بخواهد پس از مرگ تو را بسوزاند . غالبا خيال میكنند كه حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز "اجتماعی بودن " همين است كه انسان همه را با خود دوست كند . اما اينبرای انسان هدفدار و مسلكی كه فكر و ايدهای را در اجتماع تعقيب میكند ودرباره منفعت خودش نمیانديشد ميسر نيست . چنين انسانی خواه ناخواه يك رو و قاطع و صريح است مگر آنكه منافق و دورو باشد . زيرا همه مردميك جور فكر نمی كنند و يك جور احساس ندارند و پسندهای همه يكنواختنيست . در بين مردم دادگر هست ، ستمگر هم هست ، خوب هست ، بد همهست . اجتماع منصف دارد ، متعدی دارد ، عادل دارد ، فاسق دارد ، و آنهاهمه نمیتوانند يك نفر آدم را كه هدفی را به طور جدی تعقيب میكند و خواهناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پيدا میكند دوست داشته باشند . تنهاكسی موفق میشود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ايدههای مختلف را جلب كندكه متظاهر و دروغگو باشد و با هر كسی مطابق ميلش بگويد و بنماياند . امااگر انسان يك رو باشد و مسلكی ، قهرا يك عدهای با او دوست میشوند ويك عدهای نيز دشمن . عدهای كه با او در يك را هند به سوی او كشيدهمیشوند و گروهی كه در راهی مخالف آن راه میروند او را طرد میكنند و بااو میستيزند . بعضی از مسيحيان كه خود را و كيش خود را مبشر محبت معرفی میكنند ،ادعای آنها اينست كه انسان كامل فقط محبت دارد و بس ، پس فقط جاذبهدارد و بس ، و شايد برخی هندوها نيز |