امام على عليهالسلام كسانى را كه در صدد تحريف حقايق دين و افساد فرهنگ دينى مردم هستند، جاهلان عالم نما مىخواند. حضرت مىفرمايند: و آخر قد تسمى عالما ليس به؛ در مقابل پيروان راستين قرآن، گروه ديگرى هستند كه گاه در ميان جامعه عالم و دانشمند تلقى مىشوند، در حالى كه از علم بهرهاى ندارند. اينان با سوء استفاده از عناوين عاريتى و بدون واقعيت، مردم را گمراه مىكنند. ممكن است اين سوال براى خوانندگان مطرح شود كه پس آنچه اينان با نام مطالب علمى و دينى بيان مىكنند، چيست؟ آنان كه خود، سخنان خويش را فهم و برداشت از دين و قرآن بيان مىكنند. حضرت على عليهالسلام در جواب مىفرمايند: فاقتبس جهائل من جهال؛ اينان آنچه را با نام مطالب علمى و برداشتهاى خود از دين بيان مىكنند و به بهانه قرائتهاى مختلف از دين در صدد تحميل عقايد باطل به دين بر مىآيند جهالتهايى است كه از انسانهاى جاهل و نادان ديگرى گرفتهاند و به اسم معارف دينى و مطالب علمى بيان مىكنند. شايد شما تعجب كنيد كه چگونه ممكن است كسانى جهل و نادانى را از ديگرى اقتباس كنند! اقتباس جهل و نادانى از ديگرى يعنى چه؟! براى آن كه به اعجاز كلام حضرت واقف شويم و بر مسووليت خود نسبت به روشنگرى در مقابل منحرفان از حق بيش از پيش واقف گرديم، به نمونهاى از اقتباس جاهلهاى عالمنما از جهالتها و نادانىهاى ديگران، كه امروزه با نام ره آوردهاى علمى بيان مىشود، اشاره مىكنيم.
امروزه در غرب اين تفكر فلسفى رواج دارد كه حصول علم براى انسان غير ممكن است و بشر بايد در همه چيز شك داشته باشد و هرگز به مطلبى يقين پيدا نكند. طرفداران اين تفكر معتقدند اگر كسى بگويد من به مطلبى يقين دارم نشانه نفهمى و حماقت اوست، زيرا علم به چيزى ممكن نيست. آنان با افتخار به اين شك و جهل خويش مىگويند علامت علم و دانش و خردمندى اين است كه انسان به هيچ مطلبى اعم از دينى و غير دينى علم و يقين پيدا نكند. چنين سخنان سخيفى از حدود يكصد سال پيش در ميان اروپاييان مطرح شده و قبل از آن نيز مبناى فكرى شكاكان بوده است. امروزه در جامعه ما نيز كسانى با مبنا قرار دادن سخنان جاهلانه آنها در صددند تا با تشكيك در معتقدات دينى مردم، به بهانه اين كه ما در هيچ زمينهاى نمىتوانيم معرفت يقينى پيدا كنيم، آنها را در اعتقادات دينى خود سست كنند و به مقاصد و هواهاى نفسانى خود جامه عمل بپوشانند. جالب آن كه آنها اين سخنان را به اسم مطالب علمى بيان مىكنند و انتظار دارند مردم فهيم و نكته سنج ما آنها را بپذيرند.
حضرت على عليهالسلام به وجود چنين انسانهاى شيطان صفت در طول تاريخ اشاره مىكنند و مىفرمايند:
فاقتبس جهائل من جهال و اضاليل من ضلال
آنان از يك دسته گمراه و نادان مطالب جهالتآميزى اقتباس مىكنند و آنها را به اسم سخنان علمى بيان مىكنند. سخن علمى آنها اين است كه در همه چيز بايد شك كرد و بشر نبايد به چيزى علم و يقين پيدا كند! در امور دينى هر كس هر چه مىفهمد، همان حق است! زيرا اصلا حق و باطل وجود ندارد! هيچ ملاكى براى حق و باطل، جز فهم شخصى هر كس وجود ندارد!
و نصب للناس اشراكا من حبائل غرور و قول زور
اين دسته گمراه و نادان و اين جاهلان عالم نما دامهايى از ريسمانهاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترانيدهاند و آنها را با گفتار و اعمال نادرست خود فريب مىدهند.
قد حمل الكتاب على آرائه اينان قرآن كريم را به راى خويش تفسير و آيات آن را بر انديشههاى خود حمل مىكنند و حق را بر طبق خواهشها و اميال نفسانى خود قرار مىدهند.
آن گاه حضرت شيوههاى تبليغاتى اين افراد را مورد توجه قرار مىدهند و مىفرمايند آنها براى جلب توجه مردم و جذب ديگران، مردم را از گناهان كبيره و پيامدهاى سوء اعمال و رفتارشان ايمن مىگردانند و هيبت و عظمت گناهان كبيره را در نظر مردم مىشكنند و مردم را به انجام آنهإ؛ضض0گ تشويق مىكنند و ارتكاب جرايم و معاصى را در نظر مردم بى اهميت و آسان جلوه مىدهند. اينان در واقع با اين حرمتشكنىها غيرت دينى و خداترسى را در مردم تضعيف مىكنند. حضرت مىفرمايند اين افراد در بحث و گفتگو چنين اظهار مىكنند كه ما از ارتكاب شبهات بر حذر هستيم و از گفتن سخنان و احكام مشكوك و مشتبه خوددارى مىكنيم؛ در حالى كه چون از احكام و موازين شرع و دين بى اطلاعند، در گرداب شبهات گرفتارند. در مقام سخن، چنين اظهار مىكنند كه ما از بدعتها و احكام خلاف دين كناره مىگيريم، و حال آن كه در ميان بدعتها آرميدهاند و هر سخنى كه در باب دين مبتنى بر راى خويش مىگويند، بدعت است. چنين انسانهايى هر چند به صورت انسانند لكن قلب و روح آنها قلب و روح حيوان است؛ چرا كه باب هدايت را نمىشناسند تا هدايت شوند و باب گمراهى و ضلالت را نيز نمىشناسند تا از آن بپرهيزند. اين افراد مردههايى در ميان زندهها هستند.
آن گاه حضرت مردم را مورد خطاب قرار مىدهند و مىفرمايند بعد از روشن شدن حق و باطل و شناختن طرفداران هر يك، و در حالى كه پرچمهاى حق برپاست و نشانههاى آن آشكار و هويداست به كجا مىرويد؟! چرا در حالى كه صراط مستقيم هدايت و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان شماست و مىتوانيد از انوار هدايت ائمه عليهمالسلام بهرهمند شويد، خود را از علوم اهل بيت محروم كرده و حيران و سرگردانيد؟
قرآن كريم با بيانى بسيار شديدتر از بيان حضرت على عليهالسلام از اين جاهلان عالمنما نام مىبرد و مردم را از فريب كارى آنها برحذر مىدارد و مىفرمايد:
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون
و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب (يكديگر)، سخنان آراسته القا مىكنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنين نمىكردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند واگذار.
دشمنان پيامبران و مخالفان هدايت الهى هر چند در ظاهر و به صورت، انسانند، لكن از آن جا كه تمام فعاليتهاى آنها نتيجهاى جز گمراه كردن ديگران و محصولى جز القاى شبهات و در نتيجه تضعيف اعتقادات دينى مردم و مقابله با هدايت الهى ندارد قرآن آنها را شياطين انس معرفى مىكند و مردم را از پيروى آنها برحذر مىدارد.
كسانى كه از نظر ايمان به خدا و لوازم آن چندان قوى نيستند و آن طور كه شايسته و بايسته است ايمان در قلب و روح آنها رسوخ نكرده است، در مقام تعارض بين خواستههاى نفسانى و خواسته خدا و ارزشهاى دينى، به دين و ارزشهاى دينى روى خوش نشان نمىدهند، و از نظر روحى متمايلند كه احكام و ارزشهاى دينى را طبق ميل خود و در جهت هواهاى نفسانىشان تفسير و توجيه كنند. و اگر تفسير دين و قرآن طبق هواهاى نفسانى آنها مجاز باشد، براى اين گروه بسيار خوشايند خواهد بود؛ چرا كه از يك طرف به خواهشهاى نفسانى خود رسيدهاند و از طرف ديگر به ظاهر از رقبه اسلام خارج نشدهاند و از مزاياى مسلمان بودن در جامعه اسلامى بهرهمند هستند. همچنين طبيعى است كسانى كه ايمان و تقوا در جان و روح آنها رسوخ نكرده است و چندان پاىبند ارزشهاى دينى و احكام الهى نيستند نيز از چنين برداشتهايى از دين و قرآن استقبال كنند و از كسانى كه دين و قرآن و ارزشهاى دينى را طبق خواستههاى نفسانى آنها تفسير و توجيه مىكنند پيروى نمايند و آنها را الگوى خود قرار دهند و از آنان تعريف و تمجيد كنند. نيز طبيعتا چنين كسانى، با آن دسته از عالمان دينى كه قرآن و احكام را آن چنان كه هست و بدون در نظر گرفتن خوشايند و سليقه افراد و مردم تفسير و تبيين مىكنند ميانه خوبى ندارند.
با كمال تاسف امروزه شاهديم كسانى به بهانه قرائتهاى مختلف از متون دينى در صددند تا به خواستهها و اميال نفسانى خود رنگ دينى بزنند و براى رسيدن به اغراض دنيوى خود با دين خدا و قرآن كريم بازى مىكنند.
حضرت على عليهالسلام با پيش بينى وضعيت مذكور، از غربت قرآن در زمان خود و در آخرالزمان شكوه مىكند و مىفرمايد:
الى الله من معشر يعيشون جهالا يموتون ضلالا و ليس فيهم سلعه ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعه انفق بيعا و لا اعلى ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه
از جمعيتى كه در جهالت زندگى مىكنند و در ضلالت و گمراهى مىميرند نزد خداوند شكوه مىكنم. جمعيتى كه اگر قرآن در بين آنها بحق تفسير شود، كسادترين كالا و بىمشترىترين متاع است و اگر به راى تفسير شود و از مواضع واقعى خودش تحريف گردد، از گران بهاترين و ارزشمندترين اشياست.
همچنين آن حضرت درباره جايگاه قرآن و معارف دين در ميان مردم آخرالزمان مىفرمايند:
و انه سياتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شىء اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اكثر من الكذب على الله و رسوله وليس عند اهل ذلك الزمان سلعه ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فى البلاد شىء انكر من المعروف و لا اعرف من المنكر فقد نبذ الكتاب حملته و تناساه حفظته فالكتاب يومئذ و اهله طريدان منفيان و صاحبان مصطحبان فى طريق واحد لا يوويهما موو فالكتاب و اهله فى ذلك الزمان فى الناس و ليسا فيهم و ليسا معهم، لان الضلاله لا توافق الهدى و ان اجتمعا فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم.
بسيار شايسته و ضرورى است كه جامعه و مردم ما اين پيشگويىهاى قرآن و نهجالبلاغه درباره آيندگان و اوضاع و احوال دينى را مورد توجه قرار دهند و وضع فرهنگى حاكم بر جامعه خود را نيز مورد مطالعه قرار دهند و آن را با اين پيشگويىها مقايسه نمايند تا خداى ناكرده اگر وضعيت دينى جامعه را در جهت نامطلوب مىبينند، احساس خطر كنند و در صدد اصلاح فرهنگ دينى جامعه برآيند. مردم در هر زمان بايد با تبعيت و پيروى از ولى فقيه و علما و بزرگان دينى در صدد حفظ و حراست از مرزهاى عقيدتى و ارزشهاى دينى خود باشند و با الگو قرار دادن قرآن، خود را از فتنههاى آخرالزمان در امان بدارند و از اين كه مصداق چنين پيشگويىهايى قرار بگيرند نگران و برحذر باشند. به هر حال اميرالمومنين عليهالسلام چنين پيشگويى مىكند كه: زمانى بعد از من خواهد آمد كه در آن زمان چيزى مخفىتر از حق و چيزى مشهورتر از باطل نيست. در آن زمان دروغ و افترا بر خدا و پيامبرش از بيشترين امورى است كه جاهلان عالمنما و منافقان دنياپرست براى رسيدن به اهداف خود به كار مىگيرند.
آنچه در اين خطبه از اهميت بيشترى برخوردار است و هشدارى جدى براى مردم تلقى مىشود اين است كه وضعيت روحى و فرهنگ عموم مردم را در آينده تصوير و ترسيم مىكند. آنچه تاكنون از آيات قرآن و سخنان حضرت على عليهالسلام در اين نوشتار =-مورد بحث و گفتگو قرار گرفت هر چند خطاب به مردم است؛ لكن در بيشتر آنها روى سخن با خواص جامعه و كسانى بود كه در مقام تاثيرگذارى بر فرهنگ جامعه هستند. در اين خطبه حضرتش به صراحت، وضعيت روحى و فرهنگ دينى مردم را در آينده پيشگويى مىكنند و آنان را از مبتلا شدن به چنين فرهنگى يا غفلت در مقابل آن برحذر مىدارند. حضرت بعد از تبيين روحيه حاكم بر بعضى از خواص جامعه، مبنى بر اين كه آنها در جهت رسيدن به اغراض و اهداف دنيوى خود بيشترين افترا و دروغ را به خدا و پيامبر نسبت مىدهند و قرآن و دين را به راى خود تفسير مىكنند و مردم را به گمراهى مىكشانند، فرهنگ حاكم بر عموم مردم را چنين پيش بينى مىكنند: مردم و اهل آن زمان نيز چنيناند كه، اگر قرآن و كتاب خدا درست و بحق تفسير و تبيين شود، از بى ارزشترين اشيا نزد آنان است و اگر طبق هواهاى نفسانى تفسير شود، از رايجترين و پر رونقترين اشيا در نظر ايشان است. در آن زمان ارزشهاى دينى و الهى در ديد مردم از منكرترين اشيا و ارزشهاى ضد دينى از محبوبترين امور محسوب مىشود.
بر آگاهان پوشيده نيست كه دشمنان قرآن و قدرتهاى استكبارى امروز در صددند تا چنين فرهنگى را بر جامعه ما حاكم كنند. آنان در توطئه تهاجم فرهنگى، با حمله به مقدسات دينى و تبليغ ارزشهاى ضد دينى بر آنند تا به تدريج همان وضعيتى كه اميرالمومنين عليهالسلام پيشگويى كرده و مردم را از مبتلا شدن به آن برحذر داشته است در جامعه ما حاكم كنند.
حضرت در ادامه چنين مىفرمايند: در آن زمان، از آشنايان به كلام خدا جز بى اعتنايى و از حافظان قرآن، كه وظيفه آنان پاسدارى از ارزشهاى دينى است، جز فراموشى و اهمال در انجام وظيفه، حركتى ديده نمىشود. در آن زمان قرآن و پيروان راستين آن و عالمان دين هر چند در ميان مردمند اما در حقيقت جداى از آنانند و مردم نيز از آنها دورند؛ زيرا مردم آنها را منزوى كرده، از آنها پيروى نمىكنند. آنان هر چند با مردم زندگى مىكنند، لكن دلهاى مردم با آنها نيست؛ چون راهى كه مردم در پيش مىگيرند گمراهى است كه با راه قرآن كه هدايت است، جمع نمىشود.
در پايان حضرت مىفرمايند:
فاجتمع القوم على الفرقه و افترقوا عن الجماعه كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم
مردم در آن زمان اجتماع مىكنند بر افتراق و اختلاف. گويا توافق مىكنند بر اين كه با قرآن و مفسران واقعى آن نسازند و به تبعيت از جاهلان عالمنما در حالى كه گويا خود را رهبر قرآن مىدانند و قرآن را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسير و توجيه مىكنند، از مسلمانان واقعى و عالمان دين و مفسران حقيقى قرآن جدا مىشوند و از آنها فاصله مىگيرند. به جاى اين كه در فكر و عمل، قرآن را امام و راهنما و رهبر خود قرار دهند از قرآن پيشى گرفته، از امامت و رهبرى آن سرباز مىزنند و قرآن و دين را به راى خويش تفسير مىكنند.
اكنون دشمنان دين و قرآن تمام تلاش خود را در جهت تهى كردن ملت مسلمان از هويت دينى خود بسيج كردهاند و در تلاشند تا با تضعيف عقايد دينى آنها، استقلال و آزادى و هويت آنان را سلب كنند. با توجه به اهميت و حساسيت شرايط، بسيار شايسته است ملت مسلمان و به خصوص انديشمندان دينى احساس خطر كنند و به هوش باشند و هرگز خود را از خطر دشمنان اسلام و قرآن در امان ندانند.
در اين ميان، چنان كه قبلا اشاره شد، نكته مهم اين است كه دشمنان اسلام و كفر جهانى براى رسيدن به اهداف استكبارى خود، در مقابله با فرهنگ دينى مردم و تهاجم فرهنگى، بر خلاف تهاجم نظامى، به طور آشكار دشمنى خود را با اسلام و امت اسلامى اظهار نمىكنند. در اين تهاجم، آنان پيوسته از انسانهايى كه به حسب ظاهر مسلمانند و در جامعه اسلامى زندگى مىكنند و از يك طرف دارى موقعيتهاى اجتماعى و فرهنگى هستند و از طرف ديگر مطالعاتى هر چند بسيار ناقص در زمينه معارف دينى دارند، استفاده مىكنند و اينان دانسته و يا ندانسته، آلت دست عوامل بيگانه شده، با تحريف معارف دينى، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىكنند. اين انسانها در آيات بسيارى از قرآن كريم و روايات ائمه معصومين عليهمالسلام مورد مذمت و نكوهش، قرار گرفتهاند و به مردم توصيه شده است كه از گوش فرا دادن به سخنان آنان برحذر باشند؛ زيرا موجب گمراهى و بازماندن از رسيدن به سعادت دنيوى و اخروى مىگردند.
چنان كه پيش از اين گفتيم، قرآن كريم عملكرد چنين انسانهايى را در جامعه اسلامى، ((فتنه)) نام مىنهد و كسانى كه در صدد تحريف قرآن و حقايق و معارف دين برمىآيند فتنه جويانى مىداند كه با تحريف معارف دينى، شيطان را در گمراه كردن مردم، يارى مىرسانند. حال ممكن است اين سوال مطرح شود كه چرا كسانى، با اين كه حق را مىدانند و بر بى اساس بودن اوهام و جهالتهايى كه از ديگران به عاريت گرفتهاند، واقفند، در صدد توجيه فريب كارىهاى خويش و گمراه كردن ديگران بر مىآيند؟ به عبارت ديگر از نظر روانشناسى، انسانهايى كه در صدد تحريف معارف دينى بر مىآيند و با تحريف حقايق دين، اسباب گمراهى مردم را فراهم مىكنند، از نظر روحى چه مشكلى داند كه به بهاى بازى كردن با دين خدا به دنبال حل كردن آن هستند؟ در واقع، فتنه در دين، كه در شكل تحريف معارف دين بروز مىكند، از كجا ناشى مىشود؟
حضرت على عليهالسلام در جواب اين پرسش مىفرمايند:
انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع
آنچه از نظر روحى زمينه چنين انحرافى را در انسان فراهم مىكند و ريشه فتنه شناخته مىشود عبارت است از هواهاى نفسانى. فتنههايى كه در دين واقع مىشود از هواهاى نفسانى و اميال و اغراض دنيايى سرچشمه مىگيرد. آنان كه با تحريفهاى معارف دينى مردم را به گمراهى مىكشانند كسانى هستند كه داراى روحيه تسليم و بندگى در مقابل خداى متعال نيستند، يا در اثر القائات و وسوسههاى شيطانى روحيه تسليم و بندگى را از دست دادهاند.
روحيه تسليم و بندگى اقتضا مىكند انسان در مقابل خدا و دستورات او تسليم و در عمل و گفتار پاىبند شريعت و ارزشهاى دينى باشد. وجود اين روحيه از آن جهت لازم است كه ممكن است بسيارى از دستورات شريعت و دين با خواستههاى نفسانى انسان موافق نباشد و انسان با طوع و رغبت حاضر به پذيرش و عمل آنها طبق نباشد. انسانها در چنين مواردى دايما بر سر دو راهى هستند و ناگزير مىبايد يك راه را انتخاب كنند؛ يا خواسته خدا و شريعت را برگزينند و با هواى نفس مخالفت كنند، يا هواى نفس و خواسته خود را بر خواست خدا و ارزشهاى دينى مقدم بدارند. كم نيستند انسانهايى كه در اين امتحان بزرگ خواستههاى نفسانى را بر خدا و ارزشهاى دينى مقدم مىدارند. در اين ميان، برخى از اين گروه اين روحيه و مردانگى را دارند كه به صراحت بگويند ما خود را پاىبند اعتقادات دينى و ارزشهاى آن نمىكنيم، البته در صدد تحريف و ضديت با ارزشهاى دينى هم نيستيم. اين نوع برخورد با دين، فتنه در دين محسوب نمىشود و چنين روحيهاى منشا فتنه نيست؛ زيرا كسى با فريب كارى به گمراهى كشيده نشده است.
زمانى فقدان روحيه تسليم و بندگى در مقابل خدا و دستورات الهى منشا فتنه در دين مىشود كه فاقدان آن در صدد برآيند تا با توجيهات واهى، دين را طبق خواستههاى نفسانى خود تفسير كنند.
چنين انسانهايى به ويژه اگر از نظر موقعيت اجتماعى در مقامى باشند كه عدهاى ممكن است از آنها حرف شنوى داشته باشند، بيشتر از هر كس ديگر مورد طمع شياطين هستند؛ زيرا اين اشخاص خواستههايى دارند كه از يك طرف شريعت و دين آدمى را از آنها نهى كرده است و از طرف ديگر گذشتن از اين امور و صرف نظر كردن از آن، براى اين اشخاص، به خاطر ضعف روحيه بندگى بسيار سخت است، و از سوى ديگر اينان از توانايىهاى برخوردارند كه با بهرهگيرى از آنها گاه مىتوان حق را بر خود آنان مشتبه كرد. شيطان از اين فرصت طلايى حداكثر استفاده را مىكند و با نفوذ در دل و جان چنين انسانهايى آنها را در جهت فتنه و انحراف دين تشويق و ترغيب مىكند. شيطان براى عملى كردن نقشه خود، خواستههاى نفسانى اين اشخاص را پيش چشم آنها مجسم مىكند و آتش شوق بهرهمندى از آنها را در جان آنها شعله ور مىگرداند. از طرف ديگر چنين به آنها القا مىكند كه از كجا آنچه علما و بزرگان دين به عنوان وظايف و ارزشهاى دينى بيان كردهاند همانهايى باشد كه خدا و دين از ما خواسته است؟
چنين افرادى چون مىبينند با وجود سخنان عالمان دين و علوم اهل بيت و با وجود قرآن، آنها به خواستههاى نفسانى و هوسهايشان نمىرسند، در صدد برمىآيند تا راه جديدى پيدا كنند كه هم به خواستههاى خود برسند و هم به حسب ظاهر از رقبه اسلام خارج نشده باشند و از مزايا و موقعيتهاى اجتماعى جامعه دينى برخوردار باشند. بنابراين آنچه از درون آنها را به سوى انحراف سوق مىدهد عدم روحيه تسليم و بندگى و تبعيت از هواهاى نفسانى است.
حضرت على عليهالسلام در پاسخ به اين سوال كه چه عواملى سبب مىشود تا كسانى در جامعه اسلامى در صدد ايجاد فتنه در دين برآيند، مىفرمايند ريشه همه فتنههايى كه در دين واقع مىشود هواهاى نفسانى است كه اشخاص مذكور نمىتوانند از آنها صرف نظر كنند و براى رسيدن به آنها، با اختراع راه جديد در مقابل احكام و ارزشهاى دينى، دست به فتنه مىزنند.
اما راه جديدى كه آنها براى پيشبرد مقاصد خويش به كار مىگيرند چيست؟ حضرت مىفرمايند آنها احكامى را طبق اميال نفسانى خويش ابداع مىكنند و آنها را به اسلام نسبت مىدهند و با تفسير و توجيههاى خودساخته و بىاساس به تحريف حقايق دين مىپردازند و قرآن و آيات الهى را به راى خويش تفسير مىكنند. در نتيجه، سخنانى مىگويند كه با حقيقت دين و قرآن كريم سازگار نيست و مردم را در جهت خلاف قرآن و ارزشهاى دينى سوق مىدهد. البته بديهى است كه اين افراد برآنند تا به نحوى عمل كنند كه مردم از اهداف شيطانى آنها مطلع نگردند؛ زيرا مىدانند در آن صورت از آنها تبعيت نخواهند كرد.
بنابراين حضرت على عليهالسلام ريشه همه فتنهها و بدعتهايى كه در دين گذاشته مىشود فقدان روحيه تسليم و بندگى و وجود روحيه هواپرستى مىدانند و مردم و به خصوص خواص جامعه را، از تبعيت هوا و هوس برحذر مىدارند و از اين كه مصداق آيه ارايت من اتخذ الهه هواه قرار گيرند هشدار مىدهد.
البته شايد كسانى كه امروز در نقش كارآمدترين نيروها و عوامل شيطان در تحريف معارف دينى انجام وظيفه مىكنند در ابتدا چنين تصميمى نداشتهاند. چه بسيار بودند انسانهايى كه در آغاز جزء مسلمانان راستين و در شمار مبلغان راستين قرآن و معارف دين به شمار مىرفتند، ولى در نيمه راه تغيير جهت دادند و به صف مخالفان اسلام پيوستند و از ولايت خدا خارج شدند و ولايت و سرپرستى شيطان را پذيرفتند. همچنان كه فراوانند انسانهايى كه بعد از سالها ضلالت و گمراهى و گمراه كردن ديگران، توبه كرده، به دامن اسلام بازگشتند و بقيه عمر خويش را صرف جبران گذشته نامطلوب خود كردند.
در هر حال، اين تغيير موضعها و جابهجايى انسانها در طول زندگى، امرى است كه در صحنه حيات انسانها فراوان اتفاق افتاده است؛ لكن آنچه توجه به آن ضرورى اين است كه از نظر قرآن هيچ گناهى خطرناكتر و بزرگتر از فتنه در دين نيست. بزرگترين گناه آن است كه كسانى بعد از آن كه حق را شناختند و با احكام و معارف دين آشنا شدند، در صدد برآيند تا مردم را از آشنايى و عمل به آن باز دارند.
در هر صورت، آنچه در پايان توجه همگان را بدان جلب مىكنيم و از خداى متعال مىخواهيم ما را بدان موفق بدارد اين سخن گران قدر حضرت على عليهالسلام است كه مىفرمايند حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا؛ خود، عقايد و افكار و اعمال خويش را ارزيابى نماييد و خود، خويشتن را در دادگاه وجدان محاكمه كنيد و قبل از آن كه فرصت توبه و بازگشت به سوى خدا از دست برود به دامن قرآن و دين حق بازگرديد و خود را از دام شيطان و نفس اماره نجات دهيد و از سوء عاقبت و فرجامى ناخواسته بترسيد. سخن خود را با هشدار قرآن كريم در اين زمينه به پايان مىبريم كه مىفرمايد:
ثم كان عاقبه الذين اسائوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها بستهزءون
آن گاه فرجام كسانى كه بدى كردند اين گونه شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره مىگرفتند. از خداى متعال درخواست مىكنيم همگان را به راه حق هدايت كند. والسلام على من اتبع الهدى پايان كتاب