بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهارده اختر تابناک, احمد احمدى بیرجندى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MASO0001 -
     MASO0002 -
     MASO0003 -
     MASO0004 -
     MASO0005 -
     MASO0006 -
     MASO0007 -
     MASO0008 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

اصحاب و ياران امام دهم (ع ) 
در ميان اصحاب امام دهم ، بر مى خوريم به چهره هايى چون (على بن جعفر ميناوى ) كهمتوكل او را به زندان انداخت و مى خواست بكشد. ديگر اديب معروف ، ابن السكيت كهمتوكل او را شهيد كرد. و علت آن را چنين نوشته اند كه دو فرزندمتوكل خليفه عباسى در نزد ابن سكيت درس ‍ مى خواندند.متوكل از طريق فرزندان خود كم كم ، متوجه شد كه ابن سكيت از هواخواهان على (ع ) وآل على (ع ) است . متوكل كه از دشمنان سرسختآل على (ع ) بود روزى ابن سكيت را به حضور خود خواست و از وى پرسيد:
آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان على (ع )؟
ابن سكيت كه از شيعيان و دوستداران با وفاى خاندان علوى بود، بدون ترس و ملاحظهجواب داد:
فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) كه دونوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدى الهى اندقابل قياس و نسبت نيستند. فرزندان تو كجا و آن دو نور چشم ديده مصطفى كجا؟
آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمى توان سنجيد.
متوكل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سكيت را ازپشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعى خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيدكرد.(112)
ديگر از ياران حضرت هادى (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنى است . بنا بر آنچه محدث قمىدر (( منتهى الا مال )) آورده است : (نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسنمجتبى عليه السلام منتهى مى شود... از اكابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدانروزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادى (ع )بود. صاحب بن عباد رساله اى مختصر در شرححال آن جناب نوشته .
نوشته اند: (حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوانقاصد و پيك گردش مى كرد تا به رى آمد و در خانه مردى از شيعيان مخفىشد...).(113)
(حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخى به اصل امامت داشت . چنين استنباط مى شود كه ترساين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وى نبوده است ،بلكه به علت فرهنگ سياسى او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق وعدالت ، براى نشر فرهنگ سياسى صحيح و تصحيحاصول رهبرى در اجتماع اسلامى مى كوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعىبراى اين كار ماءموريت داشته است . زيرا كه نمى شود كسى با اين قدر و منزلت و ديانتو تقوا، كسى كه حتى عقايد خود را بر امام عرضه مى كند تا از درست بودن آن عقايد،اطمينان حاصل كند - بطورى كه حديث آن معروف است -اعمال او، بويژه اعمال اجتماعى و موضعى او، بر خلاف نظر و رضاى امام باشد.حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد، با خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينى وفقه سياسى بدان رسيده باشد).(114)
صورت و سيرت حضرت امام هادى (ع ) 
حضرت امام دهم (ع ) داراى قامتى نه بلند و نه كوتاه بود. گونه هايش اندكى بر آمده وسرخ و سفيد بود. چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود. امام هادى (ع )بذل و بخشش بسيار مى كرد. امام آن چنان شكوه و هستى داشت كه وقتى برمتوكل خليفه جبار عباسى وارد مى شد او و درباريانش بى درنگ به پاس خاطر وى واحترام بر مى خاستند.
خلفايى كه در زمان امام (ع ) بودند: معتصم ، واثق ،متوكل ، منتصر، مستعين ، معتز، همه به جهت شيفتگى نسبت به قدرت ظاهرى و دنياى فريبندهبا خاندان علوى و امام همام حضرت هادى (ع ) دشمنى ديرينه داشتند و كم و بيش دشمنىخود را ظاهر مى كردند ولى همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرارداشتند، و اين فضيلتها و قدرت هاى علمى و تسلط وى را برمسائل فقهى و اسلامى به تجربه ، آزموده و مانند نياكان بزرگوارش (ع ) در مجالسمناظره و احتجاج ، وسعت دانش وى را ديده بودند. شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به نماز وطاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مى گذشت . لباس وى جبّه اى بود خشن كه برتن مى پوشيد و زير پاى خود حصيرى پهن مى كرد. هر غمگينى كه بر وى نظر مى كردشاد مى شد. همه او را دوست داشتند. هميشه بر لبانش تبسم بود، با اينحال هيبتش در دلهاى مردم بسيار بود.
شهادت امام هادى (ع ) 
امام دهم ، حضرت هادى (ع ) در سال 254 هجرى به وسيله زهر به شهادت رسيد. در سامرادر خانه اى كه تنها فقط فرزندش امام حسن عسكرى بر بالين او بود. معتمد عباسى امامدهم را مسموم كرد. از اين سال امام حسن عسكرى پيشواى حق شد و بار تعهد امامت را بر دوشگرفت . و در همان خانه اى كه در آن بيست سال زندانى و تحت نظر بود، سرانجام بهخاك سپرده شد.
زن و فرزندان امام هادى (ع ) 
حضرت هادى (ع ) يك زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است .
1 - ابومحمّد حسن عليه السلام (امام عسكرى (ع ) يازدهمين اختر تابناك ولايت و امامت است )...
2 - حسين ...
3 - سيد محمّد كه يك سالقبل از پدر بزرگوارش فوت كرد، جوانى بود آراسته و پرهيزگار كه بسيارى گمانمى كردند مقام ولايت به وى منتقل خواهد شد. قبر مطهرش كه مزار شيعيان است در نزديكىسامرا مى باشد.
4 - جعفر
5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمى (عليّه ).
از سخنان حضرت هادى (ع ) 
1 - هر كه از خود راضى و خودپسند باشد مردم بر او خشمناك مى شوند.
2 - مصيبت شخص صبر كننده يكى است ، امّا براى آن كه در مصيبت جزع و بى تابى كنددوتاست .
3 - بيهوده گويى و شوخى كردن ، خوش منشى بيخردان و صفت نادانان است .
4 - بيدارى بسيار موجب افزايش لذت خواب مى شود، و گرسنگى بسيار، خوشى وخوبى طعام را افزون مى كند.
5 - مقدرات ، چيزهايى را به تو نشان دهد كه حتى بهدل تو خطور نكرده اند.
6 - حكمت در طبعهاى فاسد تاءثير نمى كند.
7 - خدا را بقعه هاست كه دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود، و او آن دعاها را بهاجابت رساند و حائر حسين (ع ) يكى از آنهاست .
8 - هر كه از خدا پروا كند مردم از او پروا كنند. هر كه خدا را اطاعت كند، از او اطاعت كنند.هر كه مطيع خداست باك از خشم مخلوق ندارد، هر كه خدا را به خشم آورد، بايد يقين كندكه به خشم مخلوق دچار مى شود.
9 - براستى خدا را نتوان وصف كرد، جز بدانچه خودش خود را وصف كرده . كجا وصفشود آنكه حواس از دركش عاجز است و اوهام بدو نرسد.
معصوم سيزدهم - امام حسن عسكرى (ع ) - امام يازدهم 

وارث ديهيم ولايت حسن
آيت دانايى و دانشورى
نوگل (قائم ) دمد از گلشنى
با گل (نرگس ) چو كند همسرى
گلشن ايام نيارد دگر
غنچه ، بدين لطف و صفا و طرى
شادروان دكتر رسا
امام حسن عسكرى (ع ) در سال 232 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود. مادر والاگهرشسوسن يا سليل زنى لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت را داشت ،تا حجت حق را آن چنان كه شايسته است پرورش دهد. اين زن پرهيزگار در سفرى كه امامعسكرى (ع ) به سامرا كرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت كرد.
كنيه آن حضرت ابامحمّد بود.
صورت و سيرت امام حسن عسكرى (ع ) 
امام يازدهم صورتى گندمگون و بدنى در حداعتدال داشت . ابروهاى سياه كمانى ، چشمهاى درشت و پيشانى گشاده داشت . دندان ها درشتو بسيار سفيد بود. خالى بر گونه راست داشت . امام حسن عسكرى (ع ) بيانى شيرين وجذاب و شخصيتى الهى با شكوه و وقار و مفسرى كم مانند براى قرآن مجيد بود. راهمستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و بويژه براى اصحاببزرگوارش - در ايام عمر كوتاه خود - روشن كرد.
دوران امامت  
بطور كلى دوران عمر 29 ساله امام حسن عسكرى (ع ) به سه دوره تقسيم مى گردد: دورهاول 13 سال است كه زندگى آن حضرت در مدينه گذشت .
دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت .
دوره سوم نزديك 6 سال امامت آن حضرت مى باشد.
دوره امامت حضرت عسكرى (ع ) با قدرت ظاهرى بنى عباس رو در روى بود. خلفايى كهبه تقليد هارون در نشان دادن نيروى خود بلند پروازيهايى داشتند.
امام حسن عسكرى (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سهسال را در زندان گذرانيد. زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمكار را برامام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - بوسيله آن دو غلام - آزار بيشترى دهد، امّا آندو غلام كه خود از نزديك ناظر حال و حركات امام بودند تحت تاءثير آن امام بزرگوارقرار گرفته به صلاح و خوش رفتارى گرائيده بودند. وقتى از اين غلامان جوياىحال امام شدند، مى گفتند اين زندانى روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت وراز و نياز با معبود خود سرگرم است و با كسى سخن نمى گويد.
عبيداللّه خاقان وزير محمّد عباسى با همه غرورى كه داشت وقتى با حضرت عسكرىملاقات مى كرد به احترام آن حضرت بر مى خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود مىنشانيد. پيوسته مى گفت : در سامره كسى را مانند آن حضرت نديده ام ، وى زاهدترين وداناترين مردم روزگار است .
پسر عبيداللّه خاقان مى گفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مى پرسيدم . مردمرا نسبت به او متواضع مى يافتم . مى ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستداراو مى باشند.
با آنكه امام (ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمى فرمود، دستگاه خلافت عباسىبراى حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات ، آن حضرت را زندانى و ممنوع از معاشرت داشت.
(از جمله مسائل روزگار امام حسن عسكرى (ع ) يكى نيز اين بود كه از طرف خلافت وقت ،اموال و اوقاف شيعه ، به دست كسانى سپرده مى شد كه دشمنآل محمّد (ع ) و جريانهاى شيعى بودند، تا بدين گونه بنيه مالى نهضت تقويت نشود.چنانكه نوشته اند كه احمد بن عبداللّه بن خاقان از جانب خلفا، والى اوقاف و صدقاتبود در قم ، و او نسبت به اهل بيت رسالت ، نهايت مرتبه عداوت را داشت ).
(نيز اصحاب امام حسن عسكرى ، متفرق بودند و امكان تمركز براى آنان نبود، كسانىچون ابوعلى احمد بن اسحاق اشعرى در قم وابوسهل اسماعيل نوبختى در بغداد مى زيستند، فشار و مراقبتى كه دستگاه خلافت عباسى، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود كه جناحمقابل را با سخت ترين نوع درگيرى واداشته بود. اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوتبه اصول عدالت كلى ، اين همه سختى را تحمل مى كرد، و لحظه اى از حراست (ونگهبانى ) موضع غفلت نمى كرد).(115)
اينكه گفتيم : حضرت هادى (ع ) و حضرت امام حسن عسكرى (ع ) هم از سوى دستگاه خلافتتحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز باياران خاص و كسانى كه براى حل مشكلات زندگى مادى و دينى خود به آنها مراجعه مىنمودند - كمتر معاشرت مى كردند به جهت آن بود كه دوران غيبت حضرت مهدى (ع ) نزديكبود، و مردم مى بايست كم كم بدان خو گيرند، و جهت سياسى وحل مشكلات خود را از اصحاب خاص كه پرچمداران مرزهاى مذهبى بودند بخواهند، و پيشآمدن دوران غيبت در نظر آنها عجيب نيايد. بارى ، امام حسن عسكرى (ع ) بيش از 29سال عمر نكرد ولى در مدت شش سال امامت و رياست روحانى اسلامى ، آثار مهمى از تفسيرقرآن و نشر احكام و بيان مسائل فقهى و جهت دادن به حركت انقلابى شيعيانى كه ازراههاى دور براى كسب فيض به محضر امام (ع ) مى رسيدند بر جاى گذاشت .
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنى و نشر احكام الهى و مناظرات كلامى جنبش علمىخاصى را تجديد كرد، و فرهنگ شيعى - كه تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاىديگر نيز مانند فلسفه و كلام باعث ظهور مردان بزرگى چون يعقوب بن اسحاق كندى ،كه خود معاصر امام حسن عسكرى بود و تحت تعليمات آن امام گرديد.
در قدرت علمى امام (ع ) - كه از سرچشمه زلال ولايت واهل بيت عصمت مايه ور بود - نكته ها گفته اند. از جمله : همين يعقوب بن اسحاق كندىفيلسوف بزرگ عرب كه دانشمند معروف ايرانى ابونصر فارابى شاگرد مكتب وىبوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و كتابى را كه بر ردّ قرآن نوشته بودسوزانيد و بعده از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت در آمد.
شهادت امام حسن عسكرى (ع ) 
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاولسال 260 هجرى نوشته اند. در كيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبداللّهبن خاقان گويد روزى براى پدرم (كه وزير معتمد عباسى بود) خبر آوردند كه ابنالرضا - يعنى حضرت امام حسن عسكرى - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفهرفت و خبر را به خليفه داد. خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراهكرد. يكى از ايشان نحرير خادم بود كه از محرمان خاص خليفه بود، امر كرد ايشان را كهپيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبيبى رامقرر كرد كه هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود، و ازاحوال او آگاه شود. بعد از دو روز براى پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شدهاست ، و ضعف بر او مستولى گرديده . پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را- كه عموما اطباى مسيحى و يهودى در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دورنشوند و قاضى القضات (داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علماى مشهور را حاضرگردان كه پيوسته نزد آن حضرت باشند. و اين كارها را براى آن مى كردند كه آنزهرى كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر نسازند كه آنحضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكهبعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه‍ ق ‍ آن امام مظلوم در سن 29 سالگىاز دار فانى به سراى باقى رحلت نمود. بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسسفرزند حضرت شد، زيرا شنيده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولى خواهد شد، واهل باطل را منقرض خواهد كرد... تا دو سال تفحصاحوال او مى كرد...(116)
اين جستجوها و پژوهش ها نتيجه هراسى بود كه معتصم عباسى و خلفاىقبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادى كه به حضرترسول اللّه (ص ) مى پيوست ، شنيده بودند كه از نرگس خاتون و حضرت امام حسنعسكرى فرزندى پاك گهر ملقب به مهدى آخرالزمان - همنام بارسول اكرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنتآنها خاتمه خواهد داد. بدين جهت به بهانه هاى مختلف در خانه حضرت عسكرى (ع ) رفت وآمد بسيار مى كردند، و جستجو مى نمودند تا از آن فرزند گرامى اثرى بيابند و او رانابود سازند.
براستى داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع ) و حضرت موسى (ع )تكرار مى شد. حتى قابله هايى را گماشته بودند كه در اين كار مهم پى جويى كنند. امّاخداوند متعال - چنانكه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيبزمان حفظ كرد، و همچنان نگاهدارى خواهد كرد تا ماءموريت الهى خود را انجام دهد.
بارى ، علت شهادت آن حضرت سمى مى دانند كه معتمد عباسى در غذا به آن حضرتخورانيد و بعد از كردار زشت خود پشيمان شد. بناچار اطباى مسيحى و يهودى كه در آنزمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، بويژه در ماءموريت هايى كه توطئهقتل امام بزرگوارى مانند امام حسن عسكرى (ع ) در ميان بود، براى معالجه فرستاد. البتهاز اين دلسوزيهاى ظاهرى هدف ديگرى داشت ، و آن خشنود ساختن مردم وغافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكرى (ع ) شهرسامره را غبار غم گرفت . و از هر سوى صداى ناله و گريه برخاست . مردم آمادهسوگوارى و تشييع جنازه آن حضرت شدند.
ماجراى جانشين بر حق امام عسكرى 
ابوالاديان مى گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسكرى (ع ) مى كردم . نامه هاى آن حضرترا به شهرها مى بردم . در مرض موت ، روزى مرا طلب فرمود و چند نامه اى نوشت بهمدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود: پس از پانزده روز بازداخل سامره خواهى شد و صداى گريه و شيون از خانه من خواهى شنيد، و در آن موقعمشغول غسل دادن من خواهند بود.
ابوالا ديان به امام عرض مى كند: اى سيد من ، هرگاه اين واقعه دردناك روى دهد، امامت باكيست ؟
فرمود: هر كه جواب نامه مرا از تو طلب كند.
ابوالاديان مى گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگرى به من بفرما.
امام فرمود: هر كه بر من نماز گزارد.
ابوالا ديان مى گويد: باز هم علامت ديگرى بگو تا بدانم .
امام مى گويد: هر كه بگويد كه در هميان چه چيز است او امام شماست .
ابوالاديان مى گويد: مهابت و شكوه امام باعث شد كه نتوانم چيز ديگرى بپرسم . رفتمو نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتى به در خانه امام رسيدم صداىشيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام ، جعفر كذاب برادر امام حسن عسكرىرا ديدم كه نشسته ، و شيعيان به او تسليت مى دهند و به امامت او تهنيت مى گويند. من ازاين بابت بسيار تعجب كردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم . امّا او جوابى نداد و هيچسؤ الى نكرد.
چون بدن مطهر امام را كفن كرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمى آمد و جعفر كذّاب را دعوتكرد كه بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلى گندمگون و پيچيدهموى ، گشاده دندانى مانند پاره ماه بيرون آمد و رداى جعفر را كشيد و گفت : اى عمو پسبايست كه من به نماز سزاوارترم .
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آنطفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوى امام على النقى عليه السلامدفن كرد. سپس ‍ رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را كه با تو است تسليم كن . منجواب نامه را به آن كودك دادم . پس (حاجزوشا) از جعفر پرسيد: اين كودك كه بود،جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمى شناسم و هرگز و را نديده ام .
در اين موقع ، عده اى از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند،مردم به جعفر اشاره كردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو كهنامه هايى كه داريم از چه جماعتى است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببينيد مردم از منعلم غيب مى خواهند! در آن حال خادمى از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و ازقول امام گفت :
اى مردم قم با شما نامه هايى است از فلان و فلان و هميانى (كيسه اى ) كه در آن هزاراشرفى است كه در آن ده اشرفى است با روكش طلا.
شيعيانى كه از قم آمده بودند گفتند: هر كس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه هاو هميان را به او تسليم كن .
جعفر كذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه رانقل كرد. معتمد گفت : برويد و در خانه امام حسن عسكرى (ع ) جستجو كنيد و كودك را پيداكنيد. رفتند و از كودك اثرى نيافتند. ناچار(صيقل ) كنيز حضرت مام عسكرى (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصوراينكه او حامله است . ولى هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند. خداوند آن كودك مبارك قدم راحفظ كرد و تا زمان ما نيز در كنف حمايت حق است و بظاهر از نظرها پنهان مى باشد.(117) درود خداى بزرگ بر او باد.
سخنان امام حسن عسكرى (ع ) 
1 - دو صفتى كه برتر از آن چيزى نيست :
ايمان به خداوند عالم و كمك و نفع رساندن به برادران دينى ات .
2 - هيچ عزيز و صاحب اقتدارى حق را ترك نكرد مگر آنكهذليل و خوار شد و هيچ ذليلى به حق تمسك نكرد مگر آنكه عزيز شد.
3 - چه بد بنده اى است آنكه دو رو باشد، و نسبت به برادران دينى خود دو زبان داشتهباشد. در حضور، آنها را بستايد و از آنها تعريف كند و در غياب از آنها مذمت و نكوهشنمايد و غيبت نمايد. اگر همان برادر دينى به او بخشش كند حسد ورزد، و اگر مبتلا شودخيانت نمايد.
4 - خشم و غضب كليد همه زشتى هاست .
5 - پارساترين و پرهيزكارترين مردم آن كسى است كه حرام را ترك كند.
6 - شرك به خدا در مردم مخفى تر است از راه رفتن مورچه بر سنگ سياه در شب تاريك .
7 - خدا و مرگ را پيوسته به ياد آوريد و بر تلاوت قرآن و درود بر پيغمبر (ص )مواظبت كنيد.
8 - عبادت تنها به روزه گرفتن و نماز گزاردن نيست بلكه در اين است كه درباره آثارعظمت حق و عالم خلقت تفكر كنيد.(118)
معصوم چهاردهم - حضرت حجة بن الحسن العسكرى (ع ) - امام دوازدهم 
اى حجت حق :
صاحب الامرى و منجى بشر مصلح كل
چهره بگشاى كه اوضاع جهان گشت وخيم
عهد كردى كه گشايى گره از مشكل ما
اى شه دادرس از ياد مبر عهد قديم
پرچم نصر من اللّه بر افراز و بيا
كه به فرمان تو گردد همه عالم تسليم
پرچم صلح و عدالت ز نو گردد بر پا
پايه دين و فضيلت ز تو بايد تحكيم
دكتر رسا
ولادت حضرت مهدى صاحب الزمان (ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبانسال 255 يا 256 هجرى بوده است .
پس از اينكه دو قرن و اندى از هجرت پيامبر (ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرتهادى (ع ) و امام يازدهم حضرت عسكرى (ع ) رسيد، كم كم در بين فرمانروايان و دستگاهحكومت جبار، نگرانى هايى پديد آمد. علت آن اخبار و احاديثى بود كه در آنهانقل شده بود: از امام حسن عسكرى (ع ) فرزندى تولد خواهد يافت كه تخت و كاخ جباران وستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود. دراحاديثى كه بخصوص از پيغمبر (ص ) رسيده بود، اين مطلب زياد گفته شده و بهگوش زمامداران رسيده بود.
در اين زمان يعنى هنگام تولد حضرت مهدى (ع )، معتصم عباسى ، هشتمين خليفه عباسى ،كه حكومتش از سال 218 هجرى آغاز شد، سامرا، شهر نوساخته را مركز حكومت عباسىقرار داد.
اين انديشه - كه ظهور مصلحى پايه هاى حكومت ستمكاران رامتزلزل مى نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيرى كرد، و حتى مادران بى گناه را كشت، و يا قابله هايى را پنهانى به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - درتاريخ نظايرى دارد. در زمان حضرت ابراهيم (ع ) نمرود چنين كرد. در زمان حضرتموسى (ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود. ولى خدا نخواست . همواره ستمگران مىخواهند مشعل حق را خاموش كنند، غافل از آنكه ، خداوند نور خود را تمام وكامل مى كند، اگر چه كافران و ستمگران نخواهند.
در مورد نوزاد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكرى (ع ) نيز داستان تاريخ به گونه اىشگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد.
امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود، و سپس ‍ امام يازدهم (ع ) نيزدر آنجا زير نظر و نگهبانى حكومت به سر مى برد.
(به هنگامى كه ولادت ، اين اختر تابناك ، حضرت مهدى (ع ) نزديك گشت ، و خطر او درنظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيرى كنند، واگر پديد آمد و بدين جهان پاى نهاد، او را از ميان بردارند. بدين علت بود كه چگونگىاحوال مهدى ، دوران حمل و سپس تولد او، همه و همه ، از مردم نهان داشته مى شد، جز چندتن معدود از نزديكان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسكرى (ع ) كسى او را نمىديد. آنان نيز مهدى را گاه بگاه مى ديدند، نه هميشه و به صورت عادى ).(119)
شيعيان خاص ، مهدى (ع ) را مشاهده كردند 
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدى كه پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيانخاص به حضور حضرت مهدى (ع ) مى رسيدند. از جملهچهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را بهآنها بنماياند تا او را بشناسند، و امام چنان كرد. آنان پسرى را ديدند كه بيرون آمد،همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسكرى فرمود: (پس از من ، اين پسر امامشماست ، و خليفه من است در ميان شما، امر او را اطاعت كنيد، از گرد رهبرى او پراكندهنگرديد، كه هلاك مى شويد و دينتان تباه مى گردد. اين را هم بدانيد كه شما او را پس ازامروز نخواهيد ديد، تا اينكه زمانى دراز بگذرد. بنابراين از نايب او، عثمان بن سعيد،اطاعت كنيد). (120) و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبتكبرى ، امام مهدى را به جماعت شيعيان معرفى فرمود، و استمرار سلسله ولايت را اعلامداشت .(121)
يكى از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجرى كه به حضور امام رسيده است ،ابوسهل نوبختى مى باشد.
بارى ، حضرت مهدى (ع ) پنهان مى زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكرىدر روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هجرى ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا بهسنت اسلامى ، مى بايست حضرت مهدى بر پيكر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد،تا خلفاى ستمگر عباسى جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند، و يا بدخواهان آن رااز مسير اصلى منحرف كنند، و وراثت معنوى و رسالت اسلامى و ولايت دينى را به دستديگران سپارند. بدين سان ، مردم ديدند كودكى همچون خورشيد تابان با شكوه هر چهتمامتر از سراى امام بيرون آمد، و جعفر كذاب عموى خود را كه آماده نمازگزاران بر پيكرامام بود به كنارى زد، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد.
ضرورت غيبت آخرين امام 
بيرون آمدن حضرت مهدى (ع ) و نماز گزاردن آن حضرت همه جا منتشر شد. كارگزاران وماءموران معتمد عباسى به خانه امام حسن عسكرى (ع ) هجوم بردند، امّا هر چه بيشتر جستندكمتر يافتند، و در چنين شرايطى بود كه براى بقاى حجت حق تعالى ، امر غيبت امام دوازدهمپيش آمد و جز اين راهى براى حفظ جان آن (خليفه خدا در زمين ) نبود؛ زيرا ظاهر بودنحجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان . پس مشيت و حكمت الهى بر اينتعلق گرفت كه حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد؛ تا دست دشمنان از وى كوتاهگردد، و واسطه فيوضات ربانى ، بر اهل زمين سالم ماند. بدين صورت حجت خدا، هرچند آشكار نيست ، امّا انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنماى مواليان و دوستانش مى باشد.ضمنا اين كيفر كردار امت اسلامى است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت اميرالمؤ منين على(ع ) و فرزندان معصومش روى برتافت ، بلكه به آزار وقتل آنان نيز اقدام كرد، و لزوم نهان زيستى آخرين امام را براى حفظ جانش ‍ سبب شد.
در اين باب سخن بسيار است و مجال تنگ ، امّا براى اينكه خوانندگان به اهميت وجود امامغايب در جهان بينى تشيع پى برند؛ به نقلقول پروفسور هانرى كربن - مستشرق فرانسوى - در ملاقاتى كه با علامه طباطبائىداشته ، مى پردازيم :
(به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبى است كه رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براىهميشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگى ولايت را زنده و پا بر جا مى دارد...تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمّد - صلى اللّه عليه و آله و سلم - ختمشده مى داند، ولى ولايت را كه همان رابطه هدايت وتكميل مى باشد، بعد از آن حضرت و براى هميشه زنده مى داند. رابطه اى كه ازاتصال عالم انسانى به عالم الوهى كشف نمايد، بواسطه دعوتهاى دينىقبل از موسى و دعوت دينى موسى و عيسى و محمّد - صلوات اللّه عليهم - و بعد از حضرتمحمّد، بواسطه ولايت جانشينان وى (به عقيده شيعه ) زنده بوده و هست و خواهد بود، اوحقيقتى است زنده كه هرگز نظر علمى نمى تواند او را از خرافات شمرده از ليست حقايقحذف نمايد... آرى تنها مذهب تشيع است كه به زندگى اين حقيقت ، لباس دوام و استمرارپوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انسانى و الوهى ، براى هميشه ، باقى و پابرجاست ) (122) يعنى با اعتقاد به امام حىّ غايب .
صورت و سيرت مهدى (ع ) 
چهره و شمايل حضرت مهدى (ع ) را راويان حديث شيعى و سنى چنين نوشته اند: (چهرهاش گندمگون ، ابروانى هلالى و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ،دندان هايش براق و گشاد، بينى اش ‍ كشيده و زيبا، پيشانى اش بلند و تابنده ،استخوان بندى اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت ، گونه هايش كمگوشت و اندكى متمايل به زردى - كه از بيدارى شب عارض شده - بر گونه راستشخالى مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موى سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش ‍ متناسبو زيبا، هياءتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اى از شرم بزرگوارانه وشكوهمند غرق ، قيافه اش از حشمت و شكوه رهبرى سرشار. نگاهش دگرگون كننده ،خروشش درياسان ، و فريادش همه گير).(123)
حضرت مهدى صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وى نهمين امام استاز نسل امام حسين (ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولىّ مطلق و خاتم اولياء و وصى اوصياءو قائد جهانى و انقلابى اكبر است . چون ظاهر شود، به كعبه تكيه كند، و پرچم پيامبر(ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتى جارى كند. وجهان را پر از عدل و داد و مهربانى كند.
حضرت مهدى (ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجوداو متجلى است و همه هستى او را فرا گرفته است . مهدى (ع )عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اى از حق را فرو نگذارد. خداوند دين اسلام را به دست اوعزيز گرداند. در حكومت او، به احدى ناراحتى نرسد مگر آنجا كه حدّ خدايى جارىگردد.(124)
مهدى (ع ) حق هر حقدارى را بگيرد و به او دهد. حتى اگر حق كسى زير دندان ديگرىباشد، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق بازگرداند. به هنگام حكومت مهدى (ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسى منافقان وخائنان ، نابود گردد. شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابى مهدى شود. نخستينافراد قيام او، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند... برخى به او بگويند،با ديگران جنگ كند، و هيچ صاحب قدرتى و صاحب مرامى ، باقى نماند و ديگر هيچسياستى و حكومتى ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآنى ، در جهان جريان نيابد. آرى ،چون مهدى (ع ) قيام كند زمينى نماند، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدى : (( اشهد ان لا الهالا اللّه ، و اشهد ان محمّدا رسول اللّه ، )) بلند گردد.
در زمان حكومت مهدى (ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند، تا آنجا كه زنان در خانه هابا كتاب خدا و سنت پيامبر (ص ) قضاوت كنند. در آن روزگار، قدرت عقلى توده هاتمركز يابد. مهدى (ع ) با تاءييد الهى ، خردهاى مردمان را بهكمال رساند و فرزانگى در همگان پديد آورد...
مهدى (ع ) فريادرسى است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد. درروزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتى بى مانند دست يابند. حتىچهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند. زمين گياهانبسيار روياند آب نهرها فراوان شود، گنجها و دفينه هاى زمين و ديگر معادن استخراجگردد. در زمان مهدى (ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد، رسم ستم و شبيخون وغارتگرى برافتد و جنگها از ميان برود.
در جهان جاى ويرانى نماند، مگر آنكه مهدى (ع ) آنجا را آباد سازد.
در قضاوتها و احكام مهدى (ع ) و در حكومت وى ، سر سوزنى ظلم و بيداد بر كسى نرود ورنجى بر دلى ننشيند.(125)
مهدى ، عدالت را، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود، وارد خانه هاى مردمان كند ودادگرى او همه جا را بگيرد.
شمشير حضرت مهدى (ع ) 
شمشير مهدى ، (( سيف اللّه و سيف اللّه المنتقم )) است . شمشيرى است خدايى ،شمشيرى است انتقام گيرنده از ستمگران و مستكبران . شمشير مهدى شمشير انتقام از همهجانيان در طول تاريخ است . درندگان متمدن آدمكش را مى كشد، امّا بر سر ضعيفان ومستضعفان رحمت مى بارد و آنها را مى نوازد.
روزگار موعظه و نصيحت در زمان او ديگر نيست . پيامبران و امامان و اولياء حق آمدند وآنچه لازمه پند دادن بود بجاى آورند. بسيارى از مردم نشنيدند و راهباطل خود را رفتند و حتى اولياء حق را زهر خوراندند و كشتند. امّا در زمان حضرت مهدىبايد از آنها انتقام گرفته شود.
مهدى (ع ) آن قدر از ستمگران را بكشد كه بعضى گويند: اين مرد ازآل محمّد (ص ) نيست . امّا او از آل محمّد (ص ) است يعنى ازآل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت است .
از روايات شگفت انگيزى كه مورد حضرت مهدى (ع ) آمده است ، خبرى است كه از حضرت اماممحمّد باقر (ع ) نقل شده و مربوط است به 1290سال قبل . در اين روايت حضرت باقر (ع ) مى گويند:
(مهدى ، بر مركبهاى پر صدايى ، كه آتش و نور در آنها تعبيه شده است ، سوار مىشود و به آسمانها، همه آسمانها سفر مى كند).
و نيز در روايت امام محمّد باقر (ع ) گفته شده است كه بيشتر آسمانها، آباد ومحل سكونت است . البته اين آسمان شناسى اسلامى ، كه از مكتب ائمه طاهرين (ع ) استفادهمى شود، ربطى به آسمان شناسى يونانى و هيئت بطلميوسى ندارد... و هر چه در آسمانشناسى يونانى ، محدود بودن فلك ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمانشناسى اسلامى ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بى شمار و قمرها ومنظومه هاى فراوان . و گفتن چنين مطالبى از طرف پيامبر اكرم (ص ) و امام باقر (ع ) جزاز راه ارتباط با عالم غيب و علم خدايى امكان نداشته است .(126)
غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغرى 
مدت غيبت صغرى بيش از هفتاد سال بطول نينجاميد (ازسال 260 ه‍ تا سال 329 ه‍) كه در اين مدت نايبان خاص ، به محضر حضرت مهدى (ع )مى رسيدند، و پاسخ نامه ها و سؤ الات را به مردم مى رساندند. نايبان خاص ‍ كهافتخار رسيدن به محضر امام (ع ) را داشته اند، چهار تن مى باشند كه به (نوابخاص ) يا (نايبان ويژه ) معروفند.
1 - نخستين نايب خاص مهدى (ع ) عثمان بن سعيد اسدى است . كه ظاهرا بعد ازسال 260 هجرى وفات كرد. و در بغداد به خاك سپرده شد. عثمان بن سعيد از ياران وشاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام يازدهم بود و خود در زير سايه امامت پرورش يافتهبود.
2 - محمّد بن عثمان : دومين سفير و نايب امام (ع ) محمّد بن عثمان بن سعيد فرزند عثمان بنسعيد است كه در سال 305 هجرى وفات كرد و در بغداد به خاك سپرده شد. نيابت وسفارت محمّد بن سعيد نزديك چهل سال به طول انجاميد.
3 - حسين بن روح نوبختى : سومين سفير، حسين بن روح نوبختى بود كه درسال 326 هجرى فوت كرد.
4 - على بن محمّد سمرى : چهارمين سفير و نايب امام حجة بن الحسن (ع ) است كه درسال 329 هجرى قمرى درگذشت و در بغداد دفن شد. مدفن وى نزديك آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقة الاسلام محمّد بن يعقوب كلينى است .
همين بزرگان و عالمان و روحانيون برجسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دوره غيبتصغرى واسطه ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها بوسيله حضرت مهدى (ع )بودند.
غيبت دراز مدت يا غيبت كبرى و نيابت عامه 
اين دوره بعد از زمان غيبت صغرى آغاز شد، و تاكنون ادامه دارد. اين مدت دوران امتحان وسنجش ايمان و عمل مردم است .
در زمان نيابت عامه ، امام (ع ) ضابطه و قاعده اى به دست داده است تا در هر عصر، فردشاخصى كه آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق كند، نايب عام امام (ع ) باشدو به نيابت از سوى امام ، ولى جامعه باشد در امر دين و دنيا.
بنابراين ، در هيچ دوره اى پيوند امام (ع ) با مردم گسيخته نشده و نبوده است . اكنوننيز، كه دوران نيابت عامه است ، عالم بزرگى كه داراى همه شرايط فقيه و داناى دينبوده است و نيز شرايط رهبرى را دارد، در راءس ‍ جامعه قرار مى گيرد و مردم به اومراجعه مى كنند و او صاحب (ولايت شرعيه ) است به نيابت از حضرت مهدى (ع ).بنابراين ، اگر نايب امام (ع ) در اين دوره ، حكومتى را درست و صالح نداند آن حكومتطاغوتى است ، زيرا رابطه اى با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعى اسلامى ندارد.بنابر راهنمايى امام زمان (عجل اللّه فرجه ) براى حفظ وانتقال موجوديت تشيع و دين خدا، بايد هميشه عالم و فقيهى در راءس جامعه شيعه قرارگيرد كه شايسته و اهل باشد، و چون كسى - با اعلميت و اولويت - در راءس ‍ جامعه دينى واسلامى قرار گرفت بايد مجتهدان و علماى ديگر مقام او را پاس دارند، و براى نگهدارىوحدت اسلامى و تمركز قدرت دينى او را كمك رسانند، تا قدرتهاى فاسد نتوانند آن رامتلاشى و متزلزل كنند.
گرچه دورى ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدى (ع ) - بسيار دردآوراست ، ولى بهر حال - در اين دوره آزمايش - اعتقاد ما اينست كه حضرت مهدى (ع ) به قدرتخدا و حفظ او، زنده است و نهان از مرم جهان زندگى مى كند، روزى كه (اقتضاى تام )حاصل شود، ظاهر خواهد شد، و ضمن انقلابى پر شور و حركتى خونين و پر دامنه ،بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد، و رسم توحيد و آيين اسلامى را عزتدوباره خواهد بخشيد.
اعتقاد به مهدويت در دوره هاى گذشته 
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجى در دينهاى ديگر مانند: يهودى ، زردشتى ،مسيحى و مدعيان نبوت عموما، و دين مقدس اسلام ، خصوصا، به عنوان يكاصل مسلم مورد قبول همه بوده است .
اعتقاد به حضرت مهدى (ع ) منحصر به شيعه نيست  
عقيده به ظهور حضرت مهدى (ع ) فقط مربوط به شيعيان و عالم تشيع نيست ، بلكهبسيارى از مذاهب اهل سنت (مالكى ، حنفى ، شافعى و حنبلى و...) به ايناصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها، اين موضوع را در كتابهاى فراوان خود آورده اند واحاديث پيغمبر (ص ) را درباره مهدى (ع ) از حديثهاى متواتر و صحيح مى دانند.(127)
قرآن و حضرت مهدى (ع ) 
در قرآن كريم درباره حضرت مهدى و ظهور منجى در آخرالزمان و حكومت صالحان وپيروزى نيكان بر ستمگران آياتى آمده است از جمله :
(ما در زبور داوود، پس از ذكر ( تورات ) نوشته ايم كه سرانجام ، زمين رابندگانشايسته ما ميراث برند و صاحب شوند).(128)
حضرت امام محمّد باقر (ع ) درباره (بندگان شايسته ) فرموده است :
منظور اصحاب حضرت مهدى در آخرالزمان هستند.
و نيز: (ما مى خواهيم تا به مستضعفان زمين نيكى كنيم ، يعنى : آنان را پيشوايان سازيمو ميراث براى زمين ).(129)
(( بسم اللّه الرحمن الرحيم . انا انزلناه فى ليلة القدر... ))
ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم ، تو شب قدر را چگونه شبى مى دانى ؟ شب قدراز هزار ماه بهتر است . در آن شب ، فرشتگان و روح(جبرئيل ) به اذن خدا، همه فرمانها و سرنوشتها را فرود مى آورند. آن شب ، تا سپيدهدمان ، همه اسلام است و سلامت .
چنانكه از آيه هاى (سوره قدر) به روشنى فهميده مى شود، در هرسال شبى هست كه از هزار ماه به ارزش و فضيلت برتر است . آنچه از احاديثى كه درتفسير اين سوره ، و تفسير آيات آغاز سوره دخان فهميده مى شود، اين است كه فرشتگان، در شب قدر، مقدرات يك ساله را به نزد (ولى مطلق زمان ) مى آورند و به او تسليممى دارند. در روزگار پيامبر اكرم (ص ) محل فرشتگان در شب قدر، آستان مصطفى (ع )بوده است .
هنگامى كه در شناخت قرآنى ، به اين نتيجه مى رسيم كه (شب قدر) در هرسال هست ، بايد توجه كنيم پس (صاحب شب قدر) نيز بايد هميشه وجود داشته باشدوگرنه فرشتگان بر چه كسى فرود آيند؟ پس چنانكه (قرآن كريم ) تا قيامت هست و(حجت ) است ، صاحب شب قدر هست و همو (حجت ) است . (حجت ) خدا در اين زمان جزحضرت ولى عصر (ع ) كسى نيست .
چندانكه حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: (امام ، امانتدار خداست در زمين ، و حجتخداست در ميان مردمان ، و خليفه خداست در آباديها و سرزمينها...).
فيلسوف معروف و متكلم بزرگ و رياضى دان مشهور اسلامى ، خواجه نصيرالدين طوسىمى گويد:
(در نزد خردمندان روشن است كه لطف الهى منحصر است در تعيين امام (ع ) و وجود امام بهخودى خود لطف است از سوى خداوند، و تصرف او در امور لطفى است ديگر، و غيبت او،مربوط به خود ماست .(130)
طول عمر امام زمان (ع ) 
درازى عمر امام (ع ) با در نظر گرفتن عمرهاى درازى كه قرآن بدان ها گواهى مى دهد، ودر كتابهاى تاريخى نيز افراد معمر (داراى عمر دراز) زياد بوده اند، و در گذشته وحال نيز چنين كسانى بوده و هستند، عمر زياد حضرت مهدى (ع ) به هيچ دليلىمحال نيست ، بلكه از نظر عقلى و ديد وسيع علمى و امكان واقع شدن به هيچ صورت بعيدنيست . از اينها گذشته اگر از نظر قدرت الهى ، بدان نظر كنيم ، امرى ناممكن نيست . دربرابر قدرت خدا - كه بر هر چيز تواناست - عمرهايى مانند عمر حضرت نوح (ع ) و عمربيشتر از آن حضرت و يا كمتر از كاملا امكان دارد. براى خدا قدير و حكيم ، كوچك و بزرگ، كم و بسيار، همه و همه مساوى است . بنابراين حكمتكامل و بالغ او، تا هر موقع اقتضا كند بنده خود را در نهايت سلامت زنده نگاه مى دارد.
پس طبق حكمت الهى ، امام دوازدهم ، مهدى موعود (ع ) بايد از انظار غايب باشد و سالها زندهبماند و رازدار جهان و واسطه فيض براى جهانيان باشد تا هر وقت خدا اراده كند ظاهرگردد، و عالم را پس از آنكه از ظلم و جور پر شده ، از قسط وعدل پر كند.
انتظار ظهور قائم (ع ) 
بر خلاف آنان كه پنداشته اند انتظار ظهور يعنى دست روى دست گذاشتن و از حركتهاىاصلاحى جامعه كنار رفتن و فقط (گليم ) خود را از آب بيرون بردن ، و بهجريانات اسلام دينى و اجتماعى بى تفاوت ماندن ، هرگز چنين پندارى درست نيست ... برعكس ، انتظار يعنى در طلب عدالت و آزادگى و آزادى فعاليت كردن و در نپذيرفتن ظلم وباطل و بردگى و ذلت و خوارى ، مقاومت كردن و در برابر هر ناحقى و ستمى و ستمگرىايستادن است .
(مجاهدات خستگى ناپذير و (فوران هاى خونين شيعه ) درطول تاريخ ، گواه اين است كه در مكتب ، هيچ سازشى و سستى راه ندارد. شيعه در حوزه(انتظار) يعنى ، انتظار غلبه حق بر باطل ، و غلبه داد بر بيداد، و غلبه علم برجهل ، و غلبه تقوا بر گناه ، همواره آمادگى خود را براى مشاركت در نهضتهاى پاك ومقدس تجديد مى نمايد، و با ياد تاريخ سراسر خون و حماسه سربازان فداكار تشيع، مشعل خونين مبارزات عظيم را بر سر دست حمل مى كند).
اينكه به شيعه دستور داده اند كه به عنوان (منتظر) هميشه سلاح خود را آماده داشتهباشد، و با ياد كردن نام (قائم آل محمّد (ص )) قيام كند ناشى از همين آمادگى است .ناشى از همين قيام و اقدام است .
پايان اين بحث را از نوشته زنده ياد آية اللّه طالقانى ، عالم مبارز اسلامى بهره مىبريم كه مى گويد:
(... توجه دادن مردم به آينده درخشان و دولت حق و نويد دادن به اجراىكامل عدالت اجتماعى ، و تاءسيس حكومت اسلام و ظهور يك شخصيت خدا ساخته و بارز، كهمؤ سس و سرپرست آن حكومت و دولت است ، از تعاليم مؤ سس اديان است ، و در مكتب تشيع، كه مكتب حق اسلام و حافظ اصلى معنويات آن است ، جزء عقيده قرار داده شده ... و پيروانخود را به انتظار چنين روزى ترغيب نموده ، و حتى انتظار ظهور را از عبادات دانسته اند،تا مسلمانان حق پرست ، در اثر ظلم و تعدى زمامداران خودپرست و تسلط دولتهاىباطل ، و تحولات اجتماعى و حكومت ملل ماده پرست ، اعم از شرقى و غربى ، خود را نبازندو دل قوى دارند و جمعيت را آماده كنند.
و همين عقيده است كه هنوز مسلمانان را اميدوار وفعال نگاه داشته است ، اين همه فشار و مصيبت از آغاز حكومت دودمان دنائت و رذالت اموى ،تا جنگهاى صليبى و حمله مغول ، و اختناق و تعديهاى دولتهاى استعمارى ، بر سر هرملتى وارد مى آمد، خاكسترش هم به باد فنا رفته بود. ليكن دينى كه پيشوايان حق آندستور مى دهند كه چون اسم صريح (قائم ) مؤ سس ‍ دولت حقه اسلام برده مى شود،بپا بايستيد و آمادگى خود را براى انجام تمام دستورات اعلام كنيد، و خود را هميشهنيرومند و مقتدر نشان دهيد، هيچ وقت ، نخواهد مرد...(131)

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation