بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیری در تربیت اسلامی, مصطفى دلشاد تهرانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     SEIR0001 -
     SEIR0002 -
     SEIR0003 -
     SEIR0004 -
     SEIR0005 -
     SEIR0006 -
     SEIR0007 -
     SEIR0008 -
     SEIR0009 -
     SEIR0010 -
     SEIR0011 -
     SEIR0012 -
     SEIR0013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
پيشگفتار
بخش اول : مقدمات
جايگاه و ضرورت بحث
راه تربيت
مفهوم و تعريف تربيت
بخش دوم : موانع و مقتضيات تربيت
مانع و مقتضى اصلى
دنيا و ترك دنيا
راه به سوى حقيقت تربيت
موانع و مقتضيات فردى
راه تربيت انسان
خواست انسان
موانع و مقتضيات اجتماعى
حركت اجتماعى پيامبران
گشودن كند و زنجيرهاى اجتماعى
موانع و مقتضيات سياسى
نقش سياست و حكومت در صلاح و فساد مردم
برترين مقتضى تربيت
موانع و مقتضيات اقتصادى
فقر و غنا
بهترين مقتضى اقتصادى تربيت
بخش سوم : مبانى تربيت
شناخت انسان
اهميت و جايگاه شناخت انسان
حقيقت انسان
اهداف تربيت
غايت تربيت
اهداف كلى
شناخت فطرت
واژه فطرت
تفكيك مفهوم واژه فطرت از مفاهيم مشابه
مفهوم طبيعت
مفهوم غريزه
حقيقت فطرت
اقسام فطرت
فطريات انسان
حقيقت جويى
خير اخلاقى
زيبايى دوستى
خلاقيت و ابداع
عشق و پرستش
عوامل مؤ ثر در تربيت
وراثت
محيط
محيط خانه و خانواده
محيط رفاقت و معاشرت
محيط مدرسه
محيط اجتماع
محيط جغرافيايى و طبيعى
سختيها و شدايد
كار
عوامل ماوراى طبيعت
اراده انسان
بخش چهارم : اصول تربيت
اصل اعتدال
جهتگيرى تربيتى اسلام
اعتدال بيم و اميد
بهترين راه تربيت
اصل تدرج و تمكن
لزوم تدرج و تمكن در تربيت
سنت الهى در تربيت
راه و رسم پيامبر و اوصيايش
اصل تسهيل و تيسير
سنت الهى در تربيت
آيين تربيت در اسلام
بهترين راه و رسم تربيت
اصل زهد
راه و رسم اولياى خدا در تربيت
زهد اسلامى
ثمرات زهد
علم ، حكمت ، بصيرت ، هدايت
آرامش ، آسودگى ، بى نيازى ، آزادى
اصلاح ، قوت ، عزت ، عظمت
اصل تعقل
شاءن عقل
تربيت عقلانى
عقل معاد و عقل معاش
اصل تفكر
اساس تربيت اسلامى
راه و حقيقت تفكر
مجارى تفكر
اصل تدبر
جايگاه تدبر در تربيت
تربيت اسلامى و شاءن مؤ من
ثمرات تدبر
اصل كرامت
كرامت محور تربيت
راه كرامت
نتايج كرامت و يا حقارت نفس
اصل عزت
معنا و مفهوم و حقيقت عزت
نقش عزت در تربيت
راه عزت
اطاعت خدا
تقواى الهى
انقطاع
بخش پنجم : روشهاى تربيت
روش الگويى
نقش الگوها در تربيت
مسئوليت الگوها
تربيت عملى
الگوها در قرآن كريم
روش محبت
سنت محبت
نقش محبت در تربيت
محبت به كودكان
محبت و اطاعت
روش تذكر
معنا و مفهوم ذكر و تذكر
نقش تذكر در تربيت
ياد حق
ياد مرگ
روش عبرت
معنا و مفهوم عبرت و اعتبار
نقش عبرت در تربيت
راههاى كسب عبرت
اهل عبرت
روش موعظه
معنا و مفهوم وعظ و موعظه
نقش موعظه در تربيت
نياز انسان به موعظه
آداب موعظه
روش توبه
معنا و مفهوم توبه و استغفار
نقش توبه در تربيت
حقيقت توبه
آداب توبه
روش ابتلا و امتحان
معنا و مفهوم ابتلا و امتحان
ابتلا و امتحان الهى
عموميت ابتلا و امتحان
نقش ابتلا و امتحان در تربيت
روش مراقبه و محاسبه
مشارطه
مراقبه
محاسبه
معاتبه
روش تشويق و تنبيه
نقش تشويق در تربيت
آداب تشويق
نقش تنبيه در تربيت
آداب تنبيه
سخن پايانى
پيشگفتار
نوشتار حاضر مرورى است بر مهمترين مباحث تربيتى در اسلام كه تلاش شده است براساس آموزشهاى قرآن كريم و برگرفته از تعليمات مدرسه پيامبر اكرم (ص ) واوصياى آن حضرت باشد.
اين مباحث در پنج بخش تنظيم شده است كه حلقه هايى به هم پيوسته و داراى يكجهتگيرى اند.
در بخش نخستين جايگاه و ضرورت پرداختن به مباحث نظرى و عملى تربيت بحث شده استو اينكه گوهر وجود آدمى و حقيقت ملكوتى او جز با تربيتى حقيقى شكوفا نمى شود واگر انسان با تربيتى الهى به سوى حقيقت خويش سير نكند، در مرتبه طبيعت خود متوقفمى ماند و در سراشيبى نفسانيت فرو مى غلطد و موجودى تباهگر و خونريز مى شود. سپسبهترين راه تربيت راه وحى يا راه تربيت معصومين (ع ) معرفى شده است تا مشخص ‍گردد كه براى سير در تربيت كدام راه را بايد جست .
تربيت با رفع موانع و ايجاد مقتضيات سامان مى يابد كه در بخش ‍ دوم اين مباحث موانع ومقتضيات تربيت مطرح شده است تا پيچيدگى فرايند تربيت روشن گردد و اينكهتربيت امرى صرفا فردى نيست و بشدت با امور اجتماعى و سياسى و اقتصادى پيونددارد و البته در اين ميان بايد اساسى ترين مانع و مقتضى تربيت را شناخت و فرد وجامعه را با اين دريافت اصلاح و تربيت كرد.
در بخش سوم به مبانى تربيت پرداخته شده است ، زيرا هيچ حركت تربيتى بدونشناختى درست از انسان و مقصد تربيت و راه رفتن به سوى اين مقصد وعوامل مؤ ثر در اين راه ممكن و ميسر نيست . تا حقيقت انسان تبيين نشود و ندانيم كه انسانچگونه موجودى است ، ملكى است يا ملكوتى ، نمى توانيم براى تربيت او و جامعهانسانى برنامه ريزى و اقدام كنيم . پس از شناخت انسان و حقيقت او به اهداف تربيتپرداخته شده است تا مشخص گردد كه انسان با چنين حقيقتى به كدام سوى بايد روى كندو غايت تربيت او چيست و با وصول به كدام اهداف كلى مى تواند به سوى اين غايت سيركند. سپس شناخت فطرت مطرح شده است كه فطرت آدمى آن بستر است كهوصول به اين اهداف و غايت تربيت را ميسر مى سازد. اما اينكه چرا همگان به سوى اينغايت نمى روند و آنچه بايد در ايشان محقق نمى شود، به سبب عواملى درونى و بيرونىاست كه با عنوان عوامل مؤ ثر در تربيت بحث شده است .
در بخش چهارم اين مباحث ، اصولى از اصول تربيت مطرح شده است كه بدانيم براى سيربه سوى اهداف بحث شده با شناختى كه از انسان و فطرت او وعوامل مؤ ثر در تربيت او داريم ، هر حركت وفعل تربيتى را بر كدام ستونها بنا كنيم تا حركت و فعلى مطلوب باشد.
در بخش پنجم روشهايى از روشهاى تربيت آمده است كه با بهره گرفتن از آنها در مواردو مواقع مناسب ، بتوان راهى را كه در تربيت ترسيم شده است به بهترين وجهدنبال كرد.
با اميد آنكه در اين مباحث جلوه اى از جلوه هاى مدرسه تربيتى پيامبر اكرم (ص ) و اوصياىگرامى اش تبيين شده باشد.
والكمال لله وحده
بخش اول : مقدمات
جايگاه و ضرورت بحث
انسان شگفت ترين مخلوق خداوند و والاترين نشانه قدرت حق است . انسان مستعد اتصافبه همه صفات و كمالات الهى است و آفريده شده است تا به مقام ((خليفة اللهى )) رسدو اين سير جز با تربيت حقيقى ميسر نمى شود.
حقيقت انسان ، حقيقتى ملكوتى است و انسان با طى مراتبى ، قوس ‍ نزولى را طى كردهاست و در اين مرتبه خاكى و در پايين ترين مراتب قرار گرفته است و با تربيت مىتواند به حقيقت وجود خويش دست يابد و متصف به والاترين كمالات شود. خداىمتعال در اين باره يادآور شده است :
((لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناهاسفل سافلين الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون .)) (1)
هر آينه انسان را در نيكوترين صورت و هياءت آفريديم . آن گاه او را به پايين ترينمراتب نازل كرديم . مگر آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، پس ايشان راستمزدى بى پايان (بى منت ).
امام خمينى (ره ) درباره سير تربيت انسان مى فرمايد:
((انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت ، تا برسد به آنجايى كه مقامالوهيت است . سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نبيند. اين موجودقابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويتها را در خودش با تربيت صحيحايجاد بكند و برسد به مقامى كه حتى فوق مقام ملائكة الله باشد...
انسان موجودى است كه خداى تبارك و تعالى او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتىكه در عالم هست ، در انسان هست ، منتها به طور قوه است ، به طور استعداد است ؛ و ايناستعدادها بايد فعليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند.))(2)
پيام آوران الهى آمده اند تا زمينه هاى چنين تحولى مقدسى را فراهم كنند، انسان را ازمرتبه اسفل به اعلا بكشانند و از ظلمات حيوانيت به نور انسانيت برسانند. تربيت درسنت پيام آوران الهى خروج از ظلمات به سوى نور است و كتاب انبيا، كتاب تربيت انساناست ، خداى متعال درباره قرآن كريم به پيامبر گرامى اش مى فرمايد:
((كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراطالعزيز الحميد.))(3)
(اين ) كتابى است كه آن را به سوى تو فرو فرستاديم تا مردم را به خواست و فرمانپروردگارشان از تاريكيها به روشنايى بيرون آرى ، به راه آن تواناى بى همتا وستوده .
اگر اين تحول نورانى بر اساس تربيتى ربانى در انسان محقق نشود، انسان در مرتبهحيوانيت خود متوقف مى ماند و استعدادهاى خود را در اين جهت به كار مى گيرد. همه تلاشپيام آوران الهى بر اين بوده است كه انسان تربيت كنند. امام خمينى (ره ) در اين باره مىفرمايد:
((تمام دنيا موضوع بحثشان ، موضوع تربيتشان ، موضوع علمشان انسان است ؛ آمده اندانسان را تربيت كنند، آمده اند اين موجود طبيعى را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوقالطبيعه ، مافوق الجبروت برسانند.
تمام بحث انبيا در انسان است ، از اول هر يك از انبيا كه مبعوث شدند براى انسان و براىتربيت انسان مبعوث شدند... انبيا آمدند كه ما را هشيار كنند، تربيت كنند. انبيا براىانسان آمدند و براى انسان سازى آمدند. كتب انبيا كتب انسان سازى است . قرآن كريم كتابانسان است . موضوع علم انبيا انسان است . هر چه هست حرف با انسان است . انسان منشاء همهخيرات است و اگر انسان نشود، منشاء همه ظلمات است . اين موجود بر سر دوراهى واقع است؛ يك راه ، راه انسان و يك راه ، راه منحرف از انسانيت است تا از چه حيوانى سر بيرونبياورد.))(4)
پيام آوران الهى آمده اند تا راه تربيت را بر آدميان بگشايند و مردمان را به ربانى شدنبخوانند.
((ما كان لبشر ان يؤ تيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثميقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون .))(5)
هيچ بشرى را نسزد كه خداوند به او كتاب و حكم و پيامبرى دهد. آن گاه وى مردمان راگويد: به جاى خدا بندگان من باشيد. بلكه (بايد بگويد:) به سبب آنكه كتاب(آسمانى ) تعليم مى داديد و از آن رو كه درس مى خوانديد، ربانى باشيد.
دلالت آيه در اينكه همه تلاشهاى تربيتى بايد به سوى ربانى شدن باشد كاملاروشن است ؛ مؤ دب شدن به ادبى الهى كه اتصاف به صفات خدا و پيروى از آدابپيامبر گرامى اش و اهل بيت آن حضرت است .
((فالادب مع الله بالاقتداء بآدابه و آداب نبيه واهل بيته عليهم السلام .))(6)
پس ادب نسبت به خداوند پيروى از آداب الهى و آداب پيامبرش واهل بيتش است كه درود خدا بر آنان باد.
راه تربيت
بهترين راه تربيت كه مبتنى بر شناخت حقيقت انسان و همه نيازها و وجوه اوست ، راه وحىاست ، راه سنت الهى و سنت معصومين (ع ) است ، قرآن كريم به آيينى مى خواند كه بهترينآيين تربيت است .
((ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم .))(7)
همانا اين قرآن به آيينى درست تر و استوارتر راه مى نمايد.
اين آيين متضمن همه نيازهاى تربيتى انسان است و هيچ چيز در آن فروگذار نشده است .
((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء.))(8)
و فرو فرستاديم بر تو اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است .
اين آيين ، آيينى است كه آفرينش انسان به سوى آن هدايت مى كند و در آن هيچ تغيير ودگرگونى راه ندارد.
((فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليهالاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم .))(9)
پس روى خود را به سوى دين يكتاپرستى فرادار، در حالى كه از همه كيشها روىبرتافته و حقگراى باشى ، به همان فطرتى كه خداوند مردم را بر آن آفريده است ،آفرينش خداى (فطرت توحيد) را دگرگونى نيست ، اين است دين راست و استوار.
((خداى متعال هر يك از آفريده هاى خود و از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدفآفرينش ويژه خودش از راه آفرينش خودش ‍ راهنمايى مى فرمايد و راه واقعى براى انساندر مسير زندگى همان است كه آفرينش ويژه وى به سوى آن دعوت مى كند و مقرراتى رادر زندگى فردى و اجتماعى خود بايد به كار بندد كه طبيعت يك انسان فطرى (طبيعى )به سوى آنها هدايت مى كند، نه انسانهايى كه به هوا و هوس آلوده و در برابر عواطف واحساسات اسير دست بسته اند.
مقتضاى دين فطرى (طبيعى ) اين است كه تجهيزات وجودى انسان الغا نشود و حق هر يك ازآنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى كه درهيكل وى به وديعه گذارده شده است تعديل شود و به هر كدام از آنها تا اندازه اى كهمزاحم حال ديگران نشود رخصت عمل داده شود.
و بالاخره در فرد انسان عقل حكومت كند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس اگرچهمخالف عقل سليم باشد و در جامعه نيز حق و صلاح واقعى جماعت حكومت نمايد نه هوا وهوس يك فرد تواناى مستبد و نه خواسته اكثريت افراد اگرچه مغاير حق و خلاف مصلحتواقعى جماعت باشد.))(10)
راه واقعى تربيت چنين راهى است ، راهى كه مبتنى بر آفرينش انسان از جانب رب العالمينارائه شده است . به بيان امام خمينى (ره ):
((تنها راه تربيت و تعليم راهى است كه از ناحيه وحى و مربى همه عالم رب العالمين ،تنها راه آن راهى است كه از ناحيه حق تعالى ارائه مى شود؛ و آن تهذيبى است كه باتربيت الهى به وسيله انبيا، مردم آن تربيت را مى شوند و آن علمى است كه به وسيلهانبيا بر بشر عرضه مى شود و آن علمى است كه انسان را بهكمال مطلوب خودش ‍ مى رساند. همانى كه مى فرمايد:
((الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياؤ همالطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات .)) (11)
دو گروهند مردم ، يك گروه مؤ من هستند كه تحت تربيت انبيا واقع شده اند، به واسطهتربيت انبيا از همه ظلمتها و از همه گرفتاريها و از همه تاريكيها خارج شدند آنها، بهواسطه تعليمات انبيا وارد شدند در نور، دركمال مطلق ...
مؤ منين آنها هستند كه به واسطه تربيت حق تعالى و به واسطه تربيت انبيايى كه مرباهستند به تربيت الهى ، از همه ظلمتها، از همه نقيصه ها، از هر چيزى كه انسان را از راهباز مى دارد، اينها را خارج مى كنند از همه ظلمتها به نور...
مؤ من حقيقى آن طور تبعيت از انبيا كرده است و آن طور در تحت تربيت انبيا واقع شده استكه از همه ظلمتها و از همه نقصها بيرون آمده است و به نور رسيده است و مربى او و ولىاو هم خداى تبارك و تعالى است و مربيان به واسطه هم انبيا هستند، يعنى اينها تربيتشده هاى خدا هستند و آمده اند كه ماها را، همه بشر را تربيت كنند و اگر چنانچه ما در تحتتربيت آنها واقع بشويم ، از آن علومى كه آنها براى بشر آوردند ما استفاده كنيم و از آنتعليماتى كه كردند ما بهره برداريم . ما در صراط مستقيم واقع مى شويم و هدايت نورمى شويم ، هدايت به خداى تبارك و تعالى مى شويم كه آن نور مطلق است .))(12)
بنابراين دو راه تربيت در برابر انسان وجود دارد، يك راه ، راه خروج از ظلمات به سوىنور كه راه الله است و يك راه راه خروج از نور به سوى ظلمات كه راه طاغوت است . راهوحى ، راه پيامبر اكرم (ص ) و اوصياى آن حضرت (ع ) راه خروج از ظلمات به سوى نوراست ؛ و اين راه ، راه راست و استوار فطرت است . اولياى خدا بابدخول در صراط مستقيم و راه ورود در نورند و اين راه بهترين راه تربيت است . از امامباقر(ع ) سؤ ال شد كه اين آيه بيانگر چيست ؟
((ليس البر بان تاءتوا البيوت من ظهورها ولكن البر من اتقى و اءتوا البيوتمن ابوابها.))(13)
نيكى آن نيست كه از پشت خانه ها درآييد، بلكه نيكى آن است كه تقوا پيشه شود، و بهخانه ها از در آنها درآييد.
حضرت باقر(ع ) فرمود: ((آل محمد صلى الله عليه و آله ابواب الله و سبيله والدعاة الى الجنة و القادة اليها و الادلاء عليها الى يوم القيامة .))(14)
خاندان محمد(ص ) بابهاى الهى و راه خداوند و دعوت كنندگان به بهشت و راهبران به آنو نشانه هاى آن تا روز قيامتند.
همچنين امير مؤ منان على (ع ) فرموده است :
((نحن الشعار و الاصحاب و الخزنة و الابواب و لاتؤ تى البيوت الا منابوابها.))(15)
ما خاصگان و ياران ، و گنجوران نبوت ، و درهاى رسالتيم . در خانه ها جز از درهاى آننتوان وارد شد.
اولياى خدا همگان را به راه و رسم خود فراخوانده اند تا سعادت اين جهانى و آن جهانىشان را فراهم آورند؛ و اين راه و رسم در نظام تربيتى آنان جلوه دارد.
مفهوم و تعريف تربيت
در بحث تربيت انسان ، مفهوم واژه تربيت بر پرورش دادن استعدادهاى انسانى يعنىفراهم كردن زمينه رشد استعدادهاى آدمى دلالت مى كند. اين واژه از ريشه ((ربو)) بهمعنى زيادت و فزونى و رشد و برآمدن گرفته شده است ؛(16) و كاربردهاىگوناگون از اين ريشه همه همين معنا را در بردارد. ((ربو)) نفس عميق و بلند را گويندكه موجب برآمدن سينه است . ((ربوة )) يعنى سرزمين بلند و مرتفع .(17) ((رابية)) نيز به همين معناست .(18) و ((ربا)) يعنى افزون شد و نمو كرد كه در اصطلاحشرع مخصوص به افزون شدن سرمايه با غير از سود شرعى است . ((اربيتان )) دوقسمت گوشت بن ران در قسمت كشاله ران را گويند كه بالا مى آيد و حالت برآمدگىدارد. ((اربى عليه )) يعنى بر او اشراف و احاطه يافت . ((ربيت الولد فربا)) يعنىفرزند را تربيت كردم و او رشد كرد.(19) در قرآن كريم همين معنا يعنى بزرگ كردندر مفهوم رشد جسمى آمده است .
((و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيرا.))(20)
و بگو: پروردگارا، آن دو (پدر و مادر) را رحمت كن چنانكه مرا در خردى پروردند.
((قال الم نربك فينا وليدا و لبثت فينا من عمرك سنين .))(21)
(فرعون به موسى ) گفت : آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند ازعمرت پيش ما نماندى ؟
((راغب اصفهانى )) لغت شناس بزرگ مى نويسد: ((ربيت )) (تربيت كردم ) از واژه((ربو)) است و گفته اند اصلش از مضاعف يعنى ((رب )) (ربب ) بوده است كه يك حرفآن براى تخفيف در لفظ به حرف (ى ) تبديل شده است مانند ((تظننت )) كه ((تظنيت ))شده است .(22)
((رب )) به معناى مالك ، خالق ، صاحب ، مدبر، مربى ، قيم ، سرور و منعم است و نيزاصلاح كننده هر چيزى را ((رب )) گويند.(23) بنابراين ((رب )) به معناى مالك ومدبر و تربيت كننده است .
((راغب اصفهانى )) مى نويسد: ((رب )) دراصل به معنى تربيت و پرورش است يعنى ايجاد كردن حالتى پس از حالت ديگر درچيزى تا به حد نهايى و تام و كمال خود برسد.(24)
آنچه در تربيت روى مى دهد همين مفهوم است و البته نقش ايجادى در تربيت از آن ((ربالعالمين )) است و جز او همه نقش اعدادى دارند. بنابراين ، تربيت رفع موانع و ايجادمقتضيات يعنى اعداد است تا استعدادهاى انسان از قوه بهفعل درآيد و شكوفا شود؛ و چون در تربيت اسلامى مقصد و مقصود((كمال مطلق )) است مى توانيم تربيت را چنين تعريف كنيم :
((تربيت عبارت است از رفع موانع و ايجاد مقتضيات براى آنكه استعدادهاى انسان در جهتكمال مطلق شكوفا شود)).
انسان موجودى است با استعدادهاى شگفت و گرانقدر، چنانكه ازرسول خدا(ص ) روايت شده است كه فرمود:
((الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة .))(25)
مردم چون معادن طلا و نقره اند.
با اين تعبير بايد آنچه را كه مانع شكوفايى استعدادهاى انسان است رفع كرد و زمينههاى مساعد را فراهم ساخت تا استعدادهاى انسان به فعليت رسد و انسان متصف به صفاتو كمالات الهى شود؛ و اين تحول با اهتمام و كوشش خود انسان ميسر مى شود. بدينترتيب تربيت با رفع موانع و ايجاد مقتضياتشكل مى گيرد.
بخش دوم : موانع و مقتضيات تربيت
مانع و مقتضى اصلى
با دقت در موانع و مقتضيات تربيت درمى يابيم كه يك مانع به عنوان مانع اصلى مطرحاست و با رفع آن مانع ، متقضى اصلى براى ((سير كمالى )) و ((عروج انسانى ))فراهم مى شود. اين مانع ((دنيا)) است و اين مقتضى ((ترك دنيا)) است .
دنيا و ترك دنيا
((دنيا)) در معناى مذموم و پست و بازدارنده آن ، صفتفعل آدمى است ، تعلق نفسانى و آرزوهاى پست حيوانى است . ((دنيا)) در اين معنا حجاباصلى كسب كمالات است و تا انسان از اسارت اين دنيا آزاد نشود، پرواز به سوى مقصدتوحيد ميسر نمى شود. اين دنياست كه انسان را بازمى دارد و موجب فريب خوردن او وتباهگرى و ستمگرى اش مى شود.
((يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم متاع الحياة الدنيا.))(26)
اى مردم ! ستم و سركشى شما تنها به زيان خودتان است (كه سبب آن ) بهره ورى(كوتاهى از) زندگى دنيايى است .
يعنى همه سركشيها، ستمها و تباهيها به خاطر تمتع دنيايى است ؛ علت همه اينها بهرههاى دنيايى است .(27) به سبب دنياست كه انسان خود را ازكمال محروم مى كند و به خاطر كالاى پست دنيايى است كه آدمى گمراهى پيشه مى كند.حقيقت اين است كه جز به وسيله دنيا معصيتى صورت نمى گيرد و جز با ترك آن كمالىحاصل نمى شود. پيشواى پارسايان امير مؤ منان (ع ) پرده از اين حقيقت برداشته وفرموده است :
((من هوان الدنيا على الله انه لايعصى الا فيها ولاينال ما عنده الا بتركها.))(28)
در خوارى دنيا نزد خدا همين بس كه جز در دنيا نافرمانى او نكنند و جز با وانهادن دنيابه پاداشى كه نزد خداست نرسند.
تا انسان از دنياى خود (وابستگيهاى پست ) آزاد نشود، نمى تواند متصف به صفات وكمالات الهى بشود. ((دنيا)) بازدارنده آدمى از امور والا و مراتب بالا ومشغول كننده آدمى به امور موهوم و مسائل مذموم است .
((و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو.))(29)
و زندگى دنيايى جز لهو و لعب چيزى نيست .
((لهو)) چيزى است كه آدمى را از مهماتش بازدارد و ((لعب )) عبارت است از سرگرمى وموهومات ؛ و دنيا جز بازيچه و سرگرمى نيست .(30) دنيا انسان را از امورى كه براىآن آفريده شده است بازمى دارد و آدمى را سرگرم موهومات و امور غيرواقعى مى كند. ديناحجاب حقيقت است و كالاى فريب .
((و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور.))(31)
و زندگى دنيايى جز كالاى فريب چيزى نيست .
