بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مدیریت و فرماندهی دراسلام, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     m01 -
     m02 -
     m03 -
     m04 -
     m05 -
     m06 -
     m07 -
     m08 -
     m09 -
     m10 -
     m11 -
 

 

 
 

 

 

[ 61 ]

مشغول به تهيّه اين نيازها نشوند، و هماهنگى و بسيج نيروها به طور كامل در برابر حادثه انجام گيرد.

   اين يك نمونه كوچك در تشكيلات بدن انسان است، و اگر در كار هر يك از دستگاههاى بدن خود و موجودات زنده ديگر، دقّت كنيم، مى بينيم مسأله ارتباط و هماهنگى به قدرى دقيق و ظريف پياده شده است كه بهتر از آن تصوّر نمى شود، و ما در بحثهاى توحيدى از اين موضوع دلائل روشنى براى اثبات وجود خدا و علم و حكمت و قدرت او مى گيريم و قرآن مجيد نيز به آن اشارات فراوانى دارد.

   هر قدر سازمانى گسترده تر و پيچيده تر شود; مسأله هماهنگى در آن حسّاستر مى شود، تا آنجا كه گاه انسان با وسائل عادى نمى تواند آن را تأمين كند و ناچار از وسائل دقيق صنعتى كمك مى گيرد، چنان كه در سازمانهاى ادارى و صنعتى پيچيده امروز از كامپيوتر براى هماهنگ كردن بهره فراوان مى گيرند.

   به تاريخ اسلام برمى گرديم، يك ناهماهنگى در لشكر اسلام در جنگ احد (ناهماهنگى مردان تيراندازى كه تحت فرماندهى «عبداللّه بن جبير» بودند با بقيه سپاه اسلام) سبب شد كه شكست سختى بر ارتش اسلام وارد گردد، و ضايعاتى در حدود 70 شهيد، آن هم شهيدانى مانند «حمزه سيّد الشّهداء» به بار آورد.(1)

   يادآورى اين نكته ضرورى است كه ارتباط فرماندهان و مديران با افراد تحت نظر آنها هرگز نبايد به شكل «استبداد و قيمومت» در آيد. معنى اين سخن آن نيست كه حفظ «اصول انضباط» و «سلسله مراتب» و «قاطعيّت» به فراموشى سپرده شود; بلكه جمع ميان «انضباط» و «برادرى» لازم است كه از كارهاى بسيار ظريفى است كه تنها «استعداد» و «ابتكار) مدير و فرمانده و آموزش مستمرّ فرهنگى نفرات، مى تواند آن را تضمين كند.

* * *


1ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 129.

[ 62 ]

5ـ ايجاد انگيزه

 

   ديگر از وظايف سنگين هر مدير در هر سازمان، و از جمله فرماندهان در مقام فرماندهى كه شعبه اى از مديريّت است، مسأله ايجاد انگيزه است، ايجاد يك حركت نيرومند درونى براساس بسيج تمام نيروهاى نهفته در روح و جان انسانها، و خوشبختانه در يك تشكيلات اسلامى كه فرهنگ «ايمان به اللّه» بر آن حاكميّت دارد، و افراد مؤمن و ايثارگر و فداكار، تار و پود آن را تشكيل مى دهند، ايجاد انگيزه، نه تنها كار مشكلى نيست، بلكه منابع عظيمى براى بهره گيرى در اين زمينه در دست است.

   توضيح اين كه: هيچ انسانى، بدون انگيزه به سراغ كارى نمى رود، و اين انگيزه برخلاف انگيزه هاى غريزى حاكم بر حيوانات، حتماً بايد از طريق درك و فهم و شعور روى او تأثير بگذارد. انگيزه را مى توان به بنزين موتور تشبيه كرد، با اين تفاوت كه تأثير آن اجبارى است، ولى انگيزه افعال آدمى با توجّه به اصل اختيار و آزادى اراده انسان، اختيارى است.

   چگونگى «انگيزه ها» رابطه نزديكى با فرهنگ حاكم بر يك جامعه دارد; هر قدر فرهنگ، غنى و پرمايه تر باشد، انگيزه ها نيرومندتر است.

   انگيزه را مى توان به سه نوع تقسيم كرد:

   الف ـ انگيزه هاى پندارى

   ب ـ انگيزه هاى مادّى

   ج ـ انگيزه هاى معنوى

   در بخش اوّل، يك مشت خيالات و پندارها و خرافات و الفاظ بى محتوا ممكن است عامل حركت يك جامعه شود كه مصداق كامل آن را در يك جامعه بت پرستى مى توان مشاهده كرد.

   پندار قداست بتها، خرافه مشكل گشائى و شفاعت آنها، پندار فهم و شعور براى آنها و بالاخره خرافه تقرّب به خدا بوسيله بتها، ايجاد حركتى در جامعه بت پرستان مى كند.

[ 63 ]

   امّا هنگامى كه كارشان به بن بست مى كشد و بتان را حتّى قادر بر دفاع از خودشان نمى بينند، تا چه رسد به عابدانشان! به مصداق: «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ وَ قالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ» وجدان خفته آنها بيدار شده به اين پندارهاى پوچ و مسخره، مى خندند و خويشتن را به خاطر اين پرستش غلط و مضحك، محكوم مى كنند و ظالم و ستمگر مى شمرند!

   به اين ترتيب بُرد انگيزه هاى پندارى محدود و موقّت و فاقد هر گونه عمق و ريشه است; چرا كه اين انگيزه ها از جهل و تعصّب مردم مايه مى گيرد و به محض پيدايش مختصرى علم و آگاهى از اثر مى افتد.

   امّا «انگيزه هاى مادّى»، از آنجا كه از يك واقعيّت عينى مايه مى گيرد اثرى بيشتر و گسترده تر دارد، امّا با اين حال هرگز عميق نيست.

   فى المثل، كمتر افسرى حاضر مى شود به خاطر مزايا و حقوق و تشويق مادّى و ترفيع درجه كه مهمترين اثرش نيز همان امتيازات مادّى است، جان خود را به خطر بيفكند، و اگر در جنگى درگير شود كه به حكم مسؤوليّت شغلى بايد خود را به خطر افكند، باز تلاش مى كند تا به هر وسيله شده خود را از مهلكه برهاند.

   لذا در جنگهائى همچون جنگ ويتنام، سربازان و افسران آمريكائى، غالباً اين سؤال را از خود مى كردند كه ما با چه انگيزه اى بجنگيم؟ و در اين منطقه جهان، چه منافعى داريم كه ارزش نثار خون داشته باشد!

   كوتاه سخن اين كه، آمادگى براى ايثار و فداكارى كه هر «مدير» و «فرمانده» در برابر حوادث مهم نيازمند به آن است با انگيزه هاى مادّى قابل توجيه نيست. لذا در مراحل بحرانى و حسّاس، حربه اين مديريّتها كُند و بى اثر مى شود و كُميت آنها لنگ  است.

   امّا «انگيزه معنوى» كه از روح ايمان به اللّه و ارزشهاى والاى الهى و انسانى سرچشمه مى گيرد، و پشتوانه اى همچون معاد و زندگى جاويدان پس از مرگ در

[ 64 ]

آغوش رحمت الهى، و بهشت جاويدان و «لقاء اللّه» دارد، قويترين و عميقترين انگيزه هاست كه تأثيرش فوق العاده نيرومند است.

   در اينجا مسأله معامله با خدا و دادن جان و مال در برابر جلب رضاى او مطرح است:

   «إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْراةِ وَ الاِْنْجيلِ وَالْقُرْانِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذى بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ; خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد; (به اين گونه كه:) در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند; اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده; و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد; و اين است پيروزى بزرگ!»(1)

   دقّت در بندبند اين آيه خون را در عروق مؤمنان به گردش سريعى در مى آورد، و تمام توان افراد باايمان را براى استقبال از چنين تجارت پرسود و عظيمى آماده مى سازد.

   و يا چنان كه در سوره «صفّ» آمده است:

   «يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجيكُمْ مِنْ عَذاب أَليم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، يَغْفِرُ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فى جَنّاتِ عَدْن ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ. وَ اُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَريبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمائى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهائى مى بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان


1ـ سوره توبه، آيه 111.

[ 65 ]

در راه خدا جهاد كنيد، اين براى شما (از هر چيز) بهتر است، اگر بدانيد! (اگر چنين كنيد) گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد; و اين پيروزى عظيم است! و (نعمت) ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد، و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است; و مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزى بزرگ)!»(1)

   براى ايجاد انگيزه در مديريّت و فرماندهى در جامعه اسلامى بايد از فرهنگ غنى و پرمايه اسلام كمك گرفت، و از طرق مختلف، آن را بارور و پرثمر ساخت; به عنوان نمونه، طرق زير پيشنهاد مى شود:

   1ـ بهره گيرى هر چه بيشتر از آيات مناسب قرآن مجيد با تحليل و تفسير روشن براى ارتقاى سطح فرهنگ و اخلاق.

   2ـ بهره گيرى از متون اصلى سخنان پيشوايان بزرگ اسلام، مخصوصاً سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و خطبه هاى نهج البلاغه و دعاهاى صحيفه سجّاديه كه براى هر يك از رشته هاى مديريّت و فرماندهى فرازهاى زنده اى در آنها مى توان يافت و از آنها الهام گرفت.

   3ـ تجزيه و تحليل حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و حوادث تاريخى غزوات او و حكومت و جنگهاى على(عليه السلام) و يارانش، و ريشه يابى حادثه خونين كربلا و ريزه كاريهايش كه صحنه هاى مشابه آنها دائماً در زندگى ما به چشم مى خورد، و بطور كلّى، بهره گيرى از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و سيره ائمّه طاهرين(عليهم السلام) و بزرگان تاريخ اسلام و حوادث مهمّ زندگى آنان.

   4ـ استفاده از دعاها و مناجات پر محتواى ائمّه هدى(عليهم السلام) كه فوق العاده پرمايه و غنى و الهامبخش است و جمله به جمله آن، حركت آفرين مى باشد; دعاهائى


1ـ سوره صفّ، آيات 10 تا 13.

[ 66 ]

همچون: كميل; ندبه; صباح; و صحيفه سجّاديه و دعاهاى عرفه امام حسين(عليه السلام) و ابوحمزه و مانند آن كه روح و جان افراد را چنان نور و صفائى مى بخشد كه آمادگى براى هرگونه فداكارى به آنها مى دهد; البتّه بايد به دقّت مراقب بود كه به صورت افراطى و خسته كننده و ملال آور نباشد.

   5ـ آموزشهاى مكتبى و اسلامى در مقطع هاى مختلف براى تحكيم پايه هاى ايمان و اعتقاد به «اللّه» و معاد و زندگى پس از مرگ.

   6ـ نشر انتشارات جالب و پرمايه و غير تكرارى ـ عمومى يا مخصوص همان تشكيلات ـ براى تداوم بخشيدن به جوشش انگيزه ها; و تأسيس كتابخانه، هر چند كوچك امّا پرمايه، در محدوده مديريّت براى سرعت بخشيدن به آگاهيهاى فزاينده.

   7ـ تجليل و بزرگداشت خدمتگزاران گذشته و حال و تجليل از شهدا و خانواده هاى آنها و قدردانى از زحمات افراد زحمتكش، و دريدن «حجاب معاصرت» در اين رابطه، و امور ابتكارى ديگرى كه در ايجاد و تقويت انگيزه ها مؤثّر  است.

   ولى اشتباه نشود بهره گيرى از انگيزه هاى معنوى به مفهوم ناديده گرفتن انگيزه هاى معقول مادّى نيست; چرا كه انسان از جسم و جان، مادّه و معنى، تركيب شده; هر چند ركن اصلى وجود او، روح و جان اوست; ولى تقاضاى مادّى جسم را نيز نبايد ناديده گرفت.

   حتّى پيامبر اسلام، با تمام تأكيدى كه روى خلوص نيّت شركت كنندگان در ميدان جهاد داشت و از هر گونه هدفى جز خدا و «جهاد فى سبيل اللّه» برحذر مى داشت; جنگجويان را به حكم قوانين اسلام، مشمول تشويق مادّى از طريق «تقسيم بخشى از غنائم جنگى» مى نمود و از آن بالاتر، خداوند با تمام عظمتش در كنار پاداشهاى عظيم معنوى مانند «أَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ» و «رِضوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ» پاداشهاى مادّى «جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا اَلاَْنْهارُ» و مانند آن را مطرح كرده، تا از

[ 67 ]

طريق اين وعده هاى راستين، تمام نيروهاى نهفته وجود انسان را بسيج كند.

   در بحث تشويقها و توبيخها نيز مسائل مهمّ ديگرى در اين زمينه خواهيم داشت.

   البتّه، اينها يك سلسله كلّيات مسأله ايجاد انگيزه است; علاوه بر اين، هر مدير و فرمانده بايد از طرق ابتكارى با در نظر گرفتن اوضاع و احوال و شرايط خاصّ زمانى و مكانى و فرهنگ فكرى افرادى كه تحت مديريّت و فرماندهى او هستند، به بسيج نيروهاى معنوى آنها از طريق ايجاد انگيزه هاى نيرومند بپردازد و رمز موفقّيت او غالباً در اين ابتكارات نهفته است.

 

نمونه اى از ايجاد انگيزه

   ماجراى «بيعت رضوان» كه نام ديگرش «بيعت شجره» است سند و الگوى بزرگى براى همه مسلمانان در اين زمينه است.

   قبلا اشاره كرديم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در سال ششم هجرت به قصد انجام مناسك عمره با 1400 نفر از مسلمانان به حالت احرام عازم مكّه شد(1) در حالى كه خصومت شديد ميان مسلمانان و مشركان مكّه برقرار بود; و خاطره جنگهاى بدر و احد و احزاب فراموش نشده بود; و سخت آشكار بود كه پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) از مرحله دفاع به مرحله هجوم وارد شده، اصل اين كار به فرمان الهى صورت گرفت و يكى از شجاعانه ترين اقدامات نظامى سياسى دوران زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بود; چرا كه حركت با اين تعداد، آن هم بدون تجهيزات جنگى (ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فقط شمشير به همراه داشتند كه در عرف عرب به عنوان اسلحه مسافر محسوب مى شد) و رفتن به منطقه نفوذ و قدرت دشمن، در جائى كه هيچ پناهگاهى وجود نداشت، مطلب عجيب و خطرناكى به نظر مى رسيد، تا آنجا كه منافقان مى گفتند كه «محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) و يارانش هرگز از اين سفر باز نخواهند گشت; چنان كه قرآن سخن آنها را نقل كرده:


1ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 322.

[ 68 ]

   «بَلْ ظَنَنْتُمْ اَن لَّنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فى قُلُوبِكُمْ...; ولى شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت; و اين (پندار غلط) در دلهاى شما زينت يافته بود...»(1)

   اين اقدام در بردارنده معانى متعدّد سياسى و نظامى و روانى بود و در حقيقت قدرت نمائى بى نظيرى بود تا قريش را از انديشه هجوم مجدد به مدينه باز دارد، و ضمناً به همه اعراب نشان دهد كه مانند تمام آنها، كعبه را بس محترم و مقدَّس مى دارد، و بدين ترتيب تبليغات منفى قريش را خنثى سازد; و از سوى ديگر به قريش ثابت كند كه موقعيّت «مكّه» با پيروزى نهضت اسلام متزلزل نخواهد شد و مكّه همچنان مقدّس خواهد بود در نظر مسلمين نيز سخت مقدّس باقى خواهد ماند.

   مسلمانان سرانجام به سرزمين «حديبيّه» كه روستائى نزديك مكّه (تقريباً 20 كيلومترى مكّه) بود رسيدند، و چنان كه پيش بينى مى شد، مشركان از ورود آنها به مكّه، جلوگيرى كردند، و سفيران متعدّدى ميان قريش و لشگر اسلام رفت و آمد كردند، سرانجام به تنظيم صلحنامه «حديبيّه» كه يك پيروزى عظيم با امتيازات مهم براى مسلمانان بود منتهى شد و در تمام جزيرة العرب مثل بمب صدا كرد، و راه را براى پيشرفت سريع اسلام گشود كه تجزيه و تحليل آن يكى از جالبترين و ظريفترين مسائل تاريخ اسلام است.

   غرض اين كه، در اين اثنا كه «سُفراء» رفت و آمد مى كردند، قريش يكى از سفيران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را بازداشت كرد; و به دنبال آن، شايعه قتل او در لشگرگاه اسلام پيچيد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سخت خشمگين شد و فرمود:

   «لا نَبْرَح حَتّى نُناجِزَ الْقَوْمَ، فَدَعا رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) النّاسَ إِلَى الْبَيْعَةِ...; ما حركت نمى كنيم تا با آنها پيكار كنيم; اينجا بود كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مردم را دعوت به بيعت (مجدّد) فرمود...».(2)


1ـ سوره فتح، آيه 12.
2ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 330.

[ 69 ]

   و براى اين كه خون مسلمانان را به جوش آورد و نيرومندترين انگيزه را در آنها ايجاد كند اقدام، به تجديد بيعت كرد، و در زير درخت بزرگى كه در آنجا بود نشست و همه مسلمانان فرد فرد آمدند و دست بيعت به دست او گذاردند، و اعلام وفادارى مجدّد تا سرحدّ جان كردند.

   بيعت تاريخى عجيبى كه مايه خشنودى خداوند بود، و به همين دليل «بيعت رضوان» ناميده شد كه قرآن در اين باره مى گويد:

   «لَقَدْ رَضِىَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحَتَ الشَّجَرَةِ...; خداوند از مؤمنان ـ هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند ـ راضى و خشنود شد...»(1)

   و از آنجا كه زير درختى انجام گرفت، نام ديگرش «بيعت شجره) شد.

   اين بيعت كه از عزم راسخ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمين در مبارزه تا آخرين نفس و آخرين قطره خون حكايت مى كرد، دشمن را سخت به وحشت افكند، و يكى از عوامل موثّر هموار شدن جادّه صلح با آن امتيازات بزرگ، بود; و از سوى ديگر انسجام فوق العاده در ارتش اسلام به وجود آورد و انگيزه هاى جهاد را به عاليترين وجهى تقويت نمود.(2)

   اين يك حركت الهى و ابتكارى بود كه در اين لحظات حسّاس انجام گرفت.

* * *

 

نمونه ديگر:

   جالب اين كه بعد از فتح «مكّه» در سال هشتم هجرى (دو سال بعد از صلح حديبيّه) هنگامى كه اسلام به سرعت در ميان قبائل عرب پخش مى شد، طايفه «هَوازِن» و «ثَقيف) و «بنى سَعْد» كه سه طايفه مهمّ جزيرة العرب بودند، با سى هزار مرد جنگى تصميم به درهم كوبيدن مسلمانان گرفتند و مسلمين فقط با دوازده هزار


1ـ سوره فتح، آيه 18.
2ـ ماجراى حديبيّه را همه مورّخان و مفسّران در كتابهاى تاريخ و تفسير آورده اند.

[ 70 ]

نفر، در جنگى نابرابر، در مقابل آنها قرار گرفتند.

   دشت «حنين» گذرگاهى داشت كه لشگر دشمن آن را براى كمين انتخاب كرده بود و با يك حمله غافلگيرانه برق آسا، نظم ارتش اسلام را به هم ريخت به طورى كه اكثر لشكر، زمام اختيار را از دست داده پراكنده شدند.

   آن لحظه، يك لحظه فوق العاده حسّاس در زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بود كه بايد با ابتكارى بزرگ، لشكر متلاشى شده را جمع آورى كرده، و روح تازه اى در كالبد آنها بدمد، و از نابودى و شكست حفظ كند.

   در اينجا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با امدادهاى الهى ، دست به دو ابتكار بزرگ زد، نخست اين كه تا آن روز در هيچ ميدان جنگى شخصاً براى جنگ كردن وارد عمل نشده بود و تنها مديريّت و فرماندهى را به عهده داشت، در آن روز شمشير كشيد و با شجاعت وارد معركه قتال شد.

   از سوى ديگر، «عبّاس»، عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از پيامبر الهام گرفت و خاطره «بيعت شجره» را در نظرها مجسّم كرد و با صداى بلند و رسائى كه داشت فرياد زد: «يا معْشَرَ المُهاجِريْنَ وَ الاَْنْصارِ يا أَصْحابَ سُوَرةِ اْلبَقَرَةِ يا أَهلَ بِيْعَةِ الشَّجَرَةِ إِلى اَيْنَ تَفِرُّونَ هذا رَسُولُ اللّهِ; اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره! و اى اهل بيعت شجره! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اينجاست!»(1) (عنوان كردن سوره بقره، ظاهراً به خاطر داستان طالوت و جالوت و پشت كردن اكثر لشكر طالوت به ميدان نبـرد و سرافكندگى آنها در پيشگاه خدا و پيروزى طالوت با لشكر اندك مؤمنش بود).

   اين دو امر سبب شد، لشكر متلاشى شده، دوباره جمع و سازماندهى گردد، و حركتى نيرومند آغاز شود، و بر لشگر دشمن بتازند و آنها را از هم متلاشى كرده، گروه زيادى را اسير كنند، و از اين ميدان خطرناك با پيروزى كامل باز گردند.


1ـ تفسير «مجمع البيان»، ج 5، ص 19، ذيل آيه 25 سوره توبه.

[ 71 ]

   اينها مسائلى است كه نمونه هاى آن، در تاريخ اسلام كم نيست و مى تواند هميشه براى فرماندهان و مديران با تفاوت شرايط و ظروف، آموزنده و الهامبخش براى ايجاد انگيزه باشد.

* * *

 

نمونه ديگر (خطبه معروف طارق بن زياد)

   معروف است «طارق بن زياد» فرمانده لشكر اسلام كه براى فتح اسپانيا رفته بود، هنگامى كه خود را با انبوه دشمنان نيرومند رو به رو ديد، دست به ابتكار عجيب و شجاعانه اى زد كه اگر آن نبود، شايد لشكر اسلام در «اندلس» گرفتار شكست عظيمى مى شد.

   دستور داد كشتى ها را كه لشكر به وسيله آن در ساحل اسپانيا پياده شده بود، آتش بزنند! و آذوقه يك روز را براى لشگر نگه داشت و گفت بقيّه را آتش بزنند! آنگاه، بر يك بلندى ايستاد و ضمن خطبه اى كوتاه و تكان دهنده گفت:

   «يا اَيُّهَا النّاسُ! أَيْنَ الْمَفَرُّ؟ وَ اَلبَحْرُ مِنْ وَرائِكُمْ وَ الْعَدُوُّ أَمامُكُمْ، فَلَيْسَ لَكُمْ وَ اللّهِ إلاَّ الصَّدْقُ و الصَّبْرُ، وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ فى هِذِهِ الْجَزيرَةِ اَضْيَعُ مِنَ اَلاَْيْتامِ فى مَأْدَبَةِ اللِّئامِ! وَ قَدِ اسْتَقْبَلَكُمْ عَدُوُّكُمْ بَجَيْشِهِ وَ أَسْلِحَتِهِ، وَ أَقْواتُهُ مَوْفُورَةٌ، وَ أَنْتُمْ لاوِزْرَ لَكُمْ غَيْرَ سُيُوفِكُمْ، وَ لا أَقْواتَ لَكُمْ غَيْرَما تَسْتَخْلِصُونَهُ مِنْ أَيْدى أَعْدائِكُمْ; اى مردم! راهى براى فرار نيست! دريا پشت سر و دشمن پيش روى شماست! به خدا سوگند جز صداقت و شكيبائى راهى نداريد! بدانيد شما در اين جزيره بى پناه تر از يتيمان در كنار سفره لئيمان هستيد! دشمن شما با تمام قوا و سلاح به استقبال شما آمده و آذوقه فراوان دارد، امّا شما ياورى جز شمشيرها، و آذوقه اى جز آنچه از دست دشمن بيرون مى آوريد نداريد! (اكنون بينديشيد و تصميم بگيريد)»(1)


1ـ وفيات الاعيان ابن خلكان، ج 4، ص 404، طبع مصر ـ نفح الطيّب، ج 1، ص 225.

[ 72 ]

   اين ابتكار چنان مؤثّر افتاد كه در همان روز با يك حمله سنگين و برق آسا دشمن را درهم شكستند، و راه خود را به پيش گشودند، و پايه هاى حكومت اسلامى را در

«اندلس» محكم ساختند.(1)

* * *

 

6ـ چاره جوئى در برابر حوادث پيش بينى نشده

 

   در اين بخش از وظايف «مديريّت و فرماندهى»، مسائل مهمّى است كه بايد به آن توجّه كرد:

   يك سازمان همانند بدن انسان است، كه در جريان كار، گاهى با موانع و عوارضى برخورد مى كند و بيمار مى شود، يا ناگهان با حالات شوك رو به رو مى گردد. مدير و فرمانده، در اين حالات فوق العاده بايد همچون يك طبيب ماهر و قاطع با كمك مشاورانش فوراً دست به كار شود.

   مدير نبايد فكر كند كه سازمان زير نظرش، هميشه سالم است و هيچ گونه كمبود و نارسائى و بيمارى ندارد، و همه چيز، هميشه در جاى خود كار مى كند كه اگر چنين تصوّرى داشته باشد به هنگام بروز حوادث ناگهانى به سر در گمى خطرناكى گرفتار مى شود.

   اين حوادث دو گونه است: گاهى عمومى و همگانى است (همگانى در حوزه مديريّت او)، گاه فردى و شخصى (مربوط به يك يا چند فرد از همكاران).

   صورت اوّل مثل اين است كه درگيرى شديدى ميان تمام نفرات يك تشكيلات رخ دهد; يا اختلافات مقطعى، يا ريشه دار پيدا شود; يا احياناً بر اثر سوء تفاهم نسبت به مدير، يا حتّى سوء تدبير، و سوء تشخيص او، سر به شورش بردارند; يا


1ـ در اين باره به كتاب ارزنده «آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا» تأليف مرحوم دكتر محمّد ابراهيم آيتى مراجعه شود.

[ 73 ]

مورد حمله غافلگيرانه از سوى حادثه اى قرار گيرند.

   در اين موقع بايد مدير و فرمانده، تمام نبوغ و ابتكار خود را براى مقابله با حادثه به كار گيرد.

   مشكل اين است كه در اين موارد اصول و قوانين خاصّى در دست نيست كه به مديران و فرماندهان، راه حلّ مشكلات را بياموزد; بلكه، بيشتر در گرو تجربيّات شخصى آنها، در مورد مشابه، با استفاده از ابتكارات خاصّى است كه از خودجوشى درونى سرچشمه مى گيرد.

   ولى با اين حال، يك سلسله اصول كلّى وجود دارد كه به كار بستن آنها، در اين موارد ضرورت دارد و مى تواند به حلّ مشكل، كمك كند; يا لااقل راه را هموار سازد، يا از تشديد مشكل بكاهد; از جمله:

   1ـ قبل از هر چيز، مدير در اين شرايط بايد خونسردى و تسلّط بر نفس را از دست ندهد و گرفتار وحشت و دستپاچگى نشود كه اگر چنين شود، تمام راههاى چاره به روى او بسته مى شود; همچون پرنده اى كه وقتى وارد اطاقى مى شود و خود را محصور و محبوس مى بيند چنان وحشت زده مى شود كه مرتّباً خود را به ديوارها و شيشه ها مى كوبد، بى آن كه درهاى خروجى كه باز است، با چشم ببيند!

اگر احساس مى كند اشتباهى از ناحيه او رخ داده، هرگز نبايد گرفتار تعصّب و خودخواهى و لجاجت شود، و بر اشتباه خود اصرار ورزد و آن را ادامه دهد; بلكه، به محض آگاهى بر اشتباه، بايد فوراً به اصلاح و جبران پردازد، و اعتراف به واقعيّات در اين مواقع، كمك مؤثّرى به فرو نشاندن آتش مى كند.

   باز مى توانيم براى اين دو اصل، از قرآن مجيد و ماجراى «حديبيّه» الهام و كمك بگيريم; قرآن مى گويد:

   «اِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ اَلْجاهِلِيّةِ فَاَنْزَلَ اَللّهُ سَكْينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنينَ وَاَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ اَلتَّقْوى وَكانُوا اَحَقَّ بِها وَاَهْلَها وَكانَ اللّهُ بِكُلِّ شَىْء

[ 74 ]

عَليماً; (و به خاطر بياوريد) هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند; و (در مقابل،) خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقيقيت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر كس شايسته تر و اهل آن بودند; و خداوند به همه چيز دانا است.»(1)

   ماجرا چنين بود كه مشركان مكّه سخت اصرار داشتند كه مسلمانان را از ورود به مكّه مانع شوند، و از انجام مناسك عمره باز دارند، زيرا تصوّر مى كردند اگر آنها چنين نكنند براى آنها يك نوع شكست است، و قبائل عرب، مى گويند اينها قاتلان پدران و فرزندان خود را در جنگهاى بدر و احد به خانه خود راه دادند! ولى با اين ممانعت تمام سنن خويش را زير پا مى نهادند، زيرا سنّت عرب اين بود كه هيچ كس را از ورود به مكّه و انجام مراسم مانع شود، حتّى اگر كسى در مراسم حجّ و عمره چشمش به قاتل پدر خويش مى افتاد، مزاحم او نمى شد كه مكّه حرم امن خانه خدا بود و در ماههاى حرام، امنيّت ويژه اى داشت، به علاوه همين امنيّت بود كه جاذبه فوق العاده اى براى مكّه نزد تمام اقوام عرب ايجاد كرده بود و مركزيّت خاصّى به آن مى داد.

   امّا به گفته قرآن، آنها گرفتار «حميّت جاهليّت» و تعصّبهاى زشت و كينه توزيهاى جاهلانه شدند و همه اين واقعيّتها را به دست فراموشى سپردند.

   از سوى ديگر، به هنگام تنظيم صلحنامه حديبيّه هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)به على(عليه السلام)فرمود بنويس: «بسم اللّه الرَّحمن الرَّحيم»، «سُهيل بن عمرو» نماينده قريش فوراً اعتراض كرد كه ما با اين جلمه آشنا نيستيم، همان تعبير معروف خودمان را بنويس! بنويس: بِاسْمِكَ اللّهُمَّ! و هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «هذا ما صالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ سُهَيْلَ بْنَ عَمْرو» مجدّداً دادِ «سُهَيْل» بلند شد كه اگر ما تو را رسول خدا مى دانستيم، با تو دعوا نداشتيم! پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود، اين كلمه را محو كن! على(عليه السلام)كه اين كار را خلاف ادب مى دانست، حاضر به محو كردن نبود، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)شخصاً آن


1ـ سوره فتح، آيه 26.

[ 75 ]

را محو كرد.(1)

   در اينجا دشمن دائماً منتظر بهانه اى بود كه اين صلح را كه مقدّمه فتح بزرگى براى مسلمانان بود و قرآن مجيد فتح المبينش خواند، بر هم زند.

   هر گاه مسلمانان ـ همچون دشمنان خود ـ در برابر اين حوادث غير منتظره گرفتار تعصّب و دستپاچگى و عصبانيّت و حميّت جاهليّت مى شدند، و روح «سكينه» و آرامش را كه زائيده ايمان عميق است از دست مى دادند، و از «كلمه تقوى» كه اهل و شايسته آن بودند فاصله مى گرفتند، مسلّماً قافيه را باخته بودند، در حالى كه دشمن با گرفتارى در چنگال عصبيّت و حميّت جاهليّت، فرصت خوبى را كه براى يافتن حق و پيوستن مسالمت آميز به صفوف اسلام پيدا كرده بود از دست داد.

   خلاصه اينكه، در اين گونه حوادث و لحظات بايد روح سكينه و وقار و آرامش بر «مدير» و «فرمانده» حاكم باشد، و ملازم اصول تقوى گردد، و فارغ از تعصّب و نخوت جاهليّت به راه خود ادامه دهد و اگر نيازى به ارزيابى مجدّد از كار خود، و درستى و نادرستى عملكردها دارد، از اين كار باك نداشته باشد.

   3ـ مدير و فرمانده، بايد «قاطعيّت و شجاعت» را در تصميم گيرى در اين موارد از دست ندهد، و گرفتار «ترديد و تزلزل» نشود، كه اگر شود رشته كار بكلّى از دست او بيرون مى رود، و به جاى اين كه او بر حادثه مسلّط شود، حادثه بر او مسلّط مى گردد.

   4ـ بايد مدير، قبل از هر اقدام ديگر به اين فكر باشد كه حادثه را مهار كند، و از گسترش آن مانع گردد; درست همان كارى كه مأموران آتش نشانى انجام مى دهند، قبل از هر چيز آتش را مهار كرده، اطراف آن را مى بندند تا توسعه نيابد، سپس به خاموش كردن آن مى پردازند.

   5ـ دراين گونه مواقع بسيار مى شود كه ايستادن در مقابل موج حادثه انسان را در


1ـ سيره ابن هشام، ج 3، ص 331 و 332، چاپ حلبى، 1355 هـ . ق ـ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 95، طبع بيروت ـ جوامع السّيرة، ص 207، چاپ دارالمعارف مصر.

[ 76 ]

هم مى شكند، كمى بايد همراه موج حركت كرد، و سپس بر موج سوار شد و آن را مهار نمود و اين كارى است «بسيار ظريف و دقيق» كه بايد با هوشيارى كامل عمل شود.

   6ـ در اين موارد گاهى «دقيقه ها» و «لحظه ها» سرنوشت ساز است، و در يك لحظه، ممكن است همه چيز دگرگون گردد; مدير و فرمانده، بايد بدون فوت وقت، و با نهايت چابكى، در عين خونسردى دست به كار علاج واقعه گردد، و حتّى لحظه ها را نيز از دست ندهد.

   7ـ يك مدير و فرمانده مسلمان و با ايمان، بايد در اين گونه مواقع به درون جان خود باز گردد، و با خداى خود راز و نياز كند، از لطف و رحمت او كمك گيرد، خود را به او بسپارد، واز ساحت مقدّسش بخواهد كه او را از لغزشها باز دارد، و لحظه اى او را به خودش وا نگذارد; همانگونه كه امام صادق(عليه السلام)مى فرمود:

   «رَبِّ لاتَكِلْنى اِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْن اَبَداً; خداوندا! مرا لحظه اى به خودم وامگذار!»(1)

   امّا اگر انحراف و نابسامانى جنبه فردى دارد، يعنى يك عضو از اعضاى مديريّت او گرفتار انحرافى شد، رعايت اصول زير ضرورى به نظر مى رسد:

   1ـ او در برخورد با چنين كسى، همچون برخورد با يك عضو مجروح و دردناك، «قاطع و جدّى» و در عين حال كاملاً مهربان و صميمى باشد.

   او بايد عوامل بيمارى و نارسائى را به دقّت بررسى كند، و به درمان آن بپردازد، و تنها به معالجات موضعى و مقطعى قناعت نكند.

   2ـ اين نكته نيز بسيار قابل دقّت است كه معمولاً طبّ پيشگيرى (بهداشت) از طبّ درمانى مؤثّرتر، كم هزينه تر، و به طور كلّى مفيدتر است، و ضايعات آن به مراتب، كمتر مى باشد.


1ـ سفينة البحار، مادّه «وكل».

[ 77 ]

   روى اين اصل، جلوگيرى از بروز اين گونه حوادث براى يك سازمان با تدبيرهاى پيشگيرانه، بسيار اميد بخش تر است تا پرداختن به اصلاح بعد از بروز فساد.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation