بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نقش ائمه در احیاء دین, علامه سید مرتضى عسکرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AHY00001 -
     AHY00002 -
     AHY00003 -
     AHY00004 -
     AHY00005 -
     AHY00006 -
     AHY00007 -
     AHY00008 -
     AHY00009 -
     AHY00010 -
     AHY00011 -
     AHY00012 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
سر آغاز
پيشگفتار
مقدمه
نيروهاى انسانى و غرائز او
وضع جامعه عرب قبل از اسلام
1 - اصل و نژاد عرب
2 - وضع دينى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعىعرب قبل از اسلام
1 - وضع دينى در جزيره العرب
2 - فرهنگ عرب
3 - وضع اقتصادى عرب قبل از اسلام
4 - وضع اجتماعى و سياسى عرب قبل از اسلام
3 وضع مكه و مدينه قبل از اسلام
نگاهى كوتاه به سيره پيامبر صلى الله عليه و آله
پيش از بعثت
اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله
رياست هاشم
رياست عبدالمطلب
رياست ابو طالب
اهل كتاب در انتظار پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله
بعثت پيامبر
آغاز دعوت عمومى
عكس العمل قريش و حمايت شيخ آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله
پيشنهاد ديگر قريش
درگيرى حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آلهباابوجهل
انقلاب عليه شيخ مكه
وفات خديجه
ابو طالب در آخر ساعات زندگى
جوانمردى اسلام روياروى قريش
اثر قصيده على عليه السلام
آزار كفار قريش فزونى مى گيرد
هجرت به مدينه
بنيانگذارى جامعه اسلامى
غزوه بدر
اختلاف در تقسيم غنائم
اثر جنگ بدر بر مردمان جزيرة العرب
نخستين درگيرى با يهود
غزوه احد
صف آرائى دو لشكر
آغاز جنگ
مقايسه اى كوتاه
غزوه حمراء الاسد
نقش ائمه در احياء دين اثرعلامه سيد مرتضى عسكرى جلد نهم
پيشگفتار
سرگذشت سنت در مكتب خلفا در عصر چهار خليفه اول
1 - سنت در عصر ابوبكر
ابوبكر خليفه اى از قريش
سياست ابوبكر با موافقان و مخالفان بيعتش
ارزيابى اين گفتارها
نتيجه كار مخالفان بيعت ابوبكر
واكنش دستگاه خلافت در برابر خانه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله وبستنشينان آن خانه
دورنگاه داشتن انصار و بنى هاشم از ميدان سياست
سياست حكومت ابوبكر نسبت به سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
روايت حديث در تاييد سياست حكومت ابو بكر
علت سكوت اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر دستگاه خلافتللّه
اهميت قول و قرار داد در نظر اعراب جزيره العرب
عملكرد حكومت ابوبكر با حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله للّه
جلوگيرى از روايت حديث پيامبر صلى الله عليه و آله
2 - سنت در عصر عمر
عمر خليفه اى از قريش
سياست حكومت در عصر عمر
سياست حكومت عمر نسبت به حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
1 - سياست جلوگيرى از انتشار حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آلهللّه
2 - نشر اخبار بنى اسرائيل
3 - احكام و قوانينى كه خليفه مقرر مى داشت
4 - روايت حديث در تاييد سياست خليفه
بينشى كه اين گونه روايتها پديد آورد
بازگشت به بحث سياست عمر
پايان خلافت عمر و تعيين شوراى شش نفرى فرمايشى
جريانات پس از بيعت
3 - سنت در عصر عثمان
عثمان خليفه اموى
سياست حكومت عثمان
1 - دوره شش ساله اول
دوره شش ساله دوم
سياست حكومت عثمان نسبت به حديث و سنتپيامبرصل الله عليه و آله
چگونه خلافت عثمان به پايان رسيد
4 - سنت در عصر على عليه السلام
على بن ابى طالب عليه السلام وصى پيامبر صلى الله عليه و آله
بيعت با على عليه السلام
سياست حكومت على عليه السلام
تقسيم حكومت بر شهرها
نتيجه اين سياست
چند نمونه از سياست سر كوبى نژاد پرستى در حكومت امام عليه السلام
نقش ائمه در احياء دين اثر علامه سيد مرتضى عسكرى جلد دهم
پيشگفتار
مقدمه
اجازه تدوين حديث در مكتب خلفا
انتشار احاديث اهل بيت عليه السلام در زمان درگيرى بين سران مكتب خلفا
بازگشت به كار تدوين حديث در مكتب خلفا
بحث اول : اختلافات فرقه گرايى در مكتب خلفا
1 - اختلاف در احكام اسلام
روش سياسى ابوحنيفه و شاگردانش
2 - اختلاف در عقايد
1 - فرقه جهميه
آراى جهم و جهميه
زندگانى جهم
تحرك سياسى جهم
2 - فرقه معتزله
آراى معتزله
3 - اهل حديث
4 - فرقه اشعرى
5 - فرقه سلفيه
6 - فرقه وهابيه
محمد بن عبدالوهاب و سعوديها
بحث دوم : وحدت در مكتب اهل البيت عليه السلام
مقدمه
الف - تعيين اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله
ب - كتمان حديث
اولا - در مكتب خلفا
ثالثا - در مكتب اهل البيت عليه السلام
ج - قيامهاى پيروان مكتب اهل البيت عليه السلام
د- اثر تعيين اوصياى پيامبر و كتمان حديث
ه - شناخت شيعه و تشيع
نمونه اول : معرفى امام باقر عليه السلام از جانب پيامبر صلى الله عليه وآله
نمونه دوم : معرفى امام باقر عليه السلام از جانب امام سجاد عليه السلام
حقيقت امر در اختلافات پيروان مكتب اهلالبيت عليه السلام
1 - سبائيه
2 - كيسانيه
عقيده كيسانيه
حقيقت اين داستان
3 - غرابيه
مقايسه بين فرقه هايى كه براى مكتباهل البيت عليه السلامجعل كرده اند و فرقه هاى مكتب خلفا
الف - فرقه سبائيه
ب - كيسانيه
ج - فرقه غرابيه
4 - زيديه
5 - فطحيه
6 - اسماعيليه
داستان مسيلمه كذاب و بنى حنيفه
7 - غلات
علل به وجود آمدن فرقه هاى دينى
الف - مسيلمه كذاب و بنى حنيفه
ب - اسماعيليه
ج - غلات
الف - قيامهاى امامزادگان
ب - گروههايى كه چند روزى در شناخت امام زمان خود دچار سردر گمى مىشدند
حقيقت امر
اختلافهاى فكرى در مكتب اهل البيت عليه السلام در دوران غيبت كبرى
اخباريها و اصوليها
خلاصه بحث
نقش ائمه در احياء دين اثرعلامه سيد مرتضى عسكرى جلد يازدهم
مقام اهل البيت عليه السلام در كلام خدا
در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
پيشگفتار
طرح كلى مباحث آينده
بحث اول : پيامبر ص تفسير آيات كتاب خدا و سنت خود را به امر پروردگارنزد دوازدهوصيش به وديعت نهد
مقدمه
سر گذشت حديث در مكتب اهل البيت عليه السلام
الف - مجالس تعليم منظم
ب - مجالس تعليم و ديدارهاى نامنظم امامبارسول خدا
پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه اولين وصيتش براى ديگراوصياءبنويسد
دو نوع تبليغ
آخرين جلسه تعليم
جامعه يا كتاب امام على عليه السلام
كتابهاى امام عليه السلام در دست ائمه اهل البيت عليه السلام
مواريث امامت و امام محمد باقر عليه السلام
مواريث امامت و امام صادق عليه السلام
امام موسى بن جعفر عليه السلام
امام رضا عليه السلام
امامان مكتب اهل البيت به (جامعه ) مراجعه مى كنند
بازگشت به سر گذشت حديث در مكتب خلفا
سخن آخر
بحث دوم : خداوند حافظان و مبلغان اسلام پس از پيامبر خاتم ص تعيين فرموده ،و پيامبرص اين امر را به امت تبليغ نموده است
مقدمه
اساس تفكرات دو مكتب در امر امامت
الف - معناى لغوى خليفه
ب - خليفه در اصطلاح مسلمين
ج - خليفه در اصطلاح اسلامى
امامت در مكتب خلفا
خليفه و مسلمانان
امامت در مكتب اهل البيت عليه السلام
بررسى بيشتر شرط اول
گروه اول : رواياتى كه امامت عموم اهلالبيت را اثبات مى كند
الف - حديث ثقلين
ب - روايت تعداد ائمه
تفسير حديث و سرگردانى شارحان
مفهوم حقيقى اين روايات
چگونه و چرا اين حديث از تحريف مصون مانده است ؟
گروه دوم : رواياتى كه در آنها به نام امام و خليفه پس از پيامبر تصريح شدهاست
پيامبر در اولين دعوت علنى جانشين آينده خويش را معرفى مى نمايد
سرپرستى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله
حديث اول :
بررسى حديث
حديث دوم :
اهميت تعيين امام على عليه السلام به عنوانوصىبلافصل على صلى الله عليه و آله
پيوستها
- 1 -
نظريه مفسران بزرگ گذشته و حال در مورد تفسير اين آيه
- 2 -
سر آغاز 
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين و الصلاه و السلام على خاتم الانبياء محمد و آله الطاهرين .
و بعد: بيش از چهار سال است كه به سبب بيمارى و نقاهت بحثهايى از اين جزء از (نقشائمه در احياء دين ) ناقص مانده . و از آنجا كه (الجود الناقص خير من علمه ) مصلحت بر آن ديده شد كه اين نوشته به همين صورت به دست چاپ سپرده شود.
چنانكه با دعاهاى مومنان پس از اين خداوند تبارك و تعالى صحت و توانايى عنايتفرمايد در چاپهاى بعدى - باذنه تعالى - نواقص مرتفع خواهد شد.
سيد مرتضى عسكرى
پيشگفتار 
در بحثهاى گذشته آنهمه آشفتگى ها را در اخبار سيره و روايات حديث پيامبر صلى اللهعليه و آله و تفسير قرآن ، مشاهده نموديم ، و ديديم چگونه به سبب آن آشفتگى ها، سنتپيامبر صلى الله عليه و آله دستخوش تحريف گرديده ، و در نتيجه در جامعه هاىمسلمانان افكارى تحريف شده به نام انديشه و فكر اسلامى و اسلاماصيل شناخته شده بود.
اكنون - بحول تعالى - در صدد آن هستيم تا بررسى نمائيم چگونه دوازده وصى پيامبرصلى الله عليه و آله آن همه آشفتگى ها را علاج فرموده و سامان داده اند. اين بررسى درضمن پنج بحث ذيل انجام مى پذيرد:
1 - بررسى آن بخش از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله كه در شناسايىعوامل انتشار اسلام و بقاء آن ضرورت دارد، و در نتيجه آن بحث ،عوامل انتشار سنت پيامبر و بقاء آن شناسايى مى شود.
اين بحث در جزء كنونى (جلد هشتم ) انجام خواهد شد.
2 - بررسى بر خورد چهار خليفه با سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و چگونگىپيدايش فرقه هاى مختلف در مكتب خلفا كه موضوع جلد نهم كتاب راتشكيل مى دهد.
3 - بررسى برخورد معاويه تا ماءمون كه در جلد دهم بررسى خواهد شد.
4 - پيامبر صلى الله عليه و آله سنت خود را به اوصياء خود مى سپارد (موضوع جلديازدهم ).
5 - بررسى چگونگى جهاد اوصياء پيامبر صلى الله عليه و آله در راه احياء سنت پيامبرصلى الله عليه و آله و نقش آن در احياء دين و شناخت حقيقت تشيع ، كه اين سلسله از بحثها را بدين نام آغاز كرديم . اين مباحث را در جلد دوازدهم كتاب - ان شاء الله - مورد تحقيققرار خواهيم داد.
(هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتابو الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين ):
اوست خدايى كه در ميان عرب امى پيامبرى از خود آنها برانگيخت تا آيات كتاب او رابرايشان تلاوت كند واز (پليديهاى اخلاقى ) پاكشان سازد و كتاب الهى و حكمت رابه ايشان آموزش دهد (جمعه / 2)
(هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كردهالمشركون ):
اوست كه رسولش را به رهنمونى و راه راست و كيش درست بفرستاد تا او را بر تمامىكيشها و آيينهاى عالم غالب گرداند؛ گرچه مشركان را ناخوش ‍ آيد. (صف / 9)
(محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدايبغون فضلا من الله و رضواما سيماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فىالتوراه و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فارزه فاستغلظ فاستوى على سوقهيعجب الزرع ليغيظ بهم الكفار و عد الله الذين امنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجراعظيما) :
محمد صلى الله عليه و آله رسول خداست . و آنانكه با اويند، بر كافران بسيار خشن وسختدل و ميان خودشان مهربان و نرمدل اند. آنان را بينى كه در ركوع و سجودند وفضل و رحمت خدا و خوشنودى (او را) جويند. نشانه سجود بر روى و رخسارشان پديدار وآشكار است . اين وصف حال ايشان است در كتاب تورات و نيز درانجيل . (مثل حال آنان ) به دانه اى ماند كه نخستين جوانه آن سر زخاك بر آرد، سپس نيروگيرد تا ستبر گردد. بر پاى خود راست و استوار گردد. برزگران را به شگفتى آردو خوش آيد.
(همچنين است حال رسول خدا و ياران او كه از ضعف به نيرومندى رسند تا خدا) آنان رامايه خشم كافران قرار دهد.
خدا آنان را كه ايمان آوردند و اعمال شايسته كنند، آمرزش و مغفرت و پاداشى عظيم وعدهفرموده است (فتح / 29).
مقدمه 
پيش از آغاز بحث اصلى خود در اين جزء - يعنى بررسى فشرده سيره پيامبر صلى اللهعليه و آله - دو مساله مهم را براى زمينه سازى بحث ، در اين مقدمه بررسى خواهيم نمود:
1 - غرائز انسانى و ريشه هاى نياز بشر به دين
2 - جهان عرب در عصر بعثت و قبل از ظهور اسلام
با طرح اين دو مساله زمينه لازم براى دست يافتن به نكات دقيق سيرهرسول اكرم صلى الله عليه و آله - ان شاءالله - فراهم خواهد شد.
نيروهاى انسانى و غرائز او  
انسان مجموعه اى است از نيروهاى مادى جسدى ، و نفسانى معنوى ، و داراى غرائزى استحيوانى ، و غرائزى انسانى و مافوق غرائز حيوانى ، هر دسته از آن نيروها رانيازمنديهايى به تناسب حالشان مى باشد، و پروردگار عالم هر چه مورد نياز اينانسان است ، بر روى اين زمين آفريده و فرموده است :
(و سخر لكم ما فى السموات و الارض جميعا...)
خداوند براى شما آماده و مسخر گردانيد همه آنچه در آسمانها و در زمين است . (جاثيه /13)
با توجه به آنچه اشاره نموديم ، روشن مى گردد كه اين انسان نيازمند رهنمودهايى استتا بداند چگونه از آنچه برايش آفريده شده بهره بردارى صحيح نمايد، مانند آنكهراهنمايى شود:
چگونه نيازمنديهاى معده را از خوردنيها و آشاميدنى هاى سالم و نافع رفع نمايد، نه ازآشاميدنيها و خوردنيهاى زيان آور.
و چگونه غريزه جنسى را از راه آميزش پاك و سالم اشباع بنمايد، نه از راه پليد همجنسبازى مهلك .
و چگونه از غريزه خود خواهى استفاده صحيح نمايد، نه تا حد زيان رسانيدن بهديگران .
انسان در همه اين كارها مى بايست راهنمايى شود كه چگونه رعايت ميانه روى واعتدال كرده ، از افراط و تفريط پرهيز كند تا سير رشد وجوديش به سر حدكمال انسانى برسد. و به همين سبب پروردگار انسان او را توسط پيامبران به دين(اسلام ) رهبرى فرمود و اسلام را براى انسان با فرستادن خاتم پيامبران صلى اللهعليه و آله كامل كرد و فرمود:
(اليوم اكملت لكم دينكم ....)
امروز دين شما را براى شما كامل نمودم (مائده / 3)
در بحثهاى آينده - بحول تعالى - بررسى مى نماييم خداوند تبارك و تعالى چهوسائلى را براى پيامبرانش آماده فرموده بود تا بتواند اسلام را به مردم تبليغ نمايد،و نيز تا آخرين روز عمر دنيا، آن اسلام در دست مردم باقى بماند. و نيز بررسى مىنمائيم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين راه به دستور خداوند چه مجاهدت هائىرا انجام داد.
براى آماده شده زمينه اين پژوهش ها، بررسى وضع جامعه عربقبل از اسلام نيز ضرورت دارد كه بحوله تعالى آن را آغاز مى نمائيم .
وضع جامعه عرب قبل از اسلام  
براى شناسايى وضع جامعه عرب قبل از اسلام ، بررسى به امر لازم است :
1 - اصل و نژاد عرب
2 - وضع دينى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى عربقبل از اسلام
3 - وضع مكه و مدينه قبل از بعثت و هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله
1 - اصل و نژاد عرب  
عرب را گويند از نژاد سام فرزند نوح پيامبر عليه السلام هستند. همه اعراب دراصل به دو سلسله نسل عدنان ، و نسل قحطان ، تقسيم مى شوند. شرح اين دونسل به قرار ذيل است :
1 - نسل عدنان از سلاله اسماعيل فرزند ابراهيم مى باشند. آنها دراصل در مكه ، و سپس در زمين هاى نجد، و پس از آن در همه جزيره العرب مسكن داشتند، وكسانى كه قبل از بعثت در مكه بودند، قبايل قريش بودند.
2 - نسل قحطان سلاله يعرب بن قحطان مى باشند.محل سكونت آنها در اصل در زمينهاى يمن بود. سپس ده قبيله از آنها به شام و عراق و مدينههجرت كردند. آنها كه به مدينه آمدند، دو قبيله اوس و خزرج بودند.(1)
2 - وضع دينى و فرهنگى و اقتصادى و اجتماعىعربقبل از اسلام
1 - وضع دينى در جزيره العرب  
در جزيره العرب و اطراف آن سه شريعت از جانب پروردگار براى هدايت مردم آمده بودكه پيروان آنها قبل از بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله هر سه شريعت را تحريفكرده بودند:
يكم - شريعت ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام
نام پيروان اين شريعت در قرآن و حديث پيامبر (حنيف ) و جمعش ‍ (احناف و حنفاء) مىباشد. (حنف ) در لغت عرب به معناى روگردانيدن ازباطل به سوى حق مى باشد، (2)، و (حنيف ) يعنى روگردانيده ازباطل به سوى حق . اين نام با لفظ (مسلم ) با هم در قرآن آمده و فرموده :
(من كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما) : ابراهيم يهودىو نصرانى نبود، بلكه حنيف بود و مسلمان بود.(آل عمران / 67)
پس از ابراهيم فرزندش اسماعيل ، و سپس فرزنداناسماعيل بر شريعت ابراهيم بودند و (حنفا) بودند، و اولين كسى كه شريعت حضرتابراهيم را تغيير داد (عمر و بن لحى ) ازنسل اسماعيل بود.
وى در سفر به شام به شهر (ماب ) از سرزمين (بلقاء) (3)رسيد در آنجا قومعمالقه بت مى پرستيدند. عمرو از آنها پرسيد: اين ها چيست كه شما مى پرستيد؟ گفتند:اينها بت هستند. ما از اين بت ها طلب باران مى نماييم ، باران براى ما مى بارند، يارىبر دشمن مى خواهيم ، ما را يارى مى دهند؟!
عمرو گفت : يكى از اين بت ها به من مى دهيد. آنها به او بت(هبل ) را دادند، و او هبل را به مكه برد و بر پا داشت ، و مردم را به عبادت و تعظيمهبل وا داشت ، و بدعتهاى ديگر نيز در دين ابراهيم پديد آورد. (4)
پس از آن ، بت پرستان در ميان قريش و ديگرقبائل نسل اسماعيل منتشر شد؛ در حالى كه آنها فرزندان ابراهيم بزرگترين بت شكنتاريخ بشر بودند! ...و بدين ترتيب پيروان ابراهيم - كه ازنسل فرزندش اسماعيل بودند و در مكه سكنا داشتند - به گرد همان خانه كعبه كهبزرگترين بت شكن تاريخ بشر آن را براى پرستش خداى يكتا بنا كرده بود،مشهورترين بتهاى عرب را نصب كرده و به گردش طواف مى كردند، و از بتها حاجت مىطلبيدند!
با اين حال ، قريش خود را وارث ابراهيم ، و كليددار خانه كعبه ، و ميزبان حجاج بيتالله مى دانستند، و بدين سبب خود را برگزيدهنسل آدم مى پنداشتند!
ساير قبايل عرب نيز بت پرست بودند - جز اندكى از آنها كه به يهود و نصارىگرويده بودند - و همه بت پرستان حج بيت الله را به جا مى آوردند، ليكن مراسم حج رانيز از آنچه ابراهيم خليل آورده بود، تحريف كرده بودند.
آنان چهار ماه را ماه حرام مى ناميدند و در آن جنگ نمى كردند. آن چهار ما عبارت بود از: سهماه ذى القعده و ذى الحجه و محرم كه در آنها به حج مى رفتند و باز مى گشتند، و ماه رجبكه در آن به عمرده مى رفتند.
در اين چهار ماه مردم سرزمين جزيرة العرب درحال امن مى زيستند، و اگر فردى در آن چهار ماه حتىقاتل پدر خود را مى ديد دست تعدى به او دراز نمى كرد. در ضمن از اين چهار ماه براىبازرگانى نيز استفاده مى كردند، و در بازارهاى خود براى خريد و فروش حاضر مىشدند.
قبائل قريش و ديگر قبيله هاى بت پرست عرب ، هيچ توجهى نداشتند كه شريعت حنيفابراهيم تحريف گشته است ؛ تا اينكه در يك موسم بت پرستى ، چهار تن از آنها بهقرار ذيل به اين تحريف پى بردند.
