|
|
|
|
|
|
2- مذهب ارتودوكس ارتودوكس در لغت يعنى سنتى . در قرن 15 ميلادى پس از تجزيه امپراطورى روم به رومشرقى و غربى و وجود دو پاى تخت رم و قسطنطنيه ، در تشكيلات كليساى كاتوليكنيز تجزيه حاصل آمد. كليساى شرق كه ارتودوكس نام گرفت ، از كليساى كاتوليكروم جدا شد. در مباحث عقيدتى و مذهبى نيز اختلافاتىحاصل شد كه به شرح آن در صفحات گذشته اشاره گرديد. پيروان كليساى ارتودوكس عقايد: برزخ ، مفهوم بى آلايش ، برائت از گمراهى و عدمامكان اشتباه پاپ را قبول ندارند، كشيشان اين فرقه ازدواج مى كنند، مراسم عبادى را بهزبان منطقه اى و كشورى كه در آن زندگى مى كنند، انجام مى دهند و تقديس و وحدت مؤمنان با دو قطعه نان معمولى و شراب اجرا مى گردد.(563) گويا اين نخستين تجزيه در دين عيسى بحساب مى آيد. مبانى كلام مذهب ارتودوكسمحصول ذوق كلامى يونان است ، چرا كه علما و متكلمان اين مذهب ، يونانى بودند. كليساىارتودوكس در يونان گسترش زيادى پيدا كرد و بخشهائى از آسياى صغير و اروپا و...را در برگرفت . كليساى مزبور در روسيه نيز پايگاه داشت و نفوذ آن تا انقلاب 1917ميلادى و غلبه كمونيزم ، ادامه داشت . پيروان اين فرقه مى كوشند تا مراسم و شعائر خود را مانند مسيحيان اوليه انجام دهند.آنان سنت گرا هستند تا مراسم و شعائر خود را مانند مسيحيان اوليه انجام دهند. آنان سنتگرا هستند و مى كوشند تا عقايد سنتى و قديمى خود را بدون هر گونه تغيير واضافاتى ، حفظ نمايند. آنان پاپ را عارى از اشتباه نمى دانند. پيروان كليساى يونانى ارتودوكس بالغ بر يك صد و بيست ميليون نفراند. رئيس روحانى اين فرقه ((بطريق )) ناميده مى شود و مشاورين مذهب را ((سن سينور))مى گويند. شكل كليساى ارتودوكس چهار گوش است و در دو سطح قرار دارد: قسمتمرتفع محل اولياى دين و به منزله آسمان است و قسمت پائينمحل اجتماع پيروان است . مراسم دينى به زبان يونانى اجرا مى شود و در كليساىارتودوكس روس به زبان اسلاوى قديم مى باشد. فرائض دينى ازسال 1274 ميلادى در هفت مورد خلاصه شده است : 1- تعميد. 2- اداى شهادت . 3- مسح روغن مقدس . 4-تناول . 5- توبه . 6- مسح بيماران . 7- ازدواج . كليساى ارتودوكس روسيه پس از انقلاب 1917 ميلادى دچار سانحه شد و دولتكمونيستى كليه اماكن مقدسه را پست و اموال كليساى ارتودوكس را مصادره نمود. در عينحال بلشويك ها نتوانستند به حيات مذهبى ارتودوكس پايان دهند.(564) 3- مذهب پروتستان نهضتى عليه ارتجاع كاتوليك . فشار بيش از اندازه كليساى كاتوليك و وجوددستورات بسيار سخنگيرانه آن و گرفتن باجهاى كلان از عوام بيچاره ، مسيحى ، باعثگرديد كه گروهى از روشنفكران از كليساى روم فاصله بگيرند و راهى جداى از مذاهبكاتوليك و ارتودوكس بجويند. آنان نخستين جريان معترضى بودند كه تاريخ مسيحيت خود مى ديد. لوتر رهبر اين نهضتدر سال 1488 م عليه دكان روحانيت كاتوليك مبنى بر خريد و فروش گناه و بهشت وعفو نامه هاى پدران روحانى آشكارا به اعتراض برخاست . و اين مبناى نخستين مذهبپروتستان گرديد. فليسين شاله مى گويد: در قرون وسطى و پس از جنگهاى صليبى ، در اثر پيدايشافكار نوين در اروپا، گروهى دريافتند كه كليساى روم از كليساى اوليه دين عيسى دورشده است . از طرفى بعضى از پادشاهان اروپا از ((استيلاء روحانى )) رم رنج مىبردند و در صدد بودند خود را از بند ((پاپ )) رها سازند. اخذ مالياتهاى ارضىبوسيله كليسا موجب وخامت اوضاع و تحريك مردم عليه دستگاه روحانى شد. اينعلل اخلاقى و سياسى و اقتصادى در قرن شانزدهم ميلادى اصلاحات جديدى را در دينايجاد كرد. ((لوتر)) از اين فرصت مناسب استفاده كرد و به مخالفت عليه دستگاهكليساى رم قيام كرد و ((سازمان كليساهاى پروتستانى )) را بوجود آورد. كليساهاى پروتستانى با وجود اين كه در برخى ازمسائل با يكديگر اختلاف دارند، مع ذلك در امورى مشترك هستند: ((همگى با قدرت الهىپاپ مخالف اند))؛ بر خلاف كليساى كاتوليك ((داراى تشكيلات دموكراسى هستند))؛اشخاص غير روحانى در انتخاب پاسوران سهيم اند؛ مؤ منان براى ارتباط با خدا احتياجبه روحانيون ندارند؛ مقام كشيشى همگانى است ؛ كشيشان ازدواج مى كنند؛ اعتراف بهگناهان اجبارى نيست ؛ اساس شريعت كتاب مقدس است ؛ مؤ من مى تواند به آزادىاصول عقايد خويش را از كتاب مقدس بدست آورد و احتياجى به روحانيان كليسا ندارد؛ وبه بكارت مريم و مقدسين و برزخ عقيده ندارند. در كليساهاى پروتستانى در يك طرف مردمانى محافظه كار و قديمى و در طرف ديگرمسيحيان آزاديخواه و حقيقت جو و عرفانى در مقابل يكديگر قرار دارند. بعضى از علماىالهى پروتستانى آزاديخواه ، عقايد مسيحى را طبق مقتضيات زمان براى متجددين تفسير مىكنند. خودخواهى ، گناه اصلى است و رستگارى در اجتناب از اغراض است . جهنم وجود نداردولى جهت شايستگان در جهان ديگر، سعادت برقرار است . مراسم به زبان كشورى انجاممى گيرد. افكار ملى به جدائى كليساهاى پروتستانى كمك مى كند. از اين جهت كليساهاىكاتوليك به ذكر ارزش بين المللى بودن كليساهاى كاتوليك مى پردازند و كليساىپروتستان را موجد اختلاف و جدائى جامعه مسيحى مى دانند. كليساهاى طرفدار ((لوتر)) در آلمان و كشورهاى اسكانديناوى و كليساهاى طرفدار((كالون )) در فرانسه و سويس و هلند برقرار است . كليساى ((آنگليكان )) و كليساىفرقه ديگرى از پروتستان در ((اكوس )) از تاءسيسات انگلستان است . در آئين پروتستان ، مخصوصا در انگلستان و ايالات متحده آمريكا فرقه هاى بسيارى ديدهمى شود كه در بعضى اعمال با يكديگر اختلاف دارند: ((مغتلسه ))؛ تعميد كودكان را قبول ندارند، و بالغان را با فرو بردن در مايع ،تعميد مى دهند. تشكيلات آنان به كليساى ابتدائى شباهت دارد. با سوگند ياد كردن وخدمت نظام مخالفت دارند. ((روشن گرايان ))؛ قرائت كتاب مقدس و تصفيه و تزكيه زندگى داخلى را طبق روشمخصوص از شرايط رستگارى مى دانند. ((انجمن دوستان )) يا ((كاكرها))؛ با دروغ و جنگ و بردگى دشمنى دارند. ((مورمونها))؛ كتاب مقدس را حاكم مى دانند. ((يكتا گرايان ))؛ طرفدار آزادى كامل دينى هستند و از حكمت وحدت مطلقه خدا پيروى مىكنند و ((تثليث )) را انكار مى كنند. ((سالوتيان )) دسته ديگرى از فرق پروتستان اند. صوفيان ، آئين بودا و هندو و ساير اديان را با دين مسيح جمع كرده و متحد ساختهاند.(565) در قرن چهاردهم ميلادى يك نفر از روحانيون انگليسى به نام ((جان ويگلف )) عليهقدرت ((پاپ )) قيام نمود. اين مرد كه بين سالهاى 1384-1324 ميلادى مى زيست ، با مراسم عشاء ربانى ، تدهينمحتضر، اعتراف به گناه ، صدور عفونامه از سوى پاپ و دخالت پاپ در امور سياسى -دنيوى مخالفت كرد. پاپ او را تكفير نمود وچهل سال پس از مرگش ، جسد او را از خاك درآورده و سوزاندند. ((جان )) براى نخستينبار ((كتاب مقدس )) را به زبان انگليسى ترجمه كرد و پيروان او مردم را آموزش مىدادند.(566) ((جان ويگلف )) با فحشاء و فساد و شرب مسكرات در ميان روحانيون بشدت مخالفتكرد. دربار انگلستان از ((جان )) حمايت كرد و همين حمايت باعث شد تا افكار او بزودىگسترش يابد.(567) اقدامات و افكار ((جان ويگلف )) بود كه زمينه هاى نهضت((لوتر)) و ((كالون )) را فراهم ساخت . عصيان ((مارتين لوتر)) عليه مذهب مندرس و كليساى مرتجع كاتوليك بسيار ريشه دارو عميق بود. او نفى و محو مطلق مذهب كاتوليك را خواستار شد. ((كالون )) در ادامه راه ((لوتر)) اقدامات مشابه و مؤ ثرى كرد. تعاليم كالون درفرانسه طرفداران بسيارى پيدا كرد. فرقه پروتستان در حدود نود ميليون نفر پيرو دارد كه اكثرا در آلمان ، آمريكا وكشورهاى اسكانديناوى سكونت دارند. كليساى لوتر از كليساى كاتوليك جدا است ؛ و ازلحاظ سلسله مراتب ، اختلافاتى با آن دارد. زبان مذهبى پروتستانها، انگليسى است . مراسم و شعائر پروتستانها عبارت است از: 1- تعميد. 2- اعتراف غير اجبارى . 3- تناول و افطار. 4- تلاوت كتاب مقدس . 5- حضور در كليسا و قرائت ادعيه لوتر. 6- ازدواج . اعياد مذهبى پروتستانها با اعياد كاتوليك ها يكى است . برخى آمار تعداد پروتستانها رادر جهان به دويست و شش ميليون نفر مى رساند.محل اجتماع پروتستانها در انگلستان ، اسكاتلند، استراليا، آمريكا و كانادا مىباشد.(568) مارتين لوتر، رهبر و بنيانگذار فرقه پروتستان لوتر در خانواده اى كارگرى بدنيا آمد. پدرش كارگر معدن بود. زندگى لوتر بهشيوه معمول هر خانواده فقير مى گذشت . او براى تاءمين معيشت به كار پرداخت . فردنيكوكارى مخارج تحصيل او را بر عهده گرفت . لوتر فلسفه و حقوق و ادبيات وموسيقى را تحصيل كرد. او در 22 سالگى دچار حادثه طوفان در دريا شد و نذر كرداگر جان سالم به در ببرد، ((راهب )) خواهد شد. در سال 1505 ميلادى راهب صومعه ((اوگوستن )) شد و در آنجا پنجسال در لباس راهبان درآمد و معلومات مذهبى كسب كرد. او به مقام كشيشى دست يافت . مردىحساس و داراى فكرى بلند بود و پيوسته از گناه و شيطان وعدل خداوند بيمناك بود. كشيشى كه اعترافات او را گوش مى داد، كوشش مى كرد كهخاطر شوريده او را آرامش بخشد. ((لوتر)) آناجيل و ديگر كتب مقدس را به دقت مى خواند و آنها را براى شاگردانشتفسير مى كرد. لوتر متوجه فاصله بسيار زياد پاپ و تشكيلات كاتوليك با مسيحيتاوليه گرديد. او به بدعتهاى پاپ و روحانيون در دين عيسى پى برد. فروش بهشت و خريد گناهانعوام توسط روحانيون را شيطانى دانست . اشرافيت و رفاه فوق العاده روحانيون وهمدستى آنان با قيصر و حكام دولتى را نتوانستتحمل كند. او در سال 1517 ميلادى رسما با عقايد و شعائر رسمى كاتوليك درافتاد. بدين سان لوتر باعث بيدارى و شورش مسيحيان آلمان وشمال اروپا گرديد و انقلاب بزرگى عليه پاپ و كشيشان و كليساى كاتوليك روم بپاكرد. در اكتبر 1517 اعلاميه رسمى خود را كه اعتراض نامه او عليه آمرزش و خريدگناهان و ديگر بدعتهاى كليساى كاتوليك بود، صادر كرد. اين اعلاميه اعتراضى در نودو پنج ماده بر بالاى دروازه كليساى شهر وتين برگ آلمان آويزان شد. اعلاميه او درتمام مواد مستند به كتب مقدسه عهد عتيق و جديد بود. پاپ از اين اعتراض به وحشت افتاد واو را در هفتم اوت 1518 ميلادى به وسيله نامه اى ، فراخواند. ولى لوتر اين دعوت رانپذيرفت . ((پاپ )) در شوراى مذهبى ((لايپ زينك )) در حضور امپراطور آلمان((شارل كن )) و اساقفه كاتوليك وى را به ارتداد و كفر محكوم كرد. امپراطور آلمان كه تازه به قدرت رسيده بود و از انقلاب لوتر مى ترسيد، دستور پاپرا اجرا كرد. پاپ از لوتر خواست كه تا پايان فرصت 60 روزه مى تواند توبه كند واز عقايد اعتراضى خود دست بردارد. ولى لوتر نپذيرفت . پيروان او با جان ومال از وى حمايت مى كردند. لوتر نامه پاپ را به آتش كشيد. پاپ او را مهدور الدم اعلامكرد و كتابهاى او از طرف اولياء كليسا و پاپ تحريم شد. اما على رغم اين تكفير وتحريم ها، بر تعداد پيروان لوتر افزوده مى شد و مطالعه آثار او در ميان جوامع مختلفمسيحى با شدت تعقيب مى شد. انقلاب يا نهضت بزرگ پروتستانيزم در كشورهاىفرانسه ، سويس ، و... اوج گرفت . دهقانان آلمان عليه پاپ شورش كردند. لوتر باسى سال فعاليت مداوم ، كليساهاى پروتستان را در اروپا بنياد نهاد و به اصلاحاتعميق مذهبى پرداخت . مذهب او در اروپاى غربى و بسيارى از ديگر جاهامقبول شد. لوتر در سن 62 سالگى در سال 1546 ميلادى درگذشت .(569) ژان كالون از اهالى فرانسه بود و در فاصله سالهاى 1509-1564 ميلادى مى زيست . او از پيروانمذهب پروتستان بود. او مانند لوتر مردى پراحساس و سريع التاءثير نبود ومستدل سخن نمى گفت . در نظر داشت تا ژنو را به صورت كشورىكامل كه حكومتش در اختيار اولياء دين باشد، درآورد. كالون معتقد بود كه تنها كتاب قانونكتاب مقدس است . به عقيده او بايد قوانين نظام اجتماعى بر اساس كتاب مقدس باشد. اونيز به مسيحيت ناب عيسوى مى انديشيد. اما مانند اشباه خود شياد ومجال نبود. ياورهاى او با انديشه هاى هندى و يونانى نياميخته بود و به آنچه مى گفت ،اعتقاد كامل داشت . كالون مى گفت : حيات مركزثقل وجود است و رعايت وظايف دينى در نهايت اهميت مى باشد. آدمى بايد هميشه خود را درمحضر خداوند احساس كند. مردم هرزه و عياش را به مطالعه كتاب مقدس دعوت مى كرد. آنان را بازيچه شيطان مى دانست كه به لهو و لعبمشغول اند. او در رفتار و گفتار مردم ژنو تغيير اساسى بوجود آورد و آنان را مردمى خشكو زاهد و خرمقدس بارآورد. كالون بر خلاف لوتر مرد متعصب و خشك و سردى بود و هرگونه تفريح سالم و هنر و ابراز استعداد را با كتاب مقدس ناهماهنگ مى دانست . لوترنقطه مقابل كالون بود.(570) ژان كالون در سال 1509 ميلادى در شهر بال واقع در كشور سوئيس متولد شد. كتابسازمان عيسائى را در سال 1539 نوشت . كالون پيروانى از سوئيس و هلند و انگلستانداشت . مذهب كاتوليك فرقه اى از پروتستان به شمار مى رود.(571) فرقه هاى فرعى مسيحيت : 1- فرقه هاى اسيونيها، ماركيونيها، طرفداران مكتب حلوليون ، طرفداران مذهب سرنيوس كه از علماء بزرگ مذهب عيسوى بشمارمى رفت ، پيروان آپوليناريس كشيش پر قدرت لاذقيه ، نسطوريهاى فرقه يعقوبيه ،ارامنه گراگورى ، مارونيها و دهها فرقه و دسته ديگر كه در قرون گذشته در مراكزمختلف به جان يكديگر مى افتادند و به كشتار مى پرداختند. اين فرقه ها هيچ گاه نمىتوانستند حضور يكديگر را تحمل كنند. هر گروه و فرقه اى شعار خاص خود را داشت .گروهى در كليساى قسطنطنيه مى گفتند: مقدس ، مقدس ، مقدس باد خداوند گروهها كهبراى ما مصلوب گرديد. پيروان كليساى انطاكيه مى گفتند: مقدس ، مقدس ، مقدس بادخداوند. اين گروهها به جان يكديگر مى افتادند و كشتار شروع مى شد. 2- فرقه ژان كالون ؛ پيروان مذهب كالون كه ذكر وى گذشت . اين فرقه به پيروى از كالون در تعصب و حفظشعائر سنتى اوليه مسيحى سخت افراط مى ورزيدند. 3- فرقه جان ويگلف ؛ جان ويگلف انگليسى كه شرح زندگى و كارهاى وى گذشت ، در قرن چهارم ميلادى مىزيست و در واقع بنيانگذار هسته اوليه مذهب پروتستان در تاريخ مسيحيت بود. آنچه راقرنها بعد ((لوتر)) و ((كالون )) مى گفتند، همان حرفهاى ((جان ويگلف )) بود.ويگلف قربانى تعصب پاپ شد. 4- فرقه ژان هوس ؛ منشعب از فرقه ((جان ويگلف )). پاپ شورائى در شهر ((كنستانس ))تشكيل داد و ((ژان هوس )) را محاكمه كرد. او را به كىسال حبس محكوم نمود. ولى اندكى بعد او و كتابش را سوختند. اين حادثه درسال 1415 ميلادى روى داد. بين طرفداران ((ژان هوس )) و پيروان ((پاپ )) درگيرىشديدى روى داد. 5- فرقه پورتين ؛ منشعب از مذهب لوتر و كالون . پيروان اين فرقه را ابتدا ايرلندى هاتشكيل مى دادند. اين فرقه سنت گرا معتقد به حفظ مطلق عقايد اوليه دين عيسى بودندد.اين فرقه مورد مخالفت شديد پيروان كاتوليك قرار گرفت . دوستداران پاپ وكليساى كاتوليك عليه اين فرقه عكس العمل نشان دادند تا آبروى روحانيت كاتوليك راحفظ كنند. رهبرى پيروان پاپ در مبارزه عليه فرقه پورتين را فردى اسپانيائى بهنام اينياك دولوبالاك بر عهده داشت . اين باند تعداد زيادى از پروتستانها را كشت ومحكمه تفتيش عقايد تشكيل داد. كار اين محكمه آن بود كه در عقايد مسيحيان تحقيق و تفتيشكند و پروتستانها را شناسائى و محاكمه نمايد. اين گروه ، مخالفان پاپ را ملحد ومرتد اعلام مى كرد و اعدام مى نمود. 6- فرقه يسوعيين ؛ پيروان دولوبالاك را فرقه يسوعيين نامند. اين فرقه اطاعت مطلق و كوركورانه از پاپرا تبليغ مى كرد. در اعتقاد اين فرقه ، پاپ ولى مطلق جامعه مسيحى است و مردم حقاعتراض و سؤ ال ندارند. 7- فرقه نسطورى ؛ كه ذكر آن گذشت ، از كليساى قسطنطنيه جدا شدند. اين فرقه معتقد به دوگانگى ذاتعيسى بود. ((نسطوريوس )) رهبر اين فرقه مى گفت كه ((مريم )) با معجزه روحالقدس ، ((عيسى )) را باردار شده . عيسى با طبيعت انسانى متولد شد و سپس روحالقدس بر مسيح نازل شد و طبيعت خدائى در اوحلول كرد. نسطوريوس تبعيد شد و در سال 439 ميلادى در گذشت . كليساى مسيحيانايران نسطورى است . 8- فرقه آريوس ؛ اين فرد از اهالى ليبيه در اواخر سده سوم ميلادى در اسكندريه مصر ظاهر شد. او باعقايد تثليث و وجود روحانيون و كشيشان عصر خود به مخالفت پرداخت . به عقيده او پدردر رديف پسر نيست . زيرا پسر از ازل با پدر در خلقت شركت نداشت ، بلكه از او ناشىشد. كشيشها در سال 321 ميلادى او را در انجمن اسكندريه تكفير كردند. ((آريوس )) ازاسكندريه به فلسطين فرار كرد و پيروانى يافت . انجمن ديگرى از كشيشان در سال 323 ميلادى عقايد او را آزاد اعلام كرد. او كتابى در ردتثليث نوشت و آن را ((تاليا)) نام نهاد. امپراطور كنستانتين انجمنى از كشيشان در شهر((نيكيه )) در سال 325 ميلادى تشكيل داد و ((آريوس )) در آن انجمن بى پرده از عقايدخود دفاع كرد و مخالفت خود را با تثليث اعلام داشت . در آن انجمن همه كشيشان از عقيدهتثليث دفاع كردند. تنها دو نفر پيرو عقايد آريوس گرديدند. آريوس و آن دو نفر ازشهر تبعيد شدند. به دستور قيصر آثار آريوس را سوختند و هر كس آنها را در دست داشتيا پنهان كرده بود، اعدام مى شد، آريوس درسال 336 ميلادى درگذشت .(572) 9- فرقه هوژنت ؛ فرقه هوژنت پيرو مذهب ((كالون )) بودند. رهبرى اين فرقه با ((هوژنت فرانسوى ))بود. كليساى كاتوليك از دولت وقت خواست تا به حيات و بقاى اين فرقه پايان دهد.((كاترين )) نايب السلطنه فرانسه كه ابتدا از دوستان ((هوژنت )) بود، بعد فرمانقتل عام پيروان اين فرقه را صادر كرد و در حدود بيست هزار نفر از اين فرقه كشتهشدند. يكى از ژنرال هاى فرانسوى كه طرفدار هوژنت ها بود، اين گروه را مورد ارفاققرار داد و در سال 1598 ميلادى با صدور فرمانى از جانب پادشاه فرانسه ، حق حيات وآزادى اجتماعى به اين فرقه داده شد. در زمان حكومت ((لوئى چهاردهم )) اين فرمان لغوگرديد و در سال 1685 ميلادى دوباره عقايد اين فرقه غير قانونى اعلامگرديد.(573) 10- فرقه مونوفيزيت ها؛ كه در صفحات گذشته شرح آن گذشت . اين فرقه طرفدار وحدت روح حضرت عيسىبودند؛ يعنى عيسى از ابتدا داراى روح خدائى بوده و پس از تولد نيز همان روح خدائىرا داشته است . اين عقيده بيشتر در ميان ارامنه و مسيحيان يعقوبى مصر و سريانى رواجدارد. در سال 525 ميلادى كليساى ارمنستان عقيده وحدت روح در مسيح را پذيرفت و بدينترتيب از كليساى ارتودوكس يونانى و بيزانس جدا شد. 11- فرقه يعقوبيه ؛ منسوب به مردى كه او را يعقوب مى گفتند. از عقايد اين فرقه است كه : صانع را قديممى گويند و از جهتى اورا حادث مى دانند و داراى دو بعد لاهوتى و ناسوتى . محققانمعتقدند كه اين فرقه پيروان همان يعقوب پالانى اند كه درسال 578 ميلادى در گذشت . يعقوب معروف از سال 578-541 ميلادى ، اسقف آدس ، اورفا در آسياى صغير بود. درقرن ششم ميلادى مى زيست . او مؤ سس كليساى شرق يعنى عراق و سوريه و تركيه است. پيروان وى هم اكنون يكصد و پنجاه هزار نفراند. 12- فرقه آرتمون ؛ اين فرقه در قرن دوم ميلادى به وسيله يك روحانى مسيحى به نام آرتمون بوجود آمد. ازعقايد اين فرقه است كه : عيسى فقط انسانى بوده كه بيشتر از ديگران فيض روحالقدس به او مى رسد. اين فرقه منكر الوهيت مسيح بود و لذا كليسا مذهب او راقبول نكرد. 13- فرقه آپولى نادين ؛ اين فرقه نيز مى گويند كه عيسى يك انسان ظاهرى بوده است . 14- فرقه ايكونو كلات ؛ كه در قرن هفتم ميلادى ظهور كرد. اين فرقه با نصب هر گونه تصاوير و مجسمه دركليسا مخالف بود. برخى پادشاهان روم شرقى با اين فرقه هم عقيده بودند. 15- فرقه سبتيه ؛ اين فرقه روز شنبه را به جاى روز يكشنبه مقدس مى داند و آن روز راروز عيدمعرفى مىكند. اين فرقه در جلفاى اصفهان يك كليسا دارد. 16- فرقه خواهران برادران ؛ از عقايد اين فرقه اطلاعى در دست نيست . نود درصد ارامنه ايران مسيحى گريگورى وچهار صد كاتوليك و پروتستان و بقيه پيرو اين فرقه اند. 17- فرقه ملكاتيه ؛ از عقايد اين فرقه است : عيسى جوهرى است پاك كه از مجراى گوش مريم به درون اوخزيده يا راه يافته است و از پهلوى راست او بيرون آمده است . روح در مريم چنان راهيافت كه آب در رودخانه و ناودان به جريان افتد. هر كس از طعام دنيا معاف گرداند خودرا، پروردگارش را مشاهده كند.(574) اين فرقه منسوب به ملكا مى باشد كه در ارزروم ظاهر شد. 18- فرقه مغتسله ؛ كه ذكر آن گذشت . اين فرقه وفادار به سنن و شعائر اوليه دين عيسى مى باشد. درگذشته درباره عقايد اين فرقه گفته شد كه : تعميد در كودكان راقبول ندارد و در سن بلوغ و بزرگسالى تعميد مى دهند. اين فرقه با خدمت سربازىمخالف است . 19- فرقه روشن گرايان ؛ كه شرح عقايد آن گذشت . اين فرقه خواندن كتاب مقدس و تصفيه و تزكيه باطنى وظاهرى را توصيه مى كند و با دروغ و جنگ و بردگى شديدا مخالف است . 20- فرقه مورمونها؛ كه شرح عقايد آن گذشت . اين فرقه بر حكومت كتاب مقدس در جهان تكيه دارد. 21- فرقه يكتا گرايان ، كه شرح عقايد آن گذشت . اين فرقه به آزادىكامل عقيده عقيده دارد، تثليث را مطلقا رد مى كند، و ايمان به خداى يكتا را تبليغ مى كند. 22- فرقه سالوتيه ؛ منشعب از مذهب پروتستان ، مخلوطى از اديان و عقايد هندى - بودائى و ساير اديان شرقى .گاهى اين فرقه را فرقه صوفيان مى گويند. 23- فرقه اوتيشت ها؛ از پيروان اوتيشه از علماء بزرگ مسيحى يونانى كه در قرن پنجم مى زيسته است . اينفرقه معتقد بود كه عيسى فقط ذات و طبيعت خدائى داشت . 24- فرقه بازپليدس ؛ در قرن دوم ميلادى در انطاكيه ظهور كرد. 25- فرقه والينسين ؛ در اواسط قرن دوم ميلادى پديد آمد. 26- فرقه مارگيونيها؛ در پايان قرن دوم ميدى ظهور كرد. 27- فرقه بارديصانى ؛ در اواخر قرن دوم ميلادى پديد آمد. 28- مورمون ها؛ سنت گراهاى اخبارى كه بر متون عهدين تكيه دارند. با هر گونه افزايش و تجديد نظرمخالف اند اين فرقه به تعدد زوجات در مسيحيت معتقد بود. بسيارى از پيروان اين فرقهتا هشت زن اختيار كرده اند. 29- فرقه علوم گرايان ؛ اين فرقه معتقد است كه تمام امراض جسمانى نتيجه عقايد فاسد و كرار نادرست است . وبر اين باورند كه شفاى كامل جسمى بوسيله الهامات يزدانى است . اين باورهاى اينگروه با نظريات جديد روانشناسان موافق است . از اين رو بسيارى از نويسندگان وهنرمندان و فلاسفه را به خود جلب كردند. 30- فرقه عقل گرايان ؛ از عقايد اين فرقه است كه : بايد حقايق دين وعلل مذهب را با عقل و انديشه بدست آورد. تمام اديان و مذاهب بر اساس يكاصل و ريشه استوارند. اصول عقايد اين فرقه عبارت است از: 1- خداوند يگانه است 2- جهان را او پديد آورده است 3- بشر آزاد و مختار است كه بهتقوى رو كند. 4- روح انسان جاودان و غير قابلزوال است 5- پس از مرگ ، معاد است و حضور در پيشگاه عدالت خداوند. ژان سملر كه در سال 1791 ميلادى مى زيسته ، يكى از رهبران اين فرقه بود. او بهماءخذ تورات و مبادى دين مسيح علاقه داشت . او مى گفت : ديانت براى تاءمينفضائل اخلاقى ضرورى است ، و هر كس داراىفضائل اخلاقى گرديد، از اجراى مراسم و اعمال دينى بى نياز و معاف است . 31- فرقه فرانس داميز؛ اين فرد كه در سال 1226 ميلادى در گذشت ، پيروان خود را به عدم وابستگى و علاقهبه دنيا دعوت مى كرد. اين فرقه مدعى پيروى از عيسى بود و دركمال فقر زندگى مى كرد. 32- فرقه رهبانيون ؛ كه شرح آن گذشت . اين فرقه به ((ارميست ))ها مشهوراند. ((ارمريست )) ماءخوذ ازكلمه يونانى ((ارمس )) به معناى ((بيابان )) است . گاهى به آنان ((موان )) يعنى((تنها)) يا ((گوشه نشين )) هم گفته اند. نخستين راهب مسيحى فردى قبطى به نامآنتوان بود كه دير را بنا كرد و در سال 256 ميلادى در گذشت . پس از او راهب ديگرىبه نام پاشم قبطى برخاست كه در سال 320 ميلادى گروهى از كشيشان را گرد خودجمع كرد و انضباط بسيار سختى در ميان آنان برقرار ساخت . اين كشيشان را ((آبه )) وبه عربى ((اب )) و به فارسى ((پدر)) گويند. 33- فرقه آلهارت ؛ اين فرد از اهالى آلمان بود كه در سال 1328 ميلادى درگذشت . او يكى از مشايخ وعرفاى سرشناس دين مسيح است . اين شخص طرفداراصل وحدت بوجود بود مى گفت : بشر خدا است . و چون خداوند در تمام مخلوقات حاضر و ظاهر است ، بر هر چه نظر كنيم سيماى او مىبينيم . 34- فرقه اناباپتيست ؛ اين گروه كه تعميد يافتگان نوين مى باشند، در ميان مسيحيان شهرت بسيار دارند.گروه بى شمارى از طبقات مختلف پيرو اين فرقه شدند. اين فرقه تنهااعمال و مراسم مذهبى خود را بر اساس نص عهد جديد قرار دادند و فقط سنت و روش عيسىرا مورد عمل قرار دادند و از هر گونه تفسير وتاءويل خوددارى مى كردند. اين فرقه تعميد خردسالان را قبول نداشتند. اين فرقه تقليد را جايز نمى دانست واعمال و عبادات را با خلوص نيت كارساز مى دانست . پيروان اين فرقه روحانيت را بطوركلى موجوداتى بى دين ، رياكار و منافق و هفت خط مى دانستند. آنان كليسا را دكانروحانيون و دستگاه خرسازى و عوام پرورى مى دانستند؛ لذا عبادات خود را درمنازل شخصى انجام مى دادند. آنان مراسم عشاء ربانى را به شيوه عيسى و حواريوناوليه برگزار مى كردند. و در انتظار روزى بودند كه عيسى از آسمان سوار بر ابربه زمين بيايد.(575) 35- فرقه واحديّون ؛ بنيانگذار اين فرقه فردى اسپانيائى به نام((ميكائيل سروتوس )) است . او در شهر ((ژنو)) كه فرقه كالون پيروانى داشت ،ظهور كرد. اين مرد پس از مطالعه در عهد جديد، موضوع تثليث را در آن نيافت و لذا عقيدهبه تثليث را كفر محض دانست . او كتاب ((اثبات خطاى ثالوث )) را نگاشت و درسال 1531 ميلادى منتشر كرد. او در اين كتاب ثابت كرده بود كه پيدايش ثالوث ياتثليث از ابداعات كليساى كاتوليك است و مسيحى صحيح الايمان كه به دستورانجيل عمل مى كند، بايد دست از تثليث بردارد، زيرا عقلامحال است كه اجزاء ثلاثه سه شخصيت ، خداى واحدى شود. او مى گفت : ذات حقيقى الهىدر كلمه يا عيسى تجلى كرد و رابطه بين او و خداوند، روح القدس بوده است . او مى گفت: دليلى بر دوشيزگى مريم در دست نيست ، لذا اين عقيده (بكارت مريم )باطل است . او معجزات عيسى را نيز منكر بود. مدتى در فرانسه به طبابتمشغول بود، ولى اندكى بعد پيروان كالون او را شناسائى كردند و در شهر ژنو او رادر سال 1553 زنده در آتش سوختند. او در حال حاضر در برخى كشورهاى اروپائىپيروانى دارد. 36- فرقه اصلاح يافته گان ؛ پيروان اين فرقه در حدود 22 ميليون نفر هستند. رهبران اين فرقه از طرف پيروان آنانتخاب مى شوند و رئيس اين فرقه را ((شبان )) گويند. انجام مراسم مذهبى و عباداتتوسط شبان با روشى بسيار ساده انجام مى گيرد. در كليساى اين فرقه هيچ نوعتزيين و آرايشى وجود ندارد. لباس شبان پيشواى مذهبى اين فرقه با مردم عادى هيچفرقى ندارد. در ميان پيروان تبعيض وجود ندارد. فرائض دينى آنان عبارت است از:تعميد و تناول كه با شركت در ميهمانيهاى دسته جمعى به ياد عيسى انجام مى دهند. 37- فرقه انگلى كن ها؛ تعداد پيروان اين فرقه 25 ميليون نفر است . اين كليسا حدفاصل بين كليساى كاتوليك و كليساى پروتستان است . فرائض مذهبى اين فرقه طبقهادعيه و اوراد متون مقدس مذهبى است و با كليساى كاتوليك در فرائض اختلافى ندارد.اين فرقه داراى سه شاخه است : الف : كليساى بلند ويژه آنگلوكاتوليك ها. ب : كليساى عريض . ج : كليساى كوتاه ، ويژه انجليون . غسل تعميد علامت قبول دين عيسى است . پيروان اين فرقه گاهىغسل تعميد را بطور دسته جمعى و به صورت ارتماسى انجام مى دهند. گروهى از اينفرقه غسل تعميد را براى بزرگ سالان واجب مى دانند، به اين گروه غير تعميدى ها مىگويند. تعداد اين گروه اندك است . گروه ديگرىغسل تعميد را در خردسالى واجب مى دانند كه به تعميدى ها معروف اند و در حدود 20ميليون نفراند. 38- فرقه كويكرها؛ بنيانگذار اين فرقه ((جرج فاكس )) از عارفان بزرگ مسيحيت است . او در سال 1646 م به شهود و كشف بزرگى دست يافت كه ايمان به عيسى به الفاظانجيل نيست ، ايمان به عيسى امرى است قلبى و باطنى . سخنان الهى محدود به اوراق كتبمقدس نيست ، ايمان به خداوند مستقيما از سوى خدا در وجدان آدمى رسوخ كرده و به درونشخص راه مى يابد. او وجود كشيش يا روحانى را زايد و مزاحم رشد جامعه مى دانست . اوروحانيون را انگل و سر بار مردم مى ديد و لذا كمر به نفى آنان بست . او معتقد بود كهبين خدا و خلق رابطى وجود ندارد و خود انسان مى تواند با خداوند ارتباط برقرار كند.مرد و زن مى توانند بر اثر تقوى كلام الهى را بشنوند. در تلقى اين فرقه جنگ و خونريزى كار شيطان است و خريد و فروش غلام و كنيز (برده دارى ) را گناه بزرگ مىدانند. يك فرد مسيحى مؤ من هرگز سوگند ياد نمى كند و فقط به گفتن آرى يا نه اكتفامى كند. احترام و تقديس اشياء و صور انبياء و... ممنوع و حرام است و آن را مترادف بتپرستى مى دانند. اين فرقه اعتقاد داشت كه در مجالس مذهبى با سكوت و ذكر و دعا مىتوان به تفكر و اشراق رسيد و درون را نورانى كرد. 39- فرقه ژزويت ها؛ اين فرقه از فرق رهبانيت مسيح است . بنيانگذار اين فرقه راهبى اسپانيائى به نامژزويت در جنگ بين اسپانيا و فرانسه مجروح شد. در دوران بيمارى كتابهائى در رابطهبا سرگذشت قديسين نصارى را مطالعه كرد و لذا تصميم گرفت تارك دنيا شود. سلاحجنگى خود را بر زمين نهاد و در يكى از ديرها مسكن گزيد و به رياضت پرداخت . برخىاز مبلغان مسيحى در هند و ژاپن با او هم عقيده شدند. درسال 1534 ميلادى اين گروه خود را همراهان عيسى ناميدند. آنان همواره دسته هاى تبليغىمسيحى به قسمت هاى آسيا، هند و چين ، ژاپن و... رفتند و توفيق بسيارى كسب كردند.عقايد اين فرقه در طى قرنهاى هفده و هجده ميلادى بخش بزرگى از ايالات متحده آمريكا واروپا را در بر گرفت . 40- فرقه سيمورها؛ بنيانگذار اين فرقه يك كشيش سياه پوست آمريكائى مقيم لوس آنجلس درسال 1906 ميلادى بود. از عقايد اين فرقه است كه : ديانت عيسى صرفا در رابطه باتاءمين زندگى آدمى در اين دنيا مطابقت كامل دارد. عقايد اين كشيش توسط ((بارات ))نروژى در ميان اروپائيان رواج يافت . اين فرقه نيز معتقد است كه حقايق دينى را بايداز طريق عقل و حس دريافت . و اگر عهد جديد با بيانى رسا تفسير شود، مفيدترين قانونبراى تحقق آرمانهاى اجتماعى بشر است . اين فرقه در آداب واعمال مذهبى از هيچ دستور خاص و معينى پيروى نمى كند. 41- فرقه آنسلم ؛ اين فرد از اهالى كانتريورى انگلستان معتقد بود كهاول بايد به واقعيت دين ايمان آورد، آنگاه پيرامون آن بايد انديشه كرد. هر چه را دينجايز داند، عقل نيز مجاز مى شمارد. ميان حقايق دينى و استدلالات عقلى تناقضى وجودندارد. خداوند از گناه آدم نسبت به فرزندان او خشمگين شد و در نتيجه لازم آمد كه : يافرزندان آدم به جرم گناه پدر عذاب شوند يا جبران مافات را بنمايند. و چون ابناءبشر طاقت عذاب را نداشت ، و از اين بابت كه خداوند لطيف و خبير است ، تنها پسر عزيزدردانه خود را فرستاد پائين ، تا جناب قيصر او را به دار كشد و بدين سان عذاب الهىاز ابناء بشر برداشته شود. 42- فرقه بليارسيه ، و مراد از آن ، پيروان يا يلدوس مى باشند كهقبل از شوراى نيقه آشكار گرديد. او مى گفت : مسيح از پدر همچون شعله آتش از آتش جداشد بدون اين كه نقصى در آن ذات حاصل آيد. 43- فرقه مقدانوسيه ؛ معتقد به توحيد بودند. بنيانگذار اين فرقه يكى از اساقفه بزرگ كليساى قسطنطنيهبود. در عقايد اين فرقه آمده است كه : روح القدس مخلوق است . و پس از مرگش پيرواناو عقايد وى را تبليغ كردند.(576) 44- فرقه مرمن ؛ اين فرقه به وسيله ((جوزف اسميت )) آمريكائى پديد آمد. او آمريكائيان را ازنسل بنى اسرائيل مى دانست و مى گفت : ((عيسى در ظهور دوم خود در ميان مردم آمريكاتبليغ رسالت كرد و پيروان بسيارى يافت و گروهى از كافران عليه مسيحيانشوريدند و آنان را قتل عام كردند. ولى كتاب مقدس كه توسط رئيس كليساى مسيحى مرمنبر روى الواح طلا نوشته و حك شده بود، توسط آن رئيس از ميان معركه بيرون بردهشد، و در مكان امنى پنهان ماند تا كه خداوند به من توفيق رهبرى را داد و آن الواح را دردست من قرار داد تا با ردگير دين عيسى را به جهانيان اعلام كنم )). اين گروه معتقد بهكشف و شهود مى باشند. و بر اين باوراند كه قوم بنىاسرائيل موفق به تاءسيس يك دولت مستقل از يهود در آمريكا خواهد شد. اين رؤ ياى صهيونيستى همچنان به قوت خود باقى است . آنان معتقدند كه عيسى دوبارهظهور خواهد كرد و پادشاهى خواهد نمود. افراد اين فرقهعمل تناول را به وسيله نان و آب انجام مى دهند. و معتقدند كه بجاى تكفير كافر، تجديدتعميد بايد كرد و او را از عذاب و گرفتارى در آخرت نجات داد. اين فرقه به تعددزوجات معتقد است . ولى اخيرا اين موضوع در آمريكا منع قانونى يافت . پيروان اين فرقهدر شمال آمريكا (آمريكاى شمالى ) زندگى مى كنند. 45- فرقه گواهان يهوه ؛ اين فرقه مذهبى از سال 1931 ميلادى به نام گواهان يهوه ناميده شد. اين فرقه در سال : 1874 ميلادى توسط يك بازرگان آمريكائى به نام ((چ ، ت ،روسل )) تاءسيس گرديد. از ديدگاه وى : ((ظهور روحانى عيسى هم اكنون صورتگرفته است )). او مى گفت : ((عيسى بار اول در سال 1874 م ظاهر شد و بار دوم درسال 1914 ظهور خواهد كرد. افرادى كه شاهد اين ظهورها باشند، ديگر از ديانت بىنياز هستند)) او مى گفت : ((ميان خلق و خالق )) رابطه فردى موجود است . ((عيسى ))عامل اجراى اوامر ((يهوه )) خداى يهود است . او فقط يك ((ناجى مطلق )) است . تمام كفارپس از مرگ به عذاب گرفتار مى شوند و تنها پيروان اين فرقه ، رستگار خواهندشد.)) اين فرقه هيچ گونه عبادتى ندارد. 46- فرقه كويك : منشعب ازمذهب پروتستان است . و تركيبى از دو مذهب كاتوليك و و ارتودوكس مى باشد. 47- فرقه زهدگرايان ؛ منشعب از پروتستان كه در قرن معاصر در انگلستان پديد آمد. اين دو فرقه از تندروهاىمذهب پروتستان هستند و اهميت بسزائى دارند. صرف نظر از برخى مذاهب تندرو و راديكال پروتستان و كليساهاى درجه سوم و چهارماين مذهب ، مانند كليساى نسطورى ها كه مستقل اند، همه فرقه هاى فرعى مسيحى از نظرتشكيلات كليسائى وابسته به يكى از مذاهب و كليساى بزرگ : كاتوليك ، ارتودوكس وپروتستان مى باشند. پيروان كنونى مذهب ارتودوكس بيشتر در كشورهاى اروپائى ،يونان ، روسيه و... بسر مى برند. پروتستانها در اروپاى شمالى وشمال غرب آمريكا زندگى مى كنند. كاتوليك ها در اروپاى غربى و جنوبى و آفريقا،آسياى جنوب شرقى ، استراليا، آمريكاى مركزى ، و جزاير اقيانوسيه زندگى مى كنندكه پيرو باب و تابع كليساى كاتوليك روم مى باشند. برابر آمارى كه پس از جنگ جهانى دوم از جمعيت مسيحيان جهان گرفته شده ، به تقريب ،تعداد آنان را حدود هشتصد و بيست ميليون نفر گفته اند كه به ترتيب : كاتوليك ها:450 ميليون نفر، ارتودوكسها: 150 ميليون نفر و پروتستانها: 220 ميليون نفر مىباشند.(577) عقيده به ظهور عيسى و مسيحيان قلابى عقيده به ظهور يك منجى در پايان جهان براى تحقق عدالت ، موعود و ايدهآل كليه اديان بزرگ جهان مى باشد. در عقايد مسيحيت نيز، عقيده به ظهور در آخر زمان يكاصل اساسى است . اين عقيده صرف نظر از جنجالهاى اوليه و اختلافات موجود در عهدين وتفاسير و تاءويلات مختلف آن توسط روحانيون يهودى و مسيحى ، مبتنى بر عروج عيسىپس از قتل به آسمان است . يعنى اين كه او پس از عروج بايد ظهور كند. اختلاف بر سراين مبنى نيز بسيار است . بهرحال در پى اين عقيده بود كه تاريخ مسيحيت شاهد ظهور مدعيانى بود كه خود را عيسىمعرفى مى كردند. برجسته ترين اين مدعيان دروغين عبارتند از: 1- تئوداس كه در سال 44 ميلادى ظهور كرد و خود را عيسى ناميد. و سرانجام به دستسپاهيان رومى اسير گشت و پيروانش قتل عام شدند. 2- تئوداس دوم ؛ او نيز از مصر برخاست و مدعى شد كه مسيح است . او و يارانش نيز كشتهشدند. 3- تئوداس سوم ؛ او نيز مدعى شد كه عيسى است و كشته شد. 4- مناحم يهودى ؛ فرزند يهوداى جليلى و نوهحزقيال ، مدعى شد كه عيسى است . او و پيروانش كشته شدند. 5- سيمون ماگوس ؛ مدعى شد كه عيسى است . 6- دوليتوس ؛ مدعى شد كه عيسى مسيح موعود است . 7- مسبر كوخا؛ مدعى شد كه مسيح موعود است . 8- ابو عيسى اسحاق بن يعقوب اصفهانى ؛ در عهد مروان اموى و منصور عباسى ، مدعى شدكه مسيح موعود است . 9- يوذعان همدانى ؛ او نيز كه از شاگردان ابوعيسى بود، خود را مسيح موعود ناميد. 10- سرنيوس ؛ از مردم سوريه بود كه مدعى شد عيسى است . 11- داود الروى ؛ در سال 1127 ميلادى در آذربايجان ظاهر شد و مدعى گرديد كه مسيحموعود است . 12- ابراهيم بن سموئل : از اهالى ساراكوس درسال 1204 ميلادى مدعى شد كه مسيح موعود است . 13- موسى بوتال ؛ از مردم سيزوس مدعى شد كه مسيح موعود است . 14- اسژلاميلين ؛ در سال 1502 ميلادى ادعا كرد كه عيسى است . 15- يعقوب كرسن ؛ در سده چهارم ميلادى مدعى شد كه عيسى ميسح است . 16- سليمان مولخو؛ در سال هاى 1501 تا 1532 م مدعى شد كه مسيح موعود است . 17- شباطه ظبّى ؛ در سال 1676 ميلادى مدعى شد كه مسيح موعود است . 18- نهيسا؛ در سال 1676 ميلادى مدعى شد كه مسيح موعود است . 19- موسى حيم لوزاتو؛ در سال 1707 ميلادى مدعى شد كه مسيح موعود است .(578) مدعيان دروغين نبوت عيسوى ؛ دين عيسى نيز شاهد پيامبران قلابى بسيارى است ، كه از جمله اين مدعيان خوس باز بايداز افراد زير نام برد: 1- امانوئل انگليسى ، پدرش از علماء فرقه پروتستان بود. وى در خانوده اى مذهبىپرورش يافت . او دعوى مظهريت نمود و به روش نو افلاطونى ها به مذهب وحدت وجود وحتى حلول خدا در جسم انسانى معتقد بود. او مى گفت : خداوند مهربان براى مبارزه بانفوس خبيثه فانى در نفس خلق گرديد تا انسان به ملكوت الهى برسد و به پيكر وجسد انساى متجسد شود. او مى گفت : اين عمل در عالم روح و جهان نفسانى ازسال 1756 ميلادى آغاز گرديده ا ست . اين فرد مدعى نبوت بود و در انگلستان كليساىجديدى بنا كرد و امروز پيروانى در انگلستان دارد.(579)
|
|
|
|
|
|
|
|