بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 15, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

امـا مـشـركـان لجـوج و مستكبران خيره سر هنگامى كه راههاى بهانه جوئى را به روى خودمسدود ديدند، به اين مساله چسبيدند و گفتند كه آيا ما به تو
ايـمان بياوريم در حالى كه افراد پست و بى ارزش از تو پيروى كرده اند؟ (قالوا ا نؤمن لك و اتبعك الارذلون ).
ارزش يـك پـيـشـوا را بـايـد از پـيـروانش شناخت ، و به اصطلاح امامزاده را از زوارش مىشـنـاسـنـد، مـا وقـتـى بـه پـيـروان تـو نـگاه مى كنيم مشتى بى سر و پا گمنام و فقير،تـهـيـدسـت و پـا بـرهنه كه كسبهاى ضعيف و ناچيزى دارند اطرافت را گرفته اند با اينحـال چـگـونه انتظار دارى ثروتمندان سرشناس و اشراف با نام و نشان سر تسليم برآستان تو بسايند؟!
اصـلا هـرگـز آب مـا بـا اين جمعيت در يك جو نمى رود، ما هيچگاه بر سر يك سفره ننشستهايم و در زير يك سقف اجتماع نكرده ايم ، چه انتظار نا معقولى دارى ؟.
درسـت اسـت آنـهـا در اين تشخيص صائب بودند كه پيشوا را بايد از طريق پيروان شناختولى اشـتـبـاه بـزرگـشان اين بود كه آنها مفهوم و معيار شخصيت را گم كرده بودند، آنهامـعـيـار سـنـجـش ارزشها را مال و ثروت ، لباس و خانه و مركب زيبا و گرانقيمت قرار دادهبودند، و از پاكى و تقوا و حق جوئى و صفات عالى انسانيت كه در طبقات كم درآمد بسياربود و در اشراف بسيار كم ، غافل بودند.
روح طـبـقـاتـى در بـدتـريـن اشـكـالش بـر فـكـر آنـهـا حـاكـم بـود بـه هـمـيـندليـل طـبـقـه تـهـيـدسـت را اراذل مـى شـمـردنـد! (اراذل جـمـعارذل - بـر وزن اهرم - و آن نيز جمع رذل به معنى پست و حقير است ) و اتفاقا آنها اگر اززنـدان جـامـعـه طـبـقـاتـى بيرون مى آمدند به خوبى مى توانستند درك كنند كه ايمان اينگروه خود بهترين دليل بر حقانيت و اصالت دعوت اين پيامبر است .
ولى نوح آنها را در اينجا فورا خلع سلاح كرد و گفت : وظيفه من دعوت همگان به سوى حقو اصلاح جامعه است ، من چه مى دانم آنها چه كارى داشته اند؟!
(قال و ما علمى بما كانوا يعملون ).
گذشته آنها هر چه بوده گذشته ، مهم امروز است كه دعوت رهبر الهى را لبيك گفته اندو در مقام خودسازى برآمده و قلب و دل خود را در اختيار حق گذاشته اند.
اگـر آنـهـا در گـذشته كار خوب يا بدى كرده اند حسابشان بر پروردگار من است اگرشما مى فهميديد و درك و تشخيص مى داشتيد (ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون ).
از ايـن سـخـن ضـمـنـا اسـتـفـاده مى شود كه آنها مى خواستند علاوه بر مساله تهيدستى اينگروه از مؤ منان را به سوء سابقه اخلاقى و عملى متهم سازند، در حالى كه معمولا فسادو آلودگـى در طـبـقـات مـرفـه بـه درجـات بـيـشـتـر اسـت ، آنـهـا هـسـتـنـد كـه هـمـه رقـموسائل فساد در اختيار دارند و مست مقام و مالند و كمتر خدا را بنده اند!
ولى نـوح بـى آنـكـه در ايـن مـسـاله با آنها گلاويز شود، مى گويد من از آنها چيز بدىسراغ ندارم و اگر هم چنين باشد كه شما مى گوئيد حسابشان با خدا است !
آنچه وظيفه من است اين است كه من پر و بال خود را براى همه حقجويان بگشايم من هرگزايمان آورندگان را طرد نخواهم كرد (و ما انا بطارد المؤ منين )
ايـن جـمـله در حـقـيـقـت پـاسـخ بـه درخـواست ضمنى اين ثروتمندان مغرور است كه از نوحخواسته بودند اين گروه را از خود براند و طرد كند، تا نزد او حاضر شوند!
تـنـهـا وظـيـفـه من اين است كه من مردم را انذار كنم من فقط بيم دهنده آشكارى هستم (ان انا الانذير مبين ).
هـر كـس اين هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقيم ، بازگردد پيرو من است ،هر كه باشد و در هر وضع مادى و شرائط اجتماعى .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه اين ايراد را نه تنها بر نوح (عليه السلام ) گرفتند كه نخستينپـيـامبران اولواالعزم است به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز كه خاتمانـبـيـاء اسـت و هـمـچنين به ساير پيامبران نيز گرفتند، آنها با عينك سياهى كه بر چشمداشتند منظره اين سپيد جامگان را تاريك مى ديدند و همواره خواهان طرد و رد آنها بودند، واصلا خدا و پيامبرانى را كه چنين بندگان و پيروانى داشته باشند نمى پسنديدند!
امـا قـرآن چـه زيـبـا در سـوره كـهـف بـه پـيـامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىفـرمـايـد: و اصـبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعدعـيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كانامره فرطا: با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند، و تنها ذات اورا مـى طـلبـند، هرگز چشمهاى خود را به خاطر زينتهاى دنيا از آنها برمگير، و از كسانىكـه قـلبـشـان را از ياد خود غافل ساخته ايم اطاعت مكن ، همانها كه پيروى هواى نفس ‍ كردهاند و كارهايشان افراطى است .
و حـتـى ايـن ايـراد را بـه رهـبـران راه حـق در عصر و زمان ما نيز مى كنند كه بيشترين رقمطرفداران شما را مستضعفين و پابرهنه ها تشكيل مى دهند.
آنـها مى خواهند با اين سخن عيبى بگذارند در حالى كه ناآگاهانه مدح و تمجيد مى كنند واصالت مكتب را امضا مى نمايند.
آيه و ترجمه


قالوا لئن لم تنته يانوح لتكونن من المرجومين(116)
قال رب إ ن قومى كذبون(117)
فافتح بينى و بينهم فتحا و نجنى و من معى من المؤ منين(118)
فأ نجيناه و من معه فى الفلك المشحون(119)
ثم أ غرقنا بعد الباقين(120)
إ ن فى ذلك لاية و ما كان أ كثرهم مؤ منين(121)
و إ ن ربك لهو العزيز الرحيم(122)


ترجمه :

116 - گفتند: اى نوح اگر خوددارى نكنى ، سنگباران خواهى شد.
117 - گفت : پروردگارا: قوم من ، مرا تكذيب كردند.
118 - اكنون ميان من و اينها جدائى بيفكن (و داورى كن ).
119 - مـا، او و كـسانى را كه با او بودند در كشتى كه مملو (از انسان و انواع حيوانات )بود رهائى بخشيديم .
120 - سپس بقيه را غرق كرديم .
121 - در اين ماجرا نشانه روشنى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند.
122 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است .
تفسير:
نجات نوح و غرق مشركان خودخواه
عـكـس العـمـل ايـن قـوم گـمـراه و لجـوج در بـرابـر نوح همان بود كه همه زورگويان درطـول تـاريـخ داشـتـنـد، و آن تكيه بر قدرت و زور و تهديد به نابودى بود گفتند: اىنوح بس است اگر از اين سخنان خوددارى نكنى و فضاى جامعه ما را با گفتگوهايت تلخ وتـاريك سازى به طور قطع سنگسار خواهى شد! (قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن منالمرجومين ).
تـعـبـيـر من المرجومين نشان مى دهد كه سنگسار كردن در ميان آنها در مورد مخالفين سابقهداشـتـه ، در حـقيقت به نوح مى گويند: اگر به اين گفتگوها و دعوت به سوى توحيد وآئيـنت ادامه دهى بر سر تو همان خواهد آمد كه بر سر ساير مخالفين ما آمد، و آن سنگساركردن است كه يكى از بدترين انواع قتل مى باشد.
نـوح كـه مـى بـيـنـد ايـن دعـوت مـسـتـمـر و طـولانـى با اين منطق روشن و با آنهمه صبر وشـكـيـبـائى جـز در عـده قليلى تاثير نگذارده ، سرانجام شكايت به درگاه خدا مى برد وضـمـن شـرح حـال خـود تـقـاضـاى جـدائى و نـجـات ازچنگال اين ستمگران بى منطق مى كند.
عـرض كـرد پـروردگـارا قـوم مـن مـرا تـكـذيـب كـردنـد(قال رب ان قومى كذبون ).
درسـت اسـت كـه خـداوند از همه چيز آگاه است ولى به هنگام طرح شكايت و به عنوان مقدمهبراى تقاضاى بعدى ، اين سخن را مطرح مى كند.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه نـوح از مصائبى كه بر شخص او گذشته اظهار ناراحتى نمى كندبلكه تنها از اين ناراحت است كه او را تكذيب كرده اند و پيام الهى را نپذيرفته اند.
سپس عرض مى كند: اكنون كه هيچ راهى براى هدايت اين گروه باقى نماند ميان من و اينهاجدائى بيفكن و ميان ما خودت داورى كن (فافتح بينى و بينهم فتحا).
فـتـح در اصـل - هـمـانـگـونه كه ارباب لغت گفته اند - به معنى گشودن و از بين بردنبستگى است ، و آن دو گونه است ، گاهى جنبه حسى دارد، مانند فتح الباب (گشودن در)و گاه جنبه معنوى دارد مانند فتح الهم (گشودن غم و از بين بردن اندوه ) و فتح المستغلقمـن العـلوم بـه مـعـنـى گشودن رازهاى دانش و فتح القضية به معنى داورى كردن و پاياندادن به نزاع و دعوا است .
سـپس اضافه مى كند: و من و مؤ منانى را كه با من هستند نجات ده (و نجنى و من معى من المؤمنين ).
در ايـنـجـا رحـمـت الهـى به يارى نوح آمد و مجازات دردناكش به سراغ تكذيب كنندگان ،چـنـانـكـه مـى فـرمـايـد: ما او و تمام كسانى را كه با او همراه بودند در كشتى كه مملو ازانسان و انواع حيوانات بود رهائى بخشيديم (فانجيناه و من معه فى الفلك المشحون ).
سپس بقيه را غرق و نابود كرديم (ثم اغرقنا بعد الباقين ).
مشحون از ماده شحن (بر وزن صحن ) به معنى پر كردن است ، و گاه به معنى مجهز ساختننـيـز آمـده اسـت ، و شـحـنـاء به عداوتى گفته مى شود كه تمام وجود انسان را پر كند، ومـنـظـور در ايـنـجـا ايـن اسـت كـه آن كـشـتـى مـمـلو از نـفـرات و هـمـهوسـائل بـود، و كـمـبـودى نـداشـت ، يـعنى خداوند بعد از آنكه كشتى از هر نظر مهيا و آمادهحـركـت شد، طوفان را فرستاد تا نوح و ساير سرنشينانش گرفتار ناراحتى نشوند، واين خود يكى از نعمتهاى الهى بر آنها بود.
و در پـايـان ايـن سـخـن هـمـان مـى گـويـد كـه در پـايان ماجراى موسى (عليه السلام ) وابراهيم (عليه السلام ) بيان كرد، مى فرمايد: در ماجراى نوح و دعوت پيگير و مستمر اوصـبـر و شـكـيـبـائيش ، و سرانجام غرق و نابودى مخالفانش ، آيت و نشانه اى است براىهمگان (ان فى ذلك لاية ).
هر چند اكثر آنها ايمان نياوردند (و ما كان اكثرهم مؤ منين ).
بـنـابـرايـن تـو اى پيامبر از اعراض و سرسختى مشركان قومت نگران مباش ، ايستادگىبـه خـرج ده كـه سـرنـوشـت تـو و يـارانـت سـرنـوشـت نوح و ياران او است ، و سرانجامگمراهان همان سرانجام شوم غرق شدگان است .
و بدان پروردگار تو شكست ناپذير و رحيم است (و ان ربك لهو العزيز الرحيم ).
رحـمـتـش ايـجـاب مـى كند كه به آنها فرصت كافى و مهلت دهد و اتمام حجت كند، و عزتشسبب مى شود كه سرانجام تو را پيروز و آنها را مواجه با شكست نمايد.
آيه و ترجمه


كذبت عاد المرسلين(123)
إ ذ قال لهم أ خوهم هود أ لا تتقون(124)
إ نى لكم رسول أ مين(125)
فاتقوا الله و أ طيعون(126)
و ما أ سئلكم عليه من أ جر إ ن أ جرى إ لا على رب العالمين(127)
أ تبنون بكل ريع ءاية تعبثون(128)
و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون(129)
و إ ذا بطشتم بطشتم جبارين(130)
فاتقوا الله و أ طيعون(131)
و اتقوا الذى أ مدكم بما تعلمون(132)
أ مدكم بأ نعام و بنين(133)
و جنات و عيون(134)
إ نى أ خاف عليكم عذاب يوم عظيم(135)


ترجمه :

123 - قوم عاد رسولان (خدا) را تكذيب كردند.
124 - هنگامى كه برادرشان هود گفت : آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟
125 - من براى شما فرستاده امينى هستم .
126 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد.
127 - مـن هـيـچ اجـر و پـاداشـى در برابر اين دعوت از شما نمى طلبم ، اجر و پاداش منتنها بر پروردگار عالميان است .
128 - آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانه اى از روى هوى و هوس مى سازيد.
129 - و قـصـرهـا و قـلعه هاى زيبا و محكم بنا مى كنيد، آنچنانكه گوئى در دنيا جاودانهخواهيد ماند.
130 - و هنگامى كه كسى را مجازات مى كنيد همچون جباران كيفر مى دهيد.
131 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد.
132 - از خدائى به پرهيزيد كه شما را به نعمتهائى كه مى دانيد امداد كرده .
133 - شما را به چهارپايان و نيز پسران (لايق و برومند) امداد فرموده .
134 - همچنين به باغها و چشمه ها
135 - (اگر كفران كنيد) من بر شما از عذاب روز بزرگ مى ترسم .
تفسير:
جنايات و اعمال بى رويه قوم عاد
اكنون نوبت به قوم عاد و پيامبرشان هود مى رسد كه گوشه اى از زندگى
و سرنوشت آنها و درسهاى عبرتى را كه در آن نهفته است ضمن هيجده آيه بيان مى كند.
قـوم عـاد، چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم ، جـمعيتى بودند كه در سرزمين احقاف در ناحيهحضرموت ، از نواحى يمن ، در جنوب جزيره عربستان زندگى داشتند.
قـوم سـركـش عـاد - چنانكه قرآن مى گويد - فرستادگان خدا را تكذيب كردند (كذبت عادالمرسلين ).
گر چه آنها تنها هود را تكذيب كردند اما چون دعوت هود دعوت همه پيامبران بود در واقعهمه انبيا را تكذيب كرده بودند.
بعد از ذكر اين اجمال به تفصيل پرداخته مى گويد: در آن هنگام كه برادرشان هود گفت :آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟ (اذقال لهم اخوهم هود الا تتقون ).
او در نهايت دلسوزى و مهربانى همچون يك برادر آنها را به توحيد و تقوى دعوت كرد وبه همين دليل كلمه اخ بر او اطلاق شده .
سـپـس افـزود مـن بـراى شـمـا فـرسـتـاده امـيـنـى هـسـتـم (انـى لكـمرسول امين ).
سابقه زندگى من در ميان شما گواه اين حقيقت است كه هرگز راه خيانت نپوئيدم و جز حق وصداقت در بساط نداشتم .
باز تاكيد مى كند اكنون كه چنين است و شما هم به خوبى آگاهيد از
خـدا بـتـرسـيـد و پـرهـيـزگـارى پـيـشه كنيد و از من اطاعت نمائيد كه اطاعتم اطاعت خدا است(فاتقوا الله و اطيعون ).
و اگـر فـكـر مـى كـنـيـد مـن سـوداى مـال در سـر مـى پـرورانـم و ايـنـهـا مقدمه رسيدن بهمـال و مـقـامـى اسـت بدانيد من كوچكترين اجرى در برابر اين دعوت از شما نمى خواهم (و مااسئلكم عليه من اجر).
اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است (ان اجرى الا على رب العالمين ).
هـمـه بركات و نعمتها از او است و من اگر چيزى مى خواهم از او مى خواهم ، كه پروردگارهمه ما او است .
قرآن در اين بخش از سرگذشت هود و قوم عاد بر چهار قسمت به ترتيب تكيه كرده است :نـخـسـت مـحـتـواى دعـوت هـود را كـه تـوحيد و تقوى بوده مشخص مى كند كه در ضمن آياتگذشته خوانديم .
سـپـس بـه انتقاد از كژيها و اعمال نادرست آنها پرداخته و سه موضوع را به آنها يادآورمـى كـنـد، و در لباس استفهام انكارى آنها را مخاطب ساخته چنين مى گويد: آيا شما بر هرمـكـان مـرتـفـعـى نـشـانـه اى از روى هـوى و هـوس مـى سـازيـد؟! (اتـبـنـونبكل ريع آية تعبثون ).
واژه ريـع در اصـل بـه مـعنى مكان مرتفع است و تعبثون از ماده عبث به معنى كارى است كههـدف صـحـيـح در آن تـعـقـيب نمى شود، و با توجه به واژه آيه كه به معنى نشانه استروشـن مـى شـود كـه ايـن قـوم مـتـمـكـن و ثـروتـمند براى خودنمائى و تفاخر بر ديگرانبـنـاهـائى بـر نـقـاط مرتفع كوهها و تپه ها، (همچون برج و مانند آن ) مى ساختند كه هيچهدف صحيحى براى آن نبود جز اينكه توجه ديگران را به آن جلب كنند و قدرت و نيروىخود را به رخ سايرين بكشند.
و ايـنـكـه بعضى از مفسران گفته اند منظور از اين سخن ، كلبه هائى بوده كه بر فرازبـلنـديـهـا مـى سـاخـتـند و مركز لهو و لعب و هوسرانى و عياشى بوده - همانگونه كه درعـصـر مـا در مـيان طاغوتيان مرسوم است - بعيد به نظر مى رسد، زيرا با كلمه آية و عبثسازگار نيست .
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه قوم عاد، اين ساختمانها را مشرف بر جاده هامى ساختند تا از فراز آن به استهزاء و مسخره راهروان بپردازند ولى از اين سه تفسير،تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.
بـار ديگر به انتقاد ديگرى از آنها پرداخته ، مى گويد: شما قصرها و قلعه هاى زيبا ومـحـكـم مى سازيد آنچنان كه گوئى در دنيا جاودانه خواهيد ماند (و تتخذون مصانع لعلكمتخلدون ).
مـصـانـع جـمع مصنع به معنى مكان و ساختمان مجلل و محكم است . هود به اين اعتراض نمىكـند كه چرا شما داراى خانه هاى مناسبى هستيد بلكه مى گويد شما آنچنان غرق دنيا شدهايـد و بـه تـجـمـل پـرسـتـى و محكم كارى بى حساب در كاخها و قصرها پرداخته ايد كهسراى آخرت را به دست فراموشى سپرده ايد، دنيا را نه به عنوان يك گذرگاه كه بهعـنوان يك سراى هميشگى پنداشته ايد، آرى چنين ساختمانهاى غفلت زا و غرور آفرين مسلمامذموم است .
در حـديـثـى از پـيـامـبـر اسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) مى خوانيم : كه روزى ازگذرگاهى مى گذشت چشمش به قبه و بارگاهى افتاد كه مشرف بر جاده بود، پرسيد:اين چيست ؟
ياران عرض كردند متعلق به يكى از انصار است ، حضرت كمى توقف كرد صاحب آن فرارسيد و سلام كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صورت از او گرداند ...
مـرد انـصـارى ايـن مطلب را با ياران خود در ميان گذاشت و گفت : به خدا سوگند من نظررسول الله را نسبت به خودم ناخوش آيند مى بينم نمى دانم درباره
من چه اتفاقى افتاده و من چه كرده ام ؟!
گـفـتـنـد: پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) آن سـاخـتـمـانمجلل تو را ديده و ناراحت شده .
مـرد انـصـارى رفـت و آن قبه و بارگاه را با خاك يكسان كرد، يكروز پيامبر (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ) آمـد و آنـرا نديد، فرمود چه بر سر اين ساختمان كه اينجا بود آمد؟جـريـان را عـرض كـردنـد: فـرمـود: ان لكـل بـنـاء يـبـنـىوبـال عـلى صـاحـبـه يـوم القـيـامـة الا مـا لابـد مـنـه : هـر بـنـائى در روز قـيـامـتوبال صاحب آن است ، مگر آن مقدار كه انسان از آن ناگزير است !.
از ايـن روايـت و روايـات مـشـابـه آن بـيـنش اسلام كاملا روشن مى شود كه با ساختمانهاىطـاغـوتـى و غافل كننده كه تواءم با اسراف و زياده روى است مخالف است و به مسلماناناجـازه نـمـى دهـد هـمـچـون مـسـتكبران مغرور و از خدا بى خبر - آنهم در محيطهائى كه معمولامحرومان و نيازمندان مسكن فراوانند - اقدام به چنين ساختمانهائى كنند.
ولى جالب اينكه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى رسيدن به اين هدفانـسـانـى مـتـوسل به زور نشد، و هرگز دستور تخريب چنان ساختمانى را نداد، بلكه ازطـريـق يـك واكنش اخلاقى لطيف - رو ترش كردن و بى اعتنائى نمودن - هدف خود را تامينفرمود.
سـپـس بـه انـتـقـاد ديـگـر در رابـطـه بـا بـى رحـمـى قـوم عـاد بـه هـنـگـام نـزاع وجدال پرداخته مى گويد: شما به هنگامى كه كسى را مجازات مى كنيد از حد تجاوز كرده وهمچون جباران كيفر مى دهيد (و اذا بطشتم بطشتم جبارين ).
ممكن است كسى كارى كند كه مستوجب عقوبت باشد، اما هرگز نبايد قدم از جاده حق و عدالتفراتر نهيد، و براى كمترين جرم ، سنگين ترين
جـريـمـه را قـائل شـويد و به هنگام خشم و غضب خون افراد را بريزيد و با شمشير بهجان آنها بيفتيد كه اين كار جباران و ستمگران و طاغيان روزگار است .
راغـب در مـفردات مى گويد: بطش (بر وزن نقش ) به معنى گرفتن چيزى است با قدرت وبرترى .
در حـقيقت هود اين دنياپرستان را از سه طريق مورد سرزنش قرار مى دهد: نخست به نشانههـائى كـه از روى خـودخـواهـى و خودنمائى بر فراز بلنديها مى ساختند كه بر ديگرانتفاخر كنند.
سـپـس بـه ساختمانهائى چون قصرهاى محكم جباران كه نشانه آرزوهاى دور و دراز و غفلتاز اين نكته كه دنيا دار ممر است و نه دار مقر انتقاد مى كند.
و سـرانجام زياده روى آنها را به هنگام مجازات مورد انتقاد قرار مى دهد، كه قدر جامع بينامـور سـه گـانـه هـمان حس برترى جوئى و حب بقاء است ، و اين نشان مى دهد كه آنچنانعـشـق دنـيـا بر آنها مسلط شده بود كه از راه و رسم بندگى خارج شده و در دنيا پرستىغـرق بـودنـد و تـا سـر حـد دعوى الوهيت پيش رفته بودند و اينها بار ديگر اين حقيقت رااثبات مى كند كه حب الدنيا رأ س ‍ كل خطيئه .
بـعـد از بـيان اين انتقادهاى سه گانه بار ديگر آنها را به تقوا دعوت كرده مى گويد:اكـنـون كـه چـنين است تقوا پيشه كنيد و از خدا بترسيد و دستور مرا اطاعت نمائيد (فاتقواالله و اطيعون ).
سپس به بخش سوم از بيان هود مى رسيم كه تشريح نعمتهاى الهى بر بندگان
است ، تا از اين راه ، حس شكرگزارى آنها را تحريك كند، شايد به سوى خدا آيند.
و در ايـن زمـيـنـه از روش اجـمـال و تـفـصـيـل كه براى دلنشين كردن بحثها بسيار مفيد استاسـتفاده مى كند، نخست روى سخن را به آنها كرده مى گويد: از خدائى بپرهيزيد كه شمارا به نعمتهائى كه مى دانيد امداد كرد و به طور مداوم و منظم آنها را در اختيار شما نهاد (واتقوا الذى امدكم بما تعلمون ).
سـپـس بـعـد از ايـن بـيـان كـوتـاه بـه شرح و تفصيل آن پرداخته مى گويد: شما را بهچهارپايان و پسران (لايق و برومند) امداد كرد (امدكم بانعام و بنين ).
از يكسو سرمايه هاى مادى كه قسمت مهمى از آن - مخصوصا در آن عصر - چهارپايان و دامهابـودنـد در اخـتـيار شما گذاشت ، و از سوى ديگر نيروى انسانى كافى كه بتواند آن راحفظ و نگاهدارى كند و پرورش دهد.
ايـن تـعـبـيـر در آيـات مختلف قرآن تكرار شده است كه به هنگام برشمردن نعمتهاى مادىنـخـسـت بـه امـوال اشـاره مى كند، بعد به نيروى انسانى كه حافظ و نگاهبان و پرورشدهـنـده امـوال اسـت ، و ايـن يـك تـرتـيـب طـبـيـعـى بـه نـظـر مـى رسـد نـه ايـنـكـهاموال از اهميت بيشترى برخوردار باشد.
در آيـه 6 سـوره اسـراء مـى خـوانـيـم : و امـددنـاكـمبـامـوال و بـنـيـن و جـعـلنـاكـم اكـثـر نـفـيـرا: مـا شـمـا را بـوسـيـلهاموال و فرزندان امداد كرديم و جمعيت شما را
بيشترين قرار داديم .
بعد مى افزايد: باغهاى خرم و سرسبز و چشمه هاى آب جارى در اختيارتان قرار داديم (وجنات و عيون ).
و به اين ترتيب زندگى شما را هم از نظر نيروى انسانى ، هم كشاورزى و باغدارى ، وهم دامدارى و وسائل حمل و نقل پر بار ساختيم ، به گونه اى كه در زندگى خود احساسكمترين كمبود و ناراحتى نداشته باشيد.
ولى چـه شـد كـه بـخـشنده اين همه نعمتها را فراموش كرديد، شب و روز بر سر سفره اونشستيد و او را نشناختيد.
سپس به آخرين مرحله از سخنانش پرداخته و آنها را تهديد و انذار به كيفر الهى مى كند،و مى گويد: اگر كفران كنيد من بر شما از عذاب روز بزرگ مى ترسم (انى اخاف عليكمعذاب يوم عظيم ).
روزى كـه نـتـيـجـه آنـهـمـه ظـلم و سـتـم و غـرور و اسـتـكـبـار و هواپرستى و بيگانگى ازپروردگار را با چشم خود خواهيد ديد.
معمولا يوم عظيم (روز بزرگ ) در قرآن به قيامت اطلاق مى شود كه از هر نظر عظمت دارد،ولى گـاه در آيـات قـرآن به روزهاى سخت و وحشتناكى كه بر امتها گذشته ، نيز اطلاقشـده اسـت ، آنـچـنـان كـه در هـمين سوره در داستان شعيب مى خوانيم كه پس از سرسختى ولجـاجـت در مـقـابـل حـق ، خداوند آنها را با مجازات دردناكى (صاعقه اى كه از قطعه ابرىفـرود آمد) كيفر داد، و سپس ‍ از اين روز به عنوان يوم عظيم ياد مى كند: فاخذهم عذاب يومالظلة انه كان عذاب يوم عظيم .
بـنـابـرايـن در آيـه مـورد بـحـث ، نـيـز مـمـكـن اسـت يـوم عـظيم اشاره به روزى باشد كهگـردنـكشان قوم عاد، گرفتار مجازات دردناك طوفان درهم كوبنده گشتند گواه اين معنىبيان كيفر آنها در چند آيه بعد از اين است .
و نـيـز مـمـكـن اسـت اشـاره به كيفر روز قيامت و يا هر دو كيفر باشد كه تاريخ هر دو روزعظيم است .
آيه و ترجمه


قالوا سواء علينا اءوعظت أ م لم تكن من الواعظين(136)
إ ن هذا إ لا خلق الا ولين(137)
و ما نحن بمعذبين(138)
فكذبوه فأ هلكناهم إ ن فى ذلك لاية و ما كان أ كثرهم مؤ منين(139)
و إ ن ربك لهو العزيز الرحيم(140)


ترجمه :

136 - آنـهـا (قـوم عـاد) گـفـتـنـد: بـراى ما تفاوت نمى كند چه ما را اندرز بدهى يا ندهى(بيهوده خود را خسته مكن )!
137 - اين همان روش و اخلاق پيشينيان است .
138 - و ما هرگز مجازات نخواهيم شد.
139 - آنـهـا هـود را تـكـذيـب كردند، ما هم نابودشان كرديم و در اين آيت و نشانه اى است(براى آگاهان ) ولى اكثر آنها مؤ من نبودند.
140 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است .
تفسير:
ما را انذار مده كه در ما اثر نمى كند!
در آيات پيشين گفتگوهاى پر مغز پيامبر دلسوز، هود را با قوم سركش
عاد ديديم ، اكنون پاسخهاى نامعقول و موذيانه آن قوم را بررسى كنيم قرآن مى گويد:آنـهـا در پـاسـخ گـفتند: زياد خود را خسته مكن ، براى ما هيچ تفاوت نمى كند چه موعظه واندرز بدهى و چه ندهى ، در دل ما كمترين اثرى نخواهد گذارد! (قالوا سواء علينا اوعظتام لم تكن من الواعظين ).
اما آنچه را تو به ما ايراد مى كنى جاى ايراد نيست اين روش و اخلاق پيشينيان است (ان هذاالا خلق الاولين ).
و بر خلاف گفته تو ما هرگز مجازات نخواهيم شد، نه در اين جهان و نه در جهان ديگر!(و ما نحن بمعذبين ).
خـلق (به ضم خ ول ) به معنى عادت و روش و اخلاق است زيرا اين كلمه به صورت مفردو به معنى خلق و خوى و عادت اخلاقى آمده است و در اين صورت اشاره به اعمالى است كهآنـهـا مـرتـكـب مـى شـدنـد مانند بت پرستى و ساختن قصرهاى محكم و زيبا و خودنمائى ازطـريـق سـاخـتن برجها بر نقاط مرتفع و همچنين خشونت در مجازات و كيفر، يعنى آنچه را ماانـجـام مـى دهـيـم هـمـانـسـت كـه پـيـشـيـنـيـان مـا انـجـام مـى دادنـد و مـطـلبقابل ايرادى نمى تواند باشد.
بـعـضـى آنـرا به معنى دروغ و كذب تفسير كرده اند يعنى سخنان تو درباره خدا و قيامتسخنان دروغينى است كه از قبل نيز گفته شده (اما اين در صورتى است كه خلق (بر وزنحلق ) بخوانيم ولى قرائت مشهور چنين نيست ).
و بـه دنـبـال ايـن سـخـن ، قـرآن سرنوشت دردناك اين قوم را چنين بيان مى كند آنها هود راتكذيب كردند، ما هم نابودشان كرديم (فكذبوه فاهلكناهم )
و در پايان اين ماجرا همان دو جمله پر محتواى عبرت انگيزى را مى گويد
كه در پايان داستان نوح و ابراهيم و موسى بيان شد.
مـى فـرمـايـد: در ايـن سـرگـذشـت ، آيـه و نـشـانـه روشـنى است از قدرت خدا، از استقامتپـيـامـبـران ، و از سـرانـجام شومى كه دامنگير سركشان و جباران گرديد ولى با اين همهباز بيشتر آنها ايمان نياوردند (ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين ).
و پـروردگـار تـو قـدرتـمـنـد و شـكـسـت نـاپـذير، و رحيم و مهربان است (و ان ربك لهوالعزيز الرحيم ).
بـه انـدازه كـافـى مـدارا مـى كـنـد فـرصـت مـى دهـد،دلائل روشـن بـراى هدايت گمراهان ارائه مى كند، اما به هنگام مجازات چنان محكم مى گيردكه مجال فرار براى احدى باقى نمى ماند!
آيه و ترجمه


كذبت ثمود المرسلين(141)
إ ذ قال لهم أ خوهم صالح أ لا تتقون(142)
إ نى لكم رسول أ مين(143)
فاتقوا الله و أ طيعون(144)
و ما أ سئلكم عليه من أ جر إ ن أ جرى إ لا على رب العالمين(145)
أ تتركون فى ما ههنا ءامنين(146)
فى جنات و عيون(147)
و زروع و نخل طلعها هضيم(148)
و تنحتون من الجبال بيوتا فارهين(149)
فاتقوا الله و أ طيعون(150)
و لا تطيعوا أ مر المسرفين(151)
الذين يفسدون فى الا رض و لا يصلحون(152)


ترجمه :

141 - قوم ثمود رسولان (خدا) را تكذيب كردند.
142 - هنگامى كه صالح به آنها گفت : آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟
143 - من براى شما فرستاده امينى هستم .
144 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد.
145 - مـن اجـر و پـاداشـى در بـرابـر ايـن دعـوت از شـمـا نـمـى طـلبـم اجـر مـن تنها برپروردگار عالميان است .
146 - آيا شما تصور مى كنيد هميشه در نهايت امنيت ، در نعمتهائى كه اينجاست مى مانيد؟
147 - در اين باغها و چشمه ها!
148 - در اين زراعتها و نخلهائى كه ميوه هايش شيرين و رسيده است .
149 - شما از كوهها خانه هائى مى تراشيد و در آن به عيش و نوش مى پردازيد.
150 - از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد.
151 - و اطاعت فرمان مسرفان نكنيد.
152 - همانها كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند.
تفسير:
از مسرفان مفسد اطاعت نكنيد
پـنـجمين بخش از داستان انبياء كه در اين سوره آمده ، سرگذشت فشرده و كوتاهى از قومثمود و پيامبرشان صالح است كه در سرزمينى به نام وادى القرى ميان مدينه و شام مىزيـسـتـنـد، و زنـدگـى مرفهى داشتند اما بر اثر سركشى و طغيان چنان از ميان رفتند كهامروز اثرى از آنها باقى نيست .
سرآغاز اين داستان كاملا شبيه داستان قوم عاد و نوح است ، و نشان مى دهد چگونه تاريختـكـرار مـى گـردد، مـى فـرمـايـد: قـوم ثـمـود رسولان خدا را تكذيب كردند (كذبت ثمودالمرسلين ).
چـرا كـه همه دعوت واحدى داشتند و تكذيب پيامبرشان صالح در حقيقت تكذيب همه رسولانبود.
و بـعـد از ذكـر ايـن اجـمـال بـه تـفـصـيـل پـرداخـتـه ، مـى گـويـد: در آن هـنگام كه برادردلسـوزشـان صـالح بـه آنـهـا گـفـت : آيـا پـرهـيـزگـارى پـيـشـه نـمـى كـنـيـد؟! (اذقال لهم اخوهم صالح الا تتقون ).
او كـه هـادى و راهـنـمـاى مهربانى همچون يك برادر بود، برترى جوئى و منافع مادى درنـظـر نـداشـت ، و بـه هـمـين جهت قرآن از او تعبير به اخوهم كرده ، دعوت خود را مانند همهانبياى الهى از تقوى و احساس مسئوليت آغاز كرد.
سپس براى معرفى خويش مى گويد: من براى شما فرستاده اى امينم ، و سوابق من در ميانشما شاهد گوياى اين مدعا است (انى لكم رسول امين ).
بـنـابـرايـن تـقوا پيشه كنيد و از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد كه جز رضاى خدا و خير وسعادت شما چيزى براى من مطرح نيست (فاتقوا الله و اطيعون ).
و بـه هـمـيـن دليل من مزد پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمى طلبم و چشم داشتى ازشما ندارم (و ما اسئلكم عليه من اجر).
من براى ديگرى كار مى كنم و پاداشم بر اوست آرى اجر و پاداش من تنها بر پروردگارعالميان است (ان اجرى الا على رب العالمين ).
اين نخستين بخش سرگذشت صالح بود كه در طرح دعوت و بيان رسالت او خلاصه مىشود.
سـپـس در بـخـش ديـگـرى انـگـشـت روى نـقـطـه هـاى حـسـاس وقابل انتقاد زندگى آنها گذارده ، و آنان را در يك محاكمه وجدانى محكوم مى كند.
مـى گـويد: آيا شما چنين تصور مى كنيد كه هميشه در نهايت امنيت در اين ناز و نعمت خواهيدماند؟! (اتتركون فيما ههنا آمنين ).
آيـا چـنـين مى پنداريد كه اين زندگى مادى و غفلت زا جاودانى است ، و دست مرگ و انتقام وكيفر گريبانتان را نخواهد گرفت ؟!
سـپـس بـا اسـتفاده از روش اجمال و تفصيل جمله سر بسته گذشته خود را چنين تشريح مىكند، مى گويد: شما گمان مى كنيد در اين باغها و چشمه ها ... (فى جنات و عيون ).
در ايـن زراعـتـهـا و نـخـلهـا كه ميوه هاى شيرين و شاداب و رسيده دارند براى هميشه خواهيدماند؟ (و زروع و نخل طلعها هضيم ).
سـپـس بـه خـانـه هاى محكم و مرفه آنها پرداخته مى گويد: شما از كوهها خانه هائى مىتـراشـيـد و در آن بـه عـيـش و نـوش مـى پـردازيـد (و تـنـحـتـون مـنالجبال بيوتا فارهين ).
فـاره از مـاده فـره (بـر وزن فـرح ) در اصـل بـه مـعـنـى شـادى تـوأ م بـا بـى خـبرى وهواپرستى است ، گاهى نيز به معنى مهارت در انجام كارى آمده است ، گر چه هر دو معنىبـا آيـه فـوق مـتـنـاسـب اسـت ، امـا بـا تـوجـه بـه ملامت و سرزنش حضرت صالح ، معنىاول مناسبتر به نظر مى رسد.
از مجموع اين آيات با مقايسه به صفاتى كه در آيات گذشته درباره قوم عاد گفته شدچـنـيـن اسـتفاده مى شود كه قوم عاد بيشتر بر خودخواهى و مقام پرستى و خودنمائى تكيهداشـتـنـد، در حـالى كـه قـوم ثـمـود بيشتر اسير شكم ، و زندگى مرفه و پرناز و نعمتبـودنـد، ولى هـر دو در يـك سـرنوشت شوم اشتراك پيدا كردند كه دعوت انبياء را براىبـيـرون آمـدن از زنـدان خـودپـرسـتى و رسيدن به خدا پرستى زير پا گذاشتند، و بهكيفر اعمالشان رسيدند.
حـضـرت صـالح بـعـد از ذكـر ايـن انتقادها به بخش سوم از سخنانش پرداخته و به آنهاهشدار مى دهد:
از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد (فاتقوا الله و اطيعون ).
و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد (و لا تطيعوا امر المسرفين ).
همانها كه در زمين فساد مى كنند و هرگز اصلاح نمى كنند (الذين يفسدون فى الارض و لايصلحون ).
نكته :
رابطه اسراف و فساد در ارض
مـى دانـيـم اسـراف همان تجاوز از حد قانون آفرينش و قانون تشريع است اين نيز روشناست كه در يك نظام صحيح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسيختگى مى شود،و به تعبير ديگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتيجه اسراف فساد.
البـتـه بـايـد تـوجـه داشـت كـه اسـراف مـعـنـى گـسـتـرده اى دارد، گـاه درمسائل ساده اى مانند خوردن و آشاميدن است (چنانكه در آيه 31 سوره اعراف آمده ).
و گاه در انتقام گيرى و قصاص بيش از حد (چنانكه در آيه 33 سوره اسراء آمده است ).
و گاه در انفاق و بذل و بخشش بيش از اندازه (چنانكه در آيه 67 سوره فرقان آمده ).
و گـاه در داورى كـردن و قضاوت نمودنى كه منجر به كذب و دروغ مى شود، (چنانكه درآيه 28 سوره غافر، مسرف و كذاب در رديف هم قرار گرفته ).
و گـاه در اعـتـقـادات اسـت كـه مـنـتهى به شك و ترديد مى شود (همانگونه كه در آيه 34سوره غافر مسرف و مرتاب با هم آمده است ).
و گـاه بـه مـعنى برترى جوئى و استكبار و استثمار آمده (چنانكه درباره فرعون در آيه31 سوره دخان مى خوانيم : انه كان عاليا من المسرفين : او برترى جوى و مسرف بود).
و بـالاخـره گـاه بـه مـعـنـى هـر گـونـه گناه مى آيد (چنانكه در آيه 53 زمر مى خوانيم :قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا:بـگو اى بندگان من كه بر خود اسراف كرديد از رحمت خدا مايوس نشويد كه خداوند همهگناهان را مى بخشد).
با توجه به آنچه گفتيم رابطه اسراف و فساد به خوبى آشكار مى شود.
بـه گـفـته علامه طباطبائى در الميزان عالم هستى يك پارچه نظم و صلاح است و حتى باتـضادى كه احيانا در ميان اجزاى آن ديده مى شود تاليف و التيام و هماهنگى فراوان دارد،ايـن نـظـام بـه سـوى اهـداف صـالحـى در جـريان است ، و براى هر يك از اجزاى خود، خطسـيرى تعيين مى كند حال اگر يكى از اين اجزاء از مدار خود خارج شود و راه فساد را پيشگـيـرد، مـيـان آن و ساير اجزاى اين جهان درگيرى ايجاد مى شود، اگر توانستند اين جزءنـامـنظم اسرافكار را به مدار اصليش بازگردانند چه بهتر، و الا نابودش ‍ مى كنند، تانظام به خط سير خود ادامه دهد!.
انسان كه يكى اجزاى اين عالم هستى است از اين قانون عمومى مستثنى نيست اگر بر اساسفطرت ، بر مدار خود حركت كند و هماهنگ نظام هستى باشد به هدف سعادتبخش كه براىاو مـقـدر شـده اسـت مـى رسـد امـا اگـر از حـد خـود تـجاوز كند و قدم در جاده فساد در ارضبـگـذارد، نـخـست خداوند او را گوشمالى داده ، و با حوادث سخط و دردناك او را هشدار مىدهـد، چـنـانكه در آيه 41 سوره روم مى خوانيم ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبتايـدى النـاس ليـذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون : فساد بر صفحه دريا و صحرابـر اثـر اعـمـال مـردم آشـكـار گـشـت خـدا مـى خـواهـد نـتـيـجـه سـوء پـاره اى ازاعمال مردم را به آنها بچشاند شايد بازگردند.
امـا اگـر ايـن هـم مـؤ ثـر نـيـفـتـاد و فـسـاد در اعـمـاق جان او ريشه دوانيد، خداوند با عذاباستيصال صفحه زمين را از لوث وجود چنين كسانى پاكسازى مى كند.
و از ايـنـجـا روشـن مى شود كه چرا در آيات فوق ، خداوند اسراف را با فساد در ارض وعدم اصلاح هماهنگ ذكر كرده است .
آيه و ترجمه


قالوا إ نما أ نت من المسحرين(153)
ما أ نت إ لا بشر مثلنا فأ ت باية إ ن كنت من الصادقين(154)
قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب يوم معلوم(155)
و لا تمسوها بسوء فيأ خذكم عذاب يوم عظيم(156)
فعقروها فأ صبحوا نادمين(157)
فأ خذهم العذاب إ ن فى ذلك لاية و ما كان أ كثرهم مؤ منين(158)
و إ ن ربك لهو العزيز الرحيم(159)


ترجمه :

153 - گفتند (اى صالح ) تو عقل خود را از دست داده اى .
154 - تو فقط بشرى همچون ما هستى اگر راست مى گويى آيت و نشانه اى بياور.
155 - گـفـت ايـن نـاقه اى است كه براى او سهمى (از آب قريه ) است و براى شما سهمروز معينى .
156 - كمترين آزارى به آن نرسانيد كه عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت .
157 - سـرانـجـام بـر آن (نـاقـه ) حـمـله نـمـوده او را از پاى درآوردند، سپس از كرده خودپشيمان شدند.
158 - عـذاب الهـى آنـهـا را فرو گرفت ، در اين آيت و نشانه اى است ولى اكثر آنها مؤ مننبودند.
159 - پروردگار تو عزيز و رحيم است .
تفسير:
لجاجت و سرسختى قوم صالح
در آيات گذشته منطق مستدل و خيرخواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنيديد، اكنوندر اين آيات منطق قوم را در برابر او بشنويد.
آنها گفتند: اى صالح تو مسحور شده اى و عقل خود را از دست داده اى ، لذا سخنان ناموزونمى گوئى (قالوا انما انت من المسحرين ).
از ايـن گـذشـته تو فقط بشرى همچون مائى و هيچ عقلى اجازه نمى دهد از انسانى همچونخودمان اطاعت كنيم ! (ما انت الا بشر مثلنا).
اگر راست مى گوئى آيت و نشانه اى بياور تا ما به تو ايمان بياوريم (فات باية انكنت من الصادقين ).
جـمـله مـسـحـر از مـاده سـحر به معنى كسى است كه مسحور شده باشد آنها معتقد بودند كهساحران گاه از طريق سحر، عقل و هوش ‍ افراد را از كار مى اندازند، اين سخن را نه تنهابه حضرت صالح (عليه السلام ) گفتند كه به گروهى ديگر از پيامبران نيز اين تهمترا وارد سـاخـتـنـد، حـتى به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنانكه در آيه 8سـوره فـرقان مى خوانيم : ان تتبعون الا رجلا مسحورا: ستمگران گفتند شما تنها از مردىپيروى مى كنيد كه بر اثر مسحور شدن ، عقل خود را از دست داده است !
آرى آنـهـا عـقـل را در ايـن مـى ديـدنـد كـه انـسـان هـمرنگ محيط باشد، نان را به نرخ روزبـخـورد، و خود را با همه مفاسد تطبيق دهد، اگر مردى الهى و انقلابى براى درهم ريختنعقائد و نظام فاسد قيام مى كرد، طبق اين منطق او را ديوانه و مجنون و مسحور مى خواندند.
بـعضى از مفسران در معنى مسحرين احتمالات ديگرى داده اند كه چندان مناسب نيست لذا از آنصرف نظر كرديم .
بـه هـر حـال ايـن گـروه سـركـش ، نـه بـه خـاطـر حـق طلبى كه به خاطر بهانه جوئىتـقاضاى معجزه كردند، و بايد به آنها اتمام حجت مى شد، لذا صالح به دستور خداوندگـفـت : ايـن نـاقـه اى اسـت كـه بـراى او سهمى از آب قريه است ، و براى شما سهم روزمعينى (قال هذه ناقة لها شرب و لكم شرب يوم معلوم ).
نـاقة به معنى شتر ماده است ، و قرآن درباره خصوصيات اين شتر كه وضع اعجاز آميزىداشـتـه سـربـسـتـه سـخن گفته است ، و ويژگيهاى آن را نشمرده ، ولى مى دانيم يك شترعـادى و مـعـمولى نبوده است ، به گفته جمعى از مفسرين اين ناقه به طرز معجزآسائى ازدل كـوه برآمد، و از ويژگيهاى آن اين بود كه يك روز آب آبادى را به خود تخصيص مىداد و مى نوشيد، چنانكه در آيه فوق ، و آيه 28 سوره قمر به آن اشاره شده است .
البته خصوصيات ديگرى نيز در پاره اى از روايات درباره آن گفته شده است .
بـه هـر حـال صـالح مامور بود كه به آنها اعلام كند اين شتر عجيب و خارق - العاده را كهنـشانه اى از قدرت بى پايان خدا است به حال خود رها كنند، و دستور داد: كمترين آزارىبه آن نرسانيد كه اگر چنين كنيد عذاب روز عظيم شما را فرو خواهد گرفت (و لا تمسوهابسوء فياخذكم عذاب يوم عظيم ).
البـتـه قـوم سـركـشـى كـه حاضر به بيدارى فريب خوردگان نبودند و آگاهى مردم رامزاحم منافع خود مى دانستند، توطئه از ميان بردن ناقه را طرح كردند و سرانجام بر آنحـمـله نـمـوده و بـا يـك يـا چـند ضربه آن را از پاى درآوردند، و سپس از كرده خود نادم وپـشـيـمـان شـدنـد چـرا كـه عـذاب الهـى را در چـنـد قـدمـى خـود احساس مى كردند (فعقروهافاصبحوا نادمين ).
چـون طـغـيـانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند كه آماده پذيرش حق نيستند اراده خدابر اين قرار گرفت كه زمين را از لوث وجودشان پاك كند: در اين هنگام عذاب الهى آنها رافرو گرفت (فاخذهم العذاب ).
و بـه طورى كه در سوره اعراف آيه 78 و سوره هود آيه 67 اجمالا آمده است نخست زلزلهشديدى سرزمين آنها را تكان داد، هنگامى كه از خواب بيدار شدند و بر سر زانو نشستندحـادثـه آنـهـا را مـهـلت نـداد، صـاعـقـه اى مرگبار كه با زلزله همراه بود ديوارها را برسرشان فرود آورد، و در همان حال جان خود را در ميان وحشتى عجيب از دست دادند.
قـرآن در پـايـان اين ماجرا همان مى گويد كه در پايان ماجراى قوم هود و قوم نوح و قومابـراهـيـم بـيـان كـرد، مـى فـرمـايـد: در ايـن سـرگـذشت قوم صالح و آنهمه پايمردى وتـحـمـل ايـن پـيـامـبـر بـزرگ و آن منطق شيوا، و نيز سرسختى و لجاجت و مخالفت آن سيهرويـان بـا مـعـجـزه بـيـدارگـر و سـرنـوشت شومى كه به آن گرفتار شدند آيت و درسعبرتى است ، اما اكثر آنها ايمان نياوردند (ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤ منين ).
آرى هـيـچكس نمى تواند بر قدرت خدا چيره شود همانگونه كه اين قدرت عظيم مانع رحمتاو نـسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نيست پروردگار تو عزيز و رحيم است (و انربك لهو العزيز الرحيم ).
آيه و ترجمه


كذبت قوم لوط المرسلين(160)
إ ذ قال لهم أ خوهم لوط أ لا تتقون(161)
إ نى لكم رسول أ مين(162)
فاتقوا الله و أ طيعون(163)
و ما أ سئلكم عليه من أ جر إ ن أ جرى إ لا على رب العالمين(164)
اءتاءتون الذكران من العالمين(165)
و تذرون ما خلق لكم ربكم من أ زواجكم بل أ نتم قوم عادون(166)


ترجمه :

160 - قوم لوط فرستادگان (خدا) را تكذيب كردند.
161 - هنگامى كه برادرشان لوط به آنها گفت آيا تقوى پيشه نمى كنيد؟
162 - من براى شما رسول امينى هستم .
163 - تقوى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد.
164 - من از شما اجرى نمى خواهم اجر من فقط بر پروردگار عالميان است .
165 - آيا در ميان جهانيان ، شما به سراغ جنس ذكور مى رويد؟ (اين زشت و ننگين نيست ؟).
166 - و هـمـسـرانى را كه خدا براى شما آفريده است رها مى كنيد؟ شما قوم تجاوزگرىهستيد.
تفسير:
قوم ننگين و متجاوز!
ششمين پيامبرى كه گوشه اى از زندگى او و قوم گمراهش در اين سوره آمده حضرت لوط(عـليه السلام ) است ، با اينكه او در عصر ابراهيم (عليه السلام ) مى زيست ، ولى بيانماجراى زندگى او بعد از ابراهيم نيامده ، چرا كه قرآن يك كتاب تاريخى نيست كه حوادثرا به ترتيب وقوع بيان كند، بلكه جنبه هاى تربيتى و انسانسازى را مورد توجه قرارمـى دهـد كـه تـناسبهاى ديگرى را ايجاب مى كند، و زندگى لوط و ماجراى قومش هماهنگىبيشترى با زندگى پيامبرانى دارد كه اخيرا سخن از آنها به ميان آمد.
نخست مى گويد: قوم لوط فرستادگان خدا را تكذيب كردند (كذبت قوم لوط المرسلين ).
هـمـانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم ذكر مرسلين به صورت جمع ، يا به خاطر وحدتدعـوت انـبيا است كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها محسوب مى شود، و يا اينكه واقعابه هيچيك از پيامبران پيشين نيز ايمان نداشتند.
سـپـس اشـاره اى بـه دعـوت حـضرت لوط مى كند كه هماهنگ با كيفيت دعوت ديگر پيامبرانگـذشـتـه اسـت مـى گـويد: در آن هنگام كه برادرشان لوط به آنها گفت : آيا تقوا پيشهنمى كنيد؟! (اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون ).
لحن گفتار او و دلسوزى عميق و فوق العاده اش نشان مى داد كه همچون يك برادر سخن مىگويد.
سـپـس افـزود: مـن بـراى شـمـا رسـول امـيـنـى هـسـتـم (انـى لكـمرسول امين ).
تاكنون خيانتى از من ديده ايد؟ و از اين به بعد نيز نسبت به وحى الهى
و رساندن پيام پروردگار شما قطعا رعايت امانت را خواهم كرد.
اكنون كه چنين است : پرهيزكارى پيشه كنيد، و از خدا بترسيد و مرا اطاعت نمائيد كه رهبرراه سعادت شما هستم (فاتقوا الله و اطيعون ).
فكر نكنيد اين دعوت ، وسيله اى براى آب و نان است و يك هدف مادى را تعقيب مى كند، نه ،من كمترين پاداشى از شما نمى خواهم ، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالميان است (وما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ).
سپس به انتقاد از اعمال ناشايست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مى پردازد و از آنجاكه مهمترين نقطه انحراف آنها، انحراف جنسى و همجنس گرائى بود روى همين مساله تكيهكـرد و چـنـيـن گـفـت : آيـا شـمـا در مـيان جهانيان به سراغ جنس ذكور مى رويد؟! (أ تاتونالذكران من العالمين ).
يـعـنـى بـا ايـنكه خداوند اينهمه افراد از جنس مخالف براى شما آفريده و مى توانيد باازدواج صـحـيـح و سـالم با آنان زندگى پاك و آرامبخشى داشته باشيد، اين نعمت پاك وطبيعى خدا را رها كرده ، و خود را به چنين كار پست و ننگينى آلوده ساخته ايد!.
ايـن احـتـمـال نـيـز در تـفسير آيه وجود دارد كه من العالمين به صورت قيد براى خود قومبـوده بـاشـد، يـعنى تنها شما از ميان جهانيان اين انحراف را پيش گرفته ايد، و اين بابـعـضـى از تـواريـخ نيز هماهنگ است كه نخستين قومى كه همجنس گرائى را به صورتوسيعى مرتكب شدند قوم لوط بودند ولى
تفسير اول با آيه بعد مناسبتر است .
سپس افزود: شما همسرانى را كه خدا برايتان آفريده است رها مى كنيد؟ (و تذرون ما خلقلكم ربكم من ازواجكم ).
شما قوم تجاوزگرى هستيد! (بل انتم قوم عادون ).
هـرگـز نـياز طبيعى ، اعم از روحى و جسمى ، شما را به اين كار انحرافى نكشانده است ،بلكه تجاوز و طغيان است كه دامانتان را به چنين ننگى آلوده كرده .
كـار شـمـا به آن مى ماند كه انسان ميوه هاى خوشبو، غذاهاى نيروبخش و سالم و طبيعى رارها كرده ، و به سراغ غذاى مسموم ، آلوده و مرگ آفرين برود، اين نياز طبيعى نيست ، اينتجاوز و طغيانگرى است .
نكته ها:
1 - همجنس گرائى يك انحراف شرم آور
در قـرآن مـجـيـد در سـوره هـاى اعـراف ، هـود، حـجـر، انـبـيـاء،نـمـل و عنكبوت اشاراتى به وضع قوم لوط و گناه شنيع آنها شده است ، منتها در هر موردتـعـبـيـرش بـا مورد ديگر متفاوت است ، در حقيقت هر كدام از اين تعبيرات به يكى از ابعادشوم اين عمل ننگين اشاره مى كند:
در اعـراف مـى خـوانـيـم كـه لوط بـه آنـهـا مـى گـويـد:بل انتم قوم مسرفون شما جمعيتى اسرافكاريد (اعراف - 81).
در سـوره انـبـيـاء مـى خـوانـيـم : و نـجـيـنـاه مـن القـريـة التـى كـانـتتـعـمل الخبائث انهم كانوا قوم سوء فاسقين : ما لوط را از قريه اى كه خبائث انجام مى دادرهائى بخشيديم ، آنها قوم بد و فاسقى بودند (انبياء - 74)
و در آيـه مـورد بـحـث نـيـز خـوانـديـم كـه لوط بـه آنـهـا مـى گـويـد:بل انتم قوم
عادون : شما جمعيت تجاوزگرى هستيد.
و در سـوره نـمـل آمـده اسـت : بـل انـتـم قـوم تـجـهـلون : شـمـا قـومـىجاهل و نادانيد (نمل - 55).
و در سـوره عـنـكـبـوت آيـه 29 از زبـان لوط چـنـيـن آمـده اسـت كه به آنها مى گويد: انكملتـاتـون الرجـال و تـقـطـعـون السـبـيـل : شـما به سراغ مردان مى رويد و راه فطرت ونسل انسان را قطع مى كنيد.
بـه ايـن تـرتـيـب ايـن عـمـل زشـت تـحـت عـنـوان اسـراف ، خـبـيـث ، فـسـق ، تـجـاوز،جهل ، قطع سبيل مطرح شده است .
اسـراف از ايـن نـظـر كـه آنـهـا نـظـام آفرينش را در اين امر فراموش كرده و از حد تجاوزنمودند و تعدى نيز به همين خاطر بر آن اطلاق شده است .
خـبـيـث به معنى كار يا چيز آلوده اى است كه طبع سالم آدمى از آن تنفر دارد، و چه عملى ازاين عمل تنفر آميزتر است .
فـسق به معنى خروج از اطاعت پروردگار و برهنگى از شخصيت انسانى است كه از لوازمحتمى اين كار است .
جـهـل بـه خـاطـر بـى خـبـرى از عـواقـب شـومـى اسـت كـه ايـنعمل براى فرد و جامعه دارد.
و بـالاخـره قـطـع سـبـيـل نـتـيـجـه شوم اين عمل را كه در صورت گسترش منتهى به قطعنـسـل انـسـانـى مى گردد، چرا كه تدريجا علاقه به جنس موافق جانشين علاقه طبيعى بهجنس مخالف مى شود مى باشد.
2 - عواقب شوم همجنس گرائى
گر چه در جلد نهم تفسير نمونه (در شرح آيات 81 - 83 سوره هود) بحث
مشروحى در زمينه زيانهاى اين عمل داشته ايم ، ولى از نظر اهميت موضوع باز هم لازم استمطالبى بر آن افزوده شود.
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : لا يجد ريحالجـنـة زنـوق ، و هـو المخنث !: بوى بهشت به مشام كسى كه مورد همجنس گرائى واقع مىشود نخواهد رسيد!
در حـديـث ديـگـرى از عـلى (عـليـه السـلام ) مى خوانيم كه لواط را در سر حد كفر معرفىفرموده است .
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) در فلسفه تحريم همجنس گرائىچـنـين آمده است : علة تحريم الذكران للذكران ، و الاناث للاناث ، لما ركب فى الاناث و ماطـبـع عـليـه الذكـران ، و لمـا فـى اتـيـان الذكران ، الذكران و الاناث للاناث ، من انقطاعالنـسـل ، و فـسـاد التـدبـير، و خراب الدنيا: فلسفه تحريم مردان بر مردان و زنان برزنـان ايـن اسـت كـه ايـن امـر بر خلاف طبيعتى است كه خداوند براى زن و مرد قرار داده (ومخالفت با اين ساختمان فطرى و طبيعى ، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد) و بهخـاطـر ايـن اسـت كـه اگـر مـردان و زنـان هـمـجـنـس گـرا شـونـد،نـسـل بـشـر قـطـع مى گردد، و تدبير زندگى اجتماعى به فساد مى گرايد، و دنيا بهويرانى مى كشد.
اين مساله تا به آنجا از ديدگاه اسلام زشت و ننگين است كه در ابواب حدود اسلامى حد آنبـدون شـك اعـدام شـمـرده شـده اسـت ، و حـتـى بـراى كـسـانـى كـهمـراحـل پـائيـنـتر همجنس گرائى را انجام مى دهند مجازاتهاى شديدى ذكر شده ، از جمله درحـديـثـى از پـيـامـبـر اسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) مـى خـوانـيـم : مـنقبل غلاما من شهوة الجمه الله يوم القيامة بلجام من نار: كسى كه پسرى را از روى شهوتببوسد خداوند
در روز قيامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند!.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation