|
|
|
|
|
|
روضه و مصيبت سيدالشهدا، مايه حفظ مكتب اسلام روضـه سـيـدالشـهـدا بـراى حـفـظ مـكتب سيدالشهداست . آن كسانى كه مى گويند روضهسيدالشهدا را نخوانيد، اصلا نمى فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمى دانند يعنى چه ،نـمـى دانـنـد ايـن گـريـه هـا و ايـن روضـه هـا حـفظ كرده اين مكتب را. الان هزار و چهار صدسـال است كه با اين منبرها با اين روضه ها و با اين مصيبت ها و با اين سينه زنى ها ما راحـفـظ كـرده اند، تا حالا آورده اسلام را. اين عده از جوانهايى كه اينطور نيست كه سوء نيتداشـتـه بـاشند، خيال مى كنند ما حالا بايد حرف روز بزنيم . حرف سيدالشهدا حرف روزاسـت ، هـمـيـشـه حـرف روز اسـت ، اصـلا حـرف روز را سيدالشهدا آورده است دست ماها داده وسـيـدالشـهـدا را ايـن گـريـه هـا حـفـظ كـرده اسـت مـكـتـبـش را، ايـن مـصـيـبـت هـا و داد وقال حفظ كرده اين سينه زنى ها و اين دستجات و عرض مى كنم اينها حفظ كرده . اگر فقطمـقـدسـى بـود و تـوى اطـاق و توى خانه مى نشست براى خودش و هى زيارت عاشورا مىخـوانـد و تـسـبـيـح مـى گـردانـد، نـمـانـده بـود چـيزى . هياهو مى خواهد، هر مكتبى هياهو مىخواهد،بايد پـايش سينه بزنند، هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تاپـايـش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمى شود. اينها اشتباه مى كنند،بچه اند اينها،نـمـى دانند كه اين نقش روحانيت واين نقش اهل منبر چه هست در اسلام ، خودتان هم شايد خيلىنـدانـيـد. ايـن نقش يك نقشى است كه اسلام را هميشه زنده نگه داشته ، آن گلى است كه هىآب بـه آن مـى دهند زنده نگه داشته ،اين گريه هازنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را،اينذكر مصيبت ها زنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را . ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمانمـى رود، عـلم بـپـا كنيم ، نوحه خوانى كنيم ،گريه كنيم ، فرياد كنيم . ديگران مى كنند،ديـگـران فـريـادزنـنـد وقتى يكى از آنها كشته بشود، فرض كنيد كه از يك حزبى يكىكـشـتـه بـشود ميتينگ ها مى دهند، فريادها مى كنند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياءمـكـتـب سـيـدالشـهـدا وايـنـهـا مـلتـفـت نـيـسـتـنـد، تـوجـه نـدارنـد بـهمـسـائل ، هـمين گريه ها نگه داشته اين مكتب را تا اينجا و همين نوحه سرايى ها، همين هاستكـه مـا را زنده نگه داشته ، همين هاست كه اين نهضت راپيش برده ، اگر سيدالشهدا نبود،ايـن نـهـضـت هـم پـيـش نـمـى بـرد، سـيـدالشـهـدا هـمـه جـا هـسـت(كل ارض كربلا) همه جا محضر سيدالشهداست ، همه منبرها محضر سيدالشهدا است ،همهمحراب از سيدالشهداست اگر سيدالشهدا نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسىكـرده بـودند،اگر نسيان شده بود، يك رژيم طاغوتى در خارج منعكس شده بود. معاويه ويزيد، يك رژيم اسلامى را رژيم طاغوتى داشتند معرفى مى كردند،اگر سيدالشهدا نبودايـن رژيم طاغوتى را اينها تقويت مى كردند، به جاهليت بر مى گرداندند،اگر حالا من وتـو هـم مـسـلم بوديم مسلم طاغوتى بوديم ، نه مسلم امام حسينى . امام حسين نجات داد اسلامرا، ما براى يك آدمى كه نجات داده اسلام را و رفته كشته شده هى سكوت كنيم ؟ ما هر روزبايد گريه كنيم ، ما هر روز بايد منبر برويم براى حفظ اين مكتب ، براى حفظ اين نهضتهـا، ايـن نـهـضـت هـا مـرهـون امـام حـسـين سلام الله عليه هست . نمى فهمند اينها، بچه اينها،سـوءنيت ندارند، بله خوب ، ممكن است بعضى از آنها هم سوءنيت داشته باشند، بعضى هاهم روى نقشه كار مى كنند همانطورى كه زمان رضاخان ، منتهااو يك قدرى روى نفهمى كرد،بعدها روى فهميدگى ، جلوى منبرها را همه را گرفت ، نگذاشت كسى منبر برود، محراب هارا هـم هـمـه را يـك جور ديگرى گرفت ، يك مجلس روضه اى نداشتند. در همه قم ، آنقدرىكـه مـن ،آنـوقـت هـا بـود، مـى گـفـتـنـد يـك مـجـلس آقـاى صـدوقـى بـود كـهقـبل از اذان شايد،يا قبل از آقتاب تمام مى شد. شب بود...اين يك مطلبى بود، نه اين استكـه مـن بـاب اتـفـاق رضـاخـان آمـد مـنـبـرهـا را نـگـذاشت و محراب ها را جلويش را گرفت وروحـانـيـون را مـتـحـدالشـكـل كـرد. نـخـيـر،ايـن مـسـاءله نـقشه بود، نقشه اينكه اين قوه رابـكـوبـنـد،ايـن قـوه مـحـراب مـنـبـر كـه از آن مـى آيـد يـكـدفـعـه يـك مـلت راهول بدهد به يك طرف و يك همچو سلطنت را از بين ببرد. اين رااز بين ببرند اين قدرت رااز دسـت مـا بـگيرند. نمى دانند اين قشرهاى سياسى كه چه خدمتى اين منبر،اين محراب بهاين كشور كرده . ايـنـهـا اگـر چـنانچه ملى هستند ما كار نداريم كه آيا به خدا هم كار دارند يا نه اگر ملىهـسـتـنـد،اگـر كـشورشان را مى گويند مى خواهيم اگر ملت را مى گويند كه ما مى خواهيم،اينها بايد دامن بزنند به اين روضه خوانى ها براى ايـنـكـه ايـن روضـه خـوانـى هـا اين ملت شما را حفظ كرده ،اين روضه خوانى ها و مصيبت وگريه است كه كشور شما را حفظ كرده . بله ، اگر چنانچه يك مردمى هستند كه روى هماننـقـشـه اى كـه طـرح شـده اسـت كـه بـايـد قـدرت اسـلام گرفته بشود و قدرت روحانىگـرفـتـه بـشـود و قدرت خطيب گرفته بشود تا راه باز بشود براى آنهائى كه بايداسـتـفـاده كـنـنـد و اسـتـفاده كردند،آنها يك مردم ديگرى هستند كه با آنها نمى توانيم حرفبزنيم اما ساير مردم ، اينهايى كه مسجد مى آيند، منبر را گوش مى كنند ،مطالب را گوشمى كنند، همچو كه به روضه مى رسند، رد مى شوند روند، اين از باب اين است كه ملتفتنـيـستند چه هست . آن روضه است كه اين محراب ،كه اين منبر را حفظ كرده ، اگر آن روضهنبود،اين منبر هم نبود،اين مطالب هم نبود، آن حفظ كرده . مابايد به شهيدمان گريه كنيم ،فرياد كنيم ، مردم را بيدار كنيم . البته يك مطلبى هم كه بين همه ما بايد باشد اين استكه اين نكته را به مردم بفهمانيم همه اش قضيه اين نيست كه ما مى خواهيم ثواب ببريم ،قـضـيـه ايـن اسـت كـه مـا مى خواهيم پيشرفت كنيم . سيدالشهدا هم كه كشته شد، نه اينكهرفـتـنـد يـك ثـوابـى ببرند، ثواب براى او خيلى مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب رانـجـاتـش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد اسلام را زنده كند. شما هم كه داريد نوحه خوانىمى كنيد، حرف مى زنيد، خطبه خوانيد، نوحه مى خوانيد، مردم را به گريه وادار مى كنيد،مـردم هـم كـه گـريـه مى كنند، همه روى اين مقصد باشد كه اين اسلام را ما خواهيم با همينهياهو حفظش كنيم . با اين هياهو، با اين گريه ، با اين نوحه خوانى ، با اين شعر خوانى، بـا ايـن نـثر خوانى ما مى خواهيم اين مكتب را حفظ كنيم چنانچه تا حالا هم حفظ شده . بايداين نكته را هم به مردم گفته بشود، تذكر داده بشود كه آقا قضيه روضه خوانى قضيهاين نيست كه من يك چيزى بگويم و يكى هم گريه كند، قضيه اين است كه با گريه حفظشـده اسـت ايـن ، بـا گـريـه ايـن حـفظ شده ، حتى تباكى هم ثواب دارد، خوب تباكى چراثـواب دارد ؟ بـراى ايـنـكـه تـبـاكـى كمك مى كند به اين مكتب ، كمك به مكتب مى كند. اينهااشتباه است كه اينهايك طرف قضيه را مى بينند يك طرف قضيه را نمى بينند و مع الاسف ماهميشه ، يعنى اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدن ها،هميشه مبتلا بوده . اينكه درروايت است كه اسلام غريب است ، از اول غريب بوده و الان هم غريب است ، براى اينكه غريبآن است كه نمى شناسند او را، در يك جامعه اى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلامرا، هـيـچ وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان ، هميشه يك ورقرا گـرفـتـه انـد، آن ورق ديگر را حذفش كرده يا مخالفت با آن كرده اند. يك مدت زيادىگـرفـتـار عـرفـا مـا بـوديـم ، اسـلام گـرفـتـار عـرفـا بود. آنها خدمتشان خوب بود اماگرفتارى براى اين بود كه همه چيز بر مى گردانند به آن طرف ، هر چه دستشان ، هرآيـه اى دسـتـشـان مـى آمـد مـى رفـت آن طـرف ، مـثـل تفسير ملا عبدالرزاق ، خوب بسيار مرددانـشـمـنـد بسيار مرد با فضيلتى اما همه قرآن را برگدانده به آن طرف كانه قرآن باايـن كـارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همه معنويات رابـر مـى گـردانـنـد بـه اين طرف ،اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلام آمده براىاينكه اسلام هم طريقه اش مثل هيتلر كه او آمد كه دنيا گيرى كند و كشورگشائى كند،اسلامهم آمده كشورگشائى كند. هر چه مربوط به عرض مى كنم زندگى است و هر چه مربوط به طبيعت است و هر چه ، اينها را گرفته اند، هر چهمعنويات است برگردانده اند به اين طرف . بعضى از تفسيرها،بعضى از اشخاصى كهمـى خـواهـنـد اظـهـار فـضـيـلت مـثـلا بـكـنـنـد، مـلاحـظـه كـنـيـد هـمـهمسائل را برگردانده اند به اين آب و خاك ، همه چيز را فداى حيوانيت كرده اند. عرفا همهچـيـز را فداى انسانيت كرده اند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كرده اند. اسلام همه چيزاسـت آقـا ،اسـلام آمـده انـسان درست كند و انسان همه چيز است ، همه عالم است انسان . آن كهمـربى انسان است بايد همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا بهآن بـاشـد تـا بـتـوانـد ايـن انـسـان را بـه آن مدارجى كه دارد برساند، اسلام را به همهجهاتش بشناسد. يكى مى آيد چهار تا از جنگ هاى اسلام را بررسى مى كند، بعد مى شوداسلام شناس . خوب تو جنگ شناسى ، از اسلام بگو، من اين ورقش را مى شناسم . فقيه حقنـدارد بگويد كه من اسلام شناسم ، فقيه بايد بگويد من فقه شناسم ، من فقه اسلام رامـى شناسم ، آن كه از همه بهتر مى داند همان است كه فقه اسلام را مى داند. فيلسوف حقنـدارد بـگـويـد مـن اسـلام شناسم ، اين بگويد من يك قسمى از مثلا معقولات اسلام را ادراككـردم . آن هـم كـه حـكـومت اسلامى را بررسى كرده و اطلاع پيدا كرده كه وضع حكومت چهبـوده او حـق نـدارد بـگـويـد مـن اسـلام شناسم ، بگو من حكومت اسلام شناسم . ادعاى اسلامشـنـاسـى جـز بـراى آن كـه هـمـه جهات اسلام را بداند چه جورى است و همه مراتب معنويتاسـلام و مـاديـت اسلام را بداند، او مى تواند بگويد من اسلام شناسم . على ابن ابيطالباسـلام شـنـاس بـود، در عـمـلش هـم آنـطور بود كه عملش هم اعجاز است ، يك معجزه اى بودولهذا مى بينيد كه فقها حضرت امير را از خودشان مى دانند، خطبا هم از خودشان مى دانند،پـهـلوان هـا هـم از خـودشان مى دانند، زورخانه كارها هم از خودشان . زورخانه كارها وقتىايـنـجـا مى آيند، همه دم از على است ، شما هم همين طور. يك موجود اعجوبه اى بوده است كههـمـه كـس او را از خـودش مى دانسته ، از همه بوده و از هيچ كدام نبوده ، از همه بوده براىاينكه هر كدام يك جهت على را توجه به آن داشته ، آن كه خوب توجه دارد، از اين جهت ، ازآن جـهـتـش از شـمـا هم بوده ، از اين جهتش از يك دسته ديگر بوده ، نبوده از باب اينكه يكجهت نبوده ، همه چيز بوده ، كيست كه همه چيز باشد. پيروزى نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد حـالا طـولانى شد صحبت و اسباب زحمت آقايان ، لكن ما حالا بايد بگوئيم چه بكنيم . الانمـا گـرفـتـار هـسـتـيـم بـه يك گرفتارى هاى زيادى يعنى حالا گرفتارى ما بيشتر از آنگـرفتارى است كه قبل از پيروزى بود. قبل از پيروزى يك گرفتارى بود و آن است كهدو تـا قـدرت ، يـكـى بـا هـيچ و يكى با همه چيز رو به هم رفته بودند يعنى يك قدرتايمان و يك قدرت هاى شيطانى زياد، دعوا بود و مبارزه ديگر طرح چيز ديگرى نبود، همهاز ايـن راه داشـتـنـد مـى رفتند. آن كه با برنامه مى رفت ، مى رفت ، آنهاى ديگرى هم كهبـرنـامـه نـداشتند، كشيده مى شدند. ديگر وقتى يك جامعه اى راه افتاد، آن هم كه نخواهد،قـهـرا كـشـيـده مـى شـود. اگـر الان هـمـه شـمـا يـك فـريـادى بـزنـيـد، چـاره نـداريم ما همفـريـادبـزنـيـم ، وضـع جـامعه و اجتماع اينطورى است . همه اينها كشيده شدند يك طرف .خـوب ، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد اين بود كه اين سد را بشكنند و الحمدلله شكستندو رفتند، آن وقت گرفتارى فقط يك كلمه بود و آن اينكه برويم بشكنيم ، همه الله اكبرمـى گـفـتـند، بچه هاى كوچك هم با اينكه نمى دانستند دارند چه مى گويند، لكن از پدرهايـاد گرفته بودند كه الله اكبر مى گفتند !!! و چيز مى كردند !!! بچه هاى كوچولو همكـه روى دوش پـدر بـودنـد، آنـهـا هـم يـك چـيـزى بـه تـبـع مـى گـفتند، براى اينكه همهداشـتـنـدگـفـتند. حالا آنطور نيست حالا يك مقصد كه مقصد اصلى ماست باقى مانده است و يكجـهـات مـخـتـلفـه و گـرفـتـارى هـاى مـخـتـلف پـيش آمده . آنوقت هيچ صحبت اين نبود كه درسـرحـدات چـه مـى گذرد، هيچ صحبت نبود، صحبت نبود كارخانه ها چه مى كنند، همه با همموافق بودند، كارخانه ها و كارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودندو فرياد مى كردند ما اسلام را مى خواهيم . همين مقدار كه ما فرياد مى كرديم اسلام ، اگرچـه قـلب مـا هـم خـيلى با اسلام آشنا نبود اما همين اظهار ارادت و اظهار اسلاميت و توجه بهمقصد، شما را پيروز كرد. پرهيز از تشتت و كوشش براى انتخاب وكلاى مطلع و معتقد به مكتب حياتبخش اسلام امـروز قـشـرهاى مختلفى توطئه دارند مى بينند و به عبارت اخرى مع الاسف ماها كه آنوقتبـا هـم مـجـتـمـع بـوديـم ، همه با هم بوديم ، الان داريم از باطن مى پوسيم . آنهايى كهشكست خوردند، از باطن دارند رشد مى كنند، آنها دارند، همين امروز بود، كى بود كه كاغذنـوشـته بود، هر روز از اين حرف ها هست كه در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پيداكـرده انـد بـا هم وحدت پيدا كرده اند با هم اجتماع دارند پيدا مى كنند، شايد همين چند روزمـثـلا چـه بـكـنـنـد، ولو حرف است اما خوب ، اشتغال دارند. اينها نتوانند يك مطلبى است امااشـتـغـال دارنـد و اگـر چـنـانـچه كوشش نشود،يك وقت هم مى توانند. فرق ما !!! بين حالاوآنـوقـت ايـن اسـت كـه آنـوقـت همه با هم منسجم مى شديم به هم و كار را انجام مى داديد وداديد، اين انسجام حالا دارد گسسته مى شود، از باطن مى پوسد آنها آنوقت انسجامشان را ازدسـت دادنـد و شـكـسـت خـوردنـد يـعـنـى ارتـش پـشـت كـرد، ژانـدارمرى پشت كرد عرض كنمشهربانى پشت كرد ادارات پشت كردند، كارگرها پشت كردند، كارمندان ، همه پشت كردندبه او و آن انسجامى كه آنوقت بود، همه قواى آنهابا هم منسجم بودند، آن انسجام گسيختهشـده ، از ايـن طرف انسجام بود از آن طرف گسيختگى ، پيش برديد شما. الان عكس است ،الان دارد دسـت هـايـى ، دسـت هـايى توطئه مى كند كه اين قشرهائى كه با هم انسجام پيداكـرده بـودند حلش كنند و همان ها هم دارند انسجام براى خودشان درست مى كنند. آنها دارندبـاهـم روابط پيدا مى كنند، ماها داريم با هم قهر مى كنيم . عاقبت اين امر چه خواهد شد كهدشـمـن مـا دارد بـا هم روابطش را زياد مى كند و ما داريم روابطمان را از دست دهيم ؟ نتيجهشـكست است ، چاره نيست . همان رمزى كه در پيروزى ما بود آنها دارند به دست مى آورند وهـمـان چـيـزى كـه در شـكـسـت آنـهـا بـود بـراى مـا الان داردحاصل مى شود. از سـابـق ايـنـطـور بـود كـه قـبـل از مـاه رمـضـان وقـبل از ماه محرم كه وقت يك نتايج اسلامى بود، در همان رژيم سابق شما اگر توجه كنيدبـه ايـن قـضـايـايـى كه پيش آمده ، ببينيد اينها چه وقتى پيش آمده . يك قصه يك وقت مىبـيـنـيـد درسـت شـد (شـهيد جاويد) آقا،اين منبرى ، آن منبرى ، آن محراب ، آن محراب ، آنمـحـراب ، در سـطـح كـشـور هـمـه حرف ها شهيد جاويد بود، (شهيد جاويد) چه بود كهايـنـقـدر داد بـكـنـيـد؟ بـراى چـه ؟ نزديك محرم مى شد مى ديدند كه اگر اين قوه ها با همبـاشـنـد و يـك وقـت نـكند كه توجه بكنند به گرفتارى هاى خودشان ، توجه بكنند بهآنـكـه گـرفـتـارشـان كـرده ، شـهـيـد جـاويـد را پـيـش مـى آورنـد مـا هـم غـفـلت ازمسائل روز و از مسائل سياسى ، همه به جان هم مى افتاديم ، همين قم تمام وقتش را صرفكرد سر شهيد جاويد، تا تمام شده ، بعد كه تمام شد حالا يك وقت ديگر نزديك مى شود،آقـاى شـمـس آبادى را پيش كشيدند، شايد هم خودشان كشتند تا پيش بياورند، بعد اين هميك خرده اى كم شد شريعتى راپيش كشيدند، هى دامن بزن ، از اين طرف تكفير،از آن طرفتـمـجـيـد، هـر دو طـايـفـه غـافـل از ايـنـكـه كـى دارد كلاه سرشان مى گذارد، هر دو طايفهغـافـل ، هـر دو (بـراى خـدا، براى خدا) يعنى محرابى و منبرى عرض مى كنم چيزى كهاشـكـال مى كرد مى گفت كه براى خدا، دارد دين خدا از دست مى رود، آن جوان و چه مى گفت(نـه بـاز هـم او بـراى خـدا،اين ما را آشنا كرد به اسلام ) هر دو كلاه سرتان رفته وآنـهـا نـتـيـجـه بـردنـد و الان فكر اين هستند همين كه اين صدا را بلند كنند تكليف منبرى ومحرابى اين است كه يك كلمه راجع به اين مسائل حالا صحبت نكنند. الان روز اين مطلب نيست، الان روز ايـن اسـت كـه شـما همه قوايتان را روى هم بگذاريد و آن كه بايد براى مجلسخـبـرگـان تعيين بشود، انتخاب كنيد و مردم را وادار كنيد كه اينها را منتخب كنند.اگر امروزچهار نفر از اين معوج ها بروند در اين مجلس خبرگان ممكن است اين چهار نفر آدم توطئه چىمـطـلع از مـسـائل خـارج ،ايـن ديـگران را هم بسياريشان را تحت تاءثير قرار بدهند. بايدشماها، همه ما، شماها كوشش كنيد به اينكه اشخاصى كه انتخاب شوند اشخاصى باشندمطلع بر اسلام ، اشخاصى باشند دلسوز براى اسلام ، اشخاصى كه معتقدند كه اسلاممى تواند استقلال ما را حفظ كند و اسلام مى تواند آزادى ما را حفظ كند، اسلام مى تواند مارا تـرقـى بـدهد اسلام مى تواند كه اقتصاد ما را حفظ كند، يك اشخاصى معتقد به اسلامكـه قـبـول كـرده باشند اسلام يك مكتب مترقى است و مملكت ما بايد اسلامى بشود. يك همچواشـخـاص اگـر رفـتـنـد و قـانـون اساسى ما را عرض مى كنم مطالعه كردند و بررسىكردند و تنظيم كردند، ما برده ايم . اگر چنانچه از الان غفلت بكنيم ، هى بنشينيم و طرحبـدهـيـم ، آن هـم طـرح پـيـش مـن ، مـن حالا دخالتى در اين امر ندارم طرحى كه مى دهند بايدبدهند مجلس سنا كه آنجا اجتماع هست براى اين كار، هر كس هر طرحى دارد آنجا بايد بدهد،الان بـايد همه شما، همه ما بايد قوايمان را روى هم بگذاريم كه مبادا ديگران ببرند اينمـطـلب را و مـا را وقـتـمان را صرف اين بكنند كه آيا اسب حسين خان بهتر است يا اسب حسنخـان ، دعـوا را يـك جـاى ديگر، ما را منحرف كنند از مقصد خودمان به طرف جاى ديگر، جاىديـگـر ما برويم آنها هم كار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه اين است كه ماها از صحنهخـارج بـشويم خودمان با رضا و رغبت ، اين منبر، اين منبر، آن منبر، خوب مردم هم توى همينمنبرها و توى همين مساجد هستند، وقـتى منبرى رفت و شروع كرد به مثلا يك مساءله اى كه انحرافى بود ولو حق بود لكندر ايـن زمـان انـحـراف اسـت ، اگـر يـك مـسـاءله را طـرح كـرديد، آن اشخاصى هم كه آنجانـشستند آنها هم كم كم ذهنشان اين طرف آيد، از آن مساءله اساسى كه ما الان پيشمان مطرحاسـت كـه بـايـد اسـاس و شالوده يك حكومت اسلامى حق انجام بگيرد از اين ما را منحرف مىكنند شياطين به يك طرف ديگرى و خودشان مى روند سراغ آن كارها ،به ما مى خندند،بهريـش مـا مـى خـنـدنـد، خـودشـان مـى رونـد كـارها راانجام مى دهند. الان بايد فكر اين مطلببـاشيد، اين ماه مبارك شعبان ، اين ماه مبارك رمضان كه خداى تبارك و تعالى يك حربه اىدسـت شـمـا داده ، الان اين حربه دست شماست و ديگران ندارند اين را و اين هم از بركت امامحـسـيـن سـلام الله عليه است ، اين حربه الان دست شماست ، اين حربه را به كار ببريد،مـثـل شـمـشـيـر ابـى عـبـيـده اسـت كـه خـودش بـايد به كار ببرد، هر كسى نمى تواند اينشمشيرى كه دست شماست بتواند به كار ببرد. غفلت نكنيد، اغفالتان نكنند. ممكن است الاناشـخـاصـى بـيـايـند هى بيخ گوش شما بخوانند كه (ديدى اسلام از بين رفت ، چطورشـد) اين نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئيد ما الان مى خواهيم اسلام را درستشكنيم بعد كه اسلام درست شد، آنوقت مى رويم سراغ اشخاص كه كى مسلم است يا غير مسلم. ما الان را همان اين راه است ، شما هم بايد در مساجدتان ، در منابرتان عرض مى كنم مردمرا دعـوت بـه اجـتـمـاع بكنيد. اين اجتماعات است كه اسلام را حفظ كرده ، اين اجتماعات ، اينفريادها، اين زنده بادها اين مرده بادها، اينهاست كه ما را پيش برد. اين اجتماعات مساجد رازيـاد كـنـيـد،مردم را دعوت كنيد به مساجد، بفهمانيد به آنها كه نكته گريه چيست گريهفقط براى اين نيست كه ما عزادار هستيم ، مردم براى پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سهروز گـريـه مـى كـنند و تمام شد، چرا اين تمام نشد؟ براى اينكه مكتب تمامى ندارد و اينمكتب ماست ، اين سند مكتب ماست ، ما مى خواهيم مكتبمان را با اين حفظش كنيم . مـسـائل ديـگـرى كـه ايـشـان فـرمـودنـد كـه راجع به همين قضيه انتخابات و قضيه اينهاباشند، اينها از مسائلى است كه من الان نبايد دخالت در آن بكنم به يك جهاتى ، اينها هركـدام هـر كـس مـسـاءله اى داردبدهد به همان مجلسى كه براى اين قضيه هست كه بررسىبـكـنند. ومهم مطلب اين است كه اشخاصى را انتخاب بكنند آقايان آنجا، آقايان هر بلدى ،عـلمـاى هـر بـلدى ، اشـخـاصـى را انـتـخـاب كـنـنـد و بـهاهـل مـنـبـر بـگويند وآنها هم معرفى بكنند و شايد اين مساءله بشود كه اشخاصى درصددبررسى الان هستند اشخاصى كه پيدا بكنند و بايد هم اكثرا از علما باشند،بدانند چه مىكـنـنـد.انـشـاءالله خـداونـد هـمـه شـمـا را تـايـيـد بكند و موفق باشيد، ادامه بدهيد به اينشـغـل شـريف و محترم و بگريانيد مردم را، گريه بكنيد خودتان بر شهيدى كه اسلام رازنده كرده . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته تاريخ : 17/4/ 58 بيانات امام خمينى در جمع اعضاى سازندگى قم آتش زدن خرمن ها به دست عمال امريكا وبه نفع ابرقدرت ها بسم الله الرحمن الرحيم امـيـد اسـت پـيـش خـداى تـبـارك و تـعـالى كـارتان مقبول باشد و توجه داشته باشيد كهكـارهـاى اسـلامـى بايد در اطرافش توجه بشود كه صد در صد اسلامى باشد. شما الانداريد مى رويد در دهات و در جاها ديگر مى خواهيد برويد، ممكن است كه در آنجا يك عناصرضـد اسـلامـى پـيـدا بـشـونـد، آنـها را هدايت كنيد، آنها را نگذاريد كه يك كارهاى خلافىبـكنند، تبليغات خلافى بكنند، البته در حدود همان كه از ايشان بپرسيد خوب ، شما چهمـى گـوئيـد، شـما كه مى گوئيد ما براى مردم و براى توده مى خواهيم يك كارى بكنيم ،خوب زراعت راآتش زدن ، اين براى خلق يك خدمتى است ؟! خرمن را آتش زدن يعنى چه ؟ قبلااين عده مى رفتند و نمى گذاشتند كشت بكنند، بعد از آن نمى گذاشتند درو بكنند، بعد ازآن درو كـردنـد، خـرمـن كـردند، حالا خرمن ها را آتش مى زنند. اين نفعش به جيب چه كسى مىرود؟ ما حساب بكنيم . ما بخواهيم عمال يك رژيم را بشناسيم بايد ببينيم كه اين كارى كهايـنـهـا مـى كنند نفعش تو جيب چه كسى مى رود؟ توى جيب هر كس كه رفت اين نوكر اوست .مـسـتـقـيـمـا توى جيب امريكا مى رود، براى اينكه ما وقتى كه زراعت نداشته باشيم ، گندمنـداشـتـه باشيم ، در جائى كه صادر مى شود امريكاست ، مهمش اوست ، شوروى كه گندمنمى دهد، خودش هم محتاج است ، از امريكا به شوروى صادر مى شود،نفع اين كارها مستقيماتـوى جـيـب امريكا مى رود. پس اينكه ما مى گفتيم كه اينها كه با اسم چپى و به اسم كذادارند عمل مى كنند اينها از عمال امريكا هستند، منتها خودشان نمى دانند وضع خودشان را،اينبـراى اين است كه كار، كار آمريكائى است . كار، كارى است كه مى خواهد گندم نباشد، مازراعـت نـداشـتـه بـاشـيـم و آنـهـا كـه زراعـت شان زياد است و آتش مى زنند و به دريا مىريـزند، آنها زراعت شان را بدهند به ما، شما كه مى گوئيد ما براى مردم دلسوز هستيم ،براى خلق مى خواهيم كار بكنيم ، خوب بيائيد كمك كنيم تا گندم زياد بشود، بيائيد شماهم با اين آقايان درو كنيد، برويد گندم ها را جمع بكنيد، برويد زراعت ها را تصفيه كنيدتـا بـراى مـردم بـاشـد. اگر خلاف اين شد و بنابر شلوغكارى و به هم زدن شد، اين رابـايـد ديـد آن كـه بيشتر در اين كار فايده مى برد كيست ،آن كه شما را وادار مى كند بهايـن كار كيست . و ما ديديم كه امريكا بيشتر نفع مى برد براى اينكه امريكا در اين شكستاز همه بيشتر شكست خورد و بيشتر از دول منفعت مى برد، شكست او هم بيشتر است ، ناراحتى او هم بيشتر است و دسيسه او هم بيشتر است . شما توجه داشته باشيد به اينكهايـنـهـا را هـدايـت كـنـيـد، ايـن جـوانـهـاى مـا بـسـيـارشـانگول خورده اند نمى دانند چه مى كنند. ايجاد حزب توده ، به دست انگليس ها اصـل ايـن حـزب توده را من اولش را مى دانم اين ابتدا حزب توده ، آن كسى كه حزب تودهرا ايـجـاد كـرد، هـمـسـفـر مـكـه مـا بـود، مـى خـواهـم بـگـويـم ازاول توده اى نبود، توده اى آنوقت بود كه شوروى درست كرده بود، اين همسفر مكه ما بود،سليمان ميرزا يك آدم مقدس مآبى بود و دو، سه نفر هم همراه خودش آورده بود. خودش اولادنـداشـت لكـن يـك كسى را به اولادى قبول كرده بود و او رابرداشته بود آورده بود مكه ،خـودش هـم يـك آدم نـمـازخـوانـى در آن شهرها. آنوقت هم كه تكبير سليمان نمازى وكذا كهبـرايـش مـى خـوانـدنـد، كه ، اين نماز مى خواند، چرا شما تكفيرش كنيد؟ حزب توده بهدسـت سـليمان ميرزاى نمازى و طاعتى و مكه برو ايجاد شد و اين مستقيما از انگليس ها بود.آنـوقـت انگليس ها اينجاچيز داشتند، حالا امريكائى ها هستند. در دربار همين محمدرضا خان ازهـمـيـن كمونيست ها خدمتگزار بودند، از همين سران اينها خدمتگزار بودند. پس مطلب اينطورنـيـسـت كـه ما خيال كنيم كه نه ، اينها كمونيست اند، كمونيست نيستند،اصلا كمونيست به آنمـعـنـا كـه خـودشـان ادعـاكـنـنـد كه ما طرفدار ضعفا و مستضعفين هستيم و مى خواهيم به مردمبـرسـيم ، اصلا اينها آن نيستند، اينها طرفدار سرمايه دارها و طرفدار قلدرها هستند و مىخـواهند ما محتاج به آنها باشيم و گندم ها را از آنها بياوريم و پولش را بدهيم و بعد همنفت را بيايند ببرند. اينها را هدايت كنيد، نگذاريد توى ده رخنه بكنند. توى آن دهاتى كهمى رويد،اگر آنها يكى شان آمدند، شما هم بايستيد صحبت كنيد، مساءله بگوئيد. اگر اينمـطـلبـى را كـه مـن عرض مى كنم به شما،درست بگوئيد، از اين ده مى رود، از آن دهات مىرود، مـى رونـد جـاى ديـگـر پيدا مى كنند. انشاءالله خداوند همه شما را تاييد كند و موفقباشيد و به خدمت خودتان ادامه بدهيد. والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته تاريخ : 17/4/58 بـــيـــانـــات امـــام خـمـيـنى در جمع كاركنان و دانشجويان دانشگاه شيراز و گروه اطباءسنتىاسلامى ضـرورت پـرداخـتـن بـه تـدويـن قـانـون اسـاسـى و عـدم طـرحمسائل غير اساسى بسم الله الرحمن الرحيم مـا بـالفـعـل يـك مـسـائل اسـاسـى داريـم كـه بـايـد فـكـر آنمـسـائل اسـاسـى بـاشـيـم . در يـك هـمـچـو مـوقـعـى كـه ايـنمسائل اساسى مطرح هست ، طرح مسائل ديگر اشتباه است . من كرارا گفته ام كه اگر چنانچهيـك زلزله اى بـيـايـد و يـك خانه هايى را خراب و يك مردمى زير آوار باشند، ديگر شمابـه خـودتـان اجـازه مـى دهـيـد كـه بـنـشـيـنـيـد راجـع بـهمـسـائل طـب صـحـبـت كـنـيـد، يـا مـسـائل ريـاضـى ، يـامـسـائل ديـگـر مـطـالعـه كـنـيـد؟ يـا هـمه بايد هجوم بياوريد و اين زلزله زده ها را بيرونبياوريد؟ مـا الان يـك مـمـلكتى داريم كه يك خرابى هايى دارد اساسى و يك مسائلى ما الان داريم كهايـن مـسـائل ، اسـاس مـمـلكـت مـاسـت . مـسـائل اساسى را ما الان بايد طرح كنيم و همه با همدنـبـال ايـن مـسـائل اسـاسـى بـاشـيـم . بـعـد كـه ايـنمـسـائل اسـاسـى را درسـت كـرديـم و اساس مملكت مان را مستقر كرديم ،آنوقت شما برويدسراغ طب سنتى ،آنها هم بروند سراغ طب وارداتى . امروز روزى نيست كه شما صرف كنيدهـمـه قـوايـتـان را در ايـنكه آياطب اسلامى به اصطلاح شما، يا طب سنتى ابوعلى و رازىبايد عمل بشود يا طب هاى ديگر. اين الان نبايد مطرح بشود. الان شما در يك وضعى واقعهستيد كه بين وجود و عدم كشورتان ، بين وجود و عدم مذهب و اسلامتان واقع شده ايد، سر دوراهـى الان واقـع شـده ايـد، گـمـان نـكـنـيـد حـالا كـه رژيـم سـابـق را عـقـب زديـد، ديـگـرمـسـائل تـمام است . الان شما ملاحظه مى كنيد كه در اين مملكت ريشه هايى كه از همان رژيمسـابـق هـست كه مشغول فعاليتند، يك اشخاصى از خارج آمده اند با اسمهاى مختلف آنها هممشغول فعاليتند، مى خواهند نگذارند كه اين مملكت رژيمش مستقر بشود. سابق با رفراندممـخـالفت مى كردند، بعد با طرح قانون اساسى مخالفت مى كنند. بعد هم هرقضيه اى راكه پيش بياوريد. يك قشرى هستند كه از عمال خارجى ها مخالفت مى كنند. در يك روزى كهراجـع بـه اسـاس مـذهـب ، راجع به اساس كشور، ما مواجه با مخالفين هستيم ، همه ما بايدتـوجـه بـه هـمـيـن مـعـنا بكنيم . چطور آن روز كه مى خواستيد اين رژيم را خارج كنيد، هيچطرحى نمى كرديد مسائل خودتان را، گرفتارى هاى خودتان را با اينكه داشتيد آنوقت همگرفتارى لكن مى ديديد كه الان وقت طرح اين نيست . الان هم همانطور است ، الان وقت طرحايـنـكـه دانـشگاه وضعش چطور است ، طب سنتى يا طب جديد وضعش چه جور است ، يا سايرچيزهايى كه ما به آن احتياج داريم و همه خرابى هايى كه الان گذاشتند و رفتند، الان وقت طرح اينها نيست ، اينها يك وقتى دارد. الان ما يك دولتمتزلزل انتقالى داريم ، استقرار پيدا نكرده است الان رژيم ما، استقرار پيدا نكرده حكومت ما.مـا قـانـون اسـاسى خواهيم كه اساس يك مملكتى بر قانونش هست ، بعد از آن رئيس جمهورخواهيم كه الان نيست ، بعد از آن مجلس شوراى ملى خواهيم كه با راءى مردم تحقق پيدا كند،بـعـد كه مجلس تحقق پيدا كرد و رئيس جمهورى تحقق پيدا كرد و دولتى تحقق پيدا كرد،يك دولت مستقرى ، و دست اينها و طمع اينها از اين مملكت بريد، آنوقت ، وقت اين است كه منمـشـكلاتى كه دارم ، بگويم ، شما مشكلاتى كه داريد، آقايان هم مشكلاتى كه دارند، نهايـنـكـه مـا نـمـى دانـيم ، مشكلات زياد است و نه اينكه ما نمى دانيم كه علومى كه در شرقبـود، دسـيـسـه اسـباب اين شد كه عقب بزنند آنها را و به جاى آن علوم غرب را بياورند،دانـش هـايـى كـه در شرق بود و اروپا از آن تقليد مى كرد، دست هايى آمد آنها را عقب زد ومـحـتـوا را از مـا گـرفـت و الان وضـع مـا وضـعـى شـده اسـت كـهخـيـال مـى كـنـيـم كـه هـر چـه هـسـت ، در غـرب اسـت و مـا هيچ چيز نداريم . محتواى خودمان راگرفتند،يعنى مغزهاى ما را شستشو كردند جايش يك مغز ديگرى گذاشتند كه از همان غربارتـزاق مـى كـنـد و ايـن يـك مـطلب مهم است كه بايد به تدريج اين مملكت از زير آن باربيرون برود. يكى هم از مسائل ، همان مساءله طب قديم است . آنها همه اين دردهايى كه الانهـسـت ، بـا هـمين دواهاى علفى معالجه مى كردند و معالجه شان يك معالجات اساسى بود واروپـا از طـب بـوعـلى تـا همين آخر استفاده كردند. كتاب بوعلى تا همين آخر، شايد حالا هممـورد نـظـر آنـهـا بـاشـد، بـروزش را نـمى دهند. من نه اين است كه ندانم اينهارا. مى دانماشـكـالات زيـاد اسـت لكـن هـمـه چـيـز ايـنـطـور اسـت ، هـمـهمسائل اينطوراست كه ما را، به ما اينطور فهماندند كه خودتان هيچ چيز نيستيد و همه چيزآنها هستند و اينها مى خواستند همچو ما را از صحنه انسانيت بيرون بكنند، بگويند ما اصلاهيچ چيز نداريم ، الان هم شما مى بينيد كه ما طبيب داريم ، معالج داريم لكن تا يك كسى يكمـرضى پيدا مى كند، راهش را مى رود به انگلستان ، مى رود به امريكا، همين جا مى تواندمـعـالجـه كـنـنـد لكـن اينها مى روند به آنجا، بعد از مدتى كه آنجا ديدند آنجا هم معالجهشـان نـكـرده انـد، گـاهـى هـم معالجه كردند. اين از باب اين است كه ما را جورى الان بارآوردنـد كـه خـيـال مـى كـنـيـم كـه غـيـر از آنـجـا چـيـزى نـيـسـت در كـار وحـال آنـكـه نه ، هست ، اينجا هم هست در كار. در هر صورت ما همه اشكالات را دانيم لكن وقتدارد اينها، الان شما بايد تمام همتان را صرف اين معنا بكنيد كه اين مراحلى كه ما داريم ودارنـد بـا آن مـخـالفـت مـى كـنـنـد، اين مراحل را ماطى بكنيم . الان مااحتياج داريم كه قانوناسـاسـى مـان بـكـنـند و تصويب بكنند يك عده آدم مطلع ، خبير، مجلس خبرگان پيدا بشود،بـايـد همه افكار را متوجه اين بكنيد كه يك اشخاص صحيحى ، يك اشخاص مسلمانى ، يكاشـخـاص مـتـعهد به اسلامى ، يك اشخاص معتقد به اينكه اين مكتب است كه مى تواند ما رامـسـتـقـل قـرار بـدهـد، يك همچو اشخاصى را تعيين بكنيد تا بروند به مجلس و انشاءاللهقـانـون اسـاسى را آنها چه بكنند و بعد هم به رفراندم گذاشته بشود و اين مرحله را ماطـى بـكـنـيـم . در همين مرحله اى كه ماهستيم ، الان ما مخالف داريم . الان همين حرف هايى كهشما مى زنيد من احتمال مى دهم كه يك كسى بيخ گوشتان است خودتان هـم مـتـوجـه نيستيد. گفتيد كه ببين طب ما از بين رفته ، بيائيد برويم آنجا طرحش بكنيم .وقـت طـرح نـيـسـت الان ، الان وقـت ايـن نـيست كه ما بنشينيم بگوييم كه طب ما چه جور است .دانـشـگـاه مـا چـه جـور اسـت همه اينها اشكال دارد دادگسترى ما چه جور است همه اينها بايدمـتـحـول بشود اما موقعش وقتى است كه ما يك حكومت صحيح پيدا بكنيم ، ما بتوانيم در دنيابـگـويـى كـه اين مملكت ما، اين رژيم ما، اين قانون ما،اين رئيس جمهور ما، اين مجلس ما، كهمـردم ، كـه دنـيـا مـا را بـپـذيـرد بـه ايـنكه ما يك رژيم تام العيارى هستيم . بعد از اينكهايـنـطـور شـد،آنوقت بيائيم سراغ اين خرده ريزهايى كه چه شده است ، چه عقب افتادگىداريـم ، چه گرفتارى هايى براى ما اين رژيم منحوس سابق درست كرده است ، همه چيزهارا به هم ريختند، رفتند. انشاءالله خداوند همه تان را تاييد بكند و وظيفه فعلى تان را به آن توجه پيدا كنيد. وشـمـاى دانـشـگاهى و آن طب سنتى و ديگران ، همه اين خواهرهاى محترم و شمابرادرها و همهايران ، همه با هم الان بايد توجه به همين مسير داشته باشيم كه نهضت مان تو راه هست ،ايـن نـهـضـت را بـايـد هـمـچـنـان زنـده نـگـه داريـد تـا ايـنمـسـائل بـگـذرد. اگـر يـك سستى بكنيد و برويد سراغ كارهاى ديگر، آن بگويد من خانهندارم و آن بگويد طب من چطور است و آن بگويد دانشگاه من چطور، در بين راه ما مى ترسيمكـه يـك وقـتـى يك عايقى پيدا بشود،يك مانعى پيدا بشود و همه اين حرف هاى شما بشودديـگـر هـيـچ و تـمـام بـشـود و تـا آخـر ديـگـر بـاز مـا زيـر بـار هـمـانمسائل باشيم . خدا همه تان را انشاءالله حفظ كند. والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته تاريخ : 17/4/58 بـيـانـات امـام خـمـيـنـى در جـمـع كـاركـنـان جـامعه اسلامى وزارت امور اقتصاد و دارائى هدف خداوند از بعثت انبيا و نقش سازنده تعاليم آنان بسم الله الرحمن الرحيم كـوشـش هايى كه انبيا مى كردند و جنگ هايى كه با مخالفين راه حق مى كردند و خصوصاجنگ هايى كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است و مقصد كشورگشايى هم نبود،مـقـصـد اين بوده است كه يك نظامى عادلانه كه در آن نظام عادلانه ، احكام خدا جارى بشود.انـبـيـا آنـهـمـه زحمت كشيدند نه فقط براى اينكه طرف را از صحنه خارج كنند و خودشانصـحـنه را دست بگيرند، بلكه مقصد اصلى اين بوده است كه اين انسان هائى كه انسانيتنـدارنـد، ايـن اشـخـاصـى كـه در راه خلاف دارند سير مى كنند و آنها مى ديدند كه اين راهخـلاف ، راه شقاوت است ،راه ضلالت است ، راهى است كه مردم را در اين دنيا به شقاوت ودر آن دنيا هم به مهلكه مى كشاند، انبيا از طرف خداى تبارك و تعالى ماءمور شدند براىنـجـات مـردم . مـردم را اگـر بـه حـال خـودشـان مـى گذاشتند جز يك حيوانى كه خوردن وخـوابـيـدن را و شـهـوات را ادراك بـكـنـد و در راه آنعـمـل بـكـنـد، چيز ديگر را نمى توانستند بفهمند، از باب اينكه ورق ماوراى طبيعت برمردمپـوشـيـده اسـت . ايـنكه مردم مى دانند، همين عالم را عالم طبيعت را، آنهايى كه علمشان ديگرزيـاد هـست ، يك خصوصيات طبيعت را زيادتر مى فهمند، لكن همه آنها همين است كه از طبيعتبهره ور مى شوند و به طبيعت توجه دارند و انسان را هم به همين جنبه طبيعى مى شناسندو بـراى هـمـيـن جنبه طبيعى انسان هم زحمت مى كشند. تمام زحمات ماديين كه مربوط به مكتبالهى نباشد صرف ادراك طبيعت و خصوصياتى كه در طبيعت است مى شود و استفاده از طبيعت، آنـهـم طـبيعت انسان از طبايع عالم . هر چه نگاه بكنيد از اين تمدن هاى بزرگ ، جديد، ازايـن پـيـشـرفت هاى عظيم انسانى مى بينيد كه همه آن مربوط به همين طبيعت است و مربوطبه استفاده انسان از طبيعت است ، آنهم استفاده انسان طبيعى از عالم طبيعت . از عالم طبيعت بهآن طرف اين موجودات طبيعى نمى توانند بفهمند و لهذا اينها راهى به آن عالم ندارند مگراز راه وحـى كـه هـمـه عـالم را در تـحـت سـيـطـره اش هـسـت و چـون ايـن انـسـانمـثـل سـايـر حـيوانات نيست كه همان حيات طبيعى و دنيايى باشد بلكه انسان يك طور خلقشده است كه علاوه بر حيات طبيعى ، حيات مابعدالطبيعه هم دارد و آن حيات مابعدالطبيعه ،حيات صحيح انسان است ، اينجا همان حيات حيوانى است ، از اين جهت مردم محتاج شده اند بهاينكه در پيدا كردن راه صحيح از طريق وحى به اين ها گزارش داده بشود و خداى تبارك و تعالى هم منت بر مردم گذاشت و انبيا را مبعوث فرمود تا اينكه راه را بهايـنـها نشان بدهند. تمام تعليمات انبيا براى مقصد، نشان دادن راهى است كه انسان ناچاراز ايـن راه بـايـد عـبـور كـنـد. نـاچار انسان از اين عالم طبيعت به يك عالم ديگرى عبور مىكـنـد،اگـر سـر خـود بـاشد يك حيوانى است كه از اين عالم به عالم ديگر مى رود و اگرچـنـانـچـه بـه راه انـبـيـا بـرود انـسـانـيـتـش كامل مى شود و هر چه بيشتر اطاعت كند بيشترانـسـانـيـتـش رشـد مـى كـنـد. تـمـام كوشش انبيا براى اين بوده است كه انسان را بسازند،تـعـديل كنند، انسان طبيعى را مبدل كنند به يك انسان الهى ، در همين عالم كه هست هم ، بازاينطور باشد. نظر انبيا به اين عالم بانظر اشخاص ديگر فرق دارد، آنهامى خواهند اينعـالم را الهـى كـنـنـد، يـعـنى به هر چه نگاه مى كنند آثار الهيت در آن ملاحظه كنند. سايرقشرها چه فلاسفه باشند و چه ساير دانشمندان باشند خصوصا دانشمندان طبيعى ، اينهاتمام نظرشان به اين است كه آثار طبيعت را كشف كنند و استفاده از طبيعت بكنند. انبيا طبيعترا قـبـول دارند لكن طبيعت را مهار مى كنند به طورى كه در تحت الوهيت مهار بشود،در تحتعـالم بـالاتـر بـاشـد. هـمان استفاده اى را كه ماها كه اطلاعى از آن واقعيات نداريم از اينعـالم طـبـيـعـت مـى كـنـيم آن آدمى كه از ما عداى طبيعت هم اطلاع دارد همين استفاده را مى كند بافـرق ايـنكه ، اين كه استفاده مى كند نظرش به همين طبيعت است و او كه استفاده ميكند طبيعترا آثار آن عالم مى بيند و حق تعالى را در طبيعت مشاهده مى كند. ايـنـهمه جنگ هايى كه در اسلام شده است و زحماتى كه اولياء خدا كشيده اند و اينها براىايـنكه اسلام را پابرجا كنند، احكام اسلام را پياده كنند آنهم براى اينكه انسان ها را هدايتكـنـنـد بـه يـك واقـعـيـاتـى كه اطلاع بر آن ندارند، راه را نمى دانند، آنها مى دانند راه رااينطور بايد بروند. تكليف بر تحقق عملى احكام اسلام در كليه امور فردى و اجتماعى مـا تـا حـالا كـه ايـن جـمـهورى اسلامى را، همه شماها زحمت كشيديد و همه قشرهاى ملت متحدشـدند با هم و خون ها را دادند و زحمت ها كشيدند و زجرها را كشيدند و اين سد را شكستند وراءى به جمهورى اسلامى هم دادند، اين براى اين نبود كه فقط حريف را از ميدان در بكنندو خـودشـان بـه جـاى او بـنـشـيـنـنـد، ايـن بـراى ايـن بـود كـه يـك رژيـم فـاسـدراتـبـديـل كـنـنـد بـه يـك رژيـم صـحـيـح ، رژيـم عـادل كـه وقـتـى رژيـمعـادل تـحـقـق پـيدا كرد و احكام اسلام آنطورى كه بايد تحقق پيدا كرد، آنوقت افراد اگرعـمـل كـنـنـد، راه صـحـيـح واقـعـيت را پيدا مى كنند و رژيم هم اگر چنانچه اسلامى باشد وعمل ، عمل اسلام باشد و همه نظام ، نظام اسلام باشد، يك نظام عادلانه اى كه به هيچ يكاز افـراد تـعـدى نشود، در هر اداره اى برويد آنجا اسلام را ببينيد، در هر بنگاهى برويدآنـجا هم ببينيد اسلام هست ، اينكه حكومت مى كند اسلام حكومت بكند،غير اسلام در كار نباشد.مـا تـا حـالا نـرسـيـديـم بـه اين . ما راءى داديم به اينكه جمهورى اسلامى باشد، حالا همرژيم ما جمهورى اسلامى است اما اينطور نيست كه ما تا راءى داديم ، جمهورى اسلامى ، يكجمهورى اسلامى شده باشد، فقط نظام الان نظام جمهورى اسلامى و دنيا هم شناخته ايرانرا بـه ايـنكه اينجا رژيمش جمهورى اسلامى است اما اسلام كه اين را نمى خواسته كه مايكراءى بدهيم و بگوئيم جمهورى اسلامى ، اسلام مى خواسته كه در رژيمش اينطور باشد كه هر جا پا بگذارى احكام اسلامبـاشـد،غـيـرش نـباشد. اگر ما با همه زحمت ها با همه خون دادن ها به اين جا رسيديم كهجمهورى اسلامى ، و باز رهايش بكنيم تمام كارهايمان هدر رفته ،يعنى طاغوت فرق نمىكند كه محمدرضا باشد يا من و شما. حيطه شعاع عمليات مختلف است يك كسى طاغوت استدر خـانـواده خـودش ، يك كسى طاغوت است در خودش و همسايه هايش ، يك كسى طاغوت استدر مـحله اش ، يك كسى در شهر، يك كسى هم در يك استان ، يك كسى هم در سطح كشور. درطـاغـوتـى فـرقـى نـيـسـت ، در شـعـاع عمل فرق است . همين طاغوتى كه در خانواده خودشطاغوت است ، اگر دستش برسد در محله هم طاغوت است ، اگر دستش برسد، در همه سطحكـشـور طـاغـوت اسـت ، بـراى ايـنـكـه خـودش وقـتـى طـاغـوت هـسـت ديـگـر شـعـاععـمـل كـم و زيادش پيش او فرقى ندارد، دستش نمى رسد، دستش برسد همان كارهايى كهمـحـمـد رضـا مـى كرد، اين آدم هم همان كارها را مى كند تا تربيت اسلامى و انسانى و تحتتربيت انبيا كسى نباشد، دستش نمى رسد و الا وقتى دستش برسد همه آن كارها را مى كندحـالا هـم خـيـال مـى كـنـد نـمـى كـنـد. ايـن آدمـى كـه درمـنـزل خـودش ظـلم مـى كند،در منزل خودش تعدى بر اولادش ،بر فرزندش ، بر خادمش مىكند اين اگر زيادتر بشود خدمه اش ،زيادتر بشود اولادش ، زيادتر بشود تابعش همانقدر كه آنها زيادتر شوند اين وسعت ظلمش زياد مى شود، براى اينكه آدم ظالم است . ظالماگر ده نفر تحت سيطره اش باشند، ظلمش به اندازه ده نفر است ، اگر سى و پنج ميليونجـمـعـيـت هـم بـاشـند، ظلمش به اندازه سى و پنج ميليون نفر است ،آدم ، همان آدم است براىايـنـكه آدم نشده است ، يك موجودطاغوتى شيطانى است . اين موجود طاغوتى شيطانى اگرتحت سيطره انبيا نرود، تحت تعليم و تربيت انبيا نرود هيچ فرقى مابين اين فرد با آنفـردى كـه يـك عـالم را دارد مـى چـاپـد، در روحـيـات نـيـسـت ، درعـمـل هـسـت از بـاب ايـنكه اين دستش نمى رسد، او دستش مى رسد. اينهايى كه مثلا فرضكـنـيـد در ايـران سيطره داشتندمثل محمد رضا اگر در عراق هم سيطره اش مى رفت همين ظلمهايى كه اينجا مى كرد آنجا هم كرد،اگر در همه ممالك اسلامى هم سلطه پيدا مى كرد همينكارهايى كه اينجا كرد در همه مى كرد اگر در همه عالم هم سلطه پيدا مى كرد همان مطلببود. مى بينيد كه اين ابرقدرت ها كه دستشان را همه جا دراز كنند، دستشان را همه جا درازمى كنند براى چاپيدن ، آن آدمى كه چاپيدنش يك حدود خاص داشت وقتى كه شد رئيس ، يكقـدرى وسـعـت پـيـدا مى كند و همان كارها را هم آنجا مى كند. گمان نكنيد كه من و شما اگردسـتـمـان برسد به آنها نكنيم ، تا آدم نشويم همان حرف هست ، بايد همه فكر اين معنا رابكنيم كه رژيممان را رژيم اسلامى بكنيم . رژيم اسلامى به اين است كه اين افرادى كهدر كـار هـسـتـنـد، ايـن افـرادى كـه در ايـن رژيـم سـر كـار هـسـتـنـد،مشغول به فرض كنيد كه خدمتگزارى هستند، كارمندهاى دولتى همه شان ، هر كدام آنجا كهكـار مـى كـنـنـد كـارشـان كار اسلامى باشد، اين فكر نباشد كه حالا كه اين اداره آنجايشخـراب اسـت خـوب ، بـگـذاريـد ايـنجايش هم خراب باشد، حالا كه آن آدم آنجا خلاف مى كندخوب ، بگذار اينجا هم خلاف كند. همه ملكفيم ، همه ما. اگر همه عالم خلاف بكنند،يك آدمـى كـه تـربـيـت شـده تـحـت مـكتب انبياست او خلاف نمى كند، تمام عالم وقتى كه به همبخورد و ظلم بشود، حضرت موسى خلاف نمى كند. از اينكه حالا همه دارند مى چاپند پسبـايد من هم اين كار را بكنم ، نه ، در تربيت انبيا اينجور نيست ، على بين ابيطالب سلامالله عـليـه هـمـه عـالم اگـر كـافـر مـى شـدنـد بـهحـال او فـرقى نمى كرد جز غصه خوردن به اينكه چرا اينها دارند خلاف مى كنند و الا درمـشـى او هـيـچ تـغـيـيـرى نـمى كرد آن روزى كه تو خانه نشسته بود با آن روزى كه يكخلافت داراى آن وسعت كه ايران يك جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه اينها تحت سيطرهبـود و از اروپـا هـم يـك مـقـدارى ، هـيـچ فـرقـى درحال روحى اش نبود كه حالا كه من داراى يك همچو چيزى هستم ،بايد مثلا چه بشود، هيچ ابدادر روح او هـيـچ فـرقـى نـمـى كـرد بـراى ايـنـكه روح ، روح الهى بود. روح الهى در آنفـرقـى نـمـى كـنـد كـه يـك جـمـعـيـت كـمـى تـحـت نـظـر او بـاشـد يـا يـك دنـيا باشد، درحـال روحى او فرقى نمى كند، او موظف است عدالت كند، مى تواند با اين چهار تا كه هستعـدالت بـكـند، اگر توانست با همه جا و همه جا عدالت را گسترش مى دهد. همه ما الان كهاسـم جـمـهـورى اسلامى روى خودمان گذاشتيم و رژيم سابق را فرستاديم بحمدالله بهخـارج و دفـنـش كـرديـم و ديـگر هم زنده نخواهد شد انشاءالله ، همه ما الان مكلفيم كه اينرژيمى كه ادعا داريم كه تحقق پيدا كرده ، واقعيتش تحقق پيدا كند، از حد لفظ به حد معنابـيـايـد، از حـد راءى بـه حد خارج بيايد. شما كه ماءمورين يك وزارتخانه هستيد يك طوربـايـد عـمـل بـكـنـيـد، آنـهـا هـم كه در وزارتخانه ديگرند يك طور، همه بايد يك ماءموريناسلامى باشند. هر فرد بايد خودش را موظف بداند به اينكه اين كارى كه الان ، اين كارجـزئى كـه پـشـت مـيـز نـشـسـتـه بـه او مـحـول اسـت ، ايـن كـارى كـه بـه اومـحـول اسـت بـه عـدالت عـمـل كـنـد، مـنـتـظـر نـشـود كـه وزيـرعـادل بـشـود. وزيـر عـادل بـاشـد يـا نـبـاشـد، شـمـا بـايـدعـادل بـاشـيـد. نـخـسـت وزيـر عـادل باشد يا نه ، براى خودش ضرر دارد و نفع دارد، آنحـسـابـش عـليـحده هست ، شما هم حسابتان عليحده است ، پيش خدا حسابش عليحده است ، پيشملت هم حسابش عليحده است . شما كه اين كار جزئى ، پيشخدمتى كه اين كار جزئى دستشهست ، اين عدالت در آن كارش بايد بكند. آن رئيس اداره هم كه در آنجا نشسته آن هم عدالتدر هـمـان كـار بـايـد بـكـنـد، مـنـتـظـر نـشـود ديـگـران عـادل بـشـونـد تـا اوعـادل بـشود. مثل اين است كه من منتظر بشوم ديگران نماز بخوانند تا من نماز بخوانم ، يامـنـتـظـر بـشـوم ديـگـران نـاهـار بـخـورنـد تا من ناهار بخورم . چطور وظايف طبيعى را آدمايـنـطـورى عـمـل مـى كـنـد، وظـايـف طـبـيـعـى را هـر كـسـى شـخـصـىعـمل مى كند. شما هيچ وقت انتظار كشيديد ديگران نفس بكشند تا شما بكشيد؟ ديگران نگاهكـنـنـد تـا شما نگاه كنيد؟ هيچ همچو نيست . شما به حسب طبيعت تان وظايف طبيعى را شخصاعـمـل مـى كـنـيـد، وظـايـف الهـى را هـم هـمـيـنـطـور اسـت هـمانطور كه وظايف طبيعى را شخصاعـمـل مـى كـنـيـد وظـايـف الهـى را شـخـصـا شـمـا مـوظـفـيـدعـمـل كـنيد بعلاوه موظفيد كه ديگران را هم وادار كنيد كه به اين كار در اين جا موظف نيستيدكـه ديـگـران را وادار كـنـيـد كـه نـگـاه كـن امـا در آنـجـا مـوظـفـيـد كـهتـعـديـل كـنـيـد ديـگـران را هـم تـربـيـت كـنـيـد. هـر كـدام مـا مـوظـفـيـم خـودمـانعـمـل كـنـيـم و مـوظـفـيم ديگران را هم وادار كنيم ، اگر يك همچو روحيه اى در يك ملتى پيدابشود كه انشاءالله اميدوارم پيدا بشود، اگر يك همچو روحيه تعاون معنوى همانطورى كهدر اين برهه اى كه انقلاب بود يك تعاون مادى پيدا شده بود،اين هم معنا بود، اما معاونت راجع به اين بود كه اينهائى كه مى آمدند در خيابان ها تظاهر مى كردند، خانه هابه آنها آب مى دادند، غذا مى دادند عرض كنم مردم كمك مى كردند و معاونت مى كردند، اگريك روحيه معاونت معنوى پيدابشود در انسان ، در همه ، كه هر كس خودش را موظف بداند بهايـنـكـه عـلاوه بر اينكه خودش يك آدمى است كه مى خواهد عدالت بكند، وظيفه شناس است ،پـشـت ميز كه نشسته كار خودش را كه مى كند و كار مردم را كه مى خواهد انجام بدهد، روىوظايف است ، نه روى طمع است ،نه روى ترس و خوف است ، روى وظيفه است ، آنطورى كهوظـايـف شـخـصـى خـود راآدم عـمـل مى كند براى خودش وظيفه مى داند كه براى بچه هايشلبـاس بـخـرد، ايـن يك وظيفه اى است پيش آدم ، نه خوف است و نه طمع . اگر انسان ، آنكسى كه متصدى يك كار ياست ، وظيفه بداند اين را كه من حقوق مثلا مى گيرم وظيفه ام ايناسـت ، نـخـيز، حقوق هم نمى گيرم وظيفه انسانى ام اين است ، وظيفه اسلامى ام اين است كهحالا كه متكفل يك امرى شدم و يك دسته اى به من محتاجند كه كار آنها را راه بيندازم ، كارهارا تعويق نيندازم ، همانقدرى كه مى توانم ،به هر ترتيبى كه جريان دارد، جريان بدهمبـا رفاقت ، جلو وعقب انجام ندهم ، خلاف عدالت نكنم ، اگر جلو و عقب انجام بدهم اين همانكـارهـاى طـاغوت است ، طاغوت در يك چيز كم ، در يك شعاع كم . چنانچه هر كداممان توجهبه همين معنا داشته باشيم ، هر كسى به خودش متوجه باشد، خودش را درست كند، اداره اىكـه داراى پـانـصـد نـفـر مـاءمـور اسـت ، هـر مـاءمـورى آن كـارى را كـه بـه اومـحـول اسـت سـرش را زيـر بـيـنـدازد و كـارش را انـجام بدهد، يك اداره درست مى شود، يكوزارتخانه درست مى شود، باقى درست مى شود، همه كشور درست مى شود.اگر يك همچوچـيـزى در يـك كـشورى پيداشد، اين كشور مترقى است كشور مترقى اين نيست كه سينماهاىكـذا داشـتـه بـاشـد و آن كـارهايى كه در آن مى شد، يا مترقى آن است كه مراكز فحشا آنقـدر زياد باشد، مشروب خورى آنقدر زياد باشد اين انحطاط است ، كشور مترقى اين استكه افرادش مترقى باشند، فرد مترقى آن است كه وظيفه شناس باشد، وظايف ادارى اش ،وظـايـف الهـى اش ، اگـر انـسـان وظـيـفـه شـنـاس شـد يـك انـسـان مـتـرقى است ، يك انسانعـادل اسـت . يك مملكتى اگر انشاءالله موفق بشويم ، موفق بشويد به اينكه اين مملكت ،همه وظيفه شناس بشوند و جمهورى اسلامى بشود. جمهورى اسلامى اين است كه اداره مالىآن هـم اسـلامـى بـشـود، اداره عـدليـه اش هـم اسـلامـى بـشـود.تـحـول بايد پيدا بشود،تحول در نظام و تحول در افراد كه اين نظام را مى خواهند پيشبـبـرنـد. بـه مـجـرد ايـنـكـه تـحـول در نـظـام هـم بـاشـد وتـحـول در افـراد نـبـاشـد، فـايـده نـدارد بـراى ايـنـكـه وقـتـىتـحـول در افـراد نباشد،اگر حالا هم يك كسى ، يك تحولى در نظام درست كند، فردا همينافرادند كه اين نظام را مى خواهند پيش ببرند، همين افراد، نظام را معوجش كنند، بر خلافمى كنند.
|
|
|
|
|
|
|
|