|
|
|
|
|
|
بعضى آيه را چنين معنا كرده اند: اى كسى كه با مشقت و دشوارى نبوتمتزمل شده اى ، يعنى متحمل دشواريهاى اين مقام گشته اى . و ليكن از جهت لفظ هيچ دليلىدر آيه بر اين معنا نيست . چند وحه در معناى آيه : (قم اللّيل الّا قليلا...)
قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا او زد عليه ورتل القران ترتيلا
|
مراد از (قيام در ليل ) قيام در شب براى نماز است ، پس كلمه(ليل ) مفعول فيه است ، كه مجازا مفعول به واقع شده ،مثل اينكه مى گويند: (دخلت الدار - داخل شدم خانه را)، كه حقيقتش (دخلت فى الدار- داخل شدم در خانه است ). بعضى گفته اند: معمول (قم ) در تقدير است ، و كلمه(ليل ) به خاطر ظرفيت منصوب شده ، و تقدير كلام (قم الى الصلاه فىالليل ) است ، و جمله (الا قليلا) استثنا از كلمه(ليل ) است . و از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله (نصفه او انقص منه قليلا او زد عليه ) ،بدل باشد از جمله (الليل الا قليلا)، كه متعلق تكليف (قم ) است ، و دو ضمير(منه ) و (عليه ) به كلمه (نصف )، و ضمير در (نصفه ) به كلمه(ليل ) بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه نيمى از شب را بپاخيز، و يا كمى ازنصف كم كن ، و يا اندكى بر نصف بيفزا، و اين ترديد بين سه امر ترديد تخيير است ،مى خواهد بفرمايد: مخيرى بين اينكه درست نيمى از شب را زنده بدارى ، و يا كمى كمتر ازنصف ، و يا كمى بيشتر از آن را. بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه (نصفه )بدل از مستثنى ، يعنى كلمه (قليلا) است ، و اگر اينطور باشد، معنا چنين مى شود: شبرا بپا خيز الا نصف آن را، و يا از نصف كمى كمتر كن ، يعنى بيشتر از نصف را بپا خيز، ويا كمى زيادتر كن ، يعنى كمتر از نصف بپا خيز. و در اين صورت بر عكس وجه قبلىجمله بدل ، ابهام را از مستثنى به مطابقه و از مستثنى منه به التزام بر مى دارد. و اين دو وجه هر چند در نتيجه يكى هستند، و ليكن وجه قبلى زودتر به ذهن مى رسد، چوناحتياج به رفع ابهام كردن به وسيله بدل از متعلق حكم ، سابقه بيشترى دارد، تااحتياج به رفع ابهام از توابع و ملحقات آن . پسبدل بودن جمله (نصفه ...) از كلمه (ليل ) كه لازمه آن رفع ابهام از متعلق تكليفاست به دلالت مطابقى زودتر به ذهن مى رسد، از اينكهبدل باشد از كلمه (قليلا). بعضى ديگر گفته اند: كلمه (نصفه ) بدل ازليل است ، و ليكن مراد از قليل ، قليل از شبهاست ، نهقليل از ساعتهاى يك شب ، و معناى آيه اين است كه : همه نيمه شب ها بر خيز، يا شبهاىاندكى از آن كم كن ، و يا شبهاى اندكى بر آن اضافه كن ، و منظور از اين شبهاى اندكآن شبهايى است كه انسان عذر دارد، يا بيمار است ، و يا خواب بر او غلبه كرده و ياعذرى ديگر دارد. و اين وجه عيبى ندارد، جز اينكه وجهاول زودتر به ذهن مى آيد. (و رتل القران ترتيلا) - (ترتيل قرآن ) به معناى تلاوت آن است به نحوىكه حروف پشت سر هم آن روشن و جداى از هم بگوش شنونده برسد، و اين جمله عطف استبر جمله (قم الليل )، و معناى آن دو اين است كه شب برخيز و قرآن را به ترتيل بخوان . و ظاهرا مراد از ترتيل قرآن ، ترتيل آن در نماز، و يا اصلا منظور از قرآن خود نماز است، و خداى تعالى نظير اين تعبير را از نماز كرده ، مثلا فرموده : (اقم الصلوه لدلوكالشمس الى غسق الليل و قران الفجر ان قران الفجر كان مشهودا). بعضى گفته اند: مراد آيه شريفه اين است كه قرائت قرآن را واجب كند نه نماز را. بيان جهات مختلف سنگين بودن قرآن (انّا سنلقى عليك قولا ثقيلا) و چند وجه در اينباره
انا سنلقى عليك قولا ثقيلا
|
(ثقل ) - سنگينى - كيفيت خاصى براى جسم است ، و خاصيت آن اين است كهحمل چنين جسمى و جابجا كردن آن دشوار است ، و چه بسا همين كلمه در غير جسم ، مثلا درامور معنوى هم به عنوان استعاره استعمال مى شود، مثلا مى گويند درس امروز سنگين بود،يعنى تحمل آن براى فهم و درك شاگردان دشوار بود و يا مى گويند سخنرانى امروزكه همه اش نظريه هاى علمى دقيق بود براى عوام سنگين بود، كه در اين گونه تعبيرهاكلمه سنگين در غير جسم به كار رفته ، در امور معنوى كه درك آن دشوار است و يا حقايقىدر بر دارد كه رسيدن به آن سخت است ، و يا فرمانهايى را متضمن است كهامتثال آن و مداومت بر انجام آن دشوار است . قرآن كريم كه كلام الهى است به هر دو اعتبارثقيل است ، اما از حيث فهم معنايش ثقيل است براى اينكه كلامى الهى است كه پيامبر آن را ازساحت عظمت و كبريايى گرفته ، و معلوم است چنين كلامى را نمى فهمد مگر نفوس طاهر ازهر پليدى ، نفوسى كه از هر سببى قطع اميد كرده و تنها به خداى سبحان كه مسببالاسباب است دل بسته ، كلامى است الهى و كتابى است عزيز، كه ظاهر و باطنى دارد،تنزيل و تاويلى دارد، تبيان براى هر چيز است ، و سنگينى آن ازحال و وضع رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مشهود بود، همه مى ديدند كه درهنگام گرفتن آن دچار برحاء - حالتى شبيه بيهوشى - مى شد، و اين معنا در رواياتبسيار زياد آمده . و اما از حيث تحقق بخشيدن به حقايق معارفش ، و ساده تر بگويم توحيد و معارف اعتقادىو اخلاقيش را در خود پياده كردن ، آنقدر سنگين است كه در بيان سنگينيش كافى است آياتزيرا را بخوانيم كه مى فرمايد: (لو انزلنا هذا القران علىجبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيه اللّه و تلكالامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون و و لو ان قرانا سيرت بهالجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتى ) كه در اولى مى فرمايد كوهتحمل آن را ندارد كه قرآن بر او نازل شود، و اگر بر كوهنازل مى شد كوه خاشع و از ترس خدا پاره پاره مى شد، و در دومى از اين معنا خبر دادهكه با اين قرآن مى توان كوهها را به حركت در آورد، و زمين را پاره پاره كرد، و بامردگان سخن گفت . قرآن كريم نه تنها به آن دو اعتبار سنگين است ، بلكه به اعتبار پياده كردنش در جامعهو دعوت مردم به اينكه مراسم دين حنيف را بپا دارند، و خلاصه برترى دادن اين دين حنيفبر ساير اديان نيز سنگين است ، شاهد سنگينيش مصائب و ناملايماتى است كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در راه خداتحمل كرد، و آزارهايى است كه براى خدا چشيد، كه آيات قرآن هم پاره اى از انواع ايذاءهاو استهزاءها و خطاكاريهايى كه آن جناب از مشركين و كفار و منافقين و بيماردلان ديد حكايتكرده است . پس اينكه مى فرمايد: (انا سنلقى عليك قولا ثقيلا) منظور از(قول ثقيل ) همين قرآن عظيم است ، به دليل اينكه اين آيات را كه دراول بعثت نازل شده براى هر كس بخوانى همين به ذهنش مى رسد، مفسرين همقول ثقيل را به قرآن تفسير كرده اند. اين آيه در مقام تعليل حكمى است كه جمله (قمالليل ...) بر آن دلالت دارد، در نتيجه به مقتضاى سياق - با در نظر گرفتن اينكهخطاب به خصوص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است - اين معنا را مىرساند كه اگر گفتيم شب زنده دارى كن ، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو،براى اين بود كه خود را براى كرامت قرب و شرف حضور، و افتخار همكلامى با ما آمادهسازى ، تا ما قول ثقيلى را بر تو القاء كنيم . بنابر اين ، نماز شب راهى است كه آن جناب را به چنين موقعى كريم منتهى مى سازد. درجاى ديگر هم خداى سبحان نماز شب را راه به سوى خدا خوانده ، مى فرمايد: (ان هذهتذكره فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا) . خداى سبحان در آيه زير وعده بيشترى داده ، فرموده : (و منالليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا) كه در تفسير همين آيه معناىمقام محمود را بيان كرديم . و وقتى يكى از جهات سنگينى قرآن سنگينى معارف آن ، و نيز پذيرفتن شرايع و احكامآن است قهرا بر امت هم ثقيل خواهد بود، همانطور كه بررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) سنگين بود، پس معناى آيه اين است كه : ما بهزودى به تو وحى مى كنيم قولى را كه هم بر خودت سنگين است و هم بر امتت ، اماسنگينى آن بر خود تو از جهت صعوبت تحقق حقائق آن ، و از جهت مصائبى است كه در طريقابلاغ آن خواهى ديد، و سلب راحت و فراغتى است كه از تو خواهد شد، و از جهت مجاهدتنفس و انقطاع به سوى خدا، و زحماتى است كه لازمه گرفتن وحى است . و اما سنگينى آنبر امتت از اين جهت است كه آنها هم در پاره اى از جهات ياد شده با تو شريكند، از آن جملهتحقق دادن به حقائق قرآن در نفس ، و نيز پيروى او امر و نواهى خدا و رعايت حدود آن است ،كه هر طايفه از طوايف امت به قدر وسع و طاقتش بايد اين رنجها راتحمل كند. اقوال ديگر مفسرين در بيان سنگينى قرآن مفسرين در اينكه سنگينى قرآن چه معنا دارد، اقوالى ديگر دارند. يكى اينكه : قرآن عظيم الشان و متين و مستدل است ، همچنان كه خود ما مى گوييم : اين كلاموزين و سنگين است ، يعنى در موقع خود واقع شده است . يكى ديگر اينكه : قرآن در ميزان روز قيامت سنگين است ،حال يا حقيقتا سنگين است و يا مجازات و به اين عنايت كه ثوابى كه در برابر قرآن بهاشخاص مى دهند بسيار و مهم است . يكى ديگر اينكه : قرآن بر كفار و منافقين سنگين است ، براى اينكه هم اعجاز دارد كه نهمى توانند مثلش را بياورند و نه مى توانند قبولش كنند، و هم اينكهمشتمل بر تهديد عليه ايشان است . يكى ديگر اينكه : سنگينى قرآن كنايه است از بقاى آن درطول روزگار، چون يكى از خصوصيات هر چيز سنگين ، اين است كه در جاى خود ثابتبماند. و بعضى ديگر وجوهى ديگر گفته اند كه هر چند هر كدام در جاى خود صحيح و بى عيباست ، و ليكن وجهى كه ما آورديم چيزى است كه از ظاهر آيه به ذهن مى آيد.
ان ناشئه الليل هى اشد وطا و اقوم قيلا ان لك فى النهار سبحا طويلا
|
آيه اولى در اين مقام است كه بيان كند چرا شب را براى اين نماز اختيار كرديم ، و آيه دومدر مقام اين است كه بيان كند چرا روز را انتخاب نكرديم همچنان كه آيه قبلى كه مىفرمود: (انا سنلقى عليك قولا ثقيلا) در مقام بيان اين بود كه اصلا چرا نماز شبتشريع شد. چند قول در معناى دو آيه : (ان ناشئة الليل اشد وطاء واقوم قيلا ان لك فى النهارسبحا طويلا در آيه مورد بحث در كلمه (ناشئه ) دو احتمال هست : يكى اينكه مانند كلمه (عافيت ) و(عاقبت ) مصدر، و به معناى نشئه و حدوث و تكون باشد. و دوم اينكه اسمفاعل از ماده نشئه باشد، كه به موصوف خود اضافه شده ، هر كدام كه باشد مراد از آن، شب است ، و اگر حادثه را بر شب اطلاق كرده ، نظير اطلاق آن بر اجزاى خلقت است . و چه بسا بعضى گفته اند: منظور از حادثه شب همان نماز شب است . و معناى (وطء زمين) قدم نهادن بر آنست و اينكه فرمود حادثه شب شديدترين قدم نهادن است كنايه است ازاينكه اين عمل از هر عمل ديگر در صفاى نفس ، انسان را ثابت قدمتر مى سازد، و بهتر از هرچيز نفس آدمى را از اينكه به وسيله شواغل روز، دچار كدورت شود حفظ مى كند. بعضى گفته اند: منظور از (وطء) مطابقت قلب با زبان است . آنگاه گفته خود راتاءييد كرده به اينكه : بعضى ها كلمه را (وطء) به كسره و او خوانده اند. و مراد از اينكه فرمود (حادثه شب اقوم قيلا است ) اين است كه نماز شب استوارترين وصائب ترين سخن است ، براى اينكه در نماز شب حضور قلب بيشتر و توجه به كلامدقيق تر است . و معناى آيه اين است كه حادثه شب و يا نماز دردل شب ثابت قدمتر است - و يا در مطابقت قلب و زبان شديدتر، و سخنى استوارتر وصائب تر است ، چون خداى تعالى شب را مايه آرامش قرار داده ، و نتيجه اين آرامش اين استكه خاطر انسان از شواغل معيشت فارغ ، و دست انسان از اسباب ظاهرى بريده است . (ان لك فى النهار سبحا طويلا) - كلمه (سبح ) به معناى دويدن و تند راه رفتندر آب است ، و (سبح طويل ) در روز كنايه از غور در مهمات زندگى و انواع زد و بندهادر برآوردن حوائج زندگى است . و معناى آيه اين است كه تو در روزمشاغل بسيار دارى كه همه وقتت را فرا گرفته ، فراغتى برايت باقى نمى گذارد تا درآن با توجه تام متوجه درگاه پروردگارت باشى ، و از هر چيزى منقطع گردى ،بنابر اين بر تو است كه از شب استفاده كنى ، و در آن به نماز بپردازى . بعضى از مفسرين آيه را اين چنين معنا كرده اند: تو در روز مى توانى بخوابى و امرمعاش خود را تدبير كنى ، و در حوائج خود تصرف نمايى ، پس شبت را به تهجداختصاص ده . بعضى ديگر اينطور معنا كرده اند: تو در روز فراغت دارى ،حال اگر شب نتوانستى به كارت برسى ، در روز آن را تلافى كن ، و آنچه در شبانجام ندادى در روز قضاء كن . بنا به گفته اين مفسر آيه مورد بحث همان را مى خواهدبگويد كه : آيه (و هو الذى جعل الليل و النهار خلفه لمن اراد ان يذكر او ارادشكورا)، بيان مى كند. ليكن آنچه ما اختيار كرديم با سياق مناسب تر است . مقصود از (ذكر) در خطاب : (و اذكر اسم ربك )
و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا
|
مقصود از(ذكر) در خطاب ،: (واذكر اسم ربّك ) ظاهرا اين جمله مى خواهد نماز شب را توصيف كند، و بنا بر اين به منزله عطف تفسيرىبراى جمله (و رتل القران ترتيلا) است ، و روى اين فرض مراد از (ذكر اسم رب )ذكر زبانى با رعايت مطابقت آن با قلب مى باشد، و همچنين مراد ازتبتل ، تضرع و زارى با زبان است . بعضى از مفسرين گفته اند: در اين جمله تعميمى بعد از تخصيص آيهقبل شده ، در آيه قبل تنها به نماز شب سفارش مى شد، در اين آيه به مطلق ذكر، و مراداز ذكر، دوام در ذكر خداى تعالى در شب و روز است ، به هر نحوى كه باشد، چه باتسبيح و چه با تحميد و چه با نماز و چه با قرائت قرآن و چه غير آن ، و اگر ذكر رابه دوام تفسير كرديم ، براى اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )هرگز خدا را از ياد نبرده بود، تا آيه بخواهد او را به ياد خدا بيندازد، پس ناگزيربايد بگوييم منظور دوام ذكر است ، البته مراد از دوام هم دوام عرفى است نه حقيقى ، چوندائما به ياد خدا بودن امكان ندارد. ولى او اين اشكال را چه مى كند كه اگر منظور از ذكر، ذكر زبانى بوده باشد، چهمنافاتى دارد با اينكه آن جناب در دل خدا را فراموش كند، و اگر اعم از ذكر لفظى وقلبى باشد، آيه شريفه از رساندن آن قاصر است ، بر فرض هم بتوانيم از ايناشكال صرفنظر كنيم ،دو اشكال ديگر هست ، يكى اينكه فراموش نكردن خدا تا روزى كهاين خطاب به آن جناب شده منافات ندارد كه براى از آن به بعد سفارش كند كههمانطور كه تاكنون پروردگارت را از ياد نبرده اى از اين به بعد هم فراموشش مكن .دوم اينكه اين سخن كه دوام حقيقى ذكر غير ممكن است و ناگزير بايد دوام راحمل بر عرفى آن كنيم ، و همى بيش نيست ، و همى كه از نفهميدن معنا ناشى شده ، چونخداى عز و جل دائما مذكور انسان هست ، و حتى يك لحظه از او غايب نيست ،حال چه اينكه آدمى متوجه به آن باشد و يا از آن غفلت بورزد، پس جاى آن هست كه خداىتعالى خود را به انسان معرفى كند، به طورى كه ديگر در هيچ حالى از او غفلت ننمايد،خواننده عزيز به دو آيه زير توجه كند: (فالذين عند ربك يسبحون لهبالليل و النهار و هم لا يسئمون ) و (يسبحونالليل و النهار لا يفترون )، و ما در تفسير اين دو آيه و در آخر سوره اعراف گفتيم كه :اين خصوصيت اختصاص به ملائكه ندارد. و كوتاه سخن اينكه : جمله ( واذكر اسم ربك ) امر مى كند به اينكه اسمى از اسماىخدا، و يا خصوص لفظ جلاله را ذكر كند. بعضى گفته اند: منظور خصوص بسم اللّهاست . در آيه مورد بحث التفاتى از تكلم با غير در جمله (انا سنلقى ) به غيبت بهكار رفته ، يعنى در جمله مورد بحث خداى تعالى غايب فرض شده ، و شايد وجه آن اينباشد كه با ذكر كلمه (رب ) ذلت عبوديت عبد را كه رابط ميان عبد و پروردگارشاست و عبد از آن غافل شده متذكر گردد. (و تبتل اليه تبتيلا) - كلمه (تبتل ) را بعضى به انقطاع يعنى بريدن از خلق ومتوجه خدا شدن تفسير كرده اند، و از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) روايت شده كهتبتل به اين معناست كه دست التماس به درگاه خدا برآرى و تضرع و زارى كنى . واگر ما ذكر را به ذكر لفظى حمل كنيم اين معنا مناسب تر از معناىاول است . كلمه (تبتيلا) ظاهرا مفعول مطلق است ، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: (وتبتل اليه تبتلا)، اگر اين طور نفرمود، و به جاى آن كلمه (تبتيلا) را آورد، بهقول بعضى براى اين بود كه باب تفعل ازبتل متضمن معناى باب تفعيل آن نيز هست ، پس مثل اين است كه فرموده باشد:(بتل اليه تبتيلا) و معنايش يا اين است كه ارتباط نفس خود را از هر چيز ديگر قطع كن، و تنها به خدا دل ببند، و يا اين است كه نفس خود را وا بدار به اينكه دست تضرع بهدرگاه خدا بردارد. و به قول بعضى ديگر آوردن (تبتيلا) به جاى (تبتلا) براىاين بوده كه رعايت قافيه آخر آيات قبل شده باشد.
رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا
|
جمله اول آيه وصفى است كه به اصطلاح از وصفيت مقطوع شده ، و تقدير آن (هو ربالمشرق و المغرب ) است ، و جمله (رب المشرق و المغرب ) در معناى (رب همه عالم) است براى اينكه مشرق و مغرب دو جهت نسبى است كهمشتمل بر تمامى جهات عالم مشهود است ، و اگر از ميان شش جهت تنها اين دو جهت را ذكركرد، براى اين بود كه با ليل و نهار كه قبلا ذكرش شده بود مناسب تر بود، چون شبو روز مربوط به طلوع و غروب است . خواهى پرسيد براى اشاره به ربوبيت خداى تعالى همان كلمه (ربك ) كافى بود،چه باعث شد كه دوباره بفرمايد: (رب المشرق و المغرب ؟) در پاسخ مى گوييم : خواست تا از زبان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )فهمانده باشد كه اگر ماءمور شده خداى تعالى را رب خود بگيرد، براى اين بود كهپروردگار هم رب او است و هم رب همه عالم ، نه اينكه تنها رب او باشد، همانطور كهچه بسا بعضى از مشركين به تنهايى براى خود بتى انتخاب مى كردند، غير آن بتىكه ديگران داشتند، و اگر رب گرفتن خداى تعالى از ناحيهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از اين باب باشد، و ياحداقل كسى چنين احتمالى را بدهد، ديگر آن جناب نمى تواند مردم را به سوى توحيددعوت كند، چون مردم در پاسخش مى گويند: خيلى خوب خداى تعالى رب تو باشد، ربما هم رب ما باشد. نكته ديگرى كه در آوردن جمله (رب المشرق و المغرب ) هست اين است كه چون اين جملهبه معناى (رب همه عالم ) است ، در نتيجه زمينه چينى مى شود براى جمله بعدى كه مىفرمايد (لا اله الا هو) و آن را تعليل مى كند، و مى فهماند اگر مى گويم معبودى جزخدا نيست ، براى اين است كه الوهيت و معبوديت از فروع ربوبيت است ، و ربوبيت عبارتاست از مالكيت و تدبير، كه مكرر بيانش گذشت ، و چون رب همه عالم خداست پس جز او هممعبودى نيست . معناى اينكه فرمود: خدا را وكيل بگير (فاتخذه وكيلا) - يعنى خدا را در همه امورتوكيل بگير، و وكيل گرفتن به اين معناست كه انسان غير خودش را در جاى خود بنشاند،به طورى كه اراده او به جاى اراده آدمى كار كند، وعمل او هم عمل خود آدمى باشد، پس اينكه انسان خداى تعالى راوكيل بگيرد، به اين است كه آدمى تمامى امور را از آن خدا و به دست او بداند، اما در امورخارجى و حوادث عالم ، به اينكه نه براى خودش و نه براى هيچ يك از اسباب ظاهرىاستقلال در تاءثير قائل نباشد، چون در عالم وجود، هيچ موثرى (به حقيقت معناى تاءثير) به جز خدا وجود ندارد، و در نتيجه داشتن چنين اعتقادى ، دراحوال مختلف رضايت و خشم و مسرت و تاسف و غيره ،دل به هيچ سببى نبندد، بلكه در مقاصد و آرزوهايشمتوسل به آن سببى شود كه خداى تعالى معرفى كرده ، آن هم نه به طورى كه براى آنسبب استقلال در تاءثير قائل باشد و بدان مطمئن گردد بلكه ظفر يافتن به مطلوب رااز خدا بداند، تا هر چه خدا برايش صلاح دانست اختيار كند. و در امورى كه ارتباط بهعمل او دارد و خلاصه در وظايف عمليش در عبادات و معاملاتش ، اراده خود را تابع ارادهتشريعى خدا كند، در نتيجه طبق اراده او و مطابق قوانين اوعمل كند. اينجاست كه روشن مى شود جمله (فاتخذه وكيلا) چگونه با جمله و (اذكر اسم ربك...) و اوامر تشريعى قبل از آن ارتباط پيدا مى كند، و چگونه با مطالب بعد يعنى جملهو (اصبر) و جمله (واهجر) و جمله (وذرنى ) مرتبط مى شود.
واصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا
|
اين آيه و ما بعد آن عطف است بر مدخول (فاء)، در جمله (فاتخذه وكيلا)، پس معناچنين مى شود: او را وكيل بگير كه لازمه وكيل گرفتن او اين است كه بر آنچه مى گويند وبا آن تو را اذيت و استهزا نموده به امورى ازقبيل كهانت و شاعرى و جنون متهمت نموده قرآنت را اساطير اولين مى خوانند صبر كنى ، ونيز لازمه آن اين است كه با آنها به خوبى قهر كنى . و مراد از (هجرا جميلا قهر كردن) به خوبى به طورى كه از سياق بر مى آيد اين است كه با آنان به حسن خلق معاملهنموده و به خيرخواهى به سوى حق دعوتشان كند، و گفته هاى آنان را با گفته هايى كهمى تواند بگويد مقابله به مثل ننمايد، و اين آيه شريفه منافاتى با آيهقتال ندارد، پس اينكه بعضى گفته اند: اين آيه با آيهقتال نسخ شده ، وجهى ندارد. تهديد تكذيب كنندگان صاحب نعمت
و ذرنى و المكذبين اولى النعمه و مهلهم قليلا
|
اين آيه تهديد كفار است ، وقتى مى گوييم : (دعنى و فلانا - و يا - ذرنى وفلانا)، معنايش اين است كه بين من و او حائل مشو، و بگذار تا از او انتقام بگيرم . و مراداز (مكذبين صاحبان نعمت )، همان كفارى است كه در آيه قبلى نامشان برده شد، و ياحداقل روساى آنان است ، و اگر در توصيف آنان بين صفت (مكذبين ) و صفت (اولىالنعمه ) جمع كرد براى اين بود كه اشاره كند به علت آن تهديدى كه متوجه ايشانكرد، چون تكذيب دعوت الهى از ناحيه افراد متنعم ، كفران نعمت اوست ، و جزاى كفرانگرىسلب نعمت و تبديل آن به نقمت است . و مراد از اينكه فرمود (اندكى مهلتشان بده )، زمانى اندك است ، يعنى همان زماناندكى كه در زمين زندگى مى كنند، و براى زمانى بى انتها به سوى پروردگارشانبر مى گردند، و حساب و جزا مى بينند، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (انهم يرونهبعيدا و نريه قريبا)، و نيز فرموده : (متاعقليل ثم ماويهم جهنم و بئس المهاد) . اين آيه به ظاهرش عام است ، ولى بعضى گفته اند: منظور تهديد ايشان به واقعه بدراست . ولى آيه هيچ ظهورى در آن ندارد. و در اين آيه التفاتى از غيبت (ربك ) به تكلم(ذرنى ) بكار رفته ، و شايد وجه آن تشديد همان تهديد باشد، چون خداى سبحان باگفتن ذرنى تهديد را به خودش نسبت مى دهد. و آنگاه التفاتى ديگر به كار مى برد. وآن اين است كه سياق متكلم وحده (ذرنى ) را به سياق متكلم مع الغير (ان لدينا) برمى گرداند، تا عظمت خود را به رخ آنان بكشد.
اين آيه ، جمله (ذرنى ...) را تعليل مى كند. و كلمه(انكال ) به معناى كنده و زنجيرها است . راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود: (فلاننكل عن الشى ء) معنايش اين است كه فلانى از فلان كار عاجز شد، و وقتى گفته مىشود: (نكلته ) معنايش اين است كه من فلانى را مقيد كردم ، و كلمه(نكل )- به كسره نون ، و سكون كاف - به معناى طناب پابند حيوان و آهن لجام آناست ، چون هر دو مانع آزادى حيوان است ، و جمع آنانكال است . و در معناى كلمه جحيم گفته : كلمه جحمه به معناى شدت زبانه كشى آتشاست ، و جحيم هم به اين مناسبت اطلاق شده است .
و طعاما ذا غصه و عذابا اليما
|
در مجمع البيان مى گويد: كلمه (غصه ) به معناى تردد لقمه در حلق است ، بهطورى كه خورنده نتواند به راحتى آن را فرو ببرد، وقتى گفته مى شود (غص بريقه،يغص ، غصصا) معنايش اين است كه آب دهانش در گلويش گير كرد، و (فى قلبه غصهمن كذا) يعنى در دلش از فلان پيشامد اندوهى گره خورده ، و خلاصه غصه هم نظيرسكسكه است ، كه نمى گذارد طعام و شراب گوارا شود. و اين دو آيه عذابهاى آخرت را يادآورى مى كنند كه نعمتهاى دنيا به كيفر كفرانشان بهآن عذابها و نقمت ها مبدل مى گردد.
يوم ترجف الارض و الجبال و كانت الجبال كثيبا مهيلا
|
كلمه (يوم ) ظرف است براى عذابى كه در دو آيه سابق وعده اش داده شد. راغب مىگويد: (رجف ) به معناى اضطراب شديد است و گفته مى شود: (رجفت الارض والبحر) يعنى زمين زلزله كرد و دريا موج فرستاد. و در مجمع البيان گفته : (كثيبرمل ) به معناى توده اى از شن است ، و كلمه(مهيل ) از مصدر (هيل ) است ، و مهيل شدن كوهها به معناى آن است كه وقتى ريشه اش تكان بخورد از بالا فرو بريزد. و معناى آيه روشن است . هشدار به كفّار بااشاره به هلاكت فرعون بر اثر نافرمانى از فرستاده خدا
انا ارسلنا اليكم رسولا شاهد اعليكم كما ارسلنا الى فرعون رسولا
|
اين آيه مكذبين صاحب نعمت از قوم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را تهديد مىكند، بعد از آنكه در آيات قبل مطلق مكذبين صاحب نعمت را تهديد مى كرد به عذابى كه درروز قيامت برايشان تهيه ديده شده و سپس حال آنان را باحال فرعون مقايسه كرد، كه بر خدا و رسول او استكبار ورزيد، و فرستاده خدا وگروندگان به او را خوار شمرد، و سپس عاقبت امر فرعون را به ايشان گوشزد كردكه چگونه او را به بدترين وجهى گرفتار كرد تا از سرنوشت او پند بگيرند ومراقب رفتار خود باشند. در اين آيه التفاتى از غيبت به خطاب بكار رفته ، در آياتقبل كفار غايب فرض شده بودند، مى فرمود: (فمهلهم قليلا) و در اينجا حاضرفرض شده اند، مى فرمايد: (ما به سوى شما رسولى فرستاديم )، و گويا وجهشاين باشد كه وقتى گوينده ، كفار را وعده عذابانكال و جحيم و طعام گلوگير و... داد، خودش دچار اندوه شد كه اين بيچارگان چرا بايدبه خاطر سفاهت و ندانم كارى خود را به هلاكت ابدى بيندازند، و براى اينكه براىآخرين بار كارى كنند كه مبتلا به آن هلاكت نگردند، سخن را كه تاكنون پشت سر آنان مىگفت رو در روى آنان بگويد، شايد موثر واقع شود، و شك و ترديدى كه در باره قيامتدارند از دلهايشان بر طرف شده ، حجت بر آنان تمام شود، تا شايد به اين وسيلهپروايى بكنند، و لذا به همين منظور حال آنان را باحال فرعون ، و حال رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را باحال موسى (عليه السلام ) مقايسه كرد، و با جمله (فكيف تتقون ان كفرتم يوما...)،به عاقبت امر فرعون اشاره نمود. پس اينكه فرمود: (انا ارسلنا اليكم رسولا شاهدا عليكم ) اشاره است به تصديقرسالت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از ناحيه خود خداى تعالى ، و اينكهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) شاهد براعمال شما است ، امروز در دنيا آنچه مى كنيد مى بيند و نظارت مى كند، وفردا در آخرتشهادت مى دهد، و ما در طول كتاب هر جا به آيات مربوط به شهادت برخورديم ، معناىشهادت پيغمبران بر اعمال مردم را بيان كرديم ، و در اينكه به شهادترسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اشاره كرده نوعى نهى مردم از نافرمانى ومخالفت و تكذيب آن جناب است ، منظور از رسول در جمله (كما ارسلنا الى فرعونرسولا) موسى بن عمران (عليهماالسلام ) است .
فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبيلا
|
كلمه (وبيل ) به معناى سخت و ثقيل است ، در اين جمله به عاقبت امر نافرمانى فرعوناز موسى اشاره كرده و اگر از موسى به رسول تعبير كرده ، براى اين است كه اشارهكند به اينكه آن سببى كه باعث گرفتارى فرعون شد، مخالفتش با شخص موسى بدانجهت كه موسى است نبود، بلكه بدان جهت كه فرستاده خداست بود، پس اين كفار هم ازمخالفت محمد (صلوات اللّه عليه ) بر حذر باشند، چون او نيزرسول خدا است . همچنان كه به كار بردن اسم ظاهر بجاى ضمير در جمله (فعصى فرعون ) براى اينبود كه اشاره كند به اينكه اولا منشا تكذيب و مخالفت فرعون همان تفرعن او بود، وثانيا عزت و علو در زمين و باليدن به كثرت عده و وسعت آب و خاك و نفوذ مشيت . وخلاصه تفرعن او حتى به قدر يك خردل در دفع عذاب الهى از او اثر نكرد، و عذاب الهىاو را با آن همه قدرتش بگرفت ، تا چه رسد به اين كفار تكذيب گر كه مردمى ناتوانو گرسنه اند، و به فرموده قرآن : (جند ما هنالك مهزوم من الاحزاب ) . اشاره هايى به شدت عذاب روز قيامت
فكيف تتقون ان كفرتم يوما يجعل الولدان شيبا
|
(فرعون نتوانست خود را از عذاب دور بدارد، شما چگونه خود را از عذاب روزى كه جوان راپير مى كند حفظ مى كنيد؟) نسبت دادن اتقاء و حفظ كردن خود، به يوم (روز) از باب مجازعقلى است ، و مراد حفظ كردن از عذاب آن روز است ، بنابر اين كلمه يومامفعول براى تتقون است . بعضى گفته اند: مفعول (تتقون ) حذف شده و (يوما)ظرف براى عذاب است ، و تقدير كلام (فكيف تتقون العذاب الكائن فى يوم كذا) است ،بعضى از مفسرين گفته اند: مفعول (تتقون ) حذف شده ، و كلمه (يوما) ظرف براىاتقاء است ، و معنا اين است كه اتقاى شما در آن روز چگونه است ؟ بعضى ديگر سخنانىديگر گفته اند. (يجعل الولدان شيبا) - كلمه (شيب پير) جمع كلمه (اشيب )است ، مقابل كلمه (شاب ) كه به معناى جوان است ، و اين تعبير كه (آن روز كودكانرا پير مى كند) كنايه است از شدت عذاب آن روز نه طولانى بودنش .
السماء منفطر به كان وعده مفعولا
|
اين آيه براى بار دوم به شدت آن روز اشاره مى كند، و كلمه (انفطار) به معناىشكاف برداشتن است ،و اگر صفت (سماء) را مذكر آورد، براى اين بود كه سماء جائزالوجهين است ، هم مى توان صفتش را مذكر آورد و هم مونث ، و ضمير (به ) به كلمه(يوم ) برمى گردد، و حرف (باء) در آن سببيت را مى فهماند. و معناى آيه اين استكه : آسمان در آن روز و يا به سبب شدت آن روز شكافته مى شود. و جمله (كان وعده مفعولا) استينافى است ، يعنى مى خواهد نكته اى جديد را افاده كند، وآن اين است كه وعده خدا شدنى است . و با آوردن اين جمله تهديد سابق رامسجل مى كند، و اگر كلمه (وعد) را به ضمير راجع به خداى تعالى نسبت داد و نفرمود:(كان وعد الله ، شايد براى اين بود كه اشاره كند به اينكه غير از خدا كسى نيست كهصلاحيت داشته باشد چنين تهديدى بكند، پس آوردن ضمير هم كافى است و احتياج بهآوردن نام خداى تعالى نيست .
ان هذه تذكره فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا
|
كلمه (هذه ) اشاره است به آيات سابق كهمشتمل بر تهديدهاى كوبنده و تذكر و موعظه است ، و كلمه (تذكره ) به معناى هرهشدارى است كه آدمى با ديدن و يا شنيدن آن الگويى مى گيرد كهعمل خود را طبق آن انجام دهد. و در جمله (فمن شاء) مفعول (شاء) حذف شده ، و معروف درمثل اين موارد اين است كه مفعولى در تقدير بگيرند كه از جنس جواب شرط باشد و باسياق بسا زد، بنابر اين بايد بگوييم تقدير جمله : (فمن شاء ان يتخذ الى ربهسبيلا اتخذ الى ربه سبيلا) (هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگار خود اتخاذكند مى تواند راهى به سوى پروردگارش اتخاذ كند) مى باشد. بعضى گفته اند:كلمه (اتعاظ - پندگيرى ) در تقدير است ، و معنايش اين است كه هر كس بخواهد پندبگيرد، راهى به سوى پروردگار خود اتخاذ مى كند: و منظور (از اتخاذ راه به سوىپروردگار) اتخاذ راه به سوى تقرب به او است . و منظور از (راه )، همان ايمان واطاعت است . اين آن معنايى است كه مفسرين ذكر كرده اند. ولى ممكن است كلمه (هذه ) را اشاره به آياتاول سوره بگيريم كه به شب زنده دارى و تهجد سفارش مى كرد، و بگوييم اين آيه مىخواهد خطاب اختصاصى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دراول سوره را به همه مؤ منين عموميت دهد، و به طور كلى بفرمايد: (فمن شاء....) مويداين احتمال اين است كه آيه مورد بحث عينا در سوره دهر هم آمده ، و در آنجا بعد از آيه اىقرار گرفته كه از نماز شب سخن مى گويد و مى فرمايد: (و سبحه ليلا طويلا)، واز اين معنا مى توان نتيجه گرفت كه نماز شب راه مخصوصى است كه آدمى را به سوىپروردگارش هدايت مى كند. بحث روايتى رواياتى درباره نزول آيات : (يا ايّها المزّمّل قماللّيل الّا قليلا...) در الدر المنثور است كه بزار و طبرانى در كتاب اوسط، و ابو نعيم در كتاب(دلائل )، از جابر روايت كرده اند كه گفت : قريش در دارالندوه جلسه اىتشكيل دادند، كه بياييد براى اين مرد (رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نامىانتخاب كنيد، كه مردم با شنيدن آن نام و عنوان ديگر دورش جمع نشوند، و از او فاصلهبگيرند. عده اى گفتند چطور است او را كاهن بناميم . جمعى گفتند ديوانه اش معرفى كنيم .عده اى ديگر گفتند اتهام ديوانگى به او نمى چسبد. جمعى پرسيدند چطور است ساحرشبخوانيم ؟ گفتند: نه ، ساحر هم نيست ، گفتند: كار ساحران را مى كند، چون بين دو دوسترا به هم مى زند، و در آخر به همين معنا راى دادند و متفرق شدند. جريان به اطلاع رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رسيد، از شدت اندوه خود رادر ملحفه اى پيچيد، جبرئيل به حضورش آمد و عرضه داشت : (يا ايهاالمزمل )، (يا ايها المدثر) . مؤ لف : آخر روايت خالى از سؤ ال نيست ، براى اينكه از ظاهر آن بر مى آيد هر دو سورهبا هم نازل شده ، علاوه بر اين از آيات قرآن و حتى از سوره مدثر برمى آيد كه مشركينهر تهمت ناروايى به آن جناب زده اند: كاهن ، ساحر، مجنون ، و شاعرش خوانده اند، و تنهابه تهمت زدن به ساحر كه روايت مى گويد، اكتفا نكرده اند، از اين هم كه بگذريم درهيچ جاى قرآن نيامده كه اين تهمت را به آن جناب زده باشند كه بين دوستان را به هم مىزند. و در همان كتاب آمده كه عبد اللّه بن احمد در كتاب (زهد) و محمد بن نصر در كتاب(الصلوه ) از عايشه روايت كرده اند كه گفت :رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شبها بسيار كم مى خوابيد، چون خداى تعالىدستور داده بود (قم الليل الا قليلا) . و در تفسير كشاف از عايشه روايت كرده كه در پاسخ شخصى كه پرسيده بودتزميل (روانداز ) رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) چه بود؟ گفت رواندازى بودبه طول چهارده ذراع ، كه من در زير نيمى از آن مى خوابيدم ، ورسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر روى نيم ديگرش نماز مى خواند، پرسيدنداز چه جنسى بود؟ گفت به خدا سوگند نه خز بود و نه قز (ابريشم غير مرغوب ) و نهپوست مرعز، و نه ابريشم ، و نه پشم ، رويه آن از مو و آستريش از كرك بود. مؤ لف : اهل فن اين روايت را به جعلى بودن متهم كرده اند، و درست هم هست ، براى اينكه آن زمانى كه اين سوره كه ابتدايى ترين سوره هاى قرآن است در مكهنازل مى شد، عايشه همسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نشده بود، ازدواج آنجناب با وى بعد از هجرت در مدينه واقع شد. و از كتاب جوامع الجامع نقل شده كه گفته است : در روايتى آمده كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) داخل خانه خديجه شد، در حالى كه از شدتكوفتگى و فزع و ترس نمى توانست روى پاى خود بايستد، و فرمود: مرا بپيچيد،چيزى نگذشت كه جبرئيل ندايش در داد كه : (يا ايهاالمزمل ) . و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و ابن جرى رو ابن ابى حاتم از سعيد بن جبيرروايت كرده اند كه گفت : وقتى آيه (يا ايهاالمزمل قم الليل الا قليلا) نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مدت دهسال شب ها را به قيام و عبادت گذرانيد، طايفه اى از اصحابش نيز او را متابعت مىكردند، خداى تعالى بعد از ده سال آيه (ان ربك يعلم انك تقوم ... و اقيموا الصلاه )را نازل كرد، و بعد از ده سال تخفيفى به كار آنان داد. مؤ لف : روايت شده كه آيه تخفيف بعد از يكسال ، و در بعضى روايات بعد از هشت ماه نازل شد، و قيام در شب براى غيررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) واجب نبوده ، همچنان كه جمله (ان هذه تذكره )نيز به بيانى كه گذشت به اين معنا اشاره دارد، و مويد آن خود روايت است كه مىگويد: طايفه اى از اصحاب چنين كردند (نه همه ). و در تهذيب به سند خود از محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت: من از آن جناب از اين كلام خدا پرسيدم كه مى فرمايد: (قمالليل الا قليلا) . فرمود: خداى تعالى به آن جناب دستور داد كه در هر شب نماز شببخواند، مگر آنكه استثنائا شبى نتواند. مؤ لف : اين روايت به يكى از وجوهى كه مفسرين در آيه ذكر كردند اشاره مى كند. و در مجمع البيان است كه : بعضى گفته اند كلمه (نصفه )بدل است از كلمه (قليل )، در نتيجه بيانى مى شود براى استثناء و مويد اينقول روايتى است كه در آن امام صادق (عليه السلام ) فرموده :قليل عبارت است از نصف ، و جمله (او انقص منه ) و جمله (اوزد عليه ) به معناى كمتراز نصف و بيشتر از آن است . چند روايت درباره مراد از ترتيل قرآن و آداب تلاوت قرآن و در الدر المنثور است كه عسكرى در كتاب مواعظ از على (عليه السلام ) روايت كرده كهفرمود: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيدند معناى (ورتل القران ترتيلا) چيست ؟ فرمود: حروفش را واضح بگويى ، و چون خواندن شعرصداى خود را ترجيع ندهى نه مانند بحر طويل يكسره باشد و نه مانند شعر پاره پاره، وقتى به عجائبش برمى خورى در آنجا بايستى ، (و با تكرار آن )دل را به حركت در آورى ، و زنهار! همتتان اين نباشد كه زودتر به آخر سوره برسيد. مؤ لف : نظير اين معنا را كلينى در كافى به سند خود از عبد اللّه بن سليمان از امامصادق از على (عليه السلام ) به اين عبارت نقل كرده كه فرمود: يعنى حروف آن راواضح بگوييد، و مانند خواندن شعر، به صوت خود ترجيع ندهيد، و مانند ريگ ، درهم وبرهمش مكنيد، بلكه با (تكرار ) آياتش دلهاى مبتلا به قساوت را از قساوت تهى كنيد، وهم هيچ يك از شما اين نباشد كه زودتر سوره را تمام كنيد. و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه از طاووس روايت كرده كه گفت : ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيدند كداميك از مردم قرآن را بهتر مىخوانند؟ فرمود: آن كس كه وقتى تلاوتش را مى شنوى احساس كنى كه او از خدا مىترسد. و در اصول كافى به سند خود از على بن ابى حمزه روايت كرده كه گفت : امام صادق(عليه السلام ) فرمود: قرآن نبايد به سرعت خوانده شود، بلكه بايدترتيل شود، پس وقتى به آيه اى بر مى خورى كه در آن سخن از بهشت رفته ، همانجابايست و از خداى عز و جل درخواست بهشت كن ، و چون به آيه مربوط به دوزخ مى رسىاز خدا بخواه تا از آتش پناهت دهد. و در مجمع البيان در معناى ترتيل از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) روايتكرده كه فرمود: ترتيل آن است كه در آن مكث كنى و صوتت را نيكو گردانى . و نيز در همان كتاب از ام سلمه روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قرائتش را آيه آيه مى كرد. و در همان كتاب از انس روايت كرده كه گفت :رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلم ) صوت خود را در قرائت مى كشيد. رواياتى راجع به كيفيّت نزول وحى بررسول اللّه (صلى الله عليه و آله ) و نيز در همان كتاب روايت كرده كه : حارث بن هشام ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيد وحى چگونه بر تونازل مى شود؟ فرمود: احيانا صدايى چون صداى زنگ به گوشم مى خورد، و من آنچه رامى گويد از بر مى شوم ، و اين نوع وحى از ساير انواعش بر من سخت تر است ، و بدنمعرق مى كند، و گاهى فرشته وحى به صورت مردى برايم مجسم مى شود، و من آنچه رامى گويد از بر مى شوم . عايشه هم گفته : گاه مى شد كه وحى بر آن جنابنازل مى شد در حالى كه سوار بر شتر بود ناچار به گردن حيوان مى زد تا بخوابد.و نيز گفته : من ديده ام كه گاهى در روز بسيار سرد وحى بر آن جنابنازل مى شد و خيس عرق مى شد، به طورى كه عرق از پيشانيش مى چكيد. و از تفسيرعياشى نقل شده كه او به سند خود از عيسى بن عبيد از پدرش از جدش از على (عليهالسلام ) روايت كرده كه فرمود: قرآن بعضى آياتش بعضى ديگر را نسخ مى كند، و لذابايد به دستور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به همه آيات تمسك كرد،يعنى آخرين آيه اى را هم كه نازل شده در نظر بگيريم . و از جمله آخرين آياتى كه بهآن جناب نازل شد سوره مائده است ، كه ما قبل خود را نسخ كرده ولى چيزى آن را نسخ نمىكند، اين سوره در حالى بر آن جناب نازل شد كه بر ناقه شهباء سوار بود، و وحى آنچنان بر آن حيوان گران آمد كه نتوانست راه برود، بلكه شكمش را به زمين نزديك مى كردو من خود ديدم كه نزديك بود نافش به زمين برسد. مؤ لف : اين روايت اگر درست باشد ناگزير بايد بگوييم ظاهر شدن اثر سنگينىوحى در ناقه و يا قاطر، از قبيل تجسم معانى است ، نه اينكه وحى هم امرى مادى و داراىسنگينى وزن است ، چون اين سخن معقول نيست . و نظير اين تعبيرها در رواياتى كهمعجزات و كرامات اولياء را نقل مى كنند، بسيار است . و در تهذيب به سند خود از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه درتفسير كلام خداى عز و جل كه فرموده (ان ناشئهالليل هى اشد وطا و اقوم قيلا)، فرمود: منظور از (اقوم قيلا) اين است كه برخاستن آدمى از بستر براى رضاى خدا (و نهبراى هيچ كس ديگر ) قيامى است استوار. مولف : اين روايت به دو سند ديگر در تهذيب وعلل از هشام از آن جناب نقل شده . و در مجمع البيان در ذيل آيه (ان ناشئه الليل ) آمده كه از امام باقر و امام صادق(عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند: منظور به نماز ايستادن در آخر شب است و در الدر المنثور است كه ابن منذر از حسين بن على (عليهماالسلام ) روايت كرده كه آنجناب را ديدند، بين مغرب و عشا نماز مى خواند، سببش را پرسيدند، فرمود: اين از همانناشئه است . مراد از تبتّل به سوى خدا(و تبتّل اليه تبتيلا) و در مجمع البيان در ذيل آيه (وتبتل اليه تبتيلا) مى گويد محمد بن مسلم و زراره وحمران از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمودند: منظور از اينتبتل ، بلند كردن دستها در نماز است . و در روايت ابى بصير آمده كه فرمود:(تبتل ) اين است كه در نماز دست به سوى خدا بردارى و تضرع كنى . مؤ لف : اين روايت با قنوت نماز منطبق است . و در روايتى ديگر آمده كه(تبتل ) به معناى بلند كردن دستها و حركت دادن انگشتان سبابه است . و در روايتىديگر آمده كه اشاره كردن با انگشتان است . و در روايتى ديگر آمده كه دعا كردن با يكانگشت و اشاره كردن با آن است . باز در مجمع البيان است كه از عبد اللّه بن عمرنقل شده كه وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شنيد كسى مى خواند:(وطعاما ذا غصه )، از شنيدن آن غش كرد. و در تفسير قمى در ذيل آيه (و كانت الجبال كثيبا مهيلا) آمده : يعنى مانندتل ريگ كه از بالا فرو بريزد. آيه 20 سوره مزّمّل
ان ربك يعلم انك تقوم ادنى اليل و نصفه و ثلثه و طائفه من من ثلثى الذين معك واللّهيقدر اليل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فاقرؤ ا ما تيسر من القران علم انسيكون منكم مرضى و اخرون يضربون فى الارض يبتغون منفضل اللّه و اخرون يقاتلون فى سبيل اللّه فاقروا ما تيسر منه و اقيموا الصلوه و اتواالزكوه و اقرضوا اللّه قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند اللّه هو خيرا واعظم اجرا و استغفروا اللّه ن اللّه غفور رحيم (20)
|
ترجمه آيات پروردگار تو مى داند كه تو و گروهى از مؤ منين كه با تو هستند نزديك از دو ثلثشب و گاهى نصف آن و گاهى ثلث آن را زنده مى داريد و خدا كه تقدير كننده شب و روزاست (و در فصول چهارگانه آن را بلند و كوتاه مى كند ) مى داند كه تشخيص دو ثلث ونصف و ثلث در فصول مختلف براى شما ممكن نيست به همين جهت بر شما بخشود از اينپس هر مقدار كه برايتان ميسر است از قرآن بخوانيد. و نيز مى داند كه براى شمابيمارى پيش مى آيد عده اى به سفر مى روند تا از رزق خدا به دست آورند جمعى ديگردر راه خدا جنگ مى كنند در چنين احوال نيز هر مقدار كه مى توانيد از قرآن بخوانيد و نمازبپا بداريد و زكات بدهيد. و به خدا وام دهيد وامى نيكو و بدانيد آنچه از كارهاى خير مىكنيد و از پيش براى خود مى فرستيد نزد خدايش مى يابيد، اما بهتر از آنچه كه كرديد وبا اجرى عظيم تر. و از خدا طلب مغفرت كنيد كه خدا آمرزنده و رحيم است (20) بيان آيه زمان نزول اين شريفه كه متضمّن تخفيف دستور قيام در دو ثلث شب يا نصف يا ثلث آناست سخن در اين آيه شريفه براى تخفيف دادن به دستورى است كه دراول سوره به شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داد، و در آيه (ان هذهتذكره ..). در وسط سوره آن دستور را به عموم مؤ منين تعميم داد، و آن عبارت بود ازپرداختن به نماز شب و تهجد، در اين آيه مى خواهد بفرمايد: خدا از مؤ منين اكتفا كرد بههر مقدارى كه بتوانند از قرآن تلاوت كنند، پس آيه شريفه مى خواهد دستوراول سوره را تخفيف دهد، نه اينكه آن را نسخ نموده از قيام در دو ثلث شب و يا نصف آن ويا ثلث آن منع كند. در اخبار زيادى وارد شده كه خصوص اين آيه بعد از گذشتن هشت ماه و يا يكسال و يا ده سال از نزول آيات اول سوره در مكهنازل شد، و ليكن اين حرف از اين نظر سست است كه در آيه شريفه جمله (اقيموا الصلوهو اتوا الزكوه و اقرضوا اللّه قرضا حسنا) آمده ، و ظاهر آن اين است كه مراد از زكات -مخصوصا بدان جهت كه بعد از نماز و قبل از مساءله انفاق مستحبى آمده - زكات واجبباشد، و همه مى دانيم كه زكات بعد از هجرت در مدينه واجب شده . پس نزول اين آيه در مدينه بوده ، و اينكه بعضى گفته اند: زكات در مكه واجب شد، ولىنصاب آن تعيين نشد تا در مدينه معين گرديد، و همچنين اينكه بعضى ديگر گفته اند: ممكناست آيه شريفه قبل از حكمش نازل شده باشد، و حكمش بعد از مدتى كه ازنزول آيه گذشت واجب شده باشد وجوهى بدوندليل هستند. علاوه بر بى دليل بودن اين سخنان در آيه شريفه سخن ازقتال هم رفته ، مى فرمايد: (و اخرون يقاتلون فىسبيل اللّه ) با اينكه مى دانيم در مكه در جو آنچنانى مصلحت نبوده كه در متن آيه سخن ازقتال به ميان آيد، و به هر حال ظاهر اين است كه آيه شريفه در مدينهنازل شده باشد نه در مكه ، و بعضى از مفسرين هم به اين نظريهمتمايل شده اند.
ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه ...
|
خطاب در اين آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، و تعبير به (ربك) اشاره است به اينكه رحمت و عنايت الهى شامل آن جناب است ، و همچنين تعبير به (يعلمانك تقوم ...)، بويى از شكر مى دهد، و از لحنش پيداست كه مى خواهد از آن جناب تشكر كند، آرى خودشفرموده (و كان سعيكم مشكورا)
|
|
|
|
|
|
|
|