بسيار سادهانگارانه به نظر مىآيد كه كسى انتظار داشته باشد قرآن مانند كتاب حل المسائل، دردها و مشكلات فردى و اجتماعى را يكى يكى بيان كند و سپس راه حل آنها را به ترتيب توضيح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و كار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنيا و آخرت است. در اين عرصه، قرآن كريم راههاى كلى و خطوط اصلى را به ما نشان مىدهد كه با به كار بستن آنها مىتوانيم زندگى سعادتمندانهاى داشته باشيم، اين خطوط كلى چراغهايى هستند كه جهت سير و حركت را نشان مىدهند لكن بايد توجه داشته باشيم كه براى رسيدن به سعادت و رستگارى در دنيا و آخرت و رفع مشكلات و تحقق جامعهاى مترقى و در عين حال دينى و اسلامى، خداوند متعال دو وسيله در اختيار انسان قرار داده است: يكى دين و ديگرى عقل.
قرآن خطوط اصلى ترقى و تكامل انسانى را روشن مىكند و جامعه اسلامى موظف است با نيروى تفكر و انديشه و استفاده از تجارب علمى ديگران ( حتى غير مسلمانان ) را منع نمىكند؛ بلكه علم را وديعه الهى مىداند و مسلمانان را به آموختن آن تشويق مىكند. پيامبر صلى الله عليه و آله جهت ترغيب و تشويق مسلمانان به يادگيرى علوم مىفرمايند:
اطلبوا العلم و لو بالصين
دانش بياموزيد و از تجارب علمى ديگران بهرهمند شويد هر چند براى تحقق اين منظور پيمودن مسيرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بين المللى، بسيار پيچيده است و كشورهاى استكبارى و قدرتهاى اهريمنى با انواع حيلهها و ابزارهاى گوناگون تكنولوژى، اقتصادى، و به طور كلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جويانه خود را تحكيم بخشند، لكن ما بايد با ذكاوت بسيار، بدون اين كه از اهداف اسلامى و قرآنى خود كمترين عقب نشينى كنيم از نتايج علوم بشرى در زمينههاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشكلات معيشتى مردم بهره جوييم.
بنابراين قرآن در پى پاسخ گويى به تمام مشكلات ريز و درشت زندگى بشر نبوده و نيست، بلكه بيانگر خطوط اصلى و كلى سعادت و تكامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مىخواند. در اين قسمت، در ادامه فرمايش حضرت على عليهالسلام كه درباره شفابخشى قرآن است به يكى از آن خطوط كلى مستفاد از قرآن اشاره مىكنيم و آن را به عنوان نمونه توضيح مىدهيم.
قرآن كريم مىفرمايد:
و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.
اين آيه يكى از محكماتى است كه هيچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صريح و روشنى دارد كه جاى هيچ گونه شك و شبههاى درآن نيست، به نحوى كه در اين قالب زبانى، معنايى جز همان چيزى كه هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مىفهمد قابل برداشت نيست؛ بگذريم از كج انديشان و قايلين به قرائتهاى مختلف و برداشتهاى نو، كه ممكن است بگويند ما از كلمه ليل، نهار را مىفهميم و از حجاب داشتن، عريان بودن را برداشت مىكنيم!البته خاطرنشان مىكنم كه در آينده درباره((قرائتهاى مختلف از دين)) به تفصيل سخن خواهيم گفت.
اين آيه، يكى از خطوط كلى اعتقادى و در عين حال راه درمان مشكلات اقتصادى و راه رفع مضيقههاى معيشتى را بيان مىكند. ترجمه آيه شريفه اين است:((اگر اهل آبادىهاى روى زمين ايمان مىآورند و تقوا پيشه مىكردند هر آيينه ما بركات آسمان و زمين را به روى آنها مىگشوديم؛ ولى آنها تقوا پيشه نكردند، بلكه كفر ورزيدند و نسبت به نعمتهاى خداوند ناسپاسى كردند و در نتيجه دچار مشكلات و انواع بلاها شدند.)) بنابراين قرآن كريم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پيدا شدن گشايش در زندگى مومنين و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور كلى نزول بركات آسمان و زمين را در گرو ايمان و تقوا مىدادند و در مقابل، ناسپاسى و كفران نعمتهاى الهى را موجب زوال نعمتها و نزول بلاها و انواع مشكلات معرفى مىكند و قدردانى و شكر نغمت را موجب ازدياد آن و كفران نعمت را موجب عذاب مىداند. قرآن مىفرمايد:
لئن شكرتم لازيد نكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد
هر آينه اگر شكر نعمتها را به جاى آوريد شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد تحقيقا عذاب من سخت خواهد بود. در اين جا به يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كه در اثر پيروى از قرآن كريم شامل ملت بزرگوار ايران شده است اشاره مىكنيم و توفيق قدردانى آن را براى مردم از خداى بزرگ مىطلبيم و به ذات اقدسش پناه مىبريم از اين كه در اثر ناسپاسى، اين نعمت بزرگ از ما گرفته شود.
همه تصديق مىكنيم بعد از شهادت امام على عليهالسلام يكى از بزرگترين آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حكومت عدلى متكى بر وحى و احكام الهى بوده است. سالها اجداد و نياكان ما در آرزوى برقرارى چنين حكومتى بودهاند و در حالى كه در زير سلطه پادشاهان و حاكمان جور، در جوى خفقان آور زندگى مىكردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خويش نداشتند، تحقق حكومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نيافتنى و محال مىنمود.
بعد از گذشت هزار و سيصد و اندى سال در اين برهه از تاريخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ايران به قرآن كريم و رهبرى ولى فقيه و نايب امام معصوم عليهالسلام خداى متعال يكى از بزرگترين نعمتهايش؛ يعنى حكومت اسلامى را به مردم ايران عنايت كرد. بديهى است كه درصدد توجيه نواقص و كمبودها و توجيه عملكردها نيستيم، بلكه آنچه در اين جإ؛گ مورد تاكيد است اين است كه اصل تحقق اين نظام مقدس به منظور پياده شدن احكام الهى از موهبتهاى الهى است.
آنچه اينك بعد از گذشت بيست سال از انقلاب به آن توجه داده مىشود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزشهاى دينى و اخلاقى را دو چندان كرده است اين است كه جامعه، ايمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدريج ارزشهاى انقلابى و دينىاش كم رنگ شود و در نتيجه دشمنان اسلام و ايران در تهاجم و شبيخون فرهنگى در اجراى نقشههاى خود موفق شوند و با جدا كردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزشهاى دينى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ايران تسلط يابند.
در اين جا ممكن است اين سوال مطرح شود كه پس چه بايد كرد تا از يك طرف ارزشهاى اعتقادى و دينى جامعه حفظ شود و در نتيجه، دشمن در اجراى نقشههايش ناكام گردد واز طرف ديگر بر همه مشكلات فايق آييم.
گفتار حضرت على عليهالسلام در اين زمينه، بيان ديگرى از سخن بى نهايت ارزشمند پيامبر بزرگوار اسلام است كه فرمودند:
اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن
هر گاه اضطراب و نگرانىها و مشكلات و نابسامانىها و فتنهها مانند پارههاى شب ظلمانى بر جامعه شما سايه افكند و در حل مشكلات راه به جايى نبرديد بر شما باد كه به قرآن رجوع كنيد و راهنمايىهاى نجات بخش آن را ملاك عمل قرار دهيد.
دستورات اميد بخش قرآن روح اميد و پيروزى بر مشكلات و رستگارى و بهروزى را در دلها زنده مىكند و انسانها را از ياس و نوميدى نجات مىدهد.
بديهى است هر پيروزى در گرو خواست و تلاش انسانهاست. بنابراين اگر بخواهيم هم چنان استقلال، آزادى و حكومت اسلامى خود را حفظ كنيم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئهاى در امان باشيم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احكام نجات بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسىها و بى حرمتىهايى كه از سوى بعضى غربزدهها نسبت به ارزشهاى دينى روا داشته شده است، وجود ندارد.
بسيار ساده انگارى است اگر فكر كنيم قدرتهاى استكبارى در كوچكترين مسالهاى كه به نفع ملت مسلمان ايران تمام مىشود و در راستاى منافع استعمارى آنهانباشد با مسئولين نظام جمهورى اسلامى ايران همراهى كنند. و نيز بسيار ناسپاسى است كه دست از قرآن كريم، اين معجزه جاودان پيامبر و تضمين كننده سعادت و رستگارى، برداريم و براى حل مشكلات، دست نياز به سوى دشمنان دراز كنيم و ولايت فقيه را كه ادامه ولايت انبيا وامامان معصوم است رها نموده، ولايت و تسلط شياطين و دشمنان خدا را پذيرا شويم. بايد به خدا پناه برد از اين كه روزى ملت مسلمان ايران، به خاطر ناسپاسى از نعمت بزرگ استقلال و عزت و امنيت، مورد غضب قرار گيرد و وسيله سقوط و ذلت خويش را مجددا با دست خويش فراهم كند.
به هر حال وظيفه آحاد ملت و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى كشور است كه از حريم اعتقادات و ارزشهاى اخلاقى و دينى جامعه پاسدارى نمايند.
تصور برخى از كسانى كه بينش كافى در معارف دينى ندارند و تحت تاثير بينشهاى فردگرايانه و گرايشهاى سكولاريستى هستند در مورد فراز مورد بحث كلام حضرت على عليهالسلام كه مىفرمايند راه حل همه دردها و مشكلات شما در قرآن است، اين است كه، مقصود از دردها و مشكلات، دردها مشكلات معنوى و اخلاقى فردى مردم است. اما به نظر ما اين تفسير صحيح نيست؛ زيرا آنچه مورد بحث است اعم از مسائل و مشكلات فردى و اجتماعى است. ناگفته نماند پرداختن به بحث جدايى دين از سياست و بى پايه بودن بينش سكولاريستى به صورت گسترده، مجال ديگرى مىطلبد، با وجود اين با بيان و توضيح سخن حضرت، در ادامه اين بحث، بىبنيان بودن نظريه جدايى دين از سياست و بطلان گرايش سكولاريستى نيز روشن خواهد شد.
حضرت على عليهالسلام مىفرمايند:
الا ان فيه علم ما ياتى و التحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم.
حضرت، بعد از بيان اين مطلب كه علم گذشته و آينده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، اين نكته را متذكر مىشوند كه: و نظم ما بينكم؛ نظم و راه سامان بخشيدن به روابط بين مسلمانان در قرآن است. اين كتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نيز معين مىكند. براى توضيح اين جمله كوتاه و در عين حال تضمين كننده حيات اجتماعى مسلمانان، از ذكر مقدمهاى كوتاه، ناگزير هستيم.
بزرگترين هدف هر نظام سياسى و اجتماعى، تامين نظم و امنيت اجتماعى است. هيچ مكتب سياسى را در جهان نمىتوان يافت كه چنين هدفى را انكار كند؛ بلكه تأمين امنيت و برقرارى نظم سر لوحه وظايف هر حكومتى است. و نيز گفته مىشود برقرارى نظم سياسى و اجتماعى از اهداف علم سياست است، چنان كه همه نظامهاى سياسى حاكم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبليغات خود آن را به عنوان بزرگترين اهداف نظام حكومتى خود بيان مىكنند.
در اين جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نيز بايد توجه داشت؛ زيرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمىتوان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است كه منطقا رفتارهاى خاص را ايجاب مىكند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مىخواهند به آن هدف دست يابند. هدف نيز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و انديشه افراد جامعه است، به نحوى كه هر جامعهاى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و انديشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ايجاب مىكند. و لذا قدرتهاى استعمارى در راستاى سياستهاى استكبارى خود سعى مىكنند ملتها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى كنند و از طريق تحميل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملتها را در دست داشته باشند.
بنابراين بايد ديد فرهنگ و انديشه حاكم بر جامعه، چه نظمى را ايجاب مىكند. بديهى است كه فرهنگ دينى برخاسته از قرآن و جهان بينى توحيدى، نظم و سياستى را ايجاب مىكند كه در راستاى تحقق هدف خلقت و تأمين سعادت و رستگارى انسان در دنيا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تكامل انسان مىباشد.
با كمال تاسف بعضى از روشنفكران و ليبرالها كه از يك طرف مسلمانند و از طرف ديگر در مسائل سياسى و اجتماعى اسلام بصيرت كافى ندارند، و در نتيجه دغدغه و تعصب دينى در آنها بسيار ضعيف است، از اين نكته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مىشود، نظم اجتماعى حاصل از دموكراسى غربى در نظر آنها تداعى مىشود. در حالى كه آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از انديشه سكولاريستى اوست. اين روشن فكران به خاطر ضعف معلومات دينيشان گمان مىكنند تنظيم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم، تنها در جدايى از سياست امكانپذير است كه اين خود از نتايج استعمار فرهنگى است و از موفقيتهاى قدرتهاى استكبارى محسوب مىشود كه توانستهاند با تخدير افكار به اصطلاح روشن فكران كشورهاى جهان سوم، آنها را از انديشه دينى تهى كنند و به عوامل ترويج فرهنگ استعمارى خود تبديل نمايند.
به هر حال در فرهنگ توحيدى و اسلامى هر چيزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزيابى مىشود و بديهى است كه هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دينى و قرآنى تنها تأمين رفاه مادى و منافع دنيوى نيست؛ بلكه علاوه بر تأمين رفاه و منافع دنيوى، تكامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است كه در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنيوى مقدم شمرده مىشود.
حال با توجه به اين مقدمه به بيان حضرت على عليهالسلام درباره نقش درباره نقش قرآن در تأمين نظم سياسى و اجتماعى جامعه باز مىگرديم و بيان حضرت را مورد دقت قرار مىدهيم تا با ديدگاه ولايت در مورد نقش و جايگاه قرآن در زندگى اجتماعى بيشتر آشنا شويم.
حضرت على عليهالسلام با تعبيرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظيم امور اجتماعى جامعه بيان مىكنند و ما را بدان توجه مىدهند تا مبادا از آن غفلت كنيم. حضرتش، بعد از آن كه فرمودند قرآن نسخه شفا بخش دردها و مشكلات شماست، مىفرمايند: و نظم ما بينكم؛ نظم امور و روابط بين شما در قرآن است؛ يعنى اگر نظم مطلوب و معقول را كه همه افراد جامعه در سايه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشيد، مىبايد امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشيد.
بر آگاهان پوشيده نيست كه تعبير((ونظم بينكم)) متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نيز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظيم كنند؛ لكن تعبير((و نظم ما بينكم)) شامل نظم امور شخصى افراد نمىشود؛ چنان كه بر اهل زبان پوشيده نيست، حضرت على عليهالسلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بيان نقش جنبههاى اجتماعى قرآن كريم هستند.
حضرت با بيان اين نكته كه نظم اجتماعى شما در قرآن كريم است، به مسلمانان و پيروان خود مىفرمايند شما بايد امور سياسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهيد.
البته روشن است كه توصيههاى مذكور تا زمانى كه از ناحيه مسوولان نظام اسلامى توصيههاى اخلاقى غير لازم الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ايمان قلبى آنها نباشد، اين نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان نمىكند. حضرت با بيان نكات سياست نظام دينى، واقعياتى را بيان مىكنند كه بدون به كار بستن آنها، رسيدن به يك جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل كه آنها افراد به حقوق خويش و تكامل مطلوب برسند، ممكن نمىباشد.
بنابراين اصلىترين و كارسازترين عامل، عامل ايمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندركاران حكومت، به برنامه و سياستهاى كلى قرآن كريم است. تا آنها به قرآن و كارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشكلات جامعه و تأمين سعادت افراد، ايمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمىدهند، بلكه درصدد فهم معارف قرآن نيز برنمى آيند. البته چون در كشور اسلامى و بر مردم مسلمان حكومت مىكنند، ممكن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعيت خويش در ميان مردم خود و ديگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حكومت خود را حكومت اسلامى بنامند؛ در حالى كه تنها الگوى حكومتى كه براى آنها مطرح نيست حكومت بر اساس قوانين اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. ليكن اين بيگانگى دولتهاى به اصطلاح اسلامى از دين و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمينه سياست و اداره جامعه، مطلبى نيست كه براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زيرا ملل مسلمانان همه مىدانند نظامهاى حكومتى كشورهايشان اسلامى نيست و فرهنگ و ذهنيت حاكم بر مسوولان حكومتى، با ذهنيت و الگويى كه بر اساس فرهنگ قرآنى شكل مىگيرد به كلى متفاوت است.
آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مىدارد و در عين حال جاى تاسف و نگرانى دارد، وضعيت فرهنگى حاكم بر كشور اسلامى عزيزمان ايران است. در كشورى كه بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دينى و به رهبرى ولايت فقيه انقلاب كرده و به پيروزى رسيده است؛ بسى جاى تاسف و نگرانى است كه سخنان و مواضع و عملكرد بعضى مسوولان فرهنگى نشان مىدهد آنها نيز شناخت كافى از اين كتاب آسمانى ندارند و كارآمدى الگوى حكومتى برگرفته از آن را بيشتر از هر الگوى شرقى و غربى ديگر نمىدانند. اينان پيوسته از اصول انقلاب اسلامى و ارزشهاى دينى عقب نشينى مىكنند و به دليل نداشتن ايمان كافى و اعتقاد قلبى گاه به كنايه و گاه به تصريح، با كمال بى شرمى، چنين اظهار مىكنند كه دوران حاكميت قرآن و كارآيى فرهنگ دينى در عرصه حكومت گذشته است و در اين زمانه، جامعه بشرى به وحى الهى نياز ندارد و خود به تنهايى مىتواند راههاى بهترى براى اداره جامعه و تأمين امنيت و برقرارى نظم ارائه كند. بجا بود در اين جا اشارهاى به ظالمانه بودن نظامهاى حكومتى موجود در جهان و فجايع و جناياتى كه در حق ملتها به نام نظامهاى پيش رفته و متمدن مىشود داشته باشيم تا بىمايگى سخن مذكور و بىايمانى و خود باختگى گويندگان آن بيش از پيش برملا شود؛ لكن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهيز از طولانى شدن سخن، از بيان بى عدالتىها و پاى مال شدن حقوق انسانها و ظلم و جنايت و ناامنىهاى موجود در نظامهاى بشرى صرف نظر مىكنيم و به منابع مربوطه ارجاع مىدهيم.
به هر حال بديهى است وقتى كارآيى حكومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تأمين قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مىرسد كه مسوولان و دست اندركاران حكومت بدان باور و يقين داشته باشند و در مقام عمل، قوانين و دستورات قرآن را بنابراين حاكميت قرآن در جامعه در گرو ايمان و باور قلبى كارگزاران حكومت به اين كتاب آسمانى است كه اين مساله نيز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به اين نسخه شفابخش الهى و احساس نياز آنها به دين و حكومت الهى است. اين احساس نيز جز با ايجاد روحيه بندگى و زدودن روح استكبارى و خود بزرگ بينى در مقابل حاكميت خداوند متعال حاصل نمىشود. اين روحيه استكبارى همان روحيه مذمومى است كه شيطان را از آستانه تشرف به مقام ملائكه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.
شايسته است در اين مقام خطاب حضرت على عليهالسلام در خطبه 175 را كه عواقب ناخوشايند دورى از قرآن كريم را بيان مىكنند مورد توجه قرار دهيم. اين بيان هشدارى است براى كسانى كه از يك طرف خود را پيرو على عليهالسلام معرفى مىكنند و از طرف ديگر قرآن و الگوى حكومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناكافى مىدانند و تراوشات فكرى ناقص بشرى را در ارائه سياستهاى حكومتى بر حكومت ولايى قرآن ترجيح مىدهند. اميد كه در پرتو چنين رهنمودهايى همه مردم جامعه ما و به ويژه برنامه ريزان و متصديان امور حكومتى، بيش از پيش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ايمان پيدا كنند و اين توصيهها در صحنه عمل به كار گرفته شود.