بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق در قرآن کریم (ج 2), آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     fehrest -
 

 

 
 

فصل نوزدهم

عجله و شتاب

اشاره

براى هر كار مقدماتى است كه اگر فراهم نگردد،اقدام به آن كار بى‏نتيجه خواهد ماندو اگرفراهم گردد و اقدام نشود و فرصت‏ها از دست‏برود،باز هم بى‏نتيجه خواهدماند.افراد هوشيار ومدير و مدبر كسانى هستند كه با صبر و حوصله در انتظار فراهم شدن‏مقدمات مى‏باشند كهبعد از فراهم شدن،بدون درنگ اقدام به انجام كار مى‏كنند و تارسيدن به مقصود از پاىنمى‏نشينند.

به همين دليل‏«عجله و شتاب‏»به معنى اقدام كردن به كارها،قبل از اين كه زمينه‏ها ومقدماتلازم آن كار فراهم شود،از صفات رذيله شمرده شده و«صبر»و بردبارى كه‏نقطه مقابل آن استاز فضايل اخلاقى بشمار مى‏آيد.(البته‏«صبر»شاخه‏هاى ديگرى نيزدارد كه به موقع به آن اشارهخواهد شد.)

خسارات عظيمى كه از ناحيه شتابزدگى بى‏مورد،دامن افراد يا اجتماع را مى‏گيرد،بيش از آناست كه به حساب ايد.قرآن مجيد به عنوان يك برنامه جامع زندگى،همه‏انسان‏ها رابه‏«صبر»و بردبارى و پرهيز از«عجله و شتاب‏»دعوت مى‏كند و با اشاره به‏داستان‏هاى انبياء وسرگذشت رهبران بزرگ جامعه انسانى،زيان‏هاى عجله و ثمرات‏شيرين صبر و بردبارى راآشكار مى‏كند. با اين اشاره به سراغ قرآن مجيد مى‏رويم و با بيان سرگذشت پيامبران پيشينكه اين‏مساله در زندگى آنها نقش مؤثرى داشته است،آغاز مى‏كنيم:

1- قال له موسى هل اتبعك على ان تعلمن مما علمت رشدا×قال انك لن تستطيع‏معىصبرا×و كيف تصبر على ما لم تحط به خبرا×قال ستجدونى ان شاء الله صابرا ولا اعصى لكامرا (كهف،66 تا 69)

2- و هل اتاك نبا الخصم اذ تسوروا المحراب×...و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه وخر راكعا واناب (ص،21-24)

3- فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى و هو مكظوم×لو لا ان‏تداركه نعمة منربه لنبذ بالعراء و هو مذموم×فاجتباه ربه فجعله من‏الصالحين (قلم،48 تا 50)

4- ...و لا تعجل بالقران من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما (طه،114)

5- خلق الانسان من عجل ساوريكم آياتى فلا تستعجلون (انبياء،37)

6- و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا (اسراء،11)

7- و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربك لذومغفرةللناس على ظلمهم و ان ربك لشديد العقاب (رعد،6)

8- و لو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم فنذر الذين‏لا يرجونلقائنا فى طغيانهم يعمهون (يونس،11)

9- و يقولون متى هذا الفتح ان كنتم صادقين×فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون (سجده،28،30)

10- فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون مايوعدون لميلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ فهل يهلك الا القوم الفاسقون (احقاف،35)

ترجمه

1-حضرت موسى عليه السلام به او گفت:«آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شدهومايه رشد و صلاح است،به من بياموزى؟»-گفت:«تو هرگز نمى‏توانى با من شكيبايى كنى!وچگونه مى‏توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى،شكيبا باشى؟!»-حضرت موسىعليه السلام گفت:«به خواست‏خدا مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى با فرمان تومخالفتنخواهم كرد!»

2-آيا داستان شاكيان،هنگامى كه از محراب(داود)بالا رفتند،به تو رسيده است؟!-درآنهنگام كه(بى مقدمه)بر او وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد،گفتند:«نترس،دونفرشاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده،اكنون در ميان ما به حق داورى كن وستم‏روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن!-اين برادر من است،او نود و نه ميش دارد و منيك‏بيش ندارم!اما او اصرار دارد كه اين يكى را هم به من واگذار كن و در سخن بر من غلبهكرده‏است!»-(داود)گفت:«مسلما او با درخواست‏يك ميش تو براى افزون آن به ميشهايش،برتوستم نموده و بسيارى از شريكان(و دوستان)به يكديگر ستم مى‏كنند،مگر كسانى كهايمان‏آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند،اما عده آنان كم است!»داوود دانست كه ما او را(بااين‏ماجرا)آزموده‏ايم،از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نموده و به سجده افتاده و توبه كرد.

3-اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحبماهى(يونس)مباش(كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد)درآن زمان كه با نهايت اندوه خدا-و اگر رحمت‏خداوند به ياريش نيامده بود(از شكم ماهى)

بيرون افكنده مى‏شد،در حالى كه نكوهيده بود!-ولى پروردگارش او را برگزيد و ازصالحان‏قرار داد!

4-...پس نسبت‏به(تلاوت)قرآن عجله مكن،پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود،وبگو:«پروردگارا!علم مرا افزون كن!»

5-(آرى)انسان از عجله آفريده شده ولى عجله نكنيد،به زودى آياتم را به شما نشان‏خواهمداد.

6-انسان(بر اثر شتابزدگى)بديها را طلب مى‏كند،آن گونه كه نيكيها را مى‏طلبد وانسان‏هميشه عجول بوده است!

7-آنها پيش از حسنه(و رحمت)از تو تقاضاى شتاب در سيئه(و عذاب)مى‏كنند،با اين‏كهپيش از آنها،بلاهاى عبرت انگيز نازل شده است!و پروردگارت نسبت‏به مردم-با اين كه‏ظلممى‏كنند-داراى مغفرت است،(و در عين حال)پروردگارت داراى عذاب شديد است!

8-اگر همان گونه كه مردم در به دست آوردن‏«خوبى‏»ها عجله دارند،خداوند در مجازاتشانشتاب مى‏كرد،(به زودى)عمرشان به پايان مى‏رسيد(و همگى نابود مى‏شدند)،ولى كسانى راكه ايمان به لقاى ما ندارند،به حال خود رها مى‏كنيم تا در طغيانشان سرگردان‏شوند!

9-آنان مى‏گويند:«اگر راست مى‏گوييد،اين پيروزى شما كى خواهد بود؟!»...حال كه‏چنيناست،از آنها روى بگردان و منتظر باش،آنها نيز منتظرند(تو منتظر رحمت‏خدا و آنهاهممنتظر عذاب او!)

10-پس صبر كن آن گونه كه پيامبران‏«اولو العزم‏»صبر كردند و براى(عذاب)آنان شتاب‏مكن!هنگامى كه وعده‏هايى را كه به آنها داده مى‏شود،ببينند،احساس مى‏كنند كه گويىفقطساعتى از يك روز(در دنيا)توقف داشتند.اين ابلاغى است‏براى همگان،آيا جز قومفاسق‏هلاك مى‏شوند؟!

تفسير و جمع‏بندى

در نخستين بخش از آيات،سخن از داستان حضرت خضر عليه السلام و حضرت موسى عليهالسلام‏است،البته قرآن تعبير به‏«خضر»نكرده،بلكه تنها به عنوان‏«عبدا من عبادنا،بنده‏برگزيده‏اى از بندگان ما»از او ياد كرده است.

