بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهارده اختر تابناک, احمد احمدى بیرجندى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MASO0001 -
     MASO0002 -
     MASO0003 -
     MASO0004 -
     MASO0005 -
     MASO0006 -
     MASO0007 -
     MASO0008 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

عصر امام صادق (ع ) 
عصر امام صادق (ع ) يكى از طوفانى ترين ادوار تاريخ اسلام است ، كه از يك سواغتشاش ها و انقلابهاى پياپى گروههاى مختلف ، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (ع) رخ مى داد، كه انقلاب (ابوسلمه ) در كوفه و (ابومسلم ) در خراسان و ايران ازمهمترين آنها بوده است . و همين انقلاب سرانجام حكومت شوم بنى اميه را برانداخت و مردم رااز يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت . ليكن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ،بناحق از انقلاب بهره گرفته و حكومت و خلافت را تصاحب كردند. دورهانتقال حكومت هزار ماهه بنى اميه به بنى عباس طوفانى ترين و پر هرج و مرج تريندورانى بود كه زندگى امام صادق (ع ) را فرا گرفته بود.
و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مكتبها و ايده ئولوژى ها و عصر تضادافكار فلسفى و كلامى مختلف بود، كه از برخورد ملتهاى اسلام با مردم كشورهاى فتحشده و نيز روابط مراكز اسلامى با دنياى خارج ، بوجود آمده و در مسلمانان نيز شور وهيجانى براى فهميدن و پژوهش پديد آورده بود.
عصرى كه كوچكترين كم كارى يا عدم بيدارى و تحرك پاسدار راستين اسلام ، يعنى امام(ع )، موجب نابودى دين و پوسيدگى تعليمات حيات بخش اسلام ، هم از درون و هم ازبيرون مى شد.
اينجا بود كه امام (ع ) دشوارى فراوان در پيش و مسؤ وليت عظيم بر دوش ‍ داشت .پيشواى ششم در گير و دار چنين بحرانى مى بايست از يك سو به فكر نجات افكارتوده مسلمان از الحاد و بدبينى و كفر و نيز مانع انحرافاصول و معارف اسلامى از مسير راستين باشد، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دينبوسيله خلفاى وقت جلوگيرى كند.
علاوه بر اين ، با نقشه اى دقيق و ماهرانه ، شيعه را ازاضمحلال و نابودى برهاند، شيعه اى كه در خفقان و شكنجه حكومت پيشين ، آخرين رمقها رامى گذراند، و آخرين نفرات خويش را قربانى مى داد، ورجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفى بودند، و يا در كرّ و فرّ و زرق و برق حكومتغاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جراءت ابراز شخصيت نداشتند، حكومت جديد هم در كشتارو بى عدالتى دست كمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقان آور و ناگوار و خطرناكبود كه همگى ياران امام (ع ) را در معرض ‍ خطر مرگ قرار مى داد، چنانكه زبده هايشانجزو ليست سياه مرگ بودند.
(جابر جعفى ) يكى از ياران ويژه امام است كه از طرف آن حضرت براى انجام دادنامرى به سوى كوفه مى رفت . در بين راه قاصد تيز پاى امام به او رسيد و گفت : امام(ع ) مى گويد: خودت را به ديوانگى بزن ، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاكمكوفه كه فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگىمنصرف شد.
جابر جعفى كه از اصحاب سر امام باقر (ع ) نيز مى باشد مى گويد: امام باقر (ع )هفتاد هزار حديث به من آموخت كه به كسى نگفتم و نخواهم گفت ...
او روزى به حضرت عرض كرد مطالبى از اسرار به من گفته اى كه سينه ام تابتحمل آنرا ندارد و محرمى ندارم تا به او بگويم و نزديك است ديوانه شوم .
امام فرمود: (به كوه و صحرا برو و چاهى بكن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاهبگو: (( حدثنى محمّد بن على بكذا و كذا... )) (يعنى امام باقر (ع ) به من فلانمطلب را گفت ، يا روايت كرد).
آرى ، شيعه مى رفت كه نابود شود، يعنى اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد، و بهصورت اسلام بنى اميه اى يا بنى عباسى خود نمايى كند.
در چنين شرايط دشوارى ، امام دامن همّت به كمر زد و به احياء و بازسازى معارف اسلامىپرداخت و مكتب علمى عظيمى بوجود آورد كه محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگردمتخصص (همانند هشام ، محمّد بن مسلم و...) در رشته هاى گوناگون علوم بودند، و اينان درسراسر كشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند.
هر يك از اينان از طرفى خود، بازگو كننده منطق امام كه همان منطق اسلام است و پاسدارميراث دينى و علمى و نگهدارنده تشيع راستين بودند، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذافكار ضد اسلامى و ويرانگر، در ميان مسلمانان ، نيز بودند.
تاءسيس چنين مكتب فكرى و اين سان نوسازى و احياگرى تعليمات اسلامى ، سبب شد كهامام صادق (ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفرى (تشيع ) مشهور گردد.
ليكن طولى نكشيد كه بنى عباس پس از تحكيم پايه هاى حكومت و نفوذ خود، همان شيوهستم و فشار بنى اميه را پيش گرفتند و حتى از آنان هم گوى سبقت را ربودند.
امام صادق (ع ) كه همواره مبارزى نستوه و خستگى ناپذير و انقلابيى بنيادى ، در ميدانفكر و عمل بوده ، كارى كه امام حسين (ع ) به صورت قيام خونين انجام داد، وى قيام خود رادر لباس تدريس و تاءسيس مكتب و انسان سازى انجام داد و جهادى راستين كرد.
جنبش علمى 
اختلافات سياسى بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقه هاى مختلف وظهور عقايد مادى و نفوذ فلسفه يونان در كشورهاى اسلامى ، موجب پيدايش يك نهضت علمىگرديد. نهضتى كه پايه هاى آن بر حقايق مسلم استوار بود. چنين نهضتى لازم بود، تاهم حقايق دينى را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلى بيرون كشد و هم در برابرزنديق ها و مادى ها با نيروى منطق و قدرت استدلال مقاومت كند و آراء سست آنها را، محكومسازد. گفتگوهاى علمى و مناظرات آن حضرت با افراد دهرى و مادى مانند (ابن ابىالعوجاء) و (ابوشاكر ديصانى ) و حتى (ابن مقفع ) معروف است . بوجود آمدنچنين نهضت علمى در محيط آشفته و تاريك آن عصر، كار هر كسى نبود، فقط كسى شايستهاين مقام بزرگ بود كه ماءموريت الهى داشته باشد و از جانب خداوند پشتيبانى شود، تابتواند به نيروى الهام و پاكى نفس و تقوا وجود خود را به مبداء غيب ارتباط دهد، حقايقعلمى را از درياى بيكران علم الهى بدست آورد، و در دسترس ‍ استفاده گوهر شناسان حقيقتقرار دهد.
تنها وجود گرامى حضرت صادق (ع ) مى توانست چنين مقامى داشته باشد، تنها امام صادق(ع ) بود كه با كناره گيرى از سياست و جنجالهاى سياسى از آغاز امامت در نشر معارفاسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين مبين و تبليغ احكام و تعليم و تربيتمسلمانان كمر همت بر ميان بست .
زمان امام صادق (ع ) در حقيقت عصر طلايى دانش و ترويج احكام و تربيت شاگردانى بودكه هر يك مشعل نورانى علم را به گوشه و كنار بردند و در (خودشناسى ) و(خداشناسى ) مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت مردم كوشيدند.
در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - كلام و حكمت اسلامى رشد كرد وفلاسفه و حكماى بزرگى در اسلام پرورش يافتند.
همزمان با نهضت علمى و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق (ع ) در مدينه ، منصورخليفه عباسى كه از راه كينه و حسد، به فكر ايجاد مكتب ديگرى افتاد كه هم بتواند دربرابر مكتب جعفرى استقلال علمى داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشهچينى از محضر امام (ع ) باز دارد. بدين جهت منصور مدرسه اى در محله (كرخ ) بغدادتاءسيس ‍ نمود.
منصور در اين مدرسه از وجود ابوحنيفه در مسائل فقهى استفاده نمود و كتب علمى و فلسفىرا هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند، و نيز مالك را - كه رئيس فرقهمالكى است - بر مسند فقه نشاند ولى اين مكتب ها نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانكهبايد انجام دهند.
امام صادق (ع ) مسائل فقهى و علمى و كلامى را كه پراكنده بود بصورت منظم درآورد، ودر هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادى تربيت فرمود كه باعث گسترش معارفاسلامى در جهان گرديد. دانش گسترى امام (ع ) در رشته هاى مختلف فقه ، فلسفه و كلام، علوم طبيعى و... آغاز شد. فقه جعفرى همان فقه محمّدى يا دستورهاى دينى است كه ازسوى خدا به پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحى رسيده است . بر خلاف سايرفرقه ها كه بر مبناى عقيده و راءى و نظر خود مطالبى را كم يا زياد مى كردند، فقهجعفرى توضيح و بيان همان اصول و فروعى بود كه در مكتب اسلام از آغاز مطرح بودهاست . ابوحنيفه رئيس فرقه حنفى درباره امام صادق (ع ) گفت :
من فقيه تر از جعفرالصادق كسى را نديده ام و نمى شناسم .
فتواى بزرگترين فقيه جهان تسنن شيخ محمّد شلتوت رئيس دانشگاه الا زهر مصر كه باكمال صراحت عمل به فقه جعفرى را مانند مذاهب ديگراهل سنت جايز دانست - در روزگار ما - خود اعترافى است بر استوارى فقه جعفرى و حتىبرترى آن بر مذاهب ديگر. و اينها نتيجه كار وعمل آن روز امام صادق (ع ) است .
در رشته فلسفه و حكمت حضرت صادق (ع ) هميشه با اصحاب و حتى كسانى كه از دين واعتقاد به خدا دور بودند مناظراتى داشته است . نمونه اى از بيانات امام عليه السلام كهدر اثبات وجود خداوند حكيم است ، به يكى از شاگردان و اصحاب خود به نام(مفضّل بن عمر) فرمود كه در كتابى به نام (توحيدمفضّل ) هم اكنون در دست است . مناظرات امام صادق (ع ) با طبيب هندى كه موضوع كتاب(اهليلجه ) است نيز نكات حكمت آموز بسيارى دارد كه گوشه اى از درياى بيكران علمامام صادق (ع ) است . براى شناسايى استاد معمولا دو راه داريم ، يكى شناختن آثار وكلمات او، دوم شناختن شاگردان و تربيت شدگان مكتبش .
كلمات و آثار و احاديث زيادى از حضرت صادق (ع )نقل شده است كه ما حتى قطره اى از دريا را نمى توانيم به دست دهيم مگر (نمى از يمى).
امّا شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بوده اند، يكى از آنها (جابر بن جيان )است . جابر از مردم خراسان بود. پدرش در طوس به دارو فروشىمشغول بود كه بوسيله طرفداران بنى اميه بهقتل رسيد. جابر بن حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد. ابتدا در نزد امام محمّد باقر (ع) و سپس در نزد امام صادق (ع ) شاگردى كرد. جابر يكى از افراد عجيب روزگار و ازنوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمى تاءليفاتزيادى دارد، و در رساله هاى خود همه جا نقل مى كند كه (جعفر بن محمّد) به من چنين گفت ياتعليم داد يا حديث كرد. از اكتشافات او اسيد ازتيك (تيزآب ) و تيزاب سلطانى والكل است . وى چند فلز و شبه فلز را در زمان خود كشف كرد. در دوران (رنسانس اروپا)در حدود 300 رساله از جابر به زبان آلمانى چاپ و ترجمه شده كه در كتابخانه هاىبرلين و پاريس ضبط است .(77)
حضرت صادق (ع ) بر اثر توطئه هاى منصور عباسى در سا 148 هجرى مسموم و درقبرستان بقيع در مدينه مدفون شد. عمر شريفش در اين هنگام 65سال بود. از جهت اينكه عمر بيشترى نصيب ايشان شده است به (شيخ ‌الائمه ) موسوماست .
حضرت امام صادق (ع ) هفت پسر و سه دختر داشت .
پس از حضرت صادق (ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسى كاظم (ع )منتقل گرديد.
ديگر از فرزندان آن حضرت اسمعيل است كه بزرگترين فرزندان امام بوده و پيش ازوفات حضرت صادق از دنيا رفته است . طايفه اسماعيليه به امامت وى قائلند.
خلق و خوى حضرت صادق (ع ) 
حضرت صادق (ع ) مانند پدران بزرگوار خود در كليه صفات نيكو و سجاياى اخلاقىسرآمد روزگار بود. حضرت صادق (ع ) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان وانفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود. داراى حكمت و علم وسيع و نفوذ كلام و قدرت بيانبود. با كمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع كارهاى خود را شخصا انجام مىداد، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل بدست گرفته در مزرعه خود كشاورزى مى كردو مى فرمود: اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود، زيرابه كدّ يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانواده ام را تاءمين مى نمايم .
ابن خلكان مى نويسد: امام صادق (ع ) يكى از ائمه دوازده گانه مذهب اماميه و از ساداتاهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق مى گفتند كه هر چه مى گفت راست و درستبود و فضيلت او مشهورتر از آنست كه گفته شود. مالك مى گويد: با حضرت صادق (ع) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد، امام صادق (ع ) حالش تغيير كردنزديك بود از مركب بيفتد و هر چه مى خواست لبيك بگويد صدا در گلويش گير مى كرد.به او گفتم : اى پسر پيغمبر ناچار بايد بگويى لبيك ، در جوابم فرمود: چگونهجسارت كنم و بگويم لبيك ، مى ترسم خداوند در جواب بگويد: (( لا لبيك و لا سعديك. ))
از كلمات حضرت صادق (ع ) 
1 - بى نيازترين مردم كسى است كه گرفتار حرص نباشد.
2 - بى رغبتى نسبت به دنيا موجب راحتى قلب و سلامت بدن است .
3 - چون خدا خير بنده اى بخواهد او را نسبت به دنيا بى رغبت و نسبت به دين دانشمند كندو او را به عيوبش آگاه گرداند و به هر كه اين خصلتها داده شود خير دنيا و آخرت دادهشده است .
4 - پيروان ما كسانى هستند كه در كارهاى نيك پيشقدمند و از انجاماعمال بد خوددارى مى كنند. نيكويى را آشكار مى كنند و به كارهاى خوب پيشى مىگيرند، و براى علاقه اى كه به رحمت خداوندجليل دارند. اينان از ما هستند و هر كجا كه ما باشيم با ما هستند.
5 - براى مؤ من چقدر زشت است خواهشى داشته باشد كه در راه خواستن آن خوار گردد.
6 - مؤ من از آهن سخت تر است ، زيرا اگر آهن در آتش گداخته شود رنگش ‍ تغيير پيدا مىكند، ولى مؤ من اگر كشته شود و دوباره زنده گردد و مجددا او را بكشند،دل او از ايمان بر نمى گردد.
7 - حضرت صادق (ع ) در آخرين لحظه هاى عمر كه همه خويشانش ‍ گرداگردش جمعبودند فرمود: شفاعت ما شامل حال كسى كه نماز را سبك بشمارد نخواهد شد.
مناظره امام جعفر صادق (ع ) با ابوحنيفه 
در زندگينامه هاى پيشوايان بزرگوار (ع ) سخن از احتجاجات (مناظره هاى ) آنها با دهرىها (مادى ها) و مردم فرقه هاى ديگر به ميان آمد.
براى نمونه يكى از مناظره هاى قاطع و كوبنده و در عينحال مختصر حضرت صادق (ع ) را نقل مى كنيم تا به درجه قدرت كلام و منطق امام (ع ) تاحدى پى بريد كه (مشت نمونه خروار است ).
روزى ابوحنيفه (78) براى ملاقات با امام صادق (ع ) در خانه امام آمد، و اجازه ملاقاتخواست امام اجازه نداد. ابوحنيفه گويد: دم در مقدارى توقف كردم تا اينكه عده اى از مردمكوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند، به آنها اجازه داد. من هم با آنهاداخل خانه شدم وقتى به حضورش رسيدم گفتم : (شايسته است كه شما نماينده اى بهكوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمّد نهى كنيد. بيش از دههزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا مى گويند).
امام : مردم از من نمى پذيرند.
ابوحنيفه : چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند در صورتى كه شما فرزند پيامبر خداهستيد؟
امام : تو خودت يكى از همانها هستى كه گوش به حرف من نمى دهى . مگر بدون اجازه منداخل خانه نشدى ؟ و بدون اينكه بگويم نشستى ؟ و بى اجازه شروع به سخن گفتنننمودى ؟ شنيده ام كه تو بر اساس قياس فتوا مى دهى .(79)
ابوحنيفه : آرى .
امام : واى بر تو اولين كسى كه بر اين اساس نظر داد شيطان بود.
وقتى كه خداوند به او دستور داد كه به آدم سجده كند، گفت : من سجده نمى كنم ، زيراكه مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و (آتش گرامى تر از خاك است ).
(سپس امام براى باطل بودن قياس مواردى از قوانين اسلام را كه بر خلاف ايناصل است ذكر نمود) و فرمود:
به نظر تو كشتن كسى به ناحق مهمتر است يا زنا؟
ابوحنيفه گفت : كشتن كسى به ناحق .
امام : بنابراين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد، پس چرا براى اثباتقتل دو شاهد كافى است ولى براى ثابت نمودن زنا چهار شاهد لازم است ؟ آيا اين قانوناسلام با قياس سازگار است ؟
ابوحنيفه : نه .
امام : بول كثيف تر است يا منى ؟(80)
ابوحنيفه : بول .
امام : پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو گرفتن امر كرده ، ولى در مورد دومدستور غسل كردن صادر فرموده ؟ آيا اين حكم با قياس سازگار است ؟
ابوحنيفه : نه .
امام : نماز مهمتر است يا روزه ؟
ابوحنيفه : نماز.
امام : پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است ولى قضاى نماز واجب نيست ؟ آيا اينحكم با قياس سازگار است ؟
ابوحنيفه : نه .
امام فرمود: شنيده ام كه اين آيه را (( (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ) )) (81) يعنى(در روز قيامت بطور حتم از نعمتها سؤ ال مى شويد) چنين تفسير مى كنى كه : خداوند مردمرا از غذاهاى لذيذ و آبهاى خنك كه در فصل تابستان مى خورند مؤ اخذه و بازخواست مىكند.
ابوحنيفه گفت : درست است من اين آيه را اين طور تفسير كرده ام .
امام فرمود: اگر مردى تو را به خانه اش دعوت كند و با غذاى لذيذ و آب خنكى از توپذيرايى كند و بعد براى اين پذيرايى به تو منت بگذارد، درباره چنين كسى چگونهقضاوت مى كنى ؟
ابوحنيفه گفت : مى گويم آدم بخيلى است .
امام فرمود: آيا خداوند بخيل است تا اينكه در روز قيامت در مورد غذاهايى كه به ما داده ما رابازخواست كند؟
ابوحنيفه گفت : پس مقصود از نعمتهايى كه قرآن مى گويد انسان مؤ اخذه مى شود چيست ؟
امام فرمود: مقصود نعمت دوستى ما خاندان رسالت واهل بيت است .(82)
معصوم نهم - حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) - امام هفتم 
السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامير، ذى الساق المرضوض بحلقالقيود
درود بر آن سرورى كه در تنگناى زندان ها و در تاريكيهاى زير زمين ها، حلقه هاىزنجير پاهاى مباركش را مجروح ساخته بود
نام امام هفتم ما، موسى و لقب آن حضرت كاظم (ع ) كنيه آن امام (ابوالحسن ) و(ابوابراهيم ) است . شيعيان و دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت دادهاند. تولد امام موسى كاظم (ع ) روز يكشنبه هفتم ماه صفرسال 128 هجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع) مقارن بود با سالهاى آخر خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت هادى و سيزدهسال از دوران خلافت هارون كه سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است .
امام موسى كاظم (ع ) از حدود 21 سالگى بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوندمتعال به مقام بلند امامت رسيد، و زمان امامت آن حضرت سى و پنجسال و اندكى بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است ، البته غير ازحضرت ولى عصر (عج ).
صفات ظاهرى و باطنى و اخلاق آن حضرت  
كاظم (ع ) داراى قامتى معتدل بود. صورتش نورانى و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوهبود.
بدن شريفش از زيادى عبادت ضعيف شد، ولى همچنان روحى قوى و قلبى تابناك داشت .(83) امام كاظم (ع ) به تصديق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است .موسى بن جعفر از عبادت و سختكوشى به (عبد صالح ) معروف و در سخاوت وبخشندگى مانند نياكان بزرگوار خود بود. بدره هاى (كيسه هاى ) سيصد دينارى وچهارصد دينارى و دو هزار دينارى مى آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مى كرد.(84) از حضرت موسى كاظم (ع ) روايت شده است كه فرمود: (پدرم (امام صادق - ع )پيوسته مرا به سخاوت داشتن و كرم كردن سفارش مى كرد).
امام (ع ) با آن كرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مى كرد، چنانكهنقل كرده اند: (امام بسيار خشن پوش و روستايى لباس بود) (85) و اين خود نشانديگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بى اعتنايى آن امام به زرق و برقهاىگول زننده دنيا.
امام موسى كاظم (ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربانبود. هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود، و پنهان و آشكار به آنها كمك مى كرد.برخى از فقراى مدينه او را شناخته بودند امّا بعضى - پس از تبعيد حضرت از مدينهبه بغداد - به كرم و بزرگواريش پى بردند و آن وجود عزيز را شناختند.
امام كاظم (ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادى داشت . قرآن را با صدايى حزين و خوشتلاوت مى كرد. آن چنانكه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مى آمدند و از روى شوق ورقت گريه مى كردند. بدخواهانى بودند كه آن حضرت و اجداد گراميش را - روى در روى- بد مى گفتند و سخنانى دور از ادب به زبان مى راندند، ولى آن حضرت با بردبارىو شكيبايى با آنها روبرو مى شد، و حتى گاهى با احسان آنها را به صلاح مى آورد، وتنبيه مى فرمود. تاريخ ، برخى از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب (كاظم) از همين جا پيدا شد. كاظم يعنى : نگهدارنده و فرو خورنده خشم . اين رفتار در برابركسى يا كسانى بوده كه از راه جهالت و نادانى يا به تحريك دشمنان به اين كارهاىزشت و دور از ادب دست مى زدند. رفتار حكيمانه و صبورانه آن حضرت (ع ) كم كم ، برآنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت (ع ) را روشن مى ساخت ، امّا آنجا كه پاى گفتن كلمه حق- در برابر سلطان و خليفه ستمگرى - پيش مى آمد، امام كاظم (ع ) مى فرمود: (((قل الحق و لو كان فيه هلاكك ) )) يعنى : حق را بگو اگر چه آن حقگويى موجب هلاكتو باشد. ارزش والاى حق به اندازه اى است كه بايد افراد درمقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتنى - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود.با فقرا مى نشست و از بينوايان دلجويى مى كرد. بنده را با آزاد مساوى مى دانست و مىفرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده هاى خدائيم .
از ابوحنيفه نقل شده است كه گفت : (او را در كودكى ديدم و از او پرسشهايى كردم چنانپاسخ داد كه گويى از سرچشمه ولايت سيراب شده است . براستى امام موسى بن جعفر(ع ) فقيهى دانا و توانا و متكلمى مقتدر و زبر دست بود). محمّد بن نعمان نيز مى گويد:(موسى بن جعفر را دريايى بى پايان ديدم كه مى جوشد و مى خروشيد و بذرهاى دانشبه هر سو مى پراكند).
امام (ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه 
نشر فقه جعفرى و اخلاق و تفسير و كلام كه از زمان حضرت صادق (ع ) و پيش از آن درزمان امام محمّد باقر (ع ) آغاز و عملى شده بود، در زمان حضرت امام موسى كاظم (ع ) نيزبه پيروى از سيره نياكان بزرگوارش ‍ همچنان ادامه داشت ، تا مردم بيش از پيش به خطمستقيم امامت و حقايق مكتب جعفرى آشنا گردند، و اينمشعل فروزان را از وراى اعصار و قرون به آيندگان برسانند.
خلفاى عباسى بنا به روش ستمگرانه و زياده روى در عيش و عشرت ، هميشه در صددنابودى بنى هاشم بودند تا اولاد على (ع ) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست وتعليم و ارشاد كنار زنند، و دست آنها را از كارهاى كشور اسلامى كوتاه نمايند. اينانبراى اجراء اين مقصود پليد كارها كردند، از جمله : چند تن از شاگردان مكتب جعفرى راتشويق نمودند تا مكتبى در برابر مكتب جعفرى ايجاد كنند و به حمايتشان پرداختند. بدينطريق مذاهب حنفى ، مالكى ، حنبلى و شافعى هر كدام با راه و روش خاص ‍ فقهى پايهريزى شد. حكومتهاى وقت و بعد از آن - براى دست يابى به قدرت - از اين مذهبهاپشتيبانى كرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند.
در سالهاى آخر خلافت منصور دوانيقى كه مصادف با نخستين سالهاى امامت حضرت موسىبن جعفر (ع ) بود (بسيارى از سادات شورشى - كه نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان وحق طلبان اهل بيت پيامبر (ص ) بودند و با امامان نسبت نزديك داشتند - شهيد شدند. اينبزرگان براى دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهى از منكر، بپا مىخاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ، به جوهر اصلى تعاليم اسلام جان مى دادند، وجانهاى خفته را بيدار مى كردند. طلوعها و غروبها را در آباديهاى اسلامى به رنگارغوانى در مى آوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مى نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر ماءذنه هاى مساجد اسلام شعله ور مى ساختند).(86)
در مدينه كارگزاران مهدى عباسى فرزند منصور دوانيقى درعمل ، همان رفتار زشت دودمان سياه بنى اميه را پيش گرفتند، و نسبت بهآل على (ع ) آنچه توانستند بدرفتارى كردند. داستان دردناك (فخ ) (87) در زمانهادى عباسى پيش آمد. علت بروز اين واقعه اين بود كه (حسين بن على بن عابد) ازاولاد حضرت امام حسن (ع ) كه از افتخارات سادات حسنى و از بزرگان علماى مدينه ورئيس قوم بود، به يارى عده اى از سادات و شيعيان در برابر بيدادگرى (عبدالعزيزعمرى ) كه مسلط بر مدينه شده بود، قيام كردند و با شجاعت و رشادت خاص درسرزمين فخ عده زيادى از مخالفان را كشتند، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع راتنگناى محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده اى را نيز اسير كردند. مسعودى مىنويسد: بدنهايى كه در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد.(88)
سياهكاريهاى بنى عباس منحصر به اين واقعه نبود. اين خلفاى ستمگر صدها سيد را زيرديوارها و ميان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نيز در تاريكى زندان ها حبس كردندو به قتل رساندند. عجب آنكه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامى و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مى دادند.
حضرت موسى بن جعفر (ع ) را هرگز در چنين وضعى و با ديدن و شنيدن آن همه مناظردردناك و ظلمهاى بسيار، آرامشى نبود. امام به روشنى مى ديد كه خلفاى ستمگر در پىتباه كردن و از بين بردن اصول اسلامى و انسانى اند. امام كاظم (ع ) سالها مورد اذيت وآزار و تعقيب و زجر بود، و در مدتى كه از 4سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندان ها و تك سلولها و سياهچالهاىبغداد - در غل و زنجير - بسر مى برد.
امام موسى بن جعفر (ع ) بى آنكه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونى - بيمى بهدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگى مى كرد و از گردآورى و حفظ آنانو جهت دادن به بقاياى آنان غفلت نداشت . آن زمان كه امام (ع ) در مدينه بود، هارونكسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و كنار خانه امام (ع ) مىگذرد، وى را آگاه كنند. هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام (ع ) سخت بيمناكبود. چنانكه نوشته اند كه هارون ، درباره امام موسى بن جعفر (ع ) مى گفت : (مىترسم فتنه اى برپا كند كه خونها ريخته شود) (89) و پيداست كه اين (قيامهاىمقدس ) را كه سادات علوى و شيعيان خاص رهبرى مى كردند و گاه خود در متن آن قيامها واقدامهاى شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاكم غرق در عيش و تنعم بناحق (فتنه )ناميده مى شد. از سوى ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است كه امام (ع ) لحظه اى ازرفع ظلم و واژگون كردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتى مهدى عباسى به امام (ع )مى گويد (آيا مرا از خروج خويش در ايمنى قرار مى دهى ) (90) كه دستگاه ستمگرعباسى از امام (ع ) و ياران و شيعيانش داشته است . براستى نفوذ معنوى امام موسى كاظم(ع ) در دستگاه حاكم به حدى بود كه كسانى مانند على بن يقطين صدراعظم (وزير)دولت عباسى ، از دوستداران حضرت موسى بن جعفر (ع ) بودند و به دستورات حضرتعمل مى كردند.
سخن چينان دستگاه از على بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها كرده بودند،ولى امام (ع ) به وى دستور فرمود با روش ماهرانه و تاكتيك خاص اغفالگرانه (تقيه )كه در مواردى ، براى ردّ گمى حيله هاى دشمن ضرورى و شكلى از مبارزه پنهانى است ، دردستگاه هارون بماند و به كمك شيعيان و هواخواهانآل على (ع ) و ترويج مذهب و پيشرفت كار اصحاب حق ، همچنان پاى فشارد - بى آنكهدشمن خونخوار را از اين امر آگاهى حاصل شود...
سرانجام بدگوئى هايى كه اطرافيان از امام كاظم (ع ) كردند در وجود هارون كارگرافتاد و در سفرى كه در سال 179 ه‍ به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت معنوى امام (ع ) واحترام خاصى كه مردم براى امام موسى الكاظم (ع )قائل بودند پى برد. هارون سخت از اين جهت ، نگران شد. وقتى به مدينه آمد و قبر منورپيامبر اكرم (ص ) را زيارت كرد، تصميم بر جلب و دستگيرى امام (ع ) يعنى فرزندپيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهاى افسانه اى درسواحل دجله ، و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى كه به ابر خطاب مى كرد: (ببار كههر كجا ببارى در كشور من باريده اى و به آفتاب مى گفت بتاب كه هر كجا بتابىكشور اسلامى و قلمرو من است !) آن چنان از امام (ع ) هراس داشت كه وقتى قرار شد آنحضرت را از مدينه به بصره آورند، دستور داد چند كجاوه با كجاوه امام (ع ) بستند وبعضى را نابهنگام و از راههاى ديگر ببرند، تا مردم ندانند كه امام (ع ) را به كجا و باكدام كسان بردند، تا ياءس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقى خويش خوگيرند و سر به شورش و بلوا بر ندارند و از تبعيدگاه امام (ع ) بى خبر بمانند. واين همه بازگو كننده بيم و هراس دستگاه بود، از امام (ع ) و از يارانى كه - گمان مىكرد - هميشه امام (ع ) آماده خدمت دارد مى ترسيد، اين ياران با وفا - در چنين هنگامى -شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند. اين بود كه با خارج كردن دوكجاوه از دو دروازه شهر، اين امكان را از طرفداران آن حضرت گرفت و كار تبعيد امام (ع )را فريبكارانه و با احتياط انجام داد.
بارى ، هارون ، امام موسى كاظم (ع ) را - با چنين احتياطها و مراقبت هايى از مدينه تبعيدكرد.
هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم (ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسى بنجعفر بن منصور كه حاكم بصره بود، نوشت ، يكسال حضرت امام كاظم (ع ) را زندانى كند، پس از يكسال والى بصره را به قتل امام (ع ) ماءمور كرد. عيسى از انجام دادن اينقتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل كرد و بهفضل بن ربيع سپرد. مدتى حضرت كاظم (ع ) در زندانفضل بود. در اين مدت و در اين زندان امام (ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوندمتعال مشغول بود. هارون ، فضل را ماءمور قتل امام (ع ) كرد ولىفضل هم از اين كار كناره جست .
بارى ، چندين سال امام (ع ) از اين زندان به آن زندانانتقال مى يافت .
در زندان هاى تاريك و سياهچالهاى دهشتناك ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقىخود (اللّه ) راز و نياز مى كرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت كه نصيب وى شدهاست سپاسگزارى مى نمود.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجرى در سن 55 سالگى به دست مردى ستمكاربه نام (سندى بن شاهك ) و به دستور هارون مسموم و شهيد شد.
شگفت آنكه ، هارون با توجه به شخصيت والاى موسى بن جعفر (ع ) پس ‍ از درگذشت وشهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند كه حضرت موسى بنجعفر (ع ) مسموم نشده بلكه به مرگ طبيعى از دنيا رفته است ، امّا حقيقت هرگز پنهان نمىماند.
بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديكى بغداد - به خاك سپردند. ازآن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا كرد، و مورد توجه خاص واقع گرديد، و شهر(كاظمين ) از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .(91)
زنان و فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع ) 
تعداد زوجات حضرت موسى بن جعفر (ع ) روشن نيست . بيشتر آنها از كنيزان بودند كهاسير شده و حضرت موسى كاظم (ع ) آنها را مى خريدند و آزاد كرده يا عقد مى بستند.نخستين زوجه آن حضرت (تكتم ) يا (حميده ) يا (نجمه ) داراى تقوا و فضيلتبوده و زنى بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا (ع ) است .
فرزندان حضرت موسى بن جعفر (ع ) را 37 تن نوشته اند: 19 پسر و 18 دختر كهارشد آنها حضرت على بن موسى الرضا (ع ) وصى و امام بعد از آن امام بزرگوار بودهاست .
حضرت احمد بن موسى (شاهچراغ ) كه در شيراز مدفون است .
حضرت محمّد بن موسى نيز كه در شيراز مدفون است .
حضرت حمزة بن موسى كه در رى مدفون مى باشد.
از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهى باعظمت دارد. ساير اولاد و سادات موسوى هر يك مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند،كه در گوشه و كنار ايران و كشورهاى اسلامى پراكنده شده ، و در همانجا مدفونگرديده اند، روحشان شاد باد.
صفات و سجاياى حضرت موسى بن جعفر (ع ) 
موسى بن جعفر (ع ) به جرم حقگويى و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانى شد.حضرت موسى بن جعفر (ع ) را به جرم فضيلت و اينكه از هارون الرشيد در همه صفات وسجايا و فضايل معنوى برتر بود به زندان انداختند. شيخ مفيد درباره آن حضرت مىگويد: (او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خودبود، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوندمتعال داشت . اين جمله را زياد تكرار مى كرد (( (اللهم انى اءساءلك الراحة عند الموتو العفو عند الحساب ) )) (خداوندا در آن زمان كه مرگ به سراغم آيد راحت و در آنهنگام كه در برابر حساب اعمال حاضرم كنى عفو را به من ارزانى دار). امام موسى بنجعفر (ع ) بسيار به سراغ فقرا مى رفت . شبها در ظرفىپول و آرد و خرما مى ريخت و به وسائلى به فقراى مدينه مى رساند، در حالى كه آنهانمى دانستند از ناحيه چه كسى است . هيچكس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشى قرآنمى خواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعى بهدل مى داد، شنوندگان از شنيدن قرآنش مى گريستند، مردم مدينه به او لقب (زينالمجتهدين ) داده بودند. مردم مدينه روزى كه از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند،شور و ولوله و غوغايى عجيب كردند. آن روزها فقراى مدينه دانستند چه كسى شبها وروزها براى دلجويى به خانه آنها مى آمده است .
از سخنان موسى بن جعفر (ع ) 
1 - كوشش كنيد اوقات شبانه روزى خود را به چهار بخش قسمت كنيد: بخشى براىنيايش با خدا بخشى ديگر براى تاءمين معاش و زندگى ، بخش ‍ سوم براى معاشرت بابرادران دينى كه مورد اعتماد شما هستند و مى توانند لغزشهاى شما را ياد آورند و درباطن خيرخواه شما مى باشند، و بخش ‍ چهارم براى پرداختن به تفريحات سالم و لذاتمشروع ، شما در پرتو اين برنامه مى توانيد وظايف خود را در سه مورد ديگر نيزبخوبى انجام دهيد.
2 - هرگز با خود از فقر سخن نگوييد، و به عمر طولانى نينديشيد زيرا هر كس خود رافقير پندارد يا در فكر فقر در آينده باشدبخل مى ورزد، و هر كس به عمر طولانى بينديشد آزمند مى شود. در زندگى دنيا ازلذتهاى حلال و آنچه به آبروى شما لطمه نمى زند و اسراف شمرده نمى شود، بهرهمند شويد و از اين راه به انجام وظايف دينى كمك بگيريد، زيرا: هر كس كه دنياى خود رابه خاطر دين ، يا دين را به خاطر دنيا ترك نمايد از ما نيست .
3 - خود را از غضب خدا حفظ كن و سخن حق را بى پروا بگو هر چند نابودى تو در آنباشد. امّا بدان كه حق موجب نابودى نيست بلكه نجات دهنده است .باطل را همواره رها كن . هر چند نجات تو در آن باشد و هرگزباطل نجات بخش نيست ، بالاخره سبب نابودى است .
4 - دانشمند را بخاطر علمش بزرگ بدار و از مجادله با او بپرهيز، و نادان را بخاطرنادانيش كوچك دار، ولى طردش نكن بلكه او را نزديك بخوان و به او دانش بياموز.
معصوم دهم - حضرت امام رضا عليه السلام - امام هشتم 

اى رضا مظهر اسماى الهى به عدد
خرم آن نامه كه با نام تو گردد آغاز
بر عجم تافت چو خورشيد ولايت ز عرب
پرچم كشور ما يافت از او زيب و طراز
مغتنم مقدم مهمان گرامى شمريد
كه ولى نعمت ما آمده از راه دراز
دكتر رسا
دهمين معصوم و هشتمين امام شيعيان حضرت على بن موسى (ع ) ملقب به (رضا) مىباشد.
حضرت رضا (ع ) در روز يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود.مادر بزرگوارش (تكتم ) بود كه او را (نجمه ) نيز مى ناميدند.
پس از شهادت امام هفتم ، حضرت موسى بن جعفر (ع ) در زندان بغداد، به امر خدا ومعرفى پدران بزرگوارش در سن 35 سالگى عهده دار مقام امامت و رهبرى مسلمانان ونگهبانى و نشر معارف و حقايق اسلام گرديد.
حضرت ابوالحسن الرضا (ع ) در آغاز امامت با هارون الرشيد و پس از وى با پسرش امينو سرانجام با ماءمون همزمان بود.
محل اقامت آن حضرت مدينه بود و از آنجا به عراق و ايران آمد.
دوران امامت آن حضرت مجموعا 20 سال بود كه دهسال اول مقارن خلافت هارون و 5 سال بعد با خلافت امين و 5سال آخر با دوره خلافت ماءمون در خراسان سپرى شد، وسال شهادت حضرت رضا (ع ) 203 هجرى بوده است ، بنابراين عمر شريف آن حضرت55 سال مى باشد.
پس از مرگ هارون ، بين دو پسرش امين و ماءمون اختلافات شديدى بروز كرد، كهسرانجام با جنگهاى خونين و كشته شدن امين اختلاف به آرامش ‍ ظاهرى انجاميد، و ماءمونتوانست به قدرت برسد و زمام حكومت كشورهاى اسلامى را به دست گيرد.
خلفاى عباسى نسبت به آل على (ع ) يعنى سادات علوى رفتارى بسيار خصمانه داشتند.قيامهاى پى در پى سادات علوى دستگاه خلافت را در چند گاه يكبار به نوعى تهديد مىكرد، اگر چه امامان بزرگوار و جانشينان حقيقى پيامبر مكرم اسلام با اين نوع قيامهاىخونين همراهى نمى كردند، امّا دستگاه فاسد خلافت كه بساط اشرافى هزار و يكشب وبسيار تجملى گسترده بودند، و در خوش گذرانى غوطه ور بودند، با اين قيامها دچارتزلزل و وحشت مى گرديدند. پيروان ائمه اطهار (ع ) كه عده شان در آن زمان رو بهافزونى گذاشته بود، از دستگاه اشرافى عباسيان روى گردان و بيزار بودند و اطاعتاز ائمه اطهار (ع ) را واجب و لازم مى دانستند. بيدادگرى هارون و ديگر خلفاى عباسى نيزموجب شده بود كه ايرانيان ميل قلبى عميقى نسبت بهآل على (ع ) پيدا كنند.
از جمله ستمگريهاى خاندان عباسى يكى آن بود كه هارون به والى (فرماندار) خود حميدپسر قحطبه اختيار كامل داده بود، طرفداران شيعه و پيروانآل على (ع ) را هر جا پيدا كنند به قتل برسانند. همين والى ستمگر بى رحم در يك شب60 هزار از افراد محترم و بيگناه شيعه را كه در زندان بسر مى بردند سر بريد واجساد آنها را در چاه افكند.(92)
و نيز همين حميد بن قحطبه عبداللّه افطس برادر حضرت رضا (ع ) را در زمان هارون بهزندان انداخت ، و پسرش يحيى را با آنكه به ظاهر امان داده بود دستور داد هر روز صدتازيانه بزنند، و سرانجام يحيى نوه موسى بن جعفر (ع ) را از گرسنگى كشتند وبدنش را زير پايه ساختمان نهادند. (93) اين كارها باعث افزايش نفرت مردم ازدستگاه خلافت عباسى شد.
اگر چه در ابتدا گمان مى رفت ، كه عباسيان در ترويج دين اسلام و محبت و دوستى بافرزندان على (ع ) كه بنى اعمام و خويشان آنها بودند كوشش ‍ كنند، امّا بتدريج و درعمل ، سادگى زندگى پيامبر اكرم (ص ) و خلفاى اوليه و برابرى و برادرى و عدالتو اعتقاد به تقوا و فضيلت و روز رستاخيز در حكومت عباسيان مانند عهد امويان ، دستخوشفراموشى و زوال شد، و همان اعتقادات زمان جاهلى و اشراف منشى هاى دوران جاهليت در زيرنقاب مسلمان نمايى دوباره زنده شد. تقوا و علم و فضيلت جاى خود را به فخر فروشىهاى قومى و زندگى شاهانه داد. در نتيجه ، ائمه بزرگوار كه قدم جاى قدمرسول اللّه (ص ) و اجداد طاهرين خود مى گذاشتند، و در همه موارد طرفدار عدالت و حقمحض و تحقق آرمانهاى اسلامى در جامعه بودند، تحت زجر و آزار و زير نظر جاسوسان وحكام ستمكار خلفاى ظاهر فريب اموى و عباسى بسر مى بردند. داشتن تقوا و علم وفضيلت براى پيشوايان بزرگوار ما گناه به حساب مى آمد و مورد حسد و كينه خلفاىعباسى قرار مى گرفت .
چرا حضرت رضا عليه السلام به خراسان دعوت شدند؟ 
پس از آنكه امين شكست خورد و به قتل رسيد، ميدان براى خلافت و فرمانروايى ماءمون -به كمك طرفداران ايرانى اش - آماده شد. در زمان هارون ، ماءمون كه پس از امين برادرش ،مى بايست به خلافت برسد، والى خراسان شده بود. وقتى امين از ميدان خلافت رانده شدو ماءمون بر خلافت اسلامى تسلط پيدا كرد، و مركز خلافت را از بغداد به مرومنتقل نمود.
ماءمون براى اينكه به دربار خود حشمت و موقعيت علمى بدهد، و از سوى ديگر نارضايتىطرفداران آل على (ع ) كم كند و جبران ستمگريهاى گذشته را بنمايد، به فكر افتادحضرت رضا عليه السلام را از مدينه به مرو دعوت نمايد. ماءمون پس از مشورت بااطرافيان خود، مخصوصا فضل بن سهل كه امور كشورى و لشكرى را در دست داشت ومردى باهوش و استعداد بود، با اصرار و پافشارى از حضرت رضا عليه السلام خواستاز مدينه به خراسان بيايند. نظر ماءمون با اين دعوت استوارى پايگاه قدرت خود وشايد با كشاندن حضرت رضا (ع ) به دستگاه حكومت وقت تضعيف موقعيت امام عليه السلامبود. ماءمون خود مردى دانشمند و زيرك بود و بيش از همه به دانش وسيع و تقوا وفضيلت امام رضا عليه السلام آگاهى داشت .فضل بن سهل نيز قدرت معنوى امام عليه السلام را مى دانست و آگاه بود كه آوازه دانش وپاكى و صفاى فرزند پيامبر (ص ) به سراسر جهان رسيده و زمينه روحى مردم براىقبول رهبرى امام (ع ) به حد كافى و مساعد فراهم شده است .
پس از تصميم بر دعوت از آن حضرت ، ماءمون (رجاء بن ابى ضحاك ) را با برخىاز درباريان مورد اعتماد خود به مدينه گسيل داشت ، تا حضرت رضا (ع ) را به سفرخراسان وادار نمايد. ابتدا حضرت رضا (ع ) دعوت آنان راقبول نفرمود، تا به آنها و مردم بفهماند كه دستگاه حكومت در دعوت از آن حضرت ، چهمقاصد پنهان و آشكارى دارد. عاقبت ، پس از اصرار فراوان ؛ حضرت رضا (ع )قبول فرمود كه از طريق مكه و عراق به سوى خراسان روان گردد. حضرت رضا (ع ) درمدينه با قبر منوّر جدّ بزرگوارش ‍ رسول اكرم (ص ) و همه اعضاى خانواده و حتى تنهافرزند عزيز و جانشين گرامى اش حضرت امام محمّد تقى جواد عليه السلام وداع فرمود،و داعى سوزناك و شكيب سوز.
موكب و محمل و هودجهاى مجلل كه به دستور دستگاه خلافت فراهم شده و همراهان آن حضرتكه والى مدينه و بزرگان قوم بودند تا بصره با شكوه و عظمت چشمگيرى براهافتادند. ماءمون كه كشتن امين و آوردن سر برادرش را به پايتخت و بر پا كردن جشن وسرور جايزه دادن را مقصد و مقصود خود قرار داده بود، چگونه مى توانست از خلافت چشمبپوشد و آنرا به آل على (ع ) واگذار نمايد؟ اين امر باور كردنى نبود. امّا آنچه درتجليل و بزرگداشت حضرت رضا عليه السلام ظاهرا انجام مى داد، وسيله اى براىقدرت و شوكت بخشيدن به خلافتش و كارها و نقشه هايى بود كه به دستور(فضل بن سهل ) وزير با سياستش انجام مى داد.
بارى ، امام هشتم (ع ) از طريق بصره ، خرمشهر و اهواز و اراك و قم و رى و نيشابور دردهم شوال سال 201 هجرى به مرو ورود فرمود.
مردم اين شهرها مقدم يگانه يادگار رسول خدا (ص ) را از هر جهت گرامى و مغتنم مىدانستند و از فرصت با ارزشى كه پيش آمده بود براىحل مشكلات دينى و دنيايى خود از آن حضرت كمك مى خواستند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation