بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از زندگانی امام علی (علیه السلام ), محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     1001D001 -
     1001D002 -
     1001D003 -
     1001D004 -
     1001D005 -
     1001D006 -
     1001D007 -
     1001D008 -
     1001D009 -
     1001D010 -
     1001D012 -
     1001D013 -
     1001D014 -
     1001D015 -
     1001D016 -
     1001D017 -
     1001D018 -
     1001D019 -
     1001D020 -
     1001D021 -
     1001D022 -
     1001D023 -
     1001D024 -
     1001D025 -
     1001D026 -
     1001D027 -
     1001D028 -
     1001D029 -
     1001D030 -
     1001D031 -
     1001D032 -
     1001D033 -
     1001D034 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

753- براران واقعى على (ع ) 

قيس يكى از ياران امام على (عليه السلام ) است كه امام رضا (عليه السلام ) دربارهچگونگى نماز او و حضور قلب او در نماز مى فرمايد:
مردى از اصحاب على (عليه السلام ) كه به او قيس مى گفتند به نماز ايستاد وقتىركعتى از نماز را خواند ناگهان مار سياهى آمد و در موضع سجده قيس قرار گرفت ، قيسبدون توجه به ركوع و سجود رفت وقتى پيشانى از موضع سجده برداشت مار بهگردن قيس پيچيد. سپس از يقه او وارد پيراهن او شد. ولى اين بنده صالح خدا كه حقيقتنماز را دريافته بود به نمازش ادامه داد و آسيبى هم از مار نديد.
سپس امام رضا (عليه السلام ) وقتى داستان قيس رانقل فرمود: اضافه كرد كه شبيه اين قضيه براى خود حضرت هم رخ داده است(894)


754- برگشت آفتاب در سرزمين بابل براى على (ع ) 

جويريه بن مسهر كه از ياران على (عليه السلام ) است مى گويد: با حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ) از قتال با خوارج نهروان مى آمديم تا رسيديم به سرزمينبابل (895) هنگام نماز عصر رسيد. على (عليه السلام ) و تمام مردم كه با حضرتبودند از اسب پياده شدند، على (عليه السلام ) فرمود:
اى مردم اين سرزمين ملعون و از رحمت خدا به دور است و در روزگار گذشته سه بار ويا به روايتى دو مرتبه اهل آن معذب شدند و خداوند بر آنان عذابنازل كرده و اين سرزمين يكى از شهرهاى قوم لوط است .
و اولين سرزمينى است كه در او بت پرستيده شد. براى هيچ پيامبر و يا وصى پيامبرىحلال و جايز نيست كه در روى اين زمين نماز بخواند.
اى ياران من ، هر كدام از شما خواستيد در اين سرزمين نماز بگذاريد مانعى نيست
پسمردم در حاشيه جاده به نماز ايستادند و نماز خويش را به جا آوردند و اميرمؤ منين (عليهالسلام ) به استر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سوار شد و از آن سامانتشريف برد، جويريه گفت : والله اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را تبعيت خواهم كرد و ازحضرتش نمازم را تقليد خواهم نمود لذا پشت سر آن حضرت به راه افتادم ، پس سوگندبه خدا از جسر سورا در ارض بابل نگذشته بوديم كه آفتاب غروب كرد. پس من شككردم كه آيا نماز ما بايد فوت شود؟ و آيا نبايد حضرت على (عليه السلام ) نمازبخواند؟ پس ناگهان امام (عليه السلام ) متوجه من شد و فرمود: يا جويريه آيا شكنمودى عرض ‍ كردم . بلى يا اميرالمؤ منين ! حضرت در ناحيه اى پياده شد آنگاه وضوساخت و برخاست و به كلاه و دعائى كه من نفهميدم چه مى گويد، گويا عبرانى بودسخن گفت . سپس ندا در داد الصلاه (896) نظر كردم به سوى آفتاب ،سوگند به خدا ديدم كه از بين دو كوه خارج شد و از براى او صوت و صداى شديدىبود، آنگاه حضرت به نماز عصر ايستاد و من نيز نماز را با آن حضرت گزاردم .
وقتى كه از نماز فارغ شديم يك دفعه شب شد همچنان كه بود.
پس آن هنگام حضرت رو به من كرد و فرمود:
اى جويريه بن مسهر! همانا خداوند عز و جل به حبيبش مى فرمايد: اى پيامبر! به نام عظيمپروردگار خود تسبيح گوى ، اى جويريه من خداوند را به اسم اعظمش خواندم ، آفتابرا براى من برگرداند. جويريه وقتى كه اين معجزه را از آن حضرت ديد گفت : بهپروردگار كعبه سوگند كه تو وصى نبى هستى (897).


755- توصيه على (ع ) به كميل درباره نماز 

حضرت على (عليه السلام ) به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيات و كيفيت اقامهنماز مى فرمايد:
يا كميل ! ليس الشان ان تصلى و تصوم و تتصدق ،...
اى كميل ! شان و قدر و منزلت در عبادت و اطاعت خدا به اين نيست كه نماز بگزارى و روزهبدرى و صدقه بدهى بلكه شان و منزلت اين است كه نماز را با قلب پاك بگزارى وسليم النفس باشى و عملى خدا پسندانه و با خشوع كه سراپاى وجودت را فراگيرد،انجام دهى . (يعنى صرف نماز و روزه و تصدقاموال كافى نيست ، بلكه عمل ، نيت پاك مى خواهد) بنگر در آن چيزى كه در آن و بر آنبه نماز ايستاده اى كه اگر غصبى و حرام باشد نماز اوقبول نيست و فايده اى ندارد(898).


756- اميدوار كننده ترين آيه قرآن  

امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: كه روزى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) خطاببه اصحاب خود فرمود: كدام يك از آيات كلام الله مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آياتمى باشد؟
بعضى گفتند: اين آيه است ان الله لا يغفر ان يشرك و يغفر ما دون ذلك لمنيشاء(899).
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است اما اميدوار كننده ترين آيات براى غفران و آمرزش نمىباشد.
عده اى ديگر گفتند: اين آيه است و من يعمل سوء او يظلم نفسه ...(900).حضرت فرمود: نيكو آيه اى است اما آيه منظور نظر نمى باشد.
بعضى ديگر گفتند اين آيه است قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطو منرحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا(901) . حضرت فرمود: نيكو آيه اىاست اما آيه مورد نظر نيست .
گفتند اين آيه است : والذين اذا فعلو فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفرواذنوبهم (902). حضرت فرمود: نيك آيه اى است اما آن آيه نيست ، آيا آيه ديگرىنمى دانيد؟ كه به نظر شما اميدوار كننده ترين آيات قرآن باشد؟ اصحاب عرض كردند:نه يا اميرالمؤ منين به خدا سوگند چيزى در نزد ما نيست كه بخوانيم .
امام فرمود: سمعت حبيبى رسول الله يقول ارجى آية فى كتاب الله .
و اقم الصلاه طرفى النهار و زلفا من الليل ...
(903).
از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: اميدوار كننده ترينآيه در قرآن اين آيه شريفه است : و به پا داريد نماز را در دو طرف از روز و نمازى كهپاره اى از شب گذشته به جا آورده شود سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمبه من فرمود: يا على ! به خدايى كه مرا بشير و نذير قرار داد و مبعوث به رسالتگردانيد اگر يكى از شما به وضو قيام نمايد گناهان و معاصى او از اعضاى او فرومى ريزد تا وقتى با صورت و قلب خود متوجه قبله گردد، از قبله و نمازش بر نگرددمگر آنكه جميع گناهان او بريزد و هيچ گناه بر صحيفهعمل او باقى نماند همچون روزى كه از مادر متولد شده باشد، و هر گاه ما بين دو نمازگناهى از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزيده شود. و از گناه پاك گردد تااينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمازهاى پنج گانه را كه موجب آمرزش هستندشمارش نمود.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على ! بدان كه منزلت نماز پنجگانه براى امت من مانند نهرى است كه بر در خانه يكى از شما باشد اگر شخصى دربدن او چرك باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كند، آيا چرك در بدن او باقىخواهد ماند. سوگند به خدا نمازهاى پنج گانه براى امتم چنين است كه تمام گناهان او راپاك مى كند و تيرگى قلب آنها را مى برد(904).


757- تدابير صنعتى امام على (ع ) 

امام على (عليه السلام ) براى رفع نيازهاى مسلمانان در سفرهايى دريايى به مهندسينايرانى دستور داد تا از درآمد ملى كشور، اسكله اى در شهر جده كه جزء شهرهاىبندرى عربستان است بسازند تا با اين وسيله رفت و آمدهاى دريايى به سهولت انجامگيرد و براى رونق سفرهاى دريايى دستور ساختن كارخانه كشتى سازى را صادر فرمودبه اين صورت كه از درآمد عمومى ، مخارج ساخت آن را تاءمين كرد و اين كار در خطتوليد قرار گرفت على (عليه السلام ) پس از اتمام كارخانه كشتى سازى خود شخصاآن را افتتاح كرد(905).


758- غضه دار يتيمان  

قنبر مى گويد: روزى امام از حال زار يتيمانى آگاه شد، به خانه رفتيم و برنج و خرماو روغن فراهم كرد و خود به دوش كشيد و به من اجازه حمله آنها را نداد.
وقتى كه به خانه يتيمان رفتيم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانيد و آنهارا سير كرد، سپس بر روى زانوها و دو دست خود راه مى رفت و با صداهاى مخصوصىبچه ها را مى خنداند بچه ها نيز صداى امام را تقليد مى كردند و مى خنديدند.
سپس از منزل خارج شديم به امام گفتم : مولاى من امروز دو چيز براى من شگفت انگيز بود؛
اول آنكه با صداى مخصوصى بچه ها را مى خندانيد و دوم آنكه غذاى آنها را خود بر دوشحمل كرديد.
حضرت فرمود: اولى براى رسيدن به پاداش بود و دومى براى آن بود كه وقتى خانهيتيمان شدم آنها گريه مى كردند خواستم وقتى خارج مى شويم آنها هم سير باشند و همخندان (906).


759- تاديب مردى سبك  

روزى مرد قد بلند شوخى در مدينه وارد مسجد شد و على (عليه السلام ) را ديد كهمشغول نماز است ، چون اندام امام متوسط و معتدل بود او نعلين امام را برداشت و بر بالاىطاق ستون مسجد گذاشت تا امام نتواند نعلى خود را بردارد در نتيجه از او خواهش نمايدتا نعلين را پس دهد .
امام على (عليه السلام ) صبر كرد وقتى آن مرد در نماز براى تشهد به زمين نشست دامنپيراهن او را جمع كرد و ستون مسجد را با قدرت شگفت انگيز خود مقدارى بلند كرد وپيراهن او را زير آن گذاشت .
وقتى نماز آن مرد تمام شد ديد كه هيچ كارى از او ساخته نيست لذا به التماس افتاد تالباسهاى قيمتى او نابود نشود امام هم او نگاه مى كرد و مى خنديد .
وقتى زياد التماس كرد، امام على (عليه السلام ) فرمود: به شرطى پيراهن تو را آزادمى كنم كه قول بدهى ديگر نسبت به مردم اين فضولى ها را نكنى .
آن مرد سوگند ياد كرد كه ديگر اينگونه رفتارهاى زشت را تكرار نكند آنگاه امام (عليهالسلام ) او را آزاد كرد(907)


760- روش تربيت كودك  

براى امام على (عليه السلام ) چند مشك عسل به عنوان بيتالمال آوردند پس از چند روز وقتى امام خواست آن را تقسيم كند متوجه شد كهعسل يكى از مشك ها دست خورده است .
قنبر را فرا خواند پرسيد: عسل را چه كسى برداشته است ؟
قنبر گفت : يكى از بچه ها مقدارى از سهميهعسل شما را برداشت .
امام در اينجا دو كار مهم انجام داد كه از نظر تربيتى بسيارقابل توجه است اول اينكه كودك را سرزنش كرد دوم آنكه مقدارىپول به قنبر داد و فرمود: برو در بازار عسل خريدارى كن و بياور تا بچه هابخورند.(908)


761- شيرى در ميدان جنگ  

اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) پس از اتمام حجت با شورشيان بصره و بردبارى درآغاز نبرد وقتى دشمن جنگ را آغاز كرد زره خود را پوشيده و پيشاپيش سپاه خود به قلبدشمن زد و حملات شديدى كرد به گونه اى كه دشمن چون روباه از مقابلش مى گريخت .
چند بار شمشير امام (عليه السلام ) خم شد كه به ناچار به خيمه برگشت تا آن رااصلاح كند اصحاب و فرزندان و مالك اشتر به امام عرض كردند: يا على ! حملات بهدشمن را به ما واگذار، ولى امام (عليه السلام ) پاسخ نمى داد و دوباره حمله مى كرد، وصف هاى ناكثين را درهم مى شكست .
اصحاب اصرار كردند كه : اگر به شما آسيبى برسد اين دين در خطر مى افتد.
حضرت در پاسخ به آنها فرمود: والله ما اريد بما ترون الاوجه الله و الدار الاخرة؛ به خدا سوگند آنچه را مى بيند به خاطر خدا و آخرت است (909)


762- تاكتيك نظامى  

وقتى كه سپاه امام على (عليه السلام ) به اطراف شهر بصره رسيد در آنجا اردو زد تاوفاداران على (عليه السلام ) از قبايل گوناگون به لشكر امام بپيوندند بسيارى ازسران قبايل و بزرگان كوفه و بصره با اميرمؤ منان (عليه السلام ) ملاقات كردند.
روزى اخنف بن قيس با خويشاوندان خود خدمت امام رسيد و پس از گفتگوهاى فراوان به امامگفت :
قوم و قبيله من بدرستى حقيقت را نمى شناسد، اگر بخواهم آنها را براى كمك در اينجنگ بياورم دويست سوار بسوى تو خواهند آمد. اما اگر من و طرفداران شما به خانههايمان بازگرديم و در جنگ با شما نباشيم مى توانيم شش هزار زن را از تو دور نگهداريم حال چه كنم ؟ دويست مرد به كمك بياورم ؟ يا شش هزار شمشير را از تو دور سازم ؟امام فرمود: شمشير را از من بازدارى نيكوتر است به خانه ات بازگردد.(910)


763- غذا و لباس ساده امام  

يكى از ياران امام على (عليه السلام ) نقل مى كند، يك شب هنگام افطار خدمت حضرت على(عليه السلام ) رفتم ، حضرت به من فرمود: بر خيز و با حسن و حسين عليهم السلامهمسفر باش ، آنگاه امام به نماز ايستاد، وقتى نماز امام به پايان رسيد. ظرف در بستهاى را جلوى امام گذاشتند، بگونه اى درب غذا بسته شده بود كه ديگرى نتواند آن راباز كند، امام در ظرف غذا باز كرد و نان جو را در آورد وتناول فرمود: او مى گويد: به امام عرض كردم : يا على ! شما سابقهبخل نداشتيد چرا غذاى خود را اينگونه پنهان و مخفى مى كنيد؟
امام فرمود: اينكار از روى بخل نيست بلكه نمى خواهم فرزندانم از روى دلسوزى چيزى(مانند روغن يا دوغ ) به اين غذا اضافه كنند، عرض كردم مگر حرام است ؟ فرمود: نه امارهبرى شايسته بايد در خوراك و لباس ، مانند فقيرترين افراد جامعه خود زندگى كندتا الگوى بينوايان باشد و آنان مشكلات و ندارى خود را بتوانندتحمل كنند.(911)
و در جايى ديگر هارون بن عنتره مى گويد: در شهر حورنق (912) هوا بسيار سرد بودعلى (عليه السلام ) را ديدم كه تنها لباسى بر خود پيچيده به او گفتم : يا على ! ازبيت المال سهمى بردار و براى خود لباسى مناسب تهيه كن حضرت فرمود: چيزى ازمال شما بر نمى دارم و اين لباس را نيز از مدينه همراه خود آورده ام .(913)
همچنين شخصى در كوفه مركز خلافت حضرت وقتى لباسهاى امام على (عليه السلام ) راكم قيمت و ساده و وصله دار ديد با تعجب به امام نگريست و گفت :
چرا لباس شما وصله دار است ؟
امام به او فرمود: يخشع له القلب و تذل به النفس و يقتدى به المؤ منون
لباس وصله دار دل را خاشع و نفس اماره را خوار مى كند و الگوى مؤ منان مىشود.(914)


764- سادگى منزل و زندگى  

سويد مى گويد: روزى خدمت امام على (عليه السلام ) رسيدم ايامى كه همه مردم با امامبيعت كرده بودند و او امام و خليفه مسلمين بود آن حضرت را ديدم كه بر روى حصيركوچكى نشسته و چيز ديگرى در آن خانه وجود نداشت .
سويد مى گويد: عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! بيتالمال مسلمين در اختيار شماست فرشى براى اتاقهاى خود تهيه نماييد مى بينم كه درخانه شما فرشى جز حصير وجود ندارد.
امام فرمود: اى سويد! كسى كه در راه است و در مسافر خانه اى كه زود از آنجامنتقل مى شود (دنيا)، ابزار و وسايل فراوانى براى آنجا تهيه نمى كند ما به زودى ازاين دنيا مى رويم و به خانه آخرت رهسپار مى گرديم چرا فرشهاى قيمتى تهيه كنيم(915)
البته اين سادگى در تمامى ابعاد زندگى حضرت بارز بود بهترين غذاى امام شيرشتر بود كه ميل مى كردند و گوشت بسيار كم مى خوردند، غذاى امام را فرزندان و ياهمسران و دوستان حضرت نمى توانستند بخورند، پس از جنگجمل وقتى حضرت در كوفه مستقر شد و كوفيان قصر سفيدى را براى امام بنا كردندحضرت در پاسخ به اين كار آنها فرمود: من حاضر نيستم ديوار خانه ام از ديوارمنازل بيچارگان بالاتر و خانه ام از خانه مستمندان بهتر باشد(916)
اين وضع زندگى امام متقين على (عليه السلام ) است و در آنجايى كه دخترش ام كلثومنان جويى خشك را در سفره پدرش ديد اشكش جارى شد دراوايل زندگى خود، امام شبها بر روى پوستى مى خوابيد كه در روز از همان پوست براىعلوفه دادن به شتر خود استفاده مى كرد به راستى كسى كه تمامى سرمايه بيتالمال مسلمين كشور اسلامى در اختيار او بود اما خود با مقدارى آرد و آب افطار مى كرد، بنابه روايتى از امام صادق (عليه السلام ) على (عليه السلام ) هميشه از دسترنج خودارتزاق مى كرد نه از بيت المال (917).


765- در انتظار فرشتگان الهى هستم  

عبدالله عنوى مى گويد: در جنگ جمل على (عليه السلام ) را ديدم كه جنگ را شروع نمىكند و گويا انتظار چيزى را مى كشد فرماندهان خدمت امام آمدند و گفتند: يا اميرالمؤ منين !دشمن تعدادى از سربازان ما را با تير زده و به شهادت رسانده چرا دستور حمله راصادر نمى كنيد؟
امام فرمود: اى مردم ! من در انتظار نزول فرشتگان آسمان مى باشم ، زيرارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به اين مطلب بشارت داده است لذا تافرشتگان الهى نازل نشوند، دستور جنگ را نخواهم داد.
مدتى گذشت و ما در انتظار بوديم كه ناگاه ، نسيمى خوشبو از عطر عنبر وزيد، بااينكه زره بر تن و كلاه خود بر سر داشتم خنكى آن را احساس ‍ مى كرديم .
اينجا بود كه امام برخاست و زره خود را پوشيد و آماده جنگ شد من جنگى را آنچنان برفتح و پيروزى نزديك نديده بودم .(918)


766- سرزنش كسانى كه به جنگ نيامدند 

اميرمؤ منان (عليه السلام ) پس از پايان جنگجمل وارد كوفه شد و در منزل جعده بن هبيرة (پسر ام هانى خواهر امام على (عليه السلام )استقرار يافت بزرگان كوفه يك به يك به ديدار امام مى آمدند.
سليمان بن صرد خزاعى در جنگ شركت نداشت وقتى وارد محضر امام شد آن بزرگوار اورا سرزنش كرد و فرمود:
اى سليمان ! دچار شك و شبهه شدى و از يارى ما سرباز زدى ؟ چرا از يارى كردناهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوددارى نمودى ؟ سليمان عذرهاى فراوان آوردآنگاه با نگرانى به مسجد جامع خدمت امام مجتبى (عليه السلام ) رفت تا به واسطه آنبزرگوار على (عليه السلام ) را از خود خشنود گرداند(919)


767- رابطه قاضى با مردم  

ابوالاسود دوئلى مردى شاعر سياستمدار و اديب بود كه علم نحو را با راهنمايى امام على(عليه السلام ) تدوين كرد و قرآن را اعراب گذارى و نقطه چنين نمود و در دوران حكومتعمر بن خطاب به بصره هجرت كرد و در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز در سن 85سالگى در گذشت .
او با اينكه از ارادتمندان قطعى حضرت على (عليه السلام ) بود، تنها قاضى حكومتعلى (عليه السلام ) بود كه در همان روزهاىاول قضاوت خود توسط امام عزل شد، چون فرمانعزل خود را از طرف على (عليه السلام ) دريافت كرد، خدمت امام آمد و گفت : به خدا قسمنه خيانت كرده ام و نه به خيانت متهم شدم چرا مراعزل كردى ؟
امام در پاسخ فرمود: درست مى گويى و تو مردى امين و با ايمانى هستى ، اما بازرسانمن اطلاع داده اند كه چون طرفين دعوى به محكمه پيش تو مى آيند تو بلندتر از ايشانسخن مى گويى و درشتى در گفتار دارى (920)


768- مظهر عدل الهى  

شيخ طوسى نقل مى كند كه : مردى به عنوان مهمان بر امام على (عليه السلام ) وارد شدچند روزى از طرف امام (عليه السلام ) پذيرايى شد. اما او نگفت كه با شخصى دعوا كردهو در فلان روز بايد محاكمه شوند. وقتى امام از اين ماجرا آگاه شد، چون بايد قضاوتمى كرد و عدالت را نسبت به طرفين دعوا رعايت مى نمود به مهمان خود فرمود: اخصمانت ؟ آيا براى محاكمه و خصومت آمدى ؟
او پاسخ داد آرى ، امام فرمود: تحول عنا، انرسول الله (ص ) نهى ان يضاف خصم الا و معه خصمه ، اكنون از مهمانى ما خارجشو، زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم از پذيرايى كردن از طرفين دعوىنهى فرموده است (921)


769- دعواى عبد و مولا 

روزى برده اى بر ارباب و مولاى خود شوريد و او را گرفت و مدعى شد كه او ارباباست و آنكه اسير شده ، همانا برده اوست . هر چه اطرافيان سعى كردند با نصيحت وسوگند، حتى تهديد غلام را از اين رفتارش باز دارند نتوانستند، او همچنان در ادعاى خودمحكم و راسخ بود و هر دو آنها ادعا داشتند كه مولا هستند و برده نمى باشند.
اين ماجرا را براى حل اختلاف به على (عليه السلام ) رساندند على (عليه السلام ) بااستفاده از علم روانشناسى اين مشكل را حل كرد.
حضرت به هر دو آنها را فرمود: تا رو به ديوار بايستند و سر به ديوار بگذارند ودر آن حالت آنها را نگه داشت ، آنگاه به قنبر فرمود: (با يك صحنه سازى ) شمشير خودرا از غلاف بركش . قنبر گفت : آماده ام يا على ! آنگاه حضرت فرمود: گردن غلام را بزن.
در اين هنگام آن كس كه غلام بود بى اختيار خود را از ترس كنار كشيد و دعوا مولاى و عبدخاتمه يافت .(922)


770- عفو و بخشش بخاطر قرآن  

روزى از روزهاى حكومت امام على (عليه السلام ) شخصى خدمت امام آمد و اعتراف به دزدىكرد، امام به او فرمود: حد دزد قطع دست است . آيا باز هم اعتراف مى كنى ؟
او بار ديگر به جرم خود اعتراف كرد. امام پرسيد: آيا چيزى از آيا قرآن را در حفظ دارىتا قرائت كنى ؟
گفت : آرى ، سوره بقره را حفظ و مدام آن قرائت مى كنم .
امام فرمود: برو دست تو را به بركت سوره بقره بخشيدم . اشعث بن قيس ‍ كه مردىمنافق و از پليدان روزگار امام على (عليه السلام ) است به آن حضرت اعتراض كرد وگفت : آيا حدود الهى را تعطيل مى كنى ؟
امام فرمود: تو چه مى دانى حكم اين مساءله را؟ هر گاه براى جرمى شاهد ودليل اقامه شد، امام بايد حد الهى را اجرا كند، اما اگر مجرمى خود اعتراف كرد اين كار اوبا امام است ؛ مى تواند عفو كند و مى تواند حد الهى را جارى سازد.(923)


771- حفظ روحيه لشگر 

در جنگ صفين از لشكر معاويه دلاور جسورى به نام ابن صباح حميرى به ميدانآمد، يكى از دلاوران سپاه امام نيز به جنگ او رفت و كشته شد. نفر دوم و سوم نيز بدست اوكشته شدند، در اين هنگام جنگاور شامى زياد مغرور شد و با حركات خود روحيه سربازانامام را تضعيف مى كرد. سربازان امام نيز با ديدن اين صحنه هاتزلزل در روحيه شان به وجود آمده بود.
امام على (عليه السلام ) براى پيشگيرى از تضعيف رويه سربازانش لباس ‍ يكى ازسربازان خود را به تن كرد و شخصا به ميدان رفت و ابن صبح را كشت ، سربازديگرى از سپاه شام به ميدان آمد، آنهم كشته شد، نفر سوم نيز به جنگ آمد او هم توسطتيغ كافر كش على (عليه السلام ) به خاك افتاد، آنگاه امام در ميان دو لشكر با صداىبلند فرمود:
اگر شما در قتل و خونريزى پيشدستى نمى كرديد ما به روى شما شمشير نمىكشيديم .(924)


772- شعارها در ميدان جنگ  

در صدر اسلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرهنگ شعار دادن در جنگ درجامعه اسلامى جارى شد، در جنگ حضرت على (عليه السلام ) با سپاه منحرف و جهنمىجمل ؛ عايشه در ميان سپاه خود فرياد مى زد: فانما يصير الاحرار.
على (عليه السلام ) با صداى بلند به سپاهيانش فرمود: در پاسخ او بگوييد: يامنصور امت و سپاهيان امام (عليه السلام ) فرياد مى زدند: يا محمد؛ يا حم لايبصرون .
لشكر عايشه فرياد مى زد: يا لثارات عثمان !!!
لشكريان امام با صداى بلند پاسخ مى دادند. اللهم انصرنا على القومالناكثين (925)


773- زندانى بدكاران در حكومت على (ع ) 

زندانى شدن مجرمان در عصر حكومت على (عليه السلام ) يكى از كيفرهايى بود كه مىتوانست در مواردى كارگشا باشد در اين نوشته به گوشه هايى از اين روش اشاره مىشود:
بعضى موارد حبس در مورد خيانتهاى ادارى بوده است كه از آن جمله مسؤول بازار اهواز به نام ابن هرقه مرتكب خيانتى شده بود. امام در نامه اى بهرفاعة بن شداد بجلى (قاضى و والى اهواز) نوشتند كه ابن هرقه را از كار بركنار كندو او را به حبس اندازد و هر روز جمعه او را زا زندان بيرون آورده و تازيانه به او فرودآرد و در بازارها او را بگرداند و در زندان خوار وذليل زندگى كند، و پاهاى او بسته باشد و فقط به هنگام اداى نماز او را باز كند و هيچكس با او در زندان تماس نگيرد و اگر كسى چنين كرد و به او تلقين نمود و اميد دادتماس گيرنده با تازيانه تعزير شود و شبانگاه ، زندانيان ازداخل زندان بيرون برده شوند و به محوطه آزاد آورده شوند اما او از چنين امكانى بهرهنبرد مگر ترس تلف شدن او باشد...(926) و امام در مواردى ديگرىمثل خيانتهاى مالى واليان خود منذربن جارود؛ يزيد بن حجيه التيمى نيزدستور دادند كه آنان را به زندان اندازند.(927)


774- توبيخ فرمانده اى ضعيف  

مسيب بن نجية الفزارى از سوى امام مسؤ ول شد، تا با دو هزار نفر از قبيله همدان براىسركوبى عبدالله بن سعدة حركت كند دو لشكر با يكديگر برخورد كردند و عبدالله بنسعدة عقب نشينى كرد و در منطقه تيماء تحصن نمود و لشكريان مسيب گردمحل استقرار عبدالله بن سعدة را محاصره كردند، شبانگاه متحصنان توانستند از قلعهبيرون روند و به شام بگريزند، پس از بازگشت ، امام فرمانده خود را مورد عتاب قرارداد و چند روزى او را در زندان جاى داد. سپس او را آزاد كرد و مسؤ وليت اخذ صدقات دركوفه را به او واگذار كرد.(928)


775- برخورد امام با جاسوسان  

در حكومت 5 ساله خود، امام از مساءله جاسوسان دشمن غفلت نمى كرد، به عنوان نمونهمعقلة بن هبيره پس از فرار به سوى معاويه براى برادر خود (نعيم بن هبيره )نامه اى نوشت و به او اطلاع داد كه با معاويه ، سخن گفته است و زمينه امارت و... رابراى او فراهم ساخته است . معقله ، اين نامه را توسط يكى از نصرانيان بنى تغلببراى برادرش فرستاد، اين نصرانى دستگير شد و او را به حضور امام آوردند، حضرتدستور دادند كه دست نصرانى را قطع كنند و او هم در اثر آن در گذشت .(929)


776- تبعيد متخلفان توسط امام  

تغيير اجبارى محل سكونت از مواردى بود كه امام بارها از آن استفاده كردند از جمله :
تبعيد قبيله غثى و قبيله باهله است ، اين دو قبيله در كوفه زندگى مى كردند و با امام وحكومت حضرت ناسازگارى نشان مى دادند امام در مكالمه اى به آن فرمودند يا معشرباهله اشهد الله انكم تبغضونى ؛ اى طائفه باهله ! خدا گواه است كه شما مرا دشمنخود مى داريد
اين دو طايفه از شركت در جنگ صفين نيز خوددارى كردند و در كوفه به فتنه انگيزىمشغول شدند از اين رو امام سهميه بيت المال آنان را پرداخت كرد، سپس به آنان سه روزمهلت داد تا از كوفه خارج شوند و در منطقه ديلم سكونت گزينند.(930)
امام يكى از كسانى را كه از حكومت فاصله گرفتند و حاضر به همكارى و جهاد نشده بودبه مدائن تبعيد كرد. همچنين در ارتباط با شخصيت بحث انگيز عبدالله بن سبانقل شده است كه بعد از آن كه از حبس رها شد امام از او تعهد گرفتند كه در كوفه نمانداو گفت : كجا بروم ؟ امام مدائن را براى او تعيين كردند.(931)


777- برخورد با مرتدان  

در دوره خلافت امام على (عليه السلام ) ارتدادهايى رخ داد حضرت در كيفر آنان به شيوههايى برخورد كردند. گفته شده است كه جمعى در كوفه مرتد شدند. امام آنان را كشت وسپس دستور داد آنها را بسوزاند.(932) و درنقل ديگرى مى خوانيم كه مردى از مسلمانان نصرانى شد و امام از او خواست كه توبه كندو او نپذيرفت حضرت موى او را گرفت . سپس به مردم گفتند كه او رالگدمال كنند، و مردم نيز چنان كردند تا او هلاك شد، همچنين زن نصرانى كه مسلمان شدهبود مجدد در ازدواج با مرد نصرانى به كيش سابق خود بازگشته بود. امام فرمودند:
انا احبسها حتى تضع ولدها الذى فى بطنها فاذا ولدت قتلتها؛ زن رامحبوس مى كنم تا وضع حمل كند سپس او را خواهم كشت .(933)


778- نحوه برخورد با مجرمان  

جريربن عبدالله بجلى اولين سفير امام على (عليه السلام ) به سوى معاويه بود كهپس از بازگشت از امام فاصله گرفت و در قرقيسا سكونت گزيد، حضرت بهمحل سكونت او رفت و خانه او را خراب كرد و آن را آتش زد. سپس به خانه ثويربن عامررفت ، او از اشراف كوفه بود كه به جريربن عبدالله بجلى ملحق شده بود، امام خانه اورا نيز سوزاند و خراب نمود (934) تخريب خانه مجرمان در دوره حكومت امام على (عليهالسلام ) به اين موارد محدود نبود يكى از كارگزاران امام به نام معقلة بن هبيره تخلفمالى نمود و براى گريز از مجازات آن به معاويه پناه برد، امام دستور دادند كه خانهاو را خراب نمايند.(935) و همچنين حنظله بن ربيع معروف به حنظله كاتب وقتى از امامفاصله گرفت و در جنگ صفين به يارى امام نيامد، امام فرمان داد تا خانه او را خرابكنند.(936)


779- دستور العمل على (ع ) به محمد بن ابى بكر 

در مورد كيفيت برگزارى نماز جماعت با مردم و امام امت شدن و چگونگى رعايتاحوال مردم حضرت امير (عليه السلام ) به يار وفادار خود محمد بن ابى بكر، زمانى كهاو را به فرماندارى مصر گسيل مى داشت چنين فرمود:
انظر صلاتك كيف هى ؟ فانك امام و ليس من امام يصلى بقوم فيكون فى صلاتهمتقصير الا كان عليه او زارهم ...
اى محمد بن ابى بكر! به نمازت بنگر كه چگونه است (و با چه كيفيتى آن را به پا مىدارى ) پس ، براستى تو امام جماعت مسلمين هستى . كسى كه با قومى نماز بگزارد و امامآنان باشد و آن قوم در نمازشان تقصير و يا كوتاهى باشد وزر ووبال آنان برگردن امامشان مى باشد و چيزى از نماز آن مردم كاسته نخواهد شد و هرگاهنمازشان كامل باشد، امام جماعت مانند پادش همان جمعيت را دارا خواهد بود و چيزى از اجر وپاداش آن نمازگزاران كاسته نخواهد شد.(937)


780- قدر جوانى دانستن  

در اشعارى منسوب به على (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود:

شيئان لو بكت الدماء عليهما
عيناى حتى توذنا بذهاب
لم يبلغ المعشار من حقيهما
فقد الشباب و فرقة الاحباب
اگر چشم هاى من براى دو چيز تا آنجا اشك بريزند كه تا نزديك به نابودى برسنديك دهم حق آن دو را اداء نكرده ام آن دو عبارتند از: از دست دادن جوانى و فراق و جدايى ازاحباب و دوستان (938)
سعدى در اشعارش مى گويد:
جوانا ره طاعت امروز گير
كه فردا جوانى نيايد زپير
به غفلت بدادم ز دست آب پاك
چه چاره كنون جز تيمم به خاك
مكن عمر ضايع به افسوس و حيف
كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف
و در شعرى ديگر على (عليه السلام ) مى فرمايد:
بر جوانى ام كه از دست رفته گريانم ، اى كاش ، جوانيم باز مى گشت ، و اگر جوانىبه فروش مى رسيد به فروشنده آن هر چه مى خواست مى پرداختم ، جوانى وقتى درمسير رفتن قرار گرفت ، جستن و يا برگرداندن آن ميسر نيست .(939)

781- حالت على (ع ) در نماز 

نقل شده است هنگامى كه اميرمؤ منان (عليه السلام )داخل نماز مى شد، انه كان اذا دخل الصلاة كان كانه بناء ثابت او عمود قائم لايتحرك ... همچون بنايى ثابت و استوار و بدون تحرك بود. و يا چون عمودايستاده بود كه هيچ گونه تحركى نداشت . و بسا ركوع و سجودش طولانى مى شد وبدن مباركش از بس بى حركت بود كه گاهى مرغى بر پشت مبارك حضرتش مى نشست وهيچ كس به جز على ابن ابيطالب (عليه السلام ) و امام چهارم حضرت على بن حسين (عليهالسلام ) طاقت نداشت مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمازبخواند.(940)


782- فريب ركوع و سجده كسى را نخوريد 

در وصاياى حكيمانه حضرت امير (عليه السلام ) بهكميل بن زياد آمد:
يا كميل ! لا تغتر باقوام يصلون فيطيلون ، و يصرمون فيدا و مون ما و يتصدقونقيحسبون انهم موفقون ...
اى كميل ! به اقوامى كه نماز طولانى مى گذارند و مدام روزه مى گيرند واهل صدقه هستند و گمان مى برند كه آدمهاى موفقى هستند، فريب نخور و شيفته آنان مباش.
(زيرا ممكن است كه به اين اوصاف عادت كرده باشند يا بخواهند عمدا مردم را فريب دهند.)
يا كميل ! اقسم بالله لسمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلميقول : ان الشيطان اذا حمل قوما على الفواحشمثل الزنا و شرب الخمر و الريا...
اى كميل ! سوگند به خدا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود:شيطان وقتى قومى را دعوت به فواحش و فجايعمثل زنا و شراب خوارى و ريا و سمعه و آنچه شبيه اين گناهان است مى نمايد، عباداتشديد و زيادى را با طول ركوع و سجود و خضوع و خشوع پيش ‍ آنان محبوب مى گرداند.وقتى خوب آنها را به دام انداخت آنگاه آنان را دعوت به ولايت و دوستى پيشوايان جور وستم مى نمايد پيشوايانى كه انسانها را به آتش دعوت مى كنند و در قيامت يارى نخواهدشد و كسى به دادشان نخواهد رسيد.(941)


783- آتش فتنه را خاموش كرد 

معاويه در عصر حكومت على (عليه السلام ) براى ايجاب آشوب عبدالله بن عامر حضرمىرا با گروهى به بصره كه يكى از شهرهاى تحت حكومت على (عليه السلام ) بودفرستاد، عبدالله توانست آشوبى در منطقه درست كند ولى توسط اصحاب و ياران امامدر خانه اى محاصره شد، نيروهاى امام گرد مقر عبدالله را گرفتند و خانه را به آتشكشيدند و خانه و ساكنان آن در آتش سوختند زياد بن ابيه (جانشين عبدالله بن عباس دربصره ) پس از سركوبى آشوب عبدالله توسط جارية بن قدامة ، فرمانده لشكر اعزامىاز طرف امام ، در نامه اى به امام ، گزارش وقايع را چنين نگاشت .
جاريه بن قدامه بنده صالح خدا از پيشگاه تو آمد و با گروه ابن حضرمى درگيرشد و ياران او را ناچار ساخت كه در خانه اى از خانه هاى بصره محصور گردند... سپسابن حضرمى و يارانشان كشته شدند و برخى با آتش مردند و گروهى ديوار بر آنانفرود آمد و جمعى خانه بر سرشان خراب شد و طائفه اى با شمشير از بين رفتند وبعضى از آنان توبه كردند و بخشوده شدند. (942)
امام پس از استماع حادثه و خواندن نامه فوق از وضعيت جنگ مطلع شد.


784- منزلت قارى نزد على (ع ) 

روزى جوانى خدمت امام على (عليه السلام ) حضور يافت و اقرار به سرقت كرد امام به اوفرمود: انى اراك شابا لاباس بهيئتك فهل تقرا شيئا من القرآن ، من تو راجوانى مى بينم كه ظاهرى بى عيب و آراسته دارى ، ايا از قرائت قرآن آگاهى ؟
مجرم اظهار كرد: سوره بقره را مى خوانم آنگاه امام فرمود: فقد وهبتك يدك لسورةالبقره ؛ دستت را در مقابل سوره بقره بخشودم (943)


785- امام در برخورد با غلات  

غلات عده گمراهى بودند كه در زمان على (عليه السلام )، حضرتش را تا به مرحلهالوهيت حق تعالى بالا بردند، آنها وقتى از آن اعتقاد بازنگشتند امام آنها را در آتشسوزاند.(944) و همچنين ، روزى مردى خدمت امام آمد كه دو مرد از مسلمانان كوفه را درحالى كه بت مى پرستيده اند را ديده بود. امام به گواهى او اكتفا نكرد لذا كسى رافرستاد تا مطلب بت پرستى آن دو نفر را بررسى كند نماينده اما بت پرستى آن دو مردرا تاءييد كرد، آنگاه امام آنان را طلبيد و از آنان خواست تا از بت پرستى بازگردند،اما آنان از اين عمل خوددارى نكرد. سپس امام دستور دادند كه آتشى برافرزند و آنان را درآن آتش بيفكنند(945) همچنين امام در دوران حكومت خود دو زن را نيز كه روابط غير مشروعبا يكديگر داشتند را در آتش ‍ سوزاند.(946)


786- تنبيه هوس باز شكم پرست  

روزى مردى نصرانى كه تازه مسلمان شده بود، او را با گوشت خوك بريان شده دستگيركردند آنگاه او را نزد امام على (عليه السلام ) آوردند. امام پرسيد كه : چرا چنان كرده است؟
او در پاسخ گفت : من مريض بودم و براى مداوا از آن مى خواستم استفاده كنم .
امام در نهايت اظهار داشت كه اگر خوك استفاده مى كردى بر تو حد مى زدم ، امام اكنونچنان ضرباتى بر تو فرود آيد كه ديگر ياد اينعمل را ننمايى .(947)


787- عدالت براى همه  

روزى فردى به نام لبيدبن عطارد تميمى توسط ماءموران حكومتى حضرت به خدمت امامعلى (عليه السلام ) احضار گشت او به همراه ماءمورين امام در بين راه به جمعى برخوردكه بعضى از طائفه بنى اسد در آن جمع گرد هم آمده بودند، در ميان آن جمع نعيم بندجاجه نشسته بود، او برخاست و لبيد بن عطارد را فرارى داد.
مسؤ ولان دستگيرى ، خدمت امام آمدند و اظهار داشتند كه نعيم بن دجاجه باعث فرار كردنلبيد شد، او چنين حادثه اى را بوجود آورده است . امام فرمان احضار نعيم را داد و بهشدت او را بخاطر عمل ناپسندش مورد تعزير قرار داد(948)


788- تاءخير در اجراى الهى  

در دور حكومت امام على (عليه السلام ) حضرت در شرائطى اجراى حدالهى را براىمتخلفان به تاءخير مى انداخت ، از امام نقل شده است : لا اقيم علىرجل حدا با رض العدو و حتى يخرج منها مخافة تحميه الحميه فيلحق بالعدو؛ درسرزمين دشمن به كسى از، سپاهيانم حد را اجرا نخواهم كرد (تا زمان خروج از منطقه دشمن) تا مبادا (اينكار) او را به آن وا دارد كه به دشمن پناه ببرد. (949) و در موردديگرى مردى را خدمت امام آوردند كه مستحق حد بود، اما آن مرد مريض بود و بدنى پرجراحت داشت لذا امام فرمود: اخروه حتى يبرا لا تنكاقر وحه عليه فيموت و لكن اذابراء حددناه ؛ اجراى حد را به تاءخير اندازيد تا مبادا از سرباز شدن جراحات (دراثر حد) مرگش فرا برسد، لكن پس از بهبودى او را حد خواهيم زد.(950)


789- اميرالمؤ منين واقعى  

على (عليه السلام ) وقتى بر شورشيان گمراهجمل پيروز شد، روزى امام ابن عباس را نزد عايشه فرستاد تا او را از بصره به مدينهحركت دهد تا او در بصره اقامت نگزيند.
عايشه در آن هنگام در خانه بنى خلف بود، ابن عباس هنگام ورود اجازه خواست اما عايشهاجازه نداد، ولى ابن عباس بدون اجازه وارد منزل او شد و براى خود زيراندازى انداخت ونشست .
عايشه به او گفت : ابن عباس خلاف سنت عمل كردى و بدون اذن و اجازهداخل خانه من شدى و روى فرش من نشستى .
ابن عباس گفت : ما سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بهتر از تو مى دانيم واولى هستم به آن ، اين ما بوديم كه آداب و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رابه تو ياد داديم .
اينجا منزل تو نيست ، منزل تو همان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ترا درآن ساكن كرده بود و تو از آنجا بيرون آمدى از روى ظلم و عصيان خدا ورسول ، پس هر گاه تو به منزلت رفتى ما بدون اذان در آنجاداخل نمى شويم و بر روى فرش تو نمى نشينم ، آنگاه گفت : اميرالمؤ منين (عليه السلام) امر فرمود: كه تو به مدينه روى و در خانه خود قرارگيرى ، عايشه گفت : خدا رحمتكند عمربن خطاب را كه او اميرالمؤ منين بود، ابن عباس گفت : بخدا سوگند كه اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) است .(951)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation