بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام, دکتر سید محمد باقر حجتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADA00001 -
     ADA00002 -
     ADA00003 -
     ADA00004 -
     ADA00005 -
     ADA00006 -
     ADA00007 -
     ADA00008 -
     ADA00009 -
     ADA00010 -
     ADA00011 -
     ADA00012 -
     ADA00013 -
     ADA00014 -
     ADA00015 -
     ADA00016 -
     ADA00017 -
     ADA00018 -
     ADA00019 -
     ADA00020 -
     ADA00021 -
     ADA00022 -
     ADA00023 -
     ADA00024 -
     ADA00025 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ه‍- اهميت و ارزش علم و دانش از نظرگاههاى حكماء و كتب كهن آسمانى 
لقمان :
لقمان حكيم به فرزند خود مى گويد: (فرزند عزيز! ديدگان بصيرت خود را درانتخاب مجالسى كه در آنها شركت مى كنى كاملا باز كن و به گزين باش . اگر ديدىمجلسى از مردمى متشكل شده است كه با دل و جان و زبان ، خدا را ياد مى كنند، در آن مجلسشركت كن ؛ زيرا اگر عالم و دانشمند باشى علم و آگاهى تو در چنين مجلسى به مدد توبرميخيزد و به تو سود ميرساند و خاطر ترا نسبت به علم تجديد مى نمايد. و اگرجاهل و نادان باشى آنان به تو علم مى آموزند، و با شركت در آن مجلس سرانجام ، بهعلم و بصيرتى دست مى يابى . بنابراين باز هم شركت تو در چنين نشستى ، درخور ومناسب تو مى باشد، و اين اميد هم وجود دارد كه خداوند، شركت كنندگان در اين مجلس رازير سايه لطف و رحمت خود قرار دهد، و از طريق ، چنين لطف و مرحمتى ضمناشامل حال تو نيز گردد.
آنگاه كه با گروهى از خدابى خبر مواجه شوى و ببينى كه در مجلسى ، افرادى شركتدارند كه از خدا ياد نمى كنند، بلكه او را بدست فراموشى سپردند، با آنان نشست وبرخاست نكن ؛ زيرا اگر خود، از علم و آگاهى برخوردار باشى ، علم تو در طى مجالستبا آنها به تو سودى نمى رساند. و اگر جاهل و نادان باشى همنشينى تو با آنها،جهل و بى خبرى و غفلت ترا فزاينده تر مى سازد. علاوه بر اين ممكن است خداوندمتعال آنانرا به كيفر جهل و غفلت دچار سازد و اين كيفر، ترا نيز دربرگيرد) (124) .
توراة :
در توراة آمده است كه موسى (عليه السلام ) فرمود: (علم و حكمت و استوارمندى درانديشه و گفتار و كردار را، بس شگرف و عظيم برشمار و از آنتجليل كن ؛ زيرا اگر من نيروى حكمت و صواب انديشى را در قلب كسى برقرار مىسازم صرفا بدين منظور است كه مى خواهم او رامشمول رحمت و آمرزش ‍ خويش قرار دهم .
اى موسى ! حكمت آموز باش و رفتار خويش را بر موازين حكمت منطبق ساز و آنرا بهديگران بياموز تا در اين رهگذر به كرامت من در دنيا و آخرت دست يابى ).
زبور:
خداوند متعال در كتاب زبور به داود پيامبر(عليه السلام ) مى فرمايد: (داود! به احبارو دانايان و علماء بنى اسرائيل و رهبانان (صومعه نشين ) هشدار ده كه با مردمانپرهيزكار، گفتگو و مجالست و بحث و مذاكره نمائيد. اگر در محيط خود؛ با مردم تقوىپيشه و پرهيزكار برنخورديد با علماء و دانشمندان به بحث و مذاكره بنشينيد. و اگر درجمع افراد محيط و پيرامون خود، دانشمندى را نيافتيد با عقلاء و بخردان نشست و برخاستو گفتگو كنيد؛ زيرا پرهيزكارى و دانش ‍ و خردمندى عبارت از سه مرحله و درجه اى استكه هدف من از سپردن هر يك از اين سه مرحله به مردم ، اينست كه مى خواهم بشر دچارسقوط و نابودى نگردد). (و هر كسى گمشده خويش يعنى تقوى و علم وعقل را در جوامع بشرى بيابد. و از هر يك از گروه پرهيزكاران و دانشمندان و خردمندان ،بهره خويش را بازگيرد تا جامعه انسانى احساس فقر و كمبود نكرده و دچار انحطاط وسقوط نگردد).
درباره مطلب فوق ، اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا خداوند در طبقه بندى اينمراحل ، تقوى و پرهيزكارى را بر ساير مراتب ديگر مقدم داشته است ؟
پاسخ چنان سؤ الى اين است كه تقوى و پرهيزكارى ، با علم و دانش به گونه اىپيوند و همبستگى دارد كه تقواى بدون علم ،قابل تصور و امكان پذير نيست . و چنانكه قبلا نيز يادآور گشتيم خشيت و بيم از خداوندصرفا در سايه علم و دانش امكان پذير است . لذا خداوند در طبقه بندى مراتب سه گانهمذكور، علم و دانش را بر عقل و خرد مقدم نموده است ؛ زيرا هر عالم و دانشمندى ، ناگزيربايد عاقل و خردمند باشد تا به مرحله علم ارتقاء يابد.
انجيل :
خداوند متعال در سوره هفدهم انجيل مى فرمايد: (واى بر كسى كه نام و عنوان علم و دانشبگوش او برسد و از آن جويا نگردد. او چگونه حاضر است ، با نادانان محشور شود و درآتش جهنم با آنان همنشين گردد؟
مردم ! پوياى علم باشيد و آنرا بياموزيد؛ زيرا علم و دانش اگر فرضا موجبات سعادت ونيكبختى شما را فراهم نياورد باعث تيره روزى و بدبختى شما نمى گردد. اگر علم ودانش ، مقام شما را رفيع نگرداند، سبب پستى و فروهشتگى منزلت شما نمى شود. اگرشما را بى نياز نسازد، تهى دستى را براى شما به ارمغان نمى آورد. اگر به شماسودى نرساند، زيانبخش نخواهد بود.
اين سخن را بر زبان جارى نسازيد: كه مى ترسيم عالم و دانشمند شويم و نتوانيم بهمضمون علم و آگاهى خود عملا پاى بند باشيم ؛ بلكه بايد بگوئيد: اميدواريم كه عالمو دانشمند گرديم و طبق آگاهى و علم خود عمل كنيم .
علم و دانش به مدد عالم و دانشمند برميخيزد، و از او شفاعت و وساطت مى كند، و بصورتقدرتى درميآيد كه با عالم و دانشمند هميارى مى نمايد. بنابراين حقا نبايد خداوند، عالمو دانشمند را در روز قيامت ، فرومايه و ذليل سازد.
اى گروه علماء و دانشمندان ! درباره پروردگار خود چگونه مى انديشيد؟ آنها مى گويند:فكر و گمان ما درباره پروردگار ما اين است كه ما رامشمول رحمت و آمرزش خويش قرار دهد. خداوند به آنان مى گويد: من هم به انديشه ودرخواست و اميد شما عمل كردم ؛ زيرا من حكمت و دانش و استحكام و استوارمندى در تفكر ورفتار را به شما سپردم و هدف من از اين كار، چنين نبود كه بدخواه شما بودم ؛ بلكهنسبت به شما اراده خيرخواهى داشتم . بنابراين - زير سايه لطف و رحمت من - همراهبندگان شايسته من به بوستان بهشت و سراى نيكبختى من درآئيد).
مقاتل بن سليمان مى گويد: در كتاب (انجيل ) به اين مطلب برخوردم كه خداوندمتعال به عيسى (عليه السلام ) فرمود:
(دانشمندان را گرامى دار و دربزرگداشت آنان دريغ مكن ، و اهميت و ارزش مقام و مرتبتوالاى آنانرا بشناس ؛ زيرا من دانشمندان را از لحاظ مقام و منزلت بر تمام آفريدگانم -بجز پيامبران و رسولان خود - مزيت و برترى بخشيدم ، مزيت و برترى آنان برمخلوقات ، همانند مزيت و برجستگى آفتاب بر ستارگان ؛ و همسان برترى آخرت بردنيا، و همچون برترى من بر تمام پديده هاى هستى مى باشد).
و از سخنان مسيح (عليه السلام ) است كه فرمود:
(اگر كسى به زيور علم و دانش آراسته گردد، و رفتار خود را با موازين علمى خويشمنطبق سازد، يعنى به علم خود عمل كند، او همان كسى است كه در ملكوت آسمان ها به عنوانشخصيتى عظيم و شكوهمند و انسانى بزرگ نامبردار بوده و از او به عظمت ياد كنند).
و - سخن فرزانگان دين و دانش درباره علم و علماء و دانشجويان 
ابى ذر غفارى :
(هر باب و درى از علم كه فراسوى ما گشوده مى شود و آن را فرامى گيريم ازديدگاه ما از هزار ركعت نمازى كه استحبابا و با هدف طاعت از امر غير واجب انجام مى شود،محبوب تر و خوش آيندتر است ) (125) .
ابوذر غفارى مى گويد: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيديم كه مى فرمود:(اگر مرگ دانشجوئى - همزمان با تحصيل و دانشجوئى او - در رسد به عنوان شهيد وسرباز جان باخته در راه خدا محسوب مى گردد).
وهب بن منبه (126) :
(تحصيل و تاءمين بسيارى از مزايا در خود دنيا نيز رهين علم و آگاهى انسان مى باشد)؛زيرا علم و دانش منشاء بسيارى از مزايا است و اين مزايا از علم سر برمى آورند، آرى علماست كه به شخص فرومايه ، منزلت ، و به انسانذليل و خوار، عزت و سرفرازى ، و به اشخاص فراموش شده و ناديده انگاشته و بدوراز انظار، قرب و منزلت ، و به افراد تهى دست و بى چيز، غناء و بى نيازى ، و بهانسانهاى گمنام ، شهرت و نام آورى ، و به افراد فاقد شخصيت و نفوذ اجتماعى ، هيبت وشكوه (127) ، و به افراد بيمار و سست مزاج ، نيرو و تندرستى مى بخشد).
سخن عارفان در مزاياى علم :
يكى از عرفاء مى گويد: (مگر نه چنين است كه اگر از بيمار، غذا و نوشيدنى و دارورا دريغ دارند آن بيمار مى ميرد؟! قلب و دل آدمى نيز (به غذا و دارو نيازمند است ). اگردل و جان انسان از دانش و تفكر و حكمت محروم گردد چنيندل و جانى از كار مى افتد و دچار مرگ و نابودى مى شود).
آثار نيك همنشينى با دانشمندان :
عارفى ديگر مى گويد: (اگر كسى در حضور عالم و دانشمندى بنشيند و نتواند ازاندوخته هاى علمى او مايه اى ذخيره كند و در صيانت و حفظ كردن و از بر نمودن سخنانشاحساس عجز و ناتوانى نمايد (عليرغم چنين محروميت و ناتوانى ، صرف همنشينى با عالمو دانشمند و شرفيابى از محضر او) هفت كرامت و فضيلت ، نصيب او مى گردد:
1- به فضيلت و پاداشى - كه (در تعاليم و فرهنگ دانش پرور اسلامى ) براىشاگردان و دانش آموختگان منظور شده است - دست مى يابد.
2- مادامى كه در محضر عالم و دانشمند بسر مى برد از گناهان و معاصى مصونيت دارد (وقهرا از تيررس جرم و نافرمانى خدا بدور است ).
3- و آنگاه كه در جهت پويائى از علم و دانش اندوختن ، از خانه خويش بيرون مى آيد - تاآنگاه كه در سراى عالم و مجلس درس او حاضر شود -مشمول لطف و رحمت الهى است .
4- وقتى كه در ميان حلقه درس و در حضور عالم و دانشمند، جلوس مى كند - نظر به اينكهسايه رحمت الهى ، چنين حلقه اى را زير پوشش خود قرار ميدهد - او را از اين بارش رحمت، نصيبى خواهد بود.
5 - مادامى كه او به درس و سخنان عالم و دانشمند گوش فرامى دهد، همين گوش فرادادن، به عنوان طاعت او به شمار آمده و در پروندهاعمال او ثبت و ضبط مى گردد.
6- و اگر او عليرغم استماع سخنان استاد، احساس كند كه چيزى از گفتار او را درك نكردهو به خاطر چنين احساسى ، اندوهگين گردد، همين اندوه و تنگدلى ، وسيله اى براى قرب اوبه پيشگاه خدا مى شود؛ چون خداوند متعال فرموده است :
(( (انا عندالمنكسرة قلوبهم ) ))
من در دلهائى كه (به خاطر من ) درهم شكسته و فرو ريخته است ، جاى دارم .
7- چنين شخصى با حضور خود در حوزه درس عالم و دانشمند - با وجود اينكه نميتواند ازلحاظ دانش اندوزى ، طرفى ببندد - اين حقيقت را در مى يابد كه مسلمانان به عالم ودانشمند دينى ارج مى نهند، و فاسقان و گناهكاران را تحقير و تقبيح مى نمايند. درك اينحقيقت موجب مى شود كه قلبش از فسق و گناه ، متنفر و روى گردان شده و سرشت و طبيعتشبه علم و دانش ، گرايش و آمادگى يافته ، و روحش با علاقه و دلبستگى به علم ومعرفت ، آميخته و عجين گردد. به همين جهت رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله )به مردم فرمان ميدهد كه با افراد صالح و مردمى كه كاملا آراسته و پيراسته اندمجالست و نشست و برخاست نمايند).
آثار متفاوت همنشينى با طبقات مختلف :
و نيز همان عارف گفته است : (مجالست و همنشينى با هفت فرقه ، موجب فزونى هفتخصلت مى گردد:
1- مجالست با اغنياء و دولتمندان ، موجب فزونى دلبستگى به دنيا و ازدياد
گرايش و تمايل عصبى انسان به مسائل دنيوى مى شود.
2- نشست و برخاست با تهى دستان و فقراء، سبب ازدياد رضاى درونى و شكر و سپاسانسان در برابر همان مقدارى از نعمتها مى گردد كه خداوند نصيب او ساخته است .
3- همدمى با پادشاهان ، مايه فزايندگى قساوت و سخت دلى و باعث ازدياد تكبر انسانمى شود.
4- همنشينى با زنان بر مراتب جهل و بى خبرى و هوسرانى آدمى مى افزايد.
5 - مجالست با كودكان و خردسالان موجب فزايندگى جراءت و جسارت انسان نسبت بهگناه و باعث تاءخير و مسامحه در توبه و تعويق در بازگشت به خدا مى شود.
6- مخالطت و شدآمد انسان با افراد صالح و شايسته ، بر گرايش انسان در طاعت ازخداوند متعال ، فزونى مى بخشد.
7- رفت و آمد و مجالست با علماء و دانشمندان بر علم و آگاهى انسان مى افزايد) (و فرداز اين رهگذر، اندوخته هاى علمى خود را غنى تر مى سازد(128) ).
هر علم و فنى راه گشاى نيكبختى انسان است :
(خداوند متعال ، هفت چيز را به هفت نفر آموخت :
1- اسماء اعظم (و رمزهاى گشايشگر و نمايانگر حقايق ) را به آدم ابوالبشر (عليهالسلام ) تعليم داد.
2- فراست و هوشمندى ژرف بينانه اى به خضر(عليه السلام ) اعطاء كرد.
3- تعبير رؤ يا و خواب گزارى را به يوسف (عليه السلام ) تعليم داد.
4- فن و هنر زره سازى را به داود (عليه السلام ) آموخت .
5 - زبان مرغان و پرندگان را به سليمان (عليه السلام ) تعليم داد.
6- عيساى مسيح (عليه السلام ) را به توراة وانجيل آشنا و آگاه ساخت .
قرآن كريم در اين باره مى گويد:
(( (و يعلمه الكتاب و الحكمة والتوراة و الانجيل (129) ) ))
خداوند متعال به عيسى (عليه السلام ) كتاب و حكمت و توراة وانجيل را تعليم ميدهد.
7- به (خاتم الانبياء) محمد (صلى الله عليه و آله ) شريعت و قوانين الهى و آئين يگانهپرستى را آموخت ). و منظور از تعليم كتاب و حكمت به پيامبر گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله ) (كه در آيات قرآنى به چشم ميخورد) همين آگاهيهاى مربوط به قوانينالهى و آئين يكتاپرستى است .
نتيجه :
الف - علم و آگاهى آدم ابوالبشر (عليه السلام ) به اسماء و حقايق الهى ، سبب گشت كهفرشتگان در پيشگاه او به سجده افتند و رفعت مقام و منزلت انسان بر همه موجودات ،محرز گردد.
ب - هوشمندى و فراست و ژرف بينى خضر (عليه السلام ) موجب شد كه موسى و يوشع(عليهماالسلام ) همچون شاگردان مكتب او گردند، و سرانجام موسى را ناگزير كند كهدر برابر او سخت فروتنى نمايد؛ چنانكه اين حقيقت از لابلاى آيات مربوط به داستانموسى و خضر(عليهماالسلام )، استفاده مى شود.
ج - علم به تعبير رؤ يا و خواب گزارى يوسف (عليه السلام ) زمينه اى براى او فراهمساخت كه خاندانى آبرومند تشكيل دهد، و رياست مملكت و كشورى را بدست گرفته و بهگونه اى تمكن يابد كه به عنوان فرد شاخص و برگزيده اى در ميان خاندان يعقوب وتمام خاندان بشرى بدرخشد.
د - مهارت و كارآئى فنى داود (عليه السلام ) در امر زره سازى ، موجب رياست و والائىمقام او گشت .
ه‍- سليمان (عليه السلام ) از رهگذر درك زبان مرغان ، توانست بلقيس را بيابد و برحكومت او (يعنى حكومت ابرقدرت زمان ) چيره شود.
و - اطلاع عيسى (عليه السلام ) بر حقايق توراة وانجيل ، موجب گشت كه لكه هاى تهمت را از دامن مادر پاكدامن خويش بسترد.
ز - بصيرت و آگاهى حضرت خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه و آله ) به راه و رسمزندگانى انسانى و قوانين الهى و آئين يكتاپرستى ، اين افتخار را نصيب او ساخت تا ازامت خود در روز قيامت ، شفاعت كند).
راه بهشت و سعادت جاويد در دست چه كسانى است ؟
(راه بهشت و نيكبختى جاويد در دست چهار كس قرار دارد: عالم ، زاهد، عابد، و مجاهد:
1- اگر عالم و دانشمند در دعوى خويش ، راستين باشد، حكمت و دانائى و ژرف انديشىبدو ارزانى مى شود.
2- زاهد و پارسا (در سايه زهد و پارسائى خود) از رفاه و امنيت روحى و آرامش درونىبرخوردار مى شود، و در روز قيامت از عذاب دوزخ ايمن است .
3- عابد و نيايشگر درگاه الهى ، از نعمت خوف و بيم از خداوند بهره مند مى گردد.
4- مجاهد و كوشاى در راه خدا (كه همه هم خويش را به راه خدا مى نهد و در اعلاء كلمه حق ،فرسايش ناپذير و نستوه است ) از ستايش و تكريم خدا و خلق برخوردار مى شود) (وگامهايش در راه حق ، استوارتر مى گردد).
طبقه بندى دانشمندان و تفاوت درجات آنها: علماء، حكماء و كبراء:
يكى از محققان مى گويد: دانشمندان ، سه دسته اند:
الف - كسانى كه خداشناس اند، و در عين حال به احكام و دستورات او آگاهى دقيق ندارند،اينگونه دانشمندان ، بندگانى هستند كه معرفت و بينش الهى بر دلهايشان چيره گشتهاست . لذا در مشاهده انوار جلال و كبرياء پروردگار، مستغرق اند و براى دانش اندوزى وكسب علم در مورد احكام و دستورات خداوند - جز درمسائل مبتلابه و حداقل احكامى كه ناگزير از فراگرفتن وعمل به آنها هستند - مجال و فرصتى نمى يابند و در آن توفيقى ندارند.
ب - گروهى ديگر از دانشمندان ، به اوامر و احكام الهى وقوف و آگاهى عميق دارند؛ ولىنسبت به خود خداوند، فاقد چنين آگاهى ژرف بينانه اى هستند. اينان همان دانشمندانىهستند كه حلال و حرام و دقائق احكام فقهى را عميقا شناسائى كرده اند؛ لكن در شناختاسرار الهى گرفتار قصور و نارسائى علمى مى باشند.
ج - سه ديگر، دانشمندانى هستند كه در عين علم و آگاهى ژرف بينانه نسبت به خداوند،واجد بصيرت و بينش فقهى در مورد اوامر الهى هستند. چنين دانشمندانى در مرز مشترك ميانجهان معقولات ، و جهان محسوسات جاى دارند. آنها گاهى از جهت حب الهى و قرب بهخداوند، با خود او ماءنوس و دلخوش اند. و گاهى از رهگذر پيوند و ارتباط بامحسوسات ، از طريق شفقت و رحمت به بندگان خداوند، با آنها انس و الفتى برقرار مىسازند.
آنگاه كه اينگونه دانشمندان ، حاجت روحى و درونى خود را از طريق پيوند با خدا برآوردهساختند، نظر خويش را سوى خلق خدا معطوف داشته و بدآنها مى پيوندند و آنچنان بابندگان خداوند، اتحاد و همبستگى مى يابند كه بصورت اندامهائى از پيكره آنها درمىآيند كه گوئى خداى را نمى شناسند.
اما آنگاه كه خلق خدا مى برند و در جهت همبستگى با پروردگار خود با وى خلوت مى كنندچنان سرگرم ياد خدا و خدمت به او مى گردند كه گوئيا خلق خدا را نمى شناسند.
آرى ، راه و رسم زندگانى رسولان و فرستادگان خدا و صديقين و افراد راستين ، اينچنين مى باشد (كه ارتباط و پيوند دو جانبه خويش را با خدا و خلق ، همواره پاسدارىنموده و هيچگاه از طريق پيوند با خدا، وابستگى خود را با خلق از دست نمى دهند. چنانكهبا برقرارى ارتباط با خلق ، پيوند خويش را از خدا نمى برند).
اين دانشمندان سه گانه را بايد مصداق كلمه هاى (العلماء) و (الحكماء) و(الكبراء) دانست كه در سخن رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) به چشمميخورد آنجا كه ميفرمايد:
(( (سائل العلماء و خالطالحكماء و جالس الكبراء) )) : (كنز 10/238)
از دانشمندان بپرسيد، و با حكماء و دانشمندان استوارمند نشست و برخاست كنيد، و بابزرگمردان همنشينى نمائيد.
منظور رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از كلمه (العلماء) در جمله(سائل العلماء) دانشمندانى هستند كه دقيقا اوامر و احكام الهى را شناسائى كرده اند،ولى از تعمق و ژرف بينى درباره خود خداوند بى بهره هستند، و مردم موظفند به هنگامنياز به استفتاء، سؤ الات خود را با آن ها در ميان گذارند (و در شناخت تكاليف شرعىخود به آنان مراجعه كنند).
و مقصود از كلمه (الحكماء) در جمله (خالطالحكماء) دانشمندانى هستند كه به (اسرارجلال و ملكوت الهى آگاه بوده ، و دقيقا به خود) خداوند، عالم و آشنا هستند، ولى بهاحكام و اوامر و تكاليف الهى (جز در حد ضرورت شخصى )، علم و آگاهى رسائى ندارند.رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردم را ماءمور فرمود (تا به منظور وقوف به اسرارملكوت الهى ) با آنان مخالطت و شدآمد كنند.
اما منظور از كلمه (الكبراء) در جمله (جالس الكبراء) دانشمندانى هستند كه در هر دوجهت ، معرفت و آگاهى به هم رسانده اند (يعنى هم واقف به اسرارجلال و ملكوت الهى هستند، و هم نسبت به احكام و اوامر الهى از آگاهى عميق و گسترده اىبرخوردار مى باشند) و مردم بر طبق فرمان پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مكلفند تا با آنان نيز همنشينى كنند و از اين رهگذر به خير و نيكبختى دنيا و آخرت دستيابند.
مشخصات و امتيازات گروههاى سه گانه دانشمندان مذكور:
براى هر يك از اين گروه سه گانه دانشمندان مذكور، علائم و مشخصاتى وجود دارد كهآنها را ممتاز نموده و تفاوتهائى ميان آنان برقرار مى سازد كه به شرح زير شناختهمى شوند:
الف - نشانه علم و دانشمندى كه (در حد گسترده و عميق ) به اوامر و تكاليف الهى آگاهىدارد اين است كه زبانش به ذكر خدا گويا است ؛ ولى قلبا به ياد او نيست . از خلق وتوده مردم بيمناك است ؛ ولى نسبت به پروردگار دردل خويش هراسى ندارد. در ظاهر نسبت به مردم ، داراى شرم و حياء است ولى در سر و نهاناز خدا شرمى ندارد.
ب - نشانه عالم و حكيمى كه (به اسرار ملكوت الهى واقف است ) و به خود خداوند، عالم وآگاه مى باشد اين است كه از ژرفاى درون به ياد خدا بوده و از او خائف و شرمگين است .ذكر او ذكر درونى و باطنى است نه ذكر زبانى . خوفى كه دردل دارد با آميزه رجاء و اميد تواءم است ، و بيم و هراس او، بيم معصيت و گناه نيست . شرم وحياء او به باطن و قلب او نفوذ كرده است و صرفا شرم و حياء ظاهرى و برون سازىنيست ، يعنى شرم خويش را آشكار ننموده و بدان تظاهر نمى كند.
ج - مشخصات عالم و دانشمند كبير - كه هم عالم و آگاه به اوامر الهى ، و هم واقف بهاسرار ملكوت پروردگار مى باشد - اين است كه داراى شش امتياز مى باشد: سه امتيازويژه دسته اول ، يعنى علماء كه فقط در اوامر و احكام الهى داراى بينش عميق هستند. بهعبارت ديگر: كبراء، واجد سه خصلت علماء مى باشند كه عبارتند از اينكه : 1- با زبانبه ياد خدا هستند 2- از خلق بيمناكند 3- نسبت به مردم داراى شرم و حياء مى باشند.
علاوه بر اينكه اين دسته سوم داراى سه امتياز ويژه ديگرى نيز مى باشند:
1- در مرز مشترك ميان جهان غيب و شهود جاى دارند.
2- چنين دانشمندانى ، معلمان و رهبران علمى مسلمين و جامعه پيرو قرآن اند.
3- دو فرقه اول و دوم يعنى (علماء و حكماء) به گروه سوم يعنى كبراء نيازمندند، ولىگروه سوم به هيچوجه به دو فرقه اول و دوم نيازى ندارند.
فرقه اخير (كه (كبراء) و بزرگان نام دارند) علاوه بر آنكه اصحاب معرفت و بينشعميق نسبت به اسرار جلال و ملكوت الهى مى باشند و اوامر و تكاليف الهى را نيز دقيقاشناسائى كرده اند - همانند خورشيد تابناكى هستند كه نه فزونى مى يابد و نه كاهشمى پذيرد.
و فرقه دوم يعنى حكماء - كه صرفا اصحاب معرفت الهى هستند - همانند ماه مى باشندكه گاهى به صورت بدر، تام و كامل . و گاهى به صورتهلال ، زياده و نقصان پذير است .
اما فرقه اول يعنى علماء - كه اهتمام و عنايت خود را در شناخت عميق اوامر و تكاليف الهى ،محدود مى سازند - همانند چراغ فروزانى هستند كه خود را مى سوزانند و به ديگرانروشنائى مى بخشند.
ز - رهنمودهاى عقل و خرد در فضيلت علم و علماء 
از ميان دلائل و رهنمودهاى عقل در ارائه فضيلت علم و علماء، فقط به ذكر دو وجه اكتفاء مىكنيم :
1- با طبقه بندى معقولات ، اهميت و ارزش علم و علماء روشن مى گردد:
آنچه در ظرف عقل و ذهن انسان مى گنجد - كه ما آن را (معقولات ) مى ناميم - به دو بخشتقسيم مى گردد: موجود و معدوم .
هر عقل سليمى گواهى و تاءييد مى كند كه (در سلسله ممكنات )، موجود بر معدوم ، شرفو برترى دارد و بلكه اساسا معدوم ، فاقد هرگونه شرف و اعتبار است .
همه موجودات و پديده هاى هستى نيز به دو دسته تقسيم مى شوند:
1- جمادات (كه فاقد هرگونه جنبه هاى حياتى هستند).
2- نامى (كه به نوعى از حيات و زندگى برخوردارند. مانند همه موجوداتى كه رشد ونمو مى نمايند).
موجودات نامى - كه از لحاظ حجم ، متوقف نمى مانند و همواره درحال رشد و نمو بسر مى برند) - بر جمادات (كه هميشه درحال توقف بسر مى برند و فاقد رشد و نمواند) برترى دارند.
موجودات نامى به دو قسم : حساس و غيرحساس تقسيم مى شوند (به عبارت ديگر: بخشىاز موجودات نامى داراى حس مى باشند، و بخشى ديگر فاقد حس ‍ هستند). و بدون ترديدموجودات حساس (امثال انسان و حيوان ) بر موجودات غيرحساس(امثال نباتات و جمادات ) شرف و برترى دارند.
موجودات حساس نيز به دو بخش : عاقل (انسان وامثال آن ) و غيرعاقل (يعنى حيوان گنگ و جانور) تقسيم مى گردند. و بدون شك موجوداتعاقل بر موجودات غيرعاقل فضيلت دارند.
موجودات عاقل نيز به دو قسم : عالم و دانا، وجاهل و نادان تقسيم مى گردند. بدون هيچگونه شبهه و ترديد، عالم و دانا، برتر ازجاهل و نادان مى باشد.
بنابراين با توجه به طبقه بندى معقولات به اين نتيجه قطعى مى رسيم كه عالم ودانشمند، شريفترين و والاترين معقولات و پديده هاى هستى است . و اين نتيجه را بايديكى از بديهيات تلقى نمود (كه هيچگونه شك و ترديد در آن راه ندارد).
2- رده بندى اموريكه در زندگانى با آنها سر و كار داريم ما را به فضيلت علم و علماء،رهنمون است :
امورى كه در زندگانى خود با آنها سر و كار داريم به چهار بخش تقسيم مى شود:
1- امورى كه عقل و خرد انسان ، آنرا مى پسندد ولى مطابق دلخواه و شهوات و تمايلاتنفسانى نيست .
2- امورى كه با تمايلات و دلخواه انسان هماهنگى دارد؛ ولىعقل و خرد آدمى آنرا تاءييد نمى كند.
3- امورى كه هم مطابق دلخواه آدمى است ، و همعقل و خرد انسان بر آن صحه مى گذارد.
4- امورى كه نه عقل آن را مى پسندد و نه با دلخواه آدمى هماهنگى دارد.
الف - نمونه بخش اول ، امراض و بيماريها و حالاتى است كه انسان با نارضايتى باآنها مواجه مى شود. و به خاطر دنيا و دلبستگى به آن ، آدمى از چنين عوارضى بيزاراست .
ب - تمام معاصى و گناهان ، نمودار بارزى براى بخش دوم مى باشد (كه با تمايلاتانسان هماهنگى دارد ولى خرد انسان ، آنرا تاءييد نمى كند).
ج - علم و دانش را ميتوان به عنوان نمونه بخش سوم دانست (كهعقل و خواهش دل - هر دو - آنرا مى پسندند).
د - جهل و نادانى ، بهترين مثال و نمونه براى بخش چهارم است (كهعقل و خواهش دل از آن بيزارند).
عليهذا مقام و منزلت علم و دانش در كنار جهل و نادانى ، به منزله بهشت در كنار دوزخ است .و همانگونه كه عقل و دل و خرد و شهوت انسان ، آتش دوزخ را نمى پسندند، نبايد بهجهل و نادانى رضايت دهند. و همانطور كه عقل و خواستهدل انسان ، بهشت و نيكبختى جاويد را خواهان است بدينسان بايد پوياى علم باشند.
اگر كسى علم و دانش را پسند كرده و به آن دلبستگى يابد قطعا به بهشتى درآمده استكه دنيا در اختيار او قرار داده ، و اين بهشت را در دسترس او آماده ساخته است .
ولى اگر كسى جهل و نادانى خويش را تاءييد كند و به آن تن در دهد، در حقيقت به آتشدوزخى تن در داده است (كه بايد در دنيا نيز زندگى خود را در ميان لهيب شكنجه آور آنسپرى كند)، آتشى كه حاضر و در دسترس او است (و خرمن دنيا و آخرت او را نيز مىسوزانند).
اگر كسى (از ميان تمام مزاياى حيات و زندگانى دنيا) علم و دانش را برگزيند، به اوپس از مرگ مى گويند: تو در دنيا به اقامت و زندگانى در بهشت خو گرفته و با آنماءنوس بودى ؛ پس هم اكنون نيز به بهشت درآى (و شيوه و عادت خود را پيوسته دار).
و به ديگرى (يعنى جاهل و نادان - كه بجز علم و دانش - به همه مزاياى ديگر زندگانى، روى آورده بود پس از مرگش ) مى گويند: تو در دنيا با آتش دوزخجهل ، دمخور و معتاد بودى ، پس هم اكنون نيز به آتش دوزخ درآى .
دليل بر اينكه علم و دانش به منزله بهشت ، وجهل و نادانى همچون آتش دوزخ مى باشد اين است كهكمال لذت و كامجوئى انسان را بايد در درك ونيل او به امور مجهول و مسائل نهانى جستجو كرد (يعنى انسان داراى حس كنجكاوى است وميخواهد از اسرار و رموز مسائل نهانى و نايافته جهان سردرآورد و آنها را بيابد و از اينامر لذت مى برد). و شكنجه شديد و كمال رنج و درد انسان ، عبارت از فراق و جدائى ودورى از مطلوب و محبوب او است .
علت اينكه جراحت و زخمهاى بدنى ، شكنجه آور و دردناك مى باشد اين است كه اين زخم ،بخشى از اندام را از بخش ديگرى كه محبوب آنست و با آن وابستگى دارد جدا نموده و از همدور مى سازد، اجزائى كه اجتماع آنها محبوب است و در نتيجه ، آدمى احساس درد مى نمايد؛چون اجزاء اندام بدن ، آن اجتماع و همبستگى محبوب و مطلوب را از دست مى دهد.
درد و شكنجه اى كه آتش به طور عموم و يا آتش جهنم در اندام آدمى ايجاد مى كند بهمراتب سخت تر و گرانتر از درد و رنجى است كه از جراحت و زخم پديد مى آيد؛ زيراجراحت و زخم از آن جهت شكنجه آور است كه ميان جزء معينى از اندام و جزء معين و محدودديگرى جدائى ايجاد مى كند (و در نتيجه ، ميان اجزاء محدودى از بدن ، ناهماهنگى وگسستگى و دورى بوجود مى آيد و انسان ، احساس درد مى نمايد)؛ ولى آتش دوزخ در تماماجزاء بدن رسوخ و نفوذ مى نمايد، و مآلا تمام بخشى از اجزاء و اندام انسان نسبت بهمجموع بخش ديگر از هم پاشيده شده و دستخوش تفرق و تجزيه مى گردند.
(پس بنابراين ، رنج و شكنجه ناشى از آن ، بى اندازه سهمگين و فرساينده خواهد بود.(( اعاذنا الله تعالى بفضله من عذاب النيران )) ).
با توجه به مقدمات مذكور، بايد چنين بينديشيم كه هر اندازه ، درك و فهم ما دربارهحقايق ، عميق تر و ژرف تر و استوارتر باشد، و نيز موجودى كه حقايق را بدينگونهدرك مى كند، شريفترين و كامل ترين موجودات باشد، و همچنين مدركات و موضوعات موردشناسائى او نيز پاكيزه ترين و مقدس ترين موجودات باشند، قطعا لذت ناشى از دركچنين حقيقتى ، والاترين و شريفترين لذات خواهد بود.
شكى نيست ، نيروئى كه انسان به وسيله آن ، لذت را درك و احساس مى نمايد، و بهعبارت ديگر: كانون لذت آدمى ، عبارت از روح و جان او است . روح و جان آدمى ، خودشريفتر و والاتر از بدن انسان مى باشد؛ (چون موجودى لطيف و پاكيزه و در عينحال فناناپذير است ؛ بر خلاف بدن كه موجودى آلوده و ناپايدار مى باشد). مسلماادراكات عقلى و دريافتهاى روحى ، عميقا در انسان اثر مى گذارد. و همين ادراكات روحى ،شريفترين حالات در اوضاع و شرايط زندگانى انسان ، محسوب مى گردد.
بدون ترديد، انسان در ادراكات عقلى و روحى با موضوعاتى آشنا مى شود كهشريفترين وجود و پديده هاى هستى هستند و آنها عبارتند از: خداى پروردگار جهان ، و همهپديده هاى آفرينش اعم از فرشتگان و امثال آنها، و نيز شناخت تكاليف و وظائف انسانى(در سايه راهبريهاى آسمانى ).
واقعا چه موضوعاتى را سراغ داريم كه (مورد شناسائىعقل انسان قرار گيرد و در عين حال ) از چنين موضوعاتى از لحاظ شرف و منزلت ، والاترو ارجمندتر باشد؟
(تمام مطالبى كه درباره شرف و فضيلت علم و علماء و متعلمان از ديدگاههاى مختلف - درتحت عنوان (مقدمه ) - مورد بحث قرار گرفت ، ما را به اين حقيقت مسلم و قطعى واقف مىسازد) كه عقل و نقل ، (و دين و خرد، و وحى و حكمت )، شرف و فضيلت علم و دانش و والائىو منزلت و عظمت و شكوه ماهيت و حقيقت بينش و گرانمايگى ذات علم و معرفت را، تاءييد وگواهى مى كنند.
در بيان ارزش و اهميت مقام علم و دانش و عظمت مقام معلمين و متعلمين به همين مقدمه اكتفاء مىكنيم (و از اين پس به بحث و تحقيق درباره آداب و وظائفى آغاز مى نمائيم كه بايد استادو شاگرد در مسير تعليم و تعلم با آن ها آشنا شده و خويشتن را عملا پاى بند چنين آدابو آئين ها بدانند تا در رسيدن به هدف هاى عالى علمى ، كاملا پيروز و كامياب گردند).
باب اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد 
بخش اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد نسبت به خود 
(مطالب مربوط به آن ، ضمن شش امر، مورد گفتگو قرار ميگيرد):
1- ضرورت و لزوم اخلاص و پاكسازى نيت  
نخستين آداب و آئينهاى مربوط به معلم و شاگرد كه بايد (در امر تعليم و تعلم ) بهعنوان يك امر ضرورى و قطعى مورد توجه قرار گيرد اين است كه در پويائى از علم ويا بذل و اعطاء آن به ديگران ، داراى خلوص نيت باشند (يعنى بايد معلم و شاگرد درمسير تعليم و تعلم در جهت هدفى الهى و انسانى گام بردارند، و هيچگونه شوائبانتفاعى و مادى را با اين هدف الهى نياميزند)؛ زيرا محور و كانون ارزش علم و رفتار هركسى بر قصد و نيت است كه اعمال و رفتار انسان گاهى همچونسفال و كوزه شكسته اى - فاقد ارزش و اعتبار مى شود. و گاهى نيز هميناعمال و رفتار در ظل نيت و جهت يابى ، و هدف گيرى درست و الهى ، همانند گوهرىگرانبها آنچنان داراى ارزش و اعتبار مى گردد كه نميتوان آنرا به علت گرانمايگى ،ارزيابى كرد. و گاهى نيز همين اعمال و رفتار، به خاطر هدف گيريهاى نادرست وغيرانسانى به صورت وزر و وبالى بر دوش انسان سنگينى كرده ، و برگه هاى جرم وگناه فزونترى بر صفحات پرونده اعمال سياه او اضافه خواهد نمود، اگر چه ايناعمال به صورت اعمال واجب و تكاليف حتمى الاجراء او باشد.
بنابراين لازم است كه معلم و شاگرد در اعمال و كوششهاى خود صرفا خدا و طاعت ازفرمان او و پيراستن خويش (از رذائل ) و ارشاد بندگان خدا به حقايق دين را منظورنهائى خود قرار دهند. آنها نبايد در انجام وظائف خويش ، هدف ديگرى را در قصد و نيت خودراه دهند؛ يعنى نبايد اغراض و هدفهاى دنيائى و نادرست و كم ارزشى را - كه موجب لذت وخوارى و فرومايگى آنها نزد خدا، و باعث خشم او، و از دست دادن سعادت و نيكبختى جاويدسراى پسين ، و محروميت از اجر و پاداش دائمى مى گردد - در مد نظر گيرند.
اينگونه اهداف و اغراض دنيائى و نادرست و كم ارزش ، عبارتند از: حبمال ، جاه طلبى ، نام جوئى و تشخص ، نموديابى در ميان اقران و همگنان ، برترىجوئى نسبت به همالان ، باليدن نسبت به برادران ايمانى وامثال آنها از هدفهاى نادرستى (كه همت انسانى را دستخوشابتذال ساخته و انسان را به فرومايگى شخصيت سوق ميدهند)، و مآلا اشخاص را بهصورت (زيانكارترين افرادى درمى آورد كه مساعى و كوششهاى آنان در زندگى ،فاقد جهت يابى و آميخته با گمراهى و سرگشتگى است و اين چنين افرادى مى پندارندكه رفتار و كار درستى را در پيش گرفته اند (130)
الف - رهنمودهاى قرآن كريم براى ايجاد اخلاص نيت : 
آن عامل جامع و اساسى - كه مى تواند اخلاص نيت را در رفتار انسان به ثمر رساند -تصفيه و پالايش درون و باطن از هر گونه آلايشها است . به اين معنى كه بايد انسانسر و باطن خويش را از ملاحظه و توجه به غير خدا - از طريق عبادت و بندگى او -پاكسازى كند. خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:
(( (فاعبدالله مخلصا له الدين الا لله الدين الخالص ) )) (131)
پس خداى را با خلوص نيت در آئين دارى ، بندگى كن ، هان اى انسان ! دين و آئين خالص وپاكيزه از آن خداى متعال و براى او است .
و يا اينكه مى فرمايد:
(( (و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلوة و يؤ تواالزكوة و ذلك دين القيمة ) )) (132)
انسانها - صرفا - ماءمور و موظفند كه خداى را با آميزه اخلاص در ديندارى ، و درونىپالايش شده پرستش نمايند، و نماز را به پاى دارند و زكوة را بپردازند، - و اين استدين و آئين استوار و پايدار و راه راست زندگى انسانى .
خداوند متعال(وصول به مقام سعادت و نيل به لطف و رحمت خويش را بر پايه توحيد در عبادت وبندگى ، و تصفيه باطن استوار ساخته ، آنجا كه ) مى فرمايد:
(( (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا))) (133)
آنكه براى وصول به لطف و رحمت پروردگارش اميدوار است بايد رفتار شايسته اى رادر پيش گيرد، و هيچ كس و هيچ چيز را در مسير بندگى پروردگارش ، شريك و انباز اوقرار ندهد.
گويند: اين آيه درباره افرادى نازل شده است كه دراعمال و رفتار خود، جوياى رضاى غيرخدا هستند، و براى جلب ستايش مردم به عبادت مىپردازند.
خداوند متعال (درباره محروميت و ناكامى دنياپرستان از لذات و نعماى اخروى ) مى فرمايد:
(( (من كان يريد حرث الآخرة نزد له فى حرثه ، و من كان يريد حرث الدنيا نؤ تهمنها و ماله فى الآخرة من نصيب ) )) (134)
اگر كسى كوشش خويش را در تحصيل فراورده هاى اخروى مصروف دارد، ما به نفع او براين فراورده ها مى افزائيم . و چنانچه هم و عنايت و اراده خود را درتحصيل فراورده هاى دنيوى محدود سازد، اين هدف را براى او تاءمين مى كنيم ، ولى براىاو از بهره هاى آخرت ، نصيبى نخواهد بود.
و نيز چنين مى فرمايد:
(( (من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشاء لمن نريد، ثم جعلنا له جهنم يصليهامذموما مدحورا) )) (135)
اگر كسى دنياى شتابنده و زودگذر را هدف زندگانى خود قرار دهد و فقط خواهان آنباشد، ما - بر حسب اراده و مشيت خويش - خواسته هاى او را با شتاب و سرعت برآورده مىسازيم ، ولى در بازپس ، آتش دوزخ را براى او آماده مى نمائيم تا با وضعى نكوهيده وحالتى سرافكنده و رانده شده به آن درآيد و طعم تلخ آنرا بچشد.

next page

fehrest page

back page