بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فیض العلام, حاج شیخ عباس قمى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     VAGHAY01 -
     VAGHAY02 -
     VAGHAY03 -
     VAGHAY04 -
     VAGHAY05 -
     VAGHAY06 -
     VAGHAY07 -
     VAGHAY08 -
     VAGHAY09 -
     VAGHAY10 -
     VAGHAY11 -
     VAGHAY12 -
     VAGHAY13 -
     VAGHAY14 -
     VAGHAY15 -
     VAGHAY16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

روز : 16
در (كامل بهائى ) است كه اهل بيت امام حسين عليه السلام ، در اين روز، وارد (شام )شدند و بعد از شهادت امام حسين عليه السلام تا ورود ايشان به (شام ) شصت و ششروز طول كشيد.
و در اين روز، بقول (شيخ بهائى )، (راضى بالله ) وفات كرد و ما در دهم او راذكر كرديم .
و در اين روز: سنه 1071، (ملا عبدالله تونى بشروى ) ساكن (خراسان ) در(كرمانشاهان ) وفا كرد و در آنجا بخاك رفت و اين شيخ ، صاحب وافيه دراصول است كه (سيد صدرالدين قمى ) و (سيد محسن اعرجى ) او را شرح كرده اند وبرادر او (شيخ احمد) نيز از علماء و صاحب تاءليف است .
شب : 17
شب تولد حضرت خاتم الانبياء صلوات الله عليه و شب بسيار مباركى است و (سيد)نقل كرده كه در مثل چنين شب نيز معراج آنحضرت بوده .
بدانكه آيات و اخبار متواتره از طرق خاصه و عامه دلالت دارد بر آنكه عروج فرمودرسولخدا(ص ) در يكشب به همان جسد شريف از مكه معظمه به بيت المقدس و از آنجا تابآسمانها، تا به (سدرة المنتهى ) رسيد و عجايب ملكوت اعلى و پيغمبران و ملائكهآسمانها را مشاهده كرد و انكار معراج يا تاءويل آن به عروج روحانى يا بهحال منام ، ناشى از قلت تدين و ضعف يقين و عدم تتبع در آثار ائمه طاهرين صلوات اللهعليهم - اجمعين است .
(( فعن الصادق (ع ) ليس من شيعتنا من انكر اربعة اشياء المعراج و المسائلة فى القبرو خلق الجنة و النار و الشفاعة ))
روز : 17
بنا بر مشهور بين علماى اماميه ، روز ولادت حضرت خاتم الانبياء، محمد بن عبدالله صلىالله عليه وآله است و معروف آن است .
ولادت باسعادت در مكه معظمه ، در خانه خود آنحضرت واقع شد در روز جمعه در وقتطلوع فجر در سال عام الفيل در ايام سلطنت انوشيروان و عامالفيل ، همان سالى است كه كفار (حبشه )فيل آوردند براى خراب كردن كعبه معظمه و به (حجارهسجيل ) معذب و هلاك شدند.
روايت شده كه در صبيحه ولادت آنجناب ، هربتى كه بر روى زمين بود، بررو در افتادهبود و ايوان كسرى بلرزيد و چهارده كنگره از آن ساقط شد و درياچه ساوه ، آبش فرورفت و در وادى (سماوه ) آب جارى شد و آتشكده فارس ‍ خاموش شد وحال آنكه هزار سال بود كه خاموش نشده بد و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد ومنتشر گرديد تا به مشرق عالم رسيد و سرير هرسلطانى از سلاطين دنيا در آن صبحسرنگون شده بود و در آن روز، هيچ سلطانى نتوانست تكلم كند و تمامى گنگ شده بودندو علم كهنه و سحر سحره باطل شد و هر كاهنى كه بود ميان او و همزادش ‍ - كه خبرها بهاو مى گفت - جدائى افتاد و ابليس در آنوقت صيحه زد و ابالسه خود را جمع كردابالسه گفتند: اى سيد ما! چه ترا بفزع در آورده گفت : واى بر شما همانا حادثه عجيبىدر زمين واقع شده كه از زمان رفع عيسى (ع ) تابحال واقع نشده : برويد و بگرديد به بينيد چه واقع شده براى من خبر آريد. برفتندو برگشتند و گفتند: چيزى نيافتيم ابليس ‍ گفت : استعلام اين امر، كار من است ، پس فرورفت در دنيا و جولانى كرد تا برحرم مكه رسيد: ديد كه اطراف حرم را ملائكه فروگرفته اند، خواست داخل حرم شود، او را صيحه زدند، برگشت و از طرف كوه (حرا)داخل شد جبرئيل او را صيحه زد كه بر گرد، لعنت خدا بر تو باد گفت : اىجبرئيل ! از تو سئوالى دارم ، بگو كه امشب چه حادثه رو كرده .
فرمود: ولادت محمد صلى الله عليه وآله واقع شده گفت از براى من در او نصيبى هست ؟فرمود: نه گفت : در امت او، من بهره دارم فرمود: بلى گفت : راضى شدم .
روايت شده است كه چون آنحضرت متولد شد، بتهائى كه بر كعبه گذاشته بودند، همهبر رو در افتادند و چون شب داخل شد، صيحه اى از آسمان بلند شد كه :
(( جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا))
در آن شب ، جميع دنيا روشن شد و هر سنگ و كلوخ و درختى كه بود بخنديد و هر چيزى كهدر آسمان و زمين بود، تسبيح كرد خدا را و شيطان گريخت و ميگفت : بهترين امت ها وبهترين خلايق و گرامى ترين بندگان و بزرگترين عالميان ، محمد(ص ) است .
بالجمله ، امروز، روز بسيار شريفى است و از براى آن چندعمل است :
1 - غسل .
2 - روزه و از براى آن ، فضيلت بسيار است و روايت شده كه هر كه اين روز را روزهبدارد، ثواب روزه يكسال براى او، خدا بنويسد و امروز يكى از چهار روز است كه درتمام سال بفضيلت روزه ، ممتاز است .
3 - زيارت رسولخدا(ص ) نزديك و دور و علماء گفته اند كه اگر در غير مدينه طبيهباشى و خواهى زيارت كنى آنحضرت را، غسل بكن و بايست ودل خود را متوجه آنحضرت گردان و بگو: اشهدان لا اله الا الله ، الخ .
4 - زيارت اميرالمؤ منين (ع ) بهمان زيارتيكه حضرت صادق (ع ) كرده و تعليم (محمدبن مسلم ) فرموده و اين دو زيارت در (زادالمعاد) و ديگر كتب موجود است .
5 - در وقتيكه روز بلند شود، دو ركعت نماز كند در هر ركعت بعد از (حمد) ده مرتبه(اناانزلناه ) و ده مرتبه (توحيد) بخواند و بعد از سلام در مصلاى خود بنشيند واين دعا بخواند اللهم انت حلى لا يموت ، الخ .
6 - آنكه مسلمانان اينروز را تعظيم بدارند و تصدق و خيرات بنمايند و مؤ منين را مسروركنند و بزيارت مشاهد مشرفه روند و (سيد) در(اقبال ) شرحى از لزوم تعظيم اين روز ذكر نموده و فرموده كه من يافتم طايفهنصارى و جمعى از مسلمين را كه تعظيم بزرگى را روز ولادت عيسى (ع ) مى نمايند وتعجب كردم كه چگونه مسلمانان قانع شدند كه روز مولود پيغمبرشان كه اعظم از همهپيغمبران است باين مرتبه از تعظيم باشد كه ادون از تعظيم نصارى است مولود عيسىرا، انتهى .
و هم در اين روز شريف ، سنه 83، بروايت جمعى از علماء ولادت حضرت امام جعفر صادقعليه السلام واقع شده و باعث مزيد فضل و شرافت اين روز گرديده . (( فهو كنور ذرفوق نور)) .
روايت شده كه از حضرت امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند كه امام بعد از توكيست ؟ گفت : (محمد باقر) كه علم را ميشكافد شكافتى . پرسيدند كه بعد از او، امامكه خواهد بود؟ گفت : (جعفر) كه نام او نزداهل آسمانها (صادق ) است . گفتند: چرا بخصوص او را (صادق ) مى نمامند وحال آنكه همه شماها، صادق و راستگوئيد.
امام فرمود: خبر داد مرا پدرم از پدرش از رسولخدا (ص ) كه آنحضرت فرمود: چون متولدشود فرزند من : (جعفر بن على بن الحسين ) او را (صادق ) ناميد، زيرا كه پنجم ازفرزندان او (جعفر) نام خواهد داشت و دعوى امامت خواهد كرد بدروغ از روى افتراء برخدا و نزد خدا (جعفر كذاب ) افتراء كننده بر خدا است ، پس حضرت امام زين العابدين(ع ) گريست و فرمود: گويا مى بينم (جعفر كذاب ) را كه برانگيخته است خليفه جورزمان خود را بر تفتيش ‍ و تفحص امام پنهان ، يعنى حضرت صاحب الزمان عليه السلام .
والده ماجده حضرت صادق (ع )، (ام فروه ) دختر (قاسم بن محمد بن ابى بكر) استو آن ، مخدره از پرهيزكاران و نيكوكاران بوده و (قاسم ) از فقهاء شيعه مدينه و ازمعتمدان و مخصوصان حضرت امام زين العابدين عليه السلام و سبط (يزدجرد) پادشاهعجم است و با جناب على بن الحسين (ع ) پسرخاله است .
در اين روز، سنه 377، (حسن بن احمد) معروف به (ابوعلى فارسى فسوى )نحوى مشهور، در بغداد وفات كرد و در مقابر قريش بخاك رفت .
(( و كان ابوعلى امام وقته فى النحو و صحب عضد الدولة الديلمى و علت منزلته عندهحتى قال به اناغلام ابى على الفسوى فى النحو و صنف له ابوعلى التكلمة فى النحوو قصته فيه مشهورة و كذاقصة مساير ته مع عضد الدولة فى ميدان شيراز وسئوال الملك عنه عن نصب المستثنى و جوابه بجواب ميدانى .
روز : 18
در اين روز، سنه 1009، وفات كرد سيد اجل ، شمس الدين (محمد بن على الموسوىالجيعى العاملى ) صاحب مدارك الاحكام فى شرح عبادات شرايع الاسلام و او پسر خواهر(شيخ حسن ) صاحب (معالم ) است و با هم نزد (مقدس اردبيلى ) تلمذ كرده اند وبعد از وفات ، صاحب معالم بر قبر او نوشت : ((رجال صدقوا ماعاعدوالله ...)) و مرثيه هم براى (سيد) گفت و بر قبرش نوشت .
روز : 22
در اين روز، سنه 4، غزوه بنى النضير واقع شد و سوره مباركه حشر در بيان اين غزوهاست و مقام گنجايش نقل ندارد.
در شب اين روز، سنه 638، وفات كرد قدوة العارفين (ابوعبدالله محمد بن على )المغربى الاندلسى ثم المكلى ثم الشامى الملقب بمحى الدين بن العربى ).
(( كان من اركان سلسلة العرفاء و اقطاب ارباب المكاشفة و الصفاء مماثلاللشيخعبدالقادر الجيلانى و المدفون بصالحية دمشق صاحب فصوص الحكم و كتاب فتوحاتالمكية و غيرها و لعلمائنا فيه كلمات فراجع اخر كتاب بشارة الشيعه للمحقق الفيض وكتاب مقامع الفضل و غيره و قيل انه كان له يد طولى فى علم الحروف و من استخراجه اذادخل السين فى الشين ظهر قبر محى الدين فلمادخل السلطان سليم الشام تفحص عن قبره و عمره بعد الاندراس )) .
و منه ما انشدفى ظهور القائم عليه السلام :

(( اذا دارالزمان على حروف
بسم الله فالمهدى قاما
و اذدار الحروف عقيب صوم
فاقروالفاطمى منى السلاما))
و ذكر ففى باب 336 من الفتوحات صفات امامنا المهدى عليه السلام و علامات ظهورهفى قوله ان الله خليفة يخرج من عترة رسول الله صلى الله عليه وآله من ولد فاطمةيواطى اسمه اسم رسول الله و نقله الشيخ سليمان القشبندى فى ينابيع المودة .
و له فى باب 318 و غيره منها كلام فى الرد علىاهل الراءى و القياس كابى حنيفة و اضرابه لا يناسب المقام نقله .
روز : 25
در اين روز، سنه 438، وفات كرد سيد اجل ، نحرير ذوالمجدين ، ابوالقاسم الشريفعلى بن الحسين بن موسى بن محمد بن موسى بن ابراهيم بن موسى بن جعفر عليهماالسلام، مشهور به (سيد مرتضى ) و ملقب به (علم الهدى ).
آنجناب ، شريف عراق و مجتهد على الاطلاق و مرجع فضلاى آفاق بوده و علماى اماميه اززمان او تا اين زمان از علوم استفاده مى نمايند و او ركن ايشان و معلم ايشان است و كتابهاىبسيار تاءليف فرمود و كتاب (غررودرر) او را علماء عامه تمام توصيف و مدح كرده اندچندانكه هيچ كتابى از علماء شيعه را بآن حد، وصف نكرده اند و هم علماء عامه تمامى(سيد) را مدح و تجليل كرده اند و او را اعلم مردم بعربيت گفته اند و (عمرى )نسابه امامى ، بيت پدران سيد را اجل بيت بنى الكاظم (ع ) گفته و صاحب جامعالاصول آنجناب را مجدد مذهب اماميه را راءس ماءة رابعه شمرده .
(( و ذكر ابن ابى الحديد فى شرحه النهج ان الشيخ المفيد راى فى منامه ان فاطمةعليهم السلام جاءت بالحسن والحسين عليهم السلام وقالت له ياشيخى علم و لدى هذينالفقه ثم جاءت الصباح فاطمة ام السيد المرتضى و الرضى بهما اليه و قالت ذلكو هى مشهورة )) .
(( و حكى انه كان للسيد من الاموال و الاملاك ما يتجاوز عن الوصف و كانيدخل عليه من املاكه فى كل سنة اربعة و عشرون الف دينار و خلف منكل شئى ثمانين حتى ان عمره كان ثمانين شنة و ثمانية اشهر)) .
(( و عن الشهيد الثانى قال ذكر ابوالقاسم التنوخى صاحب السيد حصرنا كتبهفوجدناها ثمانين الف مجلد من مصنفاته محفوظاته و مقرواته فمناجل ذلك سمى بالثمانينى )) .
(( و بالجمله هو فى جمعه بين الدنيا و الاخرة مصداققول جده الصادق - عليه السلام لا سحق بن عمار و اخيهاسمعيل و قد يجمعهما الله لا قوام يعنى الدنيا و الاخرة و كان رحمة الله نحيف الجسم حسنالصورة و يدرس فى علوم كثيرة و يجرى على تلامذته رزقا كان للشيخ الطوسى ايامقرائته عليه كل شهراثنى عشر دينار و للقاضى ابن البراجكل شهر ثمانية دنابير و كان وقف قرية على كاغذ الفقهاء و تولى ثقابة النقباء و امارةالحاج بعد اخيه الرضى و هو منصب و الدهما)) .
(( و قد تلمذ عليه الجم الغفير من العلماء كالشيخ الطوسى و سلار الديلمى و ابىالصلاح الحلبى و السيد عماد الدين و الشيخ الكر اجگى و الصهر شتى الدوريستى والمفيد الثانى و غير هم من الاجلة رضوان الله عليهم اجمعين )) .
(( و بالجملة فضائل السيد اكثرمن ان يحصر و يعد و كان نصير الدين الطوسى كماحكى عنه انه اذاجرى ذكر السيد فى درسه صلوات الله عليه و يلتفت الى القضاة والمدرسين و يقول كيف لا يصلى على السيد المرتضى - و مات السيد فى بلدة الكاظمين ودفن فى داره ثم نقل الى جوار جده الحسين عليه السلام و دفن عند اخيه المرتضى و ابيهالحسين فى المحل المعروف بابراهيم المجاب وهوجده و ابن الامام موسى الكاظم عليهالسلام و قبر ابراهيم فى الحاثر مشهور كذانقل العلامة الطباطبائى بحر العلوم و كانه القبر الواقع فى اواخر رواق فوق الراس منالحرام المطهر)) .
روز : 26
در اين روز، سنه 41، جناب امام حسن عليه السلام با (معاويه ) مصالحه فرمودبنحويكه در جاى خود بشرح رفته است .
روز : 27
در اين روز، سنه 271، (بوران ) دختر (حسن بنسهل ) زوجه (ماءمون ) وفات كرد و حكايت تزوج (ماءمون ) او را و مخارجى كه درعروسى او صرف شده ، مشهور است .
روز : 28
در اين روز، سنه 407، (ابوغالب محمد بن على واسطى ) ملقب به (فخر الملك )وزير (بهاءالدولة بن عضد الدولة ديلمى ) در (اهواز) بدست يكى از محاريم خود،بقتل رسيد و گفته شده كه بعد از (ابن ابى عميد) و (صاحب ابن عباد) از براى(آل بويه ) وزيرى بعظمت (فخر الملك ) نيامده و او مردىباذل و نيكو نهاد و كثير الصلات و الصدقات بوده و او استاول كسى كه در شب نيمه شعبان ، قسمت حلوا بفقراء نمود و سور حاثر شريف حضرت امامحسين (ع ) را بنا نهاد و نوا در حكايات او بسيار است .
(( قيل ان رجلا شيخا وقع الى فخر الملك المذكور قصة سعى بهلاك شخص فلما وقففخر الملك عليها قلبها و كتب فى ظهرها السعاية قبيحة و ان كانت صحيحة فان كنتاجريتها مجرى النصح فخسر انك فيها اكثر من الربح و معاذ الله اننقبل من مهتوك فى مستور و لو لا انك فى خفادة من شيبك - لقا بلناك بما يشبه مقالك - ويردع به امثالك - فاكتم هذا العيب - و اتق ممن يعلم الغيب .
روز : 30
در اين روز، سنه 3، بقول (شهيد) و (بهائى ) ولادت امام حسين عليه السلام واقعشده ولكن مشهور در ماه شعبان است ، چنانچه بيايد.
و در اين روز، سنه 450، (على بن محمد بصرى ) معروف به (ماوردى ) فقيهشافعى صاحب حاوى و ادب الدين والدين والدنيا و غيره ، وفات كرد و گفته شده كه تازنده بود تصانيف خود را ظاهر نكرد، مبادا كه نيت قربت او مشوب شود.
باب هشتم : وقايع و اعمال ماه ربيع الثانى
روز : 1
بخواند دعائى را كه (سيد) نقل كرد: (( اللهم انت الهكل شى ء الخ ‌)) .
ر 2:
در اين روز، سنه 296، (مونس خادم ) بامر (مقتدر بالله ) عباسى ، (عبدالله بنمعتز) را بكشت و بسبب آنكه (مقتدر) را از خلاف خلع كرده بود و مردم را به بيعت خوخوانده بود و (ابن معتز) درادبيت و شعر، معروف بوده و صاحب تصنيفات است و نزد(مبرد) و (ثعلب )تملذ كرده بود و بااهل بيت اطهار در طريق نصب و عناد بوده و قصيده گفته در مفاخرت(آل عباس ) بر (آل ابوطالب ) و رد كرده آنرا بقصيده خود (قاضى ابوالقاسمعلى بن محمد تنوخى ).
روز : 4
در اين روز، سنه 232، بقول (كفعمى ) و (فيض ) ولادت حضرت امام حسن عسكرىعليه السلام واقع شده و مشهور هشتم و دهم است .
روز : 5
در اين روز، سنه 248، (منتصر بالله ) خليفه عباسى وفات كرد. (مسعودى )گفته كه (منتصر) مردى عطوف و رؤ ف براهل بيت و رسولخدا(ص ) و آل على عليه السلام بود و بعكس پدرش(متوكل ) بود در حالات خود، و با (آل ابوطالب ) احسان ميكرد و بهيچوجه متعرضايشان نميگشت و مانع نشد احدى را از زيارت قبر حسين عليه السلام و امر كرد (فدك )را باولاد امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام رد كنند و اوقاف(آل ابواطالب ) را اطلاق نمايند و كسى متعرض شيعيان على نشود و از براى علويين وعلويات (مدينه ) اموالى فرستاد كه بر ايشان بخش كنند.
روز : 6
در اين روز، سنه 125، (هشام بن عبدالملك مروان ) بسن پنجاه و سه در (رصافهقنسرين ) وفات كرد. مدت سلطنتش قريب بيستسال بوده و او مردى احول و غليظ و بد خو و موصوف بحرص وبخل بوده و آنچه از اموال در خزينه جمع آورد هيچيك از خلفاى سابقين بر اندوخته نكردهبوند و چون وفات كرد، (وليد بن يزيد) طريق احتياط پيش داست و از مالهاى اندوختهاو صرف كفن و دفن او ننمود، بلكه از قرض و عاريه او را تجهيز كرد و در(اخبارالدول ) است كه ما بين (هشام ) و (وليد) منافرت بود، لاجرم پس از مرگ(هشام )، (وليد) او را غسل نداد و كفن نكرد و بعنوان احتياط تا آنكه جيفه او گنديد و(هشام ) مردى با تدبير و سياس بوده .
گويند كه از بنى اميه سه نفر در امور سياسى ، بى نظير بودند: (معاوية بن ابىسفيان ) و (عبدالملك مروان ) و (هشام ) و از بنى عباس (منصور دوانيقى ) درامور سياسى تقليد (هشام ) ميكرد و زمانى سخت تر از زمان او بر رعيت نگذشت .
و در اين روز، سنه 816، وفات كرد در (شيراز)، (شريف الدين على بن محمدالحسينى الجرجانى الاسترآبادى ) مشهور به (مير سيد شريف )فاضل معروف ، صاحب شرح مواقف قاضى عضد و تعليقات بر شمسيه و برمطول و غيره معاصر (سعدالدين تفتازانى ) و تمليذ (قطب الدين رازى ) بوده و درمذهب او اختلاف است ، اكثر علماء شيعه او را سنى ميدانند و (قاضى نورالله ) او راحكماء و علماء مذهب شيعه شمرده و استشهاذ كرده و بتصريح تلميذ او (سيد محمد نوربخش) و تنصيص (شيخ محمد بن ابى جمهور احسائى ) و گفته : (به ما هتاب چه حاجتشب تجلى را) ولكن فرزند او (سيد شمس الدين محمد) شيعى امامى است و فرزندش(ميرزا محمد على )معروف به (ميرزا مخدوم شريفى ) سنى بلكه ناصبى است و اواست كه (سلطان شاه اسماعيل ثانى ) را، سنى كرد و كتاب هم در رد شيعه نوشتهموسوم به (نواقص الروافض ) و (قاضى نورالله ) نورالله مرقده ، ردى بر آننوشته ، مسمى به (مصائب النواصب ) و پسر ميرزا مخدوم ، ابوالفتح شريفى ،صاحب آيات الاحكام شيعه و امامى و مصداق : (( يخرج الحى من الميت )) ، چنانچهپدرش مصداق : (( يخرج الميت من الحى )) است .
بالجلمه گويند كه چون (مير سيد شريف ) خواست دنيا را وداع كند، پسرش باوى گفت: بابا! مرا وصيتى كن . (مير سيد شريف ) گفت : (بابابحال خود باش ).
پسر مضمون كلام پدر را بشعر در آورده و گفته :
مرا مير سيد شريف آن بحرز خار
كه رحمت برروان پاك او باد
وصيت كرد و گفت ارزانكه خواهى
كه باشد در قيامت جا تو شاد
چنان مستغرق احوال خود باش
كه از حال كسى نايد ترا ياد
روز : 8
در اين روز، سنه 232، بقول جمعى از علماء، ولادت حضرت عسكرى عليه السلام ، واقعشد.
و در اين روز، سنه 357، (حارث بن سعيد ابن حمدان بن حمدون ) معروف به(ابوفراس ) پسر عم (سيف الدوله ) و (ناصرالدوله ) وفات كرد و بنوحمدوندر زمان بنى عباس امارت و رياست داشتند و ديار (ربيعه ) و(موصل ) در اداره ايشان بوده و (ابوفراس ) در ادبيت وفضل و كمال شجاعت و شعر مشهور بوده و در فصاحت و حلاوت و عذوبت شعر، ممتاز بودهو نظيرى از براى او نبود جز (عبدالله بن معتز بالله ) واهل صنعت ، (ابوفراس ) را اشعر از او گفته اند و (متنبى ) شاعر، تصديق داشت اورا و (صاحب ابن عباد) در حق او گفته :
(( بدء العشر بملك و ختم بملك )) .
يعنى (امرءالقيس ) و (ابافراس ) و اشعار او معروف است و از جمله قصيده ميميه اواست كه در مظلوميت اهل بيت اطهار عليهم السلام و ظلم بنى عباس و هجو ايشان گفته ومعروف است به (شافيه ) و در آن تشفى خاطر خود و ساير مؤ منان نموده و قصيدهشرالعباد، (عبدالله بن معتز) را كه در فخريه بنى عباس و ذمآل ابوطالب گفته ، جواب داده و قصيده (ابى فراس ) را بعضى از فضلاء حائرشرح كرده اند.
نقل است كه چون (ابوفراس ) آن قصيده را گفت چونكه در زمان تسلط و خلافت بنىعباس بود، امر كرد لشكر را كه شمشيرها را بكشند و از غلاف و پانصد شمشير در يارىاو كشيده شد، آنوقت در ميان لشكر، شروع كرد بخواندن قصيده مباركه كه مطلعش اين است:
(( الحق معتضم و الدين مخترم
و فى آل رسول الله مغتتم ))
و نيز در اين روز، سنه 566، (مستنجد بالله ) خليفه 32 عباسى وفات كرد و او مردىبوده موصوف بعدل و ساعى در اخذ مفسدين و حبس ايشان . گويند: مرد نمام مفسدى رابگرفت و در بند كرد، وقتى مردى بشفاعت او بيرون شد و ده هزار دينار تقديم خليفهكرد كه او را رها كند. (مستنجد) گفت : كه من ده هزار دينار ميدهم كه يكى ديگر ازقبيل او براى من پيدا كنى كه من او را نيز در زندان كنم و مردم را از شر او آسوده نمايم و(مستنجد) را معرفتى تمام بود بعلم اسطرلاب وعمل آلات فلك و گفتن شعر بديع و نثر بليغ از اشعار او است :
(( عيرتنى بالشيب وهو وقار
ليتها عيرت بما هو عار
ان يكن شاب الذاوائب منى
فالليالى تزينها الاقمار))
(ابن خلكان ) گفته كه (مستنجد) در حيات پدرش در خواب ديد كه ملكى از آسمانفرود آمد و بر كف دست او چهار لفظ (خ ) نوشت ، چون بيدار شد، معبرى طلبيد وخواب خود را باوى گفت . معبر گفت : تعبيرش آنستكه بتو خواهد رسيد خلافت در سنه خمسو خمسين و خمسماءة و چنان شد كه تعبيرش كرده بود.
و در اين روز، سنه 555، بعد از پدرش ، (مقتضى لامرالله ) بخلافت رسيد.
و در شب اين روز، سنه ، 616، (شيخ ابوالبقاء عبدالله بن الحسين عكبرى ) بغدادضرير نحوى حنبلى وفات كرد و (ابوالبقاء) از آبله نابينا شده بود و با وجودنابينائى كتابها و شرح بسيار تاءليف كرده از جمله كتاب (التبيان فى اعراب القرآن) است كه معروف است به (تركيب ابوالبقاء).
روز : 9
در اين روز، سنه 663، وفات كرد (هلاكوخان ابن تولى خان بن چنگيز خان ) مفتىدولت بنى عباس ، چنانچه در 28 محرم بآن اشاره شد.
روز : 10
در اين روز، سنه 232، بقول (سيد) و (شيخين ) حضرت ابى محمد حسن بن علىعسكرى عليه السلام متولد شد. نام مادر آنجناب (حديث ) و بقولى (سوسن ) است وبعضى (سليل ) گفته اند و آن عفيفه كريمه در نهايت عفت و صلاح و ورع و تقوىبوده است .
بالجمله ، علماء گفته اند كه اين روزى است شريف و عظيم البركة و مستحب است روزه آن و(علامه مجلسى ) گفته كه زيارت آنحضرت و سايراعمال خير در اين روز با بركت ، مناسب است .
و در شب اين روز، سنه 291، (قاسم بن عبدالله ) وزير (مكتفى بالله ) وفاتيافت و او مردى عظيم الهيبة و سفاك و خونريز بوده ، لاجرم و صغير و كبير از او ترسانبودند و راحت نبودند تا بمرگ او راحت شدند. بعض ازاهل ادب در مرثيه او گفته :
(( شربنا عشيته مات الوزير
سرور او نشرب فى ثالثه
فلا قدس الله تلك العظام
و لا بارك الله فى وارثه ))
واين احقير، مناسب ديدم كه در اين جا اين سه شعر را از (سعدى )نقل كنم كه خوب پندى فرموده :
منه دل بر اين دولت پنج روز
بدود دل خلق ، خود را مسوز
چنان زى كه ذكرت بتحسين كنند
چه مردى نه بر گورت نفرين كنند
نبايد برسم بد، آيين نهاد
كه گويند لعنت بر او كاين نهاد
روز : 11
در اين روز، سنه 385، (محمد بن عبدالله ) معروف به (ابن سكره بغدادى ) شاعر،وفات كرد و او از احفاد (مهدى بن ابيجعفر) منصور عباسى است و معاصر است با (ابنحجاج ) شاعر امامى و او همان (ابن سكره ) است كه ابن حجاج در بعض اشعار خود اورا هجو كرده .
روز : 12
در اين روز سنه 1، كه يك ماه از هجرت گذشته باشد ركعات نماز زياده شد و آنچنانبود كه نمازهاى پنجگانه هر كدام دو ركعت فرض بود در سفر و حضر، اين جمله را كه دهركعت است واجب مى شمردند و سفر را با حضر فرقى نميگذاشتند، پس حضرترسول (ص ) بفرمان خداوند تعلى هفت ركعت در هنگام حضر بر اين ركعات بيفزود.
(( فالصلوة كلها فى السفر الفريضه ركعتانكل صلوة الاالمغرب فانها ثلت ليس فيها تقصير وانه تركهارسول الله صلى الله عليه و آله فى السفر و الحضر ثلث ركعات ((
روز : 13
در اين روز، سنه 218، (عبدللملك بن هشام ) صاحب (سيره نبويه ) وفات كرد و دراين روز، سنه 312، (على بن محمد) معروف به (ابن الفرات ) وزير را باپسرش (محسن ) بقتل رسانيدند و (ابن الفرات ) سه مرتبه وزير (مقتدر بالله) شد بعد از آنكه او را عزل كرد و نوا در حكايات او بسيار است و (صاحب ابن عباد)از (ابوالحسن - بن ابوبكر علاف ) معروف به (كثرةالاكل ) نقل كرده كه پدرم (ابوبكر) قصيده اى را كه در مرثيه كربه گفته مرادش(محسن ) پسر (ابن الفرات ) بوده كه در ايام محنت ايشان گفته و بقولى مرادش ‍(ابن المعز) بوده و از ترس خليفه نتوانست اظهار كند و بكنايه او را مرثيه گفت و آ،قصيده را (فاضل دمير) در (حيوة الحيوان ) در لفظ (هر) ذكر نموده و مطلعش اينبيت است :
(( ياهر فارقتنا و لم تعد
و كنت عندى بمنزلة الولد))
و برادر (ابن الفرات ) ، (بوالعباس احمد بن محمد بن الفرات ) اكتباهل زمان و اضبط ايشان در علوم بوده و (فضل بن جعفر) پسر برادر او معروف به(ابن خنزايه ) نيز كاتب بوده و در زمان خلفاء وزارت و رياست داشته .
روز : 16
در اين روز، سنه ، 465، (شيخ ابوالقاسم عبدالكريم بن هوازن قشيرى صوفى )تلميذ و داماد (ابو على دقاق ) وفات كرد و در (نيشابور) نزديك قبر (ابو على) به خاك رفت و (قشيرى ) مؤ لف رساله كبيره (قشيريه ) است كه براى طوايفعرفاء و صوفيه نوشته است و قشير كزبير ابوقبيله من العرب .
روز : 17
در اين روز، سنه 356، (معزوالدوله احمد بن بويه ) وفات كرد و در مقابر قريشبخاك رفت و قريب بيست و دو سال سلطنت كرد و او عموى (عضدالدوله ديلمى ) است و(معزالدوله ) را اقطع ميگفتند بجهت آنكه اكراد در ناحيه (كرمان ) بر او ريختند وزخمها بر او زدند، دست چپش با بعض انگشتن دست راستش قطع شد و (معزالدوله )اميرالاامراء بغداد بوده و بسيار ترويج مذهب شيعه نموده و او همانستكه امر كرد تا برديوارهاى مساجد بغداد و ساير عمارات آنجا لعن (معاويه ) و ظالمينآال محمد (ص ) را نوشتند (سيف الدوله حمدانى ) امير (حلب ) نيز اقتداء باو كرد وامر نمود كه در (حلب ) نيز همان كار را بجا آوردند.
روز : 18
در اين روز، سنه 498، (ركن الدين بر كيا روق بن ملكشاه بن الب ارسلان سلجوقى )برادر (سلطان سنجر) در (بروجرد) وفات كرد و (بركياروق ) را ممالكبسيارى در تحت فرمان بوده .
روز : 22
در اين روز، سنه 354، (فخر الملك ) وزير متولد شد، وفاتش در روز 28 ربيعالاول ، گذشت .
شب : 23
در اين شب ، سنه 289، (معتضد بالله ) احمد بن طلحة بنمتوكل ، خليفه 16 عباسى ، وفات كرد و (معتضد) را (سفاح ثانى ) ميگفتند بجهتآنكه تجديد كرد دولت بنى عباس را پس از آنكه كهنه و ضعيف شده بود، چه از زمان(متوكل ) پيوسته سلطنت ايشان در ضعف بود تا ايام او، و او مردى سفاك و خونريزبوده و لكن با علويين و آل ابوطالب مهربان بود و سببش آن بوده كه در اياميكه در حبسپدرش بود، حضرت امير المؤ منين (ع ) را در خواب ديده بود كه باوى فرموده بود: اىاحمد! امر سلطنت بر تو مستقر خواهد گشت : چون بسلطنت رسيدى متعرض اولادهاى من مشو.(معتضد) هم باين مطلب عهد كرده بود، لهذا در ايام خلافت خود بعهد خود پاينده بود ومعترض ‍ اولادهاى آنحضرت نميشد و بر ايشان انعام ميكرد و ظاهرا فرمايش امير المؤ منين (ع) در اخبار غيبيه خود در آ،جا كه بنى عباس رانام ميبرد تا آنكه مى فرمايد:
(( وسادس عشر هم اقضاهم للذقم و اوصلهم للرحم )) ، اشاره بهمين مطلب باشد.
روز : 25
در اين روز، سنه 478، امام الحرمين (عبدالملك بن شيخ عبدالله جوينى ) شافعى استاد(غزالى ) و غيره در (نيشابور) وفات كرد و بعد از چندسال جنازه او را به (كربلا) حمل دادند و در نزد پدرش بخاك سپردند (ابن خلكان) گفته كه در روز فوت او بازارها را به بستند و منبر او را شكستند و شاگردان او كهقريب بچهارصد نفر بودند، دوات و قلم خود را شكستند ويكسال كامل ، عزاى او را گرفتند و نقل شده كه پدرش مادر او را كه جاريه بوده ازپول حلال خريده بود و از كسب يدخود او را طعام ميداد و چون (امام الحرمين ) را متولدكرد باو وصيت كرد كه شير ديگرى را باو مده كه شير درطفل اثر دارد، اتفاقا وقتى مادرش كسالتى داشت و آنطفل ميگريست ، يكى از زنان همسايه بحال او رفت كرد و مقدارى شير باو داد، در اينحال پدرش وارد شد و چون برخوردن او، شير غير را اطلاع يافت همان وقت او را سرازيركرد و پيوسته دست بدلش كشيد تا آن شر را قى كرد و گفت : مردنطفل من آسانتر است بر من از فساد طبع او به شير غير گويند: گاهى در حين مناظره ،فترتى براى (امام الحرمين ) حاصل ميشد، ميگفت : اين از بقيه همان شير است .
فقير گويد: مسلم است كه شير در طبيعت طفلخيلاثردارد و در كلمات جامعه حكمتيه رسول خدا (ص ) است كه (الرضاع يغير الطباع).
در باب فصاحت و بلاغت (حسن بصرى ) نقل شده كه مادرش (خيره ) كنيز (ام سلمه) زوجه رسولخدا (ص ) بود و گاهى كه (خيره ) پى حاجتى ميرفت و (حسن )ميگريست ، (ام سلمه ) پستان خود را در دهان او ميگذاشت و او رامشغول ميساخت گاهى شير از پستانش بيرون ميامد و (حسن مى مكيد، لاجرم گفتند: حكمت وفصاحت او از بركت پستان (ام سلمه ) بوده .
در حال (شريك قاضى ) در غره ذى القعده ، دانستى كه لقمه حرام نيز تاءثيرغريبى دارد.
روز : 30
دراين روز: سنه 463، (يوسف بن عبدالبر شافعى ) صاحب (استيعب ) وفات كرد.
(( قيل كان ابن عبدالبر حافظ المغرب و الخطيب البغدادى حافظ المشرق و ماتا فى نةواحدة )) .
باب نهم : وقايع و اعمال ماه جمادى الاول
روز : 1
بخوان دعاى راكه (سيد) نقل فرموده : اللهم انت الله ، الخ .
روز : 2
در اين روز، بقولى ، (ابو فراس ) بقتل رسيد و در روز 8 ربيع الثانى گذشت .
و در اين روز، سنه 423، (على بن هلاك ) كاتب ، در بغداد وفات كرد و او همانكس استكه خط را از كوفيت تغيير داد و (على بن هلال ) تهذيب و تنقيح آن نمود و (على ) را(ابن البواب ) گويند بجهت آنكه پدرش بواب بنى بويه ، بوده .
شب : 4
در اين شب ، سنه 879: وفات كرد (محى الدين محمد بن سليمان رومى ) معروف به(شيخ كافيجى ) استاد (ملاجلال سيوطى ) ، صاحب تصنيفات كثيره .
(( قال السيوطى لازمته اربع عشر سنة فما جئته مرة الاوسمعت منه من التحقيقات والعجائب مالم اسمعه قبل ذلك )) .
روز : 5
در اين روز، سنه 322، (قاهر بالله ) را از خلافتعزل كردند چنانچه در روز 28 شوال بآن اشاره شد و چون او را از خلافت خلع نمودند،روز ديگر،
يعنى در روز ششم ، مردم با (راضى بالله ) بيعت كردند وفاتش در روز دهم ربيعالاول گذشت .
روز : 9
در اين روز، سنه 416، (ابوالحسن على بن محمد تهامى ) شاعر مشهور در ديار مصريهدر زندان وفات كرد گويند: او را بعد از موت در خواب ديدند از او پرسيدند كه خدا باتو چه كرد؟ گفت : خدا مرا آمرزيد بجهت اين شعريكه در مرثيه ولد صغيرم گفته بودم :
(( جاورت اعدائى و جاور ربه
شتان بين جواره و جوارى ))
فقير گويد كه قصيده اى كه در مرثيه پسرش گفته ، معروف است ومشتمل است بر اشعار لطيفه و از جمله آنمرثيه است اين يك بيت كه بعضى از روضهخوانان بى اطلاع نسبت بسيدالشهداء(ع ) دهند:
(( يا كوكبا ما كان اقصر عمره
و كذالك عمر كواكب الاسحار))
و در اين روز، و بقولى در روز 19، سنه 786، واقع شده شهادت :
(( شيخنا الاعظم فخر الشيعة و تاج الشريعة و الركن العميد تاج الفقهاء شمس الملةو الدين ابو عبدالله الشيخ محمد بن مكى العاملى الشهيد احله الله اعلى غرف الجنانقتل بالسيف ثم صلب ثم رجم ثم احرق بالنار ببلدة دمشق فى دولة بيدمرد و سلطنةبرقوق بفتوى المالكى يسمى برهان الدين و عباد بن جماعة الشافعى بعدان حبس فىالقلعة الدمشقية سنة كاملة و مصنفاته طاب ثراه فى الفقه والاصول و غير هما كالذكرى و الدروس و البيان و القواعد و الالفيه و النفليه و المراد وشرح الارشاد جليلة الفوائذ متداولة بين اهل العلم و هى فى اعلى مراتب التحقيق و التنقيحو منها اللمعة الدمشقيه التى صنفها فى سبعة ايام و ماكان يحضره غير المختصر النافعو منها المجاميع الثلثة رايت احديها بخط الشيخ محمد الجبعى جدشيخنا اليهايى الى غيرذلك و هو رحمة الله اول من لقب بالشهيد و اول من هذب كتاب الفقه عننقل اقاويل المخالفين و كان من نعم الله تعالى عليه انجعل العلم و الفضل و التقوى فيه و فى اهله و اولاده ذكور اواناثا و كان عمره الشريفاثنين و خمسين سنة و له شعر جيد و من قوله )) .
(( عظمن مصيبة عبدك المسكين
فى نومه عن مهر حورالعين
الاولياء تمتعوابك فى الدجى
بتهجد و تخشع و حنين
فطرد تنى عن قرع بابك دو نهم
اترى لعظم جرائمى سبقونى
اوجدتهم لم يذنبوا فرحمتهم
ام اذنبوا فعفوت عنهم دونى
ان لم يكن للعفو عندك موضع
للمذنبين فاين حسن ظنونى ))
شب : 10
در اين شب و بقولى روز 11 سنه 7، (شيرويه ) شكم پدر خود (كسرى ) را چاكزد و او را هلاك كرد و رسولخدا(ص ) از اين واقعه برسولان (كسرى ) خبر داد و اينبعد از آن بود كه نامه رسولخدا(ص ) را بدريد و آنحضرت در حق و نفرين كرد، چنانچهدر تواريخ و سير، مسطور است .
روز : 10
در اين روز، سنه 199، (ابوالسرايا) در (كوفه ) خروج كرد و مردم را به بيعت(محمد بن ابراهيم طباطبا) دعوت كرد بتفصيليكه من در كتاب تاريخ خلفا ذكر كرده ام .
و در اين روز، سنه 282، (محمد بن القاسم ) معروف به (ابوالعيناء) در (بصره) وفات كرد و اين بعد از آن بود كه از(بغداد) بر زورقى نشسته بود باهشتاد نفرديگر كه به (بصره ) آيند و آن زورق غرق شد و آن جماعت هلاك شدند جز(ابوالعيناء) با آنكه كور و نابينا بود، خود را بتخته پاره اى چسبانيده و نجاتيافت و چون داخل (بصره ) شد وفات يافت و او مردى خوش مشرب و ظريف و حفوظ واديب و فصيح اللسان و عذب - البيان بوده و نوادر حكايات و مكالمات او در مجلس(متوكل ) و غيره ، معروف است .
و در اين روز، سنه 458، وفات كرد (احمد بن الحسين ) معروف به (امام بيهقى )شافعى ، صاحب سنن و غيره و (بيهق ) نزديك (نيشابور) بمسافت بيست فرسخ .
و در اين روز، سنه 36، واقعه جملاتفاق افتاد و از اصحاب جمل سيزده هزار و از اصحاب امير المؤ منين (ع ) پنجهزار نفركشته شد و شايسته است كه مجمل آن واقعه ، در اين مختصر، ذكر شود:
بدانكه بدو حرب جمل از (طلحه ) و (زبير) شد كه نكث بيعت كردند و بعنوان عمرهاز (مدينه ) بيرون شدند و بجانب (مكه ) شدند و(حميرآء) يعنى (عايشه ) درآن وقت در (مكه ) بود (عبدالله بن عامر) كهعامل (بصره ) بود از قبل (عثمان ) او نيز پس ازقتل (عثمان ) و بيعت مردم با امير مؤ منان و قرار دادن آنحضرت (عثمان ابن حنيف )عامل (بصره )، از (بصره ) فرار كرد و به (مكه ) شتافت و مدد كرد (طلحه) و (زبير) و (حميرآء) را. او جمل عسكر نام را كه در (يمن ) بدويست دينارخريده شده بود براى (حميرآء) آورد و ايشان را بجانب (بصره ) حركت داد چون به(حواءب ) رسيدند، سگهاى (حواءب ) نباح كردند و بر شتر (حميرآء) حملهآوردند آنزن اسم آن موضوع را پرسيد سائقجمل او گفت : (حواءب ) است (حميرآء) استرجاع گفت و ياد فرمايش رسولخدا(ص )افتاد كه از اين مطلب خبر داده بود و او را تحذير فرموده بود گفت : مرا به (مدينه )برگردانيد (ابن زبير) و (طلحه ) باپنجاه نفر شهادت دادند كه اينجا (حواءب) نيست و اين مرد غلط كرده در نام اين موضع ، پس از آنجا حركت كرده به (بصره )رفتند.
قال الجاحظ
(( جات مع الااشقين فى هودج
ترجى الى البصرة اجنادها
كانها فى فعلها هرة
تريد ان تاكل اولادها
چون وارد (بصره ) شدند در يكشب بخانه (عثمان بن حنيف )عامل على عليه السلام ريختند و او را اسير كردند و بسيار زدند و ريش او را از جا كندند،پس قصد بيت المال كردند، خزان و موكلين مانع شدند، ايشان جمعى را مجروح و خستهكردند و هفتاد نفر از ايشان بكشتند كه پنجاه تن از ايشان صبرامقتول شدند و هم (حكيم بن جبله عبدى ) را كه از سادات (عبدالقيس ) بود، مظلومبكشتند.
چون چهارماه از واقعه خروج (صلحه ) و (زبير) بگذشت ، جناب امير المؤ منين (ع )با هفتصد سوار كه جمله اى از ايشان از اهل (بدر) از طايفه انصار بودند، بجهت دفعايشان از (مدينه ) حركت فرمود و پيوسته بجهت يارى انحضرت از (مدينه ) و(طى ) لشگر آمد و ملحق شد.
چون آنحضرت به (ربذه ) رسيد، كاغذى به (ابوموسى اشعرى ) نوشت كه درآنوقت عامل (كافه ) بود كه مردم را بجهاد حركت دهد (ابوموسى ) مردم را از جهادقاعد نمود چون اين خبر بحضرت رسيد، (قرطة بن كعب انصارى ) راعامل (كوفه ) كرد و به (ابوموسى ) نوشت كه : از حكومت (كوفه ) ، تراعزل كردم يابن الحائك (70) اين اول اذيت تو بمانيست بلكه بايد ما از تو مصيبتها بهبينيم و اين اشاره بود ظاهرا بآنچه از (ابوموسى ) ظاهر شد در زمان صنب حكمين كهاو و (عمروعاص ) باشند و چون اميرالمؤ منين (ع ) به (ذيقار) رسيد، امام حسين (ع ) و(عمارياسر) را به (كوفه ) فرستاد مردم آنجا را بجهاد بصريين كوچ دهند، پسايشان به (كوفه ) شدند و قريب هفت هزار كوفى را بجهت يارى امير المؤ منين كوچداده و بآنجناب ملحق شدند و آنحضرت باجنود مسعودداخل (بصره ) شد و با آنحضرت بود (ابوايوب انصارى ) و (خزيمة بن ثابتذى الشهادتين ) (ابوقتاده ) ، (عمار ياسر) ، (قيس بن سعد بن عباده ) ،(عبدالله ) و (قثم ) پسران (عباس ) ، حسنين (ع ) و (محمد حنفيه ) (عبداللهجعفر) و اولاد (عقيل ) و جمله اى از فقيان بنى هاشم و مشايخ بدر، از مهاجر و انصار.
چون مصاف جنگ آماده شد، حضرت امير المؤ منين (ع ) (مسلم مجاشعى ) را باقرآنىفرستاد بميدان كه بصريان را بحكم قرآن بخواند بصريان مسلم را هدف تير ساختند وشهيدش كردند پس جنازه او را بخدمت آنحضرت بردند، مادرش در آن واقعه حاضر بود ودر مرثيه فرزند خود اين اشعار بگفت :
(( يارب ان مسلما اتاهم
بمصحف ارسله مولاهم
بخضبوا من دمه ظباهم
و امه قائمة تراهم ))
امير المؤ منين عليه السلام فرمان داد كه هيچكس از شما ابتدابقتال نكند و تير و نيزه بكارنبرد، لاجرم اصحاب آنحضرت منتظر بودند تا چه شود كهناگاه (عبدالله بن - بديل ابن ورقاء خزاعى ) از ميمنه جنازه برادرش را آورد كهبصريان او را كشته اند و از مسيره نيز مردى را آوردند كه بتير بصريان كشته شده بودو هم (عمار ياسر) ما بين دو صف رفت و مردم را موعظتى كرد تا شايد از گمراهى روىبر تابند، او را نيز تير باران كردند. (عمار) برگشت و عرضكرد يا على ! چهانتظار ميبريد، اين لشكر جز مقاتلك و جنگ چيز ديگر مقصدى ندارند.
على عليه السلام بدون سلاح از ميان صف بيرون شد و در آن وقت بر استر رسولخداصلى الله عليه وآله سوار بود، (زبير) را ندا در داد (زبير) شاكى السلاحبنزد آنحضرت آمد، (حميرآء) از رفتن (زبير) بنزد آنحضرت وحشتناك شد و گفت :(اسماء) خواهرم بيوه گشت باو گفتند مترس امير المؤ منين بى سلاح است (حميراء)آنوقت مطمئن شد و چون (زبير) مقابل حضرت امير المؤ منين (ع ) رسيد، آنجناب فرمود:براى چه بجنگ من بيرون شدى ؟ گفت : بجهت مطالبه خون (عثمان ) مداخله كردهباشيم هان اى (زبير) ياد مياورى آن روز يرا كه رسولخدا (ص ) را ملاقات كردى وآنجناب سوار بر حمارى بود چون مراديد تبسم كرد و سلام بر من نمود، تو نيز خندهكردى و گفتى يا رسول الله ! على دست از تكبر خويش بر نميدارد فرمود: كه على تكبرندارد آيا دوست ميدارى او را؟ گفتى : بخدا قسم كه او را دوست ميدارم فرمود: و الله بجنگاو خواهى شد از روى ظلم (زبير) چون اين بشنيد، گفت : استغفر الله من اين حديث رافراموش كرده بودم و اگر ياد ميداشتم بجنگ تو بيرون نميشدم ،الحال چكنم كه كار گذشه و دو لشكر بمصاف هم در آمده اند و بيرون رفتن من از جنگبراى من عار است فرمود: عار بهتر از نار است .
پس (زبير)!برگشت و با پسر مشؤ م خود (عبدالله ) گفت : كه على ياد من آوردمطلبى را كه من فراموش كرده بودم لاجرم دست از جنگ او برداشتم . پسر گفت : نه بخداقسم از شمشيرهاى بنى عبدالمطلب ترسيدى و حق دارى : (( فانهاطوال حداد تحملها فتية انجاد.)) گفت : چنين نيست ، بخدا قسم ، ترس مرا فرو نگرفته، بلكه من عار را بر نار اختيار كردم .
آنگاه گفت : اى پسر! مرا بترس سرزنش ميكنى اينك ببين جلادت مرا، پس نيزه خود راحركت داد و بر ميمنه لشكر امير المومنين عليه السلام حمله كرد.
حضرت فرمود: كه (زبير) را كارى نداشته باشيد و از براى او كوچه دهيد كهبنايش بر جنگ نيست ، پس (زبير) چون از ميمنه كرت كرد و بميسره تاخت ، پس از آنبر قلب لشكر زد آنگاه بسوى (عبدالله ) برگشت و گفت اى پسر! شخص ترسانميتواند چنين كارى كند كه من كردم ؟
پس در همان وقت روى از جنگ بر تافت و به (وادى السباع ) تاخت و در آنوادى (احنفبن قيس ) باطايفه (بنى تميم ) اعتزال جسته بود شخصى با او گفت كه اين(زبير) است گفت : مرا با (زبير) چه كاروحال آنكه دو طايفه عظيمه را بهم انداخته و خود راه سلامت جسته .
پس جمعى از (بنى تميم ) به (زبير) ملحق شدند و (عمرو بن جرموز) برايشان پيشى گرفت بنزد (زبير) رفت ، ديد ميخواهد نماز بخواند چون (زبير)مشغول نماز شد (عمرو) او را ضربتى زد و بكشت و بقولى در وقت خواب او را بكشت ،آنگاه شمشير و خاتم او را برداشت و بقولى سر او را نيزحمل كرد و بنزد امير المومنين (ع ) آورد.
حضرت شمشير (زبير) را بر دست گرفت و فرمود: (( سيف طالما جلى الكرب عنوجه رسول الله )) اين شمشيريست كه غصه ها از روى پيغمبر (ص ) بر طرف كردههمانا (زبير) شخصى ضعيف نبود (( للكنه الحين و مصارع السوء وقاتل ابن صفيه فى النار))
نقل است كه چون (عمروبن جرموز) بشارت نار شنيد، اين اشعار بگفت :
(( اتيت عليا براس الزبير
و قد كنت ارجوبه الزلفة
فبشر بالنار قبل العيان
و بئس البشارة ذى التحفة
لسيان عندى قتل الزبير
و ضرطة عنز بذى الجمفة ))
(زبير) بسن هفتادو پنج بقتل رسيد و قبرش در (وادى السباع ) است و (طلحه ) را(مروان بن الحكم ) تيرى براكحلش زد و چندان خون از او آمد تا بمرد و در (بصره) مدفون گشت .
و بالجمله رايت لشكر حضرت امير المومنين عليه السلام در جنگجمل بافرزندش (محمد) بود (محمد) را فرمان داد كه حمله كن بر لشكر، چونمقابل (محمد) بصريان تير مى انداختند، (محمد) توانى كرد و منتظر بود كه تيرهاكمتر شود آنوقت حمله كند حضرت به (محمد) فرمود: ((احمل بين الاسنة فان للموت عليك جنة )) ، پس (محمد) حمله كرد و مابين تيرها و نيزهها توقف كرد حضرت بنزد او آمد (( فضربه بقائم سيفه وقال ادركك عرق من امك )) .
پس علم را از (محمد) گرفت و حمله سختى نمود لشكر آن حضرت نيز حمله عظيمىنمودند و مثل باد عاصف كه خاكستر را ببرد، لشكر (بصره )را از جلو ميراندند و(كعب بن سور قاضى ) در آن روز قرآنىحمايل كرده بود و با طايفه (بنوضبه ) دور شتر (حميرآء) را گرفته بودند و(بنوضبه ) اين رجز ميخواندند:
نحن بنوضبة اصحاب الجمل
تنازع الموت اذا الموت نزل
والموت احلى عندنا من العسل ))
هفتاد دست از (بنوضبه ) در آنواقعه به جهت زمامجمل قطع شد و هر يك از ايشان كه دستش بريده ميگشت و زمام را رها ميكرد ديگرى مهار او راميگرفت و هر چه آن شتر را پى ميكردند باز بجاى خود ايستاد بود تا آخر الامر، اعضاىاو را قطعه قطعه كردند و شمشيرها بر او زدند تا از پا در آمد، آنوقت بصريان هزيمتكردند و جنگ بر طرف شد.
اميرالمومنين (ع ) بيامد و قضيبى بهودج (حميرآء) زد و فرمود: يا حميرآء! پيغمبر تراامر كرده بود كه به جنگ من بيرون شوى آيا ترا امر نفرمود كه در خانه خود بنشينى وبيرون نشوى . سوگند بخدا كه انصاف ندادند آنانكه زنهاى خود را پشت پرده مستورداشتند و ترا بيرون آوردند.
پس (محمد بن ابى بكر) خواهر را از هودج بيرون كشيد. اميرالمومنين (ع ) فرمود: تا اورا در خانه (صفيه بنت الحارث بن ابى طلحه ) بردند و اين واقعه در روز پنج شنبهدهم اين ماه ، سنه 36، واقع شده در موضع معروف به (حريبة ) در (بصره ).
(زيدن بن صوحان ) با دو برادر خود (سبحان خطيب ) و (صعصعه ) در لشكراميرالمومنين بودند و و رايت آنحضرت در دست سبحان بود، چون (سبحان ) شهيد شدعلم را (زيد) گرفت چون زيد شهيد شد، (صعصعه ) علم را گرفت و او زنده بودتا ايام (معاويه ) كه در (كوفه ) وفات يافت و (زيد) ازابدال بشمار ميرفت و چون بر زمين افتاد جناب على عليه السلام بالاى سرش آمد وفرمود (( رحمك الله يا زيد كنت خفيف المونة عظيم المعونة .))
يعنى : اى زيد خداى رحمت كناد ترا كه مؤ نة تعقات دنيوى ترا اندك بود و معونة و امدادتو در دين بسيار.
پس حضرت داخل (بصره ) شد و خطبه اى خواند كه از كلمات آنخطبه است :
(( يا جند المراة يا اتباع البهيمة رغافا جبتم و عقر فانهز متم اخلاقكم دقاق و اعمالكمنفاق و دينكم زيغ و شقاق و مائكم اجاج و زعاق ))
آنحضرت در خطبه هاى ديگر نيز مكرر ذم (بصره ) فرموده .
و بالجمله آن جناب بعد از فراغ از حرب ، پا در طريق عفود و صفح گذاشت (عبدالله بنزبير) و (وليد بن عقبه ) و اولاد (عثمان ) و ساير بنى اميه را عفو فرمود و ازايشان در گذشت و حسنين عليهماالسلام شفاعت از (مروان حكم ) كردند حضرت از او نيزدر گذشت و ايشان را از كشتن ايمن فرمود و (حميرآء) را بطريق خوشى به (مدينه) فرستاد و از كلمات (عمروعاص ) است كه به (عايشه ) گفت اى (عايشه )دوست داشتم كه در جنگ جمل كشته ميشدى . گفت : براى چه . (عمرو) گفت از براى آنكهبا جل خود مرده بودى و داخل ميشدى بهشت را و ما آنرا بزرگتر شناعتى ميگرفتيم بر علىعليه السلام .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation