68- رسول خدا (ص ) از جنگ جمل خبر مى دهد عبدالله بن مسعود گفت : به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كردم : يارسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هر گاه از دنيا رحلت كردى چه كسى شما راغسل مى دهد؟ فرمود: هر پيغمبر را وصى او غسل مى دهد. عرض كردم يارسول صلى الله عليه و آله و سلم وصى شما كيست ؟ فرمود: على بن ابيطالب . عرضكردم : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پس از شما چه مدت زندگى مى كند؟فرمود: سى سال همانند يوشع بن نون كه وصى حضرت موسى بود او بعد از موسىنيز سى سال زندگى كرد و صفورا همسر حضرت موسى دختر شعيب پيامبر بريوشع بن نون خروج كرد و گفت من از تو به امر پيشوايى و رهبرى سزاوارترم . پسيوشع با وى جنگيد و به خوبى با وى كارزار كرد و اسيرش نمود و درحال اسيرى به نيكى با وى رفتار كرد. اميرمؤ منان على (عليه السلام ) وصى و جانشين پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلماشعار زير را در سوگ جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خواند: ذوالفقار نام شمشير معروف على (عليه السلام ) است در اينكه آن چرا ذوالفقار (صاحب دوسر، يا صاحب حفره و خالها) و از كجا بدست آمده مطالب مختلفىنقل شده است (93) يكى از اقوال آن است كه اين شمشير در جنگ بدر از ناحيه دشمن بهدست على (عليه السلام ) رسيد. روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از كنار عده اى كه نشسته بودند عبور مى كرد، و ديدآنها لباسهاى سفيد و گران قيمت پوشيده و (نشانه تكبر در آنها مشهود است ) رنگصورتشان برافروخته است و خنده آنها بلند و زياد است و با انگشت خود هر كس را كه ازكنارشان رد مى شود مسخره مى كنند. سپس به عده ديگر رسيد كه لاغر اندام و رنگ آنهازرد و در هنگام سخن گفتن متواضع بودند. آن حضرت در حالى كه تعجب كرده بود خدمترسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد يارسول الله دو گروه متفاوت را ديدم و هر دو گروه خود را مؤ من مى دانستند؟ صفت مؤ منچيست ؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سكوتى كرد و در پاسخ حضرت على(عليه السلام ) فرمود يا على مؤ من بيست خصوصيت دارد كه اگر يكى از آنها در او نباشدايمانش كامل نيست : صبح آن شب كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به خانه شوهر رفت ، پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله و سلم ظرفى شير به خانه آنها برده و فرمودند: فاطمه جان پدرت فداىتو باد از اين شير بياشام ، سپس رو به على (عليه السلام ) كردند و فرمودند: پسرعمويت فدايت شود تو هم از اين شير بنوش .(96) اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن وصيتخود به من فرمود: يا على هر كس كه همسر خود را اطاعت كند خداوند او را به رو در آتشافكند. على (عليه السلام ) عرض كرد: اين اطاعت در چه مواردى است ؟رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كسى كه به همسر خود اجازه دهد بهحمامهاى بيرون از خانه و يا مجالس عروسى و مجالس نوحه سرايى برود و جامه هاىبدن نما بپوشد.(97) ابن عباس گويد: على ابن ابيطالب (عليه السلام ) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آمد و چيزى از آن حضرت در خواست كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به اوفرمود: يا على به حق آنكه مرا به پيغمبرى فرستاد سوگند كه نزد من هيچ از كم و بيشنيست ولى تو را چيزى مى آموزم كه دوست منجبرئيل براى من آورد و گفت : يا محمد اين هديه اى است از نرد خداىعزوجل كه تو را با آن گرامى داشته و به هيچ كس از پيغمبران پيشين اين هديه را ندادهاست و آن نوزده جمله است كه هر دلسوخته و هر مصيبت زده و هر اندوهناك و هر غمناك و هركسى كه در خطر دزد و آتش سوزى باشد آنها را بخواند و هر بنده اى كه از پادشاهىبترسد آن كلمات را بگويد خداوند براى او وسيله رهايى فراهم سازد و آن نوزده جملهاست كه چهار جمله آن بر پيشانى اسرافيل نوشته شده و چهار جمله اش بر پيشانىميكائيل و چهار جمله آن بر گرداگرد عرش و چهار جمله اش بر پيشانىجبرئيل و سه كلمه آن در جائى كه خدا خواسته است نوشته شده است . على (عليه السلام )عرض كرد: يا رسول الله چگونه آنها را بخوانيم ؟ حضرت فرمود: بگو يا عمادمن لا عماد له و يا كريم العفو و يا حسن البلاء و يا عظيم الرجاء و يا عون الضعفاء و يامنقذ الغرقى و يا منجى الهلكى يا محسن يا مجمل يا منعم يامفضل انت الذى سجد لك سواد الليل و نورالنهار و ضوء القمر و شعاع الشمس و دوىالماء و خفيف الشجر يا الله يا الله يا الله انت وحدك لا شريك لك آنگاه مىگويى بارالها! با من چنين و چنان كن كه بطور مسلم از جاى خود بر نخيزى تا اينكهدعاى تو مستجاب شود.(98) امام حسن (عليه السلام ) در دوران هفت سالگى ، به مسجد مى رفت و پاى منبررسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى نشست ، و آنچه در مورد وحى ، از آن حضرت مىشنيد به منزل باز مى گشت و براى مادر فاطمه زهرا عليهاالسلامنقل مى كرد (به اين ترتيب كه همچون يك خطيب روى متكائى مى نشست و سخنرانى مى نمودو در ضمن سخنرانى آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرا گرفته بود بيانمى كرد) حضرت على (عليه السلام ) هر گاه واردمنزل مى شد و با فاطمه زهرا عليهاالسلام سخن مى گفت در مى يافت كه فاطمهعليهاالسلام آنچه از آيات قرآن نازل شده اطلاع دارد از او پرسيد با اينكه شما درمنزل هستيد چگونه به آنچه كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد بيان كردهآگاه هستى ؟! فاطمه زهرا عليهاالسلام جريان را به عرض رساند كه اين آگاهى ازناحيه فرزندت حسن (عليه السلام ) به من انتقال مى يابد. روزى على (عليه السلام ) درمنزل مخفى شده ، حسن (عليه السلام ) كه در مسجد، وحى الهى را شنيده بود، واردمنزل شد و طبق معمول ، بر متكا نشست ، تا به سخنرانى بپردازد، ولى لكنت زبان پيداكرد، حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب نمود! حسن (عليه السلام ) به مادر عرض كرد:تعجب مكن ، چرا كه شخص بزرگى ، سخن مرا مى شنود و استماع او مرا از بيان مطلب ،باز داشته است . ابن عباس مى گويد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست على (عليهالسلام ) را گرفته و بيرون آمد و مى گفت : اى گروه انصار و اى گروه بنى هاشم اىكروه بنى عبدالمطلب من محمدم ، من رسول خدايم ، هان ، من در جزء چهار نفر از افرادخانواده ام هستم كه از سرشتى كه انوار رحمت بر آن تابيده بود آفريده شديم من و علىو حمزه و جعفر. كسى گفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اينانند كه با تندر روز قيامت سوار هستند. حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، همانا آن روز بجزچهار كس هرگز كسى سواره نباشد جز من و على و فاطمه و صالح پيغمبر، اما من سواربر براقم و اما دخترم فاطمه بر شترى از اشتران بهشتى كه لجامش از ياقوت است و دوجامه سبز بر روى آن انداخته شده ميان بهشت و دوزخ مى ايستد آن روز مردم شديدا عرق مىكنند پس بادى از جانب عرش وزيدن گيرد كه عرق مردم را خشك كند فرشتگان و پيغمبرانو صديقين مى گويند اين بجز فرشته مقرب و يا پيغمبرىمرسل نبايد باشد پس آواز دهنده اى خبر دهد كه اين نه فرشته مقرب است و نه پيغمبر ومرسل بلكه على بن ابيطالب (عليه السلام ) است كه برادررسول خداست در دنيا و آخرت .(100) گروهى از قريش و اشراف مكه از قبايل مختلف درمحل تشكيل جلسات مشورتى بزرگان مكه به نام دارالندة جمع شدند تا درباره خطرىكه از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را تهديد مى كرد بينديشند. دراثناء راه پير مرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود از اوپرسيدند: كيستى ؟ گفت : پيرمردى از اهل نجد. جلسهتشكيل يافت و درباره اينكه چگونه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به عنوانمانعى از سر راه بردارند گفتگو مى كردند يكى گفت او را از ميان خون بيرون كنيد تا ازدست او راحت شويد، پيرمرد گفت اين هم درست نيست زيرا اگر اين كار را انجام دهيد بهسراغ قبايل ديگر عرب مى رود و با گفتار شيرينش در آنها نفوذ مى كند،ابوجهل كه تا آن وقت ساكت بود به سخن آمد و گفت به نظر من از هر قبيله اى يك جوانشجاع و شمشير زن را انتخاب كنيد تا در فرصتى مناسب به طور دسته جمعى به محمدصلى الله عليه و آله و سلم حمله كنند و او را بكشند اين طور خون او در بين همهقبايل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند به خونخواهى او قيام كند، پيرمرد نجدىخوشحال شد و گفت : به خداى راءى صحيح همين است نتيجتا همه ى با اين تصميم موافقتكردند. از ابوذر غفارى روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا براىاحضار على (عليه السلام ) به خانه آن حضرت فرستاد من به در خانه على (عليهالسلام ) آمدم و او را صدا زدم ولى كسى جواب نگفت . روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد ميان اصحاب نشسته بود،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود اكنون كسى را در وارد مى شود كهاهل بهشت است پس از چند لحظه مرد بلند قامتى كه به اهالى مصر شبيه بود وارد شد وعرض كرد يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اينكه خداوند مى فرمايد: واعتصمو بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا مقصود ازحبل الله كيست ؟ حضرت با دست مبارك خود به على (عليه السلام ) اشاره نمود و فرموداين است حبل الله هر كه بدين شخص تمسك جويد در دنيا و آخرت گمرده نگردد آن مرد على(عليه السلام ) را بغل نمود و بوسيد و از مسجد خارج شد.(103) رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به برخى از كسانى كه در لشكر اسلام بههمراهى على صلى الله عليه و آله و سلم به جنگ ذاتالسلاسل رفته بودند فرمود: امير و فرمانده خود(يعنى على (عليه السلام ) را چگونهديديد؟ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت امير مؤ منان (عليه السلام ) وارد شد درحالى كه آثار سرور و خوشحالى در صورت نازنينش آشكار بود، حضرت على (عليهالسلام ) سبب آنرا پرسيد. حضرت فرمودند: خداوندمتعال به من بشارت داد كه شيعيان على چه عاصى و چه مطيع آخرالامر در بهشت جايگزينشوند، حضرت على (عليه السلام ) به مجرد شنيدن اين كلام سجده شكر بهعمل آورده و گفت : خداوندا نصف حسنات خود را به شيعيانم بخشيدم . در اين لحظه حضرتزهرا عليهاالسلام و امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) هر يك به ترتيب عرض كردند:پروردگارا ما هم نصف ثوابهايمان را به شيعيان اميرمؤ منان على (عليه السلام )بخشيديم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گفت : خداوندا منهم نصف حسنات وثوابهايم را به شيعيان حضرت على مرتضى (عليه السلام ) دادم در اين وقت بود كهوحى از طرف خداوند رسيد كه شما از من كريم تر نيستيد، منهم گناهان همه شيعيان على راآمرزيدم .(105) در خبر آمده است كه روزى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم با جمعى از اصحاب خودنشسته بودند ناگه شخصى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرضكرد: اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود، هنگامى كه مادرم از دنيا رفترسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را در پيراهن خود كفن كرد و بر او نماز گزاردو بر او هفتاد مرتبه تكبير گفت . آنگاه وارد قبر شد و بر در و ديوار و اطراف قبر دستمى كشيد گويى مى خواست قبر را فراختر و آماده كند. سپس از قبر خارج شد و در حالىكه به شدت مى گريست به قبر سفارش كرد تا بر مادرم سخت نگيرد وقتى از كارخاك سپارى فارغ شد و رفت عمر بن خطاب از آن حضرت پرسيد: اىرسول خدا ديدم شما درباره اين زن طورى رفتار كرديد كه پيش از اين سابقه نداشت .پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى عمر اين زن پس از مادرم كه مرا زاييد مادرديگر من بود. جبرئيل از سوى خداوند برايم خبر آورده كه اواهل بهشت است و خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را ماءمور كر تا بر جنازه اش نمازبگزارند، فاطمه بنت اسد روزى از قول پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده بودكه فرموده : انسانها در روز قيامت عريان محشور مى شوند پس به پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم عرض كرد: واى از اى رسوايى حضرت على (عليه السلام ) فرمود: در شب تولد نور پاك فاطمه عليهاالسلام ، زلزلهعظيمى در مكه اتفاق افتاد و سنگهاى بزرگى از كوه ابوقبيس جدا شد و بر زمينهاى پستو بلند مى غلطيدند و آن قدر اين زلزله ادامه داشت كه ابوطالب بر بالاى بلندى رفت وبه خداوند عرض كرد: زنى به نام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه خدمترسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اوفرمود: آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى ؟ عرض كرد نه . حضرت فرمود: به عنوانمهاجرت آمده اى . گفت : نه فرمود: پس چرا آمده اى . گفت : شمااصل و عشيره ما بوديد و سرپرستان ما همه رفتند و من شديدا محتاج شدم آدم نزد شما تاعطايى به من بكنيد حضرت فرمود: پس جوانان مكه چه شدند؟ (چون قبلا اين زن براىجوانها خوانندگى مى كرد) عرض كرد: بعد از جنگ بدر هيچ كس از من تقاضاى خوانندگىنكرد. حضرت به فرزندان عبدالمطلب دستور داد لباس و مركب و خرج راه به او دادند واين در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آماده فتح مكه مى شد در همينحال حاطب ابن ابى بلتعه كه از مسلمانان معروف و مجاهدان جنگ بدر بود. نزد ساره آمد ونامه اى به او بداد و گفت آن را به اهل مكه بده و 10 دينارپول و يك قواره پارچه نيز به او داد در نامه او اسرار و اطلاعات مربوط به جبه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مبنى بر فتح مكه بود. ساره نامه را بر داشته به قصدمكه حركت كرد. جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رساند.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على (عليه السلام ) و عمار و عمر و زبير و طلحهو مقداد و ابومرثد را فرمان داد تا نامه را سريعا از آن زن بگيرند آنها حركت كردند و درهمان مكانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود بود به ساره رسيدند آنهانامه را از او خواستند او سوگند ياد كرد نامه اى نزد من نيست اثاث سفر او را تفتيشكردند چيزى نيافتند. كنيه ابوتراب محبوبترين كنيه براى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بود. هر گاه وى رابدين كنيه مى خواندند خشنود و شادمان مى گشت . كنيه ابوتراب زمانى به على (عليهالسلام ) عطا شد كه هنوز ازدواج نكرده بود. اما جريانى كه باعث شد امام على (عليهالسلام ) عنوان ابوتراب را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دريافت كند اينگونهاست كه عمار ياسر نقل كرده است : هنگامى كه سوره برائت (توبه ) نازل شد ابتدا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم آن را بوسيله ابوبكر به سوى اهل مكه فرستاد تا براى مردم سوره و را قرائت وابلاغ كند وليكن جبرئيل نازل شد و عرض كرد: لايبلغها الا انت اورجل منك آن را هيچ كس نرساند مگر خودت يا مثل خودت پيامبر على (عليه السلام ) راخواست و فرمود: اين سوره را تو بايد ببرى . على (عليه السلام ) گفت : من ابلاغ مىكنم يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم . على (عليه السلام ) در جنگ احد شصت و يك زخم برداشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دستور داد تا ام سلمه وام عطيه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند. چيزىنگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيده و عرضكردند كه وضع بدن على (عليه السلام ) طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديمديگرى باز مى شود و زخمهاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم با جمعى از مسلمانان بعنوان عيادت بهمنزل على (عليه السلام ) وارد شدند در حالى كه بدن او يك پارچه زخم و جراحت بودپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مىفرمود: كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است وزخمهايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست روى آنها مى كشيد بزودى التياميم يافت . على (عليه السلام ) در اين هنگام گفت : الحمدالله كه با اين همه فرار نكردم وپشت به دشمن ننمودم .(112) ابوذر غفارى مى گويد: روزى از روزهاى بارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد نماز مى خواندم سائلى وارد مسجد شد واز مردم تقاضاى كمك كرد ولى كسى چيزى به او نداد.سائل دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش كه من در مسجدرسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد در همينحال على (عليه السلام ) كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود به اواشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم كه در حال نماز اين جريان را مشاهده كرد هنگامى كه از نماز فارغ شدسر به سوى آسمان بلند كرد و چنين عرض كرد خداوندا برادرم موسى از تو تقاضاكرد كه سينه او را وسيع گردانى و كارها را بر و آسان و گره از زبان او بگشائى تامردم گفتارش را درك كنند و نيز درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورشقرار دهى و به وسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى . خداوندا منمحمد پيامبر و برگزيده توام سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز و ازخاندانم على (عليه السلام ) را وزير من گردان تا بوسيله او پشتم محكم گردد. ابوذرگفت : هنوز دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پايان نيافته بود كهجبرئيل نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت : بخوان ، پيامبر گفت چهبخوانم : گفت بخوان انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمونالصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (113) روزى شيبه و عباس هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اين بارهمشغول سخن بودند كه على (عليه السلام ) از كنار آنان گذشت و پرسيد: به چه چيزىافتخار مى كنيد؟ عباس گفت : امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد و آن مسئله آب دادن بهحجاج خدا است شيبه گفت : من تعمير كننده مسجدالحرام و كليد دار كعبه هستم . على (عليهالسلام ) گفت : با اينكه از شما حيا مى كنم بايد بگويم كه من داراى افتخارى هستم كهشما نداريد. آنها پرسيدند كدام افتخار؟ حضرت فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شماايمان به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورديد عباس خشمگين شد و برخاست وبه سراغ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت : آيا نمى بينى على چگونه بامن سخن مى گويد:؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود على (عليه السلام ) راصدا كنيد. على (عليه السلام ) هنگامى كه به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمآمد پيامبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چرا اينگونه با عمويت عباس سخنگفتى ؟ على (عليه السلام ) عرض كرد: اى رسول خدا اگر من او را ناراحت ساختم بيانحقيقتى بوده كه در برابر گفتار حق هر كس مى خواهد ناراحت شود و هر كس مى خواهدخشنود گردد.(114) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على (عليه السلام ) فرمود:سنگدل ترين افراد اقوام نخستين كه بود؟ على (عليه السلام ) در پاسخ عرض كرد: آنكسى كه ناقه قوم ثمود را به هلاكت رساند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:راست گفتى . اينك بگو شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است ؟ على (عليه السلام )گفت : نمى دانم اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت فرمود: كسى كهشمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند (و اشاره به قسمت بالاى پيشانى آنحضرت كرد).(115) از جانب خداوند به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم امر شد كه تمام درهايى كهاز خانه مسلمين به مسجد منتهى مى شود مسدود كند جز در خانه على (عليه السلام ) لذاپيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد تمام در خانه هايى كه بهداخل مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گشوده مى شد به جز خانه على (عليهالسلام ) بسته شود اين امر براى بعضى از مسلمانان گران آمد تا آنجا كه حمزه عموىپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت وابوبكر و عمر و عباس (عموى ديگر پيامبر) را بستى اما در خانه پسر عمويت رابازگذاردى ؟ لذا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم وقتى ديد اين امر آنها گرانآمده است همه مردم را به مسجد دعوت فرمود و خطبه بى نظيرى در تمجيد توحيد خداوندايراد كرد. سپس فرمود: اى مردم من شخصا درها را نبستم و نگشودم و شما را مسجد بيروننكردم و على (عليه السلام ) را ساكن ننمودم بلكه وحى الهى و فرمان خداوند را اجرانمودم .(116) على (عليه السلام ) فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روزى فرمود: روزقيامت من در موقف شفاعت مى ايستم و آن قدر گنهكاران را شفاع كنم كه خداوند گويد: آياراضى شدى اى محمد؟! من مى گويم راضى شدم ، سپس على (عليه السلام ) فرمود: اميدبخش ترين آيات قرآن اين آيه است و لسوف يعطيك ربك فترضى (117) جابربن عبدالله انصارى گفت : ما در كنار خانه خدا در خدمت پيغمبر اكرم صلى الله عليهو آله و سلم نشسته بوديم كه على (عليه السلام ) به سوى ما آمد هنگامى كه چشم پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما مى آيد. سپس روبه كعبه كرد و گفت به خداى اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارندبعد رو به ما كرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد و قيام او به فرمان خدابيش از همه شما است وفايش به عهد الهى از همه بيشتر، قضاوتش به حكم الله افزونتر، مساواتش در تقسيم بيت المال از همه زيادتر، عدالتش درباره رعيت از همه فزون ترو مقامش نزد خدا از همه بالاتر است . على (عليه السلام ) در مسجد استراحت مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم واردمسجد شد و على (عليه السلام ) را بيدار كرد و فرمود: برخيز اى جنبده الهى (واى موجودخدايى ) يكى از ياران حضرت عرض كرد: اىرسول خدا آيا ما حق داريم يكديگر را با چنين اسمى صدا بزنيم پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم فرمود:: نه ، اين نام مخصوص اوست ، او است كه دابة الارض و جنبده خدايىاست و خدا در قرآن ، او را با اين نام خوانده است ، سپس فرمود: اى عى در آخرالزمانخداوند تو را در بهترين صورت زنده مى كند و وسيله اى در دست تو است كه دشمنان رابا آن علامت مى زنى .(120) روزى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) با جمعى از مسلمانان گفتگو مى كرد از جمله آنكهفرمود شما را به خدا قسم مى دهم آيا شما مى دانيد هنگامى كه خداوند آيه (يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين ) رانازل كرد سلمان فارسى سؤ ال كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آيامنظور از آن عام است يا خاص ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ماءمورين بهاين دستور همه مؤ منان و اما عنوان صادقين مخصوص برادرم على (عليه السلام ) واوصياء بعد او تا روز قيامت است ، هنگامى كه على (عليه السلام ) اين سؤال را كرد حاضران همه گفتند آرى اين سخن را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلمشنيديم .(121) اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا به سوى يمن فرستاد فرمود: با هيچ كسپيكار مكن مگر آنكه قبلا او را دعوت به سوى حق كنى ، به خدا سوگند اگر يك انسانبه دست تو هدايت شود براى تو بهتر است از تمام آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروبمى كند(122) على (عليه السلام ) فرمود: ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد بهانتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ! من گناهى كرده ام . پيامبر صلى الله عليه و آلهو سلم روى از او برگرداند، هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخناول خود را تكرار كرد. پيامبر فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى ؟ و براى آنبخوبى وضو نگرفتى ؟ عرض كرد: آرى . فرمود: اين كفاره گناه تو است .(123) وقتى آيه ( وجى ء يومئذ بجهنم ...) نازل شد رنگ چهره مباركرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دگرگون گشت . اين حالت بر اصحاب گرانآمد، بعضى به سراغ على (عليه السلام ) رفتند و ماجرا را بيان كردند. على (عليهالسلام ) آمد و ميان دو شانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بوسيد و گفت : اىرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روىداده ؟ فرمود: جبرئيل اين آيه را بر من تلاوت كرد.
|