|
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحيم ويژگيهاى سوره حمد اين سوره در ميان سوره هاى قرآن درخشش فوق العادهاى دارد كه از مزاياى زيرسرچشمه مى گيرد: 1- آهنگ اين سوره اين سوره اساسا با سوره هاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد به خاطراينكه سوره هاى ديگر همه بعنوان سخن خدا است ، اما اين سوره از زبان بندگان است ، وبه تعبير ديگر در اين سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانشآموخته است . آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع مى شود . و با ابراز ايمان به مبدء و معاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه مى يابد، و باتقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مى گيرد. انسان آگاه و بيدار دل ، هنگامى كه اين سوره را مى خواند، احساس مى كند كه بربال و پر فرشتگان قرار گرفته و به آسمان صعود مى كند و در عالم روحانيت ومعنويت لحظه به لحظه به خدا نزديكتر مى شود . اين نكته بسيار جالب است كه اسلام بر خلاف بسيارى از مذاهب ساختگى يا تحريف شدهكه ميان (خدا) و (خلق ) واسطه ها قائل مى شوند به مردم دستور مى دهد كه بدونهيچ واسطه با خدايشان ارتباط برقرار كنند!. اين سوره تبلورى است از همين ارتباط نزديك و بى واسطه خدا با انسان ، و مخلوق باخالق ، در اينجا تنها او را مى بيند، با او سخن مى گويد، پيام او را با گوش جان مىشنود، حتى هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى در اين ميان واسطه نيست و عجب اينكه اين پيوند و ارتباط مستقيم خلق با خالق آغازگر قرآن مجيد است . 2- سوره حمد، اساس قرآن است - در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه (الحمد ام القرآن) و اين به هنگامى بود كه جابر بن عبدالله انصارى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) رسيد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به او فرمود: (الا اعلمك افضل سورة انزلها الله فى كتابه ؟قال فقال له جابر بلى بابى انت و امى يارسول الله ! علمنيها، فعل الحمد، ام الكتاب ) (آيا برترين سوره اى را كه خدا در كتابشنازل كرده به تو تعليم كنم ، جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد، به منتعليم كن ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سوره حمد كه ام الكتاب است به اوآموخت سپس اضافه فرمود اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ ). و نيز از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نقل شده كه فرمود: (و الذى نفسى بيده ما انزل الله فى التوراة ، و لا فى الزبور، ولا فى القرآن مثلهاهى ام الكتاب ) (قسم به كسى كه جان من به دست او است خداوند نهدر تورات و نه در انجيل و نه در زبور، و نه حتى در قرآن ،مثل اين سوره را نازل نكرده است ، و اين ام الكتاب است ). دليل اين سخن با تاءمل در محتواى اين سوره روشن مى شود، چرا كه اين سوره در حقيقتفهرستى است از مجموع محتواى قرآن ، بخشى از آن توحيد و شناخت صفات خدا است ،بخشى در زمينه معاد و رستاخيز سخن مى گويد و بخشى از هدايت و ضلالت كه خطفاصل مؤ منان و كافران است سخن مى گويد، و نيز در آن اشارهاى است به حاكميت مطلقپروردگار و مقام ربوبيت و نعمتهاى بى پايانش كه به دو بخش عمومى و خصوصى (بخش رحمانيت و رحيميت ) تقسيم مىگردد، و همچنين اشاره به مساءله عبادت و بندگى و اختصاص آن به ذات پاك او شده است. در حقيقت هم بيانگر توحيد ذات است ، هم توحيد صفات ، هم توحيدافعال ، و هم توحيد عبادت . و به تعبير ديگر اين سوره مراحل سه گانه ايمان : اعتقاد به قلب ، اقرار به زبان ، وعمل به اركان را در بر دارد، و مى دانيم (ام ) به معنى اساس و ريشه است . شايد به همين دليل است كه (ابن عباس ) مفسر معروف اسلامى مى گويد: (انلكل شى ء اساسا... و اساس القرآن الفاتحة ). (هر چيزى اساس و شالوده اى دارد... و اساس وزير بناى قرآن ، سوره حمد است ).روى همين جهات است كه در فضيلت اين سوره از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نقل شد: (ايما مسلم قراء فاتحة الكتاب اعطى من الاجر كانما قراء ثلثى القرآن ،واعطى من الاجر كانما تصدق على كل مؤ من و مؤ منه ) هر مسلمانى سوره حمد را بخواندپاداش او به اندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده است (و طبقنقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هر فردى ازمردان و زنان مؤ من هديه اى فرستاده است ). تعبير به دو سوم قرآن شايد به خاطر آنست كه بخشى از قرآن توجه به خدا است وبخشى توجه به رستاخيز و بخش ديگرى احكام و دستورات است كه بخشاول و دوم در سوره حمد آمده ، و تعبير به تمام قرآن به خاطر آن است كه همه قرآن را ازيك نظر در ايمان و عمل مى توان خلاصه كرد كه اين هر دو در سوره حمد جمع است . 3- سوره حمد افتخار بزرگ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جالب اينكه در آيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلم ) معرفى شد، و در برابركل قرآن قرار گرفته است ، آنجا كه مى فرمايد: (و لقد آتيناك سبعا من المثانى والقرآن العظيم ): (ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دو بارنازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم ) (سوره حجر آيه 87). قرآن با تمام عظمتش در اينجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است ،نزول دوباره آن نيز به خاطر اهميت فوق العاده آن است . همين مضمون در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلم ) نقل شده است كه فرمود: (ان الله تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الكتاب وجعلها بازاء القرآن العظيم و ان فاتحة الكتاب اشرف ما فى كنوز العرش ): (خداوندبزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آنرا در برابر قرآن عظيمقرار داده ، و سوره حمد باارزشترين ذخائر گنجهاى عرش خدا است !. 4- تاءكيد بر تلاوت اين سوره با توجه به بحثهاى فوق كه تنها بيان گوشهاى از فضيلت سوره حمد بود روشن كهچرا در احاديث اسلامى در منابع شيعه و سنى اينهمه تاءكيد بر تلاوت آن شده است ،تلاوت آن به انسان ، روح و ايمان مى بخشد، او را به خدا نزديك مى كند، صفاىدل و روحانيت مى آفريند، اراده انسان را نيرومند و تلاش او را در راه خدا و خلق افزون مىسازد، و ميان او و گناه و انحراف فاصله مى افكند. به همين دليل در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم (رن ابليس اربع رناتاولهن يوم لعن ، و حين اهبط الى الارض ، و حين بعث محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم )على حين فترة من الرسل ، و حين انزلت ام الكتاب ): (شيطان چهار بار فرياد كشيد وناله سر داد نخستين بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد سپس هنگامى بود كه ازبهشت به زمين تنزل يافت ، سومين بار هنگام بعثت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم )بعد از فترت پيامبران بود، و آخرين بار زمانى بود كه سوره حمدنازل شد)!. محتواى سوره هفت آيه اى كه در اين سوره وجود دارد هر كدام اشاره به مطلب مهمى است : (بسم الله ) سر آغازى است براى هر كار، و استمداد از ذات پاك خدا را به هنگامشروع در هر كار به ما مى آموزد. (الحمد لله رب العالمين ) درسى است از بازگشت همه نعمتها و تربيت همه موجوداتبه الله ، و توجه به اين حقيقت كه همه اين مواهب از ذات پاكش سرچشمه مى گيرد. (الرحمن الرحيم ) اين نكته را بازگو مى كند كه اساس خلقت و تربيت و حاكميت او برپايه رحمت و رحمانيت است ، و محور اصلى نظام تربيتى جهان را هميناصل تشكيل مى دهد. (مالك يوم الدين ) توجهى است به معاد، و سراى پاداشاعمال ، و حاكميت خداوند بر آن دادگاه عظيم . (اياك نعبد و اياك نستعين )، توحيد در عبادت و توحيد در نقطه اتكاء انسانها را بيانمى كند. (اهدنا الصراط المستقيم )، بيانگر نياز و عشق بندگان به مساءله هدايت و نيز توجهىاست به اين حقيقت كه هدايتها همه از سوى او است ! سرانجام آخرين آيه اين سوره ، ترسيم واضح و روشنى است از صراط مستقيم راه كسانىاست كه مشمول نعمتهاى او شده اند، و از راه مغضوبين و گمراهان جدا است . و از يك نظر اين سوره به دو بخش تقسيم مى شود بخشى از حمد و ثناى خدا سخن مىگويد و بخشى از نيازهاى بنده . چنانكه در عيون اخبارالرضا (عليه السلام ) در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مى خوانيم : خداوند متعال چنين فرموده (من سوره حمد را ميان خود و بنده ام تقسيمكردم نيمى از آن براى من ، و نيمى از آن براى بنده من است ، و بنده من حق دارد هر چه را مىخواهد از من بخواهد: هنگامى كه بنده مى گويد بسم الله الرحمن الرحيم خداوند بزرگ مىفرمايد بنده ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همهحال او را پر بركت كنم ، و هنگامى كه (الحمد لله رب العالمين ) خداوند بزرگ مىگويد بنده ام مرا حمد و ستايش كرد، و دانست نعمتهائى را كه دارد از ناحيه من است ، وبلاها را نيز من از او دور كردم ، گواه باشيد كه من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاىدنياى او مى افزايم ، و بلاهاى آن جهان را نيز از او دفع مى كنم همانگونه كه بلاهاىدنيا را دفع كردم . و هنگامى كه مى گويد (الرحمن الرحيم ) خداوند مى گويد: بنده ام گواهى داد كه منرحمان و رحيمم ، گواه باشيد بهره او را از رحمتم فراوان مى كنم ، و سهم او را از عطايمافزون مى سازم . و هنگامى كه مى گويد (مالك يوم الدين ) او مى فرمايد: گواه باشيد همانگونه كه اوحاكميت و مالكيت روز جزا را از آن من دانست ، من در روز حساب ، حسابش را آسان مى كنم ، حسناتش را مى پذيرم ، و از سيئاتش صرف نظر مىكنم . و هنگامى كه مى گويد (اياك نعبد) خداوند بزرگ مى گويد بنده ام راست مى گويد،تنها مرا پرستش مى كند، من شما را گواه مى گيرم بر اين عبادت خالص ثوابى به اومى دهم كه همه كسانى كه مخالف اين بودند بهحال او غبطه خورند. و هنگامى كه مى گويد (اياك نستعين ) خدا مى گويد: بنده ام از من يارى جسته ، و تنهابه من پناه آورده گواه باشيد من او را در كارهايش كمك مى كنم ، در سختيها به فريادشمى رسم ، و در روز پريشانى دستش را مى گيرم . و هنگامى كه مى گويد (اهدنا الصراط المستقيم ...) (تا آخر سوره ) خداوند مى گويداين خواسته بنده ام بر آورده است ، و او هر چه مى خواهد از من بخواهد كه من اجابت خواهمكرد آنچه اميد دارد، به او مى بخشم و از آنچه بيم دارد ايمنش مى سازم . چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است ؟ (فاتحة الكتاب ) به معنى آغازگر كتاب (قرآن ) است ، و از روايات مختلفى كه ازپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه اين سورهدر زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نيز به همين نام شناخته مى شده است . از اينجا دريچه اى به سوى مساءله مهمى ازمسائل اسلامى گشوده مى شود و آن اينكه بر خلاف آنچه در ميان گروهى مشهور است كهقرآن در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به صورت پراكنده بود، بعد درزمان ابوبكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد قرآن در زمان خود پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) به همين صورت امروز جمع آورى شده بود، و سرآغازش همين سوره حمد بودهاست ، والا نه اين سوره نخستين سوره اى بوده است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )نازل شده ، و نه دليل ديگرى براى انتخاب نام فاتحة الكتاب براى اين سوره وجوددارد. مدارك متعدد ديگرى در دست است كه اين واقعيت را تاءييد مى كند كه قرآن به صورتمجموعه اى كه در دست ماست در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و به فرماناو جمع آورى شده بود. على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام )نقل كرده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود:قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد سپس اضافهمى كند على (عليه السلام ) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زرد رنگى جمع آورىنمود سپس بر آن مهر زد (و انطلق على (عليه السلام ) فجمعه فى ثوب اصفر ثم ختمعليه ). گواه ديگر اينكه خوارزمى دانشمند معروف اهل تسنن در كتاب (مناقب ) از (على بنرياح ) نقل مى كند كه على بن ابى طالب و ابى بن كعب ، قرآن را در زمان رسولخدا(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كردند. سومين شاهد جمله اى است كه حاكم نويسنده معروفاهل سنت در كتاب (مستدرك ) از (زيد بن ثابت ) آورده است : زيد مى گويد: (ما در خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قرآن را از قطعاتپراكنده جمع آورى مى كرديم و هر كدام را طبق راهنمائى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در محل مناسب خود قرار مى داديم ، ولى با اينحال اين نوشته ها متفرق بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به على (عليهالسلام ) دستور داد كه آن را يكجا جمع كند، و ما را از ضايع ساختن آن بر حذر مى داشت). سيد مرتضى دانشمند بزرگ شيعه مى گويد: (قرآن در زمانرسول الله به همين صورت كنونى جمع آورى شده بود). طبرانى و ابن عساكر از (شعبى ) چنين نقل مى كنند كه شش نفر از انصار قرآن را درعصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جمع آورى كردند و قتادهنقل مى كند كه از انس پرسيدم چه كسى قرآن را در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) جمع آورى كرد، گفت چهار نفر كه همه از انصار بودند: ابى بن كعب ، معاذ، زيد بنثابت ، و ابوزيد و بعضى روايات ديگر كهنقل همه آنها به طول مى انجامد. به هر حال علاوه بر اين احاديث كه در منابع شيعه واهل تسنن وارد شده انتخاب نام فاتحة الكتاب براى سوره حمد همانگونه كه گفتيم شاهدزنده اى براى اثبات اين موضوع است . سؤ ال : در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه ميتوان اين گفته را باور كرد با اينكه در ميانگروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم )جمع آورى شده ، (بوسيله على (عليه السلام ) يا كسان ديگر). در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت : اما قرآنى كه على (عليه السلام ) جمع آورى كرد تنهاخود قرآن نبود بلكه مجموعه اى بود از قرآن و تفسير و شاءننزول آيات ، و مانند آن . و اما در مورد عثمان قرائنى در دست است كه نشان مى دهد عثمان براى جلوگيرى از اختلافقرائتها اقدام به نوشتن قرآن واحدى با قرائت و نقطه گذارى نمود (چرا كه تا آن زماننقطه گذارى معمول نبود). و اما اصرار جمعى بر اينكه قرآن به هيچوجه در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) جمع آورى نشده و اين افتخار نصيب عثمان يا خليفهاول و دوم گشت شايد بيشتر به خاطر فضيلت سازى بوده باشد، و لذا هر دستهاى اينفضيلت را به كسى نسبت مى دهد و روايت در مورد اونقل مى كند. اصولا چگونه مى توان باور كرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) چنين كار مهمى راناديده گرفته باشد در حالى كه او به كارهاى بسيار كوچك هم توجه داشت ، مگر نهاين است كه قرآن قانون اساسى اسلام ، كتاب بزرگ تعليم و تربيت ، زير بناى همهبرنامه هاى اسلامى و عقائد و اعتقادات است ؟ آيا عدم جمع آورى آن در عصر پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلم ) اين خطر را نداشت كه بخشى از قرآن ضايع گردد و يااختلافاتى در ميان مسلمانان بروز كند. به علاوه حديث مشهور (ثقلين ) كه شيعه و سنى آن رانقل كرده اند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود من از ميان شما مى روم و دوچيز را به يادگار مى گذارم كتاب خدا و خاندانم اين خود نشان مى دهد كه قرآن بهصورت يك كتاب جمع آورى شده بود. و اگر مى بينيم رواياتى كه دلالت بر جمع آورى قرآن توسط گروهى از صحابهزير نظر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارد، از نظر تعداد نفرات مختلف استمشكلى ايجاد نمى كند، ممكن است هر روايت عده اى از آنها را معرفى كند.
تفسير: ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگانآغاز مى كنند، و نخستين كلنگ هر مؤ سسه ارزندهاى را به نام كسى كه مورد علاقه آنهااست بر زمين مى زنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند. ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات ، آنرا به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، چرا كه همهموجودات اين جهان به سوى كهنگى و زوال مى روند، تنها چيزى باقى مى ماند كه با آنذات لايزال بستگى دارد. اگر نامى از پيامبران و انبياء باقى است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت استكه كهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از (حاتم ) بر سر زبانها است بهخاطر همبستگيش با سخاوت است كه زوال ناپذير است . از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پاك خدا است و به هميندليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و در سايه او قرار داد و از او استمدادنمود لذا در نخستين آيه قرآن مى گوئيم (بنام خداوند بخشنده بخشايشگر) (بسم الله الرحمن الرحيم ).اين كار نبايد تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلكه بايد از نظر واقعيت و معنى با اوپيوند داشته باشد چرا كه اين ارتباط آن را در مسير صحيح قرار مى دهد و از هر گونهانحراف باز مى دارد و به همين دليل چنين كارى حتما به پايان مى رسد و پر بركت است. به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم :(كل امر ذى بال لم يذكر فيه اسم الله فهو ابتر): (هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شودبيفرجام است ). امير مؤ منان على (عليه السلام ) پس از نقل اين حديث اضافه مى كند انسان هر كارى را مىخواهد انجام دهد بايد بسم الله بگويد يعنى با نام خدا اينعمل را شروع مى كنم ، و هر عملى كه با نام خدا شروع شود خجسته و مبارك است . و نيز مى بينيم امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: سزاوار است هنگامى كه كارى راشروع مى كنيم ، چه بزرگ باشد چه كوچك ، (بسم الله ) بگوئيم تا پر بركت وميمون باشد). كوتاه سخن اينكه پايدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد. به همين مناسبت خداوند بزرگ در نخستين آيات كه به پيامبر وحى شد دستور مى دهد كهدر آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خداشروع كند: (اقرء باسم ربك). و مى بينيم حضرت نوح (عليه السلام ) در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بركشتى و حركت روى امواج كوه پيكر آب كه هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بودبراى رسيدن به سر منزل مقصود و پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مى دهدكه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى (بسم الله ) بگويند (وقال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرسيها) (سوره هود آيه 41). و آنها اين سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند و باسلامت و بركت از كشتى پياده شدند چنانكه قرآن مى گويد:(قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك ) (سوره هود آيه 48). و نيز سليمان در نامه اى كه به ملكه سبا مى نويسد سر آغاز آن را (بسم الله ) قرار مى دهد (انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم ...) (سورهنحل آيه 30). و باز روى همين اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلىكه همان هدايت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقيت و پيروزى وبدون شكست انجام شود. تنها سوره توبه است كه (بسم الله ) در آغاز آن نمى بينيم چرا كه سوره توبه بااعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمانشكنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصيف خداوند بهرحمان و رحيم سازگار نيست . در اينجا توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه ما در همه جا بسم الله مى گوئيم چرانمى گوئيم (بسم الخالق ) يا (بسم الرازق ) و مانند آن ؟! نكته اين است كه (الله ) چنانكه به زودى خواهيم گفت ، جامعترين نامهاى خدا است و همهصفات او را يكجا بازگو مى كند، اما نامهاى ديگر اشاره به بخشى از كمالات او است ،مانند خالقيت و رحمت او و مانند آن . از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز روشن شد كه گفتن (بسم الله ) در آغاز هر كار هم بهمعنى (استعانت جستن ) به نام خدا است ، و هم (شروع كردن به نام او) و اين دو يعنى(استعانت ) و (شروع ) كه مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفكيك كرده اند و هركدام يكى از آن دو را در تقدير گرفته اند به يك ريشه باز مى گردد، خلاصه اين دولازم و ملزوم يكديگرند يعنى هم با نام او شروع مى كنم و هم از ذات پاكش استمداد مىطلبم . به هر حال هنگامى كه كارها را با تكيه بر قدرت خداوند آغاز مى كنيم خداوندى كهقدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود كه از نظر روانى نيرو و توان بيشترىدر خود احساس كنيم ، مطمئن تر باشيم ، بيشتر كوشش كنيم ، از عظمت مشكلات نهراسيم وماءيوس نشويم ، و ضمنا نيت و عملمان را پاكتر و خالصتر كنيم . و اين است رمز ديگر پيروزى به هنگام شروع كارها به نام خدا. گر چه هر قدر در تفسير اين آيه سخن بگوئيم كم گفته ايم چرا كه معروف است على(عليه السلام ) از سر شب تا به صبح براى (ابن عباس ) از تفسير (بسم الله )سخن مى گفت ، صبح شد در حالى كه از تفسير (با) بسم الله فراتر نرفتهبود) ولى با حديثى از همان حضرت اين بحث را همينجا پايان مى دهيم ، و در بحثهاىآينده مسائل ديگرى در اين رابطه خواهيم داشت . (عبدالله بن يحيى ) كه از دوستان امير مؤ منان على (عليه السلام ) بود به خدمتش آمدو بدون گفتن بسم الله بر تختى كه در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد وبر زمين افتاد و سرش شكست ، على (عليه السلام ) دست بر سر او كشيد و زخم او التياميافت بعد فرمود: آيا نمى دانى كه پيامبر از سوى خدا براى من حديث كرد كه هر كاربدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدايت باد مىدانم و بعد از اين ترك نمى گويم ، فرمود: در اينحال بهره مند و سعادتمند خواهى شد. امام صادق (عليه السلام ) هنگام نقل اين حديث فرمود: بسيار مى شود كه بعضى ازشيعيان ما بسم الله را در آغاز كارشان ترك مى گويند و خداوند آنها را با ناراحتىمواجه مى سازد تا بيدار شوند و ضمنا اين خطا از نامه اعمالشان شسته شود) نكته ها 1- آيا بسم الله جزء سوره است ؟ در ميان دانشمندان و علماء شيعه اختلافى در اين مساءله نيست ، كه بسم الله جزء سوره حمدو همه سوره هاى قرآن است ، اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجيد در آغاز همه سوره ها،خود گواه زنده اين امر است زيرا مى دانيم در متن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است ، وذكر بسم الله در آغاز سوره ها از زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) تاكنونمعمول بوده است . و اما از نظر دانشمندان اهل تسنن ، نويسنده تفسير المنار جمع آورى جامعى ازاقوال آنها به شرح زير كرده است : در ميان علما گفتگو است كه آيا بسم الله در آغاز هر سورهاى جزء سوره است يا نه ؟دانشمندان پيشين از اهل مكه اعم از فقهاء و قاريان قرآن از جمله ابن كثير واهل كوفه از جمله عاصم و كسائى از قراء، و بعضى از صحابه و تابعين ازاهل مدينه ، و همچنين شافعى در كتاب جديد، و پيروان او و ثورى و احمد در يكى از دوقولش معتقدند كه جزء سوره است ، همچنين علماى اماميه و از صحابه طبق گفته آنان على(عليه السلام ) و ابن عباس و عبدالله بن عمر و ابوهريره ، و از علماى تابعين سعيد بنجبير و عطا و زهرى و ابن المبارك اين عقيده را برگزيده اند. سپس اضافه مى كند مهمترين دليل آنها اتفاق همه صحابه و كسانى كه بعد از آنها روىكار آمدند بر ذكر بسم الله در قرآن در آغاز هر سورهاى جز سوره برائت است ، درحالى كه آنها متفقا توصيه مى كردند كه قرآن را از آنچه جزء قرآن نيست پيراستهدارند، و به همين دليل آمين را در آخر سوره فاتحه ذكر نكرده اند ... سپس از مالك و پيروان ابوحنيفه و بعضى ديگرنقل مى كند كه آنها بسم الله را يك آيه مستقل مى دانستند كه براى بيان آغاز سوره ها و فاصله ميان آنهانازل شده است . و از احمد (فقيه معروف اهل تسنن ) و بعضى از قاريان كوفهنقل مى كند كه آنها بسم الله را جزء سوره حمد مى دانستند نه جزء ساير سوره ها. از مجموع آنچه گفته شده چنين استفاده مى شود كه حتى اكثريت قاطعاهل تسنن نيز بسم الله را جزء سوره مى دانند. در اينجا بعضى از رواياتى را كه از طرق شيعه واهل تسنن در اين زمينه نقل شده يادآور مى شويم : (و اعتراف مى كنيم كه ذكر همه آنها ازحوصله اين بحث خارج ، و متناسب با يك بحث فقهى تمام عيار است ). (معاوية بن عمار) از دوستان امام صادق (عليه السلام ) مى گويد از امام پرسيدمهنگامى كه به نماز برمى خيزم بسم الله را در آغاز حمد بخوانم ؟ فرمود بلى مجددا سؤال كردم هنگامى كه حمد تمام شد و سورهاى بعد از آن مى خوانم بسم الله را با آنبخوانم ؟ باز فرمود آرى : 2- دارقطنى از علماى سنت به سند صحيح از على (عليه السلام )نقل مى كند كه مردى از آن حضرت پرسيد السبع المثانى چيست ؟ فرمود: سوره حمد است ،عرض كرد سوره حمد شش آيه است فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم نيز آيه اى از آن است. 3- بيهقى محدث مشهور اهل سنت با سند صحيح از طريق ابن جبير از ابن عباس چنيننقل مى كند: استرق الشيطان من الناس اعظم آية من القرآن بسم الله الرحمن الرحيم : مردمشيطان صفت ، بزرگترين آيه قرآن بسم الله الرحمن الرحيم را سرقت كردند) (اشاره به اينكه در آغاز سوره ها آن را نمى خوانند). گذشته از همه اينها سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بسم الله رادر آغاز هر سورهاى مى خواندند، و متواترا نيز ثابت شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) آن را نيز تلاوت مى فرمود، چگونه ممكن است چيزى جزء قرآن نباشد و پيامبرو مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت كنند. و اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه بسم الله آيه مستقلى باشد كه جزء قرآن است اماجزء سوره ها نيست ، احتمال بسيار سست و ضعيفى به نظر مى رسد، زيرا مفهوم و محتواىبسم الله نشان مى دهد كه براى ابتدا و آغاز كارى است ، نه اينكه خود يك مفهوم و معنىجدا و مستقل داشته باشد، در حقيقت اين جمود و تعصب شديد است كه ما بخواهيم براىايستادن روى حرف خود هر احتمالى را مطرح كنيم و آيه اى همچون بسم الله را كهمضمونش فرياد مى زند سر آغازى است براى بحثهاى بعد از آن ، آيهمستقل و بريده از ما قبل بعد بپنداريم . تنها ايراد قابل ملاحظه اى كه مخالفان در اين رابطه دارند اين است كه مى گويند درشمارش آيات سوره هاى قرآن (بجز سوره حمد) معمولا بسم الله را يك آيه حساب نمىكنند، بلكه آيه نخست را بعد از آن قرار مى دهند. پاسخ اين سؤ ال را (فخر رازى ) در تفسير كبير به روشنى داده است آنجا كه مىگويد: هيچ مانعى ندارد كه بسم الله در سوره حمد به تنهائى يك آيه باشد و در سورههاى ديگر قرآن جزئى از آيه اول محسوب گردد. (بنابر اين مثلا در سوره كوثر (بسمالله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر) همه يك آيه محسوب مى شود ). به هر حال مساءله آنقدر روشن است كه مى گويند: يك روز معاويه در دوران حكومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصارفرياد زدند اسرقت ام نسيت ؟: آيا بسم الله را دزديدى يا فراموش كردى ؟. 2- الله جامعترين نام خداوند در جمله بسم الله نخست با كلمه اسم روبرو مى شويم كه به گفته علماى ادبيات عرباصل آن از سمو (بر وزن غلو) گرفته شده كه به معنى بلندى و ارتفاع است ، و اينكهبه هر نامى اسم گفته مى شود به خاطر آنست كه مفهوم آن بعد از نامگذارى از مرحله خفاو پنهانى به مرحله بروز و ظهور و ارتفاع مى رسد، و يا به خاطر آنست كه لفظ بانامگذارى ، معنى پيدا مى كند و از مهمل و بى معنى بودن در مى آيد و علو و ارتفاع مىيابد. به هر حال بعد از كلمه اسم ، به كلمه (الله ) برخورد مى كنيم كه جامعترين نامهاىخدا است ، زيرا بررسى نامهاى خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامى آمده نشانمى دهد كه هر كدام از آن يك بخش خاص از صفات خدا را منعكس مى سازد، تنها نامى كهاشاره به تمام صفات و كمالات الهى ، يا به تعبير ديگر جامع صفاتجلال و جمال است همان الله مى باشد. به همين دليل اسماء ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى كلمه (الله ) گفته مىشود به عنوان نمونه : (غفور) و (رحيم ) كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى كند (فان الله غفور رحيم بقره 226). (سميع ) اشاره به آگاهى او از مسموعات ، و (عليم ) اشاره به آگاهى او از همهچيز است (فان الله سميع عليم بقره 227). (بصير)، علم او را به همه ديدنيهابازگو مى كند (و الله بصير بما تعملون حجرات 18). (رزاق )، به جنبه روزىدادن او به همه موجودات اشاره مى كند و (ذوالقوه ) به قدرت او، و مبين به استوارىافعال و برنامه هاى او (ان الله هو الرزاق ذو القوة المتين زاريات 58). و بالاخره (خالق ) و (بارء) اشاره به آفرينش او و (مصور) حاكى ازصورتگريش مى باشد (هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى حشر24). آرى تنها (الله ) است كه جامعترين نام خدا مى باشد، لذاملاحظه مى كنيم در يك آيهبسيارى از اين اسماء، وصف (الله ) قرار مى گيرند هو الله الذى لا اله الا هو الملكالقدوس السلام المؤ من المهيمن العزيز الجبار المتكبر: (او است الله كه معبودى جز وىنيست او است حاكم مطلق ، منزه از ناپاكيها، از هر گونه ظلم و بيدادگرى ايمنى بخش ،نگاهبان همه چيز، توانا و شكست ناپذير، قاهر بر همه موجودات و با عظمت ). يكى از شواهد روش جامعيت اين نام آنست كه ابراز ايمان و توحيد تنها با جمله لا اله الاالله مى توان كرد، و جمله لا اله الا العليم ، الا الخالق ، الا الرازق ) و مانند آن بهتنهائى دليل بر توحيد و اسلام نيست ، و نيز به همين جهت است كه در مذاهب ديگر هنگامى كه مى خواهند به معبود مسلمين اشاره كنند الله را ذكر مى كنند، زيراتوصيف خداوند به الله مخصوص مسلمانان است . 3- رحمت عام و خاص خدا. مشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت رحمان ، اشاره به رحمت عام خدا است كهشامل دوست و دشمن ، مؤ من و كافر و نيكوكار و بدكار مى باشد، زيرا مى دانيم بارانرحمت بى حسابش همه را رسيده ، و خوان نعمت بى دريغش همه جا كشيده همه بندگان ازمواهب گوناگون حيات بهره مندند، و روزى خويش را از سفره گسترده نعمتهاى بىپايانش بر مى گيرند، اين همان رحمت عام او است كه پهنه هستى را در بر گرفته وهمگان در درياى آن غوطه ورند. ولى (رحيم ) اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع و صالح وفرمانبردار است ، زيرا آنها به حكم ايمان و عمل صالح ، شايستگى اين را يافته اند كهاز رحمت و بخشش و احسان خاصى كه آلودگان و تبهكاران از آن سهمى ندارند، بهره مندگردند. تنها چيزى كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آنست كه (رحمان ) در همه جا درقرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آنست ، در حالى كه (رحيم ) گاهىبه صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند كان بالمومنين رحيما:(خداوند نسبت به مؤ منان رحيم است ) (احزاب 43) و گاه به صورت مطلق مانند سورهحمد. در روايتى نيز از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: و الله الهكل شيى ء، الرحمان بجميع خلقه ، الرحيم بالمؤ منين خاصة : (خداوند معبود همه چيز است، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان ، و نسبت به خصوص مؤ منان رحيم است ) از سوئى ديگر (رحمان ) را صيغه مبالغه دانسته اند كه خوددليل ديگرى بر عموميت رحمت او است ، و رحيم را صفت مشبهه كه نشانه ثبات و دوام است واين ويژه مؤ منان مى باشد. شاهد ديگر اينكه رحمان از اسماء مختص خداوند است و در مورد غير او به كار نمى رود، درحالى كه رحيم صفتى است كه هم در مورد خدا و هم در مورد بندگاناستعمال مى شود، چنانكه درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در قرآن مىخوانيم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم : ناراحتيهاى شما برپيامبر گران است ، و نسبت به هدايت شما سخت علاقمند است ، و نسبت به مؤ منان مهربان ورحيم مى باشد (توبه - 128 ). لذا در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام )نقل شده : الرحمان اسم خاص ، بصفة عامة ، و الرحيم اسم عام بصفة خاصة : رحمان اسمخاص است اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر مىگيرد) ولى (رحيم ) اسم عام است به صفت خاص (نامى است كه بر خدا و خلق هر دوگفته مى شود اما اشاره به رحمت ويژه مؤ منان دارد). با اين همه گاه مى بينيم كه رحيم نيز به صورت يك وصف عاماستعمال مى شود البته هيچ مانعى ندارد كه تفاوتى كه گفته شد در ريشه اين دو لغتباشد، اما استثناهائى نيز در آن راه يابد. در دعاى بسيار ارزنده و معروف امام حسين (عليه السلام ) بنام دعاى عرفه مى خوانيم : يارحمان الدنيا و الاخرة و رحيمهما: (اى خدائى كه رحمان دنيا و آخرت توئى و رحيم دنيا وآخرت نيز توئى )! سخن خود را در اين بحث با حديث پر معنى و گويائى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) پايان مى دهيم آنجا كه فرمود: ان الله عز وجل ماة رحمة ، و انه انزل منها واحدة الى الارض فقسمها بين خلقه بها يتعاطفون ويتراحمون ، و اخر تسع و تسعين لنفسه يرحم بها عباده يوم القيامة !: (خداوند بزرگصد باب رحمت دارد كه يكى از آن را به زمين نازل كرده است ، و درمخلوقاتش تقسيم نمودهو تمام عاطفه و محبتى كه در ميان مردم است از پرتو همان است ، ولى نود و نه قسمت رابراى خود نگاه داشته و در قيامت بندگانش رامشمول آن مى سازد.) 4- چرا صفات ديگر خدا در بسم الله نيامده است ؟! اين موضوع قابل توجه است كه تمام سوره هاى قرآن با بسم الله شروع مى شود(بجز سوره برائت آن هم به دليلى كه سابقا گفتيم ) و در بسم الله پس از نام ويژه(الله ) تنها روى صفت (رحمانيت و رحيميت ) او تكيه مى شود، و اين سؤال انگيز است كه چرا سخنى از بقيه صفات در اين موضع حساس به ميان نيامده ؟ اما با توجه به يك نكته ، پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه در آغاز هر كارلازم است از صفتى استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جهان پرتوافكن است ، همهموجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشيده است . بهتر است اين حقيقت را از زبان قرآن بشنويد آنجا كه مى گويد: و رحمتى وسعتكل شيى ء:(رحمت من همه چيز را فرا گرفته است ) (اعراف 156). و در جاى ديگر از زبان حاملان عرش خدا مى خوانيم ربنا وسعتكل شيى ء رحمة : (خدايا رحمت خود را بر همه چيز گسترده اى ) (مؤ من 7). از سوى ديگر مى بينيم پيامبران براى نجات خود ازچنگال حوادث سخت و طاقت فرسا و دشمنان خطرناك ، دست به دامن رحمت خدا مى زدند قوم (موسى ) براىنجات از چنگال فرعونيان مى گويند و نجنا برحمتك : (خدايا ما را به رحمت خود رهائىبخش ) (يونس 86). در مورد(هود) و پيروانش چنين مى خوانم : فانجيناه و الذين معه برحمة منا: هود وپيروانش را به وسيله رحمت خويش (از چنگال دشمنان ) رهائى بخشيديم (اعراف 72). اصولا هنگامى كه حاجتى از خدا مى طلبيم مناسب است او را با صفاتى كه پيوند با آنحاجت دارد توصيف كنيم مثلا عيسى مسيح (عليه السلام ) به هنگام درخواست مائده آسمانى(غذاى مخصوص ) چنين مى گويد: اللهم ربناانزل علينا مائدة من السماء ... و ارزقنا و انت خيرالرازقين : (بار الها مائدهاى از آسمانبر ما نازل گردان ... و ما را روزى ده و تو بهترين روزى دهندگانى ) (مائده 114). (نوح ) پيامبر بزرگ خدا نيز اين درس را به ما مى آموزد، آنجا كه براى پياده شدناز كشتى در يك جايگاه مناسب ، چنين دعا كند رب انزلنى منزلامباركا و انت خير المنزلين :(پروردگارا! مرا به طرز مباركى فرود آر كه تو بهترين فرود آورندگانى ) (مؤمنون 29). و نيز (زكريا) به هنگام درخواست فرزندى از خدا كه جانشين و وارث او باشد خدا رابا صفت خير الوارثين توصيف مى كند و مى گويد رب لاتذرنى فردا و انت خير الوارثين: خداوندا! مرا تنها مگذار كه تو بهترين وارثانى ) (انبياء89). بنابراين در مورد آغازكارها به هنگامى كه مى خواهيم با نام خداوند شروع كنيم بايد دست به دامن رحمت واسعهاو بزنيم ، هم رحمت عام و هم رحمت خاصش آيا براى پيشرفت در كارها و پيروزى برمشكلات صفتى مناسبتر از اين صفات مى باشد؟! جالب اينكه نيروئى كه همچون نيروى جاذبه ، جنبه عمومى دارد و دلها را به هم پيوندمى دهد همين صفت رحمت است ، براى پيوند خلق با خالق نيز از اين صفت رحمت بايد استفادهكرد. مؤ منان راستين با گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز كارهادل از همه جا بر مى كنند و تنها به خدا دل مى بندند، و از او استمداد و يارى مى طلبند،خداوندى كه رحمتش فراگير است ، و هيچ موجودى از آن ، بى نصيب نيست . اين درس را نيز از بسم الله به خوبى مى توان آموخت كه اساس كار خداوند بر رحمتاست و مجازات جنبه استثنائى دارد كه تا عوامل قاطعى براى آن پيدا نشود تحقق نخواهديافت ، چنانكه در دعا مى خوانيم يا من سبقت رحمته غضبه : (اى خدائى كه رحمتت بر غضبتپيشى گرفته است ). انسانها نيز بايد در برنامه زندگى چنين باشند، اساس وپايه كار را بر رحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورتبگذارند، قرآن 114 سوره دارد، 113 سوره با (رحمت ) آغاز مى شود، تنها سورهتوبه كه با اعلان جنگ و خشونت آغاز مى شود و بدون بسم الله است !
آيه و ترجمه
ترجمه :
ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
تفسير: جهان غرق رحمت او است بعد از (بسم الله ) كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه بندگان آنست كه به يادمبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پايانش بيفتند، همان نعمتهاى فراوانى كه سراسروجود ما را احاطه كرده و راهنماى ما در شناخت پروردگار و هم انگيزه ما در راه عبوديت است . اينكه مى گوئيم : انگيزه به خاطر آنست كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مىرسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارىبرخيزد و حق شكر او را ادا كند. به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم ، كه سخن از انگيزه هاىخداشناسى به ميان مى آيد(وجوب شكر منعم ) را كه يك فرمان فطرى و عقلى است بهعنوان انگيزه خداشناسى ، يادآور مى شوند. و اينكه مى گوئيم : راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى او است ، به خاطر آن استكه بهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدء، مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت ومخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است . به اين دو دليل سوره فاتحة الكتاب با اين جمله شروع مى شود (الحمد لله رب العالمين). براى پى بردن به عمق و عظمت اين جمله لازم است ، به تفاوت (حمد) و (مدح ) و(شكر) و نتايج آن توجه شود: 1- (حمد) در لغت عرب به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است ،يعنى هنگامى كه كسى آگاهانه كار خوبى انجام دهد، و يا صفتى را براى خود برگزيندكه سرچشمه اعمال نيك اختيارى است ، ما او را حمد و ستايش مى گوئيم . ولى (مدح ) به معنى هر گونه ستايش است ، خواه در برابر يك امر اختيارى باشد ياغير اختيارى ، فى المثل تعريفى را كه از يك گوهر گرانبها مى كنيم ، عرب آن را مدح مىنامد، و به تعبير ديگر مفهوم مدح ، عام است در حالى كه مفهوم حمد خاص مى باشد. ولى مفهوم (شكر) از همه اينها محدودتر است ، تنها در برابر نعمتهائى شكر و سپاسمى گوئيم كه از ديگرى با ميل و اراده او به ما رسيده است و اگر به اين نكته توجهكنيم كه الف و لام (الحمد) به اصطلاح الف و لام جنس است و در اينجا معنى عموميت رامى بخشد، چنين نتيجه مى گيريم كه هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كهپروردگار جهانيان است . حتى هر انسانى كه سرچشمه خير و بركتى است ، و هر پيامبر و رهبر الهى كه نور هدايتدر دلها مى پاشد، هر معلمى كه تعليم مى دهد، هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مى كند،و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مى نهد ستايش آنها از ستايش خدا سرچشمه مىگيرد، چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است ، و يا به تعبير ديگر حمداينها، حمد خدا، و ستايش اينها ستايشى براى او است . و نيز اگر خورشيد نورافشانى مى كند، ابرها باران مى بارند، و زمين بركاتش را بهما تحويل مى دهد، اينها نيز همه از ناحيه او است ، بنابر اين تمام حمدها به او بر مىگردد. و به تعبير ديگر جمله الحمدلله رب العالمين ، اشاره اى است هم به توحيد ذات و همصفات و هم افعال (دقت كنيد). 2- اصولا توصيف (الله ) در اينجا به (رب العالمين )، در واقع ازقبيل ذكر دليل بعد از بيان مدعا است ، گوئى كسى سؤال مى كند چرا همه حمدها مخصوص خدا است ، در پاسخ گفته مى شود: براى اينكه او(رب العالمين ) و پروردگار جهانيان است . قرآن مجيد مى گويد الذى احسنكل شيى ء خلقه : (خداوند كسى است كه آفرينش هر چيزى را به بهترين صورت انجامداد) (سجده 7). و نيز مى گويد: و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها: (هر جنبنده اى در زمين استروزيش بر خدا است ) (هود 6). 3- از كلمه (حمد) اين نكته نيز به خوبى استفاده مى شود كه خداوند همه اين مواهب ونيكيها را با اراده و اختيار خود ايجاد كرده است ، بر ضد گفته آنان كه خدا را همانندخورشيد يك مبدء مجبور فيض بخش مى دانند. 4- جالب اينكه حمد تنها در آغاز كار نيست ، بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ماتعليم مى دهد با حمد خدا خواهد بود. در مورد بهشتيان مى خوانيم دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهمان الحمدلله رب العالمين : (سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عيب ونقص ، و تحيت آنها سلام ، و آخرين سخنشان الحمد لله رب العالمين است ) (يونس 10). 5- اما كلمه (رب ) در اصل به معنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاحآن مى پردازد و كلمه (ربيبه ) كه به دختر همسر انسان گفته مى شود از همينجاگرفته شده است ، زيرا او هر چند از شوهر ديگرى است ولى زير نظر پدر خوانده اشپرورش مى يابد. اين كلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته مى شود، و اگر به غير خدا اطلاق گردد حتمابه صورت اضافه است مثلا مى گوئيم (رب الدار) (صاحب خانه ) (رب السفينة )(صاحب كشتى ). در تفسير (مجمع البيان ) معنى ديگرى نيز بر آن افزوده است و آن شخص بزرگىاست كه فرمان او مطاع مى باشد، اما بعيد نيست كه هر دو معنى به يكاصل باز گردد. 6- كلمه (عالمين ) جمع عالم است و عالم به معنى مجموعه اى است از موجودات مختلف كهداراى صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند، مثلا مى گوئيم عالم انسان و عالم حيوانو عالم گياه ، و يا مى گوئيم عالم شرق و عالم غرب عالم امروز و عالم ديروز،بنابراين (عالم ) خود به تنهائى معنى جمعى دارد و هنگامى كه به صورت (عالمين) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى اين جهان است . در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه جمع با(ين ) معمولا براى جمععاقل است در حاليكه همه عالمهاى اين جهان صاحبانعقل نيستند، به همين دليل بعضى از مفسران كلمه عالمين را در اينجا اشاره به گروه ها ومجموعه هائى از صاحبان عقل مى دانند مانند فرشتگان و انسانها و جن . اين احتمال نيز وجود دارد كه اين جمع بخاطر تغليب باشد (منظور از تغليب اين است كهمجموعهاى از صاحبان صفات مختلف را با وصف صنف برتر توصيف كنيم ). 7 نويسنده تفسير(المنار) مى گويد: از جد ما امام صادق (عليه السلام ) كه رضوانخدا بر او باد چنين نقل شده كه مراد از (عالمين ) تنها انسانها هستند. سپس اضافه مىكند در قرآن نيز (عالمين ) به همين معنا آمده است مانند (ليكون للعالمين نذيرا):خداوند قرآن را بر بندهاش فرستاد تا جهانيان را انذار كند (سوره فرقان آيه 1) (1). ولى اگر موارد استعمال عالمين را در قرآن در نظر بگيريم خواهيم ديد كه هر چند كلمهعالمين در بسيارى از آيات قرآن به معنى انسانها آمده است ولى در پاره اى از موارد معنىوسيعترى دارد، و انسانها و موجودات ديگر جهان را در بر مى گيرد، مانند (فلله الحمدرب السموات و رب الارض رب العالمين ): ستايش مخصوص خدا است كه مالك وپروردگار آسمانها و زمين ، مالك و پروردگار جهانيان است ) (جاثيه آيه 36). و مانند (قال فرعون و ما رب العالمين قال رب السموات و الارض و ما بينهما):(فرعون گفت پروردگار عالميان چيست ؟ موسى در پاسخ گفت پروردگار آسمانها وزمين و آنچه ميان اين دو است ) (آيه 23 و 24 سوره شعراء). جالب اينكه در روايتى كه صدوق در كتاب (عيون الاخبار) از على (عليه السلام )نقل كرده چنين مى خوانيم : (كه امام عليه السلام در ضمن تفسير آيه الحمدلله ربالعالمين فرمود: رب العالمين هم الجماعات ، منكل مخلوق من الجمادات و الحيوانات : (رب العالمين اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعماز موجودات بى جان و جاندار). اما اشتباه نشود كه در ميان اين روايات تضادى وجود ندارد، زيرا اگر چه كلمه عالمينمفهومش گسترده و وسيع است ، ولى از آنجا كهگل سر سبد مجموعه موجودات جهان انسان مى باشد، گاهى انگشت روى او گذارده مىشود، و بقيه را تابع و در سايه او مى بيند، بنابراين اگر در روايت امام سجاد (عليهالسلام ) تفسير به انسانها شده بخاطر آن است كه هدف اصلى در اين مجموعه بزرگانسانها هستند. 8 اين نكته نيز قابل توجه است كه بعضى عالم را به دو گونه تقسيم كرده اند: عالمكبير و عالم صغير، و منظورشان از عالم صغير وجود يك انسان است ، چرا كه وجود يكانسان خود به تنهائى مجموعه اى است از نيروهاى مختلفى كه حاكم بر اين عالم بزرگمى باشد، و در حقيقت انسان نمونه بردارى از همه جهان است . آنچه سبب مى شود كه مخصوصا ما روى مفهوم وسيع عالم تكيه كنيم آن است كه بعد ازجمله الحمدلله آمده در اين جمله همه حمد و ستايش را مخصوص خدا مى شمريم ، سپس ربالعالمين را به منزله دليلى بر آن ذكر مى كنيم ، مى گوئيم : همه ستايشها مخصوص اواست چرا كه هر كمالى و هر نعمتى و هر موهبتى كه در جهان وجود دارد مالك و صاحب وپروردگارش او مى باشد. نكته ها: 1- خط سرخ بر همه رب النوعها مطالعه تاريخ اديان و مذاهب نشان مى دهد كه منحرفان از خط توحيد راستين ، همواره براىاين جهان رب النوعهايى قائل بودند، سرچشمه اين تفكر غلط اين بوده كه گمان مى كردند هر يك از انواع موجودات نياز به رب النوع مستقلى داردكه آن نوع را تربيت و رهبرى كند، گويا خدا را كافى براى تربيت اين انواع نمىدانستند!.
|
|
|
|
|
|
|
|