بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 2, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABRAR001 -
     ABRAR002 -
     ABRAR003 -
     ABRAR004 -
     ABRAR005 -
     ABRAR006 -
     ABRAR007 -
     ABRAR008 -
     ABRAR009 -
     ABRAR010 -
     ABRAR011 -
     ABRAR012 -
     ABRAR013 -
     ABRAR014 -
     ABRAR015 -
     ABRAR016 -
     ABRAR017 -
     ABRAR018 -
     ABRAR019 -
     ABRAR020 -
     ABRAR021 -
     ABRAR022 -
     ABRAR023 -
     ABRAR024 -
     ABRAR025 -
     ABRAR026 -
     ABRAR027 -
     ABRAR028 -
     ABRAR029 -
     ABRAR030 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آية روشن
اندكى پس از تدفين پيكر سيد حسين در حريم امام كاظم عليه السلام (441)دانشمندبرجسته نجف ، سيد مرتضى كشميرى ، كه با عارف از دست رفته آشنايى ديرين داشت ،در كربلا به ديدار سيد محمد على شتافته ، ضمن تسليت مرگ پدر، از وى خواست براىادامه تحصيل رهسپار حريم امير مؤ منان عليه السلام شود. ولى فرزند مريم نمى توانستبدنى پيشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان كوچيدن ، شيوه نامعلوم زندگى در آن ديارو از سوى ديگر هواى بهره گيرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در ترديد افكندهبود. سيد كشميرى با مشاهده دودى فرزند سيد حسين گفت : شايسته است به كتاب خداوندروى آوريم . آنگاه قرآن گرفته ، با آفريدگار به رايزنى پرداخت . كلام الهى چنينآشكار بود كه نه تنها هبة الدين بلكه ميهمانش را نيز در شگفتى فرو برد:
ععع ((و جعلنا ابن مريم و امه آية و آوينا هما الى ربوة ذات قرار و معين ))
(442)
پسر مريم و مادرش را دو نشانه خويش گردانيديم و آنها را در فرازى داراى آرامش و آبگوارا پناه داديم .
فرزند بانوى پاك نهاد شهرستانى با شنيدن پيام روشن پروردگار، همه ترديدها راكنار نهاده ، در 21 شعبان 1320 ق . رهسپار نجف شد.(443)
سفر سبز
هبة الدين در حريم پاك امير مؤ منان عليه السلام از فقيهان نامور شيعه شيخ محمد كاظمخرسانى ، سيد كاظم يزدى و شريعت اصفهانى فيض برد (444) ودر شمار مجتهدانشيعه جاى گرفت . او كه بيش از هر چيز به بيدارى مسلمانان مى انديشيد با شيخ محمدعبده ، مفتى مصر، سيد محمد را دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله ((النهار)) وگردانندگان مجلات ((المقتطف )) و ((الهلال )) ارتباط بر قرار ساخته ، (445) ميانمراكز فرهنگى شيعه و سنى در عراق ، مصر و سوريه پيوندى ناگسستنى پديد آورد وبا انتشار مقاله ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بيدارىو آحاد مسلمانان را دنبال كرد. در اين روزگار فرياد مشروطه خواهى در ايران بالا گرفت. فقيه بيدار سامرا به حمايت از اين جنبش برخاسته ، با شركت درمحافل آزاديخواهان ، آنها را در گزينش ‍ شيوه هاى درست مبارزه يارى داد.(446)
در 1328 ق . تلاشهاى خستگى ناپذير دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستينشماره ماهنامه دينى ، فلسفى و علمى ((العلم )) انتشار يافت . (447) اين ماهنامه دوسال منتشر شد (448) ولى خبر پيوستن گروهى از مسلمانان بحرين به آيين ترسايانهبة الدين را اندوهگين ساخته ، سمت بحرين روانه كرد. (449) بدين ترتيب دفتر مجلهالعلم براى هميشه بسته شد.(450) فقيه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى بهنامهاى ((اصلاح )) و ((اسلام ))، يك ساختمان ويژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانيهاو نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسايان بحرين را پراكنده ساخته ، مومنان آنسامان را قدرتى تازه بخشيد.(451)
آنگاه راه هندوستان پيش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دين باوران هند وتشكيل انجمنهاى مذهبى ، رهسپار ژاپن شود؛ ولى ديدار با سيدجلال الدين مويدالاسلام حسينى كاشانى ، نويسنده روزنامهحبل المتين ، در كلكته مسيرش را دگرگون ساخت . (452)
مويدالاسلام در آن سالهاى بحرانى ، كه شمارش معكوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود،سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست . بنابراين هبة الدين راه يمن پيش گرفته ، از آنجابه حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمين ها به نجف بازگشت .(453) او بر آن بود در هر شهر و ديار انجمن مذهبى سازمان داده ، آنها را با انجمنمركزى نجف به يكديگر پيوند دهد تا به هنگام نياز نيروهاىپاكدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دين پاسدارى كنند. ولى دريغ كه آتشنبرد جهانى همه كشته هايش را خاكستر ساخت .(454)
سالهاى جهاد
در سال 1332 ق . جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آينده را در ابهام فرو برد.شيخ الاسلام استانبول ، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترين مقام دينى دولتعثمانى ضمن صدور اطلاعيه اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه ، بريتانيا وروسيه فراخواند.(455)
هر چند اين فتوا در بيست و سوم محرم 1333 ق . در همه مساجد بغداد خوانده شد ولىدانشمندان دينى دست پرورده عثمانيان نه تنها آن را تاييد نكردند، بلكه باارسال پيامهاى محرمانه دولت بريتانيا را مورد حمايت و تشويق قرار دادند. دولت عثمانىدر تنگنايى تاريك گرفتار آمده بود. كسانى كه در سايه سلطاناستانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، يكباره پدر خوانده تركخويش از ياد برده ، پيك دوستى سمت بريتانياگسيل مى كردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در اين موضع گيرى تنها نبودند، بلكهنمايندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقيان پرورش ‍ يافته در مدرسه هاى نظامىاستانبول نيز از سلطان عثمانى روى گردانده ، براى خدمت به ملكه بريتانيا به رقابتپرداختند.(456)
در چنين شرايطى شيعيان ، كه همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مىآمدند، به پيروى از فقيهان نجف احساس مسؤ وليت كرده ، سرنوشت خويش را با سرنوشتدولت سست بنياد عثمانى پيوند زدند. (457) سيد هبة الدين همراه روحانيان بزرگ چونشيخ الشريعه اصفهانى ميرزا مهدى بن ملاكاظم خراسانى و سيد مصطفى كاشانى رايتمقدس بارگاه على عليه السلام برداشته ، در ميان شعارهاى پيوسته مردم سمت جبههروان شد. آنها شب را در كوفه به سر برده ، بامداد همراه سيد محمد فرزند حضرت سيدكاظم يزدى و سوارانى كه بدانان پيوسته بودند، ادامه مسير دادند.(458)
انبوه مجاهدان در 21 محرم 1334 به بغداد رسيدند. بغداد در آنسال نقطه اوج همايشهاى وحدت بود. عصر جمعه ، بيست و پنجم محرم ، حضرت آية اللهالعظمى شيخ الشريعه اصفهانى همراه سيد هبه الدين و ديگر دانشوران عازم جبهه بهديدار انديشمندان اهل سنت در اعظميه شتافتند و در محفلى سراسر يگانگى ، روشنى ودوستى شركت جستند. هبة الدين كه نمى توانست بدين مقدار، در وحدت شيعه و سنى ،بسنده كند، در راستاى نزديكى فزونتر نيروهاى فرهنگى مسلمان ، دو روز بعد در يكشنبهبيست و هفتم محرم از دفتر نشريه صدى الاسلام باز ديد كرد و تلاش دست اندركاران آننشريه را ستود.(459)
سپاه ارادتمندان اهل بيت عليه السلام سرانجام به جبهه رسيد و در نبرد با نيروهاىبريتانيا دلاورانه شركت جست . توجه به يكى از تلگرافهاى فقيه سامرا از جبهه كوتمى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقويت روحيه مردم و رزمندگانباشد:
ععع ففى ثالث شباط بالعلم الحيدرى الشريف مع الوفد العلمى النجفى زرنا معسكرالاسلام المحيط بالكوت فشكر نا من صميم القلب شجاعة عسكرناالابطال و مفاداتهم فى استرجاع اراضينا المغصوبة و بهم قائدهم الغيورالمبطل الجسور نادرة الايام حضرة خليل بك القائد العام فى العراق بهذا الانتظام والترتيب مستخضرة للقوى التمنعية حسب القانون الالهى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوةفالمنتظر سرعة محو الاعداء بعون الله تعالى .عععع ))(460)
در سوم شباط با پرچم شريف على عليه السلام ، همراه گروهى از دانشوران نجفلشگرگاه سپاه اسلام در جبهه كوت را زيارت كرديم . از صميم قلب شجاعت سپاهياندلير و فداكاريهاى آنان را در بازپس گيرى سرزمينهاى غصب شده ، سپاس گفتم ، درحالى كه فرمانده دلاور و بى باكشان ، مرد كمياب روزگار، فرماندهكل حضرت خليل بك نيز در ميان آنها بود. ما همه بر اين باوريم كه سپاه ما تا كنونهرگز در عراق چنين نظم و ترتيب نداشته ، اين گونه به حكم قانون الهى ععع ((واعدوا لهم ما استطعيتم من قوه )) عععع آماده دفاع نبوده است . انتظار مى رود دشمنان ، بهيارى پروردگار بسرعت نابود شوند.
ارمغان اشغالگران
تلاشهاى خستگى ناپذير فقيهان نجف سرانجام در اثر بى كفايتى افسران و سربازانعثمانى و عدم تجربه و تجهيزات كافى مؤ منان رزمنده به ضعف گراييد و در 1336 ه‍ قعراق زير چكمه ارتشيان بريتانيا قرار گرفت . برق سرنيزه هاى انگليسى زندگى رادر كام فقيه آزاده سامرا ناگوار ساخته ، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزهفراخواند. بدين ترتيب مجتهد دلاور شهرستانى يكباره در نيام خاموشى فرو رفت وسكوت را پوشش تلاشهاى فراوان خويش ساخت . (461) كارگزاران لندن كهخاموشى هبة الدين را دليل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا باكشاندن او به صفوف انگليسيان جاى پاى بريتانيا در عراق را استحكام بخشند. در اينراستا محمد سرور خان نيابت فرماندار سياسى كربلا در 1337 ق . از هبة الدين خواستتا با اختيارات كامل و بى هيچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گيرد. فقيه بيدار سامراكه با روشن بينى الهى خويش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذيرش اين مقام سرباززد.(462)
اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازين جنگ ، كه خود را ناجى اعراب مى خواندند،از هيچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى كردند. خاطره اى كه عبدالعزيزقصاب ، يكى از شهروندان آن روزگار عراق ، به رشته نگارش كشيده ، مى تواندتصوير روشنى از شيوه برخورد آنان با مردم ترسيم كند:
آنها هركس را كه با نظام عبور و مرور در خيابانها و بويژهپل مخالفت مى كرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خويش قرار مى دادند. روزىكاروانى از زايران ايرانى از پل مى گذشت ... همه كاروانيان چنانكه نيروهاى انگليسىتصويب كرده بودند، از اسبها به زير آمده ، در حالى كه چارپايان را يدك مى كشيدند،پياده از پل مى گذشتند. تنها يكى از مسافران بهدليل معلوليت همچنان سواره راه مى پيمود. سرباز بريتانيايى با مشاهده وى ،خشمگينانه يورش برده ، او را آماج ضربه هاى شديد عصاى زمخت خود قرار داد. مسافرانبدان اميد كه سرباز از كردار ناپسندش دست بردارد، فرياد زدند: بيمار است ، عاجزاست . ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، كه زايرمعلول از استر به زير افتاد. همراهانش ناگزير وى را بر كتف نهاده ، ازپل عبور دادند.(463)
خشونت بسيار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم (464)روز به روز فزونى مى يافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگيرآماده مى ساخت .لندن با درك شرايط در 1336 ق . به سياسى نوين روى آورد. سياستى كه حضورشانرا مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تاءمين سازد. بنابراين مساءله همه پرسىدرباره آينده عراق را مطرح كردند. (465) سيد هبة الدين كه از نقشه هاى استعمارگرانآگاه بود. با همكارى شيخ محمد رضا شيرازى - فرزند ميرزا محمد تقى شيرازى مرجععصر - و گروهى از مؤ منان انجمن سرى ((الجمعية الوطنية الاسلامية )) را بنياد نهاد.(466) هدف اين گروه استقلال كامل عراق بود.هدفى كه با فتواى مشهور مرجع بزرگروزگار ميرزا محمد تقى شيرازى مبنى بر اينكه هيچ مسلمانى حق ندارد غير مسلمان رابراى حكومت بر مسلمانان انتخاب كند، فراگير شد (467) و نقشه همه پرسىاشغالگران را با ناكامى روبرو ساخت .
در جبهه استقلال
تلاشهاى بسيار ((الجمعية الوطنية الاسلامية )) سرانجام گردهمايىاستقلال جويانه در بغداد و كاظمين را پى افكند. پيام مرجع بزرگ شيعه حضرت آيةالله العظمى شيرازى ، درباره لزوم شركت فراگير مردم در تظاهرات و همايشهاى صلحآميز استقلال ، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله ور ساخت . در پى اين پيامشوراى سرى رهبرى انقلاب كه هبة الدين نيز در شمار اعضاى آن جاى داشت ، زير نظرآية الله العظمى شيرازى تشكيل شد، تا خيزش مردمى را هدايت كند.(468)
از سوى ديگر انگليس ، كه هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را ناديده بگيرد، دربرابر تظاهرات مسالمت آميز مؤ منان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى كه بهيورش عشاير منطقه (( رميشه )) به اشغالگران انجاميد. اين يورش هر چند آغازىپيروزمند داشت ولى اندك اندك به ضعف گراييد و آمار شهيدان و مجروحان فزونى يافت. (469)
مرجع بيدار شيعه ، كه از خونريزى و ناهماهنگى نيروها در رويارويى با اشغالگرانبيمناك بود، سيد هبة الدين و ميرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهديدانگليستان به جهاد فراگير مردمى ، آنها را از خونريزى بيشتر باز دارند. ولىويلسون ، نماينده بريتانيا در عراق ، از پذيرش پيشنهاد آتش بس خوددارى كرد.(470) بدين ترتيب همه چيز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ ميرزامحمد تقى شيرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.(471)
هبة الدين در اين خيزش همگانى نقشى ارزنده داشت . او از سوى مرجعيت شيعه به سرانقبيله ها پيام مى فرستاد، از آنان درباره كردارشان توضيح مى خواست و آنها را دربرآوردن نيازهايشان يارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود كه فرماندهان وى را((هيبت الدين )) مى خواندند. ترجمه يكى از نامه هاى باقى مانده از آن روزگار سراسرآتش و خون مى تواند گوياى اين حقيقت باشد:
به حضرت هبة الدين سيد محمد على شهرستانى دام ظله العالى
سلام رحمت خداوند و بركاتش بر شما باد! به عرض مى رساند سيد عباس ‍ و سيد علوانرا به سوى شما فرستاديم ... اميد به احسان ، يارى و همت شما بسته ايم . باشد كهتلاشها را ملاحظه كنيد و كمكهايى براى مصرف مجاهدانگسيل داريد؛ يا اجازه دهيد به وطن بازگرديم . اكنون هشت ماه است كه به نبرد مشغوليم .اندوخته هامان پايان يافته است . اگر بخواهيم از مردم وام گيريم ، نمى دهند. بى آنكهچيزى را براى مصرف داشته باشيم ، باقى مانده ايم . اين مطلب بر شما پوشيده نيستو آشكار نيز مى گردد.
شعلان الجبر، رئيس قبيله آل ابراهيم عليه السلام .
در كشاكش اين نبرد نابرابر مردم كربلا به ارگانهاى دولتى يورش برده ،كنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملىتشكيل دادند. هبة الدين ، سيد ابوالقاسم كاشانى ، سيد حسين قزوينى و گروهى ديگر ازروحانيان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند وظيفه اين مجلس گسترش انگيزه اىدينى انقلاب و رسيدگى به اختلافهاى مردم بود.(472)
آتش انقلاب روز به روز شعله ورتر مى شد و همه چيز براى پديد آمدن پيروزى همهجانبه مسلمانان آماده بود ولى دريغ كه حادثه اى نگران كننده آينده را در ابهام فرو برد.چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع كربلا به سراى جاودانگى شتافت . (473) وظيفهسيد هبة الدين به عنوان ركن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسيار سنگين شده بود.پيشگيرى از تضعيف روحيه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از اينوظيفه الهى بود. پيام تسليت آن بزرگمرد به فرماندهان نيروهاى مردمى مى تواندنشانگر گوشه اى تلاشهاى وى در اين باره باشد:
در گذشت حجة الاسلام و رئيس علماى اعلام ، ركن نهضت عربى و روح خيزش اسلامى شيخميرزا محمد تقى شيرازى قدس الله روحه و نور ضريحه را به شما و همه جهان اسلامتسليت مى گوييم . خورشيد زندگى قدسى او هنگام غروب خورشيد سه شنبه ، سوم ذىحجة 1338 (شنبه سوم از ذى حجة ) پس از آنكه سى درجه از فلك عمر شريفش در زندهكردن علم و نابودى كافران سپرى شد، غروب كرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش راتسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پايدارى مردم در راه اوست .
بى شك اسلام به وسيله سربازان و يارانش كه پس از وى باقى مانده ، راهش ‍ را مىپيمايند، زنده است پيوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستيم .
سوم ذى حجة 1338 خدمتگزار دين و دانش محمد على شهرستانى (474)
هر چند سيد هبة الدين در شعله ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان كرد، ولى اختلافعشاير، توطئه هاى عوامل دشمن ، طولانى شدن نبرد و بهره گيرى بريتانيا از سلاحهاىپيشرفته و تجربه هاى ديرين ، سرانجام رزمندگان مؤ من را به ناتوانى كشاند. دراين شرايط ورود نماينده جديد لندن به صحنه سياست عراق و تبليغات فراوان او درپذيرش خواستهاى انقلابيان از سوى انگليس ، بر ترديد رزمندگان افزود و اندك اندكمعادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت . (475) گروهى از كربلاييانشوريده ،بر شوراى رهبرى انقلاب چيرگى يافتند و نمايندگانى را براى صلح بهبغداد فرستادند. نمايندگان انگليس با پنج شرط، پيشنهاد صلح را پذيرفتند؛شرطهايى كه نخستين آنها تسليم هفده نفر به نيروهاى بريتانى ، در مدت 24 ساعت ،بود. هبة الدين در شمار اين هفده نفر جاى داشت .(476)
بدين ترتيب فقيه نستوه سامرا به زندان افكنده شد و اندكى بعد از سوى دادگاه ويژهنظامى به اعدام محكوم گرديد.(477)
او در 1339 پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت (478) و ديگر بار بهعرصه مسؤ وليتهاى خطير گام نهاد.
فهرست طلايى
در سال 1339 ق . سرانجام سياستهاى نوين بريتانيا به بازنشست و نيروهاىاشغالگر هراسان از نفرت فزاينده مردم به حاشيه ناپيداى صحنه پناه برده ،فرمانروايى متن را به ملك فيصل سپردند. (479)فيصل كه براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره اى جز گماردم برخى از خوشنامان دردستگاه اداره كشور نمى ديد، پست وزارت معارف را به فقيه بيدار سامرا پيشنهاد كرد.
هر چند سيد هبة الدين پذيرش اين پيشنهاد را نمى پسنديد و آن را فرصتى براى بهرهگيرى راز نام نيك مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنايان در استفادهاز فرصتى ، كه شايد ديگر هرگز تكرار نمى شد، وى به پذيرش واداشت . (480)او در اين مقام نخست مستشاران بريتانيايى واستادان خارجى را از كار بركنار كرد، مدرسههاى ابتدايى و متوسطه بنياد نهاد، عشاير را از مدارس سيار برخوردار ساخت ، مدرسهصنايع بغداد را از انگليسيان باز پس گرفت و براى نخستين بار در تاريخ آموزش وپرورش نوين كشورهاى اسلامى مساءله تربيت دينى دانش آموزان را استادان را مواردتاءكيد قرار داد.(481)
پيروزيهاى فقيه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فروبرد. بنابراين چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند كه ناگزير در بيستم ذى حجة 1340ق . استعفا داد.(482)
مدتى بعد ديوان عالى تمييز احكام بر اساس مذهب جعفرىشكل گرفت و مسووليت آن به سيد هبة الدين سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس ‍از تجربه وزارت معارف ، شركت در كارهاى اجرايى را شايسته نمى دانست ، ولى ديگربار به اصرار برخى از فقيهان شيعه مسووليت پذيرفت . (483) تلاش درسازماندهى دادگاههاى شرعى و پيوند آنها با ديوان عالى ، گزينش ‍ داوران شايسته ،تبيين احكام و تنظيم قوانين لازم در شيوه دادرسى بخشى از اقدامات فقيه بيدار سامرا دراين مقام به شمار مى رود.(484)
سالهاى بيمارى
در 1342 همزمان پذيرش مسؤ وليت ديوان عالى تمييز، بيمارى چشم هبة الدين را در رنجفرو برد. بيمارى دشوارى كه با جراحى سال 1345 اندكى بهبود يافت (485) ولىهرگز ريشه كن نشد؛ حتى سفر 1349 به سوريه وبهره گيرى از تخصص پزشكانآن سامان نيز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت . (486) البته بيمارى هرگزبه معناى پايان كوششهاى معمول وگوشه گيرى فقيه بيدار عراق نبود. آن بزرگمرددر سال 1353 براى شركت در انتخابات مجلس شوراى ملى از ديوان عالى تمييز احكامجعفرى كناره گرفت و به عنوان نماينده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى كه بيش ‍از چند ماه دوام نياورد و سرانجام در ذى حجه همانسال منحل شد.(487)
انحلال مجلس براى سيد هبة الدين فرصتى طلايى بود. او هر چند از درد چشم و كاهششديد بينايى رنج مى برد، ولى مى توانست ديگر بار به پژوهشهاى ژرف خويشپردازد. بنابراين در صحن شريف امام كاظم عليه السلام كتابخانه اى با عنوان (( مكتبةالجوادين العامه )) بنياد نهاد، جايگاهى براى پذيرش ميهمانان در آن پديد آورد تا ضمنديدار با مردم و انديشمندان ، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقيه بيداربدين مقدار بسنده نكرده ، همه روزه به انبوه نامه هاى رسيده ، پاسخ مى گفت و مخاطبانشرا با مسؤ وليتهايشان آشنا مى ساخت .(488)
سرانجام تيرگى بر ديدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سايه افكند و آن دانشورفرازانه را در نابينايى فرو برد. البته از دست دادن بينايى هرگز وى را از تحقيق ونگارش باز نداشت . هر روز كتابهاى مورد نياز را برايش مى خواندند و آن بزرگمردبه عادت معمول مقاله يا كتاب مى نوشت . (489) او همواره مى گفت : پروردگار لطفكرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنويسم .(490)
شوال سوگناك
اندك اندك بيمارى بر پيك مصلح كهنسال سامرا پنجه افكند و انديشه والايش درناتوانى فرو رفت ، به گونه اى كه ديگر حتى دوستانش را نيز به خاطر نمى آورد.اين امر بر آشنايان نزديكش گران آمد، بنابراين زيارتش را محدود ساختند، (491)براى نخستين بار پس از 85 سال هبة الدين با خاموشى پيوند خورد. سكوتى كه چيزىجز آرامش پيش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزيدن گرفت و در شب دوشنبهبيست و ششم شوال 1386 ق .(492) ريشه هاى يكى ازكهنسال ترين درختان حوزه هاى علميه را از خاكهاى ماديت برون آورده ، به جهان ناپيداىجاودانگى برد.
از آن بزرگمرد، كه در حريم پاك امام كاظم عليه السلام به خاك سپرده شد، (493)بيش از 109 كتاب و رساله به يادگار مانده است .
المحيط فى تفسير القرآن ، فيض البارى يا اصلاح منظومه سبزوارى ، الهيئة و الاسلام، الشريعة و الطبيعة ، الدلائل و المسائل ، التوت و الملكوت و نور الناظر فى علمالرايا و المناظر بخشى كوچك از گنجينه بزرگ آثار آن دانشور سخت كوش شمرده مىشود.
سيد اسماعيل بلخى
متوفاى 1347 ش .
سفير آزادى
سيد حسن احمدى نژاد
سيد اسماعيل بلخى سال 1295 ش . در قريه((سرپل بلخاب )) در يك خانواده روحانى زاده شد. بلخاب سرزمينى است خوش آب و هواو كوهستانى كه در قسمت جنوبى استان مزار شريف و در مسير رودخانه ((بلخ آب )) كهاز ((باميان )) سرچشمه مى گيرد قرار گرفته است . اين خطه از ديرباز مركز تشيعو پايگاه ستارگان علم و ادب در تركستان (494) زمين بوده و امروز پس از گذشتقرنها نام ستارگانش چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب مى آيند اينك نيم نگاهى بهگذشته اين ديار مى اندازيم .
فرزانگان بلخاب
بلخاب تا قبل از ورود ((مير سيد على فرزند مير سيدجلال الدين بخارايى )) شهرت چندانى نداشته ولى بعد ازسال 810 ق . با ورود اين عالم زبردست و دانشمند نام و آوازه اين دره گمنام از((سمرقند)) تا ((هرات )) پيچيد. بدين مناسبت كاروانهايى از عالمان و دولتمردان بهقصد زيارت و ديدار اين عارف وارسته وارد بلخاب شدند. تا جايى كه ((شاهرخ )) بهاين شخصيت علاقه مند شد و چندين بار وى را از بلخاب به مركز حكومت خراسان يعنى((هرات )) دعوت نمود و دخترش را به عقد او درآورد. و در آخرين سفر ميرسيدعلى درحالى كه شاهرخ در ((شهر رى )) دار فانى را وداع گفته بود بر طبق وصيتش جنازه اورا به هرات حمل نمودند و ميرسيدعلى ولى بر او نماز خواند!(495)
بلخاب از دير زمان با حوزه هاى بزرگ شيعه در نجف ، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و دردشوارترين ايام اين قافله از حركت نيفتاد. بر همين اساس است كه مدارس و روحانيتبلخاب از ساير مناطق پيشگام است . و نسبت به ساير مناطق شيعه نشين افغانستانبيشترين طلاب از اين منطقه بوده اند.
در اين بخش بيش از سى هزار نفر شيعه مؤ من و غيرت مند زندگى مى كنند و بيش از دههاحسينيه و مسجد وجود دارد و تا قبل از انقلاب بزرگترين پايگاه فرهنگى مردمشمال به حساب مى آمد.
برخى از بزرگان بلخاب به قرار ذيل است :
# مرحوم آية الله ميرسيدمسعود مغزار (ره )
# مرحوم آية الله ميرسيدحسين عالم
# آية الله ميرسيدحيدر نجفى (ره ) (از شاگردان آخوند خراسانى )
# مرحوم آية الله حاج ميرسيدمحمد دهنه (ره ) معروف به آقاى كلان (از عرفاى برجسته آنديار)
# مرحوم آية الله حاج ميرسيدمحمد عادل (ره )
# حجج الاسلام سيدحيدر نجفى دهنه (ره )
# مرحوم سيد اصغر امينى (ره )
# مرحوم سيد على نجفى تل عاشقان
# شيخ عيسى عبقرى (ره )
# حاج سيد محمد حسن عالمى (ره ) و... (496)
اين بزرگواران افرادى وابسته و عاشق مكتباهل بيت و خادم مردم بودند كه امروز پس از سالها هنوز هم مردم از كردار و رفتار نيكوىآنان ياد مى كنند.
مهاجران بلخ
بلخى همراه پدرش سيد محمد پس از فوت مادر خود(بى بى هاجر )آهنگ ديار خراسان كردو زيارت خورشيد مشرق زمين نمود پس از مدتها پياده روى و برخورد هزاران خطر از مسيربلخ ، فارياب و هرات وارد مشهد مقدس گرديد. آغازين روزهاىسال 1307 خورشيدى بود كه سيد اسماعيل بلخى وارد سرزمين مقدس ((توس )) گرديددر حالى كه از هر طرف بوى بهار و صداى آواز ((هزار)) به گوش مى رسيداسماعيل دوازدهمين بهار عمر خود را سپرى مى كرد.اسماعيل تا قبل از هفت سالگى قرآن را آموخته و با زبان فارسى آشنايى پيدا كردهبود. استعداد و حافظه اى عجيب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندى برخوردار بود ازهمان آغاز كودكى و سنين نوجوانى در مراسم محرم مرثيه مى خواند و براى كودكان سخناز كربلا و قيام امام حسين و شجاعت ياران قافله سالار كربلا مى گفت .
در حريم توس
او و برادر بزرگش سيد ابراهيم پس از ورود به مشهد رضوى در مدرسه ((بالاسر))حرم حجره گرفتند و دروس حوزوى را آغاز نمودند و در اندك زمانى اين دو طلبهمهاجر كتب مقدماتى را به اتمام رساندند و در ميان طلاب از چهره هاى بر جسته و پراستعداد شناخته شدند. ولى ديرى نگذشت كهاسماعيل جوان با مرگ برادر جوانش كوهى از درد و اندوه را بر خود احساس نمود.
سيد اسماعيل طلبه اى وارسته و بى آلايش و محبوب همگان بود و در گير كفش و كلاه نبودو با كهنه ترين عبا و عمامه مى ساخت و به خوراكى اندك قناعت مى كرد. با اينحال سخاوت بلند داشت و تا آخر عمرش براى خود نيندوخت و هيچ گاه كيسه و جيبى براىنگهدارى پول درست نكرد. مقدار شهريه و در آمدى كه داشت در ميان عمامه اش مى گذاشت وهمين اخلاق را تا آخر مرگش هم مراعات مى كرد.او هميشه در جمع طلاب مشهد سخن تازه داشتو در همان آغازين روزهاى ورودش به حوزه دم از آزادى ،استقلال و نبرد با استعمار مى زد. در طول دوران طلبگى اش هيچگاه از آنچه در جهان اسلاممى گذشت غافل نبود. ريزبين و كنجكاو بود. روزگارى كه سايه استعمار ((پير)) همهجا را فراگرفته بود و در ايران آن روز به خوبى جاى پاى غرب و فرهنگ غرب مشاهدهمى شد آگاهانه اوضاع را تحليل مى نمود و تاريخ ملتها و نهضتهاى اسلامى را مطالعهمى كرد. شعور سياسى و انديشه مكتبى فوق العاده داشت و در همان سالهاىاول فعاليتهاى ضد استعمارى خود را آغاز نموده و در ايام تبليغى در محله هاى ،((حسنبلبل )) فريمان ، سياه كوه شاوان ((و سر چشمه برشك مشهد و حوالى منبر مى رفت . اواز نفوذ كلام و صراحت لهجه بر خوردار بود و سخنش بس ‍ گيرا و مطالبش بس شيرين وجذاب جلوه مى كرد تا جايى كه وى لقب سيداسماعيل واعظ به خود گرفت . و در اكثر محافل او سخن مى گفت و بيشتر اوقات همراه((شيخ غلامرضا طبسى واعظ)) منبر مى رفت . و از تجربيات اين خطيب ورزيده بهره مىگرفت . (497)
وى در قيام خونين 1314 مردم مشهد حضور داشت و آن روزگار شوم و خونين ملت ايران رادرك كرده و خود سهم عمده داشت ؛ در همين زمان بود كه وى همراه پدر پير خود در - و بحثرا ترك گفته وارد هرات گرديد.
وى در رمضان 1315 ش . پس از هشت سال تحصيل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود وقيام عليه بيداد و استبداد ظاهرخانى را از همين نقطه آغاز نمود. او با ايجاد اولين هستهمقاومت و تشكيل در مجتمع اسلام اولين تير را بر قلب حكومت وقتكابل نشانه رفت . با سخنرانيها و خطابه هاى آتشين خود در هرات كوس رسوايى دوتسلطنتى افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه راعليه خاندان سلطنتى و دولتمردان خائن جلب سازد، تا حدى كه قلمرو نفوذ كلام وانديشه هاى الهى او در دورترين نقطه افغانستان حتى در ميان جامعه تسنن كارگر افتاد وپرده تزوير و رياكارى كه سالها نقاب خيانت و جنايت دولتمردان وقت بود كنار زده شد.كم كم زنگ بيدارى و آزادى خواهى در كوى و برزن كشور نواخته شد. دولت وقتسيدبلخى را ممنوع الخروج كرد و او تا هشت سال نتوانست از اين شهر خارج شود. ولىپس از اين مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وى بدهد. (498)
آهنگ ديار بلخ
علامه سيد اسماعيل در سال 1323 ش از هرات وارد مزار شريف گرديد. حدود چهارسال در اين سرزمين به سر برد و ضمن ارشاد و تبليغ ، تشكيلات ((مجتمع اسلامى ))را به منظور بر پايى حكومت اسلامى سر و سامان بخشيد و افرادى را در ولايات سمتشمال به عنوان مسئول و معاون كميته ايالتى معرفى كرد كه درذيل فقط اشاره به كميته بلخ مى گردد.
مسئولان كميته ولايتى مزار، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشيد و محمد نعيم خان بودندكه هر يك از بزرگان شهر و مسئولان مراكز دولتى به حساب مى آمدند ناگفته نماندرجال و شخصيتهاى دولتى از ساير ولايات به قصد ديدار بلخى وارد اين شهر مىشدند از جمله بزرگانى از مردم كابل و سياستمداران پايتخت روابط خوبى با سيدداشتند.
كابل بر بال ملائك
علامه بلخى سال 1327 ش . بنا به دعوت جمعى از اهالىكابل وارد اين شهر شد. با آمدن وى كابل پر از شور و هيجان گرديد فضاى تاريكشهر رو به روشنايى و اميد رفت و شيعيان جان تازه اى گرفتند زمزمه و نفس گرم وخلاوت كلام سيد شهر را نورباران كرده بود. طنين فرياد كوبنده علامه بلخى بر كوچهپس كوچه هاى شهر شنيده مى شد و زنگ كوچ ظلمت و تباهى از سرزمين شيران شنيده مىشد در بناگوش كاخ سلطه به صدا درآمده بود. مقر اصلى كميته مركزى ((حزب كميتهارشاد)) در چند اول بود و اعضاى بلند پايه اين حزب عبارت بودند از علامه سيداسماعيل بلخى به عنوان رهبر 2 - سيد على گوهر غور بندى 3 - سيد سرور لولنجى 4- محمد نعيم خان فرمانده عمومى پليس كابل 5 - محمد اسلم خان غزنوى 6 -دكتر اسداللهرئوفى 7 - محمد ابراهيم خان گاو سوار 8 -عبدالغياث خان كندك مثر (سرهنگ دوم ) 9-خداى نظر خان ترجمان فرارى 10 -محمد حيدر غزنوى (سرهنگ دوم ) 11 - محمد حسن خانلوامشر اعضا و....
كه هر يك از رجال بر جسته لكشرى و مردمى بودند در حزب عضويت داشتند. پس از قيام1329 از مجموع كار و بلندپايى اين حزب هفت نفر در امان ماندند. برخى مفقودالاثر وتنى چند با معيت علامه بلخى در نوروز 1330 ش (دو روز پس از قيام 1329) دستگير وراهى زندان شدند. آنها حدود 15 سال در بدترين و سياهترين زندانهاى ستم شاهى بهسر بردند تا اينكه دوران صدارت محمد يوسف خان (1343) باصطلاح دوران بازگشتبه دموكراسى فرا رسيد (499)
يادگار زندان
بلخى بزرگ در مدتى كه در زندان به سر برد هيچ گونه تماسى با خارج از محيطزندان نداشت و به طور كلى از طرف رژيم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخى موارد باافراد خانواده اش تماسهايى داشتند. انيس و مونس بلخى فقط يك جلد ((قرآن )) بود وبس . وى در اين مدت بالاترين بهره را از كلام خدا گرفت تا جايى كه خود مى گويد:
1700 مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آيات توجه مى كردم در حدى كه هر بار مىخواندم تفسير نويى به دست مى آوردم . آنگاه فهميدم ((كه كلام الهى عين ذات او بىنهايت است ))
گويى علامه بلخى از هر آيه 1700 مفهوم و معنا درك كرده كه خود بسى جاىتاءمل و تفكر است .(500)
بعلاوه 75 هزار اشعار حماسى ، سياسى ، اخلاقى ، عرفانى و... از چكامه هاى زندان وىاست كه برخى از آن اشعار تحت ((ديوان بلخى )) و جزوات ديگر به چاپ رسيده است .
اينك نمونه هايى از اشعار وى را مى خوانيم :
چكامه حماسى

بيا بيا كه وطن خون نگار، آمده باز
هزار صاعقه مشرب بسوار آمده باز
ز خيل لاله و خان دشت و دامن ميهن
زمردين شده و گلعذار آمده باز
نسيم عطر بهارى ، وحد به پرده گل
به نغمه ، بلبل زار و فكار آمده باز
بيا كه مرگ و تباهى نثار خصم كنيم
نگون كه خيل تتار و تزار آمده باز
بيا بيا كه فلك باز رام قدرت ماست
بيا كه فصل بهار و شكار آمده باز
عجب لطافتى ريزد و زبرگ و بار گل
به رقص و عشوه و بازى هزار آمده باز
زهر سو، لاله و، لادن زهر سو نرگس مست
چه لشكران به شبيخون خار آمده باز
نگر قامت شب بر شكسته رايت صبح
ظفر نمودن شده و بر قرار آمده باز
عجب حيات نوينى پس از هزاره درو
كنون به مقدم ليل و نهار آمده باز
بيا كه سلطنت آفتاب رخشان را
فرا كنيم كه مرگ غبار آمده باز
بيا كه مردى و نامردى را به صحنه جنگ
زهر زمان محك نو عيار آمده باز(501)
به پيشگاه سرور آزادگان
در دشت عراق آمد چون رهبر آزادى
آزاد توان بردن ره در بر آزادى
با رمز تبسم فاش مى گفت بهر گامى
امضاى من از خونست در دفتر آزادى
عباس نجات شرع از لطمه ى طوفان داد
در شط فرات افكند چون لنگر آزادى
در زير سم اسبان قاسم به عروسش گفت
با ياد تو خوابيدم در بستر آزادى
اكبر دم جان دادن گفتا كه بلا خوش باش
سيراب شدم مستم از ساغر آزادى
غوغا ز جهان برخواست آندم كه صدا آمد
عنقا ز حرم بگشود بال و پر آزادى
با جوهر استعداد با نوك قم مظهر
شش ماهه على اصغر آن گوهى آزادى
قصه ند آن گرما هر لحظه در آن وادى
اسفندگرمى سوخت در مجمر آزادى (502)
سفرهاى بلخى
علامه بلخى پس از آزادى در سال 1346 ش . به قصد زيارت عتبات مقدس ‍ و ديدار بامراجع شيعه وارد ايران گرديد و قبل از آنكه طلاب از ورود وى اطلاع پيدا نمايند از مرزخسروى وارد سوريه گرديد. پس از زيارت تربت حضرت ((زينب عليه السلام )) وديدار با برخى از عالمان سوريه وارد حوزه نجف اشرف گرديد و از ناحيه طلاب نجفاستقبال كم نظيرى از وى صورت گرفت . وى در ((مدرسه كوچك )) آخوند خراسانى (ره) ديد و بازديد داشت و اكثر علما و رجال نجف از وى ديدن نمودند. علامه بلخى هم ديدارهاىخصوصى با مراجع معاصر و ستارگان حوزه نجف داشته است كه اينك برخى را يادآورمى شويم از جمله با:
1. قائد اعظم اسلام امام خمينى (ره )
2. بزرگ مرجع تشيع حضرت آية الله العظمى حكيم (ره )
3. فقيه معاصر شيعه حضرت آية الله العظمى خويى (ره )
4. حضرت آية الله سيد حسن شيرازى (ره )
5. علامه بزرگوار علامه امينى (ره ) مؤ لف ((الغدير))
كه بيشتر گفتگوهاى وى با امام خمينى (ره ) و آية الله حكيم (ره ) خلاصه مى شده است .چه اينكه اين دو شخصيت بزرگ مرجع سياسى و دينى جهان تشيع بودند.(503)
سخنرانيهاى بلخى
وى در مدت اندكى در نجف و كربلا ماند و سخنرانيهاى بسيار ارزنده و مهمى ايراد كرد.
ورود به حوزه علميه قم
علامه سيد اسماعيل بلخى پس از ماه محرم 1346 از مرز ((خسروى )) وارد سرزمينخوشرنگ ايران گرديد و در ابتدا همراه با خانواده اش بهمنزل آية الله سيد رضا صدر(ره ) در قم وارد شد. پس از آنگه خبر ورود بلخى به شهرخون و قيام منتشر شد گروه گروه از طلاب ((فيضيه )) و جوانان انقلابى و پر شورقم به ديدار وى آمده ، از او به گرمى پذيرايى و قدر دانى بهعمل آوردند تا جايى كه از طرف طلاب براى ايراد خطابه دعوت گرديد. وى كه تازه ازحضور مرجع تبعيدى (خمينى كبير) آمده بود سخنانش ‍ جاذبه اى خاص داشت . ديدار بلخىمنحصر به طلاب خارجى نبود و بيش ‍ از همه پيروان خط امام دور او حلقه مى زدند كه دركوثر كلامش حلاوت كلام و پيام امام خمينى را مى ديدند. از اين رو سالن دفتر تبليغاتبراى سخنرانى و ديدار عمومى طلاب آماده گشت . بيش از هزار نفر طلبه و دانشجو گردآمدند تا از سخنان گرم و انقلابى پيشواى شيعيان افغانستان استفاده نمايند حضرت آيةالله مكارم شيرازى به نمايندگى از طلاب و حوزه به ايشان خيرمقدم گفت . در بخشى ازآن پيام چنين آمده است : در يك از آمال و آرزوهاى همه ما در حوزه علميه قم هميشه اين بوده كهبزرگانى از نقاط مختلف در اينجا مى آيند صحبتى بكنند و از آنها استفاده بشود... من دوسه جلسه خدمت ايشان رسيدم واقعا يك فصل تازه اى در افكار من گشوده شد.)) (504)
خطابه علامه بلخى
آنگاه علامه بلخى خطابه شيواى خود را با اين اشعار زيبا آغاز نمود:
شعاع نير تابان به غير علم نبود
فروغ شمع فروزان به غير علم نبود
دمى كه بر همه افلاكيان شدن مسحور
به امتياز تو برهان به غير علم نبود
ز رمز صحبت موسى و خضر شده معلوم
كه آب چشمه حيوان به غير علم نبود...(505)
حضار محترم : اساتيد! علماى اسلام !احتياج ... به علم از ضروريات اوليه است و حاجتبه شرح و بيان نيست ... همين بشرى كه در آراء سياسى اقتصادى و... اختلاف دارند...ولى باز هم بشر در اصالت علم ... اختلاف نظر ندارند... چه خوب است علمى كه منتهىشود به يك مقصد و ملاك عقلايى ... كه به قول بزرگان جنبه اصلاحى و اجتماعى داشتهباشد... سرنوشت قم را همه از من بيشتر مى دانيد از دوره معصومين عليه السلام معدنتشيع و ارباب علم بوده است ...
عيار سكه مرد است محنت ايام
زر از عيار نگيرد براوننه زرنام
اين نكات را براى اين عرض مى كنم : راه دور است اى پسر هوشيار باش ... خواب را دورافكن و بيدار باش ... آقايان كه زير اين تالار مسقف و زيبا نشسته ايد... قاليهاى زيبالباسهاى مزين خوراكيهاى (رنگارنگ ) مسلم بهتر از آن دوره هاست . اما آنها روى بور يابرق هم نداشتند با چراغ نفت هم نه با چراع روغن زيتون ... كه سبب اذيت حلقوم و اسبابخرابى چشمشان مى شد (سپرى مى كردند) خبر داريد با همينوسايل ابتدايى چقدر تاءليفات كرده اند... بزرگان اين طور زندگى كرده اند. پسنبايد از مظلومى و بيچارگى خود و مردم ماءيوس شد فقط اتحاد، مردم صحيح و تعقيبمسلك (مكتب ) راه كاميابى و عامل پيروزى است . علما! بزرگان ! علت مبارزه من چه بود؟آرزوى شخصى نداشتم ، سلطنت نمى خواستم . شيعيان افغانستان محروميت داشتند. ديگرچاره نداشتم و حركتى كردم مظلومانه براى ثبات قانون تشيع و گرفتن حق به ضرب وزور از حلقوم زور...(506)
حوزه علميه مشهد
علامه بلخى پس از يك هفته اقامت در قم آهنگ خاك خراسان و زيارت تربت پاك خورشيدمشرق زمين را نمود با ورود سيد حوزه خراسانحال و هواى ديگر پيدا كرد. چرا كه او فرزند حوزه است و از همين مدرسه و مكتب علم اسلامو مكتب علوى را در فراز كوه ((بابا)) و ((پامير)) به اهتزار در آورد. حوزه مشهد پس ازسالها فراق و سكوت بر خود مى بالد. طلاب پير و جوان پس از چندسال غيبت صغراى علامه هم اكنون او را در جمع خود مى بينند كه بيش از همه حوزه چشم بهراه ابراهيم است كه او بايد بت شكن زمان باشد. مدرسه عباسقلى خان مجمع عاشقان ومحور دلداده گان باسلام مكتب است لحظه اى نيست كه رفت و آمد طلاب و ساير بزرگانمشهد قطع گردد.
مردم بلخى را خوب مى شناسند. او سالها قبل واعظ و روضه خوان معروف شهر بود ولىپس از حادثه گوهرشاد ديگر او را نديدند و هم اكنون از نانوا گرفته تابقال و استاندار شهر در صف زيارت و دعوت طلبه مهاجر صف كشيده اند. به هر صورتتجليلى كم نظيرى از او به عمل آمد. وى دد جمع طلاب و ساير مردم سخنرانيهاى زيادداشت از جمله به فرازهاى از آن خطابه بسنده مى گردد:
تكامل
((ارباب دانش ، حضار گرامى ، ياوران ولى عصر (عج ) افتخار دارم كه خود را دربحبوحه علم و دانش مى نگرم و در امواج فيض غرقم ...
در اين لحظه بعد از 32 سال مرارتها و رنجها نصيب من شد... باز آمدم كه سجده اين خاككنم ، كه خاك اين آستان بودن ، و سالها سر به آستان رضا عليه السلام بودم و تراباقدام طلاب اين مدارس بودم ... اگر سجده اى قضا شده باشد ادا كنم ...)) (507)
افتخارات حوزه
((... شيخ طوسيها از همين مدارس اند علامه ها... مفيدها... انصاريها... علم الهدى ها... از همينمدارس اند. بالاخره اصفهانيها و سيد رضى ها هم (فرزندان ) همين مدارس اند...))
قرنها بايد كه تا يك عده سنگ در زير خاك
لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن
عمرها بايد كه تا يك مجتهد آيد پديد
مجلسى از اصفهان يا مرتضى فخر زمن
ماهها بايد كه تا يك مشت پشم
زاهدى را خرقه گردد يا شهيدى را كفن (سنايى )

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation