شب : 1
از جمله ليالى شريفه است و در فضيلت و ثواب عبادت و احياء آن احاديث بسيار وارد شدهو روايت شده است كه آن شب كمتر از شب قدر نيست و از براى اين شب مبارك وظايف چند استكه از فيض آنها غفلت نبايد نمود:
1 - غسل است در وقت غروب آفتاب .
2 - احياء آن شب بنماز و دعا و سؤ ال از حق تعال چنانچه اميرالمؤ منين عليه السلام ميكرد وميفرمود كارگر را مزدش را در اين شب ميدهند.
3 - آنكه بخواند در عقب نماز مغرب و عشا و عقب نماز صبح و عقب نماز عيد:
(( الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر و لله الحمد على ماهداينا و له الشكرعلى ما اولينا )) .
4 - آنكه چون نماز مغرب و نافله آنرا خواند، دستها را بسوى آسمان بلند كند و بگويد:
(( يا ذاالمن و الصول يا ذا الجود يا مصطفى محمد ناصهرصل على محمد و آل محمد و اغفرلى كل ذنب احصيته و هود عندك فى كتاب مبين ))
پس بسجده برود و صد مرتبه در سجده بگويد: اتوب الى الله پس هر حاجت كه دارد ازحق تعال بخواهد كه بر آورده خواهد شد انشاءالله تعالى .
5 - زيارت امام حسين عليه السلام است و من زيارت مخصوصه آنحضرت را در (هديه )ذكر كردم .
6 - آنكه ده مرتبه بگويد:
(( يادائم الفضل على البراية يا باسط اليدين بالعطية يا صاحب المواهب السنيةصلى الله عليه وآله خير الورى سجية و اغفرلنا ياذا العلى فى هذه العشية )) .
و در هر شب عيد و هر شب جمعه اين دعا ده مرتبه خوانده ميشود چنانچه (كفعمى ) ذكرفرموده .
7 - بجا آوردن دو ركعت نماز است در ركعت اول بعد از (حمد) هزار مرتبه (توحيد) ودر دوم يكمرتبه بخواند و بعد از سلام سر بسجده گذارد و صد مرتبه بگويد: ((اتبو الى الله )) ، پس بگويد: (( يا ذاالمن و الجود ياذا المنوالطول يا مصطفى محمد صلى الله عليه وآله ، وافعل بى كذا و كذا )) و بجاى آن حاجات خود را بطلبد.
و روايت است كه (امير المؤ منين ) عليه السلام ، ايندو ركعت را با اين كيفيت بجا مىآورد، پس سر از سجده بر ميداشت و ميفرمود: بحق آن خداوندى كه جانم بدست قدرت اواست هر كه اين نماز را بكند هر حاجت از خدا بطلبد البته عطا كند و اگر به عدد ريگهاىبيابان گناه داشته باشد، خدا بيامرزد.
و در روايت ديگر بجاى هزار مرتبه (توحيد) صد مرتبه وارد شده لكن نماز را بايدبعد از نماز مغرب نافله آن بجا آورد و شيخ و سيد بعد از اين نماز دعائىنقل كرده اند مشتمل بر اسامى مباركه حق تعالى و آندعا را در (هدية ) ايراد كردم و اگركسى دعا را نخواند، عيبى ندارد
و (سيد) چهارده ركعت نمازى براى اين شب روايت كرده هر كس(اقبال ) بان داشته باشد به (اقبال ) رجوع كند و شيخ كفعمى دراعمال اين شب فرموده : مستحب است در اين شب آنكهغسل كند در اول شب و در آخر شب و شش ركعت نماز كند به (حمد) يك دفعه و(توحيد) پنج مرتبه و مستحب است نيز ده ركعت نماز الخ .
روز : 1
روز عيد فطر است و روز عيد و سرور مؤ منين است براى قبولىاعمال ايشان و آمرزش گناهشان و رسيدن ايشان بان جوائز و عطاهاى سنيه كه از براىروزه ماه رمضان آنها مهيا شده و اعمال اين روز شريف چند چيز است : 1 - آنكه بخوانى بعداز نماز صبح و نماز عيد، آن تكبيراتى را كه در شب بعد از نماز ميخواندى .
2 - آنكه بخوانى بعد از نماز صبح چنانچه سيد روايت كرده (( اللهم انى توجهت اليكبمحمد امامى )) الخ و شيخ ايندعا را بعد از نماز عيد ذكر كرده .
3 - بيرون كردن زكوة فطره و آن دادن ششصدو چهاردهمثقال و ربع مثقال صيرفى از يكى از غلات اربع است بفقراء از براى هر سرى از خود وهر كه عيال او باشد و تفصيل آن در كتب فقهيه است .
4 - غسل است و روايت است كه در زير سقفى بكن و چون خواستىغسل كنى بگو:
(( اللهم ايمانا بك و تصديقا بكتابك و ابتاع سنة نبيك محمد صلى الله عليه و آله)) پس بسم الله بگو و غسل كن و چون فارغ شدى ازغسل بگو:
(( اللهم اجعله كفارة لذنوبى و طهردينى اللهم اذهب عنى الدنس ))
5 - پوشيدن جامه نيكو و بكار بردن بوى خوش و رفتن بسوى صحرا(12) براىنماز كردن در زير آسمان است چنانچه (شيخين ) فرموده اند.
6 - پيش از نماز عيد دراول روز افطار كنى و بهتر آن است كه بخرما يا بشيرينىمثل شكر و غيره باشد و (شيخ مفيد) فرموده كه مستحب استتناول كردن مقدار كمى از تربت سيد الشهدا(ع ) كه شفا است از براى هر دردى .
7 - آنكه چون مهيا شدى از براى رفتن بنماز عيد(13) بخوان : (( اللهم اليك و جهتوجهى )) و چون متوجه بنمازعيد شدى بخوان : (( اللهم من تهياء فى هذااليوم الخ)) .
8 - خواندن نماز عيد است و آن دو ركعت است در ركعتاول (حمد) و سوره (اعلى ) و بعد از قرائت ، پنج تكبير بگويد و بعد از هرتكبيرى قنوت معروف (14) را بخواند پس تكبير ششم بگويد و بر كوع رود و بعد ازركوع و سجود برخيزد بركعت دوم و بعد از حمد، والشمس بخواند و در اين ركعت قنوت راچهار مرتبه بخواند پس نماز را تمام كند و بعد از سلام ، تسبيح حضرت زهرا(ع )بفرستد و بعد از نماز عيد دعاهاى بسيار وارد شده است و بهترين آنها دعاى 46 صحيفهكامله است و اول آن يامن يرحم من لايرحم العباد است و (شيخ ) دعائى را كه بعد از نمازصبح از ناحيه مقدسه وارد شده بعد از نمازعيد ذكر كرده .
و مستحب است كه ماز عيد در زير آسمان و بر روى زمين بدون فرش و بوريا واقع شود وآنكه برگردد از مصلى از غير آن راهى كه رفته بود و دعا كند از براى برادران دينىخود، بقبولى اعمال .
9- زيارت كردن (حضرت امام حسين ) است و زيارت آنحضرت را در اين روز در هديهذكر كردم .
10 - خواندن دعاى ندبه است و بدانكه سزاوار است از براى تو كه در اين روز، دلتمضطرب و معلق باشد مابين خوف و رجا، زيرا كه نميدانى كه روزه اتقبول شده و از عطاها و جايزه هاى الهى نصيب تو شده يا آنكه عملت مردود و از جمله اشقياو بد عاقبتها شده اى كه از رحمت الهى محروم شده اند.
پس بايد محزون و مغموم باشى و تضرع و زارى و مسئلت كنى از حق تعالى كه رحمتش راشامل حال تو كند و ترا دست خالى از در خانه خود برنگرداند و حديث (حضرت مجتبى) عليه السلام در اين روز مشهور است و اين مطلب اختصاص به روز عيد فطر ندارد،بلكه بايد عقب هر عباتى حالت چنين باشد و نيز سزاوار است كه در اين روز مزونباشى بجهت غيبت امام زمان (ع ) و ممنوع بودن آن حضرت از تصرف در امور رعيت خودوفوت شدن نماز عيد با آن حضرت و هم تاءسى كرده باشى برايشان زيرا كه نمىشود عيدى از براى مسلمين مثل عيد قربان و عيد فطر مگر آنكه تازه ميشود اندوه و غصه ازبراى آل محمد عليه السلام بجهت آنكه مى بيند حق خود را در دست غيرشان يعنى امت و رعيتخود را در حيرت و صلالت مى بيند و ممكن نيست بحسب ظاهر ايشان را هدايت ايشان وتصرف در امورشان .
ونيز شايسته است كه در وقت جمع شدن مردم در مصلى و وقوف ايشان ، متذكر شوى روزقيامت را و بيرون آمدن مردگان را از قبور و جمع شدن ايشان را در محشر و وقوف ايشان .
و چون مردم از نماز عيد بمنازل خود برگشتند، متذكر شوى رجوع مردمان را در قيامتبمنازل خويش از جنت و نار و هكذا.
اما وقايع اين روز پس بدانكه در اين روز ملهم شد زنبورسعل بصنعت عسل چنانچه حق تعالى فرموده : (( واوحى ربك الىالنحل الاية ))
و در اين روز (عمروعاص ) در (مصر) بجهنم پيوست از (عبدالله ابن عباس )نقل است كه گفت هنگام احتضار بعيادت (عمروعاص ) رفتم و گفت كه اى (عمرو) توهم ميگفتى : ميخواهم هنگام مرگ يكى از مردمان هوشمند را ملاقات كنم و از وى پرسش كنمكه چگونه خويش را ميابى اينك مرگ تو، فرار رسيده و مردى خردمندى بگو تا چگونهاى گفت : آسمان را مينگرم كه متعلق است بر سر من و من در ميان اين هر دو چنانم كه درچشمه سوزنم .
ودر تاريخ (بنى اميه ) است كه (عمروعاص ) در هنگام مرگ خود ميگفت : چنان استكه كوه رضوى را برگردن من حمل داده اند و در درون من شوك و خار است و مرا از سوراخسوزن بدر ميبرند و كلماتى چند از او منقول است و چون اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ((الحكمة ضالة المؤ من فخذ ضالتك و لو من اهل الشرك )) لهذا من اين كلمات را از اونقل ميكنم :
(( قال : امير عادل خير من مطر و ابل ، و اسد حطوم خير من سلطان ظلوم ، و سلطان ظلومخير من فتنه تدم ، و زلة الرجل عظم يجبرو زله اللسان لاتبقى و لا تذز وقال ايضا جمع العجر الى التوانى ففتح بينهما التدامة و جمع الجبن الىالكسل ففتح بينهم الحرمان .))
و هم گفته كه هرگز سر خود را با كسى نگفتم كه او از پرده بيرون افكند و من او راملامت كنم زيرا كه در چنين حال ملامت بر من واجب تر است كه سينه من از وى تنگ تر است كهاز نخست سر خود را حفظ نتوانستم كرد.
در سال وفاتش اختلاف است مادرش (نابغه ) كنيزكى بوده كه (عبدالله بن جذعان) او را بخريد و آزاد كرد چه بسيار زناكار بود و ابولهب و امية بن خلف و هشام بن مغيرهو ابوسفيان و عاص بن وائل در طهر واحد با او زنا كردند و او به (عمرو) آبستن شد.چون بار بگذاشت هر يك اورا دعوى دار شدند آخر الامر حكومت به (نابغه ) گذاشتند او(عاص ) را اختيار كرد و باو گفتند كه پسرت به (ابوسفيان ) شبيه تر است چرا(عاص ) را برگزيدى گفت (ابوسفيان )بخيل است و (عاص ) نفقه نيكوتر دهد و از اين جا است كه يكى از(آل عبدالمطلب ) در حق عمروعاص گفته :
(( ابوك ابوسفيان لاشك قد0بدت
لنافيك منه بينات الدلائل
ففاخر به اما فخرت ولا تكن
تفاخر بالعاص الهجين بن وائل
با اين نژاد و نسب عجب نباشد اگر دشمن ترين خلق باشد با رسولخدا و على مرتضىعليهماالسلام .
با على كى شود مخنث دوست
و قضيه ارتداد و مبارزات او با اميرالمؤ منين در صفين و كشف عورت كردن و حليه او دررفع مصاحف و قصه تحكيم او هر يك در جاى خود بشرح رفته و او و معاويه بسيار خونبه دل نازنين امير المؤ منين عليه السلام كردند و با اينحال دوازده شعر در مدح اميرالمؤ منين (ع ) گفته هشت بيت آن در يوم غدير بوده :
و هم حجج الا له على البرايا |
هو البكاء فى المحراب ليلا |
هو النباء العظيم و ملك نوح |
و باب الله و القطع الخطاب )) |
و نهم ، اين بيت معروف است كه مثل گشته است :
(( و مناقب شهد العدو بفضلها |
والفضل ماشهدت با الاعداء )) |
اين شعر را در يكى از ايام (صفين ) بگفت هنگامى كه معاويه از شجاعت على عليهالسلام نقل ميكرده و مدح آنجناب مينموده و سه بيت ديگر نيز از او روايت شده كه اين جملهدوازده بيت باشد چون بحكم (لك بيت بيت فى الجنة ) خداوند درازاى هر بيت كه درمناقب گفته شود بيتى در بهشت عطا كن و (عمروعاص ) را در بهشت نصيبى نبود، لاجرمگويند: امام حين عليه السلام آن اشعار را از او به دوازده هزار درهم بخريد.
و رد اين روز سنه 256 (محمد بن اسمعيل بخارى ) صاحب صحيح معروف وفات كرد.
(( و للبخارى حكاية معروفه عند وروده فى بغداد و اجتماعاهل الحديث لديه و عرضهم عليه الاحاديث المغلوبة و حكى عنه انهقال ما وضعت فى كتابى الصحيح الا اغتلت قبل ذلك وصليت ركعتين وقال ايضا صنفت كتابى الصحيح لست عشرة سنة خرجته من ستماءة الف حديث و جعلتهحجة فيما بينى و بين الله )) .
و از (ابن تيميه ) نقل است كه بخارى احتياط كرد و از احاديث حضرت صادق عليهالسلام ، در صحيح خود نقل نكرد: بجهت آنكه شك وريبى در بعضى احاديث آنجناب براىاو حاصل (15) شده بود و عجب است از جناب (بخارى ) كه احتياط كرد درنقل احاديث حضرت صادق بن محمد ارواحنافداه كه لقب آسمانى آن جناب صادق است ومراعات احتياط ننمود و در نقل روايت از خوارج و نواصب و از هزار و دويست نفر از ايشانروايت كرد.
بتصريح (ابن البيع ) و غيره كه از جمله ايشان است عمران بن حطان مادح ابن ملجم وشرح اين مقام طولانى است و مادر (فيض قدر) ببرخى از آن اشاره كرديم .
و از فتاوى مشهوره (بخارى ) حكم بتعميم رضاع است . يعنى هرگاه دوطفل از يك پستان شير بخورند برادر رضاعى ميشوند، خواه شير گاو باشد يا بزباشد يا خر باشد و فتوى داد باين تا اينكه علماء عصرش او را از بخارا بهمين سبباخراج كردند.
و رد اين روز سنه 393 (طائع لله ) خليفه عباسى وفات كرد.
و رد اين روز سنه 569 (سعيد بن المبارك ) معروف به (ابن دهان نحوى ) بغدادىوفات كرد.
و دراين روز سنه 606، وفات كرد در مدينه هرآة (محمدبن عمر شافعى ) اشعرىمازندرانى معروف به امام فخررازى (16) و ملقب به (ابن الخطيب ) صاحب تفسير ومحصول و شرح اشارات كه (محقق طوسى ) دررد او شرح اشارات را نوشته و (قطبرازى ) بعد از ايشان محاكمات را نوشته .
(ذهبى ) در حق (فخر رازى ) گفته كه از براى او است تشكيكاتى درمسائل دين كه مورث حيرت است از خدا ميخواهم كه ايمان را در دلهاى ما ثابت دارد و گفتهكه از كتابهاى او است (سر مكتوم فى مخاطبة النجوم ) كه سحر صريح است و شايدتوبه كرده باشد از تاءليف آن انشاء الله تعالى .
روز : 2
سنه 605، شيخ زاهد صالح ابوالحسين ورام بن ابى فراس ، وفات كرد و او جد امى(سيد بن طاوس ) و صاحب كتاب تنبيه الخواطر است كه معروف است به (مجموعه ورام).
و بدانكه امروز، اول ايام ستة است كه در باب روزه آن اختلاف است . در بعضى رواياتاستجاب آن وارد است و در بعضى روايات ، نهى از آن شده . چنانچه رواياتى هم وارد شدهبر كراهت سه روز بعد از روز فطر و شايد روايات استجابمحمول بر تقيه باشد. و (شيخ كفعمى ) و (بهائى ) فرموده اند كه روزه اين ششروز مستحب است و روايت شده كه مقابل روزه دهر است .
مؤ لف گويد كه شايد و جهش اين باشد چنانچه بعضى گفته اند اين شش روز با ماهرمضان سى و شش روز ميشود و بحكم : (( من جاء بالحسنة فله عشر امثالها)) بمنزلهسيصد و شصت روز، روزه ميشود و اين موافق عدد ايامسال است . پس درست است حديث : (( من صامها فكانما صام الدهر)) .
روز : 3
در اين روز سنه 247، (متوكل ) خليفه دهم عباسى كشته شد و اين بسبب آن بود كه آنخبيث ، اميرالمؤ منين عليه السلام را سخت دشمن ميداشت و تنقيص مى نمود آن جناب را. روزىبحسب عادت ميشوم خويش اسم مبارك آن حضرت را برد و بر آن جناب جسارت كرد.(منتصر) فرزندش در آن مجلس حاضر بود. از شنيدن ناسزا به (اميرالمؤ منين )رنگش متغير گشت و در غضب رفت . (متوكل ) او را شتم كرد و اين بيت انشاد كرد:
(منتصر) در صدد قتل او بر آمد و چند نفر از غلامان خاص(متوكل ) را براى كشتن او معين كرد. در شب سوم يا چهارم اين ماه در حالى كه(متوكل ) مشغول شرب خمر بود بر او ريختند و خونش بر يختند و حضرت اميرالمؤ منينعليه السلام در اخبار غيبيه خود اشاره باو كرده در آنجا كه فرموده : (( و عاشرهماكفرهم يقتله اخص الخلق به )) .
(متوكل ) مردى خبيث السيرة و بد سريرة و چنانچه اميرالمؤ منين فرموده (اكفرآل عباس ) بوده و با (آل ابوطالب ) سخت دشمنى ميكرد.
(ابوالفرج ) نقل كرده كه (عمر بن فرج ) را والى مدينه و مكه كرده بود. عمر منعكرد مردم را از احسان با آل ابوطالب و سخت در عقب اين كار شد، بحدى كه اگر خبرميرسيد باو كه يكى احسان كرده بايشان اگر چه بچيز كمى بوده او را عقوبت ميكرد.لاجرم مردمان دست از رعايت ايشان برداشتنند و بحدى كار برايشان سخت شد كه تماملباسهاى زن ها علويات ، كهنه و پاره شده بود و يك لباس درست نداشتند كه نماز درآن بخوانند، مگر يك پيراهن درست كه براى ايشان بود. هرگاه ميخواستند نماز بخواننديك يك بنوبت آن پيراهن را مى پوشيدند و نماز ميخواندند و چون هر يك فارغ ميشد،بيرون ميكرد و بديگرى ميداد و خود چرخ ريسى و مى نشست و پيوسته باين عسرتروزگار گذارنيدند تا (متوكل ) هلاك شد.
و هم از كارهاى (متوكل ) آن بوده كه منع كرد مردم را از زيارت (قبر امام حسين عليهالسلام ) و زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام و همت خود را بر آن گماشت كه آثار قبرمطهر حسينى را محو و نابود نمايد (( و يابى الله الا ان يتم نوره )) .
گفته شده كه متوكل هفده مرتبه اين قبر شريف را خراب كرد و باز بصورت اولىبرگشت .
و در حديث زائده است كه حضرت زينب (ع ) در وقت حركت از كربلا، چون جزع و اضطرابامام چهارم (ع ) را ديد عرضكرد:
(( و ينصبون لهنا الطف علما لقبر ابيك سيد الشهداء لايدرس اثره ))
يعنى در زمين كربلا بر قبر پدرت (سيد الشهداء عليه السلام ) علامتى نصب كنندكه اثر آن هرگز بر طرف نشود و بمرور ليالى و ايام ، محو و مطموس نگردد و هر چندكه سلاطين كفره و اعوان ظلمه در محو آثار آن سعى و كوشش نمايند، ظهورش زياده گرددو علوش بالاتر خواهد گرفت .
و چنان شد كه آن عالمه غير معلمه فرموده . پيوسته مردم بزيارت آن قبر مطهر رفتند ودر تعميرات آن قبر منوره كوشيدند و مجاورت آنجارا اختيار كردند تا نوبت رسيد كهشهر نو بينان نمودند و عمارتهاى عاليه و قصور بسيار پاكيزه بنا كردند كه فعلامشاهد است .
و اميرالمؤ منين عليه السلام از عمارتها و قصور آنجا خبر داده در آنجا كه فرموده : ((كانى بالقصور قد شيدت حول قبر الحسين و كانىبالمحال تخرج من الكوفة الى قبر الحسين )) .
(شيخ بهائى ) فرموده كه در اين روز غزوه (حنين ) واقع شده بعد از فتح مكهبمدت پانزده روز و لشكر اسلام دوازده هزار نفر بودند و كشته نشد از ايشان جز چهارنفر، انتهى .
بدآنكه (حنين ) و ادئى ايست ميان مكه و طائف كه حضرترسول صلى الله عليه وآله با لشكر هوازن و ثقيف محاربه فرمودند در آنجا. و اين دوقبيله متفق شده بودند و مى آمدند براى قتل مسلمانان چون خبر بحضرترسول (ص ) رسيد با دوازده هزار نفر متوجه ايشان شد كه دو هزار ايشان از (طلقا)بودند.
(ابوبكر) چون كثرت مسلمانان و قلت كفار را بديد، چشم بر آنها زد و گفت : (( لننغلب اليوم من قلة )) - چشم زخم ابوبكر بر مسلمانان تاءثير كرد. كفار كمين كردهبودند. ناگاه از كمين گاه بيرون شدند و مسلمانان را تير باران كردند و مسلمانان راهفرار پيش گرفتند و تمامى فرار كردند، جز ده نفر كه نه تن آنها از بنى هاشم بودندو يكتن از انصار كه (ايمن بن ام ايمن ) باشد كه در آن جنگ شهيد گشت و بروايتى جزچهار نفر كسى باقى نماند كه سه نفر ايشان از بنى هاشم بود. اميرالمؤ منين عليهالسلام و عباس و ابوسفيان الحارث بن عبدالمطلب .
پيغمبر در آن روز سوار براستر بود؛ استر خود را نهيب ميداد و روباروى دشمن حمله ميكردو ميفرمود:
و جز در اين حرب در جنگاهى ديگر نقل نشده كه خود آن حضرت رزم داده باشد و عباس وابوسفيان ؛ ركاب و لجام استر را گرفته بودند و نميگذاشتند كه آنحضرت بميان ودشمنان در آيد و از اين جا معلوم شود كثرت شجاعت آنحضرت ، چه آنكه استر لايق كر وفر نيست و از هنگامه ستيز، پاى گريز ندارد بااينحال رسولخدا(ص ) بر دشمن حمله ميكرد و نسب خود را نيز اظهار ميفرمود. پس عباسماءمور شد كه فراريان را ندا در دهد و او مردى جهورى الصوت بود كه تا يكفرسخ وبيشتر نداى او ميرفت .
پس عباس بآو از بلند ندا كرد:
(( يامعشر المهاجرين و الانصار يااهل بيعة الشجره يا اصحاب سورة البقرة الى اينتفرون )) .
و از اصحاب سوره بقره اشارت است به آياتى كه از بهرحال نازلشده :
(( قال تعالى فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم )) .
پس اصحاب مراجعت كردند تا نزديك بصد كس فراهم شد و رسولخدا(ص ) فرمود: ((الان حمى الوطيس )) يعنى اكنون تنور حرب گرم شد و مشتى خاك و سنگريزه بهجانى كفار ريخت و فرمود شاهت الوجوه .
هيچكس از هوازن نماند جز آنكه چشم و گوشش از آن خاك پر شد و شكست بر ايشان افتاد.اميرالمؤ منين ، ابوجرول را كه از ابطال و ساعان مردم هوازن بود ورايتى سياه در دستداشت و جمعى از مسلمانان را كشته بود، بضربتى او را بخاك هلاك افكند. مشركين را بعداز قتل او توان اندك شد و اميرالمؤ منين (ع ) بعد ازتقل ابوجرول ، چهل كس ديگر را بجهنم فرستاد. چنان ايشان را دو نيمه كرد كه اگربميران سنجيده مى شدند، خردلى تفاوت نداشتند و رسولخدا(ص ) از خدا طلب نصرتكرد و جنود الهى نازل شد و يكسره كفار منهزم شدند و مسلمانان فتح كردند.
فرمان رفت كه هر كس از مسلمين كافرى را بكشد سلاح و جامه اش از آنقاتل است .
و حق تعالى اشاره باين غزوه نموده در سوره برائه كه فرموده است :
(( لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين اذا عجبتكم كثرتكم الايات )) .
و ابن ابى الحديد، اشاره به همين واقعه كرده در قصيده فتح مكه در آنجا كه گفته :
(( و اعجب انسانا(17) من القوم كثرة |
و ضاقت عليه الارض من بعد رجعها |
و للنص حكم لا يدافع بالمرا |
و فى احد قد فرخوفا و خيبرا |
غريب فان مارسته ذقت ممقرا )) |
روز : 5
در اين روز سنه 36، اميرالمؤ منين عليه السلام بجهت دفع معاويه ، آهنگ صفين كرد و(ابومسعود عقبة بن عامر انصارى ) را در كوفه خليفه خويش گذاشت و از طريق مدائن وانباز حركت فرمود با نود هزار جمعيت .
و در اين روز سنه 60، (مسلم بن عقيل ) وارد كوفه شد. مردم كوفه فوج فوج بخدمتششتافتند و نامه امام حسين عليه السلام را استماع كردند و با مسلم بيعت كردند تا هيجدههزار نفر شدند. پس (مسلم ) كاغذى به امام حسين عليه السلام نوشت و بيعت كوفيان رااطلاع داد و آن جناب را بكوفه خواست .
روز : 6
در اين روز سنه 252، (مستعين بالله ) خليفه دوازدهم عباسى كشته شد.
روز : 7
در اين روز در حدود سنه 1080، وفات كرد سيدفاضل حكيم متكلم (رفيع الدين محمد بن سيد حيدر) معروف به (ميرزا رفيعا نائينى) كه از اعاظم علماى زمان (شاه صفى ) و از مشايخ (علامه مجلسى ) است و ظاهراكتاب (حمله حيدريه ) از آنجاب است .
روز : 8
در اين روز، سنه 372، (عضدالدولة ) ديلمى كه نام مباركش (فنا خسرو) است و ازشيعيان بااخلاص اميرالمؤ منى (ن عليه السلا) است در بغداد از دنيا در گذشت وپسرش (صمصام الدولة ) بجاى او نشست و جنازه عضدالدولة را به نجفحمل دادند و در جوار روضه مباركه اميرالمؤ منين (ع ) بخاك سپردند و بر لوح مزارش نوشتند:
(( هذا قبر عضدالدولة و تاج الملة ابى شجاع ابن ركن الدولة احب مجاورة هذا الامامالمعصوم لطمعه فى الخلاص يوم تاتى كل نفستجادل عن نفسها و صلواته على محمد و عترته الطاهرة )) .
و استيلاء عضدالدوله بر ممالك و ملوك از تمامى ملوك (بنى بويه ) بيشتر بوده . اورا شهنشاه مى گفتند و برمنابر بغداد بعد از نام خليفه نام او را ميبردند و بيمارستانعضدى بغداد و مشهد اميرالمؤ منين عليه السلام را او بنا كرد و مصارف بسيار صرفتعمير بقعه منوره آنحضرت و صرف قبر امام حسين عليه السلام نموده و عضدالدوله درفضل و كمال يگانه عصر خود بوده و نوادر آثار او بسيار است و جاى نقلش (18) نيست.
روز :9
در اين روز سنه 110، (محمد بن سيرين )بصرى وفات كرد و ابن سيرين درتاءويل رويا، يد طولى داشت و حكايات تعبيرات او معروف است و او مردى بزاز بوده وپدرش بنده (انس بن مالك )بوده و انس همانستكه خادمرسول بوده و ببركت خدمت آنحضرت متمول و كثير الاولاد گشته بود، بحديكه هفتاد و هشتپسر و دختر داشت و او همانست كه كتمان حديث غدير كرد و به نفرين اميرالمؤ منين عليهالسلام مبروص شد و مابين (ابن سيرين )و (حسن بصرى )منافرت تمامى بودهچنانچه درغره رجب بآن اشاره خواهد شد انشاء الله تعالى .
در (دارالسلام ) شيخ ما (محدث نورى ) است كه (ابن سيرين ) مؤ دب اولاد(حجاج ) بود و مى شنيد كه حجاج ناسزا باميرالمؤ منين عليه السلام ميگفت و انكار براو نميكرد و لكن چون مردم لعن بر حجاج كردند او را مسجد بيرون شد گفت و طاقت نمىآورم كه شتم حجاج را بشنوم .
روز : 10
در اين روز سنه 328، محمد بن على بن الحسين بن مقلة كاتب مشهور وفات كرد و (ابنمقله ) همانست كه با برادرش حسن ، خط را از كوفيتنقل كردند و(على بن الهلال ) تهذيب آن نمود و از براى (ابن مقله ) وقائعى است ازتكرار عزل و نصب او از وزارت در ايام خلفاء و بالاخره (راضى بالله ) دست او راقطع كرد و در پايان كار زبانش را نيز بريد و مدتى در حبس بود تا وفات يافت .
روز : 11
در اين روز سنه 703، (سلطان محمود غازان خان ) وفات كرد و اوميل تمام بتشيع داشت لكن ممكن نشد از اظهار آن تا آنكه برادرش (سلطان محمد خدابنده) اظهار كرد و وزير غازان خان ،(سعد الدين محمد آوجى ) است كه در تعظيم ذريه خيرالبرية و ترويج مذهب اماميه و رعايت علماء حقه ، مساعى جميله بظهور رسانيده و(علامهحلى رساله ) سعديه را بنام او نوشته است .
و در اين روز سنه 1232، (ملاعلى اكبر ايجى اصفهانى ) فقيه متكلم وفات كرد و ازمؤ لفات او است (زيدة المعارف ) و رساله اى در آنكه نمازهاى نافله بيك سلام است ورد آن رساله را جناب (آسيد محمد باقر حجة الاسلام ) نوشته .
روز : 12
در اين روز سنه 1030، شيخنا الاجل بهاء الملة والدين محمد بن الشيخ حسين الحارثى دراصفهان وفات يافت و جنازه نازنينش را بمشهد مقدسحمل كردند. قبر شريفش واقع است در بقعه بزرگى در جوار روضه رضويه (ع ) ومردمان را اعتقاد تمامى است بقبر آن جناب و نذورات بسيار بخصوص شمع و چراغ ، بهآن بقعه شريفه برند و جلالت قدر و نباهت شاءنش بر احدى مخفى نيست و علماءرجال ، آن جناب را ستايش بليغ نموده اند و سيداجل سيد عليخان در (سلافة ) او را از مجددين مذهب شيعه در سنه حاديعشر شمرده وگفته كه نسبتش با سابقين از افاضل و اعاينمثل ملت محمديه است نسبت بساير ملل و اديان الخ .
نسب شريفش منتهى ميشود به (حارث اعور همدانى ) كه از اصحاب و دوستان اميرالمؤمنين (ع ) است و مخاطب بخاطب : (( يا حارهمدان من يمت يرنى )) است و در تاريخ وفات(شيخ بهائى ) اشعار عربى و فارسى گفته شده از جمله :
روز : 13
واقع شد ولادت بخارى صاحب (صحيح ) در سنه 194.
و ولادت شيخنا الاجل شيخ زين الدين ابن على الشامى معروف به (شهيد ثانى ) درسنه 911، جلالت شاءنش زياده از آنست كه ذكر شود. ابن العودى رساله اى درحال آن بزرگوار(19) نوشته . تاءليفاتش بسيار و غالبا در دست است از جمله(شرح لمعه ) است كه در مدت شش ماه و شش روز نوشته . در طريق قسطنطنية درساحل بحر كشته شد و در تاريخ شهادتش گفته شده :
روز : 14
در اين روز سنه 84، (عبدالملك بن مروان ) در دمشق وفات يافت و زياده از بيست ويكسال خلافت كرد و پيش از سلطنت پيوسته ملازمت مسجد داشت و تلاوت قرآن مينمود و او را(حمامة المسجد) ميگفتند. چون خبر سلطنت باو رسيد قرآن را بر هم نهاد و گفت : ((سلام عليك هذا فراق بينى و بينك )) .
و او، مردى فتاك و سفاك و بخيل بود و اول كس است كهپول را بسكه اسلامى نقش زد، بتفصيلى كه (دميرى ) در(حيوة الحيوان )نقل كرده و او است كه در خواب ديد كه چهار مرتبه در محراببول كرد.(سعيد بن المسيب ) تعبير كرد كه چهار نفر از صلب او خليفه و صاحبمحراب شوند و چنان شد كه تعبير كرده بود و بعضى همين چهار خليفه را مراد گرفتهاند از(اكبش اربعة ) در كلام اميرالمومنين در حق مروان : (( و هو ابوالاكبش الاربعة)) الخ .
روز : 15
در اين روز سال سوم هجرى عزوه (احد) واقع شد و اين بعد از غزوه (بدر) بودبيكسال و ابوسفيان و بعضى ديگر از مشركين ، زنان خود را نيز همراه آورده بودند و دراول كار غلبه براى مسلمانان واقع شد بسبب كشتن اميرالمؤ منين ،(طلحة ابن ابى طلحة )را كه كبش الكتيبه و علمدار لشكر كفار بود. كفار فرار كردند و مسلمان باخذ غنائم جمعشدند. پس (خالد بن الوليد) با جمعى ديگر كه در كمين بودند، بيرون آمدند و دورپيغمبر را با شمشير و نيزه احاطه كردند و پشانى آن جناب را شكستند و از اصحاب آنحضرت هفتاد نفر كشته گشت و(ابن قميئه ) فرياد برداشت كه محمد(ص ) را كشتماصحاب رسول (ص ) فرار(20) كردند و كسى باقى نماند جز اميرالمؤ منين عليهالسلام .
و رسولخدا(ص ) مدهوش گشته بود و اميرالمؤ منين (ع ) كفار را از آن حضرت دور ميكرد ونود جراحت بر بدن على عليه السلام رسيده بود و در آنروز از مواسات آنجناب ملائكهتعجب كردند و در ميان آسمان و زمين ندا بلند شد:
پس بعضى اصاحب ملحق شدند مانند: عاص بن ثابت ، ابودجانه ، وسهل بن حنيف . و در آن روز اسدالله حضرت حمزة سيد الشهداء زمان خود، بدست وحشىشهيد گشت اين وحشى همانستكه بعد از اين واقعه از ترس حضرترسول (ص ) به سختى زندگى ميكرد و در آخر كار خود را پوشيده بخدمت آن حضرترسانيد و ناگاه بر سر آن جناب ايستاد و كلمه شهادت گفت و اين آيت مبارك در حق اونازل شد:
(( و آخرون مرجون لامرالله اما يعذبهم واما يتوب عليهم )) .
و (وحشى ) از حضرت رسول (ص ) پنهان ميزيست بجهت آنكه نگاهرسول (ص ) بصورت او نيفتد و شهادت (حمزه ) را ياد نكند تا در ايام خلافت (ابىبكر) كه بجنگ (مسيلمه ) كذاب رفت و هم حربه بر او برانيد و او را بكشت .مسلمانان از قتل (مسيلمه ) نيك شاد شدند چندانكه در شهادت (حمزه ) حزين بودند و(وحشى ) هيمگفت : بهترين خلق را من كشتم و بدترين خلق نيز بدست من تباه شد.
و بالجمله بعد از شهادت (حمزه )، (هند) مادر معاويه از بغض و عدواتى كه باحمزه داشت جگر حمزه را طلبيد و در دهان گذاشت ، در دهانش بقدرت خدا سخت و از دهانبيفكند. از اين جهت او را (آكلة الاكباد) گفتند. پس ببالين (حمزه ) آمد و گوش وبينى و اعضاى آنجناب را مثله كرد و (ابن الزبعرى ) در مفاخرت قريش و فتح ايشاناشعارى بگفت كه يزيد ببعضى از آنها تمثل جست در آن هنگام كه مبارك امام حسين عليهالسلام را در مجلس او آوردند.
و قتل حمزه در رسولخدا(ص ) سخت تاثير كرد و چون از جنگ گاه به (مدينه ) تشريفآورد و در اين هنگام كه كمتر خانه اى بود كه از آن بانگ گريه و سوگوارى بلندنباشد از جهت عزاى شهيد خود، جز از خانه حمزه . لهذارسول خدا(ص ) اشك در چشمانش گرديد و فرمود. (( لكن حمزد لابواكى له )) . حمزهدر اين روز گريه كن ندارد.
انصار، چون اين شنيدند، بخانه هاى خود شدند و زنها را گفتند كه بر كشتگان خويشگريه نكنيد. اول بخانه حمزه شويد و بر او بگرئيد آنگاه بر كشتگان خود، نوحهنمائيد. ايشان چنين كردند. پيغمبر را خوش آمد و دعا كرد در حق ايشان و اين قاعده در ميانزنان مدينه ماند كه در هر مصيبتى كه روى بكنداول لختى بر(حمزه ) بگريند، آنگاه بر مصيبت خود.
بالجمله ، حمزه را با خواهر زاده اش (عبدالله بن جحش ) در يك قبر نهادند و از اينگونه هر كس با كسى ماءلوف بود هر دو تن و سه تن را در يك لحد مى نهادند و ايشانرا با همان جامه هاى خون آلود بخاك مى سپردند و قصه شكافتن قبور شهداى احد، در زمانمعاويه ، هنگامى كه خواست چشمه آب از آنجا جارى كند، معروف است .
شايسته است كه مؤ منين در اين روز محزون و غمگين باشند و بسيارى از لذائذ را تركنمايند بجهت مصيبت و شكستگى خاطر پيغمبر صلى الله عليه وآله .
و نيز در اين روز بقول بعض علما، رد(شمس ) شده براى حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام و مشهور نزد اصحاب و مقتضاى اخبار كثيره آنست كه دو دفعه آفتاب براى اميرالمؤمنين عليه السلام برگشته : يكى در حيوة رسولخدا(ص ) در نزديكى مسجد قبا در آنموضعى كه او را الان مسجد رد شمس و مسجد فضيخ ميگويند و ديگر بعد از وفاترسولخدا(ص ) در اراضى بابل نزديك (بحله سيفيه ) وتفصيل هر دو در كتب مناقب و معجزات ذكر شده و سيد حميرى در قصيده (مذهبه ) بهردواشارت كرده در آنجا كه گفته :
(( ردت عليه الشمس لما فانه |
و قت الصلوة و قد دنت للمغرب )) |
و در اين روز سنه 275، (سليمان بن اشعث ابوداود سبحستانى ) صاحب سنن كه يكىاز صحاح ست است در (بصره ) وفات كرد.
و در اين روز سنه 1248، وفات كرد در اصفهان شيخ عالمفاضل (آشيخ محمد تقى ) صاحب (هداية المستر شدين ) برادر (شيخ محمد حسين )صاحب (فصول ). اصلشان از قريه (ايوانكى ) است و دراوائل جوانى ، شيخ محمد تقى بعتبات عاليات مشرف شد براىتحصيل علم و اخذ كرد و از صهر معظم خود جناب (آشيخ جعفر) و از(آسيد محسن كاظمى) و ( آسيد على حائرى ) رضوان الله عليهم . و پس از مراجعت از عتبات با اصفهانرفت و قريب سيصد نفر از فضلاء در درس او حاضر ميشدند.