بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 15, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ضـمـنـا واژه ثبور در اصل به معنى هلاك و فساد است ، و به هنگامى كه انسان در برابرچـيـز وحشتناك و مهلكى قرار مى گيرد گاهى فرياد وا ثبورا! بلند مى كند كه مفهومش اىمرگ بر من است .
امـا بـزودى بـه آنـهـا گفته مى شود: امروز يكبار وا ثبورا نگوئيد، بلكه بسيار ناله واثبورا سر دهيد (لا تدعوا اليوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثيرا).
و در هـر حـال ايـن نـاله شـمـا به جائى نخواهد رسيد و مرگ و هلاكى در كار نخواهد بود،بلكه بايد زنده بمانيد و مجازاتهاى دردناك را بچشيد.
ايـن آيـه در حـقـيـقـت شـبيه آيه 16 سوره طور است كه مى فرمايد: اصلوها فاصبروا او لاتـصـبـروا سـواء عـليـكـم انـمـا تجزون ما كنتم تعملون : در آتش دوزخ بسوزيد مى خواهيدشـكـيـبـائى كـنـيـد يـا نـكـنـيـد، بـراى شـمـا تـفـاوتـى نـمـى كـنـد، شـمـا جـزاىاعمال گذشته خود را مى بينيد.
در ايـنـكـه گوينده اين سخن با كافران كيست ؟ قرائن نشان مى دهد فرشتگان عذابند چراكه سر و كارشان با آنها است .
و امـا ايـنـكه چرا به آنها گفته مى شود يك بار وا ثبورا نگوئيد، بلكه بسيار بگوئيد،مـمـكن است به خاطر اين باشد كه عذاب دردناك آنها موقتى نيست كه با گفتن يك وا ثبوراپـايـان يابد، بلكه بايد در طول اين مدت همواره اين جمله را تكرار كنند، بعلاوه مجازاتالهى درباره اين ستمگران جنايتكار آنچنان رنگارنگ است كه در برابر هر مجازاتى مرگخود را با چشم مى بينند و صداى وا ثبورا ايشان بلند مى شود و گوئى مرتبا مى ميرندو زنده مى شوند.
سـپـس روى سـخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده دستور مى دهد آنها رابـه يـك داورى دعـوت كند، مى فرمايد: بگو آيا اين سرنوشت دردناك بهتر است يا بهشتجـاويـدانـى كـه بـه پـرهـيـزكـاران وعـده داده شـده اسـت ؟ بـهـشـتـى كـه هـم پـاداشاعـمـال آنـهـا است و هم جايگاه و قرارگاهشان (قل اءذلك خير ام جنة الخلد التى وعد المتقونكانت لهم جزاء و مصيرا).
همان بهشتى كه هر چه در آن بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است (لهم فيها ما يشائون).
همان بهشتى كه براى هميشه در آن خواهند ماند (خالدين ).
ايـن وعـده اى اسـت مسلم بر پروردگارتان كه آن را بر عهده گرفته است (كان على ربكوعدا مسئولا).
اين سؤ ال و داورى طلبيدن نه به خاطر آن است كه كسى ترديد در اين امر داشته باشد،و نـه ايـنكه آن عذابهاى دردناك وحشتناك قابل موازنه و مقايسه با اين نعمتهاى بى نظيربـاشـد، بـلكـه ايـن گونه سؤ الها و داورى طلبيدنها براى بيدار ساختن وجدانهاى خفتهاست كه آنها را در برابر يك امر بديهى و بر سر دو راهى قرار دهند.
اگر در پاسخ بگويند آن نعمتها بهتر است و برتر است (كه حتما بايد بگويند) خود رامـحـكـوم كـرده انـد كـه اعـمـالشـان بر ضد آن است ، و اگر بگويند آن عذاب بر اين نعمتبـرتـرى دارد سـند بى عقلى خود را امضاء نموده اند، و اين درست به آن ميماند كه ما بهجوان گريزپائى كه مدرسه و دانشگاه را ترك گفته ، هشدار مى دهيم و مى گوئيم ببينآنها كه از علم و دانش فرار كردند و در آغوش ‍ فساد افتادند جايشان زندان است آيا زندانبهتر است يا رسيدن به مقامات عالى ؟!
نكته ها:
1 - نخست به اين نكته بايد توجه كرد كه در آيات فوق در يكجا خلد و جاودانگى را بهعـنـوان صـفـتـى بـراى بـهـشـت بـيـان كـرده و در جـاى ديـگـر خـالد بـودن راحـال بـراى بـهـشـتـيـان ، تـا تـاكـيدى باشد بر اين حقيقت كه هم بهشت جاودانى است و همساكنان آن .
2 - جمله لهم فيها ما يشائون (هر چه بخواهند در بهشت هست ) نقطه
مـقـابـل چـيـزى اسـت كـه در مـورد دوزخـيـان در آيـه 54 سـوره سـبـا آمـده اسـت وحيل بينهم و بين ما يشتهون (ميان آنها و آنچه مى خواهند مانع و حائلى قرار داده شده ).
3 - تـعـبـيـر بـه مـصـيـر (جـايـگـاه و مـحـلبـازگـشـت ) بعد از تعبير به جزاء در مورد بهشت همه جنبه تاكيد دارد بر آنچه در مفهومجـزاء افـتـاده ، و هـمـه نـقـطـه مـقـابـلى اسـت در بـرابـر جـايـگـاه دوزخـيـان كـه در آيـاتقـبـل از آن آمـده بـود كـه آنـهـا دسـت و پـا در غـل و زنجير در مكان تنگ و محدودى افكنده مىشوند.
4 - جمله كان على ربك وعدا مسئولا اشاره به اين است كه مؤ منان در دعاهاى خود بهشت را باتـمـام نـعـمـتـهـايـش از خـداونـد تـقـاضـا كـرده انـد، آنـهـا سـائلنـد و خـدامـسـئول عـنـه چـنـانـكـه در آيـه 194 سـوره آل عـمـران ازقـول مـؤ مـنـان مـى خـوانـيـم : ربـنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك : پروردگارا آنچه را بهرسولانت درباره ما وعده فرموده اى به ما مرحمت فرما.
هـمه مؤ منان نيز با زبانحال چنين تقاضائى را از خداوند دارند زيرا هر كس اطاعت فرماناو مى كند چنين تقاضائى را با زبانحال دارد.
فرشتگان نيز چنين درخواستى را از خدا درباره مؤ منان مى نمايند چنانكه (در آيه 8 سورهمـؤ مـن ) مـى خـوانـيـم : ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم : پروردگارا! مؤ منان را دربـاغـهـاى جـاودانـى بـهـشـت كـه بـه آنـهـا وعـده داده اىداخل كن !
تـفـسـيـر ديـگـرى در اينجا نيز وجود دارد و آن اينكه كلمه مسئولا تاكيدى است بر اين وعدهحتمى خداوند، يعنى آنچنان اين وعده قطعى است كه مؤ منان مى توانند آن را از خدا مطالبهكـنند، و درست به اين مى ماند كه ما به كسى وعده اى داده و در ضمن به او حق مى دهيم كهاز ما طلبكارى نمايد.
البته هيچ مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم وسيع مسئولا جمع باشد.
5 - بـا تـوجـه بـه جـمـله لهـم مـا يـشـائون (هـر چـه بـخـواهـنـد در آنـجـا هـسـت ) ايـن سـؤال براى بعضى پيدا شده كه اگر مفهوم گسترده اين جمله را در نظر بگيريم ، نتيجه اشايـن مى شود كه بهشتيان مثلا اگر مقام انبياء و اولياء را بخواهند به آنها داده مى شود، ويـا اگـر نـجـات دوسـتـان و بستگان گنهكارشان را كه مستحق دوزخند طلب كنند به آن مىرسند، و مانند اين خواسته ها.
اما با توجه به يك نكته جواب اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه : پرده ها از برابرچشمان بهشتيان كنار مى رود، حقايق را بخوبى درك مى كنند و تناسبها در نظر آنان كاملاواضـح مـى شـود، آنها هرگز به فكرشان نمى گذرد كه چنين تقاضاهائى از خدا كنند وايـن درست به اين مى ماند كه ما در دنيا تقاضا كنيم كه يك كودك دبستانى استاد دانشگاهشـود، و يـا يـك دزد جـنـايتكار قاضى دادگاه ، آيا اين گونه امور به فكر هيچ عاقلى دردنـيـا مـى رسـد؟ در آنـجـا نـيـز چـنـيـن است ، از اين گذشته آنها تمام خواسته هايشان تحتالشعاع خواست خدا است و همان مى خواهند كه خدا مى خواهد.
آيه و ترجمه


و يـوم يـحـشرهم و ما يعبدون من دون الله فيقول ء أ نتم أ ضللتم عبادى هؤ لاء أ م هم ضلواالسبيل(17)
قـالوا سـبـحـنـك مـا كان ينبغى لنا أ ن نتخذ من دونك من أ ولياء و لكن متعتهم و ءاباءهم حتىنسوا الذكر و كانوا قوما بورا(18)
فـقـد كـذبـوكم بماتقولون فما تستطيعون صرفا و لا نصرا و من يظلم منكم نذقه عذاباكبيرا(19)


ترجمه :

17 - بـه خـاطـر بـيـاور روزى را كـه هـمـه آنـها و معبودانى را كه غير از خدا پرستش مىكردند جمع مى كند، و به آنها مى گويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد؟ يا خودگمراه شدند؟
18 - آنـهـا (در پـاسـخ ) مـى گـويـنـد مـنـزهـى تو، براى ما شايسته نبود كه غير از تواوليائى برگزينيم ، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودى تا اينكه آنها(به جاى شكر نعمت ) ياد تو را فراموش كردند، و هلاك شدند.
19 - (خـداونـد بـه آنـهـا مـى گـويد ببينيد) اين معبودان ، شما در آنچه مى گوئيد تكذيبكردند اكنون قدرت نداريد عذاب الهى را بر طرف سازيد يا از كسى يارى بطلبيد،
و هر كس از شما ظلم و ستم كند عذاب شديدى به او مى چشانيم !
تفسير:
محاكمه معبودان و عابدان گمراه
از آنـجا كه در آيات گذشته سخن از سرنوشت مؤ منان و مشركان در قيامت و پاداش و كيفرايـن دو گـروه بـود، آيـات مـورد بـحـث هـمـيـن مـوضـوع را بـهشكل ديگرى ادامه مى دهد و سؤ الى را كه خداوند از معبودهاى مشركان در قيامت مى كند همراهجواب آنها به عنوان يك هشدار بيان مى فرمايد:
نخست مى گويد: به ياد آور روزى را كه خداوند همه آنها و معبودهايشان را كه غير از اللهپرستش مى كردند جمع و محشور مى كند (و يوم يحشرهم و ما يعبدون من دون الله ).
و از آنـهـا سـؤ ال مـى كـنـد: آيـا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خود آنها راه را گمكـردنـد؟! (فـيـقـول ء أ نـتـم اضـللتـم عـبـادى هـؤ لاء ام هـم ضـلواالسبيل ).
امـا آنـهـا در پـاسـخ مـى گـويـنـد: مـنـزهـى تـو اى پروردگار براى ما شايسته نبود كهاوليـائى غـيـر از تـو بـرگـزيـنـيـم (قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من دونك مناولياء).
نـه تـنـهـا ما آنها را به سوى خود دعوت نكرديم ، بلكه ما به ولايت و عبوديت تو معترفبوديم و غير از تو را معبود براى خود و ديگران برنگزيديم !
علت انحراف آنها اين بود كه آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنيا برخوردار نمودى(آنان به جاى اينكه شكر نعمتت را بجا آورند در شهوات و كامجوئيها فرو رفتند) تا يادتو را فراموش كردند (و لكم متعتهم و آبائهم حتى نسوا الذكر).
و به همين دليل فاسد شدند و هلاك گشتند (و كانوا قوما بورا).
در اينجا خداوند روى سخن را به مشركان كرده ، مى گويد: اين معبودانتان شما را در آنچهمـى گوئيد تكذيب كردند (مى گفتيد: اينها شما را از راه منحرف كردند و به سوى عبادتخـود دعـوت نـمـودنـد در حـالى كه آنها گفته شما را دروغ مى شمرند) (فقد كذبوكم بماتقولون ).
و چون چنين است و خود مرتكب انحراف خويش بوده ايد، قدرت نداريد عذاب الهى را از خودبـر طـرف سـازيـد و خـويش را يارى كنيد و يا از ديگران يارى بطلبيد (فما تستطيعونصرفا و لا نصرا).
و كـسـى كـه از شـمـا سـتـم كند، عذاب شديد و بزرگى به او مى چشانيم (و من يظلم منكمنذقه عذابا كبيرا).
بـدون شـك ظـلم مـفـهـوم وسـيـعـى دارد هـر چـنـد موضوع بحث در آيه شرك است كه يكى ازمصداقهاى روشن ظلم مى باشد، اما با اين حال كلى بودن مفهوم آيه را از بين نمى برد.
جالب اينكه من يظلم به صورت فعلمضارع آمده است و اين نشان مى دهد قسمت اول بحث اگر چه مربوط به گفتگوهاى رستاخيزاسـت ، امـا جـمله اخير خطابى است به آنها در دنيا، گوئى همين كه دلهاى مشركان بر اثرشنيدن گفتگوهاى عابدان و معبودان در قيامت آماده اثرپذيرى مى شود سخن را از قيامت بهدنيا كشانده و به آنها مى گويد هر كسى ظلم و ستمى انجام دهد او را شديدا كيفر مى دهيم .
نكته ها:
1 - منظور از معبودها در اينجا كيانند؟
در پـاسـخ ايـن سـؤ ال دو تـفـسـيـر در مـيـان مـفـسران معروف وجود دارد: نخست اينكه منظورمـعـبودهاى انسانى (همچون مسيح ) يا شيطانى (همچون جن ) و يا فرشتگان است كه هر كدامرا گروهى از مشركان براى پرستش انتخاب كرده بودند.
و از آنـجـا كـه آنها داراى عقل و شعور و ادراك هستند مى توانند، مورد اين بازپرسى قرارگيرند، و براى اتمام حجت و اثبات دروغ مشركان كه مى گويند اينها ما را به عبادت خوددعـوت كـردنـد از آنـها سؤ ال مى شود آيا چنين سخنى صحيح است ؟ و آنها صريحا گفتارمشركان را تكذيب مى كنند!
تفسير دوم كه جمعى از مفسران آن را ذكر كرده اند، اين است كه خداوند در آن روز نوعى ازحـيات و درك و شعور به بتها مى بخشد به طورى كه مى توانند مورد بازپرسى قرارگـيـرنـد و پـاسخ لازم را بدهند كه خدايا ما اينها را گمراه نكرديم ، بلكه آنها خودشانبر اثر غرق شدن در شهوات و غرور گمراه شدند.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه تـمـام مـعـبـودهـا را شـامـل بـشـود اعـم از آنـهـا كـه داراىعـقـل و شـعـورنـد و بـه زبـان خـود واقـعـيـتـهـا را مـى گـويـنـد، و مـعـبـودهـائى كـه ازعقل و شعور برخوردار نيستند و به زبانحال حقيقت را منعكس مى سازند.
ولى قرائن موجود در آيه با تفسير اول هماهنگتر است ، چرا كه فعلها و ضميرها همه نشانمـى دهـد كـه طـرف صحبت صاحبان عقل و شعورند و اين متناسب با معبودهائى همچون مسيح وفرشتگان و مانند آنها است .
بـعـلاوه از جـمله فقد كذبوكم (آنها شما را تكذيب كردند) چنين برمى آيد كه مشركان قبلاادعا نموده اند اين معبودان ما را گمراه ساختند، و به سوى خـويـش دعـوت كردند، و بعيد است مشركان اين ادعا را در مورد بتهاى سنگى و چوبى كردهبـاشـنـد، زيـرا خـودشـان - آنگونه كه در داستان ابراهيم آمده - يقين داشتند كه بتها سخننمى گويند لقد علمت ما هؤ لاء ينطقون (انبياء - 63).
در حـالى كـه مـثـلا در مـورد مـسـيـح در آيـه 116 سـوره مائده مى خوانيم ءانت قلت للناساتخذونى و امى الهين من دون الله : آيا تو، به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود غير ازخدا انتخاب كنيد؟!
و در هـر حـال مـسـلم اسـت كه ادعاى مشركان و بت پرستان ، واهى و بى اساس بوده و آنانايشان را به عبادت خود دعوت نكرده اند.
جـالب اينكه معبودان در جواب نمى گويند: خدايا ما آنها را به عبادت خود دعوت نكرديم ،بـلكـه مـى گـويـنـد: ما غير از تو معبودى براى خود انتخاب ننموديم ، يعنى وقتى خود ماتـنـهـا تـو را پـرسـتـش مـى كـنـيـم بـطريق اولى براى آنها ديگرى را معرفى نكرده ايمبخصوص اينكه اين سخن با جمله سبحانك (منزهى تو) و با جمله ما كان ينبغى لنا (براىما سزاوار نبود) همراه است كه نهايت ادب و تاكيد آنها را بر توحيد روشن مى سازد.
2 - انگيزه انحراف از اصل توحيد
قابل توجه اينكه معبودان ، عامل اصلى انحراف اين گروه مشرك را زندگى مرفه آنها مىشـمـرنـد، و مـى گـويـنـد: خـداوندا آنها و پدرانشان را از نعمتهاى اين زندگى برخوردارساختى ، و همين باعث فراموشكارى آنها شد، بجاى اينكه بخشنده اين نعمتها را بشناسند وبه شكر و طاعتش پردازند در گرداب غفلت و غرور فرو رفتند، و تو و روز قيامت را بهدست فراموشى سپردند.
و بـه راسـتـى زنـدگـى مـرفـه بـراى جـمـعـيـتـى كـه ظرفيت كافى ندارند و پايه هاىايمانشان سست است از يكسو غرور آفرين است ، چرا كه وقتى به نعمت فراوان
رسـيـدند خود را گم مى كنند و خدا را فراموش مى نمايند، حتى گاه فرعون وار كوس اناالله مى كوبند!
و از سـوئى ديـگـر ايـن گونه افراد مايلند هر چه بيشتر آزاد باشند و هيچ محدوديتى دركـامـجـوئى از لذائذ در كـارشـان نـبـاشـد، و قـيـد و بـنـدهـائى ازقبيل حلال و حرام و مشروع و نا مشروع آنها را از رسيدن به هدفهايشان منع نكند، و به ايندليل نمى خواهند در برابر قوانين و مقررات دينى سر تعظيم فرود آورند و روز حساب وجزا را بپذيرند.
هـم اكـنـون نـيـز طـرفـداران آئيـن خـدا و تـعـليمات انبيا در ميان مرفهين زياد نيستند، و اينمستضعفينند كه طرفداران سرسخت و دوستان با وفاء ايثارگر دين و مذهبند.
البته اين سخن در هر دو طرف استثناهائى دارد ولى اكثريت هر دو گروه چنانند كه گفتيم
ضـمـنـا در آيـه فـوق تـنـهـا روى مـرفه بودن زندگى خود آنها تكيه نشده ، بلكه روىمـرفـه بودن زندگى نياكان آنها نيز تكيه شده است ، زيرا هنگامى كه انسان از كودكىدر ناز و نعمت پرورش يافت طبيعى است كه ميان خود و ديگران غالبا جدائى و امتياز ببيندو به آسانى حاضر نباشد منافع مادى و زندگى مرفه خود را از دست بدهد.
در حـالى كـه پـايـبـنـد بـودن بـه فـرمان خدا و برنامه هاى مذهب نياز به ايثار و گاهىهـجـرت و حـتـى جـهـاد و شهادت دارد، و گاه تن در دادن به انواع محروميتها و تسليم دشمننشدن ، و اينها امورى است كه با مزاج مرفهين كمتر سازگار است مگر آنها كه شخصيتشانفـوق زنـدگـى مـاديـشـان اسـت كـه اگـر يـك روز بـود، شكر خدا مى گويند و اگر نبودمـتـزلزل و نـاراحـت نـمـى شـونـد، و به تعبير ديگر آنها بر زندگى ماديشان حاكمند نهمحكوم ، اميرند نه اسير!
ضـمـنـا از ايـن توضيح استفاده مى شود كه منظور از جمله نسوا الذكر فراموش كردن يادخدا است كه در آيه 19 سوره حشر بجاى آن و لا تكونوا كالذين نسوا الله آمده است ، و يافـرامـوش كردن روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار آنچنان كه در آيه 26 سوره ص ‍ آمدهلهـم عـذاب شـديـد بما نسوا يوم الحساب : براى آنها عذاب شديدى است بخاطر فراموشكردن روز حساب .
و يا فراموش كردن هر دو و همه برنامه هاى الهى .
3 - واژه بور
بـور از ماده بوار در اصل به معنى شدت كساد بودن چيزى است و چون شدت كسادى باعثفـسـاد مى شود چنانكه در ضرب المثل عرب آمده كسد حتى فسد اين كلمه به معنى فساد، وسپس هلاكت اطلاق شده است .
و از آنـجـا كـه زمـين خالى از درخت و گل و گياه در حقيقت فاسد و مرده است به آن بائر مىگويند.
بـنـابـراين جمله كانوا قوما بورا اشاره به اين است كه اين گروه بر اثر غرق شدن درزنـدگـى مـرفـه مـادى و فـرامـوش كـردن خدا و رستاخيز به فساد و هلاكت كشيده شدند وسرزمين دلشان همچون بيابانى خشك و بائر، از گلهاى ملكات ارزشمند انسانى و ميوه هاىفضيلت و حيات معنوى خالى گرديد.
مـطـالعـه حـال ملتهائى كه امروز در ناز و نعمت غرقند و از خدا و خلق بى خبرند عمق معنىايـن آيـه را روشـنـتر مى سازد كه چگونه در درياى فساد اخلاقى غرق شده اند و چگونهفضائل انسانى از سرزمين باير وجودشان برچيده شده است .
آيه و ترجمه


و مـا أ رسلنا قبلك من المرسلين إ لا إ نهم ليأ كلون الطعام و يمشون فى الا سواق و جعلنابعضكم لبعض فتنة أ تصبرون و كان ربك بصيرا(20)


ترجمه :

20 - ما هيچيك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مى خوردند و در بازارهاراه مـى رفـتـنـد، و بـعـضـى از شـما را، وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم ، آيا صبر وشكيبائى مى كنيد؟ (و از عهده امتحانات بر مى آئيد) و پروردگار تو بصير و بينا بودهو هست .
شان نزول :
جـمعى از مفسران در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق چنين آورده اند كه جمعى از سرانمشركان خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: اى محمد تو از ما چه مىخـواهـى ؟ اگـر ريـاسـت مـى طـلبـى مـا تو را سرپرست خود مى كنيم ، و اگر علاقه بهمـال دارى از امـوال خـود بـراى تـو جمع مى كنيم ، اما هنگامى كه ديدند پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) در برابر اين پيشنهادهايشان تسليم نشد به بهانه جوئى پرداختندو گفتند تو چگونه فرستاده خدا هستى با اينكه غذا مى خورى و در بازارها توقف مى كنى؟!
آنـهـا پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به خوردن غذا سرزنش كردند چرا كه مىخـواسـتـند او فرشته باشد، و به راه رفتن در بازارها ملامت كردند چرا كه آنها كسراها وقـيـصـرهـا و پـادشـاهان جبار را ديده بودند كه هرگز گام در بازارها نمى گذاردند، درحـالى كـه پـيـامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مردم در بازارها حشر و نشر داشت وبـا آنـهـا مـانـوس بـود، و امر و نهى الهى را به آنها ابلاغ مى كرد، بهانه جويان ايرادكردند و گفتند: او مى خواهد
حكمران ما شود، در حالى كه روش او مخالف سيره پادشاهان است !
آيـه فـوق نـازل شـد و اين حقيقت را روشن ساخت كه روش پيامبر اسلام روش همه پيامبرانپيشين بوده است .
تفسير:
همه پيامبران چنين بودند
در چـند آيه قبل يكى از بهانه جوئيهاى مشركان را به اين عنوان كه چرا پيامبر اسلام غذامـى خورد و در بازارها راه مى رود، آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفتهشـد، آيـه مورد بحث به همان مطلب بازگشته و پاسخى صريحتر و مشروحتر به آن مىدهد و مى گويد:
مـا هـيـچيك از رسولان را قبل از تو نفرستاديم مگر اينكه همه آنها از جنس بشر بودند، غذامـى خوردند و در بازارها راه مى رفتند (و با مردم حشر و نشر داشتند) (و ما ارسلناك قبلكمن المرسلين الا انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق ).
و در عـيـن حـال بـعـضـى از شـمـا را وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم (و جعلنا بعضكملبعض فتنة ).
ايـن آزمـايـش مـمـكـن اسـت از ايـن طـريـق بـاشـد كـه انـتـخاب پيامبران از جنس بشر آن هم ازانسانهائى كه از ميان توده هاى جمعيت محروم برمى خيزند خود آزمايش بزرگى است ، چراكـه گـروهـى ابـا دارنـد زير بار همنوع خود بروند بخصوص كسى كه از نظر امكاناتمـادى در سـطـح پـائيـنـى قـرار داشـته باشد، و آنها از اين نظر در سطح بالا و يا سن وسالشان بيشتر و در جامعه سرشناستر باشند.
ايـن احـتـمـال نيز وجود دارد كه منظور آزمودن عمومى مردم به وسيله يكديگر است ، چرا كهافراد از كار افتاده و ناتوان و بيمار و يتيم و دردمند، آزمونى هستند براى اقويا و افرادسـالم و تـندرست ، و به عكس افراد تندرست و قوى ، آزمونى هستند براى افراد ضعيف ونـاتـوان ، آيـا گـروه دوم راضـى بـه رضـاى خـدا هـسـتـنـد؟ و آيـا گـروهاول وظيفه و تعهد انسانى خود را در برابر گروه دوم انجام مى دهند يا نه ؟
و از آنـجـا كـه اين دو تفسير با هم منافاتى ندارند ممكن است هر دو در مفهوم وسيع آيه كهامتحان مردم به وسيله يكديگر است جمع باشد.
و بـه دنـبـال ايـن سـخـن ، هـمـگـان را مـورد خـطـاب قـرار داده و سـؤال مى كند: آيا صبر و شكيبائى پيشه مى كنيد؟ (اءتصبرون ).
چرا كه مهمترين ركن پيروزى در تمام اين آزمايشها صبر و استقامت و پايمردى است ، صبرو اسـتـقـامـت در بـرابـر هـوسـهـاى سـركـشـى كـه مـانـع ازقـبـول حق مى شود، صبر و استقامت در برابر مشكلاتى كه در آنجا وظائف و اداء رسالتهاوجود دارد، و همچنين شكيبائى در برابر مصائب و حوادث دردناك كه زندگى انسان به هرحال خالى از آن نخواهد بود.
خلاصه تنها با نيروى پايدارى و صبر است كه مى توان از عهده اين امتحان بزرگ الهىبرآمد.
و در پـايـان آيـه بـه عـنـوان يـك هشدار مى فرمايد: پروردگار تو همواره بصير و بينابوده و هست (و كان ربك بصيرا).
مـبـادا تـصـور كنند چيزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از ديده بينا و موشكافعلم خداوند مكتوم و پنهان مى ماند، او همه را دقيقا مى داند و مى بيند.
سؤ ال :
در ايـنـجا پرسشى پيش مى آيد و آن اينكه : پاسخ قرآن در آيات فوق به مشركان دائربـر ايـنـكـه هـمـه پـيـامـبـران از جـنـس بـشـر بـودنـد نـه تـنـهـامـشـكـل را حـل نـمـى كـنـد، بـلكـه بـه اصـطـلاح از قـبـيـل تـكـثـيـراشكال است ، چرا كه ممكن است آنها ايراد خود را به همه پيامبران تعميم دهند.
پاسخ :
آيات مختلف قرآن نشان مى دهد كه آنها اين ايراد را به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) داشتند و معتقد بودند كه او وضع خاصى به خود گرفته و لذا مى گفتند. مالهذا الرسول ... (چرا اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين چنين است ...).
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: اين منحصر به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نـيست كه غذا مى خورد و در بازارها گام بر مى دارد همه آنها چنين اوصافى را داشتند، وبـه فـرض كـه آنـهـا اين اشكال را به همه پيامبران تعميم دهند، قرآن پاسخ آنها را نيزگـفـتـه آنـجـا كه مى گويد: و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا: به فرض كه پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فرشته قرار مى داديم باز ناگزير او را به صورتانـسانى در مى آورديم (تا بتواند سرمشق و الگو در تمام زمينه ها براى انسانها باشد)اشاره به اينكه تنها انسان مى تواند رهبر انسان باشد كه از تمام نيازها و خواسته ها ومشكلات و مسائل او آگاه است .
آيه و ترجمه


و قال الذين لا يرجون لقاءنا لو لا أ نزل علينا الملئكة أ و نرى ربنا لقد استكبروا فى أنفسهم و عتو عتوا كبيرا(21)
يوم يرون الملئكة لا بشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا(22)
و قدمنا إ لى ما عملوا من عمل فجعلنه هباء منثورا(23)
أ صحب الجنة يومئذ خير مستقرا و أ حسن مقيلا(24)


ترجمه :

21 - و آنـهـا كـه امـيدى به لقاى ما ندارند (و رستاخيز را انكار مى كنند) مى گويند: چرافـرشـتگان بر ما نازل نمى شوند؟ و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم ؟ آنهادرباره خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند.
22 - (آنـهـا بـه آرزوى خـود مـى رسـنـد) اما روزى كه فرشتگان را مى بينند روز بشارتمجرمان نخواهد بود! (بلكه روز مجازات و كيفر آنان است ) و مى گويند ما را امان دهيد ما رامعاف داريد
23 - و مـا بـه سـراغ اعـمـالى كـه آنـهـا انـجـام دادنـد مى رويم و همه را همچون ذرات غبارپراكنده در هوا مى كنيم !
24 - بهشتيان در آن روز قرارگاهشان از همه بهتر، و استراحت گاهشان نيكوتر است !
تفسير:
ادعاهاى بزرگ
گفتيم مشركان لجوج براى فرار از زير بار تعهدات و مسئوليتهائى كه ايمان به خدا ورسـتـاخـيـز بـر دوش آنها مى گذارد، بهانه هائى را مطرح مى كردند كه يكى از آنها اينبـود چـرا پيامبر مثل ما نياز به غذا دارد، و در بازارها راه مى رود كه پاسخ آن را در آياتقبل خوانديم .
آيـات مـورد بـحث دو قسمت ديگر از بهانه هاى آنها را مطرح كرده پاسخ مى گويد، نخستمـى فـرمـايـد: آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند و رستاخيز را انكار مى كنند)، مى گويندچـرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند، و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم (وقال الذين لا يرجون لقائنا لو لا انزل علينا الملائكة او نرى ربنا).
بـه فـرض كـه ما بپذيريم پيامبر هم مى تواند همچون ما زندگى عادى داشته باشد اماايـن قـابـل قـبـول نـيـسـت كـه پـيـك وحـى تـنـهـا بـر اونـازل شـود و مـا او را نـبـيـنـيم ! چه مانعى دارد فرشته آشكار شود، و بر نبوت او صحهبگذارد، و يا قسمتى از وحى را در حضور ما بازگو كند؟!
و يا خدا را با چشم ببينيم كه جاى هيچ شك و شبهه اى براى ما باقى نماند؟ اينها است كهبراى ما سؤ ال انگيز است و اينها است كه مانع از پذيرش دعوت محمد (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) مى شود!
مهم اين است كه قرآن اين بهانه جويان را به عنوان لا يرجون لقائنا توصيف مى كند كهنـشـان مـى دهـد سـرچـشـمـه ايـن گـفـتـارهـاى بـى اسـاس ، عـدم ايـمـان بـه آخـرت ، و عـدمقبول مسئوليت در برابر خدا است .
در آيـه 7 سـوره حـجـر نـيـز شبيه اين سخن را مى خوانيم كه آنها مى گفتند: لو ما تاتينابالملائكة ان كنت من الصادقين : اگر راست مى گوئى چرا فرشتگان
را بـراى مـا نـمـى آورى تا تو را تصديق كنند؟! در آغاز همين سوره فرقان نيز خوانديمكـه مـشـركـان مـى گفتند: لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا: چرا فرشته اى همراه اومامور انذار انسانها نشده است ؟
در حـالى كـه يـك انـسـان حـق طـلب بـراى اثـبـات يـك مـطـلب ، تـنـهـا مـطـالبـهدليـل مـى كـنـد اما نوع دليل هر چه باشد، مسلما تفاوت نمى كند، هنگامى كه پيامبر اسلام(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـا نـشـان دادن معجزات و از جمله خود قرآن حقانيت دعوتخويش را به وضوح ثابت كرده ، ديگر اين بهانه ها چه معنى دارد؟
و بـهـتـريـن دليـل بـراى اينكه اين سخنان را به خاطر تحقيق پيرامون نبوت پيامبر نمىگـفـتـنـد ايـن اسـت كـه تـقـاضـاى مـشـاهـده پـروردگـار كـردند و او را تا سر حد يك جسمقـابـل رؤ يـت تـنـزل دارنـد، هـمـان تـقـاضـاى بـى اسـاسـى كـه مـجـرمـان بـنـىاسـرائيـل نيز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنيدند كه شرح آن در سوره اعراف آيه 143آمده است .
لذا قـرآن در پـاسـخ ايـن تـقـاضـاها ذيل آيه مورد بحث مى گويد: آنها در مورد خود تكبرورزيدند و گرفتار غرور و كبر و خود بينى شدند (لقد استكبروا فى انفسهم ).
و طغيان كردند، چه طغيان بزرگى ؟ (و عتوا عتوا كبيرا).
عتو (بر وزن غلو) به معنى خوددارى از اطاعت و سرپيچى از فرمان توأ م با عناد و لجاجاست .
تـعـبير فى انفسهم ممكن است به اين معنى باشد كه آنها در مورد خود به كبر و خود بينىگـرفـتـار شـدنـد و نـيـز مـمـكـن اسـت بـه ايـن مـعنى باشد كه آنها كبر و غرورشان را دردل پـنـهـان كـردنـد و ايـن بـهانه ها را آشكار در عصر و زمان ما نيز كسانى هستند كه منطقمشركان پيشين را تكرار مى كنند و مى گويند تا خدا را در محيط آزمايشگاه خود نبينيم و تاروح را در زير چاقوى
جراحى مشاهده نكنيم باور نخواهيم كرد! و سرچشمه هر دو يكى است استكبار و سركشى .
اصولا تمام كسانى كه تنها ابزار شناخت را حس و تجربه مى دانند به طور ضمنى همينسخن را تكرار مى كنند، و همه ماترياليستها و ماديون در اين جمع داخلند، در حالى كه حسما تنها توانائى درك قسمت ناچيزى از ماده اين جهان را دارد.
سپس به عنوان تهديد مى گويد اينها كه تقاضا دارند فرشتگان را به بينند سرانجامخـواهـند ديد اما روزى كه فرشتگان را مى بينند روزى است كه در آن روز بشارتى براىمـجـرمـان نـخـواهـد بـود (چـرا كـه روز مـجـازات و كـيـفـرهـاى دردنـاكاعمال آنها است ) (يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين ).
آرى در آن روز از ديـدن فـرشـتـگـان خوشحال نخواهند شد بلكه چون نشانه هاى عذاب راهـمـراه مـشـاهده آنان مى بينند بقدرى در وحشت فرو مى روند كه همان جمله اى را كه در دنيابـه هنگام احساس خطر در برابر ديگران مى گفتند بر زبان جارى مى كنند و مى گويندما را امان دهيد، ما را معاف داريد (و يقولون حجرا محجورا).
ولى بـدون شـك نـه ايـن جـمـله و نـه غـيـر آن اثرى در سرنوشت محتوم آنها ندارد چرا كهآتـشـى را كـه خـود افـروخـتـه انـد خـواه و نـاخـواه دامـانـشـان را مـى گـيـرد، واعـمـال زشـتـى را كـه انـجام داده اند در برابرشان مجسم مى گردد و خود كرده را تدبيرنيست !.
واژه حجر (بر وزن قشر) در اصل به منطقه اى گفته مى شود كه آن را سنگ چين (تحجير)كـرده و مـمـنـوع الورود مـى سـاخـتـنـد، و اگـر مـى بـيـنـيـم حـجـراسـماعيل را حجر مى گويند به خاطر ديوارى است كه اطراف آن كشيده شده و جدا گرديدهاست ، عقل را نيز حجر مى گويند، چون انسان را از كارهاى خلاف منع مى كند، لذا در آيه 5سوره فجر مى خوانيم هل فى ذلك قسم لذى حجر (آيا در اين سخن ، سوگند قانع كننده اىبراى صاحبان عقل وجود دارد؟).
و نـيـز اصحاب حجر، كه در قرآن نامشان آمده (آيه 80 سوره حجر) به قوم صالح گفتهشـده اسـت كه خانه هاى سنگى محكمى در دل كوه ها براى خود مى تراشيدند و در حفاظت آنقرار مى گرفتند.
اين در مورد معنى واژه حجر.
امـا جـمـله حـجـرا محجورا اصطلاحى بوده است در ميان عرب كه وقتى به كسى برخورد مىكردند كه از او مى ترسيدند براى گرفتن امان اين جمله را در برابر او مى گفتند.
مـخـصـوصا رسم عرب اين بود كه در ماههاى حرام كه جنگ ممنوع بوده هنگامى كه كسى باديگرى روبرو مى شد و احتمال مى داد اين سنت شكسته شود و به او صدمه اى برسد، اينجـمـله را تـكـرار مـى كـرد، طـرف مقابل نيز با شنيدن آن ، او را امان مى داد و از نگرانى واضـطـراب و وحـشـت بـيـرون مـى آورد، بنابراين معنى جمله مزبور اين است : امان مى خواهمامانى كه برگشت و تغييرى در آن نباشد.
ضـمـنـا از آنچه در بالا گفتيم روشن شد كه در اينجا گوينده اين سخن مجرمانند و تناسبافعال موجود در آيه و سير تاريخى و سابقه اين جمله در ميان عرب نيز
هـمـيـن اقتضا مى كند، هر چند بعضى احتمال داده اند كه گوينده اين سخن فرشتگان خواهندبود و هدفشان ممنوع ساختن مشركان از رحمت خدا است .
و بعضى نيز گفته اند كه گوينده اين سخن مجرمانند كه به يكديگر اين را مى گويند،ولى ظاهر همان معنى اول است كه بسيارى از مفسران آن را اختيار كرده و يا به عنوان اولينتفسير از آن ياد نموده اند.
امـا در ايـنـكـه آن روز كه مجرمان ، فرشتگان را ملاقات مى كنند كدام روز است ؟ مفسران دواحتمال داده اند بعضى گفته اند روز مرگ است كه انسان فرشته مرگ را مى بيند چنانكهدر آيـه 97 سـوره نساء مى خوانيم : و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكةبـاسـطـوا ايـديـهـم اخـرجوا انفسكم : اگر ظالمان را ببينى هنگامى كه در امواج مرگ قرارگرفته اند و فرشتگان دستها را گشوده اند و مى گويند جان خود را بيرون كنيد ....
بـعـضـى ديـگـر ايـن تـفـسـير را انتخاب كرده اند كه منظور روز قيامت و رستاخيز است كهمجرمان در برابر فرشتگان عذاب قرار مى گيرند و آنها را مشاهده مى كنند.
تفسير دوم با توجه به آيات بعد كه سخن از رستاخيز مى گويد و مخصوصا جمله يومئذاشاره به آن مى گيرد، نزديكتر به نظر مى رسد.
آيـه بـعد وضع اعمال اين مجرمان را در آخرت مجسم ساخته ، مى گويد: ما به سراغ تماماعمالى كه آنها انجام دادند مى رويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مى كنيم ! (وقدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا).
واژه عـمل به طورى كه راغب در مفردات گفته به معنى هر كارى است كه با قصد انجام مىگـيرد، ولى فعل ، اعم از آن است ، يعنى به كارهائى كه با قصد يا بى قصد انجام مىگيرد هر دو اطلاق مى شود.
جـمـله قـدمـنـا از مـاده قـدوم بـه مـعـنى وارد شدن يا به سراغ چيزى رفتن است ، و در اينجادليـل بـر تـاكـيـد و جـدى بـودن مـطـلب اسـت ، يـعـنـى مـسـلمـا و بـطـور قـطـع تـمـاماعمال آنها را كه با توجه و از روى اراده انجام داده اند - هر چند ظاهرا كارهاى خير باشد -به خاطر شرك و كفرشان همچون ذرات غبار در هوا محو و نابود مى كنيم .
آفات اعمال صالح
واژه هـبـاء بـه مـعـنـى ذرات بـسـيـار ريـز غـبـار اسـت كـه درحال عادى ، ابدا به چشم نمى آيد، مگر زمانى كه نور آفتاب از روزنه يا دريچه اى بهداخـل اطـاق تـاريـكـى بـيـفـتـد و ايـن ذرات را روشـن وقابل مشاهده سازد.
ايـن تـعـبـيـر نشان مى دهد كه اعمال آنها بقدرى بى ارزش و بى اثر خواهد شد كه اصلاگوئى عملى وجود ندارد، هر چند ساليان دراز تلاش و كوشش كرده باشند.
ايـن آيـه نـظـيـر آيـه 18 سـوره ابـراهـيـم اسـت كـه مـى فـرمـايـد:مـثـل الذيـن كـفـروا بـربـهـم اعـمـالهـم كـرمـاد اشـتـدت بـه الريـح فـى يـوم عـاصـف :اعـمـال كـسـانـى كـه بـه پـروردگـارشـان كـافر شدند همچون خاكسترى است در برابرتندباد در يك روز
طوفانى !
دليـل مـنـطـقـى آن هـم روشـن اسـت ، زيـرا چـيـزى كـه بـهعـمـل انـسـان شـكـل و مـحـتـوا مـى دهـد، نـيـت و انـگـيـزه و هـدف نـهـائىعـمل است ، افراد با ايمان ، با انگيزه الهى و توحيدى ، هدفهاى مقدس و پاك ، و برنامهصـحـيـح و سـالم بـه سـراغ انـجـام كـارهـا مـى رونـد در حـالى كه مردم بى ايمان غالباگـرفتار تظاهر رياكارى و تقلب و غرور و خود بينى هستند، و همين سبب بى ارزش شدناعمال آنها مى شود.
بـه عـنـوان نـمـونـه مـا مـسـجـدهـائى را از صدها سال پيش سراغ داريم كه گذشت قرنهاكمترين تاثير بر آنها نگذاشته است ، و به عكس ‍ خانه هائى را مى بينيم كه با گذشتيـكـمـاه يـا يـكسال شكستها و نقصهاى فراوان در آن ظاهر مى شود، اولى چون انگيزه الهىداشـت از هر نظر محكم و با بهترين مصالح با پيش بينى تمام حوادث آينده ساخته شده ،اما دومى چون هدف تهيه مال و ثروتى از طريق تظاهر و فريب بوده است تنها به رنگ وآبش توجه شده است .
اصولا از نظر منطق اسلام ، اعمال صالح آفاتى دارد كه بايد دقيقا مراقب آن بود: گاه ازآغاز ويران و فاسد است ، همچون عملى كه براى ريا انجام مى گيرد.
گـاه انـسـان در حين عمل گرفتار غرور و عجب و خودبينى مى شود و ارزش عملش به خاطرآن از بين مى رود.
و گاه بعد از عمل به خاطر انجام كارهاى مخالف و منافى ، اثرش محو و نابود مى گردد،مـانند انفاقى كه پشت سر آن منت باشد، و يا اعمال صالحى كه پشت سر آن كفر و ارتدادصورت گيرد.
و حـتـى طـبـق بـعـضـى از روايـات اسـلامـى گـاه انـجـام گـنـاهـانـىقبل از انجام عمل
روى آن اثـر مـى گـذارد، چـنـانـكـه در مـورد شـرابـخـوار مـى خـوانـيـم كـه تـاچهل روز اعمال او مقبول درگاه خدا نخواهد شد.
بـه هر حال اسلام برنامه اى فوق العاده دقيق و باريك و حساب شده درباره خصوصياتعمل صالح دارد.
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : روز قيامت خداوند گروهى را مبعوث مىكـند در حالى كه نورى در مقابل آنان همچون لباسهاى سفيد و درخشنده است (اين نور هماناعـمـال آنها است ) سپس به آن اعمال فرمان مى دهد: همگى ذرات پراكنده غبار شويد (و بهدنـبال آن همه محو مى گردند) سپس فرمود: انهم كانوا يصومون و يصلون و لكن كانوا اذاعـرض لهـم شـى ء مـن الحـرام اخـذوه و اذا ذكـر لهـم شـى ء مـنفـضـل امـيـر المـؤ منين انكروه !: آنها نماز و روزه را بجا مى آوردند ولى هنگامى كه حرامىبـه آنـهـا عـرضـه مـى شـد آن را مـى چـسـبـيـدنـد و مـوقـعـى كـه ازفضائل امير مؤ منان على (عليه السلام ) براى آنها بيان مى گشت انكار مى كردند!.
و از آنجا كه قرآن معمولا نيك و بد را در برابر هم قرار مى دهد تا با مقايسه ، وضع هردو روشـن شـود، آيـه بـعـد، از بهشتيان سخن مى گويد و مى فرمايد: بهشتيان در آن روزقـرارگـاهـشـان بـهـتر و استراحت گاهشان نيكوتر است (اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا واحسن مقيلا).
مـعـنـى ايـن سـخـن آن نيست كه دوزخيان وضعشان خوبست و بهشتيان وضعشان از آنها بهتر،زيـرا صـيـغه افعل تفضيل گاه در مواردى به كار مى رود كه يك طرف به كلى فاقد آنمفهوم است و طرف ديگر واجد، مثلا در سوره فصلت آيه 40
مى خوانيم : اءفمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم القيامة : آيا كسى كه در آتشافكنده مى شود بهتر است يا كسى كه روز قيامت در نهايت امنيت وارد محشر مى شود؟!
مـسـتقر به معنى قرارگاه و مقيل به معنى محل استراحت در نيمه روز است (از ماده قيلوله بهمعنى خواب نيم روز آمده است ).
آيه و ترجمه


و يوم تشقق السماء بالغمم و نزل الملئكة تنزيلا(25)
الملك يومئذ الحق للرحمن و كان يوما على الكفرين عسيرا(26)


ترجمه :

25 - و بـه خـاطـر آور روزى را كه آسمان با ابرها از هم شكافته مى شود، و فرشتگاننازل مى گردند.
26 - حـكـومـت در آن روز از آن خـداوند رحمان است و آنروز روز سختى براى كافران خواهدبود.
تفسير:
آسمان با ابرها شكافته مى شود!
بـاز در اين آيات بحث درباره قيامت و سرنوشت مجرمان در آن روز ادامه مى يابد نخست مىگويد: روز گرفتارى و اندوه مجرمان ، روزى است كه آسمان با ابرها از هم مى شكافد وفـرشـتـگـان پـى در پـى نـازل مـى شـونـد! (و يـوم تـشـقـق السـمـاء بـالغـمـام ونزل الملائكة تنزيلا).
غمام از غم به معنى پوشاندن چيزى است و از آنجا كه ابر آفتاب
را مـى پوشاند به آن غمام گفته مى شود همچنين به اندوه كه قلب را مى پوشاند غم مىگويند.
اين آيه در حقيقت پاسخى است به درخواست مشركان ، و يكى ديگر از بهانه جوئيهاى آنهازيـرا آنـهـا انـتـظار داشتند خداوند و فرشتگان ، طبق اساطير و افسانه هاى آنان ، در ميانابـرهـا بـه سراغشان بيايند و آنها را به سوى حق دعوت كنند، در اسطوره هاى يهود نيزآمده كه گاه خداوند در لابلاى ابرها ظاهر مى شد!.
قـرآن در پـاسخ آنها مى گويد: آرى فرشتگان (و نه خدا) روزى به سراغ آنها مى آيند،امـا كـدام روز؟ روزى كـه مـجـازات و كيفر اين بدكاران فرا مى رسد و بيهوده گوئى هاىآنها را پايان مى دهد.
اكـنـون ببينيم منظور از شكافته شدن آسمان با ابرها چيست ؟ با اينكه مى دانيم اطراف ماچيزى به نام آسمان كه قابل شكافته شدن باشد وجود ندارد.
بـعـضـى از مـفسران مانند علامه طباطبائى (رضوان الله عليه ) در تفسير الميزان فرمودهانـد: مـنـظـور شـكـافـتـه شـدن آسـمـان عـالم شـهـود و كـنـار رفـتـن حـجـابجـهـل و نـادانى و نمايان گشتن عالم غيب است ، يعنى انسان در آن روز درك و ديدى پيدا مىكـنـد كـه بـا امـروز بـسـيـار مـتـفـاوت اسـت ، پـرده هـا كنار مى رود، و فرشتگان را كه درحال نزول از عالم بالا هستند مى بيند.
تفسير ديگر اين است كه منظور از سماء، كرات آسمانى است كه بر اثر انفجارات پى درپـى از هم متلاشى مى شود، و ابرى كه حاصل از اين انفجارات و متلاشى شدن كوهها استصـفـحـه آسـمانها را فرا مى گيرد، بنابراين كرات آسمانى شكافته مى شود، در حالىكه همراه با ابرهاى حاصل از آن است .
آيـات بـسـيـارى از قـرآن مـجـيـد، مـخـصـوصا آنها كه در سوره هاى كوتاه آخر قرآن آمده ،بـيـانـگـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه در آسـتـانـه قـيـامـت ، دگـرگـونـيـهـاى عـظـيم و انقلاب وتحول عجيب ، سر تا سر عالم هستى را فرا مى گيرد كوهها متلاشى شده و همچون غبار درفضا پخش مى گردد خورشيد بى نور، و ستارگان بى فروغ مى شود، حتى فاصله ماهو خورشيد از بين مى رود، و لرزه و زلزله عجيبى سراسر زمين را فرا مى گيرد.
آرى در چـنـان روز، مـتـلاشـى شـدن آسـمـان ، يعنى كرات آسمانى و پوشيده شدن صفحهآسمان از يك ابر غليظ امرى طبيعى خواهد بود.
همين تفسير را به نحو ديگرى مى توان بيان كرد:
شـدت دگـرگـونـيها و انفجارات كواكب و سيارات سبب مى شود كه آسمان از ابرى غليظپوشيده شود، اما در لابلاى اين ابر گاه شكافهائى وجود دارد، بنابراين آسمانى كه درحال عادى با چشم ديده مى شود به وسيله اين ابرهاى عظيم انفجارى از هم جدا مى شود.
تـفـسـيـرهـاى ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن آيـه گـفـتـه شـده اسـت كـه بـااصول علمى و منطقى سازگار نيست و در عين حال تفسيرهاى سه گانه فوق منافاتى باهـم نـدارد، مـمـكـن اسـت از يـكـسـو پـرده هـاى جـهـان مـاده ازمـقـابـل چـشـم انـسـان كـنـار برود و عالم ماوراء طبيعت را مشاهده كند، و از سوى ديگر كراتآسـمـانـى مـتلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشكار گردند، و در لابلاى آنها شكافهائىنـمـايـان بـاشد، آن روز، روز پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است ، روز بسيار دردناكىاست براى مجرمان بى ايمان و ستمكاران لجوج .
سپس به يكى از روشنترين مشخصات آن روز پرداخته ، و مى گويد:
حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است (الملك يومئذ الحق للرحمان ).
حـتـى آنـهـا كـه در ايـن جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زودگذر داشتند نيز ازصحنه حكومت كنار مى روند، و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاك او مىشـود، و بـه هـمـيـن دليـل آن روز روز سـخـتـى بـراى كافران خواهد بود (و كان يوما علىالكافرين عسيرا).
آرى در آن روز كـه قـدرتـهـاى خـيالى به كلى از ميان مى روند و حاكميت مخصوص خدا مىشـود پـنـاهگاههاى كافران فرو مى ريزد، و قدرتهاى جبار و طاغوتى محو مى شوند، هرچـنـد در ايـن جـهـان نـيز همه در برابر اراده او بى رنگ بودند ولى در اينجا ظاهرا زرق وبـرقـى داشـتـنـد امـا در قـيامت كه صحنه بروز واقعيتها، و برچيده شدن مجازها و خيالها وپـنـدارهـا اسـت ، افـراد بى ايمان در برابر مجازاتهاى الهى چه تكيه گاهى مى توانندداشته باشند و به همين دليل آن روز فوق العاده بر آنها سخت خواهد گذشت .
در حالى كه براى مؤ منان بسيار يسير و سهل و آسان است .
در حـديـثـى از ابـو سـعيد خدرى نقل شده كه وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )آيـه فـى يـوم كـان مـقـداره خـمـسـيـن الف سـنـة را كـه نـشـان مـى دهـد روز قـيـامـتمعادل پنجاه هزار سال است تلاوت فرمود عرض كردم چه روز طولانى و عجيبى است ؟!
پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: و الذى نفسى بيده انه ليخفف عن المؤ منحـتـى يـكـون اخف عليه من صلاة مكتوبة يصليها فى الدنيا: سوگند به آن كسى كه جانمبـه دسـت او است كه آن روز براى مؤ من سبك مى شود به مقدار مدت يك نماز فريضه كهدر دنيا انجام مى دهد!.
دقت در ساير آيات قرآن ، دلائل سخت بودن آن روز را بر كافران روشن
مـى سـازد، چـرا كـه از يـكـسـو مـى خـوانـيـم : در آن روز تـمـام پـيـونـدهـا ووسائل عالم اسباب ، گسسته مى شود (و تقطعت بهم الاسباب ) (بقره - 166)
از سـوئى ديـگر، نه مال آنها و نه آنچه را اكتساب كردند آنانرا سودى نمى دهد (ما اغنىعنه ماله و ما كسب ) (سوره تبت آيه 2).
و از سـوى سوم هيچكس در آنجا به داد هيچكس نمى رسد (يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا)(دخان - 41).
حتى شفاعت كه تنها راه نجات است در اختيار گنهكارانى است كه پيوندى با خدا و دوستانخدا داشته اند (من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه ) (بقره - 255).
و نـيـز در آن روز بـه آنـهـا اجـازه عـذر خـواهـى داده نـمـى شـود تـا چـه رسـد بـهقبول عذرهاى غير موجه (فلا يؤ ذن لهم فيعتذرون ) (مرسلات - 36).
آيه و ترجمه


و يـوم يـعـض الظـالم عـلى يـديـه يـقـول يـليـتـنـى اتـخـذت مـعالرسول سبيلا(27)
يويلتى ليتنى لم أ تخذ فلانا خليلا(28)
لقد أ ضلنى عن الذكر بعد إ ذ جاءنى و كان الشيطن للانسن خذولا(29)


ترجمه :

27 - و بـه خـاطـر بـيـاور روزى را كـه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مىگزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم .
28 - اى واى بر من ! كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نكرده بودم !
29 - او مـرا از يـاد حق گمراه ساخت ، بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمده بود، و شيطانهميشه مخذول كننده انسان بوده است .
شان نزول :
براى اين آيات شان نزولى نقل كرده اند كه فشرده اش چنين است :
در عـصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبهو ابـى بـودنـد هر زمان عقبه از سفر مى آمد غذائى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوتمـى كـرد و در عـيـن حـال دوسـت مـى داشت به محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد،
در ضمن از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز دعوت نموده .
نـگـامـى كـه سـفـره را گـسـتردند و غذا حاضر شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )فـرمـود: مـن از غـذاى تـو نـمـى خـورم تـا شـهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى ، عقبهشهادتين بر زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش ابى رسيد، گفت اى عقبه از آئينت منحرف شدى ؟ او گفت نه بهخدا سوگند من منحرف نشدم ، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخوردجز اينكه شهادتين بگويم ، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بى آنكهغذا خورده باشد لذا شهادت دادم !
ابـى گـفـت مـن هـرگـز از تـو راضـى نمى شوم مگر اينكه در برابر او بايستى و سختتـوهـيـن كـنى !، عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار بهقتل رسيد و رفيقش ابى نيز در روز جنگ احد كشته شد.
آيات فوق نازل گرديد و سرنوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مىشود و او را به گمراهى مى كشاند شرح داد.
بارها گفته ايم كه شان نزولها گر چه خاص است ولى هرگز مفهوم آيات را محدود نمىكند بلكه كليت آن شامل تمام افراد مشابه مى گردد.
تفسير:
دوست بد مرا گمراه كرد!
روز قـيـامـت صـحـنـه هـاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در آيات موردبـحـث بـخـش ديـگـرى خـاطر نشان شده ، و آن مساله حسرت فوق العاده ظالمان از گذشتهخويش است نخست مى فرمايد:
بخاطر آور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان
مـى گـزد، مـى گـويـد: اى كـاش بـا رسـولخـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) راهـىبـرگـزيـده بـودم (و يـوم يـعـض الظـالم عـلى يـديـهيقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا).
يعض از ماده عض (بر وزن سد) به معنى گاز گرفتن با دندان است و معمولا اين تعبير درمورد كسانى كه از شدت حسرت و تاسف ناراحتند به كار مى رود، چنانكه در فارسى نيزضـرب المثل است كه فلانكس انگشت حسرت به دندان مى گزيد (ولى در عربى به جاىانـگـشـت ، دسـت گـفـتـه مـى شـود و شايد رساتر باشد چون هميشه انسان در چنين حالاتىانگشت نمى گزد بلكه گاه پشت دست را مى گزد مخصوصا در عربى بسيار مى شود كههـمچون آيه مورد بحث يديه يعنى هر دو دست ، گفته مى شود كه شدت تاسف و حسرت رابه طرز گوياترى بيان مى كند).
ايـن كـار شـايـد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش رامـى نـگـرنـد خـود را مقصر مى دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى گيرند و اين نوعىانتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.
و بـراسـتـى آن روز را بايد يوم الحسرة گفت ، چنانكه در قرآن از روز قيامت نيز به همينعـنـوان يـاد شـده اسـت (سـوره مـريـم آيه 39) چرا كه افراد خطاكار خود را در برابر يكزنـدگـى جـاويـدان در بـدتـريـن شرائط مى بينند در حالى كه مى توانستند با چند روزصـبـر و شـكـيـبـائى و مـبـارزه با نفس و جهاد و ايثار، آن را به يك زندگى پر افتخار وسعادتبخش مبدل سازند.
حـتـى بـراى نـيـكـوكـاران هـم روز تـاسـف اسـت ، تـاسـف از ايـنـكه چرا بيشتر از اين نيكىنكردند؟!
سـپـس اضـافـه مـى كـنـد كـه ايـن ظـالم بـيدادگر كه در دنيائى از تاسف فرو رفته مىگـويـد: اى واى بـر مـن كـاش فـلان شـخـص گـمـراه را دوست خود انتخاب نكرده بودم (ياويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا).
روشن است كه منظور از فلان همان شخصى است كه او را به گمراهى كشانده : شيطان يادوسـت بـد يـا خـويـشـاونـد گـمـراه ، و فـردى هـمـچـون ابـى بـراى عـقـبـه كـه در شـاننزول آمده بود.
در واقـع ايـن آيـه و آيـه قـبـل دو حـالت نـفـى و اثـبـات را درمقابل هم قرار مى دهد در يكجا مى گويد: اى كاش راهى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سـلّم ) پـيدا كرده بودم و در اينجا مى گويد: اى كاش فلان شخص را دوست خود انتخابنكرده بودم كه تمام بدبختى در ترك رابطه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود.
بـاز ادامـه مى دهد و مى گويد: بيدارى و آگاهى به سراغ من آمده بود (و سعادت در خانهمـرا كـوبـيـد) ولى ايـن دوسـت بـى ايـمـان مرا گمراه ساخت (لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجائنى ).
اگـر از ايـمـان و سعادت جاويدان ، فاصله زيادى مى داشتم ، اين اندازه جاى تاسف نبود،ولى تـا نـزديـك مـرز پـيـش رفـتم ، يك گام بيشتر نمانده بود كه براى هميشه خوشبختشوم ، اما اين كور دل متعصب لجوج مرا از لب چشمه آب حيات
تشنه بازگرداند و در گرداب بدبختى فرو برد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation