|
|
|
|
|
|
اماكن مقدسه جاهليت در قرآن به اماكن مقدسه جاهليت اشاره شده است و معناى عبادى - مذهبى اين اماكنتحليل گرديده است كه هدف تقرب به خداوند بوده است . در جاهليت عربى ، اماكن مقدسه همان بتكده ها و خانه هاى مقدسى مى باشد كه درتقابل با كعبه و يا به نمايندگى آن در مراكز و جاهاى مختلف ساخته مى شده است .برخى بتكده ها بعدها آتشكده شد. بتكده ها عموما مورد پرستش بود. يكى از اين اماكن مهم مذهبى 1- ((بيت القليس )) درشهر عدن بود كه بدستور ابرهه حاكم حبشه ساخته شد و هدف ، معارضه با كعبه وانصراف اعراب از آن بود. براى ساختن اين خانه مقدس ، مردم به بيگارى كشيده شدند ومعبدى عظيم آراستند. ابرهه اين معبد را به زيور و جواهر آراست و ستونهائى از مرمر وصليب هائى از طلا و منابرى از عاج و آبنوس تهيه ديد. اين خانه عظيم ومجلل كسى را نتوانست بفريبد. پس از نابودى ابرهه ، اين بنا رو به ويرانى نهاد وآثار آن تا دوران قدرت سفاح نخستين خليفه عباسى بر جاى بود. سفاح به استاندار خود در يمن دستور داد تا مصالح و آلات بيت القليس را تصرف كند. وچنين شد كه آن خانه از بيخ و بن محو گرديد. يكى از بت هاى اين خانه شصت زراعطول داشت . 2- ((بيت لحم )) مكان مقدس ديگرى است كه بر فراز تپه اى قرار دارد. اين مكان مقدساعتبار تاريخى بسيارى دارد: مورخان مى گويند كهراحيل مادر يوسف در اينجا دفن شده است . اين مكان زادگاه داود و عيسى است . قديمى ترينكليساى مسيحيت در اين قريه قرار دارد. اين كليسا بر فرازمحل تولد عيسى عليه السلام ساخته شده است . 3- ((بيت افسوس )) در آسياى صغير نزديك ازمير در تركيه كنونى ، از بناهاىبسيارى كهن تاريخ عقايد است . بتكده آرتاميس يا ديانا در اين شهر قرار داشته است .آثار اين بتكده هنوز باقى است . ماجراى اصحاب كهف در همين شهر اتفاق افتاد. گويا كهافسوس در دوره اى بسيار دورن مركز قدرت جهانى بوده و دقيانوس مظهر استكبار جهانى. اصحاب كهف ، نخستين گروه اندكى بودند كه با ايمان به خداوند و پيروزى يك تنهبر امپراطورى عظيم زمان خويش تاختند و جلال و جبروت اين طاغوت بزرگ تاريخ را بهخاك ماليدند. غار يا خانه تيمى اين مبارزان بزرگ و جاودانه تاريخ انسان در دوفرسنگى اين شهر قرار دارد. خوانندگان حتما مى دانند كه اخيرا آثار باستانى بسيارىدر مورد هويت و مقطع زمانى اصحاب كهف بدست آمده است . 4- ((بيت المقدس )) پايگاه انبياء الهى بود و هرگز در آن بت پرستيده نشده است . درشرح دين يهود و اماكن آن از بيت المقدس و حوادث آن ياد شد. بيت المقدس حوادث ويرانگر و خون بار بسيارى بخود ديده است و بارها ويران شده و تجديد بنا گرديده است .شرح حوادث بيت المقدس پس از ظهور اسلام در جاى مناسب خود خواهد آمد. ازلام جاهلى ازلام كه در قرآن به آنها اشاره شده ، ابزار و آلات مقدّسى بود كه اعراب بوسيله آنهاتفال مى زدند آنان در امور ازدواج ، تجارت ، مسافرت و جنگفال مى گرفتند. از لام عبارت از چند چوب داراى علامت مخصوص بود. برخى تعداد آنها را سه چوب گفتهاند و برخى ديگر هفت چوب نوشته اند. اين هفت تيره يا نيزه چوبى درداخل كعبه قرار داشت ، و روبروى ((هبل )) گذاشته شده بود. بر روى يكى ((الله )) وبر دومى ((لكم )) و بر سومى ((عليكم )) و بر چهارمى ((نعم )) و بر پنجمى((منكم )) و بر ششمى ((من غيركم )) و بر هفتمى ((الوعد)) نوشته شده بود. فردمتقاضى استخاره بايد هدايائى به ((هبل )) تقديم مى كرد، آنگاه متصدى استخاره ،متقاضى را روبروى هبل قرار مى داد و مى گفت : اى خداى ما! اين فلانى پسر فلانى است، اين مطلب را خواسته ، حق را به او داده و... اعراب هر گاه در هويت و ملكيت كودك خود شك داشتند،تفال مى كردند. متصدى فال گيرى ، ابتدا تيرى به طرف آن هفت نيزه پرتاب مى كرد. به هر كدام كهاصابت مى نمود، طبق نوشته روى آن عمل مى شد. اگر ((نعم )) يا ((لكم )) بود، انجامآن كار خوب بود و اگر ((لا)) و ((عليكم )) بود، انجام نمى شد. در برخى منابع به جاى عبارات فوق ، ((ملعق )) و ((صريح )) آمده است كه شرح آنگذشت . براى تعيين قربانى از ميان فرزندان نيز به ازلام مراجعه مى شد. ازلام جمع زلم مثل اقلام و قلم به معناى تيرهاى كوچك چوبى است كه از درخت ضبغ كهقابل انحناء بود، مى بريدند سپس آنها را به يك اندازه بريده و صاف مى كردند و رنگمخصوصى مى زدند، كه شناسائى آنها آسان باشد. به ازلام ، قدح يا اقداح هم گفته مى شد كه به معناى تيرهاى بدون پيكان است . اقلام نيز گفته شده است كه به معناى تيره هاى قمار است . اسامى اين هفت تيره چوبعبارت بود از: فذ، توام ، رقيب ، حلس ، نافس ،سبل و معلى . سه تيره ديگر وجود داشت كه : منيع ، سفيع و غد گفته مى شد. با اين تيرهها يا اقلام يا اقداح قمار بازى مى كردند. به نظر مى رسد ازلام در قرآنشامل همين تيره هاى قمار باشد. ازلام خانگى سه تيره چوب بود كه به امر نهى مى پرداختند. بر روى يكى از اين چوبها نوشته شده بود: ((افعل )) و بر ديگرى ((لاتفعل )) و بر سومى ((غفل )) نوشته شده بود. افراد خانواده براى انجام امور روزانهبا اين چوبها فال مى گرفتند. ازلام ديگرى وجود داشت كه براىحل و فصل امور اجتماعى بكار مى رفت كه به ((ازلام احكامى )) معروف بود. اين ازلام دراختيار كاهنان و روساى قبائل قرار داشت كه بهحل اختلافات افراد قبيله خود مى پرداختند. اين مراسم نيز در پيشگاههبل بت بزرگ جاهلى انجام مى گرفت .(604) عقايد عامه جاهليت عقايد عمومى مردم جزيرة العرب ، قبل از آئين حنيف و بعد از آن بطور كلى عقايد بدوىبشر بوده است . محققان بر اين نكته تاءكيد دارند كهاشكال اوليه پرستش در سراسر قلمرو حيات انسان ابتدائى بر محورهاى توتميسم ،آنى ميسم ، فتيشيسم ، و... مى چرخيده و اختلافات اندكى بينقبائل و گروهها وجود داشته است . اين اختلافات بيشتر در اسامى واشكال پرستش و معبودها و مراسم و شعائر بوده است . اعراب جاهلى به پرستش اجرام آسمانى ، گياهان ، حيوانات و...مشغول بودند. برخى از ارواح نزد آنان جنبه الوهيت داشته است . پرستش فرشتگان ،اجنه و شياطين موهوم و ذهنى بخشى از عقايد اعراب جاهلى است . اين موهومات بيشتر زائيدهترس و تنهائى اعراب در آن برهوت سوزان و بىحاصل بوده است . آنان براى غلبه بر ترس براى ارواح و اجنه خيالى خود قربانى مىكردند. در تخيل آنان ((اجنه )) سلاطين برهوت و صحراهاى داغ جزيرة العرب بودندكه براى رضايت آنان بايد قربانى داد. قرآن به اين عقايد اشاره دارد. قرآن به شيطان پرستى اعراب تصريح مى كند. اعراب مدعى بودند كه جن وغول و اشباه مختلف ديگرى را ديده اند و با آنها حرف زده اند. در اساطير عرب جاهلى آمدهاست كه شخصى افسانه اى با يك غول ماده ازدواج كرده است و داراى فرزندانى بوده است. اعراب باور داشتند كه غول را با يك ضربه شمشير بايد كشت . ضربه دوم او را زنده مى كند. غول مى تواند به هر شكلى درآيد. اعراب جن را بر چندقسم تقسيم مى كردند، جن اهلى و جن موذى كه اولى همراه بزرگان است و دومى كودكان رااذيت مى كند. بنابراين سابقه آشنائى اعراب با اجنه بسيار قديمى است . وجه تسميهاين موجود بخاطر همان پنهان بودن و نامرئى بودن آن است . اجنه ، نر و ماده داشتند.غول جن ماده اى بود كه با انسان دشمنى داشت و هميشه در بيابانهاى خلوت به سراغانسان مى آمد و در هر شكلى كه مى خواست ، ظاهر مى شد. در زبان فارسى بهغول و عفريت ، ((ناپاك )) گفته مى شود. شيطان در نزد اعراب مظهر قدرت بود و لذا جنبه الوهيت داشت . قرآن به يكايك اينپندارها اشاره مكرر كرده است . تمام اين موارد حاكى از عقايد عامه بدوى است كه در آغازبه آن اشاره شد.(605) (بر خلاف پندارهاى جاهلانه و مغرضانه محققان ماترياليست ، ايمان و اعتقاد به وجودخداى يگانه و مصدر و منشاء آفرينش ، ريشه در اعماق فطرت و وجدان پاك و بكر و دستنخورده بشرى دارد. اديان و عقايد بدويه و اشكال گوناگون آن ، مبين نياز ذاتى و رهگم كردن است و نه چيز ديگر. بشر فطرتا خداجو است و لحظه اى نمى تواند بدونمعنويت زندگى كند. بدون شك قلب و فطرت آن انسان بدوى غارنشين اوليه به مراتبپاك تر و روشن تر از قلب تيره و تار و ذهن شيطانى محقق ماترياليست قرن بيستماست . اوهام و تخيلات و خرافات و مظاهر بت پرستى ، جداى از نياز فطرى بشر بهمعنويت مى باشد. محققان ماترياليست با رديف كردن قرائن فيزيكى و تحليلهاىماترياليستى مى خواهند چشم بندى كرده و حقايق را با واقعيتهاى مقطعى و زمانى كه درروند تكامل انسان بروز كرده ، يكى نمايند و با بازى با الفاظ به يك سفسطه بزرگو هياهوى عظيم بپردازند. ماترياليستها حقايق علمى را نيز تحريف مى كنند؛ آنگونه كه ديدگاههاى داروين راتحريف كرده و وارونه جلوه داده اند و فناتيك هاى مذهبى ، ياوه هاى ماترياليستهاى دكم راپذيرفته و جنگ زرگرى راه انداخته اند. اين هياهوى دو جانبه ماترياليستى - مارقىمذهبى در شرق عموما و در جهان سوم خصوصا و در ايران بالاخص در طى 60 ساله اخيردر مقاطع گوناگون كه چاشنى سياسى داشته ، معركه هاى بسيارى برپا كرده است . درتمام اين مدت ماترياليست ها در نفى حقايق ، معاويه وار، خسن و خسين را دختران معاويه !معرفى كرده اند و فناتيك هاى مذهبى مارق در تقويت اراجيف آنها كوشيده اند. در اين ميانتنها سود را قدرت سياسى حاكم برده است و عوام و خواص مسحور و مغلوب و تماشاچىاين جنگ زرگرى سياسى - شيطانى شده اند. ماترياليست ها اعتقاد به يك حقيقت مطلق رابا پندارهاى ادوار باستانى يكى دانسته و خداى واحد و قاهر و حاكم بر هستى و آفرينش و تكامل و ... را زائيده ترس و ساخته تخيلات بشرى معرفى كرده اند. و چه تلاشمذبوحانه اى !! اين در حالى است كه علم و عقل فرياد مى زند كه اين مساءله دو تا است وبه يكديگر ربط فلسفى ندارند. اما خفاشان را چه سود كه نو را نمى بينند و از نورمى هراسند. پس بگذار تا همچنان در تاريكى بماننند.) مناسك حج در دوره جاهلى در صفحات گذشته به سابقه تاريخى - عقيدتى كعبه نزد اعراب از دير ايام تاآستانه ظهور اسلام اشاره شد. تاريخ عقايد و آراء جاهلى عرب نشان مى دهد كه احترام كعبه و انجام مراسم ويژه در نزداعراب از ديرباز معمول بوده است . اين تعظيم و تكريم يادگار سنت ابراهيمى است ؛ هرچند كه معنى و محتواى اوليه و حتى رنگ و شكل نخستين خود را از دست داده است . اعراب برگرد كعبه طواف مى كردند و قربانى مى نمودند. از لابلاىآقاويل اعراب جاهلى كه بر گرد كعبه در حال طواف مى گفته اند، توحيد كم رنگى بهگوش مى رسد و به چشم مى خورد. شعار لا اله اله الله هر چند اصالت ابراهيمى خود رااز دست داده بود، ولى در اشكال التفاطى و مخلوطى از ديگر اوراد و الفاظ وجود داشت .قرآن به اين واقعيت تصريح كرده است . بدون شك در اجراى مناسك و مراسم حج ، اشكالىاز شرك وجود داشته است . گويند قبيله اى از اعراب به هنگام حج و طواف بر گرد كعبه، دو غلام سياه را جلوى خود قرار مى دادند و آن دو غلام اين ذكر را مى گفتند: ما دو كلاغ بتعك يا دو كلاغ قبيله عك هستيم . و افراد قبيله همصدا مى گفتند: قبيله عك بندگان يمنى توهستند و... در قبل از اسلام مراسم حج جاهلى چنين انجام مى شد كه اعراب به حج و عمره مى آمدند،برگرد كعبه هفت بار طواف مى كردند، حجر الاسود را مسح مى نمودند، بين صفا و مروهسعى مى كردند، قربانى و رمى جمرات مى كردند و در ماه هاى حرام دست از كار و جنگ مىكشيدند؛ به استثناى برخى قبائل كه حرمت اين ايام را نگاه نمى داشتند. ((مناسك )) جمع ((نسك )) به معناى پرستش و قربانى است . گويند اين لغت ريشهپارسى باستان دارد و در اوستا بكار رفته است .(606) همان گونه كه گذشت ، سنن ديگر ابراهيمى كم و بيش در ميان اعراب جاهلى جارى بود:برخى از اعراب غسل مى كردند و مردگان خود را نيزغسل مى دادند و محتضر را تلقين مى نمودند و بر اموات نماز مى گذاردند، به اين صورتكه ابتدا خوبى هاى ميت را بازگو مى كردند و پس از دفن بر فراز قبر ايستاده و مىگفتند: بر تو باد رحمت و بركات . در اشعار جاهلى به اين مراسم اشاره شده است : مردىاز قبيله بنى كلب در جاهليت بر مرگ نواده خود گفته است : اى عمرو! اگر تو مردى و منزنده بودم ، برايت نمازهاى فراوان خواهم خواند:
يا عمرو ان هلكت و كنت حيا
| شهرستانى مى گويد: در جاهليت گروهى بودند كه ايمان به خدا داشتند و براى اين دنياو آن جهان عقايد مشخصى داشته اند. برخى ديگر منكر معابد بودند، اما به وجود خداوند ايمان داشتند. ((دهريون )) نيز درجاهليت حضور بسيار داشته اند. آنان خداوند را همان ((دهر)) تلقى مى كردند. خداوند درقرآن به عقايد اين دو دسته اشاره كرده است . در اشعار جاهليت نيز انكار معاد و باور به((دهر)) آمده است . انديشه هاى ماترياليستى جاهليت عربى پس از اسلام ، خود را در رژيم امويان نشان داد.اين شعر معروف و منسوب به يزيد بن معاويه مبين اين واقعيت است : برخى ديگر از اعراب جاهلى به خداوند ايمان داشتند، اما رسالات انبياء را انكار مىكردند. درادامه همين جريان بايد از منكران رسالت پيامبر اسلام ياد كرد، كه قرآن بهآنان اشاره كرده است . جزيرة العرب سرشار از خرافات و موهامات نيز بود. و مى دانيم كه اين مساءله در جوامعو قبائل و امت هاى ديگر شايع بوده است . خرافات و موهومات اصولا بخشى از اساطير وافسانه هاى دوران باستان هر ملتى را مى سازد. خرافات و موهومات جامعه جاهلى درابعاد، عقايد، شعائر و مراسم خلاصه مى شود. درملل پيش رفته تر، اساطير و خرافات داراىتحليل و تبيين فلسفى است و بنابراين برخى ملت ها اساطير مدون دارند. اساطير ايرانى، رومى و يونانى چنين وضعى دارند. اساطير و خرافات جاهلى عرب همچنان خام و دستنخورده باقى است . متاءسفانه اين اساطير پس از اسلام و غلبه نظام جاهلى مخصوصا ازدوره امويان به بعد در ميان مسلمانان تعميم يافت و افزودن خرافات و اساطير ايرانى ،هندى ، رومى و يونانى مزيد بر علت گرديد. اوهام ، خرافات و اساطير جاهليت عربى حبس البلايا و عقر؛ از خرافه هاى پرطرفدار دوران جاهليت عربى بوده است . وقتىفردى ثروتمند در مى گذشت ، بستگان او گودالى حفر كرده و شترى را تا گردن در آنگودال حبس مى كردند و به آن حيوان آب و علف نمى دادند تا بميرد. آنگاه لاشه اش راسوزانده و پوست آن حيوان را پر از كاه مى كردند، تا متوفى در روز قيامت پياده نباشد وسوار آن شتر شود. برخى پارچه اى بر پشت پوست پر كاه مى انداختند تا متوفىموقر جلوه كند. گويا اين مراسم در ميان ديگر اقوام وجود داشته است . در برخىقبائل التائى اسبى را مى كشتند. در برخى از جاها غلام يا كنيز متوفى را در كنار او دفنمى كردند. اين رسم در مصر باستان و آفريقا مرسوم بوده است . در كشورهاى اروپائىو آمريكائى با متوفى سكه دفن مى كردند. در برخى از مناطق نام متوفى را عوض مىكردند تا ارواح موذيه را به اشتباه اندازند. آنان مى خواستند ماءموران حساب و كتاب عالمبرزخ را به اشتباه اندازند تا مرده را عوضى بگيرد!! گاهى به هنگام دفن ، متوفى رااز راههاى فرعى و مخفيانه به خاك مى سپردند تا از چشم ارواح و ماءموران مرگ مخفىبماند. در كامرون براى متوفى جشن مى گيرند. اين جشن 9 روز ادامه دارد. پس از اين مدتاست كه روح به استراحتگاه ابدى خود رهسپار مى شود. در ميان اعراب جاهلى رسم بر اين بود كه خون شتر را بر قبر متوفى مى پاشيدند و اينرسم را عقر گويند. اين اقدام نوعى احترام تلقى مى شد و رضايت ارواح و اصنام رافراهم مى كرد. انتخاب شتر براى اين كارها معلوم است ، زيرا تنها حيوان اهلى جزيرةالعرب شتر بود و از طرفى براى اعراب باديه چيزى عزيزتر و گران قيمت تر ازشتر نبود. قربانى شتر مى توانست مبين عظمت فاجعه باشد و عمق عزاى خانواده متوفى رابرساند كه در سوگ عزيزشان عزيزترين شان را قربانى كرده اند. اسلام اين خرافه را محو كرد. ضرب الثور؛ يعنى زدن گاو نر، و اين نيز يكى ديگر از خرافه هاى جاهليت عرب بودهاست . به اين صورت كه : چون گاوهاى نر و ماده را براى آب دادن مى بردند، گاهىگاوهاى ماده از نوشيدن آب خوددارى مى كردند. اعراب اين را بهفال بد مى گرفتند و معتقد بودند كه ديوها در بين شاخهاى گاوهاى نر كمين كرده اند وعلت ترس و آب نخوردن ماده گاوها به اين خاطر است . براى رماندن ديوها گاوبان باچوب و چماق مى افتاد به جان نر گاوها، تا ديوها رميده و ماده گاوها به اين خاطر است .براى رماندن ديوها گاوبان با چوب و چماق مى افتاد به جان نر گاوها، تا ديوها رميدهو ماده گاوها آب خورند. اين خرافه از مصر و هند به حجاز راه يافته است . تعصبات در ميان اعراب بسيار شديد و قوى بود و بخشى از قوميت عربى را مى ساخت .اين رويه كه به نژاد پرستى مفرطى انجاميد، پس از اسلام و حاكميت سرانقبائل و اشراف عرب ، مخصوصا امويان ، اوج گرفت . در دوره جاهليت ، اعراب بر اينباور بودند كه سرور مردم جهان هستند. كليه افراد بشر براى حمايت و خدمت اعراب خلقشده اند. اعراب افراد اسير غير عرب خود را ((مولى )) و ((موالى )) مى گفتند. آنان ازموالى براى انجام كليه كارها استفاده مى كردند. اعراب تعصب هاى قومى و نژادى را بهجائى رساندند كه بى سابقه است . اين روحيه قومى پس از اسلام بهدلائل سياسى خاصى با شدت بسيار ادامه يافت . اعراب مى گفتند: اللهم ارحمنى و محمداو لا ترحم معنا احدا!! بار خدايا من و محمد را رحمت كن و فرد غير از ما را رحمت مكن . اعراب جاهلى براى ريزش باران ، آتش مى افروختند و آن را ((آتش طلب باران )) مىگفتند. اعراب جاهلى به دليل شرايط جغرافيائى خاص جزيرة العرب از بى آبى رنجمى بردند. آنان از خون حيوانات براى نوشيدن و به جاى آب استفاده مى كردند. گفتهمى شود كه اعراب باديه مشكهاى خون قربانيها را با خودحمل مى كردند. آنان براى طلب باران آتش مى افروختند. در اين مراسم ، گاو نقش مهمىداشت : كاهنان مراسم ويژه را انجام مى دادند و هيزم فراوانى انباشته مى شد. براى بهآتش كشيدن هيزمهاى انبوه و پراكنده در مناطق مختلف ، بوته هاى مخصوصى را به پاهاىگاو بسته و آتش مى زدند. گاو دچار اضطراب و ترس مى شد و به اطراف فرار مىكرد و بدين وسيله خرمن هائى از آتش روشن مى شد. انتخاب گاو براى اين كار، بخاطر قداست و احترامى كه اين حيوان در نزد اعراب داشت ،بوده است . قداست گاو يك ارزش وارداتى از هند و ايران بود. اعراب ازقبل ظرفهائى براى جمع كردن آب باران تدارك مى ديدند. ((نارالتحالف ))؛ آتش سوگند و عهد و پيمان . اين آتش رانارالمهول نيز گفته اند. قبايلى كه مى خواستند با يكديگر پيمانهاى بسيار محكمىمنعقد سازند، يا متهمى را مى خواستند به اعتراف وادار سازند، يا برائت و بى گناهىخود را مى خواستند ثابت كنند، آتشى افروخته و در آن قدرى نمك و گوگرد مى ريختندتا آتش خشمگين جلوه كند، يعنى رنگ طبيعى خود را از دست بدهد و با سوختن نمك ها سر وصدائى ايجاد كند. آنگاه بزرگان قوم در اطراف آتش ، پيمانها را منعقد مى ساختند ويكديگر را در صورت نقض عهد، به آتش تهديد مى كردند و مى گفتند كه بركات آتش نصيب پيمان شكن نشود، بلكه قهر و غضب آتش بر او باد. و يا متهم را در كنار آتشنشانده ، به او مى گفتند: اين آتش دودمانت را تهديد مى كند. متهم را هراس مى گرفت ومعمولا اقرار مى كرد و يا به برائت خود سوگند ياد مى كرد. ((نارالتوسم ))، آتش داغ زدن و نشان دار كردن حيوانات . هر قبيله اى ازقبائل عرب براى مشخص كردن حيوانات خود، طى مراسم خاصى در صحرا، آتشىافروخته و رئيس قبيله علامت آن قبيله را داغ نموده ، بر پوست حيوان مى نهاد. ((نارالغدر))؛ آتش براى رسوا نمودن پيمان شكنان و حيله گران . اين آتش در هنگاممراسم حج ، بالاى كوه ابوقيس و قعيقعان افروخته مى شد و گروهى جارچى فرياد مىزدند: اين آتش براى رسوا كردن فلان حيله گر و شياد است . نارالسلامه ؛ آتش سلامتى و احترام مسافر. اين آتش در هنگامى افروخته مى شد كهشخصى از سفر باز مى گشت . در اين آتش بخورهاى معطر مى ريختد. نارالطرد؛ آتش دور كردن شخص گناهكار و خائن . اگر فردى از افراد قبيله مرتكب خيانت يا اذيت و آزار قبيله متحد ديگرى مى شد و ياپدرش از او ناراضى بود، او را از قبيله طرد مى كردند و در پشت سر او آتش مىافروختند و مى گفتند: پروردگارا! او را از ما دور گردان و آتش بر او افروز. نارالفدا، آتش براى دادن فدا و گرفتن اسيران قبيله ؛ اين آتش در شب افروخته مى شدتا اسيران قبائل شناخته شوند. اعراب جاهلى آتش هاى رسمى ديگرى بر مى افروختند؛ ازقبيل نارالضيافة ، نار القرى و ... آتش ميهمانى ، آتش ده براى راهنمائى مسافران ، آتشميهمانخانه براى راهنمائى افراد غريب و... يكى از سنت جاهلى ((عقد الترتم )) بود كه وقتى مردى به سفر مى رفت ، با گرهزدن دو شاخه از درختى مخصوص كه دانه هاى آن شبيه عدس بود، نيت مى كرد كه همسرشپس از او خيانت نكند. وقتى برمى گشت ، به درخت سر مى زد تا ببيند كه گره به قوتخود باقى است يا باز شده است . اگر باز شده بود، معلوم بود كه همسرش خيانت كردهاست . معناى ديگر عقد الترتم اين بود كه وقتى براى خريد و انجام چند كار سفر مى كرد،نخى را به انگشت مى بست تا كارهاى مخصوص از يادش نرود. اعراب به تطير و تفال اعتقاد خاصى داشتند. آنان براى انجام امورى ، پرنده اى را پرواز مى دادند و بر اساس جهت پرواز پرنده نيتخوب و بد مى كردند. اگر پرنده به طرف راست پرواز مى كرد، خوب بود و اگر بهطرف چپ پرواز مى كرد، بد بود. اعراب كوچك ترين حادثه اى را به فال بد و نيك مى گرفتند و هر حركتى را منشائى درسرنوشت مى دانستند. اين اوهام و خرافات سرتاسر زندگى اعرابى و ديگر اقوام وملل را گرفته بود و هنوز على رغم ظهور اسلام و نفى مطلق اين خرافات ، به قوت خودباقى است . زندگى ايرانيان به مراتب بدتر از اعراب است . كليه اوهام جاهلى پس ازحمله عرب به ايران به اين سرزمين صادر شد و با خرافات داخلى معجونى شگفت ساخت .امروز كمتر خانواده ايرانى را مى توان يافت كه اسير اوهام و خرافاتى اين چنين نباشد. اعراب صداى حيوانات و پرندگان را به فال بد و نيك مى گرفتند، حتى نسبت به نگاهحيوانات حساس بودند كه تمام حركات و سكنات آنان معنا و مفهوم خاصى داشت و خبر ازحادثه اى بد و خوب مى داد!! همه چيز در هاله اى از سعد و نحس فرو رفته بود. متاءسفانه همين اوهام و خرافات جاهلى عربى و باستانى ايرانى ، هندى ، يونانى و چينىو رومى پس از سيطره خلافت عربى بر بخش بزرگى از جهان ، در قالب هاى مذهبى ،عقايد مذهبى عامه مسلمانان را ساخت و روز بروز بر قوت و شدت آن افزوده شد. اعراب جاهلى خشونت بسيار داشتند و زندگى آنان در جنگ و غارت خلاصه مى شد. در عينحال اين سنت پايدار را پاس مى داشتند كه در چهار ماه حرام جنگ نكنند. اسلام نيز حرمت اينچهار ماه را حفظ كرد و در قرآن به اين مساءله صريحا پرداخته شده است . اعراب نسبت به ستارگان حساسيت ويژه اى داشتند و معتقد به تاءثير آنها در زندگىخويش بودند. حوادث طبيعى نيز معلول اراده ستارگان بود. همان طور كه گفته شد،پرستش ستارگان در ميان اعراب رايج بود. گروه صابئين در جزيرة العرب آئين ويژهاى داشتند. انحطاط اخلاقى اعراب جاهلى جامعه جاهلى در انحطاط ويژه اى مى سوخت . فساد و فحشاء در زشت ترينشكل ممكن ، سنت هاى جامعه را ساخته بود. در جامعه جاهلى ، نظام مرد سالارى ، براى زن هيچ گونه حق حياتقائل نبود. زنان محروم ترين قشر جامعه قبايلى بودند. براى اعراب ، شتران بسيارعزيز بودند و زنان و دختران خوار وذليل . از اين رو زن در آن جامعه وسيله درآمد وتجارت بود. گذشته از اين ، ارزشها و مرزهاى اخلاقى زناشوئى سقوط كرده بود واكثريت جامعه در فحشاى مطلق امور زناشوئى و ازدواج را مى گذراندند. محققان انواع ازدواجها را در جامعه جاهلى به اين گونه خلاصه كرده اند: 1- مرد همسر انتخابى خود را طبق مراسم مبادله به زنى مى گرفت . 2- در روابط زناشوئى غير رسمى در صورتى كه منجر به توليد فرزند مى شد،اين بستگى به اراده مرد داشت كه زن را بپذيرد يا نه . 3- فرزندى كه از روابط جنسى متعدد و مختلف پديد مى آمد، زن بايد يكى از مردان رابه عنوان پدر فرزند كانديد مى كرد. 4- زنى كه پرچم سرخى به علامت فحشا بر بام خانه داشت ، اگر فرزندى مى يافت ،بايد قيافه شناسان پدر آن فرزند را تعيين مى كردند. 5- زناشوئى براى باردار شدن ؛ فردى كهمايل بود كودكى شبيه فلان مرد داشته باشد همسرى را با وى همبستر مى كرد تا از اوباردار شود. اين روش براى افرادى كه مايل بودند فرزندشان شجاع يا شاعر يا كاهنو... باشد، معمول بود. 6- زناشوئى دسته جمعى ؛ عده اى از مردان كه از ده نفر بيشتر نبودند، با رضايت جمعى، با زنى رابطه جنسى برقرار مى كردند. فرزندى كه پديد مى آمد، اگر پسر بود،بايد مادر، يكى از آن مردان مشخص را به عنوان پدر انتخاب مى كرد. مردان ديگر حقاعتراض نداشتند. گويند ((عمرو بن عاص )) معروفمعلول چنين ازدواجى است . 7- زناشوئى مبادله اى ؛ اگر مردى از زن مرد ديگرى خوشش مى آمد، با يكديگر بهتوافق مى رسيدند و سپس الفاظ خاصى را مى گفتند: تو از مركوبت به نفع من پيادهشو من نيز از مركوبم به نفع تو پياده مى شوم . بدين سان براى مدت معينى زنانيكديگر را معاوضه مى كردند. گويا فرزند حاصله از اين تعويض از آن شوهر اصلىبود. 8- زناشوئى به عنف و زور؛ اگر فردى مى مرد، زنش را ماننداموال تقسيم مى كردند. يعنى ابتدا زن متوفى به پسر بزرگ مى رسيد. اگر پسربزرگ ميل نداشت به پسر بعدى و... مى رسيد؛ اما اگر متوفى پسرى نداشت ، زن بهبستگان دور و نزديك وى مى رسيد. آنگاه افرادفاميل به رقابت مى پرداختند و هر كس زودتر پارچه به طرف آن زن پرتاپ مى كرد،زن از آن او بود و ديگر اعتراضى وجود نداشت . زن تسليم اين سنت هاى جاهلى بود. اگرپسران يا مردان فاميل متوفى تمايل به زن نشان نمى دادند، زن حق نداشت ازدواج كند. 9- زناشوئى پنهانى ؛ اين نوع از زناشوئىشامل حال مردان و زنان مى شد كه به عللى نمى توانستند آشكارا به عياشى بپردازند.اين دسته از افراد سعى داشتند تا روابط جنسى پنهانى با فرد مورد علاقه خودبرقرار كنند. اين روابط در جامعه جاهلى به رسميت شناخته مى شد. 10- زناشوئى همگانى ؛ ثروتمندان عرب با جمع آورى كنيزكان و زنان زيبا به منظورازدياد ثروت ، عشتركده هائى مى گشودند. در اين مراكز، زنان و كنيزان ابتدا فنونرقص و ... را مى آموختند و سپس به پذيرائى از مشتريان مى پرداختند. اين مراكز پرچمخاصى داشتد كه نشانه ورود آزاد بود. در تاريخ جاهليت اين زنان را ((قينات )) و ((ذوات السرايات )) مى گويند. 11- ازدواج مثلى ؛ دادن دختر يا خواهر به فردى و درمقابل گرفتن دختر يا خواهر آن فرد را ازدواج مثلى گويند. در جاهليت چنين بود كه به جاى مهريه ، دختران يا زنان را به صورت فوق مبادله مىكردند. 12- زناشوئى آزاد؛ كه همان بر پا كردن روسپى خانه ها و ايجاد تسهيلات براىروابط جنسى آزاد كه توسط ثروتمندان و اشراف جاهلى برپا مى شد. تاريخ جاهليتنشان مى دهد كه بسيارى از سران مقاومت مشركين عليه السلام ، فرزندان همين روسپىخانه ها بوده اند. بنيانگذار رژيم اموى فرزند چنين مراكزى بوده است .(607) اعراب يمن را رسم بر اين بود كه هر چند برادر، يك زن اختيار مى كردند و روابطزناشوئى مشترك بود. زن ابتدا در اختيار برادر بزرگ بود و بعد در اختيار ديگربرادران . در برخى قبائل وقتى مرد اسير مى شد، زن مى توانست روابط آزاد جنسىداشته باشد و براى شوهرش بچه توليد كند. پس از پايان اسارت ، زن و فرزنداناز آن او بود. اما اگر مرد از جنگ فرار مى كرد، حقى بر زن نداشت . اين مجازات درپايدارى مردان به هنگام جنگ ، موثر بود. زنان به هنگام بدهكارى مردان ، در اختيارطلبكار قرار مى گرفتند. اجرت حاصله به حساب بدهكارى شوهر گذاشته مى شد. يادآورى مى شود كه جوامع ديگر جهان وضعى بهتر نداشتند. در جامعه جاهلى زنان خريده مى شدند. ازدواج ارثى نيز وجود داشت . ازدواج قرضى انجاممى شد. مردى به مدت چند روز يا چند ماه زن فرد ديگرى را قرض مى كرد. ازدواجتوليدى نيز رايج بود. مردان چند زن اختيار مى كردند تا صاحب پسران شوند. اگرمردى به عللى نمى توانست صاحب پسر شود، زنش را در اختيار مردى قرار مى داد تابرايش پسر بياورد. در جامعه جاهلى ، طلاق نيز انواعى داشت : 1- طلاق كنائى ؛ قهر يا سفر كردن شوهر و يا دور زدن خيمه ، به معناى طلاق بود. زنمى دانست كه به اين وسيله مرد از او جدا شده است و بايد خانه اش را ترك كند و نزدبستگان خود برود. اين نوع طلاق را طلاق غير مصرح مى گفتند. البته گاهى زن ، مرد را طلاق مى گفت . اگر زن درب خيمه اش را مى گرداند، به معناىاعلام متاركه بود و مرد بايد مقدمات حركت زن به خانه پدر يا اقوامش را فراهم مى كرد. 2- طلاق صريح ؛ كه با جملات خاصى انجام مى يافت : مردبه زن مى گفت : نزد اقوامتبرو. يا: نزد بستگانت برو در حالى كه طلاق گرفته اى . يا تو ديگر براى منمثل مادرم هستى . و اين نوع طلاق را ظهار مى گفتند. و يا: سوگند ياد مى كرد كه ديگر بازنش همبستر نشود. اين طلاق را طلاق ايلاء مى گفتند. طلاق ها گاهى جنبه اذيت و آزار داشت و زمانى به خاطر ناسازگارى پيش مى آمد. مردبراى محروم كردن زن از ازدواج مجدد، به زن رجوع مى كرد. مردان عرب بيشتر براى اذيتزن به اين طلاقها دست مى زدند. مرد عرب مى گفت : من دارم با اين زن بازى مى كنم تا اورا به ذلت و خوارى بكشانم . زنان آلت دست مردان بودند. آنان در پى طلاق ، حق ازدواجنداشتند، زير شوهر قبلى مى توانست رجوع كند و در غير اين صورت كار به جنگ و خونريزى كشيده مى شد و سالها ادامه مى يافت . اكثر درگيريهاى خونين چندين ساله قبائل جاهليت انگيزه هائى اين چنين داشته است . در جامعه جاهلى طلاق قواعد و قوانينى نداشت ، فقط اراده مرد كافى بود. اما در عينحال ((عده وفات )) براى زن لازم بود! كه بايد تا يكسال و يا تا آخر عمر صبر كند. زن بايد پس از مرگ شوهر بر سر قبر او خيمه سياهبزند و لباس چركين و مندرس بپوشد و سخت عزادار باشد. بيرون آمدن زن از عزا، شرايط و مراسمى داشت : بايد حيوانى را گرسنه و تشنه مىزدند تا بميرد، سپس مقدارى سرگين شتر و يا حيوان ديگرى را برداشته و به نقطه اىخاص پرتاب كنند تا بدين وسيله عزا و مصيبت را دور كرده باشند. آن وقت زن از چادرسر قبر خارج مى شد و از عزا در مى آمد. فرزند خواندگى در ميان اعراب جاهلى رايج بود. اين رسم ديرينه در ميان اقوام وملل ديگر نيز رايج بوده و هست . در برخى از اقوام اين اقدام به منزله صلح و آشتى بين طرفين صورت مى گرفته است. انگيزه هاى ديگر نيز داشته است : نداشتن فرزند پسر كه در ميان اعراب يك ارزش مطلقبود، عامل اساسى فرزند خواندگى بود. بسيارى از مشاهير عرب چنين سرنوشتى داشتهاند. زنده به گور كردن دختران اين اقدام ، انحطاط اعراب را مى رساند. قرآن به اين فاجعه بزرگ انسانى با توبيخ وسرزنش شديد اشاره مى كند و به عاملان اين فاجعه ، هشدار مى دهد كه بايد عقاب شوندو حتى آن را به رستاخيز موكول كند كه بايد قاتلان جوابگو باشند. يكى از محورهاى اساسى مبارزه اسلام ، مبارزه با نظام مرد سالارى بود و نفى اصالتمذكر. قرآن علل اين جنايات را توضيح مى دهد و به فقر اقتصادى و سقوط مطلق اخلاقىاعراب اشاره مى كند. عنصر خطرناك تعصبات جاهلى در مورد جنس زن ، در اين فاجعهدخالت مستقيم داشته است . دختر داشتن و اصولا زن بودن ، يك ننگ بزرگ و گناهنابخشودنى بود. تاريخ جاهلى حاوى فجايع دردناكى است در حق زنان و كودكان دختر. در جامعه جاهلى وقتى مرد متوجه مى شد همسرش حامله است ، سخت پريشان مى شد كه نكندنوزاد، دختر باشد. وقتى مرد خبر مى يافت كه همسرش دختر آورده ، سخت منقلب مى شد وبه مرز جنون مى رسيد و براى راحت شدن از اين ننگ ، نوزاد دختر را زنده به گور مىكرد. مرد حاضر بود نوزاد را بفروشد. در چنين صورتى امكان نجات كودك بود. اگركسى متكفل خرج نوزاد مى شد، امكان زنده ماندن بود. گويند فرزدق ، شاعر معروف عربنخستين كسى بود كه اقدام به خريد نوزادان دختر كرد تا از مرگ نجات يابند. او درآستانه ظهور اسلام نزديك به سيصد نوزاد دختر خريد. در اخبار جاهلى آمده است كه بههنگام زايمان زن تمام اعضاى خاندان و قبيله عزا مى گرفتند. زن بايد به خارج از قبيلهبر لب گودالى مى رفت و در انتظار مى ماند: اگر نوزاد پسر بود، موجبات خوشحالىخانواده را فراهم مى كرد و اگر دختر بود بايد در همانگودال ، چال مى شد و زن شرمنده و سر به زير به خانه بر مى گشت . گويند درجامعه جاهلى دهها دختر در مقابل يك شتر معامله مى شدند. مردى 24 دختر را داد و يك شترسرخ مو گرفت . تاريخ جاهلى از وجود مردانى خير و نيكوكار ياد مى كند كه حاضربودند نوزادان دختر را بخرند تا از مرگ نجات يابند. البته نوزادان پسر سرنوشتايده آلى نداشتند و بستگى داشت به اينكه مادرشان از چه خانواده و قبيله اى باشد.مساءله روح شجاعت و جنگ و خون ريزى بسيار مهم بود. اگر مادر نوزاد پسر، كنيز مىبود، پدر حاضر نبود او را به خود منسوب كند. چنين پسرى بايد تن به كارهاى پست مى داد و حق نداشت جانشين پدر يا نماينده او باشد.چنين پسرانى معمولا چوپان قبيله مى شدند. اين مساءله در دوران جاهليت حوادث شگفتىساخته است . فرزندانى قوى و شجاع كه بعدا مردانى جنگجو شده اند، در مواقعبحرانى به دليل اين كه كنيززاده بودند، به محض شنيدن شرافت خانوادگى از سوىپدر، قهرمانيهاى شگفت كرده اند و بر دشمن درحال غلبه ، غالب شده اند. داستان عنزه از همينقبيل است . او مادرى كنيز داشت و از حقوق اجتماعى عربى - قبيله اى محروم بود. در يكتهاجم ، كه قبيله او در حال شكست بود، پدرش به او دستور حمله و دفاع داد و او گفت كهچون كنيز زاده است ، حق ندارد دفاع كند. پدر گفت اگر بر دشمن غلبه كنى ، آزاد مىشود و عنزه با شنيدن اين جمله از پدرش ، بر دشمن تاخت و پيروز شد. با ظهور اسلام و آن انقلاب عظيم و زيربنائى در فكر و فرهنگ و سنن ، بسيارى ازپدران قاتل به حضور پيامبر رسيدند و از گذشته خود اظهار شرمندگى نمودند. آنانداستانهاى دردناكى از زنده به گور كردن نوزادان دختر تعريف مى كردند. مردىشقاوتمندانه اعتراف كرد كه دخترش را كه از او مخفى كرده بودند، در بزرگسالىشناخته و بدست خودش زنده به گور كرده است . او تعريف مى كرد كه چگونه التماسهاو ناله هاى دخترش را از زير خاكها مى شنيده و همچنان خاك ريخته تا صدا خاموش شدهاست . بديهى است كه جوامع ديگر وضعى مشابه داشته اند و در چين و ژاپن وضع اين گونهبوده است . اسلام به همه اين نكبت ها پايان داد، خرافات و اوقام و پندارهاى پليد را زدودو به بت در تمام ابعاد و مظاهر ذهنى و عينى آن خاتمه بخشيد. زن را از قعر ذلت و خوارى و تباهى به اوج عزت و عظمت و اعتبار همسان انسانى رساند.آنقدر در تقديس و تكريم زن كوشيد كه اين موجود شريف و بزرگوار را برتر از مردانمعرفى كرد. فاطمه زهرا سلام الله عليها سرور زنان جهان ، كوثر توحيد و شجره طيبهامامت و هدايت را پديد آورد. زن و مرد در اسلام اعتبار انسانى خويش را باز يافتند. اعراب جاهلى براى شوهر دادن دختران خود روش جاهلانه و خرافى خاصى داشتند. اگردخترى بى شوهر مى ماند و خواستگارى نداشت ، بايد قسمتى از گيسوى خود را پريشانمى كرد و يك چشمش را سرمه مى كشيد و شب هنگام در كوچه يا صحرا پا برهنه و لنگانلنگان راه مى رفت و مى گفت : من قبل از طلوع صبح شوهر مى خواهم اى لكاح . ((يا لكاح! ابغى النكاح ، قبل الصباح )) لكاح معنائى ندارد و فقط براى جور كردن قافيه بكاررفته است .(608)
|
|
|
|
|
|
|
|