بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 1, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10180001 -
     10180002 -
     10180003 -
     10180004 -
     10180005 -
     10180006 -
     10180007 -
     10180008 -
     10180009 -
     10180010 -
     10180011 -
     10180012 -
     10180013 -
     10180014 -
     10180015 -
     10180016 -
     10180017 -
     10180018 -
     10180019 -
     10180020 -
     10180021 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page


آيه و ترجمه


و اذ وعدنا موسى اربعين ليلة ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظلمون (51)
ثم عفونا عنكم من بعد ذلك لعلكم تشكرون (52)
و اذ ءاتينا موسى الكتب و الفرقان لعلكم تهتدون (53)
و اذ قال موسى لقومه يقوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكمالعجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انههو التواب الرحيم (54)


ترجمه :

51- و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه با موسىچهل شب وعده گذارديم (و او به ميعادگاه براى گرفتن فرمانهاى الهى آمد) سپس شماگوساله را (معبود خود) انتخاب نموديد در حالى كه با اين كار (به خود) ستم مى كرديد.
52- سپس شما را بعد از آن بخشيديم ، شايد شكر اين نعمت را بجا آوريد.
53- و (نيز به خاطر آوريد) هنگامى را كه به موسى كتاب وسيله اى تشخيص حق ازباطل را داديم تا هدايت شويد
54- و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت : اى قوم شما با انتخاب گوساله به خودستم كرديد، توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد، و خود را بهقتل برسانيد اين كار براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوندتوبه شما را پذيرفت زيرا او تواب و رحيم است .

تفسير:
بزرگترين انحراف بنى اسرائيل
قرآن در اين چهار آيه به بخش ديگرى از تاريخ پر ماجراى بنىاسرائيل اشاره كرده ، و خاطرات تكان دهنده اى را به يهوديان يادآور مى شود.
اين آيات از بزرگترين انحراف بنى اسرائيل درطول تاريخ زندگيشان سخن مى گويد، و آن انحراف ازاصل توحيد، به شرك و گوساله پرستى است ، و به آنها هشدار مى دهد كه شما يكباردر تاريختان بر اثر اغواگرى مفسدان گرفتار چنين سرنوشتى شديد اكنون بيدارباشيد راه توحيد خالص (راه اسلام و قرآن ) به روى شما گشوده شده ، آن را رها نكنيد
نخست مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه با موسىچهل شب وعده گذاشتيم (و اذ واعدنا موسى اربعين ليلة ).
هنگامى كه او از شما جدا شد، و ميعاد سى شبه او بهچهل شب تمديد گرديد شما گوساله را بعد از او به عنوان معبود انتخاب كرديد، درحالى كه با اين عمل ، به خود ستم مى كرديد (ثم اتخذتمالعجل من بعده و انتم ظالمون ).
شرح اين ماجرا در سوره اعراف از آيه 142 به بعد، و در سوره طه آيه 86 به بعدمشروحا خواهد آمد و خلاصه آن چنين است :
بعد از نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و غرق شدن آنها درنيل ، موسى ماءموريت پيدا مى كند براى گرفتن الواح تورات ، مدت سى شب به كوهطور برود، ولى بعدا براى آزمايش مردم ، ده شب تمديد مى گردد، سامرى كه مردىنيرنگ باز بود از اين فرصت استفاده كرده ، از طلا و جواهراتى كه نزد بنىاسرائيل از فرعونيان به يادگار مانده بود گوساله اى مى سازد كه صداى مخصوصىاز آن بگوش مى رسد و بنى اسرائيل را به پرستش آن دعوت مى كند.
اكثريت قاطع بنى اسرائيل به او مى پيوندند، هارون (عليه السلام ) جانشين و برادرموسى (عليه السلام ) با اقليتى بر آئين توحيد باقى مى مانند، اما هر چه مى كوشندديگران را از اين انحراف بزرگ باز گردانند توفيق نمى يابند، بلكه چيزى نماندهبود كه خود هارون را هم از بين ببرند.
موسى پس از بازگشت از كوه طور از مشاهده اين صحنه شديد ناراحت مى شود و آنها راسخت ملامت مى كند، آنها متوجه زشتى كار خود مى شوند و در صدد توبه بر مى آيند،موسى از طرف خداوند پيشنهاد يك توبه بى سابقه به آنها مى دهد كه شرح آن درآيات آينده خواهد آمد.
در آيه بعد خداوند مى گويد: با اين گناه بزرگ باز شما را عفو كرديم شايد شكرنعمتهاى ما را بجا آوريد (ثم عفونا عنكم من بعد ذلك لعلكم تشكرون ).
و در ادامه اين بحث مى فرمايد: به خاطر بياوريد هنگامى را كه به موسى كتاب و وسيلهتشخيص حق از باطل بخشيديم ، تا شما هدايت شويد (و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقانلعلكم تهتدون .
كتاب و فرقان ممكن است هر دو اشاره به تورات باشد و نيز ممكن است كتاب اشاره بهتورات و فرقان اشاره به معجزاتى باشد كه خداوند در اختيار موسى گذارده بود(چون فرقان در اصل به معنى چيزى است كه حق را ازباطل براى انسان مشخص مى كند) سپس در زمينه تعليم توبه از اين گناه مى گويد:بخاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت : اى جمعيت شما با انتخابگوساله به خود ستم كرديد (و اذ قال موسى لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكمالعجل ).
اكنون كه چنين است توبه كنيد و به سوى آفريدگارتان باز گرديد (فتوبوا الىبارئكم ).
بارى به معنى خالق است و در اصل به معنى جدا كردن چيزى از چيز ديگر مى باشد، چونآفريدگار مخلوقات خود را از مواد اصلى و نيز از يكديگر جدا مى كند، اشاره به اينكهدستور اين توبه شديد را همان كسى مى دهد كه آفريننده شما است .
توبه شما بايد به اين گونه باشد كه يكديگر را بهقتل برسانيد! (فاقتلوا انفسكم ).
اين كار براى شما در پيشگاه خالقتان بهتر است (ذلكم خير لكم عند بارئكم ).
و به دنبال اين ماجرا خداوند توبه شما را پذيرفت كه او تواب رحيم است (فتاب عليكمانه هو التواب الرحيم ).
گناه عظيم و توبه بيسابقه
شك نيست كه پرستش گوساله سامرى ، كار كوچكى نبود، ملتى كه بعد از مشاهده آنهمهآيات خدا و معجزات پيامبر بزرگشان موسى (عليه السلام ) همه را فراموش كنند و بايك غيبت كوتاه پيامبرشان به كلى اصل اساسى توحيد و آئين خدا را زير پا گذارده بتپرست شوند.
اگر اين موضوع براى همى شه از مغز آنها ريشه كن نشود وضع خطرناكى به وجودخواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصا بعد از مرگ موسى (عليه السلام )، ممكن استتمام آيات دعوت او از ميان برود، و سرنوشت آئين او به كلى به خطر افتد در اينجابايد شدت عمل به خرج داده شود، و هرگز تنها با پشيمانى و اجراى صيغه توبه برزبان نبايد قناعت گردد، لذا فرمان شديدى از طرف خداوند، صادر شد كه در تمامطول تاريخ پيامبران مثل و مانند ندارد، و آن اينكه ضمن دستور توبه و بازگشت بهتوحيد، فرمان اعدام دست جمعى گروه كثيرى از گنهكاران بدست
خودشان صادر شد.
اين فرمان به نحو خاصى مى بايست اجرا شود يعنى خود آنها بايد شمشير به دستگيرند و اقدام به قتل يكديگر كنند كه هم كشته شدنش عذاب است و هم كشتن دوستان وآشنايان .
طبق نقل بعضى از روايات موسى دستور داد در يك شب تاريك تمام كسانى كه گوسالهپرستى كرده بودند غسل كنند و كفن بپوشند و صف كشيده شمشير در ميان يكديگر نهند!.
ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا با اين خشونت انجام گيرد؟ آيا ممكن نبودخداوند توبه آنها را بدون اين خونريزى قبول فرمايد؟.
پاسخ به اين سؤ ال از سخنان بالا روشن مى شود، زيرا مساءله انحراف ازاصل توحيد و گرايش به بت پرستى مساءله ساده اى نبود كه به اين آسانىقابل گذشت باشد، آنهم بعد از مشاهده آنهمه معجزات روشن و نعمتهاى بزرگ خدا.
در حقيقت همه اصول اديان آسمانى را مى توان در توحيد و يگانه پرستى خلاصه كرد،تزلزل اين اصل معادل است با از ميان رفتن تمام مبانى دين ، اگر مساءله گوسالهپرستى ساده تلقى مى شد، شايد سنتى براى آيندگان مى گشت ، بخصوص اينكهبنى اسرائيل به شهادت تاريخ مردمى پر لجاجت و بهانه جو بودند، لذا بايد چنانگوشمالى به آنها داده شود كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و كسىهرگز بعد از آن به فكر بت پرستى نيفتد، و شايد جمله ذلكم خير لكم عند بارئكم (اينكشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است ) اشاره به همين معنى باشد.

آيه و ترجمه


و اذ قلتم يموسى لن نؤ من لك حتى نرى الله جهرة فاخذتكم الصعقة و انتم تنظرون(55)
ثم بعثنكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون (56)


ترجمه :

55- و (نيز به خاطر بياوريد) هنگامى كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايماننخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم ، در همينحال صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مى كرديد.
56- سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم ، شايد شكر نعمت او را بجا آوريد.

تفسير:
تقاضاى عجيب !
اين دو آيه يكى ديگر از نعمتهاى بزرگ خدا را به بنىاسرائيل يادآور مى شود، و نشان مى دهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانه گير بودند وچگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت ولى بعد از آن باز لطف خداشامل حالشان شد.
آيه نخست مى گويد به خاطر بياوريد هنگامى را كه گفتيد اى موسى ما هرگز به توايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا با چشم خود ببينيم (و اذ قلتم يا موسى لننؤ من لك حتى نرى الله جهرة ).
اين در خواست ممكن است به خاطرجهل آنها بوده ، چرا كه درك افراد نادان فراتر ازمحسوساتشان نيست ، حتى مى خواهند خدا را با چشم خود ببينند.
و يا به خاطر لجاجت و بهانه جوئى بوده است كه يكى از ويژگيهاى
اين قوم بوده .
به هر حال آنها صريحا به موسى گفتند: تا خدا را بالعيان و با همين چشم نبينيم هرگزايمان نخواهيم آورد!.
در اينجا چاره اى جز اين نبود كه يكى از مخلوقات خدا كه آنها تاب مشاهده آن را ندارندببينند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از اين است كه حتى بسيارى از مخلوقات خدا را ببيند،تا چه رسد به ذات پاك پروردگار: صاعقه اى فرود آمد و بر كوه خورد، برق خيرهكننده و صداى رعب انگيز و زلزله اى كه همراه داشت آنچنان همه را در وحشت فرو برد كهبيجان به روى زمين افتادند.
چنانكه قرآن در دنبال جمله فوق مى گويد: سپس در همينحال صاعقه شما را گرفت در حالى كه نگاه مى كرديد (فاخذتكم الصاعقه و انتمتنظرون ).
موسى از اين ماجرا سخت ناراحت شد، چرا كه از بين رفتن هفتاد نفر از سران بنىاسرائيل در اين ماجرا بهانه بسيار مهمى بدست ماجراجويان بنىاسرائيل مى داد كه زندگى را بر او تيره و تار كند، لذا از خدا تقاضاى بازگشت آنهارا به زندگى كرد، و اين تقاضاى او پذيرفته شد، چنانكه قرآن در آيه بعد مىگويد: سپس شما را بعد از مرگتان حيات نوين بخشيديم شايد شكر نعمت خدا را بجاآوريد (ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون ).
آنچه به طور اجمال در اين دو آيه آمده است به صورت مشروحتر در سوره اعراف در آيه155 و سوره نساء آيه 153 بيان شده است .
به هر حال اين داستان نشان مى دهد كه پيامبران بزرگ خدا در مسير
دعوت مردم نادان و لجوج با چه مشكلات بزرگى روبرو بودند، گاه معجزات اقتراحى ازآنها مى طلبيدند و گاه قدم را فراتر نهاده مشاهده خدا را با چشم ظاهر تقاضا مى كردندو قاطعانه مى گفتند تا چنين درخواستى انجام نگيرد ايمان آوردنمحال است ! و هنگامى كه با عكس العمل شديدى از ناحيه پروردگار روبرو مى شدند بازهم مشكل تازهاى پيش مى آمد، كه اگر لطف خدا نبود، مقاومت در برابر اين بهانه جوئيهاامكان نداشت .
ضمنا اين آيه از آياتى است كه دلالت بر امكان رجعت و باز گشت به زندگى در ايندنيا، دارد، چرا كه وقوع آن در يك مورد دليل بر امكان آن در ساير موارد است .
بعضى از مفسران اهل تسنن از آنجا كه مايل بوده اند رجعت و بازگشت به زندگى رانپذيرند براى آيه فوق توجيهى ذكر كرده اند و گفته اند منظور اين است كه بعد ازمردن گروهى از شما در حادثه صاعقه ، خداوند فرزندان و نسلهاى فراوان به شما دادتا دودمانتان منقرض نشود!.
ولى ناگفته پيدا است كه اين تفسير كاملا بر خلاف ظاهر آيه فوق است ، زيرا ظاهر جملهثم بعثناكم من بعد موتكم شما را بعد از مرگتان برانگيختيم بهيچوجه با اين معنىسازگار نيست .

آيه و ترجمه


و ظللنا عليكم الغمام و انزلنا عليكم المن و السلوى كلوا من طيبت ما رزقنكم و ما ظلمونا ولكن كانوا انفسهم يظلمون (57)


ترجمه :

57- و ابر را بر شما سايبان ساختيم ، و با من (شيره مخصوص و لذيذ درختان ) و سلوى(مرغان مخصوص شبيه كبوتر) از شما پذيرائى بهعمل آورديم (و گفتيم ) از نعمتهاى پاكيزهاى كه به شما روزى داديم بخوريد (ولى شماكفران كرديد) آنها به ما ستم نكردند بلكه به خود ستم مى نمودند!

تفسير:
نعمتهاى گوناگون
آن گونه كه از آيات سوره مائده (20 و 21 و 22) بر مى آيد پس از آنكه بنىاسرائيل از چنگال فرعونيان نجات يافتند، خداوند به آنها فرمان داد كه به سوىسرزمين مقدس فلسطين حركت كنند و در آن وارد شوند، اما بنىاسرائيل زير بار اين فرمان نرفتند و گفتند: تا ستمكاران (قوم عمالقه ) از آنجا بيروننروند ما وارد اين سرزمين نخواهيم شد، به اين هم اكتفا نكردند، بلكه به موسى گفتند:تو و خدايت به جنگ آنها برويد پس از آنكه پيروز شديد ما وارد خواهيم شد!.
موسى از اين سخن سخت ناراحت گشت و به پيشگاه خداوند شكايت كرد سرانجام چنين مقررشد كه بنى اسرائيل مدت چهل سال در بيابان (صحراى سينا) سرگردان بمانند
گروهى از آنها از كار خود سخت پشيمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند خدا بار ديگربنى اسرائيل را مشمول نعمتهاى خود قرار داد كه به قسمتى از آن در آيه مورد بحث اشارهمى كند:
ما ابر را بر سر شما سايبان قرار داديم (و ظللنا عليكم الغمام ).
پيدا است مسافرى كه روز از صبح تا غروب در بيابان ، دردل آفتاب ، راهپيمائى مى كند از يك سايه گواراهمچون سايه ابر كه نه فضا را برانسان محدود مى كند و نه مانع نور و وزش نسيم است ) چقدر لذت مى برد.
درست است كه همواره احتمال وجود قطعات ابرهاى سايه افكن در اين بيابانها هست ، ولىآيه به روشنى مى گويد: اين امر درباره بنىاسرائيل جنبه عادى نداشت بلكه به لطف خدا غالبا از اين نعمت بزرگ بهره مى گرفتند.
از سوى ديگر رهروان اين بيابان خشك و سوزان ، آنهم براى يك مدت طولانىچهل ساله نياز به مواد غذائى كافى دارند، اينمشكل را نيز خداوند براى آنها حل كرد چنانكه در دنباله همين آيه مى فرمايد: ما من و سلوىرا (كه غذائى لذيذ و نيروبخش بود) بر شمانازل كرديم (و انزلنا عليكم المن و السلوى ).
از اين خوراكهاى پاكيزهاى كه به شما روزى داديم بخوريد و از فرمان خدا سرپيچىنكنيد و شكر نعمتش را بگذاريد) (كلوا من طيبات ما رزقناكم ).
ولى باز هم آنها از در سپاسگزارى وارد نشدند آنها به ما ظلم و ستم نكردند بلكه تنهابه خويشتن ستم مى كردند (و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون ).
در مورد تفسير من و سلوى در نكته ها مشروحا بحث خواهيم كرد.
نكته ها
1- زندگى در فضاى آزاد از اسارتها
قطع نظر از اينكه ابرها چگونه بر اين قوم در اين مدت سايه مى افكندند و من و سلوىچه بود؟ توجه به اين نكته لازم است كه يك ملت كه سالها در ضعف و ذلت و زبونى وبه صورت بردگانى بى اراده در قصرهاى فرعونيان خدمت مى كردند و يا در مزارع وباغهايشان زحمت مى كشيدند فورا نمى توانند از تمام خلق و خوهاى گذشته آزاد شوند وحكومتى مستقل بر اساس معيارهاى الهى و انقلابىتشكيل دهند
خواه و ناخواه اين قوم بايد دوران برزخى را براى از بين بردن رسوبات فكرى واخلاقى گذشته ، و كسب آمادگى براى زندگى افتخار آميز آينده بگذرانند، خواه ايندوران چهل سال باشد يا كمتر و يا بيشتر، و اگر قرآن آن را به صورت يك مجازاتمعرفى مى كند، مجازاتى است اصلاحگر و بيدار كننده چرا كه هيچيك از مجازاتهاى الهىجنبه انتقامجوئى ندارد.
اينها بايد ساليان دراز در آن بيابان كه به خاطر سرگردانيشان ، بيابان تيه ناميدهشده ، دور از هر گونه سلطه جباران بمانند، و نسلى نو، با ويژگيهاى توحيدى وانقلابى پرورش يابد و آماده حكومت بر سرزمينهاى مقدس ‍ شود.
2- من و سلوى چيست ؟
مفسران در تفسير اين دو كلمه سخن بسيار گفته اند كه نيازى به ذكر همه آنها نمى بينيم، بهتر اين است نخست به معنى لغوى آنها، سپس به ذكر تفسيرى كه از همه روشنتر بهنظر مى رسد و با قرائن آيات نيز هماهنگتر است بپردازيم :
من در لغت به گفته بعضى قطرات كوچكى همچون قطرات شبنم است كه بر درختان مىنشيند و طعم شيرينى دارد يا به تعبير ديگر يكنوع صمغ و شيره
درختى است با طعم شيرين ، و بعضى گفته اند طعم آن شيرين توام با ترشى بوده است.
سلوى در اصل به معنى آرامش و تسلى است ، و بعضى از ارباب لغت و بسيارى از مفسرانآن را يكنوع پرنده دانسته اند
طبق روايتى كه از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نقل شده كه فرمود: الكماة من المن : (قارچ نوعى از من است ) معلوم مى شود من قارچهاىخوراكى بوده كه در آن سرزمين مى روئيده .
بعضى ديگر گفته اند مقصود از من تمام آن نعمتهائى است كه خدا بر بنىاسرائيل منت گذارده ، و سلوى تمام مواهبى بوده كه مايه آرامش آنها مى شده است .
در تورات مى خوانيم كه من چيزى مثل تخم گشنيز بوده كه شب در آن سرزمين مى ريخته ،و بنى اسرائيل آن را جمع كرده مى كوبيدند و با آن نان درست مى كردند كه طعم نانروغنى داشته است .
احتمال ديگرى نيز وجود دارد و آن اينكه در اثر بارانهاى نافعى كه به لطف خداوند درمدت سرگردانى بنى اسرائيل در آن بيابان مى باريد، اشجار آن محيط صمغ و شيرهمخصوصى بيرون مى دادند و بنى اسرائيل از آن استفاده مى كردند.
بعضى ديگر نيز احتمال داده اند كه من يكنوععسل طبيعى بوده كه بنى اسرائيل در طول حركت خود در آن بيابان به مخازنى از آن مىرسيدند، چرا كه در حواشى بيابان تيه ، كوهستانها و سنگلاخهائى وجود داشته كهنمونه هاى فراوانى از عسل طبيعى در آن به چشم ميخورده است .
اين تفسير به وسيله تفسيرى كه بر عهدين (تورات وانجيل نوشته شده ) تاءييد مى شود آنجا كه مى خوانيم : اراضى مقدسه به كثرت انواعگلها و شكوفه ها معروف است ، و بدين لحاظ است كه جماعت زنبوران همواره در شكافسنگها
و شاخ درختان و خانه هاى مردم مى نشينند، بطورى كه فقيرترين مردمعسل را مى توانند خورد.
در مورد سلوى گر چه بعضى از مفسران آن را به معنىعسل گرفته اند ولى مفسران ديگر تقريبا همه آنرا يكنوع پرنده مى دانند، كه از اطرافبطور فراوان در آن سرزمين مى آمده ، و بنى اسرائيل از گوشت آنها استفاده مى كردند.
در تفسيرى كه بعضى از مسيحيان به عهدين نوشته اند تاءييد اين نظريه را مى بينيمآنجا كه مى گويد بدانكه سلوى از آفريقا بطور زياد حركت كرده بهشمال مى روند كه در جزيره كاپرى ، 16 هزار از آنها را در يكفصل صيد نمودند ... اين مرغ از راه درياى قلزم آمده ، خليج عقبه و سوئز را قطع نموده ،در شبه جزيره سينا داخل مى شود، و از كثرت تعب و زحمتى كه در بين راه كشيده است بهآسانى با دست گرفته مى شود، و چون پرواز نمايد غالبا نزديك زمين است ... راجع بهاين قسمت در سفر خروج و سفر اعداد (از تورات سخن رفته است .
از اين نوشته نيز استفاده مى شود كه مقصود از سلوى همان پرنده مخصوص پرگوشتىاست كه شبيه و اندازه كبوتر است ، و اين پرنده در آن سرزمين معروف مى باشد.
البته لطف مخصوص خداوند به بنى اسرائيل در دوران سرگردانيشان در بيابان سينا،سبب شده بود كه اين پرنده به طور فراوان درطول اين مدت در آنجا وجود داشته باشد تا بتوانند از آن استفاده كنند، و گرنه بطورعادى مشكل بود چنين نعمتى نصيبشان شود.
3- چرا تعبير به انزلنا شده ؟
بايد توجه داشت كه انزلنا همى شه به معنى فرو فرستادن از مكان بالا نيست ، چنانكهدر آيه 6 سوره زمر مى خوانيم : و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج : (هشت زوج از چهارپايان براى شما نازل كرد).
معلوم است كه انعام (چهار پايان ) از آسمان فرود نيامدند، بنابراين انزلنا در اينگونه موارد يا به معنى نزول مقامى است ، يعنى نعمتى كه از يك مقام برتر به مقامپائينتر داده مى شود.
و يا از ماده انزال به معنى مهمانى كردن است ، چرا كه گاهانزال و نزل (بر وزن رسل ) به معنى پذيرائى كردن آمده ، چنانكه در سوره واقعه آيه93 درباره جمعى از دوزخيان مى خوانيم فنزل من حميم : آنها با حميم (نوشابه سوزاندوزخ ) پذيرائى مى شوند! و در سوره آل عمران آيه 198 درباره بهشتيان مى خوانيم :خالدين فيها نزلا من عند الله : مؤ منان همواره در بهشت خواهند بود كه ميهمان خدا هستند.
و از آنجا كه بنى اسرائيل در حقيقت در آن سرزمين ميهمان خدا بودند، تعبير بهانزال من و سلوى در مورد آنها شده است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه نزول در اينجا به همان معنى معروفش باشد چرا كه ايننعمتها مخصوصا پرندگان (سلوى ) از طرف بالا به سوى آنها مى آمده است .
4- غمام چيست ؟
بعضى غمام و سحاب را هر دو به معنى ابر دانسته اند و تفاوتى ميان آن دوقائل نيستند، ولى بعضى معتقدند كه غمام مخصوصا به ابرهاى سفيد رنگ گفته مى شود،و در توصيف آن چنين مى گويند: غمام ابرى است كه سردتر
و نازكتر است در حالى كه سحاب به گروه ديگرى از ابرها گفته مى شود كه نقطهمقابل آن است ، و غمام در اصل از ماده غم به معنى پوشيدن چيزى است و اينكه به ابر، غمامگفته شده است به خاطر آنست كه صفحه آسمان را مى پوشاند و اگر به اندوه ، غم مىگوئيم نيز از جهت اين است كه گوئى قلب انسان را در پوشش خود قرار مى دهد.
به هر حال اين تعبير ممكن است بخاطر آن باشد كه بنىاسرائيل در عين اينكه از سايه ابرها استفاده مى كردند، نور كافى به خاطر سفيديشانبه آنها مى رسيد، و آسمان تيره و تار نبود!
نكته آخر
5- در پايان اين بحث ذكر اين نكته لازم است كه بعضى از مفسران من و سلوى را به معنىديگرى غير از آنچه معروف و مشهور است تفسير كرده اند و همانگونه كه اشاره كرديمگفته اند منظور از من مطلق احسان و نعمت بيدريغ خدا است ، و منظور از سلوى موجبات آرامشو تسلى خاطر مى باشد كه خداوند اين دو را به بنىاسرائيل بعد از نجات از چنگال فرعونيان مرحمت فرمود.
اين تفسير علاوه بر اينكه تقريبا مخالف گفته ه اى همه مفسران اسلامى و حتى كتب عهديناست با متن آيه مورد بحث سازگار نيست ، زيرا قرآن بعد از ذكر من و سلوى بلافاصلهمى گويد: كلوا من طيبات ما رزقناكم بخوريد از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما داديمزيرا اين تعبير نشان مى دهد كه من و سلوى از خوراكيها بوده است ، اين تعبير نه تنها دراين آيه بلكه عينا در آيه 160 سوره اعراف نيز آمده است .

آيه و ترجمه


و اذ قلنا ادخلوا هذه القرية فكلوا منها حيث شئتم رغدا و ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطةنغفر لكم خطيكم و سنزيد المحسنين(58)
فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء بماكانوا يفسقون (59)


ترجمه :

58- و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيم در اين قريه (بيت المقدس ) وارد شويد واز نعمتهاى فراوان آن هر چه مى خواهيد بخوريد، و از در (معبد بيت المقدس ) با خضوع وخشوع وارد گرديد و بگوئيد خداوندا گناهان ما را بريز تا ما شما را بيامرزيم ، و بهنيكوكاران پاداش بيشترى نيز خواهيم داد.
59- اما افراد ستمگر اين سخن را تغيير دادند ( و به جاى آن جمله استهزاء آميزى مىگفتند) و لذا ما بر ستمگران در برابر اين نافرمانى عذابى از آسمان فرستاديم .

تفسير:
لجاجت شديد بنى اسرائيل
در اينجا به فراز ديگرى از زندگى بنىاسرائيل برخورد مى كنيم كه مربوط به ورودشان در سرزمين مقدس ‍ است .
آيه نخست مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه به آنها گفتيمداخل اين قريه (يعنى سرزمين قدس ) شويد (و اذ قلنا ادخلوا هذه قريه
گر چه در زبان روزمره ما به معنى روستا است ، ولى در قرآن و لغت عرب به معنى هرمحلى است كه مردم در آن جمع مى شوند، خواه شهرهاى بزرگ باشد يا روستاها، و منظوردر اينجا بيت المقدس و اراضى قدس ‍ است .
سپس اضافه مى كند: از نعمتهاى آن بطور فراوان هر چه مى خواهيد بخوريد (فكلوا منهاحيث شئتم رغدا).
و از در (بيت المقدس ) با خضوع و تواضع وارد شويد (و ادخلوا الباب سجدا).
و بگوئيد: خداوندا گناهان ما را بريز (و قولوا حطة ).
تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد (نغفر لكم خطاياكمو سنزيد المحسنين ).
بايد توجه داشت كه حطه از نظر لغت به معنى ريزش و پائين آوردن است ، و در اينجامعنى آن اين است كه : خدايا از تو تقاضاى ريزش گناهان خود را داريم .
خداوند به آنها دستور داد كه براى توبه از گناهانشان اين جمله را از صميم قلب برزبان جارى سازند، و به آنها وعده داد كه در صورتعمل به اين دستور از خطاهاى آنها صرفنظر خواهد شد، و شايد به همين مناسبت يكى ازدرهاى بيت المقدس را باب الحطه نامگذارى كرده اند، چنانكه ابو حيان اندلسى مى گويدكه منظور از باب در آيه فوق يكى از بابهاى بيت المقدس است كه معروف به بابحطه است .
در پايان اضافه مى كند براى افراد پاك و نيكوكار علاوه بر مغفرت و بخشش گناهان ،اجر ديگرى نيز اضافه خواهيم داد (و سنزيد المحسنين ).
به هر حال ، خداوند به آنها دستور داد كه براى توبه از گناهانشان ضمن خضوع درپيشگاه خداوند، اين جمله را كه دليل بر توبه و تقاضاى عفو بود از صميمدل بر زبان جارى سازند و به آنها وعده داد كه در صورتعمل به اين دستور گناهانشان را خواهد بخشيد، و حتى به افراد پاك و نيكوكارشان علاوهبر بخشش گناهان اجر ديگرى خواهد داد.
ولى چنانكه مى دانيم ، و از لجاجت و سرسختى بنىاسرائيل اطلاع داريم عده اى از آنها حتى از گفتن اين جمله نيز امتناع كردند و به جاى آنكلمه نامناسبى بطور استهزاء گفتند لذا قرآن مى گويد: اما آنها كه ستم كرده بودند اينسخن را به غير آنچه به آنها گفته شده بود تغيير دادند(فبدل الذين ظلموا قولا غير الذى قيل لهم ).
ما نيز بر اين ستمگران به خاطر فسق و گناهشان ، عذابى از آسمان فرو فرستاديم(فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء بما كانوا يفسقون ).
واژه رجز چنانكه راغب در مفردات مى گويد: دراصل به معنى اضطراب و انحراف و بى نظمى است ، اين تعبير در مورد شتر به هنگامىكه گامهاى خود را نزديك به هم و نامنظم به خاطر ضعف و ناتوانى بر مى دارد گفتهمى شود
مفسر بزرگ طبرسى در مجمع البيان مى گويد: رجز در لغتاهل حجاز به معنى عذاب است ، و حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نقل مى كند كه در مورد طاعون فرمود: انه رجز عذب به بعض الامم قبلكم : آن يكنوع عذاباست كه بعضى از امتهاى پيشين به وسيله آن معذب شدند.
و از اينجا روشن مى شود چرا در بعضى از روايات ، رجز در آيه مورد بحث به يكنوعطاعون تفسير شده كه به سرعت در ميان بنىاسرائيل شيوع
يافت و عده اى را از ميان برد.
ممكن است گفته شود بيمارى طاعون چيزى نيست كه از آسمان فرود آيد ولى اين تعبير ممكناست به خاطر آن باشد كه عامل انتقال مى كرب طاعون در ميان بنىاسرائيل گرد و غبارهاى آلودهاى بوده است كه به فرمان خدا با وزش باد در ميان آنهاپخش گرديد.
عجيب اينكه يكى از عوارض دردناك طاعون آن است كه مبتلايان به آن گرفتار اضطراب وبى نظمى در سخن و در راه رفتن مى شوند كه با معنى ريشه اى كلمه رجز نيز كاملامتناسب است .
اين نكته نيز شايان توجه است كه قرآن در آيه فوق بجاى فانزلنا عليهم فانزلناعلى الذين ظلموا تا روشن گردد كه اين عذاب و مجازات الهى تنها دامان ستمگران بنىاسرائيل را گرفت و هرگز خشك و تر با هم نسوختند.
علاوه بر اين در پايان آيه جمله بما كانوا يفسقون را ذكر مى كند تا آن هم تاءكيدبيشترى بر اين موضوع باشد، كه ظلم و فسقشان علت مجازاتشان گرديد.
با توجه به اينكه تعبيرات جمله مزبور، نشان مى دهد كه آنها بر ايناعمال سوء اصرار داشتند و آن را ادامه مى دادند، معلوم مى شود هنگامى كه گناه بهصورت يك عادت و حالت در جامعه متمركز گرديد،احتمال نزول عذاب الهى در آن هنگام بسيار است .

آيه و ترجمه


و اذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا قدعلم كل اناس مشربهم كلوا و اشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الاءرض مفسدين(60)


ترجمه :

60- و (بخاطر بياور) زمانى را كه موسى براى قوم خويش طلب آب كرد به او دستورداديم عصاى خود را بر سنگ مخصوص بزن ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد، بطورىكه هر يك (از طوائف دوازدهگانه بنى اسرائيل ) چشمه مخصوص خود را مى شناخت (و گفتيم) از روزيهاى الهى بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد نكنيد و فساد را گسترش ندهيد.

تفسير:
جوشيدن چشمه آب در بيابان
باز در اين آيه خداوند به يكى ديگر از نعمتهاى مهمى كه به بنىاسرائيل ارزانى داشت اشاره كرده مى گويد: به خاطر بياوريد هنگامى كه موسى در آنبيابان خشك و سوزان كه بنى اسرائيل از جهت آب سخت در مضيقه قرار داشتند) از خداوندخود براى قومش تقاضاى آب كرد و اذ استسقى موسى لقومه ).
و خدا اين تقاضا را قبول فرمود، چنانكه قرآن مى گويد: ما به او دستور داديم كهعصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن (فقلنا اضرب بعصاك الحجر).
ناگهان آب از آن جوشيدن گرفت و دوازده چشمه آب (درست به تعداد
قبائل بنى اسرائيل ) از آن با سرعت و شدت جارى شد (فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا).
هر يك از اين چشمه ها به سوى طايفه اى سرازير گرديد، به گونه اى كه اسباط وقبائل بنى اسرائيل هر كدام بخوبى چشمه خود را مى شناختند (قد علمكل اناس مشربهم ).
در اينكه اين سنگ چگونه سنگى بوده ، و موسى چگونه با عصا بر آن مى زده ، و جريانآب از آن به چه صورت تحقق مى يافته ، سخن بسيار گفته اند، آنچه قرآن دراين بارهمى گويد بيش از اين نيست كه موسى عصاى خود را بر سنگ زد، و دوازده چشمه آب از آنجارى گرديد.
بعضى از مفسران گفته اند اين سنگ صخره اى بوده است در يك قسمت كوهستانى مشرفبر آن بيابان ، و تعبير به انبجست كه در آيه 160 سوره اعراف آمده نشان مى دهد كه آبدر آغاز به صورت كم از آن سنگ بيرون آمده ، سپس فزونى گرفت به حدى كه هر يكاز قبائل بنى اسرائيل و حيواناتى كه همراهشان بود از آن سيراب گشتند، و جاى تعجبنيست كه از قطعه سنگى در كوهستان چنين آبى جارى شود، ولى مسلما همه اينها با يكنحوه اعجاز آميخته بود.
اما اينكه جمعى گفته اند اين سنگ قطعه سنگ مخصوصى بود كه بنىاسرائيل آن را با خود حمل مى كردند، و هر جا نياز به آب داشتند بر زمين مى گذاشتند وموسى با عصاى خود بر آن مى زد و آب از آن جارى مى شد، در آيات قرآن دليلى بر آننيست ، هر چند در پاره از روايات اشارهاى به آن شده است .
در فصل هفدهم از سفر خروج تورات نيز چنين مى خوانيم : و خداوند به موسى گفت درپيشاپيش قوم بگذر، و بعضى از مشايخ اسرائيل را به همراهت بگير، و عصائى كه بهآن نهر را زده بودى بدستت گرفته ، روانه شو اينك من در آنجا در برابر تو، به كوهحوريب مى ايستيم و صخره را بزن كه آب از آن
جارى خواهد شد، تا قوم بنوشند و موسى در حضور مشايخاسرائيل چنين كرد.
به هر حال خداوند از يكسو بر آنها من و سلوىنازل كرد، و از سوى ديگر آب بقدر كافى در اختيارشان گذاشت ، و به آنها فرمود: ازروزى خداوند بخوريد و بنوشيد اما فساد و خرابى در زمين نكنيد (كلوا و اشربوا من رزقالله و لا تعثوا فى الارض مفسدين ).
در حقيقت به آنها گوشزد مى كند كه حد اقل به عنوان سپاسگزارى در برابر ايننعمتهاى بزرگ هم كه باشد لجاجت و خيره سرى و آزار پيامبران را كنار بگذاريد.
نكته ها
1- فرق تعثوا و مفسدين
لا تعثوا از ماده عثى (بر وزن مسى ) به معنى فساد شديد است ، منتهى اين كلمه بيشتر درمفاسد اخلاقى و معنوى به كار مى رود در حالى كه ماده عيث كه از نظر معنى شبيه آن استبيشتر به مفاسد حسى اطلاق مى گردد، بنا بر اين جمله لا تعثوا همان معنى مفسدين را مىرساند، ولى با تاءكيد و شدت بيشتر.
اين احتمال نيز وجود دارد كه مجموع جمله اشاره به اين حقيقت باشد كه فساد در آغاز ازنقطه كوچكى شروع مى شود و سپس گسترش مى يابد و تشديد مى گردد و اين درستهمان چيزى است كه از كلمه تعثوا استفاده مى شود، به تعبير ديگر مفسدين اشاره به آغازبرنامه هاى فسادانگيز است و تعثوا اشاره به ادامه و گسترش ‍ آن .
2- خارق عادات در زندگى بنى اسرائيل
بعضى از كسانى كه با منطق اعجاز آشنا نيستند، جوشيدن اينهمه آب و اين چشمه ها را ازآن صخره ، بعيد شمرده اند، در حالى كه اين گونهمسائل كه قسمت مهمى از معجزه انبياء را تشكيل مى دهد، چنانكه در جاى خود گفته ايم ، امرمحال يا استثناء در قانون عليت نيست ، بلكه تنها يك خارق عادت است يعنى مخالف با علتو معلولى است كه ما با آن خو گرفته ايم .
بديهى است تغيير مسير علل و معلول عادى براى خداوندى كه خالق زمين و آسمان و تمامجهان هستى است بهيچوجه مشكل نخواهد بود، چه اينكه اگر از روزاول اين علل و معلول را طور ديگرى آفريده بود و ما با آن خو گرفته بوديم وضعكنونى را خارق عادت و محال مى پنداشتيم .
كوتاه سخن اينكه : آفريننده عالم هستى و نظام علت ومعلول ، حاكم بر آن است نه محكوم آن ، حتى در زندگى روزمره ما، موارد استثنائى در نظامموجود علت و معلول كم نيست ، و به هر حال مساءله اعجاز چه در گذشته چه درحال مشكل عقلى و علمى ايجاد نمى كند.
3- فرق ميان (انفجرت ) و (انبجست )
در آيه مورد بحث در مورد جوشيدن آب تعبير به (انفجرت ) شده ، در حالى در آيه160 سوره اعراف بجاى آن (انبجست ) آمده است كه اولى به معنى جريان شديد آب استو دومى جريان خفيف و ملايم .
آيه دوم ممكن است اشاره به مرحله ابتدائى جريان اين آب باشد تا مايه وحشت آنها نگرددو بنى اسرائيل بخوبى بتوانند آن را مهار كرده و دركنترل
خود در آورند، در حالى كه انفجرت به مرحله نهائى آن كه شدت جريان آب است ناظراست .
در كتاب مفردات راغب آمده است كه انبجاس در جائى گفته مى شود كه آب از روزنه كوچكىبيرون آيد و انفجار به هنگامى گفته مى شود كه ازمحل وسيعى بيرون مى ريزد، اين تعبير با آنچه قبلا گفتيم كاملا سازگار است .

آيه و ترجمه


و اذ قلتم يموسى لن نصبر على طعام وحد فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الاءرض منبقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خيراهبطوا مصرا فان لكم ما سالتم و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باء و بغضب من اللهذلك بانهم كانوا يكفرون بايت الله و يقتلون النبين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوايعتدون (61)


ترجمه :

61- و (نيز به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيد: اى موسى هرگز حاضر نيستيم بهيك نوع غذا اكتفا كنيم ، از خداى خود بخواه كه از آنچه از زمين مى رويد، از سبزيجاتخيار، سير، عدس ، و پياز براى ما بروياند، موسى گفت : آيا غذاى پستتر انتخاب مىنمائيد (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان ) وارد شهرى شويد، زيرا هر چهخواستيد در آنجا هست . خداوند (مهر) ذلت و نياز بر پيشانى آنها زد و مجددا گرفتار غضبپروردگار شدند، چرا كه آنها نسبت به آيات الهى كفر مى ورزيدند و پيامبران را بهناحق مى كشتند، اينها به خاطر آن بود كه گناهكار و سركش و متجاوز بودند.

تفسير:
تمناى غذاهاى رنگارنگ
به دنبال شرح مواهب فراوانى كه خداوند به بنىاسرائيل ارزانى داشت
در آيه مورد بحث ، چگونگى كفران و ناسپاسى آنها را در برابر اين نعمتهاى بزرگمنعكس مى كند و نشان مى دهد كه آنها چگونه مردم لجوجى بوده اند كه شايد در تمامتاريخ ديده نشده است ، افرادى اين همه مورد لطف خدا قرار گيرند ولى درمقابل تا اين حد ناسپاسى و عصيان كنند.
نخست مى گويد: و به خاطر بياوريد زمانى را كه گفتيد اى موسى ما هرگز نمى توانيمبه يك نوع غذا قناعت كنيم (من و سلوى هر چند خوب و لذيذ است ، اما ما غذاى متنوع مىخواهيم ) (و اذ قلتم يا موسى لن نصبر على طعام واحد).
بنابراين از خدايت بخواه تا از آنچه از زمين مى رويد براى ما قرار دهد از سبزيجات ،خيار، سير، عدس و پياز (فادع لنا ربك يخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها وفومها و عدسها و بصلها).
ولى موسى به آنها گفت : آيا شما غذاى پست تر را درمقابل آنچه بهتر است انتخاب مى كنيد؟ (قال اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير).
(اكنون كه چنين است از اين بيابان بيرون رويد و كوشش كنيد وارد شهرى شويد، زيراآنچه مى خواهيد در آنجا است ) (اهبطوا مصرا فان لكم ما سالتم ).
سپس قرآن اضافه مى كند (خداوند مهر ذلت و فقر را بر پيشانى آنها زد) (و ضربتعليهم الذلة و المسكنة ).
و بار ديگر به غضب الهى گرفتار شدند (و بائوا بغضب من الله ).
(اين به خاطر آن بود كه آنها آيات الهى را انكار مى كردند و پيامبران را بنا حق مىكشتند) (ذلك بانهم كانوا يكفرون بايات الله و يقتلون النبيين بغير الحق ).
و (اين به خاطر آن بود كه آنها گناه مى كردند و تعدى و تجاوز داشتند)
(ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون ).
نكته ها
1- منظور از مصر در اينجا كجاست ؟
بعضى از مفسران معتقدند كه مصر در اين آيه اشاره به همان مفهوم كلى شهر است ، يعنىشما اكنون در اين بيابان در يك برنامه خودسازى و آزمايشى قرار داريد، اينجا جاىغذاهاى متنوع نيست ، برويد به شهرها گام بگذاريد كه در آنجا همه اينها هست ، ولى اينبرنامه خود سازى در آنجا نيست .
دليل آن را اين مى دانند كه بنى اسرائيل نه تقاضاى بازگشت به مصر را داشتند و نههرگز به آن بازگشتند.
بعضى ديگر همين تفسير را انتخاب كرده و بر آن افزوده اند كه منظور اين است ماندنشما در بيابان و استفاده از اين غذاى غير متنوع به خاطر ضعف و زبونى شما است نيرومندشويد و با دشمنان پيكار كنيد و شهرهاى شام و سرزمين مقدس را از آنها بگيريد تا همهچيز براى شما فراهم گردد.
سومين تفسيرى كه براى اين آيه ذكر شده ، اين است كه منظور همان كشور مصر است يعنىشما اگر از غذاهاى غير متنوعى در اين بيابان بهره مى گيريد در عوض ايمان داريد وآزاد و مستقل هستيد اگر نمى خواهيد بر گرديد و باز هم برده و اسير فرعونيان ياامثال آنها شويد، تا از باقيمانده سفره آنها از غذاهاى متنوعشان بهره گيريد، شما بهدنبال شكم و خورد و خوراكيد، هيچ نمى انديشيد كه آن روز برده و اسير بوديد، و امروزآزاديد و سر بلند در واقع اگر شما محروميت
مختصرى داريد اين بهاى آزادى است كه مى پردازيد.
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.
2- آيا تنوع طلبى جزء طبيعت انسان نيست ؟
بدون شك ، تنوع از لوازم زندگى و جزء خواسته هاى بشر است ، كاملا طبيعى است كهانسان پس از مدتى از غذاى يكنواخت خسته شود، اين كار خلافى نيست پس چگونه بنىاسرائيل با درخواست تنوع مورد سرزنش ‍ قرار گرفتند؟
پاسخ اين سؤ ال با ذكر يك نكته روشن مى شود و آن اينكه در زندگى بشر حقايقىوجود دارد كه اساس زندگى او را تشكيل مى دهد و نبايد فداى خور و خواب و لذائذ متنوعگردد.
زمانهائى پيش مى آيد كه توجه به اين امور انسان را از هدف اصلى ، از ايمان و پاكى وتقوى از آزادگى و حريت باز مى دارد، در اينجا است كه بايد به همه آنها پشت پا بزند.
تنوع طلبى در حقيقت دام بزرگى است از سوى استعمارگران ديروز و امروز كه بااستفاده از آن ، افراد آزاده را چنان اسير انواع غذاها و لباسها و مركبها و مسكنها مى كنندكه خويشتن خويش را به كلى به دست فراموشى بسپارند و حلقه اسارت آنها را برگردن نهند.
3- آيا (من ) و (سلوى ) از هر غذائى برتر بود؟
بدون شك غذاهاى گياهى مختلفى كه بنى اسرائيل از موسى درخواست كردند، غذاهاىپرارزشى است ، ولى مساءله اين است كه تنها نبايد به زندگى از
يك بعد نگاه كرد، آيا سزاوار است انسان براى دستيابى به مواد مختلف غذائى تن بهاسارت در دهد؟!
وانگهى بنابر اينكه (من ) يكنوع عسل كوهستانى و يا ماده قندى نيرو بخشى مشابه آنباشد يكى از مفيدترين و پرانرژى ترين غذاها است ، مواد پروتئينى موجود در گوشتتازه (مانند سلوى پرنده مخصوص ) از جهاتى بر مواد پروتئينى موجود در حبوباتبرترى دارد، چرا كه هضم و جذب اولى بسيار آسان است در حالى كه براى جذب دومىدستگاه گوارش با فعاليت خسته كننده اى دست به گريبان خواهد بود.
ضمنا (فوم ) را كه از غذاهاى مورد تقاضاى بنىاسرائيل است بعضى به معنى گندم ، و بعضى به معنى سير تفسير كرده اند، البته هريك از اين دو ماده امتياز ويژه اى دارد، ولى بعضى معتقدند كه معنى گندم صحيحتر است چراكه بعيد است آنها مواد غذائى خالى از گندم را خواسته باشند.
4- چرا مهر ذلت بر بنى اسرائيل نهاده شد؟
از آيه فوق استفاده مى شود كه آنها به دو جهت گرفتار خوارى و ذلت شدند: يكىبراى كفر و سرپيچى از دستورات خدا، و انحراف از توحيد به سوى شرك .
ديگر اينكه مردان حق و فرستادگان خدا را مى كشتند، اين سنگدلى و قساوت و بىاعتنائى به قوانين الهى ، بلكه تمام قوانين انسانى كه حتى امروز
نيز به روشنى در ميان گروهى از يهود ادامه دارد، مايه آن ذلت و بدبختى شد.
درباره سرنوشت يهود و زندگى دردناك آنها درذيل آيه 112 سوره آل عمران به اندازه كافى بحث كرده ايم (جلد سوم صفحه 51).

آيه و ترجمه


ان الذين ءامنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابين من ءامن بالله و اليوم الاخر وعمل صلحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (62)


ترجمه :

62- كسانى كه (به پيامبر اسلام ) ايمان آورده اند، و يهود و نصارى و صابئان (پيروانيحيى يا نوح يا ابراهيم ) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آورده اند وعمل صالح انجام داده اند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است ، و هيچگونه ترس وغمى براى آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظائف وفرمان الهى عمل كرده اند ماجورند و رستگار).

تفسير:
قانون كلى نجات
در تعقيب بحثهاى مربوط به بنى اسرائيل در اينجا قرآن به يكاصل كلى و عمومى ، اشاره كرده مى گويد: آنچه ارزش دارد واقعيت و حقيقت است ، نهتظاهر و ظاهرسازى ، در پيشگاه خداوند بزرگ ايمان خالص وعمل صالح پذيرفته مى شود كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آورده اند و همچنينيهوديان و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم ) آنها كه ايمان به خداو روز قيامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است (انالذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر وعمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ).
و بنابراين (نه ترسى از آينده دارند و نه غمى از گذشته ) (و لا خوف عليهم و لا هميحزنون )
اين آيه تقريبا با همين عبارت در سوره مائده آيه 69 آمده ، و با تفاوتى بيشتر در سورهحج آيه 17 آمده است .
مطالعه آياتى كه بعد از اين در سوره مائده آمده است نشان مى دهد كه يهود و نصارى بهخود مى باليدند كه دينشان از اديان ديگر بهتر است و بهشت را دربست منحصر به خودمى دانستند.
شايد همين تفاخر ميان جمعى از مسلمانان نيز بود، آيه مورد بحث مى گويد: ايمان ظاهرىمخصوصا بدون انجام عمل صالح چه از مسلمانان باشد و چه از يهود و نصارى و پيرواناديان ديگر بى ارزش است ، تنها ايمان واقعى و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قيامت كهبا كار نيك و عمل صالح و تواءم باشد در پيشگاه خدا ارزش دارد، تنها اين برنامه موجبپاداش و جلب آرامش و امنيت مى گردد.
يك سؤ ال مهم
بعضى از بهانه جويان آيه فوق را دستاويزى براى افكار نادرستى ازقبيل صلح كل و اينكه پيروان هر مذهبى بايد به مذهب خودعمل كنند قرار داده اند، آنها مى گويند بنابراين آيه لازم نيست يهود و نصارى و پيرواناديان ديگر اسلام را پذيرا شوند، همين قدر كه به خدا و آخرت ايمان داشته باشند وعمل صالح انجام دهند كافى است .
پاسخ : به خوبى مى دانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند، قرآن در آيه 85سوره آل عمران مى گويد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلنيقبل منه : (هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد).
بعلاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اينآئين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن
تضاد صريح دارد، بنابراين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت .
در اينجا دو تفسير از همه روشنتر و مناسبتر به نظر مى رسد.
1- اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خودعمل كنند مسلما به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايمان مى آورند چرا كهبشارت ظهور او با ذكر صفات و علائم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است كه شرح آن درذيل آيه 146 سوره بقره خواهد آمد.
مثلا قرآن در آيه 68 سوره مائده مى گويد:قل يا اهل الكتاب لستم على شى ء حتى تقيموا التورات والانجيل و ما انزل اليكم من ربكم :(اى اهل كتاب شما ارزشى نخواهيد داشت مگر آن زمانىكه تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارتان بر شمانازل شده برپا داريد) (و از جمله به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كهبشارت ظهورش در كتب شما آمده است ايمان بياوريد).
2 - اين آيه ناظر به سؤ الى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرحبوده ، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است ، پس تكليف نياكان وپدران ما چه مى شود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن بهاو مجازات خواهند شد؟
در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حقو كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده استاهل نجات است ، و جاى هيچگونه نگرانى نيست .
بنابراين يهوديان مؤ من و صالح العملقبل از ظهور مسيح ، اهل نجاتند، همانگونه مسيحيان مؤ منقبل از ظهور پيامبر اسلام .
اين معنى از شاءن نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده و بعدا به آن اشاره خواهيم كردنيز استفاده مى شود.
نكته ها
1- سرگذشت جالب سلمان فارسى
بد نيست در اينجا شاءن نزولى را كه براى تفسير آيه فوق آمده است و در تفسير جامعالبيان (طبرى ) جلد اول نقل شده براى تكميل اين بيان بياوريم ، در اين تفسير چنين مىخوانيم :
(سلمان ) اهل جندى شاپور بود. با پسر حاكم وقت رفاقت و دوستى محكم و ناگسستنىداشت ، روزى با هم براى صيد به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد كهبه خواندن كتابى مشغول بود، از او راجع به كتاب مزبور سؤ الاتى كردند راهب درپاسخ آنها گفت : كتابى است كه از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده ونهى از معصيت و نافرمانى او كرده است ، در اين كتاب از زنا و گرفتناموال مردم به ناحق نهى شده است ، اين همان انجيل است كه بر عيسى مسيحنازل شده .
گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقيق بيشتر بدين او گرويدند به آنهادستور داد كه گوشت گوسفندانى كه مردم اين سرزمين ذبح مى كنند حرام است از آننخورند.
سلمان و فرزند حاكم وقت روزها همچنان از او مطالب مذهبى مى آموختند روز عيدى پيش آمدحاكم ، مجلس ‍ ميهمانى ترتيب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت كرد، در ضمن ازپسرش نيز خواست كه در اين مهمانى شركت كند، ولى او نپذيرفت .
در اين باره به او زياد اصرار نمودند، اما پسر اعلام كرد كه غذاى آنها بر او حرام است ،پرسيدند اين دستور را چه كسى به تو داده ؟ راهب مزبور را معرفى كرد.
حاكم راهب را احضار نموده به او گفت : چون اعدام در نظر ما گران
و كار بسيار بدى است تو را نمى كشيم ولى از محيط ما بيرون برو!
سلمان و دوستش در اين موقع راهب را ملاقات كردند، وعده ملاقات در (ديرموصل ) گذاشته شد، پس از حركت راهب ، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفايش بود،تا آماده حركت گردد، او هم همچنان سرگرم تهيه مقدمات سفر بود ولى سلمان بالاخرهطاقت نياورده تنها به راه افتاد.

next page

fehrest page

back page