اين داستان را همه خوانندگان،كم و بيش شنيده‏اند.آنچه در اين جا براى ما اهميت‏دارد،ايناست كه حضرت موسى عليه السلام در يك ماموريت ويژه‏اى،به دنبال فراگيرى‏بخشى از علوم،نزد حضرت خضر عليه السلام آمد،علومى كه با آنچه تا آن روز از طريق وحى‏دريافته بود،متفاوت بود.علومى كه مربوط به اسرار و حقايق مخفى جهان و زندگى‏انسان‏ها بود كه بايدپيامبر اولو العزمى همانند حضرت موسى عليه السلام لا اقل بخشى از آن رافرا گيرد تاديدگاهايش در مسايل انسانى و اجتماعى كمى شفافتر گردد.

حضرت خضر در برابر درخواست‏حضرت موسى عليه السلام گفت:كه تو صبر و تحمل دربرابركارهاى من ندارى،زيرا از عمق قضايا آگاه نيستى،ولى حضرت موسى عليه السلام قول‏داد كهصبر و تحمل و بردبارى را پيشه كند و از عجله و شتاب بپرهيزد.حضرت‏خضر عليه السلام با اوشرط كرد كه اگر به دنبال من مى‏آيى،بايد هر چه را مى‏بينى،سكوت كنى، هر چند ظاهرا كارزننده‏اى باشد و بدان حكمتى دارد كه من به موقع،تو را از آن آگاه‏مى‏كنم. «فوجدا عبدا منعبادنا...-قال فان اتبعتنى فلا تسئلنى عن شى‏ء حتى احدث‏لك منه ذكرا» (1)

به اين ترتيب حضرت خضر عليه السلام اصرار داشت كه روح صبر و بردبارى را در برابرمسايلمختلف در حضرت موسى عليه السلام پرورش دهد و او را از«عجله و شتاب‏»

(مخصوصا عجله در قضاوت،آن هم در مورد كارهاى مردان بزرگ)باز دارد.

با اين قول و قرار،آنها به راه افتادند و در مسير خود ناچار بودند با كشتى از دريابگذرند.درميان دريا حضرت موسى عليه السلام با تعجب ديد كه حضرت خضر عليه السلاممخفيانه‏كشتى را سوراخ مى‏كند.حضرت موسى عليه السلام از اين كار برآشفت و زبان بهاعتراض‏گشود و هنگامى كه حضرت خضر عليه السلام پيمان خود را با او يادآورد شد،درمقام‏عذرخواهى برآمد.

باز به راه خود ادامه دادند،ناگهان حضرت خضر عليه السلام دست‏به كار عجيب‏ترى زدونوجوانى را كه بر سر راه خود ديد،به قتل رسانيد،در اين جا،فرياد حضرت موسى عليهالسلام‏بلندتر شد كه چرا انسان بى‏گناهى را كشتى،اين چه كار زشتى بود كه انجام دادى؟!

حضرت خضر عليه السلام بار ديگر،پيمان خود را يادآور شد.حضرت موسى عليه السلام دندانبرجگر گذاشت و مجددا در مقام عذرخواهى برآمد و گفت:اگر بار سوم اعتراض كنم،حقدارى از من جدا شوى.

باز به راه افتادند تا به شهرى رسيدند كه مردمى بسيار«بخيل‏»داشت و كمترين‏پذيرايى را ازميهمانان تازه وارد نكردند،ولى با نهايت تعجب حضرت خضر عليه السلام شروع‏به مرمتديوارى نمود كه در حال سقوط بود.حضرت موسى عليه السلام كه در بدو نظر،اين‏كار راابلهانه مى‏ديد،بار ديگر در حالى كه تمام عهد و پيمان خود را به فراموشى سپرده‏بود،بهخروش آمد و زبان به اعتراض گشود.

در اين جا حضرت خضر عليه السلام در حالى كه اسرار هر سه كار خود را براى او شرح‏مى‏داد،و حقايق جالبى را كه از نظر حضرت موسى عليه السلام پنهان بود،برايش بيان مى‏كرد وحضرت موسى عليه السلام را به جهان تازه‏اى از اسرار زندگى انسان‏ها وارد مى‏ساخت،اعلام‏جدايى كرد و حضرت موسى عليه السلام نيز در حالى كه كوله‏بارى از معرفت را با خودحمل‏مى‏كرد با حضرت خضر عليه السلام خدا حافظى كرد و وداع گفت.

حضرت خضر عليه السلام به او گفت:«اگر كشتى را سوراخ كردم،به اين دليل بود كهمى‏خواستم‏آن را ظاهرا از كار بيندازم،زيرا حاكم ستمكارى وجود داشت كه هرگاه كشتىسالمى رامى‏يافت مصادره مى‏كرد.من خواستم صاحبان اين كشتى كه گروهى بينوا بودند،كشتى خود رااز دست ندهند.

ديگر اين كه اگر آن نوجوان را كشتم،به خاطر اين بود كه او جوانى بى‏ايمان و خطرناكوسركش بود كه كم‏كم پدر و مادر خويش را نيز به كفر و بدبختى مى‏كشاند.خدا مى‏خواست،اين جوان هرزه بى‏مصرف ستمگر را از آنها بگيرد و فرزندى با ايمان و مهربان به آنها عطاكند.

اما تعمير آن ديوار در حال سقوط،به خاطر آن بود كه در زير آن،گنجى متعلق به دوكودك‏يتيم بود كه پدر صالح و با ايمانشان براى آنها ذخيره كرده بود،خدا مى‏خواست آنها بهحد رشدبرسند و گنج‏خود را استخراج كنند.من اين كارها را از پيش خود نكردم،بلكه همه بهفرمان‏حق بود (2)

اگر حضرت موسى عليه السلام در قضاوت خويش عجله نمى‏كرد،به يقين بيشتر از علمودانش حضرت خضر عليه السلام بهره‏مند مى‏شد،ولى‏«عجله و شتاب‏»او سبب شد كه بيش ازسه‏خوشه از آن خرمن دانش بر نگيرد.

در دومين بخش از آيات مورد بحث،سخن از آزمون بزرگ ديگرى نسبت‏به يكى‏از پيامبرانبزرگ الهى است كه او هم به خاطر شتابزدگى و عجله در قضاوت از سوى‏خداوند موردمؤاخذه قرار گرفت.

داستان اين بود كه روزى دو نفر نزد حضرت داود عليه السلام حضور يافتند كه يكى از آنهاازديگرى شكايت داشت.شاكى مى‏گفت:اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم،ولى او اصرار دارد كه اين يكى را هم از من بگيرد و در سخن نيز بر من غلبه‏كرده است، «انهذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة واحدة فقال اكفلنيها و عزنى‏فى الخطاب‏» (3)

حضرت داود عليه السلام پيش از آن كه تحقيق بيشترى كند،به داورى مقدماتى نشستوگفت:«به يقين او با درخواست‏يك ميش تو براى افزودن به ميشهايش به تو ستم كرده است، ...لقد ظلمك بسؤال نعجتك الى نعاجه... » (4)

اين جا بود كه حضرت داود عليه السلام به ترك اولى خود پى برد«و دانست كه ما او را بااين‏ماجرا امتحان كرديم،در مقام استغفار برآمد و به سجده افتاد و توبه كرد، ...و ظن داودانمافتناه فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب » (5)

اين ماجرا با تمام شاخ و برگهايش كه اين جا جاى بحث آن نيست(و در تفسير نمونه‏مشروحاآورده‏ايم)باز اين حقيقت را بيان مى‏كند كه‏«عجله و شتاب‏»در كارهامخصوصا«عجله درقضاوت‏»و داورى مايه سرافكندگى و ايجاد مشكلات در زندگى‏فردى و اجتماعى است.

در سومين بخش از آيات،سخن از پيامبر بزرگ ديگرى است كه لحظه‏اى درمسؤوليت عظيمخود سهل انگارى كرد و گرفتار ترك اولى گرديد و خداوند او را به‏خاطر اين كار تحت فشارقرار داد.

داستان اين است كه حضرت يونس عليه السلام مدت‏ها همانند پدرى مهربان و دلسوزبه‏تبليغ و هدايت قوم خويش پرداخت،ولى در برابر منطق حكيمانه‏اش چيزى جز مغالطه‏وسفسطه از دشمنان نشنيد.تنها گروه اندكى كه شايد از دو نفر تجاوز نمى‏كرد(يك عابدو يكعالم)به او ايمان آوردند.سرانجام از آنها تقريبا مايوس شد و به پيشنهاد مردعابد،آنها را نفرينكرد،نفرين او مستجاب شد و به او وحى آمد كه در فلان روزعذاب الهى فرا مى‏رسد،هنگامىكه زمان عذاب نزديك شد،حضرت يونس عليه السلام بدون‏آن كه بار ديگر اتمام حجت كند تاشايد قومش در اين واپسين لحظات به خود آيند و راه توبه را پيش گيرند،همراه مرد عابد ازميان آنها بيرون رفت،ولى مرد عالم در ميان‏آنها ماند و به ادامه تبليغ پرداخت.

اين تبليغات همراه با احساس نزديك شدن لحظات عذاب،تحولى بنيادين در روح‏آنجمعيت ايجاد كرد،همراه آن عالم به درگاه خدا روى آوردند و به توبه نشستند وراه ايمان وتوحيد پيش گرفتند و خداوند آنها را نيز بخشيد،ولى حضرت يونس عليه السلام رابه خاطرعجله و ترك اولى مورد سرزنش و تحت فشار قرار داد.

قرآن در اين زمينه خطاب به پيامبر اسلام مى‏گويد:«(در تقاضاى عذاب براى امتت،عجلهمكن)و مانند صاحب ماهى(يونس)نباش(كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد وخودگرفتار كيفر ترك اولى شد)،در آن زمان كه خدا را خواند،در حالى كه مملو از اندوه بود واگررحمت‏خدا به ياريش نيامده بود(از شكم ماهى)بيرون افكنده مى‏شد،در حالى كهموردنكوهش قرار داشت، «فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى وهومكظوم×لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم » (6)

ولى خداوند توبه او را در برابر اين ترك اولى پذيرفت و هنگامى كه از شكم ماهى‏بيرون آمد،ازهر گناه و ترك اولى پاك بود.به همين دليل در آيه بعد از آن مى‏خوانيم:

«پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد، فاجتباه ربه فجعله من الصالحين » (7)

گرچه حضرت يونس عليه السلام به قدر كافى و به اندازه لازم اتمام حجت نمودند (8) ولى‏خداوند از پيامبرش،بيش از اين صبر و حوصله و بردبارى مى‏طلبد،از اين روهمين‏مقدار«عجله و شتاب‏»را بر او نبخشيد.

چهارمين آيه،پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله را از«عجله و شتاب‏»باز مى‏دارد و مى‏فرمايد:«بزرگ‏و بلند مرتبه است‏خداوندى كه سلطان بر حق است و در مورد قرآن عجله مكن،پيش ازآن‏كه وحى آن بر تو تمام شود،و بگو پروردگارا!علم مرا افزون كن، فتعالى الله الملك الحق و لاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما » (9)

از بعضى آيات ديگر قرآن استفاده مى‏شود كه پيامبر صلى الله عليه و اله به هنگام نزول وحى،شورمخصوصى داشت كه سبب مى‏شد براى دريافت وحى عجله كند كه خداوند او را از اين‏كاربازداشت، لا تحرك به لسانك لتعجل به×ان علينا جمعه و قرآنه×فاذا قراناه فاتبع‏قرآنه » (10)

گرچه در تفسير اين آيه،مفسران بزرگ احتمالات متعددى داده‏اند،ولى همه آنهاناظر به ايناست كه پيامبر صلى الله عليه و اله نبايد در كار خود عجله كند،هر چند كار الهى ومساله‏هدايت انسان‏ها باشد.

گرچه عجله پيامبر صلى الله عليه و اله در دريافت وحى يا تلاوت بر اصحاب يا تقاضاىنزول‏وحى،همه به خاطر عشق و شوق او به هدايت انسان‏ها بود،ولى حتى در اين كار نيزبايدبا صبر و حوصله گام برداشت.

در پنجمين آيه درباره همه انسان‏ها يا به تعبير ديگر،طبيعت انسان مى‏فرمايد:انسان‏از عجلهآفريده شده است(گويى آن قدر عجول است كه ذات او عين عجله شده است)،ولى هرگز دربرابر من عجله نكنيد.من آيات خود را به زودى به شما ارائه مى‏دهم، «خلق الانسان من عجلساوريكم آياتى فلا تستعجلون » (11)

اشاره به اين كه هر چند از روز نخست در طبيعت انسان‏«عجله و شتاب‏»قرار داده‏شده استولى آن را در جايى بايد به كار برد كه مقدمات آن فراهم باشد،نه پيش ازفراهم شدن اسباب ومقدمات.

تعبير«بآياتى‏»ممكن است اشاره به معجزات پيامبر صلى الله عليه و اله يا آيات قرآن و يانشانه‏هاى‏عذاب الهى يا پيروزى مسلمين بر كفار يا فرا رسيدن قيامت و يا همه اينها داشتهباشد كه هركدام از اين چهار تفسير باشد،در بحث ما تفاوتى نمى‏كند،زيرا هم نزول آيات قرآنوهم ظهور معجزات و هم فرا رسيدن قيامت و هم نزول عذاب الهى،هر كدام بايد درظرفخاصى انجام گيرد كه موافق حكمت پروردگار باشد و عجله و شتاب قبل از آن كار صحيحىنيست،زيرا خداوند حكيم كارى بر خلاف حكمت انجام نمى‏دهد،بنابراين در برابر آن نبايدعجله كرد.

اين كه قرآن مجيد در آيه فوق مى‏گويد:«انسان در عجله و شتاب آفريده شده است‏»

اشاره به انسان‏هايى است كه تحت تربيتهاى الهى قرار نگرفته‏اند و به تعبير ديگر،طبع‏انساننخستين است و فلسفه آن حركت‏سريع به سوى خواسته‏ها و نيازهاست،شبيه‏چيزى كه در آيه19 سوره معارج آمده است «ان الانسان خلق هلوعا ،به يقين انسان‏حريص و كم طاقت آفريدهشده است‏»

لذا در بعضى از آياتى كه اشاره به عجول بودن انسان شده،قبل از آن،سخن ازهدايت انسان بهميان آمده است،مانند آيه 11 سوره اسراء كه به زودى به آن اشاره‏خواهيم كرد.

اين ويژگى انسان(عجول بودن)مانند هواى نفس و تمايلات درونى،نيروى‏سازنده‏اى است كهاگر تعديل شود،در مسير سعادت انسان قرار خواهد گرفت كه در اين‏صورت از حالتويرانگرى خارج مى‏شود،درست‏شبيه سيلابى است كه از دامنه كوه‏سرازير مى‏شود،گرچهظاهرش ويرانگر است،اما اگر به وسيله سدها مهار شود،سرچشمه عمران و آبادى و روشنايىمى‏گردد.

در ششمين آيه مورد بحث،همان محتواى آيه قبل ديده مى‏شود،با اين تفاوت كه‏در اين آيه بهيكى از پيامدهاى سوء«عجله و شتاب‏»نيز اشاره مى‏كند:«انسان(بر اثرشتابزدگى)به سراغبديها مى‏رود،آن گونه كه نيكى‏ها را مى‏طلبد و انسان همواره‏«عجول‏»

بوده است، و يدع الانسان بالشر دعائه بالخير و كان الانسان عجولا » (12)

باز در اين جا واژه انسان،اشاره به طبيعت نخستين انسان‏هاست،هم در آغاز آيه وهم در پايانآيه كه لفظ انسان در آن تكرار شده است.

«دعا»در اين آيه به معنى طلب كردن و خواستن است،خواه با زبان باشد و يا درعمل و از آنجا كه عجول بودن انسان و شتابزدگى او براى كسب منافع بيشتر،گاه سبب مى‏شود كهجوانب مساله را بررسى نكند و خير و شر خود را نشناسد و خود را به‏پرتگاههاى خطرناكبيفكند.

اين‏«دعا»گاه به صورت لفظى است،يعنى،از خداى خود با اصرار فراوان مسائلى رامى‏خواهدكه نه تنها خير او در او نيست،بلكه مايه بدبختى اوست،آن گونه كه امام‏صادق عليه السلاممى‏فرمايند:«و اعرف طريق نجاتك و هلاكك كى لا تدعوا الله بشى‏ء عسى‏فيه هلاكك و انتتظن ان فيه نجاتك قال الله تعالى‏«و يدع الانسان بالشر دعائه‏بالخير و كان الانسان عجولا»،راهنجات و هلاك خود را درست‏بشناس،مبادا از خدا چيزى‏طلب كنى كه هلاك تو در آن است،در حالى كه گمان دارى،نجات تو در آن است،خداوندمتعال مى‏فرمايد:«انسان بديها را طلبمى‏كند،آن گونه كه نيكيها را مى‏طلبد،زيرا انسان‏همواره عجول بوده است‏» (13)

انسان،گاه در عمل اصرار به انجام كارهايى دارد كه ريشه آن هواپرستى و نتيجه آن‏بدبختىاست،اما بر اثر تسويلات شيطان و تزيين هواى نفس،آن را خير و موجب‏سعادت خويشمى‏پندارد و از نرسيدن به آن ناراحت مى‏شود،در حالى كه گذشت زمان‏چه بسا روشن مى‏كندكه اگر خواسته او انجام مى‏گرفت تا پايان عمر بيچاره بود.

در هفتمين آيه مطلب تازه‏اى در زمينه عجول بودن انسان مطرح شده است و آن اين‏كه گاهاين انسان عجول به جاى اين كه حداقل در راه نيكيها عجله كند،هميشه در راه شرو فسادعجله مى‏كند.همان گونه كه گاه كفار لجوج و عنود در برابر پيامبر اسلام صلى الله عليه و الهكه‏آنها را تهديد به عذاب الهى مى‏كرد،اصرار داشتند كه چرا اين عذاب فرا نمى‏رسدوبى‏صبرانه در واقع مرگ و نابودى خود را از پيامبر صلى الله عليه و اله مى‏طلبيدند،چنان كهدر آيه‏مورد بحث آمده است:«آنها پيش از حسنه(نيكى و رحمت)از تو تقاضاى تعجيلسيئه(بدى و عذاب)مى‏كنند،با اين كه قبل از آنها بلاهاى عبرت انگيز نازل شد(و آنهاشنيدند ومى‏دانند كه اين مساله شوخى نيست،بنابراين تاخير عذاب و مجازات آنها،تنها بهخاطرلطف و رحمت‏خدا،حتى بر گنه كاران است،شايد بيدار شوند و بازگردند)و پروردگار تونسبت‏به مردم،با اين كه ظلم و ستم مى‏كنند،باز داراى مغفرت است و نيز پروردگارت عذابشديددارد(بنابراين نبايد به غفران الهى مغرور شوند، و يستعجلونك بالسيئة قبل الحسنة وقدخلت من قبلهم المثلات و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم و ان ربك لشديدالعقاب » (14)

آرى!اگر شتابزدگى انسان با لجاجت آميخته شود،نتيجه‏اش همان است كه در آيه‏گذشته آمد،به جاى اين كه براى نيكى‏ها عجله كند،براى بدى عجله مى‏كند و خود راگرفتار امواجبدبختى مى‏سازد،شبيه آنچه در آيه 1 سوره معارج آمده است: «سئل‏سائل بعذابواقع×للكافرين ليس لهم دافع ،تقاضا كننده‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع‏شد،اين عذابمخصوص كافران است و هيچ كس نمى‏تواند مانع آن شود».

بسيارى از مفسران و ارباب حديث گفته‏اند كه اين آيه درباره‏«نعمان بن حارث‏فهرى‏»نازلشده است.نقل شده است كه در غدير خم،جانشينى على عليه السلام را از سوى‏پيامبر صلىالله عليه و اله با جمله تاريخى‏«من كنت مولاه فهذا على مولاه‏»شنيد،برآشفت و نزدپيامبرصلى الله عليه و اله آمد و شديدا اعتراض كرد و هنگامى كه فهميد اين امر طبق يك دستورالهى‏انجام شده است،ناراحتى‏اش بيشتر شد و گفت:خداوندا!اگر اين حق است و ازسوى‏توست،سنگى از آسمان بر ما بباران.چيزى نگذشت كه قطعه سنگ آسمانى برسرش‏فرود آمد و او را كشت و آيه فوق نازل شد (15)

آيا بهتر نبود كه اين قبيل اشخاص به جاى لجاجت و عناد در برابر حق،از خداوندتقاضاىهدايت و برچيدن تعصب و لجاج درونى خويش مى‏كردند و طبق آيه موردبحث مغفرتخداوند را بر عذابش مقدم مى‏كردند،«سبقت رحمته غضبه‏»كه خداوندمتعال تا امكان هدايتوجود داشت،آنها را عذاب نمى‏كرد،ولى افسوس!كه هميشه‏انسان‏هاى خيره‏سر،عجله برعذاب الهى دارند،نه مغفرت!

هشتمين آيه از آيات مورد بحث،ضمن نگرش از زاويه ديگر به مساله عجول بودن‏انسان،مى‏فرمايد:«اگر خداوند در مجازات مردم(بدكار)عجله مى‏كرد،آن گونه كه آنها در به دستآوردن خير و نيكى عجله دارند،مرگ همه آنها فرا مى‏رسيد(و اثرى از آنان باقى‏نمى‏ماند، و لويعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم... » (16) ،ولى ازآنجا كه خداوندغفور و رحيم و آمرزنده و مهربان است،هرگز در مجازات بدكاران‏شتاب نمى‏كند،شايد بيدارشوند و به راه هدايت‏بازگردند.

قرآن در پايان همين آيه مى‏افزايد:«ما آنها را كه ايمان به رستاخيز ندارند،به حال خودرهامى‏كنيم تا در طغيانشان،حيران و سرگردان شوند(آن گاه آنها را مجازات مى‏نماييم)، ...فنذروا الذين لا يرجون لقائنا فى طغيانهم يعمهون » (17)

بنابراين خدا همانند شما عمل نمى‏كند،شما در به دست آوردن نيكيها عجول‏هستيد،ولىخداوند در مجازات شما شتابى ندارد.مقصود خداوند متعال مجازات‏نيست‏بلكه مقصوداصليش هدايت است.

طبق آيات ديگر قرآن،اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده كه منظور از آيه،اين‏است كهآنها با عجله از خداوند درخواست مجازات و عذاب مى‏كردند،همان گونه كه‏در تقاضاى نيكيهاعجول بودند،قرآن مى‏گويد:«اگر خداوند تقاضاى شما را به سرعت درمساله عذاب مى‏پذيرفت،كسى از شما زنده باقى نمى‏ماند.» (18) ولى معنى اول يا تفسير اول باظاهر آيه سازگارتر است.

در نهمين آيه ضمن اشاره به اضطراب و شتابزدگى كفار و مشركان در برابر وعده‏هاى‏پيروزىمسلمانان و شكست و مجازات دردناك دشمنان آنها،مى‏فرمايد:«آنهامى‏گويند:اگر راستمى‏گوييد اين فتح و پيروزى شما در چه زمانى است؟(چرا اين وعده‏هاتحقق نمى‏يابد؟و ايندليل بر آن است كه شما دروغ مى‏گوييد و خودتان را فريب مى‏دهيد، و يقولون متى هذاالفتح ان كنتم صادقين » (19)

قرآن در پاسخ آنها به پيامبر صلى الله عليه و اله دستور مى‏دهد:«بگو(عجله نكنيد!)اينپيروزى فرامى‏رسد و در آن روز،ايمان كافران سودى به حال آنها نخواهد داشت و مهلتى بهآنان داده نمى‏شود، قل يوم الفتح لا ينفع الذين كفروا ايمانهم و لا هم ينظرون... » (20)

خداوند به لطف و كرم و عنايتش،امروز به شما مهلت داد تا به خود آييد و راه حق‏در پيشگيريد،ولى آن روز كه عذاب الهى نازل شود،درهاى توبه بسته خواهد شد وراه بازگشت وجودندارد.پس به جاى اين كه شتابزده،خواهان نابودى خودتان باشيد،ازاين فرصت و مهلت الهىبهره بگيريد و خود را اصلاح كنيد.

سپس به پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله دستور مى‏دهد:«اكنون كه چنين است از آنها روىبگردان ومنتظر باش،آنها هم منتظرند(تو منتظر پيروزى و رحمت الهى باش و آنها هممنتظرشكست و عذاب)، فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون » (21)

جمعى از مفسران گفته‏اند كه جمله «انهم منتظرون‏» اشاره به انتظارى است كه كافران‏دربارهمرگ پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله يا شكست او داشتند،ولى تفسيرى كه در بالا گفتيم،مناسبتر به نظر مى‏رسد.

در دهمين آيه مخاطب پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله است و با اين كه آن حضرت صلى اللهعليه و اله به گواه‏تاريخ،هرگز عجولانه و شتابزده عمل نمى‏كردند،بلكه هميشه با صبر وحوصله،هركارى را انجام مى‏دادند،به عنوان تاكيد،حضرت صلى الله عليه و اله را مخاطبقرار داده كه صبر وحوصله كن،آن گونه كه پيامبران اولوالعزم شكيبايى كردند و براى(عذاب)آنها عجله‏مكن،هنگامى كه وعده‏هايى را كه به آنها داده شده است(در مورد عذاب)مى‏بينند،احساس مى‏كنند كه گويى ساعتى از يك روز،در دنيا توقف داشتند، فاصبر كما صبراولو العزممن الرسل و لا تستعجل لهم كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من‏نهار . (22)

با توجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر آخرت،ساعتى زودگذر بيش نيست،بنابراين‏عجلهمكن تا اتمام حجت كافى بر آنها شود.از اين تعبير استفاده مى‏شود كه همه‏پيامبران الهى دربرابر خيره‏سرى امت‏هاى لجوج و جاهل و نادان،صبور و بردبار بودندو بيشترين مهلت رابراى اصلاح به آنها مى‏دادند.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و اله نيز چنين بود و آنچه در آيه فوق آمده،در واقع جنبه تاكيدياآموزشى براى ديگران و يا هشدارى براى كافران است كه از مهلت الهى سوء استفاده‏نكنند.

اين آيه گواه روشنى است‏بر اين كه صبر و بردبارى و ترك عجله،فضيلتى است كه‏در تمامپيامبران بزرگ بوده است،همانهايى كه در طول تاريخ بشرى،اسوه و الگو براى‏خلق خدابوده‏اند.

نتيجه

از مجموع آيات فوق روشن مى‏شود كه عجله و شتابزدگى كه در اقوام و ملل‏گوناگون بوده وهست،تا چه اندازه از نظر اسلام،يك ضد ارزش است و صبر وبردبارى و حوصله تا فراهم شدنزمينه‏هاى هر كار،در رديف مهمترين فضايل اخلاقى وانسانى است.فضيلتى كه تمام انبياىبزرگ الهى و رهبران بشريت‏به آن آراسته بودند.

عجله و شتاب در روايات اسلامى

در روايات اسلامى بحث‏هاى فراوانى درباره نكوهش‏«عجله‏»و ستايش‏«تانى‏»وخويشتن‏دارىديده مى‏شود كه نكات زيادى در آنها نهفته است،به عنوان نمونه:

1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:«الاناة من الله و العجلة من الشيطان،تانىوخويشتن‏دارى از سوى خداست و عجله و شتاب از شيطان است.» (23)

2-در حديث ديگرى همان حضرت صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:«انما اهلك الناس العجلةولو ان الناس تثبتوا لم يهلك احد،عجله و شتاب مردم را هلاك كرده و اگر مردم داراى تانى‏وخويشتن دارى بودند،هيچ كس به هلاكت نمى‏رسيد.» (24)

البته منظور،هلاكتهايى است كه بر اثر حوادث غير منتظره و ناپخته پيش مى‏آيد كه‏اغلبمولود عجله و دستپاچگى است.

3-از همان حضرت صلى الله عليه و اله نقل شده است:اياك و العجلة فانك ان عجلتاخطات‏حظك،از عجله بپرهيز،زيرا هرگاه عجله كنى نصيب و بهره خود را از دست‏خواهىداد» (25)

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«مع العجل يكثر الزلل،لغزش‏هاى انسان باعجله‏افزايش مى‏يابد.» (26)

5-همان امام بزرگوار در وصيتى كه در آستانه شهادتش براى فرزندش امام‏حسن عليهالسلام داشتند،فرمودند:«انهاك عن التسرع بالقول و الفعل،تو را از شتابزدگى درسخن گفتنو عمل نهى مى‏كنم‏» (27)

6-باز همان امام همام مى‏فرمايند:«العجل قبل الامكان يوجب الغصة،عجله پيش ازفراهمشدن امكانات و مقدمات كار،موجب اندوه است.» (28) ،زيرا زحمات انسان بر بادمى‏رود وتلاشهاى او بى‏اثر مى‏ماند.

7-از همان حضرت عليه السلام آمده است:«من ركب العجل ركبته الملامة،كسى كه برمركبشتابزدگى سوار شود،ملامت و سرزنش بر دوش او سوار خواهد شد.» (29)

8-امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:«مع التثبت تكون السلامة و مع العجلة تكون‏الندامة،همراه تانى و خويشتن دارى،سلامت است و همراه عجله ندامت.» (30)

9-امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«العجلة مذمومة في كل امر الا فى ما يدفع الشر،عجله در هر كارى نكوهيده است،مگر در مقام دفع شر» (31)

10-اين بحث را با حديث پرمعنايى از حضرت على عليه السلام به پايان مى‏بريم:من‏استطاعان يمنع نفسه من اربعة اشياء فهو خليق بان لا ينزل به مكروه ابدا قيل و ما هى؟

قال:العجلة و اللجاجة و العجب و النوانى،كسى كه بتواند خويشتن را از چهار چيز باز دارد،سزاوار است كه هرگز امر ناخوشايندى براى او رخ ندهد.سؤال كردند،آن چهار چيز چيست؟

فرمودند:عجله،لجاجت،خودبينى و تنبلى‏» (32)

در اين احاديث‏«تانى‏»يك عطيه الهى و«عجله‏»يك خوى شيطانى شمرده شده است،همانخويى كه انسان را در زندگى ناكام مى‏سازد،فرصتها را از دست او مى‏گيرد،لغزش او زيادمى‏گردد،پشيمان مى‏شود و به هلاكت مى‏افتد،در صورتى كه نقطه مقابل‏آن،يعنى،تانى وخويشتن دارى سبب كاميابى و پيروزى و بهره‏بردارى هر چند بيشتر ازفرصتهاست.

چند نكته مهم

1-مفهوم عجله و شتابزدگى

عجله و شتابزدگى به عنوان يك خوى زشت و ناپسند كه در اعمال انسان به‏صورتهاىگوناگون آشكار مى‏شود،به اين معنى است كه انسان،پيش از فراهم شدن‏مقدمات انجام كار،اقدام به انجام آن كند،كارى كه نتيجه آن چيزى جز شكست‏ياانجام ناقص نخواهد بود.

اين بدان مى‏ماند كه انسان ميوه را پيش از رسيدن و قابل استفاده شدن از درخت‏بچيند،كارى كه نتيجه‏اش ضايع شدن ميوه يا كم شدن فايده آن است.يا اين كه قبل ازآمادگى زمين،بذر افشانى كند كه نتيجه‏اش نابودى بذر يا كاهش محصول خواهد بود.

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«و مجتنى الثمرة لغير وقت ايناعها كالزارعلغيرارضه،كسى كه ميوه را پيش از رسيدن بچيند،همچون كسى است كه بذر خود را درزمين‏نامناسبى(مانند شوره زار)بپاشد.(كه نيرو و سرمايه خود را تلف كرده و نتيجه‏اشعايدش‏نمى‏شود.» (33)

«عجول‏»به افرادى گفته مى‏شود كه در گفتار و رفتار و سؤال و درخواست‏خود،دستپاچه‏اند وصبر و حوصله لازم را براى رسيدن به مقصد،از راه صحيح آن ندارند،به‏همين دليل،اغلبگرفتار مشكلات و ناكامى‏ها مى‏شوند.

نقطه مقابل‏«عجله و شتابزدگى‏»،تانى،اناة،خويشتن‏دارى،تحمل،حوصله،طانينه ووقار است.

«عجول‏»را نبايد با«سرعت‏»كه بار مثبت دارد،اشتباه كرد.سرعت آن است كه انسان‏بعد ازفراهم شدن مقدمات،اتلاف وقت نكند و فرصت را از دست ندهد و به سوى‏مقصد بشتابد،كارى كه مسلما سبب پيروزى و نجات و موفقيت است.در مواردبسيارى،ميان مصاديق و مواردعجله و سرعت اشتباه شده است و يا گروهى براى توجيه‏اعمال نادرست‏خود،تنبلى و بى حالىو از دست دادن فرصتها را تحت عنوان ترك‏عجله و شتابزدگى توجيه مى‏كنند،در حالى كهفرق اين دو كاملا واضح و روشن است واين كه مى‏بينيم،بعضى از روايات،عجله را از اسبابپشيمانى و تانى را سبب سلامت‏شمرده است،به خاطر همان است كه در بالا اشاره شد.

اين سخن را با حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام كه بيان روشنى بر تفاوت مفهوم عجلهوسرعت در كارهاست،پايان مى‏دهيم:«اياك و العجلة بالامور قبل اوانها،و التساقطفيها عندامكانها،از شتاب كردن در كارها،قبل از رسيدن موعد آنها بپرهيز و نيز از سستى‏در كارها بههنگام رسيدن زمان آن(و فراهم شدن اسباب)بپرهيز.» (34)

2-سرعت گرفتن در خيرات

قرآن مجيد در آيات متعددى،مؤمنان را به مسارعت در خيرات و پيشى گرفتن ازيكديگردعوت مى‏كند،از جمله در آيه 114 سوره آل عمران در توصيف جمعى ازمؤمنان راستينمى‏فرمايد:«... و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين ،آنهاكسانى هستند كه در انجامكارهاى نيك سرعت كرده و بر يكديگر پيشى مى‏گيرند و آنها ازصالحانند».

و در سوره انبياء آيه 90 در توصيف جمعى از پيامبران بزرگ،مانند«زكريا»و«يحيى‏»مى‏فرمايد:«... انهم كانوا يسارعون فى الخيرات... ،آنها در كارهاى خير به سرعت‏اقدام مى‏كردند و برديگران پيشى مى‏گرفتند».

و در آيه 61 سوره مؤمنون،در شرح صفات برجسته مؤمنان آمده است: «اولئك يسارعون فىالخيرات و هم لها سابقون ،آنها در كارهاى نيك به سرعت اقدام مى‏كنند و ازديگران پيشىمى‏گيرند.»

در آيه 133 سوره آل عمران،اين مساله به عنوان يك دستور عام خطاب به همه‏مؤمنان آمدهاست: «و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض‏اعدت للمتقين ،شتابكنيد و پيشى بگيريد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان،در رسيدن‏به بهشتى كه وسعت آنبه اندازه آسمانها و زمين است كه براى پرهيزكاران آماده شده است.»

در آيه 148 سوره بقره،همين معنى تحت عنوان مسابقه در خيرات مطرح شده‏است:«...فاستبقوا الخيرات... ،در نيكيها(و اعمال خير)بر يكديگر سبقت جوييد».

بديهى است‏«مسارعه‏»در خيرات با مسابقه در خيرات،هر دو اشاره به يك حقيقت‏دارد و درواقع لازم و ملزوم يكديگرند،زيرا،سبقت جستن بدون سرعت در عمل،امكان پذير نيست و هركسى سريعتر راه را سوى مقصود بپيمايد،بى شك زودتر به‏مقصود مى‏رسد.

در روايت اسلامى اشارات بسيار پرمعنى و جالبى نسبت‏به اين موضوع ديده مى‏شودكهگلچينى از آنها را در ذيل مى‏آوريم:

1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:«ان الله يحب من الخير ما يعجل،خداوند كارنيكى رادوست دارد كه با سرعت انجام شود.» (35)

2-در حديث ديگرى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده است:«بادروا بعمل الخير قبلان‏تشغلوا عنه بغيره،در انجام كارهاى نيك سرعت كنيد،پيش از آن كه چيزى شما را بهخودمشغول سازد و از آن باز دارد» (36)

3-در احاديث متعددى از امام صادق عليه السلام اين مضمون ديده مى‏شود:من همبخيرفليعجله و لا يؤخره،كسى كه تصميم به كار نيكى مى‏گيرد،بايد در آن شتاب كند وتاخيرنيندازد.» (37)

4-در حديث ديگرى همين معنى به صورت مشروحترى از همان امام بزرگوار نقل‏شده است:«اذا هم احدكم بخير او صلة فان عن يمينه و شماله شيطانين فليبادر لا يكفاه عن ذلك،هنگامى كه كسى از شما تصميم بر انجام كار خير يا بخشيدن چيزى به كسى‏گرفت،بايدمواظب باشد كه در طرف راست و چپ او دو شيطان هستند،بنابراين بايد به‏سرعت اقدامكند،مبادا آن دو شيطان(با وسوسه‏هاى خود)او را از اين كار باز دارند».

5-امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«ليس من عادة الكرام تاخير الانعام (38) ،تاخيردربخشش از عادت كريمان نيست‏»

6-امام باقر عليه السلام مى‏فرمايند:«من هم بشيى‏ء من الخير فليعجله فان كل شيى‏ءفيه‏تاخير فان للشيطان فيه نظرة،كسى كه تصميم بر كار نيكى مى‏گيرد،بايد شتاب كند،زيراهرچيزى كه در آن تاخير باشد،شيطان در آن نظر دارد(و با وسوسه‏هاى خود،تصميم انسانراتضعيف مى‏كند.»

كوتاه سخن اين كه در برابر كارهاى خير،هميشه موانع و وسوسه‏هاى شياطين جن وانسوجود دارد،به همين دليل هنگامى كه مقدمات آن فراهم گردد،بايد شتاب كرد،مبادا افرادتنگ نظر،كوتاه فكر و شيطان صفت،سنگهايى در راه آن بيندازند.ضمنا بايدميان سرعت درانجام كار و عجله مذموم كه مربوط به قبل از فراهم شدن مقدمات لازم‏براى انجام كار است،تفاوت گذاشت.

اين سخن را با حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام پايان مى‏دهيم:«لا تؤخر انالةالمحتاج‏الى غد،فانك لا تدرى ما يعرض لك و له فى غد (39) ،كمك به نيازمندان را به فرداميفكن،زيرا نمى‏دانى فردا براى تو و براى او چه پيش مى‏آيد(اى بسا!توان تو از ميان برود،يانياز او»

پيامدهاى شوم عجله و شتابزدگى

1-اتلاف وقت و نيرو

اين خوى ناپسند،آثار ويرانگرى در زندگى فردى و اجتماعى انسان‏ها دارد.

خسارتهايى كه از اين طريق،دامان انسان را مى‏گيرد،فوق العاده زياد است.از جمله اين كهنيروها را به هدر مى‏دهد و مانع رسيدن به مقصد مى‏شود،مثلا،اگر لشكر دشمن‏قصد بلاداسلام را كند و سپاه اسلام صبر نكند تا لشكر دشمن در موقعيت ضعيف وآسيب‏پذيرى قرارگيرند،يا قبل از آن كه لشكر اسلام خود را بسيج و آماده كند ونقشه‏هاى جنگى را ترتيب دهد،به آنها حمله كند،نتيجه‏اى جز شكست و از بين رفتن‏قواى اسلام و به هدر دادن نيروها وجسور شدن دشمن نخواهد داشت.

در كارهاى شخصى و فردى نيز همين امر صادق است،زيرا هر حركت عجولانه،سبب ناكامىو از بين رفتن نيروهاست.

در«محجة البيضاء»حديث جالبى نقل شده كه شاهد گوياى گفتار فوق است،در اين‏حديثآمده است:هنگامى كه حضرت مسيح عليه السلام متولد شد،شياطين نزد ابليس آمدندوگفتند:امروز بتها سرنگون شده‏اند(مگر خبرى واقع شده!)ابليس گفت:آرى!حتماحادثهمهمى روى داده است،همين جا باشيد تا من تحقيق كنم و بازگردم.ابليس پروازكرد و تماماطراف زمين را گردش نمود و چيزى نيافت،جز اين كه ديد حضرت‏عيسى عليه السلام متولدشده و فرشتگان اطراف او حلقه زده‏اند.ابليس برگشت و به شياطين خودگفت:ديشبپيامبرى متولد شده است.هيچ زنى باردار نشد و وضع حمل نكرد مگر اين‏كه من حاضر بودم،جز اين يكى و شما مايوس باشيد از اين كه بعد از اين بت پرستى‏رونقى پيدا كند،ولى(براىگمراه ساختن فرزندان آدم)،از راه عجله و اعمال سبكسرانه‏وارد شويد(تا شيرازه زندگى آنهابه هم بريزد) (40)

2-ياس و نااميدى

از ديگر پيامدهاى شوم‏«عجله‏»آن است كه هرگاه انسان به خاطر آن ناكام شود،حالت‏ياس ونوميدى به او دست مى‏دهد و اى بسا نسبت‏به همه چيز،حتى تقدير الهى‏بدبين گردد.لذا درحديث پرمعنايى امام حسن عسكرى عليه السلام مى‏فرمايند:«لا تعجل على‏ثمرة لا تدرك وانما تنالها فى اوانها و اعلم ان المدبر لك اعلم بالوقت الذى يصلح‏حالك فيه،فشق بخيرته فىجميع امورك،يصلح حالك،و لا تعجل بحوائجك قبل‏وقتها فيضيق قلبك و صدرك ويخشاك(يغشاك)القنوط،براى چيدن هيچ ميوه‏اى قبل‏از رسيدن آن،عجله مكن،تنها درموقع(مناسبش)به آن خواهى رسيد(و بهره خواهى گرفت)

و بدان،كسى كه امور تو را تدبير مى‏كند،نسبت‏به وقتى كه به صلاح حال توست،آگاهتراست،بنابراين به انتخاب او در همه كارهايت اعتماد كن،تا حال تو اصلاح شود و هرگز براى‏نيازهاىخود قبل از رسيدن وقتش‏«عجله‏»نكن كه سبب تنگدلى و چيره شدن نوميدى بر تومى‏شود». (41)

3-ندامت و پشيمانى

سومين پيامد شوم‏«عجله‏»ندامت و پشيمانى است كه در احاديث گذشته به آن اشاره‏شد.چهبسيارند كسانى كه براى انجام كارها،قبل از فراهم شدن زمينه‏ها عجله كرده‏اند ونيروهايشانبه هدر رفته و هرگز به مقصد و مقصود خود نايل نشده‏اند،در حالى كه اگركمى خويشتندارى مى‏كردند،هرگز به چنان سرنوشتى مبتلا نمى‏شدند و چه بسياركسانى كه به خاطردستپاچگى به سراغ چيزى رفته‏اند كه دشمن جان آنها بوده و آرزومى‏كنند كه اى كاش!بهسراغ آن نمى‏رفتند.

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«فكم من مستعجل بما ان ادركه ود انه لم يدركه،چه‏بسيارند افرادى كه براى چيزى عجله مى‏كنند كه اگر به آن دست‏يابند(فورا پشيمانمى‏شوندو)دوست دارند هرگز به آن نرسيده بودند.» (42)

4-هجوم اندوه و غصه

چهارمين پيامد منفى‏«عجله‏»در كارها،هجوم امواج اندوه و غصه،سوى انسان‏است،زيراناكامى‏ها و شكست‏هاى حاصل از عجله و دستپاچگى در بسيارى از اوقات،بسيار گران تماممى‏شود و انسان را با اندوه فراوان روبرو مى‏كند.

حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در يكى از كلمات قصارش در«غرر الحكم‏»مى‏فرمايند:

«العجل قبل الامكان يوجب الغصة (43) ،شتابزدگى پيش از فراهم شدن امكانات،سبب اندوه‏وغصه است‏»

5-فزونى لغزش‏ها

از پيامدهاى ديگر سوء آن،لغزش‏هاى فراوان است،زيرا تصميم‏گيرى صحيح نيازبه تامل وتدبر و دقت فراوان دارد و آن هم به صورت عجولانه و شتابزده امكان‏پذيرنيست و لذاافراد«عجول‏»غالبا گرفتار لغزش‏هاى مختلفى مى‏شوند،چه در تشخيص‏هدف و چه در راهوصول به آن.

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايد:«مع العجل يكثر الزلل،با عجله وشتابزدگى‏لغزش‏هاى فراوان پيش مى‏آيد» (44) .و نيز مى‏فرمايند:«من عجل كثر عثاره،هر كسشتاب‏كند،لغزش او بسيار خواهد بود.» (45)

6-فزونى خطاها

ششمين اثر عجله،«فزونى خطاها»است كه مى‏تواند با فزونى لغزش‏ها يكى باشد ومى‏تواند دوچيز محسوب شود،(خطا در تشخيص هدف است و لغزش در راه وصول به‏آن)

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«اصاب متان او كاد،اخطا مستعجل او كاد،افرادخويشتن‏دار يا به مقصد مى‏رسند و يا به طور نسبى موفق مى‏شوند و افراد عجول گرفتارخطامى‏شوند،يا به طور نسبى خطا مى‏كنند» (46)

به هر حال،زيانهاى ناشى از عجله و دستپاچگى،بيش از آن است كه مردم عادى‏فكر مى‏كنند،و جريمه‏اى كه انسان‏هاى عجول به خاطر عجله مى‏پردازند،قابل شمارش‏نيست.

ريشه‏هاى اين خوى ناپسند

1-هواپرستى

اين خوى ناپسند،مانند بسيارى از رذايل ديگر،قبل از هر چيز از هواپرستى‏سرچشمهمى‏گيرد،انسان‏هاى هواپرست،معمولا براى رسيدن به خواست دل،عجول ودستپاچه‏اند وغالبا هوا و هوس‏ها به آنها اجازه نمى‏دهد،در عواقب امور بينديشند و راه‏درست را براىرسيدن به مقصد برگزينند،به همين جهت‏خود را به آب و آتش‏مى‏زنند و با دستپاچگى بهسوى هوس‏هاى خويش مى‏دوند و خود را گرفتار مى‏سازند.

2-حب و وابستگى به دنيا

حب دنيا كه سرچشمه و راس خطايا و معاصى است،يكى ديگر از عوامل عجله وشتاب است.بنده دنيا چيزى جز دنيا را نمى‏بيند،و گويى چشم و گوش او كور و كرمى‏شود.آتش عشق وشوق دنيا در دل او زبانه مى‏كشد و او را با شتاب به دنبال خيالات‏خام مى‏فرستد و اغلب بر اثرعجله و شتابكارى،مشكلات و موانع راه را نمى‏بيند و خودرا براى مقابله با آن آماده نمى‏كند وبه همين دليل گرفتار شكست و ناكامى مى‏شود.

3-كمى ظرفيت و سعه صدر

از انگيزه‏هاى ديگر«عجله و شتاب‏»،كمى ظرفيت و سعه صدر است،افراد كم‏ظرفيت معمولاعجولند و صاحبان سعه صدر با تانى و خويشتن‏دارى و بردبارى گام‏بر مى‏دارند و همه چيز رازير نظر مى‏گيرند و با قدرت و قوت در عين خون‏سردى،به‏سوى مقصد پيش مى‏روند و بههمين دليل،كمتر گرفتار شكست مى‏شوند.

تسويلات شيطان و تزئينات او و فريب‏هاى دوستان نادان و متملق و دروغگو وحسود و سخنچين،از عوامل مهم شتابزدگى و عجله است.

امام امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«و لا تعجلن الى تصديق ساع فان الساعىغاش‏و ان تشبه بالناصحين،در تصديق سخن چينان عجله مكن،زيرا آنها خائنند،هر چند درلباس ناصحان خير خواه ظاهر شوند» (47)

4-جهل و نادانى

يكى ديگر از عوامل شتابزدگى،جهل و نادانى و سفاهت است،زيرا افراد جاهل ونادان اغلبگرفتار اوهام و پندارهاى غلط هستند و به گمان اين كه مقدمات كار فراهم‏است،خود را درگرداب حوادث مى‏افكنند و با ناكامى و شكست روبرو مى‏شوند،درحالى كه هوشياران آگاه،تمام جوانب كار را مورد بررسى قرار مى‏دهند و با حزم ودورانديشى و دور از هر گونهشتابزدگى،برنامه ريزى مى‏كنند و مطمئنا پيروز مى‏شوند.

امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«من الحمق العجلة قبل الامكان،عجله كردن قبلازفراهم شدن امكانات(انجام كار)،از حماقت است.» (48)

راه‏هاى درمان

براى مبارزه با اين خوى زشت،قبل از هر چيز بايد به پيامدهاى شوم آن انديشيد وعواقبدردناك عجله و شتابزدگى را مورد توجه قرار داد و حوادث بسيار ناراحت‏كننده‏اى را كه بر اثرشتابزدگى در كارها ديده شده،به خاطر آورد و نمونه‏هاى فراوانى‏كه در تاريخ است نيز موردتوجه قرار داد،به يقين با مطالعه در اين امور،هر كس به‏خوبى در مى‏يابد كه عجله ودستپاچگى،نه تنها او را زودتر به مقصد نمى‏رساند،بلكه‏چه بسا به خاطر آن هرگز به مقصدنرسد.

جمله‏هايى مانند:«العجلة من الشيطان‏»و«و العجلة قبل الامكان يوجب الغصة و مع‏العجلةتكون الندامة‏»بايد به صورت شعارهايى در زندگى فردى و اجتماعى درآيد وهميشه نصبالعين افراد عجول گردد تا با مشاهده آن از عجله باز ايستد و حديث رسول‏خدا صلى الله عليهو اله را به ذهن خويش بسپارند كه فرمود:«شتابزدگى و عجله مردم را به هلاكت‏مى‏افكند واگر مردم آرامش و خونسردى خود را حفظ كنند،هيچ كس در خطر نمى‏افتد» (49)

پى‏نوشتها:

1- كهف/ 65- 70.

2- سوره كهف/ آيات 60 تا 82.

3- ص/ 23.

4- ص/ 24.

5- ص/ 24.

6- قلم/ 48 و49.

7- يونس/ 48- 50.

8- در بعضى از روايات آمده است كه حضرت يونس عليه السلام سى و سه سال به طور مرتبآنها را سوى خدادعوت مى‏كرد ولى آنان ايمان نياوردند.(به نقل از:نور الثقلين،ج 5،ص 398).

0- طه/ 114.

10- قيامت‏16- 18.

11- انبياء/ 37.

12- اسراء/ 11.

13- نور الثقلين،ج اول،ص 141.

14- رعد/ 6.

15- مجمع البيان،ج 10،ص 352

16- يونس/ 11.

17- يونس/ 11.

18- با اين تفسير،آيه تقديرى دارد و آن تقدير چنين است: «و لو يعجل الله للناس اجابةدعوتهم بالشراستعجالهم بالخير»

19- سجده/ 28.

20- سجده/ 29.

21- سجده/ 30.

22- احقاف/ 35.

23- بحار الانوار،ج 68،ص 340.

24- همان.

25- مجموعه ورام،ص 255.

26- غرر الحكم،ح 9740.

27- بحار الانوار،ج‏67،ص‏339.

28- غرر الحكم،حديث‏1333.

29- غرر الحكم،حديث 9095.

30- بحار الانوار،ج 68،ص 338.

31- غرر الحكم،حديث 1950.

32- بحار الانوار،ج 75،ص‏43.

33- نهج البلاغه،خطبه 5.

34- نهج البلاغه،نامه‏53(فرمان مالك اشتر).

35- اصول كافى،ج 2،ص 142.

36- ميزان الحكمة،ج 1،حديث 5381.

37- اصول كافى،ج 2،ص 142.

38- غرر الحكم،حديث‏7489.

39- غرر الحكم،حديث 10364.

40- المحجة البيضاء،ج 5،ص 61.

41- بحار الانوار،ج 75،ص‏379.

42- نهج البلاغه،خطبه 150.

43- غرر الحكم،حديث‏1333.

44- غرر الحكم،حديث 9740.

45- همان.حديث 7838.

46- غرر الحكم،حديث 1290.

47- نهج البلاغه،نامه‏53.

48- غرر الحكم،حديث 9394.

49- بحار الانوار،ج 68،ص 340.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation