چنان كه در جاى خود بيان شده است يكى از مقامات پيامبر (ص) غير از مقام تلقى وحى و ابلاغ آن، مقام تبيين وحى و تفصيل احكام و دستورات الهى است. قرآن كريم به صورت مجموعهاى از قوانين و كليات احكام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است كه خود در مقام تبيين و تفصيل احكام و جزئيات آن نبوده است و جز در موارد معدودى، تفصيل و تبيين آنها را به عهده پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهمالسلام نهاده است. به عنوان مثال قرآن به صورت كلى امر به نماز مىكند و از مسلمانان مىخواهد كه نماز بخوانند، اما اين كه نماز چيست و چند ركعت است و كيفيت خواندن آن چگونه است و شرايط و جزئيات آن كدام است، در قرآن بيان نشده است. تفصيل اين حكم كلى و امثال آن را بر عهده پيامبر صلى الله عليه و آله گذاشته است. بنابراين، تفسير و تبيين احكام الهى به عهده پيامبر صلى الله عليه و آله و از مقامات آن حضرت است. قرآن نيز مقام تبيين وحى را مورد توجه قرار مىدهد و آن را از وظايف پيامبر بر مىشمرد:
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم
و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را براى مردم فرو فرستاده شده است تبيين كنى. بعيد نيست كه مقصود از تعليم در آياتى نظير 164 آل عمران كه تعليم را در كنار تلاوت آورده است نيز بيانگر جايگاه و مقام پيامبر صلى الله عليه و آله در تبيين و تفسير وحى و قرآن باشد.
در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله آن گاه كه در مقام ابلاغ وحى بر مىآيند دو وظيفه مهم بر عهده دارند، يكى آن كه كلام وحى را بر مردم قرائت و تلاوت كنند و ديگر اين كه مقاصد و مضامين آيات را براى آنان تبيين و تفسير كنند و آنها را با احكام و معارف قرآن آشنا نمايند. قرآن مىفرمايد:
لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين
خدا بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خودشان در ميان آنان برانگيخت تا براى آنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوسشان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنها احكام شريعت و حقايق حكمت را بياموزد، هر چند پيشتر از آن گمراهى آنان آشكار بود. در اين آيه و آيات مشابه آن، وظيفه نخست، يعنى خواندن و قرائت آيات با تعبير (( يتلوا)) بيان شده است و براى بيان وظيفه دوم، يعنى تفسير و تبيين مضامين و احكام، از تعبير (( تعليم)) استفاده شده است. در نتيجه، تبيين وحى و تفصيل احكام الهى و تفسير قرآن كريم به معناى مذكور، كارى است كه جز در صلاحيت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهمالسلام نيست؛ زيرا تنها آنان هستند كه با علم خدادادى به علوم و معارف الهى آشنايند.
اكنون با توجه به نكته قبلى، وظيفه مفسرين به خوبى روشن مىشود. چنان كه بيان شد، تبيين وحى و تفصيل احكام و تفسير آيات قرآن، در اصل به عهده و در صلاحيت پيامبر صلى الله عليه و آله است و آن حضرت در زمان حيات پر بركت خويش تا آن جا كه امكان يافتند مردم را با معارف قرآن آشنا كردند. در اين زمان مفسرين نيز موظفند به روايات و احاديثى كه با اسناد صحيح از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه رسيده است، رجوع كنند و بر اساس آنها آيات مربوطه را مورد توجه و دقت نظر قرار دهند و فكر و نظر خويش را در چهار چوبه تبيين و توضيح پيامبر (ص) شكل دهند. و آن جا كه حضرتش توفيق تبيين اين ثقل اكبر و قرآن مستحكم را نيافتند مىبايد به ثقل اصغر، يعنى اهل بيت و ائمه معصومين عليهم السلام، تمسك كنند. در اين زمينه نيز متخصصان و آشنايان به علوم و معارف دينى موظفند روايات و احاديث صحيح السند را مستند و راه گشاى خود در فهم قرآن كريم قرار دهند و بر اساس روايات صحيح در صدد فهم و تفسير قرآن برآيند.
بنابر اين اولين ملاك در فهم درست قرآن و معارف دين تبيين و توضيحى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهمالسلام رسيده باشد. در نتيجه اولين و اصلىترين وظيفه يك مفسر، فهم و تبيين آن تفسيرى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان رسيده است؛ زيرا تنها در پرتو علوم اهل بيت مىتوان به فهم معارف قرآن رسيد.
نكته سومى كه در فهم صحيح از كلام وحى بسيار مهم و توجه به آن ضرورى است، مساله تفسير قرآن به قرآن و توجه به ارتباط بين آيات است. هر چند آيات قرآن به حسب ظاهر به صورت جدا جدا و هر يك يا هر چند آيه از آنها بيانگر مطلبى خاص به نظر مىآيد؛ لكن فهم درست و تفسير صحيح در صورتى امكان تحقق مىيابد كه آيات قرآن در ارتباط با يكديگر و ناظر به يكديگر مورد توجه قرار بگيرند. بسيارى از آيات قرآن و معارف اين كتاب الهى يكديگر را تفسير مىكنند و بر صدق و درستى مضامين يكديگر گواهى مىدهند.
على عليهالسلام در اين زمينه مىفرمايد:
كتاب الله تبصرون به و تنطقون به تسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض، ولا يختلف فى امان الله و لا يخالف بصاحبه عن الله
قرآن اين كتاب الهى شما را بينا و گويا و شنواى حق مىگرداند. قرآن كتابى است كه بعض آن بعض ديگر را تفسير و نيز بعض آن گواه و شاهد بعض ديگرش مىباشد.
از موارد تفسير قرآن به قرآن، براى نمونه مىتوان به آيه 11 از سوره شورى، ليس كمثله شىء و هو السميع البصير و آيه 10 از سوره فتح، يدالله فوق ايديهم، اشاره كرد. ليس كمثله شىء از محكمات قرآن است و معناى آن روشن و واضح است. اين آيه مىگويد هيچ چيز مانند خدا نيست؛ خداى متعال يك حقيقت بى مانند است. در آيه يدالله فوق ايديهم مىگويد دست خدا بالاى دستهاست. هر چند اين آيه به خداوند، دست نسبت داده است، لكن آيه ليس كمثله شىء اين معناى ظاهرى را نفى مىكند و با توجه به آن مىفهميم مراد از ((يد)) معناى ظاهرى آن يعنى ((دست)) نيست؛ بلكه مىبايد معانى كنايى از قبيل قدرت و امثال آن منظور باشد. بنابر اين، تفسير و توضيح آيه يدالله فوق ايديهم بدون توجه به آيه ليس كمثله شىء خروج از روش صحيح تفسير است و ممكن است خطا از كار درآيد و بر اساس تفسير غلط، تصويرى ناصحيح و جسمانى از خدا ارائه شود.
بنابراين، در تفسير قرآن بايد به اين نكته توجه كنيم كه آيات را در ارتباط با يكديگر مورد توجه قرار دهيم و سعى كنيم مضمون آنها را به كمك خود قرآن بفهميم.
چهارمين نكتهاى كه مىبايد در تفسير قرآن بدان توجه شود رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم درست از قرآن كريم است. به خصوص آن جا كه در باب آيهاى، روايت صحيح و تبيين روشنى از پيامبر صلى الله عليه و آله و يا ائمه معصومين عليهمالسلام در دسترس نباشد ضرورت رعايت اصول و قواعد محاوره عقلايى در فهم درست از آيات قرآن مضاعف مىگردد. در اين مرحله است كه نقش بزرگان دين و مفسرين و آشنايان به علوم اهل بيت، كه عمر خويش را در فهم معارف قرآن و علوم اهل بيت مصروف داشتهاند، در فهم صحيح از قرآن و تبيين معارف دين ظاهر مىگردد. آنها هستند كه بر طبق اصول محاوره عقلايى، عام و خاصهاى قرآن را تشخيص مىدهند و محدوده معنايى هر يك را مشخص مىكنند، مطلق و مقيدها را مىشناسند و آيات را با يكديگر تفسير مىكنند و ناظر بودن آيهاى به آيه ديگر را تشخيص مىدهند و در مقام تفسير بدان توجه دارند.
نكته ديگرى كه در اين قسمت بايد مورد توجه قرار گيرد اختصاص به فهم قرآن و معارف دين ندارد؛ بلكه در ساير رشتهها و تخصصهاى گوناگون علمى مورد قبول همگان است و آن، وجود مراتب فهم و متناسب بودن آن با توانايى ذهنى و مقدار كوشش و تلاش و دقت در فهم صحيح است. توضيح اين كه:
در مباحث فقهى يكى از مسائلى كه تقريبا همه فقها بدان فتوا مىدهند و از وظايف مقلد مىشمارند، مساله تقليد از اعلم است. بر اين اساس، گفته مىشود فقاهت و تخصص در رشته فقه و استنباط احكام از ديگران داراى فهم و مهارتى بيشتر و از شم فقاهت برترى برخوردار است، تقليد كند. البته ديگر مراجع كه از نظر قوه استنباط در حد آن فقيه اعلم نيستند نيز فقيه و مجتهد هستند؛ لكن در مراتب بعدى قرار دارند. ناگفته نماند فتواى فقها مبنى بر لزوم تقليد از اعلم نيز برخاسته از يك روش عقلايى است. درست مثل رجوع به پزشك متخصصى كه سالها تجربه طبابت دارد و ترجيح آن بر شخصى كه امروز مجوز طبابت گرفته است يك روش عقلايى است و عمل بر خلاف اين روش مورد مذمت عقلا قرار مىگيرد. فهم و تشخيص دقايق معارف قرآن، جز در صلاحيت متخصصان و آشنايان به علوم اهل بيت عليهم السلام، كه عمر خويش را در فهم قرآن و معارف دينى صرف كردهاند، نمىباشد و با توجه به مراتب فهم قرآن و تفسير اين كتاب آسمانى، بديهى است هر قدر امور و نكات مذكور مورد توجه و دقت بيشتر قرار گيرد از ضريب احتمال خطا در تفسير آيات الهى كاسته مىشود و به فهم صحيح از اين كتاب آسمانى نزديكتر مىشويم.
ششمين تذكرى كه توجه خوانندگان را بدان جلب مىكنيم لزوم توجه به قراين كلامى و مقامى و شان نزول آيات است. هر چند قرآن كريم براى همه عصرها و نسلها نازل شده است و مخاطب آن مردم همه عصرهايند؛ لكن قراين و شان نزولها و موقعيتهاى زمانى و مكانى كه آيات كريمه در آن نازل شده است براى مخاطبان اوليه و مردمان عصر نزول قرآن چنان روشن بوده است كه جاى هيچ گونه ترديد و اختلافى در معنا و تفسير آن باقى نمىمانده است. به علاوه اگر آيهاى مبهم مىنموده، دسترسى مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله چندان مشكل نبوده است. اما امروزه با دور شدن از عصر نزول و امكان مخفى شدن بعضى قراين و شان نزولها، ضرورت و لزوم دقت در فهم صحيح از قرآن اهميت مضاعف مىيابد.
از طرف ديگر، اطلاع از معانى حقيقى و لغوى الفاظ به كار رفته در قرآن كريم از مسائلى است كه بدون آن، فهم صحيح و تفسير درست قرآن ميسر نيست. ممكن است غفلت از تحول معنايى، كه گاه به مرور زمان در يك لغت رخ مىدهد، موجب اشتباه و بدفهمى شود.
براى مثال، معنا و مفهوم كلمه ((تقيه)) براى همگان روشن است. آنچه در فرهنگ عمومى از اين كلمه اراده مىشود اين است كه شخصى عقيده و مذهب خود را مخفى كند و چنان وانمود كند كه مخاطب او از عقيده و مذهب واقعى او آگاه نشود. اين، در حالى است كه معناى لغوى تقيه، پرهيزكارى است و در قرآن و نهجالبلاغه به همين معنا به كار رفته است. هر چند واژه تقيه در قرآن نيست، لكن واژه ((تقاه))، كه مرادف با، تقيه و تقواست در آيه اتقوا الله حق تقاته آمده است.
هر چند قرآن كريم، چنان كه خود مىگويد، به زبان روشن و آشكار نازل شده است و هر كس در حد فهم و استعداد خود مىتواند از اين كتاب آسمانى بهرهمند شود؛ لكن توجه به اين نكته ضرورى است كه قرآن از فصيحترين و بليغترين محسنات كلامى و بيانى برخوردار است و بديهى است كه توجه به نكات مذكور نيز از شرايط اساسى استفاده صحيح و درست از قرآن كريم است.
گاه در قرآن كريم چنين است كه آيهاى حكمى را به صورت عام و كلى بيان مىكند و در آيه ديگرى محدوده آن حكم را روشن مىكند. يا در آيهاى حكمى را به صورت مطلق بيان كرده است و از آيه ديگرى قيد و شرط آن استفاده مىشود. بيان مطلب از طريق مثال و استفاده از كنايه و استعاره و مجاز و امثال آنها نيز از شيوههايى است كه در قرآن به كار رفته است و چون مخاطب قرآن انسانها هستند و شيوههاى مذكور از محسنات كلام انسانى و عقلايى در بيان مقصود محسوب مىشود، قرآن نيز از شيوههاى مذكور به زيباترين نوع ممكن در بيان احكام و معارف خود استفاده مىكند. بنابراين، شيوههاى به كار رفته در قرآن همان شيوهاى است كه عقلا در بيان مقاصد خويش به كار مىگيرند، با اين تفاوت كه نوع و كيفيت استفاده از هنرهاى بيانى كه در قرآن بكار رفته است از نظر مرتبه و زيبايى و شيوايى، با به كارگيرى محسنات مذكور در كلام آدمى قابل مقايسه نيست. دليل اين امر نيز آن است كه قرآن كريم كلام خداى متعال است كه به فصيحترين و بليغترين بيان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است و اصول فن فصاحت و بلاغت را به بشر آموخته است. اين كتاب، با زيباترين، شيواترين و رساترين بيان مردم را به توحيد و هدايت و تكامل و سعادت فرا خوانده است.
خلاصه و نتيجه مباحث بخش پايانى اين فصل در يك جمله اين است: توجه به نكات و محسنات كلامى به كار رفته در قرآن، در كنار نكات قبلى، از شرايط ضرورى فهم آن است كه عدم توجه به آنها بى شك بدفهمى و تفسير نابجا را در پى خواهد داشت.
با توجه به مطالبى كه در دو فصل قبل بيان شد و در حدى كه هدف كتاب تأمين شود درباره موقعيت و اهميت قرآن و نقش اين كتاب الهى از ديدگاه نهجالبلاغه در هدايت انسانها به سوى سعادت و كمال توضيحاتى به اختصار داده شد. اكنون اين سوال مطرح مىشود كه آيا رعايت مطالب پيش گفته براى استفاده از قرآن كريم و تمسك به ثقل اكبر، اين ميراث بزرگ پيامبر عظيم الشان صلى الله عليه و آله ، كافى است؟ ممكن است گفته شود اگر تمام نكاتى كه در فهم صحيح و برداشت درست از قرآن نقش دارد، رعايت گردد قهرا احكام و معارف قرآن آن گونه كه هست فهميده مىشود و فرهنگ جامعه بر اساس رهنمودهاى قرآن كريم شكل مىگيرد و مردم در سايه حكومت دينى در پناه قرآن از خطر انحراف مصون مىمانند؛ زيرا تمسك به قرآن همان فهم صحيح معارف آن و عمل بر اساس رهنمودهاى قرآنى است. پاسخ مذكور هر چند تا حدودى در هدايتگرىهاى فردى قرآن درست تلقى مىشود؛ لكن تحقق كامل اين مساله در صورتى است كه به نقش بايسته قرآن در سطح كلان نگريسته شود و جايگاه آن در مقابل افكار انحرافى و مهاجمان به فرهنگ دينى مورد توجه قرار گيرد. به نظر مىرسد بدون شناخت افكار انحرافى مخالفان قرآن و مقابله با آنها از طريق روشنگرى و بر ملا كردن توطئههاى فرهنگى آنان، حاكم كردن فرهنگ قرآن كريم و هدايت جامعه بر اساس اعتقادات و ارزشهاى دينى كار چندان آسانى نباشد. اين نكتهاى است كه اغلب مورد غفلت قرار مىگيرد.
بنابراين به موازات سعى در فهم قرآن و عمل به رهنمودهاى آن، هيچ گاه دشمنان و مخالفان قرآن را نبايد از نظر دور داشت. تمسك به قرآن و حاكميت بخشيدن به اين كتاب آسمانى جز با شناخت تفكرات انحرافى ضد قرآنى و مقابله با آنها امكانپذير نيست. حق و باطل همچنان كه در مقام شناخت متضايفند در مقام عمل نيز متضايفند؛ يعنى همان طور كه اگر حق را بشناسيد باطل را نيز خواهيد شناخت و شناخت باطل نيز شما را كمك مىكند تا حق را بشناسيد، در مقام عمل نيز حاكميت بخشيدن به قرآن در جامعه بدون شناخت مخالفان و افكار انحرافى آنان و مقابله با توطئهها و شگردهاى شيطانى آنها در تضعيف فرهنگ دينى مردم ممكن نيست. ما در اين زمينه ابتدا سخن حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه را مورد توجه قرار مىدهيم آن گاه با بيان راه كارهاى مخالفان قرآن در منحرف كردن افكار جامعه، برآنيم تا با بيان شبهات ملحدين، ذهن عموم مردم و به خصوص طبقه جوان و تحصيل كرده جامعه را با ترفندهاى شيطانى دشمنان آشنا كنيم.
شناخت دشمنان و مخالفان قرآن و فرهنگ دينى از چنان اهميت و حساسيتى برخوردار است كه حضرت على عليهالسلام مىفرمايد:
و اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه و لن تاخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسكوا به حتى تعرفوا الذى نبذه فالتمسوا ذلك من عند اهله فانهم عيش العلم و موت الجهل
بدانيد شما هرگز راه هدايت را نمىشناسيد و در آن راه قرار نمىگيريد مگر آن كه كسانى كه هدايت الهى را رها كردهاند بشناسيد و هرگز به پيمان الهى كه همچنان قرآن كريم است پاى بند نمىشويد مگر آن كه پيمان شكنان رإ؛ثث* بشناسيد و هرگز از متمسكان به حبل المتين الهى و پيروان واقعى قرآن محسوب نمىشويد مگر آن كه كسانى كه قرآن را كنار گذاشتند و به اين كتاب الهى قرآن پشت كردند، بشناسيد. آن گاه مىفرمايد: تفسير و معارف قرآن را از اهل قرآن (اهل بيت) بگيريد؛ زيرا آنها هستند كه علوم و معارف الهى را زنده مىكنند و جهل و نادانى را مىميرانند.
اين بيان روشنگرانه حضرت على عليهالسلام مبنى بر لزوم دشمنشناسى و آشنايى با افكار انحرافى و ضرورت معرفى منحرفان، وظيفه عالمان دينى و مبلغان علوم و معارف الهى را مضاعف مىكند؛ زيرا زدودن افكار انحرافى و شبهات ملحدان از افكار مردم به خصوص جوانانى كه از نظر علوم و معارف دينى از بنيه علمى كافى برخوردار نيستند، از كارهاى زير بنايى تبليغ و حاكميت بخشيدن به فرهنگ قرآنى و دينى است و بدون آن نمىتوان انتظار نتيجه مطلوب و بايسته داشت. براى روشن شدن اين مطلب، بحث را در سه بخش شبهات، شگردها و انگيزههاى مخالفان از طرح شبهات پى مىگيريم.
هر چند قرآن بزرگترين نعمتى است كه خداى متعال به بندگانش عطا فرموده و هر چند خود، ضمانت حفظ آن را از دستبرد شياطين و تحريف انسانهاى شيطان صفت بر عهده گرفته است؛ لكن اين تمام داستان نيست. شيطان، اين قسم خورده فرزندان آدم، نيز در هر زمان، متناسب با شرايط و روحيات حاكم بر كسانى كه از نظر موقعيتهاى اجتماعى قادر به تاثير گذارى بر اذهان مردم هستند، شبههاى در راستاى هواهاى نفسانى آنان بر ايشان القا مىكند تا از طريق آنها عموم مردم را به دنبال خود بكشد و از قرآن و دين منحرف نمايد. از آن جا كه قرآن بزرگترين وسيله نجات و هدايت و سعادت انسانهاست، همه آرزو و هدف شيطان جدا كردن مردم از قرآن و دين است. يكى از كارهاى شيطان در اين راه، ترغيب و وسوسه انسانهايى است كه مىتوانند با القاى شبهات پيرامون دين و قرآن، در ايمان و اعتقاد مردم خلل وارد كنند.
فعاليت شيطان و شيطان صفتان در مبارزه با قرآن كريم از همان ابتداى نزول قرآن وجود داشته است. اين فعاليتها از سفارش به پنبه در گوش قرار دادن و ممانعت از شنيدن آيات الهى و تهمت و افترا زدن بر پيامبر شروع شد و امروزه نيز به اشكال ديگرى ادامه دارد و از اين پس نيز ادامه خواهد داشت. در اين زمينه از ذكر جزئيات نحوه مقابله با قرآن در طول تاريخ صرف نظر مىكنيم و براى پرهيز از اطناب بحث، با ذكر برخى از شبهههايى كه امروزه در سطح جامعه براى تضعيف فرهنگ دينى و عقايد مذهبى مردم و جوانان مطرح مىشود، سعى مىكنيم تا اذهان خوانندگان و جوانان را روشن كنيم تا با آگاهى از اين ترفندهاى شيطانى بتوانند با تهاجم فرهنگى دشمنان مقابله كنند.
آن گاه كه شياطين در مبارزه با قرآن، از نابودى و از بين بردن آن مايوس شدند، تصميم گرفتند مردم را از آشنايى با محتواى آن محروم كنند. مخالفان قرآن در طول چندين قرن در ميان مسلمانان و به خصوص در ميان شيعيان چنين تبليغ مىكردند كه ما نبايد از قرآن چندان انتظار داشته باشيم؛ زيرا قرآن براى ما قابل فهم نيست و ما از باطن قرآن مطلع نيستيم، بنابر اين نمىتوان به ظاهر قرآن استناد كرد. آنها با القاى اين فكر كه ما قادر بر فهم قرآن نيستيم سعى مىكردند مردم را از استفاده از قرآن محروم كنند و در نتيجه قرآن را از متن زندگى مسلمانان بيرون كنند. در اين بين هر چند احترام ظاهرى به قرآن در شكل قرائت و بوسيدن و مقدس و محترم شمردن آن در ميان مسلمانان رايج بود؛ لكن آنچه هدف دشمنان و مخالفان قرآن است محروم كردن مردم از محتواى قرآن و عمل به رهنمودهاى اين كتاب آسمانى است.
امروزه مدعيان روشن فكرى كه از علوم و معارف اسلامى بهره چندانى ندارند گمراه كنندهترين شبههها و ترفندهاى شيطانى را كه از قرنها پيش در مغرب زمين در باب كتابهاى تحريف شده اديان ديگر مطرح بوده است با نام افكار نو در مجامع فرهنگى و علمى جامعه مطرح مىكنند و طبقه در حال تحصيل و تشنه دانش و آگاهى را كه از مبانى افكار باطل و تخيلات شيطانى آنها بى اطلاع هستند تحت تاثير قرار داده، به گمان خود پايه اعتقادى آنها را سست مىكنند. غافل از آن كه مردم مسلمان و به خصوص جوانان در حال تحصيل و فرهيختگان تيز هوش مسلمان، به بطلان افكار بى بنيان و عاريتى و دور از منطق و عقل آنان پى خواهند برد. عقايد و افكار و انديشههاى مردم مسلمان و فرهيختگان دين باور مبتنى بر عقل و منطق و برگرفته از علوم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهمالسلام است و از آبشخور وحى سرچشمه مىگيرد و هر گاه مسلمانى در زمينههاى فكرى و اعتقادى با افكار انحرافى مواجه مىشود در صدد برمى آيد تا آن را با عالمان و متخصصان علوم و معارف دينى در ميان بگذارد تا جواب صحيح و منطقى دريافت كند.