بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهارده اختر تابناک, احمد احمدى بیرجندى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MASO0001 -
     MASO0002 -
     MASO0003 -
     MASO0004 -
     MASO0005 -
     MASO0006 -
     MASO0007 -
     MASO0008 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پيام خون و شهادت  
ابن زياد با پسر مرجانه اسيران كربلا را پس از مكالماتى كه در مجلس او با آنان روىداد، دستور داد به زندانى پهلوى مسجد اعظم كوفهمنتقل ساختند، و دستور داد سر مقدس امام (ع ) را در كوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشتشوند.
يزيد در جواب نامه ابن زياد كه خبر شهادت حسين (ع ) و يارانش و اسير كردناهل و عيالش را به او نوشته بود، دستور داد: سر حسين (ع ) و همه يارانش را و همهاسيران را به شام بفرستند. بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجير نهادهبر شتر سوارش كردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بى جهاز سواركردند و راهى شام نمودند. اهل بيت عصمت از راه بعلبك به شام وارد شدند. روزاول ماه صفر سال شصت و يكم هجرى - شهر دمشق غرق در شادى و سرور است زيرا يزيداسيران كربلا را كه اولاد پاك رسول اللّه هستند، افراد خارجى و ياغيگر معرفى كردهكه اكنون در جنگ آنهايند - يزيد دستور داد اسيران و سرهاى شهداء را از كنار (جيرون) كه تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند. يزيد از منظرجيرون اسيران را تماشا مى كرد و شاد و مسرور به نظر مى رسيد. همچون فاتحىبلامنازع !
در كنار كوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مى كردند. پيرمردى از شاميان جلو آمد و درمقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : (شكر خداى را كه شما را كشت و شهرهاى اسلام رااز شرّ مردان شما آسوده ساخت و اميرالمؤ منين يزيد را بر شما پيروزى داد).
امام زين العابدين (ع ) به آن پيرمردى كه در آن سن وسال از تبليغات زهرآگين اموى در امان نمانده بود فرمود: (اى شيخ ، آيا قرآن خواندهاى ؟). گفت : آرى . فرمود: اين آيه را قرائت كرده اى : ((قل لا اءسئلكم عليه اءجرا الا المودة فى القربى . )) (66) گفت : آرى .
امام (ع ) فرمود: آن خويشاوندان كه خداوند تعالى به دوستى آنها امر فرموده ، و براىرسول اللّه اجر رسالت قرار داده مائيم . سپس آيه تطهير را كه در حقاهل بيت پيغمبر (ص ) است تلاوت فرمود:
(( (انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.) )) (67)
پيرمرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام (ع ) فرمود: (مراد از اين آيت مائيم كه خداوند مارا از هر آلايش ظاهر و باطن پاكيزه داشته است . (پيرمرد بسيار تعجب كرد و گريست وگفت چقدر من بى خبر مانده ام . سپس به امام (ع ) عرض كرد: اگر توبه كنم آيا توبه امپذيرفته است ؟ امام (ع ) به او اطمينان داد. اين پيرمرد را بخاطر همين آگاهى شهيدكردند.
بارى ، قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند. سپس آنها را درحالى كه به طنابها بسته بودند به زندانىمنتقل كردند. چند روزى را در زندان گذراندند. زندانى خراب . بهرحال يزيد در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوساندربارى مجلسى فراهم كند تا پيروزى ظاهرى خود را به همه نشان دهد. در اين مجلسيزيد همان جسارتى را نسبت به سر مقدس حضرت سيدالشهداء انجام داد كه ابن زياد دستنشانده پليدش در كوفه انجام داده بود. چوبدستى خود را بر لب و دندانى نواخت كهبوسه گاه حضرت رسول اللّه (ص ) و على مرتضى و فاطمه زهراء عليهماالسلام بودهاست . وقتى زينب (ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنى كه يزيد بهحضرت سيد سجاد (ع ) گفت چنين بود (شكر خداى را كه شما را رسوا ساخت ) بىدرنگ حضرت زينب (ع ) در چنان مجلسى بر پا خاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامتيزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوى پيام خون و شهادت را بيان فرمود،و در سنگر افشاگرى پرده از روى سيه كارى يزيد و يزيديان برداشت ، و خليفهمسلمين را رسواتر از مردم كوفه نمود. امّا يزيد سر به زير انداخت و آن ضرباتكوبنده و بر باد دهنده شخصيت كاذب خود راتحمل كرد، و تنها براى جواب بيتى خواند كه ترجمه آن اينست :
(ناله و ضجه از داغديدگان رواست و زنان اجير نوحه كننده را مرگ در گذشته آساناست .)
امام سجاد (ع ) در دمشق 
علاوه بر سخنانى كه حضرت سجاد (ع ) با استناد به قرآن كريم فرمود و حقيقت راآشكار كرد، حضرت زين العابدين (ع ) وقتى با يزيد روبرو شد - در حالى كه ازكوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود: اى يزيد، به خدا قسم ، چه گمان مى برىاگر پيغمبر خدا (ص ) ما را به اين حال بنگرد؟ اين جمله چنان در يزيد اثر كرد كهدستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند.
فرصت بهترى كه در شام به دست امام چهارم آمد روزى بود كه خطيب رسمى بالاى منبررفت ، و در بدگويى على (ع ) و اولاد طاهرينش و خوبى معاويه و يزيد داد سخن داد. امامسجاد (ع ) به يزيد گفت : به من هم اجازه مى دهى روى اين چوبها بروم ، و سخنانىبگويم كه هم خدا را خشنود سازد و هم براى مردم موجب اجر و ثواب باشد؟ يزيد نمىخواست اجازه دهد، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاهبود و بر خود مى ترسيد. مردم اصرار كردند. ناچار يزيدقبول كرد. امام چهارم (ع ) پاى به منبر گذاشت و آن چنان سخن گفت كه دلها از جا كنده شدو اشكها يكباره فرو ريخت ، و شيون از ميان زن و مرد برخاست . خلاصه بيانات امام (ع )چنين بود:
(اى مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برترى ما بر ديگران بر هفت پايه است . علمنزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و كرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستىقلبى مؤ منين مال ماست . خدا چنين خواسته است كه مردم با ايمان ما را دوست بدارند، و اينكارى است كه دشمنان ما نمى توانند از آن جلوگيرى كنند.
سپس فرمود: پيغمبر خدا محمّد (ص )، از ماست ؛ وصى او على بن ابيطالب از ماست ، حمزهسيدالشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين (ع ) از ماست ، مهدىاين امت و امام زمان از ماست ).
سپس امام خود را معرفى كرد و كار به جايى رسيد كه خواستند سخن امام را قطع كنند،پس دستور دادند تا مؤ ذن اذان بگويد. امام (ع ) سكوت كرد. تا مؤ ذن گفت : (( اشهد انمحمدا رسول اللّه . )) امام عمامه از سر بر گرفت و گفت : اى مؤ ذن ترا به حق همينمحمّد خاموش باش . سپس رو به يزيد كرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جدما؟ اگر بگويى جد تو است همه مى دانند دروغ مى گويى ، و اگر بگويى جد ماست پسچرا فرزندش حسين (ع ) را كشتى ؟ چرا فرزندانش را كشتى ؟ چرا اموالش را غارت كردى؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير كردى ؟ سپس امام (ع ) دست برد و گريبان چاك زد و همهاهل مجلس را منقلب نمود. براستى آشوب بپا شد. اين پيام حماسى عاشورا بود كه بهگوش همه مى رسيد. اين نداى حق بود كه به گوش تاريخ مى رسيد.
يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود، و حتى بعضى ازلشكريان را كه همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش ‍ قرار داد.سرانجام بيمناك شد و از آنان روى پوشيد و سعى كرد كمتر با مردم تماس بگيرد.
بهر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهاى امام (ع ) و پريشان حالى اوضاع مجبور شد درصدد استمالت و دلجويى حال اسيران برآيد. از امام سجاد (ع ) پرسيد: آياميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد؟ امام سجاد (ع ) و زينب كبرىفرمودند: ميل داريم پهلوى قبر جدمان در مدينه باشيم .
حركت به مدينه 
در ماه صفر سال 61 هجرى اهل بيت عصمت با جلال و عزت بسوى مدينه حركت كردند. نعمانبن بشير با پانصد نفر به دستور يزيد كاروان را همراهى كرد. امام سجاد و زينب كبرىو ساير اهل بيت به مدينه نزديك مى شدند. امام سجاد (ع ) محلى در خارج شهر مدينه راانتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند. نعمان بن بشير و همراهانش را اجازهمراجعت داد. امام (ع ) دستور داد در همان محل خيمه هايى برافراشتند. آنگاه به بشير بنجذلم فرمود مرثيه اى بسراى و مردم مدينه را از ورود ما آگاه كن . بشير يكسره به مدينهرفت و در كنار قبر رسول اللّه (ص ) با حضور مردم مدينه ايستاد و اشعارى سرود كهترجمه آن چنين است :
(هان ! اى مردم مدينه شما را ديگر در اين شهر امكان اقامت نماند، زيرا كه حسين (ع )كشته شد، و اينك اين اشكهاى من است كه روان است . آوخ ! كه پيكر مقدسش را كه به خاكو خون آغشته بود در كربلا بگذاشتند، و سرش ‍ را بر نيزه شهر به شهرگردانيدند). شهر يكباره از جاى كنده شد. زنان بنى هاشم صدا به ضجه و ناله وشيون برداشتند. مردم در خروج از منزلهاى خود و هجوم به سوى خارج شهر بر يكديگرسبقت گرفتند. بشير مى گويد: اسب را رها كردم و خود را به عجله به خيمهاهل بيت پيغمبر رساندم . در اين موقع حضرت سجاد (ع ) از خيمه بيرون آمد و در حالى كهاشكهاى روان خود را با دستمالى پاك مى كرد به مردم اشاره كرد ساكت شوند، و پس ‍ ازحمد و ثناى الهى لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز كربلا سخن گفت . از جملهفرمود: (اگر رسول اللّه (ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور مى داد،بيش از اين بر ما ستم نمى رفت ، و حال اينكه به حمايت و حرمت ما سفارش بسيار شدهبود. به خدا سوگند به ما رحمت و عنايت فرمايد و از دشمنان ما انتقام بگيرد).
سپس امام سجاد (ع ) و زينب كبرى (ع ) و ياران و دلسوختگان عزاى حسينى وارد مدينهشدند. ابتدا به حرم جدّ خود حضرت رسول اللّه (ص ) و سپس به بقيع رفتند و شكايتمردم جفا پيشه را با چشمانى اشك ريزان بيان نمودند. مدتها در مدينه عزاى حسينىبرقرار بود. و امام (ع ) و زينب كبرى از مصيبت بى نظير كربلا سخن مى گفتند و شهادتهدفدار امام حسين (ع ) را و پيام او را به مردم تعليم مى دادند و فساد دستگاه حكومت را برملا مى كردند تا مردم به عمق مصيبت پى ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن راياد بگيرند.
آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسيار حساس و مهم بود: دمشق ، كوفه ، مكه و مدينه حرممقدس رسول اللّه (ص ) مركز يادها و خاطره اسلام عزيز و پيامبر گرامى (ص ). امامسجاد (ع ) در هر چهار نقطه نقش حساس ايفا فرمود، و بهدنبال آن بيدارى مردم و قيامها و انقلابات كوچك و بزرگ و نارضايتى عميق مردم آغاز شد.از آن پس تاريخ اسلام شاهد قيامهايى بود كه از رستاخيز حسينى در كربلا مايه مىگرفت ، از جمله واقعه حرّه كه سال بعد اتفاق افتاد، و كارگزاران يزيد در برابر قياممردم مدينه كشتارهاى عظيم به راه انداختند. اولاد على (ع ) هر يك در گوشه و كنار در صددقيام و انتقام بودند تا سرانجام به قيام ابومسلم خراسانى و انقراض سلسله ناپاك بنىاميه منتهى شد.
مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غير عادلانه خلفاى بنى اميه و بنى عباس بهصورتهاى مختلف در مسلمانان بخصوص در شيعيان امام على (ع ) درطول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز كهحامل پيام خون و شهادت بود در صحنه تاريخ معرفى گرديد. گرچه شيعيان هميشهزجرها ديده و شكنجه ها بر خود هموار كرده اند، ولى هميشه اين روحيه انقلابى را حتى تاامروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ كرده اند.
امام سجاد (ع ) گرچه به ظاهر در خانه خود نشست ولى هميشه پيام شهادت و مبارزه را دربرابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان مى فرمود و با خواص شيعيان خود مانند(ابوحمزه ثمالى ) و (ابوخالد كابلى ) و... در تماس بود، و در عينحال به امر به معروف و نهى از منكر اشتغال داشت ، و شيعيان خاص وى معارف دينى واحكام اسلامى را از آن حضرت مى گرفتند، و در ميان شيعيان منتشر .مى كردند، و از اين راهابعاد تشيع توسعه فراوانى يافت . بر اثر اين مبارزات پنهان و آشكار بود كه براىبار دوم امام سجاد را به امر عبدالملك خليفه اموى ، با بند و زنجير از مدينه به شامجلب كردند، و بعد از زمانى به مدينه برگرداندند.(68)
امام سجاد (ع ) در مدت 35 سال امامت با روشن بينى خاص خود هر جا لازم بود،براىبيدارى مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگرى و گمراهى كوشيد، و در مواردبسيارى بهخدمات اجتماعى وسيعى در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهاى بىسرپرست پرداخت ، ونيز از طريق دعاهايى كه مجموعه آنها در صحيفه سجاديهگرد آمده است ، به نشر معارفاسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيدارى مردم اقدامنمود.
صحيفه سجاديه 
كه از ارزنده ترين آثار اسلامى است شامل 57 دعا است كهمشتمل بر دقيق ترين مسائل توحيدى و عبادى و اجتماعى و اخلاقى است ، و بدان زبورآل محمّد (ص ) نيز مى گويند.
يكى از حوادث تاريخ كه دورنمايى از تلا لؤ شخصيت امام سجاد (ع ) را به ما مىنماياند - گرچه سراسر زندگى امام درخشندگى و شور ايمان است - قصيده اى است كهفرزدق شاعر در مدح امام (ع ) در برابر كعبه معظمه سروده .
مورخان نوشته اند: (در دوران حكومت وليد بن عبدالملك اموى ، وليعهد و برادرش هشامبن عبدالملك به قصد حج ، به مكه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجدالحرام گذاشت . چونبه منظور استلام (69) حجرالا سود به نزديك كعبه رسيد، فشار جمعيت ميان او و حطيمحائل شد، ناگزير قدم را پس نهاد و بر منبرى كه براى وى نصب كردند، به انتظارفرو كاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام كه همراه او بودند در اطرافش جمع شدندو به تماشاى مطاف پرداختند. در اين هنگام كوكبهجلال حضرت على بن الحسين عليهما السلام كه سيمايش از همگان زيباتر و جامه هايش ازهمگان پاكيزه تر و شميم نسيمش از همه طواف كنندگان دلپذيرتر بود، از افق مسجدبدرخشيد، و به مطاف در آمد، و چون به نزديك حجرالا سود رسيد، موج جمعيت در برابرهيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالى از ازدحام ساخت ، تا بهآسانى دست به حجر بسود و به طواف پرداخت .
تماشاى اين منظره موجى از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملك برانگيخت ، و در همينحال كه آتش كينه در درونش زبانه مى كشيد، يكى از بزرگان شام رو به او كرد و بالحنى آميخته به حيرت گفت : اين كيست كه تمام جمعيت بهتجليل و تكريم او پرداختند، و صحنه مطاف براى او خلوت گرديد؟ هشام با آنكهشخصيت امام را نيك مى شناخت ، امّا از شدت كينه و حسد از بيم آنكه درباريانش به اومايل شوند و تحت تاءثير مقام و كلامش قرار گيرند، خود را به نادانى زد و در جواب مردشامى گفت : (او را نمى شناسم ). در اين هنگام روح حساس ابوفراس (فرزدق ) از اينتجاهل (70) و حق كشى سخت آزرده شد و با آنكه خود شاعر دربار اموى بود، بدون آنكهاز قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خويى آن امير مغرور خودكامه بر جان خودبينديشد، رو به مرد شامى كرد و گفت :
(اگر خواهى تا شخصيت او را بشناسى از من بپرس ، من او را نيك مى شناسم ).
آن گاه فرزدق در لحظه اى از لحظات تجلى ايمان و معراج روح ، قصيده جاويدان خود راكه از الهام وجدان بيدارش مايه مى گرفت با حماسه هاى افروخته و آهنگى پر شورسيل آسا بر زبان راند و اينك دو بيتى از آن قصيده و قسمتى از ترجمه آن :

(( هذا الذى تعرف البطحاء و طاءته
و البيت يعرفه و الحل و الحرم
هذا الذى احمد المختار والده
صلى عليه الهى ماجرى القلم ))
(اينكه تو او را نمى شناسى ، همان كسى است كه سرزمين (بطحاء) جاى گامهايش رامى شناسد و كعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند).
اين كسى است كه احمد مختار پدر اوست ، كه تا هر زمان قلم قضا در كار باشد، درود ورحمت خدا بر روان پاك او روان باد... اين فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است وپسر پاكيزه گوهر وصى پيغمبر است ، كه آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغبى دريغش همى درخشد...).
و از اين دست اشعارى سرود كه همچون خورشيد بر تارك آسمان ولايت مى درخشد و نورمى پاشد.
وقتى قصيده فرزدق به پايان رسيد، هشام مانند كسى كه از خوابى گران بيدار شدهباشد، خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : (چرا چنين شعرى - تاكنون - در مدح ما نسرودهاى ؟ فرزدق گفت : (جدى به مانند جد او و پدرى همشاءن پدر او و مادرى پاكيزه گوهرمانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم ).
هشام بر آشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوائز حذف كنند و او را در سرزمين(عسفان ) ميان مكه و مدينه به بند و زندان كشند.
چون اين خبر به حضرت سجاد (ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درم به رسم صله وجايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند كه بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله رانپذيرفت و پيغام داد (من اين قصيده را براى رضاى خدا ورسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله اى نمى خواهم ). امام (ع ) صله را باز پسفرستاد و او را سوگند داد كه بپذيرد و اطمينان داد كه چيزى از ارزش واقعى آن ، در نزدخدا كم نخواهد شد.(71)
بارى ، اين فضايل و ارزشهاى واقعى است كه دشمن را بر سر كينه و انتقام مى آورد.
چنانكه نوشته اند: سرانجام به تحريك هشام ، خليفه اموى ، به دست وليد بن عبدالملكامام زين العابدين و سيدالساجدين (ع ) را مسموم كرد و درسال 95 هجرى درگذشت و در بقيع مدفون شد.
كلمات حضرت سجاد (ع ) 
اى صاحب آيات درخشان و اى نقشبند دستگاه آسمان و اى آفريننده روان انسان ، سپاس تورا سپاسى كه به دوام تو دائم ماند، و سپاس تو را سپاسى كه به نعمت تو جاويدبپايد، و سپاس تو را سپاسى كه با كردار و احسانت برابر باشد... پروردگارا! رحمتفرست بر پاكيزه تران از اهل بيت محمّد (ص ) كه ايشان را براى قيام به امر خودبرگزيده اى ، و خزانه داران علم و نگهداران دين و جانشينان خويش در زمين و حجت هاىخويش بر بندگان خود قرار داده اى ، و ايشان را به خواست خود، از پليدى و آلودگىيك باره پاك كرده اى ، و وسيله توسل به خود و راه بهشت خود ساخته اى .
پروردگارا! رحمت فرست بر محمّد و آلش ، چنان رحمتى كه بوسيله آن بخشش و اكرامت رادرباره ايشان بزرگ گردانى ، و همه چيز از عطايا و تبرعات خود را درباره ايشانكامل سازى ، و بهره ايشان را از عوايد و فوايد خود سرشار كنى . پروردگارا! رحمتفرست بر او و بر ايشان ، رحمتى كه آغازش را حدى و مدتش را فرجامى و آخرش راپايانى نباشد. پروردگارا! بر ايشان رحمت فرست ، به وزن عرش خود و آنچه زيرعرش است ، و به گنجايش آسمانهايت ، و آنچه بالاى آنهاست و به شمار زمينهايت و آنچهدر زير آنها و ميان آنهاست . چنان رحمتى كه ايشان را بوسيله آن بهكمال قريب خود رسانى و براى تو و ايشان مايه خشنودى شود، و جاودانه به نظاير آنرحمتها پيوسته باشد. خدايا تو در هر زمان دين خود را بوسيله پيشوايى تاءييد فرمودهاى كه او را براى بندگانت بعنوان علم و در كشورهايت بجاى نورافكن بر پا داشته اى ،پس از آن كه پيمان او را به پيمان خود در پيوسته و او را وسيله خشنودى خود ساخته اىو طاعتش را واجب كرده اى و از نافرمانيش بيم داده اى و به اطاعت فرمانهايش و به بازايستادن در برابر نهيش و به سبقت جستن بر او و واپس نماندن از او فرمان دادى . پس او،نگهدار پناهندگان و ملجاء مؤ منان و دستاويز متمسكان وجمال جهانيان است .(72)
معصوم هفتم - امام محمّد باقر عليه السلام - امام پنجم 
نهال گلشن دين ، نور ديده زهرا سپهر دانش و بينش محيط علم و ادب شه سرير ولايتمحمّد بن على (ع ) كه آمدش ز خدا (باقرالعلوم ) لقب .
(دكتر رسا)
نام مبارك امام پنجم محمّد بود. لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ، بدين جهت كه :درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت . القاب ديگرى مانند شاكر و صابرو هادى نيز براى آن حضرت ذكر كرده اند كه هر يك باز گوينده صفتى از صفات آن امامبزرگوار بوده است .
كنيه امام (ابوجعفر) بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است . بنابراين نسبتآن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن (ع ) و از سوى پدر به امام حسين(ع ) مى رسيد. پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، على بن الحسين (ع )است .
تولد حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفرسال 57 هجرى در مدينه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدشحضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك مى شد.
دوران امامت امام محمّد باقر (ع ) از سال 95 هجرىكهسال درگذشت امام زين العابدين (ع ) است آغاز شده وتاسال 114 ه‍ يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمّدباقر (ع) و فرزندش ‍ امام جعفر صادق (ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و برسر كار آمدنعباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران ومدعيانى مانند ابوسلمهخلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است ، ترجمهكتابهاى فلسفى و مجادلاتكلامى در اين دوره پيش مى آيد، و عده اى از مشايخصوفيه و زاهدان و قلندران وابستهبه دستگاه خلافت پيدا مى شوند. قاضى ها ومتكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحبقدرتان پديد مى آيند و فقه و قضاء وعقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكزقدرت خلافت شرح و تفسير مىنمايند، و تعليمات قرآنى - بويژه مساءله امامت و ولايترا، كه پس از واقعهعاشورا و حماسه كربلا، افكار بسيارى از حق طلبان را بهحقانيتآل على (ع ) متوجه كرده بود، و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى و دين بهدنيا فروشانبر گرفته بود، به انحراف مى كشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرارمى دادند. برخى نيز احاديثى به نفع دستگاهحاكمجعل كرده و يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافتدگرگونمى نمودند. اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان ونگهبانان دين در برابرآنها بايستند. بدين جهت امام محمّد باقر (ع ) و پس از وىامام جعفر صادق (ع ) از موقعيتمساعد روزگار سياسى ، براى نشرتعليماتاصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشيع و علوماسلامى را پايه ريزىنمودند. زيرا اين امامان بزرگوار و بعدشاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقىتعليمات پيامبر (ص ) و ناموس وقانون عدالت بودند، و مى بايست به تربيتشاگردانى عالم وعامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند، وفقهآل محمّد (ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند. بهمين جهت محضر امام باقر (ع )مركز علماءو دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود. در مكتبتربيتى امام باقر (ع )علم و فضيلت به مردم آموخته مى شد. ابوجعفر اماممحمّد باقر (ع ) متولى صدقاتحضرترسول (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و پدر و جد خود بود و اين صدقات را بربنىهاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم مى كرد، و اداره آنها را از جهت مالى بعهدهداشت . امامباقر (ع ) داراى خصال ستوده و مؤ دب به آداب اسلامى بود. سيرت وصورتش ‍ ستودهبود. پيوسته لباس تميز و نو مى پوشيد.دركمال وقار و شكوه حركت مى فرمود. از آن حضرت مى پرسيدند: جدت لباسكهنه و كمارزش ‍ مى پوشيد، تو چرا لباس فاخر بر تن مى كنى ؟ پاسخ مى داد:مقتضاى تقواىجدم و فرماندارى آن روز، كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند، چنان بود. من اگرآن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار، نمى توانمتعظيم شعائر دين كنم .
امام پنجم (ع ) بسيار گشاده رو و با مؤ منان و دوستان خوش برخورد بود. با همهاصحاب مصافحه مى كرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق مى فرمود. در ضمن سخنانشمى فرمود: مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين مى برد و گناهان دو طرف -همچون برگ درختان در فصل خزان - مى ريزد. امام باقر (ع ) در صدقات و بخشش و آداباسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤ منين و عيادت از بيماران و رعايت ادبو آداب و سنن دينى ، كمال مواظبت را داشت . مى خواست سنت هاى جدشرسول اللّه (ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد.
در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون مى رفت ، و باكارگران و كشاورزان بيل مى زد و زمين را براى كشت آماده مى ساخت . آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كدّ يمين - بدست مى آورد در راه خدا انفاق مى فرمود.
بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول اللّه (ص ) مى رفت ، پس از گزاردنفريضه ، مردم گرداگردش جمع مى شدند و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند مىگشتند.
مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى در واژگون جلوهدادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خود فروخته - كوششبسيار كردند. ناچار حضرت سجاد (ع ) و فرزند ارجمندش امام محمّد باقر (ع ) پس ازواقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بى سابقهآل ابوسفيان ، كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت (ع ) توجه كردند، در اصلاح عقايد مردمبويژه در مساءله امامت و رهبرى ، كه تنها شايسته امام معصوم است ، سعى بليغ كردند ومعارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند؛ تا كار نشر فقه و احكاماسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) دانشگاهىبا چهار هزار شاگرد پايه گذارى نمود، و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف واطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع ) با زبان دعا و مناجات و يادآورى ازمظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكر و امام باقر (ع ) باتشكيل حلقه هاى درس ، زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود.
رسول اكرم اسلام (ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى راكه فرزندان و اهل بيت گرامى اش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت وشناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده ،تعيين فرموده است .
چنان كه در اين حديث آمده است :
روزى جابر بن عبداللّه انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود بهمحضر حضرت سجاد (ع ) شرفياب شد. صداى كودكى را شنيد، پرسيد كيستى ؟ گفت منمحمّد بن على بن الحسينم ، جابر گفت : نزديك بيا. سپس دست او را گرفت و بوسيد وعرض كرد:
روزى خدمت جدت رسول خدا (ص ) بودم . فرمود: شايد زنده بمانى و محمّد بن على بنالحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى . سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تونور حكمت دهد. علم و دين را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدتعمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى (ص ) پرداخت .
اين جابر بن عبداللّه انصارى همان كسى است كه در نخستينسال بعد از شهادت حضرت امام حسين (ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان وعالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعين حسينى به كربلا آمد وغسل كرد، و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرتسيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد. بارى ، امام باقر عليه السلاممنبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود. نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايتو كلمات قصار و اندرزهايى همراه است ، كه بويژه در 19سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش ‍ اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرمودهاست . بنا به رواياتى كه نقل شده است ، در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضع تر وخاشع تر از محضر محمّد بن على (ع ) نبوده اند.(73)
در زمان اميرالمؤ منين على (ع ) گوئيا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان كه بايد - برمردم روشن نبود، گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و اززلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند، و در كنار درياى بيكران وجود على (ع ) تشنه لببودند و جز عده اى معدود قدر چونان گوهرى را نمى دانستند. بى جهت نبود كه مولاىمتقيان بارها مى فرمود: (( سلونى قبل ان تفقدونى )) پيش از آنكه مرا از دست بدهيداز من بپرسيد. و بارها مى گفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم . ولى كو آنگوهرشناسى كه قدر گور وجود على را بداند؟ امّا بتدريج ، بويژه در زمان امام محمّدباقر (ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك مى كردند، و مانند تشنهلبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آنرا ندانسته باشد،زلال گواراى دانش امام باقر (ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام (ع ) شدند، و بهقول يكى از مورخان : (مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكركشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند). امام باقر (ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف (قيام مسلحانه ) درآن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبود حماسه آفرينان - فراهم نبود، از اين رو، نشرمعارف اسلام و فعاليت علمى را و هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را، ازاين طريق مناسب تر مى ديد، و چون حقوق اسلام هنوز يك دورهكامل و مفصل تدريس نشده بود، به فعاليت هاى ثمربخش علمى در اين زمينه پرداخت . امّابدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - برضرر حكومت بود، مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار مى گرفت . در عينحال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش (عليه دستگاه )غافل نبود، و از راه ديگرى نيز آن را دامن مى زد: و آن راه ،تجليل و تاءييد برادر شورشى اش زيد بن على بن الحسين بود.
رواياتى در دست است كه وضع امام محمّد باقر (ع ) كه خود - در روزگارش ‍ - مرزبانبزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفهاصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن ، و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى(مانند امام شافعى ) و تدوين مكتب داشته ، موضع انقلابى برادرش (زيد) را نيزتاءييد مى كرده است چنانكه نقل شده امام محمّد باقر (ع ) مى فرمود: خداوندا پشت مرا بهزيد محكم كن .
و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر (ع ) وارد شد، چون امام (ع ) زيد بن علىرا ديد، اين آيه را تلاوت كرد:
(( (يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء للّه ) )) (74) يعنى : (اىمؤ منان ، بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان ، خداى را).
آنگاه فرمود: (( انت و اللّه يا زيد من اهل ذلك . )) اى زيد، به خدا سوگند تو نمونهعمل به اين آيه اى .
مى دانيم كه زيد برادر امام محمّد باقر (ع ) كه تحت تاءثير تعليمات ائمه (ع ) براىاقامه عدل و دين قيام كرد. سرانجام عليه هشام بن عبدالملك اموى ، درسال (120 يا 122) زمان امامت جعفر صادق (ع ) خروج كرد و دستگاه جبار، ناجوانمردانهاو را به قتل رساند. بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند. و چنانكهتاريخ مى نويسد: گرچه نهضت زيد نيز به نتيجه اى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كهدر اين دوره بوجود آمد، از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد، ولى اين قيامها و اقدامها درتاريخ تشيع موجب تحريك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور بشمار آمدهو خون پاك شيعه را در جوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخشيعه ادامه داده است . امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دستنيازيدند، كه زمينه را مساعد نمى ديدند، ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظرجامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار، كه نوعى ديگر ازمبارزه است ، دست زدند. چه در اين دوره ، حكومت اموى رو بهزوال بود و فتنه عباسيان دستگير شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت ، پيش ‍آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايه ريزى و تدويناصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد.
امّا چنانكه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ‍ مى آمد و احساس مىكردند امام (ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه بر مى گيرد و خط صحيح را در شناخت(امام معصوم (ع )) و امامت كه دنباله خط (رسالت ) و بالاخره (حكومت اللّه ) استتعليم مى دهد، تكان مى خوردند و دست به ايذاء و آزار و شكنجه امام (ع ) مى زدند و گاهبه زجر و حبس و تبعيد...
براى شناخت اين امر، به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است مى پردازيم :
(در يك از سالها كه هشام بن عبدالملك ، خليفه اموى ، به حج مى آيد، جعفر بن محمّد، امامصادق ، در خدمت پدر خود، امام محمّد باقر، نيز به حج مى رفتند. روزى در مكه ، حضرتصادق ، در مجمع عمومى سخنرانى مى كند و در آن سخنرانى تاءكيد بر سر مساءلهپيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفه هاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران ، واينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و... نهديگران . اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته مى شود، آن هم در مكه در موسم حج، طنينى بزرگ مى يابد و به گوش هشام مى رسد. هشام در مكه جراءت نمى كند و بهمصلحت خود نمى بيند كه متعرض آنان شود. امّا چون به دمشق مى رسد، ماءمور به مدينهمى فرستد و از فرمانبردار مدينه مى خواهد كه امام باقر (ع ) و فرزندش را به دمشقروانه كند، و چنين مى شود.
حضرت صادق (ع ) مى فرمايد: چون وارد دمشق شديم ، روز چهارم ما را به مجلس خودطلبيد. هنگامى كه به مجلس او در آمديم ، هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر وسپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشتهبود. نيز دستور داده بود تا آماج خانه اى (جاهايى كه در آن نشانه براى تيراندازى مىگذارند) در برابر او نصب كرده بودند، و بزرگان اطرافيان اومشغول مسابقه تيراندازى بودند. هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم ، پدرم در پيش مىرفت و من از عقب او مى رفتم ، چون نزديك رسيديم ، به پدرم گفت : (شما هم همراه اينانتير بيندازيد) پدرم گفت : (من پير شده ام . اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر مرامعاف دارى بهتر است ). هشام قسم ياد كرد: (به حق خداوندى كه ما را به دين خود وپيغمبر خود گرامى داشت ، تو را معاف نمى دارم ). آن گاه به يكى از بزرگان بنىاميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او (يعنى امام باقر (ع ) بده تا او نيز در مسابقهشركت كند. پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تيز نيز بگرفت و در زه گذاشت و بهقوت بكشيد و بر ميان نشانه زد. سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تيراول زد... تا آنكه نه تير پياپى افكند. هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت :(نيك تير انداختى اى ابوجعفر، تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى ، چرا مىگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟... بگو: اين تيراندازى را چه كسى به تو ياد داده است). پدرم فرمود: (مى دانى كه در ميان ما اهل مدينه ، اين فن شايع است . من در جوانىچندى تمرين اين كار كرده ام ).(75)
سپس امام صادق (ع ) اشاره مى فرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازمقتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر (ع )سخن مى گويد. امام باقر (ع ) درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماعاسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد، سخن مى گويد. اينها همههشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بيش از پيش ناراحت مى كند.بعضى نوشته اند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند. و چون به او خبر مى دهندكه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام (ع ) شده اند، امام را رها مى كند و به شتاب روانهمدينه مى نمايد. و پيكى سريع ، پيش از حركت امام از دمشق ، مى فرستد تا در آباديها وشهرهاى سر راه همه جا عليه آنان (امام باقر و امام صادق - ع ) تبليغ كنند تا بدينگونه ، مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تاءثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند. بااين وصف امام (ع ) در اين سفر، از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلتنمى ورزد.
جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمّد باقر (ع ) وصيت مى كند بهفرزندش امام جعفر صادق (ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند، تا پس از مرگش ، تا دهسال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجى ها براى سنگ انداختن به شيطان (رمى جمرات )و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند. توجه به موضوع و تعيين مكان ، اهميتبسيار دارد. به گفته صاحب (( الغدير )) - زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براىآنست كه اجتماع بزرگ اسلامى ، در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود وراه رشاد در پيش گيرد، و از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد، و اين شهادتحرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .(76)
شهادت امام باقر (ع ) 
حضرت امام محمّد باقر (ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش ‍ حضرت امامزين العابدين (ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت ، نشرو تبليغ فرهنگ اسلامى ، تعليم شاگردان ، رهبرى اصحاب و مردم ، اجرا كردن سنت هاىجد بزرگوارش در ميان خلق ، متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى وراه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم ، كه تنها خليفه راستين خدا ورسول (ص ) در زمين است ، پرداخت و لحظه اى از اين وظيفه غفلت نفرمود.
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشاممسموم شد و چشم از جهان فرو بست . پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنار پدربزرگوارش - به خاك سپردند.
زنان و فرزندان 
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر بن محمّد الصادق (ع ) وعبداللّه كه مادرشان امّ فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر بود. ابراهيم و عبيداللّهكه از امّ حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند. على و زينبو امّ سلمه كه از ام ولد بودند.
از سخنان امام محمّد باقر (ع ) 
1 - اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز، زكات ، حج ، روزه ، ولايت از ولايت مىپرسند، امام مى فرمايد: با ولايت امور مسلمانان نظم و نظام پيدا مى كند.
2 - هيچ چيز در نزد خداوند بهتر از سؤ ال و عرض حاجت بدو نيست .
3 - هيچ چيز در دفع بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نيست .
4 - بزرگترين عيب آن است كه انسان چشم خود را به عيبهاى مردم بدوزد و از عيب خود چشمپوشى كند. مردم را به كارهايى امر كند كه خود از انجام دادن آنها ناتوان است . همنشين ودوست خود را كه ياور و مددكارى ندارد، آزار دهد و به كمك او نشتابد.
5 - هنگامى كه نزد دانشمندى نشستى ، به شنيدن ، حريص تر از گفتن باش ، و نيكوشنيدن را بياموز، همانطور كه نيكو گفتن را مى آموزى ، و سخن هيچكس را قطع مكن .
6 - اگر بندگان وقتى نمى دانند، توقف كنند (و اظهار نظر ننمايند) و آنچه را كه دركنكرده اند انكار نكنند، كافر نمى شوند.
7 - دانشمندى كه مردم از دانس وى سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .
8 - هر كس كه خدا او را با واعظ خودش قرار ندهد، پندهاى ديگران او را سودى نخواهدبخشيد.
معصوم هشتم - حضرت امام جعفر صادق (ع ) - امام ششم 
ما راءت عين و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشرافضل من جعفر بن محمّد
چشمى نديده و گوشى نشنيده و به دلى خطور نكرده كه كسى از جعفر بن محمّدفاضل تر باشد
مالك رئيس مذهب مالكى
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى (شيعه ) در روز 17 ربيعالاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود.
پدرش امام محمّد باقر (ع ) و مادرش (امّ فروه ) دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر مىباشد.
كنيه آن حضرت : (ابوعبداللّه ) و لقبش (صادق ) است .
حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيتاوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام (ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچينى كرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمّد باقر (ع )زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوارخود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند، و از مبداء فيض كسب نور مى نمودندگذرانيد.
بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دارا مى باشد،بهره مندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با استعداد ذاتى وشمّ علمى و ذكاوت بسيار، به حد كمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترينقهرمان علم و دانش گرديد.
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود كه در اين مدت (مكتبجعفرى ) را پايه ريزى فرمود، و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شريعت محمدى (ص) گرديد.
زندگى پربار امام جعفر صادق (ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى اميه (هشامبن عبدالملك - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار) كه هريك بنحوى موجب تاءلم و تاءثر و كدورت روح بلند امام معصوم (ع ) را فراهم مى كردهاند، و دو نفر از خلفاى عباسى (سفاح و منصور) نيز در زمان امام (ع ) مسند خلافت راتصاحب كردند و نشان دادند كه در بيداد و ستم بر امويان پيشى گرفته اند. چنانكه امامصادق (ع ) در 10 سال آخر عمر شريفش در ناامنى و ناراحتى بيشترى بسر مى برد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation