بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفه نور جلد 8, امام خمینی (ره) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     SAHIFE01 -
     SAHIFE02 -
     SAHIFE03 -
     SAHIFE04 -
     SAHIFE05 -
     SAHIFE06 -
     SAHIFE07 -
     SAHIFE08 -
     SAHIFE09 -
     SAHIFE10 -
     SAHIFE11 -
     SAHIFE12 -
     SAHIFE13 -
     SAHIFE14 -
     SAHIFE15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نـبـودنـد. در وقـتـى كـه مـن بچه بودم در خمين يك حكومتى بود كه اين ، يكى از خوانين آناطـراف را گـرفـتـه بـود و حبس كرده بود، بعد از همان خوانين چند نفرى با تفنگ آمدند وحـكـومـت را گـرفـتند و بردند و مردم هيچ عكس العملى نشان ندادند بلكه خوشحالى هم مىكـردنـد. ايـن حـال حـكـومـت مـال رضـاشـاه سـابـق را حـسـاب كـنـيـم ومـال مـحـمدرضا. شما اكثرا يادتان نيست وقتى كه متفقين ، وقتى كه آمريكا و عرض كنم كهانـگـلسـتان و روسيه و اينها آمدند به ايران و ايران را گرفتند، همه چيز مردم در معرضخـطـر بـود، در عـيـن حـال وقتى رضاشاه را از اينجا بردند بيرون مردم شادى مى كردند،كـانـه هـمه آن ناراحتى ها به رفتن رضاشاه ترميم شد. محمدرضا هم شما شاهدش بوديدكـه وقـتـى كـه از ايـنجا رفت (من نبودم در ايران لكن گفتند) ايران غرق شادى بود اين راديـگـر شـمـاهـا ديـديـد. چـرا؟ بـراى ايـنـكـه جـدا بـودنـد ايـنـهـا از مـلت ، فـرمـاندار بهقول شما از ملت جدا بود. وقتى كه يك حكومتى ، آنوقت هم اين متعارف بود كه وقتى حكومتمـعـزول مى شد فرار مى كرد فرماندار يك جائى . اين كرارا،اين ديگر مساءله اى بود كهآنوقت ها كرارا اتفاق افتاد، شايد در زمان اينها نشد اما قبلا اين مساءله بود كه فرمانداريك جائى ، حكومت يك جائى وقتى حكم عزلش مى آمد، نمى توانست آنجا ديگر باشد فرارمى كرد شب فرار مى كرد كه مبادا مردم غارتش كنند، بريزند و چه بكنند، براى اينكه ازمردم جدا بودند، آنوقتى كه قدرت دستش بود، با مردم بدرفتارى مى كرد، مردم از او جدا،او از مـردم جـدا و آنـوقـتى كه معزول مى شد، مى بايست فرار كند برود. اگر چنانچه اينمـحـمدرضا گوش كرده بود آن چيزى كه به او تزريق مى شد، گفته مى شد كه با مردممـلت بايد آن كسى كه خيال مى كند كه راءس است ، با ملت بايد بسازد تا اينها پشتيباناو بـاشـنـد، اگر ملت پشتيبانش بود، خوب اين قضايا پيش نمى آمد. كارى كرده بودند وطـاغـوت هـا ايـن كـار را مى كنند و طاغوت ها هم براى اين ، اين كار مى كنند كه خودشان ازمـردم مـى تـرسـند، خائن هستند، به مردم خيانت كرده اند، ظلم كرده اند، از مردم مى ترسند،وقـتى كه بنا شد از مردم ترسيدند بايد يك قوائى تهيه كنند براى حفظ خودشان و باايـن قـوا مـردم را بـتـرسـانـنـد. اينكه قواى انتظامى در زمان طاغوت و هر طاغوتى ، قواىسركوبى ملت است ، الان هم در جاهاى ديگر همين جور است ، حالا الحمدلله ايران ديگر ايننيست و اميدوارم كه نشود ديگر، اما الان هم شما ملاحظه كنيد، پايتان را از ايران بگذاريد،هـر جـا بـرويد قواى انتظامى براى سركوبى مردم است ، اين براى اين است كه حكومت ازمردم نيست ، جداست نه فقط جداست ، حكومت را مردم مخالف مصالح خودشان مى بينند، دشمنخودشان مى بينند. پشتيبانى كه ندارند دشمنى دارند، اگر يك دشمنى رو بياورد اينها همبا او همراهى مى كنند، اين جدائى دولت ها از ملت ها منشاء همه گرفتارى هائى است كه دريـك كـشـورى تحقق پيدا مى كند. اگر آنطورى كه اسلام طرح دارد راجع به حكومت و راجعبه ملت ، حقوق ملت بر حكومت ، حقوق حكومت بر ملت ، اگر آن ملاحظه بشود و مردم به آنعـمـل بـكنند همه در رفاه هستند، نه مردم از حكومت مى ترسند، براى اينكه حكومت ظالم نيستكه از آن بترسند، همه پشتيبانش هستند و نه حكومت فرمانفرمائى مى خواهد بكند، حكومت همخـدمـت مـى خـواهـد بـكـنـد. مساءله ، مساءله خدمتگزارى دولت به ملت است نه فرمانفرمائىدولت به ملت . همين فرمانفرمائى جدا مى كند شما را
از مـلت و مـلت را از شـمـا و مـنـشاء مفاسد زياد مى شود. اگر جورى باشد كه وقتى رئيسدولتـى نـخـسـت وزيـرش ، رئيـس جـمـهـورش بـيـايـد تـوى مـردم ، بـا مـردم بـاشـد،فـواصـل نـبـاشـد، آنـطـور فـواصـل كـه در طـاغـوت هـسـت و فـرمـانـدارهـا بـا مـردمفـواصـل نـداشته باشند كه مردم پشت اتاقش بيايند بايستند و راهشان آنها ندهند و چه ،البـتـه با عدالت راه بايد بدهند هرج و مرج نباشد كه هر كس آمد، بخواهد جلو بيفتد، يكمـوازيـنـى كـه خـود شـما مى دانيد، اما مردم از كارهاى شما احساس كنند كه شما از خودشانهـسـتـيد و مى خواهيد خدمت كنيد بهشان ، نمى خواهيد فرمانفرمائى كنيد و نمى خواهيد مردم راتـحـت فـشـار قـرار بـدهـيـد و نـمـى خـواهـيـد ظـلم بـكـنـيـد. ايـن حـرف نـبـاشـد،مـثـل سابق نباشد كه اجاره مى دادند يك استانى را، اجاره رسمى ، چقدر بدهد تا اينكه ايندر ايـن استان برود، و آنوقت رفت بايد چقدر بدهد و چقدر درآورد تا آن را ادا كند و براىخـودشـان چـقـدر بـاشـد، قـضـيـه تـيـول بـود. يـك جـائى را بـه يـك نـفـرى بـه اجـاره ،تـيـول دادنـد، ايـن بـايد برود مردم را آنقدر بدوشد كه آن مقدارى را كه بايد به مثلا آننـخـسـت وزير آنوقت يا آن فرض كنيد كه فرمانفرما و آن كسى كه در راءس بود بايد اداكـنـد، ادا كـنـد. خـوب قـهـرا خـودش هـم كه رفته براى اين كار براى خودش هم ببندد بارخـودش را. وقـتـى وضع اينطور شد كه از اول آن كسى كه صدر اعظم بوده است (آنوقت ،صـدراعـظـم آنـوقـت مـنـشـاء امور بود) صدراعظم آن حكومت را، استانهائى را كه مى خواستبفرستد، اجاره مى داد آنجا يك تيول بوده اين استان ، استان كرمان است ، كم درآمدتر است، كـمـتـر. اسـتان خراسان زيادتر درآمد دارد، استان آذربايجان زيادتر، روى درآمد آنجا وايـنكه ثروتمندهاى آنجا چقدر هستند، چقدر مى شود از آنها اين استفاده بكند. وقتى بنا شدسـنـد اجـاره بندى يك استانى دست يك حاكمى باشد و يك چيزى داده باشد براى اين كار،خـوب ، بـالاخـره بايد برود مردم را داغ كند و مى كردند و مردم را داغ مى كردند و از آنهاچـيـزى مـى گـرفـتـند، البته سابق همين بود نه اينكه در زمان اينها، زمان اينها به فرمديگرى اينطور بود.
