بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیاهترین هفته تاریخ, على محدث (بندرریگى ) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIA00001 -
     SIA00002 -
     SIA00003 -
     SIA00004 -
     SIA00005 -
     SIA00006 -
     SIA00007 -
     SIA00008 -
     SIA00009 -
     SIA00010 -
     SIA00011 -
     SIA00012 -
     SIA00013 -
     SIA00014 -
     SIA00015 -
     SIA00016 -
     SIA00017 -
     SIA00018 -
     SIA00019 -
     SIA00020 -
     SIA00021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فصل هفتم : درهاى بسته ...؟ 
1-7: ابوبكر و درب مسجد...! 
پيش از اين مى دانستيم كه روز پنجشنبه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درخواست قلمو كاغذ نمود كه با جو سازى مانع آودن آن و انصرافرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از پيگيرى و نگارش وصيت گرديد....و بعد مىبينيم كه دو و يا سه روز بعد در حاليكه بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمشدت مى يابد، و به قول عايشه هفت مشك آب از هفت چاه مختلف ، روى پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم خالى مى كنند، تا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بتواند به مسجدبرود و با مردم نماز گذارد، و خطبه ايراد كند، و براى شهداى احد طلب مغفرت نموده وپس از سفارش راجع به انصار از رحلت خود خبر دهد و ابوبكر گريان شود، آنگاهپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او دلدارى داده بگويد: ابوبكر؛ خود را آزار مده ،همه درهائى كه به مسجد باز مى شود بنديد، جز در ابوبكر را...! (476) .
در حالى كه قبل از جنگ احد، يك بار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همه درها رابسته بود، و حتى شخصا به دنبال ابوبكر فرستاده و او را احضار نمود و به او گفت :درى كه از خانه ات به مسجد باز است آن را ببند (ديوار بكش و آن را مسدود نما)، وابوبكر گفت : چشم و اطاعت مى نمايم ، و در خود را مسدود نمود، سپس فرستاد بهدنبال عمر، و به او نيز دستور داد كه در خود را ببندد، و او نيز پذيرفت و در را مسدودكرد، و به دنبال عباس فرستاد و او نيز چنين كرد، حمزه امتناع ورزيد، پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله و سلم به على دستور داد به حمزه پيغامرسول خداى را برساند، و چون پيغام به او رسيد او نيز پذيرفت .
به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم عرضه داشتند: همه درها را بستى ،
به جز درى كه از آن على عليه السلام است ؟ و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمفرمود: من درهاى شما را نبستم ، خداوند آن ها را مسدود ساخت و در روايتى ديگر فرمود: مندرهاى شما را نيستم ، و در على را نگشودم ، وليكن خداوند آن ها را بست و در على راگشود.(477)
و روايت شده : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم خطبه اى ايراد نمود:
من ماءمور شدم اين درها را ببندم بجز در على عليه السلام برخى از شما اعتراض كردند،و من بخدا سوگند چيزى را نبستم ، و چيزى را نگشودم ، وليكن من يك ماءمور هستم به مندستورى داده شد، آن را انجام دادم ، و من جز از وحى الهى پيروى نمى كنم ،(478) .
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل . اما نه اجازه دهيد، با هم اين حديثمجمل را مفصل نمائيم ...!
يك نكته ...!
و قبل از تفصيل لازم است در همين جا توجه خود را به يك نكتهمبذول داريم ، و آن اين كه گفته شد: دستور بستن درهاى مسجد،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، درروزهاى آخر زندگى خود، و در هنگامى بود كه دستور داد جز به ابابكر، به ديگرى درنماز اقتداء نكنند،(479) .
و ترديدى نيست كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در روز دوشنبه بدرود زندگىگفت ،(480) .
و نيز گفته شده : ابابكر، هفده نماز با مردم گذارد،(481) . و در بعضى روايات سهروز نماز گزارد. و با اين كيفيت حديث (بستن درها بجز در ابى بكر) بايد در روز جمعه ويا دوشنبه ) از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم (بر اساس گمان آنان ) صادرشده باشد، و ما در هر دو مورد، هم حديث بستن درها، و هم در بخش نماز ابى بكر سخنىخواهيم داشت .
و نيز ترديدى نيست كه جسارت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روز پنجشنبهبوده است ، و مصيبت روز پنجشنبه كه توسط ابن عباس اعلان شده مشهور است .
و نيز اين يك مسئله طبيعى است كه هر روز بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمشديدتر مى شده ، چنانچه عايشة گفت : هفت مشك آب ، از هفت چاه آب ، روى پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم خالى كرديم . و اكنون به اين نكته توجه شود: چرا حديث بستندرها دچار سرنوشت ، حديث كاغذ و قلم نگرديد، و در اينجا به ساحت قدس نبوى اهانت نشد؟در حالى كه بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شديدتر بود.
علامة امينى گويد: من كه مى دانم چرا، و منجمين نيز مى دانند، و حتى خواب آلودگان نيز مىدانند، و ابن عباس از همه بهتر مى داند، كه مى گويد: مصيبت ، و تمام مصيبت آن است كهبين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و نگارش نامه فاصله انداختند و نگذارند پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم وصيت خود را بنمايد.(482) .
