|
|
|
|
|
|
شاهد اين سخن آنكه در سوره نساء مى خوانيم : و ان تكفروا فان لله ما فى السماوات وما فى الارض و كان الله غنيا حميدا... ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كانالله على ذلك قديرا: اگر شما كافر شويد به خدا زيانى نمى رساند چرا كه آنچه درآسمانها و زمين است از آن خدا است و خداوند بى نياز و شايسته ستايش است ... هر گاهبخواهد شما را اى مردم مى برد و گروه ديگرى مى آورد، و اين كار براى خدا آسان است(نساء آيه 131 تا 133). اين تفسير در زمينه آيه فوق از ابن عباس نيزنقل شده است . احتمال ديگرى وجود دارد و آن اينكه جمله بالا اشاره به مساله معاد باشد يعنى براى خداهيچ مانعى ندارد كه انسانها را همگى از ميان ببرد و خلق ديگرى ايجاد كند، آيا با اينقدرت و توانائى باز در مساله معاد و بازگشت خودتان به زندگى در جهان ديگر شك وترديدى داريد ؟! آيه و ترجمه
و برزوا لله جميعا فقال الضعفؤ ا للذين استكبروا انا كنا لكم تبعافهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شى ء قالوا لو هدئنا الله لهدينكم سواء علينا اجزعناام صبرنا ما لنا من محيص (21) و قال الشيطن لما قضى الا مر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لىعليكم من سلطن الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكمو ما انتم بمصرخى انى كفرت بما اشركتمون منقبل ان الظلمين لهم عذاب اليم(22) و ادخل الذين ءامنوا و عملوا الصلحت جنت تجرى من تحتها الانهر خلدين فيها باذن ربهمتحيتهم فيها سلم(23)
|
ترجمه :
21 - و (قيامت ) همه آنها در برابر خدا ظاهر مى شوند در اين هنگام ضعفاء (پيروان نادان )به مستكبران مى گويند ما پيروان شما بوديم ، آيا (اكنون كه بخاطر پيروى از شماگرفتار مجازات الهى شده ايم ) شما حاضريد سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از مابرداريد؟ آنها مى گويند: اگر خدا ما را (به سوى رهائى از عذاب ) هدايت كرده بود مانيز شما را هدايت مى كرديم (كار از اينها گذشته است ) چه بيتابى كنيم و چه شكيبائى ،تفاوتى براى ما ندارد، راه نجاتى نيست . 22 - و شيطان هنگامى كه كار تمام مى شود مى گويد خداوند به شما وعده حق داد و من همبه شما وعده (باطل ) دادم و تخلف كردم ، من بر شما تسلطى نداشتم جز اينكه دعوتتانكردم و شما پذيرفتيد، بنابراين مرا سرزنش نكنيد، خود را سرزنش كنيد، نه منفريادرس شما هستم ، و نه شما فريادرس من ، من نسبت به شرك شما در باره خود كه از قبل داشتيد (و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزار وكافرم ، مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند. 23 - و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشتداخل مى شوند، باغهائى كه نهرها از زير درختانش جارى است ، جاودانه به اذنپروردگارشان در آن مى مانند، و تحيت آنها در آن سلام است . تفسير : گفتگوى صريح شيطان و پيروانش در چند آيه قبل اشاره اى به مجازات سخت و دردناك منحرفان لجوج و بى ايمان شده بود،آيات مورد بحث همين معنى را تعقيب و تكميل مى كند. نخست مى گويد: در روز قيامت همه به جباران و ظالمان و كافران اعم از تابع و متبوع ،پيرو و پيشوا در پيشگاه خداوند ظاهر مى شوند (و برزوا لله جميعا). و در اين هنگام ضعفاء يعنى پيروان نادانى كه با تقليد كوركورانه ، خود را به وادىضلالت افكندند به مستكبرانى كه عامل گمراهى آنها بودند مى گويند: ما پيرو شمابوديم آيا ممكن است اكنون كه به خاطر رهبرى شما به اين همه عذاب و بلا گرفتار شدهايم ، شما هم سهمى از عذابهاى ما را بپذيريد تا از ما تخفيف داده شود؟(فقال الضعفاء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعافهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شى ء). اما آنها بلا فاصله مى گويند اگر خدا ما را به سوى نجات از اين كيفر و عذاب هدايت مى كرد ما هم شما را راهنمائى مى كرديم (قالوا لو هدانا الله لهديناكم ). ولى افسوس كه كار از اين حرفها گذشته است ، چه بيتابى و جزع كنيم و چه صبر وشكيبائى ، راه نجاتى براى ما وجود ندارد (سواء علينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص ). چند نكته : 1 - نخستين سؤ الى كه در زمينه اين آيه پيش مى آيد اين است كه : مگر مردم در اين جهاندر برابر علم خدا ظاهر و آشكار نيستند كه در آيه فوق مى فرمايد در قيامت همگى درپيشگاه خدا بارز و ظاهر مى شوند؟ در پاسخ اين سؤال بسيارى از مفسران گفته اند منظور اين است كه افراد بشر در اين جهان احساس نمىكنند كه آنها و همه اعمالشان در پيشگاه خدا ظاهر و بارز است ، ولى اين حضور و ظهور رادر قيامت همگى احساس خواهند كرد. بعضى نيز گفته اند كه : منظور خارج شدن از قبرها و بروز و ظهور در دادگاهعدل الهى براى حساب است . و اين هر دو تفسير خوب است و مانعى ندارد كه هر دو در مفهوم آيه جمع باشند. 2 - منظور از جمله (لو هدانا الله لهديناكم ) چيست ؟ بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور از هدايت به طريق نجات از مجازات الهى در آن عالماست ، زيرا اين سخن را مستكبران در پاسخ پيروانشان كه تقاضاى پذيرش سهمى ازعذاب را كرده بودند مى گويند، و تناسب سؤال و جواب ايجاب مى كند كه منظور هدايت به طريق رهائى از عذاب است . اتفاقا همين تعبير (هدايت ) در مورد رسيدن به نعمتهاى بهشتى نيز ديده مى شود، آنجا كهاز زبان بهشتيان مى خوانيم : و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا انهدانا الله : مى گويند شكر خدائى را كه ما را به چنين نعمتهائى هدايت كرد و اگرتوفيق و هدايت او نبود ما به اينها راه نمى - يافتيم (اعراف - 43). اين احتمال نيز وجود دارد كه رهبران ضلالت هنگامى كه خود را در برابر تقاضاىپيروانشان مى بينند براى اينكه گناه را از خود دور كنند و همانگونه كه رسم همهپرچمداران ضلالت است خرابكارى خود را به گردن ديگران بيندازند، با وقاحت تماممى گويند ما چه كنيم ، اگر خدا ما را به راه راست هدايت مى كرد ما هم شما را هدايت مىكرديم ! يعنى ما مجبور بوديم و از خود اراده اى نداشتيم . اين همان منطق شيطان است كه براى تبرئه خويش رسما نسبت جبر به خداوندعادل داد و گفت : فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم : اكنون كه مرا گمراه كردى مندر كمين آنها بر سر راه مستقيم تو مى نشينم (و آنها را منحرف مى سازم ) (اعراف - 16). ولى بايد توجه داشت مستكبران چه بخواهند و چه نخواهند بار مسؤ ليت گناه پيروانخويش را طبق صريح آيات قرآن و روايات بر دوش مى كشند چرا كه آنها بنيانگذارانحراف و عامل گمراهى بودند، بى آنكه از مسؤ ليت و مجازات پيروان چيزى كاسته شود. 3 - رساترين بيان در مذمت تقليد كوركورانه : از آيه فوق به خوبى روشن مى شود كه : اولا - كسانى كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن مى افتند و به اصطلاح افسار خود را به دست هر كس مى سپارند افراد ناتوان و بى شخصيتى هستند كه قرآن ازآنها تعبير به (ضعفاء) كرده است . ثانيا - سرنوشت آنها و پيشوايانشان هر دو يكى است ، و اين بينوايان حتى در سختترين حالات نمى توانند از حمايت اين رهبران گمراه بهره گيرند، و حتى ذره اى ازمجازاتشان را تخفيف دهند، بلكه شايد با سخريه ، به آنها پاسخ مى دهند كه بيهودهجزع و فزع نكنيد كه راه خلاص و نجاتى در كار نيست ! 4 - (برزوا) در اصل از ماده بروز به معنى ظاهر شدن و از پرده بيرون آمدن است ، وبه معنى بيرون آمدن از صف و مقابل حريف ايستادن در ميدان جنگ و به اصطلاح مبارزهكردن نيز آمده است . (محيص ) از ماده (محص ) به معنى رهائى از عيب و يا ناراحتى است . سپس به صحنه ديگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهكاران و پيروان شياطين در روزرستاخيز پرداخته چنين مى گويد: و شيطان هنگامى كه كار حساب بندگان صالح و غير صالح پايان پذيرفت و هر كدامبه سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند به پيروان خود چنين مى گويد: خداوندبه شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده دادم (وعدهاى پوچ و بى ارزش چنانكه خودتانمى دانستيد) سپس از وعده هاى خود تخلف جستم (وقال الشيطان لما قضى الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم ). و به اين ترتيب شيطان نيز به سائر مستكبرانى كه رهبران راه ضلالت بودند هم آوازشده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت نشانه گيرى مى كند. و بعد اضافه مى كند من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتم ، تنها اين بود كه ازشما دعوت كردم ، شما هم با ميل و اراده خود پذيرفتيد (و ما كان لى عليكم من سلطان الا اندعوتكم فاستجبتم لى ). بنابراين مرا هرگز سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد كه چرا دعوت شيطنتآميز و ظاهر الفساد مرا پذيرفتيد (فلا تلومونى و لوموا انفسكم ). خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد!!. به هر حال نه من مى توانم در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار به فرياد شمابرسم و نه شما مى توانيد فريادرس من باشيد (ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى ) من اكنون اعلام مى كنم كه از شرك شما در باره خود و اينكه اطاعت مرا در رديف اطاعت خداقرار داديد بيزارم و به آن كفر مى ورزم (انى كفرت بما اشركتمون منقبل ) اكنون فهميدم كه اين شرك در اطاعت هم مرا بدبخت كرد و هم شما را، همان بدبختى وبيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد. بدانيد براى ستمكاران قطعا عذاب دردناكى است (ان الظالمين لهم عذاب اليم ). چند نكته : 1 - پاسخ دندانشكنى كه شيطان به پيروانش مى دهد گر چه كلمه (شيطان ) مفهوم وسيعى دارد كهشامل همه طاغيان و وسوسه - گران جن و انس مى شود ولى با قرائنى كه در اين آيه وآيات قبل وجود دارد مسلما منظور در اينجا شخص ابليس است كه سركرده شياطين محسوب مىشود، و لذا همه مفسران نيز همين تفسير را انتخاب كرده اند. از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه وسوسه هاى شيطان هرگز اختيار و آزادى ارادهرا از انسان نمى گيرد بلكه او يك دعوت كننده بيش نيست ، و اين انسانها هستند كه با ارادهخودشان دعوت او را مى پذيرند، منتها ممكن است زمينه هاى قبلى و مداومت بر كار خلافوضع انسان را به جائى برساند كه يكنوع حالت سلب اختيار در برابر وسوسه ها دروجود او پيدا شود، همانگونه كه در بعضى از معتادان نسبت به مواد مخدر مشاهده مى كنيم ،ولى مى دانيم چون سبب اين نيز حالت اختيارى بود، نتيجه آن هر چه باشد باز اختيارىمحسوب مى شود!. در آيه 100 سوره نحل مى خوانيم : انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم بهمشركون : تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت و سرپرستى او را نسبت به خودپذيرفته اند و آنها كه او را شريك خداوند در مساله اطاعت قرار داده اند. ضمنا شيطان به اين ترتيب پاسخ دندانشكنى به همه كسانى كه گناهان خويش را بهگردن او مى اندازند و او را عامل انحرافات خود مى شمرند و به او لعنت مى فرستند مىدهد، و اين طرز منطق عوامانه را كه گروهى از گنهكاران براى تبرئه خويش دارند مىكوبد. در حقيقت سلطان حقيقى بر انسان اراده او وعمل او است و نه هيچ چيز ديگر. 2 - شيطان چگونه اين توانائى را دارد كه در آن محضر بزرگ با همه پيروان خودتماس پيدا كند و آنها را به باد ملامت و شماتت خود بگيرد؟ اين سؤ الى است كه در اينجامطرح شده است . پاسخ آن اين است كه مسلما اين توانائى را خداوند به او مى دهد و اين در واقع يك نوعمجازات روانى براى پيروان شيطان است ، و اخطارى است به همه پويندگان راه او دراين جهان كه پايان كار خود و رهبر خويش را از هم اكنون ببينند و به هرحال خداوند وسيله اين ارتباط را ميان شيطان و پيروانش به نحوى فراهم مى كند. جالب اينكه اين نوع برخورد منحصر به شيطان و پيروانش در قيامت نيست ، تمام ائمهضلالت و پيشوايان گمراهى در اين جهان نيز همين برنامه را دارند، دست پيروان خود را(البته با موافقت خودشان ) مى گيرند و به ميان امواج بلاها و بدبختيها مى كشانند، وهنگامى كه ديدند اوضاع بد است آنها را رها كرده و مى روند، حتى از آنها اعلام بيزارىمى كنند و به ملامت و سرزنششان مى پردازند و به اصطلاح آنها را به خسران دنيا وآخرت گرفتار مى سازند. 4 - (مصرخ ) از ماده (اصراخ ) در اصل از (صرخ ) به معنى فرياد كشيدنبراى طلب كمك آمده است ، بنابراين مصرخ به معنى فريادرس مى باشد و مستصرخ بهمعنى كسى است كه فريادرسى مى خواهد. 5 - منظور از شريك قرار دادن شيطان در آيه فوق شرك اطاعت است نه شرك عبادت . 6 - در اينكه (ان الظالمين لهم عذاب اليم ) دنباله سخنان شيطان است يا جمله مستقلىاست از ناحيه پروردگار، در ميان مفسران گفتگو است ، اما بيشتر چنين به نظر مى رسدكه جمله مستقلى است از طرف خداوند كه در پايان گفتگوى شيطان با پيروانش به عنوانيك درس آموزنده فرموده است . در آخرين آيه مورد بحث به دنبال بيان حال جباران عنيد و بى ايمان و سرنوشت دردناك آنها، به ذكر حال مؤ منان و سرانجام آنها پرداخته ، مى گويد: و آنهاكه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهاى بهشت وارد مى شوند، همان باغهائىكه نهرهاى آب جارى از زير درختانش در حركت است (وادخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار). جاودانه به اذن پروردگارشان در آن باغهاى بهشت مى مانند (خالدين فيها باذن ربهم ). و تحيت آنان در آنجا سلام است (تحيتهم فيها سلام ). (تحيت ) در اصل از ماده (حيات ) گرفته شده سپس به عنوان دعاء براى سلامتى وحيات افراد استعمال شده است ، و به هر نوع خوشامدگوئى و سلام و دعائى كه در آغازملاقات گفته مى شود، اطلاق مى گردد. بعضى از مفسران گفته اند: تحيت در آيه فوق خوش آمد و درودى است كه خداوند بهافراد با ايمان مى فرستد و آنان را با نعمت سلامت خويش قرين مى دارد سلامت ازهرگونه ناراحتى و گزند و سلامت از هر گونه جنگ و نزاع (بنابراين تحيتهم اضافهبه مفعول شده و فاعلش خدا است ). و بعضى گفته اند: منظور در اينجا تحيتى است كه مؤ منان به يكديگر مى گويند و يافرشتگان به آنها مى گويند و به هر حال كلمه (سلام ) كه به طور مطلق گفته شدهمفهومش آنچنان وسيع است كه هر گونه سلامتى را از هر نوع ناراحتى و گزند روحى وجسمى شامل مى گردد. آيه و ترجمه
الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(24) تؤ تى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب اللهالامثال للناس لعلهم يتذكرون(25) و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار(26) يثبت الله الذين ءامنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة ويضل الله الظلمين و يفعل الله ما يشاء(27)
|
ترجمه :
24 - آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه ) را به درخت پاكيزه اىتشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين ) ثابت و شاخه آن در آسمان است ؟! 25 - ميوه هاى خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى دهد، و خداوند براى مردم مثلهاميزند شايد متذكر شوند، (و پند گيرند). 26 - و (همچنين ) كلمه خبيثه را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از زمين بركنده شده ، وقرار و ثباتى ندارد. 27 - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند بخاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ثابت قدم مىدارد، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر، و ستمگران را گمراه مى سازد (و لطف خود را ازآنها بر مى گيرد) و خداوند هر كار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام مى دهد. تفسير : شجره طيبه و شجره خبيثه در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل ، كفر و ايمان ، طيب و خبيث را ضمن يكمثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده ، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اينزمينه بود تكميل مى كند. نخست مى فرمايد: (آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده ، و آن را بهشجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است )؟ (الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرةطيبة ). سپس به ويژگيهاى اين شجره طيبه (درخت پاكيزه و پر بركت ) ميپردازد و به تمام ابعادآن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى كند. اما پيش از آنكه ويژگيهاى اين شجره طيبه را همراه قرآن بررسى كنيم بايد ببينيممنظور از (كلمه طيبه ) چيست ؟ بعضى از مفسران آن را به كلمه توحيد و جمله لا اله الا الله تفسير كرده اند. در حالى كه بعضى ديگر آن را اشاره به اوامر و فرمانهاى الهى ميدانند. و بعضى ديگر آن را ايمان مى دادند كه محتوا و مفهوم لا اله الا الله است . و بعضى ديگر آن را به شخص (مؤ من ) تفسير كرده اند. و بعضى روش و برنامه هاى سازنده را در تفسير آن آورده اند. ولى با توجه به وسعت مفهوم و محتواى كلمه طيبه مى توان گفت همه اينها راشامل مى شود، زيرا (كلمه ) به معنى وسيع همه موجودات را در بر مى گيرد، و بههمين دليل بر مخلوقات (كلمة الله ) گفته مى شود. و (طيب ) هر گونه پاك و پاكيزه است ، نتيجه اينكه اينمثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هرعمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاك و پر بركتى راشامل مى شود، و همه اينها همانند يك درخت پاكيزه است با ويژگيهاى زير: 1 - موجودى است داراى رشد و نمو، نه بيروح ، و نه جامد و بيحركت ، بلكه پويا و روياو سازنده ديگران و خويشتن (تعبير به شجره بيانگر اين حقيقت است ). 2 - اين درخت پاك است و طيب اما از چه نظر؟ چون انگشت روى هيچ قسمتى گذارده نشدهمفهومش اين است از هر نظر منظره اش پاكيزه ، ميوه اش پاكيزه ، شكوفه و گلش پاكيزه ،سايه اش پاكيزه ، و نسيمى كه از آن برميخيزد نيز پاكيزه است . 3 - اين شجره داراى نظام حساب شده اى است ريشه اى دارد و شاخه ها و هر كدام ماموريت ووظيفه اى دارند، اصولا وجود اصل و فرع در آن ،دليل بر حاكميت نظام حساب شده اى بر آن است . 4 - اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است به طورى كه طوفانها و تند بادها نميتواند آنرا از جا بركند و توانائى آن را دارد كه شاخه هاى سر به آسمان كشيده اش را در فضادر زير نور آفتاب و در برابر هواى آزاد معلق نگاه دارد و حفظ كند، چرا كه شاخه هر چهسركشيده تر باشد بايد متكى به ريشه قويترى باشد (اصلها ثابت ). 5 - شاخه هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه اواست ، اين شاخه ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته ، آرى (شاخه هايش در آسماناست ) (و فرعها فى السماء). روشن است هر قدر شاخه ها برافراشته تر باشند از آلودگى گرد و غبار زميندورترند و ميوه هاى پاكترى خواهند داشت ، و از نور آفتاب و هواى سالم بيشتر بهره مى گيرند، و آن را به ميوه هاى طيب خود بهترمنتقل مى كنند. 6 - اين شجره طيبه شجره پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارندبنابراين مولد هستند و ميوه خود را مى دهد (توتى اكلها). 7 - اما نه در يك فصل يا دو فصل ، بلكه در هرفصل ، يعنى هر زمان كه دست به سوى شاخه هايش دراز كنى محروم بر نميگردى(كل حين ). 8 - ميوه دادن او نيز بيحساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى وبه اذن پروردگارش اين ميوه را به همگان ارزانى ميدارد (باذن ربها). اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى كنيم ؟ مسلما دركلمه توحيد و محتواى آن ، و در يك انسان موحد و با معرفت ، و در يك برنامه سازنده وپاك ، اينها همه روينده هستند، و پوينده هستند، و متحرك ، همه داراى ريشه هاى محكم وثابتند همه داراى شاخه هاى فراوان و سر به آسمان كشيده و دور از آلودگيها و كثافاتجسمانى ، همگى پرثمرند و نورپاش و فيض بخش . هر كس به كنار آنها بيايد و دست به شاخسار وجودشان دراز كند در هر زمان كه باشد ازميوه هاى لذيذ و معطر و نيروبخششان بهره مى گيرد. تند باد حوادث و طوفانهاى سخت ومشكلات آنها را از جا حركت نميدهد، و افق فكر آنها محدود به دنياى كوچك نيست ، حجابهاىزمان و مكان را ميدرند، و به سوى ابديت و بى نهايت پيش مى روند. برنامه هاى آنها از سر هوى و هوس نيست بلكه همگى به اذن پروردگار و طبق فرمان او است ، و اين حركت و پويائى و ثمر بخش بودن نيز از همينجا سرچشمهمى گيرد. مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار، حياتشان مايه بركت است ، مرگشانموجب حركت ، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان و تاريخپرافتخارشان ، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده. آرى (خداوند اين چنين براى مردم مثل ميزند شايد متذكر شوند) (و يضرب اللهالامثال للناس لعلهم يتذكرون ). در اينجا ميان مفسران سؤ الى مطرح شده ، و آن اينكه آيا درختى با صفات فوق وجودخارجى دارد كه (كلمه طيبه ) به آن تشبيه شده است (درختى كه در تمامفصول سال سرسبز و پر ميوه باشد). بعضى معتقدند كه وجود دارد و آن درخت نخل است ، و به همين جهت مجبور شده اند كه(كل حين ) را تفسير به (شش ماه ) كنند. ولى به هيچ وجه لزومى ندارد كه اصرار به وجود چنين درختى داشته باشيم بلكهتشبيهات زيادى در زبانهاى مختلف داريم كه اصلا وجود خارجى ندارد، مثلا ميگوئيم قرآنهمچون آفتابى است كه غروب ندارد (در حالى كه مى دانيم آفتاب هميشه غروب دارد) و يااينكه هجران من همچون شبى است كه پايان ندارد (در حالى كه مى دانيم هر شبى پاياندارد). و به هر حال از آنجا كه هدف از تشبيه مجسم ساختن حقايق و قرار دادنمسائل عقلى در قالب محسوس است ، اينگونه تشبيهات هيچگونه مانعى ندارد بلكه كاملادلنشين و مؤ ثر و جذاب است . در عين حال درختانى در همين جهان وجود دارند كه در تمام مدتسال ميوه از شاخه هاى آنها قطع نمى شود، حتى خود ما بعضى از درختان را در مناطقگرمسير ديديم كه هم ميوه داشت و هم مجددا گل كرده بود و مقدمات ميوه جديد در آن فراهممى شد در حالى كه فصل زمستان بود! و از آنجا كه يكى از بهترين طريق براى تفهيممسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطهمقابل شجره طيبه را در آيه بعد چنين بيان مى كند: اما (مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بيريشه است كه از روى زمين كندهشده و در برابر طوفانها هر روز به گوشهاى پرتاب مى شود و قرار و ثباتىبراى آن نيست ) (و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار). كلمه (خبيثه ) همان كلمه كفر و شرك ، همان گفتار زشت و شوم ، همان برنامه هاىگمراه كننده و غلط، همان انسانهاى ناپاك و آلوده ، و خلاصه هر چيز خبيث و ناپاك است . بديهى است درخت زشت و شومى كه ريشه آن كنده شده ، نه نمو و رشد دارد نه ترقى وتكامل ، نه گل و ميوه ، و نه سايه و منظره ، و نه ثبات و استقرار، قطعه چوبى است كهجز بدرد سوزاندن و آتش زدن نمى خورد، بلكه مانع راه است و مزاحم رهروان ، و گاهگزنده است مجروح كننده و مردم آزار!. جالب اينكه در وصف شجره طيبه قرآن با تفصيل سخن مى گويد و اما به هنگام شرحشجره خبيثه با يك جمله كوتاه از آن ميگذرد تنها مى گويد (اجتثت من فوق الارض ما لهامن قرار) از زمين كنده شده و قرارى ندارد زيرا هنگامى كه ثابت شد اين درخت بى ريشهاست ديگر شاخ و برگ و گل و ميوه تكليفش روشن است . به علاوه اين يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر محبوب به همه خصوصياتبه پردازد اما هنگامى كه به ذكر مبغوض مى رسد با يك جمله كوبنده از آن بگذرد! باز در اينجا ميبينيم مفسران در باره اينكه اين درخت كه (مشبه به ) واقع شده است كدامدرخت است به بحث پرداخته اند، بعضى آنرا درخت(حنظل ) كه ميوه بسيار تلخ و بدى دارد دانسته اند، و بعضى آنرا (كشوت ) (بروزن سقوط) كه نوعى گياه پيچيده است كه در بيابانها به بوته هاى خار ميپيچد و از آنبالا ميرود نه ريشه دارد و نه برگ (توجه داشته باشيد كه شجر در لغت عرب هم بهدرخت گفته مى شود و هم به گياه ). ولى همان گونه كه در تفسير (شجره طيبه ) بيان كرديم هيچ لزومى ندارد كه در هرتشبيه (مشبه به ) با تمام آن صفات وجود خارجى داشته باشد بلكه هدف مجسمساختن چهره واقعى كلمه شرك و برنامه هاى انحرافى و مردم خبيث است كه آنها هماننددرختانى هستند كه همه چيزشان خبيث و ناپاك و هيچگونه ميوه و ثمره و فايده اى جزمزاحمت و توليد درد سر ندارد. به علاوه وجود درخت ناپاكى كه آنرا از ريشه كنده باشند و در بيابان بر سينه طوفانو تند باد قرار گرفته باشد كم نيست . از آنجا كه در آيات گذشته در دو مثال گويا،حال (ايمان ) و (كفر) و (مؤ من ) و (كافر) و به طور كلى (هر پاك ) و(ناپاك ) تجسم يافت ، در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه كار و سرنوشت نهائى آنهاميپردازد. نخست مى گويد: خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت وپايدارشان ثابت قدم ميدارد، هم در اين جهان و هم در جهان ديگر (يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ). چرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلوننبوده است ، بلكه شجره طيبه اى بوده كه ريشه اش ثابت و شاخه هايش در آسمان قرارداشته است ، و از آنجا كه هيچكس بى نياز از لطف خدا نيست و به تعبير ديگر هر موهبتىسرانجام بذات پاك او بر مى گردد اين مؤ منان راستين ثابت قدم با تكيه بر لطفخداوند در برابر هر گونه حادثه اى چون كوه استقامت مى كنند. لغزشگاهى كه در زندگى اجتناب ناپذير است بر سر راه آنها نمايان مى شود اماخداوند آنها را حفظ مى كند. (شياطين ) از هر سو به وسوسه آنها ميپردازند و با استفاده از زرق و برقهاى مختلفاين جهان تلاش در لغزش آنها دارند اما خدايشان نگه ميدارد. قدرتهاى جهنمى و ظالمان سنگدل با انواع تهديدها براى تسليم كردن آنها تلاش مىكنند، اما خدا آنها را ثابت ميدارد چرا كه آنها ريشه ثابت و محكمى براى خود انتخاب كردهاند. و جالب اينكه اين حفظ و ثبات الهى سراسر زندگى آنها را در بر مى گيرد هم زندگىاين جهان و هم زندگى آن جهان ، در اينجا در ايمان و پاكى ثابت ميمانند و دامانشان از ننگآلودگيها مبرا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بيپايان خدا جاودان خواهند ماند. سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد: (و خداوند ظالمان را گمراه مى سازد و خداهر چه بخواهد انجام مى دهد) (و يضل الله الظالمين ويفعل الله ما يشاء). بارها گفته ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى شود، گامهاى نخستين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است ، كار خدا همانتاثيرى است كه در هر عمل آفريده ، و نيز كار خدا مواهب و نعمتها يا سلب نعمتها است كهبه مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر ميدارد (دقت كنيد). تعبير به (ظالمين ) بعد از جمله (يضل الله ) بهترين قرينه براى اين موضوعاست ، يعنى تا كسى به ظلم و ستم آلوده نشود نعمت هدايت از او سلب نخواهد شد، اما پساز آلودگى به ظلم و بيدادگرى ظلمت گناه وجود او را فرا مى گيرد و نور هدايت الهى ازقلب او بيرون ميرود، و اين عين اختيار و آزادى اراده است ، البته اگر به زودى مسير خودرا تغيير دهد راه نجات باز است ، ولى پس از استحكام گناه ، بازگشت بسيارمشكل خواهد بود. نكته ها : 1 - آيا منظور از آخرت در آيه اخير قبر است ؟ در روايات متعددى مى خوانيم كه خداوند انسان را به هنگام ورود در قبرش در برابر سؤالاتى كه فرشتگان از هويت او مى كنند، بر خط ايمان ثابت نگاه ميدارد و اين است معنى(يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ). در بعضى از اين روايات صريحا كلمه قبر آمده است در حالى كه در بعضى ديگر ازروايات چنين مى خوانيم كه شيطان به هنگام مرگ به سراغ افراد با ايمان مى آيد و ازچپ و راست براى گمراهى او، به وسوسه ميپردازد اما خداوند اجازه به او نميدهد كه مؤ منرا گمراه كند و اين است معنى يثبت الله الذين آمنوا...(قال الصادق عليه السلام ان الشيطان لياتىالرجل من اوليائنا عند موته عن يمينه و عن شماله ليضله عما هو عليه ، فيابى الله عز وجل له ذلك قول الله عز و جل يثبت الله الذين آمنوابالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ). و اكثر مفسران - طبق نقل مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان - همين تفسير را پذيرفتهاند. شايد به اين علت كه سراى آخرت نه جاى لغزش است ، و نه جاىعمل ، بلكه تنها محل برخورد با نتيجه ها است ، ولى در لحظه فرا رسيدن موت و حتى درعالم برزخ (جهانى كه ميان اين عالم و عالم آخرت قرار دارد) امكان لغزش كم و بيش وجوددارد و در همين جا است كه لطف خداوند بيارى انسان ميشتابد و او را حفظ كرده و ثابت قدمميدارد. 2 - نقش ثبات و استقامت در ميان تمام صفاتى كه در آيات فوق براى شجره طيبه و شجره خبيثه ذكر شده بيش ازهمه مساله ثبات و عدم ثبات به چشم ميخورد، و حتى در بيان ثمره اين شجره در آخرينآيه مورد بحث خوانديم : خداوند افراد با ايمان را به خاطر عقيده ثابتشان در دنيا وآخرت ثابت قدم ميدارد و به اين ترتيب اهميت فوق العاده مساله ثبات و نقش آن مشخص مىشود. در بيان عوامل پيروزى مردان بزرگ سخن بسيار گفته اند ولى از ميان همه آنها در رديفاول مساله استقامت و پايمردى را بايد نام برد. بسيارند كسانى كه از هوش و استعداد متوسطى برخوردارند و يا ابتكارعمل آنها كاملا متوسط است ، ولى به پيروزيهاى بزرگى در زندگىنائل شده اند كه پس از تحقيق و بررسى ميبينيم دليلى جز ثبات و استقامت ندارد! از نظر اجتماعى پيشرفت هر برنامه مؤ ثرى تنها در سايه ثبات امكان پذير است ، وبه همين دليل تمام كوشش تخريب كنندگان براى از ميان بردن ثبات به كار ميرود. واصولا مؤ منان راستين را بايد از ثبات و استقامتشان در برابر حوادث سخت و طوفانهاىزندگى شناخت . 3 - شجره طيبه و خبيثه در روايات اسلامى همانگونه كه در بالا گفتيم كلمه (طيبه ) و (خبيثه ) كه به اين دو شجره تشبيهشده مفهوم وسيعى دارند كه هر گونه شخص و برنامه و مكتب و فكر و انديشه و گفتار وعمل را شامل مى شوند، ولى در بعضى از روايات اسلامى به مورد خاصى تفسير شده كهپيدا است در صدد انحصار نيست . از جمله در كتاب كافى از امام صادق (عليهالسلام ) در تفسير جمله (كشجرة طيبة اصلهاثابت و فرعها فى السماء) چنين نقل شده است :رسول الله اصلها و امير المؤ منين فرعها، و الائمة من ذريتها اغصانها، و علم الائمة ثمرها،و شيعتهم المؤ منون ورقها، هل فيها فضل ؟ قال قلت لا و الله ،قال : و الله ان المؤ من ليولد فتورق ورقة فيها و ان المؤ من ليموت فتسقط ورقة منها: (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ريشه اين درخت است و امير مؤ منان على(عليهالسلام ) شاخه آن ، و امامان كه از ذريه آنها هستند شاخه هاى كوچكتر، و علم امامانميوه اين درخت است ، و پيروان با ايمان آنها برگهاى اين درختند سپس امام فرمود: آيا چيزديگرى باقى ماند؟ راوى مى گويد: گفتم نه ، به خدا سوگند! فرمود: به خدا قسمهنگامى كه يك فرد با ايمان متولد مى شود برگى در آن درخت ظاهر مى گردد و هنگامىكه مؤ من راستين ميميرد برگى از آن درخت مى افتد)!. در روايت ديگرى همين مضمون از امام صادق (عليهالسلام )نقل شده و در ذيل آن مى خوانيم كه راوى سؤ ال كرد، جمله (تؤ تى اكلهاكل حين باذن ربها) مفهومش چيست ؟ امام فرمود: اشاره به علم و دانش امامان است كه در هرسال از هر منطقه به شما مى رسد. در روايات ديگرى مى خوانيم كه : (شجره طيبه ) پيامبر و على و فاطمه و فرزندانآنها است و شجره خبيثه بنى اميه است . در بعضى از روايات نيز نقل شده كه شجره طيبه درختنخل و شجره خبيثه بوته حنظل است . و در هر حال در ميان اين تفسيرها تضادى وجود ندارد و همچنين در ميان آنها و آنچه در بالا ازعموميت معنى آيه ذكر كرديم هماهنگى برقرار است ، چرا كه اينها مصاديق آن هستند. آيه و ترجمه
اءلم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا و اءحلوا قومهم دار البوار(28) جهنم يصلونها و بئس القرار(29) و جعلوا لله اءندادا ليضلوا عن سبيله قل تمتعوا فان مصيركم الى النار(30)
|
ترجمه :
28 - آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفرانتبديل كردند و جمعيت خود را به دار البوار (نيستى و نابودى ) كشاندند. 29 - (دار البوار همان ) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است. 30 - آنها براى خدا شبيهانى قرار داده اند تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازندبگو (چند روزى ) از زندگى دنيا (و لذات آن ) بهره گيريد اما سرانجام كار شما بهسوى آتش (دوزخ ) است . تفسير : سرانجام كفران نعمتها در اين آيات روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد (شجره خبيثه) در آن به چشم ميخورد. نخست مى فرمايد: آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا راتبديل به كفران كردند (ا لم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا). (و سرانجام قوم خود را به دارالبوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند) (و احلواقومهم دارالبوار). اينها همان ريشه هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند، همچون وجود پيامبر كه نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت كهميتوانستند با استفاده از آن در مسير سعادت ، يك شبه ره صد ساله را طى كنند، اما تعصبكوركورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد كه اين بزرگترين نعمت را كنارگذارند، نه تنها خودشان كه قومشان را نيز در اينعمل وسوسه كنند و هلاكت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند. گرچه مفسران بزرگ به پيروى از رواياتى كه در منابع اسلامى وارد شده گاهى ايننعمت را به وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تفسير كرده اند، و گاهى بهائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى (بنى اميه ) و بنىمغيرة و گاهى همه كفار عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى نموده اند،ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كهنعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كنند شامل مى شود. ضمنا آيه فوق اين واقعيت را ثابت مى كند كه استفاده از نعمتهاى الهى ، و مخصوصا نعمترهبرى پيشوايان بزرگ كه از مهمترين نعمتها است ، نتيجه و ثمرهاش عائد خود انسان مىشود، و كفران اين نعمتها و پشت كردن به اين رهبرى پايانى جز هلاكت و سرنگون شدنبه دارالبوار ندارد. قرآن (سپس دارالبوار) را چنين تفسير مى كند: جهنم است كه در شعله هاى سوزانشفرو ميروند و بدترين قرارگاهها است ) (جهنم يصلونها و بئس القرار). در آيه بعد اشاره به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب مى شدند كرده مى گويد: (آنها براى خدا شريكهائى قرار دادند تا مردم را به اينوسيله از راه او گمراه سازند) (و جعلوا لله اندادا ليضلوا عن سبيله ). و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آئين و طريق حقبهرهاى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم مى برند. اى پيامبر (به آنها بگو: از اين زندگى ناپايدار و بى ارزش مادى بهره بگيريد امابدانيد سرانجام كار شما آتش است ) (قل تمتعوا فان مصيركم الى النار). با اينكه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومتشما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است ، ولى با اينهمه اين زندگى دربرابر سرانجامى كه داريد تمتع محسوب مى شود، همانگونه كه در آيه ديگر مىخوانيم : قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار: (بگو اندكى از كفر خود بهرهگير كه سرانجام از اصحاب آتشى ) (زمر - 8). نكته ها : 1 - در تعبيرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را كفران كرد، ولى در آيهفوق مى خوانيم آنها نعمت خدا را تبديل به كفر و كفران كردند اين تعبير خاص ممكن استبه خاطر يكى از دو مطلب باشد: الف - منظور تبديل شكر نعمت به كفران است ، يعنى آنها لازم بود كه در برابر نعمتهاىپروردگار شكرگزار باشند، اما اين شكر راتبديل به كفران كردند (در حقيقت كلمه شكر در تقدير است و در تقدير چنين بوده : الذينبدلوا شكر نعمت الله كفرا). ب - منظور اين است كه آنها خود نعمت را تبديل به (كفر) كردند، در حقيقت نعمتهاى الهى وسائلى است كه طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انساندارد، همانگونه كه ممكن است از نعمتها در مسير ايمان و خوشبختى و نيكى بهره بردارىكرد، در مسير كفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به كار گرفت ، اين نعمتها همچون مواداوليه هستند كه به كمك آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهيه نمود، ولى دراصل براى خير و سعادت آفريده شده اند. 2 (كفران نعمت ) تنها به اين نيست كه انسان ناسپاسى خدا گويد، بلكه هر گونهبهره گيرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت ، كفران نعمت است . اصولا حقيقت كفران نعمتهمين است و ناسپاسگوئى در درجه دوم قرار دارد. همانگونه كه شكران نعمت - چنانكه سابقا هم گفتيم - به معنى صرف نعمت در آن هدفىاست كه براى آن آفريده شده ، و سپاسگوئى با زبان در درجه بعد است ، اگر هزاربار با زبان الحمد لله بگوئى ولى عملا از نعمت سوء استفاده كنى كفران نعمت كرده اى! در همين عصرى كه ما زندگى مى كنيم بارزترين نمونه اينتبديل نعمت به كفران ، به چشم ميخورد، نيروهاى مختلف جهان طبيعت در پرتو هوش وابتكار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده ، و در مسير منافع او به كار افتاده است . اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره اين جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگين ازروى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش چرخهاى كارخانه ها قرار گرفته است . مواهب و نعمتهاى الهى بيش از هر زمان ديگر است ، ووسائل نشر انديشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگانقرار گرفته و مى بايست در چنين عصر و زمان مردم اين جهان از هر نظر انسانهاىخوشبختى باشند، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى . ولى به خاطر تبديل اين نعمتهاى بزرگ الهى به كفر و صرف كردن نيروهاى شگرفطبيعت در راه طغيان و بيدادگرى و به كار گرفتن اختراعات و اكتشافات در طريق هدفهاىمخرب به گونه اى كه هر پديده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخريبى قرارمى گيرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است ، خلاصه اين ناسپاسى بزرگ كهمعلول دور افتادن از تعليمات سازنده پيامبران خدا است ، سبب شده كه ، قوم و جمعيت خودرا به دار البوار بكشانند. همان دار البوارى كه مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى ، با همه آثارتخريبيش ، و همچنين ناامنيها و ظلمها و فسادها و استعمارها و استثمارها كه سرانجام دامانبنيانگذارانش را نيز مى گيرد، چنانكه در گذشته ديديم و امروز هم با چشم ميبينيم . و چه جالب قرآن پيش بينى كرده كه هر قوم و ملتى كفران نعمتهاى خدا كنند مسيرشانبه سوى دار البوار است . 3 - (انداد) جمع ند به معنى مثل است ، ولى آن گونه كه (راغب ) در (مفردات ) و(زبيدى ) در (تاج العروس ) (از بعضى ازاهل لغت ) نقل كرده اند (ند) به چيزى گفته مى شود كه شباهت جوهرى به چيز ديگرىدارد، ولى (مثل ) به هر گونه شباهت اطلاق مى شود، بنابراين (ند) معنى عميقتر ورساترى از (مثل ) دارد. طبق اين معنى از آيه فوق چنين استفاده مى كنيم كه كوشش ائمه كفر بر اين بوده كهشريكهائى براى خدا بتراشند و آنها را در جوهر ذات شبيه خدا معرفى كنند، تا نظر خلقخدا را از پرستش او باز دارند و به مقاصد شوم خود برسند. گاهى سهمى از قربانيها را براى او قرار مى دادند، گاهى قسمتى از نعمتهاى الهى را(مانند بعضى از چهار پايان ) مخصوص بتها ميدانستند، و زمانى با پرستش ، آنها راهمرديف خدا مى پنداشتند. و از همه وقيحتر اينكه در مراسم حج خود در عصر جاهليت كه آئين ابراهيم را با انبوهى ازخرافات آميخته بودند به هنگام گفتن لبيك چنين ميگفتند: لبيك لا شريك لك - الا شريك هو لك - تملكه و ما ملك ! : (اجابت دعوت كردم اى خدائى كه شريكى براى تو نيست - بجز شريكى كه براى تواست ! - هم مالك او هستى و هم مالك ما يملك او)!. آيه و ترجمه
قل لعبادى الذين ءامنوا يقيموا الصلوة و ينفقوا مما رزقنهم سرا و علانية منقبل اءن ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلل(31) الله الذى خلق السموت و الارض و اءنزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرت رزقالكم و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر باءمره و سخر لكم الانهر(32) و سخر لكم الشمس و القمر دائبين و سخر لكماليل و النهار(33) و ءاتئكم من كل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسن لظلوم كفار(34)
|
ترجمه :
31 - بگو به بندگان من كه ايمان آورده اند، نماز را بر پا دارند و از آنچه به آنهاروزى داده ايم پنهان و آشكار انفاق كنند پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن خريدو فروش است و نه دوستى (نه با مال مى توانند ازچنگال كيفر خدا رهائى يابند و نه با پيوندهاى مادى ). 32 - خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آبىنازل كرده و با آن ميوه ها (ى مختلف ) را خارج ساخت و روزى شما قرار داد و كشتى رامسخر شما گردانيد تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند و نهرها را (نيز) مسخرشما گرداند. 33 - خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما در آورد و شب وروز را (نيز) مسخر 34 - و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشماريدهرگز آنها را احصاء نخواهيد كرد انسان ستمگر و كفران كننده است . تفسير : عظمت انسان از ديدگاه قرآن در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند وسرانجام به دار البوار كشيده شدند سخن مى گفت در آيات مورد بحث ، سخن از برنامهبندگان راستين و نعمتهاى بى انتهاى او است كه بر مردمنازل شده . نخست مى گويد: (به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو: نماز را بر پاى دارند و ازآنچه به آنها روزى داده ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند)(قل لعبادى الذين آمنوا يقيموا الصلوة و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانية ). (پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه در آن روز خريد و فروش است ، تا بتوان از اينراه سعادت و نجات از عذاب را براى خود خريد، و نه دوستى به درد ميخورد) (منقبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلال ). سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش ميپردازد آن گونه معرفى كه عشق او را در دلهازنده مى كند، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا ميدارد زيرا اين يك امرفطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتششامل او است علاقه و عشق پيدا مى كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان ميدارد: (خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است ) (الله الذى خلق السماواتو الارض ). (و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها بهشما روزى داد) (و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم ). (او كشتى را مسخر شما ساخت هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم ازنظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسها است (و سخر لكم الفلك ). (تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند) و سينه آبها رابشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، و انسانها ووسائل مورد نيازشان را از نقطه اى به نقاط ديگر به آسانىحمل كنند (لتجرى فى البحر بامره ). همچنين (نهرها را در تسخير شما در آورد) (و سخر لكم الانهار). تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، وهم در بسيارى از اوقات ، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره بردارى قرارداده ، با كشتيها و قايقها از آنها استفاده كنيد، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهائى كهدر اعماقشان موجود است ، بهره گيريد. نه تنها موجودات زمين را مسخر شما ساخت بلكه (خورشيد و ماه را كه دائما در كارندسرگشته فرمان شما قرار داد) (و سخر لكم الشمس و القمر دائبين ). نه فقط موجودات اين جهان بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد،همانگونه كه (شب و روز را مسخر شما ساخت ) (و سخر لكمالليل و النهار). (و از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت وخوشبختى به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرار داد) (و آتاكم منكل ما سالتموه ). و به اين ترتيب (اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نميتوانيد شمارهكنيد) (و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها). چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شمارا فرا گرفته كه قابل احصا نيستند، به علاوه آنچه از نعمتهاى الهى شما مى دانيد دربرابر آنچه نميدانيد قطرهاى است در برابر دريا. اما با اينهمه لطف و رحمت الهى ، باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت (ان الانسانلظلوم كفار). نعمتهائى كه اگر بدرستى از آنها استفاده مى كرد ميتوانست ، سراسر جهان را گلستانكند و طرح مدينه فاضله را پياده سازد، بر اثر سوء استفادهها و ظلمها و كفران نعمتهابه جائى رسيده است كه افق زندگيش را تاريك ، و شهد حيات را در كامش زهر جانگدازكرده ، و انبوهى از مشكلات طاقتفرسا به صورت غلها و زنجيرها بر دست و پايش نهادهاست . نكته ها : 1 - پيوندى با خالق و پيوندى با خلق بار ديگر در اين آيات در تنظيم برنامه مؤ منان راستين به مساله (صلوة ) (نماز) (وانفاق ) برخورد مى كنيم كه در نظر ابتدائى ممكن است اين سؤال را ايجاد كند كه چگونه از ميان آن همه برنامه هاى عملى اسلام ، انگشت تنها روى اين دو نقطه گذارده شده است . علتش اين است كه اسلام ابعاد مختلفى دارد كه مى توان آنها را در سه قسمت خلاصه كرد:رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با خلق خدا، و رابطه انسان با خودش كه قسمت سومدر حقيقت نتيجه اى است براى قسمت اول ، و دوم ، و دو برنامه فوق (صلوة و انفاق ) هركدام رمزى است به يكى از دو بعد اول و دوم . نماز مظهرى است براى هر گونه رابطه با خدا چرا كه اين رابطه در نماز از هرعمل ديگرى بهتر مشخص مى شود، و انفاق از آنچه خدا روزى داده با توجه به مفهوموسيعش كه هر گونه نعمت مادى و معنوى را شامل مى شود رمزى است براى پيوند با خلق . البته با توجه به اينكه سوره اى كه از آن بحث مى كنيم مكى است ، و هنگامنزول آن هنوز حكم زكات نازل نشده بود، اين انفاق را نمى توان مربوط به زكات دانستبلكه معنى وسيعى دارد كه حتى زكات را بعد از نزولش در خود جا مى دهد. و به هر حال ايمان در صورتى ريشه دار است كه درعمل متجلى شود و انسان را از يكسو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش ! 2 - چرا پنهان و آشكار؟ كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه مؤ منان راستين انفاق يا صدقاتشان در سر و علن يعنىپنهان و آشكار است ، و به اين ترتيب علاوه بر بيان انفاق به معنى وسيعش به كيفيت آنهم توجه داده شده است ، چرا گاهى انفاق پنهانى مؤ ثرتر و آبرومندانه تر است ، وگاهى اگر آشكارا باشد سبب تشويق ديگران و الگوئى براى نشان دادن برنامه هاىاسلامى و بزرگداشتى براى شعائر دين محسوب مى شود، به علاوه مواردى پيش مى آيدكه طرف ، از گرفتن انفاق ناراحت مى گردد. الان كه ما در حال جنگ با دشمن خونخوار هستيم (و يا هر ملت مسلمانى كه با چنين وضعىروبرو شود) مردم با ايمان براى كمك به آسيب ديدگان جنگ و يا مجروحين و معلولين و يابه خود جنگجويان هر روز با مقادير زيادى انواعوسائل زندگى راهى مرزها و مناطق جنگى مى شوند، و اخبار آن در همهوسائل ارتباط جمعى منعكس مى گردد، تا هم دليلى براى همدردى و پشتيبانى بيدريغعموم ملت مسلمان از جنگجويانش باشد و هم نشانه اى بر زنده بودن روح انسانى در عموممردم و هم تشويقى باشد براى كسانى كه از اين قافله عقب مانده اند تا خود را هر چهزودتر به قافله برسانند، بديهى است در اين گونه موارد انفاق علنى مؤ ثرتر است .
|
|
|
|
|
|
|
|