اصل رژيم سلطنتى غير منطقى و باطل است
مـا يـادمـان اسـت ، رژيم غير از اين رژيم ، آنها هم همين طور بوده اند. وضع رژيم سلطنتىاصـلا ايـن اسـت و از اول يـك رژيـم غـلطـى بـوده اسـت ، ازاول يـك رژيـمـى بـوده اسـت كـه بـى مـنـطق بوده است . حالا يك كلمه اش را براى شما مىگويم . ما فرض كنيم كه تمام ملت (فرض است و الا واقعيت كه ندارد) تمام ملت جمع شدهانـد و يـك كـسـى را بـراى خودشان مثلا سلطان قرار داده اند. اختيار دارند مردم يك كسى راانـتـخـاب كـنند، انتخاب كردند . خوب ، اين ملتى كه حالا هستند حق دارند، در حومه زندگىخـودشـان اخـتـيـار دارنـد كـه كـسـى را قـرار بـدهـنـد. خـوب ، بـراى صـدسـال بـعـدى كـه ايـن آقـايـان هـيـچ نـيـستند، چه حقى دارند؟ شما چه حقى داريد كه براىاولادتان و اولاد اولادتان كه الان نيستند سلطان انتخاب كنيد؟ سلطنت ، سلطنت ميراثى بود.مـا فـرض مـى كـنـيـم بـا انـتخاب دولت يك سلطنتى را امضاء كردند، به چه حقى ملت مىتـوانـد بـراى نـسـل هـاى آتـيه اش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان حق اختيار دارند، بايدخودشان انتخاب كنند و لهذا سلطنت از اول غلط بوده ، جمهورى يك مطلب صحيحى
اسـت بـراى ايـنـكـه هـر مـمـلكـتـى وقـتـى قـرار دادنـد خـود ايـن چـهـارسال ، پنج سال بعد از چهار سال و پنج سال باز ثانيا بايد قرار بدهند، ديگر براىنـسـل هـاى آتيه ارثى نيست كه كسى اگر چنانچه پسرش هر چيز باشد بايد بشود. حالاكـه رضـاخـان شـد، بعدش محمدرضا باشد و بعد هم باز رضا وبعد هم باز محمدرضا وبـعـد رضا و همين طور ادامه پيدا كند. و لهذا اصلا منطقى نيست سلطنت به اين معنايش ، بهايـن مـعنا كه سلطنت ميراثى ، اگر جمهورى ميراثى باشد، منطقى نيست . منطقى آن است كهكـار درسـت خـود مـلت بـاشد. ملت يك كسى را مى آيد انتخاب مى كند، آن هم انتخاب آزاد مىكـنـد، يـك كسى را رئيس جمهور قرار مى دهد. اختيار دارد كه يك كسى را براى خودش رئيسجمهور قرار دهد. بعد كه چهار سال گذشت با همين ملت است و همين بساط، باز يكى ديگررا قـرار مـى دهـنـد، اگـر ايـن آدم خـوبـى بـود، هـمـيـن را قـرار مـى دهـنـد. تـكـليـف صـدسـال بـعـد را مـن و تـو نـمـى تـوانـيـم تـعـيـيـن كـنـيـم ، مـا حـق داريـم بـراى خـودمـانمـثـل ايـن اسـت كـه يـك نـفـر را فـرض بـفـرمـائيـد كـهوكـيـل كـنـيـم از جـانـب آن آدمى كه مرده ، براى اينكه نيامده است براى راءى دادن به من چهربـط دارد؟ ايـن اصـلا يك رژيم غير منطقى بوده است ، حالا هم هر جا باشد غير منطقى استولو انـگـلسـتـان بـاشد، انگلستان حالا سلطنتى است ، البته آن سلطنتى كه آنها مى كنند،سلطنت اينطورى نيست كه ماها مى كنيم معذلك يك مساءله غير منطقى است .
تاءكيد بر نظارت دقيق در امر انتخابات و ايجاد زمينه مساعد براى راءى دهندگان
حـالا شـمـا خـواهـيد كه در اين انتخابات البته نظارت كنيد، شما بايد توجه كنيد كه اينرژيم ، رژيم انسانى !!! اسلامى است ، رژيم طاغوتى نيست ، يك كلمه نبايد شماها مطلبىبـگـوئيـد كـه تـحـمـيـل اسـمـش بـاشـد مطلبى كه عمل بكنيد. مردم آزاد و همانطورى كه دررفراندم بود آزاد بودند مردم مردم را بايد آزاد بگذاريد. بله ، وسائلش را شماها فراهممـى كـنـيـد، نـظـارت بـر ايـنـهـا كـه مـبـادا يـك وقـت خـيـانـت بـشـود در ايـنـطـور چـيـزهـا.مـثـل سـابـق نـبـاشـد كـه بـردند و هر چه كه مى خواستند مى ريختند تويش و مى آوردند وعـرضـه مى داشتند. نظارت باشد بر صندوق ها به طورى كه هيچ كس نتواند خيانت كند.صندوق ها دست امين ها باشند، امين از ملت باشد كه بعد صحبت نشود. براى شما كه فلانفـرمـانـدار مـثـلا دخـالت كـرد در ايـن امـر در حـكـومـت اسـلامـى وضع اين است كه شماها درانـتـخـابـات بـيـش از حـق نـظـارت و فـراهـم كـردنوسـائل بـه آنـقـدرى كـه بـايـد حـكـومـت فـراهـم كـنـند، بيشتر از اين حق نداريد، كه خداىنـاخـواسـتـه يك وقتى نسبت بدهند به اينكه اينها براى خاطر طرفدارى از يك نفر آدم !!!فرض كن !!! يك كارى كردند، صندوق عوض شده . اين را بايد خيلى توجه به آن داشتهباشيد، هم آزادى ملت را، راه دادن ملت را در آنجائى كه مى خواهند راءى بدهند و هم امانت درحـفـظ آن چـيـز كـه تـحـت مـراقـبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت ، اشخاص امين تحتنـظـرشـان بـاشد كه بعد صحبت نشود كه خوب اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات وانتخابات اينجا هم مثل آنجا. اين بايد خيلى مورد توجه آقايان باشد كه اصلا يك تحولىدر ايـران انـشـاءالله بـشـود، يـك تـحـولى روحـى .تـحـول روحى يعنى فرماندار خودش را فرماندار حساب نكند. من دلم نمى خواهد اصلا ايناسم را ببرم چنانچه
سلطان هم دلم نمى خواهد اسم ببرم . اسم ، اين اسم را هم اگر آقايان خودشان بنشينند باهـم يـك اسـم بهترى ، قشنگى انتخاب كنند، (يكى از حضار: خدمتگزار) امام : خودتان ديگربكنيد اين را، من ديگر به اين كار ندارم ، من دوست ندارم اين را، چنانچه سلطنت مثلا سلطان. مـن خـيـلى نـاراحـت گـاهـى مـى شـوم از اينكه مثلا امام عصر سلام الله عليه را مى گويندسـلطـان السـلاطـيـن ، خـليـفـة الله اسـت در هـر صـورت عـمـدهعـمـل اسـت حالا اسمائش خيلى مهم نيست ولو اينكه بهتر اين است كه تغيير بكند انشاءالله ،عـمـده عـمـل است كه به عمل نشان بدهيد كه در اين انتخابات كه يك انتخابات ملى آزاد، هركـس هـر جـا هـر كـس را دلش بـخواهد راءى بدهد. وقتى اكثريت آوردند، البته مردم صالحاسـلامـى !!! چـيـز !!! را مردم قرار مى دهند اما هيچ تصرفى از جانب آقايان نباشد كه الانچـشـم هـائى دوخـتـه شـده اسـت بـه ايـنـكـه مـنـاقـشـه كـنـنـد،اشـكـال كـنـند. اگر يك فرماندارى يك جائى يك كارى بكند كه بر خلاف موازين جمهورىاسـلامـى باشد، اين يكى را به همه سرايت مى دهند بعد مى گويند فرمانداران اينطورىهستند، استانداران اينطور هستند، حكومت هم هست اينطور.
تفاوت دولت اسلامى با دولت طاغوتى در عنايت خاص نسبت به مستضعفين است
مـن امـيـدوارم كه همه تان سلامت و با سعادت باشيد و همه مان و همه تان خدمتگزار به اينمردم خصوصا به مستمندان ، به ضعفا، عمده توجهات به اين طبقه اى باشد كه اين طبقهاحـتـيـاج دارند. اينطور نباشد كه مثل رژيم سابق كه يك دسته بالاها را برايشان همه چيزفـراهـم كردند به علاوه كه جيب هايشان را هم پر كردند و فرستادند و يك دسته هم زاغهنـشـيـن اطـراف تـهـران كـه الان هـم بـاز بـه هـمـيـن طـور هـسـتـنـد. ايـنـهـا بـايـدتـبـدل پـيـدا كـنـند، بايد فرق باشد ما بين دولتى كه مى گويد من اسلام هستم و دولتاسـلامـى هـسـتـم بـا دولت هـائى كـه طـاغوتى هستند. يك فرقش هم اين است كه عنايت شمافـرمـاندارها يا خدمتگزاران به خلق ، به اين طبقه ضعيف بيشتر باشد تا طبقه بالا. مبادايـك وقـتـى يـك نـفـر آدمى كه مثلا متمكن است و چيزدار است و با يك نفر آدم ضعيف ، او را باآنكه آن يكى بايد جلو باشد او را جلو بيندازيد. من نمى گويم آن يكى را جلو بيندازيد،مـى گـويـم عـدالت بـايـد بـاشـد. البته در يك فرماندارى كه با آن احتياج دارند، نمىتـوانـد هـمـه را يـكـدفـعـه بـپـذيـرد لكن روى عدالت باشد كه آن آدمى كه ضعيف است همبپذيريد، آن يكى هم كه غير ضعيف است او را هم بپذيرد. حضرت امير سلام الله عليه دريـك محاكمه اى كه ما بين آنوقتى بود كه خليفة الله بود و خليفه مسلمين بود و قضات همخودش تعيين مى كرد، يك محاكمه اى بود بين حضرت امير و يك نفر غير مسلم (يهودى ظاهرابـود) و قـاضـى خـواسـت حـضـرت را، وقتى كه رفت ، تشريف بردند، آنطور است كه باكـنـيـه اسم حضرت را برد، گفت : نه حق ندارى ، بايد مساوى باشيم ، در نشستن مساوى ،در هـمـه چـيـز مـسـاوى وقـتى هم كه حكم بر خلاف كرد، پذيرفت آن خليفه بحق خدا بود وشـمـاهـا بـايـد بـه او اقـتدا بكنيد. همه ما بايد اقتدا بكنيم . البته هيچ كدام طاقت نداريممـثـل او بـاشـيـم لكـن اينقدر كه اگر نامه ما را بردند، آنجا بگويند اينها هم شيعه هستند،ايـنـهـا هـم تابعند. وقتى نامه هاى ما را بردند پيش امام زمان سلام الله عليه (در رواياتاست
كـه هـر هـفـتـه مـى بـرنـد، هـفـتـه اى دو دفـعـه ) وقـتـى كـه مـى بـرنـد،اعـمـال مـا جـورى بـاشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم ، ما آنطور نيست كه خود سربخواهيم يك كارى را انجام بدهيم .
امـيـدوارم انـشـاءالله ايـن انـتـخـابـات و انـتـخابات بعد كه راجع به مجلس شورا است بانـظـارت شـمـا جـديـت بـه ايـنـكـه كـسى دخالت نكند، دخالت نابجا نكند، كسى نباشد كهبـخـواهـد يـك تحميلى بكند به مردم ، اينطور باشد و اين انتخابات انشاءالله باشد كهبـراى نـمـونـه و در طـول تـاريخ مشروطيت (الا بعضى الا يك كمى ) نمونه باشد كه يكانـتـخـابـات آزاد. ايـن هم كه مى گويد الا يعنى دخالت دولت نبوده و الا خان ها دخالت مىكـردنـد. همان صدر مشروطه ، از آن اول مردم گرفتار خان ها بودند و ارباب ها و يك وقتهـم گـرفـتـار بـه دسـت حـكـومـت بـودنـد. انـتـخـابـات شـود گـفـت كـه درطـول مـشـروطـيت آزاد نبوده است و خان ها جمع مى كردند رعيت ها را، ارعاب مى كردند رعيت هارا، رعـيـت هـم مـى آمـدنـد راءى بـه آنـهـا مـى دادنـد كـه ايـن را مـن خـودم شـاهـد بـودمقـبـل از رضـاشـاه زمـان احـمـدشـاه آنـوقـت هـا ايـن دسـت خـان هـابـود، خـان هـاوكـيـل درسـت كردند و بعد كه رضاشاه آمد و اين خان ها را يك قدرى متمركز كرد در خودش(نـه از بـيـن بـرد، هـمـه قـدرت هـا را در خودش متمركز كرد و همه ظلم هائى كه خان ها مىكردند خودش مى كرد) بعد كه اينطور شد، ديگر دست اينها بود و هيچ مردم ، و ملت اصلامـطـرح نـبـودنـد، مـلت كيست . حالا آنطور نيست ، حالا ملت مطرح است و خود مردم . انشاءاللهنـمـونـه بـاشـد كـارهاى شما براى همه جا كه انتخابات آزاد اين است . انشاءالله خدا همهتان را تاءييد كند و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران مهديه تهران  
بسم الله الرحمن الرحيم
در ايـن آيـه شـريفه اى كه آقا خواندند، يك جهت مربوط به ذات مقدس حق تعالى بود كهتـحـقـق پـيـدا كـرد، يـك جـهـت هـم مـربـوط بـه ماست . آن كه مربوط به قدرت الهى بود،تـبـديـل كـرد خـوف مـا را بـه ايمنى . قبلا ما از قواى انتظامى ، ملت ما از سازمان امنيت ، ازشـهـردارى ، از شـهـربـانـى ، از هـمـه ايـنـها، از دستگاه ظلم خوف داشتيم . خداى تبارك وتـعـالى تـبـديـل كـرد ايـن خـوف را بـه ايـمـنـى و الان مـا بـاكـمـال امـانـت و ايـمـنـى در ايـنـجـا نـشسته ايم . يك جهت هم مربوط به ماست (يعبدوننى لايـشـركـون بـى شيئا) ما بايد چه كنيم ؟ عبادت خدا و كسى را شريك با او قرار ندادن ،نـه قـدرتـهـا را مـا شريك قرار بدهيم و نه نفس اماره را و نه شياطين را، همه چيز را از اوبـدانـيـم و هـمـه قـدرت هـا را قـدرت او بدانيم ، كسى را ما صاحب قدرت ندانيم الا او، اينپيروزى را از او بدانيم . ما چيزى نداشتيم ، قدرتى نداشتيم ، تشكيلاتى نداشتيم ، مردممـتـفـرقـى بـوديـم ، هـر كـسـى مـشـغـول بـه كـار خـود وحـال خـود و هـمـه گـرفـتـار دسـت جـبـارهـا. آن كـه مـا را مـجـتـمـع كـرد،آن كـه هـمـهدل هـاى مـا را يـك جهت كرد، آن كه همه مقاصد مختلفه ما را در يك مقصد خلاصه كرد آن ذاتمـقـدس حـق تـعـالى بـود. هـيچ بشرى نمى تواند يك همچو نهضتى ايجاد كند، نهضتى كهاغـراض مـخـتلفه ، گروه هاى مختلف ، مقصد مختلف ، مكان ها دور از هم ، افراد متشتت ، اينهاهـمـه برگشت به يك ، يك جامعه واحد. يك روز ما جوامع متعدد بوديم هر فرد براى خودشعليحده بود، فكر هر فرد غير فكر ديگرى بود، آن قدرت خداى تبارك و تعالى بود كهتـمـام افـكـار را مـتـوجـه كـرد بـه يـك فـكـر،تـمام مقاصد را خلاصه كرد دريك مقصد. يكاشـخـاصـى كـه بـايـد بـگـوئيـم قـطـره هـائى بـودنـد،مـثـل قـطـرات بـاران بـودنـد واز هـيـچ قـطـره اى كـارى بـر نـمـى آمـد ايـنـهـا رامـتـبـدل كـرد بـه يـك سـيـل بـنـيـان كـن ، سـيـلى كـه درمـقـابل توپ ها و تانك ها، قدرت هاى بزرگ و با عالم ، نه فقط قدرت شيطانى رژيم ،هـمـه قـدرت هـا دنـبـال او بـودنـد، بـعـضـى هـا تـصـريـح مـى كـردنـدمـثـل آمـريـكـا، انـگـلستان و بعضى ها بودند ولو تصديق نمى كردند، نه فقط قدرت هاىخـارج از سـيـطـره اسلام ، قدرت هاى اسلامى هم ، حكومت هاى اسلامى همه با هم متفق الكلمهپـشـتـيـبـانـى مـى كـردنـد، از آن طـرف قدرت داخلى او آنطور بود و از آن طرف قدرتهاىبـزرگ و كـوچـك خـارجـى پـشـتـيـبـانـى مـى كـردنـد. مـا مـى تـوانـسـتـيـم درمـقـابل قدرتى كه عالم مجتمع شده بود با هم ، ما مى توانستيم كارى بكنيم ؟! ما كه نمىتوانيم يك محله را با هم مجتمع كنيم ، ما كه نمى توانيم چند نفر افراد را با هم در يك راهببريم ، ما نمى توانيم يك ملتى را از مركز تا حدود، و از
بـچـه تـا پـيـرمـرد، و از مـلا تا غير ملا و جاهل ، مى تواند كسى غير خدا اينها را در يك جامـجـتـمـع كـنـد؟ (يـعـبـدونـنـى لا يـشـركـون بـى شـيـئا) هـيـچخـيـال نكنيد كه كسى بتواند يك همچو معجزه اى را ايجاد كند. معجزه اى كه همه دستگاه ها ومتفكرين حرف هائى را كه مى گفتند، طرحهائى را كه مى دادند همه خنثى شد، همه تصديقكـردنـد كـه ايـن غـيـر آن مـسـائلى بـود كـه مـا طـرح مـى كـرديـم . آنـهـائى كـه طـرحمـسـائل مـى كردند براى حفظ قدرتشان در اينجا، حسابشان غلط در آمد. آنها حساب ماديت رامى كردند، روى حساب مادى درست مى گفتند. روى حساب طبيعى كسى كه جز طبيعت را نبيند.مـعـلوم بـود كه روى طبيعت ما بايد نتوانيم يك قدم برداريم ،شكست بخوريم . اينها حسابمـعـنـويـت را مـى كـردنـد. آنـهـا غـافـل بـودنـد از آن قـدرتى كه با اراده خودش يك ملت رامـتـبـدل مـى كـنـد. يـك مـلتـى كـه از يـك پـاسـبـان مـى تـرسـيـد،مـتـبـدل مـى كـند به يك ملتى كه از تانك و توپ نترسد، نه بزرگ ها، بچه ها. يكى ازدوستان من براى من نقل كرد كه من شاهد بودم كه يك پسر بچه دوازده ، سيزده ساله سواربـر يـك مـوتـور سـيكلت يا يك دوچرخه بود و با همين حمله كرد به تانك ولو زير تانكرفـت . لكـن يـك هـمـچـو روحـيـه اى پـيـدا شـده بـود. ايـن خـوفـى كـه بـيـش از پـنـجـاهسـال بـر ايـن مـلت سـايـه افـكـنـده بـود چـطـور در ظـرف يـكـى ، دوسـال (البـتـه از عـمـر نـهـضـت از اول تـا آخـرش از پـانـزدهسـال بـيـشـتـر مـى گـذرد لكـن آن كـه نـهـضـت بـود قـريـب دوسـال اسـت ) چـطـور امـكـان داشـت آن كـسـى كـه ، آن مـلتـى كـه پـنـجـاهسـال خـائف بـود، اگـر اسـم سـازمـان امـنـيـت را مـى شـنـيـد مـى لرزيـد، هـمـچـنـانمـتـبـدل شـد كـه ريـخـت در خيابان ها و فرياد زد (مرگ بر شاه ) از هيچ چيز نترسيد ؟چطور يك ملت متبدل شد به جوان هائى ، به يك اشخاصى كه آرزوى شهادت كردند؟ الانهـم بـاز با آنكه انشاءالله ديگر مبارزه تمام شده ، الان هم باز بعضى ها مى آيند در هميناتاق . يك شخصى همين دو روز پيش آمد، تعقيب به اينكه شما دعا كن من شهيد بشوم حتى تادم در بـاز تـعـقـيـب كـرده بـود. مـن مـى گـفـتم كه خداوند به تو ثواب شهدا را بدهد و اواصـرار مـى كـرد كـه شـمـا دعـا كـن مـن شـهـيـد بـشـوم . ايـنتـبـدل روحى را كى مى تواند ايجاد كند ؟ كى مى تواند تصرف كند در ارواح مردم ؟ كىمقلب القلوب است ؟
تـوجـه بـه خدا داشته باشيد و هيچ در مقابل خدا كسى را شريك قرار ندهيد، نه در عبادتتنها، در همه چيز، نه عبادت تنها. همين فريادهائى كه مى شنويد، فرياد خداست ، قدرتخداست . اين نهضت را خدا پيش برده والا به حسب موازين طبيعى ما چهار تا معمم بوديم و يكعده هم بازارى كه شغلشان كسب و كار بود و تمام قوا هم دست آنها بود. اين خدا بود كهوقـتـى كـه ايـن نـهـضـت پـيـدا شـد، هـى فـوج فوج از آنها را برگرداند به اين طرف ،مـنـصـرفـشـان كـرد از ايـنـكـه آن قـواى شـيـطـانـى شـان رااستعمال كنند والا اگر شصت تا از اين طياره ها كه از آمريكا خريده بودند مى آمدند بالاىسـر ما و بالاى سر شما و بمباران مى كردند، ما قدرت نداشتيم ، اما خداوند آنها را از اينهـم مـنـصـرف كـرد، ايجاد خوفى در آنها كرد كه دست و پايشان را بست راجع به اين ، ازبـاطـن خودشان از هم پاشيد، خود قوايشان رو آورد به مردم ، پائينى ها ديگر از بالائىهـا اطاعت نكردند. اينكه فرار كرد عادى نبود، بهم خورده بود، ديگرپائينى ها از بالائىها نمى شنوند. قدرت فرمانفرمائى از هم پاشيده شده بود. همه اش از خداست . خدا را
در ايـن امورببينيد، خدا ظاهرتر از اين آفتاب است . از اين به بعد هم اگر ما حفظ كنيم اينتـوجـه را بـه خدا، اگر حفظ كنيم اين اين برادرى و وحدت را، از اين به بعد هم پيش مىبريم ، تا آخر هم پيش مى بريم .
دعـا كـنـيد كه ما غفلت نكنيم از خداى تبارك و تعالى ، غفلت نكنيم از اسلام ، نرويم سراغآن چـيـزهـائى كـه خـودمـان بـه آن احـتياج داريم اينها مى گذرد . نرويم سراغ اينكه كارمچـطـور اسـت ؟ مـسـجـدم چـطـور اسـت ؟ مـحـرابـم چـطور است ؟ خانه ام چطور است ؟ اينها يكچيزهائى است كه عبور مى كند و مى گذرد، آن كه باقى است معنويات انسان است .
خـداونـد انـشـاءالله ايـن امـان را هـيـچ وقـت از مـا بـه خـوفمـبـدل نـفـرمـايـد. خـداونـد انـشـاءالله مـا را اهـل عـبـادت واهل اينكه كسى را شريك خدا در هيچ چيز ندانيم قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ 26/4/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام ملك حسينى  
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام حاج سيد كرامت الله ملك حسينى دامت افاضاته
امـيـد اسـت وجـود محترم از بليات محفوظ و به انجام وظايف اسلامى موفق باشيد. ضمنا باتـوجـه بـه وضـع زنـدانـيـان و مـتـهـمـيـن لازم اسـت زودتـر در مـوردتشكيل دادگاه و رسيدگى به پرونده هاى آنان اقدام بفرمائيد و كسانى كه گناه صغيرهدارنـد مـورد عـفـوقـرار داده و آنـها را آزاد كنيد و ديگران را طبق مقررات شرع محاكمه نمودهوحـكـم شـرع را در مورد ايشان اجرا كنيد و نسبت به وضع منطقه هم به هر نحو صلاح مىدانـيـد، در آرامـش و امـنـيـت مـنـطـقـه اقـدام وسـعـى كـافـىمـبـذول داريـد و اهـالى مـحـتـرم را بـه وحـدت و پرهيز نمودن از اختلاف و تفرقه ،دعوت وارشـاد نـمايند و توطئه هاى دشمنان اسلام را با حسن تدبير خنثى نمايند و وظيفه خطيرىرا كـه مـردم در ايـن مـوقع حساس به عهده دارند گوشزد فرمائيد. از خداى تعالى موفقيتهمگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و قطع ايادى اجانب و دشمنان خواستاريم .
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 26/4/58
بـــيـــانـــات امـــام خـمـيـنـى در جـمـع خـواهـران دانشجوى مكتب معصومه اصفهان و اعضاىسپاهپاسداران شهرضا
دسـتـور خـدا حـفـظ وحـدت بـر اسـاس اعـتـصـام بـهحبل الله است
بسم الله الرحمن الرحيم
دسـتـور هـمـان اسـت كـه آيـه شـريـفـه را كـه ايـن خـواهر خواندند فرمودند: (و اعتصموابـحـبـل الله جـمـيـعا ولا تفرقو ا) در آيه فقط امر به اجتماع نيست ، تمام دستورهاى مردمعـادى و رژيـم هـاى غـيـر الهـى اين است كه همه با هم باشيد و دستور به اجتماع است لكندسـتـور خـدا دسـتـور (و اعتصموا بحبل الله ) است . اينكه مهم است اين است كه تنها ايننـباشد كه همه با هم در يك امرى مجتمع باشيد و متفرق نباشيد، امر اين است كه همه با هماعـتـصـام بـه حـبـل الله بكنيد. راه راه حق باشد و توجه به حق باشد و اعتصام به راه حقباشد. انبيا نيامده اند كه مردم رادر امور با هم مجتمع كنند انبيا آمده اند كه همه را در راه حقمجتمع كنند يعنى اين (راهى كه ) راهى است كه از طبيعت شروع مى شود تا ماوراءالطبيعه وتـا آنـجـاكـه مـاهـا نـمـى تـوانـيم الان بفهميم و اگر همه با هم مجتمع بشوند و اين راه رابروند، دستجمعى اين راه را بروند، اين اداره امور دنيا را مى كند و اداره امور آخرت را، هردو.
تاءمين سعادت و پيروزى در گروه اجتماع و توجه به خداست
شما ديديد كه در اين اجتماعاتى كه اخيرا كرديد، همه باهم مجتمع شديد، اينكه واقع رمزبوده است از براى پيروزى شما همان جهت الهيت مساءله بود. يعنى همه اهالى ايران توجهبـه ايـن داشـتـنـد كـه مـا اسـلام را مـى خـواهـيـم . ايـن اعـتـصـام بـهحـبـل الله بـود. اسـلام حـبـل الله اسـت . ايـنـهـمـه بـا هـم يـك راه بروند و آن هم راه خدا،اينپـيـروزى را بـه مـا هـديـه كـرد. پـس آن كـه مـا را درمـقـابـل قـدرت هـاى بـزرگـى كـه در داخـل و خـارج بـود يـعـنـى قـدرت بـزرگـى كه درداخـل و خـارج بود يعنى قدرت بزرگى كه شاه سابق داشت و دنبالش هم ،همه قدرت هاىممالك ديگر بى استثناءاست تقريبا، تقريبا تمام ممالك عربى با او موافق بودند، ابرقـدرت هـا هم همه شان ، خودش ذى قدرت ، داراى قدرت شيطانى بود، همه قدرت هايى همكـه در عـالم بود يعنى اينهايى كه توانست مربوط باشد به طرف هاى ما، همه اينها بااو مـوافـق بـودنـد و خـواسـتـنـد نـگـهـش دارنـد،در عـيـنحال نتوانستند نگهش دارند. شما هيچ نداشتيد، اصلا اسلحه اى دست شما نبود،الان چهار تاتـفـنـگ يا چند تفنگ مى بينيد،اينها غنيمتى است كه بعد از شكست دادن آنها به دست شما آمدهاسـت ، قبل از آن دست شما چيزى نبود. عزب بوديد شما و آنها مجهز بودندبه همه جهازاتشيطانى ، همه
چيزداشتند. در عين حالى كه اينها همه چيز داشتند و شما هيچ نداشتيد، مغلوب كرديد آنها را.هـمـه مـى خـواسـتـنـد بـمـانـد او و بعد از رفتن او هم خواستند كه با رژيم باقى باشد وشوراى سلطنتى باشد و نشد، نتوانستند. اين يك قدرت الهى بود، نه قدرت من و شما. اينبـراى هـمـيـن بـود كـه همه اجتماع اعتصام به حق كرده بودند، يعنى به اين اسلام كه بينمـردم و خـداى تـبـارك و تـعـالى مـثـل يـك ريـسمانى است كه تصور شده ، همه معتصم شدهبـودنـد بـه او، هـمه توجه پيدا كرده بودند به اسلام . اين اسباب اين شد كه ما پيروزشديم . حالا هم بايد همين را نگهش داريم . اگر بخواهيد اين مملكت ، اين كشور به سعادتبرسد، پيروزى شما به آخر برسد، بين راه نمانيم يا خداى نخواسته در بين راه ما را ازمـقـصـد بـرگـردانـنـد، اگـر بـخـواهـيـد (كه مى خواهيد البته ) كه كشور ما تا آخر ديگرمـسـتـقـل بـاشـد، شـمـا تا آخر آزاد باشيد و منافع كشور ما دست ديگران نباشد و راه ما راهسـعـادت بـاشـد هـمـيـن مـعـنـايـى كـه اعـتـصـام بـه اسـلام كـهحـبـل الله است و متفرق نشدن از هم ، همه با هم در اسلام مجتمع ، در اين راه مجتمع و تفرقهبـيـنمان نباشد. الان آن اشخاصى كه در بين ملت افتادند و تخم تفرقه دارند مى پاشندبـا قـلم هـايـشـان ، بـا نـطق هايشان ، با اجتماعاتشان ، اينها جنود شيطان هستند و شما كهانـشـاءالله جـنـود الله هـسـتـيـد،حـسـب ايـن امرى كه خداوند تبارك وتعالى فرموده است كه(واعـتـصـمـوا بحبل الله ) و به حسب آن نهى اى كه فرموده كه (لا تفرقوا) همين يكامر و نهى الهى را اگر عمل كنيد تمام سعادت تان تاءمين مى شود و تا حالا هم براى همينبـوده است كه همه شما توجه به خدا داشتيد،همه با ذكر (الله اكبر) جلو رفتيد و همهچيزها را خنثى كرديد.يعنى يكى از امورى كه شد اينكه انصراف پيدا كردند از اينكه شمارا بـكـوبـنـد، نـه ايـنـكه نمى توانستند، همه وسايل بمباران را داشتند كه طياره ها را راهبيندازند همه شهرهاى ايران را بمباران كنند لكن يك رعبى خدا در دلشان خدا!!! القاء كردكه از اين كار منصرف شدند، منحرف شدند، نكردند. اين هم يكى از چيزهايى بود كه خداايـن رعـب را در دل آنـها انداخت و اين رعب را در دلشان انداخت كه وقتى شما جمعيت الله اكبرگـفـتـيـد، هـمـه قـشـرهـايـى كـه مـربـوط بـه او بـود مـربـوط بـه شـمـا شـد. هى از آنهامنفصل شدند به شما متصل شدند. از ارتش ، از ادارى ،از همه اينهايى كه مربوط به اينهابـه خـيـالشـان بـود. هـمـه ايـنـهـا بـراى خـاطـر ايـنكه اين راه ، راه خدا بود و اعتصام بهحبل الله بود همه اينها متصل شدند به شما و اين راه را تا اينجا طى كرديد و از اينجا بهبـعـد هـم بـايـد طـى بـكـنـيـد بـا هـمـيـن جـهـت : ايـن حربه ، حربه بزرگ كه اعتصام بهحـبـل الله و مـتـفـرق نـشـدن اسـت حـفـظ كـنـيـد ايـن وحـدت را، حـفـظ كـنـيـد ايـن اعـتـصـام بـهحبل الله و اسلام را. اسلام همه چيز براى شما هست .
سـعادت دنيا، سعادت آخرت ، همه چيز براى شما اسلام است . و كوشش كنيد كه انشاءاللهايـن قانون اساسى درست تدوين بشود و كوشش كنيد كه اشخاص مؤ من ، صحيح از علماىبزرگ را انتخاب كنيد تا قانون اساسى را آنطورى كه اسلام مى خواهد تدوين كنند، بعدهم خودتان انشاءالله تصويب كنيد و يك مملكت اسلامى آنطورى كه همه خواهيم ، مملكتى كههر جايش برويد بوى اسلام بدهد. خداوند همه تان را تاييد كند،موفق بدارد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
تاريخ : 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيات استراليائى  
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـن پـيـروزى كـه بـراى مـلت مـا حـاصل شد، يك عنايت الهى بود، يك عنايت بزرگى كهمـتـحـول كـرد روحـيـه مـلت مـا را به روحيه اسلام و مسلمين صدر اسلام و اين قدرت ايمان واعـتـقـاد بـه اسـلام بـود كـه پـيـشـرفـتـى را كـه كـسـىاحـتـمـال نـمـى داد نـصـيب ما كرد. ملت ما با دست خالى ، هيچ اسلحه نداشت ، با همان قدرتايـمان در مقابل اسلحه مدرن و قدرت عظيم نظامى ايستادگى كرد و تمام قدرت ها را در همشكست و اين دليل بر اين است كه ملتى اگر قيام كرد، با حفظ قدرت ايمان ، هيچ قدرتىدر مـقـابـل آن نـمى تواند بايستد. تمام قدرت ها و ابر قدرت پشتيبانى از شاه مخلوع مىكـردنـد و گاهى ما را تهديد مى كردند ولكن قدرت اسلام با تاءييد خداوند تعالى موجبشـد كه ما با دست خالى بر قدرت هاى بزرگ غالب شويم و من اميدوارم اين نهضت ايرانالگـويـى بـاشد براى ساير ملت هاى مستضعف و اميد است خداوند دنيا را از دست مستكبرينبـگـيـرد و بـه دسـت مـسـتضعفين بسپارد و من از اينكه شما اظهار محبت كرديد متشكرم . سلامگرم خود را به دوستان شما و مسلمين استراليا تقديم مى كنم و از خداوند تعالى تاءييدهمه را خواهانم .
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
بهترين راه سازندگى ، خدمت صادقانه با در نظر گرفتن رضاى خداست
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن از شـمـا جـوانـهـاى نـيـرومـنـد مؤ من تشكرمى كنم كه آمده ايد و از نزديك با من ملاقات وحضور خودتان را در همه مشكلاتى كه مملكت الان دارد اعلام كرديد. مى دانيد كه امروز مملكتآشفتگى زياد دارد. اينها يك مملكت آشفته اى درست كردند و به جا گذاشتند و رفتند و الانشـمـا وارث يـك مـمـلكت خراب شده تقريبا هستيد و همه ما بايد كوشش كنيم كه حالا كه سدعـظـيـم را شـكـسـتـيـم و پشت سد اينقدر خرابى داريم مى بينيم ، كوشش كنيم در ساختن اينمـمـلكـت . و كـوشـش بـه ايـن اسـت كـه هـر گـروهـى در هـر مـحـلى كـه هـسـتـنـد در هـمـانمـحـل خـوب عـمـل كـنـنـد، مـعـنـايـش ايـن نـيـسـت كـه شـمـا كـه در يـكمحل خاصى خدمت مى كنيد، كوششتان اين باشد كه در جاى ديگرى يك خدمتى بكنيد. كوششبـراى سـاخـتـن ايـن اسـت كـه هـر جـمعيتى آن كار خودش را خوب انجام بدهد، اين كه به اومـحـول شـده است ، آن را خوب انجام بدهد. اگر همه قشرهاى مملكت به اين فكر باشند كهالان مـمـلكـت اسـلامـى اسـت و بـايـد بـه هـمـانـطـورى كـه دسـتـور اسـلام اسـتعـمـل بـكـنـنـد، كـم كـارى كـه بـايد كار بكنند نداشته باشند، انحراف نباشد در كار، باصداقت ، با امانت ، با توجه به خدا عمل بكنند.
شكست ناپذيرى كشورها در سايه تفاهم ميان ملت و دولت
شـمـا ملاحظه كرديد كه در اين انقلاب ، شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت و اين راخداى تبارك و تعالى اين قلب ها را برگرداند والا يك ارتشى كه در طرف ديگرى بود،بـايـد بـه حـسـب آن وضـعـى كـه ارتـش دارد، بـايـد بـر خـلاف مـسـيـرمـقـابـل خـودش بـاشـد، لكـن شـمـا مـلاحـظـه كـرديـد كـهدل هـايتان برگشت به اين طرف و اسباب اين شد كه گروه هاى مختلف پيوستند به ملتو با ملت همقدم شدند، همصدا شدند و اين موجب پيروزى ملت شد، ملتى كه هيچ نداشت و آنطـرف هـمـه چـيـز داشـت . ايـن اراده خـدا بـود كـه مـا را پـيـروز كـرد و مـا بـايـد طـورىعـمـل كـنـيـم كـه ايـن عـنـايـت الهـى مـحفوظ بماند براى ما، امانت داشته باشيم ، توجه بهخـداداشـته باشيم ، براى ملت خدمتگزارباشيم ، همه مان وضعمان تغيير بكند با وضعىكه رژيم هاى طاغوتى دارند. بناى مابر اين باشد كه به مملكتمان خدمت بكنيم ، به ملتخدمت بكنيم . ارتش بايد نگهبان يك ملت باشد و نگهبان كشور
بـاشـد و سـايـر قـواى انـتـظـامـى هـم هـمـيـن طـور، بـايـد طـورىعـمـل بـكـنـنـد كـه مـلت را برادر خود بدانند و ملت هم آنها را برادر خود، آنها پشتيبان ملتبـاشـنـد،ملت پشتيبان آنها. اگر يك مملكتى دولت و ملتش ، ارتش و ملت ، قواى انتظامى وملت از هم شدند، با هم شدند و هر دو احساس كردند كه بايد خدمت به هم بكنند، يك همچوكـشـورى شـكـسـت نخواهد خورد. عمده شكست هايى كه كشورها مى خورند براى پوسيدگىاست كه از باطن خودشان پيدا مى شود، ارتش شان از آنها جدا مى شود، ملت پشت به آنهامـى كـنـد. همين پيروزى كه شما مشاهده كرديد در ايران ،ديديد كه ملت پشت كرده بود بهدستگاه و فرياد مى كرد (نمى خواهيم ) خوب ، ارتش هم از همين ملت بود، ژاندارمرى هماز هـمـيـن ملت بودند ،اينها برادر بودند، مى ديدند كه نمى شود مخالفت كرد، نمى شودتـا آخـر سـركـوبـى كـرد مـلت را، ايـن اسـت كـه پـيـوسـتـنـد بـه مـلت . خـرابـيـهـامال اين است كه يك مملكتى قواى انتظامى اش را جدا كنند از ملت ، ارتشش از ملت جدا باشدبـه طـورى كـه مـلت وقتى كه ارتش را ببيند از آن فرار كند ،ارتش هم در ذهنش اين باشدكـه بـايد سركوبى كند ملت را، ژاندارمرى اش هم همين طور، شهربانى اش هم همين طور،اداراتـش هـم هـمـيـن طـور . وقـتـى بنا شد كه يك كشورى اينطور حالش شدكه ملت عليحدهشـدنـد و دولت بـا هـمـه بساطش هم عليحده ، اين دولت پشتيبان ندارد. ملت بايد پشتيباندولت هـا بـاشـد. دولتـى كـه پـشـتيبان ندارد شكست مى خورد. همه شكست هائى كه از ايندولت هـائى كـه در خـارج شكست مى خوردند و مال خودمان هم ديديم كه رژيم سلطنت اصلابه هم خورد ،براى همين بود كه تفاهم ما بين ملت و رژيم نبود. اگر ملت با رژيم تفاهمداشـتـنـد ايـن مـسـائل پـيـش نـمـى آمـد، الان ، الان شـمـامـشـغـول كـار خـودتـان بـوديـد، مـا هـم مـشـغـول كـارخـودمـان . ايـنمـسـائل روى هـمـين زمينه پيش آمد كه دولتها در مقابل ملت مى ايستادند و جبهه مى گرفتند.ملت هم در مقابل دولت همين طور بود. وقتى اينطور شد نمى تواند دوام داشته باشد. ممكناسـت سرنيزه تا يك مدتى باشد امادوام نمى تواند داشته باشد.اما اگر ملت و دولت هردو بـا هم باشند. ممكن است سر نيزه تا يك مدتى باشد اما دوام نمى تواند داشته باشد.امـا اگـر مـلت و دولت هـر دو بـا هـم باشند، دوست باشند، اينها خودشان را خدمتگزار آنهابـدانـنـد آنها خودشان را پشتيبان اينها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بكنند، يك همچومـلت و دولتى هيچ وقت شكست نخواهد خورد. تا اينطور هستيد كه با ملت هستيد، تا اينطورهستيد كه توجه به خدا داشته باشيد شكست برايتان نيست . بپرهيزيد از اينكه از ملت جدابـشـويـد، شـمـا را بـخـواهند جدا بكنند، ملت هم بايد بپرهيزد از اينكه از شما جدا باشد.وقـتـى ايـن دو قـدرت هـمـراه هـم شـدنـد، هيچ قدرتى نمى تواند اينها را شكست بدهد. همهقـدرت هـاى خارجى ، همه قدرت ها تقريبا، يعنى اينهايى كه تماس داشتند، خوب بعضىتماسى نداشتند، چه ابرقدرت ها و چه قدرت هايى كه با اين ممالك ما تماس داشتند همهكوشش كردند كه محمدرضا بماند،همه كوشش شان اين بود كه بماند (اگر همه نگوييميـك اكـثـريـتى كه يكى ، دو تا از آن مى شود گفت مستثنى بود كه آن هم كارى نداشت ) درعـيـن حـال چون ملت يك مطلبى را نمى خواست ، نشد. وقتى ملت نخواست ، قواى انتظامى هموفادار ديگر نمى توانند باشند، به يك نفرنمى شود كه قواى انتظامى كه از همين مردماست ، پسرش توى اين مردم است ، برادرش توى اين مردم است ، عيالش تو اين مردم است ،براى خاطر يك نفر از همه چيز خودش دست بردارد.
يـك وقـت ايـن است كه خدا و اسلام است ، انسان مى تواند از خودش بگذرد براى خاطر خدا،بـراى خـاطـر اسـلام ، بـراى خـاطـر عـقـيده ،يك وقت اين حرف ها نيست ، يك رژيمى است كهطـاغوتى است ، معنا ندارد كه انسان براى خاط يك نفر ديگر از خودش ‍ بگذرد. از اين جهتچـون پـشـتـيـبـان نـداشـت ، ايـن وقـتـى كـه مـلت بـا دست خالى فشار آورد شماها هم به اوپـيـوسـتـيـد، همه قواى انتظامى هى رو آوردند به اين طرف و او هم وقتى ديد كه از باطنپـوسـيـده اسـت مساءله ، نتوانست كارى بكند، ديگران هم نتوانستند. كوشش ‍ كنيد كه قواىشـمـا بـا مـلت يكى باشد، با ملت تفاهم داشته باشد. انشاءالله خداوند همه شما را حفظكند و همه شمارا از لشكر امام زمان سلام الله عليه قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
تاريخ : 26/4/58
بـــيـــانـــات امـام خـمـيـنـى در جـمـع اعـضـاى انـجـمـن اسلامى كاركنان وزارت بهدارى وبهزيستى
تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر است
بسم الله الرحمن الرحيم
ايـن آيـه كـه خـوانـده مـى شـود از آيـاتـى اسـت كـه در بـيـان آن مـى شـودمـفـصـل صـحـبـت كـرد، لكـن مـن يـك نـكته را عرض مى كنم و مى گذرم . خداوند فرموده است:(لقـد مـن الله عـلى المـومـنـين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب و الحكمه ) خداوند به مومنين منت گذاشته كه از خودشان كسى را فرستادكـه آيـات الهـى را بر آنها تلاوت كند. تلاوت آيات براى تزكيه و تعليم كتاب وحكمتاسـت . تـزكـيه را مقدم ذكر فرموده است ، معلوم مى شود تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتراسـت . هـمـيـن طور هم هست . اگر افراد يك ملت تزكيه و تربيت شده باشند،آن ملت پيشرواسـت . اگـر سـران قـوم ، آنـهـائى كه كشور را اداره مى كردند نفس شان تزكيه وتربيتشده بود،نه آن گرفتارى ها براى ملت پيش مى آمد و نه براى خودشان . منشاء تمام اينگـرفـتـارى ها در همه جا اين است كه آنهائى كه عهده دار امور ملت هستند تزكيه نشده اند.يك نفر آدمى كه تزكيه نشده اگر بر يك ملت سلطه پيدا كند اينهمه گرفتارى هائى راكـه در طـول پـنجاه و پنج سال براى ملت ما پيش آمد بوجود مى آورد. كسى كه بر ملتىسـلطـه و حـكـومت دارد اگر يك نفر عدالت پرور باشد دستگاه او عدالت پرور خواهد شد،قـشـرهـائى كـه به او مربوطند قهرا به عدالت گرايش پيدا مى كنند، تمام اداراتى كهتـابع آن مملكت و آن حكومت است خواه ناخواه به عدالت گرايش پيدا مى كند. اگر همه ملتتزكيه بشوند همين دنيا بهشت آنهاست و تمام گرفتارى ها از بين مى رود.
مفاسد و مصالح از حكومت ها و سران آن سرچشمه مى گيرد
از طـرف ديـگـر چـون اشخاصى در رژيم طاغوتى بر مردم حكومت كردند اشخاص تزكيهشده اى نبودند و شخص اول مملكت اخلاق و عقايد و اعمالش تزكيه نشده بود، مملكت را بههـلاكـت كشاندند. رضاخان خودش سرچشمه تمام مفاسد بود. در پاريس كه بوديم يك نفرآمـد پـيـش مـن و از كـسـى نـقـل كـرد كـه او گـفـتـه اگر در ايران پنج نفر فاسد بشوداينمـحـمـدرضـا روى هـر پـنـج نـفـر انـگـشت مى گذارد و به طرف خودش جلبشان مى كند. آناشـخـاصـى كـه پـاك نـيـسـتـنـد و بـا تزكيه شده ها سر و كار ندارند، نمى روند سراغاشخاص امين . آدمى كه خودش امين نيست مى رود سراغ اشخاصى كه نظير خودش باشند.
ولهـذا مـفـاسـد و مـصـالح از حـكـومـت هـا سـرچـشـمـه مـى گـيـرد. حـكـومـتعـدل تمام مصالح كشور را تاءمين مى كند و حكومت ظلم تمام بدبختى ها را براى يك ملتىايجاد مى كند.
دامن مادران مى تواند مبداء خير يا مبداءشر باشد
لذا در آيـه شـريـفـه تزيكه مقدم است . انبيا آمده اند كه انسان بسازند، انبيا ماءمورند كهافـرادى را كـه بـشر هستند و با حيوانات فرق ندارند، اينها را انسان كنند، تزكيه كنند.شغل انبياهمين است ، بايد شغل مادرها هم همين باشد نسبت به بچه هائى كه در دامنشان است، و بـا اعـمـالشان آنها را تزكيه كنند. در دامن مادر، بچه ها بهتر تربيت مى شوند تا درپـيـش اسـتـادان . عـلاقـه اى كـه بـچـه بـه مـادر دارد به هيچ كس ‍ ندارد و آن چيزى كه دربـچـگـى از مادر مى شنود در قلبش نقش مى بندد و تا آخر همراهش است .مادرها بايد توجهبـه ايـن مـعـنـى كـنـنـد كـه بـچه ها را خوب تربيت كنند،پاك تربيت كنند، دامن هايشان يكمـدرسـه عـلمـى و ايـمانى باشد، و اين يك مطلب بسيار بزرگى است كه از مادرها ساختهاسـت و از كـسـى ديـگـر سـاخـتـه نـيست . آنقدرى كه بچه از مادر چيز مى شنود از پدرنمىشـنـود، آنـقـدرى كـه اخـلاق مـادر در بـچـه كـوچـك نـورس تـاءثـيـر دارد و بـه اومـنـتـقـل مـى شـود از ديـگـران عـمـلى نـيـست . مادرها مبداء خيرات هستند و اگر خداى نخواستهمـادرانـى بـاشـند كه بچه ها را بد تربيت كنند مبداء شرند. يك مادر ممكن است يك بچه راخـوب تـربـيـت كـنـد و آن بچه يك امت را نجات بدهد، و ممكن است بد تربيت كند و آن بچهمـوجب هلاكت يك امت بشود. مع الوصف در طول اين سلطنت ، اينها كوشش ‍ كردند كه مادران رااز بچه ها جدا كنند به مادرها تزريق كردند كه بچه دارى چيزى نيست ، شما توى اداراتبـيـائيـد. و ايـنها بچه هاى معصوم را جدا كردند از دامن مادران و بردند در پرورشگاه ها وجـاهـاى ديـگـر، و اشـخـاص اجنبى و غير رحيم آنها را به تربيت فاسد تربيت مى كردند.بـچه اى كه از مادرش جدا شد پيش هر كه باشد عقده پيدا مى كند، عقده كه پيدا كرد مبداءبـسـيارى از مفاسد مى شود. بسيارى از قتل هائى كه واقع مى شود از روى همين عقده هائىاست كه پيدا شود، و بسيارى از عقده ها از اين پيدا مى شود. در همين كارى كه بايد معلم ودانـشـگاه ها بكنند، از دامن مادر شروع مى شود تا برسد به مدارس و به دانشگاه ها و بهجاهاى ديگر. اگر از دامن مادر اين تربيت خوب شروع شد و مادر بچه را خوب تربيت كردو بـه دبـسـتـان تـحـويـل داد، دبـسـتـان هـم خـوب تـربـيـت كـرد و بـه دبـيـرسـتـانتـحـويـل داد آنـجـا هـم هـمـيـن طـور، تـا دانشگاه يا مدارس علمى ديگر، آنها هم خوب تربيتكـردند، يك وقت در يك برهه از زمان مى بينيد كه جوانها همه خوب از كار در آمده اند و يكمملكت را به طرف خوبى مى كشانند.
تمام مبارزه رژيم شاه با تزكيه و رشد انسانى جوان ها بود
رژيـم خـائن سـابـق جـديـت كـرد كـه بـا هـمـه جهات و همه قدرت با تزكيه مبارزه بكند ونگذارند جوان هاى ما صحيح بار بيايند. مى گويند در تهران در آن زمان شراب فروشىها از كتاب فروشى ها بيشتر بوده و حالا انشاءالله ديگر نيست . مى دانيد كه چقدر مراكزفساد درست كرده اند،مراكزى را كه بايد آموزشى باشد به
فـسـاد كـشـيـدند مثل سينما، مثل راديو و مطبوعات . با تمام قوا كوشيدند كه نگذارند رشدانـسـانـى پـيـدا شـود. بـايـد ايـن تـربـيـت هـاى طـاغـوتـى در جـوانـهـاى مـا و در ايـننسل به تربيت هاى انسانى و اسلامى متحول شود و اميد است كه از دامن مادرها شروع بشودو به دانشگاه و بالاتر ختم بشود. سعادت يك ملت به اين است كه سران آن ملت و كسانىكـه مـقـدرات آن ملت به دستشان است تزكيه شده باشند. خداوند همه شما را به راه راستهدايت كند و همه ما را خدمتگزار به اسلام و مسلمين قرار بدهد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
تاريخ : 27/4/58
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان پاسيار دانشگاه پليس  
ترسيم چهره كريه قواى انتظامى طاغوت و توصيف قواى انتظامى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن در ايـن وقـت كـم و اتـاق گـرم و فـشـرده از آقـايـان دو، سه كلمه راجع به وظيفه شماآقـايـان كـه مـى خـواهـيـد پـليـس انـشـاءالله بـاشـيـد و پـاسـدار و پـاسـيـار وامـثـال ذلك بـايـد عـرض كـنـم پـليـس در رژيـم هـاى طـاغـوتـىمـثـل سـايـر قواى انتظاميه از قبيل ژاندارمرى و ارتش در نظر ملت ، ملت كه در تحت سلطهطـاغـوت بـودنـد، پـليـس يـك مـعنايى پيش ملت داشت كه آن معنا اين بود كه مردم از پليسفـرار كـنـنـد و پـليـس هـم هجوم ببرد. نه فقط پليس ، قواى انتظاميه هم كه در اين دولتهـايـى كـه مـا ديـديـم بـوده اسـت ايـنـهـا بـراى سـركـوبـى خـود مـلت ، درمـقـابـل ديـگـران نـبـوده انـد، تـربـيـت نـشـده بـودنـد كـه درمـقـابـل ديگران باشند. ما شاهدبوديم كه در زمان رضاخان اين قواى انتظاميه ، سرانشانهمه سركوب مى كردند ملت را. آن روزى كه قواى خارجى ، متفقين هجوم آوردند به ايران ،هـمـيـن قـواى انـتـظـامـيـه ، سـرانشان در تهران همچوكه سر حد اينها هجوم آوردند، اينها ازتـهـران فـرار كـردند. اين را ما شاهد بوديم كه چمدان هاشان را بستند و از تهران فراركـردند، مى گفتند طرف اصفهان مى روند، حالا از آنجا كجا مى روند را من نمى دانم ، و درمـقـابـل آنـهـايـى كـه هجوم كردند، مهاجمين ، آنوقت گفتند كه سه ساعت مقاومت كردند و بعدگـفـتـنـد كـه وقـتـى رضـاخان از يكى از صاحب منصبان پرسيده است كه آخر 3 ساعت چرا؟گفته است اين را به شما گفته اند 3 ساعت ، ساعتى در كار نبود، آنها از آن طرف آمدند مااز آن طـرف فـرار كـرديـم . مـقـابـله ارتـش ‍ در مـقـابـل خـارجـى ايـنـطـور بـود، و درمـقـابـل مـلت خودش سركوبى مى كرد، هر طور تعدى را مى خواست مى كرد و سران ارتشكه آنطور با مردم رفتار كردند به مجرد اينكه اطلاع پيدا كردند از اينكه آمدند اينها بهسـرحـد، بـدون ايـنـكه باز واردبشوند، اينها از تهران فرار كردند و سربازخانه ها همبـه هـم خـورد كـه مـن خـودم تـهـران بـودم آنـوقت ، مى ديدم كه اين سربازها ويلان توىخـيـابـان هـا دارند مى روند. براى اين بود كه قواى انتظاميه را طاغوت در خدمت خودش مىخـواسـت بـاشـد، نـه در خـدمـت مـلت ، نه در خدمت كشور. نه شهربانى را آنطور كه بايدبـاشـد آنـهـا تربيت مى كردند و نه ژاندارمرى را و نه ارتش را . اينها همه يكجا در خدمتخـود آنـهـا بـودنـد. شـخص ، كسى كه خودش را شاه مى دانست بوده ،ملت اصلا مطرح نبودپـيـشـشـان ، مـگـر بـراى دوشيدنشان ، مگر براى استفاده شان هر طورى كه مى توانستندولهذا ملت از همه قواى انتظامى فرار مى كردند و متنفر بودند، قواى انتظامى هم ملت را ازخودش نمى دانست بلكه
يـك بـرده اى مـى دانـسـت كـه از او بـايـد اسـتـفـاده بـكـنـد. ايـن اسـاس حـكـومت طاغوتى راتشكيل مى داد كه نسبت به ملت آنطور كوبنده و نسبت به خارج آنطور فرار.
خـود ايـنـهـا هـم هـمـيـن طـور بـودنـد، خـود رضـاخـان و پـسـرش هـم هـمـيـن طـور بـودند، درمـقـابـل مـلت ايـنـهـا اظـهـار قدرت آنطور كه مى ديديد ميكردند لكن خود من در عكسى كه درروزنامه انداخته بودند كه باز هم هر وقت من فكر مى كنم تاثرم هست كه وقتى كه رفتهبـود مـحـمدرضا در امريكا، زمانى بود كه جانسون رئيس جمهورى بود، عكسى كه انداختهبـودنـد مـن ديـدم كـه جـانـسـون ايـسـتـاده بود و در سر جاى خودش ايستاده بود و عينكش راايـنـطـور دسـت گـرفته بود و چپ به جاى ديگر نگاه مى كرد، حتى تو روى او نگاه نمىكـرد و ايـن مـثـل يـك آدم بـنـده اى در مـقـابـل او ايـسـتـاده بـود. درمقابل آنها اينطور بودند، وقتى پايشان را مى گذاشتند توى مملكت بامردم اينطور رفتارمى كردند. اين برنامه همه اشخاصى است كه به ملت خيانت مى كنند. همه حكومت هايى كهخـيـانـت به ملت مى كنند از ملت مى ترسند. چون از ملت مى ترسند قواى انتظاميه را، همهرا، در خـدمـت خـودشـان بـراى مـقـابله با ملت استخدم مى كنند، تربيت هاشان هم همين طورهابوده . اين درست عكس آن معنايى است كه از اين قواى انتظاميه انتظار مى رفت و درست عكسآن معنائى است كه قواى انتظاميه اسلام داشته است . قواى انتظامى اسلام براى سركوبىخـود مـلت نـبـوده اسـت ، بـا مـلت رفـيـق و دوسـت و خـدمـتـگـزار،درمـقـابـل خارجى كوبنده و مهاجم . همين دسته بى ساز و برگ قواى اسلامى در صدر اسلامكه هر چند نفرشان يك اسب و يك شتر داشتند، هر چند تاشان يك شمشير داشتند و زندگىسـربـازى شان اينطور بود از باب اينكه اتكايشان به ملت بود و به خدا، همين عده كمبـه دو امـپـراطـورى بزرگ آنوقت كه همه دنيا تقريبا تحت سلطه آنها بودند اينها غلبهكـرده انـد بـا هـمـين دست خالى لكن قدرت ايمان ، با نداشتن ساز و برگ صحيح جنگى ومجهز بودن قواى ايران و روم با همه قوايى كه داشته اند لكن اينها قدرت ايمان داشتندآنـهـا نـداشـتـنـد. آنـهـا را در يـكـى ازجـنـگ هـا كـه جـنـگسلاسل (يك همچو چيزى ) به آن مى گويند اين سربازهايى كه اينها مى خواستند به جنگبـيـاورنـد ،از طـرف ايـران مـيـخـواستند به جنگ بياورند اينها را با ريسمان و با زنجيربـسـتـه بـودنـد كـه فـرار نـكـنـنـد. يـك هـمـچـو روحـيـه اىدرمـقـابـل خـارج داشتند، در مقابل مردم سختگيرى داشتند،روحيه شان اينجور بود كه وقتىخـواسـتند به جنگ ببرند پانصد هزارتا، پانصدتاشان ،هزارتاشان با يك زنجيرهايىمـى بـسـتـنـد كه اينها فرار نكنند و به جنگ بروند. معلوم است يك همچو لشكر با سلسلهنـمـى تـواند جنگ بكند، مثل همين لشكرهاى ما و زمان متفقين مى شود اسلام وضعش در حكومت ،وضعش در قواى انتظامى ، وضعش ‍ در شرطه كه به اصطلاح آنهاانتظامى هست درست عكسايـن وضـعـى اسـت كـه حـكـومـت هـاى طـاغـوتـى دارنـد. شـرطـه با مردم دوست ، رفيق يعنىشهربانى با مردم دوست ، رفيق ، خدمتگزار، مردم با او دوست ، پشتيبان . ارتش و لشكرىآنوقت بامردم دوست و رفيق ، پشتيبان مردم ،مردم پشتيبان آنها. يك همچو روحيه اى كه نسبتبـه خـودشـان آنـطـور بـاشـنـد و نـسـبـت بـه خـارج قـوى بـاشـنـد و (اشـداءعلى الكفاررحـمـاءبـيـنـهـم ) كـه قـرآن اسـت ،وصـف ايـنـهـاست ،وصف مومن هايى است كه ارتش اسلامهستند،عكس آنى كه طاغوت ها دارند. در قرآن وصف
آنها راعكس اينها مى گويد. مى گويد (نسبت مى فرمايد) نسبت به كفار اشداء هستند و قوى، نـسـبت به خودشان رحيم و مهربان و دوست ، نه ارتش و ژاندارمرى و شهربانى از مردمتـرسى دارد كه مبادا يك وقتى چه بشود،نه مردم از ارتش ترس دارند، همه دوست و رفيقو همه همين طورى كه حالا مى بينيد شما اينجا آمديد، نه ما از شما مى ترسيم كه شما هجمهكنيد به ما،ما را چه بكنيد، نه شما از ما چيزى داريد. ما رفيق و دوست و هر دو رحماءبينهم .ايـن دسـتور قرآن است . قواى انتظامى براى انتظام يك كشور است ، براى حفظ مردم است ،بـراى حـفـظ مال و جان مرم است ، نه براى ارعاب مردم ، نه براى ترساندن و عرض كنمچاپيدن مردم . شما الان در جمهورى اسلام واقع هستيد، طاغوت رفت ، جايش نمى آيد ديگر.
توصيه به مردمى بودن و ايجاد تحولى همه جانبه
شـمـا الان در يـك جـمـهـورى اسـلامـى واقـع هـسـتيد كه بايد خودتان اسلامى باشيد يعنىهمانطورى كه شرطه زمان حضرت امير سلام الله عليه با مردم بوده است شما هم با مردمبـاشـيـد. هـمـانـطـورى كـه قـواى انتظاميه در خدمت مردم بوده است و مردم با آغوش باز مىپـذيـرفتند،دوست داشتند آنها را شما هم بايد عملى بكنيد كه مردم با شما آنطور باشند.عمل شما، عمل طاغوتى ديگر نباشد. خيال نكنيد كه ما قدرتمنديم و مردم چه ، قدرت وقتىداريـد كه ملت دنبال شما باشد. شما ديديد در اين قضيه ،عبرت مى گيريد از اين قضيهكـه وقـتـى مـلت يـك چيزى را اراده بكند و همه با هم ، مصمم ، ملت يك كارى را بخواهد هيچقـوه اى نـمـى تـوانـد جـلويـش بـايـسـتـد. هـمـه قـوا شـكـسـت خـوردنـد درمـقـابـل ملت و آن چيزى كه مهم است آرامش روحى انسان است . آنى كه سعادت انسان است ايناست كه آرامش داشته باشد در اينجا يا انشاءالله آنجا. الان شما آرامش داريد از باب اينكهنمى خواهيد به مردم تحميل بشويد تا اينكه در وجدانتان ناراحت باشيد.

next page

fehrest page

back page