بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 1, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10180001 -
     10180002 -
     10180003 -
     10180004 -
     10180005 -
     10180006 -
     10180007 -
     10180008 -
     10180009 -
     10180010 -
     10180011 -
     10180012 -
     10180013 -
     10180014 -
     10180015 -
     10180016 -
     10180017 -
     10180018 -
     10180019 -
     10180020 -
     10180021 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page

1- آيا نسخ در احكام جايز است ؟
(نسخ ) از نظر لغت به معنى از بين بردن وزائل نمودن است ، و در منطق شرع ، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر بجاى آناست ، به عنوان مثال :
1- مسلمانان بعد از هجرت به مدينه مدت شانزده ماه به سوى بيت المقدس نماز مىخواندند، پس از آن دستور تغيير قبله صادر شد، و موظف شدند هنگام نماز رو به سوىكعبه كنند
2- در سوره نساء آيه 15 درباره مجازات زنان زناكار دستور داده شده كه در صورتشهادت چهار شاهد، آنها را در خانه حبس كنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد، يا خداوندراه ديگرى براى آنان مقرر دارد.
اين آيه بوسيله آيه 2 سوره نور نسخ شد و در آن آيه مجازاتشانتبديل به يكصد تازيانه شده است .
در اينجا ايراد معروفى است كه به اين صورت مطرح مى شود: اگر حكماول داراى مصلحتى بوده پس چرا نسخ شده ؟ و اگر نبوده چرا از آغاز تشريع گرديده ؟ وبه تعبير ديگر: چه مى شد از آغاز حكم چنان تشريع مى گشت كه احتياجى به نسخ وتغيير نداشت ؟
پاسخ اين سؤ ال را دانشمندان اسلام از قديم در كتب خود آورده اند وحاصل آن با توضيحى از ما چنين است :
مى دانيم نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مى شود و گاهثابت و بر قرار است ، يك روز برنامهاى ضامن سعادت او است ولى روز ديگر ممكن استبر اثر دگرگونى شرائط همان برنامه سنگ راه او باشد.
يك روز داروئى براى بيمار فوق العاده مفيد است و طبيب به آن دستور
مى دهد، اما روز ديگر به خاطر بهبودى نسبى بيمار ممكن است اين دارو حتى زيانبارباشد، لذا دستور قطع آن و جانشين ساختن داروى ديگر را مى دهد.
ممكن است درسى امسال براى دانش آموزى سازنده باشد، اما همين درس براىسال آينده بى فايده باشد، معلم آگاه بايد برنامه را آنچنان تنظيم كند كهسال به سال دروس مورد نياز شاگردان تدريس شود.
اين مساءله مخصوصا با توجه به قانون تكامل انسان و جامعه ها روشنتر مى گردد كه درروند تكاملى انسانها گاه برنامهاى مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و لازم التغيير، بهخصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقيدتى ، لزوم دگرگونى برنامه ها درمقطعهاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مى رسد.
البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام الهى كه پايه هاى اساسى راتشكيل مى دهد در همه جا يكسان است هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حكممانند آن دگرگون نمى شود، تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است .
اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه ممكن استتكامل مذاهب به جائى برسد كه آخرين مذهب به عنوان خاتم ادياننازل گردد به طورى كه دگرگونى در احكام آن بعدا راه نيابد (شرحكامل اين موضوع را در ذيل آيه 40 احزاب در بحث خاتميت به خواست خدا مى آوريم ).
گر چه معروف است كه يهود نسخ را به كلى منكرند و به هميندليل دگرگونى قبله را به مسلمانان ايراد مى گرفتند ولى طبق منابع مذهبيشان ناچارندنسخ را بپذيرند.
چرا كه طبق گفته تورات هنگامى كه نوح (عليه السلام ) از كشتى پياده شد خداوند همهحيوانات را بر او حلال كرد، ولى اين حكم در شريعت موسى (عليه السلام ) نسخ شد وقسمتى از حيوانات تحريم گشت .
در تورات سفر تكوين فصل 9 شماره 3 مى خوانيم :(و هر جنبندهاى كه
زندگى نمايد براى تو طعام خواهد بود و همه را چون علف سبزه به شما دادم ولىعموميت اين حكم بعدا نسخ گرديد.
2- منظور از (آيه ) چيست ؟
(آيه ) در لغت به معنى نشانه و علامت است و در قرآن در معانى گوناگونى به كاررفته از جمله :
1- فرازهاى قرآن كه با نشانه هاى خاصى از هم تفكيك شده و به آيه معروف استچنانكه در خود قرآن مى خوانيم : (تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ) (بقره 252).
2- معجزات نيز به عنوان آيه معرفى شده است ، چنانكه در مورد معجزه معروف موسى(عليه السلام ) يد بيضاء مى خوانيم : و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوءآية اخرى : (دستت را در گريبان تا زير بغل فرو بر، به هنگامى كه خارج مى شودسفيدى و درخشندگى بى عيب و نقصى دارد و اين معجزه ديگر است ) (طه 22).
3- به معنى دليل و نشانه خداشناسى و يا معاد نيز آمده است ، چنانكه مى خوانيم : و جعلناالليل و النهار آيتين :(ما شب و روز را دو دليل (براى شناسائى خدا) قرار داديم )(سوره اسراء12).
و در مورد استدلال براى معاد مى فرمايد: و من آياته انك ترى الارض خاشعة فاذا انزلناعليها الماء اهتزت و ربت ان الذى احياها لمحيى الموتى انه علىكل شى ء قدير:(از نشانه هاى او اين است كه زمين را پژمرده و خاموش ميبينى اما هنگامىكه آب (باران ) بر آن فرو مى ريزيم به جنبش مى آيد و گياهان آن مى رويد، همان كسىكه زمين را زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند، او بر همه چيز قادر است ) (فصلت39).
4- به معنى اشياء چشمگير مانند بناهاى مرتفع و عالى ، نيز آمده است ، چنانكه مى خوانيم :اتبنون بكل ريع آية تعبثون : (آيا در هر مكان مرتفعى بنائى مى سازيد و در آن سرگرم مى شويد) (شعراء 128).
ولى روشن است كه اين معانى گوناگون در واقع همه به يك قدر مشترك باز گشت مىكند و آن مفهوم (نشانه ) است .
اما در آيات مورد بحث كه قرآن مى گويد اگر آيه اى را نسخ كنيم همانند آن و يا بهتر ازآن را خواهيم آورد، اشاره به احكام مى باشد، كه اگر يكى نسخ گردد بهتر از آننازل مى شود، و يا اگر معجزه يكى از پيامبران منسوخ گردد به پيامبر بعد معجزهاىگوياتر داده مى شود.
قابل توجه اينكه : در بعضى از روايات كه در تفسير آيه فوق وارد شده مى بينيم كهنسخ آيه به مرگ امام و جانشين شدن امام ديگر تفسير شده است كه البته به عنوان بيانيك مصداق است ، نه براى محدود كردن مفهوم وسيع آيه .
3- تفسير جمله (ننسها)
جمله (ننسها) كه در آيات مورد بحث بر جمله (ننسخ ) عطف شده دراصل از ماده (انساء) به معنى تاخير انداختن و يا حذف كردن و از اذهان بردن است .
اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه مفهوم اين جمله با در نظر گرفتن جمله (ننسخ ) چيست؟
در پاسخ مى گوئيم : منظور در اينجا اين است كه اگر ما آيهاى را نسخ كنيم و يا نسخ آنرا طبق مصالحى به تاخير بيندازيم در هر صورت بهتر از آن يا
همانند آن را مى آوريم ، بنا بر اين جمله (ننسخ ) اشاره به نسخ در كوتاه مدت است وجمله ننسها نسخ در دراز مدت (دقت كنيد).
در اينجا بعضى احتمالات ديگر داده اند كه در مقايسه با تفسيرى كه گفتيم چندانقابل ملاحظه نيست .
4- تفسير (او مثلها)
سؤ ال ديگرى مطرح مى شود كه منظور از (او مثلها) چيست ؟ اگر حكمى همانند حكمگذشته باشد كه تغيير اولى بيهوده به نظر ميرسد، چه لزومى دارد چيزى را نسخ كنندو همانندش را جانشين آن سازند؟ بايد ناسخ از منسوخ بهتر باشد تا نسخقابل قبول گردد.
در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت : منظور از مثل اين است كه حكم و قانونى را مى آوريم كهدر زمان بعد اثرش همانند قانون قبل در زمان گذشته باشد.
توضيح اينكه : ممكن است حكمى امروز داراى آثار و فوائدى باشد ولى فردا اين آثار رااز دست بدهد، در اين صورت بايد اين حكم نسخ گردد و حكم جديدى بجاى آن بنشيند كهاگر از آن بهتر نباشد، لااقل آثارى را كه حكم سابق در زمان گذشته داشت حكم جديد دراين زمان داشته باشد، و به اين ترتيب هيچگونه ايرادى باقى نمى ماند.

آيه و ترجمه


ام تريدون ان تسلوا رسولكم كما سئل موسى منقبل و من يتبدل الكفر بالايمن فقد ضل سواءالسبيل (108)


ترجمه :

108- آيا مى خواهيد از پيامبر خود همان تقاضاهاى(نامعقول ) بكنيد، كه پيش از اين از موسى كردند (و با اين بهانه جوئيها سر از ايمانباز زنيد) كسى كه كفر را با ايمان مبادله كند (و آن را بجاى ايمان بپذيرداز راه مستقيم(عقل و فطرت ) گمراه شده است .
شاءن نزول
در كتب شاءن نزولهائى براى اين آيه ذكر كرده اند كه از نظر نتيجه تقريبا همهيكسانند:
نخست اينكه از ابن عباس نقل شده كه وهب بن زيد و رافع بن حرمله نزد رسولخدا (صلىاللّه عليه و آله و سلم ) آمدند و گفتند از سوى خدا نامهاى به عنوان ما بياور تا آن راقرائت كنيم و سپس ايمان بياوريم ! و يا نهرهائى براى ما جارى فرما تا از تو پيروىكنيم !.
بعضى ديگر گفته اند گروهى از عرب از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم )همان تقاضائى را كردند كه يهود از موسى داشتند، گفتند، خدا را آشكارا به ما نشان دهتا با چشم خود ببينيم و ايمان بياوريم !
بعضى ديگر نوشته اند كه آنها از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) تقاضا كردندبراى آنان بتى از درخت مخصوص ‍ ذات انواط قرار دهد تا آن را پرستش كنند همانگونهكه جاهلان بنى اسرائيل به موسى گفتند: اجعل لنا الها كما لهم الهة (براى ما بتى قرارده همانگونه كه بت پرستان دارند)!
آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

تفسير:
بهانه هاى بى اساس
گر چه اين آيه خطاب به يهود نيست ، بلكه مخاطب در آن گروهى از مسلمانان ضعيفالايمان و يا مشركانند، ولى چنانكه خواهيم ديد، بى ارتباط به سر گذشت يهود نمىباشد.
شايد پس از ماجراى تغيير قبله بود كه جمعى از مسلمانان و مشركان بر اثر وسوسهيهود، تقاضاهاى بى مورد و نابجائى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم )كردند كه نمونه هاى آن در بالا ذكر شد، خداوند بزرگ آنها را از چنين پرسشهائى نهىكرده مى فرمايد: آيا شما مى خواهيد از پيامبرتان همان تقاضاهاىنامعقول را بكنيد كه پيش ‍ از اين از موسى كردند (و با اين بهانهجوئيها شانه از زيربار ايمان خالى كنيد) (ام تريدون ان تسئلوا رسولكم كماسئل موسى من قبل ).
و از آنجا كه اين كار، يكنوع مبادله (ايمان ) با (كفر) است ، در پايان آيه اضافهمى كند (كسى كه كفر را به جاى ايمان بپذيرد، از راه مستقيم گمراه شده است ) (و منيتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل ).
اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤ الات منطقى و همچنين تقاضاى معجزهبراى پى بردن به حقانيت دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جلوگيرى نمىكند چرا كه راه درك و فهم و ايمان همين ها است ، ولى گروهى بودند كه براى نرفتنزير بار دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سؤ الات بى اساس و معجزاتاقتراحى را بهانه قرار مى دادند، و با اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بهاندازه كافى دليل و معجزه در اختيارشان قرار داده بود، هر يك از راه مى رسيد پيشنهادخارق عادت جديدى مى كرد، در حالى
كه مى دانيم اعجاز و خارق عادات بازيچه اين و آن نيست ، به مقدارى لازم است كه اطمينانبه صدق گفته هاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايجاد كند و گرنه پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) يك خارقالعاده گر نيست كه گوشهاى بنشيند و هر كسبيايد و پيشنهاد معجزهاى مطابق ميل و سليقه خويش كند.
از اين گذشته گاهى تقاضاهاى نامعقولى همچون ديدن خدا با چشم ، و يا ساختن بت مىكردند.
در واقع قرآن مى خواهد به مردم هشدار دهد كه اگر شمادنبال چنين تقاضاى نامعقول برويد، بر سرتان همان خواهد آمد كه بر سر قوم موسىآمد.

آيه و ترجمه


ود كثير من اهل الكتب لو يردونكم من بعد ايمنكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهمالحق فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى الله بامره ان الله علىكل شى ء قدير (109)
و اقيموا الصلوة و ءاتوا الزكوة و ما تقدموا لا نفسكم من خير تجدوه عند الله ان الله بماتعملون بصير (110)


ترجمه :

109- بسيارى از اهل كتاب از روى حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مى داشتند شمارا بعد از اسلام و ايمان به حال كفر باز گردانند، با اينكه حق براى آنها كاملا روشنشده است ، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) رابفرستد، خداوند بر هر چيزى توانا است .
110- و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد (و با اين دو وسيله روح و جسم اجتماع خودرا نيرومند سازيد و بدانيد) هر كار خيرى براى خود از پيش مى فرستيد، آن را نزد خدا(در سراى ديگر) خواهيد يافت ، خداوند به اعمال شما آگاه است .

تفسير:
حسودان لجوج
بسيارى از اهل كتاب مخصوصا يهود بودند كه تنها به اين قناعت
كه خود آئين اسلام را نپذيرند بلكه اصرار داشتند كه مؤ منان نيز از ايمانشان بازگردند، و انگيزه آنان در اين امر چيزى جز حسد نبود.
قرآن در آيات فوق به اين امر اشاره كرده مى گويد: (بسيارى ازاهل كتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به كفر باز گردانندبا اينكه حق براى آنها كاملا آشكار شده است ) (ودّ كثير مناهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق ).
در اينجا قرآن به مسلمانان دستور مى دهد كه در برابر اين تلاشهاى انحرافى وويرانگر شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا كهخداوند بر هر چيزى توانا است ) (فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى الله بامره ان الله علىكل شى ء قدير).
اين در واقع يك دستور تاكتيكى است كه به مسلمانان داده شده كه در برابر فشار شديددشمن در آن شرائط خاص از سلاح عفو و گذشت استفاده كنند و به ساختن خويشتن و جامعهاسلامى بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
منظور از فرمان خدا در اينجا به گفته بسيارى از مفسران فرمان جهاد است كه در آن هنگامهنوز نازل نشده بود، شايد به اين علت كه هنوز آمادگى همه جانبه براى اين فرماننداشتند، و لذا بسيارى معتقدند كه اين آيه بوسيله آيات جهاد كه بعدا به آن اشاره خواهدشد نسخ شده است .
اما تعبير به نسخ شايد در اينجا صحيح نباشد، چرا كه نسخ آنست كه حكمى ظاهرا بهصورت نامحدود تشريع گردد اما در باطن موقت باشد، ولى حكم عفو و گذشت در آيهمورد بحث در شكل محدود بيان شده است ، محدود به زمانى كه فرمان الهى دائر به جهادنيامده .
آيه بعد دو دستور سازنده مهم به مؤ منان مى دهد يكى در مورد نماز كه رابطه محكمىميان انسان و خدا ايجاد مى كند و ديگرى در مورد زكات كه رمز همبستگيهاى اجتماعى است واين هر دو براى پيروزى بر دشمن لازم است ، مى گويد: (نماز را بر پا داريد و زكاترا ادا كنيد) و با اين دو وسيله روح و جسم خود را نيرومند سازيد (و اقيموا الصلوة و آتواالزكاة ).
سپس اضافه مى كند: تصور نكنيد كارهاى نيكى را كه انجام ميدهيد و اموالى را كه در راهخدا انفاق مى كنيد از بين ميرود، نه (آنچه از نيكيها از پيش مى فرستيد آنها را نزد خدا(در سراى ديگر) خواهيد يافت ) ( و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله ).
(خداوند به تمام اعمال شما بصير است ) (ان الله بما تعملون بصير).
او بطور دقيق ميداند كدام عمل را بخاطر او انجام دادهايد و كدام يك را براى غير او.
نكته ها
نكته 1
و ((اصفحوا) از ماده (صفح ) در اصل به معنى دامنه كوه ، پهنى شمشير، و يا صفحهصورت است ، و اين جمله معمولا به معنى روى گرداندن و صرف نظر كردن به كارميرود، و با قرينه جمله (فاعفوا) معلوم مى شود كه اين روى بر گرداندن به خاطرقهر و بى اعتنائى نيست بلكه به خاطر گذشت بزرگوارانه است .
ضمنا اين دو تعبير نشان مى دهد كه مسلمانان حتى در آن زمان آنقدر قوت و قدرت داشتندكه عفو و گذشت نكنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولى براى اينكه دشمن اگرقابل اصلاح است اصلاح شود، نخست دستور به عفو و گذشت مى دهد، و به تعبير ديگردر برابر دشمن هرگز نبايد خشونت ، نخستين
برنامه باشد، بلكه اخلاق اسلامى ايجاب مى كند كه نخستين برنامه عفو و گذشتباشد، اگر مؤ ثر نشد آنگاه متوسل به خشونت شوند.
نكته 2
جمله (ان الله على كل شى ء قدير) جمله ان الله علىكل شى ء قدير ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند ميتواند هم اكنون نيز شما را ازطرق غير عادى بر آنها پيروز گرداند، ولى طبع زندگى بشر و عالم آفرينش اين استكه هر كارى تدريجا و با فراهم شدن مقدمات انجام گيرد.
نكته 3
جمله ( حسدا من عند انفسهم ) (انگيزه آنها حسدى از ناحيه خودشان است ) ممكن است اشارهبه اين باشد كه حسد گاهى در شكل هدف منعكس مى شود و آب و رنگ دينى به آن ميدهند،ولى حسدى كه آنها در اين زمينه نشان ميدادند حتى اين رنگ را نيز نداشت بلكه صرفاجنبه شخصى داشت .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به حسدى باشد كه در جان آنها ريشه دوانيده است .

آيه و ترجمه


و قالوا لن يدخلالجنة الا من كان هودا او نصرى تلك امانيهم قل هاتوا برهنكم ان كنتم صدقين (111)
بلى من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (112)


ترجمه :

111- آنها گفتند هيچكس جز يهود يا نصارى هرگزداخل بهشت نخواهد شد، اين آرزوى آنها است ، بگو اگر راست مى گوئيددليل خود را (بر اين موضوع ) بياوريد.
112- آرى كسى كه در برابر خداوند تسليم شود و نيكوكار باشد، پاداش او نزدپروردگارش ثابت است ، نه ترسى بر آنها است و نه غمگين خواهند شد (بنا بر اينبهشت خداوند در انحصار هيچ طايفهاى نيست ).

تفسير:
انحصار طلبان بهشت
قرآن در آيات فوق اشاره به يكى ديگر از ادعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از يهوديانو مسيحيان كرده و سپس پاسخ دندانشكن به آنها مى گويد: (آنها گفتند: هيچكس جز يهودو نصارى داخل بهشت نخواهد شد) (و قالوا لنيدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى )
در پاسخ ابتدا مى فرمايد: (اين تنها آرزوئى است كه دارند) (و هرگز به اين آرزونخواهند رسيد) (تلك امانيهم ).
بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كرده مى گويد: (به آنهابگو هر ادعائى دليلى مى خواهد چنانچه در اين ادعا صادق هستيددليل خود را بياوريد) (قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ).
پس از اثبات اين واقعيت كه آنها هيچ دليلى بر اين مدعى ندارند و ادعاى انحصارى بودنبهشت ، تنها خواب و خيالى است كه در سر ميپرورانند، معيار اصلى و اساسى ورود دربهشت را به صورت يك قانون كلى بيان كرده ، مى گويد: آرى كسى كه در برابرخداوند تسليم گردد و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است ) (بلى مناسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه ).
و بنا بر اين چنين كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگين مى شوند (و لا خوف عليهمو لا هم يحزنون ).
خلاصه اينكه بهشت و پاداش خداوند و نيل به سعادت جاودان در انحصار هيچ طايفه نيست ،بلكه از آن كسانى است كه واجد دو شرط باشند: در مرحلهاول تسليم محض در مقابل فرمان حق و ترك تبعيض در احكام الهى ، چنان نباشد كه هردستورى موافق منافعشان است بپذيرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنهابه طور كامل تسليم حقند.
و در مرحله بعد آثار اين ايمان در عمل آنها به صورت انجام كار نيك منعكس گردد، آنهانيكوكارند، نسبت به همگان و در تمام برنامه ها.
در حقيقت قرآن با اين بيان مساءله نژاد پرستى و تعصبهاى نابجا را بطور كلى نفى مىكند و سعادت و خوشبختى را از انحصار طايفه خاصى بيرون مى آورد
ضمنا معيار رستگارى را كه ايمان و عمل صالح است ، مشخص مى سازد.
نكته ها
نكته 1
(امانيهم ) جمع (امنية ) به معنى آرزوئى است كه انسان به آن نمى رسد.
البته در اينجا اين مدعيان اهل كتاب يك آرزو بيشتر نداشتند و آن انحصار بهشت به آنهابود، ولى از آنجا كه اين آرزو خود سرچشمه آرزوهاى ديگر و به اصطلاح داراى شاخ وبرگهاى ديگرى است به صورت (جمع ) (امانى ) ذكر شده .
نكته 2
جالب توجه اينكه در آيه فوق اسلام به وجه نسبت داده شده (آنها صورت خود را دربرابر خدا تسليم مى كنند) اين به خاطر آن است كه روشنتريندليل براى تسليم در برابر چيزى آن است كه انسان با تمام صورت متوجه آن شود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه (وجه ) به معنى ذات بوده باشد، يعنى آنها با تماموجود خود تسليم فرمان پروردگارند.
نكته 3
آيات فوق ، ضمنا اين نكته را به همه مسلمانان تعليم مى كند كه در هيچ مورد زير بارسخنان بى دليل نروند و هر كس ادعائى كرد، از او مطالبهدليل كنند، و به اين ترتيب سد تقليدهاى كوركورانه را بشكنند و تفكر منطقى بر جامعهآنان حاكم شود.
نكته 4
ذكر جمله (و هو محسن ) بعد از بيان مساءله تسليم ، اشاره به اين است كه تا ايمانراسخ وجود نداشته باشد، نيكوكارى به معنى وسيع كلمهحاصل نخواهد شد.
ضمنا اين جمله نشان مى دهد كه نيكوكارى براى اين افراد با ايمان جنبه يكفعل زودگذر ندارد، بلكه وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ كرده است .
نفى خوف و غم از پيروان خط توحيد، دليلش روشن است چرا كه آنها تنها از خدا ميترسند،و از هيچ چيز ديگر وحشت ندارند، ولى مشركان خرافى از همه چيز ترس دارند، از گفتههاى اين و آن ، از فال بد زدن ، از سنتهاى خرافى و از بسيار چيزهاى ديگر.

آيه و ترجمه


و قالت اليهود ليست النصرى على شى ء و قالت النصرى ليست اليهود على شى ء وهم يتلون الكتب كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم فالله يحكم بينهم يوم القيمة فيماكانوا فيه يختلفون (113)


ترجمه :

113- يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى (نزد خداندارند، و مسيحيان نيز گفتند:يهوديان هيچ موقعيتى ندارند (و بر باطلند) در حالى كه هر دو دسته ، كتاب آسمانى رامى خواندند (و بايد از اين گونه تعصبها بر كنار باشند) افراد نادان (ديگر همچونمشركان ) نيز سخنى همانند سخن آنها داشتند، خداوند در روز قيامت در اختلاف آنها داورىخواهد كرد.
شان نزول :
جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كردند: هنگامى كه گروهى از مسيحيان نجران خدمترسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمدندعدهاى از علماى يهود نيز در آنجا حضوريافتند، بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نزاع ومشاجره
در گرفت ، رافع بن حرمله يكى از يهوديان رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت : آئين شماپايه و اساسى ندارد و نبوت عيسى و كتاب اوانجيل را انكار كرد، مردى از مسيحيان نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن يهودى تكرارنمود و گفت آئين يهود پايه و اساسى ندارد، در اين هنگام آيه فوقنازل شد و هر دو دسته را بخاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.

تفسير:
تضادهاى ناشى از انحصارطلبى
در آيات گذشته گوشهاى از ادعاهاى بيدليل جمعى از يهود و نصارى را ديديم آيه موردبحث نشان مى دهد كه وقتى پاى ادعاى بى دليل به ميان آيد نتيجهاش انحصارطلبى وسپس تضاد است .
مى گويد: (يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى نزد خدا ندارند، و مسيحيان نيز گفتنديهوديان هيچ موقعيتى ندارند و بر باطلند) (و قالت اليهود ليست النصارى على شىء و قالت النصارى ليست اليهود على شى ء).
جمله (ليست ... على شى ء) اشاره به اين است كه آنها در پيشگاه خدا مقامى ندارند، يااينكه دين و آئين آنها چيز قابل ملاحظهاى نيست .
سپس اضافه مى كند: (آنها اين سخنان را مى گويند در حالى كه كتاب آسمانى را مىخوانند)! (و هم يتلون الكتاب ).
يعنى با در دست داشتن كتابهاى الهى كه ميتواند راهگشاى آنها در اينمسائل باشد اين گونه سخنان كه سرچشمهاى جز تعصب و عناد و لجاج ندارد بسيار عجيباست .
سپس قرآن اضافه مى كند: (مشركان نادان نيز همان چيزى را مى گفتند كه اينها مىگويند) (با اينكه اينها اهلكتابند و آنها بتپرست ) (كذلكقال الذين لا يعلمون مثل قولهم ).
اين آيه سرچشمه اصلى تعصب را، جهل و نادانى معرفى كرده ، چرا كه افراد نادان هموارهدر محيط زندگى خود محصورند و غير آن را قبول ندارند، به آئينى كه از كودكى با آنآشنا شده اند هر چند خرافى و بى اساس باشد سختدل ميبندند، و غير آن را منكر مى شوند.
در پايان آيه آمده است (خداوند داورى اين اختلاف را در قيامت به عهده خواهد گرفت )(فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ).
آنجا است كه حقايق روشنتر مى شود و اسناد و مدارك هر چيز آشكار است ، كسى نمى تواندحق را منكر شود و به اين ترتيب اختلافات بر چيده خواهد شد، آرى يكى از ويژگيهاىقيامت پايان يافتن اختلافات است .
ضمنا آيه فوق به مسلمانان دلگرمى ميدهد كه اگر پيروان اين مذاهب به مبارزه با آنهابرخاسته اند و آئين آنها را نفى مى كنند، هرگز نگران نباشند، آنها خودشان را همقبول ندارند، هر يك چوب نفى بر ديگرى ميزند، و اصولاجهل و نادانى سرچشمه تعصب و تعصب سرچشمه انحصارگرى است .

آيه و ترجمه


و من اظلم ممن منع مسجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها اولئك ما كان لهم انيدخلوها الا خائفين لهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم (114)


ترجمه :

114- چه كسى ستمكارتر از كسانى است كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيرى مىكنند و سعى در ويرانى آنها دارند، شايسته نيست آنان جز با ترس و وحشت وارد اينكانونهاى عبادت شوند، بهره آنها در دنيا رسوائى و در سراى ديگر عذاب عظيم است .
شان نزول:
در كتاب (اسباب النزول ) از (ابن عباس ) چنين آمده كه اين آيه در مورد (فطلوس) رومى و ياران مسيحى او نازل شده است ، آنها با بنىاسرائيل جنگيدند و تورات را آتش زدند و فرزندان آنها را به اسارت گرفتند، بيتالمقدس را ويران ساختند و مردارها در آن ريختند.
مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان ) از (ابن عباس )نقل مى كند كه اين كوشش در تخريب و نابودى بيت المقدس همچنان ادامه داشت تا زمانىكه به دست مسلمانان فتح شد.
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) نيز مى خوانيم كه اين آيه در مورد قريشنازل گرديد، در آن هنگام كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را از ورود به شهرمكه و مسجد الحرام جلوگيرى مى كردند
بعضى شان نزول سومى براى آيه گفته اند و آن اينكه منظور مكانهائى است كهمسلمانان در مكه براى نماز داشتند و مشركان پس از هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلم ) آنها را ويران كردند.
هيچ مانعى ندارد كه نزول آيه ناظر به تمام اين حوادث بوده باشد، بنابر اين هر يك ازشان نزولهاى فوق يكى از ابعاد مساءله را منعكس مى كند .

تفسير:
ستمكارترين مردم
بررسى شان نزولهاى فوق نشان مى دهدكه روى سخن در آيه به هر سه گروه ، يهودو نصارى و مشركان ، است ، هر چند بحثهاى آيات گذشته بيشتر به يهود اشاره مى كردو گاهى به نصارى .
به هر حال (يهود) با ايجاد وسوسه در مساءله تغيير قبله كوشش داشتند كه مسلمانانبه سمت بيت المقدس نماز بخوانند تا با اين كار هم تفوقى بر آنها داشته باشند و هممسجد الحرام و كعبه را از رونق بيندازند.
(مشركان مكه ) نيز با منع پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مسلمانان اززيارت خانه خدا عملا به سوى خرابى اين بناى الهى گام برميداشتند.
(مسيحيان ) نيز با گرفتن بيت المقدس و ايجاد وضع ناهنجارى كه در بالا از ابنعباس نقل شد در تخريب آن ميكوشيدند.
قرآن در برابر اين سه گروه و تمام كسانى كه در راهى مشابه آنها گام بر ميدارند مىگويد:( چه كسى ستمكارتر است از آنها كه از بردن نام خدا در مساجد الهى جلوگيرىمى كنند و سعى در ويرانى آنها دارند) (و من اظلم ممن
منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها).
به اين ترتيب قرآن اين جلوگيرى را ستمى بزرگ و عاملان آن را ستمكارترين مردممعرفى مى كند و راستى هم چه ستمى از اين بالاتر كه در تخريب پايگاه هاى توحيدبكوشند و مردم را از ياد حق باز دارند و شرك و فساد را در جامعه گسترش دهند.
سپس در ذيل اين آيه مى گويد:( شايسته نيست آنها جز با ترس و وحشت وارد اين اماكنشوند) (اولئك ما كان لهم ان يدخلوها الا خائفين ).
يعنى مسلمانان و موحدان جهان بايد آنچنان محكم بايستند كه دست اين ستمگران از اين اماكنمقدس كوتاه گردد و احدى از آنان نتوانند آشكارا و بدون ترس و وحشت وارد اين مكانهاىمقدس شوند.
اين احتمال نيز در تفسير جمله فوق وجود دارد كه اين گونه افراد ستمكار با اينعمل هرگز موفق نخواهند شد كه اين مراكز عبادت را در اختيار خود بگيرند.
بلكه سرانجام چنان مى شود كه جز با وحشت نمى توانند گام در آن بگذارند، درستهمان سرنوشتى كه مشركان مكه در مورد مسجد الحرام پيدا كردند.
و در پايان آيه مجازات دنيا و آخرت اين ستمكاران را با تعبير تكان دهندهاى بيان كردهمى گويد: (براى آنها در دنيا رسوائى است و در آخرت عذاب عظيم ) (لهم فى الدنياخزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم ).
و اين است سرنوشت كسانى كه بخواهند ميان بندگان و خدايشان جدائى بيفكنند.
نكته ها
نكته 1 - طرق ويرانى مساجد
بدون شك مفهوم آيه فوق ، مفهومى وسيع و گسترده است و به زمان و مكان معينى محدودنمى شود، همانند ساير آياتى كه در شرائط خاصىنازل گرديده اما حكم آن در همه قرون و اعصار ثابت است ، بنابر اين هر كس و هر گروهبه نوعى در تخريب مساجد الهى بكوشد و يا مانع از آن شود كه نام خدا و عبادت او درآنجا انجام گيرد مشمول همان رسوائى و همان عذاب عظيم است كه در آيه اشاره شده .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه جلوگيرى از ورود به مسجد و ذكر نام پروردگار وكوشش در تخريب آن ، تنها به اين نيست كه مثلا بابيل و كلنگ ساختمان آن را ويران سازند، بلكه هر عملى كه نتيجه آن تخريب مساجد و ازرونق افتادن آن باشد نيز مشمول همين حكم است .
چرا كه در تفسير آيه انما يعمر مساجد الله ..
. (سوره توبه آيه 18) چنانكه خواهد آمد طبق صريح بعضى از روايات ، منظور از عمرانو آبادى مسجد تنها ساختمان آن نيست ، بلكه حضور در آنها و توجه بهمحافل و مجالس مذهبى كه در آنها تشكيل مى گردد و موجب ياد خدا است نيز يكنوع عمراناست بلكه مهمترين عمران شمرده شده .
بنا بر اين در نقطه مقابل ، آنچه باعث شود كه مردم از ياد خداغافل گردند و از مساجد باز مانند، ظلمى است بسيار بزرگ !.
عجب اينكه در عصر و زمان ما گروهى از متعصبين نادان و خشك و دور از منطق از وهابيان بهبهانه احياى توحيد، سعى در تخريب پارهاى از مساجد و ساختمانهائى كه بر قبوربزرگان اسلام و صلحاء شده و هميشه مركز ياد خدا است دارند، و عجيبتر اينكه اينستمگران بى منطق ، اعمال خود را تحت عنوان مبارزه با شرك انجام ميدهند و در اين راهمرتكب انواع گناهان و كبائر مى شوند.
در حالى كه اگر فرضا كار خلافى در يكى از اين مراكز مقدس انجام شود بايد جلو آنرا گرفت نه اينكه اين خانه هاى توحيد را به تخريب كشاندكه اين كار همانند كارمشركان جاهليت است .
نكته 2- بزرگترين ستم
نكته ديگرى كه در اين آيه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه خداوند اين چنيناشخاص را ظالمترين افراد شمرده ، و در واقع هم چنين است ، زيراتعطيل و تخريب مساجد و جلوگيرى از مراكز توحيدنتيجهاى جز سوق مردم به بى دينىنخواهد داشت ، و ميدانيم زيان اين كار از هر عملى بيشتر و عواقب شوم آن دردناكتر است .
البته در موارد ديگرى از قرآن كلمه (اظلم ) (ستمكارترين مردم ) در مورد بعضى ازگناهان ديگر نيز به كار برده شده است كه تمام آنها در واقع به مساءله (شرك ) ونفى توحيد باز مى گردد.
شرح بيشتر اين سخن را در جلد پنجم صفحه 183(ذيل آيه 21 سوره انعام ) مطالعه خواهيد فرمود.
آيه وترجمه


و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله ان الله وسع عليم (115)


ترجمه :

115- مشرق و مغرب از آن خدا است و به هر سو رو كنيد، خدا آنجا است ، خداوند بى نياز ودانا است .
شان نزول :
در شان نزول آيه روايات مختلفى نقل شده است :
ابن عباس مى گويد: اين آيه مربوط به تغيير قبله است ، هنگامى كه قبله مسلمانان از بيتالمقدس به كعبه تغيير يافت يهود در مقام انكار بر آمدند و به مسلمانان ايراد كردند كهمگر مى شود قبله را تغيير داد؟ آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد كه شرق و غرب جهاناز آن خدا است .
در روايت ديگرى مى خوانيم كه اين آيه در مورد نماز مستحبىنازل شده است كه هر گاه انسان سوار بر مركب باشد به هر سو كه برود (هر چند پشتبه قبله باشد) ميتواند نماز مستحبى بخواند.
بعضى ديگر از (جابر) نقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )گروهى از مسلمانان را به يكى از ميدانهاى جنگ فرستاد، شب هنگام كه تاريكى همه جا رافرا گرفت نتوانستند قبله را بشناسند و هر گروهى به سوئى نماز خواندند، هنگامطلوع آفتاب ديدند همگى به غير جانب قبله نماز گذارده اند، از پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) سؤ ال كردند، آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام كرد كه نمازهايشان در چنينحالتى صحيح بود (البته اين حكم شرائطى دارد كه در كتب فقهى آمده است ).
هيچ مانعى ندارد كه همه شان نزولهاى فوق براى آيه ثابت باشد، و آيه هم
ناظر به مساءله تغيير قبله باشد، هم خواندن نماز نافله بر مركب ، و هم نماز واجب بههنگام نشناختن قبله ، از اين گذشته اصولا هيچ آيهاى اختصاص به شاننزول خود ندارد و مفهوم آن بايد به صورت يك حكم كلى در نظر گرفته شود واى بسااز آن احكام گوناگونى استفاده شود.

تفسير:
به هر سو رو كنيد خدا آنجا است
در آيه گذشته سخن ازستمگرانى بود كه مانع از مساجد الهى مى شدند، و در تخريب آنميكوشيدند آيه مورد بحث دنباله همين سخن است مى گويد: (مشرق و مغرب از آن خدا است ،و به هر طرف رو كنيد خدا آنجا است ) (و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجهالله ).
چنين نيست كه اگر شما را از رفتن به مساجد و پايگاه هاى توحيد مانع شوند، راهبندگى خدا بسته شود، نه ، شرق و غرب اين جهان تعلق به ذات پاك او دارد و به هرسو رو كنيد او آنجا است ، همچنين تغيير قبله كه به خاطر مناسبتهاى خاصى صورتگرفته ، كمترين اثرى در اين امر ندارد مگر جائى هست كه از خدا خالى باشد، اصولا خدامكان ندارد.
و لذا در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند نامحدود و بى نياز و دانا است ) (ان اللهواسع عليم ).
توجه به اين نكته لازم است كه منظور از مشرق و مغرب در آيه فوق ، اشاره به دو سمتخاص نيست بلكه اين تعبير كنايه از تمام جهات است ، همانگونه كه مثلا مى گوئيم :دشمنان على به خاطر عداوت و دوستانش از ترس ،فضائل او را پوشاندند، اما با اين حال فضائلش شرق و غرب عالم را گرفت (يعنىهمه دنيا) شايد تكيه بر خصوص ‍ شرق و غرب به خاطر اين باشد كه انسان ، نخستينجهتى
را كه مى شناسد اين دو جهت است و بقيه جهات به وسيله مشرق و مغرب شناخته مى شود .
در قرآن مجيد نيز مى خوانيم : و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها: (شرق و غرب زمين را در اختيار جمعيتى كه مستضعف بودند قرار داديم (اعراف 137).
نكته ها
نكته 1- فلسفه قبله
نخستين سؤ الى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه اگر به هر سو رو كنيم خدا آنجاست، پس توجه به قبله چه لزومى دارد؟
اما چنانكه بعدا نيز اشاره خواهيم كرد، توجه به قبله هرگز مفهومش محدود كردن ذات پاكخدا در سمت معينى نيست ، بلكه از آنجا كه انسان يك وجود مادى است و بالاخره بايد بهسوئى نماز بخواند، دستور داده شده است كه همه به يكسو نماز بخوانند تا وحدت وهماهنگى در صفوف مسلمين پيدا شود، و از هرج و مرج و پراكندگى جلوگيرى بهعمل آيد فكر كنيد اگر هر كسى به سوئى نماز مى خواند و صفوف متفرقتشكيل ميدادند چقدر زننده و ناجور بود؟ ضمنا سمتى كه به عنوان قبله تعيين شده (سمتكعبه ) نقطهاى است مقدس كه از قديميترين پايگاه هاى توحيد است و توجه به آن بيداركننده خاطرات توحيدى مى باشد.
نكته 2
تعبير به (وجه الله ) به معنى صورت خدا نيست ، بلكه وجه در اينجا به معنى ذاتاست .
نكته آخر
در روايات متعددى مى خوانيم كه به اين آيه ، براى صحت نماز كسانى كه به غير سمتكعبه از روى اشتباه و يا عدم توانائى بر تحقيق نماز خوانده اند استناد شده ، و نيز بههمين آيه براى صحت نماز خواندن بر مركب ،استدلال نموده اند (براى توضيح بيشتر به كتابوسائل الشيعه كتاب الصلوة ابواب القبله مراجعه نمائيد).

آيه و ترجمه


و قالوا اتخذ الله ولدا سبحنه بل له ما فى السموت و الاءرضكل له قنتون (116)
بديع السموت و الاءرض و اذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون (117)


ترجمه :

116- و (يهود و نصارى و مشركان ) گفتند خداوند فرزندى براى خود انتخاب كرده است منزه است او بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است و همه در برابر او خاضعند.
117- هستى بخش آسمانها و زمين او است و هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند مىگويد: موجود باش ! و آن فورا موجود مى شود .

تفسير:
خرافات يهود و نصارى و مشركان
اين عقيده خرافى كه خداوندداراى فرزندى است هم موردقبول مسيحيان
است ، هم گروهى از يهود، و هم مشركان ، هر سه طايفه معتقد بودند كه خداوند فرزندىبراى خود انتخاب كرده است .
در آيه 30 سوره توبه مى خوانيم : و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصارىالمسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم يضاهئونقول الذين كفروا من قبل قاتلهم الله انى يؤ فكون : (يهود گفتند: (عزير) پسر خدااست ، و نصارى گفتند: مسيح فرزند خدا است ، اين سخنى است كه با زبان خود مىگويند كه همانند گفتار كافران پيشين است ، خدا آنها را بكشد، چگونه دروغ مى گويند؟در آيه 68 يونس نيز درباره مشركان مى خوانيم : قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه هوالغنى : (گفتند خداوند براى خود فرزندى انتخاب كرده است منزه است او، از همه چيزبى نياز است ) در آيات بسيار ديگرى از قرآن نيز اين نسبت ناروا از آنهانقل شده است .
نخستين آيه مورد بحث براى كوبيدن اين خرافه چنين مى گويد:( آنها گفتند خداوندفرزندى براى خود انتخاب كرده است ، پاك و منزه است او از اين نسبتهاى ناروا) (وقالوا اتخذ الله ولدا سبحانه ).
خدا چه نيازى دارد كه فرزندى براى خود برگزيند؟ آيا نيازمند است ؟ محدود است ؟احتياج به كمك دارد؟ احتياج به بقاء نسل دارد؟ (براى او است آنچه در آسمانها و زمين است) (بل له ما فى السماوات و الارض ).
(و همگان در برابر او خاضعند) (كل له قانتون ).
او نه تنها مالك همه موجودات عالم هستى است ، بلكه (ايجاد كننده همه آسمانها و زمين اواست ) (بديع السماوات و الارض ).
و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتياج به وجود ماده ، همه آنها را ابداع فرموده است .
او چه نيازى به فرزند دارد در حالى كه (هر گاه فرمان وجود چيزى را صادر كند بهاو مى گويد: موجود باش ، و آن فورا موجود مى شود) (و اذا قضى امرا فانمايقول له كن فيكون ).
نكته ها
نكته 1- دلائل نفى فرزند
اين سخن كه خداوند فرزندى دارد بدون شك زائيده افكار ناتوان انسانهائى است كه خدارا در همه چيز با وجود محدود خودشان مقايسه مى كردند.
انسان به دلائل مختلفى نياز به وجود فرزند دارد: از يكسو عمرش محدود است و براىادامه نسل تولد فرزند لازم است .
از سوى ديگر قدرت او محدود است ، و مخصوصا به هنگام پيرى و ناتوانى نياز بهمعاونى دارد كه به او در كارهايش ‍ كمك كند.
از سوى سوم جنبه هاى عاطفى ، و روحيه انسطلبى ، ايجاب مى كند كه انسان مونسى درمحيط زندگى خود داشته باشد كه آن هم بوسيله فرزندان تامين مى گردد.
بديهى است هيچيك از اين امور در مورد خداوندى كه آفريننده عالم هستى و قادر بر همه چيزو ازلى و ابدى است مفهوم ندارد .
بعلاوه داشتن فرزند لازمهاش جسم بودن است كه خدا از آن نيز منزه مى باشد.
نكته 2- تفسير جمله كن فيكون
اين تعبير در آيات متعددى از قرآن آمده است ، از جمله سورهآل عمران
تفسير نمونه ، جلد1، صفحه :
آيه 47 و 59 سوره انعام آيه 73 سوره نحل آيه 40 سوره مريم آيه 35 - سوره يسآيه 82 و غير اينها.
اين جمله از اراده تكوينى خداوند و حاكميت او در امر خلقت سخن مى گويد.
توضيح اينكه : منظور از جمله كن فيكون (موجود باش آنهم فورا موجود مى گردد) ايننيست كه خداوند يك فرمان لفظى با معنى موجود باش صادر مى كند، بلكه منظور ايناست هنگامى كه اراده او به وجود چيزى تعلق مى گيرد، خواه بزرگ باشد يا كوچك ،پيچيده باشد يا ساده ، به اندازه يك اتم باشد يا به اندازه مجموع آسمانها و زمين ،بدون نياز به هيچ علت ديگرى تحقق مييابد، و ميان اين اراده و پيدايش آن موجود حتى يكلحظه نيز فاصله نخواهد بود.
اصولا زمانى در اين وسط نمى تواند قرار گيرد، و به هميندليل حرف فاء (در جمله فيكون ) كه معمولا براى تاخير زمانى توام بااتصال است در اينجا فقط به معنى تاخير رتبهاى است (آن گونه كه در فلسفه اثباتشده كه معلول از علت خود متاخر است نه تاخر زمانى بلكه تاخر رتبهاى دقت كنيد).
اشتباه نشود منظور اين نيست كه هر چه خدا اراده كند در همان لحظه موجود مى شود، بلكهمنظور اين است هر طور اراده كند همانطور موجود مى شود .
فى المثل اگر اراده كندآسمانها و زمين در شش دوران به وجود آيند مسلما بى كم و كاست درهمين مدت موجود خواهند شد، و اگر اراده كند در يك لحظه موجود شوند همه در يك لحظهموجود خواهند شد، اين تابع آن است كه او چگونه اراده كند و چگونه مصلحت بداند.
و يا مثلا هنگامى كه خداوند اراده كند جنينى در شكم مادر درست نه ماه و نه روز دورانتكامل خود را طى كند، بدون يك لحظه كم و زياد انجام مييابد،
و اگر اراده كند اين دوران تكاملى در كمتر از يكهزارم ثانيه صورت گيرد، مسلما همانگونه خواهد شد، چه اينكه اراده او علت تامه براى آفرينش است ، و ميان علت تامه ووجود معلول هيچگونه فاصلهاى نمى تواند باشد.
نكته 3- چگونه چيزى از عدم به وجود مى آيد ؟
كلمه (بديع ) از ماده (بدع ) به معنى بوجود آوردن چيزى بدون سابقه است و اينميرساند كه خداوند، آسمانها و زمين را بدون هيچ ماده و نمونه قبلى به وجود آورده است .
اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر مى شود چيزى از عدم به وجود آيد، عدم كه نقيضوجود مى باشد چگونه ميتواند علت و منشا وجود باشد؟ و آيا راستى ميتوان باور كرد كهنيستى مايه هستى گردد؟ اين همان ايراد ماديها در مساءله ابداع است و از آن نتيجه مىگيرند كه ماده اصلى جهان ازلى و ابدى است و مطلقا موجود و معدوم نمى شود .
پاسخ
در مرحله اول عين اين ايراد به خود ماديها نيز وارد مى شود .
توضيح اينكه : آنها معتقدند ماده اين جهان قديم و ازلى است و تابحال چيزى از آن كم نشده ، و اينكه ميبينيم جهان تاحال تغييراتى پيدا كرده تنها صورت آن است كه دائما در تغيير است ، نهاصل ماده ، از آنان ميپرسيم صورت فعلى ماده كه قبلا به طور مسلم وجود نداشته چگونهبه وجود آمد؟ آيا از (عدم ) بوجود آمد؟ اگر چنين است پس ‍ چگونه عدم ميتواند منشا وجودصورت گردد؟ (دقت كنيد).
مثلا: نقاشى منظره زيبائى را با قلم و رنگ بر روى كاغذ ترسيم مى كند، ماديها مىگويند: ماده رنگى آن موجود بوده ، ولى اين منظره و اين (صورت )
كه قبلا وجود نداشته چگونه به وجود آمده است ؟ هر پاسخ كه آنها براى پيدا شدنصورت از عدم دادند، همان پاسخ را در مورد ماده خواهيم گفت .
و در مرحله ثانى بايد توجه داشت كه اشتباه از ناحيه كلمه (از) به وجود آمده است ،آنها خيال مى كنند اينكه مى گوئيم (عالم ) (از) نيستى به هستى آمدهمثل اين است كه مى گوئيم ميز (از) (چوب ) ساخته شده است كه در ساختن ميز چوببايد قبلا موجود باشد تا ميز ساخته شود، در صورتى كه معنى جمله عالم از نيستى بههستى آمده اين نيست ، بلكه به اين معنى است كه عالم قبلا وجود نداشت سپس موجود شد آيادر اين عبارت تضاد و تناقضى ميبينيد ؟.
و به تعبير فلسفى : هر موجود ممكن آنكه از ذات خود هستى ندارد) از دو جنبهتشكيل شده است ماهيت و وجود (ماهيت ) عبارت از (معنى اعتبارى ) است كه نسبت آن بهوجود و عدم مساوى است به عبارت ديگر قدر مشتركى كه از ملاحظه وجود و عدم چيزى بهدست مى آيد (ماهيت ) ناميده مى شود، مثلا اين درخت سابقا نبوده و فعلا هست فلانىسابقا وجود نداشت فعلا وجود پيدا كرده آنچه را كه مورد دو حالت وجود و عدم قرار داديمماهيت است .
بنابر اين معنى اين سخن كه (خداوند عالم را از عدم به وجود آورده ) اين مى شود كهخداوند ماهيت را از حال عدم به حال وجود آورد و به تعبير ديگر لباس (وجود) بر اندام(ماهيت ) پوشانيد.

آيه و ترجمه


و قال الذين لا يعلمون لو لا يكلمنا الله او تاتينا ءاية كذلكقال الذين من قبلهم مثل قولهم تشبهت قلوبهم قد بينا الايت لقوم يوقنون (118)
انا ارسلنك بالحق بشيرا و نذيرا و لا تسل عن اصحب الجحيم (119)


ترجمه :

118- افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟ و آيه و نشانهاى بر خود مانازل نمى كند؟ پيشينيان آنها نيز همين گونه سخن مى گفتند دلها و افكارشان مشابه است، ولى ما (به اندازه كافى ) آيات و نشانه ها را براىاهل يقين (و حقيقت جويان ) روشن ساختهايم .
119- ما تو را به حق براى بشارت و تهديد (مردم جهان ) فرستاديم و تومسئول گمراهى دوزخيان (پس از ابلاغ رسالت ) نيستى .

تفسير:
بهانه ديگر: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟
به تناسب بهانه جوئيهاى يهود در نخستين آيات فوق ، سخن از گروه ديگرى ازبهانهجويان است كه ظاهرا همان مشركان عرب بودندمى گويد: (افراد بى اطلاعگفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟ و چرا آيه و نشانهاى بر خود مانازل نمى شود؟) (و قال الذين لا يعلمون لو لا يكلمنا الله او تاتينا آية
در حقيقت اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان الذين لا يعلمون (آنها كه نمى دانند) يادكرده ، دو در خواست غير منطقى داشتند:
1- چرا خداوند مستقيما با ما سخن نمى گويد؟
2- چرا آيهاى بر خود ما نازل نمى شود
قرآن در پاسخ اين ادعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مى گويد:( پيشينيان آنها نيز همينگونه سخنان داشتند، دلها و افكارشان مشابه است ، ولى ما آيات و نشانه ها را (بهمقدار كافى ) براى آنها كه حقيقت جو و اهل يقين هستند روشن ساختيم ) (كذلكقال الذين من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بينا الايات لقوم يوقنون ).
اگر براستى منظور آنها درك حقيقت و واقعيت است ، همين آيات را كه بر پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل كرديم نشانه روشنى بر صدق گفتار او است ، چهلزومى دارد كه بر هر يك يك از افراد مستقيما و مستقلا آياتىنازل شود؟ و چه معنى دارد كه من اصرار كنم بايد خدا مستقيما با خود من سخن بگويد ؟!نظير اين سخن را در سوره مدثر آيه 52 نيز مى خوانيم :بل يريد كل منهم ان يؤ تى صحفا منشرة : ( هر يك از آنها انتظار دارند اوراق متعددى ازآيات بر آنها نازل گردد)! چه انتظار بيجائى ؟ اصولا اين كار، علاوه بر اينكههيچگونه ضرورتى ندارد بر خلاف حكمت پروردگار است زيرا اولا اثبات صدقپيامبران براى همه مردم از طريق آياتى كه بر خود آنهانازل مى شود كاملا ممكن است .
ثانيا نزول آيات و معجزات بر هر كس ممكن نيست ، يكنوع شايستگى و آمادگى و پاكىروح لازم دارد، اين درست به آن ميماند كه تمام سيمهاى شبكه وسيع برق يك شهر (اعم ازسيمهاى قوى و بسيار نازك ) انتظار داشته باشند كه همان برق فوق العاده نيرومندىكه به نخستين كابلهاى قوى منتقل مى شود به آنها

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation