بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد دوم, عبداللّه مبلغى آبادانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

دين مانى
مانى ؟
آئين ، كليات
تركيبى از ديگر معتقدات
الف : جهان بينى
ب : ايدئولوژى انسان
خدا
نتيجه
عقايد اصول اساسى
تعاليم و احكام
قلمرو و سير تاريخى
آخرين نيايش مانى
ديدگاهها
آئين مزدك
مزدك در اشعار فردوسى
ظهور مزدك
زمينه هاى اجتماعى - اقتصادى قيام
مزدك در رابطه با مردم و قباد و تبيين نظام طبقاتى - اشرافى ساسانى
آغاز قيام ، انقلاب اجتماعى ، عصيان توده ها
تسخير تيسفون
تسليم شاه
شرح مظالم اشرافيت ساسانى و فقر و گرسنگى رعاياى ايرانى
قباد، به مصادره اندوخته هاى درباريان راضى مى شود!
پيروزى
گشودن انبارها و دستكرت هاى اشراف ايرانى و درباريان ساسانى
مصادره اموال شاه و درباريان
جاسوسان خبر از مصادره اموال قباد دادند
قباد مزدك را فراخواند و علت را پرسيد
پاسخ مزدك به قباد
تعاليم و فرامين مزدك : برابرى ، تقسيم عادلانه ثروت ، عدالت اجتماعى
عدالت اجتماعى مزدك و محو طبقات
محو اشرافيت ساسانى ؛ قباد، خود ((مزدكى )) شد!
محبوبيت مردمى مزدك و قلمرو قيام او، نمايشى از پايگاه مردمى قيام
هشدار مزدك به قباد در مورد فرزندش انوشه روان كه آلت دست موبدان واشرافساسانى است .
توصيه هاى مزدك به قباد: هر كس اقتصاد ندارد، اعتقاد ندارد.
نگرانى شديد قباد از سرنوشت انوشيروان كه در محاصره موبدان و اشرافساسانىاست
قباد از مزدك مى خواهد كه توطئه را افشا كند. قباد فرزند را به دين مزدكدعوت مى كند.
آغاز توطئه عليه مزدك اتحادى از موبدان و فئودالها و اشراف ساسانى وانوشيروان
اجتماع وفاداران به نظام طبقاتى طرح توطئه و تحريك قباد عليه مزدك
مجلس مناظره و محاكمه مزدك ، و تحريك شاه عليه وى
اتهامنامه اشرافيت ساسانى عليه مزدك ، دفاع از نظام ارزشى ساسان
دگرديسى قباد و انفعال شاهانه
فرمان قتل عام
باغ سرخ مزدك نشان
اعدام مزدك
زهر چشم شاهانه به ايرانيان
نظم گورستانى آرامش اشراف و روحانيون زرتشت
مزدك ؟
قيام
زمينه هاى سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى
قيام مزدك
انفجار توده ها
ديدگاهها
ديدگاه كريستن سن
مزدك در منابع عربى
قلع و قمع مزدكيان
قضاوت صحيح درباره مزدك
مزدك انقلابى قربانى مورخان مزدور تاريخ
اديان مردم بين النهرين باستان
ساكنين بين النهرين و آئين ها و تمدن كهن آن اقوام
آئين ها و اديان و خدايان مردم بين النهرين
شيطان از ديگاه سومريان و بابليان عصر كهن
دوگانه پرستى و تثليث
پيدايش دو موجود در آغاز از ديدگاه سومريان و اكادياندربابل
پيدايش عنوان تثليت در جهان كهن
تثليث دوم
مردوك خداى خدايان ، تكاليف دينى بابليان و آشوريان
مردوك خداى بزرگ جهان در شهر بابلبود
چگونه مردوك خداى خدايان شد؟
تكاليف دينى و وظيفه مذهبى مردم بابل و آشور
زن دادن مردم به خدايان خود
اديان و آئين هاى حتيان فروكيان و فنيقيان
آئين حتيان
و اما آئين فروكى
و اما آئين فنيقيان در اعصار گذشته
علم تشريح و اختر شناسى
موسى ؛ از آغاز تا آغاز
ولادت
روايت اول :
روايت دوم :
فلسطين در تاريخ
1- ساكنان اصلى :
2- فلسطين و يهود
3- عرب ها و فلسطين :
موسى (ع ) در تورات
ده فرمان
نجات بنى اسرائيل
اصول سيزده گانه يهود
خيمه يهود و صندوق تورات
تورات ، و ديگر كتب مذهبى يهود
عهد عتيق و تاريخچه آن
بخشهاى پنج گانه تورات
ديگر كتب مذهبى يهود
تحريف تورات
علل و شواهد تحريف
آدم و حوا در تورات
داستان پيامبران الهى در تورات
تورات و داستان نوح ؛
داستان لوط در تورات ؛
هارون در تورات ؛
سليمان و داود در تورات ؛
يعقوب در تورات ؛
خداوند در تورات ؛
تورات و قتل عام نسلها و نابودى حرث ها
محققان و تورات
عقايد و احكام مذهبى يهود
نگاهى به عقايد قوم يهود
احكام جزائى تورات
قانون ازدواج وارث
عبادات يهوديان
قربانيهاى يهود:
اعياد مذهبى يهود:
اخلاقيات دين يهود
جايگاه اعداد نزد يهوديان
يهود پس از مرگ موسى (ع )، پيامبران ، فرقه ها و...
يهود پس از مرگ موسى (ع )
اسباط دوازده گانه
رهبرى يوشع بن نون
رهبرى گروه داوران
حكومت عادلانه و نيرومند داود نبى
سلطنت بى نظير سليمان پيامبر
سرنوشت بنى اسرائيل پس از مرگ سليمان
بخت النصر و قتل عام يهوديان
كورش منجى قوم يهود
پيامبران بنى اسرائيل
پيامبران پس از مرگ موسى (ع )
زنانى كه در بنى اسرائيل به نبوت رسيدند
ذوالقرنين در منابع يهود
تمدن يهود
فرقه هاى يهود
يهود در ايران
آمار يهوديان ايران
پيدايش صهيونيسم (؟)
دين عيسى (ع )
عيسى از آغاز تا انجام
تولد و تبليغ رسالت الهى
اقانيم ثلاثه
روايات تاريخى پيرامون تولد و نشو و نماى عيسى (ع )
عيسى در اناجيل
عيسى در عهد عتيق
عيسى در قرآن
كلمه چيست ؟
ماجراى تعميد عيسى
آيا يحيى ، عيسى را شناخته بود؟
حواريون ، نبوت و تعليمات عيسى (ع )
حواريون عيسى ؛
نبوت عيسى ؛
تعلميات عيسى ؛
تعاليم اخلاقى عيسى
معجزات عيسى
ملكوت الهى در اناجيل
تعارض با يهود، مصلوب زنده
عيسى در تضاد با آئين يهود
موارد اختلاف دو آئين
عناوين عيسى در اناجيل
مرگ عيسى در تلقى مسيحيان
عيساى مصلوب زنده مى شود
حواريون عيسى
دوازده رسول وفادار
تاءسيس كليسا
شرح حال پولس
مراسم عشاء ربانى
عقايد
1- عيسى پسر خدا
2- اعتقاد به وجود فرشتگان و شيطان
3- بهشت و جهنم
4- گناه نخستين آدم و قربانى شدن عيسى
خريد گناهان
اناجيل
معرفى اناجيل ، رسائل و كتب مسيحيان
معرفى اناجيل اربعه :
1- انجيل مرقس ؛
2- انجيل متى ؛
3- انجيل لوقا؛
4- انجيل يوحنا؛
5- انجيل برنابا؛
انجيل در قرآن كريم
اختلاف در اناجيل اربعه
تحريفات در اناجيل
نقش كليسا در مسيحيت
كليسا در ادوار مختلف تاريخ
روحانيت مسيح ؛
پاپ چه صيغه اى است ؟!
رهبانيت دين عيسى
گسترش مسيحيت در جهان
مسيحيت در ايران
تاريخچه نفوذ مسيحيت در ايران
فرقه نسطورى ؟
ارمنييان ايران
آسوريان ايران
كلدانيهاى ايران
انشعاب در مسيحيت
فرقه ها
فرقه هاى سه گانه اصلى
مقدمه
1- مذهب كاتوليك
2- مذهب ارتودوكس
3- مذهب پروتستان
مارتين لوتر، رهبر و بنيانگذار فرقه پروتستان
ژان كالون
فرقه هاى فرعى مسيحيت :
1- فرقه هاى اسيونيها، ماركيونيها،
2- فرقه ژان كالون ؛
3- فرقه جان ويگلف ؛
4- فرقه ژان هوس ؛
5- فرقه پورتين ؛
6- فرقه يسوعيين ؛
7- فرقه نسطورى ؛
8- فرقه آريوس ؛
9- فرقه هوژنت ؛
10- فرقه مونوفيزيت ها؛
11- فرقه يعقوبيه ؛
12- فرقه آرتمون ؛
13- فرقه آپولى نادين ؛
14- فرقه ايكونو كلات ؛
15- فرقه سبتيه ؛
16- فرقه خواهران برادران ؛
17- فرقه ملكاتيه ؛
18- فرقه مغتسله ؛
19- فرقه روشن گرايان ؛
20- فرقه مورمونها؛
21- فرقه يكتا گرايان ،
22- فرقه سالوتيه ؛
23- فرقه اوتيشت ها؛
24- فرقه بازپليدس ؛
25- فرقه والينسين ؛
26- فرقه مارگيونيها؛
27- فرقه بارديصانى ؛
28- مورمون ها؛
29- فرقه علوم گرايان ؛
30- فرقه عقل گرايان ؛
31- فرقه فرانس داميز؛
32- فرقه رهبانيون ؛
33- فرقه آلهارت ؛
34- فرقه اناباپتيست ؛
35- فرقه واحديّون ؛
36- فرقه اصلاح يافته گان ؛
37- فرقه انگلى كن ها؛
38- فرقه كويكرها؛
39- فرقه ژزويت ها؛
40- فرقه سيمورها؛
41- فرقه آنسلم ؛
42- فرقه بليارسيه ،
43- فرقه مقدانوسيه ؛
44- فرقه مرمن ؛
45- فرقه گواهان يهوه ؛
46- فرقه كويك :
47- فرقه زهدگرايان ؛
عقيده به ظهور عيسى و مسيحيان قلابى
مدعيان دروغين نبوت عيسوى ؛
انديشه هاى گنوسى در كلام و الهيات مسيحى
فرقه هاى گنوسى :
1- مرقيون
2- ديصانيه
3- شمعونيّه
دين صابئين ؛
پيدايش ، پيشينه ، اقوال محققان
عقايد و تعاليم صابئين
كتب مذهبى
طبقات صابئين
1- اصحاب روحانيت :
2- اصحاب هياكل :
3- اصحاب اشخاص :
دين حنيف حضرت ابراهيم (ع )
ابراهيم از آغاز تا انجام
مقدمه اى كوتاه
زادگاه ابراهيم در روايات متاءخر
قدمت تاريخى بابل در اسناد تاريخ و تمدن جهانى
ولادت و كودكى ابراهيم (ع )
((ابراهيم )) بت شكن تاريخ :
آذر بت تراش كيست ؟
فرزندان ابراهيم ، بناى كعبه
ولادت اسماعيل
ذبح اسماعيل
بناى كعبه
فرزندان ابراهيم
زبان ابراهيم
بيت العتيق
قوم عرب
تقسيم بندى قوم عرب
عمالقه
قبيله قريش
عقايد قوم عرب
عقايد اعراب جزيرة العرب در آستانه ظهور اسلام
حنفاء جامعه جاهلى
شعائر دين حنيف
عقايد عرب قبل از اسلام
تاريخچه بت پرستى ، جاهليت و عقايد عرب جاهلى
آغاز بت پرستى در جهان
بت هاى معروف عرب عبارت بودند از:
اماكن مقدسه جاهليت
ازلام جاهلى
عقايد عامه جاهليت
مناسك حج در دوره جاهلى
اوهام ، خرافات و اساطير جاهليت عربى
انحطاط اخلاقى اعراب جاهلى
زنده به گور كردن دختران
دين مانى
مانى ؟
((مانى )) يا ((مانس )) از پدر و مادرى ايرانى در((بابل )) به سال ((215)) ميلادى متولد شد. پدر و مادر او با خاندان اشكانىخويشاوندى داشتند. نام پدر مانى ((فَتَكْ)) بود و نام مادرش ‍ ((نُوشيتْ)) يا((پُوسيتْ)) يا ((مريم )) و از خانواده ((كمسركان )) بود. ((مانى )) بى شك ايرانىبوده است . ولادت او در ((بابل )) دليل بيگانه بودن او نيست ، زيرا كه در آن روزگارمنطقه بابل و پيرامون آن جزء شاهنشاهى ساسانى بود. برخى تصور كرده اند كه نام((مانى )) سريانى است ، ولى اين قطعى نيست .احتمال دارد كه ((مانگ )) به معنى ((ماه )) باشد؛ زيرا در لهجه ايرانى ((سنگسرى ))به ماه ((مانگ )) گفته مى شود.
تصوير خيالى موجود از مانى با هلالى احاطه شده كه قرينه اى بر صحت اين ادعا است .هر چند آثار مانى به زبان سريانى نوشته شده ، ولى او ايرانى است . بايد دانست كهزبان سريانى تا حدى جنبه زبان علمى در ايران باستان داشته است .
دين مانى يكى از شاخه هاى دين زرتشت بود و عقيده به دوگرائى مسلما از دين زرتشتاقتباس شده بود، ولى از گنوز يا عرفان ترسائى هم تاءثير پذيرفته بود. مبلغاندين مانى هر جا مى رفتند، دين مانى را با مقتضيات محلى تطبيق مى دادند؛ در شرق خود رازرتشتى و در غرب ترسائى معرفى مى كردند. به ايندليل در جهان غرب مانى به عنوان يكى از بدعت گذاران مسيحى معرفى شده است .
مانى آئين زرتشت را مطالعه كرد و خود را مصلح آن شناخت ، هند را سياحت كرد و با عقايدبودائى آشنا شد، سپس به ايران بازگشت و به تبليغ دين جديد پرداخت و آن را بااديان زرتشتى و بودائى و مسيحى مطابقت داد. سپس تحت تعقيب روحانيون زرتشتى قرارگرفت و محكوم گرديد و در سال 276 ميلادى در سن شصت سالگى مصلوب شد: روزيكشنبه 20 مارس 242 ميلادى در شهر تيسفون روز جشن بود، روز تاجگذارى شاه جديد،((شاپور اول )) فرزند ((اردشير بابكان )) كه 16سال پيشتر بر خاندان اشكانى چيره شده بود و دودمان ساسانى را پى افكنده بود.
در اين روز مرد جوانى به نام ((مانى )) در كوچه و بازار شهر اعلام كرد كه پيامبر آئيننوى است . در سال 242 ميلادى ((مانى )) جوانى 26 ساله بود. ولى هنگامى كه((بهرام )) نوه ((شاپور)) او را به قتل رسانيد، شصتسال داشت .
((بهرام )) دستور داد تا پوست او را كندند و پر از كاه كردند و به يكى از دروازه هاىشهر ((جندى شاپور)) در شرق ((شوش )) آويزان كردند. اين دروازه تا چند سده بعدبه نام ((دروازه مانى )) ناميده مى شد. ((بهرام )) نه تنها ((مانى )) را كشت ، بلكهكوشش كرد كه دين او را يكسره از بيخ و بن براندازد. ولى كوشش او بى نتيجه ماند ومانى گرى در نتيجه تعقيب و زجر شكنجه ، آئين زيرزمينى شد. مانى آثارى از خود بهيادگار گذاشت كه فهرست آنها چنين است :
1- شاپورگان ، به زبان پهلوى .
2- انجيل زنده يا جاويدان .
3- گنجينه زندگى .
4- پراگماتيا (كتاب اعمال ).
5- كتاب رازها.
6- كتاب ديوها.
بيشتر اين كتابها يا رساله ها به زبان سريانى و يا زبان آرامى خاورى نوشته شدهاست .(1)
پيروان مانى كتابهايى جعل كرده و به او نسبت دادند، مانند كتاب كفالايا(فصول ) كه به منظور ترويج دين مانى نوشته شده بود و آثار ديگر ازقبيل نيايش ها و مواعظ و تاريخ ‌هاى جامعه مانوى و يا عبارات خستوانى و غيره ؛ ولىهيچكدام از اين نوشته ها پايه هاى اصلى دين وى رامتزلزل نكرده اند. روزگارى دراز تنها منبع اطلاعات موجود درباره مانى ، نوشته هاىمخالفان دين وى بود كه به منظور رد و جرح عقايد مانى نوشته شده بود. ولى كشفهاىبسيار مهم سالهاى آخر سده 19 و آغاز سده 20 ميلادى كه در منطقه ((تورفان )) وتركستان چين ، و در ((كان سو)) و در غارهاى نزديك ((تُوْنْ - هُونْگ )) و نيز نوشتههائى كه در ((فيوم )) (1931 م ) در ((مدينه مادى )) بدست آمد، مدارك بسيار استوار واصيل در اختيار پژوهندگان گذاشت . اين مدارك كه عبارت از كتابها و نوشته هاى پوسيدهبا تجليد و نقاشى هاى زيباست ، هنوز كاملا خوانده نشده است . بخش مهمى از اين نوشتهها به زبان اصلى نويسندگان آن بدست ما نرسيده ، بلكه بيشتر ترجمه هايى است بهزبان ((چينى )) يا ((ايغورى )) يا به يكى از زبانهاى ايرانى (سغدى ، پارتى ،پارسى ) در تركستان و يا به زبان ((قبطى )) در مصر. نوشته هاى مانى به چندينزبان تاءليف و ترجمه شده است .(2)
واژه ((مانى )) را كه در منابع اروپائى ((مانيكه )) يا ((مانيخه )) خوانده مى شود،بعضى ها تحريف ((مانى حى )) دانسته اند؛ ولى ايناحتمال بعيد به نظر مى رسد. در پاره يى از نوشته هاى كهن گفته شده كه ((مانى ))لنگ بوده است . اين تهمت معاندين دين مانى است ؛ زيرا كه او پيوسته در سفر بوده وتبليغ مى كرده است و وجود چنين نقصى در او احتمال بسيار ضعيفى است .
زادگاه مانى ظاهرا ((بابل )) بوده ، ولى ريشه خاندان وى از ((همدان )) بوده و درسال 216 ميلادى بدنيا آمده ؛ يعنى در روزگار پادشاهى ((اردوان اشكانى )). ((پوئش)) بعيد نمى داند كه ((مانى )) با اينكه در سالهاى نخستين دوران ساسانى خود رامبعوث دانسته و دين خود را آشكار كرده است ، از تاءثير دوران پادشاهان اشكانى كهيونانى منش بودند و به دين زرتشت دلبستگى كمى داشتند بركنار نمانده و در صددبرآمده باشد تا دين نوى به جهانيان عرضه كند...(3) در متون مكشوفه قبطى و توزمانى جريان اتهام و احضار مانى به دربار بهرام شاه چنين آمده است : ((مانى حتىلحظه يى خود را ناتوان احساس نكرد، تا به هرمزد اردشير رسيد. سپس ‍ خواست تا راهىكشور كوشانها بشود؛ ولى راه را بر وى بستند.
در آنجا مانى با دلى سرشار از نوميدى و خشم بسوى شوش روانه شد... و سرانجام بهتيسفون رسيد. در طول سفر، مانى گاهى اشاره به مصلوب شدن خود مى كرد و مى گفتمرا ببينيد تا از ديدار من سير شويد. تن من بزودى از شما دور خواهد شد. سپس دستورهاىدقيقى به همراهان خود داده ، گفت : مراقب كتابهاى من باشيد، از نزديكان و وابستگان منپرستارى كنيد...
مانى چون به درگاه ((بهرام )) رسيد... شهريار بر سر سفره بود... و درباريان خبردادند مانى آمده و در ورودى كاخ منتظر است . شاه فرمود كه به مانى بگوئيد كه منتظرايستاده باش كه من خود پيش تو مى آيم ... بهرام گفت : شما به چه درد مى خورديد؟ نهبه جنگ مى رويد و نه به شكار، شايد وجود شما به عنوان پزشك شفابخش سودمندباشد، ولى همين كار نيز از شما ساخته نيست .
خدايگان در پاسخ گفت : از من هيچ زيانى به شما نرسيده ، من به شما و خاندانتانخدمتها كرده ام ، من بسيارى از خدمتگزاران شما را از شر افسونگران و ديوان رها كرده ام وگروهى ديگر را كه بيمار بودند، شفا بخشيدم و...
بهرام با لحنى استهزاآميز از وى پرسيده بود: چه كسى به تو گفته است كه كارهاىتو مهمتر از كارهاى اين جهان است ؟
خدايگان مانى در پاسخ گفت : از همه بزرگان و اشراف كه در اينجا حضور دارندبپرس تا به تو بگويند درباره من چه مى دانند، من استادى ندارم و دانش خود را از هيچآموزگارى فرا نگرفته ام ... آموزگاران من خدا و فرشتگان اند، منحامل پيامى هستم كه خدا بر من فرستاده ...
شهريار گفت : چرا ايزد بزرگوار تو را به عنوان آورنده پيام خود برگزيده است ، درحالى كه سرور و دارنده اين سرزمين ماييم نه تو...
خدايگان در پاسخ گفت : فرمان و نيرو از آن يزدان است ، نه تو... هر نظرى درباره مندارى از آن نمى گريزم ...
شهريار فرمود كه زنجير به دست و پاى خدايگان نهادند و وى را به زندانبردند.(4)
آئين ، كليات
تركيبى از ديگر معتقدات
دين مانى تركيبى است از معتقدات مردم بابل و ايران واصول بودائى و مسيحى . در نظر وى رستگارى همگانى و متحد ساختن تعاليم و آداب ورسوم قديم است . در نظر مانى دو نيكى و بدى درمقابل يكديگر قرار دارند. نيكى و نور و روح در يك طرف ، بدى و تاريكى و جسم درسمت ديگر است . جهان تركيبى از نيك و بد است . مانند انسان كه هم داراى جسم است و همروح دارد، در نتيجه اتحاد نيكى و بدى در آن هويدا است . روح در زندان بدن بسر مىبرد و بايد از طريق تعاليم مانوى آن را آزاد ساخت . چون ارواح پاك شدند و جاى طبيعىخود را در آسمان نور بدست آوردند، انقلاب عمومى بوجود مى آيد و پايان عمر كنونىجهان يا جهان كنونى اعلام مى گردد. به عقيده مانى ، كتاب عهد قديم متعلق به اميرتاريكى است و نوشته هاى پولس رسول بى ارزش است . عيسى پيامبر راستين نور استو زندگى جسمانى و مرگ او صورت ظاهر است . مانى همان روح القدس ‍ است كه ظهور اورا حضرت عيسى قبلا خبر داده است و وظيفه دارد درتكميل اديان بكوشد. پيروان مانى دو دسته اند: گروهاول ((برگزيدگان )) يا مردم بسيار نيكوكار كه ازدواج نمى كردند و گوشت (بجزماهى ) و شراب نمى خوردند. گروه دوم : ((شنوندگان )) كه زندگى معمولى داشتند وازدواج مى كردند، ولى بايد از مال پرستى و دروغگويى دورى كنند و گرد آن امورنگردند. در دين مانى روزه گرفتن و نماز خواندن براى خورشيد و ماه و منبع نورمعمول بود و نيز آدابى بشرح زير است :
1- مراسم وارد ساختن مردم به دين .
2- تعميد يا نام گذارى .
3- اتحاد يا تقديس برادرانه غذاى مشترك .
مرگ نيز گاهى عنوان تسلى و تسليت داشت .(5)
الف : جهان بينى
((مانى در راه بهره گيرى از منطق بودائى گرى فراتر هم رفت ، به حدى كه توليدمثل را بر خود و گروه برگزيدگان مانوى حرام كرد و احتراز از زناشويى را برازدواج برتر دانست ... مانى از ((زرتشت )) انديشه تقسيم نيروهاى جهانى را به دومبداء نيكى و بدى كه ((دُوبُن )) ناميد، اقتباس كرد و ((روشنايى )) را مظهر ((نيكى)) و ((تاريكى )) را مظهر ((پليدى )) دانست . بعدها مانى اين تعبير را بدين صورتدرآورد كه ((خداىِ)) ترسايان ، خداى نيكى هاست و ((يَهْوَه )) خداى تورات ، خداى بدىهاست .
((بوركيت )) مؤ لف كتاب ((آئين مانى )) (به انگليسى ) مى گويد: ((مانى به عقيدهخودش ، پاسخ پرسشى را كه از روزهاى نخستين آفرينش دردل هاى آدميان در حال خلجان است داده بود. آن پرسش اين بود كه : اگر خداوند بزرگ كهاين جهان را در مدت شش روز با شتابزدگى آفريد و بخشنده مهربان نيز هست و هر چهدر اين جهان است ساخته و پرداخته دست اوست ، چگونه و براى چه شر را آفريده و اينچند روزه مهلت آدمى را با هزاران بيم و خطر و ناراحتى تؤ ام ساخته ؟ غالب دين هاىموجود، پاسخ اين پرسش را يا اصلا نداده اند و يا مثلا آفرينش شيطان را پيش ‍ كشيدهاند و وجود او را مايه آزمايش آدميان دانسته اند. در حالى كه سرشت آدميان براى سازنده آنناشناخته نبوده تا نيازى به آزمايش مجدد و ملاحظه ابليس داشته باشد. گروه ديگرمعتقدند كه كارگاه آفرينش مانند دستگاه پيچيده اى است كه بشر نمى توانه بر همهرموز و اسرار گردشش پى ببرد. آنچه كه در انديشه ناسازگار و در فكر كوتاه ماشر پنداشته مى شود، خيرى است كه راز آن بر ما وعقل نافرجام ما پوشيده است . هر رنج و راحتى كه در زندگى پيش مى آيد و ما ازدلايل آن بى خبريم ، حكمتى دارد و ساخته و پرداخته دست تواناى خداست .
اما مانى معتقد است كه خير و شر هر دو قديم اند و قائم بذات ؛ جهان از روزازل مركب از دو منطقه بكلى مجزا بوده است : منطقه تاريكى و منطقه روشنايى . منطقهتاريكى ، منطقه بديها و پليديهاست و منطقه روشنائى ، منطقه نيكى مطلق . در گذشتهاين دو قلمرو يعنى روشنائى و تاريكى از هم جدا بودند. ساكنان منطقه تاريكى ،روشنائى را مى ديدند و به زيبائى آن پى مى بردند، ولى اميد دسترسى به آن رانداشتند و همه در پليديدها و پستيها غوطه ور بودند. روزى اتفاقى افتاد و در اثر آنخداى بديها توانست بخشى از نيكى يعنى روشنائى را به چنگ آورد، و در نتيجه نيكى وبدى يا تاريكى و روشنائى بهم آميخته شد؛ جهان موجود، نتيجه اين پيش آمد و اينآميختگى است . مانى مى گويد: سازنده اين جهان (جهان ما) خداى تاريكى است ، يعنىبديها؛ ولى جزئى از روشنائى به اجزاء جهانى كه ساخته است ، آميخته شده و در نتيجه، جهان بر اثر آميزش تاريكى و روشنائى بوجود آمده است . خداى نيكى ، جنگ افزاربراى پيكار با بدى ها ندارد و نمى تواند وضع گذشته را بازگرداند؛ روشنائى رااز تاريكى جدا كند. آميزش روشنائى و تاريكى پديده بى برگشتى است .
ب : ايدئولوژى انسان
وظيفه انسان در دين مانى اين است كه بخش روشنائى را كه در كالبد وى اسير تاريكىاست ، تا مى تواند آزاد كند؛ يعنى از گسترش جهان مادى جلوگيرى كند، از آوردن فرزندو زناشوئى كه باعث رشد و پهناور شدن قلمرو اهريمن است خوددارى كند، و به نابودىو انحطاط عالم هستى يعنى آزاد ساختن روشنائى از زندان تاريكى ، در حدود امكان خود كمككند.
((انسان نخستين )) هنگامى كه آفريده شد، پنج عنصر درخشان براى وى همچون پوششيا زرهى بود كه بر تن پوشيده بود... از اين عنصرهاى پنجگانه ، چهار عنصر باد وخاك و آتش و آب بود... عنصر پنجم فروهر يا اثير بود. هنگامى كه انسان نخستين زرههاى پنجگانه مذكور را پوشيد، به كمك فرشته اى كه افسار پيروزى را در دست داشتكوشيد تا سرور جهان تاريكى را هزيمت دهد؛ ولى نتيجه ، ناميمون و نوميدى بخش بود و((انسان نخستين )) در ميدان جنگ بيهوش افتاد و پادشاه تاريكى ها پنج عنصر روشن رابلعيد.
اين جنگ در ((سرنوشت بشر)) اهميت بسيار داشت . در اين مرحله ، انسان نخستين با اينكهپنج عنصر روشن را از دست داده بود، خود در خطر نبود و با پليدى نياميخته بود و بديندليل توانست به ژرفناى گرداب تاريكى ها برود و ريشه هاى پنج عنصر شب (يا ظلمت) را آنچنان ببرد كه از باليدن باز ماند. يعنى انسان دوباره با كمك خداى بزرگواربه ميدان كارزار برگشت و نيروهاى تاريكى را اسير گرفت .اشغال سرزمينى روشنى به دست عوامل تاريكى متوقف شده بود. ولى معناى پيروزى ايننيست كه همه آسيب ها و تيره روزيهاى آدميزاده جبران شده باشد. فرشته هاى تاريكىشكست خورده و اسير بودند، ولى عنصرهاى پنجگانه درخشان را بلعيده بودند و قلمروروشنائى كه محروم از پنج عنصر اصلى شده ، با همه پيروزيش پريشان و ناتوانافتاده بود.
آشوب در جهان امروزى پيش آمد كه فرمانرواى تاريكى ها توانست بخشى از قلمرو نور وروشنايى را تصرف كند.
انسان نخستين ((آدم )) نيست ، بلكه چيزى است شبيه ((پروتوس ‍ آنتروپوش ))؛ جزئىاز ((خدا)) كه با ((خدا)) از يك ريشه است .
خدا
مانى اساس دوگانگى ((جوهر هستى )) را در دين خود حفظ كرد، ولى تعبيرات دور و درازو عجيب و غريبى براى آن قائل شد. مانى مى گفت كه ((خداى روشنائى )) در كاخى باشكوه و جلال كه متناسب با جوهر وجودش است جاى دارد، در حالى كه تاريكى در محلىزشت جاى دارد. و او را نيز درخت مرگ گويند. در نظر او همه دنيا مركب از اين دو جوهر استولى سه چهارم فضا يعنى خاور و باختر و شمال ، جزو قلمرو درخت زندگى است و درختتاريكى فقط در بخش نيمروزى جهان ريشه دوانيده است .
خداى بزرگواريها پنج نشيمن دارد: ((حس ))، ((وجود))، ((انديشه ))،((تخيل )) و ((اراده )). اين پنج نيرو لازمه وجود يك فكر سالم و استوار است .
((خداى )) مانى خدايى است غير از ((يهوه )) كتاب عهد عتيق ، ((خداى )) مانويان((خداى روشنائى )) است و مظاهرى كه به نام مادر زندگى ، انسان نخستين و پيامبر وچيزهاى ديگر در آئين مانى آمده ، چيزى جز ظهور نيروى روشنائى نيست .
اين مظاهر جاودانى نيستند، زيرا كه به نظر مى رسد موجوديت آنها نتيجه نيازى است كهبه مناسبتى بوجود آمده ؛ مانند ظهور فرشته خدا در بخشهاى نخستين عهد عتيق . مانىتضادى بين خدا و آفريده هاى او نمى ديد، تضاد براى او در قلمرو روشنائى و تاريكىمجسم بود.
نتيجه
جهان بينى مانى و سازمانى كه او براى عالمقائل است ، مانند بسيارى از داستان هاى مذهب جنبه رمزى دارد و اگر اين قصه و نظائر آنتوجيه نشود، مجموع گفته هاى مانى افسانه هائى بى سر و ته به نظر مى رسد. بااين همه ، اين افسانه ميليونها نفر را در مدتى بيش از هزارسال بخود مشغول ساخته است . افسانه پيدايش و ديگر افسانه هاى مربوط به آسمان وزمين ، همه از يك سرچشمه منشاء مى گيرند كه دراصل يكى هستند.
پيروى از اصول عقايد مانى كه پايه آن تقسيم نيروهاى كيهانى بر دواصل روشنائى و تاريكى است ، آنچنان در نهاد بشر به صورت غريزى نهفته است كهحتى فيلسوفان بزرگ و ژرف انديش امروزى مانند((كارل ياسپرس )) نيز از تاءثير آن بركنار نيستند.
((ياسپرس )) در كتاب ((فلسفه من )) مى گويد:
حقيقت ، جهان ناشناختنى است ، ولى آنچه ما مى بينيم از دوحال خارج نيست : جهان يك جنبه منطقى و يك جنبه غيرمنطقى دارد.
ياسپرس جنبه منطقى را آئين روز و جنبه غيرمنطقى را سوداى شب مى نامد. روز روشن است وشب تاريك و پر از پرسشهاى بى پاسخ .
وى مى افزايد: جهان منطقى ، يعنى قلمرو روشنائى پر از گرفتارى ها و دشواريهايىاست كه جهان لامنطق بوجود مى آورد. تاريكى از همه سو در روشنائى رخنه مى كند و باطوفانهاى ديوانه وار و آشوبى كه بوجود مى آورد، همه ما را بسوى ژرفناى عدم ونيستى راهنمايى مى كند. با اين همه ، آئين روز يعنى منطق روشنائى مى كوشد تا بهانديشه هاى ما سامان بخشد و از راه دانش و خرد زندگى را زيباتر كند، ولى سوداى شبكوركورانه بناهاى آباد را ويران مى كند و با همه نيروى خود، بى آنكه هدف و قصورىداشته باشد، بر موجودات مى تازد و جهان هستى را در هم مى ريزد. كشمكش ‍ ميان آئين روزو سوداى شب در درون خود انسان هم جريان دارد؛ يعنى از يك سو خود ما را براه نيكى مىخواند، ولى غرايز طبيعى ويرانگرى را به ما تلقين مى كند. ما مى توانيم راه خود رابرگزينيم ، ولى راه سوداى شب و تاريكى مخرب هم براى ما باز است و اين دو گرايشمانند همزادانى هستند كه پيوسته در درون ما ناظر و مراقب يكديگرند. انسان نمى توانداز آثار جوهر اشياء در امان بماند، جوهرى كه ماهيت آن براى ما الى الابد ناشناخته خواهدماند و هر لحظه ما را با مخاطرات اسرارآميز ومجهول مواجه خواهد ساخت .(6)
عقايد اصول اساسى
((احكام خرد و روش هاى نيكوكارى ، همه ، يكى پشت سر ديگرى ، با نظم و ترتيب ازطريق پيكهاى ايزدى براى ما فرستاده شده . آورنده اين پيام براى مردم روزگارى ازهندوستان بود و ((بودا)) نام داشت ، روز ديگر ((زرتشت )) بود كه از سرزمين ايرانبرخاسته بود. زمانى هم ((عيسى )) بود كه روشنائى خدا را به باختر زمين ارمغانآورد؛ واپسين پيامبر آخرالزمان من هستم يعنى ((مانى )) كه از مرز و بومبابل مى آيم .))
((مانى . كتاب شاپورگان ))
((اى منادى بزرگ ! تو روان مرا از خواب بيدار كردى .))
((از نوشته هاى تورفان ))
آئين مانى سه جنبه دارد: نخست اينكه آئين وى جهانى است ، بحدى كه مانى معتقد بود كهآئين وى تنها آيينى است كه خواهد توانست همه جهانيان را زير بيرق خود گرد آورد. درنظر مانى ، آيينى كه وى پيامبرش بود، شكل نوى از وحى هايى است كه بر پيامبراننازل شده و مانى پيامبرى است كه به نوبه خود پيوند ميان خدا و آدميان را تاءمين مىكند.
مانى مى گويد كه وى آخرين حلقه زنجير وحى ها و پيامبر آخرالزمان است . در كتابشرعيات مانى كه به زبان چينى ترجمه شده ، مانى خود را پيامبر هزاره حوت مى داندكه آخرين هزاره عمر جهانيان است .
مانى خود را ((پاراكلت )) يا ((فارقليط)) مى خواند و معتقد بود كه دانش وى دانشكامل است .. تعاليم مانى حاوى همه تعاليم گذشته است ، ولى از همه آن تعاليم در راهشناسائى جهان دورتر مى رود. آموزش هاى مانى مانند آموزش هاى پيشين بر اثر وجودمرزهاى جغرافيايى محدود نمانده است . مانى مى گفت كه اخگر اميدى كه در گفته هاى وىموجود است ، خاور و باختر را روشن خواهد كرد و پيام وى در همه جا و با هر زبانى شنيدهخواهد شد...
جنبه دوم دين مانى جنبه جهانى و جنبه تبليغى آن است . مانوى گرى خود را تنها دينراستين همه جهانيان فرض مى كرد، و تبليغ و ترويج آن را وظيفه دائمى هر مانوى مىدانست . مانوى پيوسته در سير و سِفْرِ بود و خود را خدمتگزار دين خدا و پيشواى دعوتبه زندگى و دعوت به رهائى مى دانست . از اين رو شاگردان مانى با پيروى از استاد،همه پيك و پيامبر بودند. هر مرد مانوى سخنران و خطيب خستگى ناپذيرى بود كه بايدهميشه و همه جا مردم را به بيدارى و رهائى دعوت كند...
آرمان مانويان سير و گشت و گذار و تصرف جهان است . در كتاب ((جامع مانويك )) بهزبان چينى آمده است : ((كسانى كه بدون احراز ضرورت در گوشه يى تنها مى نشينند،گروه بيماران اند.)) مانى بالعكس از گروه برگزيدگانى كه نمى خواهند هميشه دريك محل مقيم باشند و مى خواهند دائما در حال راه پيمائى باشند،تجليل مى كند. مى گويد اين دسته كه جز ايمان استوار خود، جنگ افزارى ندارند، بايدهمه جا بروند تا جانوران درنده و دشمنان كينه توز خود را وادار كنند كه به كنامهاىخود پناه برند و از سر راه آنان دور شوند.
جامعه راستى يعنى ((جامعه مانوى )) را مانى بر روى هفت ((كتاب )) بنياد كرده است . وهمو گفته است كه متن كتاب هاى وى قطعى است . هيچ دبير و نسخه بردار نبايد هيچگونهتغييرى در آن بدهد. مانى در اين كتاب ها در كمال وضوح و روشنى دانش جهانىكامل و عارى از هر گونه ابهامش را به وديعت سپرد. از مجموع اين نوع نوشته ها تصورمى شود كه دين مانى يك دين تركيبى بوده است . خود مانى گفته است كه : ((نوشته ها وعقايد خردگرايانه و مكاشفات و رمزها و سرودهاى جامعه هاى مقدم بر من ، همه در آيينخردى كه من پيامبرش هستم گرد آمده ، آن چنان كه چشمه ها و جويبارها به سوى رودىسرازير مى شوند كه همه آب ها را بر مى گيرد. كتاب من همه نوشته هاى كهن را حاوىاست .)) مانى از بودا ((تناسخ ))، از زرتشت ((دوگرائى )) و از ترسايان ((ظهورفارقليط)) و نقش عظيم مسيح را به وام گرفته . با اين همه ، نظام انديشه مانى ،تلقين اديان مختلف نيست . آنچه مانى مى خواست ، دست يافتن به حقيقتى بود كه مجرد وكلى باشد، تا جايى كه بتوان آن حقيقت را بهاشكال گوناگون بيان كرد و با اوضاع محيطها و تعاليم دور از يكديگر تطبيق داد؛ بهنحوى كه وحيى را كه بر وى نازل شده ، بتوان به قالب هاى مختلف ريخت بى آنكهماهيت اصلى آن خدشه دار شود. به اين ترتيب ، عناصر هندى و ايرانى و ترسايى در دينمانى به منزله اجزاء تركيب كننده دين وى مى باشند و سيماى جامعه يى را پيدا مى كندكه پيامبر آن ، با تعمق و ژرف بينى انديشه ها، خود را با آن پوشانده است .
((پوئش )) عقيده دارد كه براى تعريف مانوى گرى واژه ((گنوس )) از هر واژه ديگرمناسبتر است . مانى دوران جوانى خود را در ميان گروه گنوسى هاى مغتلسه (تن شويان )گذرانده ، خود وى اذعان داشته كه با عقايد دو تن از گنوسى هاى بزرگ آشنا بوده وبه مكاشفه گنوسى نيكوته دسترسى داشته است . انديشه هاى مانى با جنبه عرفانى(گنوسى ) ارتباط داشته و وى را بايد از گنوسيان شمرد... مانوى گرى مانند همهفرقه هاى عرفانى (گنوسى ) زاييده دلهره يى است كه وضع انسان در جهان ، دربردارد. انسان انديشمند در مى يابد كه وضعى كه آدمى در آن قرار گرفته ، عجيب وتحمل ناپذير و بى شك بد است . انسان درك مى كند كه روح انسان اسير جسم است و جسماسير جهان است كه همه پديده هاى آن با بدى آميخته شده است ؛ بدى اى كه آدمى راپيوسته تهديد مى كند و آلوده اش مى سازد. با اين همه ، انساندنبال رهايى است . ولى اگر انسان مى تواند اين نياز را يعنى نياز رهائى را درك و مىخواهد روزگارى كه خودش به خودش تعلق داشت و ازاصل خود دور نيفتاده بود، دوباره بيابد و آزاد بشود و به حدكمال پاكى برسد، بايد نتيجه گرفت كه آدمى بالاتر از محيطى است كه در آن زندگىمى كند و با اندام خود و زمان خود و جهان خود بيگانه است ...حال كه انسان خود را شناخته و دريافت كه در اين جهان بيگانه است ، ناچار در مى يابدكه خدا نيز در اين جهان بيگانه است .
آرى خدا، خدايى كه سراسر نيكى و راستى است ، مسلما اين جهان پر از رنج و دروغ رانساخته و نخواسته است و مسئول وضع اين جهان و موجودات مادى آن نيست . مانى با اينمقدمات ناچار است بگويد كه : بساط آفرينش را كه ما مى بينيم ، موجود ديگرى كه پستتر از خداى بزرگوار است و شايد هم دشمن و معارض خدا است ، بوجود آورده است . مانىمانند همه نوسيها به مرحله وجود ((دُوبُنْ)) مى رسيد: يك ((بنْ)) خداى بزرگ است كهسراسر نيكى است و ((بنْ)) ديگر كه قادر قاهر و آفريننده و سازنده بساط زندگىاست . و باز مانند همه گنوسى ها، مانى به اين نتيجه مى رسد كه شناختن خود و خدامتضمن رهائى است . شناخت خدا عبارت از باز شناخت خود است . يعنى جستن و يافتن و بدستآوردن ((مَنِ)) واقعى كه نتيجه آميخته شدن باجعل كه نتيجه آميخته شدن جسم با ماده است ، مى باشد.
در آئين مانى شناخت خود عبارت است از تصاحب بخشى از نورى كه در نهاد آدمى است ،نورى كه ريشه آسمانى دارد و با اينكه اكنون بهحال زارى افتاده ، پيوند خود را با جهان بالا نبريده است . مانى معتقد است كه خدا و روانهر دو از يك اصل هستند و روح يا روان بخشى از خدا است . يعنى جزيى از خدا به زين آمدهو با جسم و ماده و كالبد تيره بدن و پليدى هايش ‍ آلوده شده . با اينحال ، خدا بخش هاى الهى را كه اكنون اسير است و رنج مى برد، فراموش نكرده است وروزى خواهد رسيد كه خدا بخش نور را به خود خواهد خواند و انسان به مرحله اتحاد خواهدرسيد. به اين ترتيب ، رهائى انسان در واقع رهائى خدا است . يعنى خدا روزى رهانده ورهاينده خواهد شد، و انسان در اين نقش شريك خواهد بود. آن بخش از انسان كه بايد نجاتيابد، ((روان آدمى )) است و رهاينده ((هوش و خرد)) آدمى است . اين بخش از آدمى بخشبرين آدمى است كه شناسائى از آن حاصل مى شود و مظهر آن فرستاده هاى ((روح القدس))اند و به سخن ديگر، ((خرد)) آدمى ، خدا با جنبه هاىفعال و روشنگر و رهاينده اش ‍ است .(7)
خلاصه : مانى پيش آهنگ صلح و آشتى بود و بكار بردن جنگ افزار و جنگاورى را جايزنمى دانست ...(8)
عقايد مانى رنگى از ياءس و بدبينى داشت . وى جهان را وادى اشك و خون و بشر را مرغىآشيان گم كرده مى دانست كه به اسارت و سرگردانى و بى خانمانى محكوم است . مانىبساط آفرينش را شايسته دوام و بقا نمى دانست و منتظر روزى بود كه كبوترى كه ازبلنديهاى آسمان به زمين آمده ، دوباره به جايگاه اصلى برگردد و نى اى كه از نيستانبريده شده ، دوباره به نيزار بپيوندد. اين عقايد، همه كوششهاى انسان را بيهوده مىساخت و متضمن محكوميت بى برگشت سازمان ها و طبقه حاكم يعنى فرمانروايان وروحانيون بود. در نظر ((مانى ))، فرمانروايان مبعوثان اهريمن اند كه بر حسب سرشتخود محكوم به تبهكارى هستند، و دوزخيانى هستند كه هر كدام بر گوشه اى از دوزخفرمان مى رانند. آن چنان كه روحانيون هم افسونگرانى هستند كه با افسون ها و وعده هاىرايگان ، توده را تخدير مى كنند و رنجهاى امروزى را به اميد فرداى موهوم پر ازشادكامى و سرور، قابل تحمل مى سازند. در نظر مانى زندگى سيلى است كه سراسر،((زنده ها)) را به گرداب ((فنا)) مى برد، و هر بنايى كه در گذر اينسيل ساخته شود، خلل پذير است و دير يا زود ويران خواهد شد.(9)
عقايد مانى با سازمان جامعه هاى انسانى معارض بود و ناچار مانى و پيروان و گفته ها ونوشته هايش بى اميد برگشت به راه نيستى رفتند...(10)
مانى كتاب ((شاپورگان )) را ظاهرا به فارسى (پهلوى ) نوشته است و به((شاپور اول )) تقديم داشته است . در اين كتاب ازمسائل مربوط به اين جهان و جهان ديگر بحث شده و ضمنا مطالبى هم درباره رويدادهاىزندگى مانى دربردارد. ((انجيل جاويدان )) كه در دست نيست ، از آثار ديگر او است .ابوريحان بيرونى جمله اى را از اين كتاب نقل كرده است : ((من فارقليط هستم و واپسينپيامبران )). كتاب ديگر او ((كنزالحيوة )) نام دارد كه فقط چند جمله از آن در كتابهاىديگران نقل شده است . ((پراكماته يا)) اثر ديگرى است از مانى كه در دست نيست . نامكتاب نشان مى دهد كه فرهنگ يونانى در مانوى گرى تاءثير داشته است . ((سرالاسرار)) يادگارى ديگر از مانى است كه از ((ديصانى گرى )) بحث كرده ولى چيزىاز آن در دست نيست . ((كتاب سفر)) ششمين كتاب شناخته شده از مانى است .(11)
تعاليم و احكام
مانويان مردمى با عفت و پرهيزكار بودند و به ايندليل حتى در عقايد مربوط به جهان بينى و آغاز آفرينش ، سخن از وصلت و نزديكى وآميزش ‍ نمى رود. در نظر مانى توليد مثل چيز خوبى نبوده و وظيفه هر مانوى اين بود كهبخش روشنايى را كه در تن هاى موجودات زنده زندانى است آزاد كند، و با توليدمثل ، حادثه ناگوار روزگار آغاز پيدايش جهان آفرينش را تكرار نكند. مانويان هرگزنان را نمى شكستند، زيرا اعتقاد داشتند با اين كار بخش نورى را كه در درون آن نهفتهاست ، مى آزارند.(12) اين گروه مانند درويشان و صوفيان راستين از نبرد و رزم پرهيزداشتند و احكام سرنوشت را بى مقاومت و ستيزه جوئى مى پذيرفتند. از آزار مردم وجانوران پرهيز داشتند و خوردنى براى يك روز و رخت وكاچال براى يك سال ذخيره مى كردند.(13) در دين مانى روزه گرفتن و نماز خواندنبراى خورشيد و ماه و منبع نور معمول بود و نيز آدابى بشرح زير داشت : 1- مراسم واردساختن مردم به دين . 2- تعميد يا نام گذارى . 3- اتحاد يا تقدس برادرانه غذاى مشترك.(14) مانويان در نيمروز، يك وعده غذا مى خوردند و مرده ها را عريان به خاك مىسپردند. نوشته هاى خود را بر روى چوب حك مى كردند. در معابد عود ناب مى سوزاندندو ((آگاريك )) سرخ مى خوردند.
بزرگان اين گروه كلاه بنفش بر سر مى نهادند و طيلسيان بر تن داشتند، زنان مانوىسرپوش سياه و جامه هاى سپيد مى پوشيدند. زن و مرد با هم دست مى دادند و چيزى ازيكديگر نمى خواستند.(15) مانى مى گفت كه توليدمثل بايد محدود باشد، از كشتار يكديگر بايد پرهيز كرد و از كشتن جانوران اجتنابورزيد. مانى معتقد به بزرگداشت عوامل طبيعت بود؛ و ((اهريمن )) را فرمانرواى زمين مىدانست .(16)
((آثار و شعائر ظاهر دين مانى ساده بود و عبارت بود از نماز و غنا (كه مانويان آن رادوست داشتند و موسيقى نزد آنها جزو مثوبات بود و آن را هديه اى از آسمان مى شمردند)و روزه و افطار برگزيدگان و نشان دادن ((مشت )) به عنوان ((رمز)) و ((بوسهصلح )) و ((سلام برادرانه )) و ((اقامه عيد بما)) يعنى حضور مؤ منين در پاى تختگاه عيسى كه مانى بر آن جلوس كرده است . مؤ منان مانوى مذهب بر پنج درجه تقسيم مىشوند كه درجه پائين تر آنها در عربى ((سماعين )) (به فارسى : نغوشاك ) وبالاتر از آن ((صديقيين )) يا ((مجتبين )) و يا ((برگزيدگان )) (به فارسى ،((خروهخوان ، يا ((آردا)) و يا ((يزدآمد)) يعنى واعظ) خوانده مى شوند و بعد در مراتببالاتر (قسيس )) (به فارسى : ((مهستك )) يا ((مان سارار))) 360 نفر، و ((مشمس)) يا ((اسقف )) (به فارسى : ايسپسگ ) كه 72 نفر بوده اند و ((معلم )) يا((رسول )) (به فارسى هموزاك يا موژك ) كه بالاترين درجات مراتب مانوى بعد از((امام )) (به فارسى : دين سارار يعنى خليفه مانى ) بودند و عدد آنها محدود به دوازدهنفر بوده است . يك درجه بالاترى هم در برخى مآخذ به اسم سريانى ((كفليالا)) ذكرشده كه فقط پنج نفر از آنها در دنيا مى توانست وجود داشته باشد. ((صومعه )) مانوىمركب از پنج تالار بوده كه يكى اختصاص به ((كتب و تصاوير)) داشته و ديگرىبراى ((روزه و خطابه هاى مذهبى )) و ديگرى براى ((عبادت و اعتراف )) و ديگرىبراى ((تعليمات مذهبى )) و ديگرى براى ((مؤ منين )) (ظاهر برگزيدگان ) بودهاست . مانويان مشتركا در آن جا زندگى و سكنى مى كنند تا با اهتمام و شوقكامل به طريقه عالى مذهبى خود عمل كنند.
آنها نبايد بناهاى مخصوصى جدا جدا با مطبخ ‌ها يا مخزن هاى جداگانه بر پا كنند وبايد هر روز غذاى غيرحيوانى بخورند.))(17)
مانى شناسان ، ((دين مانى )) را با ((دين ماندائى )) مرتبط مى دانند
... ماندائيان از ارواحى كه مظهر روشنايى هستند، يارى مى طلبند و هرگز به ارواحى كهمظهر تاريكى است ، متوسل نمى شوند.(18)
مانويان در هر ماه نصف روز روزه مى گرفتند و در 24 ساعت چهار مرتبه نماز مىخواندند. براى نماز، وضو مى گرفتند و اگر آب نبود، با خاك تيمم مى كردند. در هرنماز، 12 مرتبه سجده مى كردند. يكشنبه و دوشنبه روز مقدس بود.
صدقه دادن واجب بود. دادن آب و نان به كفار جايز نبود، زيرا موجب پليد شدن ذرات نورنهفته در آن مى شد.(19)
قلمرو و سير تاريخى
جامعه مانوى با مرگ وى درهم ريخت ، ولى عقايد او از ميان نرفت . راهبان مسيحى در جهانباختر آنچنان تحت تاءثير مانى قرار گرفتند كه تورات را تحريم و مانويان راپاكان مى ناميدند.(20) مانى گرى بزودى در شبه جزيره بالكان و ايتاليا وفرانسه و مصر هم راه يافت ... (21) سرنوشت مانوى گرى و تولد و مرگ مكرر آن ازشگفتى هاى تاريخ بشر است . دين مانى در زادگاه خود ايران بزودى خفه شد، سپس درتركستان و چين و منطقه تورفان زندگى از سر گرفت ، زمانى هم درشمال آفريقا، مصر، تونس ، روم و... گسترش يافت .
در كشورهاى مسلمان ، مانويان به نام زنديق و قرمطى و غيره در لايه هاى ناپيداى اجتماعزندگانى زيرزمينى داشتند، و مانند نخجير كه صيادان سر به دنبالش نهاده باشند، باوضع دردناكى زندگى مى كردند و پس از آن كه سالها درمقابل فشارها مقاومت كردند، سرانجام از ميان رفتند. در سده هاى 11 و 12 ميلادى درآناطولى و بالكان گروهى به نام بوگوميل دوباره پرچم اين سپاه شكست خورده رابرافراشتند....(22)
گسترش مانى گرى بر اثر وجود مرزها و موانع سياسى و مذهبى و زبانى متوقف نشد ودر طول چهار سده در جهان لاتين شيوع يافت و نهسال تمام (364-373 م ) سنت آگوستين پيرو دين مانى شد. سنت آگوستين از قديسان دينترسائى است . او پس از قبول دين مانى مطالبى درباره آن نوشت . به گفته ابن نديمدر الفهرست : نخستين گروه ايرانيانى كه بغير از سامانيان در ماوراءالنهر مستقر شدند،مانويان بودند.(23) مانويان ايران خاورى در سده پنجم جامعه مستقلى داشتند و((مارشاد اورمزد)) از آنان حمايت مى كرد. مانويان در تورفان نيز اجتماع كردهبودند.(24) در سده هاى هشتم و نهم ميلادى از پادشاه پكن خواسته شد تا به مانوياناجازه بناى معبد در برخى شهرهاى چين دهد. نخستين بارى كه در نوشته هاى چينى از مانىگرى ياد شد، در سال 694 م بود.(25)
از سال 804 وقتى قرقيزها ((ايغوز)) را اشغال كردند، پادشاهان آن كشور را كه دينمانوى داشتند آزار دادند.(26)
در سالهاى 981 تا 984 در منطقه ((دوقورراغور)) معبدهاى مانوى و دين مانى پا بر جابوده است .(27)
در ايران پس از اسلام ، شكنجه و كشتار مانويان ادامه داشت . در سالهاى 166 تا 170هجرى اين كشتار به نقطه اوج خود رسيد.(28) ((ابن جوزى )) در كتاب ((المنتظم ))در ضمن حوادث سال 31 هجرى مى گويد: در نيمه رمضان در ((باب العمامه ))تصاويرى از ((مانى )) و چهار بسته بزرگ از كتب مانويان و زنادقه را در آتشريختند...(29)
آخرين نيايش مانى
اى داور همه جهان و جهانيان گوش فرادار، و دعاى مردىپاكدل را بشنو!
اى پدر يتيمان و بيوگان و مردان داغديده ...
اى سرور دادگستر...
به نداى اين ستمديده توجه كن .
اى رهاننده من ، اى ابر مرد، اى انسان كامل ، اى دوشيزه رهائى !
روان مرا از اين ورطه رهايى بخش و بسوى خود فراخوان .
ستمگران را كيفر ده
شما مرا بدين كار... فرستاديد.
تو به من فرمان دادى و تو مرا اينجا فرستادى ...
شتاب كن و اين زندانى را آزاد كن .
روان مرا بسوى خويش فراخوان ...
هنگامى كه پيكر او در آنجا بر روى خاك افتاده بود...
هنگامى كه ديدگان او آرام و بى حركت شده بود...
سه تن از زنان آشناى راز او
با يكديگر... به سوى او آمدند، بر كنار او نشستند و بر وى گريستند...
هر سه ، دستها را بر روى چشمان او نهادند و چشمانش را بستند...
اى آفتاب ! تو گواه ستمى باش
كه بر من روا مى دارند و با من
بدين طرز شوم آور رفتار مى كنند.(30)
ديدگاهها
كريستن سن مى گويد: مانى از نجباى ايران بوده و مادرش از خاندان اشكانى است .پدرش فاتك نيز از همين خاندان بوده است . مانى عقيده به تناسخ داشته كه از هنديان وبودائيان متاءثر شده است .
جكسن مى گويد: تناسخ يكى از اركان عقايد مانى بوده است . تناسخ در عقايد مانى كيفربدكارانى است كه پس از مرگ دوباره به اين دنيا باز مى گردند تا عقاب يابند. امانيكوكاران و برگزيدگان از اين بازگشت معاف هستند.
كريستن سن مى گويد: مانى در ادبيات و زبان پارسى اصلاحات مهمىبعمل آورد. او به جاى خط پهلوى ، خط سريانى را رواج داد. او الفباى مانوى را پديدآورد. پيروان مانى آثار او را به زبانهاى ايرانى ترجمه مى كردند.(31)
در منابع اسلامى نام پدر مانى ((فتق بن بابك بن ابى برزام )) يا ((فاتق بن مامان)) يا ((قوتق )) و ((فاتك )) نيز آمده است . نام مادر وى ((نوشيت ))، ((پوسيت ))،((تافيم ))، ((راميس )) و ((مريم )) ضبط شده است . در منابع رومى و يونانى ناممانى را ((مانيكوس )) و ((كوپريكوس )) ضبط كرده اند. در منابع مسيحى لاتين((قوربيقوس )) نوشته اند. مانى ظاهرا درسال 216 ميلادى بدنيا آمد و در سال 230 ميلادى مردم را به دين خود دعوت كرد. دربازگشت از سِفْرِ خراسان و سند به هنگام تاجگذارى شاهپوراول در حدود سال 242 ميلادى به وسيله ((فيروز)) برادر ((شاپور)) به دربار راهيافت و عقايد خودش را به شاه در ((تيسفون )) عرضه داشت . شاه از او حمايت كرد.((مانى )) به سِفْرِ پرداخت و دوباره به ايران وبابل آمد و به خوزستان ((شوش )) نزد شاپور برگشت .
در زمان حكومت ((هرمز)) مانى در بابل بود. پس از هرمز، ((بهرام )) جاى او نشست .مانى به اهواز رسيد. در آنجا بر اثر تحريكات موبد موبدان زرتشتى كه كينه مانى رادر دل داشت ، او را زندانى كردند. پس از 26 روز مانى در زندان درگذشت . گويا محركقتل مانى ، موبد ((كريتر)) يا همان ((تسنر موبد اردشير)) بوده است .(32)
مرگ يا قتل مانى در سال 277 ميلادى بوده است .
مورخان اسلامى اكثرا از حالات مانى مطالبى در دست داشته و ارائه كرده اند. ((ابن نديم)) در ((الفهرست )) اطلاعات نسبتا دست اولى از مانى ارائه كرده است . ((مسعودى )) و((يعقوبى )) و ((طبرى )) نيز به نوبه خود اطلاعاتى داده اند.
مورخان اسلامى از گسترش دين مانى سخن گفته اند و قلمرو آن را تا مصر و مغرب و...دانسته اند.(33) مؤ لف بيان الاديان مانى را صورتگرى معرفى كرده است كه در اينفن استاده بوده است .(34)
در منابع كلام شيعى آمده است كه : ((مانويه قوم ديگرى از مجوس ‍ مى باشند كه ايشانرا مانويه خوانند. اينان مى گويند جهان را دو صانع است : يكى نور و دوم ظلمت و هر دوزنده اند.))(35)
آئين مزدك
مزدك در اشعار فردوسى
ظهور مزدك

بيامد يكى مرد، مزدك بنام
سخنگوى با دانش و راءى و كام
گرانمايه مردى و دانش فروش
قباد دلاور بدو داد گوش
بنزد جهاندار دستور گشت
نگهبان آن گنج و گنجور گشت
زمينه هاى اجتماعى - اقتصادى قيام
زخشكى خورش تنگ شد در جهان
ميان كهان و ميان مهان
ز روى هوا ابر شد ناپديد
بايران كسى برف و باران نديد
مهان جهان بر در كيقباد
همى هر كس آب و نان كرد ياد
مزدك در رابطه با مردم و قباد و تبيين نظام طبقاتى - اشرافى ساسانى
بديشان چنين گفت مزدك كه شاه
نمايد شما را باميد راه
دوان اندر آمد بر شهريار
چنين گفت كاى نامور شهريار
بگيتى سخن پرسم از تو يكى
گرايد ونك پاسخ دهى اندكى
قباد سراينده گفتش بگوى
بمن تازه كن در سخن آبروى
بدو گفت آنكس كه مارش گزيد
همى از تنش جان بخواهد پريد
يكى ديگرى را بود پاى زهر
گزيده نيابد ز ترياك بهر
سزاى چنين مرد گوئى كه چيست
كه ترياك دارم درم سنگ بيست ؟
چنين داد پاسخ ورا شهريار
كه خونيست اين مرد ترياك دار
بخون گزيده بيايدش كشت
بدرگاه چون دشمن آمد بمشت

next page

fehrest page