بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان ترور ابوبکر وعائشه, نجاح الطائى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - داستان ترور ابوبكر وعائشه
     02 - داستان ترور ابوبكر وعائشه
     03 - داستان ترور ابوبكر وعائشه
     04 - داستان ترور ابوبكر وعائشه
     05 - داستان ترور ابوبكر وعائشه
     06 - داستان ترور ابوبكر وعائشه
     fehrest - داستان ترور ابوبكر وعائشه
 

 

 
 

سبب ترور ابابكر چه بود؟

عمر وامويان دريافته بودند كه ابابكر به زودى جانشينى خود را از عمر مى ستاند و بهيكى ديگر از اعضاى حزب قريش مى سپارد و در رأس نامزدان جانشينى ابابكر،ابوعبيده قرار داشت.

مغيرة بنشعبه مى گويد:

برخى ازجانشينى عمر ناخرسند بودند و مى خواستند آن را از او بستانند، ولى ناكامماندند(193). عبدالرحمان بن ابى ابكر يكى از مخالفان سرسخت جانشينى عمر بود.(194)

طلحة بنعبدالله تيمى (عموزاده ابابكر) نيز با رياست عمر مخالف بود; زيرا به ابابكر گفت:آيا كسى را به عنوان رئيس پس از خود بر ما مى گمارى كه بسيار عصبانى وبداخلاق است؟!(195)

شگفتانگيزتر آن كه خود عمر نيز از رسيدن به رياست ناميد شده بود(196);وى مى گويد:

... زيرا ابابكر، خلافت را به من واگذاشت مگر پس از مأيوس شدن مناز خلافت و اين نشان مى دهد كه عمر بعد از مأيوس شدن از رياست اقدام به ترورابى بكر كرد.

بدين سان،عمر از جانشينى ابابكر ناميد شده بود.

اگر نيرنگعمر و عثمان براى بركنارى ابابكر از خلافت به كار بسته نشده بود، ابابكر و دوستانشيعنى ابوعبيدة بن جرّاح فهرى، عتّاب اموى، خالد بن وليد مخزومى و عكرمة بن ابى جهلمخزومى خلافت را دست به دست مى گرداندند.

حيله عمريعنى ترور ابابكر در پاسخ حيله ابابكر در سقيفه انجام شد; عمر در مورد نقش ابابكردر سقيفه مى گويد:

واقعيت آناست كه آن مرد (ابابكر) با من نيرنگ به كار برد و به همين سبب من نيز او را فريبدادم(197).

عمر اعترافمى كند كه ابابكر، نه به صورت گفتارى و نه به صورت نوشتارى او را به عنوانجانشين خود معرفى نكرده است; وى مى گويد:

(ابوبكر) گفت: بلكه آن شيوه (گذشته) را ادامه خواهيم داد و تا چندروز ديگر تو رئيس مى شوى; با اين كلام ابابكر، من گمان كردم كه در اولين نمازجمعه، رياست را به من مى دهد، ولى او خود را به حالت فراموشى زد. به خداسوگند پس از اين جريان تا زمان هلاكتش در مورد من سخنى نگفت.(198)

ابابكر عمررا متهم به مسموم كردن خويش مى كند و پشيمان است كه چرا او را در مدينه نگاهداشته و در كنار خود باقى نهاده است. ابوبكر در آخرين روزهاى خود گفت:

سه كارىترك كردم و آرزويم اين است كه آنها را انجام مى دادم:

آرزو دارمكه اى كاش وقتى خالد بن وليد را به شام گسيل داشتم عمر بن الخطّاب را نيز به عراقروانه مى كردم...(199)

ظاهر جريانآن است كه امويان در مورد كشتن ابابكر اصرار داشتند; زيرا بر اساس توافقى كه درسقيفه شده بود. قرار بود خلافت بين ابابكر، عمر و ابن جرّاح دست به دست شود و دراين صورت دست يابى عثمان به خلافت محال بود، به خصوص اين كه عثمان از عمر پيرتر بود و احتمال داشت زودتر بميرد.

توافق برسر دست به دست شدن خلافت بين ابابكر و عمر و ابن جرّاح، در بين افراد حزب قريشمعروف بود; به همين جهت عايشه رنگى مذهبى به اين قرار داد زد و حديثى از زبان رسولخدا(صلىالله عليه وآله وسلم) جعل نمود وقتى از او پرسيدند كه اگر رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم) مى خواست كسى را جانشين كند، چه كسى را جانشينمى كرد؟ گفت:

ابابكر راگفتند: پس از او چه كسى را؟

گفت: عمررا.

گفتند: پساز عمر چه كسى را؟

گفت:ابوعبيدة بن جرّاح را.(200)

امويان بهواسطه كودتا بر ضد ابابكر توانستند عثمان را در مرتبه پس از عمر قرار دهند.

ابوبكر درروزهاى اخير عمرش آرزو كرد اى كاش عمر را از مدينه به عراق مى فرستاد; ولىآرزوهايش با رسيدن غذاى زهرآگين به شكمش بر  باد  رفت.

درگيرى ورقابت بر سر دست يابى به رياست ويژگى مشهور در حكومت ها و دولت هاىمختلف است كه ده ها هزار پادشاه و وزير و كارگزار را قربانى خود كرده است وهر روز قربانى هاى تازه اى را نيز مى گيرد.

عايشه پدر خود را در حال احتضارش مى ستايد.

هنگام مرگابابكر، عايشه اشعارى را براى پدرش مى خواند كه در مورد رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم) سروده شده بود:

صورتىنورانى دارد كه ابرهاى بارانى از آن بهره مى گيرند; و يتيمانى و محتاجان راسرپرستى و حمايت مى كند.

با شنيديناين اشعار، ابوبكر به عايشه گفت: اين توصيفات مخصوص رسول خدا است.(201)

عايشه شعرىرا در مورد ابابكر گفت كه حكايت از ثروتمندى او مى كرد در حالى كه چنيننبوده، و ابابكر از خانواده اى فقير و بى چيز به شمار مى رفته است:

چه قدرناگوار است كه ثروت نتواند انسان را در روزى كه سينه اش تنگ شود يا روزگاربرگردد نجات بدهد;

با شنيدناين شعر نيز ابابكر گفت: اين درست نيست بايد اينگونه بگويى:

(مرگ به حقيقت در رسيد همان چيزى كه از آن روى مى گرداندىآمد.)(202)

تفاوت بيننگرش عايشه و پدرش در اين بود كه عايشه از دريچه دنيايى مى نگريست ولى پدرشاز دريچه آخرتى مى نگريست; زيرا در حال مرگ بود.

ترور عتبه بن غزوان، داماد پزشك ابابكر

ترور حارثبن كلده سبب بروز كينه فرزندانش نسبت به افراد حزب قريشى شد و در پى انتقامبرآمدند. افرادى كه فرزندان حارث به شمار مى رفتند و فرزندان سميّه بودند:

1 ـ ابوبكره: وى كسى است كه در محاصره طائف، وقتى رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم)فرمود: «هر غلامى كه نزد من آيد آزادش مى كنم»،ابوبكره (كه نامش نُفَيع بود و غلام حارث به شمار مى رفت) نزد آن حضرت آمد.

2 ـ وقتى نافع نيز خواست نزد پيغمبر برود حارث گفت: تو پسر منهستى، بدين ترتيب اينها به حارث منسوب شدند; مادرشان نيز سميّه مادر زياد بن ابيهبود.

ازده نيزدختر حارث به شمار مى آمد; وى همسر عتبة بن غزوان بود و پس از آن كه عتبهفرمان دار بصره شد ازده را نيز با خود برد و برادرش نافع، نُفَيع و زياد نيز بههمراهش گسيل شدند.(203)

نافع،نُفيع و زياد از قبيله ثقيف بودند و مغيرة بن شعبه از غلامان اين قبيله بود.

مغيره بااشتياق مسلمان نشد بلكه منظورش نيرنگ به اربابانش بود كه آنان را كشت و اموالشانرا به غارت برد.(204)

ازدواجعتبة بن غزوان با ازده دختر حارث بن كلده و فتح جنوب عراق و بصره به دست اونقش مهمى در ترورش داشته است.

زيرا عمر ومغيرة بن شعبه قرار گذاشتند او را به مدينه دعوت كنند و مغيره را به جاى اوفرماندار بصره گردانند. عمر او را به مدينه فرا خواند، و پس از رسيدنش به مدينهمغيرة بن شعبه را به جاى او منصوب كرد، و در مدينه بين ايشان و عمر دعوا شد. و بعدازاينكه ايشان از ولايت طرد شد عمر ايشان را به زور به بصره فرستاد.

عتبهنفهميد كه چه نقشه اى برايش كشيده اند و پس از روانه شدن به طرف بصره ،در ميانه راه او را ترور كردند و نتوانست به بصره بازگردد.

وى نيز بهدست حزب قريشى كشته شد، چنان كه پدر زنش حارث بن كلده نيز همين سرانجام را داشت.

عتبة بنغزوان از هواداران عمر نبود و سعد بن ابى وقاص از طرف داران عمر به حسابمى رفت عتبه فرماندار بصره بود و سعد بن ابى وقاص از كارگزاران او بود.(205)

به خاطركارهايى كه سردمداران سلطنت و هواداران ابابكر مى كردند، درگيرى هاىشديدى بين دو گروه به وجود آمد عمر، به دليل آن كه اصل و نسب سعد از قريش بود جانباو را گرفت، و عتبة بن غزوان بر عمر اشكال كرد و بيان داشت كه او نيز از قريش است.(206)

در حقيقتسعد بن ابى وقاص و عتبة بن غزوان غير قريشى بودند(207); زيرا سعداز بنى عذره و عتبه از بنى قيس عيلان، هم پيمان قريش بودند،(208)ليكن سياست اقتضا مى كرد كه عمر آن سخن را بگويد.

بهانهحقيقى عمر اين نبود كه عتبه قريشى نيست. زيرا مغيرة بن شعبه و ابوموسى اشعرى نيزغير قريشى بوده اند; بلكه سياست ايجاب مى كرد كه سركردگان سياست «مصلحت»انديشى سببهاى كارهاى خود را پنهان دارند.

پس از آنكه عتبه بر كنار شد، مغيرة بن شعبه به جاى او نشست و فرماندار بصره گشت. فرزندخواندگان حارث بن كلده، يعنى نافع و نُفيع و زياد تصميم گرفتند از مغيرة بن شعبهكه به نيرنگ بازى شهرت داشت و دوبار آنان را هدف توطئة هاى خويش قرار دادهبود، انتقام بگيرند.

مغيره كسىبود كه گروهى از مردان قبيله ثقيف را در سفر قتل و غارت كرد، و از دست آنان فراركرده به پيامبر(صلىالله عليه وآله وسلم) پناه آورده بود; پس از آن نيز به توطئه بر ضد عتبه بنغزوان دست زد و در قتل او شركت جست.

پس ازتوطئه اى كه مغيره كرد و اربابان خود را كشت و غارت نمود، ثقفيان و ديگراعراب او را به مكّارى و توطئه چينى مى شناختند. ظاهر آن است كه وى نقش بسيارمهم در كشتن مخالفان عمر و مخالفان بنى اميه داشته است. پس از تلاش فرزند خواندگانحارث براى انتقام از مغيره، مدركى به دست آوردند كه پرده از يكى از اعمال شنيع وبسيار زشت مغيره بر مى داشت و با افشاى اين مطلب مى خواستند بالاخره اورا در ازاى كشتن عتبه يا حارث و يا افرادى كه از بنى ثقيف كشته بود، به قتلبرسانند.

فرزندخواندگان حارث توانستند مدركى را كه مى خواستند به دست آورند; نافع، نفيع وزياد و شبل بن معبد با چشم خود ديدند كه مغيره با ام جميل در بصره زنا كرد و اينخبر را بين مردم پخش كردند و از امامت مغيره براى نماز جلوگيرى كردند و در اثر اينكارها وجهه مغيره در بصره بسيار بد شد.

آن چهارنفر شاهد به مدينه رفتند تا در مورد زناى مغيره شهادت بدهند، و مرگ مغيره نزديك شدولى قاضى آن جلسه عمر بود.

به خاطرعلاقه شديدى كه بين عمر و مغيره بود، در آن محاكمه عمر در كنار مغيره بود و از اوطرفدارى كرد. اين جريان، يك مسأله سياسى شد كه ريشه در ترور ابابكر و حارث داشت وشاخ و برگش نيز كشتن عتبة بن غزوان (فرماندار بصره) بود.

عمر پيش ازشروع جلسه دادگاه، شاهدان را متهم كرد; زيرا به نافع (ابوبكره) نگريست و گفت:بارالها! از شرّ خبرى كه آورده است به تو پناه مى برم.(209)

عمر بهمغيره ـ كه متّهم رديف اول در آن جلسه بود ـ اجازه داد تا شمشيرى به همراه خود بهجلسه دادگاه بياورد و آن را بالاى سر شاهدان گرفت.(210)

هر شخصى كهبراى شهادت مى آمد ترس از دست دادن جان خود را احساس مى كرد ولى با اينحال سه تن از آن چهار تن شهادت به زناى مغيره دادند.

وقتىچهارمين شاهد ـ يعنى زياد بن ابيه ـ براى شهادت دادن آمد قاضى ـ يعنى عمر ـ به اوگفت: نمى توان يكى از اصحاب رسول خدا را با شهادت اين مرد، رجم كرد. (211)

زياد دربصره بارها بر شهادت خود تأكيد كرده بود و براى اداى شهادت به مدينه آمده بود.وقتى عمر آن سخن را به او گفت زياد نيز گفت: نفس تند و باصدايى را شنيدم و مغيرهرا بين دو ران ام جميل مشاهده كردم و ديدم بر بستر ام جميل است اما نمى دانمبا او زنا هم كرد يا نه!(212)

به خاطراين موضع گيرى زياد، عمر او را به عنوان دستيار فرماندار بصره گمارد!(213)

قتل عتبةبن غزوان و حارث در ارتباط با قتل ابوبكر بود و يكى از توطئه ها و ترورهاىخطرناك حزب قريشى به شمار مى رود.

حوادث عجيب و وحشتناك در جريان توطئه ها وترورها

شگفت انگيزو وحشت انگيز در قضيه ترور ابابكر اين بود كه همه كارها در تاريكى و پرده اىاز ابهام و به شكلى مرموز انجام شد. از نظر دولت عمرى، قاتل ابوبكر در مدينهشناسايى نشد;

قاتل پزشكمخصوص ابابكر نيز شناسايى نشد;

قاتل عتّاببن اسيد در مكه نيز نامعلوم باقى ماند;

ترور هر سهتن، در يك روز اتفاق افتاد;

نويسندهوصيت ابابكر در باره عمر، عثمان بود;

وصيتابابكر هيچ گواه و شاهدى نداشت;

عثمان كهاز متّهمان به كشتن ابابكر و نويسنده وصيّت جعلى و ساختگى بود، با فتواى دخترمقتول ـ يعنى عايشه ـ به قتل رسيد، و اين فتوا را فرزندان مقتول ـ محمد وعبدالرحمان ـ و عموزاده اش اجرا كردند;

ابوبكربدون حضور مردم، شبانه دفن شد;

دولت عمرىاز برگزارى مجلس سوگوارى براى ابابكر جلوگيرى كرد;

عثمان ـ كهخودش متهم به دست داشتن در قتل ابوبكر بود و وصيتى ساختگى براى ابابكر درست كرد ـپس از عمر به خلافت رسيد.

عثمان دستاز نيرنگ هايش برنداشت و دوباره خاندان ابابكر را آماج توطئه ها وحيله هاى خود قرار داد; وى در برابر مردم محمد بن ابى بكر را به عنوان والىمصر اعلام كرد و عبدالله بن ابى سرح را بركنار نمود، ولى خادم خود را پنهانى بهسوى عبدالله بن ابى سرح فرستاد و نوشت كه او را همچنان فرماندار مصر قرارمى دهد، و دستور داد تا محمد بن ابى بكر و يارانش را به قتل برساند!(214)

عواقب ترور ابابكر

1 ـ اين ترور، زمينه ساز ترور عمر شد؟

2 ـ همكارى هاى يهوديان و حزب قريش را افزون كرد؟

3 ـ خاندان ابابكر از عثمان كه متهم به ترور ابابكر بود، انتقامگرفته و او را كشتند;

4 ـ گسترش فتنه.

5 ـ ترور ناجوان مردانه حضرت اميرمؤمنان على بن ابيطالب(عليهالسلام);

6 ـ امويان به دليل آن كه خاندان ابوبكر عثمان را كشتند، از آنانانتقام گرفته و جناب محمد و نيز عبدالرحمان و عايشه فرزندان ابابكر و عمو زاده او طلحةبن عبدالله را به قتل رساندند;

7 ـ ابهّت و احترام خلفا از بين رفت، و خلافت به امرى سبك تبديلشد، به طورى كه معاويه به آسانى خود را خليفه مسلمانان خواند و پادشاه شد.

كدام يك از آن دو تن زمام ديگرى را مى كشيد؟

برخى ازروايات، عمر را رهبر ابابكر مى داند:

1 ـ ابوبكر در مورد عمر گفت، اين (عمر) مرا به چه گرفتارى هادچار كرد; (215)

2 ـ نيز گفت: من شيطانى دارم كه گمراهم مى سازد(216);(اين مطلب نشانگر آن است كه ابابكر عمر را متهم مى كند كه او را در مشكلات وتنگناهاى بى شمارى انداخته است.)

3 ـ در جريان عزل خالد بن سعيد بن عاص از فرماندهى سپاه شام،ابوبكر به نظر عمر رفتار كرد;

4 ـ انس گفته است عمر را ديده است كه ابابكر را به زور بالاى منبرفرستاده است;(217)

5 ـ وقتى ابابكر زمينى را به عيينه بن حصين و اقرع بن حابس داد نزدعمر رفتند تا قباله را گواهى كند، ولى او پس از خواندن قباله آن را گرفت و باتوهين آن را از بين بود و آن دو تن در مورد عمر بدگويى كردند، و بر اساس نقل متقىهندى نزد ابابكر رفته و شكايت كردند و گفتند: نمى دانيم تو خليفه اى ياعمر؟!

و ابابكردر پاسخ آنها گفت: البته اگر او مى خواست خليفه مى شد.(218)

و بعضى ازروايت نيز رهبرى ابابكر را ثابت مى كند:

1 ـ عمر در مورد روز شوم سقيفه مى گويد: اين مرد (ابابكر) بامن نيرنگ كرد و من نيز او را فريب دادم;(219)

2 ـ ابوبكر در سقيفه به عمر گفت: ساكت باش اى عمر!(220)

3 ـ ابوبكر با درخواست عمر مبنى بر كشتن خالدبن وليد به خاطر كشتنمالك بن نويره و زنا كردن با همسر او، موافقت نكرد;(221)

4 ـ ابوبكر با درخواست عمر مبنى بر قتل سعدبن عباده در سقيفهمخالفت كرد;(222)

5 ـ وى همچنين پس از جريانات سقيفه با درخواست عمر در مورد به قتلرساندن امام على بن ابيطالب(عليه السلام) مخالفت كرد.(223)

6 ـ ابوبكر عمر را از رياست امور حج در سال دوم رياست اشبركنار كرد و عتّاب بن اسيد را به جاى او گمارد; كه اين مطلب به خوبى نشانگراِعمال رياست ابوبكر بر عمر است;

7 ـ دوستان و هم فكران ابابكر در پست هاى كليدى آن روز همانندفرماندهى سپاه، اداره مناطق تحت سيطره دولت، گمارده شده بودند كه اين همه نشانگرتسلّط ابابكر بر امور حكومتش بوده است. از لابلاى مطالعه سيره و رفتار ابابكر وعمر با يكديگر، به اين نتيجه ها دست مى يابيم:

1 ـ عمر از ابابكر عصبانى تر و تندتر بود و در هدايت توطئه هاو كودتاها جرأت بيشترى به خرج مى داد; البته از ابابكر هوشمندتر به طورى كهمغيرة بن شعبه او را هوشمند ترين قريش دانست!

2 ـ با اين كه زمام امور در زمان خلافت ابابكر به دست او بود و عمرخليفه نبود، ليكن با بسيارى از درخواست هاى عمر در جريانات سياسى و غير سياسىموافقت مى كرد.

پيمان نامه قريش با يهود

با ملاحظهپيمان قريش و يهود، به اين نكات مى رسيم كه:

1 ـ برخى از رؤساى آن پيمان داراى ريشه اى يهودى بودند و درحزب قريش رشد كرده بودند;

2 ـ خط فكرى يهوديان به دليل حضور اباسفيان خواستار تقويت حزب اموىسفيانى شد;

3 ـ همكارى هاى يهوديان و حزب قريش در زمان خلافت عمر و عثمانو معاويه افزون شد;

4 ـ كعب الاحبار به دستگاه سلطنتى راه يافت و تا جايى پيش رفت كهدر انتخاب خليفه مسلمانان (عثمان و معاوية بن ابى سفيان) نظر داد و همكارى كرد;

5 ـ دولت عمرى، يهوديان را متهم به ترور ابابكر كرد و اين اتهامحقيقت نداشت; زيرا يهوديان زهر را فراهم كردند و سران كودتا نيز ابوبكر و پزشكش وكارگزار مهم او عتّاب بن اسيد را با آن زهر كشتند; تخصص يهوديان در توليد انواعزهرهاى كشنده را هيچ كس انكار نمى كند.

سوابق عثمان بن عفّان

براى اطلاعاز تاريخ عثمان بن عفّان بايد دانست كه وى كارهايى همانند ترور، نيرنگ و ... انجاممى داده است; درمورد دست داشتن وى در ترور ابابكر نيز توجه به اين نكات، لازماست:

1 ـ عدم شركت عثمان و سعيدبن زيد و طلحه در جنگ بدر(224);

2 ـ گريختن عثمان از جنگ احد(225); عبدالرحمانبن عوف در زمان رياست عثمان براى او پيغام داد: به او بگوييد من نه از حضور درجنگبدر سر باز زدم، و نه از صحنه جنگ احد گريختم(226);

3 ـ عثمان در بيعت رضوان به همراه مسلمانان با پيامبر(صلى اللهعليه وآله وسلم) بيعت نكرد;

4 ـ عثمان يكى از سپاهيان كافر در جنگ احد به نام معاوية بن مغيرةبن ابى العاص اموى را پنهان كرد، و جبرئيل(عليه السلام)از آسمانفرود آمده و جريان خيانت عثمان را گزارش داد;

رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم) نيز افرادى را براى بيرون آوردن معاويه از خانه عثمانفرستاد و هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)قصد كشتنمعاويه را كرد، عثمان برايش شفاعت كرد ولى پيامبر(صلى الله عليه وآلهوسلم)سه روز به او مهلت داد تا باز گردد ليكن در مدينه ماند و به جاسوسى پرداخت، وجبرئيل(عليهالسلام)گزارش آورد و بالاخره پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) كسى رافرستاد و معاويه را كشت(227);

5 ـ هنگام فتح مكه پيامبر(صلى الله عليه وآلهوسلم)فرمان داد تا چند تن از افرادى كه با خدا و رسولش سرِ جنگ داشتند و محارب بودندكشته شوند كه از جمله اين افراد عبدالله بن ابى سرح بود. عثمان نه تنها اين شخص رانكشت بلكه او را در خانه خود پنهان ساخت و بعدها نزد رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم)رفت و براى او درخواست امان كرد;(228)

6 ـ عثمان، همسرش رقيه، دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآلهوسلم) را به قتل رسانيد; احمد بن حنبل در مسندش از انس بن مالك نقل كرده است كه پس ازرحلت رقيه دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)در اثركتك ها و ضرباتى كه از شوهرش عثمان بن عفّان بر او وارد شد، پيامبر(صلى اللهعليه وآله وسلم)پنج مرتبه عثمان را لعنت كرد و فرمود: هر كس ديشب با كنيزشهمبستر شده است همراه ما نيايد (زيرا عثمان در آن شب با كنيز رقيه جمع شده بود);گروهى بازگشتند و عثمان نيز به بهانه دل درد برگشت;(229)

7 ـ در روز شوم پنج شنبه آخر عمر مبارك پيامبر(صلى اللهعليه وآله وسلم)، عثمان از جمله افرادى بود كه گفت: پيامبر، هذيانمى گويد; (نستجير بالله)

8 ـ عثمان و عمر مردم را از خاك سپارى بدن مطهّر رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم)پس از رحلتش بازداشتند و اين بهانه را تراشيدند كه آن حضرترحلت نفرموده است بلكه همانند عيسى به آسمان رفته است، يا همانند موسى به سوى خدارفته است و بالاخره آن كه رحلت نفرموده است!(230)

9 ـ اولين كسى كه از مردم عادى بدن پيامبر(صلى الله عليه وآلهوسلم)را ديد ولى رحلتش را انكار كرد، عثمان بود; (231)

10 ـ عثمان در ايام رياستش يكى از سياست هاى آشكارى كه دنبالمى كرد ترور شخصيت هابود:

ـ ابوذرغفارى را به صحراى ربذه تبعيد كرد و سبب مرگ او شد(232);

ـ عبداللهبن مسعود را در مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ترور كرد.براى اين كار خادم خود را مأمور ساخت و خادم وى پهلوى عبدالله را شكست و سبب مرگششد(233);

ـ اقدام بهترور جانشين خود عبدالرحمان بن عوف كرد(234);

ـ عبيداللهبن عمر كه چند تن از مسلمانان ـ يعنى هرمزان، جفينه، زن ابولؤلؤ و دختر ابولؤلؤ ـرا كشته بود عثمان از قصاص صرفنظر كرد(235);

ـ عثمان برشكم عمار ياسر زد و شكمش را پاره كرد(236);

ـ عثمان درحضور مسلمانان با محمد بن ابى بكر و ياران مصرى او مصالحه كرد و عبدالله بن ابىسرح را بر كنار نمود ولى پس از بازگشت محمد و يارانش به مصر، خادمش را فرستاد(237)تا دستور قتل محمد و يارانش را به عبدالله بن ابى سرح ابلاغ كند.

اين كارهانشانگر جسارت عثمان در مورد گرفتن جان مسلمانان به خصوص خاندان ابابكر است و اتهامعثمان مبنى بر ترور ابابكر را تقويت مى كند تا. همان كارى را كه با پدرشابابكر انجام داد با او نيز انجام دهد و اگر هوشيارى به موقع محمد بن ابى بكر ودوستانش كه خادم عثمان و وسائلش را تفتيش كردند نبود به آن نامه نيرنگ بار دستنمى يافتند و محمد بن ابابكر نيز همانند خود ابابكر و ديگران ترور مى شد!

چرا عثمان را كشتند؟!

شركت عثماندر ترور ابابكر و اقدام به ترور نافرجام پسرش محمد بن ابى بكر سبب شد تا خشم قبيلهبنى تيم به خصوص خانواده ابابكر بر عثمان شدت يابد.

عايشه بهتلافى كارهاى عثمان فتواى قتل و حلال بودن خون عثمان را صادر كرد، و بدين وسيلهخواستار مرگ او شد.

مغيرة بنشعبه به عايشه گفت: تو بودى كه عثمان را كشتى.(238) محمد وعبدالرحمان فرزندان ابابكر و طلحة بن عبدالله تيمى تصميم به ترور عثمان گرفتند، ودر روايت آمده است است:

سختگيرترين خانواده ها بر عثمان، خانواده ابابكر بودند.(239)

طبرىمى نويسد: عايشه اولين كسى بود كه حرفش را برگرداند.(240) و اوضاع پراز خشم، در اثر رفتار ناشايست اقتصادى، سياسى، ادارى و قضايى او بفتواى عايشه كمككرد.(241)

بالاخرهخانواده ابابكر به وسيله صدور فتواى قتل عثمان و اجراى آن توانستند انتقام خود رابگيرند.

فتواىعايشه باعث متزلزل شدن موقعيت عثمان شد بطوريكه باعث مرگ او گشت، ولى عثمان درمقابل سهميه عايشه را از بيت المال كاهش داد(242).

عايشه ادعاكرد كه پيامبر(صلىالله عليه وآله وسلم)عثمان را هم نام نعثل يهودى كرد، متن فتواى عايشه اين بود;نعثل را بكشيد كه كافر شده است.(243)

حفصه وعايشه به عثمان گفتند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بدان جهتتو را نعثل ناميد كه شبيه به نعثل يهودى هستى.(244)

تماممسلمانان و در رأس آنها صحابه نيز اين روايت عايشه از رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم) را تأييد كردند و همگى نسبت به قتل عثمان همكارى كردند، واجماع مسلمانان بر اين قايم شد كه عثمان را در «حش كوكب» يعنى قبرستان يهوديانمدينه به خاك بسپارند، و همين كار را نيز كردند و الان قبر عثمان در قبرستانيهوديان است;(245)

ـ روايتشده كه عثمان پس از فرار از جنگ احد تصميم گرفت به طور رسمى آيين يهود را اختياركند;(246)

ـ از ديگرسابقه هاى عثمان اين است كه يكصد هزار درهم به عباس بن ربيعه بخشيد، و دليلشاين بود كه پدر او ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب در زمان جاهليت شريك عثمان بودهاست!(247)

ـ عثمان،صدقات قبيله مزينه را به كعب بن مالك بخشيد كه در جنگ تبوك از فرمان پيامبر(صلى اللهعليه وآله وسلم) سرپيچى كرده بود(248).

ـ وقتىمحمد بن ابى حذيفة بن عتيبة بن ربيعة بن عبد شمس اموى به همراه محمد بن ابى بكر درمصر بر عبدالله بن ابى سرح شوريدند و دست به قيام زدند.

محمد بنابى حذيفه به عيبجويى از عبدالله بن ابى سرح و عثمان پرداخت و گفت: عثمان كسى رابه كار گماشته كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خون او راحلال شمرده بود...

آنگاهعثمان براى ابن ابى حذيفة سى هزار درهم همراه با اشترى كه پارچه هاى گرانقيمت بر آن بار شده بود، فرستاد. ابن حذيفة آنچه را كه عثمان براى او فرستاده بوددر مسجد جلوى چشم همگان قرار داد و گفت:

اىمسلمانان! آيا عثمان را نمى بينيد كه مى خواهد با نيرنگ دين مرا بستاندو رشوه بدهد تا دست از اعتقادم بردارم؟!

با اينكار، مصريان احترام و بزرگداشت بيشترى براى محمد بن ابى حذيفه قايل شدند و با اوبيعت كردند و او را رييس خود قرار دادند.(249)

ـ ترورابابكر به دست عمر و عثمان بود و ترور عمر به دست امويان انجام شد(250)و عثمان را خاندان ابابكر به قتل رساند و اين ها هم مصداق فرمايش رسول خدا(صلى اللهعليه وآله وسلم)بود كه به طور پراكنده از من تبعيت مى كنيد، و برخى ازشما برخى ديگر را هلاك مى كنيد.»(251)

ترور عبدالرحمان بن ابى بكر ـ 58 هجرى

عبدالرحمانپس از آن كه رشوه معاويه جهت بيعت او با يزيد را رد كرد كشته شد; اين رشوه، يكصدهزار درهم بود ولى عبدالرحمان گفت: دين خود را به دنيانمى فروشم; مگر حكومتاسلام هم مانند نظام امپراطورى است كه با مرگ يك «هرقل» هرقل ديگر بيايد؟!

عبدالرحمان در راه بين مكه و مدينه كشتهشد(252) و طالب بنابى طالب(عليهالسلام)نيزدر همين راه ترور شد و نيز مالك اشتر در راه مصر توسط معاويه كشته شد.

مروان بن حكم در مورد عبدالرحمان گفت:

به خدا سوگند اين همان كسى است كه آيهشريفه (و كسى كهبه پدر و مادرش گفت: اف بر شما!...) در موردش نازل شد.

عايشه پاسخ داد: به خدا سوگند مرواندروغ مى گويد; واقعيت آن است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآلهوسلم)در حالى پدر مروان را لعنت كرد كه مروان هنوز در صلبش بود.(253)

عايشه گفت: خداوند در مورد ما قرآننفرستاده است. سپس كسى را به سوى مروان بن حكم روانه كرد و او را سرزنش نمود وگزارشى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)برايش بازگو كرد كه اوو پدرش را نكوهش كرده بود. (254)

ابن كثير مى گويد: وقتى ازعبدالرحمان بن ابى بكر درخواست بيعت با يزيد شد، وى خطاب به معاويه گفت: حكومتاسلامى را همانند امپراطورى روم و ايران گرديد كه هرقل و كسرى دارند.

عبدالرحمان، در اثر مرگ ناگهانى و پيشاز رسيدن به مكه از دنيا رفت در حالى كه هنوز با يزيد بيعت نكرده بود. (255)

معاويه،حرمت ابابكر را نگه نداشت و نيكى او را به بدى پاسخ گفت: زيرا با آن كه ابابكر دوتن از برادران معاويه به نامهاى عتبه و يزيد را به فرماندارى طائف و شام گماردهبود، معاويه دوتن از پسران ابابكر به نامهاى محمد و عبدالرحمان را در مصر و حجازبه قتل رسانيد.

ابو زرعهدمشقى بازگو مى كند:

عبدالرحمانپس از آن كه معاويه از مدينه به شام برگشت، از دنيا رفت، و اين در زمانى بود كه وىخواسته بود از عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير وعبدالرحمان بن ابى بكر براى پسرشيزيد بيعت بگيرد.(256)

به هرحال،نام عبدالرحمان بن ابى بكر نيز در فهرست افرادى قرار داشت كه معاويه در جريان سفربه مدينه دستور قتل و ترورشان را صادر كرد.

حاكمنيشابورى در مستدرك خود مى نويسد:

معاويه سعدبن ابى وقاص، و عبدالرحمان بن خالدبن وليد را به قتل رسانيد و به نظر مى رسدگزارش زنده به گور كردن عبدالرحمان بن ابى بكر توسط امويان نيز صحيح باشد.(257)

ترور عايشه در سال 58 هجرى

معاويهبراى گرفتن بيعت مردم مدينه با پسرش يزيد به آن شهر سفر كرده بود، ولى بسيارى ازصحابه با اومخالفت كردند; چرا كه يزيد را شخصى فاسق و نادان مى دانستند.

در اينشرايط معاويه تصميم گرفت از مخالفان اين بيعت، به خصوص كسانى كه عثمان را كشتهبودند انتقام بگيرد; لذا دستور قتل عبدالرحمان بن ابى بكر و خواهرش عايشه را صادركرده و هر دو را ترور نمود.

عبدالرحمانمسموم شد و برخى نيز گفته اند زنده به گور شد،(258) و به نظرمى رسد هر دو روايت درست باشد و معاويه او را پس از مسموم كردن زنده به گوركرده باشد.

عايشه بهسبب جنايت جديد معاويه ترور عبدالرحمان بن ابى بكر، بر معاويه شوريد و به طور علنىبا مروان بن حكم كه فرماندار مدينه از جانب معاويه بود در افتاد و بالاخره معاويهاو را نيز به دو برادرش محمد و عبدالرحمان ملحق كرد.

معاويهبراى ترور عايشه نيز چاهى حفر كرد و آن را از ديده افراد پنهان داشت.(259)

اين ترورنيز در سال 85 هجرى اتفاق افتاد.

دشمنى بينعايشه و بنى اميه در بالاترين حدّ ممكن بود، ليكن بنى اميه با ترور پدرش ابابكر وبرادرانش و عموزاده اش طلحه، او را تضعيف كردند.

ابن كثيردر «البدايه والنهايه» نوشته است كه عايشه و عبدالرحمن در يك سال مردند(260)و سنّ عايشه 67 سال بود.(261)

در كتاب«الصراط المستقيم» آمده است:

معاويه روىمنبر نشسته بود و مى خواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد ولى عايشه گفت: آيا سهخليفه بيش از تو براى پسرانشان بيعت گرفتند؟(262)

گفت: نه.

عايشه گفت:پس تو به كدام يك از آنها اقتدا مى كنى؟ معاويه از اين سخن شرمسار شد و چاهىبر سر راه عايشه حفر كرد و عايشه در آن افتاد و مرد.(263)

عبدالله بنزبير در اعتراض به معاويه گفت:

مى دانيمكه خر، ام عمرو را برد ولى نه ام عمرو برگشت و نه خرش!(264)


[193]شرح نهج البلاغه، معتزلى، ج 2، ص 31 ـ 34; المسترشد، محمد بن جرير طبرى، الشافى،مرتضى، ص 241 ـ 244.

[194]كتاب الثقاة، حافظ محمد بن حبان، ج 2، ص 192.

[195]همان.

[196]همان.

[197]همان.

[198]همان.

[199]مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 13، ص 123، الامامة والسياسة، ابن قتيبه، ج 1، ص18 ـ 19.

[200]سنن مسلم، بيروت، چاپ دار احياء التراث العربى، ج 4، ص 1856، ج 5، ص 238.

[201]الطبقات، ابن سعد، ج 3، ص 198.

[202]سوره ق (50) آيه 119; مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 13، ص 123.

[203]المعارف، ابن قتيبه، ص 288.

[204]سير اعلام النبلاء، الذهبى، ج 3، ص 120.

[205]الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 7، ص 5.

[206]همان.

[207]مثالب العرب، من الكلبى، ص 97.

[208]الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 7، ص 5.

[209]مثالب العرب، هشام بن كلبى، ص 164.

[210]همان.

[211]همان.

[212]همان; سنن بيهقى، ج 8، ص 235، الاغانى، اصفهانى، ج 14، ص 147; شرح نهج البلاغه، ج3، ص 162، فتوح البلدان، 353.

[213]الاصابه، ابن حجر، ج 1، ص 580.

[214]الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 168 ـ 169.

[215]النهاية، ابن اثير، در ماده نصنص، ص 159.

[216]تاريخ الطبرى، ج 2، ص 460، الامامه السياسة، ج 1، ص 16، تاريخ الخلفاء، السيوطى،ص 71.

[217]المغازى النبويه، ابن شهاب الزهرى، چاپ دارالفكر سال 1401 هجرى، 1981 م،ص 133.

[218]الاصابه، ابن حجر، ج 1، ص 56، كنزالعمال، ج 1، ص 290.

[219]شرح نهج البلاغه، معتزلى، ج 2، ص 31 ـ 32.

[220]الملل والنحل، شهرستانى، ج 1، ص 24، در عنوان اختلاف در امامت.

[221]تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 110.

[222]تاريخ طبرى، بيروت، چاپ اعلمى، ج 10، ص 459.

[223]الامامة والسياسة، ابن قتيبه، مصر، چاپ الحلبى، ج 1، ص 11.

[224]شذرات الذهب، ج 1، ص 246.

[225]تاريخ ابن الوردى، ج 1، ص 111.

[226]تاريخ المدينة المنوره، ابن شبه، چاپ مكه، ج 3، ص 1033; تفسير ابن كثير، ج 1، ص321; مثالب العرب، ابن كلبى، ص 182.

[227]السيرة الحلبية، ج 2، ص 260، النزاع والتخاصم، مقريزى، ص 20; انساب الاشراف،بلاذرى، 1/337.

[228]فتوح البلدان، بلاذرى، ص 54; تاريخ ابى الفداء، بيروت چاپ دارالكتب العلمية، ج 1،ص 206.

[229]الصراط المستقيم، ج 3، باب 12، ص 34.

[230]العثمانيه، جاحظ، ص 79.

[231]همان.

[232]تاريخ ابى الفداء، عمادالدين ابى الفداء، ج 2، ص 333.

[233]تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 170.

[234]بحار الانوار، مجلسى، ج 28، ص 296.

[235]تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 161.

[236]الامامة والسياسة، ابن قتيبه، ج 2، ص 33.

[237]الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 168 ـ 169.

[238]العقد الفريد، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج 4، ص 277.

[239]انساب الاشراف، ج 5، ص 68.

[240]تاريخ طبرى، ج 5، ص 172، حوادث سال 36.

[241]تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 333، العقد الفريد، ج 4، ص 267.

[242]تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 132، تاريخ ابن اعثم، ص 155.

[243]تاريخ طبرى، شرح النهج، ص 77; الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 206.

[244]الصراط المستقيم، ج 3، باب 12، ص 30.

[245]طبقات ابن سعد، ج 3، ص 78 ـ 79; العقد الفريد، ج 4، ص 27.

[246]تفسير ابن كثير، ج 2، ص 68، تفسير الخازن، ج 1، ص 503، الدر المنثور، ج 2، ص291.

[247]تاريخ طبرى، ج 3، ص 432.

[248]تاريخ طبرى، ج 3، ص 452.

[249]الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص 165.

[250]آنها راه را هموار كردند تا أبو لؤلؤ فارسى به مدينه برسد و عمر را به قتل برساند.

[251]الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 2، ص 193.

[252]تاريخ طبرى، جنگ بدر، ابن اثير، جنگ بدر.

[253]تاريخ ابن اثير، حوادث سال 56 هجرى، ج 3، ص 199; الاغانى، ج 16، ص 90 ـ 91 ;البدايه والنهايه، ابن كثير، بيروت، چاپ دار احياء التراث العربى، ج 8، ص 96;التحفة اللطيفة، السخاوى، ج 2، ص 504.

[254]البداية والنهاية، ابن كثير، چاپ دار احياء التراث العربى، 8/96.

[255]الاستيعاب، ابن عبدالبر، ج 2، ص 393; اسدالغابه، ج 3، ص 306.

[256]تاريخ ابى زرعه دمشقى، ص 298، ح 1668; مروج الذهب، مسعودى، ج 2، ص 139.

[257]المستدرك على الصحيحين، حاكم، ج 3، ص 476.

[258]البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص 123، المستدرك الحاكم، ج 3، ص 476.

[259]كتاب حبيب السير، غياث الدين بن همام الدين حسينى، ص 425.

[260]البداية والنهاية، ابن كثير، چاپ دار احياء التراث العربى، ج 8، ص 96.

[261]همان، ج 8، ص 101.

[262]مقصودش از بزرگان ابوبكر و عمر بود، كه براى فرزندانشان از مردم بيعت نگرفتند.

[263]الصراط المستقيم، ج 3 / باب 12 / 45 .

[264]همان، ص 46.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation