حضرت على عليهالسلام در خطبه مذكور قرآن كريم را به عنوان شاخص معرفى مىكنند و مىفرمايند: به يقين بدانيد قرآن آن نصيحت كننده و پند دهندهاى است كه در ارشاد پيروان خود خيانت نمىكند و آن هدايت گرى است كه گمراه نمىكند و گويندهاى است كه در گفتارش دروغ نمىگويد و كسى با اين قرآن ننشست و در آن تدبر و انديشه نكرد مگر آن كه چون از نزد آن برخاست هدايت و رستگاريش افزايش يافت و از گم راهى او كاسته شد. آن گاه حضرت مىفرمايد:
و اعلموا انه ليس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال.
با وجود قرآن حاكميت آن بر جامعه، براى احدى نيازى باقى نمىماند كه برآورده نشود؛ زيرا قرآن كريم عالىترين برنامه الهى براى زندگى موحدين است و خداى متعال عزت و رستگارى دنيا و آخرت پيروان اين كتاب آسمانى را تضمين كرده است. بنابراين در صورتى كه جامعه اسلامى ما فرامين و دستورات حيات بخش قرآن را به كار بندد و با ايمان به صدق وعدههايش آن را الگوى عمل خويش قرار دهد، قرآن تمام نيازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چيز و هر كس بى نياز مىكند.
در مقابل، حضرت خطر جدايى از قرآن را گوشزد مىكنند و اين فكر را كه بدون قرآن، اين ثقل اكبر الهى، بتوان مشكلات و نيازمندىهاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف كرد رد مىكنند و مىفرمايند: و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هيچ كس بدون قرآن بى نياز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ يعنى براى ايجاد جامعهاى بر پايه قسط و عدل و ارزشهاى اخلاقى و انسانى، اگر تمامى علوم و تجربههاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افكار و انديشهها بسيج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جايى نخواهند برد. چرا كه غنا و بى - نيازى براى كسى بدون قرآن ميسر نمىشود. بر اين اساس حضرت مىفرمايند:
فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم
بهبودى دردها و مشكلات خود را از قرآن بخواهيد و در سختىها و گرفتارىها از قرآن چاره جويى كنيد. سپس با خاطر نشان كردن بزرگترين بيمارىهاى فردى و اجتماعى، يعنى كفر و ضلالت و نفاق مىفرمايند راه درمان اين دردها و مشكلات در قرآن موجود است و شما بايد با مراجعه به قرآن كريم دردها و مشكلات خود را درمان كنيد.
بنابراين بايد اصول كلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعيت از آن اصول كلى و استفاده از تجارب و تدبر و انديشه، راه حل مشكلات را پيدا كرد. اگر با اين بينش در صدد حل مشكلات برآييم به طور قطع، بر همه مشكلات، در تمام زمينهها فايق خواهيم آمد؛ زيرا اين وعده الهى است. خداى متعال مىفرمايد: من يتق الله يجعل له مخرجا؛ هر كس تقواى الهى پيشه كند و از دستورات خداوند سر پيچى نكند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشكلات براى او فراهم مىسازد.
البته ممكن است سخنان پيش گفته به مذاق انسانهاى مغرور و كسانى كه از تقواى الهى و علوم قرآن و اهلبيت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مىپندارند خوش نيايد؛ لكن هر انسان عاقلى اعتراف مىكند كه آنچه بشر، با همه پيشرفتهاى شگرف علمىاش كشف كرده است در مقابل مجهولاتش قطرهاى است در مقابل دريا، و همه ادعاهاى مكاتب اخلاقى غير الهى در ارائه الگوى مدينه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهايت الهى و علوم اهل بيت عليهم السلام، كه از الهامات الهى سرچشمه مىگيرد، چيزى بيش از صفر نمىباشد.
به هر حال حضرت على عليهالسلام بزرگترين درد جامعه بشرى را كفر و نفاق و گمراهى مىداند. اين امراض روحى هستند كه جامعه را به انواع مشكلات و گرفتارىها دچار مىكنند و درمان آنها را نيز بايد از قرآن سراغ گرفت:
فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال؛ بزرگترين درد عبارت است از كفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ايمان به قرآن و تبعيت از آن.
البته بايد توجه داشت كه مفهوم اين سخن كه((درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهيد؛ زيرا قرآن درمان همه دردها و مشكلات است)) اين نيست كه قرآن، همانند نسخه پزشك، امراض جسمى شما را توضيح داده است و براى بهبودى هر كدام دارويى پيشنهاد و توصيه مىكند يا در باب مشكلات اقتصادى و نظامى و در زمينههاى صنعت و تكنولوژى مىبايد فرمولهاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت. هرگز كسى كه كمترين اطلاعى از معارف دينى داشته باشد اين سخن حضرت را بدين معنا تفسير نمىكند؛ زيرا بيمارىهاى جسمى و حل ساير مشكلات، وسايل و راههاى طبيعى خود را مىطلبد.قرآن كريم براى حل اين مشكلات، چنان كه قبلا گفته شد، خطوط كلى را بيان مىكند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط كلى قرآن و استفاده از عقل و توانايىهاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشكلات خويش را حل كنند و امراض خود را درمان نمايند.
در اين جا توجه خوانندگان عزيز را به دو نكته جلب مىكنيم:
نكته اول اين كه اسباب و علل طبيعى و مادى هر چند معلولها و مسببهاى خود را در پى دارند؛ لكن توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه علت العلل همه پديدهها خداى تبارك و تعالى است. اوست كه نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق كرده است و اوست كه پيوسته به اسباب و علل سببيت و عليت اعطا مىكند و اين اراده تكوينى اوست كه تا نباشد هيچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثير ندارد. بنابراين براى درمان همه دردها و رفع گرفتارىها و مشكلات بايد اصالتا به خداى متعال توجه كنيم و چشم اميد به سوى او داشته باشيم. هر چند در حل مشكلات و بهبود از بيمارىها به اسباب و علل طبيعى متوسل مىشويم، لكن به مقتضاى توحيد افعالى بايد شفا و حل مشكلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت.
نكته دوم اين كه راه رسيدن به حل مشكلات و درمان بيمارىها، را نبايد منحصر به اسباب و علل عادى و طبيعى دانست؛ يعنى چنان نيست كه با نبود اسباب و علل عادى و طبيعى يا عدم كارآيى آنها در حل مشكلات، امكان رفع مشكل يا حصول بهبودى و شفاى امراض يا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان، منتفى باشد. خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى، خود را از ايجاد كردن پديده، به طريق غير طبيعى عاجز نكرده است؛ بلكه سنت خداوند بر اين قرار گرفته است كه در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گيرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبيعى نيست؛ بلكه در شرايط خاصى خداوند امورى را از غير مجراى طبيعى خود ايجاد مىكند كه مىتوان گفت اين نيز سنت الهى است. شفا و بهبودى مرض، ممكن است از راه طبيعى و معالجههاى پزشكى صورت گيرد و ممكن است تحت شرايط خاصى توسط علل غير مادى مثل دعاى ائمه معصومين يا دعاى ديگر اولياى خدا حاصل شود. چنان كه ممكن است جنگجويان جبهه توحيد، كه از نظر تجهيزات مادى و شرايط طبيعى در مقابل دشمن محكوم به شكست هستند، با امداد غيبى و اسباب غير طبيعى پيروز گردند كه اين مطلب نيز از اسباب و علل الهى محسوب مىشود.
در قرآن كريم نمونههايى از رخدادهايى كه از غير راه عوامل عادى و طبيعى اتفاق افتادهاند، ذكر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبيعى خود صورت گيرد، بايد آب درياها و اقيانوسها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآيد، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دريا و خشكى، هوا جريان پيدا كند و با وزيدن باد، ابرها از روى درياها به ساير نقاط زمين منتقل شود تا تحت شرايط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران يا دانههاى برف و يا تگرگ بر زمين ببارد. انتظار باران بدون اسباب و علل طبيعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مىشود؛ لكن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبيعى براى نزول باران، خطاب به قومش مىگويد استغفار و توبه كنيد تا آسمان بر شما باران ببارد:
و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوه الى قوتكم و لا تتولوا مجرمين
اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار كنيد آن گاه توبه نماييد و به سوى خدا برگرديد تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد. سپس مىفرمايد: و لا تتولوا مجرمين؛ مواظب باشيد بدون توجه و استغفار و در حالى كه مجرم و گناهكار هستيد از خدا روى مگردانيد و خود را از رحمت الهى محروم مكنيد.
هر چند اسباب و علل طبيعى نزول باران و كل نظام على و معلولى حاكم بر طبيعت، همه در دست قدرت الهىاند و بهت اراده او كار مىكنند؛ لكن در عين حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مىفرمايد از گناه خود استغفار كنيد و به سوى خدا بازگرديد؛ ما به آسمان مىگوييم بر شما ببارد.
ممكن است كسى بگويد مقصود خداى متعال اينست كه بدون تحقق عوامل طبيعى باران مىبارد؛ بلكه مقصود اين است كه ما از راه ايجاد عوامل طبيعى بر شما باران مىفرستيم. پاسخ اين است كه اين نگرش با بينش توحيدى سازگار نيست؛ زيرا همان طور كه قبلا گفته شد چنان نيست كه خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ايجاد پديدهها، بدون اسباب و علل طبيعى آنها، عاجز كرده باشد. خداوند در باب قدرت خود بر ايجاد و خلقت پديدهها چنين مىفرمايد: اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون هر گاه خداى متعال ارادهاش بر شيئى تعلق بگيرد، اراده خدا همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.
گذشته از مطلب فوق، گاه حكمت خداى متعال و رحمانيت گاه حكمت خداى متعال و رحمانيت حق ايجاب مىكند از راههاى غير طبيعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خويش را بر آنها نازل كند. بدين منظور گاه خداى متعال اسباب و علل ديگرى غير از اسباب و علل مادى قرار مىدهد و از مردم مىخواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمتهاى خداوند گردانند. اين معنا نيز مقتضاى لطف و حكمت خداى متعال است. نظام خلقت بر اساس حكمت است و هدف از آفرينش انسان هدايت و تكامل مىباشد و هدايت و تكامل، در سايه معرفت و تدبر در آيات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبياى الهى و دين حق حاصل مىشود؛ لكن گاه مردم در اثر گناه و معصيت از مسير حق منحرف مىشوند. انسانها معمولا آن گاه كه از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذايذ مادى مشكلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، كمتر به خدا و معنويات روى مىآورند. در اين هنگام، خصلتهاى انسانى و الهى به تدريج در آنها تضعيف و نهايتا به فراموشى سپرده مىشود و در نتيجه زمينه طغيان و كفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مىشود.
قرآن مىفرمايد: ان الانسان ليطفى. ان رءاه استغنى ؛ آنگاه كه انسان خود را بى نياز ببيند طغيان مىكند. اگر روح حاكم بر اكثريت جامعه و امتى روحيه استكبارى و طغيان صفتى شد لطف و عنايت خداوند ايجاب مىكند به نحوى انسانها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بيدار كند و به راه حق و طريق بندگى بازگرداند. براى تحقق اين منظور، گاه بلاهايى از قبيل فقر و خشك سالى نازل مىكند و از طرف ديگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مىكند تا در نهايت، هدف خلقت كه همان هدايت و تكامل اختيارى انسانهاست، هر چه بيشتر تحقق يابد اين فرايند نيز يكى از سنتهاى عجيب الهى بوده كه گاه پيامبرى مبعوث مىكرده است و امت او را به سختىهايى مبتلا مىكرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذايذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.
به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمينه بيدارى و توجه انسانهاى غافل است؛ زيرا در شرايط سخت انسانها بهتر نياز خود را به خدا درك مىكنند و آمادگى پذيرش حق و تعليمات انبيا را بيش از موقعى كه در رفاه هستند پيدا مىكنند. قرآن مىفرمايد:
و ما ارسلنا فى قريه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون
پيامبرى در قريهاى و شهرى نفرستاديم مگر اين كه اهل آن قريه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا كرديم تا شايد آنها به خود بيايند و در مقابل خدا تضرع كنند. آيه 75 و 76 سوره مومنون نيز به اين مطلب تصريح دارد:
و لو رحمنا هم و كشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغيانهم يعمهون. و لقد اخذناهم بالعذاب فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون
و اگر آنان را ببخشاييم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف كنيم آنان در طغيان خود كوردلانه اصرار مىورزند.
بنابراين فلسفه بعضى از عذابها و سختىهاى امتها بيدارى مردم و برگشت آنها به راه هدايت است، هر چند ممكن است اين سختىها و تنگناها و بلاها بعضى از امتها را بيدار نكند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ كه در آن صورت حجت بر آنها تمام مىشود و بايد منتظر نزول بلاهايى كه به حيات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.
قرآن در آيات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد: (( ما به سوى امتهايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم و اسباب هدايت و تذكر و هشدار را در حق آنها تمام كرديم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شيطان فريب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نكرده، آنها را فراموش كردند. ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار داديم به نحوى كه مغرور و شاد گشتند و ناگهان گريبان آنها را گرفتيم. آنان يكباره نوميد گشتند و درهاى اميد را به روى خود بسته ديدند.)) بايد بدانيم كه اين سنت الهى است كه در امتهاى پيشين جارى بوده است و امت پيامبر آخرالزمان نيز از آن مستثنى نيست.
در هر صورت، براى صاحبان بصيرت و كسانى كه نگران سعادت و سرنوشت خويشند، وجود بلاها و مشكلات و مصايب، اسباب تذكر و هدايت است. در اين ميان، همچنان كه قرآن مىفرمايد، انسان هايى نيز هستند كه آن چنان دچار غفلت مىگردند كه با هيچ هشدار و بيدار باشى متذكر نگشته به هوش نمىآيند.
پس بلاها و سختىهايى كه به جهت هشدار و بيدار باش مردم براى جوامع و ملتها پيش مىآيد اختصاص به امم انبياى سابق نداشته، بلكه اين مساله از الطاف الهى است كه براى بيدارى و توجه امتها به خدا، رخ مىدهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه اين گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. با كمال تاسف در جامعه ما، كمتر كسى به اين مساله توجه مىكند و به خاطر همين غفلت، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى، از جمله كم آبى و خشك سالى، برخى از مسئولين از سر بىتوجهى و غفلت يا به خاطر سستى ايمان و ضعف اعتقادى، دست به دامن غير خدا مىشوند و با صرف هزينههاى سنگين از بيتالمال مسلمين در صدد بر آيند تا با آبستن كردن ابرها بوسيله مواد شيميايى باران ايجاد كنند. زهى خيال باطل!مگر علت تامه بارش باران همين پيدايش ابر و انتقال آن به وسيله جريان باد و چند عامل محدود ديگر است كه با تشبث به تارهاى عنكبوتى خود ساخته، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى اين كه به خدا و توسل به ذيل عنايت و احسان او متوجه كند، در نقاط مرتفع كوهها تكه ابرهايى را جستجو نمايد و آنها را شكار كرده، به اصطلاح با باردار كردن آنها باران بباراند!! به راستى جريان مذكور داستان حضرت نوح عليهالسلام بعد از 950 سال دعوت، از ايمان آوردن قومش به خدا مايوس شد و بعد از نااميدى از هدايت آنها و پديدار شدن نشانههاى عذاب، از فرزندش خواست تا ايمان آورد و بر كشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پيدا كند. او در جواب پدرش تفكر شرك آلود خود را چنين بيان كرد كه ساوى الى جبل يعصمنى من الماء؛ من به قله كوهى پناه مىبرم تا آن كوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور كه مىدانيم سرانجام هم ايمان نياورد و هلاك گرديد. خداوند متعال با بيان اين قصه جوهره تفكر شرك آلود را بيان مىكند و مردم را از آن برحذر مىدارد.
اكنون نيز اين تفكر شرك آلود در ميان بعضى و به خصوص روشن فكران غرب زده رايج است. آنها به جاى اين كه ايمان به خدا داشته باشند و با قلم و بيان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشكلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمين دوختهاند و از دشمن انتظار يارى دارند.
بر آگاهان پوشيده نيست كه ما در صدد مخالفت با پيشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نيستيم چرا كه دين و قرآن و تفكر توحيدى بيش از هر مكتبى انسانها را به فراگيرى علم و دانش و استفاده از محصول انديشه و تفكر بشرى فرا مىخواند. آنچه در اين جا بر نفى آن تاكيد مىشود و نسبت به عواقب وخيم آن هشدار داده مىشود اين تفكر شرك آلود است كه متاسفانه مبتلايان به آن در جامعه ما كم نيستند.
به هر حال بهترين و نزديكترين و مطمئنترين راه براى رفع مشكلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زيرا برگزيدن راه خدا علاوه بر اين كه سعادت ابدى و اخروى ما را تأمين مىكند مشكلات و تنگناهاى زندگى دنيوى را نيز بر طرف مىسازد.
فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا
پس به مردم گفتم: استغفار كنيد تا خداى متعال گناهانتان را بيامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتيجه باغها به وجود بيايند و نهرها جارى شوند.
بنابراين قرآن براى رفع كمبودها و گشايش در امور مسلمانان به پيروان خود راه حلهايى پيشنهاد مىكند و كارآيى آن راهها را تضمين نموده است. به علاوه، مسلمانان مىتوانند چنان كه بارها آزمودهاند باز نيز بيازمايند.
بى ترديد پيروزى انقلاب اسلامى ايران يكى از نمونههاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غيبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه كه همه مردم با توكل بر خدا و قطع اميد از غير او خواهان حكومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش كه در قرآن مىفرمايد ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم، على رغم همه توان رژيم 2500 ساله شاهنشاهى با همه پشتيبانىهاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پيروز گردانيد و نيز سنت الهى بر اين جارى خواهد بود كه تا مردم به خدا روى آورند خدا نيز آنها را يارى خواهد فرمود و آن گاه كه خدا را فراموش كنند و به غير خدا چشم يارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود.
در هر صورت، شكى نيست كه قرآن كريم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنيا و آخرت، در پيروى از دستورات حيات بخش آن نهفته است و راه حل مشكلات فردى و اجتماعى را بايد در آن جستجو كرد. بايد قرآن، اين تأمين كننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظيم و تكريم آن كوشيد و بدان عمل كرد. البته در باب قرآن دو نوع تعظيم و تكريم مطرح است كه ذيلا بدان اشاره مىكنيم.