بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب انسان از مرگ تا برزخ, نعمت الله صالحى حاجى آبادى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     ENSAN005 -
     ENSAN006 -
     ENSAN007 -
     ENSAN008 -
     ENSAN009 -
     ENSAN010 -
     ENSAN011 -
     ENSAN012 -
     ENSAN013 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فلسفه برزخ چيست ؟  

فلسفه زندگى به خوبى روشن است ؛ چرا كه دنيامحل كشت ، آزمايش ، پرورش و تحصيل كمالات علمى براى آخرت است . به تعبير بعضىاز آيات و روايات : دنيا مزرعه ، تجارت خانه ، دانشگاه ، ميدان تمرين و يا به منزله((عالم جنين )) براى جهان آخرت است .
آخرت هم مركز انوار الهى ، دادگاه بزرگ حق ،محل رسيدگى به حساب اعمال و جوار قريب و رحمت خداوند است .
در اين جا مى توان گفت : فلسفه عالم ((برزخ )) كه در فاصله ميان دنيا و آخرت قرارگرفته ، مانند فلسفه هر چيز ديگرى است كه به منظور انداختن ميان دو چيز، مورد استفادهقرار مى گيرد. انتقال از محيطى به محيط ديگر كه از هر نظر با آن متفاوت است ، درصورتى قابل تحمل است كه فاصله اى وجود داشته باشد؛ فاصله اى كه بعضى ازويژگى هاى چيز اول و پاره اى از ويژگى هاى چيز دوم در آن جمع باشد.
معلوم است كه قيامت براى همه انسانها در يك روز تحقق مى يابد؛ چرا كه زمين و آسمانبايد دگرگون شود، عالمى جديد و تو ايجاد گردد، حيات نوين انسانها در آن عالمصورت گيرد، بيان حال راهى جز اين نيست كه در ميان دنيا و آخرت ، براى برزخىباشد و ارواح ، به مرور زمان بعد از جدا شدن از بدن هاى مادى عنصرى ، به ((برزخ)) منتقل گردند و به اصطلاح ، ((آيندگان )) به ((رفتگان )) بپيوندند، و تاپايان دنيا در آن جا جمع شوند.
پس از پايان دنيا و آغاز آخرت ، همه با هم محشور مى شوند؛ زيرا ممكن نيست كه هرانسانى مستقلا براى خود قيامتى داشته باشد؛ چرا كه قيامت بعد از فناى دنيا وتبديل زمين و آسمان ها به زمين و آسمان هاى ديگر است ؟ و همه مردم ، بايد براى حسابرسى اعمال در يك روز و يك سرزمين اجتماع كنند.


تشبيه عالم برزخ به خواب  

قرآن و روايات ، عالم برزخ را به عالم خواب تشبيه كرده اند: خواب را مرگ و مرگ راخواب دانسته اند با اين تفاوت كه خواب مدتش كوتاه تر از مرگ است . (115)
قرآن مى فرمايد: ((خداوند، ارواح را به هنگام ((مرگ )) قبض ‍ مى كند، ارواحى را هم كهنمرده اند نيز به هنگام خواب مى گيرد، سپس ‍ ارواح كسانى را كه مرگ آن ها را صادركرده نگاه مى دارد و ارواح ديگرى كه (بايد زنده بمانند و) فرمان ادامه حياتشان را دادهبه بدن هايشان تا هنگام سرآمد ((اجل و مرگ )) باز مى گرداند(116).
آيه با صراحت كامل بيان گر آن است كه : مرگ و خواب ، از يك جنس ‍ هستند و خداوند در هردو حال جان را مى گيرد، با اين حساب كه ((خواب )) چهره ضعيفى از ((مرگ )) و((مرگ )) نمونه كاملى از ((خواب 9 است آن كس كه اجلش رسيده باشد خداوند جان او رانگاه مى دارد، و آن كس كه اجلش هنوز نرسيده باشد جانش را در وقت بيدارى به او بازمى گردند.

خداوند روح ها را به هنگام فوت
ز مردم بگيرد بزنگاه موت
اگر مرگ بر كس نكرده شتاب
كند قبض روحش به هنگام خواب
پس آن را كه مرگش رسيده ز راه
دگر روح او را بدارد نگاه
كسى را كه مرگش نباشد زمان
به آن تن فرستد دگر باره جان
روايات نيز مرگ را به خواب تشبيه كرده اند: در اين جا به ذكر چند روايت مى پردازيم .
1 - از پيامبر اسلام عليه السلام نقل شده كه فرمود: ((خواب برادر مرگ است . (117)
2 - روزى آن حضرت به اقوامش خطاب كرد و فرمود: ((اى پسران عبدالمطلب ! هماناپيشوا و رهبر جامعه به فاميلش دروغ نمى گويد. سوگند به آن كسى كه مرا بهراستى و پيامبرى فرستاد شما مى ميريد همان طور كه مى خوابيد و بر انگيخته مىشويد هم چنان كه بيدار مى شويد)). (118)
3 - شخصى از امام جواد عليه السلام پرسيد: ((مرگ )) چيست ؟ در پاسخ فرمود: ((همينخوابى است كه هر شب سراغ شما مى آيد، با اين تفاوت كه مدت ((مرگ )) حوادث تلخ وشيرينى كه براى انسان رخ مى دهد. (پس خود را براى آن ، آماده كن .))) (119)
4 - از امام باقر عليه السلام نقل شده : ((هر كس بخواند نفس او به آسمان صعود مى كندو روح در بدنش باقى مى ماند. در ميان اين دو ارتباطى ، هم چون ارتباط نور و شعاعخورشيد، با خورشيد است . هرگاه خداوند فرمان قبض روح آدمى را صادر كند ((روح ))دعوت او را اجابت مى كند و به سوى خدا پرواز مى نمايد و هنگامى كه اجازه بازگشتروح را دهد ((روح )) به تن باز مى گردد.(120)
5 - حضرت على عليه السلام فرمود: مسلمان نبايد با حالت جنابت بخوابد و جز باطهارت و بستر نرود، اگر آب نيابد تيمم كند؛ زيرا روح مؤ من به سوى خداوندمتعال بالا مى رود، او را مى پذيرد و به او بركت مى دهد، هرگاه پايان عمرش فرارسيده باشد او را در گنج هاى رحمتش ‍ قرار مى دهد! و اگر فرا نرسيده باشد او را بافرشتگان امينش به جسد باز مى گرداند.
6 - حضرت رسول عليه السلام فرمود: الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا ((مردم در هوابندوقتى كه مردند، بيدار مى شوند.)) (121)
از حديث اخير، چنين فهميده مى شود كه : عالم برزخ از يك نظر، در مقايسه با عالم آخرتيك نوع خواب است ، ولى نسبت به زندگى دنيا، يك زندگى بسيار وسيع تر اززندگى دنيا است .

عالم برزخ كجاست ؟  

هر انسانى مايل است بداند عالم ((برزخ )) كجا است ؟ ((برزخى )) كه اين همه صحبتاز آن مى شود، ((برزخى )) كه اين همه آيات و روايات درباره آننازل و وارد شده ، ((برزخى )) كه عده اى عاشق آن و عده اى از آن گريزانند و((برزخى )) كه تمام انسان ها بعد از پايان عمر به آنمنتقل مى شوند كجا واقع شده است ؟ آيا در همين دنيا است يا در عالم ديگر؟
عقل ما نمى تواند كه حقيقت آن را درك كند؛ چرا كهعقل ما ناقص است و خود ما هم نرفته ايم تا با چشم ديده باشيم . كسانى هم كه رفته انديا مى روند، به ما خبرى نمى دهند؟ تنها چيزى كه درباره برزخ مى دانيم تشبيهاتى استكه در روايات وجود دارد: از قبيل اين كه تمام از زمين و آسمانها و كهكشان نسبت به عالم((برزخ )) مانند حلقه اى در بيابان است ! يا اين كه انسان تا زمانى در دنياست مانندكرم در سيب مى باشد كه از اطراف خود خبر ندارد، يا طفلى كه در شكم مادر است و از عالمدنيا اطلاعى ندارد. وقتى متولد شد و پا به دنيا گذاشت وسعت آن را مى داند، و به نعمتهاى آن پى مى برد.
انسان هم ، تا زمانى كه در عالم دنيا باشد وضع عالم ((برزخ )) را نمى داند و از آناطلاع ندارد. فكر مى كند دنيا بهترين و بزرگ ترين عالم است . مانند طفلى كه در رحممادر است و آن را بزرگ ترين عالم مى پندارد.
اما وقتى انسان از دنيا رفت و به عالم ((برزخ )) وارد شد. متوجه مى شود كه عالم دنيااز شكم مادر هم براى او تنگ تر بوده است ؟ در آن جا ديگر محدوديت غذايى و مكانى وزمانى ندارد؛ زيرا اين محدوديتها در عالم ماده است و ((برزخ )) از جنس عالم ماده نيست .
همين طور كه عالم دنيا به رحم مادر محيط است و رحم مادر نسبت به دنيا ذره اى بيش نيست .عالم ((برزخ )) هم به دنيا محيط است و درمقابل آن ، ذره اى بيش نخواهد بود.
اطلاعاتى كه انسان در دنيا دارد در مقابل اطلاعاتى كه در عالم ((برزخ )) به دست مىآورد اندكى بيش نخواهد بود، چيزهايى كه خداوند به انسان عنايت مى كندقابل قياس با دنيا نيست . قرآن مى فرمايد:
فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يكسبون (122)
((هيچ كس نمى داند كه چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گردد براى آنهانهفته شده است .))
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى گويد: خداوند مى فرمايد: ((من براى بندگانصالحم نعمت هايى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بر فكركسى نگذشته است )).(123)

ندانند افراد نيكوى كار
چه پاداش يابند از كردگار
چه نعمات و لذات بى انتها
كند چشم روشن دهد دل صفا
به عبارت ديگر: عالم ((برزخ )) در واقع باطن و ملكوت دنياست . امام صادق عليهالسلام در پاسخ كسى كه پرسيد: جايگاه ارواح پس از مرگ كجاست ؟ فرمود: ارواح تاروز قيامت در باطن زمين قرار دارند. و نيز در جواب اين كه كسى را به دار آويزند روحشدر كجا خواهد بود؟ فرمود: در دست قابض ارواح است تا آن را به باطن زمينبرساند.(124)

برزخ ساعتى بيش نيست !  

افراد مجرم و گناه كار حساب عالم ((برزخ )) را نداند و نمى دانند چه مدتى در قبردرنگ كرده اند؟ وقتى در قيامت از آنان مى پرسند: چقدر در ((برزخ )) توقف كرده ايد؟قسم مى خورند و مى گويند: توقف ما در عالم برزخ بيش از ساعتى نبوده است !
قرآن در اين باره چنين مى فرمايد:
ععع و يوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة كذالك كانوا يؤ فكون(125)
((آن روز كه قيامت بر پا شود گنه كاران سوگند ياد مى كنند كه جز ساعتى در عالمبرزخ درنگ نكرده اند! اين چنين آنها از درك حقيقت محروم مى شوند.))
عالم ((برزخ )) براى همه يكسان نيست ، گروهى در آن جا زندگى آگاهانه اى دارند واز نعمت هاى آن تا روز قيامت استفاده مى كنند. آنان مقربان و اولياء خدا و مؤ منين حقيقىهستند، كه از ((برزخ )) اطلاع كامل داشته و مدت آن را خوب مى دانند.
گروهى ديگر هر صبح و شام در شكنجه و عذاب برزخى به سر مى برند و دائمافرياد مى زنند ((قيامت كى بر پا مى شود)).(126) خدايا! قيامت را بر پادار. بيچارهها خيال مى كنند در آن موقع راحت مى شوند و از عذاب آنان خواهد بود. و اين عذاب برزخىتا روز قيامت ادامه دارد. آنان آل فرعون و قاتلين روزگار (ازقبيل - ابن مجلم - معاويه - يزيد - عبيدا...زياد و غاصبين حقاهل بيت ) هستند.
گروه سوم : كسانى هستند هم چون افرادى كه به خواب مى روند، گويى در قيامت ازخواب سنگين بيدار مى شوند، بى خبر از مدت و زمان خواب ، هزارانسال را ساعتى پندارند!
به راستى آن ها چنين مى پندارند كه دوران ((برزخ ))، دوران بسيار كوتاهى بوده است، چرا كه حالتى شبيه خواب داشته و از همه جا بى خبر و بى اطلاع بوده اند، ماننداصحاب كهف و عزير (كه عزير مدت صد سال و اصحاب كهف 309سال به خواب بودند و اطلاع از آن نداشتند!) وقتى كه از آنهاسئوال شد چه مدت خوابيده ايد؟ در جواب گفتند: يك روز! بعد از آن كه قدرى فكر كردندگفتند: بلكه بخشى از روز را خوابيده ايم !؟
مجرمان كه مى گويند: ما بيش از يك ساعت در عالم ((برزخ )) درنگ نكرده ايم ، يا بهعلت همين بى خبرى و بى اطلاعى آنان مى باشد و يا به خاطر وعده مجازات دردناكى كهبه آنها داده شده است . آنان ميل دارند چرخ زمانه متوقف شود يالااقل به تاءخير افتد.
گاه روزها و ماه ها به قدرى در نظر انسان به سرعت مى گذرد كه گويى لحظه هايىبيشتر نبوده است ،
فاصله ها را هر چند زياد باشد ناچيز و اندك مى شمارند، بلى سرنوشت مجرمان در قيامتچنين است .

گنه كار مردم چو آيد معاد
نمايند سوگند بسيار زياد
كه بوديم اندر جهان ساعتى
((نبد فرصت كرنش و طاعتى ))
بگويند حقا دروغى تمام
بگويند از اين دست گفتار خام

چرا برزخيان را به دنيا بر نمى گردانند؟ 

وقتى كفار و مشركان و منافقان و اهل گناه ، در آستانه مرگ و رفتن به عالم ((برزخ ))قرار مى گيرند، خود را در حال بريده شدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مىبينند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانشان كنار مى رود. گويى سرنوشت دردناكخويش را با چشم خود مى بينند. عواقب شوم عمر و سرمايه هاى از دست رفته و كوتاهىهايى كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده اند، در آن جا مشاهده مى كنند. اينجا است كه ناله و فرياد آنها بلند مى شود و مى گويند:
((اى پروردگار! ما را به دنيا برگردان شايد گذشته خود را جبران كنيم وعمل صالحى در برابر آن چه ترك كرده ايم به جا آوريم )).(127)
اما از آن جا كه قانون آفرينش ، چنين اجازه بازگشتى را به هيچ كس ، (نه نيكوكاران ونه بدكاران ) نمى دهد، به آنها چنين پاسخ داده مى شود:
((هرگز ره بازگشتى وجود ندارد، اين سخنى است كه به زبان مى گوييد، اين لقلقهكلامى بود كه در دنيا با خود داشتيد))(128).

اگر كافران را رسد مرگ پيش
پشيمان بگردند از كار خويش
به ايزد بگويند با چشم تر
به دنيا مرا بازگردان دگر
كه شايد به جبران اعمال بد
عمل هاى نيكو زمن سر زند
جوابش بگويند با اين سخن
چنين كار هرگز نخواهد شدن
كه با حسرتى تلخ از بطن جان
بيارند اين نكته را بر زبان
به برزخ گزينند آنان سرا
كه مبعوث گردند روز جزا
اين سخنى است كه هرگز از اعماق دلى با اراده و آزاد برنخواسته ، اين همان سخنى استكه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام ديدنچوبه دار مى گويد.
به آنها گفته مى شود: مگر در دنيا نبوديد و حجت بر شما تمام نشد؟ مگر خورشيد و ماهبر شما طلوع و غروب نداشت و مهلت تمام نشد؟ مگر حقايق به شما نرسيد؟ مگر عاجز واز مستضعفين بوديد، مگر از سرمايه هاى عمر و علم و قدرت و فراغت و امنيت به اندازهكافى و وافى در اختيار نداشتيد؟ چرا عمل نكرديد؟ با غفلت مى خوابيديد و بيدار مىشديد؟ مگر خواب و بيدارى ها نمونه اى از مرگ و حيات نبود؟ مگر هزاران بار نمرديد وزنده نشديد؟ آيا اين مقدار براى شما كافى نبود؟
مگر صدها بار در تشييع جنازه ها شركت نكرديد و در مجالس ختم و ترحيم حضور به همنرسانديد و صداى ناله آن مسكين در قبر را نشنيديد كه مى گفت : خدايا! مرا براى تداركاعمال ، براى بيدارى و هشيارى ، براى پيمودن راه به سوى محبوب مطلق به دنيابرگردان . آيا اينها براى شما كافى نبود؟
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى جنازه اى را به سوى قبرستانحمل مى كنى ، خود را چنين پندار كه تو آن جنازه اى هستى كه به دوش مردمحمل مى شوى ، چنين پندار كه تو از پروردگارت مسئلت نموده اى ترا به دنيابرگرداند و خداوند دعاى ترا مستجاب نموده و به دنيا بازگردانيده است !حال ببين چگونه در اعمال خود تجديد نظر مى كنى و گذشته را تدارك مى نمايى!(129)
اگر خداوند آنها را به دنيا برگرداند با همان فكر و عقيده واعمال و كردارى كه سابقا داشتند برمى گردند، نه آن كه يك نفس پاك و طاهر را خلقكند و به دنيا برگرداند؛ زيرا در اين صورت ديگر آنها افراد سابق نيستند و موجوداتديگرى هستند كه ربطى به آنها ندارند.
اگر آنان را با همان فكر و عقيده اى كه داشتند برگرداند باز هماناعمال و كردار غلطى را كه داشتند از دست نخواهد داد و بهدنبال همان فكر و عقيده اى كه داشتند، خواهند رفت .
قرآن در اين باره مى فرمايد: ((اگر آنها را به دنيا برگردانيم باز به هماناعمال و كردار سابق بر مى گردند و آنها در اين حرفى كه مى زنند دروغ مىگويند.))(130)
زمانى كه سوزند اندر سقر
چو بر حال آنها نمايى نظر
ببينى در آن حال آن قوم پست
سر انگشت حسرت گزيده به دست
كه اى كاش ! بارى دگر نيز ما
نموديم رجعت به دارالفنا
كه ديگر بر آيات يكتااله
نكرديم تكذيب خود هيچگاه
بگشتيم ما نيز از مؤ منين
بياورده ايمان به اسلام و دين

خواجه ربيع در قبر 

مطالب ياد شده ، هشدارى به همه مسلمانان است كه تا خداوند، در اين دنيا به آنها مهلتداده از فرصت استفاده كنند؛ زيرا هنگامى كه وقت مرگ فرا رسيد، ديگر تاءخير وبازگشتى نيست .
از اين رو، بعضى از درستكاران و پارسايان در خانه خود قبرى كنده بودند، گاهى درميان آن رفته و مى خوابيدند: به خود خطاب كرده و مى گفتند:((خيال كن مرده اى و ترا درون قبر نهاده اند و از خداوند، تمنا مى كنى ترا به دنيابازگرداند تا عمل صالح انجام دهى )).
بعد از آن ، بيرون مى آمدند و به خود مى گفتند: ((اكنون خدا به تو لطف كرده و ترابه دنيا بازگردانده است . اكنون در راه خدا قدم بردار، خود را اصلاح كن ، تا هنگام مرگتقاضاى بازگشت و جبران نكنى ، كه اگر چنين تمنا كنى ، اين جواب قاطع را مى شنوىكه ((هرگز بازگشتى نيست و هميشه بايد در قبر باشى )).
علامه غزالى در اين باره چنين نقل مى كند: ربيع بن خثيم (معروف به خواجه ربيع ) درخانه خود، قبرى كنده بود، هر وقت در قلب خود احساس قساوت و غفلت مى كرد، وارد آن مىشد و در لحد مى خوابيد و ساعت ها در ميان آن مى ماند. سپس مى گفت :
رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت (131)
((پروردگارا! مرا بازگردان ، شايد در قبال آن چه كرده ام ،عمل صالحى انجام بدهم )) (و جبران گذشته را بنمايم و تدارك كنم ).
اين آيه را مكرر به زبان مى آورد، و با حال حزين مى خواند. سپس به خود خطاب كرده واز قول خداوند، مى گفت :
يا عبداله قدر جعناك فاعمل الصالح
((اى بنده خدا! همانا ترا به دنيا برگردانديم پس كارهاى شايسته وعمل صالح انجام بده )).(132)


سگ سياه بر روى جنازه  

از دكتر حسن احسان تهرانى كه در كربلا مطب داشتهنقل شده است : روزى مشرف به كاظمين شدم و بعد از آن كنار دجله رفتم ، ديدم جنازه اى راعده اى بر دوش گرفته و به سمت حرم مطهر حركت مى كنند.
هنگامى كه جنازه را به طرف صحن مطهر مى بردند، من هم كه عازم تشرف بودم بهدنبال آن حركت كردم . مقدارى كه او را تشيع كردم ناگاه ديدم يك سگ سياه ترسناكى روىجنازه نشسته است !
بسيار تعجب كردم و با خود گفتم : اين سگ ، چرا روى جنازه رفته است ؟ متوجه نبودم كهاين سگ نيست بلكه تجسم يافته اعمال ميت است . به افرادى كه در اطراف من تشييع مىكردند گفتم : روى جنازه چيست ؟
گفتند: چيزى نيست به جز همين پارچه اى كه مى بينى ! دريافتم كه اين سگ صورتواقعى اعمال ميت است و فقط من آن را مى بينم و ديگران ادراك نمى كنند.
هيچ نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانيدند. همين كه خواستند تابوت را براى طوافداخل صحن برند ديدم آن سگ از روى تابوت پائين پريد و در گوشه اى ايستاد تا آنكه جنازه را طواف دادند. وقتى مى خواستند از در صحن خارج شوند، دوباره آن سگ بهروى جنازه پريد!(133)
معلوم است كه صاحب آن جنازه مرد ظالم و متجاوزى بوده كه صورت ملكوتى او بهشكل سگ مجسم شده است . (چون آن دكتر داراى صفاى باطن بوده اين معنى را ادراك مى نمودهو ديگران چيزى نمى ديده اند.)


جنازه دولت مردى سگ شد!  

شخصى نقل مى كند: من با جماعتى همراه جنازه يكى ازرجال دولت ((ناصر الدين شاه قاجار)) بوديم و به عتبات عاليات مى رفتيم ، در يكىاز منزل ها جنازه را نزديك خود گذاشته و مشغول صحبت بوديم . ناگهان ديديم آنتابوت به حركت درآمد و سگى بد صورت از ميان آن بيرون آمد! چون آن كيفيت را مشاهدهكرديم تعجب نموده ! كنار تابوت آمديم و نگاه كرديم چيزى در آن نديديم و كفن هم بدونجنازه بود!
ما هم با چوب چيزى شبيه جنازه ترتيب داديم و به صورت ميتى در ميان كفن پيچيده و درتابوت گذاشتيم ، اطراف آنرا با پارچه و شمع بستيم و به عتبات عالياتنقل داديم و در مكان شريفى دفن كرده و مراجعت نموديم . آن شخص مى گويد: من او را مىشناختم ولى براى احترام اسم او را نبردم .(134)


اعمال خبيثه به قيافه سگ !  

از شيخ بهايى نقل شده : ايشان روزى به قصد زيارت يكى ازاهل حال كه در مقبره تخت فولاد منزل داشت از اصفهان بيرون رفت . چون به خدمت آن شخصعارف رسيد و مشغول صحبت شدند، مرد عارف براى شيخنقل كرد:
روز گذشته امر عجيبى در اين جا واقع شد كه من شاهد آن بودم ! قضيه چنين بود: ديدمجماعتى جنازه اى را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند، (موضع دفن را بهشيخ بهايى نشان داد).
مى گويد: ساعتى نگذشت ناگاه بوى خوشى به مشامم رسيد كه از بوهاى عالم دنيانبود! متحير شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدم كه بدانم آن بو از كجا است .
ناگهان جوان خوش صورتى را ديدم كه در لباس سلاطين و صاحبان ثروت به جانب آنمقبره كه تازه صاحب آن را دفن كرده بودند در حركت است ، وقتى كنار قبر رسيد ناگهانداخل آن شد! زمانى نگذشت كه بوى زننده اى به مشامم رسيد كه در تمام عمر خود بدترو گندتر از آن نديده بودم . به دنبال آن بر آمدم ديدم سگى سياه و بدهيبتى به سوىهمان قبر در حركت است و داخل آن شد.
از اين قضيه تعجب كردم ! در فكر فرو رفتم و متحير بودم . ناگاه ديدم آن جوان كهاول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بيرون آمد! ازهمان راهى كه آمده بود شروع به رفتن كرد. من از خود را به او رسانيدم درخواست والتماس نمودم كه حقيقت اين امر را برايم بيان كند. گفتم : تو كيستى ؟ آن سگ چه بود وچرا داخل قبر شديد؟ چرا بيرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟
در جواب گفت : من اعمال نيك اين ميت بودم ! ماءموريت داشتم با او رفاقت نمايم ، آن سگسياه و بدهيبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود كه وارد قبر شد! گفتم : اين جا، جاى من است! تو از قبر بيرون برو. آن هم گفت : اين جا، جاى من است و تو بيرون برو! اما چوناعمال بد او بيشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهايم را پاره كرد و با اينوضع كه مى بينى از قبر بيرون نمود و خودش تا روز قيامت رفيق و همنشين اوشد.(135)


فصل دوم : سئوال قبر  
سئوال در قبر، از ضروريات دين اسلام  

يكى از ضروريات دين اسلام ، كه بر هر كسى واجب است به آن ايمان و اعتقاد داشتهباشد، سئوال در قبر مى باشد و منكر آن كافر است .
امام صادق عليه السلام فرمود: از شيعيان ما نيست كسى كه يكى از اين سه چيز را منكرباشد. يكى معراج حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ديگرىسئوال قبر. سوم شفاعت در قيامت را.(136)
درباره سئوال قبر كيفيت آن چند قول وارد شده است :
بعضى گفته اند: روح وارد جسد مى شود همان طور كه در دنيا بوده ، او را مى نشانند و ازاو سئوال مى كنند.
عده اى گفته اند: روح تا سينه داخل بدن مى شود و از اوسئوال مى نمايند.
قول سوم اين كه : سئوال قبر از روح است نه از جسم .
قول چهارم اين كه : روح بين جسد و كفن واقع مى شود در اينحال از او سئوال مى كنند. در ميان اين چهار قول به نظر مى رسدقول سوم از همه صحيح تر باشد و بعد از آنقول چهارم اما قول اول و دوم نه با عقل مى سازد نه با منطق .
وقتى انسان را داخل قبر گذاشتند قبل از نكير و منكر فرشته اى به نام ((رومان ))داخل مى شود و از اعمال و كردار او سئوال مى كند. بعد از او نكير و منكرداخل مى شوند و از اعتقادت او مى پرسند.
از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ازاول ملكى كه قبل از نكير و منكر داخل قبر مى شودسئوال كردند. فرمود: ملكى است به نام ((رومان )) صورت او مانند خورشيد مى درخشد.به ميت مى گويد: تمام اعمال خود را از خوب و بد بنويسد.
مى گويد: نه قلم و دواتى دارم نه كاغذ و مركبى . مى گويد: ((همه چيز آماده است )) آبدهانت مركب و انگشتت قلم تو است . مى گويد: كاغذى ندارم . ملك مى گويد: كاغذت كفن تواست ! شروع به نوشتن كن .
ميت همه اعمال نيكى را كه در دنيا انجام داده است مى نويسد. هنگامى كه به گناهان وكارهاى زشتش مى رسد خجالت مى كشد و دست از نوشتن باز مى دارد.
ملك مى گويد: اى خطاكار و اى خيانت پيشه ! وقتى در دنيا مى خواستىاعمال زشت را مرتكب شوى خجالت نكشيدى و از خداى خود شرم نكردى ، ولى الانداخل قبر براى نوشتن آن ها خجالت مى كشى ؟ بعد از آن ، عمود آتشين را بالا مى برد كهضربتى بر او زند.
مى گويد: عمود را بر من فرود نياور، همه را مى نويسم . بنده خدا هر چه در دنيا ازاعمال خير و شر انجام داده همه را مى نويسد، فرشته مى گويد: آن را مهر كن . عرض مىكند: مهر ندارم . مى گويد: انگشتت مهر تو است ! وقتى مهر كرد پرونده را مى پيچد و تاروز قيامت به گردن او مى اندازد.(137) قرآن در اين باره مى فرمايد:
ععع و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامه كتابا يلقاه منشورا (138)
((اعمال هر انسانى را به گردنش قرار داديم و روز قيامت كتابى براى او بيرون مىآوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى بيند)).

بلى آدمى آخر سرنوشت
هر آن كار كردست از نيك و زشت
به هنگام حشر و درو كردنش
چو طوقى بيفتد بر گردنش
كتاب عمل را برون آوريم
به پيش دو چشمش فرو گستريم
بود نامه ها باز، در يك زمان
توانند ببينند اوراق آن
پس آن گاه آيد بر انسان خطاب
كه اكنون تو، بر خوان خودت اين كتاب
نظاره گرى نيست غير از تو كس
حساب خودت را برو خود برس

داخل شدن نكير و منكر در قبر  

بعد از آن كه ملك ((رومان )) براى ميت پرونده اىتشكيل داد و از قبر او خارج شد، به نكير و منكر خبر مى دهد كه : اين بنده پرونده اعمالش‍ خوب است با او مدارا كنيد يا بد است با او سخت برخورد نماييد.
در اين هنگام دو ملك ديگر به نام ((نكير و منكر)) يكى از طرف راست و ديگرى از طرفچپ وارد قبر مى شوند، در حالى كه موهاى آنان روى زمين مى كشد و زمين را به ناخن هاىخود مى كنند! صداى آنها مانند صداى آسمانى است و چشم هاى آن ها مانند برق مى درخشد.
وقتى آنها داخل قبر شدند. به ميت مى گويند: پيامبر تو كيست ؟ دين و قبله تو چيست ؟ امامتو چه كسى است ؟
اگر ميت از اهل ايمان باشد در جواب گويد: خداى من ((الله )) و پيامبرم ((محمد بنعبدالله صلى الله عليه و آله و سلم ، امام و پيشوايانم ((اميرالمؤ منين عليه السلام ويازده فرزندش مى باشند، دين من ((اسلام )) و قبله ام ((كعله )) است . آن دو ملكگويند: خدا ترا بر آن چيزهايى كه دوست مى دارى ثابت قدم بدارد. خوش بخواب كهناراحتى در آن نباشد، بخواب خوابيدن عروس . (بدون غم و غصه )
سپس درى از قبرش باز مى شود و از آن ، بوى خوشگل ها و نسيم عطرهاى بهشت بر او مى وزد، نور و روشنى بر قبرش مى تابد، جاىخوابيدنش به اندازه اى كه چشم انسان كار مى كند وسيع مى شود. ميت مؤ من مى گويد:خدايا! در بر پا شدن قيامت تعجيل كن ، من زودتر بهاهل و عيالم برسم .(139)
و اگر ميت از اهل ايمان نباشد، وقتى آن دو ملك از او مى پرسند: خداى تو كيست و پيامبر وامامت چه كسى است . مى گويد: نمى دانم .
ملائكه گويند: نمى دانى ؟ خدا ترا هدايت نكند. سپس گرزى بر سر او مى زنند كه تمامموجودات صداى آن را مى شنوند و به وحشت مى آيند، مگر جن و انس . بعد از آن درى ازقبرش به سوى جهنم باز مى شود. به او مى گويند: به خواب با بدترينحال و ناراحتى و قبر او چنان تنگ مى شود مانند نيزه اى كه در جاى خود قرار مى گيرد،قبرش چنان او را فشار مى دهد كه مغز سرش از دماغش بيرون مى آيد.
خداوند مارها و عقرب ها و حيوانات زمنى را بر او مسلط مى كند كه او را نيش بزنند تاوقتى كه زنده شود و از قبر بيرون آيد.(140) بايد توجه داشت كهسئوال قبر براى همه مردم نيست . فقط براى مؤ منان مخلص و كفار و مشركان و بقيه مردمتا روز قيامت در بى خبرى به سر مى برند.
امام صادق عليه السلام فرمود: در قبر سئوال نمى شود مگر از كسى كه ايمانش را كاملانموده يا آن كه كفر خود را كاملا خالص كرده باشد، امام ازسئوال قبر بقيه مردم تا روز قيامت صرف نظر مى شود.(141)


درباره پيامبر هم سئوال مى كنند. 

از امام صادق عليه السلام نقل شده : وقتى انسان راداخل قبر كردند، نكير و منكر، اول از توحيد و خداشناسى از اوسئوال مى كنند: اگر ميت از مؤ منان باشد پاسخ صحيح مى دهد. در اين هنگام حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم در مقابل ميت مؤ من مجسم مى شود. آن دو فرشته از اوسئوال مى كنند: اى بنده خدا! درباره اين مردى كه در كنار تو قرار دارد چه مى گويى ؟
در جواب مى گويد: آيا از حضرت محمد رسولخدا صلى الله عليه و آله و مسلم پرسش مى كنيد؟ (او را ازقبل شناخته ام و به دستوراتش عمل كرده ام ) مى گويند: آيا گواهى مى دهى كه اورسول خدا بوده و از جانب او فرستاده شده است .
مى گويد: بلى ، گواهى مى دهم كه ايشان رسول خدا هستند و از جانب خداوند براى هدايتخلق فرستاده شده است .
آن دو فرشته مى گويند: بخواب ، خواب خوش و راحت ، خوابى كه خستگى ندارد واضطراب فكرى در آن نباشد، و قبر او را به قدر نه ذراع مى گشايند و درى از آن بهسوى بهشت باز مى كنند به طورى كه ميت محل ومنزل خود را در آن مى بيند و لذت مى برد.
امام اگر ميت از كفار باشد، آن دو فرشته بر او وارد مى شوند در حالى كه شيطانمقابل او ايستاده است ، چشم هاى او مانند دو كاسه مس ‍ مى درخشند.
فرشتگان مى گويند: پروردگارت كيست ؟ دينت چيست ؟ درباره اين مردى كه بين شماظهور كرده است عقيده ات چيست ؟
مى گويد: نمى دانم ؟ در اين حال او را با شيطان رها مى كنند و در قبرش نود و نه مارگزنده پيدا مى شود. ما رهايى كه اگر يكى از آن ها به روى زمين بدمد ديگر درخت وگياه از زمين روييده نمى شود! و درى از قبرش به سوى جهنم مى گشايند به طورى كهمحل و منزل خود را در آتش مى بيند. قرآن در اين باره مى فرمايد:
و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين (142)
((و كسى كه از ياد خداوند رحمان اعراض كند، مى گماريم بر او شيطانى را كهپيوسته با او قرين و ملازم است .))
اين شيطان در حقيقت ظهور و بروز نفس اماره اوست كه در دنيا به واسطه پرده حجاب ديدهنمى شد و اينكه كه حجابها كنار رفته است مشاهده مى شود و انسان آرزوى دورى از آن رامى كند.

هر آن كس كه از راه رحمان خدا
بتابيده رخ بر طريق خطا
برانگيزد ابليس را از كمين
كه گردد هميشه ورا هم نشين
كه آن غافلان را به كار گناه
كند نهى از راه يكتا اله
به ذلت در افتاده بنشسته اند
گمان مى نمايند ره جسته اند
يكى روز آيد كه بر سوى ما
نمايند رجعت ز دار الفناء
پشيمان بخواهد گفتن سخن
كه اى كاش در بين شيطان و من
بدى راه از شرق تا باختر
كه او، هم نشين رابدى ، سخت شر
در آن روز اين گفت و گو و شنود
ندارد به حال شما هيچ سود
كه آنگه كه بوديد اندر جهان
ستم ها نموديد ((فاش و نهان ))
پس امروز با اين شياطين پست
شريكيد اندر عذابى كه هست

از ولايت على هم سئوال مى كنند 

اين طور نيست كه نكير و منكر فقط از خدا و پيامبر و دينسئوال كنند. بلكه از امامت و ولايت معصومين عليهم السلام همسئوال مى كنند. اگر كس نتواند جواب دهد با گرز آتشين بر مغزش مى زنند كه در اثرآن ، قبرش ‍ پر از آتش مى شود.
در اين باره داستانى كه مرحوم علامه طباطبايى ره از مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاقاضى نقل كرده است را مى آوريم تا مطلب بهتر معلوم شود.
ايشان نقل كرده است : در نجف اشرف ، نزديك منزل ما، مادر يكى از دخترهاى افندى ها فوتكرد.(143)
اين دختر در مرگ مادر بسيار ضجه و ناله مى كرد و جدا ناراحت بود، او با تشييعكنندگان تا كنار قبر مارد آمد، آن قدر ناله كرد كه تمام جمعيت و تشيع كنندگان را منقلبنمود.
وقتى قبر را آماده كردند و خواستند مارد را در قبر گذارند، آن دختر فرياد زد: از مادرم جدانمى شوم ؟!
هر چه خواستند او را آرام كنند نتوانستند.
ديدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند بدون شك او جان مى دهد و از دار دنيامى روند.
بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هوم پهلوى مادر بماند و قبر را بهوسيله تخته اى بپوشانند و سوراخى هم بگذارند تا دختر نميرد و هر وقت خواست ، از ايندريچه بيرون آيد. دختر در شب اول قبر، پهلوى مارد خود خوابيد، وقتى آمدند و سرپوشرا برداشتند كه ببينند چه بر سر دختر آمده است ؟ ديدند تمام موهاى سر دختر سفيد شدهاست ؟!
گفتند: چرا اين طور شده اى ؟ در جواب گفت : ديشب پهلوى مادرم خوابيدم ، ديدم دو نفر ازملائكه آمدند و در دو طرف او ايستادند، شخص ‍ محترمى هم آمد و در وسط ايستاد.
فرشتگان مشغولسئوال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد:سئوال از توحيد نمودند. جواب داد: خداى من واحد است .سئوال از نبوت كردند. گفت : پيغمبر من حضرت ((محمد)) است .سئوال از امامت كردند. آن مرد محترم كه در وسط ايستاده بود فرمود: من امام او نيستم .
در اين حال آن دو فرشته چنان گرزى بر سر مادرم زدند كه آتش به آسمان زبانهكشيد! من از وحشت آن واقعه به اين حال كه مى بينيد در آمده ام .
مرحوم قاضى نقل كرده : چون تمام طايفه دختر سنى مذهب بودند و اين واقع طبق عقيدهشيعه واقع شده است ، آن دختر شيعه شد و تمام طايفه او كه از افندى ها بودند بهبركت اين دختر شيعه شدند.(144)


منكر ولايت را تازيانه زدند 

نه تنها حضرت على عليه السلام بالين محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد كه آيااين شخص از شيعيان و دوستان من هست يا نه . بلكه موقعسئوال نكير و منكر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر ميت از شيعيان اوباشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندين و دشمنان آن حضرت يا از كسانى كه معتقد بهامامت ايشان نيستند باشد او را شفاعت نمى كند و دستور مى دهد كه او را تازيانه زنند.
سيد حسين پسر حسن طالقانى نقل كرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى راديدم كه تمام موى سرش سفيد شده بود. از علت سفيد شدن موى او در جوانى از ايشانسئوال كردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بوديم ، من خيلى به برادرمعلاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن كنند. از شدت علاقه اىكه به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن كنيد؟ آخر الامر قرار شد كه او را درسردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند كه من نميرم و اگر هم خواستم خارج شومبتوانم و مرا هم داخل آن سردابه كنار برادرم گذاشتند.
بعد از برگشتن آن جماعت ، ديدم كرسى گذاشتند و مردى خوش سيما و خوش صورتى آمدو بر آن نشست . در اين حال ديدم نكير و منكر به صورت و هيئت ترس ناكى وارد شدند درحالى كه به دست هر كدام از آنان تازيانه اى بود.
ايشان كنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى كردند: از جمله ، از پروردگارشسئوال كردند. جواب نداد. آن شخص نورانى كه بر كرسى نشسته بود به او فرمود:بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پيغمبرشسئوال كردند: باز جواب نداد. همان شخص ‍ فرمود: بگو محمد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال كردند؟ نتوانست جواب دهد و ساكت ماند.
آن شخص به يكى از آن دو ملك فرمود: سينه او را بو كن ببين آيا چيزى از محبت ما در آنهست يا نه ؟ وقتى بو كرد. عرض نمود: نه ، چيزى از محبت شما در آن نيست . فرمود: او رابا تازيانه بزن آن ملك اطاعت كرد و او را زد.
عرض كردم : كيستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض كردم : علت چه بود كه دوسئوال را به او تلقين كردى اما سئوال سوم را تلقين نفرمودى ؟
فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امامقبول نداشت . (در اين حال من متنبه شدم و خواستم كه مرا تعليم امامت دهد و دستورات مذهب رابه من بياموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شيعيان ماستسئوال كن ! (عمه من شيعه بود ولى مذهب خود را كتمان مى كرد) بعد آن دو ملك چنان صيحهاى بر من زدند گفتند: از اين جا بيرون رو، وقتى مرا بيرون آوردند ديدم در اثر ترس ووحشت از صيحه آنان تمام موهاى سرم سفيد شده است .(145)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation