|
|
|
|
|
|
دربار و مرجعيت دربار از مشكلات پيوسته فقيه پاكراءى بروجرد به شمار مى آمد. تبليغات پر حجموزنامه ها و مجلات وابسته در راه دين زدايى و دور ساختن مردم از فرهنگاصيل اسلامى مرجع بيدار شيعه را رنج مى داد. بنابراين گاه بر مى آشفت و خشمگينانهبه شاه هشدار مى داد. روزى به اقبال ، نخست وزير وقت ، گفت : پدرش (رضا خان ) بىسواد بود ولى يك مقدار شعور داشت . اما اين شعور هم ندارد و چيزى ملتفت نمىشود.(379) گاهى از پذيرش او خوددارى مى كرد و مى فرمود: حتما مى خواهد همانطور كه چند تا عكسبا زنش در اين مسافرت گرفته است بيايد با من هم عكس بگيرد. و زمانى به شديدترين وجه ممكن در برابر نقشه هاى او مى ايستاد. براىمثال وقتى شاه مساءله تغيير خط ايران از فارسى به لاتين را مطرح كرد. در اين راهتبليغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شيعه چون سدى آهنين در برابر دربار ايستاد وگفت :... من تا زنده ام اجازه نمى دهم اين كار را عملى كنند به هر جا كه مى خواهد منتهىشود.(380) منابع موجود نشان مى دهد كه آن پيرفرزانه در كنار كمك به انقلابيون مؤ من سياسىبسيار دقيق داشت . او چنان مى انديشيد كه مردم براىتحمل دشواريها آمادگى ندارند و اگر با فشار نيروهاى دولتى روبرو شوند مرجعيت راتنها مى نهند. بنابراين زمان را براى رويارويى مستقيم با دربار مناسب نمى ديد. ازسوى ديگر رها كردن شاه و راندن كامل وى را موجب فرو غلتيدن فزونتر او در دامانبيگانگان مى دانست پس گاه با وى مدارا مى كرد تا آن جوان مغرور جاى پاى خود را سستنبيند و براى حفظ خويش به بيگانگان پناه نبرد.(381) فصل سوگ اندك اندك شوال 1380 ق . فراسيد و بيمارى بر پيكر مرجع نود و سه ساله جهاناسلام پنجه افكند. بيمارى دشوارى كه با ديگر رنجوريهاى استاد فقيهان تفاوت داشت .در چنين روزهايى گروهى از ارادتمندان به عيادتش شتافتند.استاد، كه بسيار اندوهگينمى نمود، سربلند كرد و گفت : خلاصه عمر ما گذشت ما رفتيم و نتوانستيم چيزى براىخود از پيش بفرستيم و عمل با ارزشى انجام دهيم . يكى از حاضران گفت : آقا، شما ديگرچرا؟ بحمدالله اين همه آثار نيك از خود بر جاى نهاده ايد شاگردان پرهيزگار تربيتكرده ايد، كتابهاى پرارزش به رشته نگارش كشيده ايد. مسجدها و كتابخانه ها ساختهايد. ما بايد چنين سخنى بر زبان رانيم . فقيه پارساى شيعه فرمود: ععع خلص العمل فان الناقد بصير بصير. عععع (بايدكردارت را خالصانه براى خدا انجام دهى زيرا او به همه چيز بيناست و از انگيزه هاىبشر آگاه است .) اين سخن حاضران را بسيار تحت تاءثير قرار داد.(382) چند روز پس از اين گفتگو پيكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سيزدهمشوال 1380 ه ق برابر با دهم فروردين 1340 ه ش ، براى هميشه چشم از جهانفروبست و در مسجد اعظم قم ، كه خود بنياد نهاده بود، به خاك سپرده شد.(383) آية الله كاشانى متوفاى 1340 ش . رايت استقلال على محمدى سپيده صبح در سحرگاهى مبارك از سال 1264 ش . در تهران ، سپيده اى نمايان گشت كه او را((ابوالقاسم )) ناميدند. پدرش ، آية الله حاج سيد مصطفى كاشانى ، از علما و مراجع بزرگ شيعه در عصرخويش بود كه در سال 1280 ش . از ايران به نجف اشراف هجرى كرد و به تحقيق وتدريس پرداخت . سيد ابوالقاسم كه در اين هنگام ، جوانى شانزده ساله بود - همراه پدر عازم نجف اشرفگرديد و در آنجا علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و ديگر اساتيد، دوره سطح را بهپايان برد و سپس در درس آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى و آية الله آخوند خراسانىشركت جست . او از همان آغاز جوانى به نكته سنجى و دقت نظر مشهور شده و در دانش سر آمد بود؛بطورى كه در 25 سالگى به درجه اجتهاد دست يافت و بزرگانى مانند آية الله شيخالشريعه اصفهانى ، آية الله آقا ضياء الدين عراقى و آية الله صدر در نوشته هاىخود، مقام علمى اش را با القابى نظير ((شكافنده درياى علم ))، ((كليد در گنجهاىدقيق )) و... ستودند و آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى ، تقليد از وى را تاءييد مىنمود.(384) او از جوانى داراى افكار آزاديخواهانه و ستم ستيز بود و از اين رو در منطقه اى به وسعتجهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. آية الله كاشانى در نهضت مشروطه ، مشاور شخصيتى چون آية الله آخوند خراسانى (ازرهبران اصلى نهضت ) بود و او را در تصميم گيرى ها و تنظيم اعلاميه ها يارى مى داد. در جنگ جهانى اول - كه نيروهاى انگليسى بعضى از شهرهاى عراق از جمله ((فاو)) و((بصيره )) را اشغال كرده بودند، آية الله كاشانى بهدليل جوان بودن و پرشورتر بودن ، در صفاول نبرد علماى شيعه با متجاوزين قرار داشت ، آنان با جنگهاى چريكى و پى در پى ،نيروى هاى دشمن را در منطقه ((كوت العماره )) زمين گير كردند و سرانجام پس از هيجدهماه جنگ و مقاومت ، به كمك دولت عثمانى ، نيروهاى انگليسى را وادار به تسليم نمودند. انقلاب 1920 عراق او در اين انقلاب نقشى يگانه داشت ، آية الله كاشانى به منظور آماده كردن ، مردم وسران عشاير براى مبارزه با سلطه استعمار، از نجف به كاظمين رفت و آنجا را براىشروع يك حركت انقلاب برگزيد. با آغاز فعاليتهاى ضد استعماريش ، علماى بزرگى چون آية الله ميرزا محمد تقىشيرازى و شيخ الشريعه اصفهانى با نوشتن نامه هايى به يارى وى برخاستند و بهدنبال آن ، عمده اى از سران عشاير نيز به تاءييد حركت او پرداختند. پس از آن كه راههاى مسالمت آميز براى استقلال عراق به نتيجه نرسيد، آية الله كاشانىعده اى را در پانزدهم شعبان 1338 ق . به منزل خود در كربلا فرا خواند. و مساءله قياممسلحانه بر ضد استعمار انگليس را به بحث گذاشت . در آن جلسه مخفيانه تصميم بر آنشد كه پنج نفر از شركت كنندگان ، مساءله را با آية الله شيرازى در ميان بگذارند وآنان نيز پس از صحبت با آن مرجع بزرگ ، از او اجازه قيام مسلحانه گرفتند. با شروع نبرد بين انقلابيون و نيروهاى انگليسى ، آقاى كاشانى از آية الله شيرازىفتواى جهاد گرفت و به اين ترتيب قيام در سرتاسر مناطق اشغالى فراگير شد وبعضى از شهرها و مناطق بدست مسلمانان آزاد گرديد.(385) پس از شكست انقلاب عراق ، او به تقاضاى عده اى از مردم عراق و سران عشاير براى درامان ماندن از كينه استعمار انگليس ، عازم ايران گرديد و بعد از چند روز توقف در شهرقم ، در سى ام بهمن 1299 وارد تهران شد. انتقام جوئى استعمار با شروع جنگ جهانى دوم و اشغال ايران توسط نيروهاى متفقين ، استعمار انگليس كه ازمبارزات آية الله كاشانى در عراق ضربات سختى خورده بود با شايع كردن همكارى اوبا آلمانيها، تصميم به دستگيرى اش گرفت تا بدون مزاحمت وى بتواند در انتخاباتدوره چهاردهم مجلس دخالت كند. به همين منظور در خرداد 1322 چند افسر انگليسى براىدستگيرى آن روحانى مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشيارى و فداكارىيارانش تا كام ماندند آية الله كاشانى به ناچار مخفى گردد. كاشانى مدت يك سال ، مخفيانه به مبارزه اش ادامه داد تا اين كه انگليسيها در هنگامانتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شميران ) با خبر شده و او رادستگير كردند. با وجود اينكه وى از سوى مردم تهران به عنوان نماينده انتخاب گرديدهبود، به دستور فرستاد ارتش متفقين ، از ليست اسامى نمايندگان حذف شد و به زندانروسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندى به زندان انگليسيها در اراك و سپس بهزندانى در كرمانشاه منتقل گرديد. سرانجام پس از تحمل يك سال و چهار ماه زندان در سخت ترين شرايط، در 24 مرداد1324 آزاد گشت و روز جمعه ، سى و يكم شهريور، ميان انبوهاستقبال كنندگان وارد تهران شد.(386) مخالفت با دولت قوام در انتخابات دوره پانزدهم مجلس ، نخست وزير (قوام السلطنه ) در صدد بود تا آن رابصورت فرمايشى برگزار كند. مجاهد نستوه كه چندين ماه از آزادى اش نگذشته بود،براى افشا كردن ماهيت قوام بپاخاست و پس از سخنرانى در تهران ، عازم مشهد شد و درشهرهاى مسيرش ، مردم را از وابسته بودن قوام به انگليس و دخالت او در انتخابات آگاهمى كرد. قوام از اين اقدام به وحشت افتاد و او را در تيرماه 1325 در بين راه شاهرود -مشهد دستگير كه و به بهجت آباد قزوين تبعيد نمود. آية الله كاشانى يك سال در تبعيد بسر برد تا اين كه بر اثر فشارهاى سياسى ازسوى علما و مردم ، در 21 خرداد 1326 آزاد گرديد و دوباره به تهران برگشت . شاه ايران پس از اقوام ، عبدالحسين هژير، يكى ديگر از نوكران استعمار، را به عنواننخست وزير به مجلس معرفى كرد. كاشانى كه از وابستگى هژير اطلاع داشت ، به مخالفت برخاست و در 27 خرداد 1327يعنى روزى كه قرار بود، هژير براى گرفتن راءى اعتماد به مجلس برود، مردم را بهراهپيمايى در جلوى مجلس فرا خواند. مردم در آن روز تظاهرات پرشورى به راه انداختندبه گونه اى عده اى در درگيرى با مزدوران رژيم به شهادت رسيدند. تبعيد به لبنان مخالفتهاى آية الله كاشانى سبب گشت تا در آستانهتشكيل مجلس مؤ سسان براى تغيير قانون اساسى ، او را از ايران دور گردانند. از اينرو پس از واقعه ساختگى ترور ناموفق شاه بدست فخرايى در پانزدهم بهمن 1327،به دستور هژير آية الله كاشانى را به بهانه دست داشتن در ترور دستگير و بهلبنان تبعيد كردند. او در تبعيدگاه بيروت نيز از آنچه كه در ايران مى گذشت ،غافل نبود و در اعلاميه هايش خطاب به ملت ايران و نمايندگان مجلس ، آنان را بهوظائفشان توجه مى داد.(387) سرانجام اعلاميه ها مؤ ثر افتاد و آية الله كاشانى و تعدادى ديگر از افراد مبارز درانتخابات دوره شانزدهم راءى لازم را به دست آورند. ولى رژيم براى جلوگيرى از ورودنمايندگان واقعى ملت به مجلس ، در تعداد آراء تقلب كرد. مردم از اين كار رژيم خشمگين گشتند و سيد حسين امامى كه از طرفداران كاشانى و شاهدتعويض آراء بود، به دستور فدائيان اسلام ، هژير (كارگردان تقلب در آراء) را تروركرد وبه هيات ننگين او خاتمه داد. از اين رو پس از تشكيل مجلس شانزدهم ، منصور الملك ، نخست وزير وقت ايران بافرستادن تلگراف ، از آية الله كاشانى عذر خواهى كرد و خواستار بازگشت وى بهايران شد و او در روز بيستم خرداد 1329 به وطنش برگشت . مبارزه با رزم آرا سپهبد رزم آرا به منظور تمديد و توسعه امتياز نفت جنوب (قرار داد گس - گلشائيان ) درپنچم تير 1329 به مقام نخست وزيرى رسيد. روحانى مجاهد كه هدف روى كار آمدن رزم آرا را دريافته بود، با نخست وزير به مخالفتبرخاست و مردم و نمايندگان را از نقشه شوم دشمن آگاه كرد. به دنبال مخالفت وى با رزم آرا، بازار تهران بهحال تعطيل در آمد و هزاران نفر در ميدان بهارستان اجتماع كرده تا از ورود او به مجلسجلوگير كنند. آية الله كاشانى براى جلوگيرى از تصويب قرار داد نفت در مجلس ، اعلاميه اى خطاببه ملت ايران ، درباره ملى كردن صنعت نفت صادر كرد.(388) اما رزم آرا با گستاخى تمام و بى اعتنا به نظر علما و نمايندگان مجلس و مردم ، همچنانبر تصويب قرار دادالحاقى نفت جنوب پافشارى مى كرد و با بى شرمى ، در حضورنمايندگان ملت به لياقت مردم ايران در اداره صنعت نفت ،اهانت نمود. سر انجام رزم آرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلوله آتشينخليل طهماسبى (از اعضاء فدائيان اسلام ) از پاى در آمد و پرونده خيانتش بسته شد. او در برداشتن آخرين گامها براى ملى كردن صنعت نفت ، همزمان با دفن جنازه رزم آرا،دستور برپايى تظاهرات همگانى را صادر كرد. وقتى اين خبر به گوش نوكران استعمار رسيد، آنان سر درگم شدند وكفيل نخست وزيرى با عجله هياءت وزيران را به جلسه اى اضطرارى فرا خواند. در اينجلسه تصميم گرفته شد تا با كاشانى مذاكره كنند و او را از اين اقدام منصرف نمايندو يا تظاهرات را به تاءخير بيندازد. اما آن رهبر آگاه ، فرصت را از دست نداد و گفت : منآرامش تظاهرات را تا آخرين دقيقه تضمين مى كنم به شرط اين كه شما نظم ما را بر همنزنيد. از اين رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفرى در تهران با شعارهايى در حمايت از اسلام ومخالفت با دخالت انگليس در امور ايران به راه افتاد. ملى شدن صنعت نفت پس از ترور رزم آرا هيچكس جراءت مقاومت در برابر طرح ملى شدن صنعت نفت را نداشت .از اين رو با تلاش تعداد كمى از نمايندگان مجلس ، در 24 اسفند 1339، طرح ملى شدنصنعت نفت در مجلس شوراى ملى به تصويب رسيد و در 29 اسفند همانسال از تصويب مجلس سنا نيز گذشت و به اين ترتيب در اثر تلاش و فداكارى مردمبه رهبرى آية الله كاشانى يكى از آرزوهاى ملت ستمديده ايران ، به ثمره نشست . حسين علاء كه پس از رزم آرا به نخست وزيرى رسيده بود، بيش از دو ماه دوام نياورد. بعداز استعفاى علاء، دكتر مصدق در هفتم ارديبهشت 1330 به نخست وزيرى رسيد و آية اللهكاشانى در حمايت از او اعلام داشت كه دست وى را در انتخاب وزيران باز خواهد گذاشت وهيچ گونه دخالتى در اين باره نخواهد كرد. او براى پشتيبانى از دولت دكتر مصدق در برابر كار شكنى ها و تهديدهاى انگلستان ،مردم را به اجتماع در ميدان بهارستان فراخواند و طى پيامى كه براى اجتماع كنندگانفرستاد، آنان را نسبت به كارشكنيهاى انگليس و همدستى آمريكا با وى ، آگاهكرد.(389) همچنين هنگامى كه دولت مصدق براى تامين كمبود بودجه دولت ، اقدام به پخش اوراققرضه كرد، آية الله كاشانى مردم را به يارى دولت فراخواند و خريد اوراق قرضهرا بر همه افراد واجب نمود.(390) پس از تهديد دولت مصدق از سوى استعمار مبنى بر دخالت نظامى وگسيل داشتن چهار هزار چترباز و حركت ناوهاى جنگى به طرفسواحل ايران ، مجاهد سخن به ميان آورد و گفت : اگر انگليسيها به خاك ايران تجاوزكنند، خوزستان را براى آنها به جهنم تبديل مى كند.(391) در نتيجه انگليس موقعيت را براى دخالت نظامى مناسب نديد و با همكارى آمريكا بهمحاصره اقتصادى ايران دست زد. توجه به جهان اسلام آية الله كاشانى هيچگاه از مسائل جهان اسلامغافل نبود؛ از اين رو سال 1326 ش . كه تاءسيس دولت غاصباسرائيل اعلام گرديد، اعلاميه اى خطاب به مسلمانان جهان صادر كرد و در آن ، ضمن برشمردن اهداف تشكيل سازمان ملل و شعارهاى دروغين آن ، به موضع گيرى ظالمانهسازمان ملل درباره اندونزى ، مصر و فلسطين اشاره كرد و راءى اين سازمان در تقسيمسرزمين فلسطين بين صهيونيستهاى مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زير سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادى كه دولت غاصباسرائيل در آينده ايجاد خواهد كرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام كوشش خود را براىريشه كن كردن اين غده سرطانى بكار گيرند.(392) او مردم ايران را به تظاهرات بر ضد اسرائيل غاصب دعوت كرد كه در روز بيستم ديماه1326، بيش از سى هزار نفر در تهران به اين دعوت لبيك گفتند. وى در سى ام ارديبهشت 1327 بار ديگر مردم را به تظاهرات بر ضداسرائيل فراخواند و خود در اجتماع پر شور تظاهر كنندگان سخنرانى نمود و وضعنابسامان مسلمانان را نتيجه دخالت استعمارگران در امور آنها و از بين رفتن روح اتحاد ودورى از احكام اسلام دانست .(393) آية الله كاشانى مسلمانان مصر را نيز در مبارزاتاستقلال طلبانه آنان ، مورد حمايت قرار و در بحرانكانال سوئز، پيام تاءييدى خطاب به جمال عبدالناصر (رئيس جمهور مصر) فرستاد ودر مسجد ارك تهران مراسمى براى گرامى داشت ياد شهداى مصر و ارج نهادن بهفداكاريهايشان برپا كرد. او در جريان مبارزه مردم مسلمان تونس براى رهايى از سلطه استعمار فرانسه ، بيانيهاى صادر كرد و تنفر شديد خود را نسبت به بر قرارى جو ترور و وحشت توسطفرانسه در خاك تونس ، بيان داشت . وى در اين باره از آقاى مصدق خواست تا بهنماينده ايران در سازمان ملل دستور دهد كه تلاش كند قضيه تونس در دستور كارشوراى امنيت قرار گيرد و هر چه زودتر به تونساستقلال كامل داده شود.(394) آية الله كاشانى در سال 1331 ش . پس از بازگشت از مراسم حج ، نامه اى به تمامكشورهاى اسلامى فرستاد و از آنها خواست براى شركت در كنگره اسلامى وتبادل نظر درباره اتحاد جهان اسلام ، نمايندگانى به ايران بفرستند.(395) اين فكر با استقبال شايانى در ميان كشورهاى اسلامى روبرو گشت و نظرهاى موافق پىدر پى به ايران مى رسيد؛ اما استعمارگران كه از انديشه اتحاد جهان اسلام وحشتداشتند، به كمك جيره خواران داخلى خود تصميم گرفتند، شخصيت آية الله كاشانى راترور نمايند. از اين رو زمزمه هاى مخالفت باتشكيل كنگره ، از حلقومهاى مختلف بلند شد و از تحقق اين فكر جلوگيرى كردند. نخست وزيرى چهار روزه دكتر مصدق در 25/4/1331 نسبت به در اختيار گرفتن وزارت جنگ (كه به دست شاه بود)با شاه اختلاف پيدا كرد و به دنبال آن بدون اين كه مجلس يا كسى ديگر را در جريانقرار دهد، استعفا داد. شاه نيز با اشاره انگليس ، احمد قوام را به عنوان نخست وزير معرفى كرد. قوام براىكنترل اوضاع ، به فريب و تهديد مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع ازدست رفته اش يارى دهد. در فضايى كه كسى جراءت اعتراض نداشت و همه مهر خاموشى بر لب زده بودند، آيةالله كاشانى خروشى ديگر آغاز كرد و با ناديده گرفتن ياوه هاى قوام ، يك بار ديگرملت ايران را براى به نمايش گذاردن قدرت خويش به قيام دعوت و ضمن اعلاميه اىاظهار داشت : ((... احمد قوام بايد بداند كه در سرزمينى كه مردم رنجديده آن پس از سالهاى رنج وتعب ، شانه از زير بار ديكتاتورى بيرون كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار عقايد رااعلام و مردم را به اعدام جمعى تهديد نمايد. من صريحا مى گويم كه بر عموم برادرانمسلمان لازم است در اين راه جهاد اكبر، كمر همت بر بسته و براى آخرين مرتبه به صاحبانسياست استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در بدست آوردن قدرت و سيطره گذشتهمحال است ...))(396) به دنبال انتشار اين اعلاميه ، مردم براى مبارزه به صحنه آمدند و تلاش شاه و قوامبراى به سازش كشاندن كاشانى مؤ ثر نيفتاد، از اين رو قوام در شب 29 تيره ماه1331 حكم دستگيرى آن مجاهد نستوه را صادر كرد. فرداى آن شب كه ماءموران امنيتى براى دستگيرى او رفتند، بسيار دير بود. زيرا مردممنزل رهبر خويش را تا محدوده صد مترى همچون نگينى در ميان گرفته بودند. دراين هنگام ، آية الله كاشانى در مصاحبه با خبرنگاران داخلى و خارجى آخرين ضربه رابر پيكر نيمه جان دولت قوام نواخت و اعلام داشت كه : روى كار آمدن قوام ، زير نظرانگليسيها بود و ما تا آخرين قطره خون ايستادگى خواهيم كرد و اگر اقوام تا 48 ساعتديگر، استعفا ندهد، خود كفن مى پوشم و پيشاپيش صفوف مردم مسلمان حكومت او راسرنگون خواهم كرد.(397) پس از اين مصاحبه ، مردم با هجوم يكپارچه و جانفشانى بسيار، در كمتر از بيست ساعتدولت قوام را ساقط كردند و نخست وزيرى اش چهار روز بيشترطول نكشيد. به اين تربيت دكتر مصدق بعد از پنج روز خانه نشينى و انزوا، دوباره به نخستوزيرى رسيد. منزوى كردن آية الله كاشانى در اين هنگام استعمار انگليس براى ضربه زدن به جبهه انقلابيون ، نقشه ترور شخصيتكاشانى را اجرا كرد و از رو تبليغات وسيعى عليه او به راه انداخت و دشمنان آگاه ودوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوى ناميمون استعمار جامهعمل بپوشانند و ضمن ايجاد شكاف بين مصدق و آن عالم بيدار عده اى به طرفدارى ازمصدق ، خانه آية الله كاشانى را با مواد آتش زا، چوب و سنگ مورد حمله قراردادند.(398) با اين حال ، وقتى اين روحانى دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر كرد در روز 27مرداد 1332 نامه اى به مصدق نوشت و او را از وقوع يك كودتا به دست زاهدى آگاهكرد.(399) ولى با تاءسف در اثر بى توجهى ، سهل انگارى و همكارى مصدق باعوامل كودتا (400)، در روز 28 مرداد 1332 سرلشكر زاهدى به كمك آمريكا كودتاكرد و مصدق بدون هيچگونه مقاومت شايسته اى كشور را به دشمن سپرد و نتايج سالهاتلاش و فداكارى ملت بر باد رفت . خروشى ديگر زاهدى پس از به قدرت رسيدن ، امينى را به منظور امضاى قراردادى با كنسرسيوم نفتىمتشكل از كمپانيهاى نفتى انگليس ، آمريكا، هلند و فرانسه تعيين نمود. در اين هنگام آية الله كاشانى با فريادى حسينى ، سكوت مرگبار حاكم بر جامعه راشكست و با صدور اعلاميه اى ، مردم را از خيانتهاى زاهدى و هجوم دوباره استعمارگران بهكشور، آگاه كرد (401) درباره رابطه با انگلستان اعلام كرد: روزى كه دولت تجديدرابطه را اعلام بكند، روز عزاى ملى است و مردم بايد نوار سياه به سينه خو نصبكنند.(402) او در جريان انتخابات دوره هيجدهم مجلس ، شبنامه اى عليه انتخابات نمايشى وفرمايشى زاهدى پخش كرد و با فرستادن نامه اى به دبيركل وقت سازمان ملل وضع اسفبار ايران ، جو ترور و وحشت و نيز برگزارى انتخابات درمحيطى ناسالم و بسيارى مسائل ديگر را بيان كرد تا همگان را از اوضاع ايران آگاهسازد.(403) تا مرز شهادت در سال 1334 ش . شاه براى اينكه در پيوستن به پيمان ((سنتو)) مشكلى از جانبكاشانى نداشته باشد، ترتيبى داد تا در ديماه او را به بهانه شركت در ترور رزم آرادستگير و روانه زندان كنند. آنگاه وى را پس از شكنجه هاى بسيار به پاى ميز محاكمه كشيدند و تا آستانه اعدام پيشبردند. ولى به موجب اعتراض يكپارچه روحانيت ، بويژه آية الله بروجردى ، به ناچاراز اعدامش دست كشيده و پس از مدتى آزادش كردند. سرانجام روحانى مجاهد با دلى پرخون از شكست نهضت و برقرارى دوباره حكومت فساد،در 23 اسفند 1340 چشم از جهان فرو بست و پيكرش در ميان انبوه مشتاقان تا حرمحضرت عبدالعظيم عليه السلام تشييع گرديد و بين مزار آن حضرت و امامزاده حمزه بهخاك سپرده شد. شيخ محمد رضا مظفر متوفاى 1342 ش . رايت اصلاح ماه مجلس در جنوب شرقى نجف اشرف و در مجله براق ،منزل آية الله شيخ محمد رضا مظفر واقع بود، پنج ماه پس از درگذشت شيخ ، در پنجمشعبان سال 1322 هجرى آخرين يادگار آن مرد حق ديده به جهان گشود و ((محمد رضا))ناميده شد.(404) مادر محمد رضا دختر علامه شيخ عبدالحسين طريحى (1235-1293 ق .) است (405) و اودر دامان آن زن با فضيلت و با سرپرستى برادر بزرگش شيخ عبدالنبىمظفر(1291-1337 ق .) رشد كرد. پس از درگذشت شيخ عبدالنبى برادر ديگرش شيخمحمد حسن (1301 - 1375 ق .) سرپرستى او را به عهده گرفت و راهنمايى زندگى اشگرديد.(406) محمد رضا از خاندان علمى و ادبى بنام و معروف شيعى موسوم به((آل مظفر)) برخاسته است . اين خاندان از نيمه سده دوازده قمرى در حوزه نجف اشرفشناخته شد و چهره هاى نامدار و متكبر آن در عرصه هاى متعدد و رشته هاى متنوع علوماسلامى درخشيد و شعاع پرتو نورشان گسترده مراكز علمى - تحقيقى شيعه و غير آن رادر نور ديد.(407) در حوزه نور محمد رضا پس از فراگيرى خواندن و نوشتن ، در سيزده سالگى راهى مكتب علوم دينىشد و به آموختن مبانى و اصول ادبيات عرب پرداخت و در اين مقطع از استاد شيخ محمد طهحويزى بسيار بهره برد. (408) او سپس با عزمى راسخ دوره سطح فقه واصول را سپرى كرد و آنگاه در جلسات دروس عالى اين دو علم و همچنين حكمت و فلسفه وعرفان كه از سوى اساتيد بنام ذيل تدريس مى شد، حاضر گشت : 1. شيخ محمد حسن مظفر، شيخ محمد رضا به همراه برادر ديگرش شيخ محمد حسين در درسبردار بزرگشان شركت مى كردند. 2. ميرزا محمد حسين نايينى (متوفاى 1355 ق .) 3. شيخ آقا ضياء الدين عراقى (1278-1361 ق .) 4. ميرزا عبدالهادى شيرازى (1305-1382 ق .) 5. سيد على قاضى طباطبايى (1385-1366 ق .) 6. شيخ محمد حسين اصفهانى (1296-1361 ق .)(409) اين شخصيت را مى توان معماران بزرگ علمى شيخ محمد رضا دانست كه درشكل دهى شخصيت او تاءثير بسيارى داشت ، بدان حد كه خط مشى اصولى ، فقهى وفلسفى او بيشتر متاءثر از ديدگاههاى اين استاد است . احترام وتجليل فراوان مظفر از مقام شيخ محمد حسين گواه ارتباط تنگاتنگ و علاقه بى حد اوست.(410) سرانجام پس از تلاش پى گير، حضور در محفل اساتيد فن و امداد پروردگار، شيخ محمدرضا به مقام والاى اجتهاد رسيد و حضرات آيات شيخ محمد حسين اصفهانى ، شيخ محمد حسنمظفر و سيد عبدالهادى شيرازى اجتهاد او را گواهى كردند.(411) مظفر در سير كسب دانش ، علاوه بر علوم دينى به فراگيرى دانشهايى چون حساب ،هندسه ، جبر، هيئت و عروض روى آورد و در 21 سالگى كتابى در علم عروض به رشتهتحرير درآورد. شيخ محمد رضا مظفر در كنار تحصيل ، مطالعه و تحقيق ، به تدريس معارف حوزه علميهاشتغال داشت و نخست به تدريس كتاب مكاسب (در فقه ) ورسائل (در اصول ) پرداخت و آنگاه به تدريس دوره خارج فقه واصول اهتمام ورزيد. او همچنين فلسفه اسلامى را به طالبان اين فن آموخت و از آن جملهكتاب اسفار اثر ملاصدرا را در منزل خود تدريس مى كرد.(412) پيشگام اصلاح و نوآورى با يك نگاه كوتاه به حيات استاد مظفر، مى توان به وجود دو دوره و مقطع فكرى و علمىدر زندگى او پى برد؛ دوره اول شامل يادگيرى ، مطالعه ، تحقيق و تدريس بهشكل متداول حوزه ، همچون حضور و بر پايى بحثها و درسهاى مختلف ونيل به مقام اجتهاد و گام نهادن در مسير مرجعيت بود. دوره دوم عبارت است از فداكردن موقعيت سنتى حوزوى و روى آوردن به تلاش و كوشش درپى اصلاح حوزه با استفاده از شيوه هاى بهينه آموزش ، تدريس ، تاليف و...(413) به اعتراف بسيارى از شخصيتهاى علمى و دينى ، اگر آية الله مظفر سرمايه عمر خود رادر پى اصلاح حوزه نمى گذاشت ، بى شك يكى از مراجع تقليد مى بود.(414) استاد مظفر اوضاع حوزه نجف را از همه جوانب تحت مطالعه در آورد و نواقص آن را موردتجزيه و تحليل قرار داد ولى با اين حال مى دانست كه تنها بررسىمشكل ، درد را دوا نمى كند و بايد در عمل كوششهاى صادقانه و خالصى را در راه جبراناين نواقص و حل اين نارساييها صورت داد. در سال 1349 هجرى ، هنگام هجوم فرهنگى كتابهاى دشمنان ، او به همراه شيخ محمد جوادحجامى ، شيخ محمد حسين مظفر، سيد على بحرالعلوم ، شيخ على ثامر و تعدادى ديگر بهمنظور تاءسيس جمعيتى براى نشر و تاءليف تلاش كرده و نشستهاى متعددى را برپانمودند و به ابتكار جمع ، علامه شيخ محمد جواد بلاغى به تاءليف و تفسير((آلاءالرحمن )) پرداخت ، البته اين تمام نتيجه حركت مورد نظر بود.(415) برنامه ها و فعاليت هاى اصلاحى استاد نام او را در زمره يكى از احياگران عصر حاضر،در تاريخ كهن حوزه علميه نجف اشرف جاودان ساخت ، اقدامات اصلاحى آية الله مظفر بهقرار ذيل است : الف - جمعيت منتدى النشر اين نهاد - كه در سال 1353 هجرى مجوز تاءسيس را دريافت كرد - بهترين وسيله براىتحقق اهداف اصلاحى در پى نشر فرهنگ دينى و ايجاد روح اسلامى در مردم و استحكاماخلاق بود. آية الله مظفر و همفكران ديگر او، خطر تهاجم فرهنگى غرب را بهنگام شناخته و بهسرعت جوانان را دريافتند و براى در امان ساختن آنان از شبيخون دشمن ، ايشان را در زيرچتر انديشه هاى اسلامى جاى دادند و مراكز عالى آموزشى را تاءسيس كردند. در ماده 4 اساسنامه جمعيت چنين آمده است : ((اهداف منتدى النشر عبارت است از عموميت دادن فرهنگ اسلامى و علمى ، و اصلاح اجتماعىبه وسيله نشر، تاليف ، آموزش و... با استفاده از شيوه هاى مشروع ))(416) استاد محمد رضا مظفر رياست اين جمعيت را به عهده داشت و حمايت آية الله العظمى سيد بهابوالحسن اصفهانى از اين نهاد نوپا بسيار راهگشا بود. ب - دانشكده منتدى آية الله مظفر در سال 1355 ق . به دنبال تحقق اهداف جمعيت منتدى النشر، يك مدرسهعالى علوم دينى و به عبارتى ((دانشكده اجتهاد)) را تاءسيس كرد و در دورهاول چهار ماده درسى همچون فقه استدلالى ، تفسير، علماصول و فلسفه به دانش پژوهان ارائه مى شد. علامه شيخ محمد جواد بلاغيت شيخعبدالحسين دشتى و شيخ عبدالحسين حلى از اساتيد اين دانشكده بودند. ج - مدارس منتدى تاسيس مدارس منتدى النشر گام بعدى استاد مظفر بود كه بااستقبال بزرگان حوزه نجف و خاندانهاى مشهور اين شهر مواجه شد و ايناقبال عمومى در توسعه اش كارگشا بود. در اين مدارس ، در طول چند دهه ، مقاطع تحضيلى ابتدايى ، متوسطه (ثانويه ) و پيشدانشگاهى (اعداديه ) داير بود و در مجموع دروس جديد با گرايش ترويج فرهنگ دينىآموزش داده مى شد.(417) د- دانشكده فقه آية الله مظفر در سال 1376 ق . دانشكده فقه را در نجف اشرف تاسيس كرد و وزارتفرهنگ عراق در سال 1377 آن را به رسميت شناخت . مواد درسى اين دانشكده عبارت بودنداز: فقه اماميه ، فقه تطبيقى ، اصول فقه ، تفسير واصول و مبانى تفسير، حديث و اصول حديث (درايه )، علوم بيتى و روان شناسى ، ادبياتو تاريخ ادبيات ، جامعه شناسى ، تاريخ اسلام ، فلفسه اسلامى ، فلسفه جديد، منطق ،تاريخ جديد، اصول تدريس ، نحو، صرف و يك زبان بيگانه . شيخ محمد رضا خود در دانشكده به تدريس فلسفه اسلامى مى پرداخت و مجلات كتاب((اصول الفقه )) را آماده ميكرد تا در دانشكده فقه تدريس شود او همچنين بهسرپرستى دانشكده و نظارت بر كارهاى تاءليفى آن مى پرداخت . وى زندگى خود رابطور كامل در اختيار اين مركز علمى گذارد و به شجره جان و روان آن را مستحكم و پايداركرد و همه تواناييها و امكاناتش را در اين دانشكدهبذل نمود.(418) ه تدوين كتابهاى درسى در قرن اخير جمعى از انديشوران حوزه ، تغيير برخى متون درسى و كوتاه كردن طورمدت آموزش را به منظور دستيابى سريع به اهداف متعالى پيشنهاد كرده اند و برخى ازمصلحان نيز تحديد بناى علمى و تدوين كتابهاى روز آمد را - با توجه به حفظ عمق واصالت مطالب آنها - وجهه نظر خود قرار داده اند كه اين تغيير و جايگزينى همواره بامقاومت برخى ديگر مواجه بوده است . آية الله مظفر در ميان دو دوره سطح و خارج ، دوره نخست را بهدليل نقص در موارد درسى و سبك تحصيل و تدريس - نيازمند اصلاح مى دانست و از اين رودر پى تاءسيس منتدى النشر و دانشكده فقه ، تنظيم وضعيت آموزشى و افزودن متونآموزشى جديد را هدف كار خويش قرار داد. تدوين كتابهاى ((المنطق ))،((اصول الفقه )) و ((عقايد الاماميه )) يك نوسازى در نگارش كتابهاى درسى بهشمار مى آيد كه هم اكنون دو كتاب نخست از متون درسى حوزه هاى علميه بخصوص حوزهمقدس قم مى باشد.(419) و - ترميم امر تبليغ استاد مظفر، خطابه و تبليغ متداول در نجف را در شاءن آن حوزه كهن نمى دانست ، زيراامروزه هيچ خطيبى بدون آگاهى از افكار زمان ومسائل و موضوعات علوم جديد از يك طرف و احاطهكامل به تعاليم و معارف اسلامى از فقه تفسير و حديث و تاريخ از سوى ديگر نمىتواند رسالت اسلامى خود را در سطح عالى و وسيع انجام دهد. او خطابه حسينى را يكىاز مهم ترين وسائل تبليغ مى شناخت و وضع موجود حوزه را رسا نمى دانست و افتتاح مؤسسه و مدرسه اى براى تربيت خطيب را يگانه راه نجات از آن نارسايى تلقى مى كرد. گشودن دانشكده وعظ و ارشاد از آرزوهاى شيخ بود. درسال 1363 ق . مجموعه اى به رياست خطيب برجسته عراق ((شيخ محمد على قسام )) وبا نظارت آية الله مظفر تشكيل شد و كار آزمايشى خويشى را -قبل از افتتاح رسمى دانشكده - با برپايى يك كلاس آغاز كرد و درسهايى چون فقه ،علوم عربى ، اصول دين و اصول حديث (علم درايه ) در آن تدريس مى شد. مدت كوتاه ازعمر آن نگذشته بود كه حملات پياپى بر آن وارد آمد و اتهامات ناروايى بر آن زده شد،در حالى كه اين مؤ سسه با اهدافى عالى و انگيزه اى مخلصانه تاءسيس شده بود هدفىجز زدودن پيرايه ها نداشت . (420) اما افسوس كه مصلحان هميشه در معرض اتهام اند وناآگاهان سدى در مقابل انديشه هاى والاى ايشان ! ز - تربيت يافتگان استاد مظفر در دوره حيات علمى خود، دانش پژوهان بسيارى را در سايه تربيت و تدريسقرار داد و آنان را با معارف دين آشنا ساخت . اسامى برخى از شاگردان آن عزيز را - چهدر داخل منتدى النشر و دانشكده فقه و چه بيرون از آن - مرور مى كنيم : شيخ احمد قبيسى ، شيخ احمد وائلى ، سيد جواد شبر، شيخ جواد قسام ،سيد حسين خرسان ،شيخ صالح آل شيخ راضى ، سيد عبدالكريم قزوينى ، شيخ عبدالهادى فضلى ، سيدعبدالهادى محسن حكيم ، شيخ غلامرضا عرفانيان ، دكتر سيد محمد بحرالعلوم ، سيد محمدتقى طباطبايى تبريزى ، سيد محمد جمال هاشمى ، شيخ محمد حسن طريحى ، سيد محمد حسنقاضى ، سيد محمد صدر، شيخ محمد على ايروانى ، شيخ محمد على تسخيرى ، شيخ محمدمهدى آصفى ، دكتر محمود بستانى ، دكتر محمود مظفر، سيد مرتضى حكمى ، سيد هادىفياض ، شيخ يونس مظفر و...(421) ح - بر بال قلم آية الله محمد رضا مظفر يكى از نويسندگان چيره دست و نامدار معاصر است كه زيبايىتعبير، رسايى متن ، حسن انسجام و بيان جذاب همراه با استحكام مطالب و دقت نظر درنوشته هايش هويداست . اين امتياز مرهون تلاشهاى دوران جوانى او در آشنا شدن با متونادبى و ادبيات معاصر و ممارست بر روز آمد كردن تاليفاتش مى باشد بدان حد كه آثارهم آميخته دانش و ادبيات وى ، عقل را اشباع مى سازد و عاطفه را آرامش مى بخشد. ساده نويسى در مطالب علمى از هنرهاى ادبى اوست و آن بربال قلم نشسته ، شيفتگان علم را به آسمانهاى فلسفه و منطق واصول و كلام پرواز مى داد و دانشهاى دقيق را به شيوه اى روان به ايشان عرضه مىكرد و بر خلاف ديگران كه به شيوه سنتى انس داشتند، او مرحله جديد تدوين آثاراسلامى ، با بهره گيرى از اسلوب نثر فنى جديد را به حوزه ارائه داد. نوشته هاى ارزنده او عبارتند از: 1. اصول الفقه : اين اثر زيبا به حقيقت نوعى نوسازى در نگارش كتابهاى درسى دورهسطح محسوب مى شود و مؤ لف فرزانه ، آن را به منظور تدريس در دانشكده فقه نجفنوشته است . نوآورى علمى ، اتقان و عمق مطالب ،اصول فقه را اثرى جاودان و ماندنى ساخته و استاد به منظور رفع خلاء موجود بين دوكتاب ((معالم )) و ((كفايه )) و با تاسى از ابتكار استاد خويش شيخ محمد حسيناصفهانى - در دسته بندى مباحث - آن را تنظيم كرده است . 2. عقايد الاماميه : اين كتاب ، مجموعه اى از عقايد اسلامى بر اساس روش اهل بيت عليه السلام مى باشد كه به صورتى فشرده و رسا تنظيم شده است ، اثرىكه از هرگونه پيچيدگى هاى رايج كتب كلامى عارى بده و براى همگان در خور فهم است. استاد پيشتر اين مطالب را در سال 1363 ق . در دانشكده دينى منتدى ارائه كرده بود وسپس آن را بدنى نام و همچنين به نام ((عقايد الشيعه )) به چاپ رساند و هدف عالى اواز نگارش آن تقريب بين مذاهب اسلامى بود. 3. المنطق : اين اثر مجموعه درسهاى ارائه شده ايشان ازسال 1357 ق . در دانشكده منتدى النشر مى باشد و به عنوان متن مهم درسى جايگاهىويژه را به خود اختصاص داده است . ديگر آثار چاپى و خطب استاد از اين قرار است : 4. احلام اليقظه ، 5. تاريخ الاسلام ، 6. تتمه احكام اليقظه ، 7. حاشية المكاسب ، 8. حرية الانسان و ارتباطها بقضاءالله ، 9. ديوان شعر، 10. رسالة عملية فى ضوء المنهج الحديث ، 11. الزعيم الموهوب السيد ابوالحسن اصفهانى ، 12. السقيفة ، 13. شرح حال صدرالدين شيرازى (ملاصدرا)، 14. شرح حال شيخ محمد حسن نجفى (صاحب جواهر)، 15. شرح حال شيخ حسين اصفهانى ، 16. شرح حال مولا محمد مهدى نراقى ، 17. شيخ الطوسى مؤ سس جامعة النجف ، 18. على هامش السقيفة ، 19. فلسفة ابن سينا، 20. الفلسفة الاسلامية ، 21. فلسفه الامام على عليه السلام ، 22. فلسفه الكندى ، 23. المثل الافلاطونية عند ابن سينا، 24. مجموعه اى اشعار (در كتاب شعراء الغرى )، 25. مجموعه اى از رسائل در علم كلام ، 26. مذاكرات الشيخ ، 27. النجف بعد نصف قرن ،(422) استاد همچنين مقدمه هايى بر آثار مكتوب ديگران نوشته اند: از آية الله مظفر مقالات متعددى - با نام صريح يا مستعار - در مجله هايى چون ((العرفان)) در صيدا، ((الدليل ))، ((الهاتف )) و ((النجف )) در نجف ، ((الكحلاء)) در عماره ،((المرشدالعربى )) در لاذقيه ، ((الفكر)) در بغداد و ((الرسالة )) در مصر بهچاپ رسيد.(423) شبنم شعر استاد مظفر از جوانى به شعر روى آورد و جرقه هاى آغازين آن نزد شيخ محمد طه حويزىافروخته شد و در پرتو راهنماييهاى استاد به سرودن شعر پرداخت و بخوبى از عهدهظرافتها و نكات دقيق آن برآمد. هركس به سروده هاى او نظر بنمايد در آن فنون شعرلطيف و ظريفى مى يابد و به افقهاى ادبى نوى برخورد مى كند. در ((ديوان شعر)) (424) ايشان ، حدود پنج هزار بيت وجود دارد.(425) برخى از سروردهاى استاد در بعضى از كتابهاى فاخر موجود است .(426) چشمه بيدارى آية الله مظفر زندگى اش را تنها به فعاليتهاى فرهنگى و علمى حوزه محدود نساخت ،بلكه انديشه نافذش ، مسائل و موضوعات اجتماعى و سياسى جامعه و امت اسلامى رادرنورديد و هر پديده مهم را به دقت دنبال مى كرد. بحرانها و مشكلاتتحميل شده بر مسلمانان ، او را بيشتر تحت تاءثير قرار مى داد و استاد را به تلاشوامى داشت . فشارهاى روزافزون فرانسويان بر مردم الجزير و نامردميهاى صهيونيستها نسبت بهمردم فلسطين ، حوادث ناگوارى است كه از ديد نافذ او پنهان نبود و آن فقيه فرزانه رادر رنج فرو مى برد و گاهى در برخى از نشريات مقالات مفيدى مى نگاشت . وى همچنيندر جنگ بين مصر اسرائيل در سال 1956 م . تلگرافى خطاب به شيخ الازهر فرستاد وهمدردى خود را با ملت مصر اعلام داشت .(427) آن استاد صهيونيسم را خطر بزرگ براى جامعه اسلامى مى دانست و اصولا انحرافسردمداران كشورهاى اسلامى از حق و مسامحه ايشان با ديوسيرتان غرب راعامل بدبختى مسلمانان و ريشه رشد صهيونيستها مى دانست .(428) آية الله مظفر با همكارى گروهى از انديشمندان مسؤ وليت شناس ، براى مقابله با افكارالحادى ،((جماعة العلماء)) را در نجف اشرف پى نهاد تا اين نهاد برخاسته از حوزهمبارزه با بى دينى و تهاجم فرهنگى دشمنان را پى گيرد و جلوگيرى از گسترشافكار كمونيسم را رهبرى كند. بيانيه هاى منتشره اين گروه ، گواه بينش و بلند نظرى مؤسسان آن است . (429) در پى مخالفت امام خمينى (ره ) و ديگر مراجع بزرگ ايران با فعاليت هاى ضد اسلامىشاه ايران ، علماى نجف همچون آية الله مظفر با ايشان همصدا شده ، از حركت انقلابىروحانيون حوزه علميه قم حمايت و پشتيبانى كردند و ضمن صدور چندين اطلاعيه ، مخالفتخود را با تصويب لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى اظهار داشته و انزجار خود را ازاقدام ظالمانه رژيم پهلوى در فاجعه خونبار مدرسه فيضيه اعلام كردند.(430) در گذشت آية الله شيخ محمد رضامظفر در شانزدهم ماه مبارك رمضانسال 1383، در سن 62 سالگى مرگ را در آغوش كشيد و پرستوى آسمان گرديد و بهسوى حق پرواز كرد و پيكر مطهر او با حضور مراجع بزرگ ، علما و مردم تشيع شد و درمقبره خانوادگى واقع در جاده كوفه ، در كنار مرقد برادرش شيخ محمد حسن مظفر بهخاك سپرده شد.(431) اميد است حركت اسلامى استاد به وسيله انديشمندان مصلح و پرتوان حوزه ها ادامه يابد. هبة الدين شهرستان متوفاى 1345 ش . سيد حسين عابد از تبار آسمانيان بود. نياكانش از محسن صراف تازيد، فرزند گرانقدرامام على بن الحسين عليه السلام همه در شمار نيكان جاى داشتند. (432) او با اينپيشينه سپيد دل به مهر خاندانى بست كه از پشتوانه هاى افسانه اى بهره مى بردند. دودمان شهرستانى در مناطق كربلا، نجف ، كاظمين ، كرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراكندهبودند (433) و از پارسايان نيك اختر به شمار مى آمدند.ستارگان فروزان اينخاندان ، كه ريشه در آسمان عصمت اهل بيت عليه السلام داشتند، يكى پس از ديگرى جهانرا از پرتو اكسيرى دانش و ايمان سرشار ساخته بودند. اينك مريم (434) دختردانشور و نيك نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سيد حسين بن سيد محسن صراف درمى آمد تا مقدمات ميلاد يكى از بزرگترين بيدارگران خاور زخم خورده فراهم آيد. روياى صادق اندك اندك رجب 1301 ق . فرا رسيد در بامداد سه شنبه بيست و چهارم اين ماه ميرزا علىشهرستانى ، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سيد حسين عابد شتافته ، وى را از رازىسترگ آگاه ساخت . سخن ميرزا على كوتاه و روشن بود: ديشب طنين مهرآميز آوايى ، سكوت سنگين رويايم را شكست و گفت : فردا نوزاد مريم پاىبه گيتى مى دهد او را محمد على بخوانيد و هبة الدين لقب نهيد.(435) نيمروز فرزند مريم چشم به جهان گشود (436) و بر درستى روياى دوشين ميرزاعلىگواهى داد. آغاز راه سيد حسين ، كه عابد شهرت داشت ، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود.پژوهشگرى كه بيشتر وقتش را در تحقيق مسايل معنوى مى گذراند. كتابهايى مانند عععالفتوحات الغيبية فى الختوم و الاحراز و الادعيه و دموع الشمعة فى ادعية ليلة الجمعه ،عععع كه از آن بزرگمرد بر جاى مانده ، نشانگر دانش ، بينش و كردار عارفبيداردل سامراست .(437) همسرش مريم نيز در گروه دانشوران جاى داشت و در رياضيات ، تاريخ ادبيات و شعرسرآمد بانوان روزگار بود.(438) بى ترديد تعيين نخستين روزهاى آموزش براى فرزندى ، كه از چنين پدر و مادرى بهرهمى برد دشوار است . ولى مى توان گفت كه آموزش رسمى هبة الدين از ده سالگى آغازشد. فرزند پير پارساى سامرا در مدتى كوتاه ، صرف ، نحو، معانى ، بيان ، بديع ،حديث ، درايه ، رجال ، فقه و اصول سطح متوسط، تاريخ ، هيئت ، حساب و هندسه را دركربلا به پايان رسانده ، (439)مى رفت تا در سايه عنايتهاى پروردگار بر قلههاى بلند دانش و معنويت فراز آيد كه نيمه ذى قعده 1319 ق . فرارسيد و عارف روشنبين سامرا در 73 سالگى چشم از جهان فرو بست .(440)
|
|
|
|
|
|
|
|