چپ به مشركان حمله برد و نزد من برگشت و گفت : اى محمد سهم غنيمتمرا به على دادم او ميكائيل بود به خدا سوگند به على (عليه السلام ) غنيمت ندادم الا جزسهم جبرئيل و ميكائيل ، سپس همه مردم تكبير گفتند(390) |
330- وصى سيد الانبياء تويى روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى على !تو امام مسلمانان و اميرالمؤ منين و قائم الغرالمحجلين هستى ، و پس از من حجت خدائى برهمه خلق ، تو سيد اوصياء و وصى سيد انبيائى ، اى على ! چون مرا به آسمان هفتم بالامى بردند و از آنجا به سدرة المنتهى و از آنجا به حجب نور رسيدم ، پروردگارم مرا بامناجات با خود گرامى داشت آنگاه فرمود: اى محمد! گفتم : لبيك ربى وسعد يكتبارك و تعاليت ؛ خداوند فرمود: بدرستى كه على امام اولياء من است و نوريستبراى هر كه مرا اطاعت كرده است ... هر كه او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده ، و هر كه او رانافرمانى كند مرا نافرمانى كرده ، او را بدين مژده بده على (عليه السلام ) عرض كرد: يا رسول الله ! مقام من به آنجا رسيده كه در آن مقام ذكرشوم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى اى على ! پروردگارت را شكر كن ،على (عليه السلام ) رو بر خاك نهاد و سجده كرد بواسطه اين نعمتى كه خدا به اواعطاء كرده است آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى على ! سر بردار كه خدا به تو بر ملائكه خود مباهات مى كند. |
331- هم رزم جبرئيل و ميكائيل وقتى كه امام على (عليه السلام ) به شهادت رسيد فرداى آن روز امام حسن (عليه السلام) بر منبر رفت و اين خطبه را خواند؛ سپس از حمد و ستايش خداوند فرمود: اى مردم در اين شب بود كه قرآن خداوندنازل شد و در اين شب بود كه عيسى بن مريم بالا رفت و در اين شب بود كه يوشع بننون كشته شد و در اين شب اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از دنيا رفت . به خداوند سوگند كه هيچ كدام از اوصياء و پيغمبران گذشته پيش از پدرم به بهشتوارد نشوند، وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پدرم را به جهاد مى فرستاد،جبرئيل از سمت راستش به همراه پدرم نبرد مى كرد وميكائيل از سمت چپ او، هيچ پول زرد و سفيدى (طلا و نقره ) از او بجا نمانده جز هفتصد درهمكه از حقوق خود پس انداز كرده بود تا خادمى براى خانواده خود بخرد(391) |
332- نهايت توصيف روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابيطالب (عليه السلام )فرمود: اى على ! تو صاحب حوض منى ، پرچمدار منى ، و بر آورنده وعده هاى منى ،محبوب دل مين ، وارث علم منى ، امانت دار مواريث پيغمبرانى ، تويى امين الله در زمينش ،توئى حجت بر خلق خدا، توئى ركن ايمان ، توئى چراغ هدايت توئى ... هر كه تو راپيروى كند نجات يافته و هر كه از تو تخلف كند هلاك مى شود. توئى راه روشن ، توئى راه راست ، توئى قائد الغرالمحجلين ، توئى سرور هر كه منسرور او هستم و من سرور هر مؤ من و مؤ منه هستم ، تو را دوست دارد انسان پاكزاد و دشمنندارد بد زاد، پروردگارم هيچ گاه مرا به آسمان بالا نبرد و با من سخن نگفت ، جز اينكه فرمود: اىمحمد! سلام مرا به على (عليه السلام ) برسان و به او اعلان كن كه امام اولياء و نوراهل طاعت من است ؛ گوارا باد بر تو اى على اين كرامت ها.(392) |
333- امتياز شيعيان سلمان فارسى مى گويد: روزى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشستهبودم كه على بن ابيطالب (عليه السلام ) آمد،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: يا على به تومژده ندهم ؟ على (عليه السلام ) عرض كرد: چرا يارسول الله ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:جبرئيل از طرف خداوند به من خيبر مى دهد كه به دوستان و شيعيان تو هفت خصلت داده اند. 1- راحتى در هنگام مرگ 2- آرامش در هنگام ترس 3- روشنى در تاريكى 4آسودگى بههنگام هراس 5- عدالت به وقت ميزان 6- عبور از صراط 7- ورود به بهشتقبل از ساير مردم و امتهاى گذشته ...(393) |
334- راه اداء دين على بن ابيطالب (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى از شدت بدهى ام نزدرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتم و از اين جهت با آن حضرت درد ودل كردم حضرت فرمود: اى على بگو: (اللهم اغتنى بحلالك عن حرامك و بفضلك عمنسواك ) اى على ! اگر به اندازه كوه صبير قرض داشته باشى خداوند آن را ادا كند(صبير نام بزرگ ترين كوه در يمن است )(394). |
335- گل رحمت خداوند ابن عباس مى گويد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست على بن ابيطالب(عليه السلام ) را گرفت و از منزل خارج شد و مى فرمود: اى گروه انصار و اى گروهبنى هاشم و اى فرزندان عبدالمطلب ، من محمدم و فرستاده خدا، همانا من ازگل رحمت به همراه چهار كس ديگر از خاندانم آفريده شديم ؛ خودم ، على و حمزه و جعفر،يكى از آنها گفت : يا رسول الله ! اينها روز قيامت با تو سوار مى باشند؟ حضرتفرمود: مادرت به عزايت بنشيند، در آن روز كسى سوار نباشد، جز چهار تن من و على(عليه السلام ) و فاطمه عليهاالسلام و صالح پيغمبر، من بر براق سوارم و فاطمهعليهاالسلام بر ناقه غضباء و صالح پيغمبر بر آن شترى كه پى شد، و على (عليهالسلام ) بر يكى از ناقه هاى بهشتى كه مهارش از ياقوت است و او ميان بهشت و دوزخمى ايستد، در آن روز مردم خيس عرق هستند آنگاه بادى از طرف عرش خداوند مى وزد و عرقآنها را خشك مى كند، فرشتگان مقرب و صديقان مى گويند: اين ملكى است مقرب ياپيغمبرى است مرسل ، اما منادى از طرف عرش ندا مى دهد. او على بن ابيطالب برادررسول خداست در دنيا و آخرت (395) |
336- تنها برنده مسابقه على (ع ) بود روزى به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دو شتر هديه دادند، پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم يكى از آن دو شتر را هديه و جايزه قرار داد براى كسى كه بتواند دوركعت نماز به جاى آورد و چيزى از دنيا را به خاطر خود در نماز نگذارند و به فكرچيزى از دنيا نيفتد. كسى به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين مسابقه پاسخ مثبت نداد. بجز على(عليه السلام ) كه پاسخ مثبت داد و حاضر شد براى خواندن نماز؛ پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم هر دو شتر را به على (عليه السلام ) مرحمت فرمود: (396) هم طراز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سواره بر اسب خود ازمنزل بيرون شد و على (عليه السلام ) همراهش پياده حركت مى كرد پيامبر صلى الله عليهو آله و سلم فرمود: اى اباالحسن ! يا سوار شو، يا برگرد؛ زيرا خداوند به من دستورداده كه چون من سوارم تو نيز سواره باشى (پياده نباشى ) و اگر تو پياده باشى منپياده شوم و چون بنشينى من نيز نشسته ام ... على جان به خداوندى كه مرا مبعوث كردهسوگند، ايمان ندارد كسى كه منكر تو باشد و به خداوند ايمان و اعتقادى ندارد كسى كهكافر به تو باشد... بخدا سوگند، يا على ! تو آفريده نشدى مگر براى آنكه خداپرستيده شود و بوسيله تو معالم دين شناخته شوى .(397) خالدبن ربعى مى گويد: اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) براى كاى به مكه رفت ، يكعرب بيابانى را ديد كه به پرده خانه كعبه چسبيده و دعا مى كند، شب دوم همان مرد راديد كه به ركن چسبيده و مشغول دعاست ... شب سوم ديد دوباره به ركن چسبيده و مىگويد: خدايا! به اين اعراب چهار هزار درهم بده ؛ على (عليه السلام ) نزد او رفت وفرمود: اى اعرابى ! از خدا هر چه خواستى بتو داد، اعرابى چهار هزار درهم را از على(عليه السلام ) خواست ، على (عليه السلام ) فرمود: اى مرد! من مى روم مدينه وقتىرسيدى مدينه مرا بجو، يك هفته بعد اعرابى وارد مدينه شد و فرياد مى زد كيست كه مرابه خانه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ببرد، امام حسين (عليه السلام ) در اين ميان فرمود:من ترا به خانه او مى برم زيرا كه من پسر او هستم ، اعرابى با امام حسين (عليه السلام) بر در خانه رسيدند، مرد اعرابى به امام حسين (عليه السلام ) گفت : برو به پدرتبگو ضمانتى كه در مكه كردى ، صاحبش آمد. امام حسين (عليه السلام ) پيام را رسانيدعلى (عليه السلام ) به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: آيا چيزى دارى تا اين مردبخورد حضرت فرمود: نه على (عليه السلام ) لباسش را بر تن كرد و بيرون آمد وفرمود: سلمان را نزد من آوريد، سلمان آمد، حضرت به او فرمود: باغى كهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برايم كاشته به تجار بفروش ، سلمان آن رادوازده هزار درهم فروخت و آنگاه امام اعرابى را حاضر كرد و چهار هزار درهم به او دادسپس چهل درهم ديگر نيز براى خرج سفر وى به او داد، اين خبر به فقيران مدينه رسيدهمگى گرد على (عليه السلام ) را گرفتند، على (عليه السلام ) هم پولها را درمقابل خود ريخت آنگاه يارانش آنها را بين فقيران تقسيم كردند تا اينكه حتى يك درهمنماند، چون به منزل آمد فاطمه عليهاالسلام به على (عليه السلام ) گفت : اى پسر عم !باغى را كه پدرم به تو داده بود فروختى ؟ امام فرمود آرى به بهتر از آنچه در دنيا وآخرت است . حضرت فاطمه عليهاالسلام پرسيد: پولش كجا است ؟ حضرت فرمود: به فقرا دادم حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت : من و دو پسرت گرسنهايم و بى شك تو هم مانند ما گرسنه اى . (398) |
337- توبه كنيد على (ع ) ستمكار نيست . امام باقر (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على (عليهالسلام ) را به يمن فرستاد، در آنجا اسب شخصى ازاهل يمن گريخت و با پاى خود به مردى لگد زد و او را كشت ، اولياءمقتول صاحب اسب را گرفتند و نزد على (عليه السلام ) آوردند و بر او اقامه دعوى كردندصاحب اسب گواه آورد كه اسبش گريخته و آن مرد را كشته است ، على (عليه السلام ) خونمرد كشته شده را هدر ساخت ، اولياء مقتول از يمن نزدرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و از حكم على (عليه السلام ) شكايت كردندو گفتند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) به ما ستمكرد، و خون صاحب ما را هدر كرده است پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (علىستمكار نيست و براى ستم آفريده نشده و ولايت و سرورى بعد از من با على است و حكم اوحكم قطعى است و قول او قول صحيح است كسى رد حكم وقول و ولايت على را نكند مگر كافر و حكم و قول و ولايتش را نپسندد الا مؤ من )اهل يمن چون اين توصيف را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره على (عليهالسلام ) شنيدند گفتند: يا رسول الله ما بهقول و حكم على راضى شديم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: همينتوبه شما است از آنچه كه گفتيد.(399) |
338- كليد خانه حكمت روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درمنزل ام ابراهيم و جمعى از اصحابش در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودندكه به ناگه على بن ابيطالب (عليه السلام ) وارد شد، وقتى چشم پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) افتاد فرمود: اى گروه مردم ! نزد شما آمدبهترين مردم بعد از من ، او سرور شما است و اطاعت او واجب است همچون اطاعت شما از من ، ونافرمانى او حرام است ، مثل نافرمانى من ، اى مردم ! من خانه حكمتم و على كليد آن است وبه خانه نتوان وارد شد الا به وسيله كليد آن خانه ، اى مردم دروغ مى گويد، كسى كهگمان دارد مرا دوست دارد ولى على (عليه السلام ) را دشمن مى دارد(400) |
339- بهترين عبادت نگاه كردن به چهره على (ع ) است مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : يارسول الله صلى الله عليه و آله و سلم خبر دارى كه فلانى (يعنى شخصى ) از راهدريا كالاى اندكى به چين برده و زود برگشته و بهره و سود فراوانى از اين راه كسبكرده به حدى كه دوستانش به او حسد مى ورزندرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:مال دنيا هر چه بيشتر شود صاحب مال به گرفتارى و بلا نزديك تر مى شود هرگزبه پولداران رشك نبريد، مگر آن پول دارى كه در راه خدا مالش را بخشيده باشد. آيا مى خواهيد به شما خبر دهم كه از آن رفيق سفر كرده شما چه كسى سرمايه كمترىدارد ولى بهره سودش را بيشتر آورده و هر چه هست براى او در نزد خدا اندوخته و محفوظاست ؟ گفتند: چرا يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: به اين مرد كه به سوى شما مى آيد بنگريد. آن مرد مى گويد: نگاه كرديم ديدم مردى از انصار است آنگاهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از همين مرد امروز آنقدر خير و بندگى خدابالا رفته كه اگر بين همه اهل آسمانها و زمين پخش شود كمترين بهره مند از آن كسى استكه گناهان او آمرزيده و بهشت بر او واجب شود. عرض كردند: مگر چه كرده است اين مرد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برويد از خود او بپرسيد تا بگويدامروز چه عملى را انجام داده است ؟ همه اصحاب به سرعت نزد او رفتند و به او گفتند:بر تو گوارا باد اى مرد آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به تو مژده داده ؛امروز چه كردى كه خدا اين همه ثواب براى تو نوشته است ؟ آن مرد گفت : از خانه ام بيرون آمدم و دنبال كارى رفتم ، اما تا خيرى پيش آمد ترسيدمكارم از دستم برود لذا با خودم گفتم آن كار را با نگاه كردن به صورت على بنابيطالب (عليه السلام ) عوض مى كنم و دنبال آن كار نرفتم ، من ازرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه نگاه بر روى على (عليه السلام )عبادتست . آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى به خدا سوگند عبادت است ، وچه عبادتى از آن بهتر، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى بنده خدا!تو دنبال كسب دينار و درهم براى خانواده ات رفتى تا آن را بدست آوردى اما آن كار ازدست رفت ولى به عوض آن ، نگاه به صورت على (عليه السلام ) را انتخاب كردى امابا محبت و اعتقاد به فضل او، همانا اين كار تو بهتر و برتر از آن كه همه دنيا پر ازطلاى سرخ باشد و تو آنها را در راه خدا انفاق كنى ،...(401) |
340- پرچمدارى صحراى محشر وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مسلمان را با هم برادر ساخت و بين آنهاصيغه برادرى جارى كرد، به على (عليه السلام ) فرمود: اى على ! تو برادر منى ،نسبت تو به من همچون هارون است نسبت به موسى ؛ جز اينكه بعد از من پيغمبرى نمى آيد. اى على ! اول كسى كه در روز قيامت خوانده شود منم ، كه در سمت راست عرش مى ايستم وحله سبزى از حله هاى بهشتى مى پوشم و پس از آن پيغمبران الهى را يك به يكدنبال هم فرا مى خوانند و آنها در دو صف سمت راست عرش خداوند در زير سايه آنبايستند و جامه هاى سبز بهشتى بر تن كنند. آگاه باش ! اى على ! به تو خبر مى دهم كه امت من اولين امتى است كه در قيامت خداوند آنهارا محاسبه مى كند و تو را بشارت مى دهم كه تواول كسى هستى كه دعوت مى شوى ، سپس پرچم حمد است به تو مى دهند و تو ميان آن دوصف آن را بدوش مى گيرى و آدم و همه مردم در روز قيامت همه در سايه پرچم من هستند، كهدرازى و بلند اين پرچم برابر با هزار سال راه است ، نوك پرچم از ياقوت سرخ است.... اين پرچم سه نور دارد يكى در مشرق و ديگرى در مغرب و سومى در وسط دنيا است و سهجمله بر آن پرچم نوشته شده است . اول : بسم الله الرحمن الرحيم ، دوم : الحمد الله رب العالمين ، سوم : لا اله الله محمد رسول الله ، طول هر يك از اين جملات هزارسال مسافت و پهناى اين جملات هزار سال مسافت مى باشد، يا على ! تو پرچم را بر مىگيرى و حسن سمت راست توست و حسين سمت چپ ... آنگاه جامه سبزى از جامه هاى بهشتى رابر تن مى كنى ،... على جان !، به تو مژده دهم كه تو با من دعوت مى شوى و با من جامهدر تن كنى و با من زنده مى شوى (402) |
341- پيامبر تعهد گرفت شخصى از ابو حمراء خادم رسول صلى الله عليه و آله و سلمسوال كرد: چگونه خدا صلى الله عليه و آله و سلم با على (عليه السلام ) رفتار مىكرد را براى من بازگو كن ؟ ابوحمراء گفت اى مرد آنچه ديده ام را مى گويم . روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: اى ابوحمراء! برو و صدتن از مردم عرب و پنجاه تن از مردم عجم سى تن از جماعت قبط و بيست تن از مردم حبشه رانزد من حاضر كن ، من نيز طبق دستور، اين جماعت را آماده كردم سپس فرمود: عربها را درصفى رديف كن بعد از آن به دنبال آن عجم ها و بعد قطبى ها و بعد حبشى ها در يك صفبايستند. آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و حمد و ستايش خداوند را آغازكرد، سپس فرمود: اى گروه عرب و عجم و قبط و حبش آيا شما اعتراف كرديد نيست معبودىجز خداى يگانه و محمد بنده فرستاده اوست ؟ آنها جملگى گفتند: آرى پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم سه بار اين مطلب را تكرار كرد آنها هم تاءكيد كردند، سپسرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره سوم گفت : خدايا تو گواه باش . بعد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شما اعتراف كرديد، لا اله الا الله وانى محمد عبده و رسول و ان على ابن ابيطالب اميرالمؤ منين و ولى امرهم من بعدى. آنها گفتند: آرى (ما رسالت تو و ولايت على (عليه السلام ) راقبول داريم ) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه بار به خداوند عرض كرد: خداياتو گواه شهادت اينها باش آنگاه فرمود: اى على ! برو كاغذ دواتى برايم بياور، سپس آنرا گرفت و بدست على(عليه السلام ) داد و فرمود: بنويس اى على !، عرض كرد چه بنويسم ؟ فرمود: بنويسمردم عرب ، عجم ، قبط و حبشى اعتراف كردند كه نيست معبودى جز خدا و محمد بنده ورسول اوست و على بن ابيطالب امير مؤ منان است و امام بعد از من ؛ سپسرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن عهد نامه را مهر كرد و به على (عليه السلام )سپرد. آن مرد به ابوحمراء گفت : باز هم برايم بگو، ابو حمراء گفت : روز عرفهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون آمد و دست على (عليه السلام ) را به دستخود داشت سپس فرمود: اى گروه مردم ! براستى خداى تبارك و تعالى امروز به شمامباهات مى كند، اگر همه شما را بيامرزد، سپس رو به على (عليه السلام ) كرد و فرمود:تو را بالخصوص بيامرزد، بعد فرمود: اى على ! نزديك من بيا على (عليه السلام )نزديك رفت سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود...اى على ! هر كس با توبجنگد با من جنگيده و هر كه با من بجنگد با خدا جنگيده اى على ! هر كه تو را دشمن دارد،مرا دشمن داشته است و هر كه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته ، و خدا او را بخت برگشته كند و به دوزخ ببرد(403) |
342- جايگاه صلوات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يك روز به على على (عليه السلام ) فرمود: اىعلى ! جان به تو مژدهاى بدهم ؟ عرض كرد: چرا، پدر و مادرم به فدايت ، تو هميشه مژدهدهنده اى به هر چيزى ، حضرت فرمود: اخيرا به من خبر شگفت آورى داد، على (عليه السلام) عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلمجبرئيل چه خبرى به شما داده است ؟ حضرت فرمود: به من خبر داد كه هر كدام از امتم بر من صلوات بفرستند و دنبالش برخاندانم نيز صلوات بفرستد درهاى آسمان برويش گشوده شود و فرشته ها هفتاد صلواتبر او فرستند اگر چه گنهكار و خطا كار باشد سپس گناهانشمثل برگهاى درخت در فصل پائيز بريزد، و خداىمتعال به او مى فرمايد: لبيك عبدى و سعد يك و خداوند به فرشتگان مىفرمايد: اى فرشتگانم ! شما بر او هفتاد صلوات فرستاديد من هفتصد صلوات بر او مىفرستم .(404) |
343- روز شمار عمر على (ع ) روزى فاطمه زهرا (عليه السلام ) خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و ازضعف حال خود سخن گفت : پيغمبر: به او فرمود: تو نمى دانى على (عليه السلام ) چهمقامى در نزد من دارد. 12 سال داشت كه كارهاى مرا اداره مى كرد. 16 سال داشت كه در برابرم شمشير مى زد. 19 سال داشت كه پهلوانها را مى كشت 20 سال داشت كه غمهاى مرا بر طرف كرد. 22 سال داشت كه در قلعه خيبر را از جا كند در حالى كه 50 مرد نمى توانستند آن رابردارند. چهره حضرت فاطمه (عليه السلام ) از شادى برافروخت و سرپايش قرا نداشت ، تااينكه نزد على (عليه السلام ) برگشت و به او فرمايشرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را گزارش داد. على (عليه السلام ) فرمود: چهحالى مى داشتى اگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همه تفضلات خدا بر من رابرايت بيان مى فرمود.(405) (يعنى اين همه الطاف الهى نيست مختصرى بود كه شنيدى ). |
344- پرورانده پيامبر (ص ) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وقتى كه خبر وفات ابوطالب پدر بزرگوارعلى بن ابيطالب (عليه السلام ) را شنيد بر سر جنازه عمويش حاضر شد و فرمود: اىعمو جان ! در يتيمى پرستارم بودى و در خردسالى مرا پرورش دادى و در سالخوردگىمرا يارى كردى ، خدا تو را از من پاداش نيك دهد. آنگاه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) دستور داد تاپدرش ابوطالب را غسل دهد(406) |
345- لقب الهى امير مؤ منان (ع ) ابن عباس مى گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر بالاى منبر شنيدم ،اينكه برخى از مردم قريش نمى پذيرند على (عليه السلام ) را امير مؤ منان ناميده استفرمود: اى گروه مردم ! به راستى خداوند مرارسول قرار داد، و به من دستور داده كه على (عليه السلام ) را بر شما امير كنم ، هر كسكه من پيغمبر او هستم ، على نيز امير اوست ... خداوند مرا كرده كه من به شما بگويم تا اورا اطاعت كنيد و به دستوراتش عمل كنيد... احدى از شما بر على امير نيست نه در زمان حياتمن و پس از وفات من ، زيرا خداوند او را بر شما امير قرار داده و او را امير المؤ منين ناميدهاست و كسى پيش از او به اين نام ناميده نشده است من آنچه را كه دستور داشتم درباره على(عليه السلام ) به شما رساندم ...(407) |
346- مرز بين كفر و ايمان يك روز رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: اى اصحاب من !به درستى كه خداوند دستور مى دهد شما را به ولايت على بن ابيطالب (عليه السلام )و پيروى و اطاعت از او چرا كه او ولى شما است ، پس از من با على (عليه السلام ) مخالفتنكنيد كه كافر مى شويد، و از او جدا نشويد كه گمراه مى شويد به راستى خداوند على(عليه السلام ) را نشانه ميان نفاق و ايمان قرار داده است هر كس او را دوست دارد مؤ من استو هر كه دشمن بدارد منافق است ، براستى خداوند على (عليه السلام ) را وصى من و نوربخش شما قرار داده پس از من ؛ او سر نگهدار و گنجينه علم من و خليفه بعد من است ، بهخداوند از ظالمان در حق على شكايت مى كنم ...(408) هر كس مى خواهد چون برق جهنده از صراط بگذرد و بى حساب وارد بهشت شود بايدولايت او بپذيرد، پس به دوزخ رود هر كه ترك ولايت او را كند، به عزت وجلال پروردگار سوگند، على باب الله است كه جز از آن نيايند، و اوست صراط مستقيم ،و اوست كه در روز قيامت از ولايتش پرسش مى شود... .(409) و در روايتى ديگر آمده است كه : ابى مسلم مى گويد: من با حسن بصرى و انس بن مالك به در خانه ام سلمه آمديم ، انسبر در خانه نشست و ما وارد خانه شديم ، حسن به ام سلمه گفت : درود بر تو اى مادرم !امسلمه پاسخ داد و پرسيد تو كيستى ؟ گفت : من حسن بصريم ، پرسيد براى چه در اينجاآمده اى گفت آمده ام حديثى از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره على (عليهالسلام ) برايم بگوئى ،ام سلمه گفت : به خدا برايت حديثى گويم كه با اين دوگوشم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم و با اين دو چشمم ديدم و گرنهكر و كور شوند و دلم آن را حفظ كرده و گرنه بر آن نهاده شود ولال شوم . رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود: اى على ! هر بندهاى كه خدا را ملاقات كند و منكر ولايت تو باشد همچو يك بت پرست ، خدا را ملاقات كردهاست ، آنگاه حسن بصرى گفت : الله اكبر گواهى مى دهم كه على (عليه السلام ) مولاى منو مولاى هر مؤ من است ...(410) |
|
|
|
|
|
|
|
|