2 - 7 در گشوده مسجد رسول صلى الله عليه و آله و سلم  
در زمينه بستن همه درهائى كه به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باز مىشد، به جز در خانه على عليه السلام ، روايات بسيارى در كتاب هاى حديث و آثاراهل سنت آمده است كه ما نمونه اى از آن را در اينجا مى آوريم :
- 1- پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد: همه درهائى را كه به مسجد باز مىشوند، بجز در خانه على عليه السلام ، بسته شود،(483) . ترمذى گويد: اين حديثغريبى است . اين حديث با الفاظى ديگر، و به اسنادى ديگر نيز روايت شده است كه بهزيد بن ارقم منتهى مى شود، زيد بن ارقم گويد: در خانه تعدادى از اصحابرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مسجد باز مى شد، روزى پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله و سلم فرمود: اين درها را به بنديد، جز در خانه على عليه السلام .
زيد گويد: مردم در اين رابطه اعتراض نمودند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمبرخواست ، و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: به من دستور داده شد همه اين درها رابه بندم بجز در خانه على عليه السلام . گوينده اى از شما در اين مورد سخنى گفت ؛ ومن چيزى را نبستم ، و نگشودم ، وليكن به انجام چيزى ماءمور شدم ، و از آن دستور پيروىكردم ،(484) .
علامة امينى در رابطه اين حديث گويد: رجال اين حديث ، صحيح است بجز ابى عبداللهميمون كه او نيز مورد اطمينان است ، بنابراين ، حديث ياد شده طبق تصريح حافظان احاديث، صحيح است ، و رجال حديث مورد اطمينان هستند،رجال حديث عبارتند از: محمد بن جعفر، از عوف از ميمون ، از زيد بن اءرقم ،(485) .
ابن حجر در رابطه با اين حديث گويد: ابن جوزى اين حديث را ازكانال نسائى ذكر كرده ، و حديث را به دليل وجود (ميمون ) در سلسله سند، صحيحندانسته است .
ابن حجر گويد: ابن جوزى اشتباه مى كند، و دچار اشتباه آشكارى شده است ، زيرا (ميمون )را بسيارى از محدثين توثيق نموده اند. و ترمذى نيز در حديثى ديگر، بجز اين حديث ، اورا صحيح دانسته است .
و در فتح البارى ج 7 - ص 12 آن را روايت نموده ، و گفته استرجال اين حديث همگى مورد اطمينان هستند. و (بدخشى ) درنزل الابرار آن را روايت نموده ، و گويد: احمد، و نسائى و حاكم و ضياء با سندهائى كههمه آن ها مورد اطمينان هستند، اين حديث را روايت نموده اند،(486) .
- 2- عبدالله بن عمر بن خطاب گويد: سه خصلت به على بن ابى طالب داده شد، اگريك صفت از اين اوصاف سه گانه به من داده مى شد، بهتر از شتران سرخ موى مىباشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دخترش فاطمة را به او تزويج نمود، كهفرزندانى براى او آورد، و همه درهاى مسجد را بست بجز در او را، و پرچم پيروزى را درجنگ خيبر به او سپرد،(487) .
رجال حديث : وكيع از هشام بن سعد، از عمر اءسيد، از فرزند عمر بن خطاب .
هيثمى گويد: احمد بن حنبل ، و ايويعلى اين حديث را روايت نموده اند، ورجال هر دو صحيح است ،(488) .
ابن حجر گويد: ابن جوزى حديث ياد شده را بهدليل وجود هشام در ميان سلسله سند آن ، صحيح ندانسته است ، در حالى كه او مردى استراستگو، و حديثش را شواهد تاءييد مى كند، و نسائى به سند صحيح آن را روايت نمودهاست ،(489) .
- 3- ابوهريرة گويد: عمر گفت : سه چيز به على بن ابى طالب داده شد، اگر يك صفتاز اين اوصاف سه گانه را مى داشتم ، نزد من بهتر از شتران سرخ موى مى بود، گفتهشد: و آن ها چيستند؟ در پاسخ گفت : ازدواجش با فاطمه (س ) دختررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و سكونتش در مسجد، همراهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، كه حلال شد براى او آنچه براىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حلال بود، و پرچم پيروزى در جنگخيبر،(490) .
حاكم در مستدرك اين حديث را صحيح دانسته ، و بسيارى ازاهل حديث ، نيز آن را از طريق حاكم روايت نموده اند،(491) .
و چندين روايت ديگر كه ضرورتى براى ذكر آن نمى بينم ، و در همين بخش ، نيز دوبارهبرخى از اين احاديث را ذكر خواهيم نمود.
3 - 7: نقد و پاسخ  
برخى از علماى اهل سنت به دليل تصور صدور دستور بازگذاردن درب ابوبكر توسطپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، در آخرين روزهاى زندگانى ، به دو گروه تقسيمشده اند، گروهى اندك ، مانند ابن تيمية و ابن جوزى احاديث متواتره اى در مورد اميرالمؤمنين را، از مجعولات شيعة دانسته اند، و گفته اند: نظر به اين كه بين اين دو نوع حديثتعارض است ، احاديث مربوط به على از مجعولات شيعه است ، زيرا احاديث به گونه اىاست ، كه هر يك ديگرى را نفى مى كند، پس بايد احاديث مربوط به على عليه السلام راناروا دانست ، و...
گروهى ديگر كه تقريبا شامل همه علماى اهل سنت است ، چون ديده اند كه نمى شود احاديثمربوط به على عليه السلام را ناديده انگاشت ، اقدام به جمعى نموده اند، كه هر دو نوعرا معتبر مى داند، ما نيز بر اين باوريم كه هيچ دليلى براى اين جمع وجود ندارد، و اينجمع صرفا جمعى تبرعى است ، و بدون هيچ شاهد.
گروه اول :
ابن تيمية از كسانى است كه حديث (سدالابواب الا باب على عليه السلام ) را تكذيبنموده و گويد: اين حديث از جعليات شيعة است ، تا با حديثى كه در همين رابطه در موردابوبكر آمده است ، مقابله نمايند،(492) .
سخنى پيش از اين در مورد ابن تيمية ، راجع به حديث منزلت داشتيم ، و اكنون اشاره اىبه آن مى نمائيم :
ابن حجر در مورد ابن تيمية گويد: او كسى است كه خداوند او را بيچاره و گمراه و كور وكر و ذليل نموده است ، و بزرگان و پيشوايان به اين موضوع تصريح نموده اندو...(493)
ابن كثير نيز از جمله كسانى است كه در صحت حديث ياد شده نسبت به اميرالمؤ منين عليهالسلام ترديد داشته و آن را اشتباه مى داند، او پس از اين كه حديث ياد شده را بهابوبكر نسبت داده گويد: و آن كه اين حديث را به على عليه السلام نسبت داده است ، اشتباهاست و درست آن است كه در صحاح به ثبت رسيده است ،(494) .
و ابن جوزى نيز از جمله افرادى است كه مدعى جعلى بودن حديث ياد شده در مورد اميرالمؤمنين عليه السلام است ،(495) .
با بررسى هائى كه در زمينه حديث ياد شده در مورد اميرالمؤ منين عليه السلام انجام شدهاست ، اين حديث را در حد تواتر يافته اند، و ما چند نمونه از روايات ياد شده را كه ذكرنموديم و شواهدى نيز از علماى اهل سنت در مورد صحت احاديث ، و تاءييد راويان آنها بيانداشتيم ، با توجه به اين مطالب چگونه ابن تيميه و ابن كثير و ابن جوزى بخود اجازهمى دهند كه احاديث ياد شده را از جعليات شيعة بدانند، در حالى كه حتى يك حديث از مواردياد شده ، از طريق راويان شيعة بدانند، در حالى كه حتى يك حديث از موارد ياد شده ، ازطريق راويان شيعه نمى باشد، و حتى طرق اهل سنت به مراتب بيش از طرق راويان شيعهاست ، مرحوم سيد هاشم بحرانى روايت ياد شده را به بيست و نه طريق ازاهل سنت ، و تنها پانزده طريق از شيعة نقل نموده ،(496) .
سيوطى حدود چهل طريق براى اين حديث ذكر كرده است ،(497) .
و مرحوم علامة امينى 23 - طريق از اهل سنت بيان داشت ، و بسيارى از راويان حديث را طبقاعتراف بزرگان اهل سنت معتبر و صحيح دانسته است ، و حتى نظريات آنان را مطرح نمودهاست ، و در پايان مى گويد:
با بررسى اين احاديث ، و اين كه ائمه حديث آن را بيان داشته اند، و راويان آن را معتبردانسته و به صحت آن اعتراف نموده اند، و افزون بر آن گفته ابن حجر در فتح البارى، و تسطلانى در ارشاد السارى ج 6 ص 81: هر يك از اين روايات صلاحيت احتجاج به آنرا داراست ، چه رسد به مجموعه اين احاديث ، با توجه به آنچه بيان شد، آيا مجوزىبراى ابن تيمية باقى مى ماند كه ادعا كند كه اين حديث از جعليات شيعه است ؟ آيا درميان آنچه بيان شد، حتى يك نفر از راويان شيعه وجود دارد؟ و يا اينكهاحتمال مى رود، در خلال ابحاث كتابهاى ياد شده ، مطالبى از شيعه وجود داشته باشد؟ وآيا بايد از شيعه انتقام گرفته شود به دليل موافقت آنان بااهل سنت در حديثى كه به شيوه و به طريق خاص خود و راويان معتبر نزد خودشان آن حديثرا استخراج نموده اند؟(498) .
بد نيست در اينجا سخنان سيوطى را در (لئالى ) كه متضمن پاسخ ادعاى ابن جوزى ، درمورد جعلى بودن استثناى اميرالمؤ منين از بسته شدن در خانه اش به مسجد مى باشد، يادنمائيم . در ضمن پاسخ ابن حجر را نيز به ابن جوزى مطرح مى نمايد، و اينك خلاصهاى از بيانات سيوطى در لئالى :
سيوطى از ابن جوزى نقل مى كند كه او هشت حديث از احاديث ياد شده را، احاديث مجعوله مىداند، دو حديث از مسند احمد بن حنبل ، به روايتى سعد بن ابى وقاص و ديگرى به روايتابن عمر، و دو حديث از نسائى ، يك حديث به روايت سعد، و ديگرى به روايت زيد بنارقم ، و دو حديث از ابى نعيم ، هر دو به روايت ابن عباس ، و يك حديث از خطيب به روايتجابر بن عبدالله ، و يك حديث از ابن مردويه ، به روايت ابن سعيد، ابن جوزى گمان دارد،همه احاديث ياد شده جعلى است ، و باطل است ، او گويد: اين احاديث را شيعيانجعل نموده اند تا با حديث صحيحى (به گمان ابن جوزى ) كه در مورد ابى بكر آمده است، مقابله كنند.
پس از اين مطلب ، سيوطى گفته ابن حجر را در كتاب(قول المسدد) در دفاع از مسند احمد ذكر مى كند، كه ابن حجر گويد:
گفتار ابن جوزى در مورد جعلى ، و باطل بودن اين حديث ، ادعائى است كه هيچدليل و شاهدى ندارد، جز اين كه مخالف حديثى است كه در صحيحين (راجع به ابى بكر)مى باشد، و اين حركت اقدامى است براى رد كردن احاديث به صرف يك توهم .
سپس گويد:
و اين حديث مشهور است ، و به طرق گوناگون از سوىاهل حديث روايت شده است ، و هر طريقى جداگانه كمتر از حديث (حسن ) نمى باشد، و ازمجموع آنها به صحت آن قطع حاصل مى شود.
تا آنجا كه گويد:
گونه هاى فراوان طرق حديث از راويان مورد اطمينان دلالت دارد بر صحت حديث ياد شده ،تا آنجا كه گويد: اگر چنين اقدامى در مورد احاديث انجام دهيم ، و (به مجرد يك توهم ) آنرا باطل بدانيم ، بسيارى از احاديث صحيح را بايدباطل اعلان كنيم ، و اين مطلبى است كه نه خداوند آنراقبول دارد، و نه مؤ منين آن را مى پسندند.
و او پس از ذكر طرق ديگرى براى حديث ياد شده ، در حدودچهل طريق براى آن ذكر مى كند، كه مستند به گروهى از اصحابرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است ، از آن جمله اميرالمؤ منين عليه السلام ، ابنعباس ، سعد بن ابى وقاص ، زيد بن ارقم ، جابر بن عبدالله ، ابن مسعود، ابن عمر،ابوسعيد، انس بن مالك ، بريدة اسلمى ، جابر بن سمرة ، ام سلمه و عايشه ، بهاضافه براء بن عازب ، و حذيفة بن اسيد، چناچه در حديث ابن المغازلى آمده اند و به اينگونه چه گونه مى توان نسبت جعل به اين حديث وارد كرد، و حديث ابوبكر را صحيحدانست ،كه نسبت جعل به آن حديث مناسب تر است ، بهدليل راويان ضعيف حديث .(499)
مرحوم علامه امينى گويد: من انگيزه اى براى نسبت دادنجعل به اين حديث نمى يابم ، جز جو سازى و جار وجنجال و گزافه سرايى ، تا اينگونه ، حقايق ثابت و خدشه ناپذير را از بين ببرندزيرا كتابهاى بزرگان مذهب و اهل سنت در اختيار دوست و از آن جمله مسند احمد بنحنبل امام و پيشواى مذهب او، كه با سندهاى مختلف صحيح و حسن ، از گروهى از اصحابپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت نموده كه تعداد آنان بيش از تعداد راويانىاست كه اصولا با اين تعداد از نظر آنان حديثى به تواتر مى رسد،(500)
گروه دوم :
كسانى هستند كه نتوانسته اند، حديث ياد شده را در مورد اميرالمؤ منين عليه السلام انكارنمايند و نيز نخواسته اند حديثى مشابه همين را كه در مورد ابى بكر روايت نموده اند، ازآن صرف نظر نمايند. و به همين دليل خواسته اند، هر دو حديث را تاءييد كنند، و بهگونه اى تناقض بين آن دو را از ميان بردارند پيش از اين سخنى از سيوطى دربارهصحت اسناد روايات حديث حديث سدالابواب در مورد على عليه السلام ، و در ضمن آنسخنى از ابن حجر در مورد قوت اسناد آن ، به ميان آورد، و اكنون سخنى از ابن حجر درمورد پيشنهاد جمع بين اين دو روايات ، گرچه اين جمع در نظر ما صحيح نيست ، زيراصرفا تبرعى بوده ، و هيچ نقطه اشتراكى بين اين دو وجود ندارد، بامسائل ديگرى كه از آن بحث خواهيم نمود:
ابن حجر در فتح البارى گويد: ابن جوزى در اين كه احاديث صحيحى را رد نموده استدچار خطاى بزرگى گرديده ، در حالى كه جمع بين اين دو داستان امكان پذير بود، و(بزاز) در مسند خود به اين موضوع اشاره كرده و بگويد:
رواياتى با سندهاى نيكوئى در مورد داستان على عليه السلام از سوى راوياناهل كوفه آمده است ، و رواياتى از اهل مدينه در مورد ابى بكر وارد شده است ، پس اگرروايات اهل كوفه ثابت باشد، نظر به اينكه عبور على عليه السلام از مسجدرسول ، مانند خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جايز است ، ودليل آن ، روايتى است از ابى سعيد خدرى ، (يعنى همان روايتى كه ترمذى آن را استخراجنموده ) كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جايز نيست كسى به جز من و علىعليه السلام در حال جنابت وارد مسجد شود، و تاءييد اين مطلب روايتاسماعيل قاضى است ، در (احكام القرآن ) از مطلب بن عبدالله بن حنطب است : پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم به كسى اجازه نمى داد درحال جنابت از مسجد عبور كند، مگر براى على بن ابى طالب عليه السلام زيرا خانه اش ‍در مسجد قرار داشت .
در اين صورت مى گوئيم : بايد دستور بستن درهاى مسجد، دوبار از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله و سلم صورت گرفته باشد، باراول در خانه على عليه السلام به دليل ياد شده استثنا شده است ، و بار دوم در خانهابوبكر، استثنا شده . وليكن اين جمع در صورتى درست است كه واژه (باب ) را درداستان على عليه السلام به معناى حقيقى آنحمل نمائيم ، در داستان ابوبكر به معناى دريچه بدانيم ، چنانچه در بعضى از اينروايات به پنجره تعبير شده است .
و گويا پس از دستور اوليه بستن درها پنجره هائى باز نمودند، تا به اين گونهرفتن به مسجد براى آنان آسان شود، و پس از آن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمدستور داد، پنجره ها نيز بسته شوند. و به اين گونه مى شود تعارض بين دو روايت رااز بين برد، و اشكالى نيز پديد نخواهند آمد. ابوجعفر طحاوى درمشكل الاثار، در آغاز ثلث سوم آن ، نيز بين دو حديث ياد شده را به اين گونه جمع نمودهاست ، و همچنين ابوبكر كلاباذى ، در معانى الاخبار، تصريح نموده به اين كه ابوبكردرى به خارج از مسجد، و پنجره اى به درون مسجد داشته ، و خانه على عليه السلام تنهايك در داشته است ، و آن هم به درون مسجد باز مى شده است . خداوند بهتر مىداند،(501) .
ابن حجر گويد: اين كه ابن جوزى گويد، اين حديثباطل ، و جعل شده است ، ادعائى است بدون دليل ، مگر حديثى كه در (صحيحين ) است با آنمخالفت دارد، و باطل دانستن آن به صرف يك توهم اقدام جسورانه اى در رد احاديث صحيحاست ، و سزاوار نيست حديث (صحيحى ) را باطل بدانيم ، و جعلى بشماريم ، مگر درصورتى كه جمع آن امكان پذير نباشد، و در صورتى كه درمثل اين مورد، جمع امكان پذير نباشد، ضرورتى ندارد حكم به بطلان آن داده شود، بلكهدر اين مورد توقف مى شود و اظهار نظرى صورت نمى پذيرد تا ديگران بيايند و آن راآشكار كنند، و حديث داستان (سدالابواب ) در مورد على عليه السلام از اينقبيل است ،(502) .
نظريه ابن حجر با صرفنظر از اشكالاتى كه در آن وجود دارد، يك حقيقت را ثابت مى كندكه حديث داستان على يك رويداد انكار ناپذير است ، اما اين جمع مورد پذيرش ما نمىباشد، زيرا: - 1- اصل داستان استثناء در خانه ابى بكر ترديد دارد ومحل اشكال است .
- 2- آيا انحصار راه خروج خانه على عليه السلام از مسجد مجوزى براى ارتكاب گناه مىشود؟
او مى توانست درى ديگر بگشايد، و يا خانه خود را تغيير دهد كه ناچار نباشد در هنگامخروج از منزل مرتكب گناه گردد. چنانچه ابن كثير گويد،(503) و يا اينكهدليل ديگرى داشته كه بزودى با آن آشنا مى شويم وجود داشته است ،(504)
- 3- چگونه و چه موقع اصحاب پس از بستن درب ها، اقدام به گشودن پنجره نمودند؟ وآيا مجرد حدس و گمان كفايت مى كند، مگر نه اين است كه عباس تقاضاى چنين چيزى نمود،و عرض كرد به اندازه اى كه خود به تنهائى بتوانم به مسجد بروم ، و پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم فرمود: چنين دستورى به من داده نشده ،(505) .
- 4- به كدام قرينه (باب ) را به معناى دريچه بدانيم .
4 - 7 قصه در گشوده ابى بكر  
حديث داستان بستن درها، بجز در ابى بكر مسئله اى است كه در روزهاى آخر زندگانىپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مطرح شده است ،(506) .
و نيز ترديدى وجود ندارد كه حديث در خانه على عليه السلام ، مربوط به سالها پيشبوده ، چنانچه با اعتراض حمزة سيدالشهداء مواجه شده است ،(507) و معلوم است كهحمزة در جنگ احد به شهادت رسيد.
در اين صورت همه ماءمور بودند درهاى خود را به بندند، و ديگر مجالى براى دستوردوم نمى ماند، و كسى نمى تواند بگويد، با اين دستور مخالفت ورزيدند، و در خود را همچنان تا هنگام رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بازگذادند، اگر مقصود از(باب ) را در حديث مربوط به ابى بكر عبارت از در بدانيم ، و در روايتى كه با لفظ(خوخة ) است ، (خوخة ) را عبارت از در كوچك بدانيم چنانچه خود مى گويند، و چنانچه عمربعد از صدور اين دستور (به گمان خود) به پيامبر عرضه مى دارد: اجازه دهيد، روزنهاى براى خود باز گذارم ؟ و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پاسخ منفى مىدهد،(508) .
و اگر گفته شود: زمان صدور دو حديث ، يكى بوده است ، بايستى پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم مى فرمود: (مگر در خانه على عليه السلام و در خانه ابوبكر)، و هر دورا با هم استثناء مى نمود، و كسى چنين ادعائى ننموده است . و اگر مقصود از (در)، روزنهبوده است ، كه اولا با مشكل سند حديث بمانند صورتاول ، برخورد مى كنيم و ديگر اين كه فضيلتى را ثابت نمى كند.
برهان الدين حلبى شافعى گويد: از ابن عباس روايت شده است كه پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم دستور داد همه درها بسته شود بجز در خانه على بن ابى طالب عليهالسلام .
ترمذى گويد: اين حديث غريبى است ، و ابن جوزى گويد: اين حديث جعلى است و شيعة آنرا جعل نموده است ، تا با حديث ابوبكر مقابلة شود، (در حالى كه دانستيم حديث على عليهالسلام سالها قبل از حديث ابوبكر بوده ) و برخى بين اين دو حديث جمع نموده اند، بهاين كه داستان مربوط به على عليه السلام پيش از اين زمان بوده و خانه هر يك ازاصحاب دو در داشته ، يكى به مسجد باز مى شد، و ديگرى به خارج مسجد مگر خانه علىعليه السلام كه فقط يك در داشت و به درون مسجد باز مى شد، پس پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم دستور داد، همه درها بسته شود، زيرا خانه عليه السلام بجز يك درنداشت و آن هم ، در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باز شد، چنانچه گذشت: و پيامبر دستور نداد آن را به روزنه تبديل نمايند، پس از آن بود كه پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم دستور داد، تمام روزنه ها نيز بسته شود، مگر روزنه ابوبكر، واين كه برخى گفته اند دستور بسته شدن روزنه هاشامل روزنه خانه على عليه السلام نيز شده است ، جاىتاءمل است ، زيرا چنانچه دانستيم خانه على عليه السلام جز يك در نداشت ، بنابر آنچهگذشت مقصود از (باب ) در داستان ابوبكر، روزنة ، و در داستان على عليه السلام حقيقةدر خانه است و نه روزنة ،(509) .
پس از آن حلبى روايتى را در مورد دستور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم راجعبه بستن درها بجز در خانه على عليه السلام كه متضمن اعتراض حمزة است بيان مى دارد،و مى گويد: اين خود دليل است كه داستان على عليه السلام با فاصله زمانى زيادى مقدمبر داستان در مورد ابى بكر است ، زيرا حمزه (ره ) در جنگ احد به شهادت رسيد، و اينكه مقصود از بستن درها، كوچك نمودن آنان است ، نه بستن آن ، و آن ها را به صورت(خوخة ): در كوچك درآوردن ، وليكن اين نيز مشكل است ، زيرا هنگامى كه عباس تقاضا مىكند به اندازه رفت و آمد او فقط اجازه دهد، در خانه اش به مسجد باز ماند، پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم امتناع مى ورزد، و دستور ميدهد همه آن را به بندند.
حلبى گويد: در صورت صحت اين حديث ، نيازمند به تهيه پاسخ در اين زمينه هستيم ،(كه پاسخى وجود ندارد، زيرا درها به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بستهشد - م -).
و سپس گويد: و بنابراين جمع در خانه على عليه السلام هم زمان با روزنه ابوبكر،گشوده ماند، زيرا دانستيم خانه اش على عليه السلام جز آن در ديگرى نداشت ، وليكن بااشكال ديگرى روبرو مى شويم ، و آن اينكه برخى گويند: اين حديث اشاره اى است بهخلافت ابى بكر پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، زيرا او براى خواندننماز در مسجد به اين در نياز دارد، و اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اجازه دادهاست ، چون او را خليفه بعد از خود دانسته ، و فقط اوست كه به در مسجد نياز دارد(بنابراين چرا بايد درب خانه على همچنان به مسجد گشوده بماند).
اما ابن كثير پاسخى نيز براى اين منظور در نظر گرفته گويد:
هيچ گونه منافاتى در ميان حديث على عليه السلام و ابى بكر وجود ندارد زيرا فاطمهدر دوران پدرش نيازمند آمد و شد به مسجد براى ديدار پدرش بود، اما چنين نيازى ندارد،ولى ابوبكر به اين در نياز داد زيرا او خليفه است و بايد به مسجد برود و با مسلميننماز بخواند. پايان سخن ابن كثير.
حلبى گويد: اين گفتار دلالت دارد بر اين كه در خانه على ، با روزنه هاى ديگر بستهشده ، و فقط روزنه ، (و يا در كوچك ابى بكر) گشوده مانده ، و در ديگرى براى خانهعلى عليه السلام گشودند حلبى اضافه مى كند: ابى سعيد خدرى گويد، پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم فرمود: اى على عليه السلام توقف در مسجد براى هيچ كس جز من وتو جايز نمى باشد،(510) .
سخنان حلبى را با طول و تفصيل بيان داشتيم ، تا با تاءملى اندك در اين گفتار، دست وپا زدن ها را خود مشاهده كنيد، من تصور مى كنم ، جزر و مدهاى سخنان حلبى ، و قرار دادناحاديث در كنار يك ديگر، و ايجاد اشكال بدون پاسخ ، نشانه آن است كه با احتياطكامل حركت مى كند:
- 1- بى نتيجه ماندن تلاش عباس براى بازگذاردن اندك روزنه اى توسطرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گواه بر اين است كه حتى روزنه اى باز نمانده ،و همه آن بسته شده است ، بنابراين معنا ندارد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلممجددا دستور بستن روزنه و يا در كوچك را صادر كند، و در نتيجه دريچه ابى بكر بازبماند.
- 2- علت بازگذاردن درب على عليه السلام به خاطر عبور و مرور نياز و از اينقبيل مسائل نبوده بله به دليلى است كه ديگران فاقد آن هستند، و آن عبارت از طهارتمعنوى على از جنابت و مجاز بودن توقف او در مسجد هم چونرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و ديگران مجاز نبودند پس نه درى و نه دركوچكى براى هيچ كس باز نمانده ، زيرا در مورد ابوبكر نيز چنين طهارتى وجود ندارد، وحلبى هم چنان به سخن ادامه داده گويد: و مقصود اجازه عبور در مسجد نيست ، بلكه مقصودتوقف در مسجد براى على عليه السلام و پيامبر است ، و به اين مقدار اكتفاء ننموده وگويد:
سيوطى نيز به اين موضوع اشاره كرده ، و يادآورى نمايد، فرزندانش ‍ حسن و حسين نيزمثل اويند، زيرا سيوطى گويد: و هم چنين على و دو فرزندش حسن و حسين در اين حكم ،اختصاصى دارند، و مجازند در حال جنابت در مسجدرسول صلى الله عليه و آله و سلم توقف نمايند، والله اءعلم ؛ خداوند آگاه تر مىباشد،(511) .
- 1- ترديدى نيست كه (باب ): در، و (خوخة ): در كوچك ، در وسط در بزرگ ، و ياروزنه و پنجره (512) ، دو واژه مختلف و داراى دو معناى مختلف هستند، (باب ):محل ورود و خروج به منزل ، راه ورودى راحت و آسان ، مخصوصا اگر با قيد (شارعة ) مقيدباشد، و خوخة روزنه ، پنجره و يا در كوچك كه دولا دولا از آن رفت و آمد مى كنند، دركوچك ، در وسط بزرگ .
حديث مربوط به ابى بكر، در بعضى روايات با لفظ (باب )، و در برخى با لفظ(خوخة ) آمده است (513) در هر صورت اگر با لفظ باب باشد، و در مورد ابابكرمعناى مجازى باب اراده شود (بر فرض صحت اراده معناى مجازى درمثل مورد) و در مورد على عليه السلام به معناى حقيقى آن ، چه گونه معناى حقيقى و مجازىدر يك اطلاق فهميده مى شود، مثل اين است كه بگوئى : جائنى اسد: شير به نزد من آمد، ومقصود شير درنده ، و انسان شجاع باشد، در حالى كه يك موجود بيشتر نمى باشد، درهارا ببنديد، و مقصود از آن ، هم در باشد، و هم پنجره .
و در صورتى كه با لفظ (خوفة ) آمده باشد: پنجره ها را ببنديد، و مقصود در و پنجرههر دو باشد؟.
مگر اين كه گفته شود، دوبار دستور صادر شده ، يك بار با لفظ (خوفة )، كه تمامپنجره هاى فرضى بسته شود، و بار ديگر با لفظ (باب ) كه در خانه على بستهشود. كه باز هم با اشكال ديگرى برخورد مى كنيم ، زير ابابكرى درى نداشته كهاستثناء شود، و راه ورودى على (روزنة ) نبوده است كه با لفظ (خوفة ) بسته شود.
مگر اين كه گفته شود: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جداگانه دستور بستن درخانه على را داده كه چنين چيزى مطرح نمى باشد.
-2- و آيا با فرض و احتمال مى شود دستورى از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در مورد بازگشائى دريچه هائى ، بوجود آورد، تا دستور بستن آنها راست آيد؟ بهچه دليل بعد از بستن درها پنجره را باز نمودند.
چگونه شد كه بستن درها اين چنين مطرح مى شود و به گونه تواترنقل مى شود، اما گشودن پنجره ها بعد از بستن درها را كسى مطرح نكند، و حتى مجاز نبودنگذرگاهى تنگ و يا روزنه را نيز مطرح نكند، و حتى مجاز نبودن گذرگاهى تنگ و ياروزنه را نيز مطرح نموده اند، اما سخنى از گشودن پنجره ننموده اند.
-3- ترديدى نيست كه واژه مستثنى به همان معنائى است كه در مستثنى منه بوده است ، اگرحديث با لفظ (باب ) باشد، همان معنائى كه در مستثناء مى باشد، به همان معنا درمستثنى منه بوده ، يعنى باب ، و يا (خوخة ) در هر دو قسمت به يك معناست ، در اين صورتاگر لفظ باب به معناى پنجره باشد، شامل در خانه على نيست ، و اگر به معناى حقيقىخود باشد، ابوبكر فاقد آن است .
-4- ديگر آن كه با تشديد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مورد بستن درها،حتى دستور مجاز نبودن باز گذاردن باريكه راه ، و اگر روزنه اى باز مى كردند، قطعاآثار نويسان متعرض آن مى شدند.
-5- ديگر اين كه حلبى خود گويد: دليل باز گذاردن در خانه على طهارت معنوى آناناست چنانچه گذشت و اين معنا در ديگران وجود نداشته پس ‍ به كدام انگيزه دستورى ازسوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم صادر مى شود.
5-7 بار معنوى 
گشودن درى ، چه فضيلت و امتيازى مى تواند در بر داشته ، كه دستور گشودن آن ازجانب پروردگار صادر مى شود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن همه تاءكيد داردكه فقط يك در بايد باز بماند و درهاى ديگر بايد بسته شود، و چرا اصحاب اين چنيندر تلاشند كه حتى سهمى ناچيز از آن بدست آورند، و آيا فقط راهى است براى كسبافتخار، و بدست آوردن امتياز بر ديگران ، و خود را يك سر و گردن بلندتر از ديگراندانستن ، و اگر آنان چنين بودند، ما امروز چرا چنين باشيم ، ما بايد تلاش ‍ كنيم حقيقت امررا در يابيم كه اين امتياز در واقع متعلق به چه كسى بوده است ؟ اما نه ...! با اندكىتاءمل در اين رويداد، مسئله بسيار مهم ترى براى ما كشف مى شود كه در واقعيت زندگىاجتماعى ما اثرى بس گران بهاء در پى دارد.
گشودن درى ، و بستن درهاى ديگر حكايت از يك امتياز حقيقى دارد، و چنين اقدامى براى اعلانچنان منظورى است ، براى صاحب در گشوده ، و آن طهارت معنوى ، و پاكيزگى ذاتى ودرونى صاحب در است ، كه بناست در آينده بعد از رحلترسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم زمام امور مردم را به دست گيرد، و راه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم را ادامه دهد، و اين معنا به وضوح ، در آثار و حديث اينرويداد مشهود است :
-1- بستن درهائى كه به مسجد باز مى شد، به جهت تطهير مسجد از آلودگى هاى ظاهرىو درونى است ، كه حق ندارد شخص جنب ، زن و مرد از مسجد عبور كند، و در مسجد جنب شود.
-2- پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على و فرزندانش بهدليل آيه تطهير(514) از هر نوع آلودگى ظاهرى و درونى مبرا هستند، حتى اين كهجنابت باعث آلودگى معنوى آنان نمى شود، و بايستى اين معنا به گوش ‍ مسلمين برسد،و به همين دليل است كه ديگران تلاش مى كنند سهمى از اين فضيلت نصيب آنان شود.
ممنوعيت جنابت در مسجد رسول صلى الله عليه و آله و سلم :
-1- ابى سعيد حدرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، فرمود: اى على جايز نيستكسى جز تو و من در اين مسجد جنب شود(515) ،
-2- پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آگاه باشيد؛ مسجد من بر هر زن حائض ومرد جنبى ، بجز محمد و اهل بيتش على و فاطمه و حسن و حسين حرام است ، (516) .
-3- و فرمود صلى الله عليه و آله و سلم ، آگاه باشيد: اين مسجد براى هيچ جنب و حائضحلال نيست ، مگر براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على و فاطمه و حسن وحسين ، آگاه باشيد، من اسم بردم تا گمراه نشويد،(517) .
و روايات ديگرى در اين مورد:
ممنوعيت خواب در مسجد:
ابونعيم در فضائل الصحابه از ابن مسعود روايت كند:
گروهى از اصحاب ، شبى در مسجد بوديم ،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر ما عبور كرد، ابوبكر و عمر و عثمان و حمزة وطلحه و زبير و گروهى ديگر از اصحاب حضور داشتند، نماز عشاء را خوانده بوديم ،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اين اجتماع براى چيست ؟
در پاسخ گفتند: نشسته ايم مشغول صحبت هستيم ، بعضى از ما مى خواهند نماز بخوانند، وبرخى ديگر بخوابند؛ فرمود: مسجد جاى خوابيدن نيست ؛ برويد بهمنازل خودتان ، و هر كس مى خواهد نماز بخواند در منزلش بخواند، و هر كس توان آن راندارد، بخوابد، زيرا نماز پنهانى دو برابر نماز آشكار ثواب دارد، ما بر خواستيم وپراكنده شديم ، على عليه السلام نيز در ميان ما بود، و با ما بر خواست ، پيامبر صلىالله عليه و آله و سلم دست او را گرفت و فرمود: اما تو؛ براى تو جايز است آنچهبراى من در مسجد من جايز است ، و بر تو حرام است آنچه بر من حرام است حمزة بنعبدامطلب عرضة داشت :اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، من عموى تو هستم ، وبه تو از على عليه السلام نزديك تر هستم ؛ فرمود: راست گفتى ، عمو، و ليكن ايندستور از جانب من نمى باشد، و از سوى پروردگار است ، (518) .
على عليه السلام مطهر مسجد رسول صلى الله عليه و آله و سلم :
در برخى از اخبار آمده است : على عليه السلام مطهر و پاك كننده مسجد است :
بزاز از على عليه السلام : پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست مرا گرفت و فرمود:موسى از خداوند در خواست نمود مسجدش را بوسيله هارون پاك گرداند، و من از خداونددرخواست نمودم ، مسجد مرا بوسيله تو، و فرزندانت پاك نمايد، پس از آن بهدنبال ابوبكر فرستاد كه در خانه خود را كه به مسجد باز مى شد ببندد، و او گفت :( انا لله و انا اليه راجعون ، ) و در خانه خود را مسدود نمود، پس از آن بهدنبال عمر و بعد عباس فرستاد، و آنگاه فرمود: اين من نيستم كه در شماها را مى بندم ، ودر خانه على را گشودم ، وليكن خداوند اين در را گشود، و درهاى شما را بست ، (519) .
از مجموع روايات چنين به دست مى آيد كه اين خصوصيت از آن على و فرزندانش عليهمالسلام است و به دليل آيه تطهير است كه در جاى خود ثابت شده كه در مورداهل بيت عزت و طهارت است . و هيچ كس در اين خصوصيت با آنان شريك نمى باشد.
بنابراين به چه دليل ابوبكر استثناء مى شود، و بااهل بيت عليهم السلام در اين امر شريك مى شود، در حالى كه او ازاهل بيت طهارت نيست ، و آيه تطهير شامل حال او قطعا نمى شود حتى اگر عايشه را بهدليل اين كه زن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است ، جزءاهل بيت بدانيم (و گفتيم اهل بيت حتى شامل زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيزنمى باشد - در بخش ثقلين گذشت ) اما پدر زن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم راكسى نگفته است از اهل بيت است .

next page

fehrest page

back page