بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب انسان از مرگ تا برزخ, نعمت الله صالحى حاجى آبادى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     ENSAN005 -
     ENSAN006 -
     ENSAN007 -
     ENSAN008 -
     ENSAN009 -
     ENSAN010 -
     ENSAN011 -
     ENSAN012 -
     ENSAN013 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

عذاب برزخى ابن ملجم  

يكى از شقاوت مندترين عالم كه امام بر حق خود را به شهادت رساند و در برابراعمال ننگينش به عذاب هاى گوناگون برزخى رسيد عبدالرحمان بن ملجم مرادى است .
از ابوالقاسم بن محمد روايت شده است كه گفت : در مسجد الحرام جماعتى را درمقابل مقام ابراهيم ديدم اجتماع كرده اند. گفتم : اين اجتماع براى چيست ؟ در جواب گفتند:راهبى مسلمان شده است ، به مكه آمده و از داستان عجيبى خبر مى دهد.
پيش رفتم پيرمردى عظيم الجثه و بزرگ ، پشمينه پوش با كلاهى از پشم را ديدمنشسته بود و مى گفت : كنار دريا ميان صومه خودمشغول عبادت بودم . روزى به دريا نگاه كردم ديدم ، مرغى بزرگ مانند كركس آمد و برفراز سنگى نشست و يك چهام از بدن مردى را قى كرد و رفت . باز آمد و يك چهارم ديگراو را قى كرد تا چهار مرتبه اعضاى آن مرد را قى كرد. پس آن مرد، انسان كاملى شد وبرخاست .
من از ديدن اين قضيه در تعجب شدم ! باز ديدم همان مرغ آمد و يك ربع او را بلعيد و رفت وبدين طريق در چهار مرتبه او را بلعيد و رفت ؟! در حيرت شدم كه اين چيست و اين مرد كيست؟ اعمال و افعال او چه بوده است ؟ تاسف خوردم كه چرا از وى نپرسيدم و از قضيه اوسئوال نكردم .
روز دوم نيز آمد و در چهار مرتبه هر دفعه يك چهارم او را قى كرد. در اين مرتبه وقتىاعضاى او كامل شد. از صومعه بيرون دويدم و او را به خدا سوگند دادم و گفتم : اى مرد!كيستى ؟ جوابم را نداد. باز گفتم : به حق آن كسى كه تو را آفريده است سوگند مى دهمبگو چه كسى هستس و چه كاره بوده اى ؟ قضيه تو با اين مرغ چيست ؟ در جواب گفت :((عبدالرحمان بن ملم مرادى )) هستم و على بن ابيطالب عليه السلام را كشته ام . خداونداين مرغ را بر من گماشته است كه هر روز مرا بدين گونه كه ديدى عذاب كند. از اوپرسيدم : على بن ابيطالب كيست ؟ گفت : پسر عموى حضرت محمد عليه السلام و وصىاوست . وقتى آن ها را شناختم مسلمان شدم و اكنون به حج خانه خدا و زيارت حضرترسول عليه السلام مشرف شده ام . (256)
در احوال حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است :اهل كوفه بعد از به درك فرستادن ابن ملجم مرادى استخوانهاى او را در گودالى انداختند.تا مدتى مردم صداى ضجه و ناله از استخوانهاى او را مى شنيدند.(257)
چرا چنين نباشد؟ آن شقى و بدبخت ، بزرگترين جنايت را مرتكب شد و جزاى خود را همديد. او هنوز به درك واصل نشده بود كه به آتش قهر و قضب مردم سوخت .
نقل شده است بعد از شهادت على عليه السلام : عبدالله بن جعفر گفت : ابن ملجم را به منواگذاريد. سپس دستور داد ميخى را داخل آتش گذاشتند، وقتى سرخ شد بهداخل چشمهاى او كشيدند و با آن ميخ سرخ شده چشمهاى او را سرمه كردند، بعد از آن دستو پاى او را قطع كردند، سپس زبانش را بريدند و او را به آتش سوزاندند.
اين عذاب دنيايى او بود و عذاب برزخى او را هم شنيدى ، عذاب آخرتى را هم خدا مى داندكه چگونه بايد او را در آتش قهر و غضب خود بسوزاند.


عذاب برزخى منكرين ولايت  

كسانى كه منكر ولايت و امانت اميرالمؤ منين عليه السلام و اولادش ‍ باشند، هم در دنيا و همدر عالم برزخ و هم در قيامت مسخ مى شوند و به صورت ((سوسمار)) و ((ماهى جرى)) در مى آيند. چند نمونه از آنها را متذكر مى شويم .
1 - اصبغ بن نباته روايت كرده است : جمعى از منافقين نزد حضرت على عليه السلامآمدند و عرض كردند: شما مى گوييد: ((ماهى جرى )) مسخ شده و حرام است ؟ فرمود: آرى.
عرض كردند: دليلش را براى ما بيان كن . آن حضرت (در حالى كه جمعيت با ايشانبودند) نزد فرات آمد و صدا زد اناس ، اناس ، ((جرى ماهى )) ازداخل آب جواب داد: ((لبيك )). فرمود: كيستى ؟
گفت : از اشخاص هستم كه ولايت ترا بر ما عرضه كردند نپذيرفتم و مسخ شديم . بعدگفت : يا على ! در ميان كسانى كه الان با شما هستند اشخاصى مى باشند كه مانند ما مسخمى شوند و به سرنوشت ما مبتلا مى گردند.
سپس گفت : ما اهل قريه اى در كنار دريا بوديم . خداوند، ولايت ترا بر ما عرضه داشتنپذيرفتيم و به اين علت مسخمان كرد. بعضى در دريا و بعضى در خشكى به سر مىبريم . آنها كه در خشكى هستند به شكل ((سوسمار و موش صحرايى )) هستند. حضرتفرمود: گفتار او را شنيديد، به خدا قسم اينها مانند زنان شما حيض مى شوند.
2 - در روايت ديگرى آمده است : مردى از خوارج با اميرالمؤ منين برخورد كرد در حالى كهدو ((ماهى جرى )) به همراه خود داشت و آنها را با جامه اش پوشانده بود.
حضرت فرمود: اى مرد! پدر و مادرت را از بنىاسرائيل به چند خريده اى ؟ مرد گفت : چه بسيار ادعاى علم غيب مى كنى !
فرمود: آنها را بيرون آور. وقتى بيرون آورد حضرت فرمود: چه كسانى هستيد؟ يكى گفت: پدر اين شخص و ديگرى گفت : مادر او مى باشم ؟(258)
3 - امام صادق عليه السلام فرمود: روزى ، پدرم امام محمد باقر ((ع )) در كنار كعبه بامردى گفتگو مى كرد. ناگهان ديد جانورى شبيه ((سوسمار)) مى جنبد و دهانش حركت مىكند. پدرم به آن مرد فرمود: آيا مى دانى اين جانور چه مى گويد و منطقش چيست ؟
عرض كرد: خير نمى دانم . فرمود (اين گوشه اى از عالم برزخ است يك نفر از بنى اميهمرده به اين صورت در آمده است ) و مى گويد: اگر عثمان را به بدى ياد كنى ، حتما بهعلى ناسزا مى گويم .(259)


عذاب برزخى دشمنان اميرالمؤ منين  

عذاب برزخى دشمنان اميرالمؤ منين عليه السلام واهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بسيارمشكل است و تا روز قيامت ادامه دارد.
داود رقى گفت : خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم : يا بنرسول الله ! از وضعيت دشمنان حضرت على عليه السلام واهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام برايم بگو.
فرمود: از عذابشان سخن بگويم و بيان كنم كه چگونه است ؟ يا عذاب برزخى ايشان رابه تو نشان دهم . كدام براى تو بهتر است ؟
عرض كردم : ديدن عذاب برزخى براى من بهتر است . به فرزند خود موسى بن جعفرفرمود: برو و چوب قضيب مرا بياور. موسى بن جعفر عليه السلام رفت چوب و عصاى آنحضرت را آورد.
فرمود: اى موسى ! عصا را به زمين بزن . وقتى زد زمين شكافته شد و درياى سياهىظاهر گشت . باز عصا را به دريا زد آن هم شكافته شد و سنگى بزرگ نمايان گرديد.مرتبه سوم عصا را به سنگ زد درى از آن باز شد. جمع زيادى مشاهده شدند كهصورتهايشان سياه و ارزق چشم بودند در حالى كه كند و زنجير به دست و پايشان بود(و با بدترين وضعى در عذاب و شكنجه به سر مى بردند. دائما فرياد مى زدند و مىگفتند: يا محمد يا محمد!
ماءمورين عذاب ، با تازيانه بر سر و صورت آنها مى زدند و به ايشان مى گفتند: اىدروغ گويان ! دروغ مى گوييد، نه شما كارى به محمد داريد و نه آن حضرت كارى باشما دارد.
داود رقى گويد: عرض كردم : ايشان چه كسانى هستند كه به اين وضع عذاب مى شوند ودر غل و زنجير به سر مى برند؟
فرمود: اولى و دومى و سومى ، ابوسفيان و معاويه و يك يك را نام برد تااهل سقيفه و اصحاب فتنه كه ((همان صلحه و زبير)) باشند و بنى اميه و عده اى ازانصار و جماعات مختلف ديگرى كه همه از مخالفان و دشمنان اميرالمومنين عليه السلامبودند كه خداوند هر صبح و شام بر عذاب آنها بيفزايد و عذاب هاى تازه ترى بهآنهابچشاند.
وقتى همه حاضرين ، صاحبان عذاب را ديدند و ايشان را شناختند، امام صادق عليه السلامبه آن سنگ خطاب كرد و فرمود: اى سنگ ! تا موقع قيامت بهم آى و آنان را بپوشان.(260)


عذاب برزخى معاويه  

معاوية بن ابوسفيان هم ، در اثر ظلم و ستم هايى كه در دنيا مرتكب شده و حق كشيهايىكه در طول عمر خود انجام داده است از عذاب برزخى مصون نمى باشد و او را در برزخبا بدترين شكنجه ها تا روز قيامت عذاب مى كنند.
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى با پدرم عازم تشرف به خانه خدا بوديم ، پدرماز جلو و من از عقب سر او حركت مى كرديم تا به موضعى رسيديم كه آن را ((ضجنان ))مى گويند. ناگهان مردى پديدار شد، به گردنش زنجيرهايى بود كه آن را با خودحمل مى كرد و آنها روى زمين مى كشيد.
رو به من آورد و گفت : مرا آب دهيد، (كه الان از تشنگى هلاك مى شوم !)
پدرم متوجه من شد و فرياد زد: اى فرزند! آبش نده ، خداوند او را آب ندهد! (اين معاويةبن ابى سفيان است ).
و مرد ديگرى پيوسته دنبالش در حركت بود و زنجيرش را دست داشت و با آن ، او را درپايين ترين نقطه از نقاط آتش انداخت (و حال او تا روز قيامت چنين خواهد بود.) (261)
در روايتى ديگر عذاب او را چنين نقل مى كند:
روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله در خانه دختر عموى خود ((ام هانى )) خواهراميرالمؤ منين عليه السلام خوابيده بود. ناگهان وحشت زده از خواب بيدار شد.
((ام هانى )) سئوال كرد: چرا ناراحتيد؟! فرمود: اى ام هانى ! الان كه خواب بودم خداوندمتعال قيامت و سختى هاى ، جهنم و عذابهاى آن را به من نشان داد. در جهنم به معاويه وعمروعاص برخوردم ، ديدم هر دو در وسط آتش سوزان جهنم ايستاده بودند و مالكين جهنمسرهاى آنان را با سنگهاى آتشين مى كوبيدند و به آنان مى گفتند: آيا به ولايت و امامتعلى بن ابى طالب ايمان آورديد؟!
ابن عباس مى گويد: (روز قيامت ) على عليه السلام از حجاب عظمت خارج مى شود در حالىكه خوشحال و خندان است . فرياد مى زند و مى گويد: به خداى كعبه ، خدا درباره من حكمكرد.
در اين هنگام ، خداوند معاويه را به سوى آتش روانه مى كند و على در كنارپل صراط مى ايستد و درباره اصحاب و شيعيان واهل بيت خود شفاعت مى نمايد.(262)


عذاب برزخى يزيد 

حال كه عذاب برزخى معاويه را خوانديد و از آن اطلاع پيدا كرديد. عذاب برزخى يزيدفرزند خلف آن را هم بخوانيد. ابتدا به هلاكت رسيدن يزيد و بعد از آن عذاب برزخى اورا بيان مى كنيم .
يزيد بن معاوية بن ابى سفيان ، بعد از قضيه خونين كربلا و به شهادت رساندناهل بيت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در صحراى سوزان نينوا، درسال 61 هجرى قمرى ، خودش هم در اثر ظلم و جناياتى كه درباره مردم به خصوص مردممدينه و مكه روا داشت در سال 63 هجرى با طرز عبرت انگيزى در كاخ شخصى خودش بههلاكت رسيد و به زندگى سراسر ننگ و پرماجراى او خاتمه داده شد و بدن خبيث او را دركنار قبرستان باب الصغير (قبرستان عمومى شام ) به گودالى از گودالهاى جهنم بهنام ((قبر)) فرو بردند.
در سال 66 وقتى مختار بن ابى عبيده ثقفى قيام كرد و توابين اطراف او را گرفتند وبه خون خواهى امام حسين عليه السلام و يارانش بلند شدند.اول ،
كسانى را كه در قتل و كشتار كربلا شركت داشتند به هلاكت رساندند و بدن بعضى ازآنان را در آتش قهر خود سوزاندند و دل اهل بيت را شفا دادند.
بعد از به هلاكت رساندن آنها، كسانى كه جلوتر به دركواصل شده بودند قبرهايشان را شكافتند و بدن خبيثشان را بيرون آوردند و آتش زدند.وقتى به قبر يزيد رسيدند، او را شكافتند كه بدنش را آتش زنند، ديدند چيزى در قبرنيست . فقط به اندازه قامت يك انسان ، داخل قبر خاكستر است . معلوم شد آتش قهر و غضبالهى جلوتر او را سوزانده است (عليه و على آبائه اللعنت و العذاب )
نقل شده است : آن ملعون را در بعضى از جزيره ها ديده اند كه او را سرنگون درمقابل آبى آويخته اند و آن شقى و بدبخت پيوسته از تشنگى در برابر آب فرياد وناله مى كند، اما كسى به او آب نمى دهد.
نيز نقل شده است : وقتى يزيد بن معاويه هلاك شد بعد از آن به صورت سگى در آمده وبا نهايت تشنگى در بيابانها سرگردان است و دائما از دور سراب بهشكل آب در چشمش ظاهر مى شود. وقتى به آن مى رسد، چيزى غير از سراب وجودندارد.(263)


عذاب برزخى عبيداله  

عذاب برزخى طبق قانون تجسم اعمال گريبان عبيدالله بن زياد را در همين دنيا گرفت .
در ماجراى قيام مختار كه در سال 66 و 67 هجرى قمرى واقع شد، ((عبيداله بن زياد)) دركنار موصل به دست ابراهيم پسر ((مالك اشتر))، كشته شد، ابراهيم سرهاى بريده ابنزياد و دشمنان را براى مختار فرستاد در حالى كه اومشغول غذا خوردن بود.
وقتى مختار چشمش به سرهاى قاتلين امام حسين عليه السلام افتاد. گفت : حمد و سپاسمخصوص خداوند است . سپس گفت : وقتى سر مقدس ‍ امام را نزد ((عبيدالله )) آوردند اومشغول غذا خوردن بود و اكنون كه سر نحس آن ملعون را پيش من آوردندمشغول غذا خوردن ام .
عمار بن عمير گويد: بعد از آن كه مختار قيام كرد و قاتلين كربلا را به هلاكت رسانيد وسرهاى خبيث آنها را از بدنشان جدا كرد. سر ((عبيدالله )) و اصحابش را در مكانى براىتماشا و عبرت گذاشته بود. من هم براى تماشاى آنها رفته بودم . ديدم مردم فرياد مىزنند: ((باز آمد)) وقتى توجه كردم ديدم مار سفيد و بزرگى آمد از تمام سرها گذشتتا به سر ((عبيداله )) رسيد، از بينى او داخل شد و از گوشش ‍ بيرون آمد، از گوش اوداخل شد و از بينى اش بيرون آمد و اين كار ادامه داشت (تا روز قيامت هم ادامه خواهد داشت ).
بعد از آن مختار سرهاى نحس دشمنان را با نامه اى به مكه ، پيش محمد بن حنيفه فرستاد،هنگامى كه سرهاى را نزد محمد بن حنيفه بردند او هممشغول غذا خوردن بود.
محمد بن حنفية مى گويد: در اين هنگام عرض كردم : خدايا! مرا نميران تا اين كه سربريده ((عبيدالله )) را كناره سفره ام بنگرم . ((الحمد لله )) خدا دعايم را اجابترسانيد.
بعد، سر آن ملعون را پيش عبدالله بن زبير بردند، او هم دستور داد سر را بالاى نيزهزدند. ناگهان بادى آمد و آن رابه زمين انداخت ، در اين هنگام مارى آمد وداخل بينى او شد. باز آن را بالاى نيزه زدند. دو مرتبه باد آن را انداخت و مارىداخل بينى او رفت . اين عمل سه مرتبه تكرار شد. عبدالله بن زبير دستور داد سر را درهاى از دره هاى مكه انداختند.(264)
شيخ عباس قمى مى نويسد: وقتى سر مبارك امام حسين عليه السلام را در مجلس ((عبيدلله)) مقابل او قرار دادند. آن ملعون ، با چوب خيزران مكرر بر لب و دندان امام عليه السلاممى زد. شايد بر اساس ((تجسم اعمال )) همان چوب (در عالم برزخ ) به صورت ماردرآمده و مكرر از بينى آن وارد مى شد و از گوشش بيرون مى آمده ، تا مردم در همين دنيامجازات ننگين او را ببينند.(265)


عذاب برزخى مروان و عبدالملك  

عذاب برزخى عده اى از مجرمان مسخ شدن و بهشكل حيوانات در آمدن است . از جمله آنها مروان حكم و فرزندش عبدالملك است .
بنى اميه هنگام مرگ به صورت سوسمار مسخ مى شدند وشكل و قيافه انسانى را از دست مى دادند. حتى فرزندان آنان مسخ شدن ايشان را مىديدند. از جمله مروان حكم (كه يكى از خلفاى بنى اميه است مى باشد).
همان مروانى كه سخت ترين دشمن پيامبر صلى الله عليه و آله واهل بيت است و حضرت رسول صلى الله عليه و آله در زمان حيات خود او را از مدينهبيرون كرد و عثمان در زمان خلافت خود با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مخالفتكرد و او را به مدينه برگردانيد.
همان مروانى كه بعد از شهادت امام حسن آن جنايت بزرگ را انجام داد و به عايشه خبر دادكه : بنى هاشم قصد دارند جنازه امام حسن عليه السلام را كنار قبر جدش دفن كنند و آن زنرا سوار بر قاطر كرد و كنار حرم پيغمبر آورد و او هم دستور تيرباران كردن جنازه امامعليه السلام را صادر كرد و ناچار آن حضرت را مظلومانه در بقيع دفن كردند.
همان مروانى كه به وليد، فرماندار مدينه پيشنهادقتل امام حسين عليه السلام را مى دهد و بعد هم به امام حسين عليه السلام مى گويد: اگربا يزيد بيعت كنى سعادت دنيا و آخرت را خواهى داشت .
همان پير ملحد و كافرى كه بعد از معاويه صغير ((پسر يزيد)) به خلافت رسيد وغاصبانه آن را به چنگ آورد و مدتى خلافت كرد.
از جمله پسرش عبدالملك (پنجمين خليفه اموى ) موقع مرگ ، در حالى كه فرزندانش اطرافاو بودند، ديدند قيافه او عوض شد و از شكل انسانيت خارج گرديد و بهشكل سوسمارى در آمد. فرزندانش متعجب شدند و حيران ماندند كه او را چه كنند؟
ناگهان ديدند آن قيافه مسخ شده ناپديد شد آنها (جهت حفظ آبرويشان ) تنه درختبزرگى را آوردند و خارج از ديد مردم آن را به صورت ظاهر كفن كردند و تشييع و دفننمودند تا مردم خبردار نشوند(266).


عذاب برزخى دوستداران بنى اميه  

ابو عيينه مى گويد: در خدمت امام محمد باقر عليه السلام بودم كه مردى وارد شد و گفت :يا بن رسول الله ! من از اهل شام هستم ، شما را دوست دارم و از دشمنان شما بيزارى مىجويم . پدرى داشتم از دوستداران بنى اميه كه داراىمال و ثروتى زياد بود. به غير از من هم فرزند ديگرى نداشت ،منزل او در رمله بود و باغى داشت كه فقط خودش در آن رفت و آمد مى كرد.
وقتى از دنيا رفت درصدد پيدا كردن مال پدرم برآمدم ولى آنرا پيدا نكردم . يقين دارمپدرم آن مال را مخفى كرده است ؛ زيرا من شيعه و از پيروان شما بودم و او با من عداوت ودشمنى داشت .
امام باقر عليه السلام فرمود: آيا دوست دارى كه پدرت را ببينى و از مخفى گاهمال از او بپرسى و پدرت جاى آن را بتو نشان دهد؟
عرض كرد: آرى ، قسم به خدا كه محتاج و مسمندام . حضرت نامه اى نوشت و آن را مهر كردو به مرد شامى داد و فرمود: اين نوشته را به جانب بقيع ببر و در وسط قبرستانبايست و به آواز بلند ندا كن و بگو: ((يا درجان )) پس شخصى كه عمامه بر سر داردنزد تو حاضر مى شود. نوشته را به او بده و بگو: من فرستاده محمد بن على عليهالسلام هستم و هر چه مى خواهى از او باز پرس ، آن مرد هم نوشته را گرفت و رفت .
ابوعيينه مى گويد: چون روز ديگر شد، خدمت امام باقر عليه السلام رفتم تا از قضيهاطلاع حاصل كنم . ديدم آن مرد هم ، در خانه امام عليه السلام منتظر اذندخول است . وقتى اجازه دادند همگى داخل خانه شديم . مرد شامى عرض كرد: خدا بهتر مىداند كه علم خود را در كجا قرار دهد.
بعد عرض كرد: شب گذشته به قبرستان بقيع رفتم . و به دستور شماعمل كردم . همان ساعت شخصى پيش آمد و من مطلب خود را بيان كردم .
گفت : از اين جا حركت نكن تا پدرت را حاضر كنم . آن شخص رفت و با مردى سياه حاضرشد و گفت : اى مرد! اين پدر تو است هر چه خواهى از او بپرس . گفتم : پدر من نيست .جواب داد: چرا او پدر تو است ، لكن شراره آتش و دود جهنم او را به اين حالت درآوردهاست .
گفتم : پدر من هستى ؟ جواب داد: بلى . گفتم : اين چه حالت است كه در تو مى بينم ؟گفت : اى فرزند! من از دوست داران بنى اميه بودم و آنان را براهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله برجيح مى دادم . از اين رو خداوندمتعال مرا به اين حالت درآورد و به عذاب مبتلا كرد. چون از دوستداراناهل بيت بودى با تو دشمن بودم ، از اين روى ترا ازمال خود محروم كردم و امروز پشيمانم .
بعد گفت : اى فرزند! به جانب آن باغ برو و زير فلان درخت زيتون را حفر كن پولهاآنجاست آن را كه صدهزار درهم مى باشد بردار. پنجاه هزار درهم را به حضرت امام باقرعليه السلام تقديم كن و بقيه آن ، مال خودت باشد. سپس آن مرد گفت : الان مى روممال را پيدا مى كنم و حق شما را مى آورم .
ابو عيينه مى گويد: سال بعد از حضرت سئوال كردم : آن مرد شامى چه كرد؟ فرمود: اوپنجاه هزار درهم را نزد من آورد، با آن دين خود را پرداختم و زمينى خريدم و مقدارى را بهحاجتمندان اهل بيت دادم .(267)


عذاب برزخى حجاج بن يوسف  

يكى از كسانى كه جزاى اعمال ننگين خود را، هم در دنيا و هم عالم برزخ ديد و سخت تر ازآن را در قيامت خواهد ديد حجاج بن يوسف ثقفى فرماندار عبدالملك مروان در عراق است .
حجاج در مدت فرمانداريش صد و پنجاه هزار نفر از شيعيان و اولادان اميرالمؤ منين عليهالسلام را به شهادت رسانيد و همين مقدار در زندان او شكنجه مى شدند. همان جنايت كارىكه دستور مى داد موقع غذا خوردن شيعيان را در كنار سفره او،مقابل چشمش سر ببرند و آهن قرمز شده اى را به جاى رگهاى بريده گردن آنها گذارندتا خون قطع شود و بدنها در اثر قطع شدن خون بالا و پايين روند و آن ملعون غذابخورد و لذت ببرد.
آخرين كسى كه به دست آن خون آشام روزگار به شهادت رسيد ((سعيد بن جبير)) كهيكى از شيعيان و علماى برجسته و شاگردان ممتاز امام سجاد عليه السلام و از مفسرانبزرگ قرآن بود.
حجاج به دژخيمان و جلادان خود دستور داده بود هر كجا ((سعيد)) را بيابيد دستگير كنيدو نزد من آوريد. بعد از دستگيرى ((سعيد)) و گفت و گوهاى تندى كه بين او و حجاج ردو بدل شد، حجاج دستور داد: سر از بدن ((سعيد)) جدا كنند و او را در ماه شعبان 95 درسن 94 سالگى به شهادت رسانيد.
((سعيد)) در آخرين لحظات عمر خود، او را نفرين كرد و چنين گفت : ((خدايا! حجاج را بعداز من بر هيچ كس مسلط نكن .)) خداوند هم دعاى او را به اجابت رسانيد و پانزده روزبيشتر از شهادت ((سعيد)) نگذشته بود كه حجاج بر اثر بيمارى سختى در بسترمرگ افتاد.
در مدت مرضش ، گاهى بى هوش مى شد و گاهى به هوش مى آمد. هنگام به هوش آمدن مىگفت : ((مرا با سعيد بن جير چه كار؟ در اين مدت هر وقت به خواب مى رفت و بى هوشمى شد مى ديد ((سعيد)) نزد او مى آيد و لباس او را مى گيرد و مى گويد: ((اى دشمنخدا! به چه جرم و گناهى مرا كشتى ))؟ در اثر ناراحتى و شكنجه روحى كه در خواب بهاو هجوم مى آورد، وحشت زده بيدار مى شد و فرياد مى زد. با اين وضع بود تا به دركواصل شد. اين عذاب دنيايى حجاج تا هنگام مرگ بود.


اما عذاب برزخى او  

حجاج نه تنها عذاب روحى خود را در دنيا ديد بلكه در عالم برزخ هم تا روز قيامت او راعذاب مى كنند و عذابهاى برزخى او متفاوت است . به چند نمونه از آنها توجه كنيد.
اشعث جدانى نقل مى كند: شبى حجاج را با بدترينحال در خواب ديدم . از او پرسيدم : خداوند درمقابل آن همه كشتار و اعمال ننگين تو چه كرد؟
گفت : ((به ازاى هر انسانى كه كشته بودم يك مرتبه مرا كشتند. گفتم : ديگر چه ؟ گفت: بعد از آن امر شد كه مرا به آتش برند. گفتم : ديگر چه كردند؟ گفت : اين شكنجه وعذاب تا روز قيامت ادامه خواهد داشت .(268)
نيز در اين رابطه عمر بن عبدالعزيز مى گويد: بعد از مرگ حجاج ، او را در عالم خواببه صورت يك لاشه گنديده ديدم . به او گفتم : ((خدا با تو چه كرد؟))
گفت : خداوند، براى هر كسى كه كشته بودم ، يك بار مرا كشت ، ولى در عوضقتل ((سعيد بن جبير)) هفتاد با مرا به قتل رسانيد.(269)
نوعى ديگر از عذاب برزخى حجاج كه يكى از بندگان خالص خدا با چشم خود تماشاكرد و براى مردم بيان نموده است را نقل مى كنيم :
شخصى گويد: در مسجد الحرام طواف مى كردم . چون به نماز مى ايستادم غلامى را مىديدم كه با حال خضوع نماز مى خواند و با احدى سخن نمى گفت .
با خود گفتم : از اين غلام بوى آشنايى مى آيد. روزى به نزد او رفتم و گفتم : اى بندهخدا! لحظه اى توقف كن تا با تو سخن گويم . گفت : از مولاى خود اجازه ندارم ، امشب ازاو اذن مى طلبم و فردا سخن ترا گوش مى كنم .
روز ديگر پيش او رفتم و گفتم : به اين طريق كه عبادت مى كنى مى دانم در نزد خداوندمتعال قرب و منزلتى دارى ، آيا تا حال هيچ از خداى خود خواسته اى كه برآورده شدهباشد. گفت : آرى ، روزى در حال مناجات گفتم :
((خدايا! مردى از اهل آتش را به من بنما و نشان بده تا او را ببينم )).
ناگاه آوازى شنيدم كه گفتند: اى فلان ! به فلان وادى برو و مشاهده كن . چون به آنجارسيدم شخصى را ديدم كه همه اعضاى او سياه شده است و آتش دروى افتاده بود. مارعظيمى بر گردن او پيچيده است و هر لحظه او رانيش مى زند. از او پرسيدم : اى بدبخت! كيستى و در دنيا چه كرده و چه عملى انجام داده اى كه به اين عذاب گرفتار شده اى ؟
گفت من حجاج بن يوسف هستم . از براى ظلم و تعدى بسيار كه بر مسلمانان كرده ام مراعذاب مى كنند، و آن نوع ديگر است .
اما اين عذابى كه الحال مشاهده مى كنى براى آن است كه روزى به عالمى ظلم كردم و او رارنجانيدم .
آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرين كرد و از نزد من آزرده خاطر بيرون رفت و اين عذابكه مى بينى در اثر آن عالم است .
اين نيز يك نمونه از عذاب دنيايى و برزخى در مورد يكى از ستمگران تاريخ است . كهروياى صادقه عمر بن عبدالعزيز و مشاهده غلام ، نشان دهنده آن بود.


عذاب برزخى وزير و خليفه عباسى  

يكى از وزيران خليفه عباسى به عذاب برزخى گرفتار شد و عذابش آن قدر قوى بودكه به بدن او هم سرايت كرده و آن را سوزانده و شعله هاى آتش و دود آن از قبر بيرونآمده و فضا را آلوده كرده است .
صاحب كشف الغمه در باب كرامات حضرت موسى ابن جعفر عليه السلام مى نويسد: ازبزرگان عراق شنيدم كه يكى از خلفاء عباسى ، وزيرى داشت كبيرالشاءن ، داراىمال و منال و در اداره امور لشكرى و كشورى كوشا و توانا و سخت مورد علاقه خليفه بود.
وقتى آن وزير از دنيا رفت براى تلافى و جبران خدمتگزاريهاى او دستور داد جنازه او رادر حرم مطهر حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مجاور ضريح مقدس دفن كردند.
متولى حرم مطهر كه مردى باتقوا و خدمت گزار به حرم بود، آن شب را در رواق ماند وهمان جا به خواب رفت . در عالم خواب ديد قبر وزير شكافته شد و آتش از آن شعله ورگرديد و از دودى كه در آن بود بوى گند استخوان سوخته بلند است و به طورى شعلهزياد بود كه حرم و صحن پر از دود و آتش شد.
در اين هنگام مشاهده مى كند كه امام هفتم عليه السلام ايستاده و با صداى بلند متولى راصدا مى زند و مى فرمايد: اى متولى ! برو و به خليفه (نام خليفه را مى برد) بگو:بسبب دفن اين ظالم و مجاورت او در كنار قبر من مرا اذيت و آزار رساندى و ناراحتم كردى .
متولى ترسان و لرزان ، به طورى كه تمام اعضا و جوارح او را وحشت فرا گرفته بوداز خواب بيدار مى شود و فورا آنچه را كه در خواب ديده و واقع شده بودمفصل براى خليفه مى نويسد و به او گزارش مى دهد.
خليفه هم ، همان شب از بغداد به كاظمين مى آيد و حرم را خلوت مى كند. دستور مى دهد قبروزير را بشكافند و جسد خبيسش را بيرون آورده و جاى ديگر دفن كنند.
وقتى قبر را در حضور خليفه مى شكافند مشاهده مى كنند كه در قبر جز خاكستر بدنسوخته شده چيز ديگرى وجود ندارد و اثرى از بدن و حتى استخوانهاى وزير نيست.(270)


عذاب برزخى ماءمون الرشيد 

ماءمون الرشيد عباسى در اثر ظلم و جنايتى كه انجام داد و امام هشتم عليه السلام بهشهادت رساند به عذاب برزخى دچار آمد و عذاب برزخى او چنين است .
شيخ محمد باقر مكى از بعضى موثقين نقل مى كند: وقتى به مسافرت مى رفتم وسطدريا گشتى شكست و من به جزيره اى افتادم . در آن جزيره ميمونى را ديدم كه از چاهى آبمى كشيد و در حوضى كه آنجا بود مى ريخت !
در اين حال مشاهده كردم ، فيلى از دور پيدا شد و تا كنار چاه آمد و آن ميمون را باز جر وعذاب كشت و به زير پاهاى خود نرم كرد و تمام آبهاى حوض را خورد و رفت . طولىنكشيد ديدم آن ميمون زنده شد و شروع به آب كشيدن كرد وداخل آن حوض مى ريخت . روز بعد ديدم همانفيل آمد ميمون را كشت و به زير دست و پاى خود نرم كرد و آبهاى حوض را خورد و رفت .باز ميمون زنده شد و شروع به آب كشيدن كرد.
مى گويد: من از ديدن اين امر عجيب بسيار متعجب شدم و در حيرت فرو رفتم . آن ميمونگويا فهميد كه من از اين قضيه در تعجب هستم . نگاهى به من كرد و گفت : اى فلانى !مگر مرا نمى شناسى . گفتم : خير، جواب گفت : خدا لعنت كند دشمنانآل محمد را. آيا تا حال اسم ماءمون عباسى را شنيده اى ؟ گفتم : بلى ، گفت : من همان ماءمونالرشيد هستم . از وقتى مرده ام به سبب ظلمى كه به حضرت امام رضا عليه السلام كردهام خداى متعال ، مرا به اين عذاب گرفتار كرده است كه هر روز آب بكشم وداخل اين حوض بريزم ، اين فيل بيايد مرا با اين نحو بكشد و آبهاى حوض را بخرد وباز خدا مرا زنده كند.
بدان كه خوراك من در اين جزيره از فضله هاى همينفيل است و كار من هم فقط آب كشيدن براى اينفيل مى باشد.(271)


عذاب برزحى ظالم  

ظالمان در عالم برزخ و قيامت به عذاب هايى مبتلا مى باشند كه دائما آنها را رنج مى دهدو راه نجات و خلاصى از براى آنان نيست و صحنه هاى عجيب و گوناگونى از براىايشان خواهد بود كه يكى از ديگرى بدتر و خطرناكتر است و ظالمان با آنها دستبگريبانند. قرآن يكى از آن صحنه ها و عذابها را بيان مى كند مى فرمايد:
يوم يعض الظالم على يديه (272)
(اى محمد به خاطر بياور) ((روزى را كه ظالم دستهاى خود را از شدت حسرت و تاءسف وپشيمانى به دندان مى گزد و آنها را گاز مى گيرد.))
گاز گرفتن دستها با دندان ، شايد به جهت اين باشد، اشخاص ظالم هنگامى كهگذشته خويش را مى نگرند و ظلم هايى كه درباره مردم انجام داده اند مشاهده مى كنند، خودرا مقصر و مجرم مى دانند و تصميم مى گيرند از خويشتن انتقام بگيرند و اين هم نوعى ازانتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند و احساس راحتى كنند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در اين باره مى فرمايد: كسانى كه در دنيا ظلم و ستم ،به هم نوعان خود كرده اند فردا (در برزخ و قيامت ) هر دو دست خود از ناراحتى و حسرتبا دندان مى گزند (و مى گويند: چرا در دنيا بندگان خدا را ظلم و ستم نموديم ؟)(273)

حذر كن زآنچه دشمن گويد آن كن
كه بر دندان گزى دست تغابن
يكى ديگر از عذابهاى برزخى و قيامتى ظالم اين است كه او دائما در تاريكى و ظلمت بهسر مى بر و قبر ايشان به جاى اين كه نورانى و روش ‍ باشد تاريك و ظلمانى است ؛زيرا چهره ظلم و ستم ، وقتى در عالم برزخ و قيامت ظاهر شود و بروز نمايد، قيافه وتجسم به خود بگيرد غير از ظلمت و تاريكى چيز ديگرى نخواهد بود(274). رواياتىدر اين باره وارد شد. از جمله :
حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: بپرهيزيد از ظلم و ستم ؛ زيرا ظلم باعثتاريكى (قبر) و قيامت مى شود.(275)
نيز فرمود: بر شما باد كه از ظلم دورى كنيد؛ زيرا ظلم در پيشگاه خداوند موجب تاريكىو ظلمت روز قيامت است (276).
در حديث ديگرى است : شخصى آمد خدمت حضرترسول صلى الله عليه و آله و عرض كرد: يارسول الله ! دوست دارم روز قيامت ، در نور و روشنايى محشور شوم . فرمود: (در اينصورت ) به احدى ظلم و ستم نكن ، تا روز قيامت در نور و روشنايى باشى (277).

عذاب برزخى سلطان ظالم  

به يكى از پادشاهان ظالمى كه به واسطه ظلم بر رعيت و رياست طلبى در عذاببرزخى واقع شد و عذاب آن هم كند و زنجير و دود و آتش است توجه كنيد.
محمد شوشترى كه در اثر تصادف با اتومبيل از بين مى رود، به خواب يكى از دوستانشكه از اهل علم و معرفت است مى آيد و در عالم خواب او را با خود به وادى ((برهوت )) وجايى كه كفار و مشركان را عذاب مى كنند مى برد و مقدارى از عذاب و شكنجه كفار را بهاو نشان مى دهد و صداى ضربات شلاق هاى آتشين و داد و فرياد آن ها را به او مىشنواند.
اين عالم و دوست شوشترى مى گويد: وقتى با آن مرحوم به وادى ((برهوت ))رسيديدم ، عذاب و شكنجه اهل آن وادى را مشاهده كرديم . براى آن كه بدانيم آن ها راچگونه و براى چه عذاب مى كنند، در خواست كرديم يكى از كفار و دشمنان اولياء خدا رانزد ما آوردند تا چند سئوال از او بكنيم .
يكى از فرشتگان سر زنجيزى را كشيد و يك نفر را در حالى كه روى زمين كشيده مى شد وداد و فرياد او بلند بود از ميان دود و آتش بيرون آورد و به او گفت : هر چه ايشان مىپرسند همه را جواب بده .
ايشان نقل مى كند: مرحوم شوشترى از او پرسيد: چه كسى هستى ؟ چگونه در دنياعمل مى كردى كه مبتلا به اين گونه عذاب ها شده اى ؟
در جواب گفت : سلطان يكى از ممالك اسلامى بوده ام و در دنيا به خاطر رياست طلبى ،ظلم زيادى به مردم آن كشور كردم ، صدها انسان بى گناه را در زندان ها و سياه چالها،دور از خانواده هايشان شكنجه داده و آن ها را به بدترين عذاب ها مبتلا كرده ام .
به علاوه ، با اولياى خدا و اهل بيت عصمت و طهارت دشمنى مى كردم و نسبت به آن هاحسادت مى نمودم (و اين عذاب ها براى آن ها است ). لذا هر مقدار خداى تعالى مرا عذاب كندجا دارد و بيش از اين مستحق عذاب مى باشم .(278)


عذاب برزخى ياران ظالم  

تنها ظالمين گرفتار عذاب برزخى نمى شوند بلكه ياران ، كمك سواران و دوستان آنانهم به عذاب دچار خواهند شد.
مرحوم محمد شوشترى در عالم خواب به دوست خودش مى گويد: وقتى از دنيا رفتم روحمرا در وادى ((السلام )) نجف پيش اولياء اله بردند، يكى از علما كه در دنيا با هم رفيقبوديم مرا به آن ها معرفى كرد. آن ها هم ، دور مرا گرفتند و هر يك ازاحوال دوستانشان مى پرسيدند.
يكى از ايشان از شخصى سئوال كرد. او مردى گناه كار و از اعوان و همكاران ظلمه و دررژيم طاغوت با آنان بود.
گفتم : او چند سال است از دنيا رفته است . گفت : پس او نزد ما نيامده ، حتمااعمال زشتش دامن گيرش شده است و او را حبس كرده اند.سئوال كردم او را در كجا حبس مى كنند؟
گفت : معلوم نيست ، زندان هاى متعددى هست ولى بيشتراحتمال دارد او را در ميان قبرش زندانى كنند. گفتم : آيا مى توانم با او ملاقات كنم ؟
گفت : براى تو چه فايده دارد جز آن كه ناراحت شوى و براى او هم نمى توانى كارىانجام دهى . گفتم : پس همراه تو مى آيم شايد اگرقابل عفو باشد از حضرت مولا على عليه السلام بارى او تقاضاى عفو كنيم .
قبول كرده ، با هم به قبرستان رفتيم . همان طورى كه او گفته بود آن شخص ‍ را درقبرش ندان كرده بودند. از فرشتگان كه موكل او بودند اجازه گرفتيم با او ملاقاتكنيم و با هر زحمتى بود او را ديديم .
پرسيديم : بعد از مرگ چه به سرت آمد؟ آهى كشيد و گفت :حال مرا مى بينيد، چند سال است كه از اين سلول تاريك قبر بيرون نرفته ام . وقتىحضرت عزرائيل با من روبرو شد با تندى و بدخويى جان مرا گرفت . همه ملائكه باخشونت و تندى با من رفتار كردند. وقتى مرا در قبر گذاشتند ماند اين بود كه درگودالى از آتش گذاشته اند، مى سوختم و در عذاب بودم .
تا اين كه حضرت على و ائمه عليه السلام را ديدم و از آن ها كمك خواستم . فرمودند: دردنيا ما را فراموش كردى و دوستان ما را اذيت نمودى . اكنون بايد تا مدتى كفاره كناهانترا بپردازى . بالاخره اعتنايى نكردند و مرا اين جا گذاشته اند. به ايشان گفتم : دستمبه دامنتان ، شما كه آزاديد به پسرم بگوييد تا از مردم براى من طلب رضايت كند، و ازمال خودم به فقرا خيرات نمايد و پولى به كسانى بدهد كه ده هزار صلوات بفرستند وثوابش ‍ را به روح من نثار كنند شايد از اين مهلكه نجات پيدا كنم .(279)


عذاب برزخى زنان  

در اين جا به عذاب برزخى دسته اى از زنان مجرمى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم در شب معراج آن ها را ديد توجه فرماييد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: روزى من و فاطمه بر حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم وارد شديم ديديم آن حضرت به شدت گريه مىكند. عرض كردم : يا رسول الله ! پدر و مادرم به فدايت باد. چرا مى گرييد؟
فرمود: يا على ! شبى كه مرا به معراج و آسمان ها بردند زنان امتم را در عذابى سختدچار مى ديدم ، حال به فكر آن ها افتادم و از شدت عذابى كه بر آن ها وارد مى شد مىگريم .
زنى را ديدم كه به موهاى خود آويخته شده و مغز سر او در اثر حرارت و گرمى آتش بهجوش آمده بود. او زنى بود كه موهاى خود را از نامحرم نمى پوشانيد.
زنى را ديدم كه به زبان آويخته شده بود از آب سوزان جهنم در حلق او مى ريختند. اوزنى بود كه با زبان ، شوهر خود را اذيت مى كرد.
زنى را ديدم كه به پستان هاى خود آويخته شده بود، و او زنى بود كه شوهرش را بهخود راه نمى داد و از رختخواب دور مى كرد و مانع مقاربت او مى شد.
زنى را ديدم كه گوشت بدن خود را مى خورد و آتش از زير او شعله مى كشيد. او زنىبود كه براى غير شوهر زينت مى كرد.
زنى را ديدم كه پاهاى او را به دست هايش محكم بسته اند و مارها و عقرب ها بر او مسلطبودند (و او را نيش مى زدند). او زنى بود كه بدن و لباسش دائما كثيف بود و از جنابت وحيض غسل نمى كرد و خود را تميز و پاكيزه نگه نمى داشت ، به نماز اهميت نمى داد وبراى آن وضو نمى گرفت .
زنى را ديدم كه در تنورى از آتش به پاهاى خود آويخته شده (و سر او آويزان بود) اوزنى بود كه بدون اجازه شوهر از خانه بيرون مى رفت .
زنى را ديدم كه كور و كر و گنگ بود و در تابوتى از آتش قرار داشت و مغز سرش ازبينيش خارج مى شد و بدنش در اثر جذام و برص قطعه قطعه شده بود. او زنى بود كهبچه از زنا به وجود مى آورد و او را به گردن شوهر مى انداخت .
زنى را ديدم كه گوشت هاى بدن خود را از جلو و عقب با قيچى هايى از آتش قيچى مىكرد. او زنى بود كه خود را به نامحرم عرضه مى كرد و باكى از زنا دادن نداشت .
زنى را ديدم كه دست ها و صورت او آتش گرفته بود و روده ها و چيزهاى اندرون خود رامى خورد. او زنى بود قواده (زنى كه دلال است ، زنان را براى مردان بياورد و واسطهزنا باشد.)
زنى را ديدم كه صورتش مانند صورت سگ بود و آتش از عقب اوداخل مى شد و از دهانش بيرون مى آمد و ملائكه با گرزهاى آتشين بر سر و بدن او مىكوبيدند. او زن غنا خوان و آرايش گر و نوحه كننده و حسود بود.
سپس آن حضرت فرمود: واى بر زنى كه شوهر خود را به غضب آورد و او را ناراحت كند،خوشا به حال زنى كه شوهرش از او راضى باشد.(280)


اما عذاب زناكاران در عالم برزخ  

روزى ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شب گذشته دو نفر پيش منآمدند و گفتند: با رسول الله ! با ما حركت كن . اطاعت كردم و با ايشان حركت نمودم تابه سرزمين مقدسى رسيديم . در آن جا به تنورى برخورد كرديم كه از آن صداى ضجهو ناله و استغاثه بلند بود.
موقعى كه در آن نگاه كرديم ، مردان و زنان عريانى را مشاهده نموديم كه از زير پاىآنان شعله هاى آتش بيرون مى آمد و آن ها در اثر سوزش ، ضجه و ناله مى كردند.
گفتم : ((سبحان الله )) اين ها چه كسانى هستند؟
گفتند: ايشان مردان و زنانى هستند كه در دنيا مرتكبعمل زنا بودند و آنان تا روز قيامت در ميان اين تنور و شعله هاى آتش خواهند بود و عذاب وجزاى آنان ادامه خواهد داشت !(281)
نيز فرمود: هر كس با زن مسلمان يا يهودى و نصرانى و مجوسى يا كنيزى كه آزاد باشدزنا كند و بدون توبه و با اصرار بر اين گناه از دنيا برود، خداوندمتعال سيصد در عذاب را در قبرش باز مى كند كه از هر درى مارها، عقرب ها، افعى ها واژدهاهايى از آتش بيرون آيند و او را نيش زنند كه در اثر آن ، بدنش آتش گيرد و تا روزقيامت بسوزد.
چون از قبرش بيرون آيد، مردم از بوى زننده و گندش اذيت و ناراحت مى شوند و با همانبو شناخته مى شوند و همه اهل محشر مى دانند او زنا كار است تا اين كه (خداوند) امر كنداو را داخل آتش نمايند.(282)
نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند و در آن جا سيردادند به زنانى برخورد كردم كه به پستان هاى خود آويزان بودند.
گفتم : اى جبرئيل ! اينان چه كسانى هستند؟ عرض كرد: يارسول الله ! زنانى زناكار هستند كه از راه زنا اولاد به هم رسانيدند واموال شوهران را به ارث ، به آن ها دادند. (و اين فرزندان نامشروع را به گردنشوهران خود مى انداختند).(283)
نيز آن حضرت فرمود: زن شوهر دارى كه در رختخواب غير از شوهر خود بخوابد (كنايهاز اين كه زناكار باشد) بر خداوند متعال حق استاول او را به قبر شكنجه و عذاب كند و بعد از آن در قيامت او را به آتش جهنمبسوزاند.(284)
اما عذاب آخرتى زناكاران ، قرآن در اين باره مى فرمايد:
و لايزنون و من يفعل ذالك يلق اثاما (285)
(از جمله صفات نيك بندگان خدا اين است كه ) ((آنان زنا نمى كنند، و هر كس چنينعمل زشتى انجام دهد عقوبت و مجازاتش را (در قيامت ) خواهد ديد.))
كلمه (اثاما) كه در آيه آمده است مفسرين اين طور معنى كرده اند: يكى از وادى هاى جهنم استو آن پر از مس مذاب و گداخته مى باشد و سرچشمه آن از شكاف و گودالى در جهنم است .چند طايفه در آن جاى دارند.
1- كسانى كه غير از خدا را عبادت كنند. 2- كسانى كه آدم كش وقاتل باشند. 3- زناكاران ، كه عذاب اين طايفه در آن وادى دائما اضافه مىشود.(286)
از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمود: وقتى قيامت بر پا شود خداوندمتعال دستور دهد كه بادى به وزد و بوى گندى كه تماماهل محشر را ناراحت و اذيت مى كند به مشام آنان برساند.
در اين بين ، منادى پروردگار ندا كند: اين بوى فرج هاى زنان زناكار مى باشد كه همهاهل عرصات را ناراحت و اذيت كرده است .(287)


next page

fehrest page

back page