تنى چند در جستجوى شريعت ابراهيم عليه السلام
قبل از بعثت پيامبر، چهار تن از اهل مكه به نامهاى : ورقةنوفل ، عبيدالله بن جحش ، عثمان به حويرث ، وزيدبن عمرو بننفيل ، با يكديگر گفتند: (قوم ما گمراه شده اند، و بر دين پدرمان ابراهيم نيستند!(قوم ما گمراه شده اند، و بر دين پدرمان ابراهيم نيستند! اين سنگها چيست كه به گردآنها طواف مى كند و از آنها حاجت مى طلبند؛ با آنكه آنها بينا و شنوا نيستند؟! بيائيد تادر جستجوى دين حنيف ابراهيم در شهرها بگرديم .
در نتيجه از اين چهار تن : ورقه و عثمان به مسيحيت گرويدند؛ و عبيدالله اسلام آورد وسپس مرتد شد و مسيحى گشت ؛ و زيد بن عمرو بننفيل بت پرستى و ديگر بدعت هاى قريش را ترك گفت و در خانه كعبه بانگ برآورده بهقريش گفت : شما بر دين ابراهيم نيستيد!(5)
كار اين چند تن يك روشنگرى بود براى قريش و آماده كردن ذهن آنها براى بعثت خاتمپيامبران صلى الله عليه و آله
دوم - شريعت موسى بن عمران عليه السلام
شريعت موسى بن عمران عليه السلام گرچه در آغاز در طور سينا بر موسى بن عمراننازل شد، ليكن قوم مخاطب آن - اسرائيل - در حال مسافرت به بيت المقدس بودند، و قبلهو مركز دينى آنها بيت المقدس در شام بودند.
قوم يهود - بنى اسرائيل - كه وارثان اين شريعت بودند، پس از جنگها و زد و خوردها باامم ديگر، پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله اندكى از آنها در سرزمين يمن باگمنامى مى زيستند، و اندكى ديگر در بعضى شهرهاى شام با خوارى به سر مىبردند، و بيشتر آنها در مدينه و اطراف مدينه در آباديهاى خيبر و وادى القرى و تيما -در نزديكى شام - زندگى مى كردند:
همانگونه كه شريعت ابراهيم عليه السلام دچار تحريف گشته بود، شريعت موسى عليهالسلام و كتاب آسمانى آن (تورات ) نيز دستخوش تحريف شده بود. گذشته از اين ،همان تورات تحريف شده نيز در دسترس توده هاى يهود نبود، بلكه نوشته هايى بود دردست رهبران دينى آنها كه از نسل هارون بودند، و بدين سبب قسمتى از آن را نيز كتمان مىكردند؛ و از شريعت موسى عليه السلام بيشتر به شعارهايى پايبند بودند مانند قبلهبودند بيت المقدس ، تعطيل شنبه ، و روحانيت فرزندان هارون .
در كتابهاى كه در دست اين رهبران دينى يهود بود، بشارتهايى كه در آنها انبياء بنىاسرائيل از بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله - با تعيين صفات مشخصه او - خبرداده بودند، سالم و دست نخورده مانده بود؛ چه آنكه آن بشارتها با مصالح روزمره آنها -تا قبل از بعثت پيامبر - تضادى نداشت . و به هميندليل علماء يهود ساكن مدينه ، از بعثت پيامبر خاتم و مسكن او در مدينه بسيار گفتگو مىكردند، و از آن به عنوان پيشگوييهاى عالمانه به مردم اوس و خزرج مى دادند.
سوم - شريعت عيسى بن مريم عليه السلام
عيسى بن مريم عليه السلام پس از موسى عليه السلام در بيت المقدس ‍ مبعوث شده بود،و خود از بنى اسرائيل بود. پس از عروج حضرتش به آسمان ، شريعت ايشان نيز ماننددو شريعت ديگر دچار تحريفهاى شديد شد؛ تا آنجا كه پيروان آنقائل به خداوند سه گانه : پدر، و پسر - عيسى - و روح المقدس شدند، وتعطيل شنبه را به يكشنبه تغيير دادند... و بدين ترتيب از مسيحيت نيز جز چند شعار مانندقبله و برداشتن صليب - كه معتقد بودند مسيح بر آن دار زده شده - چيزى نمانده بود.
اما با اينهمه ، بشارتهايى كه پيامبران قبل از حضرت مسيح و خود حضرت مسيح دربارهپيامبر خاتم صلى الله عليه و آله داده بودند، بهدليل آنكه با مصالح روزمره آنها تضادى نداشت ، در كتابهاى دينى نصارى و در دستعلماء آنها را از تحريف مصون مانده بودند، و علماء نصارى هر جا كه بودند از بعثتپيامبر خاتم صلى الله عليه و آله به عنوان پيشگويى خبر مى دادند.
مسيحيان در جزيره العرب بيشتر در شام بودند، و تنها اندكى از آنان در يمن و عراق مىزيستند، چند دير راهبان آنها نيز در راه شام به مكه بود كه گاه با كاروانهاى تجارتىتماس مى گرفتند، و از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله سخن مى گفتند.
برخورد اهل اديان سه گانه با يكديگر
يهود و نصارى با يكديگر دشمنى . كينه توزى و ديرينه داشتند. قرآن كريم در حكايتقول آنها درباره يكديگر مى فرمايد:
(و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود علىشى و هم يتلون الكتاب ...)
يهوديان گفتند: نصارى بر حق نيست . و نصارى گفتند:
يهود بر حق نيستند و در حالى كه هر دو گروه(اهل كتاب هستند) كتاب آسمانى را مى خوانند. (شايد مقصود آن باشد كه به آنعمل نمى كنند) (بقره 113).
بت پرستان ، هم خود را بر حق مى دانستند: و هماهل كتاب را، ولى يهود را بيشتر احترام مى نهادند، و آنها رااهل كتاب اول مى ناميدند.
عقيده به معاد روز قيامت
در روزگار قبل از بعثت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله هيچ گروهى ازاهل اديان ، نه صائبى و مجوس ، و نه يهود و نصارى را عقيده روشنى درباره معاد و قيامتنبود، بت پرستان عرب نيز منكر بعثت و قيامت بودند، و چنانچه قران كريم حكايت مىفرمايد: مى گفتند:
(ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين ) :
چيزى جز اين زندگانى دنياى ما نيست . زنده مى شويم ، و مى ميريم ، و ديگر از خاك برانگيخته نخواهيم شد. (مومنون / 37)
و عقيده آنان در مورد خدا و بتهايى كه شريك خدا مى پنداشتند - معاذالله - نيز در اين حدبود كه هر چه حاجت دنيايى داشتند از آنها طلب مى كردند. مانند آنكه از او مى خواستنددشمنانشان را خوار ذليل كند، باران برايشان ببارد، بيماريشان را شفا دهد، شتر وگوسفندشان را شيرده كرده و...
و بنا بر اين هيچ بيمى از انجام اعمال پليد و ناروا - ازقبيل : كشتن ، غارت كردن ، آزار كردن ، دشنام كردن و ناسزا گفتن ، نداشتن ، مگر آنچهكه در زندگى دنيا پى آمد ناخوشايندى براى آنها داشت . نظير آنكه چون مى دانستنداگر كسى را بكشند، افراد قبيله مقتول به خونخواهى او يك نفر از قبيلهقاتل را خواهند كشت ، لذا اين كار خوددارى مى ورزيدند.
و يا كارهائى را كه مردم ناشايسته مى دانستند، و انجام آن در صورت آگاهى ديگرانباعث سرزنش و بد نامى بين مردم مى گشت ، ترك مى كردند.
چنين بود وضع دينى و اعتقادى عرب قبل از اسلام .
2 - فرهنگ عرب  
فرهنگ عرب در آن زمان دو شعبه مهم داشت :
الف - علم انساب
عرب در عصر جاهليت در امر حفظ نسب نژاد خود - سلسله اسماء نياكان - آنقدر مبالغه مىورزيد كه تا قرن دوم هجرى ، هر فرد عرب اگر ازنسل عدنا بود، به زعم خود نام نياكان خود را تا بهاسماعيل و ابراهيم در حفظ داشت ، و اگر از نسل قحطان بود، تا يعرب بن قحطان در حفظداشت .
اينان در حفظ انساب تا به آن اندازه مبالغه مى ورزيدند كه نسب اسبان عربىاصيل خود را در حفظ داشتند، و در عصر ما كتاب (انسابالخيل ) هشام بن محمد بن الكلبى (6) در دست هست . اما با اينهمه ، آنچه از انسابقبايل عرب در كتابهاى انساب در دست ما است ، به چنديندليل آن نوشته هاى مورد شك و ترديد است .
به عنوان مثال گاهى تيره اى از قبيله اى جدا گشته و به قبيله اى ديگر ملحق مى شد. دراين باره ابن الكلبى كتابى دارد به نام (النواقل ) (7) يعنى : آن تيره ها از قبيلههاى عرب كه نسب تيره ها در كتابهاى علم انساب به قبيله اى كه خود را به آنمنتقل ساخته اند، نسبت داده شده اند.
گذشته از آن ، بسيارى از اعراب اولاد غير خود را به فرزندى مى پذيرفتند، و پس ازآن در علم انساب آن شخص به پدر صلبى خود نسبت داده نمى شد، بلكه به پدرى كهاو را به فرزندى پذيرفته بود منسوب مى گشت .
همچنين در انساب عرب در عصر جاهليت ، نمونه هايى ديگرى نيز هست كه صحت نسبهاىمذكور در اينگونه كتابها را مخدوش مى سازد. چنانكه يكى از آنها را در داستان آينده مىنگريم .
ابن ابى الحديد از ربيع الابرار زمخشرى نقل مى كند كه :
مادر عمر و عاص كنيزكى بدكاره در مكه و به نام (نابغه ) آزاد كرده عبدالله بنجدعان بود. پنج تن با آن زن در يك طهر (طهر پاكى زن بين دو حيض است ) همبستر شدند:
1 - ابولهب فرزند عبدالمطلب
2 - اميه بن خلف
3 - هشام بن مغيره
4 - عاص بن وائل
و پس از آن نابغه عمرو را زائيد، و با آنكه به ابو سفيان شباهت داشت ، آن پنج تن هريك ادعا كرد فرزند از آن اوست . سرانجام خود نابغه مادر عمرو را حكم قرار دادند. وىگفت : عمرو فرزند عاص بن وائل است .
پس از آن عمرو را فرزند عاص بن وائل خواندند و به قبيله و نسب او ملحق شد.دليل آن بود كه عاص بر او انفاق مى كند! (8)
در نتيجه در كتابهاى انساب عرب تا به امروز، عمرو فرزند عاص بنوائل نوشته شده است .
نظير اين داستان در انساب قريش بسيار است . (9) و پس از قريش قبيله ثقيف نيز كه درطائف در دوازده فرسخى مكه بودند، در اين باره داستانهايى دارند. ليكن علماء انسابدرباره قبايل اوس و خزرج در مدينه ، و قبايل همدان در يمن ، و ديگرقبايل قحطان در جزيره العرب چيزى نگفته اند.
علماء انساب در دو قرن اول و دوم
در قرن اول و دوم هجرى در عرب علماء انساب وجود داشتند كه اين داستانها را مى دانستند ومردم از آنها فرامى گرفتند، مانند خليفه ابوبكر وعقيل بن ابى طالب كه از صحابه پيامبر بوده اند.
ب - شعر بليغ
يعقوبى مى گويد: (10)
عرب شعر را به جاى علم حكمت و بسيارى ديگر از علوم مى پنداشت ، و هر گاه در قبيلهشاعر ماهرى بود كه معانى زيبا را بيان مى كرد، آن شاعر را در بازارهاى خود كه درزمان مخصوصى در سال بر پا مى شد، و در زمان حج خانه خدا نيز، به همراه مى آوردند،تا هنگامى كه قبايل عرب در آن اماكن گرد مى آمدند، شعر او را بشنوند، و اين كار رابراى خود مايه شرف و فخر مى دانستند.
آنان هيچ فرهنگى و جاذبه اى در كارهاى خود جز شعر نداشتند. گاه شعر شاعر آنها رابه خصومت و دشمنى وامى داشت ، و گاهى به دوستى و اتحاد. در سخنان خود به شعرمثال مى آوردند، و با شعر بر يكديگر برترى مى جستند، و با شعر خوبيها و بديها رابين خود تقسيم مى كردند، و با شعر قبيله اى با قبيله اى ديگر مى جنگيدند، و با شعرمديحه سرائى مى كردند، و با شعر يكديگر را مذمت مى كردند.
عرب شعر را در چهار معنى انشاء مى كرد:
1 - در وصف دلاوريهاى افراد قبيله در جنگها، و در وصف ابزارهاى جنگى آنها، شمشير ونيزه و تير و كمان و است سوارى . شعر آنها در اين باره همانند شعرهاى فردوسىدرباره رستم و اسب رستم و سلاح جنگى رستم باشد، و چيزى كه شعرهاى عرب بر آنهااضافه دارد، وصف شترهاى رهوار عربى است .
2 - وصف جود و بخشش خود و قبيله خود، به ويژه در اطعام ميهمانان ، كه اين چنين شعر درفارسى مرسوم نيست .
3 - وصف محبوبه و خانه محبوبه و آنچه وابسته به محبوبه شاعر است . اين نوع شعردر همه زبانها هست . گاه در غزلسرايى هاى آنها در اين باره ، شعرهايىمبتذل ، مانند شعرهاى عبيد زاكانى ، ديده مى شود.
4 - وصف افتخارات قبيله ، كه در اين زمينه در هيچ قومى نظير آنچه در عرب هست ، يافتنمى شود.
البته به ندرت در بعضى از قصيده هاى شعراء عرب بيتهايى از شعر در حكمت عملىيعنى اخلاق پسنديده نيز ديده مى شود.
و گاه نيز خطبه هايى بليغ در دعوت به اخلاق حميده در بازارهايى عرب كه پس از اين- ان شاء الله - ذكر آن مى آيد، سروده مى گشت .
بزرگترين شعراى مكه قبل از اسلام (ابو طالب )، و مشهورترين شعراى مدينه(حسان بن ثابت ) بود.
3 - وضع اقتصادى عرب قبل از اسلام  
آن دسته از قبايل عرب كه در شهرهاى يمن ، مدينه ، عراق ، و شام بودند، به كار زراعتو باغدارى و دامدارى مى پرداختند، و مردم شهر مكه كهقبايل قريش بودند بر كار تجارت بودند.
كاروانهاى تجارتى ايشان در زمستان از شام و ايران و عراق به مكه ، و در تابستان ازمكه به يمن و حبشه در آفريقا، در رفت و آمد بود. خداوندمتعال در قرآن در اين باره مى فرمايد:
(بسم الله الرحمن الرحيم # لا يلاف قريش # ايلافهم رحله اشتاء و الصيف #فليعبدوا رب هذا البيت # الذى اطعمهم من جوع و امنهم من خوف ) :
براى پيمان قريش با قبايل ديگر، پيمانى كه در سفرهاى (تجارتى ) زمستانى وتابستانى داشتند، بايد خداى كعبه را بپرستند، آنكه آنها را از گرسنگى رهانيد، و طعامداد و از بيم و خطر ايمن داشت .
آرى ، قريش به سبب آن سفرهاى تجارتى ، ثروتهاى كلانى گرد آورده بودند كه درعرب چنان ثروتها مانند نداشت .
چنين بود وضع اقتصادى اين چند دسته از قبايل عرب ، و جز اينها سايرقبايل كه اكثريت مردم جزيره العرب را تشكيل مى دادند، همگى صحرانشين و دچارتنگدستى بوده ، در زمينهاى خشك و كم آب و علف مى زيستند.
دارايى اصلى و عمده اين قبايل شتر بود كهتحمل تشنگى را بيش از ديگر چهارپايان دارد. گاهى نيز مردان رزم آور قبيله ، چند اسبسوارى براى جنگ و گريز و صيد حيوانهاى صحرايى دارا بودند.
عربهاى صحرايى همانند اروپائيان عصر حاضر كه هر حيوان و حشره اى را مى خوردند،هر حيوان صحرايى را صيد مى كردند و مى خوردند!
گاهى هم قبيله اى از ايشان بر قبيله ديگر يورش مى برد، و پس از آنكه مردان جنگى دوقبيله در حد توان يكديگر را مى كشتند و يك قبيله شكست مى خورد، قبيله غالب هر چه مىتوانست از دارايى قبيله مغلوب ، و گاه هر چه مى توانست از زنان و دختران و فرزندانقبيله مغلوب را به اسارت مى برد، برخى اوقات نيز اسيران خود را به ديگرقبايل عرب مى فروختند.
در تمام اين احوال چه در شكار حيوان يا به چرا بردن شترها و خصوصا در جنگها، دخترهاو زنها بار سنگينى بر دوش مردان بودند، و آنان را در آن زندگى دشوارى هيچ گونهشركتى با مردان نبود. بدين سبب بود كه گاه پدران دختران نوزاد خود را زنده بگورمى كردند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
(و لا تقتلوا اولادكم خشيه املاق نحن نرزقكم و اياهم ) :
فرزندان خود را از بيم فقر و تنگدستى بهقتل نرسانيد. ما شما و آنها را روزى مى دهيم . (انعام 151).
بنابر آنچه بيان شد، يكى از منابع در آمد عرب برده دارى بود، و در آنحال از سود كار كنيز استفاده مى كردند. گاه نيز براىتحصيل در آمد، كنيزان خود را به زنا وامى داشتند، و چنانچه كنيزشان در آنحال باردار مى شد نوزادش ‍ برده صاحب كنيز مى شد و اين خود سود ديگرى بود براىمالك كنيز !(11)
اگر كنيز آزاد مى شد و به كار زنا ادامه مى داد، و فرزندى از زنا مى زاد، پدر نوزاد رامادر تعيين مى كرد. در اين صورت مرد تعيين شده پدر آن نوزاد شناخته مى شد، و آن نوزاداز افراد قبيله او محسوب مى گشت ! (12)
گاهى نيز آن زنان بد كاره بالاى درب خانه خود يك علم نصب مى كردند كه نشانهآمادگى زن آن خانه براى بد كارى بود. (13)
آنچه بيان شد اشاره اى بود به وضع اقتصادى جامعه عرب آن روز. در آن عصر همهقبايل عرب را بازارهايى در موسم هاى خاصى به شرحذيل بود:
بازارهاى عرب
عرب را بازارهايى در زمانهاى خاصى در سال بود كه از همه اطراف جزيره العرب در آنجمع مى شدند و در آن اوقات جان و مالشان در امنيت بود. مهمتر از همه آنها بازار عكاظ -سوق عكاظ - در بالاى نجد بود كه فاصله آن تا طائف يك روز، و تا مكه سه روز راهبود.
در ماه ذى القعده قريش و ديگر قبايل عرب در اين بازار جمع مى شدند. آنجا علاوه برمحل خريد و فروش كالا، جاى نمايش افتخارهاى قبيلگى و شنيدن شعرهاى شعرا و خطبههاى بلقا بود. و نيز در آنجا بين قبايل پيمانهايى بسته مى شد.
سپس از آنجا به بازار (مجنه ) - كه بين آن تا مكه يك روز راه بود - مى رفتند، و تاآخر ذى القعده در آن بازار اقامت مى كردند. و سپس از آن بازار (مجاز) - سوق ذىالمجاز - مى رفتند كه يك فرسخ تا عرفه فاصله داشت ، و تا هشتم ذى الحجه در آنجامى ماندند. آنگاه در روز نهم براى اداء مناسك حج به عرفه مى رفتند. (14)
4 - وضع اجتماعى و سياسى عرب قبل از اسلام  
نظام جامعه هاى بشر يا الهى است يا بشرى . در آنحال كه در جامعه اى نظام الهى بر قرار باشد، افراد آن جامعه معارف و جهان بينى واحكام زندگانى را توسط پيامبران از پروردگار خويش - رب العالمين - مى آموزند. دراين گونه جوامع مردم هر كارى را براى رضاى خدا انجام مى دهند و خدا پرست هستند.
و اما در جامعه اى كه نظام آن بشرى باشد افراد آن جامعه هر كار را بهدليل خواسته خود و با در نظر گرفتن سود و زيان خود انجام مى دهند. البته از آنجا كهبشر احساس مى كند سود و زيان جامعه اى كه در آن زندگى مى كند، سود و زيان اوست ،گاه كارى را به جامعه انجام مى دهد، گر چه به زيان شخصى او بينجامد.
جامعه اى كه نظامش بشرى است ، يا بر اساس نژادى بر پاست - مانند جامعه آلمان نازىدر گذشته ، و جامعه صهيونيستى يهود در فلسطين اشغالى در عصر ما - و يا بر اساسهم ميهنى بر پاست كه همان ملى گرائى است ، و آن را ميهن پرستى نيز مى نامند.
در هر دو صورت مذكور، گاه انسان در اين گونه جامعه ها كار را براى مصلحت جامعه خودانجام مى دهد، تا حد زيان رسانيدن به جامعه هاى ديگر و تجاوز به حقوق ديگران ،ليكن در جوامعى كه انسان در آنها خداپرست است و كار را براى رضاى خدا انجام مى دهد،كار را براى سود شخصى يا سود جامعه خود انجام مى دهد، اما تا مرز تجاوز به حقوقديگران و جامعه هاى ديگر.
و بدين صورت است كه آن شخص خود پرست ، نژاد پرست ، و يا ميهن پرست نيست ،بلكه خدا پرست است . عرب در عصر جاهليت ، خود پرست و قبيله پرست بود، يعنى كار رابه سود خود و به سود قبيله خود تا حد زيان رسانيدن به ديگران و جامعه هاى انسانىديگر انجام مى داد. چه آنكه جامعه هاى قبيله اى يا نژادى يا ميهنى است ، چنانكهتفصيل آن را بعد از اين بررسى مى نماييم - بحوله تعالى .
پايه هاى نظام قبيله اى عرب قبل از اسلام
نظام قبيله اى عرب در عصر جاهليت بر اساس چهار پايه و چهار نيرو استوار بود:
1 - شيخ قبيله
2 - شاعر قبيله
3 - قهرمانان و دلاوران قبيله
4 - درآمد قبيله
و شرح اين مجمل به قرار ذيل است :
يكم - نيروى شيخ قبيله
شيخ قبيله در جامعه عرب آن روز، به منزله حاكم فرمانروا در جامعه هاى بشر بود و همهافراد قبيله فرمانبردار شيخ قبيله بودند. فرمان روايى شيخ بر افراد، بر اساس محبت، احترام و بيم بنيانگذارى شده بود. چهار يك غنايم جنگى از آن شيخ قبيله بود (15)، ودر برابر آن وى مهماندار قبيله ، و مدافع از حقوق قبيله ، و حمايت كننده و از افراد قبيلهبود.
در مكه اجداد پيامبر صلى الله عليه و آله شيخقبايل مكه بودند، تا آنكه اين رياست به (هاشم ) رسيد، و سپس به فرزندش(عبدالمطلب ) و سپس از او (ابو طالب ) شيخ مكه گرديد.
در مدينه نيز تيره هاى دو قبيله اوس و خزرج را در هر عصر شيخ ‌هايى بوده است .
دوم - نيروى شعر و شاعرى
شعر در جامعه عرب ، يگانه هنر زيبا و فرهنگ مورد احترام بوده است . شاعر قبيلهسخنگوى رسمى و ناشر افتخارات قبيله و حافظ منافع از شرف قبيله بود، و همچنان كهدر گذشته گفتيم :
گاه با يك قصيده يا چند بيت شعر از شاعر قبيله ، خصم سرشكسته و بى آبرو مىگرديد. و گاه نيز با يك قصيده يا چند بيت شعر، ميان دو قبيله جنگ به پا مى گشت وخون ها ريخته مى شد.
و گاه يك قصيده سبب آشتى و دوستى دو قبيله مى شد.
اشعار نغز در اجتماعات قبايل در حج و بازارهاى موسمى عرب سروده مى شد، و پس از آندر همه قبايل عرب دهان به دهان منتقل مى گشت . و بدين گونه شعر يگانه وسيله نشرافكار و انديشه هاى خوب و بد در جامعه هاى عرب بود، و بدين سبب مى توان نيروهاىشعر را در آن جامعه برتر و بالاتر از نيروهاىمال و نيروهاى شمشير به حساب آورد.
سوم نيروى بدنى و قهرمانى در جنگها
در جامعه هاى ابتدايى بشر و صحرانشينى آنها، قهرمانى و نيروى بدنى تاءثيربسزايى دارد. ارزش قهرمانى در جامعه عرب صحرانشين آن روز از بسيارى جامعه هاىصحرانشين مشابه آن بيشتر بوده است . در مكهقبل از اسلام (حمزة بن عبدالمطلب ) و (عمروبن عبدود) مشهورترين قهرمانان قريشبودند.
چهارم نيروى سرمايه
دارايى و نيروى سرمايه هميشه در جامعه هاى انسانى مؤ ثر بوده است ؛ ليكن دارايى درجامعه آن روز عرب ، از بسيارى از جوامع ديگر انسانى مؤ ثرتر بود. چه آنكه آنهاارزشهاى معنوى را بى حقيقت و بى ارج مى پنداشتند و مى گفتند: (ما هى الا حياتناالدنيا... و ما يهلكنا الا الدهر):
چيزى جز اين حيات مادى جسمانى دنيوى نيست ... و اين دهر و زمانه است كه ما را مى ميراند.(جاثيه / 24)
يك نقطه مثبت در آن زندگى مادى
در آن زندگانى سراسر درندگى و جهالت و بد انديشى ، يك نقطه مثبت ، يك نقطهروشن وجود داشت كه كمتر در جامعه هاى بشرى ديگر مانند آن ديده شده ؛ به ويژه درجامعه هاى بشرى امروز. و آن نقظه مثبت پايبندى بهقول و قرارداد بوده است .
اهميت قول و قرارداد در جامعه عرب قبل از اسلام
جريان كارهاى اجتماعى در جامعه هاى انسانى بر اساس پايبندى بهقول و قراردادهاى بين افراد جامعه مى باشد. خريد و فروش كالا، ملك ، و همه مايحتاجزندگى بشر، شركت بين افراد براى انجام كارها، عقد ازدواج ، و قرار فسخ آنها، همه وهمه بر اساس اعتماد بر قولها و قراردادها مى باشد.
امروزه در شهرها قول و قراردادها نوشته مى شود، و غالبا به تصديق دستگاه هاىدولتى مى رسد، و در آن صورت دستگاه هاى دولتى ضامن اجراء آن هستند. ليكن در جامعههاى قبيله اى عرب قبل از اسلام قول و قراردادها بر اساس احترام اشخاص بهقول و قرارداد خود بود، و اشخاص ‍ خود در اجراءقول و قرارداد خويش كمال جديت و صداقت را نشان مى دادند.
عمل به قول و قرارداد خويش در جامعه هاى عرب آن روزدليل بر شرافت و بزرگوارى شخص بود، و تمام افراد قبيله شخص نيزقول و قرار او را محترم شمرده ، همگى در اجراء قرارداد افراد قبيله خود كوشا بودند.
در آن جامعه با گفتن يك كلمه (تو فرزند من هستى ) به مرد اجنبى و از قبيله اى ديگر هر چند در نسبت و نژاد و شهر و مسكن و آئين از مرد گوينده درو مى بود آن مرد اجنبىفرزند گوينده و همسر او و برادر فرزندانش ‍ مى شد، و در نسبت يك تن از افراد قبيلهاو به شمار مى آمد ؛ و پس از وفات از يكديگر ارث مى بردند. علماء گردآورنده انسابعرب نيز آن مرد را در كتاب هاى انساب تا به امروز، فرزند گوينده ثبت نموده ، ضمنافراد قبيله وى به شمار آورده اند.
چنانچه دو قبيله با هم پيمان دوستى و پشتيبانى مى بستند، در اينحال هر يك از دو افراد آن دو قبيله در صلح و جنگ و دفاع از حيثيت و شرف افراد همپيمانخود، تا حد جانبازى و فداكارى مى كردند.
و نيز چنانچه فردى از قبيله اعلام مى كرد: (فلان مرد از فلان قبيله در حمايت من است )،همه فرزندان و خويشان و وابستگان در راه حمايت مرد تحت الحمايه جانفشانى مى كردند،و ساير افراد قبيله اش نيز هر يك به نوبت خود از آن مرد حمايت مى كردند.
همچنين اگر فردى با ديگرى به عنوان همكارى در امرى دست مى داد كه در اصطلاح آن را(بيعت ) مى ناميدند آن فرد در راه رسيدن بيعت گيرنده به مقصود جانفشانى مى كرد.
و نيز دو مرد جنگى با آرايش تمام و داراى اسب و جنگ افزار در صحرا رو به رو مى شدند يعنى در آنجا كه هيچ قانونى حكومت ندارد اگر يكى به ديگرى مى گفت : (تو درامانى ) هر دو مى توانستند با آرامش خاطر از اسب فرود آيند، و سلاح رزم را از تن بهدور افكنده ، با كمال اطمينان در كنار هم به خواب روند.
هر اندازه اى قيبله اى و فردى براى شرافت و حيثيت و انسانيت خود احترامقائل بود، به همان اندازه به قول و پيمان خود استوارى نشان مى داد.
اين اخلاق و سلوك در آن جامعه جاهليت ، نقطه روشن و مثبتى براى زيستن در آن جامعه بودكه در عصر ما مانند آن را نمى توان يافت ! (16)
آنچه بيان داشتيم نه به آن معنى است كه بين اعراب جز درحال جنگ كه زور و شمشير در آن حكومت داشت هيچگاه اختلافى پديد نمى آمد ؛ بلكهقبايل عرب و افراد آن قبائل را نيز مانند ساير بشر اختلافها و نزاعهايى بوده است كهكار آن به محاكمه كشيده مى شد. در اين حال براىحل نزاع در ميان عرب ، حاكمهايى وجود داشته اند كه شرح آن خواهد آمد.
حكام عرب
در جامعه هاى بشرى هميشه براى رفع اختلاف ها داورها و حاكمهايى وجود دارند كه مردمبراى فصل خصومتها به آنها رجوع مى كنند. جامعه عربقبل از اسلام نيز از اين قاعده مستثنى نبود، و براى رفع نزاعها در هر عصر، يك فرد يابيشتر كه در ميان عرب به درايت و فرزانگى ، به علاوه استقامت و درستكارى مشهوربوده اند وجود داشته كه همه افراد قبائل عرب آنها را به حكومت وفصل دعاوى مى پذيرفتند.
اين اشخاص حاكم (حاكم ) جمع آن : حكام ناميده مى شدند، و در هر جاى جزيرة العربمشكلى بين دو فرد يا دو قبيله به وجود مى آمد كه نيازمند محاكمه بود از راه دور و نزديكنزد آن حاكمها به محاكمه مى رفتند.
در مكه (عبدالمطلب ) و سپس فرزند او (ابوطالب ) هر يك در عصر خود از حكام عرببودند. (17)
چنين بود وضع عرب در كل جزيرة العرب و اطراف آن . اكنون در بحثىمستقل وضع اهل مكه و مدينه را بررسى بيشترى مى نمائيم بحوله تعالى .
3 وضع مكه و مدينه قبل از اسلام  
الف فرهنگ در مدينه و مكه
1 فرهنگ اهل مكه
اهل مكه در اثر سفرهاى تجارتى به شام و ايران و عراق و حبشه ، بيش از همه عرب بافرهنگهاى ملتهاى متمدن عصر خود آشنايى داشتند؛ و در اثر معاشرت بااهل كتاب يهود و نصارى عادات و رسوم آنها را مى دانستند.
همچنين در اثر آمدن قبايل عرب به مكه براى حج عمره و مجاور بودن با بازارهاى عرب دراطراف مكه بخصوص سوق عكاظ كه جولانگاه شعرا و خطباء عرب بود زبان و لهجهقبيله قريش فصيحترين لهجه در ميان قبايل عرب بود.
پيش از اسلام هفده نفر از اهل مكه خواندن و نوشتن آموخته بودند. (18)
2 فرهنگ اهل مدينه
اهل مدينه در اثر تماس نزديكانشان با قوم يهود و علماء يهود، بيشتر اطلاعاتفرهنگيشان همان بود كه از آنها مى شنيدند.
قبل از اسلام در مدينه يازده نفر در اوس و خزرج خواندن و نوشتن آموخته بودند. هفت تن ازاين افراد را كامل مى ناميدند ؛ به دليل آنكه خواندن و نوشتن شناورى و تير اندازى رانيز آموخته بودند، و هر كس اين سه فن را آموخته بود، از اين لقب كامل برخوردار مى شد. (19)
ب وضع سياسى و اجتماعى اهل مكه و مدينه
در مكه و مدينه وضع سياسى همانند همه قبيل صحرانشين جزيرة العرب بوده ، نظام قبيلهاى بر آنان حكمفرما بود. ليكن نظام اجتماعى آندو چنانكه ملاحظه خواهيم نمود، با يكديگرتفاوت بسيار داشت .
1 وضع سياسى و اجتماعى در مكه
در مكه قبايل قريش از لحاظ نسب خود را از فرزنداناسماعيل و ابراهيم مى شناختند، و اين خود سبب گردنفرازى بر سايرقبايل عرب گرديده بود.
همچنين مجاورت با خانه خدا كه همه قبايل عرب بجز اندكى از آن ها كه يهود و نصارىبودند براى حج و عمره و زيارت به آنجا مى آمدند... آن نيز مايه مزيد فخر و مباهاتاهل مكه گرديده بود.
و نيز پس از داستان به هلاكت رسيدن جيش (ابرهه ) كه به قصد خراب كردن خانه خداآمده بود آن را نيز قريش به ريش خود چسبانيده ، يك نوع عزيز بى جهت درقبايل عرب گرديده بودند.
و از طرف ديگر به سبب تجارت آنها از ايران و شام و عراق به يمن و حبشه و بالعكس ،و دارا شدن ثروتهاى كلان كه در عرب بى سابقه بود، انواع فحشا و منكرات ، همچونربا خوارى و زنا و تكبر و طغيان ، در ميان آنها رواج يافته بود و از اين جهت در آن عصردر جزيرة العرب بى نظير بودند. آنان مصداق اين آيه كريمه گشته بودند: (انالانسان ليطغى # ان راه استغنى ) انسان طغيان مى كند آنگاه كه خود را توانگر مىبيند. (علق / 6 و 7)
تباهى و فساد اخلاقى كه در آن عصر در مكه وجود داشت ، در هيچ كجاى جزيرة العربهمانند آن نبوده است . اين امر نتيجه عوامل متعددى بوده كه مى توان از آن جمله اين موارد راياد كرد:
يكم در اثر آنكه منكر بعثت و روز قيامت بودند، در ايام فراغت از تجارت و به هنگاماقامت در مكه ، آنچه از فسق و فجور و انواع شهوترانى ها در دسترسشان بود، انجام مىدادند.
دوم از آنجا كه در تمام سال دسته اى از مردان قريش براى سفر تجارت ، به مناطقگرمسير يا سردسير مى رفتند، ماه ها از سال خانواده هاى آن ها بى مرد بودند، و بانبودن هيچ گونه حجابى در جامعه عرب ، هيچ گونه مانعى از آميزش مردان شهوترانىكه به تجارت نرفته بودند با آن خانواده ها نبوده است .
سوم در اثر فراوانى همه گونه غلام و كنيز ازدواج نكرده در خاندانهاى اشراف قريش، همه گونه آميزشهاى جنسى در دسترسى مردان و زنانشان بوده است .
مسائل ياد شده عوامل مؤ ثرى بودند در انتشار انواع فحشا و منكر در مكه بيش از همه جوامعديگر عرب . براى شناسايى بيشتر اهل مكه به ذكر اين داستان از متاب (اغانى ) اكتفامى نماييم : ابولهب فرزند عبدالمطلب با عاص فرزند هشام بر صد شتر قمار زدند.
كار قمار آنها چنان بود كه به اندازه سنگى يا گردويى زمين را گود مى كردند.
سپس از آن دور مى شدند، و آن سنگ يا گردو راداخل آن مى انداختند، و چنانچه در گودال جا مى گرفت ، صاحبش برده بود. در اين قمارابولهب صد شتر از عاص برد. دوباره بر صد شتر ديگر قمار زدند باز هم ابولهببرد، و عاص آنچه داشت در قمار باخت .
عاص به ابولهب گفت : اى فرزند عبدالمطلب مى بينم سنگ قمار با تو دوست شده است .بيا تا قمار زنيم تا بدانيم كدام يك بنده ديگرى شويم .
ابولهب گفت : باشد. باز سنگ قمار را افكندند و ابولهب برد و عاص را به بندگىمالك شد.
پس از آن عاص به ابولهب خراج مى داد. تا آنكه در جنگ بدر، هنگامى كه قريش مقررداشتند همه كس بايست در آن شركت كند، يا آنكه كسى را به جاى خود بفرسد، ابولهبعاص را به جاى خود فرستاد، و شرط كرد پس از بازگشت وى را آزاد سازد. ليكن او درجنگ بدر كشته شد. (20)

next page

fehrest page