((دنيا)) سرايى است كه آب مى نمايد و هر كس فريب آن را خورد، جزدل سپردن به موهومات و فرو رفتن در منكرات بهره اى نخواهد برد. اما بايد توجه داشتكه اين دنيا، دنياى خود انسان است نه ((عالم )) كه جلوه حق است . اين دنيا، صفت است ،صفت فعل انسان روى كرده به خود و پشت كرده به حق . اين دنيا نسبت آلوده و تباهى استكه انسان غره با عالم (يعنى جهان كه نشانه خداست ) برقرار مى كند. اين دنيا دلبستگىانسان به مظاهر حق و جهان خارج است . اين دنيا((آمال )) آدمى است كه تا رهايى از آن حاصل نشود، تربيت حقيقى فراهم نمى شود. امامخمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:
((تا انسان به آمال خويش پشت نكند، به دنيا پشت نكند، جلو نمى رود؛ دنيا كه همانآمال آدم است . دنياى هر كس همان آمال اوست ... دنيا تكذيب شده است و عالم طبيعت تكذيب نشدهاست . دنيا همان است كه پيش شماست . خود شما وقتى توجه به نفستان داريد، خودتاندنياييد. دنياى هر كس آن است كه در خودش ‍ است . آن تكذيب شده است ، اما شمس و قمر وطبيعت هيچ تكذيب نشده است ، از اينها تعريف شده است ، اينها مظاهر خداست ، آنى كه انسانرا بعيد مى كند از ساحت قدس و كمال ، دنياست ؛ و آن هم پيش خود آدم است ، توجه به نفساست . خدا كند كه موفق بشويم به اينكه از اين چاه بيرون برويم و تبعيت كنيم ازاولياى خدا كه آنها از اين مهلكه نجات پيدا كرده اند و خارج شده اند و ادركهم الموت.))(32)
بدين ترتيب ، امام خمينى (ره ) راه ورود به ساحت قدس وكمال را خروج از چاه دنيا و ظلمت خويش معرفى مى كند. مبداء و منشاء همه تباهيها دلبستگىبه دنياست ، حب دنياست ؛ و تا انسان از دام دنيا آزاد نشود و ازچنگال آن رهايى نيابد، نمى تواند گام در تربيت كمالى بگذارد. امام خمينى (ره ) مىفرمايد:
((حب دنيا مبداء همه چيز است . حب الدنيا راءسكل خطيئة .(33) مبداء همه خطايا همين است . حب دنيا گاهى وقتها انسان را به آنجا مىرساند كه اگر موحد هم هست ، لكن اگر اعتقادش باشد كه خدا از او دنيا را گرفته (است)، در قلبش كدورتى حاصل مى شود، يك بغضىحاصل مى شود...
ميزان علاقه است ؛ ميزان دنيا، آن علائقى است كه انسان به اشيا دارد؛ و اين علائق ممكن استآن دم آخر، كه انسان ببيند دارد از علائقش جدا مى شود، دشمنى بياورد با خدا؛ دشمن خدابشود و از اين عالم برود. علائق را بايد كم بكنيم ؛ علاقه ها بايد كم بشود...
علاقه را تا مى توانيد از بين ببريد، آنچه انسان را گرفتار مى كند، اين علاقه اى استكه انسان دارد، آن هم از حب نفس است ، مبداء همان حب نفس است . حب دنيا، حب رياست ، دردىاست كه انسان را به هلاكت مى رساند.))(34)
براى آنكه انسان در ظلمات دنياخواهى خويش هلاك نشود، بايد وابستگيهاى پست را ترككند و از ((حب دنيا)) دل ببرد. لازمه ورود به ((ساحت حق ))، خروج از ((ساحت خود))است . امير مؤ منان على (ع ) برترين نمونه تربيت الهى درباره خود ودل بريدنش از دنيا فرموده است :
((يا دنيا، يا دنيا، اليك عنى ، ابى تعرضت ؟ ام الى تشوقت ؟ لا حان حينك ! هيهات !غرى غيرى ، لا حاجة لى فيك . قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها!))(35)
اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! (با خودنمايى ) فرا راه من آمده اى ؟ يا شيفته ام شده اى ؟هرگز آن زمان كه تو در دل من جاى گيرى فرا نرسد. هرگز! جز مرا بفريب ! مرا بهتو چه نيازى است ؟ من تو را سه طلاقه كرده ام كه بازگشتى در آن نيست .
راه به سوى حقيقت تربيت
راه به سوى حقيقت تربيت ، جز با ديده فرو بستن از پستيها، گشوده نمى شود. اين چنيننيست كه بتوان در عين وابستگى به دنيا، گام در مسير تربيت گذاشت و از زندگى اينجهانى براى آخرت توشه برداشت ، زيرا ((دنيا)) (به معناى تعلقات پست و نهنازلترين مراتب وجود، زندگى اين جهانى كه خود مقدمه آخرت است ) و ((آخرت )) دونقطه مقابل يكديگرند كه با نزديك شدن به يكى ، قطعا دورى از ديگرىحاصل مى شود. بنابراين نمى توان ((دنيا)) و ((آخرت )) را با يكديگر جمع كرد.پيشواى وارستگان از دنيا، على (ع ) فرموده است :
((ان الدنيا و الآخرة عدوان متفاوتان ، و سبيلان مختلفان ؛ فمن احب الدنيا و تولاهاابغض الآخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب ، و ماش بينهما؛ كلما قرب من واحدبعد من الآخر، و هما بعد ضرتان .))(36)
همانا دنيا و آخرت دو دشمنند رو در رو و دو راهند مخالف هم . هر كه دنيا را دوست دارد و مهرآن را در دل بكارد، آخرت را نپسندد و آن را دشمن انگارد؛ و دنيا و آخرت چون خاور وباخترند و آن كه ميان آن دو رود چون به يكى نزديك گردد از ديگرى دور شود. و اين دوچون دو خواهرند در نكاح يك شوى (كه اين نكاح ناشدنى است ).
بنابراين ، براى فراهم كردن مقتضى اصلى تربيت ، بايد به دنيا زاهدانه نگريست و در عين كار و تلاش و مبارزه بدان دل نبست . امير مؤ منان (ع ) چنين مى آموزد:
((ايها الناس انظروا الى الدنيا نظر الزاهدين فيها الصادفين عنها.))(37)
اى مردم ! بنگريد به دنيا چون نگريستن پارسايان رويگردان از آن .
چون كسى به اين مقتضى دست يابد، به بهترين توانايى براى تربيت حقيقى دست مىيابد. على (ع ) در توصيف آنان مى فرمايد:
((ان اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس ‍ الى ظاهرها، واشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها، فاماتوا منها ما خشوا ان يميتهم ، و تركوا منها ماعلموا انه سيتركهم ، وراوا استكثار غيرهم منها استقلالا، و دركهم لها فوتا. اعداء ما سالمالناس ، و سلم ما عادى الناس !))(38)
دوستان خدا آنانند كه به باطن دنيا نگريستند، هنگامى كه مردم ظاهر آن را ديدند، و بهفرداى آن پرداختند، آن گاه كه مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند، پس آنچه را از دنياترسيدند آنان را بميراند، ميراندند؛ و آن را كه دانستند بزودى رهايشان مى كند، راندند،و بهره گيرى فراوان ديگران را از دنيا خوار شمردند، و دست يافتنشان را بر بهره هاىدنيايى ، از دست دادن (سعادت آخرت ) خواندند. دشمن آنند كه مردم با آن آشتى كرده اند، وبا آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده اند.
آنان كه از ظواهر دنيا عبور كرده اند و باطن آن را ديده اند، به آندل نمى بندند و خود را وابسته آن نمى كنند. آنان خود را به ماوراى دنيامشغول كرده اند و بنابر كشش فطرت خويشدل به حقيقت سپرده اند. انديشه آنان براى آخرت است زيرا چراغعقل فطرى شان روشن است و از اسارت هوا و هوس خود را آزاد كرده اند.

اين هوا پرحرص و حالى بين بود
عقل را انديشه يوم الدين بود
هر كه آخر بين بود او مؤ من است
هر كه آخور بين بود او بيدن است (39)
به ميزانى كه انسان به گرايشهاى پست و بازدارنده پشت مى كند، پيش مى رود وتربيت الهى در او تاءثير مى كند، تا آنجا كه استعدادهاى الهى اش شكوفا شود و بهحقيقت خويش دست يابد. آنان كه گرايشهاى پست و حيوانى را ميرانده اند، آنانند كه از((بيت المقدس )) خويش هجرت كرده اند و به ((ادراك موت )) رسيده اند.
((و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علىالله .))(40)
و هر كه از خانه خويش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش بيرون آيد سپس مرگ او رادريابد، همانا پاداشش بر خدا باشد.
هر كه به خودبينى و خودخواهى خويش پشت كند و به خدا و رسولش روى نمايد بهبهترين امكان تربيت دست مى يابد. امام خمينى (ره ) درباره اين هجرت بزرگ مى فرمايد:
((يك احتمال اين است كه اين هجرت ، هجرت از خود به خدا باشد، بيت ، نفس خود انسانباشد. طايفه اى هستند كه خارج شدند، هجرت كردند از بيت شان از اين بيت ظلمانى ، ازاين نفسانيت ((مهاجرا الى الله و رسوله ))؛ تا رسيدند به آنجايى كه ((ادركه الموت)). به مرتبه اى رسيدند كه ديگر از خود چيزى نيستند، ((موت مطلق )) و اجرشان همعلى الله است ؛ اجر ديگرى (در كار نيست )، ديگر بهشت مطرح نيست ، ديگر تنعمات مطرحنيست ، فقط الله است . آن كه از بيت نفسانيتش خارج شد، حركت كرد و مهاجرت كرد الىالله والى رسول الله كه آن هم الى الله است ((ثم يدركه الموت )) و پس از اينهجرت به مرتبه اى رسيد كه ادركه الموت ديگر از خودش هيچ نيست ، هر چه هست از اوست؛ (اگر) اين را مشاهده كرد در اين هجرت اجرش هم على الله است .))(41)
بدين ترتيب والاترين مقتضى تربيت خروج از مرتبه طبيعت و پشت كردن به خواسته هاىنفس و روى كردن به خدا با متابعت از رسول اكرم (ص ) و اوصياى آن حضرت است.(42)
موانع و مقتضيات فردى
چنانچه انسان خود تمايلى به تعالى نداشته باشد و خواهان پذيرش ‍ سختيهاى سيرقوس صعود نباشد، مانعى بزرگ بر سر راه تربيت خود ايجاد مى كند، اما اگر بخواهدبرود و در مسير كمال گام بزند، مى تواند و خداىمتعال اين امكان را به همه انسانها داده است كه بتوانند متصف به صفات و كمالات الهىشوند. اگر انسان بخواهد تربيت كمالى بيابد، كسى نمى تواند او را بازدارد.
((يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم منضل اذا اهتديتم .))(43)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر شما باد (نگاهداشت ) خويشتن ؛ چون شما راه يافتهباشيد هر كه گمراه شد به شما زيانى نرساند.
اگر انسان چشم خود را بگشايد و خود نگهدارى كند، كسى نمى تواند او را از مسير حقبه بيراهه برد.
((و ان تصبروا و تتقوا لايضركم كيدهم شيئا.))(44)
و اگر شكيبايى و پرهيزگارى كنيد ترفند و نيرنگ ايشان هيچ زيانى به شمانرساند.
راه تربيت انسان
راه تربيت انسان از خود او مى گذرد و اگر انسان خود اين راه را ببندد تلاشهاى بيرونىبه نتيجه نمى رسد. مهم آن است كه بتوان انگيزه وميل به اصلاح را در متربى ايجاد كرد، مهم آن است كه بتوان انگيزه وميل به اصلاح را در متربى ايجاد كرد، زيرا تا كسى خواهانكمال نشود، ديگرى را توان كمال بخشيدن به او نيست . نقش پيامبران در تربيت آدميان دراين جهت است ، يعنى بيدار كردن پيامبر درونى انسانها و يادآورى عهد الهى شان و خواندنمردم به ميثاق فطرتشان . خداوند اين حقيقت را چنين به پيامبر اكرم (ص ) يادآور مى شود:
((فذكر انما انت مذكر، لست عليهم بمصيطر.))(45)
پس يادآورى كن كه تو يادآورى كننده اى و بس ؛ تو بر آنان چيره و حكمفرما نيستى .
پس انسان خود بايد بخواهد تا زنجيره هاى اسارت گسسته و راه تربيت گشوده شود.امير مؤ منان (ع ) همگان را مى خواند تا خود به امر تربيت خويش همت كنند.
((يا اسرى الرغبة اقصروا، فان المعرج على الدنيا لايروعه منها الا صريف انيابالحدثان . ايها الناس ، تولوا من انفسكم تاءديبها، و اعدلوا بها عن ضراوةعاداتها.))(46)
اى اسيران آز! باز ايستيد كه گراينده دنيا را آن هنگام بيم فراآيد كه بلاهاى روزگاردندان به هم سايد. مردم ! كار تربيت خود را خود برانيد و نفس خود را از عادتها كه بدانحريص است بازگردانيد!
انسان خود بايد گام نخست را بردارد، از اسارت طمع خويش آزاد شود و پيش از آنكه بهسقوط كامل كشيده شود، از عادتهاى ناپسندى كه بدانها حريص است خارج شود. انسانبايد بداند كه بيشترين جايگاه سقوط و هلاكتش همين جاست ، چنانكه امير مؤ منان على (ع )فرموده است :
((اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع .))(47)
بيشترين قربانگاه خردها به سبب جلوه كردن طمعهاست .
طمعها انسان را چنان به بند مى كشد كه حتى نتواند گامى به پيش ‍ بردارد. براى رفتنبه سوى مقصد تربيت ابتدا بايد اين بندها را گشود و آدمى را از اسارت ذلت آزاد كرد.در سخنان نورانى پيشواى آزادگان على (ع ) آمده است :
((الطامع فى وثاق الذل .))(48)
طمعكار در بند خوارى گرفتار است .
خواست انسان
آن كه بايد پذيراى تربيت و هدايت شود خود انسان است و مادام كه انسان نخواهد ازاسارت آزاد شود و بخواهد در غفلت بماند. ذكر، موعظه ، نصيحت و انذار او از غفلت خارجنمى كند. انسان بايد به اراده خود پرده غفلتى را كه مانع ادراك و دريافت حقايق و سيربه سوى مقصد است بدرد. به بيان امير مؤ منان (ع ):
((بينكم و بين الموعظة حجاب من الغرة .))(49)
ميان شما و موعظت پرده اى است از غفلت .
انسان بايد بخواهد كه حجاب غفلت (دنيا) را بدرد تا نور تربيت بر دلش بتابد و آنشود كه بايد. امير مؤ منان (ع ) همگان را مخاطب قرار مى دهد كه آيا كسى هست كه قدرخويش شناسد و براى تربيت خود به پا خيزد و دعوت مربيان الهى را لبيك گويد وبه حق روى كند؟
((الا حر يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة ، فلا تبيعوها الابها.))(50)
آيا آزاده اى نيست كه اين خرده طعام مانده در كام (دنيا) را بيفكند و براى آنان كه در خورشهستند نهد؟ جانهاى شما را بهايى نيست جز بهشت جاودان ، پس مفروشيدش جز بدان .
انسان آزاده دل از دنياى دون مى برد و به حق رو مى كند و راهكمال را بدرستى طى مى كند؛ اما آن كه همه چيز را در خدمت نفسانيت خويش مى خواهد، آن كهخود را در عالم مستقل مى بيند و به حق پشت مى كند، تربيت حقيقى (خروج از ظلمات بهسوى نور) را نمى پذيرد.
امير مؤ منان على (ع ) مشاهده كرد كه ((عمار ياسر)) تلاش مى كند ((مغيرة بن شعبه ))را به مقصد حق سوق دهد، در حالى كه او گريزان از حق بود و بدان پشت كرده بود؛ پسبه ((عمار)) فرمود:
((دعه يا عمار! فانه لم ياءخذ من الدين الا ما قاربه من الدنيا، و على عمد لبس علىنفسه ، ليجعل الشبهات عاذرا لسقطاته .))(51)
رهايش كن عمار! كه او چيزى از دين برنگرفته است جز آنچه به دنيا نزديكش كند، و بهعمد خود را به شبهه ها درافكنده است تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند.
انسانى كه نمى خواهد صعود كند، انسانى كه دنيا را برگزيده است و قصدى جزتباهگرى ندارد، به خود واگذاشته مى شود و از مقصد دور و دورتر مى گردد. در اينحال است كه انسان به دست خود سخت ترين موانع را در راه تربيت خود ايجاد مى كند. اميرمؤ منان على (ع ) مى فرمايد:
((ان من ابغض الرجال الى الله تعالى لعبدا و كله الله الى نفسه ، جائرا عن قصدالسبيل ، سائرا بغير دليل ؛ ان دعى الى حرث الدنياعمل ، و ان دعى الى حرث الآخرة كسل ! كان ما عمل له واجب عليه ؛ و كان ما ونى فيه ساقطعنه !))(52)
از دشمنترين مردمان نزد خدا بنده اى است كه خدا او را به خود واگذارد، از راه درست خارجگردد و بى رهنما گام بردارد. اگر به كار دنيايش خوانند، چست باشد؛ و اگر به كارآخرتش خوانند، تنبل و سست باشد. گويى آنچه براى آن كار كند بر او بايسته است ، وآنچه در آن سستى ورزد، از او ناخواسته است .
انسان بايد به خود آيد و بيدار شود؛ مرتبه خود را بشناسد و به راهى رود كه براىآن آفريده شده است ، از امير مؤ منان (ع ) وارد شده است :
((رحم الله امرا اعد لنفسه و استعد لرمسه ، و علم من اين ، و فى اين ، و الى اين.))(53)
خدا رحمت كند انسانى را كه براى خود تدارك كند و آمادگى لازم را براى مرگ داشتهباشد، و بداند از كجاست ، در كجاست ، و به سوى كجاست .
و نيز چنين روايت شده است :
((رحم الله امرا تفكر فاعتبر، و اعتبر فاصبر، فكان ما هو كائن من الدنيا عنقليل لم يكن ، و كان ما هو كائن من الآخرة ، عماقليل لم يزل ، و كل معدود منقض ، و كل متوقع آت ، وكل آت قريب دان .))(54)
خدا رحمت كند انسانى را كه بينديشد و پند گيرد، و پند گيرد و بپذيرد؛ كه گويى بهاندك زمان آنچه از دنيا بود نمانده است ، و آنچه از آخرت است پاينده است ؛ و هر (عمر)شمرده به سرآيد، و هر چه چشمداشتنى است ، درآيد؛ و هر چه درآمدنى است ، نزديك است وبزودى رخت گشايد.
برترين مقتضى آن است كه انسان به اين معرفتنايل آيد؛ خود را بشناسد و به ارزشها و قدر خويش پى ببرد، و بزرگترين مانع آناست كه انسان از اين معرفت كليدى و راهگشا محروم ماند. چه نيكو فرموده است امير بيان ،على (ع ):
((العالم من عرف قدره ، و كفى بالمرء جهلا الا يعرف قدره .))(55)
عالم كسى است كه قدر خود را بشناسد، و در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش رانشناسد.
موانع و مقتضيات اجتماعى
ارزشهاى حاكم بر جامعه ، روابط اجتماعى ، عادات ، قوانين و سنن اجتماعى ، رفتاراجتماعى ، و به طور كلى روح حاكم بر جامعه در تربيت انسان نقشى مهم دارند. فرهنگجاهلى و اعتقادات باطل حاكم بر جوامع ، ارزشهاى منفى و روابط ناسالم اجتماعى ، حاكميترسوم و سنن منحط به صورت بندهايى بر دست و پاى انسانها بسته مى شوند و مانعحركت جامعه به سوى كمال مى گردند.
حركت اجتماعى پيامبران
پيامبران در قيام خود براى نجات انسانها و هدايت آنان به ((صراط مستقيم )) به رفعاين موانع همت كردند و مردمان را از اين ظلمات به سوى نور راهنمايى كردند. خداوند مىفرمايد:
((قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانهسبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم.))(56)
براستى شما را از سوى خدا نورى (پيامبر) و كتابى روشن و روشن كننده (قرآن ) آمدهاست كه خداوند به وسيله آن هر كه را پيرو خشنودى او باشد به راههاى سلامت راه مىنمايد و آنان را به خواست خود از تاريكيها به روشنايى بيرون مى آورد و به راه راستراه مى نمايد.
پيام آوران الهى براى فراهم كردن زمينه ها وعوامل تربيت و سير دادن مردمان به سوى مقصد آفرينش ، موانع اجتماعى را رفع مىكردند و مقتضياتى به صورت ارزشهاى درست اجتماعى و فرهنگكمال طلبى در جامعه حاكم مى ساختند؛ همان طور كه پيامبر اكرم (ص ) در اوضاع واحوالى براى تربيت مردمان به پا خاست كه آنان بر لبه پرتگاهى از آتش بودند؛ وآنان را رهانيد.
((و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها.))(57)
و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد تا شما را از آن برهانيد.
امير مؤ منان على (ع ) در تبيين آن اوضاع و احوال و موانع اجتماعى فرموده است :
((ان الله بعث محمدا صلى الله عليه و آله و سلم نذير للعالمين و امينا علىالتنزيل ، و انتم معشر العرب على شر دين ، و فى شر دار، منيخون بين حجارة خشن ، وحيات صم ، تشربون الكدر، و تاءكلون الجشب ، و تسفكون دماءكم ، و تقطعون ارحامكم .الا صنام فيكم منصوبة ، و الآثام بكم معصوبة .))(58)
همانا خداوند محمد(ص ) را برانگيخت ، تا مردمان را انذار كند و فرمان خدا را چنانكه بايدبرساند. آن هنگام شما اى مردم عرب ! بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترينسراى خزيده بوديد. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار،آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان ، از خويشاوند بريده وگريزان ، بتهايتان همه جا بر پا و پاى تا سر آلوده به خطا.
بت پرستى و آلودگى به گناه سخت ترين بندهاى اسارت آدميان است و پيامبران بادعوت به عبوديت الله و مقابله با طاغوت و پرهيز دادن مردم از بتها و گناهها بندهاىاسارت را مى گشودند تا پرواز به سوى ملكوت براى مردمان امكانپذير شود. رسالتتربيتى آنان همين بود:
((و لقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت .))(59)
و همانا در هر امتى پيامبرى برانگيختيم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.
پيامبران مردمان را به ميثاق فطرت مى خواندند كه آن برترين مقتضى تربيت الهى است.
((و اذ اخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون الا الله .))(60)
و آن گاه كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداى يگانه را مپرستيد.
گشودن كند و زنجيرهاى اجتماعى
براى اينكه اين امر متحقق شود و جامعه در مسير صحيح قرار گيرد، بايد كند و زنجيرهاىاجتماعى را گشود؛ و پيامبران چنين مى كردند. آنان مردمان را دعوت مى كردند كه از حكومتتلقينات محيط و عرف و عادات و سنتهاى غلط اجتماعى خارج شوند و خود را از اسارتتبعيتهاى كوركورانه برهانند و آنچه را كه حق است بپذيرند. خداىمتعال در نفى اين گونه بندهاى اجتماعى مى فرمايد:
((و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوابل نتبع ما الفينا عليه آباءنا او لو كان آباؤ هم لايعقلون شيئا و لايهتدون .))(61)
و چون به آنان گفته شد كه آنچه را خدا فروفرستاد پيروى كنيد، گويند: نه ، ماآنچه را پيروى مى كنيم كه پدرانمان را بر آن يافته ايم . آيا حتى اگر پدرانشانچيزى نفهمند و راه نيابند.
ملاحظه مى شود كه چگونه سنتهاى غلط اجتماعى ، مردمان را به اسارت خود مى كشد ومانع آنان از حق مى شود. همچنين پيروى كوركورانه از بزرگان و پيشوايان زنجيرى مىشود بر دست و پاى جامعه و حركت جامعه را به مقصد نور متوقف مى كند. خداوند در قرآنكريم در مقام مذمت تن دادن به اين گونه موانع و نشكستن اين حصارها ازقول گروهى از اهل جهنم مى فرمايد:
((و قالوا ربنا انا اطعنا ساداتنا و كبراءنا فاضلونا السبيلا.))(62)
و گويند: پروردگارا، ما مهمترانمان و بزرگانمان را فرمان برديم تا ما را از راه بهدر بردند.
و نيز همراه شدن با بيشتر مردم به صرف بيشتر بودن آنان و نه بر حق بودنشان ، ازجمله مهمترين موانع اجتماعى در برابر اصلاح جامعه است . حضرت كاظم (ع ) در اين بارهبه ((هشام بن حكم )) چنين آگاهى داده است :
((يا هشام ! ثم ذم الله الكثرة فقال : ((و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عنسبيل الله ))(63).(64)
اى هشام ! خداوند (پيروى از) بيشتر مردم را نكوهش كرده و فرموده است : ((و اگر بيشترمردم زمين را فرمان برى تو را از راه خدا گمراه خواهند كرد)).
كسى كه مى خواهد در راه حق قدم گذارد و طى طريق كند، نبايد چيزى جز حق را ملاحظه كندو از كمى رهروان حق بيم به خود راه دهد. از على (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((ايها الناس ! لاتستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله .))(65)
مردم ! در راه هدايت از شمار روندگان اندك آن بيم نكنيد.
اگرچه فشار روانى همراه شدن با بيشتر مردم و نيزميل به همراهى و همرنگى با آنان پيوسته انسانها را به انحراف مى كشاند ولى آن كهمى خواهد پيوستگى خود را با حق حفظ كند، بايد بر اين امور چيره گردد؛ و نبايد ضدارزشهاى اجتماعى را بپذيرد و همگام ديگران شود.
گاهى نيك بودن ، صالح زيستن و عدالت پيشه كردن ، زشت شمرده مى شود و بد بودن، فاسد زيستن و ستم پيشه كردن مطلوب جامعه و مورد تاءييد همگان مى شود! امير مؤ منان(ع ) تصويرى از اين اوضاع و احوال ارائه مى كند و مى فرمايد:
((ايها الناس ! انا قد اصبحنا فى دهر عنود، و زمن كنود يعد فيه المحسن مسيئا، ويزداد الظالم فيه عتوا. لانتفع بما علمنا، و لانساءل عما جهلنا، و لانتخوف قارعة حتىتحل بنا.))(66)
مردم ! ما در روزگارى به سر مى بريم ستيزنده و ستمكار، و زمانه اى سپاسندار، كهنيكوكار در آن بدكردار به شمار آيد، و جفاپيشه در آن سركشى افزايد. از آنچه دانستيمسود نمى بريم ، و آنچه را نمى دانيم نمى پرسيم ؛ و از بلايى (سخت ) تا بر سرماننيامده نمى ترسيم .
چنين روابطى و اين گونه جابجايى ارزشها سد راهكمال و شكوفايى حقيقت انسانهاست ؛ همان طور كه محيط اجتماعى غفلت آور مانع رشدانسانهاست . به همين دليل ، پيشواى موحدان ، على (ع ) از سكونت در محيطهاى غفلت آور وميراننده روح پرهيز مى دهد، چنانكه در نامه اى به ((حارث همدانى )) مى فرمايد:
((و اسكن الامصار العظام فانها جماع المسلمين ؛ و احذرمنازل الغفلة و الجفاء و قلة الاعوان على طاعة الله .))(67)
در شهرهايى بزرگ سكونت كن كه جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است ؛ و بپرهيز ازجايهايى كه در آن (از ياد خدا) غافلند، و آنجا كه به يكديگر ستم مى رانند، و بر طاعتخدا كمتر ياورانند.
اين همه سفارش و تاءكيد به سبب نقشى است كه جامعه و محيط اجتماعى به صورت مانعيا مقتضى بازى مى كند و لازم است در امر تربيت مد نظر باشد.

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation