بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 15, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آيات 109 و 127 و 145 و 164 و 180 سوره شعراء، همچنين آيات 29 و 51 سوره هود،و آيـه 72 سـوره يـونـس ، و 47 سبا، بر اين معنى دلالت دارد بدون شك اين عدم مطالبهاجـر هـر گـونـه اتـهـامـى را از پيامبران راستين دفع مى كند بعلاوه مى توانند با آزادىكـامـل به كار خود ادامه دهند و قفل و بندهائى كه بر اثر رابطه مادى ممكن است بر زبانآنها گذاشته شود از بين مى رود.
اما جالب اينكه در مورد پيامبر اسلام سه تعبير مختلف ديده مى شود:
1 - تـعـبـيـرى كه در آيات فوق آمده كه مى گويد: اجر و پاداش من تنها اين است كه شماهدايت شويد! اين تعبيرى است فوق العاده پر معنى و جذاب .
2 - تـعـبـيـرى كـه در آيـه 23 سـوره شـورى آمـده اسـتقل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : من از شما پاداشى نمى طلبم جز دوستىبستگانم !
3 - تـعـبـيـرى كـه در آيـه 47 سـوره سـبـا آمـده اسـت(قـل مـا سـئلتـكـم مـن اجـر فـهـو لكـم ان اجـرى الا على الله ): بگو پاداشى را كه از شماخواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من تنها بر خداوند مى باشد.
از ضـمـيـمـه كـردن ايـن سـه تـعبير بهم چنين نتيجه مى گيريم كه : اگر در مورد پيامبراسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) اجر رسالت مودت ذى القربى شمرده شده است ،ايـن مـودت از يـكـسـو به سود خود مؤ منان است ، نه به سود پيامبر، و از سوى ديگر اينمحبت وسيله اى است براى هدايت يافتن به راه خدا.
بـنـابـرايـن مـجـمـوع ايـن آيـات نـشـان مـى دهـد كـه مـودت ذى القـربـاىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تداوم برنامه رسالت و رهبرى آن پيامبر است، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر بـراى ادامـه راه پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هدايت ورهـبـرى او بـايـد دسـت بـه دامـن ذوى القـربى زد، و از رهبرى آنها استمداد جست ، اين همانچـيزى است كه شيعه در مسئله امامت از آن جانبدارى مى كند، و معتقد است رشته رهبرى بعد ازپيامبر نه در شكل نبوت كه در شكل امامت براى هميشه ادامه خواهد داشت .
تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه مـحـبـت عامل مؤ ثرى است براى پيروى كردن ،هـمـانـگـونـه كـه در سـوره آل عـمـران آيـه 31 مـى خـوانـيـم :قـل ان كـنـتـم تحبون الله فاتبعونى : بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيدچرا كه من مبلغ فرمان او هستم .
اصولا پيوند محبت با كسى انسانرا به سوى محبوب و خواسته هاى او مى كشاند و هر چهرشـتـه مـحـبـت قـويـتـر بـاشـد ايـن جـاذبـه قـويـتـر اسـت ، مخصوصا محبتى كه انگيزه آنكـمـال مـحـبـوب است ، احساس اين كمال سبب مى شود كه انسان سعى كند خود را به آن مبدءكمال و اجراى خواسته هاى او نزديكتر گرداند.
2 - بر چه كسى بايد توكل كرد؟
در آيـات فـوق هـنـگـامـى كـه بـه پـيـامـبـر فـرمـانتوكل مى دهد كه از همه مخلوقات
نـظـر بـر گـيـرد و تـنـهـا بـه ذات پاك خداوند چشم دوزد، اوصافى براى اين ذات پاكبـرمى شمرد كه در حقيقت شرائط اساسى كسى است كه مى تواند پناهگاه واقعى و مطمئنانسانها گردد.
نـخـسـت ايـنـكـه زنـده بـاشـد چرا كه يك موجود مرده و بى خاصيت همچون بتها هرگز نمىتوانند تكيه گاه كسى شوند.
ديـگـر ايـنـكـه حـيـاتـش جـاودانـى بـاشـد بـطـورى كـهاحتمال مرگ او تزلزلى در فكر متوكلان ايجاد نكند.
سـوم ايـنـكه علم و آگاهيش همه چيز را در برگيرد، هم از نيازهاى متوكلان با خبر باشد وهم از توطئه ها و نقشه هاى دشمنان .
چـهـارم ايـنـكـه قـدرت بـر هـمـه چـيـز، هـر گـونـه عـجـز و نـاتـوانـى را كـه مـوجـبتزلزل اين تكيه گاه است كنار زند.
پـنـجـم ايـنـكـه حـاكـميت و تدبير و اداره همه امور در كف با كفايت او باشد، و مى دانيم اينصـفـات تـنـهـا در ذات پـاك خـدا جـمـع اسـت ، و بـه هـمـيـندليل تنها تكيه گاه اطمينان بخش و تزلزل ناپذير در برابر همه حوادث ذات او است .
آيه و ترجمه


و إ ذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن أ نسجد لما تأ مرنا و زادهم نفورا(60)
تبارك الذى جعل فى السماء بروجا و جعل فيها سرجا و قمرا منيرا(61)
و هـو الذى جـعـلاليل و النهار خلفة لمن أ راد أ ن يذكر أ و أ راد شكورا(62)


ترجمه :

60 - و هـنـگـامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان سجده كنيد مى گويند رحمانچـيـسـت ؟! (ما اصلا رحمن را نمى شناسيم ) ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستورمى دهى . (اين سخن را مى گويند) و بر نفرتشان افزوده مى شود!
61 - جـاودان و پـر بـركـت است آن خدائى كه در آسمانها برجهائى قرار داد، و در ميان آنچراغ روشن و ماه نور بخشى آفريد.
62 - او كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى آنها كه بخواهند متذكرشوند يا شكرگزارى كنند.
تفسير:
برجهاى آسمانى
از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت
او در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث مى افزايد: هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوندرحـمـان كـه سراسر وجود شما غرق رحمت او است سجده كنيد آنها از روى كبر و غرور، و يااز سـر اسـتـهـزاء مـى گـويـنـد: رحـمـان چـيـسـت ؟! (و اذاقيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمان ).
ما اصلا رحمان را نمى شناسيم و اين كلمه براى ما مفهوم روشنى ندارد.
آيا ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهى ؟! (انسجد لما تامرنا).
ما زير بار هيچكس نمى رويم و تابع فرمان اين و آن نخواهيم شد!.
اين سخن را مى گويند و بر نفرت و دوريشان از خدا افزوده مى شود (و زادهم نفورا).
بدون شك مناسبترين نام از نامهاى خدا براى دعوت به خضوع و سجده در برابر او هماننـام پـر جـاذبه رحمان با مفهوم رحمت گسترده اش مى باشد، ولى آنها بخاطر كوردلى ولجاجت نه تنها انعطافى در برابر اين دعوت نشان ندادند، بلكه به سخريه و استهزاءپـرداخـتـه و از روى تـحـقـير گفتند رحمان چيست ؟ همانگونه كه فرعون در برابر دعوتمـوسـى (عـليـه السـلام ) گـفـت : و مـا رب العـالمين : پروردگار جهانيان چيست ؟ (آيه 23سوره شعراء) آنها حتى حاضر نبودند بگويند كيست ؟!
گـر چـه جـمـعـى از مـفـسران معتقدند كه نام رحمان براى خدا در ميان عرب جاهلى ناماءنوسبـود، و هنگامى كه اين توصيف را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدند واقعااز روى تـعـجب به اين سؤ ال پرداختند، حتى بعضى از آنها مى گفتند: ما كسى را به نامرحـمـان نـمى شناسيم تنها كسى را كه به اين نام مى دانيم همان كسى است كه در سرزمينيـمـامـه است ! (منظورشان مسيلمه كذاب بود كه به دروغ دعوى نبوت كرد و مردم او را بهاين نام رحمان مى شناختند).
ولى اين سخن بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا ماده اين اسم و صيغه اش
هر دو عربى است ، و هميشه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آغاز سوره هاى قرآندر آيـه بـسـم الله الرحمن الرحيم اين نام را براى آنها بيان مى كرد، بنابراين هدف آنهاجز بهانه - جوئى و سخريه نبوده است .
جـمـله بعد نيز گواه اين حقيقت است ، زيرا آنها مى گويند: آيا ما مطيع فرمان تو شويم وبه دستور تو سجده كنيم (انسجد لما تامرنا).
امـا بـه حكم آنكه تبليغات رهبران الهى تنها در دلهاى آماده اثر مى گذارد كوردلان لجوجنـه تـنـها بهره اى نمى گيرند بلكه بر نفرتشان افزوده مى شود، چرا كه آيات قرآنهـمـچـون دانـه هـاى حـيـات بـخـش بـاران اسـت كـه در بـاغ سـبـزه وگل مى روياند و در شورهزار خس ! لذا جاى تعجب نيست كه بگويد: و زادهم نفورا
آيه بعد در حقيقت پاسخى است به سؤ ال آنها كه مى گفتند رحمان چيست ؟ - هر چند آنها اينسـخـن را از روى سخريه مى گفتند اما قرآن پاسخ جدى به آنها مى گويد - مى فرمايد:پـر بـركـت و بـا عـظـمـت اسـت آن خـدائى كـه در آسـمـان برجهائى قرار داد (تبارك الذىجعل فى السماء بروجا).
بـروج جـمـع بـرج در اصـل بـه مـعنى ظهور است ، و لذا آن قسمت از ديوار اطراف شهر يامـحـل اجـتـمـاع لشـگـر را كـه بـلنـدتـر و آشـكـارتـر اسـت بـرج مى نامند، و نيز به هميندليل هنگامى كه زن زينت خود را آشكار سازد تبرجت المرئة مى گويند.
اين كلمه به قصرهاى بلند نيز اطلاق مى شود.
به هر حال برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلكى است كه خورشيد و ماهدر هـر فـصل و هر موقعى از سال در برابر يكى از آنان قرار مى گيرند مثلا مى گويندخـورشـيـد در بـرج حـمـل قـرار گـرفـتـه ، يـعـنـى مـحـاذى صـورت فـلكـىحـمـل مى باشد، و يا قمر در عقرب است ، يعنى كره ماه برابر صورت فلكى عقرب واقعشـده (صـور فـلكـى بـه مـجـمـوعـه اى از سـتـارگـان گـفـتـه مـى شـود كـهشكل خاصى در نظر ما دارند).
بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشـاره بـه مـنـزلگـاهـهـاى آسـمـانـى خـورشـيد و ماه كرده ، و بهدنـبـال آن اضـافـه مـى كـنـد: و در ايـن بـرجـهـا چـراغ روشن و ماه نور بخشى قرار داد (وجعل فيها سراجا و قمرا منيرا).
در حـقـيقت اين آيه بيانگر نظم دقيق سير خورشيد و ماه در آسمان (البته در نظر ما هر چندايـن تـغـيـيرات حقيقتا مربوط به گردش ‍ زمين دور آفتاب است ) و نظام فوق العاده دقيقىاسـت كـه مـيـليـونها سال بى كم و كاست بر آنها حكم فرما است به گونه اى كه منجمانآگـاه مـى تـوانند از صدها سال قبل وضع حركت خورشيد و ماه را در روز و ساعت معين نسبتبـه صـدهـا سـال بـعد پيش ‍ بينى كنند، اين نظامى كه حاكم بر اين كرات عظيم آسمانىاسـت شاهد گويائى بر وجود پروردگارى است كه مدبر و اداره كننده عالم بزرگ هستىمى باشد.
آيـا بـا اينهمه نشانه هاى روشن ، با اين منازل بديع و دقيق خورشيد و ماه باز او را نمىشناسيد و مى گوئيد: ما الرحمان ؟!
اما اينكه چرا خورشيد را سراج ناميده ؟ و ماه را با صفت منير
هـمـراه نـمـوده ؟ ممكن است دليلش اين باشد كه سراج به معنى چراغ است كه نور از درونخودش سرچشمه مى گيرد، و اين متناسب با وضع خورشيد است كه طبق تحقيقات مسلم علمىنورش از خود او است ، بر خلاف ماه كه نورش از پرتو خورشيد است ، و لذا آنرا با منيرتـوصيف كرده ، يعنى روشنى بخش هر چند نورش از ديگرى گرفته شده باشد. (در جلد8 تفسير نمونه ذيل آيه 5 و 6 سوره يونس - صفحه 226 به بعد - در اين زمينه مشروحاسخن گفته ايم ).
در آخرين آيه مورد بحث باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش ديگرى از نظامهـسـتـى را بـازگـو مى كند مى گويد: او كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرارداد، بـراى آنـهـا كـه بـخـواهـنـد مـتـذكـر شـونـد و يـا شـكـرگـذارى كـنـنـد (و هـو الذىجعل الليل و النهار خلفة لمن اراد ان يذكر او اراد شكورا).
ايـن نـظـام بـديـع كـه بـر شـب و روز حـاكـم اسـت ، و متناوبا جانشين يكديگر مى شوند ومـيليونها سال اين نظم ادامه دارد، نظمى كه اگر نبود زندگى انسان بر اثر شدت نورو حرارت يا تاريكى و ظلمت به تباهى مى كشيد، براى آنها كه مى خواهند خدا را بشناسنددليل جالبى است .
مـى دانـيـم پـيـدايش نظام شب و روز بر اثر گردش زمين به دور خويش است ، و تغييراتتـدريـجـى و مـنـظـم آن كـه دائمـا از يـكـى كـاسـته و بر ديگرى افزوده مى شود بخاطرتمايل محور آن نسبت به مدارش مى باشد كه باعث وجود فصلهاى چهارگانه است .
اگـر كـره زمـيـن ما در حركت دورانى تندتر و يا كندتر از امروز مى چرخيد در يك صورتشـبـهـا آنـقـدر طـولانـى مـى شد كه همه چيز منجمد مى گشت و روزها آنقدر طولانى كه نورآفتاب همه چيز را مى سوزاند، و در صورت ديگر فاصله
كـوتاه شب و روز تاثير آنها را خنثى مى كرد، بعلاوه قوه گريز از مركز آنقدر بالا مىرفت كه موجودات زمينى را به خارج از كره زمين پرتاب مى نمود!
خـلاصـه ، مـطـالعـه اين نظام از يكسو فطرت خداشناسى را در انسان بيدار مى سازد، (وشـايـد تعبير به تذكر و ياد آورى اشاره به همين حقيقت است ) و از سوى ديگر روح شكرگذارى را در او زنده مى كند با جمله او اراد شكورا به آن اشاره شده است .
قابل توجه اينكه در بعضى از روايات كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ياائمـه مـعـصـومـيـن (عـليـهـم السـلام ) در تـفـسـيـر آيـهنـقل شده چنين مى خوانيم : جانشين شدن شب و روز نسبت به يكديگر براى آن است كه اگرانـسـان در يـكى از وظائف خويشتن در عبادت پروردگار كوتاهى كرده در ديگرى جبران ياقـضـا كـند اين معنى ممكن است تفسير دومى براى آيه باشد و از آنجا كه آيات قرآن داراىبطون است منافات با معنى اول نيز ندارد.
در حـديـثـى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: هر عبادت و اطاعتى كه درشـب از تـو فـوت شـد در روز قـضـا كـن ، خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و هو الذىجعل الليل و النهار خلفة لمن اراد ان يذكر او اراد شكورايعنى انسان وظائف فوت شده درشب را در روز و وظائف فوت شده در روز را در شب قضا كند.
نـظـيـر هـمـيـن مـعـنـى را فـخـر رازى از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نقل كرده است .
آيه و ترجمه


و عباد الرحمن الذين يمشون على الا رض هونا و إ ذا خاطبهم الجهلون قالوا سلما(63)
و الذين يبيتون لربهم سجدا و قيما(64)
و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إ ن عذابها كان غراما(65)
إ نها ساءت مستقرا و مقاما(66)
و الذين إ ذا أ نفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(67)


ترجمه :

63 - بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى روندو هـنـگـامـى كـه جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى گويند (و با بى اعتنائى وبزرگوارى مى گذرند).
64 - آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند.
65 - آنـهـا كـسـانى هستند كه مى گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بر طرف گردانكه عذابش سخت و پر دوام است !
66 - آن بد جايگاه و بد محل اقامتى است .
67 - آنها كسانى هستند كه هر گاه انفاق كنند نه اسراف مى كنند و نه سختگيرى ، بلكهدر ميان ايندو حد اعتدالى دارند.
تفسير:
صفات ويژه بندگان خاص خدا
از اين آيات به بعد بحث جامع و جالبى پيرامون صفات ويژه بندگان خاص پروردگاركـه تـحـت عـنـوان عـبـادالرحـمـان آمـده ، مـطرح مى شود، و در حقيقت تكميلى است براى آياتگـذشـتـه كـه مـشركان لجوج هنگامى كه نام خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزاء وغـرور مـى گـفـتـند: رحمان چيست ؟ و ديديم كه قرآن ضمن دو آيه خداوند رحمان را به آنهامـعرفى كرد، اكنون نوبت اين رسيده است به بندگان خاص اين خداوند رحمان را معرفىكند، جائى كه بندگان او اين قدر عالى مقام و با شخصيتند عظمت خداى رحمان را بهتر مىتوان درك كرد.
اين آيات دوازده صفت از صفات ويژه آنان را بيان مى كند كه بعضى به جنبه هاى اعتقادىارتـبـاط دارنـد، و بـرخـى اخـلاقـى ، و پاره اى اجتماعى ، قسمتى جنبه فردى دارد و بخشديگرى جمعى است ، و رويهم رفته مجموعه اى است از والاترين ارزشهاى انسانى .
نـخست مى گويد: بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبر برروى زمين راه مى روند (و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا).
در واقع نخستين توصيفى كه از عباد الرحمن شده است ، نفى كبر و غرور و خودخواهى استكـه در تـمـام اعـمـال انسان و حتى در كيفيت راه رفتن او آشكار مى شود زيرا ملكات اخلاقىهميشه خود را در لابلاى اعمال و گفتار و حركات انسان نشان
مـى دهـنـد، تـا آنـجـا كه از چگونگى راه رفتن يك انسان مى توان با دقت و موشكافى بهقسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.
آرى آنـهـا مـتـواضـعـنـد، و تـواضـع كـليد ايمان است ، در حالى كه غرور و كبر كليد كفرمـحـسـوب مـى شـود، در زنـدگـى روزمـره با چشم خود ديده ايم و در آيات قرآن نيز كراراخوانده ايم كه متكبران مغرور حتى حاضر نبودند به سخنان رهبران الهى گوش فرا دهند،حـقـايـق را بـه باد مسخره مى گرفتند، و ديد آنها فراتر از نوك بينى آنها نبود، آيا بااين حالت كبر ايمان آوردن امكان پذير است ؟!
آرى ايـن مـؤ مـنـان بـنـده خـداونـد رحـمـانـنـد، و نخستين نشانه بندگى همان تواضع است .تواضعى كه در تمام ذرات وجود آنان نفوذ كرده و حتى در راه رفتن آنها آشكار است .
و اگر مى بينيم يكى از مهمترين دستوراتى كه خداوند به پيامبرش مى دهد اين است كه ولا تـمـش فـى الارض مـرحـا انـك لن تـخـرق الارض و لن تـبـلغالجـبـال طـولا: در روى زمـيـن از سـر كبر و غرور گام بر مدار چرا كه نمى توانى زمين رابـشـكافى و طول قامتت هرگز به كوهها نمى رسد. (سوره اسراء آيه 37) نيز به خاطرهمين است كه روح ايمان تواضع مى باشد.
راسـتـى اگر انسان كمترين شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد مى داند در برابرايـن عـالم بـزرگ چـه انـدازه كـوچـك اسـت ؟ حـتـى اگـر گردنش همطر از كوهها شود تازهبلندترين كوههاى زمين در برابر عظمت زمين كمتر از برآمدگيهاى پوست نارنج نسبت بهآن است ، همان زمينى كه خود ذره ناچيزى است در اين كهكشانهاى عظيم .
آيـا بـا ايـن حـال كـبـر و غـرور دليـلجهل و نادانى مطلق نيست ؟!
در حـديـث جـالبى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه روزى از كوچهاى عـبـور مـى كـردنـد جـمـعـى از مـردم را در يـك نـقـطـه مـجـتـمـع ديـدنـد از عـلت آن سـؤال كردند
عـرض كـردنـد ديـوانـه اى است كه اعمال جنون آميز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساختهپـيـامـبـر آنـها را به سوى خود فرا خواند و فرمود: مى خواهيد ديوانه واقعى را به شمامعرفى كنم ؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى دادند:
فرمود: المتبختر فى مشيه الناظر فى عطفيه ، المحرك جنبيه بمنكبيه الذى لا يرجى خيرهو لا يـؤ مـن شـر، فـذلك المـجـنـون و هـذا مـبـتلى !: كسى كه با تكبر و غرور راه مى رود وپـيـوسته به دو طرف خود نگاه مى كند، پهلوهاى خود را با شانه خود حركت مى دهد (غيراز خود را نمى بيند و انديشه اش از خودش فراتر نمى رود) كسى كه مردم به خير او اميدندارند و از شر او در امان نيستند ديوانه واقعى او است اما اين را كه ديديد تنها يك بيماراست .
دومين وصف آنها حلم و بردبارى است چنانكه قرآن در ادامه همين آيه مى گويد: و هنگامى كهجـاهـلان آنـهـا را مـورد خـطـاب قـرار مـى دهـنـد و بـهجـهـل و جـدال و سـخـنـان زشـت مـى پـردازنـد در پـاسخ آنها سلام مى گويند (و اذا خاطبهمالجاهلون قالوا سلاما).
سـلامـى كه نشانه بى اعتنائى تواءم با بزرگوارى است ، نه ناشى از ضعف ، سلامىكه دليل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبك مغزان است ، سلام وداع گفتن با سخنانبى رويه آنها است ، نه سلام تحيت كه نشانه محبت و پيوند دوستى است ، خلاصه سلامىكه نشانه حلم و بردبارى و بزرگوارى است .
آرى يـكـى ديـگـر از پـديـده هـاى بـا عـظـمـت روحـى آنـهـاتـحـمـل و حـوصـله اسـت كـه بـدون آن هـيچ انسانى راه دشوار و پر فراز و نشيب عبوديت وبـنـدگـى خـدا را طـى نـخـواهـد كـرد مـخـصـوصـا در جـوامـعـى كـه افـراد فـاسد و مفسد وجاهل و نادان در آن فراوان است .
در دومين آيه به سومين ويژگى آنها كه عبادت خالصانه پروردگار است
پرداخته مى گويد آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مىكنند (و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما).
در ظـلمـت شـب كـه چشم غافلان در خواب است و جائى براى تظاهر و ريا وجود ندارد خوابخـوش را بـر خود حرام كرده و به خوشتر از آن كه ذكر خدا و قيام و سجود در پيشگاه باعـظـمـت او اسـت مى پردازند، پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى گذرانند، و قلب وجان خود را با ياد و نام او روشن مى كنند.
گر چه جمله يبيتون دليل بر اين است كه آنها شب را با سجود و قيام به صبح مى آورندولى معلوم است كه منظور بخش قابل ملاحظه اى از شب است ، و يا اگر تمام شب باشد دربعضى از مواقع چنين است .
ضمنا تقديم سجود بر قيام به خاطر اهميت آن است هر چند در موقع نماز عملا قيام مقدم برسجود است .
چـهـارمين صفت ويژه آنان خوف و ترس از مجازات و كيفر الهى است : آنها كسانى هستند كهپـيـوسـتـه مى گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان كه عذابش سخت وشديد و پر دوام است (و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان غراما).
چرا كه جهنم بد جايگاه و بد محل اقامتى است (انها ساءت مستقرا و مقاما).
بـا ايـنـكـه آنـهـا شـبـهـا بـه يـاد خـدا هـسـتـنـد و بـه عـبـادتـشمـشـغـول ، و روزهـا در مـسـيـر انجام وظيفه گام برمى دارند باز هم قلوبشان مملو از ترسمسئوليتها است ، همان ترسى كه عامل نيرومندى براى حركت به سوى انجام وظيفه بيشترو بهتر است ،
هـمـان تـرسـى كـه بـه سـان يـك پـليـس نـيـرومـنـد از درون ، انـسـان راكـنترل مى كند، و بى آنكه مامور و مراقبى داشته باشد وظائف خود را به نحو احسن انجاممى دهد و در عين حال خود را در پيشگاه خدا مقصر مى شمرد.
واژه غـرام در اصل به معنى مصيبت و ناراحتى شديدى است كه دست از سر انسان برندارد،و اگـر به شخص طلبكار غريم گفته مى شود به خاطر آن است كه دائما براى گرفتنحـق خـويـش مـلازم انـسـان اسـت ، بـه عـشـق و عـلاقـه سـوزانى كه انسان را با اصرار بهدنـبال كار يا چيزى مى فرستد نيز غرام گفته مى شود اطلاق اين واژه بر جهنم به خاطرآن است كه عذابش شديد، پيگير و پر دوام است .
تفاوت مستقر و مقام شايد از اين نظر بوده باشد كه دوزخ براى كافران جايگاه هميشگى(مقام ) است ، و براى مؤ منان مدتى قرارگاه (مستقر) مى باشد، و به اين ترتيب به هر دوگروهى كه وارد دوزخ مى شوند اشاره شده است .
روشـن اسـت كـه دوزخ بـد قـرارگـاه و مـحل اقامتى است ، آتش سوزان كجا و قرار گرفتنكجا؟
شعله هاى كشنده كجا و اقامت و آسايش كجا؟
ايـن احـتـمال نيز وجود دارد كه مستقر و مقام هر دو به يك معنا باشد و تاكيدى است بر دواممـجـازات دوزخ ، درسـت در مـقـابـل بـهـشـت كـه دربـاره آنذيـل هـمـيـن آيـات مـى خوانيم خالدين فيها حسنت مستقرا و مقاما: مؤ منان جاودانه در غرفه هاىبهشتى مى مانند چه جايگاه خوب و چه محل اقامت نيكوئى است ) (فرقان - 76).
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه پـنـجـمـيـن صـفـت مـمـتـاز عـبـاد الرحـمـن كـهاعتدال
و دورى از هـر گـونه افراط و تفريط در كارها مخصوصا در مساله انفاق است اشاره كردهمـى فـرمـايـد: آنـها كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اسراف مى كنند و نه سختگيرى ،بـلكـه در مـيـان ايـن دو حـد اعـتـدالى را رعـايت مى كنند (و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لميقتروا و كان بين ذالك قواما).
جـالب تـوجـه اينكه اصل انفاق كردن را مسلم مى گيرد بطورى كه نياز به ذكر نداشتهبـاشـد چـرا كـه انـفـاق يكى از وظائف حتمى هر انسانى است ، لذا سخن را روى كيفيت انفاقآنـان مـى برد و مى گويد: انفاقى عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سختگيرى دارند،نـه آن چـنـان بـذل و بـخـشـشـى كنند كه زن و فرزندشان گرسنه بمانند، و نه آن چنانسختگير باشند كه ديگران از مواهب آنها بهره نگيرند.
در تفسير اسراف و اقتار كه نقطه مقابل يكديگرند مفسران سخنان گوناگونى دارند كهروح همه به يك امر باز مى گردد و آن اينكه اسراف آن است كه بيش از حد و در غير حق وبيجا مصرف گردد، و اقتار آن است كه كمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد.
در يـكـى از روايـات اسـلامـى تـشـبـيـه جـالبـى بـراى اسـراف و اقـتـار و حـداعتدال شده است و آن اينكه هنگامى كه امام صادق (عليه السلام ) اين آيه را تلاوت فرمودمـشـتـى سـنـگريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت ، و فرمود اين همان اقتار و سختگـيـرى اسـت سپس مشت ديگرى برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آن به روى زمينريـخت و فرمود اين اسراف است ، بار سوم مشت ديگرى برداشت و كمى دست خود را گشودبـه گـونـه اى كـه مقدارى فرو ريخت و مقدارى در دستش بازماند، و فرمود اين همان قواماست .
واژه قوام (بر وزن عوام ) در لغت به معنى عدالت و استقامت و حد وسط
ميان دو چيز است و قوام (بر وزن كتاب ) به معنى چيزى است كه مايه قيام و استقرار بودهباشد.
نكته ها:
1 - طرز مشى مؤ منان
در آيات فوق خوانديم كه يكى از نشانه هاى بندگان خاص خدا تواضع است تواضعىكـه بـر روح آنـهـا حكومت مى كند و حتى در راه رفتن آنها نمايان است تواضعى كه آنها رابـر تـسـليـم در بـرابـر حق وامى دارد، ولى گاه ممكن است بعضى تواضع را با ضعف وناتوانى و سستى و تنبلى اشتباه كنند كه اين طرز فكر خطرناكى است .
تـواضـع در راه رفـتـن بـه ايـن نـيـسـت كـه سـسـت و بـى رمق گام بردارند، بلكه در عينتـواضـع گـامهائى محكم و حاكى از جديت و قدرت بردارند. در حالات پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه يكى از اصحاب مى گويد: ما رايت احدا اسرع فى مشيتهمـن رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كانما الارض تطوى له و انا لنجهد انفسناو انـه لغـيـر مكترث : من كسى را سريعتر در راه رفتن از پيامبر نديدم ، گوئى زمين زيرپاى او جمع مى شد، و ما به زحمت مى توانستيم به او برسيم و او اهميتى نمى داد.
در حـديـث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه الذين يمشونعـلى الارض هـونـا فـرمـود: و الرجـل يـمـشـى بـسـجـيـتـه التـىجـبـل عـليـهـا، لا يـتـكـلف و لا يـتـبـخـتـر: مـنـظـور ايـن اسـت كـه انـسـان بـهحال طبيعى خودش راه برود و تكلف و تكبر در آن نداشته باشد.
در حـديـث ديـگرى در حالات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده : قد كان يتكفا فىمـشيه كانما يمشى فى صبب : هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) راهمـى رفـت در عـيـن اينكه عجولانه نبود با سرعت گام برمى داشت گوئى از يك سرازيرىپائين مى رفت .
بـه هـر حال همان گونه كه گفتيم كيفيت راه رفتن به تنهائى مطرح نيست ، بلكه دريچهاى اسـت بـراى پى بردن به وضع روحيات يك انسان ، و در حقيقت آيه اشاره اى به نفوذروح تواضع و فروتنى در جان و روح عباد الرحمان مى كند.
2 - سختگيرى و اسراف
بـدون شـك اسـراف يـكى از مذموم ترين اعمال از ديدگاه قرآن و اسلام است ، و در آيات وروايـات نـكـوهـش فـراوانـى از آن شـده ، اسراف يك برنامه فرعونى است (و ان فرعونلعال فى الارض و انه لمن المسرفين ) (يونس 83).
اسراف كنندگان اصحاب دوزخ و جهنمند (و ان المسرفين هم اصحاب النار) (غافر 43).
و با توجه به آنچه امروز ثابت شده كه منابع روى زمين با توجه به جمعيت انسانها آنقـدر زيـاد نـيـسـت كه بتوان اسراف كارى كرد، و هر اسراف كارى سبب محروميت انسانهاىبـى گـنـاهـى خـواهـد بود، بعلاوه روح اسراف معمولا توأ م با خودخواهى و خودپسندى وبيگانگى از خلق خدا است .
در عـيـن حـال بـخـل و سختگيرى و خسيس بودن نيز به همين اندازه زشت و ناپسند و نكوهيدهاسـت ، اصـولا از نـظـر بـيـنـش توحيدى مالك اصلى خدا است و ما همه امانتدار او هستيم و هرگـونـه تـصـرفـى بـدون اجـازه و رضـايـت او زشت و ناپسند است و مى دانيم او نه اجازهاسراف مى دهد و نه اجازه بخل و تنگ چشمى .
آيه و ترجمه


و الذيـن لا يـدعـون مـع الله إ لهـا ءاخـر و لا يـقـتلون النفس التى حرم الله إ لا بالحق و لايزنون و من يفعل ذلك يلق أ ثاما(68)
يضعف له العذاب يوم القيمة و يخلد فيه مهانا(69)
إ لا مـن تـاب و ءامـن و عـمـل عـمـلا صـلحـا فـأ ولئكيبدل الله سياتهم حسنت و كان الله غفورا رحيما(70)
و من تاب و عمل صلحا فإ نه يتوب إ لى الله متابا(71)


ترجمه :

68 - آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند، و انسانى را كهخـداونـد خـونـش را حـرام شمرده جز به حق به قتل نمى رسانند، و زنا نمى كنند، و هر كسچنين كند مجازاتش را خواهد ديد.
69 - چنين كسى عذاب او در قيامت مضاعف مى گردد، و با خوارى هميشه در آن خواهد ماند.
70 - مـگـر كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد وعـمـل صـالح انـجـام دهـد كـه خـداونـد گـنـاهـان ايـن گـروه را بـه حـسـنـاتتبديل مى كند. و خداوند آمرزنده و مهربان است .
71 - و كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و عـمل صالح بجا آورد به سوى خدا بازگشت مى كند (وپاداش خود را از او مى گيرد).
تفسير:
بحثى ديگر از صفات عباد الرحمن
ششمين ويژگى عباد الرحمن كه در آيات مورد بحث آمده توحيد خالص است كه آنها را از هرگـونـه شـرك و دوگانه و يا چند گانه پرستى دور مى سازد، مى فرمايد: آنها كسانىهستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند (و الذين لا يدعون مع الله الها آخر).
نور توحيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته و تيرگى وظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنها به كلى كنار و رخت بر بسته است .
هـفـتـمـيـن صفت ، پاكى آنها از آلودگى به خون بيگناهان است : آنها هرگز انسانى را كهخـداونـد خـونـش را حـرام شـمـرده ، جـز بـه حـق ، بـهقتل نمى رسانند (و لا يقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق ).
از آيـه فـوق بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه تـمـام نـفـوس انـسـانـى دراصـل مـحـتـرمـند و ريختن خون آنها ممنوع است ، مگر عواملى پيش ‍ آيد كه اين احترام ذاتى راتحت الشعاع قرار دهد و مجوز ريختن خون گردد.
هـشـتـمـيـن وصف آنها اين است كه : دامان عفتشان هرگز آلوده نمى شود و زنا نمى كنند (و لايزنون ).
آنـهـا بـر سـر دو راهـى كـفـر و ايـمان ايمان را انتخاب مى كنند، و بر سر دو راهى امنيت ونـاامـنى جانها، امنيت را، و بر سر دو راهى پاكى و آلودگى ، پاكى را، آنها محيطى خالىاز هـر گـونـه شـرك و نـاامـنـى و بـى عفتى و ناپاكى با تلاش و كوشش خود فراهم مىسازند.
و در پـايان اين آيه براى تاكيد هر چه بيشتر اضافه مى كند: و هر كس يكى از اين اموررا انـجـام دهـد عـقـوبـت و مـجـازاتـش را خـواهـد ديـد (و مـنيفعل ذلك يلق اثاما).
اثـم و اثام در اصل به معنى اعمالى است كه انسان را از رسيدن به ثواب دور مى سازد،سپس به هر گونه گناه اطلاق شده است ولى در اينجا به معنى جزاى گناه است .
بعضى نيز گفته اند كه اثم به معنى گناه و اثام به معنى كيفر گناه است .
و اگـر مـى بـيـنـيم بعضى از مفسران آن را به معنى بيابان يا كوه يا چاهى در جهنم ذكركرده اند در واقع از قبيل بيان مصداق است .
دربـاره فـلسـفـه تـحـريـم زنـا در جـلد 12 صـفـحـه 103 بـه بـعـد(ذيل آيه 33 سوره اسراء) مشروحا بحث كرده ايم .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيـه فـوق ، نـخـسـت از مـسـاله شـرك ، سـپـسقتل نفس ، و بعد از آن زنا سخن به ميان آمده ، از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اينسه گناه از نظر ترتيب اهميت به همين صورت كه در آيه آمده اند مى باشد.
ابـن مـسـعـود از پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) چـنـيـننـقـل مـى كـنـد عـرض كـردم : اى الذنـب اعـظـم ؟ قـال انتـجـعـل لله نـدا و هـو خـلقـك قـال قـلت ثـم اى ؟ قـال انتـقـتـل ولدك مـخـافـة ان يـطـعـم مـعـك ، قـال قـلت : ثـم اى ؟قـال ان تـزانـى حليلة جارك ، فانزل الله تصديقها و الذين لا يدعون مع الله الها آخر -الى آخر الايه : كدام گناه از همه گناهان بزرگتر است ؟ فرمود: اين كه براى خدا شبيهىقـرار دهى در حالى كه او تو را آفريد، عرض كردم بعد از آن كدام گناه ؟ فرمود: اينكهفـرزنـد خـود را از تـرس ايـنـكـه مـبـادا بـا تـو هـم غـذا شـود بـهقتل برسانى !، باز
عـرض كـردم بـعـد از آن كـدام گناه ؟ فرمود: اينكه به همسر همسايه ات خيانت كنى در اينهـنـگـام خـداونـد تـصـديـق سـخـن پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) را در اين آيهنازل كرد: و الذين لا يدعون مع الله الها آخر ...
گـر چـه در ايـن حـديـث سـخـن از نوع خاصى از قتل و زنا به ميان آمده ولى با توجه بهاطلاق مفهوم آيه ، اين حكم درباره همه انواع آن مى باشد و مورد روايت مصداق واضحترى ازآن است .
از آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در آيه بعد روى آن تكيه كرده مى گويد:كـسـانـى كـه مـرتـكـب ايـن امـور شـوند عذاب آنها در قيامت مضاعف مى گردد، و با خوارى ،جاودانه در عذاب خواهد ماند (يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا).
در ايـنـجـا دو سـؤ ال پـيـش مـى آيـد: نـخـست اينكه چرا عذاب اين گونه اشخاص مضاعف مىگـردد؟ چـرا بـه انـدازه گـنـاهـشـان مـجـازات نـشـونـد؟ آيـا ايـن بـااصول عدالت سازگار است ؟
ديـگـر اينكه در اينجا سخن از خلود و عذاب جاويدان است ، در حالى كه مى دانيم خلود تنهامـربـوط بـه كـفـار اسـت ، و از سـه گـنـاهـى كـه در ايـن آيـه ذكـر شـده تـنـهـا گـنـاهاول كفر مى باشد، و اما قتل نفس و زنا نمى تواند سبب خلود گردد؟
مـفـسـران در پـاسـخ سـؤ الاول ، بـحث بسيار كرده اند، آنچه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه منظور از مضاعفشـدن عـذاب ايـن اسـت كـه بـر هـر يـك از اين گناهان سه گانه كه در اين آيه مذكور استمجازات جداگانه اى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است .
از اين گذشته گاه يك گناه سرچشمه گناهان ديگر مى شود، مانند كفر كه
سبب ترك واجبات و انجام محرمات مى گردد، و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.
بـه هـمـيـن جـهـت بـعـضـى از مـفـسـران ايـن آيـه را دليـل بـر ايـناصـل مـعـروف گـرفـتـه انـد كـه كـفـار هـمـانـگـونـه كـه مـكـلف بـهاصـول ديـن هـسـتـنـد، بـه فروع نيز مكلف مى باشند (الكفار مكلفون بالفروع كما انهممكلفون بالاصول ).
و امـا در پـاسـخ سؤ ال دوم مى توان گفت كه بعضى از گناهان به قدرى شديد است كهسـبـب بـى ايـمـان از دنـيـا رفـتـن مـى شـود، هـمـانـگـونـه كـه دربـارهقتل نفس در ذيل آيه 93 سوره نساء گفته ايم .
در مـورد زنـا مـخـصـوصـا اگـر زنـاى مـحـصـنـه بـاشـد نـيـز مـمـكـن اسـت چـنين باشد. ايناحـتـمال نيز وجود دارد كه خلود در آيه فوق در مورد كسانى است كه هر سه گناه را با هممـرتـكـب شـونـد، هـم شـرك ، هـم قتل نفس و هم زنا، شاهد بر اين معنى آيه بعد است كه مىگـويـد الا مـن تـاب و آمـن و عـمـل صـالحـا: مـگـر كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد وعمل صالح انجام دهد و به اين ترتيب مشكلى باقى نخواهد ماند.
بـعـضـى از مفسران نيز خلود را در اينجا به معنى مدت طولانى گرفته اند نه جاودانى ،ولى تفسير اول و دوم صحيحتر به نظر مى رسد.
قابل توجه اينكه در اينجا علاوه بر مساله مجازات معمولى ، كيفر ديگرى كه همان تحقيرو مـهـانـت اسـت و جـنـبه روانى دارد نيز ذكر شده است كه خود مى تواند تفسيرى بر مسالهمضاعف بودن عذاب بوده باشد، چرا كه آنها هم عذاب جسمى دارند و هم روحى .
ولى از آنـجا كه قرآن مجيد هيچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى بندد و گنهكارانرا تشويق و دعوت به توبه مى كند، در آيه بعد چنين
مـى گـويـد: مـگـر كـسـى كـه تـوبـه كـنـد و ايـمـان آورد وعـمـل صـالح انـجـام دهـد كـه خـداونـد گـنـاهـانـشـان را مـى بـخـشـد و سـيـئاتاعمال آنها را تبديل به حسنات مى كند، و خداوند آمرزنده و مهربان است (الا من تاب و آمن وعمل عملا صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما).
هـمـانـگـونه كه ديديم در آيه قبل ، سه گناه از بزرگترين گناهان ذكر شده بود جائىكـه در تـوبـه را بـه روى ايـن گـونـه افـراد بـاز بـگـذارددليل بر اين است كه هر گنهكار پشيمانى مى تواند به سوى خدا بازگردد، مشروط بهاينكه توبه اش حقيقى باشد كه نشانه آن عمل صالح جبران كننده است كه در آيه آمده ، وگـرنـه مـجـرد اسـتـغـفـار بـه زبـان ، بـا پـشـيـمـانـى زودگـذر بـه قـلب ، هـرگـزدليل توبه نيست .
مـسـاله مـهـم در مـورد آيـه فـوق ايـن اسـت كـه چـگـونـه خـداونـد سـيـئات آنـهـا راتبديل به حسنات مى كند؟
تبديل سيئات به حسنات
در ايـنـجـا چـنـد تـفـسـيـر اسـت كـه هـمـه مـى تـوانـد قـابـلقبول باشد:
1 - هـنـگـامـى كـه انـسـان تـوبـه مـى كـنـد و ايمان به خدا مى آورد دگرگونى عميقى درسـراسـر وجـودش پـيـدا مـى شـود، و بـه خـاطـر هـمـيـنتـحـول و انـقـلاب درونـى سـيـئات اعـمـالش در آيـنـدهتـبـديـل بـه حـسـنـات مـى شـود، اگـر در گـذشـتـه مـرتـكـبقـتـل نفس مى شد در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد، و اگرزنـاكـار بـود بعدا عفيف و پاكدامن مى شود و اين توفيق الهى را در سايه ايمان و توبهپيدا مى كند.
2 - ديـگـر ايـنـكـه خـداونـد بـه لطف و كرمش و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئاتاعـمـال او را مـحـو مـى كـند، و به جاى آن حسنات مى نشاند، چنانكه در روايتى از ابوذر ازپيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : روز قيامت كه مى شود بعضى ازافراد
را حاضر مى كنند خداوند دستور مى دهد گناهان صغيره او را به او عرضه كنيد و كبيره هارا بپوشانيد، به او گفته مى شود تو در فلان روز فلان گناه صغيره را انجام دادى ، واو به آن اعتراف مى كند، ولى قلبش از كبائر ترسان و لرزان است .
در ايـنـجا هر گاه خدا بخواهد به او لطفى كند دستور مى دهد بجاى هر سيئه حسنه اى بهاو بدهيد، عرض مى كند پروردگارا! من گناهان مهمى داشتم كه آنها را در اينجا نمى بينم.
ابـو ذر مـى گـويـد: در ايـن هـنـگـام پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تبسم كرد كهدنـدانـهـايـش آشـكـار گـشـت سـپـس ايـن آيـه را تـلاوت فـرمـود فـاولئكيبدل الله سيئاتهم حسنات .
3 - سـومـين تفسير اينكه منظور از سيئات نفس اعمالى كه انسان انجام مى دهد نيست ، بلكهآثـار سـوئى اسـت كه از آن بر روح و جان انسان نشسته ، هنگامى كه توبه كند و ايمانآورد آن آثـار سـوء از روح و جـانـش بـرچـيـده مـى شـود، وتـبـديـل بـه آثـار خـيـر مـى گـردد، و ايـن اسـت مـعـنـىتبديل سيئات به حسنات .
البـتـه ايـن سـه تـفـسـيـر - مـنـافـاتى با هم ندارند و ممكن است هر سه در مفهوم آيه جمعباشند.
آيـه بـعد در حقيقت چگونگى توبه صحيح را تشريح كرده و مى گويد: كسى كه توبهكـنـد و عـمـل صـالح انـجـام دهـد، بـه سوى خدا بازگشت مى كند (و پاداش خود را از او مىگيرد) (و من تاب و عمل صالحا فانه يتوب الى الله متابا).
يعنى توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلكه علاوه بر آن
انگيزه اش خلوص نيت و بازگشت به سوى پروردگار باشد.
بـنـابراين فى المثل ترك شراب يا دروغ به خاطر ضررهائى كه دارد هر چند خوب استولى ارزش اصلى اين كار در صورتى است كه از انگيزه الهى سرچشمه گيرد.
بـعـضـى از مـفـسـران تـفـسـيـر ديگرى براى آيه فوق ذكر كرده اند و آن اينكه : اين جملهپـاسـخـى است براى تعجبى كه احيانا آيا گذشته در بعضى از اذهان برمى انگيزد و آنايـنـكـه چـگـونـه مـمـكـن اسـت خـداونـد سـيـئات را بـه حـسـنـاتتـبـديـل كـند؟ اين آيه پاسخ مى دهد هنگامى كه انسان به سوى خداوند بزرگ بازگردداين امر تعجب ندارد.
تـفسير سومى براى آيه ذكر شده و آن اينكه : هر كس از گناه توبه كند به سوى خدا وپاداشهاى بيحساب او باز مى گردد.
گـر چـه ايـن تـفـسـيـرهـاى سـه گـانـه مـنـافـاتـى بـا هـم نـدارد ولى تـفـسـيـراول نـزديـكـتـر بـه نـظـر مـى رسـد به خصوص اينكه با روايتى كه در تفسير على ابنابراهيم ذيل آيه مورد بحث نقل شده هماهنگ است .
آيه و ترجمه


و الذين لا يشهدون الزور و إ ذا مروا باللغو مروا كراما(72)
و الذين إ ذا ذكروا بايت ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا(73)
و الذين يقولون ربنا هب لنا من أ زوجنا و ذريتنا قرة أ عين و اجعلنا للمتقين إ ماما(74)
أ ولئك يجزون الغرفة بما صبروا و يلقون فيها تحية و سلاما(75)
خلدين فيها حسنت مستقرا و مقاما(76)


ترجمه :

72 - آنـهـا كـسـانـى هـسـتـنـد كـه شـهـادت بـه بـاطـل نـمـى دهـنـد (و در مـجـالسبـاطـل شركت نمى كنند) و هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند بزرگوارانه ازآن مى گذرند.
73 - آنـهـا كـسـانـى هـستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها گوشزد شود كر وكور روى آن نمى افتند!
74 - آنها كسانى هستند كه مى گويند پروردگارا از همسران و فرزندان ما، مايه روشنىچشم ما قرار ده و ما را پيشواى پرهيزگاران بنما!
75 - آنـهـا هـسـتـنـد كـه درجات عالى بهشت در برابر شكيبائيشان به آنان پاداش داده مىشود. و در آن با تحيت و سلام روبرو مى شوند.
76 - جـاودانـه در آن خـواهـنـد مـانـد، چـه قـرارگـاه خـوب و چـهمحل اقامت جالبى !
تفسير:
پاداش عباد الرحمان (بندگان ويژه خدا)
در تـعـقـيـب آيات گذشته كه بخشى از ويژگيهاى عباد الرحمن را بازگو كرد آيات موردبحث بقيه اين اوصاف را شرح مى دهد.
نـهـمـيـن صـفـت بـرجسته آنان احترام و حفظ حقوق ديگران است آنها كسانى هستند كه هرگزشهادت به باطل نمى دهند (و الذين لا يشهدون الزور).
مفسران بزرگ اين آيه را دو گونه تفسير كرده اند:
بـعـضـى هـمـانـگـونـه كـه در بـالا گـفـتـيـم ، شـهـادت زور را بـه مـعـنـى شـهـادت بـهبـاطـل دانـسـتـه ، زيـرا زور در لغـت به معنى تمايل و انحراف است ، و از آنجا كه دروغ وباطل و ظلم از امور انحرافى است ، به آن زور گفته مى شود.
ايـن تـعـبـيـر (شـهـادت زور) در كـتـاب شـهادات در فقه ما به همين عنوان مطرح است ، و درروايات متعددى نيز از آن نهى شده هر چند در آن روايات ، استدلالى به آيه فوق نديديم.
تـفـسـيـر ديـگـر ايـنكه : منظور از شهود همان حضور است ، يعنى بندگان خاص خداوند درمجالس باطل ، حضور پيدا نمى كنند.
و در بعضى از روايات كه از طرق ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) رسيده است به مجلس غناءتـفـسـير شده همان مجالسى كه در آنها خوانندگى لهوى توأ م با نواختن آلات موسيقى يابدون آن انجام مى گيرد.
بـدون شـك منظور از اين گونه روايات اين نيست كه مفهوم وسيع زور را محدود به غنا كندبلكه غنا يكى از مصاديق روشن آن است ، و ساير مجالس
لهو و لعب و شرب خمر و دروغ و غيبت و امثال آن را نيز در برمى گيرد.
ايـن احتمال نيز دور به نظر نمى رسد كه هر دو تفسير در معنى آيه جمع باشد و به اينتـرتـيـب عـباد الرحمان و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مى دهند، و نه در مجالسلهو و باطل و گناه حضور مى يابند، چرا كه حضور در اين مجالس علاوه بر امضاى گناه، مقدمه آلودگى قلب و روح است .
سـپـس در ذيـل آيـه بـه هـمـين صفت برجسته آنان كه داشتن هدف مثبت در زندگى است اشارهكرده مى گويد: آنها هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند، بزرگوارانه از كنارآن مى گذرند (و اذا مروا باللغو مروا كراما).
در حـقـيـقـت آنـهـا نـه در مـجـلس بـاطل حضور پيدا مى كنند و نه آلوده لغو و بيهودگى مىشوند.
و بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه لغو شامل هر كارى كه هدف عاقلانه اى در آن نباشد مى گردد،نـشان مى دهد كه آنها در زندگى هميشه هدف معقول و مفيد و سازنده اى را تعقيب مى كنند، واز بيهوده گرايان و بيهوده كاران متنفرند، و اگر اين گونه كارها در مسير زندگى آنانقـرار گـيـرد، چـنـان از كـنـار آن مـى گـذرنـد كـه بـى اعـتـنـائى آنـهـا خـوددليل عدم رضاى باطنيشان به اين اعمال است ، و آنچنان بزرگوارند كه هرگز محيطهاىآلوده در آنان اثر نمى گذارد، و رنگ نمى پذيرند.
بدون شك بى اعتنائى به اين صحنه ها در صورتى است كه راهى براى مبارزه با فسادو نهى از منكر، بهتر از آن نداشته باشند، و گرنه بدون شك آنها مى ايستند و وظيفه خودرا تا آخرين مرحله انجام مى دهند.
هـمـيـن تـوصـيف اين گروه از بندگان خاص خدا، داشتن چشم بينا، و گوش شنوا به هنگامبـرخـورد بـا آيـات پـروردگـار اسـت ، مـى فـرمـايد: آنها كسانى هستند كه هر گاه آياتپروردگارشان به آنها يادآورى شود كر و كور روى آن نمى افتند!
(و الذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا).
مـسـلما منظور اشاره به عمل كفار نيست ، چرا كه آنها به آيات الهى اصلا اعتنائى ندارند،بـلكـه منظور گروه منافقان يا به ظاهر مسلمانان قشرى است كه چشم و گوش بسته برآيات خدا مى افتند بى آنكه حقيقت آن را درك كنند، به عمق آن برسند، و مقصود و منظور خدارا بدانند و به آن بينديشند و در عمل از آن الهام گيرند.
راه خـدا را بـا چـشـم و گـوش بـسـتـه نـمـى تـوان پـيـمـود،قـبـل از هـر چيز گوش شنوا و چشم بينا براى پيمودن اين راه لازم است چشمى باطن نگر وژرف بين و گوشى حساس و نكته شناس .
و اگـر درسـت بـيـنـديـشـيـم زيـان ايـن گـروه كـه چـشـم و گـوش بـسـتـه بـه گمان خوددنبال آيات الهى مى روند كمتر از زبان دشمنانى كه آگاهانه ضربه بر پايه آئين حقمى زنند نيست بلكه گاه به مراتب بيشتر است .
اصـولا درك آگاهانه از مذهب سرچشمه اصلى مقاومت و پايدارى و ايستادگى است ، چرا كهچشم و گوش بستگان را به آسانى مى توان فريب داد، و با تحريف مذهب از مسير اصلىمنحرف ساخت ، و آنها را به وادى كفر و بى ايمانى و ضلالت كشاند.
ايـن گـونـه افـراد آلت دسـت دشـمـنـان و طـعـمـه خـوبـى بـراى شـيـطـانـند، تنها مؤ منانژرفـانديش و بصير و سميعاند كه چون كوه ثابت مى مانند و بازيچه دست اين و آن نمىشوند.
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم هـنگامى كه از تفسير اين آيه ازمـحضرش سؤ ال كردند فرمود: مستبصرين ليسوا بشكاك : منظور اين است كه آنها از روىآگاهى گام برمى دارند نه از روى شك و ترديد!.
يـازدهـمـيـن ويـژگـى ايـن مـؤ مـنـان راستين آن است كه توجه خاصى به تربيت فرزند وخـانـواده خـويـش دارنـد و بـراى خـود در بـرابر آنها مسئوليت فوق العاده اى قائلند آنهاپـيـوسـتـه از درگـاه خـدا مـى خـواهـنـد و مـى گويند پروردگارا از همسران و فرزندان ماكـسـانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردد! (و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا وذرياتنا قرة اعين ).
بـديـهـى اسـت مـنـظـور ايـن نـيـسـت كـه تـنـهـا در گـوشـه اى بنشينند و دعا كنند بلكه دعادليل شوق و عشق درونيشان بر اين امر است ، و رمز تلاش و كوشش .
مـسـلمـا چنين افرادى آنچه در توان دارند در تربيت فرزندان و همسران و آشنائى آنها بهاصـول و فـروع اسـلام و راهـهـاى حـق و عدالت فروگذار نمى كنند و در آنجا كه دستشاننـمـى رسـد دسـت به دامن لطف پروردگار مى زنند و دعا مى كنند اصولا هر دعاى صحيحىبـايـد ايـن گـونـه بـاشـد، به مقدار توانائى تلاش كردن و خارج از مرز توانائى دعانمودن .
قرة عين معادل نور چشم است كه در فارسى مى گوئيم ، كنايه از كسى كه مايه سرور وخـوشـحـالى اسـت ايـن تعبير در اصل از كلمه قر (بر وزن حر) گرفته شده كه به معنىسردى و خنكى است ، و از آنجا كه معروف است (و بسيارى از مفسران به آن تصريح كردهانـد) اشگ شوق همواره خنك ، و اشكهاى غم و اندوه داغ و سوزان است ، لذا قرة عين به معنىچيزى است كه مايه خنك شدن چشم انسان مى شود، يعنى اشك شوق از ديدگان او فرو مىريزد، و اين كنايه زيبائى است از سرور و شادمانى .
مساله تربيت فرزند و راهنمائى همسر، و وظيفه پدران و مادران در برابر كودكان خود ازمـهـمـتـريـن مـسـائلى اسـت كـه قـرآن روى آن تـكـيـه كـرده و بـه خـواسـت خـدا شـرح آن راذيل آيه 6 سوره تحريم بيان خواهيم كرد.
و بـالاخـره دوازدهـمـيـن وصـف بـرجسته اين بندگان خالص خدا كه از يك نظر مهمترين ايناوصاف است اينكه آنها هرگز به اين قانع نيستند كه خود راه حق را بسپرند بلكه همتشانآنـچنان والا است كه مى خواهند امام و پيشواى جمعيت مؤ منان باشند و ديگران را نيز به اينراه دعوت كنند.
آنـهـا چـون زاهـدان گـوشـه گير و منزوى ، تنها گليم خويش را از آب بيرون نمى كشند،بلكه سعيشان اين است كه بگيرند غريق را!
لذا در پـايـان آيـه مـى فرمايد: آنها كسانى هستند كه مى گويند: پروردگارا ما را امام وپيشواى پرهيزگاران قرار ده (و اجعلنا للمتقين اماما).
باز توجه به اين نكته لازم است كه آنها فقط دعا نمى كنند كه تكيه بر جاى بزرگانبـه گـزاف زنـنـد بـلكـه اسـبـاب بـزرگـى و امـامـت را آنچنان فراهم مى كنند كه صفاتشـايـسـتـه يـك پـيـشـواى راسـتـيـن در آنـهـا جـمـع بـاشـد، و ايـن كـارى اسـت بـسـيـارمشكل با شرائطى سخت و سنگين .
حـتـما فراموش نكرده ايم كه اين آيات صفات همه مؤ منان را بيان نمى كند بلكه اوصافگـروه مـمـتـاز مؤ منان را كه در صف مقدم قرار دارند تحت عنوان عباد الرحمان شرح مى دهد،آرى آنـهـا بـنـدگـان خاص رحمانند، و همانگونه كه رحمت عام خدا همگان را فرا مى گيرد،رحـمـت ايـن بـنـدگـان خـدا نـيـز از جـهـاتـى عـام اسـت ، عـلم و فـكـر و بـيـان و قـلم ومال و قدرتشان پيوسته در مسير هدايت خلق خدا كار مى كند.
آنها الگوها و اسوه هاى جامعه انسانى هستند.
آنها سرمشقهائى براى پرهيزگاران محسوب مى شوند.
آنـهـا بـه چـراغـهاى راهنمائى در درياها و صحراها مى مانند كه گم گشتگان را به سوىخود مى خوانند و از فرو غلتيدن در گرداب ، و افتادن در پرتگاهها رهائى مى بخشند.
در روايات متعددى مى خوانيم كه اين آيه درباره على (عليه السلام ) و ائمه اهلبيت (عليهمالسـلام ) وارد شـده ، و يـا در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه :منظور از اين آيه مائيم .
بـدون ترديد ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) از روشنترين مصداقهاى آيه مى باشند، اما اينمـانـع از گـسترش مفهوم آيه نخواهد بود كه مؤ منان ديگر نيز هر كدام در شعاعهاى مختلفامام و پيشواى ديگران باشند.
بعضى از مفسران از اين آيه چنين استفاده كرده اند كه تقاضاى رياست معنوى و روحانى والهى نه تنها مذموم نيست ، بلكه مطلوب و مرغوب نيز مى باشد.
ضـمـنـا بايد توجه داشت كه واژه امام هر چند مفرد است گاه به معنى جمع مى آيد و در آيهمورد بحث چنين است .
بـعـد از تـكـمـيـل ايـن اوصـاف دوازده گانه اشاره به اين بندگان خاص خدا با تمام اينويـژگـيـهـا كـرده و در يـك جـمع بندى كوتاه پاداش ‍ الهى آنان را چنين بيان مى كند: آنهاكسانى هستند كه درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مىشود (اولئك يجزون الغرفة بما صبروا).
غـرفـة از مـاده غـرف (بـر وزن حـرف ) بـه مـعـنـى بـرداشـتـن چـيـزى وتـنـاول آن اسـت ، و غـرفـه بـه چـيـزى مـى گـويـنـد كـه بـرمـى دارنـد وتناول مى كنند (مانند
آبـى كـه انـسـان از چـشـمـه بـراى نـوشـيـدن بـرمـى گيرد) سپس به قسمتهاى فوقانىساختمان و طبقات بالاى منازل اطلاق شده است ، و در اينجا كنايه از برترين منزلگاههاىبهشت است .
و از آنـجـا كـه عـبـاد الرحـمـن بـا داشـتـن ايـن اوصـاف در صـفاول مؤ منان قرار دارند درجه بهشتى آنان نيز بايد برترين درجات باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation